حمایتهای غیبی درزندگی پیامبراکرم(ص)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مطالعه آيات قرآن و نيز احاديث و تاريخ اسلام حاكي از آن است كه پيامبر اكرم نه تنها همواره از امدادهاي غيبي و حمايتها و عنايتهاي ويژه الهي بهرهمند بود، بلكه زير نظر مستقيم خداوند تربيت شد و با كمكهاي بيواسطه او، بار مسئوليتي دشوار را با موفقيت به منزل رساند. البته همه مؤمنان و به خصوص پيامبران و اولياي الهي از عنايتهاي خاص خداوند برخوردار بودند و خدا وعده ياري به آنان داده است: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ و آنان كه در [راه ياري دين] ما بكوشند هر آينه ايشان را به راههاي خويش رهبري كنيم.(عنكبوت:69)»، ولي عنايتهاي ويژه خداوند به آخرين سفير خود، بسيار فراتر و گستردهتر و از نوع خاص الخاص آن است. آن حضرت مستقيماً در آغوش مهر و مراقبت خداوند زندگي ميكرد. بدانسان كه فرمود: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَاِنَّكَ بِأَعْيُنِنا؛براي فرمان پروردگارت شكيبايي كن كه تو زير نظر مايي». (طور: 48).
آن حضرت در دوران کودکي و نوجواني، در حالي که يتيم بود، در پناه الهي قرار گرفت و بهرهمندي از شرح صدر و گشادي سينه که اين نيز موهبتي الهي بود، آمادگي درک حقايق را پيدا کرد. تسلاي خاطر و دلداري پيامبر در برابر توطئههاي دشمنان در دوره رسالت و نيز مصونيت ايشان از کيد و حيله کفار و همچنين وعده پيروزي بر آنها از مواردي است که اين حقيقت را روشن ميکند که آن حضرت در لحظهلحظه زندگي خويش بهرهمند از عنايتهاي ويژه الهي بوده که در ادامه، ذيل چند عنوان آنها را ياد آور ميشويم.
1. برخورداري از حمايتهاي ويژه الهي در دوران كودكي و جواني
نخستين چيزي كه در دوران كودكي پيامبر جلب توجه ميكند و قرآن نيز بر آن تأكيد دارد، يتيم بودن آن حضرت است. هنگامي كه مادرش آمنه بنت وهب به او حامله بود، پدرش عبداللّه بن عبدالمطلب از دنيا رفت و مادرش نيز در سن پنج يا شش سالگي آن حضرت در محلي به نام ابواء، نزديكي مدينه از دنيا رفت و بدينگونه هم از طرف پدر و هم از طرف مادر يتيم شد.
هر چند كه يتيم شدن يك كودك و محروميت او از مهر پدري و مادري، سخت ناگوار است، ولي براي روحهاي بزرگ چنين محروميتهايي ميتواند بسيار سازنده باشد. پيامبر به سبب يتيم بودن، در كوره حوادث پخته شد و تلخيها و ناكاميها وجود او را براي انجام كاري دشوار و رسالتي بزرگ آماده ساخت و بدينگونه رنجهاي يتيمان و محرومان را به خوبي لمس كرد. علاوه بر اين، با مرگ پدر و مادر، آنحضرت در شرايطي قرار گرفت كه اطاعت هيچ انساني بر گردن او نبود، چنانکه امام صادق و امام رضا به آن اشاره كردهاند. امام صادق فرمود: «همانا خداوند متعال پيامبرش را يتيم كرد تا اطاعت هيچ كس بر گردن او نباشد». امام رضا نيز فرمود: «يتيم بودن پيامبر براي آن بود كه حق هيچ مخلوقي بر گردن او نباشد».
هر چند آن حضرت به سبب نداشتن پدر و مادر تحت كفالت عبدالمطلب و پس از وي تحت كفالت ابوطالب زندگي ميكرد و از محبتهاي بيدريغ آنان بهرهمند بود، ولي آنان در جايگاهي نبودند كه مانند پدر و مادر باشند. چون پدر و مادر علاوه بر سرپرستي و كفالت فرزند، حق حيات بر گردن او دارند و حتي اگر پدر و مادري به فرزند خود بدي هم بكنند باز آن حق بزرگ را بر گردن او دارند.
خداوند در قرآن كريم يتيم بودن پيامبر را مطرح ميكند و خاطر نشان ميسازد كه خود سرپرستي او را به عهده گرفت و به او پناه داد: «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتيمًا فَاوي؛ آيا (خداوند) تو را يتيم نيافت، آنگاه پناه داد؟» (ضحي: 6)
خداوند متعال اين حالت را نعمتي از خود براي پيامبرش دانسته و براستي چه نعمتي بالاتر از اين، كه كسي مستقيماً تحت سرپرستي خداوند قرار گيرد و در پناه او باشد. البته اين يك سرپرستي خاص بود وگرنه همه انسانها و حتي همه موجودات، تحت سرپرستي و قيوميّت عام خداوند هستند. در روايتي از پيامبر خدا نقل شده است كه فرمود: «ادّبني ربّي فأحسن تأديبي؛ پروردگارم تأديب مرا به عهده گرفت و نيكو تأديبم کرد».
خداوند متعال پس از يادآوري يتيمي پيامبرـ در ادامه همين آيه ـ دو حالت ديگر از پيامبر را خاطرنشان ميسازد و آن گمگشتگي و فقير بودن پيامبر در دوران جواني است كه خداوند با عنايت خاص خود، او را رهبري كرد و بينياز ساخت: «وَ وَجَدَكَ ضآلاًّ فَهَدي؛ و تورا گمگشته يافت، پس هدايت كرد.» (ضحي: 7)
منظور از «ضالّ» بودن پيامبر كه در اين آيه به آن تصريح شده، همان گمگشتگي و سرگرداني پيامبر است كه به سبب يتيم بودن دچار چنين حالتي شده بود و خداوند با عنايت خاصي كه به او داشت، دست او را گرفت و از آن سرگشتگي نجاتش داده و او به خوبي آن مرحله را پشت سر نهاد و چنان نشد كه يتيمي و سرگشتگي باعث گمراهي او و رفتن به دنبال باطل باشد يا كاري كند كه مايه شرمندگي او در بزرگسالي باشد. اين است كه بعدها كه به پيامبري ميرسد سابقه درخشان زندگي خود را به مشركان گوشزد ميكند: «فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِه أَفَلا تَعْقِلُونَ؛به تحقيق، پيش از اين يك عمر ميان شما زندگي كردهام، آيا انديشه نميكنيد؟» (يونس: 16)
البته در تفسير و توجيه كلمه «ضالّاً» در آيه مورد بحث وجوه گوناگوني گفتهاند، ولي با توجه به قبل و بعد آيه كه از حالت يتيمي و نداري پيامبر سخن ميگويد، آنچه گفته شد مناسبتر از وجوه ديگر به نظر ميرسد.
فقيري و نداري پيامبر در حال كودكي و جواني نيز مطلبي است كه در كنار يتيمي و گمگشتگي او به آن تصريح شده است و خداوند از باب امتنان اظهار ميدارد كه تو فقير بودي و ما بينيازت كرديم: «وَ وَجَدَكَ عآئِلاً فَأَغْني؛ و تو را فقير يافت پس بينياز كرد». (ضحي: 8)
شايد اين جمله به آشنايي و ازدواج پيامبر خدا با خديجه اشاره دارد. خديجه بانويي ثروتمند بود و پيش از ازدواج با پيامبر، آن حضرت را امين مالالتجاره خود كرده بود و پس از ازدواج هم تمام ثروت خود را در اختيار آن حضرت گذاشت و پيامبر پس از بعثت، از اين ثروت در راه تبليغ اسلام استفاده ميكرد. آن حضرت پس از خديجه همواره از وي به نيكي ياد ميكرد و ميفرمود: «او مرا تصديق كرد، در حالي كه مردم تكذيب ميكردند و او با مال خود با من مواسات ميكرد، در حالي كه مردم مرا محروم ميكردند».
2. داشتن شرح صدر
شرح صدر و گشادي سينه كه در قرآن از آن به عنوان يك حالت نفساني عالي ياد شده، كنايه از فهم و درك و بينش و بصيرت درست و آمادگي براي پذيرش حق است و كسي كه شرح صدر دارد، درست ميانديشد و حقايق را آنچنان كه هست درك ميكند و اين بالاترين حالت روحي پسنديدهاي است كه يك انسان ميتواند آن را داشته باشد. پيامبران چنين حالتي را داشتند؛ از اين رو، علاوه بر اينكه دل و جان آنان در اختيار حق قرار داشت، در رساندن پيام حق به ديگران هرگونه رنج و زحمتي را متحمل ميشدند و با سعه صدر و وسعت نظر، رسالت خود را انجام ميدادند و عكسالعملهاي ناپسند مخالفان، آنان را در اين راه، خسته و ملول نميكرد و بيتوجه به آزار مخالفان، سرزنده و نستوه كار خود را در جهت هدايت ديگران پي ميگرفتند. اين همان شرح صدري است كه حضرت موسي در مقابل فرعون از خدا خواست: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرلي اَمري؛ موسي گفت: خدايا سينه مرا بگشا و كار مرا آسان كن». (طه: 25-26)
مرتبه اعلاي اين حالت را پيامبر اسلام داشت و خدا با عنايت خاص خود، چنين شرح صدري به آن حضرت داده بود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ؛ آيا سينهات را برايت گشاده نكرديم و بار گرانت را از تو فرو ننهاديم؟»(انشراح: 1-2)
شرح صدر پيامبر اسلام در مقابله با انبوه مخالفان به گونهاي بود كه آنها از وسعت نظر و صبر و تحمل و اخلاق و رفتار عالي پيامبر دچار تعجب ميشدند و همين اخلاق نقش مهمي در ارشاد مردم و جلب و جذب مخالفان به سوي اسلام داشت و خُلق عظيم پيامبر عامل مهمي در پيشرفت اسلام بود.
بعضي شرح صدر پيامبر اسلام را مربوط به داستان «شق صدر» ميدانند؛ داستاني كه محققان آن را مردود دانستهاند. اين داستان که به صورتهاي گوناگون در كتابهاي تاريخي آمده، عبارت از اين است كه گويا در دوران كودكي پيامبر اسلام و هنگامي كه در ميان قبيله بنيسعد بود، روزي در صحرا با همگنان خود بازي ميكرد ناگهان بچهها ديدند كه كسي او را گرفت و سينه او را شكافت و چيزي را از قلب او جدا كرد و دوباره او را به حالت اوليه برگرداند. برادران رضاعي پيامبر سراسيمه جريان را به حليمه سعديه خبر دادند و آنها شتابان سوي محمد رفتند و او را رنگ پريده ديدند و جريان را پرسيدند. محمد گفت: دو مرد سفيد پوش شكم مرا دريدند و چيزي برداشتند.
اين روايت به صورت ديگري در منابع شيعي آمده و از حليمه سعديه اين چنين نقل شده است:
محمد پنج ساله بود که روزي با برادران رضاعي خود به صحرا رفت كساني او را گرفتند و بالاي كوهي بردند و در آنجا او را شست و شو دادند. برادران پيش من آمدند و گفتند كه محمد را درياب او را ربودند. وقتي پيش او رفتم ديدم كه نوري از او بلند است. او را وارسي كردم و گفتم: تو را چه شده؟ گفت: غصه نخور خدا با ماست و قصه خود را شرح داد. از او عطر خوبي در فضا منتشر ميشد.
به طوري كه ملاحظه ميفرماييد در اين روايت از شكافتن سينه پيامبر ياد نشده، بلکه تنها از شست و شوي او سخن رفته است. قطع نظر از اينكه آيا اين روايات، صحيح است يا نه و چگونه بايد ميان آنها جمع كرد، نميتوان اين قصه را به شرح صدر پيامبر كه در سوره انشراح آمده است، مربوط دانست چون شرح صدر اصطلاحي عمومي است و همانگونه كه ديديم در دعاي حضرت موسي هم آمده بود كه از خدا براي خود شرح صدر ميخواست. و آيات ديگري هم در اين زمينه وجود دارد كه مربوط به عموم انسانهاست و قطعاً در اين آيات، شرح صدر با شق صدر همراه نيست.
3. تقويت روحي پيامبر
خداوند همواره از راههاي گوناگون به تقويت روحي و ايجاد نشاط و ثبات قدم در پيامبر اسلام پرداخت تا اراده او را در برابر هجمهها و توطئهها و كارشكنيهاي دشمنان نيرومند كند، به گونهاي كه اقدامات خصمانه و عكسالعملهاي تند مخالفان و ناهنجاريهاي پيش رو، او را دچار نوميدي نسازد و او همچنان با تحرك و نشاط بيشتر به وظايف خود عمل كند. يكي از كارهاي زشت كافران اين بود كه آن حضرت را دروغگو معرفي ميكردند؛ تهمتي كه هر انسان راستگويي را آزرده ميسازد. خداوند بهمنظور تسلاي خاطر و دلداري پيامبر خاطرنشان ميكند كه پيامبرانِ پيش از تو نيز با اين تهمت روبهرو بودند و اين چيز تازهاي نيست:
«وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و اگر تو را تكذيب كنند، پيش از تو هم فرستادگاني تكذيب شدند. و همه كارها به سوي خدا بازگردانيده ميشود».( فاطر: 4)
مشركان گاهي آن حضرت را مسخره ميکردند و بدين گونه شخصيت او را در جامعه ميكوبيدند تا مردم با ديده حقارت به او بنگرند و سخنانش را جدي نگيرند. اين عمل نيز باعث آزردگي شديد هر انساني ميشود، ولي خداوند براي رفع آزردگي روحي پيامبر باز تذكر ميدهد كه پيش از تو نيز پيامبران را مسخره ميکردند:
«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤنَ؛ و مسلماً پيامبران پيش از تو نيز مورد ريشخند قرار گرفتند، پس كساني كه آنان را مسخره ميكردند، سزاي آنچه كه آن را به ريشخند ميگرفتند گريبانگيرشان شد.» (انبياء: 41)
علاوه بر اينکه خداوند متعال به پيامبر يادآوري ميكند كه پيامبران گذشته نيز چنين مشكلاتي داشتند، در آيهاي ديگر از آن حضرت ميخواهد كه به مأموريت خود ادامه دهد و كار مسخره كنندگان را به خدا واگذار كند كه خداوند خود كار آنها را خواهد ساخت. همچنين خداوند بهمنظور تقويت روحي پيامبر در برابر مشكلات پيش رو، در آيات متعددي او را امر به شكيبايي ميكند و تذكر ميدهد كه اين صبر تو براي خداست و تو نبايد از توطئهها و دشمنيهاي كافران، دل تنگ شوي يا عكسالعمل نامناسب نشان بدهي. از جمله اين آيات، دو آيه زير ميباشد:
وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ؛ و صبر كن و صبر تو جز به توفيق خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار. (نحل: 127) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ؛ پس صبر كن كه وعدة خدا حقّ است و زنهار تا كساني كه يقين ندارند، تو را به سبكسري وا ندارند.(روم: 60)
پيامبر خدا براي هدايت مردم رنج بسيار ميكشيد و از اينكه مردم ايمان نميآوردند به شدت اندوهگين ميشد. خداوند براي تقويت روحي جسم و جان پيامبر از او ميخواهد كه اين چنين خود را به زحمت نيفكند و خودخوري نكند:
طه ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقي؛ طاها! قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتي. (طه: 1) فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً؛ شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيري كارشان تباه كني. (كهف: 6) ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلي؛ پروردگارت تو را وانگذاشته، و دشمن نداشته است. (ضحي: 3) فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ؛ پس، گفتار آنان تو را غمگين نگرداند كه ما آنچه پنهان و آنچه را آشكار ميكنند، ميدانيم. (يس: 76) كِتابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُنْ في صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْري لِلْمُؤمِنينَ؛ كتابي است كه به سوي تو فرو فرستاده شده است- پس نبايد در سينه تو از ناحيه آن، تنگي باشد ـ تا به وسيله آن هشدار دهي و براي مؤمنان پندي باشد.(اعراف: 2) وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاّ بِاللّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ في ضَيْقٍ مِمّا يَمْكُرُونَ؛ و صبر كن و صبر تو جز به (توفيق) خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار.(نحل: 127)
4. مژده پيروزي
اسلام در آغاز بعثت از نظر قدرت ظاهري بسيار ضعيف بود، به گونهاي كه مشركان آن حضرت را مسخره ميكردند كه تنها دو نفر به او ايمان آوردهاند كه يكي از آنها زن (خديجه) و يكي كودك (علي بن ابي طالب) و پيشبيني اينكه دين حضرت محمد در اندك زماني فراگير خواهد شد و او قدرت عظيمي خواهد يافت، باور كردني نبود، اما خداوند براي تقويت روحي پيامبر و مسلمانان، با قاطعيت تمام، وعده پيروزي ميدهد:
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند، هر چند مشركان خوش نداشته باشند.(توبه: 33)
البته پيامبر خدا در زمان حيات خودش پيروزيهاي بزرگي را كه نصيب او شده بود مشاهده كرد، مانند فتح مكه كه بعضيها آن را فتح مبين خواندهاند، ولي انجام برخي از وعدههاي خدا فرصت و زمان خاص خود را طلب ميكرد و در زمان حيات پيامبر امكان تحقق نداشت و لذا خداوند درآيهاي از قرآن به اين مطلب اشاره فرموده و خاطر نشان ميسازد كه انجام وعدهها پس از تو تحقق خواهد يافت:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ فَإِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ؛ پس صبر كن كه وعده خدا راست است. پس چه پارهاي از آنچه به آنان وعده دادهايم، به تو بنمايانيم، چه تو را از دنيا ببريم به سوي ما بازگردانيده ميشوند. (غافر: 77)
بهطور کلي موضوع پيروزي نهايي حق و خط انبيا، يكي از سنتهاي حتمي الهي در تاريخ است و خداوند متعال در آيات متعددي از قرآن کريم بر اين مطلب تأكيد فرموده است:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ إِنهَُّمْ لهَُمُ الْمَنصُورُونَ وَ إِنَّ جُندَنَا لهَُمُ الْغَالِبُونَ؛ و قطعاً فرمان ما در بارة بندگان فرستاده ما از پيش، چنين رفته است كه آنان بر دشمنان خودشان حتماً پيروز خواهند شد و سپاه ما هرآينه پيروزمندانند. (صافات: 171ـ173) كَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ؛ خدا مقرّر كرده است كه حتماً من و فرستادگانم چيره خواهيم گرديد، همانا خدا نيرومندِ شكستناپذير است.(مجادله: 21)
5. مصونيت پيامبر از كيد دشمنان
توطئههاي دشمنان پيامبر تمام شدني نبود و در طول 23 سال رسالت، همواره پيامبر گرامي اسلام با دشمنان سرسختي روبهرو بود. از دشمنان بتپرست در محيط مكه گرفته تا دشمنان ديگري كه در محيط مدينه بر ضد اسلام ائتلاف كرده بودند، به اضافه منافقان كه در جامعه اسلامي زندگي ميكردند و دست از توطئه بر نميداشتند. با وجود اين، خداوند بارها به آن حضرت اطمينان داد كه او را از شر دشمنان حفظ خواهد كرد و چنين هم شد:
إِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ؛ ما شرّ ريشخندكنندگان را از تو برطرف خواهيم كرد.(حجر: 95) وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ؛ اگر روي برتافتند، جز اين نيست كه سر ستيز دارند و به زودي خداوند شر آنان را از تو كفايت خواهد كرد، كه او شنواي داناست.(بقره: 137)
پيامبر حتي از ابلاغ برخي از فرمانهاي خداوند متعال به مسلمانان دغدغه خاطر داشت و نگران آن بود كه از ميان همين مسلمانان با او مخالفت شود و مورد اعتراض قرار گيرد و اساس اسلام به خطر افتد. يكي از آنها ابلاغ و حمايت اميرالمؤمنين بود كه بيشك در صورت اعلام رسمي، حساسيت گروهي برانگيخته ميشد. خداوند در آخرين سال عمر پيامبر كه به حجةالوداع معروف است، در راه بازگشت از مكه و در محلي به نام غدير خم، فرمان روشني داد كه بايد آنچه به او در اعلام وصايت اميرالمؤمنين نازل شده به مردم ابلاغ كند وگرنه رسالت خود را انجام نداده است و براي رفع نگرانيهاي پيامبر، به او وعده داد كه خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد كرد:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ؛ اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكني پيامش را نرساندهاي. و خدا تو را از گزندِ مردم نگاه ميدارد. آري، خدا گروه كافران را هدايت نميكند.(مائده: 67)
خداوند مصونيت پيامبر خود را از شر خدعه دشمنان داخلي و خارجي تضمين ميكند و اظهار ميدارد كه او را با كمكهاي خود و تلاش مؤمناني كه در كنار او هستند تأييد خواهد كرد.
وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنينَ؛ و اگر بخواهند تو را بفريبند، خدا براي تو بس است. همو بود كه تو را با ياري خود و مؤمنان نيرومند گردانيد.(انفال: 62) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ وَ كَفي بِاللّهِ وَكيلاً؛ پس، از ايشان روي برتاب و بر خدا توكّل كن، و خدا بس كارساز است.(نساء: 81)
6. نزول سكينه وآرامش بر پيامبر
بهرغم همه مشكلات و گرفتاريهاي شكننده، پيامبر خدا از آرامش و اطمينان روحي بالايي برخوردار بود و اين به سبب سكون و آرامشي بود كه خداوند در دل آن حضرت جاي داده بود. در قرآن از اين حالت به «سكينه» ياد شده است. قرآن كريم بارها از اين سكينه ياد كرده است كه گاهي تنها به پيامبر خود ارزاني داشته و گاهي هم به پيامبران و مؤمنان عنايت كرده و آنان را شايسته اين حالت دانسته است:
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ؛ پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهياني كه آنها را نميديديد، تأييد كرد، و كلمه كساني را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد، و كلمه خداست كه برتر است، و خدا شكستناپذير حكيم است.(توبه: 40)
فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوي وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليماً؛ پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و آنان به رعايت آن آرمان سزاوارتر و شايسته آن بودند، و خدا همواره بر هر چيزي داناست.(فتح: 26)
سكينه گاهي به طور مستقيم از جانب خدا بر پيامبر نازل شده و آن تصرف خداوند متعال در دل و جان پيامبر است. گاهي هم سکينه از طريق بيان داستانهاي پيامبران گذشته انجام گرفته است و پيامبر و مؤمنان با آگاهي از تاريخ پيامبران با سنتهاي الهي كه حاكم بر تاريخ بشري است، آشنا ميشداند اين، و آرامش خاطر آنان را در پي داشت:
وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤدَكَ وَ جاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْري لِلْمُؤمِنينَ؛(هود: 120) و هر يك از سرگذشتهاي پيامبران را كه بر تو حكايت ميكنيم، چيزي است كه دلت را بدان استوار ميگردانيم، و در اينها حقيقت براي تو آمده، و براي مؤمنان اندرز و تذكّري است.
7. اطمينان دادن به پيامبر از درستي راه
بيشك پيامبر خدا به درستي راه خود اطمينان كامل و باور قطعي داشت، در عين حال خداوند براي استمرار و تقويت اين باور، بارها درستي راه او را تأييد و به او اطمينان ميداد كه بر صراط مستقيم است. اين يادآوريها براي مقابله با جنبه بشري پيامبر بود؛ همان جنبهاي كه حضرت ابراهيم را وادار كرد كه از خدا بپرسد كه چگونه مردهها را زنده ميكند. يا موسي را واداشت كه از خدا بخواهد خودت را به من نشان بده. در همه اين موارد، هدايت الهي به كمك پيامبران آمد و آنان را اطمينان داد. در باره پيامبر اسلام هم خداوند در آيات قرآني به او اطمينان ميدهد كه او بر صراط مستقيم است و مردم را به سوي صراط مستقيم ميخواند:
وَ ادْعُ إِلي رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلي هُدي مُسْتَقيمٍ «به راه پروردگارت دعوت كن، زيرا تو بر راهي راست قرار داري.(حج: 67)؛ وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ و در حقيقت، اين تويي كه جداً آنها را به راه راست ميخواني.»(مؤمنون: 73)؛ فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ پس به آنچه به سوي تو وحي شده است چنگ دَرْزَنْ، كه تو بر راهي راست قرار داري.»(زخرف: 43)؛ فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤمِنُونَ؛ پس در آن ترديد مكن كه آن حق از جانب پروردگار توست، ولي بيشتر مردم باور نميكنند.(هود: 17).
8. كمكهاي مستقيم و مباشر
آنچه تاكنون گفته شد، همگي كمكهاي روحي و معنوي خداوند بود كه نصيب پيامبر خدا گرديد. طبق برخي از آيات قرآني، خداوند در چند مورد مستقيماً و به صورت عملي پيامبر خود را ياري كرده است. خداوند در اين موارد به طور مستقيم در سير حوادث دخالت كرده و جريان را به نفع پيامبر تمام كرده است. از جمله اين موارد داستان دارالندوه است كه مشركان به كشتن پيامبر يا اقدامات بسيار شديد درباره او تصميم قاطع گرفتند، ولي خداوند در برابر توطئههاي آنان چارهسازي كرد و پيامبر خود را نجات داد:
وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَ يَمْكُرُونَ وَ يَمْكُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ؛ و هنگامي كه كافران در بارة تو نيرنگ ميكردند تا تو را به بند كَشَند يا بكُشند يا (از مكه) اخراج كنند و نيرنگ ميزدند، و خدا تدبير ميكرد و خدا بهترين تدبيركنندگان است.(انفال: 30)
همچنين هنگامي كه پيامبر گرامي اسلام با ابوبكر به غار ثور رفت، مشركان رد پاي آنها را گرفتند و تا دهانه غار آمدند، اما ديدند كه دهانه غار با تار عنكبوت پوشيده شده و پرندهاي در آنجا لانه كرده به گونهاي كه گويا مدتهاست كه كسي وارد غار نشده است و از آنجا برگشتند و اين نوعي كمك غيبي بود. آيه زير از ياري خداوند در اين جريان خبر ميدهد و اظهار ميدارد كه خداوند پيامبرش را با لشكرياني كه مشركان آنها را نميديدند، ياري كرد:
إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَ كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيم؛ اگر او را ياري نكنيد، قطعاً خدا او را ياري كرد، هنگامي كه كساني كه كفر ورزيدند او را (از مكّه) بيرون كردند، و او نفر دوم از دو تن بود، آن گاه كه در غار بودند، وقتي به همراه خود ميگفت اندوه مدار كه خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهياني كه آنها را نميديديد، تأييد كرد، و كلمة كساني را كه كفر ورزيدند پستتر گردانيد و كلمة خداست كه برتر است، و خدا شكستناپذير حكيم است.(توبه:40)
موارد ديگري كه خداوند به طور مستقيم در سير حوادث دخالت كرد، برخي از جنگهاي كافران بر ضد مسلمانان بود و با وجود آنكه دشمن از نظر تعداد و امكانات از مسلمانان برتر بود، خداوند آنان را پيروز كرد، حتي در برخي از جنگها به امر خداوند فرشتگان در جنگ شركت كردند. قرآن كريم به شركت مستقيم فرشتگان در جنگ عليه كفار تصريح ميكند؛ آنجا كه ميفرمايد:
اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ؛ هنگامي كه از پروردگارتان كمك ميخواستيد پس او شما را اجابت نمود كه من شما را به وسيله هزار فرشته صفّ بسته ياري ميكنم.(انفال: 9)
اين آيه مربوط به جنگ بدر است و همانگونه كه ديديم، تعداد فرشتگاني كه به كمك مسلمانان آمدند هزار فرشته بود. البته در آيهاي ديگر تعداد فرشتگان شركت كننده در جنگ بدر به سه هزار ميرسد و وعده پنج هزار فرشته هم داده ميشود:
وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ بَلي اِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَو؛ همانا خداوند شما را در بدر ياري داد در حالي كه شما ناتوان بوديد. پس از خدا پروا كنيد، شايد كه شكرگزار باشيد هنگامي كه به مؤمنان ميگفتي آيا براي شما كفايت نميكند كه خداوند به وسيله سه هزار فرشته نازل شده شما را ياري كند؟ بلي، اگر صبر كنيد و تقوا داشته باشيد و دشمنان در اين هجوم خود به شما بتازند پروردگارتان شما را به وسيله پنج هزار فرشته نشانگذار كمك خواهد كرد.(آلعمران: 123ـ125)
با توجّه به اختلاف تعداد فرشتگان در دو آيه بعضي از مفسران حداكثر را گرفتهاند و گفتهاند پنج هزار فرشته در جنگ بدر شركت كردند و بعضي از آنان همه را جمعبندي كرده و تعداد فرشتگان حاضر در آن جنگ را به هشت هزار رساندهاند.
مرحوم علامه طباطبايي در توضيح اين مطلب، بيان ديگري دارد. به عقيده ايشان كلمه «مُردِفين» كه در سوره انفال آمده، بيانگر اين است كه اين هزار فرشته در رديف و پشت سر فرشتگان ديگر بودهاند. بنابراين، دو آيه با هم منافاتي ندارند.
البته تصور نگارنده اين است كه تعداد فرشتگان حاضر در جنگ، همان هزار فرشته بودهاند و در آيه آل عمران تصريح نشده است كه سه هزار يا پنج هزار فرشته در جنگ شركت كردهاند، بلكه لحن آيه به گونهاي است كه مسلمانان بدانند كه در صورت لزوم، تعداد فرشتگان به سه هزار و حتي پنج هزار افزايش خواهد يافت.
مأموريت اين فرشتگان در جنگ بدر، تقويت روحي مؤمنان بود و خداوند هم مستقيماً در دلهاي كافران رعب و وحشت القا ميكرد:
إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ؛ هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان، وحي ميكرد كه من با شما هستم، پس كساني را كه ايمان آوردهاند ثابتقدم بداريد. به زودي در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردنها را بزنيد و همه سرانگشتانشان را قلم كنيد.(انفال: 12)
دخالت مستقيم و مباشر خداوند در اين جنگ به گونهاي بود كه در آيه زير كارهايي را كه به ظاهر، مسلمانان و شخص پيامبر انجام داده بودند، به خدا نسبت ميدهد:
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي وَ لِيُبْلِي الْمُؤْمِنينَ مِنْهُ بَلاًء حَسَنًا اِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ؛ پس شما آنها را نكشتيد، بلكه خدا آنها را كشت و آنگاه كه [تير] انداختي، در حقيقت، تو نينداختي بلكه خدا انداخت و تا مؤمنان را با آزمايشي نيكو از سوي خود آزمايش كند، همانا خداوند شنوا و داناست.(انفال: 17)
در اين آيه، خاطرنشان ميسازد كه اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد، بلكه در واقع، خداوند آنها را كشت، و خطاب به پيامبر اسلام ميفرمايد: «وقتي تو آن ريگها را به سوي دشمن انداختي، در واقع تو نينداختي، بلكه خدا بود كه انداخت» و بدينگونه از دخالت مستقيم خود خبر ميدهد.
ياري مستقيم خداوند در جنگها، منحصر به جنگ بدر نبود، بلكه در موارد بسياري، از جمله در جنگ حنين، پيامبر و مسلمانان از ياري خدا بهرهمند شدند. در جنگ حنين مسلمانان به انبوهي سپاه و توانمنديهاي خود مغرور شدند و به همين سبب در آستانه شكست سنگيني قرار گرفتند و عرصه بر آنان تنگ شد.
سپاه هوازن در اين جنگ به فرماندهي مالك بن عوف در وادي حنين كه تقريباً سي كيلومتر با مكه فاصله داشت، مستقر شده بود، در اين منطقه كه درهها و تنگههاي بسياري وجود داشت، آنان درون تنگهها كمين كرده بودند و با رسيدن سپاه اسلام، از هر سوي بر مسلمانان تاختند و بسياري از مسلمانان پا به فرار گذاشتند و پيامبر را تنها گذاشتند و تعداد اندكي همراه آن حضرت باقي ماندند كه از جمله آنها علي و عباس و فضل و ربيعه و چند تن ديگر بودند. سپاه اسلام در همان آغاز در حال شكست بود. حارثة بن نعمان ميگويد: پيامبر به من فرمود: بنگر چند نفر از مسلمانان در حال جنگيدن هستند؟ من نگاه كردم و گفتم: فقط صد نفر!
پيامبر خدا از يكسو، روي به جانب خدا كرد و از او طلب ياري نمود و از سوي ديگر، به عباس عموي خود كه در آنجا بود و صداي بلندي داشت، فرمود: مسلمانان را ندا بده و او ندا داد و ا ز همه خواست كه برگردند. مسلمانان فراري گروه گروه برگشتند و مشغول نبرد شدند و پبامبر مشتي سنگريزه به سوي دشمن پرتاب كرد و فرمود: به خداي كعبه كه شكست خوردند. اين بار ورق برگشت و مسلمانان با قدرت تمام جنگيدند و كمكهاي غيبي هم به ياري آنان آمد و آنان پيروز ميدان نبرد شدند و دشمن را به سختي شكست دادند و اسيران و غنايم بسياري به دست آوردند و اين در اثر كمك الهي بود كه به سراغشان آمد، چنانكه ميفرمايد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرين؛ قطعاً خداوند شما را در مواضع بسياري ياري كرده است و نيز در روز حُنَين آن هنگام كه شمارِ زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولي به هيچ وجه از شما دفع خطر نكرد و زمين با همه فراخي بر شما تنگ گرديد، سپس در حالي كه پشت به (دشمن) كرده بوديد برگشتيد.(توبه: 25)
در ادامه همين آيه، از نزول سكينه و آرامش روحي براي پيامبر و مؤمنان و نزول فرشتگاني كه مسلمانان آنها را نميديدند، خبر ميدهد:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ؛ آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهياني فرو فرستاد كه آنها را نميديديد، و كساني را كه كفر ورزيدند عذاب كرد و سزاي كافران همين بود.(توبه: 26)
پيامبر خدا و مسلمانان همواره در حمايت خدا بودند حتي در جنگ با بنينضير و اخراج آنها از مدينه، صحبت از كمك فرشتگان هم نيست، بلكه خداوند خود دشمن را نابود كرده است:
هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْديهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤمِنينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ؛ اوست كسي كه از ميان اهل كتاب كساني را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج (از مدينه) بيرون كرد. گمان نميكرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود، ولي خدا از آنجايي كه تصور نميكردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند، به طوري كه خود به دست خود و دست مؤمنان خانههاي خود را خراب ميكردند. پس اي اهل بصيرت، عبرت گيريد.(حشر: 2)
9. ياد آوريها و هدايتهاي مستمر
برخي ديگر از مراتب عنايت و توجه ويژه خداوند بر پيامبر بزرگوار اسلام، اين بود كه همواره با ياد آوريها و هدايتهاي مستمر خود، او را از لغزشهاي احتمالي باز ميداشت. گاهي پيامبر كارهايي ميكرد كه به نظر خودش به مصلحت اسلام بود، ولي از نظر خداوند مصلحتي بالاتر و مهمتر وجود داشت و بايد پيامبر به آن توجه ميكرد و خدا با تذكر و يادآوري، دست پيامبر خود را ميگرفت و او را به آنچه خير و صلاح بود ميكشاند و اصطلاح «عتابهاي قرآن» كه در كتابهاي تفسيري آمده است هم از اين نوع است، مانند:
وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَليلاً؛ و اگر تو را استوار نميداشتيم، قطعاً نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي.(اسراء: 74)؛ عَفَا اللّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ؛ خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه حال راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسي، به آنان اجازه دادي؟(توبه: 43)؛ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ اي پيامبر، چرا براي خشنودي همسرانت، آنچه خدا براي تو حلال گردانيده حرام ميكني؟ و خدا آمرزندة مهربان است.(تحريم: 1)
نتيجه
از بدو خلقت انسان، خداوند پيامبراني براي هدايت بشر مبعوث كرد تا راههاي هدايت را به ايشان بنمايانند. در اين راه، خداوند متعال از راههاي مختلفي فرستادگانش را حمايت ميكرد. يكي از اين روشها، حمايتهاي غيبي بود. اينگونه حمايتها شامل همة انبياي الهي شده، اما حضرت محمد از حمايتهاي ويژه برخوردار بوده است.
براساس آنچه در اين مقاله بيان شد، پيامبر در دورههاي مختلف زندگياش از حمايتهاي غيبي بهرهمند بود؛ البته حمايتهاي غيبي خداوند تنها مربوط به زمينههاي هدايت بشر ميشد كه بعضي از اين زمينهها در زمان كودكي، و برخي ديگر در زمان رسالت ايشان به گونههاي مختلف انجام ميشد؛ مانند: شرح صدر و تقويت روحي پيامبر، مژدة پيروزي و مصونيت پيامبر از كيد دشمنان، نزول سكينه و آرامش بر پيامبر، اطمينان دادن به پيامبر از درستي راه و يادآوري نعمتها. برخي از حمايتهاي خداوند متعال نيز به صورت مباشري صورت ميگرفت؛ مانند: امدادهاي غيبي در جنگ بدر.
بنابراين، پيامبر از حمايتهاي ويژهاي برخوردار بوده است. در بررسي شواهد اين موضوع، توجه خاصي به آيات قرآن كريم كرديم كه خداوند متعال در اين آيات، به ذكر حمايتهاي غيبي خود از آخرين فرستاده و پيامبرش پرداخته، و از اين طريق، زمينههاي گسترش دين نوظهور جزيرةالعرب را فراهم كرده است.
- ابناثير، عليبن محمد، الغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دارالمعرفة، 1422 ق.
- ابنشهرآشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، نجف، مكتبة الحيدرية، 1376 ق.
- ابنقيم جوزي، زاد المعاد في هدي خير العباد، بيروت، دار الفكر، بي تا.
- ابنكثير دمشقي، البداية و النهاية، بيروت، دارالكتب العلمية، 1409 ق.
- ابنهشام، السيرة النبويه، قاهره، مطبعة مصطفي البابي الحلبي، 1355 ق.
- رازي، فخرالدين، مفاتيح الغيب، قاهره، بيتا.
- سيوطي، جلالالدين عبدالرحمان، تفسير الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، بيتا.
- صدوق، محمدبن عليبن بابويه، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدرية، 1386.
- صدوق، محمدبن عليبن بابويه، عيون اخبار الرضا، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1404 ق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين الميزان، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1393 ق.
- طبراني، ابوالقاسم سليمانبن احمد، المعجم الكبير، تحقيق حمدي عبدالحميد، دار احياء التراث العربي، بيروت، بيتا.
- طبرسي، ابوعلي فضلبن حسن، تفسير مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، 1406 ق.
- طبري، محمدبن جرير تاريخ طبري، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ق.
- طوسي، محمدبن حسن تفسير التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- قسطلاني، احمدبن محمد، المواهب اللدنية، بيروت، المكتب الاسلامي، 1412 ق.
- مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.
- محمد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، 1418 ق.
- نيشابوري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بيتا.
- واقدي، محمد بن عمر، المغازي، قم، افست نشر دانش، 1405 ق.