حجیت تاریخ
Article data in English (انگلیسی)
حجیت تاریخ
تاریخ، دانشى است که ملت ها را به گذشته هاى شان پیوند مى دهد و هویت گذشته هر قومى را فراروى نسل کنونى و آیندگان آن مى گذارد. تاریخ، هم چون چراغیست فروزان فراروى نسل هاى بعدى تا با مطالعه و تدبر در احوال اسلاف خود و بررسى فرازها و فرودها و شکست ها و کام یابى هاى آنان و استفاده از تجارب و اندوخته هاى گذشتگان، از یک سو، هویت خود را بهتر بازیابى و بازشناسى کرده و امتیازات و نقاط قوت آنان را در زندگى خویش به کار گیرند و از سوى دیگر، از تکرار خبطها و خطاهاى آنان بپرهیزند. اما چنین بهره مندى و اعتبار و ارزش نهادن به چنین دانشى، در گرو آن است که روشن شود که اخبار و گزاره هاى تاریخى داراى حجیت و اعتبار قابل اعتنایى هستند تا بتوان در موارد لازم، به آنها احتجاج و استدلال کرد. در این میان اگرچه بسیارى، روى حجیت و ارزش نقل ها و گزاره هاى تاریخى در صورت دارا بودن ضوابط و معیارهاى لازم تاریخ نگارى، صحه گذاشته و در آن تردیدى روا نداشته اند، اما در مقابل، برخى در این باره چنان راه تردید را پیموده اند که «تاریخ» را به جاى آن که از مقوله علم به حساب آورند، از مقوله هنر دانسته اند، چرا که ویژگى علم، کشف واقع است آن چنان که بوده است، در حالى که تاریخ با علوم طبیعى این تفاوت را دارد که موضوع
آن علوم، یک امر قابل مشاهده و آزمایش است، اما موضوع تحقیق مورخ، وقایعى است که تنها به گذشته تعلق دارد و اکنون نزد او حضور ندارد تا قابل آزمون و تجربه مجدد باشد، چرا که وى عمدتاً شاهد جریانات و حوادث تاریخى نبوده، بلکه اسناد و گزارش آنها، با یک یا چند واسطه، به او رسیده است. بنابراین مورخ براى نگارش تاریخ هر دوره اى، غالبا باید سراغ اسناد و مدارک آن دوره برود و با مطالعه و بررسى آنها، به کار خویش سامان دهد. اما این گونه تاریخ نگارى به طور کلى، چند اشکال عمده دارد:
1. غالب تاریخ نویسان، دربارى و وابسته به طبقه حاکم بوده و در نتیجه، نوشته هاى آنان در راستاى تأیید و ستایش از دستگاه حاکم و نکوهش و محکومیت مخالفان حکومت و نادیده گرفتن کاستى ها، ستم ها، جنایت ها و خیانت هاى حاکمان وقت بوده است. بنابراین این گونه تاریخ نگارى که سفارشى و در راستاى اغراض و امیال دستگاه حاکم نوشته شده و به شرح فتوحات و پیروزى هاى حاکمان زر و زور و خاندان شان در جنگ با دشمنان شان و یا نیک بختى ها و کام جویى ها و عیش و نوش هاى آنان پرداخته و از مصائب و تیره روزى هاى مردمان و مخالفان و منتقدان حکومت، سخنى به میان نیاورده است، و یا اگر آورده، به نکوهش از آنان یاد کرده است، هیچ گونه ارزش و اعتبارى ندارد، چرا که آکنده از دروغ، جعل و وارونه نویسى است.
2. اگر مورخ وابسته نبوده و سفارشى به تاریخ نویسى نپرداخته، لااقل وابسته به یک فرقه و مذهب و یا منطقه، قبیله و حزبى بوده، از این رو در تهیه و انتخاب مواد تاریخى اثر خویش، اخبار راویانى را ترجیح داده یا حوادث و جریاناتى را گزینش کرده که با فکر و عقیده و یا باورهاى قبیله اى و حزبیش هم سو و موافق بوده است. در نتیجه، بسیارى از حوادث و رخدادهایى که متناسب و هم سو با باورهایش نبوده یا ارتباطى با گرایش هایش نداشته، حذف و به بوته فراموشى سپرده شده، در حالى که آن جریانات و حوادث گزینش نشده و به باد فراموشى سپرده شده، در رفع ابهام و تکمیل آگاهى ها و ارائه تصویر و تفسیر کامل از وقایع و در نهایت قضاوت نهایى مورخان بعدى نسبت به یک حادثه، نقش مؤثرى داشته است.
3 برخى از تاریخ نویسان، از بیم ملامت گران و یا افراد صاحب نفوذ که مبادا مردم را بر سر آنان بشورانند و یا از ترس هیاهوى عوام، روى بسیارى از حقایق تاریخى را با غبار جعل و تحریف، پوشانده و نخواسته یا نتوانسته اند نسل هاى بعدى را از واقعیت ماجرا، آگاه کنند.1
4 بر فرض که مورّخى دچار هیچ یک از اشکالات یاد شده نباشد، ممکن است در گزارش اصل واقعه و یا جزئیات آن، دقت لازم را به کار نبرده باشد، به این دلیل که اگر شاهد حادثه بوده، آن را از همه زوایا به درستى مشاهده، بررسى و مطالعه نکرده یا زمان ثبت آن، تمام جزئیات حادثه در خاطرش نمانده و اگر از کسى نقل کرده، درست از او نشنیده و یا هنگام نگارش، گفته هاى او را کاملا به خاطر نداشته است. افزون بر این، گاهى مورخ از دریچه احساسات و عواطف به یک واقعه نگریسته و این امر نیز او را از بیان واقعیات، دور ساخته است.
برخى به سبب چنین اشکالات و نارسایى هایى در تاریخ نگارى، اعتمادشان از مورخان سلب شده و به این باور رسیده اند که: تاریخ، «علم» نیست، بلکه از مقوله «هنر» و یا حتى شعبه اى از «ادبیات» است.2 چرا که هنر، آفرینش چیزى است آن گونه که هنرمند مى خواهد و مورخ همانند یک هنرمند، چیزى را آفریده که مطابق با برداشت و تمایلات درونى خود یا هم سو با خواسته هاى سفارش دهندگان بوده است، از این رو محصول کار مورخ «مانند تمام شاهکارهاى هنرى، مربوط به بعضى از جلوه هاى فردى واقعیات است و بیشتر قوه تخیل را به کار مى اندازد.»3 بنابراین اگر حتى بپذیریم که اکثر مورخان به تعبیر فلاسفه، در حفظ و نقل
مواد تاریخى، امین بوده و دخل و تصرفى نکرده اند، ولى لااقل در صورت دادن به آن مواد، به ناچار مرتکب دخل و تصرف شده اند.
در پاسخ به سه اشکال نخست، باید گفت: اولا، در طول تاریخ، مورخانى بوده اند که پاى بند وجدان خود بوده و حوادث تاریخى را بدون توجه به تمایلات حاکمان وقت و نیز به دور از تعصبات و منافع شخصى یا گروهى خویش و هیاهوى عوام، آن چنان که اتفاق افتاده، نوشته اند، از این رو نمى توان بشر را متهم کرد که پیوسته مطابق خواسته هاى شخصى یا دستگاه حاکم و یا هم سو با افکار عمومى، به نگارش وقایع پرداخته است.
ثانیا، بسیارى از وقایع به سبب چگونگى و زمان وقوع شان، از سوى هر مورخ با هر گرایش و مذهبى، تا حدودى قابل تحریف و جعل نیست، به ویژه قضایایى که به شکل تواتر نقل شده است و راهى براى ورود تحریف و جعل در آن وجود ندارد. به عنوان نمونه، با این که در عرصه تاریخ نگارى اسلامى، دو تفکر غالب شیعى و سنى وجود دارد و برخى از موضوعات، به سود یک فرقه و به زیان فرقه دیگر است، اما مشترکات فراوانى را مى توان در تواریخ اسلامى یافت. افزون بر این، برخى از حوادث تاریخى به گونه اى است که انگیزه جعل و تحریف در آنها یا وجود نداشته و یا احتمال آن ضعیف است، از این رو در اعتبار استناد به آنها نمى توان تردید روا داشت.
ثالثا، انسان از فطرتى برخوردار است که قادر نیست براى همیشه واقعیت را کتمان کند، چرا که کتمان حقایق و واقعیت ها به سبب پاره اى از اغراض و تعصبات فرقه اى و گروهى، که براى بشر، به وجود مى آید، یک امر عرضى و موقت است، به این معنا که اغراض همانند ابرهاى سیاهى است که براى مدت کوتاهى، جلوى خورشید تابناک حقیقت را مى گیرد و بعد پس مى رود و حقیقت که تاب مستورى ندارد، تماماً یا به شکل نیمه تمام، خود را نمایان مى سازد. بنابراین ممکن است یک مورخ به سبب اغراض و پاره اى ملاحظات، از بیان بسیارى از واقعیات تاریخى مربوط به اشخاص و جریانات، خوددارى ورزد یا آن را مجعول و وارونه بیان کند، اما چون این اغراض و رعایت شرایط و احوال افراد، مانا نیست و با تغییر اوضاع و شرایط و کنار زدن یا فاصله گرفتن آن افراد یا خاندان شان از حکومت و قدرت و یا
مرگ آنان، آنها نیز از میان مى رود، کتمان حقایق ممکن است تنها براى یک یا دو نسل رخ دهد و حقیقت براى نسل هاى بعدى، رخ نماید. از این رو این سخن درست است که: «همگان را براى همیشه نمى شود فریب داد.» و نمى شود حقیقت یک ماجرا را از تمام نسل ها کتمان کرد.4
اما در پاسخ شبهه چهارم باید گفت: اندیشمندان و صاحبان رأى در قضایاى تاریخى، هر گفته یا نوشته اى را از هر مورخ و نویسنده اى نمى پذیرند و براى پذیرش و اعتماد بر گزارش هاى تاریخى، شرایط و معیارهایى را براى مورخ بر شمرده اند که از جمله آنها عدالت، ضبط، قدرت تشخیص اخبار مقبول از مردود، توان تمیز بین افراد فرومایه و بلند مرتبه5... و حتى ورع و تقوا6 است.
افزون بر این، براى اعتماد و تکیه بر گزارش هاى تاریخى، معیارها و راه هایى پیشنهاد مى شود که با به کار بستن آنها، مشکلات اعتماد بر نقل هاى تاریخى مرتفع یا به حداقل مى رسد.7
نکته دیگر در این باره آن که اگرچه در بسیارى از موارد، نتائج و یافته هاى مورخان قطعى نبوده بلکه ظنى و احتمالى است، اما چون قوت و ارزش احتمالات آنها بالا و قابل اعتنا است، نمى توان در صحت آن یافته ها، شک کرد. فلیسین شاله8 در این باره مى نویسد:
«اشکال فوق العاده تفحُّصات تاریخى و امکان خبط و خطاهاى بسیار، باعث این مى شود که نتائجى که مورخان به آنها مى رسند متیقن و قطعى نبوده بلکه بیشتر جنبه احتمال داشته باشد، و لکن قوت احتمال غالب این نتائج به اندازه اى است که دیگر تردید کردن در باره آنها معقول به نظر نمى رسد.»9
و اما ادعاى شمردن تاریخ از مقوله هنر را (به سبب آنچه بیان شد) اگرچه نمى توان منکر شد،
اما از جهاتى دیگر، شباهت تاریخ به علم بیشتر است. یکى از آن جهات آن است که تاریخ نیز مانند سایر علوم، به دنبال کشف حقیقت است و حقیقت، افزون تر از زیبایى، مورد عنایت مورخ است،10 از این رو، روح علمى و نقادى براى مورخ، از لوازم غیر قابل انفکاک کار وى است، و مورخ باید سبک و شیوه معینى را در تحقیقاتش دنبال کند.11
دیگر آن هنرمند آنچه را مى بیند، بیان مى کند، اما مورخ افزون بر این، مى بایست اطمینان پیدا کند که آنچه را مى بیند، حقیقت هم هست. هنر امرى را که «ممکن» هست، تصویر و نقل مى کند، اما تاریخ چیزى را که در حقیقت «واقع» شده است، بیان و توصیف مى کند.12 بنابر این تاریخ، علم است، اما نه همانند نجوم که از طریق مشاهده و معاینه حاصل مى شود و نه هم چون شیمى که از راه آزمایش و تجربه، بلکه دانشى است که از راه نقد و تحلیل به دست مى آید.13
گروه پژوهشى تاریخ
تاریخ نگارى از عهد جاهلى تا دوره اسلامى....
1. البته در این میان برخى دیگر، جهت حفظ مصالح دین و پرهیز از برخى بدآموزى ها، هنگام پرداختن به شرح حال بزرگان و شخصیت هاى دینى که حتى بعضى از آنان در تحولات تاریخى و سیاسى زمان خویش نقش مهمى را ایفا کرده اند، از پرداختن به نقاط ضعف و اشتباهات آنان خوددارى کرده اند، چرا که بر این باور بوده اند که نتیجه هر تحقیقى (از جمله تحقیقات تاریخى) اگر در راستاى تقویت دین و استحکام باورهاى دینى و نسل هاى کنونى و آینده نباشد، نباید به نشر آن همت گماشت. پذیرش یا رد این دیدگاه، نیاز به بررسى و تأمل بیشترى دارد که از خوانندگان فهیم و اندیشمند دعوت مى شود که دیدگاه هاى خود را در این زمینه، براى نشریه بفرستند.
2. فلیسین شاله، شناخت روش علمى یا فلسفه علوم، ترجمه یحیى مهدوى، تهران، دانشگاه تهران، 1347ش، ص 211.
3. همان، ص210.
4. اقتباس از فلسفه تاریخ، مرتضى مطهرى، چ اول، قم، صدرا، 1369ش، ج 1، ص 127 130.
5. شمس الدین محمد بن عبد الرحمن السخاوى، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التوریخ، چاپ شده در «علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى»، صادق آئینهوند، چ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377ش، ج2، ص 315.
6. همان، ص 316.
7. ر.ک: تاریخ الغبیة الصغرى، محمد صدر، چ دوم، [بى تا] ، منشورات مکتبة الرسول الاعظم، 1400ق، ص 28 ـ 30.
8. Felicien Challaye.
9. همان، ص 222.
10. از این رو آثار نویسندگانى هم چون ملاحسین واعظ کاشفى مؤلف کتاب «روضة الشهداء» در اوایل قرن دهم و ذبیح الله منصورى نویسنده معاصر، اگرچه از زیبایى هاى ادبى و جذابیت هاى داستانى برخوردار بوده و آنان در نگارش آثارشان، به دنبال آفرینش یک اثر هنرى جذاب و خواندنى بوده اند، اما چون معیارها و ضوابط تاریخ نگارى در آنها، رعایت نشده، در محافل علمى از اعتبار تاریخى برخوردار نیستند. اما در مقابل، تاریخ هایى نوشته شده است که نویسندگان آنها، به ضوابط و معیارهاى تاریخ نگارى، پاب بند بوده اند، از این رو آثارشان از اعتبار و جایگاه خاصى برخوردار است. مثلا واقدى براى ارائه گزارش دقیق حوادث جنگ ها، در کتاب «المغازى»، افزون بر آن که از فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان شان کمک گرفته، به میدان هاى جنگ ها نیز سفر مى کرده و از نزدیک، مکان آنها را مشاهده مى کرد: (ابوبکر احمد بن على الخطیب البغدادى، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، چ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق، ج3، ص 215; ابوالفتح محمد بن سید الناس، عیون الأثر، تعلیق ابراهیم محمد رمضان، چ اول، بیروت، دارالقلم، 1414ق، ج1، ص22) . یا تاریخ بیهقى که مؤلفش در نگارش آن خود را ملزم کرده که: «آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سِماع درست از مردى ثقه» (ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى، تاریخ بیهقى، تصحیح على اکبر فیاض، چ دوم، مشهد، دانشگاه فردوسى، 1356ش، ص 905) و بالاخره مقریزى که در نگارش اثرش، از سه شیوه بهره، گرفته است: 1- از کتاب هاى تألیف شده 2- اخبارى که از اساتید علم و مردمان بزرگ شنیده است. 3 آنچه خود مشاهده کرده است. (احمد بن على عبدالقادر المقریزى، المواعظ و الاعتبار بذکر الخِطَط و آلاثار، لبنان، مکتبة الاحیاء العلوم، [بى تا] ، ص7).
11. فلیسین شاله، همان، ص 211.
12. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ در ترازو، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370 ش، ص 133.
13. محمد فتحى، عثمان، المدخل الى التاریخ الاسلامى، بیروت، دارالنفائس، 1412 ق، ص 32.