تحولات قبیله بنیاسد پیش از امارت
Article data in English (انگلیسی)
، سال هفتم، شماره دوم، تابستان 1389، 125 ـ 142
تحولات قبیله بنی اسد پیش از امارت
محسن مومنی* / عباس زارعی مهرورز**
چکیده
قبیله بنی اسد جزء اعراب شمالی است که در ماجرای شکست بنی کنده با کشتن حجر، پسر حارث بنیان گذار بنی کنده تا حدودی در تاریخ این دوره از آنها یاد می شود. بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص)، قبیله بنی اسد تا سال نهم هجرت (سال وفدها) از پذیرش اسلام امتناع کردند و بعد از رحلت پیامبر(ص)، با طلیحه یکی از مدعیان پیامبری، همراه شدند که با اقدامات خالد شکست خوردند. با شروع فتوح، نیروهای بنی اسد در آن شرکت داشتند و در زمان خلافت امام علی (ع) از طرف داران و حامیان امام بودند. بعد از شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا، قبیله بنی اسد شهدای کربلا را دفن کردند و به سبب این اقدام، نام نیکی در بین شیعیان کسب نمودند. بنی اسد بعد از فتوح، در بین النهرین سکنی گزیدند و در اوایل قرن پنجم هجری موفق به تشکیل امارت بنی مزید در ناحیه حله عراق شدند. در این پژوهش، مجموع تحولات بنی اسد، مورد بررسی قرار گرفته است که طبعاً به روشنگری زوایایی از تاریخ آن دوره کمک می کند.
کلید واژه ها: قبیله بنی اسد، عربستان، اسلام و کربلا.
مقدمه
تاریخ شبه جزیره عربستان پیش از اسلام که به عصر جاهلیت معروف است، سرشار از درگیری های مختلف بین قبایل حاکم بر این شبه جزیره بود. هر کدام از این قبایل برای خود بت مخصوصی در کعبه داشتند. آنها برای آنکه بتوانند منافعشان را در این درگیری ها حفظ کنند، ناچار بودند با قبایل دیگر متحد شوند که در این اتحاد ها که به «حلف» معروف است، معمولا قبیلة ضعیف تر، خود را تحت فرمان قبیله قوی تر قرار می داد و در نزاع های بین قبایل از همدیگر حمایت می کردند. قبایل ساکن در شبه جزیره عربستان که بنی اسد نیز یکی از آنها بود معمولاً زندگی چادر نشینی داشتند و با گذراندن زندگی در کنار واحه ها به زندگی کوچ نشینی مشغول بودند. با ظهور اسلام در این سرزمین، نیروهای گریز از مرکز و رقیب بر اساس ایدئولوژی اسلام متحد شدند و قدرت بزرگی را ایجاد نمودند و با آغاز فتوحات، سرزمین های دیگر را تصرف نموده و به تدریج هر کدام از این قبایل گمنام نقش مهمی در تحولات سرزمین های پهناور بین النهرین، فلات ایران و شمال افریقا ایفا کردند.
مسکن اولیه
قبیله بنی اسد در تقسیم بندی قبایل شبه جزیره عربستان جزء اعراب شمالی به شمار می آمد. اسد از مشهورترین طوایف ربیعه، یکی از قبایل عدنانی بود. مساکن این قبیله در ناحیه شمال عربستان در وادی الرمه و در همسایگی حکومت کنده قرار داشته است.1 آنها بعدها از کاخ های حیره تا زمین های تهامه پراکنده شده و با قبیلة طی پیمان و اتفاق داشتند و سرزمین آنها تقریباً یکی بوده، ولی با قبیلة کنده در جنگ بودند.2 بنی اسد یک نوع زندگی چادرنشینی داشتند، اما به تدریج در زمانی که حکومت ساسانی در اواخر عمر خود بود و دولت های دست نشانده امپراطوری روم شرقی، یعنی غسانی ها وحکومت دست نشانده ساسانیان، یعنی حیره دچار ضعف شده بودند، این قبیله توانست چراگاه های خود را توسعه دهد. رابطه بنی اسد با قبایل همسایه خود، یعنی طی و فزاره در این دوران بی ثبات بوده است.
نقش سیاسی بنی اسد پیش از اسلام
مهم ترین حرکت سیاسی قبیله بنی اسد در قبل از اسلام به شرکت آنان در فروپاشی و شکست دولت بنی کنده مربوط است.3 دولت بنی کنده پادشاهی بود که خانواده ای از قبیله بنی کندی در نجد و دومة الجندل را تشکیل داده بودند. بنی کنده نیز مانند لخمی های (حیره) و غسانی ها از مهاجران جنوبی بودند که بنابر روایات عرب، نخست حدود حضرموت در جنوب می زیستند و بعد به سبب فشار حضرموتی ها یا به واسطه آنکه پادشاه حمیری یمن امارت بعضی از قبایل شمال را به امیر بنی کنده واگذار کرده به شمال کوچیدند و در منطقه ای موسوم به بطن عاقل در نجد، ساکن شدند. این دولت، دست نشانده دولت حمیری یمن بود و با دو دولت معاصر خود، لخمی و غسانی، سرگذشت هایی داشت. مؤسس دولت کندی، حجر بن عمرو، ملقب به اکل المرار بود که در جنگ با لخمی ها کامیابی فراوانی به دست آورد. پس از او عمرو پسرش به قدرت رسید که به علت آنکه بر ملک پدر چیزی نیفزود، به مقصوره معروف شد. پسر عمرو، حارث، بزرگ ترین و آخرین پادشاه این دولت به شمار می آمد. این شخص با گرایش به آیین مزدکی در زمان قباد، پادشاه ساسانی به او نزدیک شد و قباد کشور حیره را از منذر پادشاه لخمی گرفت و به حارث داد و حارث بر تخت نشست. چهار پسر او هر یک امیر گروهی از قبایل بادیه شدند. حجر که بزرگ ترین فرزند حارث بود، فرمانروای بنی اسد و کنانه شد. شرحبیل نیز حاکم قیس و تمیم شد و عدی بر ربیعه مستولی گردید. اما کمی بعد از آن منذر لخمی به حکم انوشیروان ساسانی به حکومت حیره برگردانده شد و حارث به میان قبایل گریخت و منذر با کمک اعرابِ خود، به تعقیب او و کسانش پرداخت. حارث در دیار بنی کلب درگذشت و بسیاری از بنی کنده کشته شدند و پسران حارث نیز به دلیل اختلافات داخلی از بین رفتند. بنی اسد، حجر را در نبرد یوم حجر به قتل رسانده و قیس و تمیم نیز شرحیبل را طرد کردند.4
بنی اسد در نابودی بنی کنده تاثیر فراوانی داشته اند. دلایل این اقدام بنی اسد روشن نیست. شاید بتوان در این زمینه فقط فرضیه هایی را مطرح کرد، ولی اثبات آنها نیاز به به دست آوردن مدارکی بیشتر است. یکی از فرضیه ها این است که حکومت بنی کنده جلوی پیشروی قبایلی چون بنی اسد و طی را گرفته بود و در واقع از توسعه طلبی آنان جلوگیری می کرد. این فرضیه می تواند درست باشد، زیرا در طول تاریخ، بین النهرین و عربستان همیشه قبایل صحراگرد و بیابان گرد را به سوی خود جذب می کردند. قبایلی که در شبه جزیره بودند مدام در پی نفوذ به داخل بین النهرین بودند. بنی اسد نیز از این قاعده مستثنی نبود و به این دلیل می توان نتیجه گرفت که بنی اسد و قبایل همانند آنها علاقه داشتند حکومت هایی که وظیفه شان نگهداری این مرز از ورود اعراب چادرنشین بود، هرچه بیشتر ضعیف شوند.
سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا قبیله بنی اسد با حکومت منذر در حیره برای نابودی بنی کنده همکاری کرد؟ با این توضیح که دولت حیره یکی از وظایف اصلی اش جلوگیری از ورود اعراب بادیه به مناطق تحت قلمرو حکومت ساسانی بود و مانند یک سد در برابر اعراب عمل می کرد. شاید دلیل این همکاری را در تفاوت موقعیت های حکومت حیره و بنی کنده بیابیم.
دولت حیره در طول تاریخ ایران در زمان ساسانیان همیشه همچون سپری در برابر هجوم امپراطوری بیزانس عمل می کرد. همانند نقشی که حیره برای ایران داشت، امپراطوری بیزانس نیز تلاش می کرد با تقویت حکومت غسانی ها سپر دفاعی برای خود ایجاد کند. در طول دوران مورد بحث ما در درگیری امپراطوری ساسانی با امپراطوری بیزانس همیشه این دو حکومتِ دست نشانده با هم درگیر بودند و این درگیری های طولانی به قبایلی چون بنی اسد فرصت توسعه طلبی می داد. ولی دولت بنی کنده تحت حمایت حمیری های یمن از این درگیری ها تا حدودی بر کنار بود، بنابراین تمرکز خود را به قلمرو خود و تحت انقیاد در آوردن قبایل قرار داده بود. طبیعی بود که قبایلی چون بنی اسد تمایل به چنین حکومتی نداشته باشند که قصد داشت آنان را محدود و تحت کنترل درآورد.
سومین فرضیه ای که در اینجا مطرح می شود فرض وابستگی قبیله بنی اسد به دولت حیره است. می دانیم که دولت حیره و دولت غسانی در میان قبایل اعراب متحدانی داشتند که آنان را در جنگ ها یاری می کردند. در واقع، اینها به طمع غنیمت به سوی حکومت های حیره و غسانی جذب می شدند هرچند که از نظر تقسیم بندی های اعراب این حکومت ها از اعراب جنوبی بودند و قبایل مورد نظر مانند بنی اسد از قبایل شمالی بودند.
آیا بنی اسد از متحدان حیره بوده است؟ در منابعی که در دسترس ما قرار دارد از چنین اتحادی یاد نشده است، ولی با توجه به اینکه در کتیبه های حکاکی شده لخمی دوم در حیره در سال 328 م از بنی اسد یاد شده این فرضیه تقویت می شود که آنان از متحدان دولت لخمی حیره بوده اند.5
آخرین پادشاه کنده، امرؤالقیس پسر حجر بود. او در ناز و نعمت پرورش یافت و از جوانی شعر سرود، پدر وی پادشاه کنده او را از خود دور کرد. وی زمانی که با یاران خود غرق در شکار و شراب بودند در دهون، واقع در نواحی شام، از کشته شدن پدر به دست بنی اسد آگاه شد و قصد کرد که انتقام پدر خود را بگیرد. «بنی اسد وقتی آگاه شدند کسانی را نزد او فرستادند تا به مصالحه یا به قصاص و یا به دیه اش وادارند و گرنه اندکی مهلتشان دهد تا چارپایان باردارشان بزایند و آماده جنگ شوند. امرؤالقیس بزرگوارانه مهلتشان داد. پس با یاری قبیله تغلب و بکر برآنها تاخت و چون از بنی اسد جمعی را به هلاکت آورد یارانش بدین عنوان که دیگر انتقام خون پدر را گرفته است از او سر بر تافتند، ولی او می خواست دریایی از خون راه بیندازد و سلطنت از دست رفته باز پس آید و این هر دو مقصود برآورده نشد. بنی اسد به منذر سوم پادشاه حیره پناه آورد و پادشاه شاعر نزد پسرعمه اش عمرو بن هند رفت و ملازم او شد و به مدحش پرداخت. چون منذر از جای او آگاه شد به خدمتش طلبید، ولی او به یمن گریخت و از خویشاوندان حمیری اش یاری خواست. گروهی از ولگردان و مزدوران از قبایل چندی با او یار شدند و او به مدد آنها بر بنی اسد تاخت. منذر در طلب او اصرار کرد و امرؤالقیس آواره بیابان ها شد. پس از مدتی به دربار ژوستین در بیزانس فرار کرد که از او برای برگرداندن قدرت اش کمک بگیرد، ولی نتیجه ای نگرفت و بازگشت و در راه بازگشت در خاک روم شرقی در شهر آنکارا جان سپرد. به روایتی امپراطور زهرش داد که با مرگ او حکومت بنی کنده منقرض شد.6هر چند بعد از او ریاست بنی کنده به دست خانواده دیگری افتاد، ولی با ظهور اسلام در خلافت اسلامی مضمحل شد.7
یکی از اشعار امرؤالقیس در توبیخ یا تهدید بنی اسد و فخر به قوم و قبیله کِندیش این است:
فدع ذا، وسل الهم عنک بجسره |
هوالمنزل الالاف جومن ناعط |
پس این را واگذار و اندوه را از خود دور کن به ناقه ای تندسیر، بدان هنگام که روز بالا آید و گرم شود که بر آن جوانمردی نشسته که زمین همانند او کسی را که نیک پیمان تر و باوفاتر و شکیباتر باشد روی خود حمل نکرده است. ای بنی اسد، او فرود آرنده هزاران تن است از دژ ناعط به سرزمینی صعب و ترسناک اگر بخواهد نبرد را در سرزمین حمیر بر پا دارد، ولی او قصد دیار روم کرد.8
در جمع بندی کلی درباره تاریخ بنی اسد پیش از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان باید این را اذعان کرد که بنی اسد در گروه بندی های قدرت، جایگاه بالایی نداشته است هرچند که در نابودی بنی کنده فعالیت و نقش زیادی داشت، ولی در مورد اخیر بیشتر استثنا بود. بنی اسد بعد از ماجرای نابودی بنی کنده در گروه بندی های قبیله ای با قبایلی چون طی و قطفان همراه شد. حتی آنان در درگیری بین دو شاخة قریش که بر سر قدر ت در زمان عبدالمطلب انجام گرفت، وارد شده و جزء هم پیمانان عبدالمطلب و حلف مطیبین گردیدند.9 هرچند که این اتحادها گاهی بسیار سست و کم بنیه بود، ولی به هر حال هر یک از قبایل برای بقای خود به اتحادیه هایی هرچند سست، نیاز داشتند.
وضعیت فرهنگی و اجتماعی بنی اسد پیش از اسلام
درباره اوضاع مذهبی قبیله بنی اسد نکته خاصی در منابع ذکر نشده است. آنان همانند دیگر قبایلِ مشرک عربستان در کعبه بتی داشتند و هنگامی که به زیارت کعبه می رفتند برای بت خود تلبیه ای می گفتند و لبیک گفتن بنی اسد این بود: «لبیک، اللهم لبیک یارب اقبلت بنواسد، اهل التوانی و الوفاء والجلد الیک؛ «لبیک خدایا لبیک، ای پروردگار! بنی اسد اهل رنج بردن و وفا و شکیبایی رو به تو آورده اند».10 نام این قبیله که اسد می باشد، یادگاری از آیین توتمی در بین اعراب جاهلی است.11
نکته ای که در اینجا جای سؤال دارد این است که چرا بنی اسد به رغم نزدیکی با مرزهای امپراطوری ساسانی و امپراطوری بیزانس تحت تأثیر مذاهب بزرگی، چون زردشتی (ساسانیان) و مسیحی نسطوری (بیزانس) قرار نگرفت؟ در پاسخ به این سؤال می توان دلایل چندی را یادآور شد. یکی از این دلایل را می توان در چگونگی زندگی و شکل زندگی قبیله بنی اسد جست وجو کرد. می دانیم که قبیله بنی اسد صحراگرد بودند و هیچگاه تا ظهور اسلام و گسترش فتوحات آنان یک جانشین نبودند. بنابراین، صاحب فرهنگ وتمدن نشدند و این عدم یک جانشینی باعث می شد که کمتر تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ملل مجاور قرار گیرند و به سوی آنان گرایش پیدا کنند. دلیل دیگر را در عدم علاقه دو امپراطوری در نفوذ به شبه جزیره عربستان باید جست وجو کرد، زیرا می دانیم عربستان منافع آن چنانی نداشت که طمع این حکومت ها را برانگیزد. تنها ناحیه جنوبی عربستان، یعنی یمن جاذبه هایی تجاری داشت و معمولاً بیزانس و ساسانیان بر سر تصاحب آن باهم درگیری داشتند و به همین دلیل، ادیانی چون زردشتی و مسیحی در این ناحیه تبلیغ می شد و طرف دارانی داشتند. در واقع، حکومت های بیزانس و ساسانیان تبلیغات زیادی در میان قبایل نداشتند که آنان را به دین خود جذب کنند و معمولاً این قبایل دارای تعصبات قبیله ای فراوانی بودند که مانع از گرایش آنان به مذاهب دیگر می شد و این مسئله بعد از ظهور اسلام یکی از موانع اصلی پیشرفت اسلام در شبه جزیره عربستان بود.
نقش سیاسی بنی اسد در صدر اسلام
یکی از بزرگ ترین حوادث در طول تاریخ بشریت، ظهور پیغمبران و رسولانی است که برای هدایت بشر ظهور کرده اند. دین اسلام و حضرت محمد(ص) یکی از بزرگ ترین پیامبران طول تاریخ بشریت است که با آیین اسلام و تبلیغ آن تأثیری شگرف بر بشریت گذاشت.12 پیامبر اسلام(ص) که در سال 570 در شبه جزیره عربستان متولد شد با آوردن آیین جدید و تبلیغ آن، شبه جزیره عربستان را از انزوای تاریخی خود بیرون آورد و قبایلی را که تا آن روز همیشه گرفتار جنگ های داخلی و درگیری برای غنایم و چراگاه بودند، به سوی هدفی خاص و ایدئولوژی خاصی که همان ایدئولوژی اسلام است، راهنمایی کرد و این قبایل توانستند در مسیر حوادث جهان تأثیر شگرفی بگذارند. پیامبر اسلام که با آیین جدید توانست عرب جاهلی را از جهان محدود خود که به قول بعضی از نویسندگان در سه چیز خلاصه می شد (شیر، شتر و شمشیر) خارج کند. و این بار، دیگر تنها دولت های بزرگ و امپراطوری های بزرگ نبودند که می توانستند سیر تاریخ را عوض کنند، بلکه این اعراب جاهلی بودند که با پذیرش دین اسلام توانستند در سرنوشت ملت های دیگر تأثیرگذار باشند. پیامبر اسلام(ص) که در ابتدای کار خود شروع به تبلیغ دین جدید در میان قبیله خود، قریش و شهر مکه کرد، به تدریج توانست قبایل دیگر را تحت تاثیر قرار دهد. این اقدام بیشتر بعد از هجرت پیامبر اسلام در سال 13 بعثت به مدینه انجام گرفت.
با تحکیم پایه های حکومت اسلامی در مدینه، مسلمانان با انجام دادن سریه هایی در میان قبایلی که هنوز اسلام نیاورده بودند، سعی بر آن داشتند که قدرت نیروی اسلام را به آنان بنمایانند. در این زمان اتحادهای قبایلی بین قبیله های شبه جزیره عربستان رایج بود که پیامبر(ص)، با فرستادن مبلغان سعی کرد اتحادی به نفع نیروی اسلام ایجاد کند. بیشتر گرایش این قبایل به سوی مدینه و اسلام، بعد از شکست قریش در جنگ بدر بود که اعراب پی به قدرت اسلام بردند. قبیله بنی اسد جزء قبایلی بود که تا آخرین لحظات حاضر به پذیرش اسلام نشد و تنها در سال نهم هجرت بودکه با شکست قطعی قریش و فتح مکه به دست نیروهای اسلام به همراه دیگر قبایل عربستان مجبور به پذیرش اسلام شد.13
در طول این دوران، یعنی از سال ورود پیامبر به مدینه تا سال نهم هجرت یا سال وفود، قبیله بنی اسد از پذیرش اسلام خودداری کرد. هر چند این موضوع دربارة همه طایفه ها و تیره های بنی اسد صادق نیست، زیرا واقدی در کتاب المغازی وقتی درباره غزوه ها و سریه ها مطالبی یادآور می شود، به کشته شدن افرادی از بنی اسد که جزء نیروهای کفار بودند، اشاره می کند و از سوی دیگر به شهادت رسیدن افراد مسلمان از بنی اسد در همان غزوه اشاره دارد، به خصوص در غزوه های احد و بدر.14
در سال چهارم هجرت به پیغمبر خبر رسید که طایفه بنی اسد قصد حمله به مدینه را دارند و پیامبر، ابوسلمه مخزومی را با 150 نفر بر سر آنها فرستاد (اول محرم سال چهارم). و او به دستور پیامبر شب ها می رفت و روزها پنهان می شد تا به قطن15 رسید. بنی اسد با آگاهی از حمله نیروهای اسلام فرار کرده و ابوسلمه با غنیمت و اسیر بازگشت.16این اقدام بنی اسد بازتابی بود از شکست نیروهای اسلام در جنگ احد و پیروزی کفار که قبایلی مانند بنی اسد را به اقدام واداشت، زیرا آنها فکر می کردند که قدرت اسلام رو به افول است.
در سال ششم هجرت عکاشة بن محصن مأمور شد که با چهل مرد، طایفه بنی اسد را در محل غمر فرو بگیرد، ولی تا به آنجا رسید قوم گریخته بودند و مسلمانان با صد شتر غنیمت به مدینه بازگشتند.17
بعد از فتح مکه و تسلیم طائف و پیروزی مسلمانان در غزوه تبوک، نفوذ اسلام به همه جای جزیرة العرب گسترده شد و از آن پس دائماً وفدهای قبایل و امرای عرب به مدینه می آمدند و به اسلام مشرف می شدند. مردمان بنی اسد نیز به مدینه آمدند و گفتند «ما بدون شمشیر آمده ایم ما را باز مفرمای و از ما زکات مخواه، صدقه مستان». (گویا این پیشنهاد هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید دوباره مطرح شد، زیرا ابن کثیر می نویسد: «بنی اسد، غطفان و طی با طلیحه متحد شدند و وفدی به مدینه فرستادند که نماز می خوانند، ولی نمی خواهند زکات بدهند که مورد قبول واقع نمی شود».18 پس خداوند عزوجل اندرشأن ایشان آیه ای فرستاد و گفت: «یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم لایمان ان کنتم صادقین»؛(حجرات: 17) گفت یا محمد، بر تو سپاس می نهند که مسلمان شوند بگوی ایشان را که سپاس بر من منهید از مسلمان شدن شما، سپاس خدای راست عزوجل که شما را به مسلمانی راه نمود».19 با توجه به سیر حوادث بعدی که رخ می دهد به این موضوع یقین پیدا می کنیم که قبایلی چون بنی اسد به این دلیل به اسلام روی آوردند که دیدند قریش بزرگ ترین و گرامی ترین قبایل جزیرة العرب در برابر اسلام تسلیم شد. بعد از اسلام آوردن بنی اسد در این زمان پیامبر(ص)، عدی بن حاتم را مسئول صدقه های بنی اسد و طی کرد.20
بعد از رحلت پیامبر(ص) این قبایل به سرعت از اسلام برگشته و مرتد شدند. در سال یازدهم هجرت قبایل بنی اسد، طی و غطفان، فزاره، هوازن و ثقیف همه مرتد شدند و بر طلیحه گرد آمدند و کارداران همة قبیله ها باز به مدینه آمدند و کسی صدقات نداد.21 طلیحة بن خویلد از طایفه بنی اسد در نجد ادعای پیامبری کرد. جنگ مرتدان را، خصوصاً این سه قبیله (اسد، غطفان و فزاره) بر عهده داشتند.22 مردم اسد در سمیراء فراهم شدند و فزاره گروهی از غطفانیان در جنوب طیبه فراهم شدند.23 در زمانی که ابوبکر لشکر اسامة بن زید را که به مرزهای شام (موته) فرستاده بود برگشت، او با آسودگی خاطر از شمال عربستان، خالد بن ولید را مأمور دفع طلیحه کرد. در این زمان، رئیس قبیله طی که هم پیمان بنی اسد بود به نام عدی بن حاتم، مسلمان باقی ماند و به ابوبکر و خالد در این لشکرکشی کمک کرد و طایفة خود را از طلیحه جدا کرد و طلیحه در درگیری با خالد و لشکر اسلام شکست خورد و نیروهای بنی اسد هنگام رویارویی با خالد به سختی شکست خوردند و تعدادی از نیروهای بنی اسد کشته شدند. طلیحه به طرف شام فرار کرد و به بنی جفنه پناهنده شد. خالد پس از این پیروزی اسرایی از بنی اسد، غطفان و فزار به مدینه فرستاد و ابوبکر این اسرا را آزاد کرد. بعدها این نیروها در زمان خلیفه دوم در نبرد نهاوند کمک بزرگی به سپاه اسلام کردند.24
بنی اسد در دوران خلفای راشدین
قبیله بنی اسد در ماجرای ارتداد، مقابل حکومت اسلامی ایستاد و رهبر آنان طلیحه به شام فرار کرد که البته او به اسلام برمی گردد.25 بر اساس سیاست عمر، برای کنترل قبایلی که در ارتداد بودند، نیروی نظامی آنها به سوی مرزهای دو امپراطوری ساسانی و بیزانس هدایت می شد. قبیله بنی اسد نیز نیز بعد از شکست، مشمول این سیاست شد و آنها همراه سعدبن ابی وقاص در جنگ قادسیه در سال 16ق شرکت کردند.26
موضوعی که پرداختن به آن در اینجا لازم است رویکرد بنی اسد در مورد خلافت ابوبکر است که با توجه به اشاره های منابع، بنی اسد از مخالفان انتخاب خلیفه از طریق شورای سقیفه بنی ساعده بودند و از همان آغاز، حمایت خود را از امام علی (ع) ابراز کرده و گرایش خود را به امام علی (ع) نشان دادند. منابع تاریخی در خصوص دلایل این گرایش، چیزی ننوشته اند. با توجه به اینکه قبیله بنی اسد در فتوحات شرکت داشت، بعد از پیروزی اعراب در جبهه بین النهرین ومرزهای ساسانیان، در این ناحیه ساکن شدند. منابع جغرافیایی درباره مکان اسکان آنان تا پیش از ایجاد شهر کوفه و بصره تا حدودی متفق القول هستند. اصطخری جایگاه بنی اسد را در عراق از قادسیه تا شقوق27 در طول و در عرض تا نزدیک صحرای سماوه28 تا حد بادیه بصره می داند.29 یعقوبی در البلدان منزلگاه های بنی اسد را این گونه ذکر می کند:
کسی که می خواهد از کوفه به حجاز برود، بر سمت قبله در منزل هایی آباد و آبخورهایی دایر که بزرگان بنی هاشم را در آنها قصرهایی است بیرون رود. اول آن منازل، قادسیه است، سپس مغیثه، پس فرعاء، پس واقعه، پس عقبه، پس قاع سپس زباله و شقوق و بطان که این چهار محل دیار بنی اسد است.30
این مسیر بعدها مسیر راه حجاج می شود و در جهان اسلام اهمیت تجاری و زیارتی پیدا می کند. به تدریج که از دوران آغازین فتوحات به این سوی پیش می آییم، طایفه بنی اسد به داخل ایران نیز نفوذ می کنند و در مناطقی چون خوزستان ساکن می شوند و به طور کلی از نزدیکی های قادسیه در ساحل، یسار (چپ) دجله تا جزیره بنی دبیس و هویزه ایران و بعدها حتی در آبادان ساکن می شوند.31 بعدها وقتی شهر کوفه در زمان عمر خلیفه دوم ساخته می شود، گروهی از بنی اسد در این شهر ساکن می شوند. شهر کوفه که ابتدا با هدف پایگاه نظامی ایجاد شد، به تدریج گروه های قومی مختلفی را در خود جای داد. قبایلی که در کوفه ساکن شدند غالباً در گروه بندی های هفت گانه قرار داشتند که براساس اعراب یمنی و نزاری تقسیم بندی شده بودند. هر کدام در گروه خاص و محله خاص خود زندگی می کردند. بنی اسد برخلاف قبایلی مانند تمیم و طی که عشایر بودند یا مانند ایرانیان که بیشتر اسکان یافته بودند، زندگی نیمه عشایری داشتند.32 شهر کوفه به لحاظ بافت اجتماعی ترکیبی از عناصر گوناگون و نامتجانس بود.
بنی اسد و امام علی (ع)
بنی اسد در فتوحات شرکت داشتند و زمانی که امام علی (ع) کوفه را مرکز خلافت انتخاب کرد، بنی اسد نیز در تحولات این دوران ایفای نقش کرد. منابع تاریخی از حضور نیروهای بنی اسد در بین نیروهای امام علی (ع) در جنگ صفین خبر می دهند.33 علی (ع)، عبدالله بن عباس را در این نبرد به سرداری قریش، بنی اسد و کنانه تعیین می کند.34 نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد حضور نیروهای بنی اسد در بین نیروهای معاویه است که وجود اختلافات درون قبیله ای را تأیید می کند. البته باید اشاره کرد که گروهی از بنی اسد در آغاز فتوحات اسلامی در جبهه شام حضور داشتند. این گزارش، این فرضیه که گروه مذکور را از بقایای همان شاخه از بنی اسد بد انیم، قوت می بخشد. نیروهای بنی اسد که در سپاه علی (ع) بودند تا آخرین لحظات به آن حضرت وفادار بودند. 35
بنی اسد و قیام کربلا
بعد از شهادت علی (ع) و تسلط معاویه بر عراق، قبیله بنی اسد دیگر آن تأثیرگذاری های سابق را که در حکومت امام علی (ع) داشت، از دست می دهد. هرچند در بعضی مخالفت ها دخالت دارند و این روند تا قیام کربلا ادامه دارد.
امام حسین (ع) که بنا به دعوت رؤسای قبایل شیعه کوفه به عراق آمد و در آنجا با عهدشکنی کوفیان روبه رو شد، قبیله بنی اسد نیز عهدشکنی کرد. البته اگرچه تمام این قبیله علیه امام حسین (ع) در کربلا اقدام نکردند، اما گروهی از آنان در لشکر عبیدالله بن زیاد در دشت کربلا حضور داشتند.36 دشت کربلا و چراگاه های اطراف کوفه جزء مراتع قبیله بنی اسد بود. ابومخنف می گوید:
ابن زیاد روی به حربن یزید کرد، به او دستور داد که راه امام حسین (ع) را ببندد. امام حسین (ع) در راه کوفه با عربی از قبیله بنی اسد برخورد کرد و از او درباره اخبار کوفه سؤال کرد. پس او گفت: ای فرزند رسول خدا براستی قلب مردم با توست و شمشیر ایشان علیه تو، پس برگرد و در آن هنگام امام را از قتل ابن عقیل و یارانش خبر دادند.37
بعد از شهادت امام حسین (ع) و یارانش در دشت کربلا، عمر سعد سرهای شهدا را بین قبایل تقسیم کرد و گفت آنها را بر سر نیزه ها بزنند که شش سر به بنی اسد که سردار ایشان هلال بن اعور بود، داده شد.38
حادثه ای که در قیام کربلا برای قبیله بنی اسد اتفاق افتاد تدفین شهدای کربلا توسط گروهی از بنی اسد بود. ماجرا این گونه بود که لشکر یزید بعد از به شهادت رساندن همه یاران امام حسین (ع) و خود ایشان، اجساد شهدای بی سر را در دشت کربلا رها کرد و در روز 11 محرم هنگامی که نیروهای اموی کربلا را ترک کردند مردم قبیله بنی اسد از روستای نزدیک غاضریه به پایین آمدند و امام حسین (ع) و یارانش را در همان مکانی که شهید شده بودند، دفن کردند.39 این اقدام مردم بنی اسد باعث شد که نام نیکی از آنان در تاریخ تشیع بماند و حتی برای آنان در آینده احترام و امتیازاتی داشته باشد. اسنادی موجود است که این را اثبات می کند.
در زمان حکومت آل بویه و فرمانروایی عضدالدوله دیلمی، عده ای از طایفه بنی اسد از زمین های بین النهرین به سمت ایران کوچ می کنند و چون در آن موقع پایتخت در سرزمین های شرقی مملکت قرار گرفته بود، این طایفه در سیرجان ساکن می شوند و هنوز نوادگان و بازماندگان آنان با نام های خانوادگی بنی اسد، بنی اسد آزادی، علیزاده، میرشاهی و عزت آبادی در این ناحیه زندگی می کنند. اسنادی در دست این طایفه هاست که از زمان صفویه تا اواخر قاجاریه از پرداخت مالیات و عوارض معاف بودند که برخی از آن اسناد در سازمان اسناد ملی کرمان نگهداری می شود، از جمله اینها سندی است که به تاریخ 1004ق، یعنی دوران صفویه به خط تعلیق نوشته شده و با توجه به عمر طولانی سند، عبارتی هایی از آن پاک و مخدوش شده، اما عنوان کلی که توسط یکی از حکّام صفوی صادر گردیده است مبنی بر معافیت خاندان بنی اسد می باشد. در سند دیگری که متعلق به همین دوران می باشد، آمده است:
«در این وقت که عمده قبایل و عشایر امیرمحمد و امیرنظر و امیرمحمدتقی، کلانتران اعراب بنی اسد به درگاه جهان پناه آمده فرامین و احکام مطاعه سلاطین جنت مکین، خصوصاً سواد حکم نواب مالک رقاب، شاه طهماسب نورا ... مرقد در باب معافی اعراب مزبور» و بعد در این سند به خدمت اجداد این خاندان در تدفین اجساد مطهر شهدای کربلا اشاره شده و در انتهای آن این گونه آمده است: «بنابراین، مقرر فرمودیم که حکام و تیول داران و داروغگان و کلانتران و عمال خجسته عمال قلمرو همایون رقم این عطیه را در دفاتر خلود ثبت و مرقوم کرده و به مستوفیان عظام مقرر فرموده ایم که در تمشیت، تقویت، اعانت و رعایت طایفه بنی اسد بدانند». و در پایان کسانی که به این فرمان عمل نکنند تنبیه خواهند شد و ملعون به شمار می آیند. آمده است در تاریخ سند سال 1130هـ .ق ذکر شده ودر تمام سند، مهر ها و امضاهایی از علما و مشاهیر آن زمان مبنی بر تأیید حکم شاه مشهود است.40
بنی اسد وحرکت های شیعی پس از کربلا
بعد از ماجرای کربلا و به شهادت رسیدن امام حسین (ع) و یارانش کنترل شدیدی از طرف امویان بر کوفه انجام می شد و به مخالفان حکومت اجازه تحرک و واکنش داده نمی شد. در این میان قبیله بنی اسد به دلیل طرف داری از علویان بیشتر تحت فشار بودند. البته با اقدامات مختار ثقفی که با شعار انتقام خواهی و خو ن خواهی امام حسین (ع) انجام گرفت، جوانان دلیر و قوی پنجه بنی اسد به کمک مختار آمده و او را یاری کردند.41 بنی اسد با این اقدام به نوعی قصد جبران گذشته را داشت که نتوانسته بود به دلیل فشارهای عبیدالله بن زیاد به امام حسین (ع) در کربلا یاری رساند. به هر حال بعد از ماجرای قیام مختار ما دیگر نامی از بنی اسد در منابع تاریخ این دوره نداریم و دلیل این انزوای سیاسی قبیله بنی اسد را باید در روش سیاسی مبارزه علویان جست وجو کرد.
می دانیم که شیعیان بعد از ماجرای کربلا و قتل عام امام حسین (ع) و یارانش، دیگر اقدامی برای حرکت های نظامی نکردند. هرچند گروهی از شیعیان در قیام هایی، مانند توابین و مختار شرکت نمودند، ولی سیاست کلی تشیع در این زمان تقیه بود و امامان هم از این قیام ها چندان حمایتی نمی کردند و فقط گاهی آنان را تأیید می کردند. بعد از ماجرای قیام مختار تا زمان قدرت یابی بنی اسد در عراق و شهر حله ما در تواریخ این زمان فقط به افراد و شخصیت هایی از بنی اسد برمی خوریم که از فعالان تشیع بودند. در قرن دوم در میان پیروان امام باقر (ع) ابوبصیر لیث بختری مرادی به عنوان فقیه و محدث بزرگ شیعه به شهرت رسید و نام آور شد. او مولایی از بنی اسد بود. وی صحابی محبوب امام باقر (ع) و سپس امام جعفرصادق (ع) شد. از امام صادق (ع) نقل شده است : ابوبصیر، بریده، زراره و محمد بن مسلم، میخ های خیمه عالم اند و اگر آنان نبودند احادیث نبوی از بین رفته بود.42
در قرن سوم و در زمانی که غیبت صغرا فرا می رسد یکی از نایبان امام مهدی عجل الله که اولین آنها هم بود شخصی به نام ابوعمرو عثمان بن سعید عمری از طایفه بنی اسد بود که او را الاسدی نیز می خواندند. این شخص توسط امام حسن عسگری (ع) و امام هادی (ع) به این مقام رسید. وی به منظور حفظ ظاهر، به شغل روغن کشی[روغن فروشی] پرداخت به همین سبب به مثمری نیز شهرت پیدا کرد.43با توجه به حوادثی که در قرن های دوم و سوم در جهان اسلام به وقوع پیوست، به خصوص شورش ها و قیام های متعدد علیه خلافت عباسی، ما نشانی از بنی اسد در این جنبش ها، شورش ها و قیام ها نمی بینیم و احتمالاً بنی اسد پیرو سیاست تقیه شیعه و عدم رویارویی نظامی با نظام خلافت عباسی بودند.
در جمع بندی کلی درباره اوضاع سیاسی ـ اجتماعی قبیله بنی اسد در قرن های دوم و سوم تا ایجاد امارت بنی مزید حله، می توان این گونه گفت که این قبیله در این دوران در حالتی از عدم تحرک سیاسی و نظامی بود.44 گروهی از آنها در شهر کوفه ساکن بودند و گروهی نیز تا قرن پنجم هنوز به صورت چادرنشینی زندگی می کردند و ناحیه ای بین کوفه تا داخل خوزستان ایران را تحت سیطره زندگی عشایری داشتند.
نتیجه
قبیله بنی اسد یکی از قبایل نه چندان معروف شبه جزیره عربستان بود که در طول تاریخ عصر جاهلیت تنها در ماجرای سرنگونی حکومت بنی کنده دخالت مؤثر داشتند. این قبیله که از هم پیمانان قریش در برابر اسلام بود تا سال نهم هجرت در برابر مسلمانان مقاومت نمودند. بعد از پذیرش اسلام به فاصله زمانی اندکی به ارتداد کشیده شدند و با طلیحة بن خویلد متحد گردیدند. این اقدام آنان در راستای ارتداد قبایل عربستان بود که با حملة لشکری به فرماندهی خالد بن ولید به شکست انجامید. بنی اسد بعد از شکست در جریان فتوح شرکت فعال داشتند و بعدها از حامیان امام علی (ع)در امر خلافت گردیدند. با فتح سرزمین های بین النهرین، بنی اسد در ناحیه ای واقع در نزدیکی کوفه تا خوزستان ایران مستقر شدند و این مناطق حوزه عشایری بنی اسد گردید. در ماجرای قیام کربلا هر چند که بنی اسد نتوانست اقدامی در حمایت از امام حسین (ع) کند و حتی گروهی از آنان در لشکر عبیدالله بن زیاد خدمت کردند، ولی اقدام شاخه ای از آنان در دفن شهدای کربلا نام نیکی از آنان در طول تاریخ تشیع به جا گذاشت. بعد از قیام کربلا حضور نیروهای بنی اسد در شورش ها و قیام های علیه حکومت امویان کم رنگ تر شد که این موضوع بازتابی از نگرش آنان به موضوع تقیه و پیروی از سیاست امامان شیعه بود. بعدها با استفاده از شرایطی که حکومت آل بویه در عراق و بین النهرین ایجاد نمود، قبیله بنی اسد موفق شد امارتی را ایجاد کند که درست در نزدیکی مرکز خلافت عباسی سنی مذهب، یعنی بغداد ایجاد شد.
منابع
ابن الاثیر، عزالدین ابی الحسن علی بن الکرم، کامل «تاریخ بزرگ اسلام و ایران» ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران، بی تا.
ابن اعثم کوفی، محمدبن علی، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372ش.
ابن سعد، محمد سعد، الطبقات الکبری، دارسته و تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، (لبنان ـ بیروت، دارالکتب العلمیه، 1990م ـ 1410ق).
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر و دیوان المبتدا، جلد سوم، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366ش.
ابن کثیر، ابی الفداء، حافظ، البدایه و النهایه فی التاریخ، حققه و قواعد و علق حواشیه مکتب التراث، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1992م.
ابن هشام، زندگانی محمد(ص)، پیامبر اسلام (ترجمه سیره النبویه)، ترجمه سیدهاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1366ش.
اچ هارت، میشل، تاثیرگذارترین های تاریخ، ترجمه محمدحسین آهویی، تهران، روزنه، 1378ش.
اصطخری، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368ش.
اصفهانی، ابی الفرج ، مقاتل الطالبیین، قم، ناشر مؤسسه دارالکتاب للطباعه النشر قم، 1385هـ .ق، 1965م.
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، به تصحیح محمد روشن، تهران، انتشارات روشن، 1374ش.
11. بیات، عزیزاله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، تهران، انتشارات دانشگاه شهیدبهشتی، 1370ش.
12. مسکویه، احمدبن محمد، تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم، به تصحیح رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد ، 1373ش.
13. جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، اشکال العالم، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، تهران، شرکت به نشر، 1368ش.
14. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیرنظر دکتر معین، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، دی ماه 1338ش.
15. دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش.
16. زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1373ش.
17. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1369ش.
18. طبری، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ طبری «تاریخ الرسل و الملوک»، ترجمه ابوالقاسم پاینده ، بی جا، انتشارات اساطیر، 1373 ش.
19. عباسی، احمد، قیام زنگیان، ترجمه کریم زمانی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1359ش.
20. الفاخوری، حنا، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات توس، 1368ش.
21. فیاض، علی اکبر، تاریخ اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1376ش.
22. قلقشندی، ابی العباس احمدبن علی، نهایه الارب فی معرفه الانساب العرب، تحقیق ابراهیم الابیاری، بیروت، دارالکتب البنانی، 1991م.
23. کحاله، عمررضا، معجم القبایل العرب، بیروت، مؤسسه الرساله، 1994م.
24. گلاب زاده، سیدمحمدعلی، کرمان در گذر تاریخ، کرمان ، مرکز کرمان شناسی، 1381ش.
25. لین پل. استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، تهران، کتابخانه مهر، 1312ش.
26. محمدجعفری، سیدحسین، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374ش.
27. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه نشر و ترجمه، 1374ش.
28. مشکور، محمدجواد، ترجمه فرق الشیعه نوبختی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش.
29. میرخواند، محمدبن خاوند شاه بلخی، تاریخ روضه الصفا، تهران، انتشارات خیام، بی تا.
30. منقری، نصربن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، به تصحیح عبدالسلام محمد هارون، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1366ش.
31. نجیب بکران، محمد، جهان نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات ابن سینا، بی تا).
32. واقد، محمد بن عمر، کتاب الرده، تحقیق الدکتور یحیی الجبوری، لبنان ـ بیروت، دارالمغرب الاسلامی، 1990م.
33. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، 1362 ـ 1361ش.
34. یعقوبی، احمد بن واضح، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1356ش.
35. یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1342ش.
36. جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، اشکال العالم، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، حواشی و تصحیح فیروز منصوری، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1368ش، ص49.
36. H.A.R. Gibb and other,the encyclopedia of islam, volume I, new edition, A ـ B, leiden E.j.BRill. 1986. PP 321 ـ 1359.
* دانشجوی دکترای تاریخ ایران دوره اسلامی دانشگاه اصفهان. دریافت: 13/2/89 ـ پذیرش: 6/4/89
** استادیار دانشگاه بوعلی سینای همدان.
1. زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 222؛ دهخدا، لغت نامه، زیرنظر دکتر معین، ج11، ص341 ..
2. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج 1، ص291.
3. H.A.R. Gibb and other,the encyclopedia of islam, p283.
4 . ابن اثیر، تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه ابوالقاسم حالت، ج 6، ص25؛تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم، به تصحیح رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1373ش، ص218؛یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص269-268؛ فیاض، تاریخ اسلام، ص43-42.
5. Gibb, same, p683.
6. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص275-268.
7. فیاض، پیشین، ص42.
8. فاخوری، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص57 .
9. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص322.
10. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص333.
11. زرین کوب، پیشین، 219؛ بیات، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، ص15.
12. اچ هارت، تاثیرگذارترین های تاریخ، ترجمه محمدحسین آهویی،ص27.
13. فیاض، تاریخ اسلام، ص120.
14.واقدی، مغازی، ترجمه محمودمهدوی دامغانی، ج1، صص106و115و207و221.
15. .قطن: نام کوهی در ناحیه فید است که در آنجا آبهایی است متعلق به بنی اسد.(ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص38.
16. واقدی، پیشین، ج2، ص331.
17. فیاض، پیشین، ص89 .
18. ابن کثیر، البدایه والنهایه فی التاریخ، ج 6، ص344.
19. ابن کثیر، پیشین، ج 5، ص102؛ میر خواند ، تاریخ روضه الصفا، ج2، ص516 ؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، به تصحیح محمد روشن، ج 1، ص283.
20. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، پیشین، ج 1، ص521 .
21. بلعمی، پیشین، ص359 .
22. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 11.
23. طبری، تاریخ طبری «تاریخ الرسل و الملوک»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج7، ص1369.
24. واقدی، کتاب الرده، تحققیق دکتور یحیی جبوری، ص102-78، علی اکبر فیاض، تاریخ اسلام، ص 109.
25. میر خواند، پیشین، ج2، ص608-605؛ ابن کثیر، پیشین، ج 6، ص351؛. Gibb, same, p683.
26. ابن خلدون، العبر و دیوان المبتدا، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج1، ص23-22.
27. شقوق در لغت به معنای ناحیه است و به طور خاص نام محلی در سرزمین یمامه که دارای واحه ی کوچکی بود(دهخدا، پیشین ، ج 31، ص447).
28. صحرای سماوه که این صحرا از بیابان های جزیره در عراق محسوب می شود میان قادسیه تا شقوق(ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، ص49)
29. اصطخری، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، ص24؛ جیهانی، پیشین ، ص 49-48؛ نجیب بکران، جهان نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، ص106.
30. یعقوبی، البلدان، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ص91-90.
31. قلقشندی، نهایه الارب فی معرفه الانساب العرب، تحقیق ابراهیم الابیاری، ص42؛ لین پل ، طبقات سلاطین اسلام، ترجمه عباس اقبال، ص107.
32. محمدجعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، ص138.
33. منقری، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص164.
34. منقری، پیشین، ص281.
35. منقری، پیشین، ص424.
36. کحاله، معجم قبایل العرب، ج ا، ص23.
37. اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 73.
38. طبری، پیشین، ج7، ص 3068؛ ابن اعثم ، پیشین، ص914.
39. بلعمی ، پیشین، ج2، ص712؛ طبری، پیشین، ج7، ص3064؛ مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج1، ص66؛ محمدجعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص229؛ ابن کثیر، البدائة و النهایة، ج 8، ص222.
40. گلاب زاده، کرمان در گذر تاریخ، ص104-103.
41. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، ص313.
42. محمد جعفری، پیشین، ص292.
43. مشکور، ترجمه فرق الشیعه نوبختی، ص168.
44. زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، ص791.