تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال اول، شماره اول، پیاپی 1، بهار 1383، صفحات 71-

    دیپلماسى ایران در قبال عثمانى طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول / رودى متى / حسن زندیه‌

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حسن زندیه / *استادیار - دانشگاه تهران / zandiyehh@yahoo.com
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    دیپلماسى ایران در قبال عثمانى

    طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول

    (1077 ـ 1105ق / 1666 ـ 1694م)1

    رودى متى2/ حسن زندیه3

    درآمد

    آقاى دکتر رودلف پ.متى هلندى الاصل و ساکن امریکاست. وى متخصص تاریخ ایران و خلیج فارس، و در حال حاضر دانشیار گروه تاریخ دانشگاه دلوار امریکا در رشته تاریخ خاورمیانه است.او بخش اعظم تحصیلات عالى خود را در زادگاهش، هلند و دوره دکترى را در دانشگاه کالیفرنیاى لوس آنجلس امریکا به اتمام رسانده و در خلال این مدت براى آشنایى بیشتر با متون عربى و فارسى، یک سال در دانشگاه قاهره و یک سال در دانشگاه تهران حضور داشته است. متى درباره تاریخ دوره صفویه و قاجار آثار فراوان و عمیقى دارد. او تاکنون بیش از 25 مقاله در مجلات علمى و دانشنامه ایران به چاپ رسانده و بیش از ده سخنرانى با محور ایران، بهویژه دوره صفوى در محافل علمى کشورهاى مختلف ایراد کرده است. مقاله حاضر، ترجمه اى از مقالات مستقل اوست. شایان توجه است که این ترجمه به رؤیت مؤلف محترم که بر زبان فارسى نیز تسلط دارد رسیده است. تیترهاى فرعى مقاله توسط مترجم با الهام از محتواى مقاله انتخاب شده است. دو سند پیوستى در پایان مقاله توسط نویسنده مقاله به آن ضمیمه شده و براى حفظ امانت عیناً چاپ شده است.

    [اهمیت صلح ذهاب]

    معاهده صلح ذهاب یا قصر شیرین در سال 1049ق/1636م بین دولت صفوى وامپراطورى عثمانى منعقد گردید. این رویداد باید به عنوان نقطه عطفى در تاریخ نظامى، تجارى و سیاسى صفویان قلمداد گردد، چرا که تقریباً یک قرن و نیم دشمنى میان دو قدرت بزرگ را خاتمه بخشید.4 این توافق، هر دو دولت را از تهیه تدارکات و آمادگى جهت جنگ قریب الوقوع در آذربایجان و بین النهرین بى نیاز ساخت. گرچه اشتباه است که انعقاد معاهده صلح را به عنوان سرآغاز ضعف روحیه جنگى ایرانیان و علت اصلى ناکارآمدى و فروپاشى ماشین جنگى صفویان تصور نماییم،5 لکن بدون تردید آن معاهده در درازمدت روند آماده باش هاى نظامى را کاهش داد. آن چه کمتر مد نظر قرار گرفته، بهبود روابط بازرگانى بود که در پى انعقاد معاهده صلح ذهاب و کاهش تنش پدیدار گشت. در این معاهده، ماده اى گنجانده شده بود6 که به موجب آن منافع هر دو دولت ایجاب مى کرد که به بازرگانان اجازه دهند بدون مانع در قلمرو یکدیگر رفت و آمد کنند. از این پس تجارت بین ایران و بنادر لوانت7، از وسط آناطولى و بین النهرین در امنیت کامل و بدون مزاحمت هاى فراوانى که در گرماگرم جنگ هاى ایران و عثمانى کاروان ها را به ستوه آورده بودند، جریان داشت.8 سرانجام ثابت شد که معاهده صلح به طور قابل ملاحظه اى پایدار است. مفاد این معاهده تا دهه 1720م، یعنى هنگامى که غروب ستاره اقبال دولت صفوى، عثمانى ها را جهت اشغال بخش هایى از مناطق شمالى ایران به اتحاد با روس ها سوق داد، رعایت مى شد. در واقع، میراث آن معاهده تا امروز نیز باقى است. از هنگامى که معاهده صلح ذهاب مرزهاى دو کشور را مشخص کرد، این وضعیت با اندک تغییراتى در مرزبندى هاى بعدى ایران و عثمانى و حتى نشان گذارى جهت تعیین حدود و ثغور بین ایران معاصر، عراق و ترکیه مجدداً تصریح و تأیید مى شد.9

    همان طور که معاهده صلح اشعار داشت، طرفین با دقت و وسواس زیاد خواستار آن بودند که با استناد واتکا به مواد عهدنامه اوضاع را تحکیم بخشند و تمایلات صلح طلبى آینده را از طریق مبادلات سیاسى تصدیق نمایند. از این رو طى سال هاى 1050ـ1072ق/1640ـ1662م هر یک از دولت هاى عثمانى و صفوى چهار هیئت سیاسى به پایتخت هاى یکدیگر اعزام داشتند.10 در خلال سه دهه بعدى مبادله سفرا تداوم یافت، البته روند آن با سیر نزولى همراه بود. صرف نظر از هیئت هاى سیاسى عثمانى و صفوى که حامل پیام هاى تبریک و تهنیت بودند و به ترتیب در سال هاى 1078ق/1667م و 1103ق/1691م به کشورهاى یکدیگر رفت و آمد کردند، به نظر مى رسد که عثمانى ها فقط یک هیئت سیاسى را در سال 1103ق/1691م به اصفهان گسیل داشتند; سال هایى که در آن، بحران هاى جدید یک بار دیگر صلح را نشانه رفته بود. در عوض به نظر نمى رسد که ایرانیان در این دوره، سفارتخانه واقعى درعثمانى داشته باشند.11

    [سیاست هاى صلح طلبانه ایران]

    قلت منابع داخلى منتشره در دولت عثمانى و صفوى طى اواخر قرن هفدهم، نتیجه گیرى قطعى در مورد انگیزه هاى صلح طلبى متقابل دولتین را بى نهایت مشکل مى سازد. تا هنگام انتشار گزارش هاى بخش دیگر تحقیقات بکر کوتوک اغلو12 درباره روابط دولت عثمانى - صفوى در قرن هفدهم، گزارش هاى سیاسى عثمانى وراى سال هاى 1021ق/1612م به تعدادى نامه هاى پراکنده منحصر مى شد. از این رو بیشتر ناشناخته باقى ماند.13 چنان که در ایران هم تواریخ دربارى موجود، اطلاعات زیادى بین سال هاى 1074ق/ 1663م، آخرین سالى که عباسنامه آن را پوشش داده است و سال 1105ق/1693م، اولین سالى که دستور شهریاران آن را گزارش مى کند، ارائه نمى دهند.14 اطلاعات مندرج در این منابع و سایر منابع فارسى زبان عموماً درمورد تبادل واقعى سفارتخانه ها و مأموریت هاى سیاسى صحبت مى کنند، لکن احکام و اهداف آن ها را توضیح نمى دهند. به دلیل فقدان گنجینه هاى آرشیوى صفوى در خصوص مکاتبات سیاسى - صفوى، قادر نیستیم اهداف و مقاصد ایرانیان را از خلال آن ها وارسى کنیم.

    حتى بدون سند و مدرک صریح هم مى توانیم به آسانى دریابیم که چرا عثمانى ها از تجاوز و تسخیر بیشتر شرق خوددارى ورزیدند. بغداد، شهرى که هر دو قدرت براى دست یابى بدان، جنگ هاى زیادى کرده بودند و به کرات در بستر زمان دست به دست شده بود، سرانجام در سال 1048ق/1638م به تصرف عثمانى در آمده بود. گفته مى شود سلطان ابراهیم اول ( دوره سلطنت 1049ـ1058ق/1640ـ1648م) بعد از تصرف مجدد بغداد خودش را با توسعه طلبى شرقى عثمانى راضى نشان داده است. احتمالاً ینى چرى ها پس از یک سرى جنگ هاى مفتضحانه در ارمنستان،علایق خود را از جنگ با ایران از دست دادند. ضمناً دولت عثمانى پس از اعدام صدراعظم، کمانکش قرا مصطفى پاشا در سال 1053ق/1644م یک دوره بى نظمى و آشوب را تجربه کرد. طى دوازده سال بعدى استانبول شاهد جانشینىِ پى در پى هجده صدر اعظم بود. چهار نفر آن ها اعدام شدند و یازده نفر معزول گشتند.15 مهم تر این که عثمانى ها در همان زمان به دلیل پیشرفت هاى نظامى، در مرزهاى غربى شان گرفتار شده بودند. در دهه 1640م تمایلات و توسعه طلبى هاى آن ها متوجه مدیترانه گردید، جایى که گرفتار جنگ طولانى با ونیز16 شدند. این جنگ که در بالاى جزیره کوچک کرت17 روى داد، تحت عنوان جنگ هاى کاندیا18 مشهور است.19

    در نگاه نخست، بسیار مشکل است که دریابیم چرا ایران از هرگونه تحرکى که به از سرگیرى جنگ منجر مى شد خوددارى کرد. از دست دادن بین النهرین، از جمله شهرهاى مقدس شیعى، به طور منطقى مى بایست صفویان را بر آن مى داشت که از هرفرصتى براى باز پس گیرى آن مناطق استفاده کنند، به ویژه آن که عثمانى ها هم در ماوراى جزیره کرت گرفتار شده بودند. با این حال مطالبى در مورد فرایندهاى بلند مدت دولت صفوى مى دانیم که ما را قادر مى سازد یک جواب فرضى به آن سؤال بدهیم. مهم ترین این فرایندها، انحطاط و زوال قزلباشان بود که به طور سنتى هسته اصلى نیروى جنگى ایران را تشکیل مى دادند. منابع عصر صفوى روایت مى کنند که چگونه وزیر اعظم صفویان میرزا محمد سارو تقى (1044ـ1055ق/1634ـ1645م) در تلاشى آگاهانه جهت تحلیل نیروى قزلباشان از پرداخت مواجب به آنان خوددارى کرد. نتیجه این اقدام سریع، آشکار شد. عده اى از قزلباشان که مواجب نگرفته بودند در جنگى که مقابل بغداد روى داده بود قشون ایران را ترک کردند.20 طبیعتاً نقشه هاى جنگى جدید با این استراتژى، همخوانى نداشت. محمد سارو تقى روابط تنگاتنگى با درون قصر سلطنتى، بهویژه با خواجگان و زنان حرم سرا برقرار کرده بود. چنان که این دو گروه خودشان در پیشاپیشِ جنبش ضد قزلباش قرار داشتند، نقش آن ها را هم در تحلیل نیروى قزلباشان نمى توان نادیده گرفت، علاوه بر این، برخى از شواهد موجود دلالت مى کند که  درگاه هسته گروه صلح طلب را در میان نخبگان حاکم عصر صفوى تشکیل داده بود. در سال 1038ق/1629م، سال جلوس شاه صفى،جده بزرگ شاه در مجلس مشورتىِ دربار شرکت کرد تا ناخشنودى شدید خود را از شروع جنگ با عثمانى ابراز دارد.21 شاردن فرانسوى هم در دهه 1660م جوّ غیر نظامى ایران را ناشى از مداخله خواجگان و زنان حرم سرا در امور مملکتى مى داند.22 سانسون هموطن او مدتى بعد گزارش مى کند که خواجگانِ قصر سلطنتى، مخالف فروپاشى قدرت عثمانى بودند.23

    [تکاپوها و تحریکات اروپاییان]

    تمایلات صلح طلبى ایران به طور موقت، طى دوره زمام دارى شاه عباس دوم (1052ـ1077ق/1642ـ1066م) فروکش کرد. شایان ذکر است که این فرمانروا، سپاهى آراست و فرماندهى آن را بر عهده گرفت تا قندهار را از مغولان هند باز پس گیرد، ولى از هر گونه تلاشى جهت استرداد بغداد خوددارى ورزید. صلح به عنوان یک اصل مسلم از سوى شاه سلیمان اول هم که در سال 1077ق/1666م جانشین شاه عباس دوم گردید، پذیرفته شد. دقیقاً در همان زمان، فشار زیاد بین المللى بر ایران وارد مى شد که جنگ با عثمانى را از سر گیرد. معاهده صلح ذهاب در عین حال که جنگ گرم بین ایران و عثمانى را خاتمه بخشیده بود، زمینه ساز صلح سرد بین دو قدرت گردید. آن معاهده، مشاجرات سیاسى گروه هاى ثالث را که قصد داشتند با اشتعال نایره جنگ بین ایران و عثمانى به اهداف خود نایل آیند، منتفى نساخت. از وقتى که قسطنطنیه در سال 857ق/1453م سقوط کرد و مسیحیان اروپا از پیشروى عثمانى در بالکان و گسترش دامنه تهدیدات عثمانى به اروپاى مرکزى هراسان شدند، در صدد برآمدند که یک ائتلاف ضد عثمانى تشکیل دهند. این تلاش ها راه و چاره اى بود که پاپ ها، ونیزیان و کسانى که زیر فشار تعدّى و تجاوزات عثمانى قرار داشتند، پیشنهاد نموده و رهبرى مى کردند. در حالى که اتریشى ها24 بیش از لهستانى ها25 و روس ها26 در مقابله با عثمانى نقش خود را به خوبى ایفا مى کردند، تنها ملت اروپایى که به این جبهه ائتلافى ملحق نشد، فرانسه، رقیب عمده اتریش و سایر قدرت هاى قاره اروپا بود. ایران از دوره فرمانروایى اوزون حسن آق قویونلو (دوره سلطنت 857ـ882ق/1453ـ1487م) در کانون توجهات اروپاییان قرار داشت، چرا که مى خواستند با محاصره عثمانى، آن را در قرنطینه نگه دارند. در پى نابودى مسیحیان دریاى سیاه توسط بیگانگان طرابوزان27 هیئت هاى سیاسى متعددى بین تبریز، رم، و ونیز مبادله شدند.28 دامنه قدرت فزاینده صفویان و عثمانى ها که به سوریه و بین النهرین کشیده شد، اندکى بعد به دشمنى شدید عثمانى - صفوى منجر گردید، به حدى که ایران را به یک شریک فعّال این راه کار نظامى مبدل ساخت.

    [ائتلاف ضد عثمانى]

    گرچه این امر، هرگز به تشکیل ائتلاف واقعى ضد عثمانى منجر نشد، با وجود این، مبادلات زیاد سیاسى از مسیرى که ایران و دولت هاى اروپایى را به هم متصل مى کرد، تا آخر عصر صفوى ادامه یافت. مشهور است که شاه سلیمان پیشنهادهاى اروپاییان را مبنى بر پیشقدمى ایران جهت ضدیت با عثمانى نپذیرفت. فرانسیسکو جملى کاررى29 عباراتى را به شاه سلیمان نسبت مى دهد که نشان دهنده واکنش او در مقابل تقاضاهاى اروپاییان است. بنا به روایت این جهان گرد ایتالیایى شاه در برابر فشار اروپاییان که مى خواستند ایران جنگ با عثمانى را از سر گیرد، مصراً اظهار داشت: چون با استانبول صلح کرده است نمى تواند حرف خود را زیر پا بگذارد. شاه سلیمان در جواب احتجاج اروپاییان که مدعى بودند اگر عثمانى جنگ با اروپا را تمام کند، دوباره جنگ با ایران را از سر خواهد گرفت با بى اعتنایى پاسخ داد: «آنان اصفهان را براى او باقى گذارند، او دیگر در بند چیزى نخواهد بود».30

    عبارت اخیر ممکن است جعلى باشد و دست کم هیچ شاهد عینى نداشته است. به هر حال، این عبارت در آن زمان استعاره اى براى اهمال کارى و بى ثباتى شاه سلیمان گردید که تا امروز هم بر آن تأکید مى شود.31 هیچ دلیل و مدرکى دال بر این که شاه سلیمان سمبل شجاعت و استوارى بود، وجود ندارد. هم چنین نمى توانیم بگوییم که فقدانش بر سرعت و پیشبرد تصمیم گیرى هاى دربارى که به واسطه دسته بندى ها آشفته گشته بود، آسیب جدى وارد نکرد. جملى کاررى نظر دیگران را منعکس مى کند، از جمله آن ها انگلبرت کمپفر،32 یکى از معدود سیّاحان غربى است که این ایام در دربار صفوى حضور داشته است. گرچه او تنها جهان گرد اروپایى نبود که در این موقع در ایران به سر مى برد، اما گزارش هایى را از خود باقى گذاشته که نتیجه مشاهدات اوست. کمپر خاطر نشان مى سازد که شاه سلیمان همیشه مى گوید: «بى اعتنایى به تجاوزات ناچیز و پرخاش گرى هاى مختصر، بهتر از دست زدن به جنگى است که سرانجامش نامعلوم است».33

    با وجود این، مدلَّل مى سازد ضعف و سستى فزاینده حکومت باعث شد که عزم ایرانیان جهت تداوم روابط مسالمت آمیز با عثمانى ها جزم تر گردد. تنفر شاه سلیمان از رویارویى نظامى نه بى قید و شرط بود و نه جامع. در سال 1084ق/1673م هنگامى که جنگ جدیدى با عثمانى قریب الوقوع مى نمود، فرماندهان قشون ایران در تمام ایالاتى که با قلمرو عثمانى هم مرز بودند حاضر شدند تا از واحدها و ادوات تحت فرماندهى شان سان ببینند و آمادگى جنگى حاکمان را جهت رویارویى با اعلان جنگ احتمالى ترک ها ارزیابى نمایند.34 روستاییان جهت استحکام دژهاى ایروان35 به کار گرفته شدند.36

    طى دوره زمام دارى شاه سلیمان هم چنین قشون صفوى به منظور جلوگیرى از تهاجمات ازبکان به خراسان و سرکوبى شورش بابا سلیمان در کردستان، به اردوکشى هاى مختلفى دست یازید. چندین شاهد در واقع، علل اصلى صلح طلبى ایران را فقدان آمادگى جنگى این کشور در رویارویى با عثمانى مى دانند. جملى کاررى مدعى است که احساسات صلح طلبى شاه سلیمان از سوى وزیر اعظم اش، شیخ على خان - که شایع بود ملجأ و مأواى ضد مسیحیان است و عقیده راسخى به مذهب تسنن دارد- و سایر مشاوران به او القا شده بود که عقیده داشتند عثمانى براى ایران همچون سدى است در برابر هجوم مسیحیان. جملى کاررى به طور قطع اظهار مى دارد: «درباریان مى ترسیدند اگر روزى ترکان منهزم و نابود شوند حتماً نوبت حمله به ایران خواهد رسید و براى ایران میسور نیست که در برابر مسیحیان به خوبى مقاومت نماید».37

    اظهار نظرهاى جملى کاررى فقط در مورد نیروهایى نیست که از صلح طلبى شاه سلیمان حمایت مى کردند. او مشاهده کرد که شیخ على خان به داشتن تمایلات سنى، مظنون است و در این راستا شایعاتى را منعکس مى کند که از بدو انتصاب شیخ على خان، حول و حوش این صاحب منصب توانا را فرا گرفته بود.38 به مرور زمان، دامنه این شایعات به اروپا هم کشانده شد; جایى که تصور مى کردند طرفدارى شیخ على خان از مذهب تسنن، محرک اصلى و عمده اى است که شاهِ سست و بى اراده را از جنگ با عثمانى باز داشته است.39

    اثبات عقیده محکم مذهبى شیخ على خان غیر ممکن است، چه رسد به ارزیابى نقشى که احتمالاً این عقاید مذهبى در ابعاد سیاسى خارجى اش ایفا کرده اند. حساسیت نسبت به درخواست هاى اروپاییان و تقویت احساسات ضد مسیحى، نمى تواند به عنوان یک عامل محرک نادیده انگاشته شود. به هر حال، محرک هاى آشکار بیشترى در منابع معاصر صفویان به خوبى معرفى شده اند، چنان که شاهدان اروپایى خاطر نشان مى سازند دومین عاملى که موجب شد وزیر اعظم به جنگ با عثمانى تمایلى نداشته باشد، این حقیقت بود که املاک شیخ على خان غالباً در مرزهاى بین النهرین قرار داشت; یعنى در مجاورت کرمانشاه، در کردستان که قلمرو ایل زنگنه و خاستگاه وزیر اعظم بود.40 سومین عامل محرک را پطروس بدیک41 بیان مى کند. او یک کاتولیک (مبلغ ارمنى) در هیئت مأمور سیاسى بود که از سال 1080ـ1084ق/1670ـ1673م و مجدداً در سال 1086ـ1087ق/1675ـ1676م در ایران اقامت نمود و بعداً گزارش مهمى را منتشر ساخت که تاکنون کمتر شناخته شده است. بدیک به صورتى موجه، خط مشى صلح طلبى شیخ على خان را نسبت به ترکان بیشتر از سیاست هاى مالى و بودجه اى او ناشى مى داند تا هرگونه تمایلات شدید مذهبى.42 سایر منابع به صراحت بر جدّیتى تأکید مىورزند که شیخ على خان به اتکاى آن، سیاست کاهش هزینه را توأم با افزایش درآمد تعقیب مى کرد.43 به هر حال، چنان که در ذیل خواهد آمد نگرانى هاى استراتژیک وسیع تر، احتمالاً نقش تعیین کننده نهایى را در روابط ایران و عثمانى داشته اند.

    دیپلماسى لهستان

    چنان که قبلاً خاطر نشان کردیم، جلوس شاه سلیمان با طوفان فعالیت هاى سیاسى بین المللى همراه بود. گسترش این تحرکات از تهاجم موفقیت آمیز عثمانى علیه خاندان هابسبورگ44 و تهدید نیروى دریایى استانبول در کرت در اواخر سال 1666م و تمرکز فعالیت ها براى اغواى ایران جهت پیوستن به ائتلاف ضد عثمانى نشأت مى گرفت. بعضى از این روابط به مسائل مذهبى و به خصوص مبلغان مذهبى مربوط مى شد. به عنوان مثال، ماهیت بیشتر مکاتباتى را که بین دربار ایران و واتیکان45 صورت گرفته، همین مسئله تشکیل مى دهد.46 باز به طور نمونه لهستانى ها در صدد برآمدند مسائل تجارى و سیاسى خود را با ایران مطرح کنند. در سال 1637م انعقاد معاهده ترک مخاصمه آندروسوو47 بین لهستان و روسیه یک دوره طولانى جنگ و خصومت بر سر اوکراین را بین این دو قدرت خاتمه بخشیده و افق جدیدى را جهت اقدام هماهنگ علیه عثمانى بر روى آنان گشوده بود. علاوه بر این، معاهده آندروسوو این نتیجه را به دنبال داشت که به بازرگانان روسى اجازه داد از طریق لهستان به اروپاى شرقى بروند و بازرگانان لهستانى هم مى توانستند از روسیه گذشته، به ایران عزیمت کنند.48 به دنبال این، یک سفارت لهستانى به رهبرى بوگدان گوردزایسکى49 (گرجى) در سال 1077ـ1079ق/1668م به ایران عزیمت نمود. وظیفه سفارت این بود که ایجاد یک ائتلاف ضد عثمانى را به دربار ایران پیشنهاد کند. به هر حال، این بخش از مأموریت او ممکن است بخشى از رسالت اصلى و ضرورى او بوده باشد. از وظایف اصلى این سفارت، تشویق دولت ایران جهت تصدیق موافقت نامه اى بود که در سال 1077ـ1088ق/1667م بین روس ها و بازرگانان ارمنى ایران منعقد شده بود که به موجب آن بازرگانان ارمنى ایران امتیازات تجارى را به دست آوردند. در عوض قول دادند ابریشمى را که آن ها قبلاً به بنادر لوانت حمل مى کردند، از این پس از طریق روسیه حمل کنند. بوگدان گوردزایسکى، بهویژه مأموریت داشت بسترى را فراهم کند که بخشى از این جریان جدید بازرگانى به لهستان منتقل شود.50 او در ماه شوال - ذیقعده سال 1080/ فوریه و مارس 1670 به همراه سر اسقف نخجوان، ماتئوس آوانیک51 به حضور شاه سلیمان بار یافت. وى به نمایندگى از لویى چهاردهم52، پاپ کلمان نهم53، دوک توسکانى54 و دوج ونیز55 در صدد جلب مشارکت ایران در ائتلاف ضد عثمانى بود.56 مسکو از مدت ها پیش جزء آن دسته از دولت هاى اروپایى بود، که سعى داشتند ایران را وارد یک ائتلاف ضد عثمانى 57 کنند.

    هیئت هاى دیپلماسى

    به هر حال، رقابت و خصومت بین روسیه و لهستان غالباً مانع شده بود که روسیه بتواند در راستاى برقرارى تجارت با سایر قدرت هاى مسیحى گامى بردارد. این روند با انعقاد معاهده صلح آندروسوو دگرگون شد، چرا که این معاهده، موازنه قدرت در اروپاى شرقى را تغییر داد و یک بار دیگر تزار را به جمع شرکاى فعّالى برگرداند که سعى داشتند بابعالى58 را در انزوا و قرنطینه نگه دارند. اعزام سه سفارت کامل به اصفهان افزون بر نُه هیئت معمولى در دهه بعد نشان دهنده این بود که مجدداً علایق و منافعى را در ایران جستوجو مى کنند.59

    تشدید فعالیت هاى دیپلماسى در چند سال بعد که در راستاى تهدید عثمانى تمرکز یافته بود، طى سال هاى 1083ـ1085ق/1673م روى داد; سال هایى که در آن، کشمکش صفوى - عثمانى، شروع جنگ دیگرى را هشدار مى داد. نمایندگى سیاسى روسیه، انگلیس و فرانسه جهت جلب توجه دربار صفوى با هم رقابت مى کردند. هیئت هاى نمایندگى فرانسه و انگلیس جهت تحصیل حقوق تجارى یا توسعه آن در اصفهان گرد هم آمدند، چنان که هیئت اعزامى روسیه هم اهداف تجارى را با مقاصد سیاسى در هم آمیخت. نمایندگان روس، خبر پیروزى لهستان را بر ارتش عثمانى در خورزین60 به ایران آوردند و هدفشان این بود که شاه را ترغیب کنند تا به اتحادى که اخیراً بین لهستان و روسیه برقرار گردیده است، ملحق شود و سوى بغداد لشکرکشى نماید. عمق این پیچیدگى ها هنگامى آشکار گردید که گریگورى لوزیکنت61 در سال 1082ق/1671م به عنوان فرستاده شاه و نماینده بازرگانان ارمنى جلفاى جدید، از مسکو بازدید کرد. بخشى از رسالت او تقاضاى غرامت اموال مسروقه بازرگانان ایرانى بود که به واسطه شورش اخیر یاغیان استن کا رازین62 به یغما رفته بود. خشم مقامات ایرانى به دلیل این مسئله با عصبانیت روس ها برابرى مى کرد. علت ناراحتى روس ها این بود که شاه موفق نشده بود هیئتى را که به نمایندگى از استن کا رازین به اصفهان آمده بود، دست گیر نموده و به دولت متبوعش مسترد دارد. به رغم تلاش هایى که لوزیکنت جهت رفع موانع انجام داد، خوددارى مسکو از پرداخت غرامت اموال مسروقه به ایران، گسترش روابط را با مشکل روبه رو ساخت. پذیرایى و استقبال سرد از هیئت نمایندگى روسیه که بعداً به اصفهان آمدند، آشکار ساخت که روسیه چقدر نفوذ و اهمیت خود را از دست داده است. اف. وزنیچسن،63 رئیس هیئت نمایندگى، مجبور شد در مقابل شاه، زانو بزند. شاه هم طبق معمول جویاى سلامتى تزار نشد. حاجت به تذکار نیست که جلب مشارکت ایران در ائتلاف ضد عثمانى در دستور کار جلسه نبود.64

    [هوشیارى سیاسى شاه سلیمان]

    شکست لهستان در پادلیا65، توأم با تنزل ناگهانى روابط دولت عثمانى- صفوى سبب شد که روسیه و لهستان طى چند سال آتى نیز پیشنهادهاى سیاسى خود را به ایران ارائه دهند. روس ها به واسطه هیئت اعزامى که توسط پرى کلنسکى66 و کریستوفرو67 رهبرى مى شد، شاه را در سال 1672م جهت پیوستن به اتحادى که اخیراً توسط لهستان روسیه شکل گرفته بود و نیز حمله به بغداد ترغیب کردند.68شاه سلیمان، پیشنهاد کریستوفرو را رد کرد و بدین وسیله نیات خود را آشکار ساخت، مبنى بر این که او زمانى به بغداد حمله خواهد کرد که روسیه و لهستان واقعاً درگیر جنگ با ترکان باشند، علاوه بر این شاه را مطمئن سازند که بدون جلب نظر او با عثمانى صلح نخواهند کرد. با توجه به بیانات شیخ على خان که در خلال مذاکره با هیئت هاى اروپایى ایراد گردید و بر آن تکیه شده است، مى توان به صراحت علل عقیم ماندن راه کارهاى بلندمدت سیاسى قدرت هاى اروپایى را دریافت. هنگامى که از وزیر اعظم خواسته شد راجع به تقاضاى اروپاییان در خصوص ایجاد ائتلاف ضد عثمانى جواب و توضیح مفصل ترى بدهد، وى که به نظر مى رسید پیشقراول حرکت ضد روسیه در دربار بود، در جوابى دندان شکن گفت: «قدرت هاى مسیحى به کرات شاه ایران را جهت اتحاد با خودشان براى جنگ علیه ترک ها فرا خوانده اند. بعد از آن همیشه بدون حضور متحدشان صلح نموده اند».69

    شاه سلیمان، به رغم مخالفت ظاهرى با از سرگیرى خصومت با عثمانى ها در پاییز سال 1084ق/1673م عازم قزوین شد، چنان که بعضى این حرکت را به منزله آمادگى جهت شروع جنگ جدید براى باز پس گیرى بغداد قلمداد نمودند.70 شاه سال بعد، طى اقامتش در قزوین یک کشیش اسپانیولى به نام پدرو کوبرو سباستیان71را به حضور پذیرفت. وى نامه اى از مارشال لهستان و شاه آتى یان سوم سوبیسکى72(دوره سلطنت 1674ـ1696م) همراه خود آورده بود. در این نامه که در ژوئن 1673 تحریر یافته بود، از شاه خواسته بود که جهت انجام عملیات نظامى مشترک علیه بابعالى، به ائتلاف لهستان روسیه ملحق شود.73 در ماه صفر 1085/مى1675 گزارش شد که عثمانى ها و صفویان بر سر مسئله عوارض راه دارى و حقوق گمرکى در سرحدات نواحى بغداد و بصره تصادم پیدا کرده اند و یک ماه بعد، با ورود نمایندگانى از خوشاب74، یک بخش مستقل از کردستان، روابط ایران و عثمانى آبستن تحولات جدیدى گردید. این نمایندگان نگران بودند که دولت عثمانى خوشاب را به قلمرو خود ضمیمه نماید و پیشنهاد کردند که خراج گزار دولت صفوى باشند. شاه پس از مشورت با مشاورانش، این پیشنهاد را رد کرد و به حاکم خوشاب گفته شد که خودش به بهترین وجهى که مى تواند با بابعالى کنار بیاید.75تصمیم به قطع کشمکش هاى فزاینده، ممکن است به دلیل  عکس العمل عثمانى ها صورت گرفته باشد، چرا که عثمانى ها توپخانه و سایر تجهیزات نظامى خود را از اسکندریه به سوى بغداد حرکت داده بودند.76 به همین گونه تهدیدهاى عثمانى ممکن است نتیجه تشکیل جلسه اى بوده باشد که شاه آن را در 13 جمادى الاولى/5 آگوست با صاحب منصبان خود جهت بررسى تقاضاى روسیه مبنى بر اعزام بیست هزار نیروى نظامى به منظور جنگ علیه عثمانى ها برگزار نمود. این تقاضاى روسیه، ماه گذشته توسط فرستاده روس ها به ایران مطرح شده بود. این درخواست نیز پذیرفته نشد. استدلال شاه این بود: «بى احترامى نمودن به روس ها بهتر از نقض پیمان صلح با عثمانى هاست».77

    هیچ یک از هشدارهایى که از سوى دربار صفوى داده شد، قدرت هاى مسیحى را از تلاش جهت کشاندن ایران به ائتلاف ضد عثمانى باز نداشت. ابتکارهاى سیاسى آن ها طى سال هاى 1094ـ1096ق/1683ـ1685م به اوج خود رسید. سال قبل، ارتش عثمانى در عملیاتى ناموفق وین را محاصره کرد و توسط نیروهاى لهستان مغلوب شد. پیشینه بعضى از هیئت هاى تبلیغى که طى این آخرین دوره از جنگ هاى اروپایى مجدداً تشکیل یافتند، به مسائل و استراتژى هاى نظامى محدود نمى شد.

    [سیاست هاى مداخله جویانه پاپ]

    در سال 1682م پاپ اینوسان یازدهم،78 کناب سباستین79 آلمانى را به عنوان سر اسقف جدید نخجوان در ارمنستان منصوب نمود و او را همراه نامه خود به شاه صفوى، روانه ایران کرد. کناب، در مسیرش به سوى شرق، در وین توقف کرد. او در آن جا از امپراتور اتریش، لئوپلد اول80 (دوره سلطنت 1705-1655م) تقاضا نمود که براى تأسیس صومعه دومینیکن در اصفهان، یاریش کند. در حالى که وظایف خود را در دربار صفوى به عنوان نماینده امپراتور انجام مى داد، یورش عثمانى به اتریش - هنگرى81 در حول و حوش بهار سال 1094ق/1683م باعث شد که امپراتور نامه اى به کناب بدهد و طى آن از شاه تقاضا کند که عملیاتى را علیه عثمانى سازماندهى نماید تا بدین وسیله قدرت هاى اروپایى که در محاصره عثمانى هستند، خلاص شوند. کناب هم چنین قبل از ترک وین، نامه دیگرى از سوى پاپ دریافت کرد که در 19 ژوئن نوشته شده و حاکى از پیشروى دولت عثمانى بود. در این نامه هم پاپ اینوسان، شاه رابه اقدام علیه عثمانى ترغیب کرده بود. کناب هنگام ورود به لهستان نیز نامه اى از یان سوم سوبیسکى دریافت داشت. یان سوم، در گرماگرم جنگ با تمام قوایش، فرصت را غنیمت شمرده تا این کشیش ره گذر را ملاقات کند.82

    در حالى که سفیر لهستان از ایران باز مى گشت، کناب با دستورالعمل هایى به سوى ایران رفت تا شاه را از موارد ذیل مطلع نماید:

    1- شکست ترکان در 10 رمضان/12 آگوست در جنگ کالنبرگ83 روى داده بود.

    2- تشکیل ائتلاف بین دول لهستان و اتریش و نقش سرنوشت سازى که پاپ در این راستا ایفا کرده بود.

    3- علاقه روسیه جهت پیوستن به این ائتلاف پس از انعقاد صلح بین لهستان و روسیه. (در واقع اتحاد مقدس84 بین لهستان، اتریش و ونیز فقط تا مارس سال 1684 دوام آورد و روسیه در سال 1684 میلادى طى معاهده صلح روسیه - لهستان به این اتحاد ملحق شد).

    با توجه به این مسائل، کناب مزیت اقدام نظامى مشترک بر ضد عثمانى را به ایرانیان گوشزد کرد.85 معطلى در روسیه باعث شد که کناب در ماه ذیقعده 1095/اکتبر1684 وارد اصفهان شود.

    [دیپلماسى فعّال لهستان]

    کناب به هیچ وجه تنها فرستاده اى نبود که از سوى پادشاه لهستان جهت پى گیرى این موضوع به دربار صفوى آمده باشد.لهستان، به خوبى روند اعزام فرستادگان سیاسى خود را به ایران، با اعزام مأموران و پیک هاى متعدد در سال 1087ق/1676م- به دنبال انعقاد معاهده زُرآنو86 که لهستان، اوکراین را به عثمانى واگذار کرد- و تعدادى مبلّغ مذهبى بین سال هاى 1093ـ1096ق /1682ـ1684م حفظ نموده و تدوام بخشید.87 دومان گزارش مى کند که چگونه یان سوم سوبیسکى بین ماه هاى شوال و ذیحجه سال 1094/سپتامبر و نوامبر 1683 در حین لشکرکشى هایش از مکان هاى مختلفى، نظیر پارکنى88، شیسن89 و اشترگم (گرن)90در هنگرى که  با یورش ارتش عثمانى مواجه بود هشت نامه براى شاه نوشت.91 این نامه ها به وسیله پیک ها و مأموران مختلف به اصفهان رسانده شد. یکى از این مأموران بوگدان گوردزایسکى بود که یک بار دیگر در ربیع الاول 1095/فوریه 1684 به اصفهان اعزام گشت. در نیمه دوم همان سال دو مأمور سیاسى دیگر به نام هاى آدام کانتسکى92 و تئودور میرانویچ93 به اصفهان فرستاده شدند. پطروس بدیک که در سال 1693م از سوى ائتلاف قدرت هاى مسیحى به ایران اعزام شده و در مسیرش از ورشو عبور کرده بود تا نامه هایى را از یان سوم سوبیسکى دریافت دارد، باید دومین فرد بوده باشد که در این راستا به ایران آمده است.94 بنابراین، بدیک هرگز به ایران نرسید، چرا که در نقطه اى در طول خط مرزى لهستان - روسیه ناپدید گشت. منصب و مأموریت او به عنوان فرستاده کشور لهستان، بر عهده کنت کنستانتین سلیمان ژکورسکى95، ارمنى اى که در لهستان جزو طبقه اشراف درآمده بود، واگذار گردید.96 صرف نظر از هیئت هاى لهستانى و سایر هیئت هاى نمایندگى، دو هیئت اعزامى غربى دیگر در همان زمان در اصفهان حضور داشتند. اولین هیئت نمایندگى از جانب تزار روسیه، تحت ریاست یک نفر یونانى الاصل به نام کنستانتین کریستوفرو (کنستانتین کریستوفروویچ)97 به ایران آمده بود که قبلاً هم به استانبول اعزام شده بود. دیگر نماینده سیاسى، لودویش فابریتیوس98 بود که در سال 1095ـ1096ق/1648م براى دومین بار به عنوان نماینده شاه سوئد از ایران دیدن نمود. بسان بیشتر نمایندگانى که از شمال به ایران مى آمدند، هیئت فابریتیوس هم مسائل تجارى و اهداف سیاسى را در هم آمیخت. ما از طریق کمپفر، منشى سفارت و خود فابریتیوس، اطلاعات بالنسبه خوبى راجع به سرنوشت هیئت نمایندگى سوئدى به دست مى آوریم.99 این هیئت در 3 ربیع الثانى/30 مارس، ده روز پس از سال جدید ایرانیان، نوروز وارد اصفهان شد و مجبور بود چهار ماه تمام منتظر بماند تا شاه در 27 شعبان/30 جولاى رسماً آن ها را به حضور بپذیرد.100 به نظر مى رسد توضیحات فابریتیوس منطقى است. هیئت اعزامى ممکن است مجبور شده باشد جهت اولین باریابى حتى در شرایط «طبیعى» براى مدت طولانى منتظر بماند. این رویه، معمولى بود که شاهان صفوى هیئت هاى نمایندگى خارجى را قبل از این که به حضور بپذیرند، براى مدت زمان مدیدى منتظر نگه مى داشتند، آن گاه آنان را به طور دسته جمعى و در ایام تعطیلى مانند نوروز که میهمانى مجلل و پر ریخت و پاشى براى درباریان و میهمانان خارجى ترتیب داده مى شد، به حضور مى پذیرفتند. شاردن توضیح مى دهد که معطل نگه داشتن فرستادگان خارجى براى مدت زمان طولانى، از سیاست آگاهانه صفویان نشأت مى گرفت که مى خواستند بر جلال و شکوه دربار بیفزایند.101 فابریتیوس هنگامى که نزد شاه سلیمان راه یافت، تقاضاهاى خود را در قالب چهار موضوع به او تقدیم نمود، از جمله این موضوعات، پیشنهاد پادشاه سوئد چارلز یازدهم102 بود که از شاه خواسته بود به ائتلاف اروپایى ضد عثمانى بپیوندد با این خبر که سوئدیان دوازده هزار سرباز را براى مساعدت به ایران آماده کرده اند.103 اگرچه رسم بود که نمایندگان خارجى پس از معطلى زیاد به حضور شاه باریابند معمولاً طى تعطیلى هاى مهم نیز غیر معمول نبود که جهت باریابى به محضر شاه، مدت زمان زیادى را به انتظار بنشینند تا جواب نهایى شاه یا اجازه مراجعت را دریافت دارند. در ماه ربیع الثانى سال 1096/مارس سال 1685 کناب - که خودش فقط در خلال جشنى که در ماه نوروز برگزار شد، به حضور شاه بار یافته بود - نامه اى به امپراتور لئوپولد اول104 نوشت و در آن نامه خاطر نشان ساخت که نمایندگان لهستان، سوئد و روسیه هنوز منتظر دریافت جواب نامه هاى خود هستند که شش ماه پیش تسلیم نموده اند. او اضافه کرد تنها نشانه آمادگى جنگى صفویان حضور قشونى از آن ها در گرجستان بود که آن ها هم بر اثر شیوع طاعونِ سال قبل، به عقب فرا خوانده شده بودند.105

    شکیبایى هیئت هاى مختلف خارجى باید در یک سال دیگر هم محک زده شده باشد، چرا که فقط در تابستان سال 1098ق/1686م بیش از دو سال که از ورود به پایتخت صفویان گذشت، فابریتیوس (احتمالاً همراه نمایندگان روسیه و لهستان) اجازه یافت که پایتخت را ترک کند.

    مسامحه دربار در رسیدگى سریع به این موضوع، که به نظر مى رسد صرفاً به این ایده شایع دامن مى زد که قدرت هاى اروپایى با جلب نظر یک حاکم ایرانى توانسته اند او را مجاب سازند، نسبت به هر پیشنهادى که اصرار داشت او را از سستى و تنبلى برهاند، دست رد بزند. ماهیت پیام نهایى شاه به مأموران مختلف به هر حال بیان گر مطلب دیگرى است. با اطمینان مى توان گفت که نتایج حاصله بسیار ضعیف بود.

    [ناکامى دیپلماسى اروپاییان]

    در نهایت، دربار صفوى هر گونه پیشنهادى را جهت پیوستن به دسته بندى و جنگ رد کرد. فابریتیوس گزارش مى کند که چگونه شاه به او اطلاع داد باید خوشحال باشد که تمام خواسته هاى شاه سوئد را جز هر پیشنهادى جهت از سرگیرى خصومت با عثمانى برآورده ساخته است. فابریتیوس مى گوید: شاه سلیمان ادامه داد: «اجداد من پیمان صلح بسته اند و من تا ابد نسبت به آن وفادار خواهم بود. لعنت بر اولین کسى که دوباره دست به شمشیر ببرد... ما خودمان باعث شدیم که توسط قدرت هاى مسیحى به مقدار زیادى ترک ها را رنجیده خاطر سازیم، اما بعداً قدرت هاى مسیحى بدون آن که ما را به حساب آورند، صلح کردند».106

    گزارش هاى دیگرى در مورد آخرین بار عامى که جهت پذیرایى از نمایندگان متعدد سیاسى برگزار شد، حدود و روابط سیاسى و ملاحظات استراتژیک صفویان را نمایان مى سازد. بنا به روایت سانسون، نماینده آلمانى (کناب) هنگام باریابى به حضور شاه، مزایاى انضمام ایران به ائتلاف ضد عثمانى را به او گوشزد کرد. در همین راستا شاه جواب داد که او هیچ امتیازى را در پیوستن به اتحاد ضد عثمانى نمى بیند که فراتر از حفظ روابط مسالمت آمیز با همسایگانش باشد. شاه صفوى در جواب فرستاده لهستان که تأکید مى کرد زمان مناسب براى صفویان فرا رسیده است که شهرهاى بغداد، بصره و ارزروم را باز پس گیرند، گفت: «این شهرها براى ایران مهم تر از شهر کامى نیتک107 براى لهستان نیست» (که در سال 1672م به تصرف عثمانى ها در آمده بود). بدین طریق، بصیرت و آگاهى خود را در مورد توسعه طلبى هاى عثمانى در اروپا نمایان ساخت. او افزود: «هرگاه لهستان شهر کامى نیتک را مجدداً به تصرف درآورد، دولت ایران نیز شهرهاى بصره، بغداد و ارزروم را تصرف خواهد کرد».108 پیام نهایى شاه سلیمان، براى فرستاده روسیه هم، صریح و قاطع بود. فرستاده روسیه به شرح این نکته پرداخت که اینک وضع امپراتورى عثمانى بسیار وخیم شده است و اکنون چقدر براى ایران آسان است که او را از میان بردارد. بدو پاسخ دادند: «بگذار بنده خدا ضعیف و گرفتار باقى بماند، ولى ما نمى خواهیم به کلى از میان برود. راست است که او همسایه زورمند ماست و اغلب ما را ناراحت کرده است، ولى ما تحمل آن را نداریم که پادشاهى از مذاهب دیگر، با ما همسایه شود. از این گذشته به مصلحت ما نیست که او چندان ضعیف شود که از پاى درآید، زیرا کشور او سدى است در جلو مسیحیان، که ما را از اینان آسوده خاطر مى سازد». شیخ على خان نطق کنایه آمیز خود را این گونه کامل کرد:

    «خیلى خطرناک است که انسان درِ کندوى بسته زنبور عسل را باز کند، زیرا در معرض نیش زنبوران واقع خواهد شد». به این ترتیب مى خواست به آن ها بفهماند که وقتى سلطان عثمانى که دشمن خطرناک ایران به شمار مى رود با مسیحیان گرفتار و مشغول باشد، ایران از صلح و آرامش برخوردار خواهد بود، ولى اگر در چنین مواردى او نیز به عثمانى حمله کند تاتارها، مغول ها و ازبک ها که همه با سلطان عثمانى هم مذهب هستند، به سرزمین ایران هجوم خواهند آورد و این گو با این که قدرت و قوت آن ها در مقابل ایران چیزى به حساب نمى آید، ولى چون زنبوران که وقتى عده آن ها افزایش یابد خطرناک مى باشند، باید از آن ها و نیز از حملاتشان اجتناب کرد و در این مورد، مسیحیان هم به دلیل بُعد مسافت نمى توانند کمک شایسته اى نسبت به ما به عمل آورند.»109

    [دیپلماسى فعّال شاه سلیمان]

    صرف نظر از مسئله زمام دارىِ شخص شاه سلیمان، مى توانیم نتیجه بگیریم که دربار را بیش از صرف سستى و تنبلى، ملاحظات استراتژیکى و ژئوپلتیکى، به حالت انفعالى درآورده بود. بدون تردید در دهه 1680م صاحب منصبان دولت صفوى از وضعیت اسفناک دولت ایران آگاهى داشتند. این امر، علاوه بر یک محاسبه دقیق از امکانات قواى متحدین و دشمنان، باید نخبگان حاکم دولت صفوى را متقاعد کرده باشد که نقض پیمان صلح شکننده با عثمانى، غیر عقلایى خواهد بود. تجربیات ایرانیان در مورد اروپاییان که از مدت ها پیش مصمم بودند ایران را در یک اتحاد ضد عثمانى گرفتار سازند، حتى بدون این که هیچ یک از تعهدات خود را در خصوص مساعدت نظامى به ایران عملى نمایند، بى تردید ایرانیان را بیشتر تقویت نمود که در تصمیم خود مبنى بر رعایت بى طرفى در کشمکش هاى بین عثمانى ها و قدرت هاى مسیحى مصمم تر گردند. آخرین مسئله اى که غربیان کمتر بدان توجه مى کردند امکان اتحاد ضد صفوى همسایگان ایران بود. تصور ایجاد یک اتحاد سنى که شیعیان ایران را نشانه رود، در مخیله عثمانى ها نمى گنجید و مغولان و ازبکان به کرات یک چنین اتحادى را پیشنهاد کردند و صرفاً سوء ظن متقابل مغول، ازبک و علایق و اولویت هاى متفاوت آن ها در آن زمان، مانع از تحقق آن ایده گردید.110 بر اساس مطالعه وسیع تر، بر روى یک سرى از منابع موجود، تنها به این نتیجه مى رسیم که تجسم دربار صفوى، چنان که در بعضى روایات آمده، به عنوان یک دربار ضعیف و بى حرکت که به ایستادگى در مقابل دشمن بزرگش تمایلى نداشت، به اندازه کافى با واقعیت مطابقت نمى کند.

    براى مثال، گزارش کناب در ماه آوریل سال 1685 مدعى است که بابعالى نماینده اى را به اصفهان فرستاد که چندین خانواده تبعه سلطان را که در ایران زندگى مى کردند به عثمانى برگرداند و مجدداً تحت حاکمیت سلطان درآورد. طبق روایات کناب، به نماینده گفته شده بود: «هر کس بخواهد در ایران زندگى کند، به زور اخراج نخواهد شد».111 یک سیاست فعّال ترى نیز در دربار صفوى، در واکنش به اطلاعات واصله از اروپا دیده مى شود. پادشاه سوبیسکى در نامه اش فرمانرواى صفوى را از پیروزى هایش و به طور کلى از پیشرفت منازعات ضد عثمانى آگاه ساخت. دومان که در موقعیتى قرار گرفته بود که به عنوان مترجم مکاتبات خارجى دربار شناخته مى شد (و به عنوان یک فرانسوى، احتمالاً وظیفه داشت که شاه را از جنگ با عثمانى باز دارد) اظهار مى دارد که پادشاه لهستان در نامه هایش، به شاه سلیمان توصیه کرد که یک اردوکشى به سوى بغداد و سایر نقاطى که در امتداد دجله قرار دارند یا قبلاً به ایران تعلق داشته اند راه بیندازد و سوگند یاد کرد که صلح با عثمانى محقق نخواهد شد مگر این که نقاطى که قبلاً در مالکیت ایران بوده است، به ایران مسترد گردد.112 شاه سلیمان هم ظاهراً بعد از مطالعه گزارش هاى آزادسازى وین، تحریک شد که بغداد را باز پس گیرد، لذا جاسوسانى به قلمرو ترکان رفتند تا شکست عثمانى را تأیید کنند.113 گفته مى شود در همان زمان سلطان محمد چهارم، نسبت به اخبار نگران کننده، مبنى بر این که پادشاه لهستان، با اعزام هیئت نمایندگى خود، فرستاده مخصوصى را به اصفهان روانه کرده است، واکنش نشان داد (ممکن است این فرد شخص دیگرى غیر از آن فردى باشد که کناب از او نام مى برد). این هیئت نمایندگى، هدایاى گران بهایى را به همراه آورده بود که به واسطه آن ها اندیشه حاکم بر دربار صفوى را تغییر دهد و على الظاهر موفق شده بود که به هدف خود نایل آید.114 شایع بود که عثمانى ها با پرداخت پول به صفویان و رفع موانع عبور و مرور زوّار به مکه، که همیشه منشأ اختلاف دو دولت بود، ایران را آرام کردند و از برقرارى روابط مسالمت آمیز پایدار مطمئن ساختند.115 عثمانى ها حتى ممکن است از صفویان تقاضا کرده باشند که در رویارویى با قدرت هاى اروپایى، آنان را یارى کنند; تقاضایى که شاه سلیمان به قرار مسموع در جواب آن مى گوید: «هر گاه بغداد به او مسترد گردد، در صدد بر مى آید که عثمانى را مساعدت نماید، اما از طرف دیگر هنگامى که جنگ با مسیحیان پایان پذیرد هدفش به دست آوردن قلاعى است که از قدیم در حوزه قلمرو ایران بوده است».116

    نوشته اى با همان سبک، اما با محتوا و مضمونى جالب تر، در بردارنده نامه هاى بى نام و نشانى است که در کتابخانه کاسانه تنسه117 و آکادمى لنچیه118، در شهر رم ایتالیا موجود است. در این کتابخانه مکتوبى وجود دارد که ادعا مى شود بیان گر دیپلماسى شاه سلیمان است و عنوان آن این است: «گزارش واقعى از جنگى که شاه ایران درماه ژوئن 1684 با لشکر کشى جهت محاصره بغداد، به محمد چهارم پیشنهاد نمود». این گزارش در ضمیمه خواهد آمد. در آکادمى لنچیه یک سرى نامه ها نگهدارى مى شود که بین شاه سلیمان و فرماندهان متعددى در اروپا و هم چنین پادشاه حبشه (اتیوپى) مبادله شده اند. در همین راستا نامه اى از شاه صفوى به پادشاه لهستان، سوبیسکى وجود دارد که در آن شاه سلیمان تأیید مى کند که نامه هاى قبلى پادشاه لهستان را دریافت داشته است و از صراحت و رفاقتى که در نامه هایش نشان داده قدردانى مى کند. خود شاه هم متقابلاً مراتب دوستى خود را اعلام مى دارد.119 در همان کتابخانه ذیل عنوان «گزارش هایى از قسطنطنیه و جاهاى دیگر» مفاد مکاتبه اى که بین سلطان عثمانى، محمد چهارم و شاه سلیمان انجام گرفته است، وجود دارد که در آن سلطان عثمانى، شاه صفوى را دزد و غاصب خطاب مى کند، چرا که قصد داشته است به سوى بغداد حرکت کند و آن جا را تصرف نماید. هم چنین او را خائن مى نامد به این دلیل که مى خواسته با قدرت هاى اروپایى متحد شده و با تهدید نظامى، از عثمانى انتقام گیرى نماید. شاه صفوى، در عوض با مطلع ساختن سلطان عثمانى مبنى بر این که او در واقع، دسته هاى نظامى خود را به سوى بغداد گسیل داشته و نواحى اطراف شهر را غارت نموده و بسیارى از مردم آن نواحى را زیر فرمان خود آورده است، به نامه او جواب داد. هم چنین اضافه کرد که قدرت هاى مسیحى، هرگز به اندازه سلطان عثمانى اسباب نگرانى او نشده اند. هر دوى این نامه ها در ضمیمه بیان مى شود. جفت سوم از نامه هاى همان کتابخانه، یک مبادله صورى بین شاه سلیمان و پادشاه حبشه، پرته ایانى (پریستر جان)120 را نشان مى دهد که در آن ها شاه سلیمان، پادشاه حبشه را مطلع مى سازد که به سوى بغداد حرکت کرده است. شاه سلیمان، همراه نامه، دوازده رأس اسب را هم «همراه با زین هایى که از زر ناب ساخته شده و از آن پادشاه ستم گر شهوتران و رسوا به غنیمت گرفته شده بود» پیش کش نمود. فرمانرواى اتیوپى، در حالى که به وسیله یک کشتى هلندى به نام لیوارنو121، چهار زنجیر فیل به ایران مى فرستاد، در پاسخ، پادشاه صفوى را دعوت نمود که به عملیات مشترک علیه ترکان ملحق شود.122 حضور پریستر جان افسانه اى به عنوان یک شریک در مکاتبه اخیر، علاوه بر آگاه ساختن ما از رویدادهاى واقعى و تحولات ایران در آن زمان، سبب مى شود که به آسانى این رسالات را به عنوان مثال هایى از سبک ترکیه اى نمایان سازیم. بعد از این که عثمانى در سال 857ق/1453م قسطنطنیه را تصرف کرد و ادبیات ضد ترک در اروپا گسترش یافت و بدین وسیله، مرز میان واقعیت و افسانه، مبهم و نامشخص گردید، رسالات، جزوات و کتاب هاى مجادله آمیز، مشتمل بر نامه ها و گزارش هایى بودند که تمایل داشتند مجدداً دوران هایى را که جنگ مسلحانه برقرار بود یا بحران هایى بین عثمانى و قدرت هاى مسیحى طغیان مى کرد، نمایان سازند. نخستین بار این نامه هاى به اصطلاح جعلىِ منسوب به سلطان، در آلمان پدیدار شدند و به موقع به ایتالیا، لهستان و روسیه راه یافتند و در آن کشورها به زبان هاى گوناگونى که بدان تکلم مى شد، ترجمه شدند.123 آن هایى که اردو کشى شاه علیه عثمانى را ترسیم مى کنند، ظاهراً به ایران هم راه یافته اند، علاوه بر این، نامه اى توسط رافائل دومان در شعبان سال 1096/ژوئن 1685 نوشته شده که مشتمل بر عبارات ذیل است:

    ما در این جا، گزارش هاى متعددى از فرانسه و نقاط دیگرى که تحت فرمانروایى قدرت هاى مسیحى است دریافت کردیم. طبق این گزارش ها، شاه ایران، جهت خلع سلطان بزرگ یک اردوکشى را سازمان دهى کرده است. آن ها در مورد مواجهه متقابل، حملات و تحرکات دفاعى به تفصیل صحبت مى کنند.124 دومان، نظریه خود را در خصوص جوهره سیاست خارجى ایران که در دوره زمام دارى شاه سلیمان به منصه ظهور رسیده است این گونه خلاصه مى کند: «چنین وضعیتى بى نظیر است. ایرانیان فاقد قدرت و اراده هستند و حتى نمى توانند در مورد سازماندهى یک اردوکشى بیندیشند».125

    آرزوهاى غربیان به منظور ایجاد یک اتحاد فراگیر علیه عثمانى ها در دهه 1680م محو نشد. از این رو در سال 1691م نوشته اى به امپراتور لئوپولد اول و فرمانرواى استان هلند، ویلیام سوم126 (دوره زمام دارى 1689ـ1702م) تقدیم شد که از ضرورت و در واقع، فوریت اعزام هیئتى به ایران نیز حکایت مى کرد.127 باز هم اولیاى امور دولت صفوى، رویه خود را مبنى بر رد تمام پیشنهادهایى که جهت الحاق ایران به یک اتحاد ضد عثمانى ارائه مى شد، ادامه دادند. در سال 1101ق/1690م شاه سلیمان فرستاده اى را به نام حسین خان بیک، جهت عرض تبریک به مناسبت جلوس تزار پطر روانه مسکو کرد. پس از ورود به مسکو در 12 رجب1103/مارس 1692، تزار رومانف، رسماً به فرستاده دولت صفوى اطلاع داد که ایران مایل نیست به اتحاد ضد عثمانى ملحق شود که روس ها از مدت ها پیش در پى ایجاد آن بوده اند.128 عثمانى ها هم در این زمان، بایستى خودشان را به واسطه تمایلات صلح طلبى ایران قانع کرده باشند، زیرا در سال 1100ـ1101ق/1689م سلطان عثمانى، سلیمان دوم، نامه اى به اورنگ زیب امپراتور مغول نوشت که بیش از این، وقت خود را صرف این مسئله نکند که مذهب رسمى صفویان، تهدیدى براى اسلام راستین (تسنن) به شمار مى آید و براى نخستین بار از تلاش براى ایجاد اتحاد ضد ایران خوددارى نماید.129 در دوره زمام دارى شاه سلطان حسین (دوره سلطنت 1105ـ1135ق/1694ـ1722م) ایران سعى کرد روابط دوستانه خود را با قدرت هاى اروپایى تداوم بخشد. در واقع تا آخر عصر صفوى، این روند به عنوان یک اصل مهم در سیاست خارجى ایران باقى ماند تا ایران با حفظ روابط دوستانه با قدرت هاى اروپایى که سعى داشتند او را نیز به دشمنى با عثمانى بکشانند، به عنوان کمربند ایمنى،130 گرداگرد دولت عثمانى را محافظت نمایند. چنان که سیّاح آلمانى، شیلنگر131 دریافت که در آغاز قرن هیجدهم «یکى از اصول کلى دولتش (شاه سلطان حسین) حفظ روابط دوستانه پایدار با مسکو، لهستان و آلمان جهت کنترل ترکان بود.»132 به هر حال، ملاحظات ژئوپلتیکى ایجاب کرد که روابط دوستانه هرگز نباید از مبادله سفرا فراتر رود.



     

    ()

    ضمیمهA

    گزارشى واقعى از اعلان جنگ شاه ایران به محمد چهارم، ترک بزرگ،

    درماه ژوئن سال 1684م و لشکرکشى ارتش شاه جهت محاصره بغداد

    ونیز(1095 ق/1684م)

    به محض این که شاه ایران از شکست ارتش مهیب ترک در وین در اتریش آگاهى یافت، متوجه شد که عجالتاً هیچ تدبیر جنگى، بهتر از باز پس گیرى شهر بزرگ بغداد نیست، لذا سریعاً سفیرى را به قسطنطنیه، نزد ترک بزرگ اعزام نمود تا بدین وسیله به اطلاع بابعالى برساند که سلطان بزرگ، به اجحاف بغداد را تصرف کرده است بنابراین باید آن را به شاه ایران مسترد دارد که حاکم به حق و قانونى آن است در غیر این صورت، شاه ایران، اعلان جنگ خواهد داد. شاه در همان زمان به کبف کبلان،133فرمانده کل قشون شاهنشاهى134 دستور داد که تمام تلاش خود را جهت فراهم نمودن سپاهى گران، مرکب از سواره و پیاده نظام به کار گیرد و این نیروى جمع آورى شده را به پنجاه هزار سواره دایمى (غیر از گارد سلطنتى) بیفزاید و به سوى تبریز حرکت کند، آن گاه شاه هم در رأس قشونى دیگر از پى کبف کبلان روانه خواهد شد تا به سمت بغداد روند و آماده باشند که اگر ترک بزرگ از تسلیم شهر امتناع ورزید، شهر را محاصره کنند. گویا شاه ایران به این نتیجه رسیده بود که او شهر بغداد را پس نخواهد داد. از قسطنطنیه گزارش شده است که در ماه ژوئن سفیر شاه ایران به آن شهر وارد شد و به دیوان بار یافت. او از جانب شاه ایران تقاضا کرد که عثمانى ها بغداد را ظرف دو هفته به ایران مسترد دارند وگرنه او از طرف شاه ایران دستور دارد که اعلان جنگ بدهد. هنگامى که دو هفته سپرى شد، او بار دیگر نزد سلطان عثمانى رفت تا آگاه شود با توجه به مسائلى که طى شرف یابى قبلى با او مطرح کرده، چه تصمیمى گرفته است. به سفیر ایران گفته شد که سلطان بزرگ جنگ را ترجیح مى دهد و سلطان مراد، بغداد را در جوى خون فتح کرده است و اگر شاه طالب بغداد است باید برود و آن جا را بگیرد، اما به راحتى شکست خواهد خورد. شاه، پس از این که از شکست مسلمانان در وین، توسط فرمانروایان اروپایى و سپس فتح شهر استرگوم/گران، مطمئن شد،135 و مطلع گردید که فرمانروایان اروپایى متحد شده اند تا پیروزى هاى اولیه خود را تداوم بخشند و به ویژه پس از آگاهى از ناوگان قدرت مندى که ونیزیان جهت اتحاد با اروپاییان تدارک دیده بودند، به اعتمادالدوله وزیر اعظم دولتش فرمان داد که تمام عسس باشیان136، فرماندهان سواره و پیاده نظام، همه بلوک باشیان137، فرماندهان نیروهاى چریک و سرداران یا سرکرده ها و والیان، مانند نایب ها را احضار کند که در 15 آوریل همراه جنگ جویان خود، اعم از سواره و پیاده نظام، در مرز ایروان گرد هم آیند که پیشاپیش سیورسات و مهمات مورد نیاز آن ها تدارک دیده شده است.138

    همه آن ها در موعد مقرر، گرد شهر ایروان، در مکانى که براى آن ها در لشکرگاه در نظر گرفته شده بود، فراهم آمدند و آماده فرمان سلطانشان بودند که در 17 آوریل همراه خزانه دار یا گنجور کشور با دفتردارش، خوانسالار139 تمام دسته هاى نظامى را سان دیدند و به دستور دربار و طبق معمول، تک تک سربازان قماش گرفتند که عبارت از یک جفت لباس زربفت بود که به وسیله افسران و خزانه دار به آن ها تحویل داده شد. این مراسم که چند روز طول کشید، با صداى سوت و کف سربازانى همراه بود که فریاد مى زدند «افق، افق صوفى، بابام»; یعنى «زنده باد شاه، پدرم».140

    این کار انجام پذیرفت و سواره نظامى به استعداد چهل هزار و پیاده نظامى مرکب از پنجاه هزار نفر آماده شدند. شاه، عسس ترپینو منفار141 را به فرماندهى کل قشون برگزید و عصاى فرماندهى و رداى (افتخار) را به او اعطا کرد.142 وقتى که این کار تمام شد عسس منفار طبق فرمان سلطنتى به عسس امیر کینتل بوگا143 دستور داد که بیست سردار به عنوان پیش قراول انتخاب کند و هر سردار باید پانصد سواره نظام در اختیار داشته باشد. سپس، طلایه سپاه مرکب از ده هزار سواره نظام با آرایش جنگى در طول رودخانه دجله به منظور تصرف همه نواحى بغداد به حرکت درآمد. سپس فرمانده کل، به عسس افیل ملچى ننصر144 دستور داد که با ده هزار سواره نظام دیگر از پى طلایه سپاه برود. سپس عسس تئوفیلوابانداچ145 فرمان یافت که با بیست هزار پیاده نظام، سى قبضه توپ و چند هزار ارابه، خواروبار آن ها را پشتیبانى کند. پس از آن عسس منفار مذکور، مابقى پیاده نظام را به فرماندهى عسس سلیپوزاراتن146 و عسس مل بى سلاکاراز147 همراه بقیه بار و بنه که در میان آن ها چهل قبضه توپ هم جاسازى شده بود، به حرکت در آورد. فرماندهى ده هزار سواره نظام را هم خود به عهده گرفت و پس قراولى هم مرکب از ده هزار سواره نظام به فرماندهى عسس ملچى دارونى باقى گذاشت. آن ها به سوى کنات(؟) حرکت کردند که تا آن جا یک روز راه بود. در 18 آوریل وارد محلى شدند که بابل نامیده مى شد و از آن جا بغداد قابل رؤیت بود. سى هزار سرباز ترک به فرماندهى پاشا برهاچ148 در آن جا مستقر بودند. وقتى مناطق شناسایى شدند، زد و خوردى بین طرفین روى داد، اما قلاع یاد شده، مسدود باقى ماند و بخش اعظم سواره و پیاده نظام در قسمت شرق، در مقابل دروازه سفید پراکنده شدند که از منطقه براى دفاع از بخشى از برج به نام جلال زاده149 استفاده مى شد که این منطقه تا بارویى که به آن برج پرندگان مى گفتند در مقابل کرانه دجله قرار داشت. معلوم نیست که ایرانیان چه موقع مى خواستند حمله کنند. فقط گفته مى شود که آن ها قلاع اطراف را تسخیر کرده اند و این که یک پاشا که از اقرباى مصطفى بود از ترس این که مبادا گردن زده شود به شاه پناهنده شد و از این سرنوشت شوم گریخت. در ایروان بیست هزار سرباز ترک که به ارتش ایران پیوسته بودند از شاه استقبال کردند.150



     

    ضمیمهB

    گزارش هایى از قسطنطنیه و جاهاى دیگر همراه با نمایش کشتى هاى بادبانى حکومت ونیز و فرمانبردارى جزایر و ملل مختلف از این حکومت و نامه هایى که از سوى ترک بزرگ به شاه ایران نوشته شده و جواب هایى که شاه ایران به ترک بزرگ داده و سایر نامه هایى که در یک کشتى151 که به دروغ تحت لواى قدرت هاى مسیحى حرکت مى کرد، یافت شده است.

    ونیز (1684م)

    از محمد چهارم به شاه سلیمان، شاه ایران

    به من خبر رسیده که شما با سپاهى گران از رود فرات عبور کرده اید و به لتا152(؟) رسیده و وارد نواحى اطراف بغداد شده اید. شما همه چیز را سوزانده و غارت کرده اید و به این اندازه راضى نشده، ارتش کاملى را تدارک دیده اید. شما خیال دارید به اتکاى جسارت فوق العاده خود،از این هم فراتر رفته، غنایمى را که قبلاً سربازان به دست آورده اند، اعم از خانه هاى ییلاقى، قلاع و شهرها، در میان آن ها تقسیم کنید. از این روست که من از جرأت و جسارتى که شما به خرج داده اید متحیرم. کارهاى شما مانند اقدامات یک فاتح نیست، بلکه به عمل یک دزد شبیه است و هم چنین اعمالى که شما مرتکب شده اید تشریک مساعى با دشمن خودمان، مسیحیان است. با این همه، به هر حال باید بدانید که ما گزیده ترین سربازان را از سراسر یونان فراهم آورده ایم که به جنگ شما بفرستیم، گرچه در واقع به نظر مى رسد که براى پادشاهى بزرگ و مقتدر، افتخار چندانى ندارد که خود را با یک دزد یا کسى که قوانین مسلمانى مان را مراعات نمى کند، درگیر سازد.

    ترک بزرگ

    بلگرات، 25 آوریل 1684

    از شاه سلیمان به محمد، شاه ترکان

    همان طور که من در حال لشکرکشى در دامنه کوه توروس هستم، بلافاصله قشون خود را با سرعت زیاد به بغداد یا هر جایى که براى من مناسب باشد، اعزام مى کنم و در این زمان کوتاه چنان ناحیه وسیعى از سرزمین ها را غارت مى کنم که بیشتر مردم آن جا از ترس تسلیم ما شوند. و از این رو متحیرم که وقتى ما به حق درگیر جنگ هاى مختلف و کارهاى مهمى هستیم، شما متهوّرانه مرا ناسزا مى گویید و از روى شرارت و بدخواهى با من صحبت مى کنید. به هر حال، ما از بدگویى دشمن و از ستایش او پروایى نداریم (حتى اگر شما از ارتباطمان با مسیحیان که بر خلاف شما موجب رنج و عذاب ما نشده اند، متعجب شوید، هیچ غمى به خود راه نمى دهیم) ما فقط به دنبال پیروزى هستیم.

    از اردوگاه نظامى

    10 مى1684، شاه ایران



     

    کتابشناسى

    دانش پژوه، محمد تقى، پیمان نامه هاى ایران، در نامواره دکتر محمود افشار، به کوشش ایرج افشار، همکارى کریم اصفهانیان، ج 1، تهران، مجموعه انتشارات ادبى و تاریخى موقوفات دکتر محمود افشار یزدى، 1364.

    اسکندر منشى و واله اصفهانى، ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، تصحیح سهیل خوانسارى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1317.

    اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، تاریخ منتظم ناصرى، تصحیح محمد اسماعیل رضوانى، 3 ج، تهران، دنیاى کتاب، 1367 - 1363.

    مشیزى، میرمحمد سعید، تذکره صفویه کرمان، تصحیح باستانى پاریزى، تهران، نشرعلم، 1369.

    مهندس باشى، جعفرخان، رساله تحقیقات سرحدّیه، تصحیح محمد مشیرى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348.

    نصیرى، محمد ابراهیم، دستور شهریاران: سال 1105 تا 1110 ق پادشاهى شاه سلطان حسین، تصحیح محمد نادر نصیرى مقدم، تهران، موقوفات دکتر محمود افشار یزدى، 1373.

    نوایى، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات سیاسى ایران از سال 1308 تا 1105 ق همراه با یادداشتهاى تفصیلى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1360.

    ریاحى، محمد امین، سفارتنامه هاى ایران: گزارشهاى مسافرت و مأموریت سفیران عثمانى در ایران، تهران، توس، 1368.

    ثابتیان، ذبیح الله، اسناد و نامه هاى تاریخى دوره صفویه، تهران کتابخانه ابن سینا، 1343.

    وحید مازندرانى، غلامعلى، مجموعه عهدنامه هاى تاریخى ایران از عهد هخامنشى تا عصر پهلوى، 559 قبل از میلاد - 1942 (1320)، تهران، وزارت امور خارجه شاهنشاهى.

    وحید قزوینى، محمد طاهر، عباسنامه یا شرح زندگانى 22 ساله شاه عباس ثانى (1073-1052)، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک، کتابفروشى داوودى، اسفند 1322.



     


    1. نخستین نسخه این مقاله در سومین کنفرانس جامعه اروپایى مطالعات ایرانى در دانشگاه کمبریج انگلستان در سپتامبر 1995 ارائه گردید. ضرورى است که مراتب سپاس خود را از دکتر پائولو ارساتى( PaolaOrsatti)و دکتر آنجلو پیه مونتزAngelo Piemontese))اعلام دارم که زحمت وارسى متن هاى ایتالیایى را تقبل نمودند. هم چنین باید از دکتر موریزیوپیتوسو (Maurizio Pistoso) و دکتر آناونزان (Anna vanzan)تشکر کنم که پاره اى از مشکلات و ابهامات ترجمه را برطرف نمودند.

    3. دانشجوى دوره دکترى تاریخ ایران دوره اسلامى، دانشگاه شهید بهشتى.

    4. پیمان 35 سال دوام داشت، اما در سال 1032ق/ 1623م در پى شورش بکر، والى بغداد، که سرانجام قصد ترک بغداد را به شاه ایران داشت، این پیمان شکسته شد. پس از جنگ هاى طولانى سرانجام مراد چهارم، شخصاً در رأس سپاه به سوى بغداد رفت و آن جا را تصرف کرد و با درخواست ایران در محرم سال 1049/مارس 1639 با بستن پیمان قصر شیرین جنگى که هفده سال به درازا کشیده بود، پایان گرفت. به موجب پیمان قصر شیرین، بغداد باز پس گرفته شد و خصّان، بدره، مندلى، خانقین، دره تنگ شاخه هاى ضیاءالدین هارونى عشیره چاف و نیز روستاهاى غرب«قلعه زنجیر»، قسمت غربى کوه هاى پشت قلعه على ظالم که نزدیک شهر زور بود، اراضى موجود در مرزهاى قدیم آخیسخه، قارص، وان، شهر زور، بغداد و بصره در دست عثمانى ها مى ماند و قلعه ها و روستاى شرق قلعه زنجیر و قلعه مهربان در اختیار ایران قرار مى گرفت. هم چنین قلعه هاى موجود در قوتور، ماکو واقع در مرز وان و نیز قلعه هاى مرزى قارص از سوى طرفین ویران مى شد. در پس بستن پیمان صلح، دو سلطان هدیه هاى گران بهایى رد و بدل کردند. پس از این تاریخ تا قرن هیجدهم; زمان طهماسب دوم که افغان ها بر ایران مستولى شدند و عثمانى ها با استفاده از این موقعیت به نیت زبون کُشى پیمان صلح را شکستند، روابط دوستانه بین ایران و عثمانى ادامه داشت و سفیران رد وبدل مى شدند. ر.ک: اوزون چارشى لى، اسماعیل حقى، تاریخ عثمانى، ترجمه ایرج نوبخت (چاپ اول: سازمان انتشارات کیهان، 1377م) ج 5، ص 143. مترجم.

    5. بعضى از محققان بر این عقیده اند که عهدنامه مزبور، هر چند موجب آسایش بندگان خدا از ایرانیان و ترکان گردید و مرزنشینان ایرانى و ترک، مدتى در حدود 86 سال از آرامش و آسایش برخوردار شدند، اثرات بدى در قزلباشان گذاشت. به این معنا که دولت صفوى بر اثر فراغت خاطر از جنگ با دشمنان دیرین، کوشش و جوشش خود را از دست داد و به جمع ثروت و کسب لذت افتاد و سران قزلباش نیز به جاى جنگیدن با دشمنان کشور وتصرف اراضى مخالفان، به جان رعایا افتادند و به قیمت دست رنج آن ها به ایجاد کاخ ها و خریدن سراها و باغ ها و انباشتن سرمایه فراوان پرداختند و... .ر.ک: عبدالحسین نوایى، اسناد و مکاتبات سیاسى ایران( از سال 1038 تا 1105ق) همراه با یادداشتهاى تفصیلى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1360) مقدمه، ص 11. مترجم.

    6. براى اطلاع تفصیلى ر.ک:

    8. براى اطلاع از نسخه هاى متعدد متن ترکى معاهده ر.ک: وحید قزوینى، 1951، ص 50ـ54;مهندس باشى، 1969،ص 74ـ77; اعتماد السلطنة، 8-1984،ص 940ـ943; نوایى 1981. ص 39ـ42 و اسکندر منشى و واله اصفهانى 1938، ص 223ـ227; نسخه هاى فارسى در آثار ذیل گنجانده شده اند: نوایى، 1981، ص 35ـ38; وحید مازندرانى، 1971، ص 81ـ82; مهندس باشى 1969، ص 77ـ81; اسکندر منشى و واله اصفهانى 1938، ص 220ـ223; فریدون بیگ 1858، ج 2، ص 299ـ301;جهت اطلاع از رونوشت هایى که از روى نسخه اصلى متن معاهده برداشته شده است ر.ک: دانش پژوه 1985. یک ترجمه انگلیسى از روى متن ترکى وتعدادى عبارات مربوط به معاهده، نزد ادموند(Edmonds) یافت شد. 1975، ص 125ـ127; یک بحث جالب درباره شرایط معاهده را مى توان در اثر براون(Braun) 1969، ص22، 37ـ41، مطالعه کرد. بحث هاى بیشتر مربوط به بازرگانان (و زوار ایرانى که از قلمرو عثمانى عبور مى کردند) طى ملاقاتى با سفارت کبراى عثمانى در سال 1067ـ1068ق/1675م در اصفهان انجام شد. در عوض صلح موقت بیست ساله، از عثمانى ها خواسته شد با تقاضاهاى صفویان مبنى بر کاهش عوارض تحمیلى از زوّار ایرانى به مکه موافقت کنند و بسترى را فراهم آورند که ورّاث بازرگانان ایرانى که در خاک عثمانى فوت نموده اند بتوانند کالاها وسرمایه هاى آنان را به ارث ببرند. ر.ک:

    9. جهت اطلاع از تداوم روابط سیاسى دولت عثمانى - صفوى در قرن هیجدهم ر.ک:      Tucker, 1996.

    اطلاعات موجود در تحقیق براون غالباً برگرفته از عباسنامه، اثر محمد طاهر وحید قزوینى است (وحید قزوینى، 1951) هم چنین ر.ک: ثابتیان، 1964، ص 342ـ344.

    11. ر.ک: اعتماد السلطنة 1984، ج 2،ص994ـ995; ریاحى 1989، ص 43ـ44. تضعیف دیپلماسى فعال ایرانیان در پى توقف خصومت هاى صفوى - عثمانى بر هموارسازى رابطه با روسیه تأثیر گذاشت. ر.ک: Matthee ,1993.

    جهت اطلاع از هیئت سیاسى  عثمانى در سال 1095ـ1097 ق/1684ـ1685م ر.ک: ارجاعات بعدى.

    13. کوتوک اغلو، تاکنون دو اثر پژوهشى راجع به روابط سیاسى بین دو قدرت ایران و عثمانى منتشر کرده است. دومین اثر (شرح و بسط اولین اثر) تا سال 1612 را در بر دارد. ر.ک: Saray 1990 , 45-7 هم چنین ر.ک: Kutukoglu 1962, 1993

    به علاوه تعدادى نامه موجود است که توسط سلطان محمد رابع و احمد ثانى، به شاهان صفوى نوشته شده و نوایى آن ها را منتشر کرده است.

    ر.ک: نوایى 1981، ص 203ـ205، و 250ـ257 و 271ـ277.

    14. ر.ک: نصیرى، 1994. دو نامه توسط شاه سلیمان و وزیر اعظمش محمد طاهر وحید قزوینى در اوایل 1690م براى صدر اعظم عثمانى فرستاده شد که نوایى آن ها را منتشر کرده است. ر.ک: نوایى، 1981، ص 278ـ281.

    19. ر.ک: Luft 1968. 120-2 که عمدتاً بر تحقیقات ژوزف هامر پورگشتال
    (Purgstall Joseph Hammer) و یوهان ویلهلم زنکایسن (Johan Wilhelm Zinkeisen) و تواریخ دربارىِ فارسى که در دوره سلطنت شاه عباس دوم نوشته شده، مبتنى است.

    20. ر.ک:colenbrander, 1899, 116.

    23. نامه هاى سانسون از اصفهان، 13 سپتامبر 1691 در کرول (kroell)، 1979، 50.

    هم چنین ر.ک:

    31. داستان توسط پدر کروسینسکى (Fathe Krusinski) تکرار شده است و در دوره هاى جدید توسط لاکهارت (Lockhart) و دیگران هم براى توضیح راجع به بى عزم و ارادگى شاه سلیمان آورده شده است. ر.ک:

    طبق نظر پیشین بیننده، این مطلب هم چنین وضعیت متزلزل و بى ثبات شاه را در مقابل تهاجمات ازبکان در خراسان توضیح مى دهد.

    38. ر.ک: Matthee 1994. و سایر منابع ذکر شده در ارجاعات بعدى.

    39. ر.ک:

    کپى دست نوشته ها در وین در سال 1691م که هم اکنون در آرشیو شخصى خانواده سلطنتى هلند نگهدارى مى شوند. آرشیو دولت هلند متعلق به ویلیام سومA 16. Xii. Fol. 18, اشاره به شیخ على خان در این رساله منسوخ است، چرا که او در سال 1011ق/1689م درگذشته بود.

    40. ر.ک: .Ezser 1973, 272

    43. در این مورد ر.ک: Marrhee. 1994

    46. ر.ک:  A Chronicle 1939, 1: 417 FF

    50. ر.ک: zevakin 1940. 144 - 5 ; Jozefovicz 1962, 332 - 4 ما از طریق دیگر هم در خصوص بوگدان گوردزایسکى (Bogdan Gurdziecki) مطلع هستیم; یعنى به واسطه شرح مسافرت کشتى ساز هلندیان استرویزى گوردزایسکى (Jan Struysi Gurdziecki). زوراویچ، استرویز را از بازرگانان ایرانى خرید و از اسارت نجاتش داد. او پس از این که یکى از هموطنان خود را به قتل رساند، جرأت نداشت که به لهستان بازگردد و تا سال1088ق / 1677م در ایران اقامت نمود. ر.ک:

    56. ر.ک: Kevorkian 1989, 15 - 6.

    57. جهت اطلاع از تلاش هاى آنان تا سال 1048ـ1049 ق /1639م ر.ک: .Matthee 1993

    59. Bushev 1976. 136 فرستادگان این افراد بودند:

    و هیئت ها عبارت بودند از:

    پدر کاره (Abbe Carre) حضور سفیرى از لهستان را در اصفهان، در آن زمان خاطر نشان مى سازد. در سایر منابع معاصر، از یک چنین فرستاده اى ذکرى به میان نمى آید. چنان که شاردن و هلندیان صرفاً به هیئت نمایندگى روسیه اشاره مى کنند. این ممکن است اشاره اى باشد به برادر زورایسکى که به نظر مى رسد به اصفهان رفته است تا خواهش کند اجازه دهند که بوگدان به عنوان یک مسلمان در ایران اقامت نماید. ر.ک:

    مأمورى از جانب پاشاى بصره وارد اصفهان شد، به هر حال مأموریت او ربطى به کشمکش نداشت:

    73. ر.ک: .Richard 1995, 1: 97

    74. در استان کردستان، دو منطقه به نام خوشاب وجود دارد: یکى، دهى از دهستان حومه، بخش مرکزى شهرستان بیجار. و دیگرى، دهى از دهستان کلاترزان; بخش کلاترزان شهرستان مریوان. احتمالا منظور نویسنده خوشابى است که جزء شهرستان مریوان و نزدیک مرز قرار دارد. ر.ک: فرهنگ جغرافیایى سنندج (انتشارات سازمان جغرافیایى وزارت دفاع و پشتیبانى نیروهاى مسلح، 1374) ج35. مترجم.

    75. Chardin 1811, 9: 232 - 3, 243 هم چنین ر.ک: Kaempfer 1977. 75 - 6.

    87. جهت اطلاع از هیئت هاى متعدد لهستانى که در این دوره به ایران آمدند ر.ک:

     Reychman & Zajaczkowski 1968, 181 - 2; Zevakin 1940, 145 - 6; & Kaempfer1977, 267 اشاره به هیئت گوردزایسکى(Gurdziecki)که در سال 1676م همراه Reychman/ ZajaczkowskiوZevakin  به ایران آمده، آن خبرى را که وى تا سال 1088ق/1677م در ایران اقامت داشته است، رد مى کند.cf. footnote no. 26 فرستاده لهستانى که در جمادى الثانى 1087/آگوست 1676 به اصفهان وارد شد (در پیشین زمانى که دو فرستاده روسى هم به اصفهان آمده بودند) احتمالاً ژکوفسکى( PiotrZukowski) بود; قاصدى که فراتر از یک سفیر بود. به نظر مى رسد ژکوفسکى هیچ پیام صریحى براى شاه نداشته است. گفته مى شود که او بر خلاف عرف و رسم معمول هیچ تحفه اى همراه خود نیاورده بود و صرفاً تقاضا کرد که پاره اى از مشکلات موجود بین ایران و نمایندگان لهستان در ایران خاتمه یابد. ر.ک:

    94. از آن جا که این ائتلاف با دعاى خیر پاپ در سال 1684م شروع شد، اتحاد مقدس ( Holy League) نامیده شد.

    96. ر.ک: Chowaniec 1926 150 - 60: and Kevorkian 1989. 33 - 4 در سال 1086ق/1675م شاه سلیمان، بدیک(bedik) را به عنوان سفیر به روسیه فرستاده بود. ر.ک: ibid. 25ژگرسکى(Zgorski) قبلا به عنوان نماینده شاه لهستان، به استانبول اعزام شده بود. او مؤسس هیئت تبلیغى ژزوئیت، در شماخى، در شمال ایران گردید. ر.ک:Avril 1692. 261 - 2.

    99. هم اکنون یک مطالعه دقیق در خصوص فابریتیوس و سه هیئت همراهش به ایران میسر است ر.ک:

    100. فابریتیوس معتقد است علت تأخیر طولانى شاه سلیمان، به این دلیل بود که همسر محبوبش را از دست داده بود. منجمانش به او توصیه کرده بودند از انجام کارهاى دولتى بپرهیزد که مبادا شوم بختى بیشترى در انتظار او باشد. ر.ک:

    همچنین ر.ک:          Kaempfer 1977. 78-9. 252.

    103. کمپفر در سیاحت نامه منتشره اش بیان مى دارد که پادشاه، چارلز قول داد که دوازده هزار سرباز اعزام دارد (Kaempfer 1977. 266). در مقاوله نامه اى که در جلسه خصوصى به امضا رسید، عبارت لاتین transmisit(ارسال) به کار رفته است. جهت اطلاع از عبارات مختلف و مفاد آن ها ر.ک: .Haberland1993. 410 - 25

    108. این اشاره اى است به این که لهستان دژ نظامى کامى نیتک را(Kamieniecz) واقع در سرتاسر خوتین(Khotin)بر کناره دنى ستر(Dniestr) در لهستان که امروزه در اکراین قرار دارد، به عثمانى واگذار کرده است.

    112. Richard 1995, 1: 296 هم چنین ر.ک:. also Levi - Weiss 1952, 79

    114. ر.ک: Richard 1995, 1:121-2 به نقل از:. Beregani 1968, 1: 421-2

    115. ر.ک:Eszer 1973, 267. براى اطلاع از عبور و مرور زوار ر.ک:.Tucker 1996

    123. ر.ک: .Waugh 1978

    127. Pietro Ricciardi's Che nelle emergenze (پى نوشت شماره 21). چنان که از عنوانش پیداست این رساله غالباً به منظور گیج کردن شاه فرانسه، تنها متحد عثمانى نوشته شده است.

    134. Kabaf Kablan باید اشاره اى باشد به کلبعلى خان، امیر قزلباش که در واقع در سال 1103ق/1691م از سوى شاه سلیمان به دربار عثمانى نزد سلطان احمد سوم فرستاده شده بود تا جلوس نو را تبریک گوید. اعتماد السلطنه 8-1984.5-994:2

    135. Gran or Esztergon واقع شده در کنار دانوب در مجارستان نزدیک مرز اسلواکى امروز. محلى بود که عثمانى ابتدا آن را تصرف کرد و در اواخر شوال 1094/سپتامبر 1683 مجدداً به تصرف درآورد.

    138. عبارات سردار(Sardar)، ارتش(armu)، فرمانده(commander) و والى، حاکمان ایالتى(provincial governor)، منعکس کننده سلسله مراتب واقعى مقامات دولت صفوى است. عبارات عسس باشى(asas bashi)و بلوک باشى(baluchi bashi) ممکن است اشاره اى باشد به مقام عسس باسى(asas basi)، (فرمانده گارد) و بلوک باسى(boluk basi) (افسر ینى چرى) در ارتش عثمانى.

    140. افق(Afach)، احتمالاً تحریفى از عافیت(afiyat) یا عافیت باش(afiyat bash)، (سلامت باش) است.

    142. عسس تریپنو منفار(asas Torpino manfar) شاید شباهت داشته باشد با سردار واقعى عصر صفوى، منصورخان که در سال 1076ق/1665ـ1666 به فرمانروایى ایالت کرمان گماشته شد. ر.ک: مشیزى، 1990، ص 323.

    150. اسامى Ghintelbogaو Asas Melebisella Caras, Asas Salapio Zaratton, Asas Teofilo Abaldach, Asas Efiel, Asas Emir, Asas Melchi Melchinenser, که در این پاراگراف آمده، در هیچ منبعى ذکر نشده است و همه این اسامى به نظر مى رسد تصحیف یا مأخوذ از نام هاى عثمانى ها باشد.

    151. آناوازن به من گفت: peotta (peota) که تا امروز هم بدین نام خوانده مى شود، نوعى قایق ونیزى است که در اصل جهت حمل کالاها به کار گرفته مى شود. یک نوع از این وسیله براى حمل اشخاص برجسته، جهت بازدید جزایر، در دریاچه یا مشاهده منطقه تماشایى استفاده مى شود. خانواده اشراف نیز از این وسیله براى گردش و تفریحات دسته جمعى در کانال ها استفاده مى کردند.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندیه، حسن.(1383) دیپلماسى ایران در قبال عثمانى طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول / رودى متى / حسن زندیه‌. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1(1)، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسن زندیه."دیپلماسى ایران در قبال عثمانى طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول / رودى متى / حسن زندیه‌". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1، 1، 1383، 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندیه، حسن.(1383) 'دیپلماسى ایران در قبال عثمانى طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول / رودى متى / حسن زندیه‌'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1(1), pp. 71-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندیه، حسن. دیپلماسى ایران در قبال عثمانى طى دوره سلطنت شاه سلیمان اول / رودى متى / حسن زندیه‌. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 1, 1383؛ 1(1): 71-