امیرمؤمنان «ع» و انتقال مرکز خلافت به کوفه
Article data in English (انگلیسی)
امیر مؤمنان و انتقال مرکز خلافت به کوفه
غلامحسن محرمى 1
مدینه ، شهر پیامبر، تنها شهرى است که با قرآن فتح شد؛ مرکز حکومت پیامبر بود واسلام در آن جا عزت یافت و مسلمانان از خوارى و ضعف بیرون آمدند. اهالى مدینه پیامبر را یارى کردند و از بذل جان و مال خویش در راه اسلام دریغ ننمودند، تا این که اسلام قوّت گرفت . در این شهر بود که پیروزى هاى چشم گیر، نصیب مسلمانان گشت . ازاین شهر سپاهیان اسلام براى فتح سرزمین هاى مجاور، اعزام شدند و آن مناطق راضمیمه قلمرو مسلمانان ساختند. اکنون این سؤال مطرح مى شود، که چرا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) مرکز خلافت را از آنجا به کوفه ـ که در میان شیعه چندان مکان خوش نامى نیست ـ منتقل کرد. در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به شرحى هر چند مختصر درباره مدینه و کوفه بپردازیم و آن گاه در مورد علل این امر وارد سخن گردیم .
مدینه و کوفه درگذر تاریخ
مدینه ، یا مدینة النبى که پیش از هجرت به نام «یثرب » خوانده مى شد، در بخش شمالى جزیرة العرب ، (شبه جزیره عربستان ) قرار دارد. آن گاه که پیامبراکرم (صلى الله علیه) بدان جا هجرت نمود، در آن شهر علاوه بر عرب ها ـ که عمدتاً از دو قبیله یمنى اوس و خزرج تشکیل مى یافتند ـ یهودیان نیز سکونت داشتند؛ ظاهراً سابقه سکونت یهودیان پیش تر ازعرب ها بوده است . البته بعدها ایشان به خاطر خیانتشان به مسلمانان ، از مدینه رانده شدند.2
بعد از هجرت ، بخش دیگر ساکنان مدینه را مهاجرانى تشکیل مى دادند که به سبب اسلام آوردنشان ، مجبور شده بودند، از خانه و کاشانه خود دست شسته و به آنجامهاجرت کنند. بدین ترتیب مسلمانان اولیه در این شهر مستقر بودند و خداى تعالى مدینه را براى مرکزیت حکومت پیامبر برگزید، که مى شود گفت مناسب ترین مکان حجاز براى این امر بود؛ زیرا حجاز بیش از سه شهر نداشت که عبارت بودند از: مکه ،مدینه و طایف .
طایف ، اگر چه از قابلیت کشاورزى و باغ دارى برخوردار بود، ولى از لحاظ اهمیت سیاسى و نظامى به پاى دو شهر مکه و مدینه نمى رسید، به علاوه از مسیر راه تجارى نیزدور بود. اما مکه مقدس ترین مکان حجاز بود ×؛ هم چنان که اکنون به خاطر وجود کعبه مقدس ترین جایگاه را نزد مسلمانان دارد. مدینه نیز با آمدن پیامبر و استقرار ایشان درآنجا از چنین تقدّسى برخوردار شد.
اما از لحاظ این که هر دو در مسیر راه تجارى یمن ـ شام قرار داشتند، از موقعیت تجارى مساوى برخوردار بودند. در این میان ، مدینه امتیاز دیگرى داشت که مکه از آن بى بهره بود و آن ، قابلیت کشاورزى زمین هاى آن بود. از این رو مردم آن جا کمتر به پیمودن راه هاى دور و دراز و امر تجارت علاقه نشان مى دادند. آن گاه که مهاجران مکه به آن جا آمدند، علاوه بر کار قبلى شان که تجارت بود، هر کدام که استعداد کار کشاورزى وباغ دارى داشتند، به این کار پرداختند.3 از این لحاظ مدینه بهترین مکان براى مرکزیت حکومتى بود که در مرزهاى شبه جزیره عربستان محدود مى شد.
کوفه شهرى است که بعد از اسلام به وجود آمده و مسلمانان آن را تأسیس کرده اند،گرچه شهر باستانى حیره ـ مقر حکومت لخیمیان ـ در نزدیکى آن قرار داشت .
بنیاد کوفه
در سال 17 هجرى ، سعد بن ابى وقاص فرمانده جبهه ایران ، به دستور خلیفه دوم این شهر را بنا نهاد و بعد از آن 80 نفر از صحابه پیامبر در آن سکنا گزیدند.4 شهر کوفه درابتدا بیشتر اردوگاه نظامى بود و نیروهاى جبهه شرقى را تأمین مى کرد و اکثر اهالى آن رامجاهدان مسلمان تشکیل مى دادند. از میان اصحاب پیامبر هم بیشتر، انصار در آن ساکنشدند و خزرجیان ـ یکى از دو قبیله انصار ـ در کوفه ، محله مخصوص به خود داشتند.یاقوت حموى مى گوید: «در زمان زیاد، بیشترین خانه هایى که در آن آجر به کار رفته بود،خانه هاى خزرج و مراد بود.»5 البته عده اى از موالى و ایرانیان نیز در کوفه مى زیستند و درزمان خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) در بازار کوفه ، مشغول داد و ستد بودند.6 در جریان قیام مختار همین موالیان ، بخش اعظم نیروهاى او را تشکیل مى دادند.7
علل انتقال مرکز خلافت به کوفه
این سؤال که چرا و امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرکز خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد، از زمانى که آن حضرت تصمیم به این کار گرفت ، مطرح بوده است ؛ ابوحنیفه دینورى نقل کرده :«وقتى که علی(علیه السلام) تصمیم گرفت که به سوى عراق برود، بزرگان انصار خدمت آن حضرت رسیدند؛ در این هنگام عُقبة بن عامر ـ که از شرکت کنندگان در جنگ بدر بود ـآغاز سخن کرد و گفت : یا امیرالمومنین ! با رفتن از مدینه ، فضیلت نماز در مسجد پیامبر وزیارت قبر آن حضرت را از دست خواهى داد و آنچه از عراق نصیب تو مى شود، این ضرر را جبران نخواهد کرد؛ اگر مى خواهى به جنگ اهل شام بروى ، عمر در این شهر(مدینه ) ماند و سعد بن ابى وقاص از سوى او در قادسیه جنگید و ابوموسى در اهواز. تونیز امثال این مردان را دارى .»
در این هنگام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «اموال و مردان در عراق هستند. و اهل شام عصیان کرده اند، دوست دارم که به آنها نزدیک باشم .»8 با توجه به جواب امیرالمؤمنین به بزرگان انصار،مى توان به عللى چند که از فرمایش آن حضرت استفاده مى شود، اشاره کرد:
1. موقعیت جغرافیایى کوفه
آن گاه که امیرمؤمنان (علیه السلام) کوفه را به عنوان مرکز خلافت خویش برگزید، از دو لحاظ مناسب ترین مکان براى مرکزیت سرزمین پهناور اسلامى بود؛ نخست از این جهت کهکوفه تقریباً در قلب مملکت اسلامى قرار داشت و از آن جا دسترسى به شرق و غرب وشمال و جنوب قلمرو اسلامى ، کاملاً میسر بود؛ لذا عراق به مدت شش قرن ، درحکومت عباسیان مرکز خلافت بود و تنها مدت اندکى در عصر مأمون ، مرکز خلافت به مرو منتقل گردید. و آن گاه که مأمون از امام رضا (علیه السلام) در مورد اقامت در مرو یا بغداد،مشورت خواست ، آن حضرت صلاح دید که خلیفه در وسط سرزمین اسلامى باشد.9 دراین زمان مدینه و به طور کلى حجاز، در گوشه اى از عالم اسلام و در منتهى الیه جنوب آن واقع شده بود.
از سوى دیگر شام که تحت حکومت معاویه قرار داشت ، و از ابتداى خلافت حضرت علی(علیه السلام) علم مخالفت با آن حضرت را برافراشته بود، با عراق هم مرز بود و ازکوفه به خوبى مى شد آن جا را زیر نظر گرفت و با نفوذ عوامل معاویه در میان مردم عراق که عمدتاً هوادار امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، مقابله کرد؛ چنان که آن حضرت در فرمایش خود به این مطلب اشاره کرده است .
2. موقعیت نظامى کوفه
با شروع فتوحات در زمان عمر، مردم قبایل مختلف عرب به خصوص قبایل قحطانى یمن به سوى عراق روانه شدند و در دو شهر کوفه و بصره که در سال 17 و 14 هجرى براى استقرار مجاهدان تأسیس شده بودند، مستقر گشتند. در ابتداى تأسیس کوفه بیش ازچهل هزار سپاهى در کوفه به سر مى بردند.10 طبق نقل طبرى ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره کوفه فرموده : «سران و بزرگان عرب در کوفه به سر مى برند».11 در این زمان مدینه جایگاه نظامى خود را از دست داده بود و مردان جنگاور، از آنجا به عراق و سایر مرزهاى اسلامى مهاجرت کرده بودند. به همین سبب نیز مدینه بعد از این در برابر هجوم هاى خارجى ،توان مقاومت نداشت ؛ چنان که در قضیه حرّه 12 این مطلب به ثبوت رسید و سپاهیان یزیدمقاومت مردم مدینه را درهم شکستند. قبل از این نیز در همان عصر حکومت امیرمؤمنان ، در برابر هجوم بسر بن ارطاة ، نتوانستند مقاومتى از خود نشان دهند.13
3. موقعیت اقتصادى کوفه
کوفه در عراق واقع شده که از نظر کشاورزى غنى ترین مناطق روى زمین است و دورودخانه بزرگ ، دجله و فرات از آن مى گذرند. بدین لحاظ کهن ترین تمدن هاى بشرى دراین منطقه شکل گرفته است . از سوى دیگر به جهت استقرار مجاهدان و غازیان درآن جا، خراج و غنیمت هاى سرزمین هاى مفتوحه در آن جا جمع مى شد؛ لذا وقتى طلحه و زبیر خزانه بصره را دیدند، شگفت زده شدند.14 آن دو پیش از آن هم خواهان حکومت بصره و کوفه بودند و آن گاه که ابن عباس پیشنهاد کرد، علی(علیه السلام) حکومت بصره و کوفه رابه آن دو واگذار کند، تا دست به فتنه نزنند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «اموال و مردان در عراقین(کوفه و بصره ) هستند، هرگاه این دو نفر مالک آنها شوند، سفیهان را با تطمیع به سوى خود جلبمى کنند...».15
در مقابل ، مدینه از لحاظ اقتصادى آسیب پذیر بود و به سهولت مى شد آن را بهمحاصره اقتصادى در آورد؛ چرا که به واردات اتّکا داشت ؛ چنان که بعدها در عصرمنصور دوانیقى ، دومین خلیفه عباسى ، در جریان قیام محمد نفس زکیه ، شهر مدینه به دستورابوجعفر منصور، محاصره اقتصادى شد و این یکى از عوامل شکست انقلاب نفس زکیه شد. به نقل ابوالفرج اصفهانى ، یکى از مشاوران محمد به نام عبدالحمید بن جعفر این مطلب را قبل از شکل گیرى قیام ، به او گوشزد کرده بود.16
مسعودى نیز نقل مى کند: وقتى که خبر قیام محمد نفس زکیه در مدینه ، به منصوررسید، وى یکى از شخصیت ها را احضار کرد و جریان را با نگرانى با او در میان گذاشت ،او گفت : منتظر باش یکى دیگر از عراق قیام کند؛ زیرا کسى که در مدینه قیام مى کند، بایدبه یک مرکز اقتصادى مثل عراق متکى باشد. طولى نکشید که خبر قیام برادر محمد به نام ابراهیم در بصره به منصور رسید!17
4. نفوذ و محبوبیت امیر مؤمنان (علیه السلام) در کوفه
در میان سرزمین هاى اسلامى ، عراق و کوفه بیشترین هواداران و دوست داران امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خود جاى داده بود و پیوسته علاقه و محبّت آن حضرت ، در آنجاغالب بود. ابن عساکر از قول شخصى به نام معمّر نقل کرده که ، از اهل کوفه تعجب مى کنم ، مثل این که کوفه بر محبت على بنا شده است .18 خود امیرمؤمنان (علیه السلام) درباره کوفه مى فرماید: «خاک آن جا ما را دوست دارد؛ ما نیز آن را دوست مى داریم ... کوفه شهر ما وجایگاه شیعیان ما است ».19 در میان اهل کوفه حتى کسانى که از اهل سنّت به شمارمى آمدند و به اصطلاح ، میانه رو بودند، مثل : سفیان ثورى ، باز علی(علیه السلام) را بر ابوبکر ترجیح مى دادند.20 این حالت پیش از آن که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدان جا مهاجرت کند، وجود داشت .اهل کوفه به محض دریافت خبر بیعت مردم مدینه با علی(علیه السلام)، (پس از قتل عمان ) بیعت وفرمان بردارى خود را اعلام کردند. مسعودى مى گوید: «وقتى که خبر بیعت با علی(علیه السلام) به کوفه و سایر شهرها رسید، کوفه زودتر از همه شهرها، بیعت خود را عرضه داشت . وقتى که ابوموسى براى آن حضرت از مردم بیعت مى گرفت ، مردم به سوى او هجوم آوردند وبیعت کردند.»21 حتى شعله ور شدن فتنه ها، آنان را از همراهى امیرمؤمنان باز نداشت .هم چنین تبلیغات منفى شخص ظاهر الصلاح و سابقه دارى چون ابوموسى اشعرى نیز مانعاز یارى و کمک آنان به امامشان (براى دفع فتنه طلحه و زبیر) نشد، بلکه به ابوموسى پاسخى دندان شکن دادند. شیخ مفید در کتاب «الجمل »نقل کرده است : وقتى که [حسن بن علی(علیه السلام) به امر امام وارد کوفه شد و آنان را براى یارى امام جهت سرکوبى شورش طلحهو زبیر فراخواند ]ابوموسى به مردم مى گفت ، به یارى علی(علیه السلام) نشتابید که این فتنه است ودر خانه هاى خود بنشینید. زید بن صوحان به پاخاست و گفت : «اى ابوموسى ! مى خواهى آب فرات را از مسیر خود برگردانى ، اگر توانستى این کار را بکنى ، پس مى توانى مردم رابازدارى ... اى مردم ! به سوى امیرموءمنان بروید و به فرزند سیدمرسلین (امام حسن که به کوفه آمده بود) جواب مثبت دهید؛ همه به طرف او رهسپار شوید که به حق و حقیقت مى رسید و با رشد پیروز مى شوید. به خدا سوگند من شما را نصیحت کردم ، از نظرم پیروى کنید تا هدایت شوید». آن گاه شخصى به نام عبد خیر برخاست و گفت : «اى ابوموسى ! آیا به تو خبر رسیده که این دو مرد (طلحه و زبیر) با على بن ابى طالب بیعتکرده اند؟
ابوموسى گفت : آرى .
عبد خیر پرسید: آیا على کارى انجام داده که شکستن بیعتش جایز باشد؟
ابوموسى گفت : نمى دانم .
عبد خیر گفت : ندانستى و نفهمیدى ، ما نیز تو را ترک مى کنیم تا بفهمى ».22
بدین ترتیب 9650 نفر از مردم کوفه در سرزمین ذى قار به علی(علیه السلام) پیوستند23 در آن جاآن حضرت آنان را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «اى اهل کوفه ! شما از گرامى ترین مسلمانان هستید و معتدل ترین روش را دارید؛ داراى سهمى بزرگ در اسلام هستید وبهترین بهره را در میان عرب دارید. حزب شما خاندان هاى بزرگ عرب ، شجاعان وبزرگان آنان است ؛ شما بیشتر از همه عرب به پیامبر محبت دارید. من شما را به جهت وثوقى که به شما دارم ، برگزیدم ...» در این هنگام اهل کوفه در جواب گفتند: «ما یاران واعوان تو علیه دشمنانت هستیم اگر چه دشمنانت چند برابر اینها باشند.»24 بدین سان اهلکوفه اطاعت و فرمان بردارى خویش را مستقیماً به امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعلام کردند و در اثررشادت و پایمردى اینان ، جنگ جمل به نفع امیرمؤمنان به پایان رسید و ناکثان به سزاى عمل خویش رسیدند.
اما درباره سابقه تشیع و جانب دارى اهل کوفه از امیرمؤمنان پیش از هجرت آن حضرت به آن سامان ، مى توان علل آن را از دو ناحیه جستجو کرد. عامل اول اسکان قبایل یمنى در آن جا بود. بیشتر ساکنان کوفه از قبایل قحطانى یمن بودند و یمنیان کسانى بودند که نخستین بار به دست علی(علیه السلام) مسلمان شده بودند. ابن شهر آشوب مى نویسد:«رسول اکرم (صلى الله علیه) خالد بن ولید را به سوى یمن فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. براءبن عازب هم در میان نیروهاى خالد بود. خالد 6 ماه در آن جا ماند، ولى نتوانست کسى رامسلمان کند. رسول خدا9 از این مطلب بسیار ناراحت شد و خالد را عزل کرد و بهجایش علی(علیه السلام) را فرستاد. آن جناب وقتى آن جا رسید، نماز صبح را به جاى آورد و نامه پیامبر را براى مردم یمن خواند. همه قبیله هَمْدان در یک روز مسلمان شدند و بعد ازهمدان سایر قبایل یمن اسلام را پذیرفتند. وقتى این خبر به سمع مبارک پیامبر اکرم (صلى الله علیه)رسید، سجده شکر گذارد.»25
از این رو آنان محبت علی(علیه السلام) را در قلب داشتند و هنگامى که در مدینه خدمت پیامبررسیدند، پیامبر اکرم (صلى الله علیه) علی(علیه السلام) را به عنوان وصى خویش به آنان معرفى کرد.26
اما عامل دوم ، وجود صحابیان بزرگوار شیعى چون : عبدالله بن مسعود و عمار یاسردر میان آنان بود. عمر عمار را به عنوان فرماندار و ابن مسعود را به عنوان معلم قرآن آن جا فرستاده بود و ابن مسعود سالیان درازى در آن جا مشغول تعلیم فقه و آموزش قرآن به مردم بود.27
تحت تاثیر تعلیمات این بزرگواران ، هوادارى از علی(علیه السلام) در آن سامان شایع بود. حتى در عصر عثمان شخصى چون : جندب بن عبدالله ازدى به جرم تبلیغات به نفع امیرمؤمنان ، توسط ولید بن عقبه ـ والى کوفه از سوى عثمان ـ زندانى مى شود.28 نیز آن گاه که امیرموءمنان به خلافت مى رسد، در سخنرانى هاى بزرگان کوفه ، درباره امیرمؤمنان تعابیرى چون : وصى رسول اللَّه ... دیده مى شود که حاکى از تشیع آنها است .29
5. نفوذ قریش در مدینه
اگر چه ساکنان اولیه مدینه ، انصار بودند که در منازعات و کشمکش هاى سیاسى ، پیوسته جانب اهل بیت را مى گرفتند و بعد از هجرت نیز غلبه با آنها بود، ولى پس از این که مکه فتح شد و بیشتر قریشیان به خاطر موقعیت خاص مدینه ، به آن جا آمدند، وضع به نفع قریش عوض شد و در سقیفه قریش قاهریت خود را به ثبوت رساند و انصار از صحنه سیاست کنار ماند. دشمنى قریش نیز با علی(علیه السلام) آشکار بود. ابن ابى الحدید از استادش ابوجعفر اسکافى نقل مى کند: « بیشتر اهل مدینه مخالف امیرالمؤمنین بودند.»30 امام سجاد(علیه السلام) مى فرمود: «در مکه و مدینه 20 نفر نیست که ما را دوست داشته باشد.» 31
اگر چه به نقل شیخ مفید 1500 تن از صحابه پیامبر، در جنگ جمل همراه علی(علیه السلام)بودند که اکثر آنها را انصار تشکیل مى دادند32 و در صفین نیز به نقل مسعودى : «2800 تن از صحابه پیامبر همراه علی(علیه السلام) حضور داشتند که 87 تن از آنان از حاضران در جنگ بدربودند.»33 اما تعداد آنها در مقایسه با اهل کوفه ، کمتر بود.
علاوه بر تأثیر طبیعى قریش ، دو جهت دیگر نیز موجب مخالفت عده اى از بزرگان وصاحبان نفوذ با علی(علیه السلام) شده بود (با این که این افراد به افضلیت علی(علیه السلام) اقرار داشتند وحتى بعضى از مناقب آن جناب را نقل کرده بودند)؛ جهت اول عبارت بود از تأثیر خلیفه اول و دوم در میان عده اى از مهاجران و مسلمانان اولیه که بعضى از آنان به جهت انتساب به این دو خانواده ، میانه خوبى با علی(علیه السلام) و به طور کلى با بنى هاشم نداشتند؛ حتى کسانى مانند عبداللَّه بن عمر، که مقرّ به افضلیت علی(علیه السلام) بودند. به علاوه ، این دو خلیفه به ویژه عمر، عده اى از بزرگان صحابه را با علی(علیه السلام) رقیب کرده بودند. عمر در شوراى 6نفرى 5 نفر را رقیب آن جناب قرار داد که پیش از آن هیچ گاه خود را هم طرازامیرالمؤمنین (علیه السلام) نمى دانستند. حتى بعضى از آنها چون : زبیر، مدافع سرسخت آن حضرت در مقابل خلافت ابوبکر بودند. اما بعد از قتل عثمان سه تن از ایشان که زنده بودند، یکى از مهم ترین مشکلات حکومت علی(علیه السلام) به شمار مى آمدند. طلحه و زبیرآشکارا مى گفتند: باید ما را در امر خلافت شریک سازى و بخش مهمى از کشور را به ماواگذار کنى .34 حتى شخصى چون اسامة بن زید که از وابستگان بنى هاشم بود، تحت تأثیرابوبکر و عمر که پیوسته به او امیر مى گفتند، حاضر نبود از امیرالمؤمنین (علیه السلام) اطاعت کند.
اما جهت دوم این که ، عثمان طى مدت 13 سال خلافت خود، با بذل و بخشش ،عده اى را با خود همراه ساخته بود و این عده به اصطلاح عثمانى شده بودند. حتى عده زیادى از انصار که بعد از سقیفه جانب امیرالمؤمنین را مى گرفتند، در این مدت عثمانیشده بودند؛ شخصى چون : حسّان بن ثابت که در غدیر خم و سقیفه به نفع امیرالمؤمنین شعر گفته بود،35 به شدت از عثمان طرفدارى مى کرد و از او دفاع مى نمود.36
با توجه به آنچه گفته شد، علت انتخاب شهر کوفه براى مرکزیت خلافت از جانب علی(علیه السلام) تا حدى روشن مى گردد.
کتاب نامه
1. حموى ، یاقوت ؛ معجم البلدان ؛ بیروت : داراحیاء التراث العربى ، 1417 ق .
2. محرمى ، غلام حسن ؛ پژوهشى پیرامون انصار؛ قم : دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، [بى تا].
3. ابن واضح ، احمد؛ تاریخ یعقوبى ؛ قم : منشورات الشریف الرضى ، 1414 ق .
4. بلاذرى ، احمدبن یحیى ؛ انساب الاشراف ؛ بیروت : منشورات موسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1394 ق .
5. ابن اثیر، على بن ابى الکرم ؛ الکامل فى التاریخ ؛ بیروت : دارصادر، 1385 ق .
6. دینورى ، ابوحنیفه ؛ الاخبار الطوال ؛ قم : منشورات الشریف الرضى ، [بى تا].
7. صدوق ، محمدبن على ؛ عیون اخبار الرضا؛ قم : 1363 ش ، [بى جا].
8. طبرى ، ابوجعفر محمدبن جریر؛ تاریخ الامم و الملکوک ؛ بیروت : دارالکتب العلمیه ،[بى تا].
9. مسعودى ، على بن حسین ؛ مروج الذهب ؛ بیروت : منشورات موسسة الاعلمى للمطبوعات ، 1411 ق .
10. مفید، محمد بن على ؛ الجمل ؛ قم : مکتب الاعلام الاسلامى ، 1416 ق .
11. ابن قتیبه ، عبدالله بن مسلم ؛ الامامة و السیاسة ؛ قم : منشورات الشریف الرضى ،[بى جا].
12. اصفهانى ، على بن حسین ؛ مقاتل الطالبیین ؛ قم : منشورات الشریف الرضى ، 1416 ق .
13. ابن عساکر، على بن حسن ؛ تاریخ دمشق (ترجمه امام علی(علیه السلام))؛ تحقیق : محمدباقرمحمودى ؛ بیروت : موسسة المحمودى للطباعة و النشر، [بى تا].
14. ابن ابى الحدید؛ عبدالحمید؛ شرح نهج البلاغه ؛ قاهره : داراحیاء الکتب العربیة ،[بى تا].
15. ابن شهر آشوب ، محمد بن على ؛ مناقب آل ابى طالب ؛ قم : موسسه انتشارات علامه ، .
[بى تا].
16. على بن ابى الکرم ؛ ابن اثیر؛ اسدالغابه فى معرفة الصحابه ؛ بیروت : داراحیاء التراث العربى ، [بى تا].
17. امینى ، عبدالحسین ؛ الغدیر؛ تهران : دارالکتب الاسلامیه ، [بى تا].
18. مظفر، محمدحسین ؛ تاریخ الشیعه ؛ قم : مکتبة بصیرتى ، [بى تا].
1ـ کارشناسى ارشد تاریخ .
2. حموى ، یاقوت ، معجم البلدان ، ج 7، ص 227ـ229.
3. محرمى ، غلام حسن ، پژوهشى پیرامون انصار، ص 40 و 41.
4. ابن واضح ، تاریخ یعقوبى ،ج 2، ص 150.
5. حموى ، یاقوت ، همان ، ج 7، ص 161.
6. بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 2، ص 136.
7. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ج 4، ص 227.
8. دینورى ، ابوحنیفه ، الاخبار الطوال ، ص 143.
9ـشیخ صدوق ، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 160.
10. حموى ، یاقوت ، همان ، ج 7، ص 161.
11. طبرى ، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملکوک ، ج 3، ص 22.
12. مسعودى ، مروج الذهب ، ج 3، ص 82.
13. همان ، ص 31.
14. شیخ مفید، الجمل ، ص 285.
15. ابن قتیبه ، الامامة و السیاسه ، ج 1، ص 71.
16. اصفهانى ، ابو الفرج على بن حسین ، مقاتل الطالبیین ، ص 236.
17. مسعودى ، همان ، ج 3، ص 324.
18. ابن عساکر، تاریخ دمشق (ترجمه امام علی(علیه السلام))، تحقیق : محمدباقر محمود، ج 3، ص 311.
19. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 198.
20. ابن عساکر، همان ،
21. مسعودى ، همان ، ج 2، ص 370.
22. شیخ مفید، همان ، ص 248 و 249.
23. دینورى ، ابوحنیفه ، همان ، ص 145.
24. شیخ مفید، همان ، ص 266.
25. ابن شهر آشوب ، محمد بن على مناقب آل ابى طالب ، ج 2، ص 129.
26. ر.ک : مظفر، محمدحسین ، تاریخ الشیعه ، ص 124 و 125.
27. ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابه ، ج 3، ص 258.
28. ابن ابى الحدید، همان ، ج 9، ص 57.
29. ابن واضح ، همان ، ج 2، ص 179.
30. ابن ابى الحدید، همان ، ج 4، ص 103.
31. همان ، ص 104.
32. شیخ مفید، همان ، ص 101.
33. مسعودى ، على بن حسین ، مروج الذهب ، ج 2، ص 369.
34. ابن قتیبه ، الامامة و السیاسه ، ج 1، ص 71.
35. امینى ، عبدالحسین ، الغدیر، ج 1، ص 34.
36. ابن ابى الحدید، ج 10، ص 321.