تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال اول، شماره ، پیاپی ، 1382، صفحات -

    قیام‌هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌ / نعمت‌الله صفرى فروشانى‌

    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    قیام هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى

    نعمت اللَّه صفرى فروشانى 281

    مقدمه

    عصر اوّل عباسى (از حکومت سفاح در سال 132 تا پایان حکومت مأمون در سال218 ه‍) به دوره تسلّط ایرانیان مشهور شده است .282

    این شهرت ، مدیون نقش ایرانیان در به حکومت رسانیدن عباسیان و نیز حضورگسترده آنان در لایه هاى مختلف حکومت عبّاسیان از وزارت تا کارمندى در نهادهاى مختلف ادارى ، سیاسى و نظامى مى باشد. شخصیت ها و خاندان هایى هم چون ابوسلمه خلل (نخستین وزیر رسمى حکومت عباسى و ملقّب به وزیر آل محمد«ص»283) وابومسلم خراسانى (مشهور به امین آل محمد«ص»284) در آن حضور داشتند.

    حضور خاندان برمکیان و سهل (فضل و حسن ، فرزندان سهل ) در بالاترین لایه هاى این حکومت ، برترین شاهد براى اثبات این شهرت است . با این وصف در نگاه آغازین ،شاید سخن گفتن از قیام هاى ایرانیان در این دوره ، سخنى بدون وجود موضوع خارجى تصور شود؛ اما در کمال ناباورى با مراجعه به تاریخ در مى یابیم که در این عصر، ایران یکى از پرآشوب ترین دوره هاى تاریخى خود را سپرى مى کند و در گوشه و کنار آن قیام هاى کوچک و بزرگى را علیه حکومت عباسیان سامان مى دهد.

    این قیام ها داراى انگیزه هاى مختلف مذهبى ، سیاسى ، اجتماعى و ملّى هستند وگاهى آن چنان اهمیت دارند و گسترده هستند که پایه هاى حکومت عباسى را به مى لرزانند.

    نکته قابل توجه آن است که هیچ یک از این قیام ها در این عصر موفق به تشکیل حکومتى مستقل ّ و دیرپا نمى شود، بلکه نخستین حکومت به اصطلاح مستقل ّ ایرانى ،یعنى حکومت طاهریان (205ـ259 ق ) از راه کنار آمدن با حکومت عباسى و بدون درگیرى با آن تشکیل مى شود که همین نکته باعث شده تا بعضى در استقلال آن تردیدکنند.285

    تحلیل و بررسى قیام ها و اهداف آنها و نیز علل ناکامى و شکست آنها مى تواند تاحدودى از وضعیت ایران در آن زمان و روابط ایرانیان با دولت عباسى پرده بردارد.

    1ـ مرورى بر قیام هاى ایرانیان در عصر اول عباسى

    الف ) قیام هاى دوران حکومت سفاح

    نخستین قیام گزارش شده ایرانیان در سال 132 ه‍.ق و در زمان حکومت سفاح (132ـ136 ق ) در بخارا است که رهبرى آن را شُریک بن شیخ مهرى به عهده داشت .

    شریک ، هنگامى که جنایت هاى عباسیان و به ویژه کارگزار آنها، ابومسلم خراسانى ،را مشاهده کرد، عده اى را دور خود جمع کرده و گفت : «ما براى این خون ریزى ها و عمل به غیر حق با آل محمد«ص» بیعت نکردیم .»

    وى با این شعار توانست سى هزار نفر را دور خود جمع کرده و با حکومت نوپاى عباسى در افتد. این قیام به وسیله لشکرى سرکوب شد که ابومسلم به فرماندهى زیاد بن صالح خزاعى فرستاده بود.286

    ب ) قیام هاى دوران حکومت منصور

    دوران حکومت منصور (136ـ158 ق ) را شاید بتوان اوج قیام هاى ایرانیان دانست . بهانهآغازین این قیام ها، کشته شدن ابومسلم خراسانى به دست منصور بود که نفوذ فراوانى درمیان ایرانیان داشت . مهم ترین قیام هاى گزارش شده ایرانیان در این دوران به قرار زیر است :

    1ـ قیام راوندیه : یکى از این قیام هاى مهم ، قیام راوندیه بود که بنا به اختلاف اقوال ،تاریخ آن در سال هاى 136، 137، 141 ه‍ ق گفته شده است .287 به نظر مى رسد با توجه به قرائنى هم چون حرکت آنها از خراسان ، بعد از کشته شدن ابومسلم و انسجام وبرنامه ریزى آنها براى کشتن منصور، قول سوم درست تر باشد.

    آنها که شایعه الوهیّت منصور از طرف عباسیان و حلول روح آدم در عثمان بن نهیک ،رئیس نگهبانان کاخ منصور و از عناصر اصلى در قتل ابومسلم و جبرئیل بودن هیثم بن معاویه ، یکى از نزدیکان عباسى را دستاویزى براى حرکت خود انتخاب کرده بودند،288طبق یک برنامه ریزى دقیق با تعداد ششصد نفر به کاخ منصور در هاشمیه در نزدیکى کوفه حمله کرده و او را غافل گیر کردند و تنها یک اتفاق پیش بینى نشده ، یعنى حضورمَعن بن زائده در صحنه توانست منصور را نجات داده و آنها را پراکنده سازد.289 این یگانه شورش ایرانى در این دوره بود که توانست خود را به مرکز حکومت عباسى برساند.290

    2ـ قیام سنباد: شورش سنباد در سال 137 ه‍ ق ، یکى دیگر از قیام هاى سهمناک ایرانیان به خون خواهى ابومسلم بود. سنباد یکى از یاران نزدیک ابومسلم و متولى گنجینه هاى او بود که ابومسلم در رى به جاى گذاشته بود. او قیام خود را از نیشابور آغازکرد و بر قومس 291 و رى مسلّط شد و با آنکه توانست عده فراوانى را به خود جلب کند؛ امادر نبرد با فرستاده منصور که جهور بن مرار عجلى نام داشت ، در محلّى میان همدان ورى شکست خورد و طبق نقلى اغراق آمیز با به جاى گذاشتن شصت هزار کشته به سمتطبرستان گریخت و در آنجا به وسیله یکى از خویشان اسپهبد طبرستان کشته شد. گفته شده است فاصله میان شورش وى و کشته شدنش فقط هفتاد روز بود.292

    3ـ قیام اسحاق ترک : شورش اسحاق ترک نیز، یکى دیگر از شورش هاى مهم این دوره است که در کتب تاریخى ، سال دقیق آن مشخص نشده است .

    اسحاق یکى از خراسانیان بود و چون از طرف ابومسلم ، براى دعوت به نهضتعباسى به میان ترکان ترکستان ماوراءالنهر رفت او را تُرک خوانده اند. او بعد از کشته شدن ابومسلم به ماوراء النهر رفت و با ادّعاى زنده بودن ابومسلم و محبوس شدنش درکوهستان هاى رى ، مردم را به قیام واداشت . گفته شده که او از علویان بود و نسبش به یحیى بن زید مى رسد. هم چنین گفته شده او ادعا مى کرد که زرتشت زنده است و او را به صورت پیغام آور براى مردم فرستاده است . وى با این ترفند، عدّه بسیارى را به دور خودجمع کرد.293 از سرنوشت قیام او در منابع تاریخى مطلبى ذکر نشده است .

    4ـ قیام مردم طبرستان : قیام عمومى مردم طبرستان بر ضد حکومت عباسى و کشتارعده بسیارى از مسلمانان ساکن در آن سامان در سال 143 ق 294 یا 142ق 295 نیز از قیام هاى مهم این دوره است . شدت این قیام به گونه اى بود که منصور را به اعلام جهاد بر ضدطبریان وادار کرد.296

    5ـ قیام استاد سیس : یکى از قیام هاى بزرگ و فراگیر زمان منصور، قیام استاد سیس درسال 150 ه‍ ق بود که گفته شده حدود سیصد هزار جنگ جو از هرات ، بادغیس297وسیستان به او پیوستند و بر تمام خراسان مسلّط شدند.

    سرانجام مهدى ، فرزند منصور که از طرف پدر، حکومت شرق خلافت عباسى راعهده دار بود، به سفارش پدر، خازم بن خزیمه را براى جنگ با او فرستاد و خازم توانست با به کار بردن حیله هاى جنگى ، در سال 151 ق ، استاد سیس را در مرورود شکست دهد.298

    درباره قیام استاد سیس گفته شده است که او به خون خواهى ابومسلم برنخاست ،بلکه مانند «به آفرید» براى تجدید و اصلاح آیین زرتشت قیام کرد.299 هم چنین گفته شده که او ادّعاى نبوت داشت و یاران او فسق و فجور را آشکار مى کردند.300 نیز نقل شده که اوجدّ مادرى مأمون ، یعنى پدر مادرش مراجل بود و غالب ، دایى مأمون که به دستور اوفضل بن سهل را نابود کرد، فرزند او مى باشد301؛ البته بعضى در این انتساب شک کرده و آن راجعلى مى دانند و هدف از جعل را، درست کردن انتساب ایرانى براى مأمون دانسته اند.302

    6ـ قیام هاى خوارج : خوارج نیز که از آغاز تشکّل خود در جنگ صفین ، همیشه علیه حکومت ها شورش مى کرده اند، در این زمان در شرق و غرب مملکت اسلامى ،قیام هایى را سامان دادند که قیام آنها در سیستان در سال 151 ق داراى اهمیتى بسزااست ؛ زیرا منصور براى سرکوبى این قیام ، یکى از سرداران زبده خود، یعنى معن بن زائده را که حاکم یمن بود از آنجا فرا خواند و به سمت سیستان گسیل کرد و معن در آنجادر میان خوارج شمشیر نهاده و عده فراوانى از آنان را نابود کرد. خوارج به انتقام خون هاى ریخته شده ، حیله اى اندیشیده و خود را به لباس کارگران ساختمانى در آورده و در کاخى که معن در بُست 303 مى ساخت ، مشغول به کار شدند و در یک فرصت ناگهانى به او که بدون سلاح بود، حمله کرده و به هلاکت رسانیدند.304

    در اینجا تذکر این نکته لازم است که بسیارى از رهبران خوارج از میان قبایل اصیل عربى مهاجر به ایران بر پا خاسته بودند؛ اما بسیارى از توده هاى ایرانى به ویژه از مناطقى هم چون کرمان ، سیستان و فارس به قیام هاى آنها مى پیوستند.305

    ج ) قیام هاى دوران حکومت مهدى

    1ـ قیام المقنّع : مهم ترین شورش گزارش شده از ایرانیان در زمان حکومت مهدى (158ـ169 ق ) به رهبرى المقنّع (عطاء یا هاشم بن حکیم )306 در سال 159 ق 307 انجام گرفت که طبق نقلى اغراق آمیز به مدت چهارده سال بر بخشى از ایران استیلاى تمام داشت .308

    مرکز ثقل این شورش در ماوراءالنهر و در شهرهایى هم چون کش ّ309، بخارا و سُغد310بود.311

    رهبر شورش در آغاز از همراهان ابومسلم خراسانى بود که پس از قتل ابومسلم ،عده اى را دور خود فراهم آورد و به نقل بعضى ، نخستین مرحله دعوت خود را در زمان حکومت منصور آغاز کرد و در این مرحله دوّم قیام خود، برنامه ریزى دقیق نموده و پس از آزادى از زندان به سبک عباسیان ، داعیان خود را به سراسر خراسان و ماوراءالنهرگسیل داشت .312

    او پس از جمع آورى سپاه و کمک ترکان کافر به غارت اموال مسلمانان پرداخت 313 وچنان کار را بر خلیفه سخت کرد که گاهى خلیفه از بیم و بیداد او به گریه در مى آمد.314 وى با رشادت خود و یارانش توانست تنى چند از سرداران سپاه خلیفه ، هم چون ابوالنعمان ،جنید و لیث بن نصر را به شکست بکشاند315؛ ولى سرانجام سعید حرشى ، امیر هرات توانست با سپاه عظیم خود، سپاه المقنع را شکست داده و دژ سنام ، مرکز استقرار او راتسخیر کند. المقنّع که نمى خواست ننگ شکست را پذیرا شود، خود را در آتش افکنده یا به وسیله سم ّ از بین برد.316

    درباره علّت نام گذارى او به المقنّع چنین گفته شده که او به نقل دوستانش ، براى جلوگیرى از تشعشع فراوان نور، چهره اش و به گفته دشمنانش به علت زشت رویى اش همیشه نقاب و پوششى از طلا بر چهره داشت و هیچ کس موفق به رؤیت چهره اونمى شد.317 المقنّع و پیروانش در طول تاریخ به سپیدجامگان (المبیقنه ) معروف شده اند.318درباره علّت پوشیدن لباس سپید گفته شده که آنها به جهت مخالفت با شعار عباسیان که لباس سیاه بود، لباس سپید را برگزیدند و نیز گفته شده که این رنگ لباس ، نزد برخى فرقه ها، زی ّ و لباس روحانیان بوده و مانویان نیز جامه سپید داشته اند و شک نیست که درآن روزگار، مانویان در سغد و ماوراءالنهر بسیار بوده اند. بسیار احتمال دارد که آیین اوصبغه اى از آیین مانى داشته است .319

    درباره عقاید المقنّع در کتب تاریخ و فرقه شناسى ، عقاید کفرآمیزى هم چون ادعاى حلول و تناسخ ، ادعاى الوهیّت و ادعاى نبوّت به او نسبت داده شده است .320 هم چنین درباره او گفته شده که به علّت تسلّطش بر علم حیل و نیرنجات (شعبده بازى ) توانست بهمردم چنین وانمود کند که صاحب معجزه است و از این راه ، عدّه بسیارى را به سوى خود جلب کرد. از جمله شعبده بازى هاى او داستان «ماه نَخْشَب » مى باشد که با استفاده از کاسه بزرگ جیوه که آن را در ته چاهى در نَخْشَب ْ321 پنهان کرده بود، به مردم چنین وانمود مى کرد که از درون این چاه ، گویى را به شکل ماه بیرون آورده و آن را دوباره بهچاه باز مى گرداند.322

    2ـ قیام یوسف بَرم : دیگر قیام مهم این دوره ، قیامى به رهبرى یوسف بن ابراهیم معروف به «بَرم » از موالى ساکن در بخارا بود که توانست با جمع آورى عده اى از مردم سُغد و فَرْغانه323به دور خود و با دعوت به امر به معروف و نهى از منکر324 چهره اى مذهبى به قیام خود داد و چند صباحى ، حکومت عباسى را به خود مشغول داشت . درباره گسترهقیام او چنین نقل شده که در آغاز توانست بر شهرهایى هم چون پوشنگ325، مرو الرود326،طالقان327و جوزجان328مسلّط شود329؛ اما سرانجام خلیفه با گسیل یزید بن مزید شیبانى به سوى او شکست خورده و اسیر گردید و در رصافه بغداد به دار آویخته شد.330 درباه عقیده یوسف برم ، چنین نقل شده که او از حروریه ، یکى از فرقه هاى خوارج بوده است .331

    در دوران حکومت کوتاه مدت هادى (169ـ170 ق ) قیامى در ایران گزارش نشده است .

    د) قیام هاى دوران حکومت هارون

    در دوره حکومت هارون الرشید (170ـ193 ق ) شاهد قیام هاى با اهمیّتى در نقاطمختلف ایران هستیم .

    1ـ قیام یحیى بن عبداللَّه : نخستین قیام ، قیام یحیى بن عبداللَّه بن حسن بن حسن ، برادرنفس زکیه است که در آن براى نخستین بار در دوره عباسى دو گرایش شیعى زیدى وملّى گرایى ایرانى با هم مخلوط شد.

    یحیى بن عبداللَّه در سال 176 ق 332 به دیلم رفت و در آن سامان مورد استقبال فراوان قرار گرفت به گونه اى که پیشرفت دعوت او هارون الرشید را بسیار نگران کرد. از این رووى ، فضل بن یحیى برمکى را با پنجاه هزار نفر براى سرکوبى او فرستاد؛ ولى فضل از راه جنگ وارد نشد و با حیله و تدبیر از در صلح وارد شد و به یحیى امان نامه داد و فقهاءقاضیان و بزرگان بنى هاشم را بر آن شاهد گرفت و بدین ترتیب ، یحیى را وارد بغداد کرد؛اما پس از چندى هارون الرشید امان نامه را زیر پا گذاشت و یحیى را زندانى کرد و درزندان به صورت مشکوکى درگذشت . به گفته بعضى ، قتل یحیى نه تنها از نفوذ علویان دردیلم و گیلان نکاست ، بلکه راه مناسبى براى تأسیس نخستین دولت مستقل شیعى درقلمرو خلافت عباسى ، یعنى علویان طبرستان فراهم کرد.333

    2ـ قیام حمزه آذرک : شاید بتوان گفت ، بیشترین نگرانى هارون در طول حکومت خود، قیام حمزة بن آذرک (اترک )334 سیستانى است که در سال 179 ق آغاز شد و تا بیست سال بعد از مرگ هارون (وفات 193 ه‍ ق ) یعنى تا سال 213 ق ادامه یافت .

    حمزه از اوضاع آشفته خراسان و ظلم بیشمار على بن عیسى بن ماهان و عمّالش بهمردم خراسان و سیستان پناه برد و عده فراوانى را دور خود جمع کرد و به نواحى مختلف سیستان ، خراسان ، فارس و کرمان لشکر کشید و طرف داران حکومت عباسى راقلع و قمع کرد. او حتى در سال 193 ق براى نبرد با شخص خلیفه ، یعنى هارون به سمت خراسان به راه افتاد؛ ولى در راه با شنیدن خبر مرگ خلیفه از ادامه مسیر خوددارى کرد.

    وى در مکاتبه هاى خود با هارون ، خود را امیرالمؤمنان و هارون را ملک و سلطان مى خواند و بدین ترتیب ، عدم مشروعیت خلافت عباسى را اعلام مى داشت . حمزه بعداز مرگ هارون و تا زمان مرگ خود در سال 213 ق همواره در ناحیه سیستان با قدرت به سر برد تا جایى که حکام سیستان ، ناچار از کنار آمدن با وى بودند.335

    ه‍) قیام هاى دوران حکومت مأمون

    در زمان حکومت مأمون (198ـ218 ق ) با آنکه به علّت متهم شدنش به طرف دارى ازایرانیان و برترى دادن عجم بر عرب ، شاهد قیام هایى از سوى عرب هاى متعصب ،همانند نصر بن شبث مى باشیم 336؛ اما این اتهام مانع از آن نبود که به قیام هاى مختلفى باانگیزه هاى متفاوت در میان ایرانیان برخورد نکنیم .

    1ـ قیام قمى ها: از میان قیام هاى مهم این دوره ، مى توان شورش قمى ها را ذکر کرد کهبنا به نوشته ابن اثیر، در سال 210ق مأمون را از خلافت خلع کرده و خراج دومیلیون درهمى خود را به او نپرداختند.

    مأمون درباره این شورش ، حساسیت فراوانى از خود نشان داد و دو تن از سرداران بزرگ خود به نام هاى على بن هشام و عُجَیف بن عنیسه را به نبرد با آنها فرستاد که در این نبرد، دیوار شهر منهدم شده و این دو سردار توانستند به زور، هفت میلیون درهم از مردم قم بستانند.337 قیام دیگرى نیز از این مردم در اواخر حکومت مأمون ، یعنى در سال 218 ق گزارش شده است که مأمورسرکوبى آن على بن عیسى طلحى بود.338

    2ـ قیام منصور نواده یوسف البرم : در این زمان ، گزارش مختصرى از قیام یکى ازنوادگان یوسف البرم با نام منصور بن عبداللَّه بن یوسف در دست داریم .339

    3ـ قیام حرب بن عبیده : در همین دوره ، ناتوانى حکومت مرکزى از سرکوب قیام حمزه خارجى به دست فردى به نام حرب بن عبیده بهانه اى داد تا در سال 199 ق باادعاى جنگ با حمزه ، علم قیام بر افرازد. شدّت این قیام به گونه اى بود که حاکم سیستانرا ناچار کرد تا براى سرکوبى آن ، دست همکارى به دشمن دیرینه خود، یعنى حمزه بن آذرک بدهد و سرانجام این همکارى توانست آن شورش را از سر راه بردارد.340

    4ـ قیام بابک خرّمدین : مهم ترین شورش دوره مأمون که او تا پایان حکومت خود(218 ق ) نتوانست آن را سرکوب کند، شورش بابک خرّمدین در نواحى آذربایجان بود.خرمدینان یا خرمیّه ، داراى سابقه اى طولانى در فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى در نقاط مختلف سرزمین ایران بودند.

    ابن الندیم خرمیه را به دو گروه خرمیّه اول و خرمیه پیرو بابک تقسیم مى کند و خرمیّهاول را که در نواحى دیلم ، اصفهان ، آذربایجان ، همدان ، دینور و اهواز پراکنده شده بودنداز پیروان مزدک مى داند.341

    در علّت نام گذارى آنها وجوهى هم چون طرف دار لذات و شهوات بودن این کیش 342 یاانتساب آنها به خُرَّمک ، زن مزدک یا خرمک ، دخت پاتک 343 ذکر شده است . چنین گفته شده که خرمدینان در قیام عباسیان بر ضد امویان نقش به سزایى داشتند؛ چنان که «خَدّاش » از داعیان بزرگ عباسى در خراسان به پیروى از این آیین متهم بود که بعدها هم با همین اتهام کشته شد.344

    از عبارت هاى نوبختى چنین برمى آید که او در مقطعى از تاریخ ، خرمیه را باابومسلمیه که به خون خواهى ابومسلم به پا خاستند، متحد مى داند.345 از تحرکات اینگروه مى توان تحرک سال 192 ق را ذکر کرد که طبرى به آن اشاره کرده است .346 مهم ترین جنبش آنها قبل از بابک ، جنبش جاویدان بن «سهرک »347 («شهرک »348 یا «سهل »349 بود که درکوهستان هاى «بَذّ» در ناحیه اى در میان آذربایجان و اَرّان عده اى را به دور خود جمع کرده 350 و عَلَم مخالفت با حکومت عباسى برافراشته بود.

    پس از مرگ جاویدان ، بابک توانست با یارى همسر وى به ریاست پیروان او برسد وشورش خود بر ضد حکومت را گسترده تر کند. او طی ّ مدت 23 سال (از سال 200 تاصفر 223 ق ) مهم ترین قیام این دوره را علیه حکومت مأمون و معتصم رهبرى کرد وبارها در جنگ با سپاهیان عباسى آنها را شکست اد و به شهرها و روستاها حمله برده وحکومت عباسى را در برپایى امنیت در نقاط مختلف ایران آن زمان ناتوان کرد تا آنکه سرانجام معتصم عباسى خیدر بن کاووس معروف به افشین را با سپاهى بزرگ به جنگ بابک فرستاد و او توانست با وعده و فریب بابک را شکست داده و پس از چندى دستگیر کند و به مرکز خلافت بفرستد که در همان جا با خفّت تمام کشته شد.351

    2ـ «علل و انگیزه ها» و «عقاید و باورهاى » قیام هاى ایرانیان

    قبل از آنکه به تفصیل وارد این بحث شویم ، تذکّر این نکته را لازم مى دانیم که منابع اصلى این موضوع ، کتاب هاى تاریخ عمومى ، همانند تاریخ طبرى و تاریخ الکامل ابن اثیرو تواریخ محلّى ، همانند تاریخ سیستان ، تاریخ بخارا و تاریخ طبرستان و کتب ملل و نحل ،همانند «فرق الشیعة » نوبختى ، «الفرق بین الفرق » بغدادى و «الملل و النحل » شهرستانى مى باشد. نقطه مشترک آنان این است که همگى دور از واقعه بوده و مطالب خود را بااستفاده از شنیده ها و مطالب مشهور در میان مردم جمع آورى کرده اند؛ بنابراین درباره این موضوع کمتر مى توانیم به منبع دست اوّلى دست یابیم که خود شاهد واقعه بوده و آن را بى کم و کاست براى ما گزارش کرده باشد. نکته دیگر قابل توجه آن است که بیشتر این کتب در زمان حکومت عباسیان نگاشته شده و هرچند بتوانیم استقلال نظر بعضى ازنویسندگان آنها همانند یعقوبى و نیز نویسندگان بعضى از کتب تاریخ محلّى را اثبات کنیم ؛ ولى باید توجه نماییم که بر اثر تبلیغات عباسیان یا به هر علت دیگر، باور عمومى جامعه مسلمانان نیز در نقطه مقابل ِ بیشتر این قیام ها بوده است که همین باور عمومى ،طبعاً در نوع نگاه و روایت نویسندگان تأثیر مى گذارد.

    نکته دیگر که نباید از نظر دور داشت ، نوع گرایش صاحبان کتب است که طبعاً درتحلیل هاى آنها تأثیر مى گذارد. از آن جمله مى توان به گرایش تعصّب آمیز بعضى از ملل ونحل نویسان ، همانند بغدادى یا گرایش متمایل به خوارج مؤلف کتاب «تاریخ سیستان »اشاره کرد.

    حال با توجه به این مقدمات که طبعاً محدودیت هایى در پى دارد به بررسى انگیزه هاو باورها مى پردازیم ؛ اما با تذکّر این نکته که در هر دو بخش به بررسى دو عنصر انگیزه وباور در مورد رهبران این قیام ها و نه رهروان آنها خواهیم پرداخت .

    الف ) علل و انگیزه ها

    علل و انگیزه هاى رهبران این قیام ها را مى توان دربخش هایى هم چون اجتماعى ،سیاسى ، دینى ، ملّى و اقتصادى مورد بررسى قرار داد؛ اما باید توجه داشت که کمترقیامى را مى توان تک عاملى دانست ، بلکه در بیشتر این قیام ها، علل و عوامل مختلفى دست به دست هم داده و انگیزه رهبر قِیام را تشکیل داده اند؛ ولى به علل مختلفى ،هم چون جذب نیرو به اقتضاى شرایط زمانى و مکانى ، یک عامل برجستگى بیشترى ازخود نشان داده است .

    1ـ انگیزه هاى اجتماعى : از میان این قیام ها مى توان قیام هایى که قتل ابومسلم خراسانى را بهانه کرده بودند، به عنوان قیام هایى با انگیزه هاى اجتماعى نام بُرد. رهبران این قیام ها از محبوبیت ابومسلم خراسانى در میان توده هاى مردم استفاده کرده وبدین ترتیب ، نیروى فراوانى به اطراف خود گرد آوردند. این عامل ، هنگامى تقویت مى شود که رهبر قیام فردى مانند سنباد و اسحاق ترک از دوستان و داعیان ابومسلم بوده باشد و طبعاً این نکته ، انگیزه انتقام جویى را که در میان توده هاى قیام کننده بود، بیشترتقویت مى کرد.

    نکته جالب توجه در این قیام ها آن است که این گونه قیام ها بیشتر در شرق ایران و به ویژه نواحى مختلف خراسان برپا مى شد که خاستگاه ابومسلم خراسانى بود.

    علّت محبوبیت فراوان ابومسلم در این ناحیه را نیز مى توان تا حد فراوانى ، علّتى اجتماعى دانست ؛ زیرا ایرانیان او را فرشته نجات خود از یوغ ستم فراوان امویان وعاملان آنها مى دانستند و با این انگیزه ـ نه انگیزه هاى مذهبى و ملّى ـ به او پیوستند و باقتل او کابوس تسلّط دوباره عنصر عرب بر ایران و شروع ظلم و ستم هایى به مراتب بیش از دوره امویان را در راه مى دیدند. از همین زاویه مى توان ، نفوذ بعضى از عقاید کلامى ،همانند حلول و تناسخ در میان دسته اى از طرف داران این قیام ها، مانند راوندیه را توجیه کرد؛ زیرا آنها با دستاویز قرار دادن این عقاید مى توانستند شخصیت محبوب خود، یعنى ابومسلم را امتداد بخشیده و روح او را در کالبد رهبران قیام هاى خود جارى بدانند.

    هم چنان که عقیده به تناسخ از بُعدى دیگر مى تواند به عنوان انگیزه اى اجتماعى مطرح شود که با اعتقاد به آن ، که لازمه اش نفى معاد، قیامت ، جز او پاداش در دنیاییدیگر مى باشد، راه اباحى گرى و بى بندوبارى اجتماعى باز مى شد.352 شاید علّت مطرح شدن نام مزدک و رواج عقاید او در میان بعضى از این قیام ها را نیز بتوان از این بُعد توجیه کرد؛ زیرا عقاید اجتماعى مزدک ، هم چون اشتراک در زنان ، آزاد بودن در لذت طلبى وشهوت رانى ، توصیه به کردار نیک ، ترک آدم کشى و آزار نرساندن به مردم 353 مى توانست محرّک مناسبى براى جذب توده هاى مردم باشد.

    2ـ انگیزه هاى سیاسى : علل سیاسى را باید در جاه طلبى هاى رهبران بعضى از این قیام ها براى رسیدن به حکومت ـ گرچه در محدوده اى کوچک ـ جست جو کرد که دربسیارى از موارد دستاویز قرار دادن عوامل دیگر، هم چون اصلاح طلبى دینى واجتماعى ، سرپوشى براى این انگیزه بوده است .

    البته در سرایت دادن این عامل به قیام هایى هم چون قیام هاى خوارج و قیام یحیى بن عبداللَّه علوى و نیز قیام شریک بن شیخ مهرى باید با احتیاط بیشترى سخن گفت .

    3ـ انگیزه هاى دینى : انگیزه هاى دینى را مى توان در دو بخش غیراسلامى و اسلامى بحث کرد. انگیزه هاى غیراسلامى را مى توان در قیام هایى هم چون قیام استاد سیس مشاهده کرد که هدف خود را اصلاح آیین زرتشت بیان کرده بود.354 هم چنین چنان که قبلاًاشاره شد مى شود تأثیر بعضى از عقاید اصلاح طلبى دینى ، همانند عقاید مانى در قیامالمقنّع و عقاید مزدک در قیام بابک را به خوبى مشاهده کرد.

    شاید بتوان گفت ، علّت دستاویز قرار دادن چنین عقایدى در آن زمان ، ریشه دار بودن آیین زرتشت و عدم زوال آن در میان توده هایى از مردم به ویژه مردمان ساکن روستاها وشهرهاى کوچک بوده است و این عامل تا بدان جا توان داشته که شخصیتى هماننداسحاق ترک که خود را علوى دانسته و نسب خود را به یحیى بن زید مى رسانیده ، مجبورمى شود تا با ادعاى زنده بودن زرتشت و سفارت داشتن خود از طرف او، مردم را به دورخود جمع کند.355

    قیام شریک بن شیخ مهرى در «بخارا» را که نخستین قیام بر ضد عباسیان است ؛مى توان سر سلسله قیام هایى با انگیزه دینى اسلامى به حساب آورد. به گفته بعضى ، اینقیام ، قیامى شیعى و هواخواه به حکومت رسیدن فرزندان پیامبر«ص» بوده است .356 برفرض درستى چنین ادعایى و با توجه به پیوستن تعداد فراوانى از مردم ماوراءالنهر به ویژه مردم بخارار به وى ، باید آن را نشانه نفوذ عقاید علویان حکومت طلب ، یعنى زیدیان در میان مردم آن سامان دانست که به احتمال زیاد از قیام یحیى بن زید متأثرمى باشد که در سال 125 ق در نواحى نزدیک به محل این قیام ، یعنى در بلخ ، نیشابور،سرخس و جوزجان همراه با یاران خود با حکومت اموى در ستیز بوده است که درمنطقه اخیر به شهادت رسیده و جنازه او چندین سال بر سردار مانده بود.357

    قیام اسلامى دیگر در این دوره ، قیام یحیى بن عبداللَّه در دیلم است که انگیزه بسیارى از پیروان او غیرمذهبى بود، اما او خود، داراى انگیزه اى مذهبى بوده است که هم چون دیگر علویان ، حکومت عباسى را مشروع ندانسته و در راه سرنگونى آن مى کوشیده است .

    قیام هاى خوارج و به ویژه قیام حمزه آذرک و هم چنین قیام یوسف البَرم چنان که گفتهشد ـ به امر به معروف و نهى از منکر دعوت مى کرد و از خوارج بوده است ، دسته اى دیگر و بلکه بزرگ ترین گروه از قیام هاى اسلامى علیه حکومت عباسى است . چنان که قبلاً اشاره شده بعضى از رهبران این قیام ها، هم چون حمزه آذرک اساساً خود راامیرالمؤمنان خوانده و منکر مشروعیت خلافت عباسى شدند.

    4ـ انگیزه هاى ملّى : وجود انگیزه ملى در این قیام ها به این معنا که ایرانى بودن را درمقابل اسلامى بودن مطرح کرده و در صدد تجدید عظمت ایران قبل از اسلام برآیند،چیزى است که اثبات آن در قیام هاى این دوره بسیار مشکل مى باشد و حتى درباره قیام بابک نیز نمى توان چنین انگیزه اى را اثبات کرد؛ چرا که ممکن است بعضى بخواهند باعنوان کردن آن به صورت «طلوع دولت طاهریان و صفاریان » آن را نویدى براى رستاخیرایران بدانند358 و بدین ترتیب رنگى ملّى به آن بدهند. چنان که اشپولر به این نکته چنین تصریح مى کند: «(در این قیام ) از حس ّ ملیت و وطن دوستى ایرانى اثرى مشاهده نمى شود359 و جالب آن است که بعضى از نویسندگان ایرانى به دنبال اثبات ملّى بودنبعضى دیگر از این قیام ها همانند قیام استاد سیس مى باشند که از آن با تعبیر مدح آمیز«قیام پرشور ملى که علیه سلطه بیگانگان در ایران به وقوع پیوست »360 یاد مى کنند.

    در نقطه مقابل ، بعضى از نویسندگان عرب زبان ، راه افراط را پیموده و با عنوان کردن این قیام ها به صورت قیام هایى ملّى ، در اسلام پذیرى ایرانیان خدشه وارد کرده اند؛چنان که فاروق عمر عبارت زیر را از یکى از نویسندگان نقل کرده و آن را تأیید مى کند:«ان الفرس ضمن العالم الاسلامى [جغرافی] و لکنهم لیسوا من العالم الاسلامى ... ان قلوبهم لاتزال متعلقة بخرائب بپرسپولیس الفارسیه361؛ ایرانیان گرچه از نظر جغرافیایى در محدوده جهان اسلام قرار دارند، اما آنها در حقیقت از جهان اسلام نیستند؛ زیرا دل هایشان همیشه متمایل به ویرانه هاى کاخ هاى پرسپولیس ایران است .»

    شاید بتوان علّت نبود انگیزه ملى در این قیام ها را چنین وصف کرد که خاستگاه بیشتر این قیام ها نواحى شرق ایران ، هم چون خراسان و سیستان بوده هم چنین بعضى ازاین قیام ها در نقاط شمال ایران و شمال غرب ، یعنى آذربایجان رخ داده است و این نواحى در دوره ساسانیان از اهمیّت کمترى نسبت به نواحى غربى و جنوبى ایران برخوردار بودند. چنان که مشاهده مى کنیم دو پایتخت ساسانى تیسفون و مدائن در این دو قسمت اخیر قرار داشتند؛ بنابراین طبیعى است که این نواحى قیام خیز، آرزوى بازگشتى براى مجد و عظمت پیش از اسلام خود نداشته باشند.

    5ـ انگیزه هاى اقتصادى : انگیزه هاى اقتصادى را مى توان در قیام هایى همانند قیام مردم قم بر شمرد. چنان که قبلاً دیدیم حتى نویسنده شیعى ، هم چون حسن بن محمدقمى براى این منطقه شیعه نشین ، انگیزه مذهبى بیان نمى کند.

    اشپولر نیز به این نکته تصریح مى کند که قیام مردم قم ، انگیزه هاى اقتصادى واجتماعى داشت (و نیز ملّى و سیاسى ) و نه مذهبى .362 جالب آن است که بعضى ازنویسندگان با دید فلسفه تاریخ مادى گرایى و سوسیالیستى خود به قیام بابک خرمدین نگریسته و آن را «قیامى از سوى توده هاى کشاورز بر ضدّ ظلم و جور حاکمان ومالیات هاى کمرشکن » عنوان کرده اند؛363 در حالى که چنان که در منابع قیام بابک مى بینیم به هیچ وجه نمى توانیم چنین مطلبى را اثبات کنیم .

    ب ) عقاید و باورها

    با مراجعه به منابع بحث ، اعم ّ از تاریخى و فرقه شناسى به این نکته برمى خوریم که یک اتفاق نظر ـ ظاهراً از پیش طراحى شده ـ در میان آنها در مورد نوع عقاید و باورهاى این قیام ها وجود دارد؛ بدین معنا که قیام هایى که رهبرى آنها را عرب هایى مانند رهبرانخوارج ، شریک بن شیخ مهرى ، یحیى بن عبداللَّه علوى به عهده داشتند، عمدتاً قیام هایى داراى عقاید غیرکفرآمیز معرفى شده اند و حتى درباره بعضى از آنها از عبارت هایى هم چون امر به معروف و نهى از منکر استفاده شده است که نوع نگاه مثبت به انگیزه هاى دینى این قیام ها را هویدا مى کند؛ ولى قیام هایى که به رهبرى ایرانیان اصیل ، همانند استادسیس ، سنباد، المقنّع و بابک صورت گرفته ، داراى عقایدى کفرآمیز معرفى شده اند؛هم چون حلول ، تناسخ ، اعتقاد به آیین هاى زرتشت ، مزدک و مانى و نیز عقیده به عدم وجود شریعت که موجبات اباحى گرى و بى بندوبارى را فراهم مى آورد، و در این جهت ،بین منابع اهل سنّت و شیعى نیز فرقى مشاهده نمى شود. چنان که از مقایسه مطالب مربوط به این قیام ها میان کتب تاریخ اهل سنّت ، همانند تاریخ طبرى و ابن اثیر با کتب تاریخى منسوب به شیعیان ، همانند تاریخ یعقوبى و مروج الذهب مسعودى نیز به این تشابه مى رسیم . هم چنان که این تشابه در میان کتب ملل و نحل اهل سنّت ، همانند الفرق بین الفرق بغدادى و التبصیر فى الدین اسفرائینى و کتب ملل و نحل شیعى ، همانند فرق الشیعه نوبختى و المقالات و الفرق اشعرى این تشابه وجود دارد. این تقسیم بندى یکسان در عقاید و باورها این شبهه را از بین مى برد که منابع تاریخى و فرقه شناسى که اطلاعات مربوط به این قیام ها را در اختیار ما گذاشته اند، عمدتاً در دوره تسلّط عباسیان بر جهان اسلام نگاشته شده اند و بنابراین ، تحت تأثیر سیاست حاکم به مشوّه جلوه دادن چهره این قیام ها پرداخته اند؛ زیرا اگر این شبهه واقعیت داشت ، باید همه این قیام ها داراى چهره اى مشوّه معرفى مى شدند؛ اما از سوى دیگر این شبهه را تقویت مى کند که جریان فکرى ضد شعوبى گرى ایرانى در این نوشته ها تأثیر گذاشته و مؤلفان آنها را واداشته تاچهره اى نفرت انگیز و کفرآمیز از قیام هاى ایرانیان ارائه داده و در مقابل ، چهره اى واقعى یا حتى ترمیم شده از قیام هاى عرب ها ترسیم کنند.

    این شبهه ، هنگامى تقویت مى شود که میان دو قیام شریک بن شیخ مهرى ـ هرچندگفته شده «تبار او مشخص نیست »364؛ ولى به هرحال نام او تداعى کننده یک شخصیت عربى است و قیام سنباد ایرانى مقایسه اى داشته باشیم که در فاصله زمانى اندکى از آن ودر ناحیه خراسان در همسایگى ماوراءالنهر (محل قیام شریک ) رخ داد. اولى قیامى باعقیده اى نسبتاً مقدس (رسیدن حکومت به آل على «ع») و دومى قیامى با عقایدکفرآمیز، هم چون تناسخ معرفى شده است ؛ در حالى که بعید به نظر مى رسد در این فاصله زمانى ، بتوانیم انبوه یاران ماوراءالنهرى شریک را که منطقه آنها پس از خراسان به تصرف اسلام در آمد، مسلمانانى با عقاید اسلامى پاک دانسته و انبوه یاران خراسانى سنباد را غالیانى کافر به شمار آوریم . شاید بتوان با کمى تأمل و دقت این شبهه رابى اساس دانست ؛ زیرا اولاً بعضى از نویسندگان این نوشته ها همانند حسن بن موسى نوبختى ، مؤلف فرق الشیعه افرادى از خاندان ایرانى اصیل مى باشند و ثانیاً درباره نویسندگان دیگر، هم چون یعقوبى ، مسعودى و طبرى ، گرایش هاى ضد شعوبى گرى ایرانى گزارش نشده است . و ثالثاً ـ چنان که قبلاً اشاره شد ـ انگیزه اصلى بیشتر اینقیام ها، انگیزه اى سیاسى بوده است ، منتهى رهبران زیرک این قیام ها با توجه به وضعیّت زمانى و مکانى ، براى جذب بیشتر مردم به خود، عقاید عامه پسند را شعار خود قرار داده و تحت لواى آن با حکومت عباسى به مبارزه مى پرداخته اند.

    در مقایسه ذکر شده ، تفاوت اساسى بین قیام شریک بن شیخ و قیام هایى هم چون سنباد آن است که اوّلى ، قبل از قتل ابومسلم و دوّمى ، بعد از آن رخ داده است و طبعاًشریک نمى توانسته عقایدى هم چون حلول و تناسخ را براى جذب مردم به خود مطرح کند، در حالى که بعد از قتل ابومسلم ، جامعه ایرانى به خصوص در ناحیه خراسان ، دچارانقلاب شدیدى شده و نیز شخصیت ابومسلم این اقتضا را داشته است تا رهبران قیام به گونه اى خود را به او منسوب کنند و این نسبت ، گاهى از حدّ پیرو بودن فراتر رفته و در راه همسان سازى رهبر قیام با ابومسلم ، عقیده حلول روح ابومسلم در رهبر قیام را سببمى شده است .

    در مورد قیام هاى خوارج این نکته آشکار است که خوارج ، داراى عقاید دینى خشک و تعصب آمیز بودند و این عقاید براى همگان شناخته شده بود؛ بنابراین ، منابع نقشى دراسلامى نشان دادن این عقاید، بیش از آن چه بوده ، ایفا نکرده اند.

    رابعاً درمیان قیام کنندگانى که با عقاید غیرکفرآمیز معرفى شده اند به نام افرادى هم چون حمزه آذرک برخورد مى نماییم که بنا به نوشته منابع ، دهقانى ایرانى و از نسل «زو» بن «طهماسب » معرفى شده است 365 و مخالفان او هم چون بغدادى و ابن فندق بیهقى براى مشوه جلوه دادن قیام او، جنبه هاى علمى (و نه اعتقادى آن ) هم چون سفاکى ،بى رحمى و خون ریزى را مطرح کرده اند366؛ ولى همه این مطالب از آن مانع نخواهد بود که به بزرگ نمایى بعضى از منابع درباره هرچه کفرآمیزتر نشان دادن چهره بعضى از اینقیام ها با تردید بنگریم ؛ هم چنان که این تردید را نیز مى توانیم به بزرگ نمایى منفى جنبه هاى عملى این قیام ها هم چون خون ریزى ، قتل ، غارت و سفاکى آنها سرایت دهیم .

    3ـ علل پیشرفت و شکست : از مطالعه اجمالى قیام هاى ایرانیان در این دوره مى توانیم این ویژگى مشترک را در همه بیابیم که قیام از منطقه اى محدود آغاز مى شود و بستگى به شرایط زمانى و مکانى و نیز مقدار توانایى هاى رهبرى قیام ، کم کم مناطق بیشترى را دربر مى گیرد و پس از مقاومت در برابر سپاه عباسى که در قیام هاى مختلف از چند ماه تاحدود دو دهه طول مى کشد، تن به شکست مى دهد و هیچ یک از آنها به تشکیلحکومتى فراگیر و دیرپا موفق نمى شود. بررسى علل پیشرفت و شکست این قیام هامى تواند به خوبى این سیر تحول را براى ما روشن سازد.

    در اینجا تذکّر این نکته لازم است که هنگام برشمارى این علل ، نباید انتظار داشت که همه علل را در همه قیام ها مشاهده کنم ، بلکه منظور آن است که اجمالاً آنها را مى تواندر مجموع این قیام ها یافت ؛ هرچند بعضى از آنها ویژه یک یا چند قیام باشد.

    الف ) علل پیشرفت

    1ـ سرخوردگى ایرانیان : با مطالعه اوضاع سیاسى ـ اجتماعى این دوره به ویژه در آغازحکومت عباسى و پس از قتل ابومسلم در مى یابیم که زمینه قیام به ویژه در خراسان ومناطق هم جوار آن آماده بوده است .

    ایرانیان و به ویژه خراسانیان با هزاران آرزو، دعوت عباسیان را براى سرنگونى حکومت اموى پذیرا شده و از جان و دل براى آن مایه گذاشتند و کمترین انتظار آنها این بود که سهم بیشترى در حکومت آینده به دست آورند و از این راه تا حدّى ، زخم هاى گذشته خود را التیام بخشند که حکومت ظالم اموى با نام اسلام بر آنها تحمیل کرده بود؛ولى با کمال تعجب مشاهده کردند که حکومت نوپاى امروزى پا در جاى پاى همانحکومت دیروز مى گذاشته و حتى سعى در ربودن گوى سبقت از آن دارد و همین ، باعث سرخوردگى ایرانیان و تلاش آنان براى درگیر شدن با حکومت جدید بود. نخستین نشانه هاى این دریافت را در قیام شریک بن شیخ مهرى در بخارا مشاهده مى کنیم که ضمن دعوت مردم به کتاب و سنّت ، مى گفت : «ما با آل محمد«ص» بر خون ریزى و عمل نکردن به حق ، بیعت نکردیم »367.

    از این قیام که در همان اوایل حکومت عباسى و در سال 133 ق رُخ داد، مى توانیم به این نتیجه برسیم که انگیزه قرار دادن قتل ابومسلم در تعدادى از قیام هاى بعدى ، فقط بهانه اى براى جمع آورى نیرو بوده است ؛ زیرا در آن زمان ، ابومسلم مى توانست سمبلتلاش هاى ایرانیان در برپایى حکومت جدید باشد و قتل ابومسلم به این معنا بود که این حکومت ، چنین تلاش هاى خالصانه را نادیده گرفته و براى بیرون راندن عنصر ایرانى اصیل و مستقل از حکومت مى کوشد که نرسیدن ایرانیان به آرزوهاى خود را در پى دارد. این نکته بدین معنا نیست که اگر ابومسلم کشته نمى شد، چنین قیام هایى نیز رُخ نمى داد. شاهد این سخن آنکه دو قیام بسیار مهمى که قتل ابومسلم را بهانه کرده بودند،یعنى قیام سنباد و قیام اسحاق ترک در خارج از خراسان (خاستگاه ابومسلم که محبوبیت فراوانى در آنجا داشت )، پیشرفت فراوانى کرد که اولى تا رى ، طبرستان و توس گسترش یافت 368 و دوّمى ماوراءالنهر را مرکز شورش خود قرار داد.369 مناطقى که شناخت مردمان آن از ابومسلم و محبوبیت او در میان آنان ، طبعاً کمتر از خراسان بوده است .

    2ـ وجود زمینه مقاومت علیه حکومت رسمى : این علّت را بیشتر مى توانیم در قیام هاى مردم طبرستان مشاهده کنیم ؛ زیرا از آغاز حمله مسلمانان به این ناحیه ، مردم این منطقه در مقابل مسلمانان مقاومت کرده و با استفاده از موقعیت استراتژیک و موانع طبیعى منطقه ، یعنى کوه هاى سر به فلک کشیده ، مانع از نفوذ مسلمانان در این منطقه مى شدندو بنابراین قیام و مقاومت آنها در این دوره و نیز در دوره امویان را شاهد مى باشیم .370

    وقتى مردمان این منطقه دریافتند که میان مسلمانان اندیشه اى وجود دارد که حکومت رسمى را مشروع نمى داند، سعى در جذب آن به سمت خود کردند و قیام خودرا حول محور این اندیشه سامان بخشیدند. نخستین تلاش براى این منظور در قیام یحیى بن عبداللَّه در زمان هارون صورت گرفت که با تسلیم شدن یحیى به صورت موقت خاموش شد؛ ولى زمینه اى براى پدید آمدن دولت مستقل علویان در سال 250 ق به دست حسن بن زید علوى را فراهم آورد.

    3ـ ظلم و ستم عاملان عباسى : با تثبیت حکومت عباسى و اعطاى نوعى خودمختارى به عاملان خود در منطقه شرق مملکت اسلامى و عدم نظارت دقیق بر اعمال آنان ، این عاملان به جمع آورى خراج پرداختند و کاخ ها برافراشتند و با ارسال بخشى بزرگى ازخراج و مالیات براى حکومت مرکزى به عنوان پیشکش ، براى تثبیت هرچه بیشترموقعیت خود به مردم فشار آوردند و در نتیجه ، مردم تاب و تحمل خود را از دست داده و به دنبال هر قیام کننده اى ـ هرچند مانند خوارج ِ داراى عقاید خشک و تعصب آمیز به راه افتادند.

    شاید بتوانیم یکى از علل مهم گسترش قیام خوارج و به ویژه قیام حمزه آذرک راهمین نکته بدانیم ؛ چنان که درباره حمزه چنین گفته شده است . «حمزه مردمان سوادسیستان را همه بخواند و بگفت : یک درم خراج و مال بیش (دیگر) به سلطان مدهید،چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یک جاى نخواهم نشست .»371

    در این زمان ، على بن عیسى بر خراسان و سیستان حکومت مى کرد که یکى ازعاملان ظالم عباسى به شمار مى آید.372

    4ـ اندیشه مشروعیت حکومت غیر عرب : با تلاش حکومت اموى و به دنبال آنتلاش هاى حکومت عباسى و با استناد به حدیث «الائمة من قریش »373، این باور در میان مسلمانان تثبیت شده بود که حکومت مشروع اسلامى ، فقط از آن اعراب و از میان آنهاقریشیان است .

    یگانه مخالف قدرت مند این اندیشه خوارج بودند که رهبرى حکومت را از آن ِ هرشخصى مى دانستند که با رأى مردم نصب شده و او با مردم به عدل رفتار کند و از ظلم وجور بپرهیزد؛ هرچند غیر عرب و حتى برده باشد. همین امر باعث گرایش فراوان ایرانیان به طرف خوارج شد374 که سیادت عربى را نفى مى کردند و نیز ایرانیان مسلمانى که نمى خواستند براى نفى سیادت عربى و حکومت هاى ظالم اموى و عباسى از دایره اسلام فراتر روند. به جهت همین اندیشه است که بعضى از معاصران ، آنها راجمهورى خواه دانسته اند.375

    5ـ قابلیت هاى شخصى بعضى از رهبران قیام ها: گرچه قابلیت ها و استعدادهاى فوق العاده ، شرط اصلى گسترش یک قیام است ؛ ولى در میان قیام هاى این دوره به برخى از توانایى هاى فوق العاده برخورد مى کنیم که سهم فراوانى در پیشبرد قیام داشته است .که از آن جمله مى توان تسلّط فراوان المقنّع بر اصول شعبده بازى را یاد کرد. چنان که گفته شد با استفاده از آن و به ویژه در مورد ماه نخشب خود توانست زمینه اى براى پذیرش عمومى ادعاهاى خارق العاده اش فراهم آورد و بدین ترتیب عده فراوانى را به سمت خود جذب کند.

    6ـ رواج اندیشه اباحى گرى : اباحى گرى و بى بندوبارى اجتماعى همیشه مى تواندطرف داران فراوان خود را در میان توده هاى مردم بیابد تا آنها بتوانند آزادانه و بدون آنکه قید و بند هیچ شریعتى را برپاى داشته باشند، زندگى همانند حیوان خود را با غرق شدن در کامیابى ها و لذت هاى دنیایى سپرى کنند. این اندیشه هنگامى در میان مردم ، رشدبیشترى مى یابد که رهبرى توانا و هوشمند ظهور کرده و با پشتوانه قرار دادن قدرتروحى و معنوى خود و با تلفیق ظاهرى میان اندیشه اباحى گرى و اندیشه دینى ، بتواندمسأله اباحى گرى را تئوریزه کند تا بدین ترتیب ، هم نیاز روح انسان ها را برآورده کرده وهم جسم او را در لذت غرق نماید. این اندیشه در برخى از قیام ها تا حدّى با اعتقاد به تناسخ و جایگزینى اطاعت از رهبر (رهبرى که روح الهى در او حلول کرده است ) به جاى همه اعمال ظاهرى شریعت ها تئوریزه مى شد و از این روست که شاهد رشد وگسترش قیام هاى مبتنى بر این عقاید، هم چون قیام استاد سیس ، المقنع و بابک مى باشیم .

    ب ) علل شکست

    هنگام مطالعه تخصصى قیام هاى دوره اوّل عباسى در سرتاسر مملکت اسلامى ، همیشه این سؤال در ذهن مورّخ ِ نقاد پدید مى آید که چرا در این دوره ، شاهد به وجود آمدن نخستین حکومت هاى مستقل ّ در مغرب دولت اسلامى هستیم ؛ حکومت هایى همانندحکومت امویان در اندلس (138 ق ) و ادریسیان در مغرب اقصى (مراکش فعلى ) (172ق ). در حالى که در این دوره ، همه قیام هاى شرق به شکست منجر شده و هیچ یک نمى توانند حکومت مستقل دیرپایى را تشکیل دهند.

    ممکن است برخى علّت اصلى این امر را در جاده هاى فراوان مواصلاتى میان مرکزخلافت در عراق و محل ّ این قیام ها در شرق بدانند به ویژه با توجه به آنکه هیچ دریایى این دو را از هم جدا نمى کرد؛ ولى در غرب ، وجود دریاى مدیترانه و قدرت مند نبودن نیروى دریایى عباسى ، توان پایدارى بیشترى را به قیام هاى این ناحیه مى داد. این سخن هرچند اجمالاً سخن درستى است ؛ اما در این باره نمى توان نقش علل داخلى و خارجى دیگر را که باعث شکست این قیام ها شد، نادیده گرفت .

    علل زیر بخشى از علت هایى است که مى توانست همراه علّت بالا در ناکامى این قیام ها مؤثر واقع شود.

    1ـ عدم حمایت دهقانان : دهقانان در این دوره ، موقعیت ویژه اى در میان شهرهاى ایران داشتند و شاید بتوانیم یکى از علل مهم رشد اسلام در مناطق مختلف ایران را،روى آوردن دهقانان به این دین جدید به شمار آوریم که آنها احساس مى کردند،مى توانند منافع خود را در پرتو آن حفظ کنند. از این رو از آغاز ورود اسلام به ایران به جزدر مقاطعى خاص ، پشتیبان حکومت رسمى مسلمانان بودند و از ورود در هرگونه قیام برضد آن خوددارى مى کردند376 و در قیام هایى هم چون قیام عباسیان بر ضد امویان و نیزقیام شریک بن شیخ که دهقانان به آن مى پیوستند، توده مردم نیز به آنها روى خوش نشان مى دادند که همین ، علت گسترش آن قیام مى گشت .

    در بیشتر قیام هاى این دوره ، دهقانان با توجه به قدرت عباسى ، منافع خود را در عدمهمراهى با این قیام ها دانسته و بدین ترتیب ، عدم اقبال عمومى این قیام ها را در مناطق تحت نفوذ خود باعث مى شدند.

    2ـ عدم حمایت فقها: فقهاى این دوره ، پیرو عقیده رسمى مسلمانان مبنى برمشروعیت داشتن حکومت رهبرانى از میان قریش بودند و با توجه به جایگاه دینیخاص خود که به ویژه در میان مردمان شهرنشین داشتند، از قیامى که مبناى آن برخلاف این اندیشه باشد، دفاع نمى کردند. به ویژه با توجه به آنکه بسیارى از فقهاى این دوره ازمیان خاندان هاى عرب مهاجرِ به ایران برخاسته بودند. این عدم حمایت با مشاهده بعضى از عقاید رهبران قیام ها همچون تناسخ و حلول اشتداد یافته و به موضع مخالف برضد این قیام ها تبدیل مى شد.377 به عنوان مثال روشن است که فقهاى سنى مذهب نمى توانند در مقابل قیام هایى چون سنباد، استاد سیس ، المقنّع و بابک موضع مثبتى داشته باشند؛ هرچند در تاریخ ، گزارش دقیقى از موضع گیرى آنها برجاى نمانده باشد.هم چنین موضع مخالف فقها در مقابل قیام هاى اسلامى مخالف اسلام رسمى ، هم چون خوارج و علویان با این توضیح به خوبى توجیه پذیر مى شود.

    3ـ عقاید کفرآمیز: چنان که از مباحث قبل روشن شد، وجود عقاید کفرآمیز در میان رهبران قیام ها هرچند مى توانست عده اى را به سوى آنها جذب کند، ولى باعث نفرتقاطبه جامعه مسلمان ایرانى که با اسلام خو گرفته بود،378 مى شد و از این رو این قیام هانمى توانست به صورت فراگیر در قلوب مردم جاى گیرد. تمسک رهبران این قیام ها بهآیین قبل از اسلام ایرانیان ، یعنى آیین زرتشت نیز در این دوره نمى توانست با اقبالعمومى روبرو شود. پس از آنکه قیام هایى با ادّعاى طرف دارى از این آیین ، نتوانستندکارى از پیش ببرند، این آیین توانایى خود را براى خیزش از دست داد و به ویژه باشکستخرّم دینان طرف دار بابک در سال 223 ق ، پشت این آیین براى همیشه شکسته شد.379

    4ـ تبلیغات گسترده علیه قیام ها: با مراجعه به کتب تاریخى در مى یابیم که بیشتر این قیام ها از یک یا هر دو جنبه اعتقادى و عملى مشوه جلوه داده شده اند. در بعد اعتقادى ،عقایدى همانند حلول ، تناسخ ، زرتشتى گرى ، مانوى گرى و مزدکى گرى و در بُعد عملى ،اباحى گرى و رواج بى بندوبارى از نمونه هاى آن است . هم چنین سفاکى ، خون ریزى وقتل و غارت در قیام هاى خوارج و به ویژه قیام حمزه آذرک و نیز قیام هایى هم چون بابک خرمدین به صورت نفرت انگیز نشان داده شده اند.

    حال چه سخن این منابع را واقعى دانسته یا آن را نتیجه جعل سیاست حاکم عباسى بدانیم ، نباید از یک نکته غافل شد که گزارش هاى این منابع ، حدّاقل بر تلقّى عامه مردماز چنین قیام هایى دلالت دارد و این تلقّى ، در تبلیغات سیاست حاکم ، متدیّنان ، علما وفقها بر ضد این قیام ها ریشه داشته است و مسلماً چنین تلّقى ، نه تنها باعث همراهى نکردن مردم مى شده ، بلکه در بسیارى از موارد، سبب کمک مردم به حکومت مى گردیدو همین نکته مى تواند سرعت نابودى و شکست بسیارى از این قیام ها را توجیه کند.

    5ـ عدم کشش شعارها و باورها براى جلب افکار عمومى : شعارهاى بسیارى از این قیام ها هم چون انتقام جویى خون ابومسلم ، اصلاح آیین زرتشت ، حلول و باورهاى خشک ، تعصب آمیز و انعطاف ناپذیر خوارج نمى توانست در آن دوران ، مورد پذیرش عمومى واقع شود و همگان را به قیام جذب کند.

    این نکته ، مورد توجه بعضى از رهبران قیام ها قرار گرفته و آنها را وادار کرده بود تابراى پیشبرد قیام و جذب همه نیروها به طرف خود، شعارهاى التقاطى بدهند. چنان که در نهضت سنباد، چنین امرى را مشاهده مى کنیم ؛ زیرا او با عدم تعصّب بر آیین خاصى واهمیت دادن به خواسته ها و شعارهاى گروه هاى مختلف با آرا و مذاهب گوناگون ،توانست سپاهى صدهزار نفرى را بر ضد حکومت عباسى بسیج کند.380

    6ـ قدرت حکومت عباسى : در میان همه این علل ، نباید از مهم ترین آنها که یک علّت خارجى است غافل ماند و آن ، قدرت روزافزون عباسى است که با تکیه بر اسلام رسمیو مورد قبول عامّه مسلمانان ، رواج دادن آن ، جلوه دادن خود به عنوان حامى این اسلام ومعرفى قیام کنندگان به عنوان براندازان آن ، توانست موقعیت خود را در میان جامعه مسلمانان به خوبى تثبیت و از میان توده مردم به سرعت سربازگیرى 381 و پایه هاى قدرت نظامى خود را هرچه مستحکم تر کند که حضور سیاست مداران و دانشمندان ایرانى ؛مانند خاندان ماهان (عیسى بن ماهان و پسرش على )، خاندان بختیشوع ، برمکیان ،خاندان سهل و سرانجام طاهریان در لایه هاى مختلف آن به قدرت آنان استحکام بیشترى مى بخشید.

    این قدرت ، نه تنها توان مقابله و سرکوب قیام هاى متهم به بددینى ایرانیان و کج دینى خوارج را در شرق و غرب مملکت اسلامى به عباسیان داد، بلکه آنها را تواند ساخت تابتوانند بر قیام هاى دینى سهمگینى هم چون قیام محمدبن عبداللَّه ، معروف به نفس زکیه ودیگر قیام هاى دینى این دوره ، هم چون قیام حسین بن على بن حسن معروف به شهید فخ فائق آمده و آنها را سرکوب کنند. شاید آگاهى ایرانیان از این قدرت بود که آنها را به این نتیجه رسانید که براى تلاش در راه استقلال ایران و تشکیل حکومتى خودمختار، نباید ازراه جنگ با آن وارد شد، بلکه باید همانند طاهریان همکارى و اعتراف به رسمیّت خلافت عباسى از بُعد دینى و سیاسى ، تشکیل حکومتى مستقل را در ایران پى ریزى کرد.

    کتاب نامه

    1. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن على بن ابى الکرم ؛ الکامل فى التاریخ ؛ تحقیق على شیرى ؛ چ 1، بیروت :دار احیاء التراث العربى ، [بى ت].

    2. ابن ندیم ، محمد بن اسحاق ؛ الفهرست ؛ ترجمه م . رضا تجدد؛ چ 2، تهران :چاپخانه بانک بازرگانى ایران ، 1346 ش .

    3. اشپولر، برتولد؛ تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى ؛ ترجمه جواد فلاطورى ؛چ 5، تهران : شرکت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1377 ش .

    4. حقیقت ، عبدالرفیع ؛ تاریخ جنبش هاى مذهبى در ایران ؛ چ 1، تهران : انتشارات کومش ، 1375 ش .

    5. خضرى ، احمدرضا؛ تاریخ خلافت عباسى از آغاز تا پایان آل بویه ؛ چ 1، تهران :سمت ، 1378 ش .

    6. دو قرن سکوت ؛ چ 10، تهران ؛ انتشارات سخن ، 1378ش .

    7. زرین کوب ، عبدالحسین ؛ تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه ؛ چ 5، تهران : امیرکبیر، 1377 ش .

    8. صفرى ، نعمت اللَّه ، غالیان ، کاوشى در جریان ها و برآیندها؛ چ 1، تهران : بنیادپژوهش هاى آستان قدس رضوى ، 1378 ش .

    9. طبرى ، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک ؛ بیروت : مؤسسة الاعلمى ، [بى ت].

    10. فاروق ، عمر؛ التاریخ الاسلامى و فکر القرن العشرین ؛ چ 2، بغداد: مکتبة النهضة ،1985م .

    11. قمى ، حسن بن محمد بن حسن ؛ تاریخ قم ؛ ترجمه حسن بن على بن حسن قمى ،تصحیح جلال الدین تهرانى ؛ تهران : انتشارات توس ، 1361.

    12. لسترنج ؛ جغرافیاى تاریخى سرزمین هاى خلافت شرقى ؛ ترجمه محمود عرفان ؛چ 4، تهران : شرکت انتشارات علمى و فرهنگى ، 1373 ش .

    13. مشکور، محمدجواد؛ فرهنگ فرق اسلامى ؛ چ 3، مشهد: بنیاد پژوهش اسلامى آستان قدس رضوى ، 1375 ش .

    14. مفتخرى ، حسین ؛ خوارج در ایران (تا اواخر قرن سوّم هجرى )؛ چ 1، تهران :انتشارات کومش ، 1375 ش .

    15. نرشخى ، ابوبکر؛ تاریخ بخارا؛ ترجمه ابونصر احمد بن نصر قبادى ، تصحیح مدرس رضوى ؛ تهران : انتشارات توس ، 1363 ش .

    16. نوبختى ، ابو محمد حسن بن موسى ؛ فرق الشیعه ؛ تعلیق سیدمحمدصادقبحرالعلوم ؛ چ 3، نجف : المطبعة الحیدریه ، 1388 ق .

    17. یاقوت حموى ، شهاب الدین ابو عبداللَّه ؛ معجم البلدان ؛ بیروت : دار احیاء التراث العربى ، [بى ت].

    18. یعقوبى ، احمد بن ابى یعقوب ؛ تاریخ الیعقوبى ؛ بیروت : دار صادر، [بى ت].

    281 دانشجوى دوره دکتراى تاریخ و تمدّن اسلامى .

    282. احمد رضا خضرى و تاریخ خلافت عباسى از آغاز تا پایان آل بویه ، ص 15.

    283. احمد بن ابى یعقوب یعقوبى ، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 352؛ محمد بن جریر طبرى ، تاریخ الامم والملوک ، ج 6، ص 103.

    284. همان .

    285. عبدالحسین زرین کوب ، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه ، ج 2، ص 97. ایشان از این سلسله با عنوان «سلاله مستقل گونه ایرانى » یاد مى کند.

    286. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 354؛ طبرى ، همان ، ج 6، ص 112؛ عزالدین ابوالحسن على بن ابى الکرم ابن اثیر،الکامل فى التاریخ ، تحقیق على شیرى ، ج 3، ص 512؛ ابوبکر نرشخى ، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن نصر قبادى ، تصحیح مدرس رضوى ، ص 86 و 87.

    287. طبرى ، همان ، ص 147.

    288. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 28؛ عبدالحسین زرین کوب ، دو قرن سکوت ، ص 145.

    289. طبرى ، همان ، ج 6، ص 147 و 148 و ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 547 و 548.

    290. براى آگاهى از عقاید نسبت داده شد به آنها ر.ک : محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى ، ص 200 و 201.

    291. معرّب کومِس (کومش )، ناحیه اى گسترده که شامل شهرها، روستاها و کشتزارهاى فراوان مى شده است .دامغان و بسطام را از شهرهاى مشهور آن مى توان یاد کرد. بعضى سمنان را هم از این ناحیه دانسته اند؛ درحالى که بعضى دیگر آن را از ولایت رى به حساب مى آورند.

    (شهاب الدین ابو عبداللَّه یاقوت حموى ، معجم البلدان ، ج 7 و 8، ص 102).

    292. طبرى ، همان ، ج 6، ص 140 و 141؛ ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 535. براى اطلاع از اقوال و دیدگاه هاى مختلف درباره این قیام و رهبر آن ر.ک : زرین کوب ، همان ، احمدرضا خضرى ، همان ، ص 136ـ152 و ص 25ـ27.

    293. بن ندیم ، محمد بن اسحاق ، الفهرست ، ترجمه م . رضا تجدد، چاپ دوّم ، تهران ، چاپخانه بانک بازرگانى ایران ، 1346، ص 615 و 616 4 دو قرن سکوت ، ص 161؛ تاریخ خلافت عباسى 7 ص 27 و 28.

    294. طبرى ، تاریخ الامم و الملوک ، ج 6، ص 154.

    295. یعقوبى ، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 272.

    296. طبرى ، همان ، ج 6، ص 154.

    297. ولایت بادغیس تمام سرزمین بین هریرود از طرف باختر (شمال پوشنگ ) و قسمت علیاى سرخاب را ازطرف خاور فرا گرفته است .

    (لستر، جغرافیاى تاریخى سرزمین هاى خلافت شرقى ، ترجمه محمود عرفان ، ص 439)

    298. طبرى ، همان ، ج 6، ص 285ـ288 و ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 603ـ605.

    299. همان ، ص 152.

    300. یعقوبى ، همان ، ص 380؛ ابن اثیر، همان ، ص 605.

    301. همان ، ص 605.

    302. عبدالرفیع حقیقت ، تاریخ جنبش هاى مذهبى در ایران ، ج 1، ص 438.

    303. شهرى در میان سیستان ، عزنین و هرات است (یاقوت حموى ، همان ، ج 1 و 2، ص 328). به گفته لستر، این شهر در ساحل هیرمند در محل التقاى آن با رودى که از قندهار جریان دارد واقع و پیوسته جاى مهمى بوده است . (لستر، همان ، ص 369)

    304. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 384 و 385 و آبن اثیر، همان ، ص 613 و 614.

    305. براى اطلاع بیشتر از قیام هاى خوارج در ایران و اهداف و انگیزه هاى آنها ر.ک : حسین مفتخرى ، خوارج درایران (تا اواخر قرن سوّم هجرى ).

    306. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 37.

    307. ابن اثیر، همان ، ص 637.

    308. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 171 به نقل از آثارالباقیه ، ص 211.

    309. کَش ّ یا کَس ّ یکى از شهرهاى بزرگ ماوراءالنهر که لستر احتمال مى دهد همان مکانى است که امروزه به کاخ باکلیج موسوم است . (لستر، همان ، ص 368)

    310. ایالت سغد که همان سعدیاناى قدیم مى باشد شامل سرزمین خرم و حاصل خیزى است که میان رودجیحون و سیحون واقع گردیده و از آب ها مى رود زرافشان ، یعنى رود سغد که شهرهاى سمرقند و بخارا درساحل آن واقع اند و هم چنین از رودى که از کنار دو شهر کش و نخشب مى گذرد، مشروب مى گردد. (لستر،همان ، ص 489)

    311. ابن اثیر، همان ، ص 638.

    312. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 37.

    313. ابن اثیر، همان .

    314. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 172 به نقل از بلعمى ، تاریخ بلعمى ، ص 732.

    315. ابن اثیر، همان .

    316. احمدرضا خضرى ، تاریخ خلافت عباسى ...، ص 38 و 39 و عبدالحسین زرین کوب ، دو قرن سکوت ، ص 172، 173.

    317. همان ، ص 171.

    318. ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 638.

    319. عبدالحسین زرکوب ، همان ، ص 174.

    320. ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 638.

    321. نَخْشَب یا نَسَف ، یکى از شهرهاى ناحیه ماوراءالنهر بوده که در میان جیحون و سمرقند واقع شده بود و تاسمرقند، سه مرحله راه فاصله داشت . (یاقوت حموى ، معجم البلدان ، ج 7 و 8، ص 380)

    322. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 170.

    323. فَرْغانه یکى از مناطق بزرگ ماوراءالنهر که در ساحل شمالى رود سیحون واقع بوده و با سمرقند، پنجاه فرسخ فاصله داشته است . از شهرهاى مهم آن اخسیکث (اخسى ) و خجند بوده است . (یاقوت حموى ، همان ،ج 5 و 6، ص 428 و لستر، همان ، ص 508)

    324. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 397 و ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 640.

    325. پوشنگ (بوشنج ) یکى از نواحى منطقه هرات (ربع هرات ) که در فاصله ده فرسخى مغرب شهر هرات واقعشده است . (یاقوت حموى ، همان ، ج 1 و 2، ص 400)

    (معجم البلدان ، ج 1 و 2، ص 400).

    326. مرو الرود یکى از شهرهاى بزرگ منطقه مرو (ربع مرو) در کنار رود بزرگ مرغاب قرار داشت و به همین جهت به مرو الرود معروف شده است . (همان ، ج 7 و 8، ص 253)

    327. یکى از شهرهاى منطقه ، بلخ (ربع بلخ ) که در سه منزلى شهر بلخ قرار داشته است . هم اکنون نامى از این شهردر نقشه باقى نمانده است .

    (لستر، همان ، ص 449).

    328. جوزجان یا جوزجانان ، ناحیه باخترى بلخى بود که بر سر راه مرو الرود به بلخ قرار داشت . (همان )

    329. ابن اثیر، همان .

    330. یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 397 و ابن اثیر، همان .

    331. همان و ر.ک : حسین مفتخرى ، خوارج در ایران (تا اواخر قرن سوم هجرى )، ص 163.

    332. تاریخ الامم و الملوک ، ج 6، ص 449ـ445، الکامل ، ج 7، ص 32.

    333. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 44. گفتنى است که نخستین دولت مستقل شیعى در سال 172 ق در مغرباقصى با نام ادریسیان تشکیل شد.

    334. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ ، ج 4، ص 47.

    335. براى اطلاع بیشتر از قیام حمزه ، علل و عوامل پیشرفت آن و نیز آگاهى از منابع ر.ک : حسین مفتخرى ، همان ،ص 171ـ185؛ عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 197ـ200 و احمدرضا خضرى ، همان ، ص 50ـ52. یادآورمى شود که مهم ترین منابع قدیمى در این باره عبارت است از تاریخ سیستان و تاریخ بیهق که اولى با دیدجانبدارانه و دوّمى با دید مخالف به این قیام و اعمال شورشیان پرداخته اند.

    336. ابن اثیر، همان ، ج 4، ص 144.

    337. همان ، ص 208 و نیز مراجعه شود به قدیمى ترین اثر به جاى مانده در تاریخ محلّى قم ، یعنى : حسن بنمحمد بن حسن قمى ، تاریخ قم ، ترجمه حسن بن على بن حسن قمى ، تصحیح جلال الدین تهرانى ، ص 163 و 35.

    338. همان ، ص 35.

    339. یعقوبى ، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 450.

    340. حسین مفتخرى ، همان ، ص 185.

    341. ابن ندیم ، الفهرست ، ص 611.

    342. همان و عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 213 و 214.

    343. عبدالرفیع حقیقت ، تاریخ جنبش هاى مذهبى در ایران ، ص 116.

    344. عمر فاروق ، التاریخ الاسلامى و فکرالقرن العشرین ، ص 356، به نقل از حسین قاسم عزیز، الباکیه ، ص 142.

    345. ابومحمد حسن بن موسى نوبختى ، فرق الشیعه ، تعلیق سیدمحمدصادق بحرالعلوم ، ص 61.

    346. طبرى ، همان ، ج 6، ص 524.

    347. ابن ندیم ، الفهرست ، ص 612.

    348. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 217.

    349. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 81.

    350. ابن ندیم ، همان ، ص 613 و 614.

    351. همان ، ص 611ـ614؛ ابن اثیر، همان ، ج 4، ص 236ـ239؛ یعقوبى ، همان ، ج 2، ص 473؛ عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 211ـ231 و احمدرضا خضرى ، همان ، ص 81ـ83. براى اطلاع بیشتر از روایات وتحلیل هاى مختلف درباره این شورش مراجعه شود به : سعید نفیسى ، «بابک خرم دین » نفیسى و حسین قاسم عزیر، البابکیة انتفاضة الشعب الاذربیجانى ضدّ الخلافة العباسیه ».

    352. براى اطلاع بیشتر از این دو عقیده و نقش آن در حرکت هاى کلامى ، اجتماعى و سیاسى ر.ک : نعمت اللَّه صفرى ، غالیان ، کاوشى در جریان ها و برآیندها، ص 183ـ212.

    353. ابن ندیم ، الفهرست ، ص 611.

    354. عبدالحسین زرین کوب ، دو قرن سکوت ، ص 152.

    355. ابن ندیم ، همان ، ص 616.

    356. احمدرضا خضرى ، تاریخ خلافت عباسى ...، ص 17، به نقل از تاریخ بخارا، ص 86.

    357. ابن اثیر، همان ، ج 3، ص 398 و 399.

    358. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 210.

    359. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى ، ترجمه جواد فلاطورى ، ج 1، ص 369. در پاورقى چنین آمده که بابک به طور ناقص و مخلوط به فارسى صحبت مى کرده است .

    360. عبدالرفیع حقیقت ، تاریخ جنبش هاى مذهبى در ایران ، ص 223.

    361. عمر فاروق ، التاریخ الاسلامى و فکر القرن العشرین ، ص 291.

    362. برتولد اشپولر، همان ، ج 1، ص 109.

    363. عمر فاروق ، همان ، ص 242. به نقل از حسین قاسم عزیر، «البابکیه انتفاضة الشعب الاذربیجانى ضدّالعباسیة »، ص 21.

    364. احمدرضا خضرى ، تاریخ خلافت عباسى ، ص 17.

    365. عبدالحسین زرین کوب ، همان ، ص 197؛ به نقل از تاریخ سیستان ، ص 156 و حسین مفتخرى ، خوارج درایران ، ص 172 و 173. در این کتاب (ص 173) به نقل از مخالفان حمزه ، هم چون ابن خندق (تاریخ بیهقى ،ص 44) و بغدادى (الفرق بین الفرق ، ص 59) چنین آمده که پدر حمزه یک دهقان بوده است . که دلالت برایرانى بودن حمزه مى کند.

    366. حسین مفتخرى ، همان ، ص 173.

    367. یعقوبى ، تاریخ الیعقوبى ، ج 2، ص 354.

    368. احمدرضا خضرى ، همان ، ص 26.

    369. همان ، ص 28.

    370. براى اطلاع تفصیلى از این قیام ها مراجعه شود به : ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان .

    ]371[. حسین مفتخرى ، همان ، ص 177 به نقل از تاریخ سیستان ، ص 158.

    372. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى ، ص 91.

    373. براى آگاهى تفصیلى از منابع این حدیث در کتب روایى و تاریخى اهل سنت به مقاله «دوازده امام در منابع اهل سنّت » نوشته غلام حسین زینلى رجوع شود که در فصل نامه علمى تخصصى علوم حدیث ، شماره 8، ص133 و 134 مندرج است .

    بعضى از منابع استناد شده در آن مقاله چنین است : صحیح بخارى ، ج 4، ص 218. صحیح مسلم ، کتاب الامارة ، باب 1، حدیث 4، مسند احمد بن حنبل ، ج 2، ص 93 و 128 و ج 4، ص 203، کنزالعمال ، ج 12، ص23 و ج 6، ص 49، فتح البارى ، ج 13، ص 31، ص 114، سنن ترمذى ، ج 3، ص 242. تاریخ دمشق ، ج 11، ص 130 و تاریخ بغداد، ج 3، ص 372.

    374. حسین مفتخرى ، همان ، ص 27 به نقل از فان فلوتن ، «تاریخ شیعه و علل سقوط بنى امیه »، ص 77.

    375. همان .

    376. ر.ک : اشپولر، همان ، ص 248، 249 و ص 90.

    377. همان ، ج 1، ص 108.

    378. همان .

    379. همان ، ص 108 و 109.

    380. احمدرضا حضرى ، تاریخ خلافت عباسى ، ص 26.

    381. به عنوان مثال ، طبرى در ذیل حوادث سال 143 هجرى با عنوان «ندب المنصور الناس الى غزو الدیلم »سخن از درخواست منصور از مردم براى رفتن به جنگ دیلمیان تحت عنوان جهاد، سخن به میان آورده است . (طبرى ، تاریخ الامم و الملوک ، ج 6، ص 154 و 155)

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1382) قیام‌هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌ / نعمت‌الله صفرى فروشانى‌. دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1()، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."قیام‌هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌ / نعمت‌الله صفرى فروشانى‌". دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1، ، 1382، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1382) 'قیام‌هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌ / نعمت‌الله صفرى فروشانى‌'، دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1(), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). قیام‌هاى ایرانیان در عصر اوّل عباسى‌ / نعمت‌الله صفرى فروشانى‌. تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1, 1382؛ 1(): -