بروندادشناسی ضعف باور به ربوبیت تشریعی در رویکرد فرهنگی مکتب خلفا

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
رسالت دين اسلام رشدِ متعادل و پيشرفت همهجانبة جامعه است. تعالي بشريت دو عرصه درهم تنيده را شامل ميشود: يک عرصه مربوط به فرهنگ است و عرصه ديگر حوزة تمدن را دربر ميگيرد. شناخت درست حقايق هستي، جهانبيني ارزشي، ايمان اعتقادي به مبدأ الهي و داشتن فلسفه زندگي، بخش فرهنگ تمدن اسلامي است. برتري در مظاهر مادي و اقتدار در حوزههاي اقتصادي، صنعتي، سياسي و دفاعي، شاخصههاي تمدن اسلامي را شکل ميدهند. وزن اصلي در اين ميان، به حوزة فرهنگ تعلق دارد و عنصر ذاتي يک جامعة مطلوب، پيشرفته و پويندة مسير سعادت، بهشمار ميرود. هرچند در اين نگاه، بُعد سختافزار پيشرفت و تمدن نيز به هيچ روي مغفول نيست.
توحيدباوري هسته مرکزي فرهنگ اسلامي است و توحيد در ربوبيتباوري، نقشي اساسي و بنيادين در کنشگري فرهنگي دارد، بهویژه ميزان باور به ربوبيت تشريعي الهي، ريشهايترين عامل در بروز رفتارها و سپس شکلگيري و نهادينه شدن باورها، عادتها و ارزشهاست. ازاینرو سنجش نقش فراز و فرود اين باور در تحولات تاريخي و تمدني، اجتنابناپذير است. همچنين از راههاي پيبردن به کارکردهاي باورداشت ربوبيت الاهي، بررسي آسيبشناسانه ضعف باور به اين آموزه در سنت جامعهاي است كه اين تفكر در آن پديد آمده است.
قرينهاي دال بر ضعف ساير مراتب توحيدباوري در عصر خلفا وجود ندارد. تنها درخصوص باور قلبي به ربوبيت تشريعي الهي و توحيد در آن، ظرفيت آسيبشناسي - بهویژه با مطالعه تاريخي- مهياست. راهکار بررسي باور فوق، در سنجش ارزشهاست که بيان خواهد شد. اين مقاله ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي را نقطه ضعف دوران پاياني عصر نبوي و سراسر عصر خلفا در تمسک به باورهاي توحيدي دانسته، تأثير اين ضعف را بر شکلدهي به ساختار فرهنگي عصر خلفا بررسي ميکند.
همانگونه که اشاره شد، ظرفيت آسيبشناسي توحيد ربوبي در اواخر عصر نبوي و دوران خلفا تنها براي باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي مهياست. راهکار بررسي باور مزبور ذيل تبيين چهارچوب نظري تحقيق بيان خواهد شد. اين تحقيق با بهرهگيري از دو دانش همگون کلام و روانشناسي با دانش تاريخ، کوشیده است بر اساس يک چهارچوب نظري مبتني بر اين دو دانش، باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي در اواخر عصر نبوي و دوران خلفا را واکاوی کند و سپس به تحقيق برونداد فرهنگي آن در عصر خلفا بپردازد.
کنشها، از جمله کنشهاي تاريخي بهمثابه رفتارها و رخدادهاي هدفمند، متأثر از ساختار فرهنگي جامعه است. ميزان تأثيرپذيري بهگونهاي است که ميتوان با مطالعه کنشها، ساختار تأثيرگذار بر آنها را کشف کرد. ساختار فرهنگي جامعه، شامل ارزشها (گرايشها)، عادتهاي اجتماعي و شناختهاست.
سنخ توحيدباوري ريشهايترين و محوريترين عامل در شکلدهي به ساختار فرهنگي جامعه است. ميزان باور به ربوبيت (هدايت) تشريعي الهي از ميان باورهاي توحيدي، بيشترين و نزديکترين تأثير را دارد. ربوبيت تشريعي خداوند تنها بر موجود مختاري همچون انسان جاري گشته، هدايت با وضع قوانين (مانند شريعت نبوي) را شامل ميشود. تأثير باور به هدايت تشريعي الهي بر شکلگيري ساختار فرهنگي، به باورهاي عقلي منحصر نميشود، بلکه فراز و فرود باور قلبي از آن، نقش محوري و بسزايي دارد، بهگونهای که اين باور قلبي ابتدا ارزشها را در قوه احساس شکل میدهد و سپس عادتهاي اجتماعي و شناختها (از جمله شناخت به ربوبيت تشريعي الهي) را مبتني بر خود و ارزشها سازماندهي ميکند.
غلبه ارزشهاي باطل (شرکآلود) و مادي نتيجه و علامت ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي و غلبه ارزشهاي معنوي ثمره و نشانه قوّت اين باور است. ازاینرو با بررسي ارزشهاي جامعه و با کشف جنبه توحيدي يا شرکآلود بودن آنها يا غلبه مادي يا معنوي آنها ميتوان به ضعف و قوّت اين باور قلبي پيبرد. عادتها و شناختهاي ايجادشده در اثر ضعف يا قوّت باور مزبور، موجب گسترش عامل خود و ارزشهاي همسنخ آن ميشوند.
تاکنون تاريخ عصر خلفا با استفاده از چهارچوب نظري کلامي و روانشناسي بررسي نشده، وضعيت توحيدباوري آن آسيبشناسي نگردیده و تأثير ضعف اين باور بر شکلدهي ساختار فرهنگي عصر خلفا سنجيده نشده است.
پاياننامه کارشناسي ارشد خانم زهره محلوجي با عنوان بازمرجعيت باورها و ارزشهاي جاهلي در سه دهه اول پس از رحلت رسولخدا (دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه باقرالعلوم) باورها، ارزشها و زمينه ايجاد آنها را در عصر جاهلي، دوران نبوي و سه دهه اول پس از آن بررسي کرده، اما ارتباط آنها با مباني توحيدي را نسنجیده است.
کتاب عاشورا پيامد تغيير ارزشها، تأليف شمسالله مريجي روند تغيير ارزشها و عوامل آن را از منظر جامعهشناختي در بازه زماني پس از رحلت پيامبر اکرم تا واقعه عاشورا، بيان کرده است.
کتاب تاريخ تحليلي اسلام، نگارش جواد سليماني با رويکرد جامعهشناختي، فراز و فرود شناختها و ارزشها را بر رخدادهاي تاريخي از عصر جاهلي تا واقعه عاشورا بررسي کرده است.
اما این کتاب و کتاب قبلی از زاويه کلامي و روانشناسي به اين مسائل نپرداختهاند.
تا کنون درباره مخالفتهاي متعدد اصحاب از فرامين نبوي، تحقيقات خوبي صورت پذيرفته است؛ از جمله کتاب ارزشمند النص و الاجتهاد، تأليف علامه شرفالدين. اما ريشه اعتقادي و عوامل انگيزشي غير توحيدي در اين مخالفتها سنجیده نشده است. استعانت از آموزههاي مسلّم کلامي ميتواند تحليلهاي تاريخي را عمق بخشد. فراز و فرود ربوبيتباوري ريشهايترين عامل انگيزشي در بروز رفتارها و شکلگيري رخدادهاست. ازاینرو ضرورت استفاده از مفهوم ربوبيتباوري براي تحليل اين مخالفتها، اجتنابناپذير است.
1. زمينهشناسي ضعف باور به ربوبيت تشريعي الهي در عصر خلفا
نيمه دوم عصر نبوي - بهویژه از نبرد بدر به بعد- شاهد چندين رخداد است که برخی به فرامين رسول خدا بياعتنايي ميکردند. غلبه ارزشهاي مادي بهمثابه اصليترين عامل انگيزشي در ميان فاعلان اين رخدادها قابل مشاهده است؛ مثلاً، برخي از خواص اصحاب در آغاز حرکت به سمت سرزمين بدر، از رويارويي با سپاه قريش میهراسیدند و این به سبب ارزشمند دانستن نيرو و عظمت مادي در نظر آنان بود.
همچنين بينشي که برتري را در پيروزي ظاهري يا غلبه مادي ميديد، عامل اعتراض به صلح حديبيه ميشد. گريز گروهي اصحاب از جنگ در ميانه پيکار حنين نيز به علت فريب آنان در اثر ارزشمندي بهرههاي مادي و کثرت نيروهاي انساني بود. برخی ديگر از مخالفتها در منابع مرتبط نقل شده است. در این مقاله، به برخی از آنها بسنده شده است.
شايد از ظاهر اين رخدادها چنين بهدست آيد که بر اساس روحيه مشورتپذيري رسول خدا و مشارکت اصحاب در امور سياسي، نظامي و اجتماعي شکل گرفتهاند. اما علاوه بر روحيه عصيان از فرامين نبي اکرم که در اين رخدادها قابل مشاهده است، مطابق چهارچوب نظري که بيان شد، غلبه ارزشهاي مادي بهمنزله عامل اين رخدادها از ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي پرده برميدارد.
با دقت در مجموع اين رخدادها، به فعاليت مرموز يک جريان منسجم پي خواهيم برد که به دنبال تحميل اراده خود بر شريعت نبوي بود. در واقع، اين رخدادها به مرور زمان، موجب شکلگيري عادت اجتماعي نسبت به عصيان از فرامين نبوي و انکار قلبي نسبت به حقانيت رسالت نبي خدا و اتصال آن به ربوبيت تشريعي الهي ميشد. اين عادت اجتماعي با تيره کردن قلبها، ميتوانست گرايشهای مادي را که در سنن جاهلي ريشه داشت، دوباره احيا کند و در سطح جامعه گسترش دهد، بهگونهای که مصلحتسنجيهاي همراه با غلبه معيار مادي، در بسياري از اين رخدادها قابل مشاهده است.
غلبه معيارهاي مادي در اين رخدادها، بيانگر ضعف باور قلبي نسبت به جريان ربوبيت الهي در شريعت نبوي است. در نتيجه، قلبها نسبت به هدايت تشريعي الهي نااميد ميشد و به ضعف باور قلبي درباره آن ميانجاميد.
نکته قابل توجه اينکه نميتوان نتيجه گرفت که در جامعه، ضعف شناختي عمومي درباره ربوبيت تشريعي الهي ايجاد ميشد. هرچند بارقههايي از اين شناخت در جنگ احد، ميان اصحاب نمايان ميگشت و بر اساس آن، شکست خود را نشانه عدم حقانيت خويش و رسالت پيامبر ميانگاشت. اين برداشت - در واقع- جريان ربوبيت خدا را در شريعت نبي مکرم انکار ميکرد.
این انديشه هرچند در سطح عموم جامعه رواج نداشت، اما گوياي ضعف باور قلبي به ربوبيت تشريعي الهي است؛ زيرا از آن ريشه ميگيرد. همانگونه که اشاره شد، برداشت عدم حقانيت از شکست يا ضعف مادي در جنگ، نشانگر غلبه ارزشهاي مادي است. غلبه ارزشهاي مادي نيز از ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي حکايت ميکند.
2. تأثير ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي بر ساختار فرهنگي در عصر خلفا
شکل 1: برونداد ضعف باور به ربوبیت تشریعی
1-2. محوريت ارزشهاي مادي در هنجارسازي فرهنگي
تأثير محسوسِ ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي، غلبه ارزشهاي مادي است. نمونه غلبه اين ارزشها در قبيلهگرايي و قومگرايي آشکار ميگردد. منفعتمحوري و دنياطلبي به علت تعارضي که ميان منافع و خواستهاي دنيوي وجود دارد، آسيبپذير است و ميتواند به فروپاشي اجتماع از درون بينجامد.
همانگونه که بيان شد، نافرمانيهاي برخي از اصحاب در اواخر عصر نبوي، عامل بروز عادت اجتماعي مبتني بر سرپيچي از اوامر پيامبر و گسترش ارزشمندي ظواهر مادي و خواستهاي نفساني بود. نتيجه اين اتفاق در عصر خلفا و در سقيفه، اختلاف ميان دو قبيله اوس با خزرج و مهاجران با انصار را به ارمغان آورد. بيان مسئله حقانيت قريش، بر اساس تعصبات قبيلگي و يا رسوخ ارزش مادي بوده است.
اين مطلب از کلام عمر بن خطاب و عباس بن عبدالمطلب نيز فهميده ميشود. رها کردن پيکر مبارک پيامبر توسط قاطبه مسلمانان و دفن غريبانه و شبانه ايشان و همچنين تصرف منابع مالي اهلبيت بيانگر غلبه ارزشهاي مادي است.
شاهد ديگر براي غلبه ارزشهاي مادي و دنياگرايي، ارزشمندي تکثر و جماعت در قلوب مسلمانان بود. اين ارزش موجب إعمال سلطه و نيز دليل مشروعيتبخشي به بيعت و مشورت در برابر نص الهي ميشد.
درخصوص انکار قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي و انکار جريان اين ربوبيت در رسالت نبي و نفي استمرار آن در ولايت اميرالمؤمنين، قراين بسياری وجود دارد. باطن اين رخدادها به دستورات و وصيت رسول خدا بياعتنا بود و قلباً نفوذ هدايت خداوند در اين موارد را منکر ميشد.
غلبه ارزشهاي مادي در رخدادها نیز قابل مشاهده است. چنانکه بيان شد، غلبه اين ارزشها از ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي حکايت ميکند. همچنين وقتي حاکميت به دست فرد منتصب الهي و معصوم و شايسته نباشد، جدا دانستن امر هدايت تشريعي مردم از منبع ربوبيت الهي، عادي قلمداد ميگردد. آنگاه ارزشهاي مادي و شرکآلود در جامعه رواج يافته، قلب آدميان را به نيازهاي واهي خود متوجه ميسازد.
2-2. تداوم رفتارهاي اجتماعي جاهلي
گفتمان جاهلي با ترويج شرک بر گستره آزاديها و منفعتطلبيها افزوده و زمينه «تسليم» را از بين ميبرد. اين وضعيت ميتواند موجب رشد و تداوم رفتارهاي اجتماعي جاهلي گردد.
از مصاديق اين رفتارها، رخداد سقيفه و ماجراي غصب حقوق مالي اهلبيت است. در اين موارد، علاوه بر نقش عامل انگيزشي ارزشهاي مادي، عزم خلفا بر کنار زدن جايگاه تشريعي پيامبر و جايگزينکردن خويشتن، قابل مشاهده است؛ زيرا حق خلافت را براي خويش و حق تصرف اموال اهلبيت را از اختيارات حاکم ميشمردند که باید در جهت جلب منافع حکومت خرج شود.
کنار زدن جايگاه تشريعي رسول خدا و ارزشمندي فوقالعاده ماديات، از ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي حکايت ميکند. همچنين اين تصميمها و رفتارها، منفعتطلبي را مشروع جلوه میدهد و براي آن ارزشي فراتر از رعايت اوامر و نواهي رسولالله تعيين مينماید.
اين ارزشگذاري بر قلبها تأثير گذارد و باور قلبي به نفوذ و تداوم هدايت الهي در آيين پيامبر و وصايت ايشان را بيش از پيش تضعيف نمود. در نتيجه مردم نيز ضرورت استمرار رفتار مطابق فرامين نبوي را شريعت خداوند نشمردند. همين ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي، موجب گسترش ارزشهاي مادي و منفعتطلبيها ميشد. اين شرايط زمينه عادت به رفتارهاي اجتماعي جاهلي را بر مبناي منافع فراهم ميساخت.
نمونه ديگر اين رفتارها بيعدالتي سياسي بود. انتخاب فرد ناصالحي همچون معاويه بهعنوان والي شام، خلاف سيره عدالتمحور و سفارش پيامبر اکرم بود. انکار قلبي نسبت به جريان هدايت الهي در شريعت نبوي، عامل اين رخداد بود. همچنین دستگاه خلافت از عصر خليفه دوم به بعد، غالباً امويان و افراد ناشايست را به فرمانداري و امور نظامي محدوده حاکميت خود ميگمارد. اين سياست با انکار قلبي نسبت به جريان هدايت الهي در شريعت نبوي، فرهنگ جاهلي را ترويج ميکرد و عامل گسترش رفتارهاي اجتماعي جاهلي بود.
نکته ديگر اينکه بيعدالتي سياسي بر مبناي ارزشهاي مادي شکل ميگيرد؛ يعني اين بيعدالتي توسط افرادي که ماديات را ارزش ميدانند، اتفاق ميافتد و موقعيتهاي ممتاز سياسي و مادي را در اختيار کساني قرار ميدهد که تشنه نيل به برتري مادي هستند. علاوه بر آن گاهی اين اعطاي قدرت توسط افراد، با هدف کسب يا تمديد موقعيت مادي براي خويش رقم ميخورَد. همانگونه که بيان شد، غلبه ارزشهاي مادي از ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي بهمثابه عامل خود پرده برميدارد. همچنين بيعدالتي اميد قلبي مردم به هدايت تشريعي خداوند را تضعيف مينمود؛ يعني موجب تقويت و گسترش عامل خويش ميشد.
چنانکه گفته شد، ضعف باور قلبي به هدايت تشريعي خداوند، هم عامل رفتارهاي اجتماعي جاهلي بود و هم توسط آنها قوت مييافت و ميتوانست به تداوم اين رفتارها بينجامد. منابع مرتبط در قالب بدعتها، فراواني و تداوم رفتارهاي اجتماعي جاهلي اين عصر را بررسي کردهاند. اميرالمؤمنين نيز در خطبهاي فهرست بسياري از آنها را ذکر نمودهاند. گلايه آن حضرت از وضع زمان خود، گواه تداوم عادت اجتماعي بر عمل به بدعتها در بين عموم تا پايان دوران خلفاست.
از دیگر عواملي که بر تداوم اين عادت تأثير ميگذاشت، سختگيري دستگاه حکومتی بود که بر اين امر اصرارِ فراوان داشت. اما ريشه عادت اجتماعي در بروز رفتارهاي جاهلي را بايد در همان ارزشهاي باطل و ضعفِ باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي بيانشده دانست. ازاینرو صحابي بيداردل در برابر شکلگيري چنين عادتي ايستادگي میکردند و سعي در هشيارکردن جامعه داشتند.
3-2. عدم مرجعيت قرآن و سنت نبوي در کنشگري فرهنگي
در شناخت ارزشمحور، عمده جهانبينيهاي لازم از قوه احساسي نفس انسان که منبع صدور ارزشهاست، دريافت ميشود. سپس قوه عقل بر اساس ارزشها و با درک مصلحتها و مفسدهها، ايدئولوژي لازم را مطرح ميسازد. جهانبينيهاي اين شناخت از ماهيتي ارزشي برخوردار است. شناخت ارزشمحور - هرچند با تسامح- «شناخت» ناميده ميشود، اما به سبب زمينه احساسي و غلبه بار ارزشي آن، ماهيت شناختي و ذهني ندارد. لیکن در شناخت عقلانيتمحور، عمده جهانبينيهاي لازم از قوه عقلاني انسان دريافت ميشود و سپس ايدئولوژي لازم مطرح ميگردد. اين شناخت غلبه ذهني دارد. بدینروی از ماهيت شناختي برخوردار است.
شناخت انحرافي ارزشمحور در عصر خلفا، شامل موارد ذيل ميشود:
1-3-2. انديشه «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي»
«لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» ابتدا يک گرايش است که به تدريج به يک انديشه تبديل ميگردد. اما منظور از آن، باور به بطلان سنت نبوي نيست، بلکه عبارت است از: شناخت حاصل از ارزشهاي باطل که به آن ارزشها رنگ تقدس بخشيده، آنها را «مصلحت» مينامد و در مقابلِ ضرورتِ عمل به مقتضاي نص الهي و فرمان نبوي، قرار ميدهد. تمام بدعتها در اين عصر، قابليت آن را داشت که به تدريج با گذر از مرحله عادت اجتماعي، در عصيان از فرامين نبوي، شناخت همسنخ خود مبني بر لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي را شکل دهد؛ اما مواردي که با تشويق و اجبار خلفا همراه ميشد، اين روند را سرعت ميبخشيد.
واضح است که «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» انديشهاي يکسونگر بود و بخشي از حق و ديانت را بر بخشي ديگر ترجيح ميداد. اين مسئله به معناي نفي يا بياعتنايي نسبت به هدايت تشريعي خداوند در فرامين نبوي است. علاوه بر اين، شکلگيري انديشه «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» بر اساس غلبه منفعتجويي و ارزشهاي باطل و مادي، از عامل خود (يعني ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي) پرده برميدارد.
خالد بن وليد در سال يازدهم هجري، مالک بن نويره را به قتل رساند و همسر او را در همان روز به ازدواج خود درآورد. ابوبکر به استناد اينکه خالد اجتهاد کرده و مرتکب خطا شده، وي را معذور دانست و در پُست فرماندهي سپاه اسلام باقی داشت.
ابوبکر همچنين در بيان حکم «کَلالَه» به رأي خود اکتفا کرد و شريعت رسولالله را در نظر نگرفت. وي در اين باره تصريح کرد که به اجتهاد خويش عمل ميکند و از خطاي احتمالي اين رأي، معذور است.
ماهيت اين دو رفتار به بهانه «مصلحت»، سايرين را به ترک بخشي از فرامين نبوي ترغيب ميکرد. از اين مرحله، روند ايجاد انديشه «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» آغاز ميشد.
خلفا عقد موقت و حج تمتع را تحريم کردند و متخلفان را تهديد و عقاب مينمودند. آنها حکم خويش را در برابر حکم قرآن و سنت نبوي قرار داده، خود نيز اين تعارض را بيان ميداشتند. فقها نيز بر اساس رأي خلفا فتوا ميدادند. ماهيت اين رخدادها به بهانه «مصلحت»، مستقيماً به ترک بخشي از فرامين نبوي امر ميکرد.
سختگيري خلفا در جدا کردن مردم از سنت پيامبر نشاندهنده آگاهي مسلمانان مکه و مدينه از مخالفت آنان با حقيقت و سيره نبوي است. ازاینرو انديشه «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» تنها يک شناخت انحرافي ارزشمحور بود و هنوز قرينِ بياطلاعي غالب از سنن نبوي نشده و نيز به انديشه بطلان اين سنتها تبديل نگشته بود. همانگونه که بيان شد، ارزشمحور بودن انديشه «لزوم ترک بخشي از فرامين نبوي» گواه ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي بهمثابه عامل خويش است.
2-3-2. انديشه «لزوم ترک غالب فرامين نبوي»
مجموع بياعتناييها به بخشي از فرامين نبوي، مسيري را گشود تا به بهانه مصلحت، بيتوجهي به غالب انديشههاي رسولالله رخ دهد. پس از رحلت نبي اکرم غالب صحابه به تدريج، سنتهاي نبوي را به فراموشي سپردند. اين رخداد از زمان خليفه اول آغاز شد. ابوبکر به بهانه پرهيز از اختلاف در نقل، اصحاب را از بيان احاديث پيامبر بازداشت و قرآن را براي شناخت حلال و حرامِ خداوند کافي دانست. اين سياست در دوران دو خليفه بعدي نيز ادامه يافت.
گسترش و امتداد اين رفتارها باور به لزوم ترک غالب فرامين نبوي را نهادينه ميساخت. اين باور شناختي ارزشمحور است و منظور از آن، اعتقاد به بطلان سيره منقول نبوي نيست، بلکه مراد شناخت حاصل از ارزشهاي باطل است که در اثر اجبار دستگاه خلافت، آن ارزشها را موجه جلوه داده، نام «مصلحت» بر آن مينهد. اين انديشه از آن نظر که سنت نبوي را به فراموشي ميسپارَد و به قرآن اکتفا ميکند، تفکري يکسونگر است.
نتيجه اين يکسونگري نفي جريان هدايت تشريعي الهي در سنت نبوي است. همانگونه که اين يکسونگري از ضعف باور به ربوبيت تشريعي خداوند ريشه ميگرفت، با نتيجهاي که داشت نيز نااميدي قلبي نسبت به هدايت تشريعي الهي را گسترش ميداد. ارزشمحور بودن باور به «لزوم ترک غالب فرامين نبوي» به معناي عقلانيتمحور نبودن آن است؛ يعني اين باور نيز مانند انديشه پيشين، در ضعف باور قلبي به ربوبيت تشريعي الهي ريشه داشت، نه ضعف شناخت نسبت به آن.
انديشه «لزوم ترک غالب فرامين نبوي» از ديار حجاز پا ميگرفت؛ اما يک آگاهي نسبي از سنت نبوي در فضاي عمومي جامعه اسلامي وجود داشت. اجبار خلفا در جهت ترک غالب فرامين نبوي، دليل شناخت عقلاني از لزوم حفظ فرامين نبوي و تمسک به آنهاست، هرچند مردم به خاطر ترس، انگيزهاي براي اين امتثال نداشتند. اين مسئله گواهي ميدهد که باور ذهني نسبت به جريان هدايت تشريعي الهي در سنت نبوي وجود داشته، اما بيهمتي در پاسداشت آيين نبوي نشانگر انکار قلبي اين باور ذهني و مقتضاي آن است. ازاینرو علت شکلگيري انديشه «لزوم ترک غالب فرامين نبوي» را بايد در ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي جستوجو کرد.
3-3-2. ظاهرگرايي و لزوم ترک تفکر در دين
پس از رحلت پيامبر اکرم روحيه غالب صحابه پرهيز و نهي از مجادلات کلامي و معارف عقلي و استدلالي بود. برای مثال، خليفه دوم با مباحث مذهبي و حتي با تفسير قرآن و سؤال از معناي عبارتها و واژههاي مشکل قرآن، مخالف بود. اصحاب نيز بر اساس سياستي که حکومت تبيين مينمود، به تفسير قرآن و بيان مفاهيم عميق آن توجهي نداشتند، بلکه بيشتر به توضيح ظاهري و لغوي آيات توجه میکردند. آنها در اثر تحريم عقلانيت، در فتاواي خود بر ظواهرِ آيات تکيه داشتند.
انديشه «لزوم ترک غالب فرامين نبوي» نيز باور به حکمت الهي در ايجاد رسالت و در نتيجه، عقلانيت را تضعيف ميکرد؛ زيرا نفيکنندگان حکمت الهي شريعت الهي را عقلاني نميپنداشتند. نفي عقلانيت در شريعت الهي نيز موجب انکار لزوم تعقل در شريعت و مقدمه اکتفا به ظاهر متون دين ميگردید. همچنين کنار گذاشتن احاديث مفسر قرآن، تأثير زيادي در اتکا به ظاهر آيات داشت.
دو نوع ظاهرگرايي در آن عصر رواج داشت: يکي حجيت ظواهر آيات و روايات؛ و ديگري برتري ظواهر دنيوي در ديدگان و اذهان. انديشه «لزوم ترک عقلانيت» ارتباط مستقيمي با تفکر «حجيت ظواهر آيات و روايات» داشت و در آن تأثير ميگذاشت. ظاهرگرايي نوع دوم با گسترش بيشتر ارزشهاي مادي، عقلانيت را زايل مينمود؛ يعني عقلانيتي ظاهرگرا پديد ميآورد. با اين بيان، تقدم ظاهرگرايي نوع دوم بر ظاهرگرايي نوع اول روشن ميگردد؛ زيرا زمینه لازم (دوري از عقلانيت و نفي آن) براي حجيت مطلق ظواهر آيات، توسط دنياگرايي مهیا ميشد.
به عبارت ديگر، تعلق به ظواهر دنيوي، انديشه «ظاهرگرا» پديد ميآوَرْد و نمونه آن در اکتفا به ظواهر متون تجلي پيدا ميکرد، به گونهای که ارزشمندي فوقالعاده ظواهر مادي در عصر خلفا، ميتوانست - به علت سنخيت فراوان- در نفي عقلانيت و تکيه بر ظواهر الفاظ، تأثيرگذار باشد.
ظاهرگرايي نوع اول از آن نظر که عقلانيت را در نظر نميگيرد و حکمت تشريعي الهي را زير سؤال ميبرد، انديشهاي يکسونگر است و از ضعف باور به ربوبيت تشريعي الهي ريشه ميگيرد. اما آيا انديشه «ظاهرگرا» به معناي حقانيت استناد به ظواهر متون و بطلان عقلانيت بود؟ يا تنها به علت بيارزشي عقلانيت، پديد ميآمد؟ به نظر ميرسد که اجبار اصحاب - بهویژه عمر- به اين نوع ظاهرگرايي به تدریج عقلانيت را از ارزش ميانداخت. ازاینرو انديشه «ظاهرگرا» و لزوم ترک عقلانيت نيز شناختي ارزشمحور بود.
اين مطلب نشان ميدهد که عامل آن (يعني ضعف باور نسبت به ربوبيت تشريعي الهي) ماهيت شناختي نداشت. همچنين وجود غلبه ارزشهاي مادي بهمثابه ريشه اين تفکر، گواه تأثير ضعف باور قلبي نسبت به هدايت تشريعي خداوند در اين انديشه است.
شکل 2: پیامدهای اندیشه ظاهرگرا
4-3-2. انديشه «لزوم تبعيت از غير نبي»
در اثر يکسونگري و با ادامه بياعتنايي به انديشههاي رسالت، خواستهاي متقابل با اراده الهي ارزشمندتر میشد و ضرورت مصلحتسنجي، قوّت فزونتري مييافت. تنها کافي بود خواصِ اصحاب رفتار و انديشه خويش را معيار و ملاک خطاب کنند تا سايران به راحتي، آنها را بپذيرند. طبيعتاً خالي شدن جامعه مسلمانان از معارف نبوي که در اثر منع حديث پديد آمده بود، گرايش به سُنن اصحاب را افزايش ميداد.
مدينه بيش از هر جاي ديگري، پايگاه اين انديشه بود. بدینروی خليفه دوم بهراحتي در اين شهر، سيره ابوبکر را در کنار سنت نبوي قرار داد. حتي شيوه خويش را در تعيين خليفه، مقابل آن دو مطرح ساخت. از زمان غصب فدک تا آن هنگام، خلافتِ صحابه در عرض رسالت تعريف ميشد، تا آنجا که خليفه سوم نيز سنت نبوي را ترک کرده و براي خود، حق تشريع قایل بود.
سختگيري خلفا بر اجراي محتواي اجتهادات خويش تا نيمه اول خلافت عثمان، نشاندهنده آگاهي مسلمانان از مخالفت آنها با سيره نبوي بوده است. اما از آن پس و با ايجاد جوّ اعتراض گسترده، از نفوذ خليفه سوم در ميان مردم کاسته شد. انديشه احياگر سنت نبوي نيز آزادانهتر به فعاليت ميپرداخت و نيز رفتار خلفاي سابق در برابر ساير صحابه قرار ميگرفت. مسلّماً نفس اين رويداد با وجود شناختي راسخ بر مبناي حجيت عمل تمام اصحاب، اتفاق نميافتاد.
ازاینرو تندادن مردم به سننِ اصحاب را بايد در بيهمتي ايشان نسبت به احياي سيره نبوي جستوجو کرد؛ يعني «انديشه لزوم تبعيت از غير نبي» نيز شناختي ارزشمحور بود که به خاطر مصلحتسنجي و بر مبناي ارزشهاي باطل و مادي شکل ميگرفت. ماهيت اين انديشه هدايت تشريعي را از آيين نبوي جدا میدانست و آن را در سنن اصحاب قرار ميداد. اين تفکر از ضعف باور نسبت به ربوبيت تشريعي الهي ريشه ميگرفت و جايگاه تشريع را غير الهي قلمداد ميکرد. اما ارزشمحوری آن نشان ميدهد که ضعف باور به هدايت تشريعي الهي، ماهيتي قلبي داشته است، نه شناختي.
4-2. به رسميت شناختن ضد فرهنگها در جامعه
همانگونه که اشاره شد، در شناخت مبتني بر عقلانيت خودبنياد يا شناخت عقلانيتمحور، عمده جهانبينيهاي لازم از قوه عقلاني انسان دريافت ميشود و سپس ايدئولوژي لازم مطرح ميگردد. عصر خلفا زمينهساز چنين شناختهاي انحرافي بود که در زمان حاکميت امويان شکل ميگرفت. زمينههاي انديشه «تجسيم»، «تشبيه»، «عصيان انبيا» و تأويل قرآن توسط روايات اهل کتابِ بهظاهر مسلمان رواج مييافت. اما در اثر انديشه «لزوم ترک فرامين نبوي» و همچنين ظاهرگرايي، ميدان براي نفوذ انديشههاي انحرافي باز ميشد.
نيز مجموع شناختهاي انحرافي ارزشمحور و رخدادهاي زمينهسازِ اين شناختها، بينش مسلمانان را نسبت به ربوبيت تشريعي و حکمت خداوند تضعيف ميکردند. ازاینرو تصويري از خداي ناقص، محدود و پروردگاري که از هدايت مخلوق بازميماند، در ذهنها شکل ميبست. اين تصور زمينهساز بسياري از شناختهاي انحرافي عقلانيتمحور، همچون انديشه «غلو در تکوين» بود. ساختار فرهنگي اين عصر اتصال و وابستگي شريعت نبوي به آيين الهي را انکار ميکرد و مقدمهساز تفکر «غلو در تشريع» بود. رگههايي از انديشه «جبر»، چه در عصر نبوي و چه در عصر خلفا در ميان برخي از اصحاب وجود داشت، لیکن عموميت نمييافت. گرايش به امتيازات مادي مقدمه ميشد تا مسلمانان در آينده، غلبه مادي را نشانه حقانيت انگاشته، خلاف آن را نشانه بطلان بدانند. اين تفکر مقدمهساز انديشه «جبر» بود. انديشه مزبور توسط تضعيف باور به حکمت الهي نيز شکل ميگرفت. همه اين انديشهها از عصر امويان شکل میگرفت و با صبغه کلامي در قالب شناختهاي انحرافي عقلانيتمحور ظهور مييافت.
اما همانگونه که گفته شد، ريشه آنها در باورهاي انحرافي ارزشمحور و رخدادهاي تضعيفکننده باور قلبي به ربوبيت تشريعي الهي و در غلبه ارزشهاي مادي بود که در عصر خلفا وجود داشت. اين عوامل از ضعف باور قلبي نسبت به هدايت تشريعي خداوند ريشه ميگرفت و تقويتکننده آن بود. ازاینرو زمينه شناختهاي انحرافي عقلانيتمحور، در دوران خلفا موجود بود و در اثر تضعيف اين باور قلبي ايجاد ميشد.
شکل 3: زمینهسازان شناختهای انحرافی عقلانیتمحور
نتيجهگيری
ضعف باور قلبي نسبت به ربوبيت تشريعي الهي، در عصر نبوي وجود داشت. اين ضعف سبب غلبه ارزشهاي مادي و شرکآلود، بروز رخدادهاي ناقض فرامين نبي اکرم و سپس ظهور عادت اجتماعي بر عصيان از فرامين نبوي بود. این باور در عصر خلفا نيز ادامه يافت و گسترش ارزشهاي مادي، تداوم عادت اجتماعي بر عصيان از فرامين نبوي، ظهور شناختهاي انحرافي ارزشمحور و زمينهسازي شناختهاي انحرافي عقلانيتمحور را موجب شد. نتايجِ بيانشده اين ضعف اعتقادي، آسيبهاي ساختار فرهنگي عصر خلفا را شکل داد.
- نهج البلاغه، تصحیح محمد عساف و فرید سید، تحقیق صادق موسوی، مشهد، موسسة الامام صاحب الزمان(عج)، 1418ق.
- ابراهیمی، صبا، بررسی چگونگی احیای سنن جاهلی عرب در اسلام با تکیه بر قبیله گرایی و عصبیت عربی (از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا تأسیس دولت بنی امیه)، پایاننامه کارشناسی ارشد، کرمانشاه، دانشگاه رازی، 1396.
- ابنابی الحدید، عزالدین ابوحامد، شرح نهج البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1337.
- ابناثیر، علىبن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- ابناعثم الکوفى، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1411ق.
- ابنحزم اندلسی، علیبن احمدبن سعید، المحلى بالآثار، بیروت، دار الفکر، بیتا.
- ابنحنبل، احمدبن محمد، مسند الامام احمدبن حنبل، تحقیق محمد رضوان عرقسوسی و دیگران، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1416ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
- ابنشاذان، فضلبن شاذان، الایضاح، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1402ق.
- ابنعبد البر، یوسفبن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله و ما ینبغی فی روایته و حمله، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- ابنعساکر، علیبن حسن، تاریخ مدینه دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الاماثل او اجتاز بنواحیها من واردیها و اهلها، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
- ابنعساکر، علیبن حسن، تبیین الکذب المفتری، بیروت، دار الکتب العربی، 1404ق.
- ابنقتیبه دینوری، عبداللهبن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410ق.
- ابنقتیبه دینوری، عبداللهبن مسلم، عیون الاخبار، چ دوم، قاهره، دارالکتب و الوثایق القومیه، 1996.
- ابنکثیر، اسماعیلبن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
- ابنکثیر، اسماعیلبن عمر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق محمدحسین شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
- ابنماجه، محمدبن یزید قزوینی، سنن ابنماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیجا، دار احیاء الکتب العربیه، بیتا.
- ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا و دیگران، بیروت، دار المعرفه، بىتا.
- أبو سعد الآبى، منصوربن الحسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقیق خالد عبدالغنی محفوط، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- افتخاری، اصغر، امنیت اجتماعی شده؛ رویکرد اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1391.
- امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة الادب، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416ق.
- آقانوری، علی، «زمینههای فرهنگی و اجتماعی فرقهگرایی در صدر اسلام»، 1389، هفت آسمان، ش 47، ص 79-104.
- بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، تحقیق محمد زهیربن ناصر الناصر، بیروت، دار طوق النجاه، 1422ق.
- بیهقی، ابوبکر احمدبن الحسین، السنن الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، چ سوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- تاری، جلیل، «عوامل نادیدهگرفتن غدیر و اجتماع در سقیفه»، 1383، معرفت، ش 77، ص 28-29.
- ثقفى کوفى، ابو اسحاق ابراهیمبن محمد، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
- جعفری، حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمة محمدتقی آیتاللهی، چ یازدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.
- جعفریان، رسول، تاریخ تحول دولت و خلافت از برآمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، چ دوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.
- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، قم، در راه حق، 1366.
- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، چ ششم، قم، انصاریان، 1381.
- چراغی کوتیانی، اسماعیل، «نقش فرهنگ و ساختارهای فرهنگی در تحولات جمعیتی»، 1393، معرفت فرهنگی اجتماعی، ش 1، ص 51-78.
- حسکانی، عبیداللهبن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمدباقر محمودی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.
- حکیم، محمدباقر، علوم قرآنی، ترجمة محمدعلی لسانی، تهران، مؤسسة فرهنگی انتشاراتی تبیان، 1378.
- حسینی خامنهای، سیدعلی، انسان 250 ساله، چ چهارم، تهران، مؤسسة ایمان جهادی، 1390.
- دارمی، عبداللهبن عبد الرحمن، سنن الدارمی، تحقیق حسین سلیم دارانی، ریاض، دارالمغنی، 1421ق.
- ذهبی، شمسالدین محمدبن احمد، تذکرة الحفاظ، تصحیح زکریا عمیرات، چ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1428ق.
- ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- راغب اصفهانی، حسینبن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق، دار القلم، 1412ق.
- رهنی، فاطمه و احمد صادقی، «عوامل پنهانی کنش اجتماعی با تأکید بر ساختار اجتماعی»، در: چهارمین همایش ملی مشاوره و سلامت روان، دانشگاه آزاد اسلامی واحد قوچان، 1395،https://civilica.com/doc/621000 .
- زرگرینژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، سمت، 1378.
- زمخشری، محمودبن عمر، الفائق فی غریب الحدیث والأثر، تحقیق علی محمد البجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیجا، عیسی البابی الحلبی و الشرکاه، بیتا.
- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بیتا.
- سلیمانی، جواد، تاریخ تحلیلی اسلام (از عصر جاهلی تا عصر عاشورا)، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.
- شاوی، علی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ترجمة عبدالحسین بینش، چ دوم، قم، زمزم هدایت، 1386.
- شرف الدین، سیدعبدالحسین، اجتهاد در مقابل نص، ترجمة علی دوانی، چ نهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383.
- شرف الدین، سیدعبدالحسین، النص و الاجتهاد، بیروت، ابو مجتبی، 1404ق.
- شهبازی، محمد، بررسی علل و زمینههای مخالفت صحابه با رسول اکرم(ص) در عصر نبوی، قم، حوزة علمیه، 1393.
- شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، قم، شریف الرضی، 1364.
- شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(س)، چ بیست و پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376.
- صفری فروشانی، نعمتالله، غالیان، مشهد، آستان قدس رضوی، 1378.
- صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، چ دوم، هند، المجلس العلمی، 1403ق.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی مرتضی مطهری، چ دوم، تهران، صدرا، 1364.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، جامعة مدرسین، 1417ق.
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دار التراث، 1387ق.
- عزیزخانی، احمد، «مفهوم کنش و ساختار در نظریه ساختاریشدن (با تأکید بر تحولات ایالات متحده آمریکا)»، 1387، انسانپژوهی دینی، ش 17و18، ص 195-214.
- عسگری، سید مرتضی، معالم المدرستین، چ چهارم، تهران، مؤسسة بعثت، 1412ق.
- عقیلی، علیرضا، «ریشههای ظاهرگرایى در فهم قرآن»، پژوهشهای قرآنی، ش 11و12، ص 350-373.
- غزالی، محمدبن محمد و عبدالرحیمبن حسین حافظ عراقی، احیاء علوم الدین، تحقیق سیدابراهیم ابیحفص، قاهره، دار الحدیث، 1419ق.
- غلامی، یوسف، پس از غروب (تحلیل رخدادهای پس از رحلت پیامبر(ص) تا پایان عصر سومین زمامدار)، قم، نجم الهدی، 1388.
- فخررازى، محمدبن عمر، مفاتیح الغیب، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1420ق.
- قشیری نیشابوری، مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، چ دوم، بیروت، دار ابنحزم، 1419ق.
- کاشفی، محمدرضا، خداشناسی، قم، معارف، 1386.
- مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، تحقیق علی میرشریفی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
- متقیهندی، علاءالدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح بکری حیانی و صفوه سقا، بیروت، مؤسسة الرساله، 1409ق.
- مریجی، شمسالله، عاشورا پیامد تغییر ارزشها، قم، معارف، 1394.
- مسعودی، علىبن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دار الهجره، 1409ق.
- مصباح یزدی، محمد تقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، چ دهم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382.
- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، چ هفدهم، تهران، امیرکبیر، 1384.
- مصباح یزدی، محمد تقی، حقوق و سیاست در قرآن، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.
- مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1391.
- معلمی، حسن و دیگران، تاریخ فلسفه اسلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1385.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374.
- نقوى قاینى خراسانى، سیدمحمدتقى، مفتاح السعادة فی شرح نهج البلاغه،تهران، مکتبة المصطفوى، بیتا.
- میرمحمدی، سیدضیاءالدین، «چیستی، اعتبار و کاربست نظریه دینی در علم تاریخ»، 1397، اندیشه نوین دینی، ش 54، ص 87-106.
- موسوینژاد، سیدمحمدمهدی و جواد سلیمانی امیری، «راهکار سنجش باورهای توحیدی قلبی براساس اندیشه علامه طباطبائی و آیتالله مصباح یزدی»، 1402، معرفت اخلاقی، ش 2، ص 27-40.
- ﻧﻮﺭﯼ، ﻧﺠﯿﺐالله، «عوامل و ساختار انگیزش رفتار انسان در اندیشه علامه طباطبائی»، 1396، ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺩﯾﻦ، ش 40، ص 5-22.
- واقدى، محمدبن عمر، کتاب الردة مع نبذة من فتوح العراق و ذکر المثنىبن حارثة الشیبانى، تصحیح محمدبن اعثم کوفی، تحقیق یحیى وهیب الجبورى، بیروت، دار الغرب الاسلامى، 1410ق.
- واقدى، محمدبن عمر، المغازى، تحقیق مارسدن جونس، چ سوم، بیروت، مؤسسة الأعلمى، 1409ق.
- هدایتپناه، محمدرضا، بازتاب تفکر عثمانی درواقعه کربلا، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388.
- یعقوبى، احمدبن اسحاق، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بىتا.