جمهوریخواهی رضاخان، نقشه انگلستان برای ایران

Article data in English (انگلیسی)
جمهوريخواهي رضاخان، نقشه انگلستان براي ايران
رضا رمضان نرگسي / استاديار گروه تاريخ انديشه معاصر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني nargesi@iki.ac.ir
دريافت: 19/02/1402 - پذيرش: 10/10/1403
چکيده
در خصوص علل و عوامل جمهوريخواهي رضاخان مطالب زيادي گفته شده و در تمام آنها تلاش شده است اين مسئله را به بلندپروازي شخص رضاخان در رسيدن به سلطنت نسبت دهند. با اين حال، کمتر کسي به نقش انگلستان در اين موضوع پرداخته است. اين تحقيق کوشيده است از زاويهاي جديد به اين مسئله بنگرد. بنابراين، هدف اصلي اين پژوهش بررسي نقش انگلستان در جمهوريخواهي رضاشاه و واکاوي علل، عوامل و شيوههاي اين سياست است. روش تحقيق «اسنادي» است و بر يافتهها و شواهد تاريخي و استاد بايگاني تکيه دارد. نتايج تحقيق نشان ميدهد که انگلستان با بسيج کردن نشريات، دولتمردان، بسياري از نمايندگان مجلس و استفاده از ظرفيتهاي نظامي، با هدف نابودي قانون اساسي مشروطه و جايگزين کردن نظامي مشابه قانون اساسي ترکيه، کوشيد نظام جمهوري را جايگزين نظام مشروطه کند. براي تحقق اين هدف و بهمنظور اجتناب از تحريک احساسات عمومي و کاهش هزينههاي سياسي، رضاخان را بهعنوان پوشش و مجري اصلي اين سياست به کار گرفت و چنين وانمود شد که او شخصاً اين تصميم را گرفته است.
کليدواژهها: جمهوريخواهي، رضاشاه، جنبش، انگلستان، قانون اساسي مشروطه.
مقدمه
معمولاً در باب جمهوريخواهي رضاخان چنين رايج است که او براي خلع سلسلة قاجار و رسيدن به قدرت، مسئلة جمهوريخواهي را مطرح کرد. اما بررسي دقيقتر تاريخ نشان ميدهد که اين مسئله ابهامات جدي دارد، بهويژه اينکه رضاخان فردي روشنفکر نبود و آشنايي چنداني با مفاهيم سياسي امروزي، بهويژه جمهوريخواهي نداشت.
«جمهوريخواهي» يک مفهوم روشنفکرانه است که طرح آن از سوي کسي که حتي پس از رسيدن به قدرت، همچنان در خواندن و نوشتن مشکل داشت، منطقي به نظر نميرسد؛ چنانکه علي دشتي در روزنامة خود تأکيد کرده که اين مفهوم را براي رضاخان جا انداخته است. بنابراين، پرسش اصلي اين تحقيق آن است كه:
ـ چرا رضاخان بر جمهوريخواهي تأکيد داشت؟
ـ اگر جمهوريخواهي ابتکار شخصي او نبود، پس مجري سياست چه کساني بودند؟
ـ چه عواملي موجب شدند اين سياست اجرا شود؟
فرضية اصلي تحقيق آن است که رضاخان در مسئلة جمهوريخواهي صرفاً يک مجري بود. فرضية دوم آن است که او مجري سياستهاي همان قدرتي بود که او را انتخاب کرد، پرورش داد، و زمينة کودتا را برايش فراهم آورد؛ يعني انگلستان.
فرضية رقيب مدعي است: رضاخان براي حذف احمدشاه و دستيابي به سلطنت، پرچم جمهوريخواهي را برافراشت.
اين مقاله با ارائة دلايل و شواهد تاريخي، نشان داده است: فکر جمهوريخواهي متعلق به انگلستان و ايادي آن در ايران بود و همزمان به نقد فرضيه رقيب نيز پرداخته است.
تنها اثر مهمي که بهصورت مستقل دربارة جريان جمهوريخواهي سالهاي ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ نوشته شده، کتاب گزيدة اسناد وزارت جنگ: غائلة جمهوريخواهي در مقطع سالهاي ۱۳۰۲-۱۳۰۳ اثر موسي فقيه حقاني است. اين اثر با وجود ارزشمند بودن از نظر ارائة اسناد، در تحليلهاي خود، کمتر به نقش انگلستان پرداخته است.
همچنين علياکبر عاصيان در سال ۱۳۹۷ کتابي با عنوان اقدامات رضاخان براي انتخابات مجلس پنجم و جمهوريخواهي منتشر کرد که کمتر به نقش انگلستان توجه کرده است.
بهجز اين آثار، نويسندگاني مانند ملکالشعراي بهار، يحيي دولتآبادي، مخبرالسلطنه هدايت، عبدالله مستوفي، خواجه نوري و علي دشتي در لابهلاي کتابهاي خود، به جمهوريخواهي رضاخان اشاره کردهاند که در اين تحقيق از آنها بسيار استفاده شده است.
مقالات علمي موجود در زمينة جمهوريخواهي رضاخان عبارتاند از:
۱. «بررسي جنبش جمهوريخواهي رضاخان؛ زمينهها و دلايل ناکامي»، از سعيد عابدي و محمود باهوش فاردقي؛
۲. «جمهوريخواهي؛ گذرگاه بازگشت از مشروطه به ديکتاتوري»، از نيلگون دريايي؛
۳. «جمهوري بهمثابة سکولاريسم؛ بررسي چرايي مخالفت روحانيت با جمهوري از مشروطه تا انقلاب اسلامي»، از سيدمحمدعلي حسينيزاده و رضا شفيعي اردستاني؛
۴. «حوزه و غوغاي جمهوري رضاخان در آغاز قرن اخير»، از علياکبر ذاکري؛
۵. «موضع علما در برابر جمهوري رضاخاني»، از حجت فلاح توتکار، محسن پرويش.
مقالة اول و دوم پس از بررسي شرايط سياسي زمانه، جمهوري را يک فرصت مناسب تلقي کردهاند، اما نتيجه گرفتهاند که فضاي آن زمان براي اجراي جمهوري مساعد نبود. مقالة سوم بر نگرش منفي روحانيت به جمهوري بهعنوان الگويي ضدديني تأکيد کرده است. مقالة چهارم و پنجم نيز نشان ميدهند که تجربة ترکيه سبب شد علما نسبت به جمهوري موضع منفي بگيرند.
با وجود تعدد پژوهشها، تحقيقي که به صورت اختصاصي نقش انگلستان در جمهوريخواهي رضاخان را بررسي کند، تاکنون ارائه نشده است. اين مقاله نخستين پژوهش مستقل است که به اين جنبه پرداخته است.
1. زمينههاي تاريخي نوسازي ايران و چالشهاي پيشرو
آغاز روند نوسازي کشور را ميتوان پس از جنگهاي ايران و روس دانست. ايرانيان در نبردهايي که طي دوران شاهعباس دوم (۱۰۳۰ تا ۱۰۳۲ش)، نادرشاه (۱۱۰۱ تا ۱۱۰۲ش) و آغامحمدخان قاجار (۱۱۷۵ش) رخ داد، موفق به شکست روسها شدند. با اين حال، شکست ايران در دو جنگ طولاني موجب شد که مردم و سياستمداران به اين نتيجه برسند که کشور در فاصلة دوران صفوي تا قاجار دچار رکود و عقبماندگي علمي، صنعتي و نظامي شده است و بايد هرچه زودتر اين فاصله را جبران کند.
برخي از رجال دلسوز قاجار همچون عباسميرزا، قائممقام فراهاني، و بعدها اميرکبير تلاش کردند تا ايران را به جايگاه اصلي خود بازگردانند. با اين حال، دخالت قدرتهاي استعماري که از يک ايران قدرتمند بيم داشتند، مانع تحقق اين هدف شد. با وجود اين، قيامهاي مردمي مانند «تحريم تنباکو» و سپس «نهضت مشروطه» که از سوي جريانهاي ديني حمايت ميشدند، توانستند نفوذ استعماري غرب را با چالش جدي مواجه کنند. حتي در دوران جنگ جهاني اول، زماني که انگلستان پس از شکست عثماني و انقلاب اکتبر روسيه، خود را قدرت اصلي در امور داخلي ايران ميدانست، با مقاومت سرسختانة مردم روبهرو شد و نتوانست بيش از دو سال ارتش خود را در ايران نگه دارد.
گرايش مردم ايران به پيشرفت از يکسو و دخالت مستمر کشورهاي استعمارگر از سوي ديگر، منجر به شکلگيري يک لاية فرهنگي و ماهيتي غربگرا در دل اين نهضتهاي سياسي شد. در آن زمان، دو ويژگي بارز غرب در قرن نوزدهم بيشتر در ميان کشورهاي شرقي، ازجمله ايران، نمود داشت:
۱. تجهيز به سلاح علم؛
۲. استعمارگري حريصانه و سلطهجويانه در جهان.
در مقابل، ايران قرن نوزدهم نيز دو ويژگي مهم داشت:
۱) کمبهرهگي از دانش جديد، بهويژه در زمينههاي صنعتي و فني؛
۲) استقلال سياسي، اقتصادي و فرهنگي.
اين شرايط موجب شد ديدگاههاي متفاوتي دربارة فرهنگ و تمدن غرب در ميان نخبگان ايراني شکل بگيرد و پيشنهادهاي مختلف و گاه متناقض، براي پيشرفت کشور ارائه شود.
2. ديدگاههاي نخبگان دربارة مسير پيشرفت ايران
در ميان ديدگاههاي متناقض نخبگان ملي و مذهبي ايران، شامل مراجع تقليد، روحانيان و رجال سياسي غيروابسته، اجماع کلي بر اين بود که مسير اصلاح کشور بايد داراي دو مؤلفة اساسي باشد:
۱. تأکيد ـ متعادل و نه افراطي ـ بر کسب دانش جديد بهعنوان ابزاري براي تأمين نيازها و ضرورتهاي کشور، بهويژه در علوم دقيق و صنعت، بهگونهاي اساسي و نه سطحي؛
۲. توجه به هويت فرهنگي، ملي و تاريخي ايران اسلامي، و حفظ ارزشهاي اصيل جامعه.
در مقابل، تربيتشدگان مکاتب فلسفي غرب و افراد مرعوب قدرتهاي استعماري به دنبال نسخهبرداري سطحي از فرهنگ غربي بودند. آنان معتقد بودند: ايران براي پيشرفت، بايد عقل و تفکر مستقل خود را کنار بگذارد و صرفنظر از تفاوتهاي فرهنگي و تاريخي، دقيقاً مسير غرب را تقليد کند.
3. مشروطه و کشمکش ميان دو نگرش
نهضت مشروطه صحنة همکاري و تقابل اين دو جريان بود. برايند اين همآميزي در متمم قانون اساسي مشروطه تجلي يافت. با اين حال، اين روند براي استعمارگران خوشايند نبود؛ زيرا آنان از يک ايران قدرتمند بيم داشتند و خواهان کشوري وابسته و ضعيف بودند. بزرگترين مانع در برابر اين هدف، حضور مردم، علماي شيعه، رجال دلسوز و قانون اساسي مشروطه بود. ازاينرو استعمارگران بايد مردم، علما، مجلس و قانون اساسي مشروطه را کنار ميگذاشتند.
در سوم اسفند ۱۲۹۹، عوامل استعمار اقدام به کودتا کردند و رضاخان و سيد ضياءالدين طباطبائي عملاً ادارة کشور را به دست گرفتند. آنها توانستند رجال سياسي دلسوز، مردم و علما را کنار بزنند، اما پس از تسلط بر اوضاع سياسي، دريافتند که قانون اساسي مشروطه همچنان بزرگترين مانع در برابر برنامههاي آنان براي تسلط بلندمدت بر ايران است. برخي اصول متمم قانون اساسي که با برنامههاي آنان منافات داشت، در ادامه آورده شده است:
4. اصول قانون اساسي مشروطه و موانع سياستهاي استعماري
اصل اول: مذهب رسمي ايران اسلام، و طريقۀ حقۀ جعفريۀ اثنا عشريه است. پادشاه ايران بايد دارا و مروّج اين مذهب باشد.
اصل دوم: مجلس مقدس شوراي ملي... نبايد در هيچ عصري از اعصار، مواد قانوني آن مخالف قواعد مقدس اسلام باشد... در هر عصر، هيأتي که کمتر از پنج تن نباشد، از مجتهدان و فقهاي متدين... پنج تن يا بيشتر را ـ بنا به مقتضاي زمان ـ اعضاي مجلس شوراي ملي با اتفاق نظر يا به حکم قرعه، تعيين نموده و به سمت عضويت خواهند شناخت تا هر يک از آنان، مواردي را که مخالفت با قواعد مقدس اسلام داشته باشد، طرح و رد کنند... اين ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر تغييرپذير نخواهد بود.
اصل سوم: حدود مملکت ايران و ايالات، ولايات و مناطق آن تغييرپذير نيست، مگر به موجب قانون. (بر اساس اين اصل، هرگونه خودمختاري استانهاي ايران خلاف قانون خواهد بود.)
اصل بيستم: عامۀ مطبوعات، بهجز کتب ضلال و مواد مضر به دين مبين، آزادند و مميزي در آنها ممنوع است. (بر اين اساس، مطبوعات از انتشار کتب ضلال و مطالب مضر به دين اسلام منع شدهاند.)
اصل بيستويکم: انجمنها و اجتماعاتي که موجب فتنة ديني و دنيوي و مخل نظم باشند، در سراسر کشور ممنوع هستند.
اصل بيستوهفتم: پس از تأکيد بر تقسيم قواي کشور به سه شعبه، در توضيح شاخۀ دوم، يعني قوۀ قضائيه، مقرر ميدارد: «دويم: قوة قضائيه و حکميه که عبارت است از: تبيين حقوق، و اين قوه مخصوص است به محاکم شرعيه در شرعيات و محاکم عدليه در عرفيات».
اصل سيونهم: هيچ پادشاهي نميتواند بر تخت سلطنت جلوس کند، مگر آنکه پيش از تاجگذاري در مجلس شوراي ملي، بر اساس موارد ذيل سوگند ياد کند... (لزوم سوگند پادشاه در مجلس شوراي ملي به قرآن کريم، حفظ حدود مملکت و حقوق ملت، نگهباني از قانون اساسي مشروطه، و بهکارگيري تمام توان در ترويج مذهب جعفريۀ اثناعشريه).
اصل هفتادويکم: «ديوان عدالت عظمي و محاکم عدليه، مرجع رسمي تظلمات عمومي هستند و قضاوت در امور شرعي بر عدول مجتهدين جامع الشرايط است».
اصل هشتادوسوم: تعيين شخص مدعيالعموم با تصويب حاکم شرع برعهدۀ پادشاه است.
در نهايت، اصول الحاقي قانون اساسي تصريح ميکنند که بازنگري و اصلاح قانون اساسي شامل هيچيک از اصول مرتبط با دين مقدس اسلام، مذهب رسمي کشور (يعني طريقۀ حقۀ جعفريۀ اثناعشريه) و احکام آن، يا مرتبط با سلطنت مشروطۀ ايران نخواهد شد. اين اصول، غيرقابل تغيير و ابدي اعلام شدهاند.
5. سياستهاي استعماري در برابر قانون اساسي مشروطه
با توجه به اصول فوق، روشن است که حفظ مذهب شيعه بهعنوان مذهب رسمي کشور، لزوم ترويج مذهب تشيع توسط عاليترين مقام اجرايي، منع قانوني موارد خلاف اسلام، عدم امکان تجزيۀ کشور، و محدودسازي مطبوعات از انتشار مطالب خلاف شرع، ازجمله مواردي بوده که در قانون اساسي مشروطه تضمين شده است.
ازاينرو استعمارگران براي از بين بردن اين بزرگترين دستاورد علما و کنارزدن قانون اساسي مشروطه، اقداماتي را سازماندهي کردند. طرح «جمهوريخواهي» نخستين گام آنها براي حذف ساختار قانوني موجود بود.
اهداف پشت پردۀ اين سياست عبارت بودند از:
۱. حذف قانون اساسي مشروطه که علماي بزرگ شيعه براي تصويب آن تلاش کرده بودند.
۲. تدوين يک قانون اساسي جديد بدون موانع قبلي؛ زيرا پس از کودتا، فضاي سياسي بسته بود و نه علماي متنفذ گذشته حضور داشتند و نه مردم بهعنوان نيروي اثرگذار مجال بروز داشتند.
۳. نبود قدرتي رقيب در داخل ايران که انگلستان را محدود کند؛ زيرا پس از شکست عثماني در جنگ جهاني اول و وقوع انقلاب بلشويکي در روسيه، انگلستان به قدرت بلامنازع منطقه تبديل شده بود. ازاينرو با تسلط کامل ميتوانست ساختار سياسي و حقوقي ايران را به ميل خود تغيير دهد.
مشابه اين اقدامات، پيشتر در عثماني صورت گرفته بود. تغيير قانون اساسي در ترکيه به جمهوري، منجر به دگرگونيهاي گستردهاي شد؛ ازجمله:
ـ تغيير نام کشور از عثماني به ترکيه؛
ـ تغيير روزهاي تعطيل رسمي از جمعه به يکشنبه (همانند کشورهاي مسيحي)؛
ـ تغيير تقويم رسمي از هجري قمري به ميلادي؛
ـ تغيير الفباي عربي به الفباي لاتين؛
ـ جايگزيني دين رسمي اسلام با سياست «جدايي دين از حکومت».
اين تغييرات به کمک عوامل داخلي و با حمايت انگلستان، از طريق تبديل مشروطه به جمهوري و اصلاح قانون اساسي صورت گرفت و همچنان پيامدهاي آن جامعۀ ترکيه را تحت تأثير قرار داده است.
با توجه به اين تحليلهاي تاريخي و سياسي، چنين فرض ميشود که همان طرح براي ايران نيز تدارک ديده شده بود. پس از موفقيت در ترکيه، طرح «جمهوريخواهي» در ايران اجرا شد تا به نام «جمهوري»، موانع قانوني مشروطه برداشته شود.
در ادامه، دلايل، اسناد و شواهدي ارائه خواهد شد که ميزان دخالت انگلستان در غائلۀ جمهوريخواهي رضاخان را نشان ميدهد:
6. نقش انگلستان در جمهوريخواهي رضاخان
انگلستان و ايادي آن براي اجراي نقشة نابودي قانون اساسي مشروطه تحت پوشش «جمهوريخواهي» لازم بود چراغخاموش حرکت کنند. بريتانيا بهخوبي ميدانست که اگر آشکارا وارد ميدان تغيير قانون اساسي شود، با سد مستحکم علما و مردم مواجه خواهد شد. بنابراين، لازم بود رضاخان را بدون بر جا گذاشتن ردپايي از دخالت انگلستان، در اجراي طرح «جمهوريخواهي» حمايت کند. چنين رويکردي به انگستان کمک ميکرد تا رضاخان را عنصري ملي و غير وابسته جلوه دهد.
ازاينرو دولت انگلستان در ماجراي جمهوريخواهي رضاخان با مهارت خاصي عمل کرد: از يکسو، سفير خود، سرپرسي لورن، را عمداً بيخبر گذاشت تا مسئلة جمهوريخواهي بهعنوان يک موضوع داخلي جلوه کند. اين سياست موجب شد که نخبگان ايران و حتي کشورهاي همسايه تصور کنند که جمهوريخواهي صرفاً يک مسئلة داخلي است.
اما در پسپرده، فرد هاوارد، شخص بانفوذ سفارت انگلستان در تهران، مأموريت داشت که مستقل از سفير، با استفاده از ابزارهاي موجود، طرح جمهوريخواهي را در ايران اجرا کند. در همين زمينه، هاوارد گروهي از چهرههاي برجايمانده از دوران مشروطه، نظير سپهسالار اعظم، صمصامالسلطنه، مخبرالسلطنه، مشاورالملک، منصورالسلطنه عدل، مهدي ملکزاده، ميرزا مجيد آهي، نيرالملک، نصرالملک، و حاجي احتشامالسلطنه را ترغيب کرد تا به ديدار سردارسپه بروند و طي صورتمجلس رسمي بر تغيير قانون اساسي و تأسيس رژيم جمهوري تأکيد ورزند.
بهعبارت ديگر، لايههاي پنهان سفارت انگلستان، به رهبري هاوارد، جريان جمهوريخواهي را هدايت ميکردند.
اين افراد دائم با رضاخان در ارتباط بودند و او را براي پذيرش جمهوريخواهي ترغيب ميکردند. آنها تصويري از ضرورت تغيير قانون اساسي ترسيم کردند که رضاخان به اين باور برسد که اگر خواهان سلطنت است، بايد قانون اساسي را تغيير دهد و راه تغيير قانون اساسي هم اين است که ابتدا ايران را جمهوري کند.
يحيي دولتآبادي در اينباره مينويسد:
پس از آنکه سردار سپه از استحکام مقام خويش اطمينان حاصل ميکند، با کمال شتاب، قواي فکري و عملي خود را به کار مياندازد تا به سلطنت قاجار پايان داده، تاج کياني را خود بر سر بگذارد. تنها مانع موجود، قانون اساسي است که سلطنت را در خاندان احمدشاه تثبيت کرده است.
دولتآبادي در جاي ديگري تأکيد ميکند که اين نقشه طرحي انگليسي است و بريتانيا از طريق آن ميخواهد با يک تير دو نشان بزند: هم احمدشاه را از ميان بردارد و هم قانون اساسي را تغيير دهد: انگليسيهاي تهران هم از دو جهت اين نقشه را تأييد ميکنند:
نخست اينکه سلطنت احمدشاه بهصورت خودکار منحل ميشود، بيآنکه کشمکشي به دنبال داشته باشد.
دوم اينکه از زحمت آيندة قانون اساسي ما ـ که نمونهاش را در گذشته ديدهاند و نظر مساعدي به آن ندارند ـ در کارهاي سياسي و اقتصادي که با اين مملکت خواهند داشت، آسوده ميشوند. در قانون اساسي جديد، انگلستان دخالت کرده، اختيارات وسيع کنوني را که به ملت داده شده است، محدود خواهند کرد.
دولتآبادي همچنين تصريح ميکند که تبليغات جمهوريخواهي از سفارت انگلستان سرچشمه ميگرفت و بهروشني بيان ميکند: آنچه از سفارت انگلستان تراوش ميکند، امپراتوري تبليغات جمهوري است... و فاش به همه گفته ميشود که اين مقدمهاي براي سلطنت استبدادي و لغو قانون اساسي است.
7. واکنشهاي داخلي به نقش انگلستان
يکي از کساني که بهصراحت نقش بريتانيا در شعار جمهوريخواهي رضاخان را افشا کرد، ميرزاده عشقي بود. او در مقالهاي در روزنامة قرن بيستم، با نام «آرم جمهوري»، در قالب داستاني تمثيلي، به نقش بريتانيا در جمهوريخواهي رضاخان اشاره کرد.
عشقي در اين منظومه، طرح جمهوري در ايران را نقشهاي براي جبران شکست ديپلماسي انگلستان در قرارداد ۱۹۱۹ دانست و نتيجه گرفت: انگليسيها پس از شکست در تصويب قرارداد ۱۹۱۹، به کودتاي ۱۲۹۹ روي آوردند. اما کودتا نيز نتوانست منافع آنها را تأمين کند. ازاينرو جنبش «جمهوريخواهي» را بهراه انداختند.
عشقي با طرح داستان «کاکا عابدين» و دزدي به نام «ياسي»، روايت نماديني از شرايط سياسي و اجتماعي ايران ارائه ميدهد. در اين داستان، کاکا عابدين متوجه ميشود که ياسي از خمرة شيرهاش دزدي ميکند و با مشاهدة اثر دستهاي او، از وي تعهد ميگيرد که ديگر به دارايياش دستبرد نزند. با اين حال، ياسي براي ادامة دزدي، اينبار سوار بر خر به سراغ خمره ميآيد.
کاکا عابدين که اثر دستان ياسي (رضاخان) را ميشناسد، از جاي پاي خر (انگليس) شگفتزده ميشود و در واکنش، سرودهاي انتقادي ميسرايد:
چنگ، چنگ ياسي و پا، پاي خر من که از اين کار سر نارم به در
اين چه بيرقهاي سرخ و آبي است؟ مردم، اين جمهوري قلابي است!
اين روايت نمادين، به نقد استعمار، استبداد داخلي و تحولات سياسي زمان رضاخان ميپردازد. عشقي با بهرهگيري از استعارههاي تصويري و طنز تلخ، نفوذ انگلستان در ايران و ماهيت غيرواقعي برخي شعارهاي سياسي را برجسته ميسازد.
عشقي در شعر «آه که جمهوري ما شد فنا» نيز با تندترين لحن، انگلستان را عامل اصلي جمهوريخواهي معرفي ميکند:
دست اجنبي چون کرد کشور عجم ويران تخمِ لق شکست آخر در دهان اين و آن
و بيت ترجيع:
جمهوري نقل پشگل است اين بسيار قشنگ و خوشگل است اين
در بندهاي آخر آن نيز جمهوري را توطئة انگليس و حاصل آن را غم و غصه و اختلاف و فداشدن طفل آزادي ميداند و همگان را به مخالفت با آن فراميخواند.
جالب آنکه با وجود انتشار مطالب انتقادي عليه جمهوري در نشرياتي نظير روزنامة قانون و روزنامة نسيم صبا و شعرهاي بهار، عارف قزويني و سيد اشرفالدين عليه رضاخان، دولت برخوردي با آنان نکرد. اما عشقي به علت افشاگري دربارة نقش انگلستان، هدف مستقيم سرکوب قرار گرفت.
پس از درج اين اشعار در روزنامة قرن بيستم، شهرباني تمام شمارههاي روزنامه را در تاريخ ۷ تير ۱۳۰۳ ضبط و توقيف کرد و پنج روز بعد، در ۱۲ تير، عشقي به دست مأموران شهرباني به قتل رسيد.
8. بررسي نقش علي دشتي در نهضت جمهوريخواهي و ارتباط آن با سياستهاي خارجي
علي دشتي که به گفتة خودش از طراحان نهضت جمهوريخواهي در ايران بود و در القاي انديشة ايجاد رژيم جمهوري به ذهن رضاخان نقش داشت، بر اين باور بود که رضاخان چندان نسبت به جمهوريخواهي تمايل نداشت. او نقل ميکند که رضاخان از احتمال تغيير نظام ابراز نگراني کرده و گفته بود: «اگر جمهوري بر پا شود، چه کسي تضمين خواهد کرد که من بر رأس کارها بمانم؟»
رضاخان زماني که شخصاً با مواردي مواجه شد که رياست جمهورياش را زير سؤال ميبرد، در مواضع خود تجديد نظر کرد. قهرمانميرزا در خاطرات خود، روايتي از ديدار رضاخان با شاگردان مدرسة «دارالفنون» و واکنش دانشآموزان به اظهارات او نقل ميکند:
[رضاخان گفت:] بهبه! من خيلي خرّم از ديدار فرزندان خود شدم. جمهوري خوب است و انشاءالله رئيسجمهور خوبي براي شما ميشوم. يك مرتبه يكي از شاگردان مدرسة «دارالفنون» بيان كرد: جمهوري خوب است، اما ما شما را به رياست جمهوري انتخاب نميكنيم. رئيس جمهور را بايد قانون معلوم كند. گفت: اين شاگرد فضول كيست؟ ديگري برخاست و گفت: من هم با عقيدة رفيق خود همراهم. يك تشري زد. سيمي برخاست و همان عبارت دومي را گفت. پايش را زمين زد، برگشت و فوراً دم در آن سه شاگرد را دستگير كردند. شاگردان مدرسة «دارالفنون» مدتي براي استخلاص آنها كوشش كردند، نتيجه نداد و هنوز هر سه حبس هستند و اين مطلب در توي مدارس و معلمين و مردم بسيار سوء اثر كرد.
علي دشتي خود را از بنيانگذاران نهضت جمهوريخواهي ميدانست و در تأکيد بر نقش خود گفته است:
من و يک عدهاي از صلحا و احرار معتقد به جمهوريت بوديم و سردارسپه بعد از اينکه تمايلات شديدي از طبقة منور و آزاديخواه نسبت به اين قضيه مشاهده کرد، به اين اصل متمايل شد.
يعني جمهوريت مقصد و مقصود او نبود، بلكه مقصد و مقصود احرار و آزاديخواهان بود.
وانگهي اين ما بوديم كه در مسئلة جمهوريت از سردار سپه استمداد ميكرديم، نه او.
بااينحال، ارتباط احتمالي دشتي با انگليس، ترديدهايي دربارة استقلال فکري او در جمهوريخواهي ايجاد کرد. طبق سندي که در روزنامة سياست منتشر گرديد، دشتي با انگلستان مرتبط دانسته شد و به همين علت اعتبارنامهاش در مجلس پنجم رد شد. اين در حالي است که هيچيک از هواداران سردار سپه چنين سرنوشتي نيافتند. رأيگيري مخفي نشان داد که نهتنها مخالفان رضاخان، بلکه گروهي از وابستگان دولت او نيز به استناد ارتباط دشتي با انگليس، با او مخالفت کردند.
دشتي اين وضعيت را حاصل تباني مخالفان خود، ازجمله برخي حاميان دولت ميدانست. بااينحال، شواهد تاريخي نشان ميدهد که احتمال مأموريت دشتي از سوي هاوارد (مقام انگليسي) براي هدايت اين جريان بسيار قوي بود.
9. نقش انگليس در هدايت جمهوريخواهي و تأثيرگذاري بر فضاي سياسي ايران
انگليس پس از اشغال نظامي ايران در جنگ جهاني اول، بهويژه پس از قرارداد ۱۹۱۹ و کودتاي رضاخان، در ميان افکار عمومي مردم بسيار منفور شده بود. ازاينرو کوشيد با جلو انداختن برخي روشنفکران، ازجمله علي دشتي که لباس روحانيت به تن داشت، نهضت جمهوريخواهي را «ملي» جلوه دهد و يا آن را به نام رضاخان پيش ببرد.
انگليس در اين اقدام چنان ماهرانه عمل کرد که حتي رقيب او، حکومت بلشويکي روسيه (اتحاد جماهير شوروي)، نيز باور داشت که جمهوريخواهي در ايران يک جنبش ملي و برخاسته از تودههاي مردم است. همين امر موجب شد که حزب سوسياليست ايران، به رهبري سليمانميرزا، از جمهوريخواهي حمايت کند و شوروي نيز موضع طرفداري از جمهوريخواهان را در پيش بگيرد.
10. نظرية رقيب
در مقابل اين نظريه، برخي معتقدند: بر اساس اسناد مسلّم تاريخي، کودتاي ۱۲۹۹ مستقيماً تحت رهبري انگلستان صورت گرفت. بنابراين، انگلستان از ابتدا در پي برقراري يک نظام استبدادي وابسته در ايران بود و در آغاز، جمهوريخواهي را دنبال نميکرد. اما پس از مطرح شدن مسئلة جمهوريت، هنگامي که از تأمين منافع خود مطمئن شد، در زمستان ۱۳۰۲ اعلام کرد که با آن مخالفتي ندارد. در پي اين تغيير موضع، فعاليتهاي کميتة جمهوريخواهي به رهبري فطنالسلطنه مجد و علي دشتي تشديد شد و انگلستان نيز از آن حمايت کرد.
در پاسخ به اين نظريه بايد گفت که هرچند هدف انگلستان در ايران ايجاد يک حکومت استبدادي رضاخاني بود، اما چون اين کشور همواره تلاش ميکرد اقدامات خود را با ظاهري قانوني و مردمي جلوه دهد، اگر ميتوانست پادشاه خودکامة مورد نظر خود را در قالبي مقبولتر تثبيت کند، با يک اقدام چندين هدف را دنبال ميکرد:
۱. حکومت رضاخان را با ظاهري موجّه و مردمي معرفي ميکرد و از اين طريق ميتوانست براي او مقبوليت عمومي کسب کند؛ چنانکه بعدها با آشکار شدن چهرة ضد مردمي رضاخان در ماجراي قتل عام مسجد گوهرشاد، او به شدت مورد تنفر عامة مردم قرار گرفت.
۲. از شر قانون اساسي مشروطه خلاص ميشد و تحت حکومت کودتا، ميتوانست قانون اساسي جديدي را مطابق با منافع انگلستان، بر ملت ايران تحميل کند. ممکن است تصور شود که رضاخان در حکومت استبدادي خود، بالاخره قانون اساسي را کنار گذاشت، اما بايد توجه کرد که اين اقدام، حکومت او را غيرقانوني جلوه داد و مشروعيت وي را به شدت تحتالشعاع قرار داد. اوضاع بهگونهاي شد که اشرف پهلوي در خاطرات خود مينويسد:
از ميان تمام وكلايي كه جيرهخوار پدرم بودند، از ميان تمام روزنامههاي آن زمان كه پدرم بهوجود آورده يا تقويت كرده بود و از ميان تمام افرادي كه به نوعي از او منتفع شده بودند، هيچكس كلمهاي يا سطري در نفع پدرم نگفت و ننوشت و انگليسيها كه ديدند براي پدرم پايگاهي در ميان مردم نمانده است... تصميم گرفتند او را به استعفا وادار كنند.
3. ايجاد جمهوري ميتوانست وجههاي مردمي و قانوني براي حکومت استبدادي رضاخان فراهم کند.
۴. انتقاد از حکومت رضاخان دشوارتر ميشد؛ زيرا در ظاهر، او اقدامي غيرقانوني انجام نداده بود.
۵. محمدرضا شاه نيز ميتوانست با مشروعيت بيشتري برنامههاي غربگرايانة خود را ادامه دهد.
بااينحال، اين مباحث نيازمند ارائة شواهد و اسناد تاريخي است. در ادامه، به برخي اقدامات انگلستان اشاره خواهد شد که نقش آن را در طرح جمهوريخواهي رضاخان تأييد ميکنند:
11. اقدامات انگلستان
دولت انگلستان براي اجراي موفقيتآميز طرح جمهوريخواهي در ايران، بدون ايجاد تنش و دردسر، به اقدامات ذيل متوسل شد:
11ـ1. بسيج برخي از نشريات داخلي و خارجي
اولين گام انگلستان و روشنفکران غربگرا راهاندازي يک دستگاه تبليغاتي گسترده در داخل و خارج از کشور براي حمايت از جمهوريخواهي بود. بهاصطلاح، «غوغاي جمهوري» بهوجود آمد. بريتانيا با استفاده از عوامل داخلي و خارجي خود، نخست روزنامهها و نشريات همسو را در اين مسير قرار داد.
سندي که به بيرون درز کرد، نشاندهندة نقش سفارت انگلستان در اين تبليغات بود. روزنامة سياست در يکي از مقالات خود، اين سند را منتشر کرد و نوشت:
اين سند مهمي است كه با امضاء هاوارد به دست ما رسيده و چنانچه در سرمقاله ملاحظه ميكنيد، ما خطر دسيسه و انتريگ را قبلاً حس كرده و در نمرات قبل هم خاطرنشان كرده بوديم. عين اين مراسلة قيمتي را به رياست مجلس تقديم و... .
خدمت مدير محترم جريدة «سياست» با تقديم عرض ارادت
يك طغرا مراسلة سفارت انگليس كه لفاً با اين مختصر مقاله تقديم شد، خواهشمندم قدغن فرماييد درج و اين بنده را رهين امتنان فرماييد. روز جمعه
كاغذ ماركدار سفارت انگليس
دوست عزيزم، با تجديد مراسم ارادت صميمانه عرض ميشود كه آقاي... و آقاي سالار... مدير شفق را حاضر كردهاند و قول هم داده است كه خيانت نخواهند كرد... در اين صورت گمان ميكنم كه جنابعالي خوب است با آقاي سالار ملاقات فرماييد از... دستورالعمل از او بخواهيد كه چطور داخل مطلب شويد. مسلّما شفق پول خواهد خواست. ديگر عرضي ندارم. هاوارد امضا انگليسي هاوارد
پس از انتشار اين سند، خالصيزاده در تاريخ پنجم رمضان، در مسجد شاه، پس از نماز، بر منبر رفت و گفت:
من از ماهها پيش ميدانستم که دولت انگلستان اين غوغا و تبليغات جمهوريخواهي را طراحي کرده است. اما تاکنون مستندات روشني نداشتم و فقط بر اساس شنيدهها سخن ميگفتم. خدا خواست که ميان روزنامهنويسان مزدور آنها اختلاف افتاد و اکنون خودشان تصديق ميکنند که نقشة انگلستان بوده است.
بر اساس اين سند، روشن ميشود که چرا علي دشتي خود را آغازگر جمهوريخواهي ميداند و نقش اصلي را در اين جريان به عهده گرفته است. نقش روزنامههايي نظير شفق در هدايت اين حرکت آنچنان بارز بود که ملکالشعراي بهار در منظومة «جمهورينامه»، نام دشتي را در کنار افرادي مانند ميرزا کريمخان رشتي (فراماسون معروف) و سيدمحمد تدين (رئيس فراکسيون جمهوريخواهان مجلس) بهعنوان گردانندگان اصلي اين ماجرا ذکر کرد و سرود:
چو جمهوري شود آقاي دشتي علمدارش بود شيطان رشتي
تدين آن سَفيهِ کهنه مشتي نشسته عصرها در توي هشتي.
روزنامة حبلالمتين نيز مقالهاي مفصل به قلم فردي به نام «م. محمد، مقيم مارسي» منتشر کرد که در آن، نياز جامعة ايران به جمهوري و روشهاي بنيانگذاري چنين نظامي بررسي شده بود. همچنين روزنامههاي کوشش، وطن، ميهن و ستارة ايران، حملات شديدي عليه احمدشاه ترتيب دادند و همگي بهطور ناگهاني طرفدار جمهوري شدند.
روزنامة قانون نوشت: «بايد در خيابان ناصريه از خون قاجار سيل جاري شود».
همزمان با تبليغات داخلي، روزنامههاي خارج از کشور نيز زمينة پذيرش جهاني اين مسئله را فراهم کردند. براي نمونه، در ديماه ۱۳۰۲، روزنامههاي عراقي الاوقات و العراق اعلام کردند که قرار است بهزودي رژيم جمهوري در ايران مستقر شود. در هفتم بهمن، روزنامة العراق بار ديگر دربارة برقراري جمهوري در ايران، مطالبي منتشر کرد.
نشرية ايرانشهر در آلمان، به مديريت ح. کاظمزادة ايرانشهر، به حمايت از جنبش جمهوريخواهي ايران، مقالات و اشعار حماسي منتشر ميکرد.
روزنامه وقت چاپ استانبول نيز در بهمن ۱۳۰۲ نوشت: «سردار سپه نخست وزير ايران درصدد افتاد به شيوة آتاتورک مصطفي کمال پاشا رژيم جمهوري را تأسيس و خود به رياست جمهور انتخاب شود».
در ۳۱ مارس ۱۹۲۴ (شعبان ۱۳۴۲)، ايرانيان مقيم برلين طي گردهمايي برگزارشده و اعلام انزجار از سلسلة قاجار، از مجلس و دولت ايران خواستند که رژيم جمهوري را بنيانگذاري کند.
11ـ2. تلاش در به راه انداختن هيجان عمومي
رضاخان پس از ملاقات با هاوارد در ۲۹ بهمن ۱۳۰۲، بهصورت علني و قاطع، جمهوريخواه شد.
پيش از اين، او تلاش داشت مسئلة جمهوريخواهي را بهطور غيرمستقيم و مخفيانه پيش ببرد؛ چنانکه در ۲ بهمن ۱۳۰۲، احمدشاه نسبت به درج مطالبي در روزنامة ستارة ايران که در تمجيد جمهوريخواهي و توهين به او منتشر شده بود، به رضاخان اعتراض کرد. در واکنش، رضاخان هرگونه دخالت خود و نيروهاي قشون را در اين اقدام تکذيب کرد و به روزنامهها دستور داد که از انتشار مطالب مرتبط با جمهوريخواهي خودداري کنند.
اما پس از ملاقات با هاوارد، نيروي قشون بهطور گسترده در خدمت مسئلة جمهوريخواهي بسيج شد. در سومين سالگرد کودتاي ۱۲۹۹، رضاخان با صدور دستورالعملي محرمانه به سران قشون از آنان خواست که تجار، کسبه، روزنامهنگاران و علما را عليه سلطنت تحريک کرده، آنان را به حمايت از جمهوريت ترغيب کنند.
يک روز بعد، هاوارد ملاقاتي محرمانه با رضاخان ترتيب داد. پس از حمايت علني رضاخان از جمهوري، هتاکي روزنامهها نسبت به احمدشاه و خاندان قاجار شدت گرفت.
وليعهد در ديدار با عدلالملک نسبت به همراهي رضاخان با مطبوعات هتاک اعتراض کرد و به او هشدار داد، اما بينتيجه بود. از اسفند ۱۳۰۲، حملات مطبوعاتي عليه قاجاريه شدت بيشتري يافت.
در ۱۰ اسفند، کميتة جمهوري به رياست محمدعلي مجد، با تصميم هيأت دولت، فعاليت خود را آغاز کرد. وليعهد با مشاهدة هجوم گستردة دولت، مطبوعات، نمايندگان مجلس و حمايت آشکار رضاخان از جمهوريخواهي، تلاش کرد با واسطه قرار دادن معدل شيرازي، نظر مساعد هاوارد را جلب کند. اما هاوارد ضمن نالايق خواندن قاجاريه، پيشنهاد وليعهد را رد کرد.
در ۱۳ اسفند، رضاخان دستورالعملي براي تبليغات گستردة جمهوريت از سوي قشون و لشکرهاي نظامي صادر کرد که شامل موارد ذيل بود:
1. صدور تلگرامهاي متعدد با اسامي گوناگون، خطاب به صاحبان جرايد، با هدف تحريک مردم عليه قاجاريه و ترويج مزاياي جمهوري؛
2. ملاقات با تجار، کسبه، علما و ساير طبقات اجتماعي براي ترغيب آنان به همراهي با جرايد و شوراندن افکار عمومي عليه قاجاريه؛
3. ارسال تلگرامهايي به مجلس و مراکز حساس، بهگونهاي که وانمود شود ملت خواهان جمهوريت است.
نکتة طنزآميز در اين ماجرا آن بود که برخلاف مشروطه، که ملت خواهان دولت مشروطه بودند، در اينجا دولت تلاش داشت ملت را به پذيرش جمهوري متقاعد کند.
قهرمانميرزا در اين خصوص مينويسد:
خوب است اين جرايد را چين و ژاپن قرائت كنند؛ اروپاييان و ايرانيها كه ميدانند حقيقت ندارد. فقط ارادة انگليس و ميل مفرط سردار سپه به اين قرار گرفته؛ ديگر ملتي، كسي در كار نيست، جز همانها كه پول گرفته، عمله و كاركن آنها شدهاند. امروز من بازار بودم، يك كلمه از اين حرفها از كسي نشنيدم. البته صورت هم خواهد گرفت. ارادة انگليس است، شوخي نيست، كوه آهن را نرم ميكند. ترس همه، نه من تنها، از بعد است.
قهرمانميرزا اصرار انگلستان بر اجراي جمهوري در ايران را در درجة نخست، به وصول مطالبات مالي خود مرتبط ميداند و مينويسد:
اطلاعاتي كه هرمزميرزا و اسماعيلخان و فرخميرزا ميدهند؛ آنكه محقق است براي شناختن جمهوري و رياست سردار سپه اول انگليسيها چهار ميليون ليره مطالبات متنازعٌفيه خود را سند گرفتند، از قبيل خرج نقشهكشي راه آهن، غارت بانك در ايام مهاجرت آقايان براي جنگ با روس و انگليس و غيره كه اين مطالبات را دولتهاي ما رد ميكردند و قبول نميكردند... دو روز متوالي كه سفير انگليس به وزارت ماليه رفت براي طي اين محاسبه و تحصيل سند بود. انتشار اين مسئله باعث تغيير عقيدة آزاديخواهان و جمهوريطلبان حقيقي شد و ميگويند: اين جمهوري گرانتر براي ما تمام ميشود تا آنچه به احمدشاه ميدهيم.
12. دخالت انگلستان؛ عامل اصلي مخالفت روحانيت با جمهوريخواهي
هرچند اين مقاله دربارة نقش روحانيت و سرنوشت جمهوريخواهي نيست، اما برخي منابع نشان ميدهند که دليل مخالفت علما با جمهوري، انگليسي بودن اين طرح و نقش منحصربهفرد هاوارد بوده است.
براي نمونه، هنگاميکه از مدرّس دربارة علت مخالفت وي با جمهوريخواهي سؤال شد، چنين پاسخ داد: من با جمهوري واقعي مخالف نيستم، حکومت صدر اسلام نيز تقريباً و بلکه حقيقتاً جمهوري بود. اما اين جمهوري که ميخواهند به ما تحميل کنند، برخاسته از ارادة ملت ايران نيست، بلکه انگلستان ميخواهد آن را بر ما تحميل کند. اگر نامزد جمهوري فردي آزاديخواه و ملي بود، حتماً از او حمايت ميکردم و هيچ مساعدتي را دريغ نميکردم.
همچنين در يکي از گفتوگوهاي رضاخان با مدرّس، مدرّس با طعنه به نقش هاوارد در هدايت جمهوريخواهي چنين پاسخ داد: بفرماييد مستر هاوارد چه نقشهاي کشيده و چه دستوري به شما داده، تا من نيز مطابق آن عمل کنم. من که نميدانم، گفته ماست بخوريم، تا من هم بخورم! اکنون ما هم نميدانيم که شکست است يا پيروزي! هاوارد چيزي نفرمود؟
در اين جملات، مدرّس بهوضوح، با کنايه و تمسخر، به نقش انگلستان در جمهوريخواهي و سلطة هاوارد بر رضاخان اشاره ميکند.
قهرمانميرزا در خاطرات خود مينويسد: خالصيزاده دو روز است که پرده را کنار زده و به وضوح اقدامات انگلستان، نقش سردار سپه و جمهوريطلبان وابسته به انگلستان را افشا ميکند. مطابق معمول، هنگام مغرب به مسجد آمد تا نماز و موعظة خود را اجرا کند، اما ديد که درِ «مسجد شاه» بسته است و مأموران انتظامي ايستادهاند و کسي را به داخل راه نميدهند. جماعتي که همراه او بودند، در بازار به او اقتدا کردند، حتي همان مأموران نظميه و سربازان.
پس از نماز، آقا گفتند: «هنوز جمهوري نشده، درب مسجدهاي مسلمانان را بستند! واي به آن روزي که جمهوري انگليسي مستقر شود!» ضجه و گرية مردم بلند شد.
13. نقش انگلستان در جمهوريخواهي رضاخاني و مخالفت روحانيت شيعه
آقاي خالصيزاده تعمداً در هر جا که از جمهوري سخن ميگويد، پسوند «انگليسي» را نيز اضافه ميکند تا تأکيد کند که اين جمهوري برنامهاي از سوي انگلستان بوده است.
چرا روحانيت شيعه که در مشروطه پيشتاز بود، با جمهوريخواهي رضاخاني مخالفت کرد؟
روحانيت شيعه در نهضت مترقي مشروطهخواهي نقشي پيشگام داشت و حتي رهبري آن را بر عهده گرفت، نشان داد که نهادي مترقي و تأثيرگذار است. بنابراين، مخالفت آن با جمهوريخواهي رضاخاني نميتوانست ناشي از ارتجاعطلبي يا ضديت با پيشرفت باشد، بلکه علت اين مخالفت را بايد در جاي ديگري جستوجو کرد.
14. مخالفت روحانيت با جمهوري رضاخاني؛ دخالت انگلستان
بر اساس ديدگاه شهيد مدرّس، مخالفت اصلي روحانيت با جمهوري رضاخاني ناشي از دخالت آشکار انگلستان در اين روند بود.
اما توضيح علت مخالفت:
۱. تغيير قانون اساسي: جمهوريشدن کشور الزاماً نيازمند تغيير قانون اساسي بود. اين در حالي بود که علما براي تدوين قانون اساسي مشروطه تلاشهاي زيادي انجام داده بودند. حتي شيخ فضلالله نوري با ايثار جان خود، بندهايي را به قانون اساسي افزود که اسلاميت کشور را تضمين ميکرد. اين اصول براي روحانيت شيعه بسيار ارزشمند بود و نميتوانستند بهسادگي از آن چشمپوشي کنند.
۲. تسلط انگلستان بر ايران: پس از پيروزي انگلستان در جنگ جهاني اول، ايران و عثماني عملاً تحت اشغال نظامي اين کشور قرار گرفتند و حکومتهاي وابسته به انگلستان در هر دو کشور بر امور سلطه داشتند. با اين تسلط همهجانبه، مشخص بود که قانون اساسي جديد تحت نفوذ کامل انگلستان تدوين خواهد شد.
۳. سرنوشت مشابه عثماني: در عثماني، اين روند پيش از ايران رخ داده بود. جمهوري در اين کشور به حاکميت غيرمذهبي و ترويج فرهنگ غربي منجر شده بود. روحانيان ايران با آگاهي از اقدامات ضد ديني انگلستان و ايادي جمهوريخواه آن در ترکيه، به محض اطلاع از تلاش رضاخان براي استقرار جمهوري، بهشدت واکنش نشان دادند.
15. تفاوت دوران رضاخان با جمهوري ترکيه
سؤال: با تسلط رضاخان بر کشور، قانون اساسي عملاً کنار گذاشته شد و همان برنامههاي مد نظر انگلستان اجرا شد. پس چرا مخالفت با جمهوريخواهي ضرورت داشت؟
پاسخ: اگرچه رضاخان برنامههاي مد نظر خود را اجرايي کرد، اما چون اين برنامهها با قانون اساسي مشروطه در تضاد بودند، با سقوط رضاخان بسياري از اين سياستها نيز از بين رفتند؛ ازجمله:
۱. لغو قانون کشف حجاب: هرچند کشف حجاب با دستور رضاخان و تصويب مجلس فرمايشي به قانون تبديل شد، اما چون خلاف اصل دوم قانون اساسي بود، پس از کنارهگيري او اين قانون لغو شد.
۲. مشروعيت قيام عليه رضاخان: چون حکومت رضاخان خلاف قانون اساسي بود، قيام عليه آن مشروع و مقبول ملت شمرده شد. به همين دليل، مخالفت با حکومت او بهعنوان طغيان عليه منافع ملي محسوب نميشد. بعدها نواب صفوي نيز قيام خود را بر مبناي عدم پايبندي محمدرضاشاه به قانون اساسي توجيه کرد. اين در حالي است که در ترکيه، چون برنامههاي غيرديني آتاتورک مطابق با قانون اساسي جمهوري بودند، پس از مرگ او اين سياستها ادامه يافتند. در مقابل، در ايران، چون سياستهاي رضاخان با قانون اساسي همخواني نداشتند، بسياري از اقدامات او پس از سقوط او کنار گذاشته شدند.
نتيجهگيري
هنگاميکه جمهوريخواهي رضاخان مطرح شد، بسياري از تاريخنگاران و تحليلگران تصور کردند که اين برنامه ابتکار شخصي رضاخان براي کنار زدن سلسله قاجار است. اما با بررسي دقيقتر اسناد تاريخي و مشاهدة نقش پشت پردة انگلستان، نگراني رضاخان از حذف شدن پس از جمهوري شدن کشور، و تجربة مشابه در عثماني، روشن ميشود که طرح جمهوريخواهي يک نقشة انگليسي بود، نه رضاخاني.
هدف اصلي اين طرح، حذف قانون اساسي مشروطه بود؛ زيرا در متمم قانون اساسي مشروطه، بندهاي اول، دوم، بيستم، بيستوهفتم، سيونهم، هفتادويکم و هشتادوسوم ضامن اسلاميت کشور بودند و بند سوم ضامن يکپارچگي و عدم تجزيه ايران محسوب ميشد.
انگلستان پيشتر با تغيير قانون اساسي در عثماني، موفق شده بود تا هويت اسلامي آن کشور را تا حد زيادي دگرگون کند. بنابراين، علما به رهبري شهيد مدرّس، با قدرت تمام عليه اين طرح انگليسي ايستادگي کردند و توانستند آن را متوقف کنند.
- آبادیان، حسین، «نظریهپردازان استبداد منور؛ تأملی در دیدگاههای سیاسی علی دشتی و مرتضی مشفق کاشانی»، 1384، مطالعات تاریخی، ش6، ص120ـ157.
- آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، سخن، 1340.
- اشرف پهلوی، خاطرات سیاسی رجال ایران از مشروطیت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به اهتمام علی جانزاده، تهران، جانزاده، 1382.
- حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1381.
- حسینیزاده، سیدمحمدعلی و رضا شفیعی اردستانی، «جمهوری بهمثابة سکولاریسم؛ بررسی چرایی مخالفت روحانیت با جمهوری از مشروطه تا انقلاب اسلامی»، 1394، علوم سیاسی، ش۷۰، ص 137ـ167.
- دریایی، نیلگون، «جمهوریخواهی؛ گذرگاه بازگشت از مشروطه به دیکتاتوری»، 1394، مطالعات تاریخی، ش 49-50، ص73ـ140.
- دشتی، علی، پنجاه و پنج، تهران، امیرکبیر، 1353.
- دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، تهران، عطار، 1361.
- ذاکری، علیاکبر، «حوزه و غوغای جمهوری رضاخان در آغاز قرن اخیر»، 1401، تاریخ اسلام در آینة پژوهش، ش۵۲، ص 95ـ114.
- شفق سرخ، سال سوم، شماره 239، یکشنبه 12 جوزا 1303 (23 شوال 1343).
- شهبازی، عبدالله، «زندگی و زمانه علی دشتی»، 1383، زمانه، ش 27، ص 47ـ56.
- عابدی، سعید و محمود باهوش فاردقی، «بررسی جنبش جمهوریخواهی رضاخان؛ زمینهها و دلایل ناکامی»، 1394، تاریخنامه خوارزمی، ش۷، ص 80ـ103.
- عینالسلطنه (سالور)، قهرمانمیرزا، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، تحقیق مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1380.
- فرخ، مهدی، خاطرات سیاسی، تهران، امیرکبیر، 1347.
- فقیه حقانی، موسی، گزیدة اسناد وزارت جنگ: غائله جمهوریخواهی در مقطع سالهای 1302ـ1303، تهران، وزارت دفاع، 1397.
- فلاح توتکار، حجت و محسن پرورش، «رضاخان و تلاش برای جلب اعتماد روحانیت»، 1389، تاریخ (دانشگاه آزاد اسلامی واحد محلات)، سال پنجم، ش16، ص 88ـ108.
- فلاح توتکار حجت و محسن پرویش، «موضع علما در برابر جمهوری رضاخانی، 1391، جستارهای تاریخی، سال سوم، ش۲، ص 89ـ116.
- قائد، محمد، عشقی (سیمای نجیب یک آنارشیست)، تهران، طرح نو، 1380.
- کرونین، استفانی، شکلگیری ایران نوین: دولت و جامعه در دوران رضاشاه، ترجمة مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، 1383.
- م محمد، «لزوم جمهوریت و تفکیک قوای روحانی در ایران»، روزنامة حبلالمتین، 27 اکتبر و 3 نوامبر 1924.
- مجد، محمدقلی، انگلیس و اشغال ایران، ترجمة مصطفی امیری، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1390.
- مدنی، جلالالدین، تاریخ معاصر ایران، قم، جامعة مدرسین، 1361.
- مرکز پژوهش مجلس شورای اسلامی، متمم قانون اساسی مشروطه، تهران، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی.
- مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی دوره قاجاریه، چ پنجم، تهران، زوار، 1384.
- مشیر سلیمی، علیاکبر، کلیات مصور میرزاده عشقی، تهران، امیرکبیر، 1375.
- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، مقدمات تغییر سلطنت، چپ پنجم، تهران، ناشر، 1362.
- مکی، حسین، مدرس قهرمان آزادی، تهران، بنگاه و نشر کتاب، 1358.
- ملکالشعرای بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران یا انقراض قاجاریه، چ چهارم، تهران، امیرکبیر، 1371.
- ملکالشعرای بهار، محمدتقی، جمهورینامه، در: https://ganjoor.net/bahar/mosammatbk/sh16
- میرزا صالح، غلامحسین (به اهتمام)، رضا شاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی، تهران، طرح نو، 1372.
- ناظمالدوله، میرزا ملکمخان، مجموعه آثار میرزاملکم خان، به کوشش محمد محیط طباطبایی، تهران، علمی، 1363.
- نجفی، موسی، انگاره تعالی: فرانظریه فهم تحولات ایران در تناسب با گفتمان ترقی، اصفهان، آزما، 1400.