یعقوبى و نظریه هم شکلى مردم با حاکمان (1)
Article data in English (انگلیسی)
یعقوبى و نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان» (1) 1
حامد منتظرى مقدم2
مقدمه
«روابط میام مردم و حاکمان» از شمار موضوعات مهم اجتماعى است که از دیرباز، صاحبان فکر و اندیشه به آن توجه داشته اند. در عصر باستان، براى دانشمندانى، چون کنفوسیوس و افلاطون، و نیز در سده هاى میانه و دوران اخیر براى جامعه شناسان بزرگ، همواره این تأملات وجود داشته است که روابط مردم با حاکمان شان چگونه بوده است؟ چرا آن گونه بوده است؟ و بایسته است که به چه سان بوده باشد؟
در این میان، اندیشمندان مسلمان نیز که در بیشتر عرصه هاى علمى و پژوهشى، پیشگام و پرتلاش بوده اند، از توجه به مسائل یاد شده غفلت نورزیده اند. البته هنوز دانسته نشده که تفکرات دانشمندان مسلمان درباره روابط مردم با حاکمان چه سیرى داشته، و از کدام تحول و تطورى برخوردار بوده است؟ با وجود این، با تکیه بر آن چه در این نوشتار بیان خواهد شد، مى توان دریافت که در مراحل آغازین این سیر، احمد بن واضح یعقوبى، مورخ و جغرافى دان بزرگ قرار داشته است که در نیمه دوم قرن سوم هجرى کتابى با عنوان مشاکلة الناس لزمانهم را در همین زمینه آفریده است. بر این اساس، در این جا، باید اذعان کرد که در جهان اسلام، در کنار چهرگان نامورى، همچون فارابى، غزالى و ابن خلدون، یعقوبى نیز از زمره نخستین دانشمندانى است که به تأمل درباره مسائل اجتماعى روى کرده است. وى در این رویکرد، به شکلى سنجیده و عالمانه، به روابط مردم با حاکمان شان توجه کرده است، و در تبیین چگونگى آن روابط، به نظریه اى جامعه شناسانه پرداخته است که در نوشتار حاضر، با عنوان نظریه هم شکلى مردم با حاکمان، به تفصیل مورد شناسایى قرار خواهد گرفت. او در این نظریه، بر این باور است که «در هر دوره زمانى، مردم بر اساس آداب، رفتار و گفتار حاکمان، سلوک مى کنند و با آنان هم شکلى مى نمایند». وى، نظریه خود را با تکیه بر شواهد ونمونه هاى تاریخى فراوان به اثبات رسانده است. بر این اساس، مى توان این نظریه را در چهارچوب جامعه شناسى تاریخى بررسى کرد. در شماره پیش از این مجموعه، در نوشتارى مستقل، زندگانى یعقوبى و نیز دو کتابالتاریخ و البلدان به تفصیل مورد شناسایى قرار گرفت.3 هم چنین در آن جا، از کتاب سومى با نام مشاکلة الناس لزمانهم - که در بردارنده نظریه اوست - یاد شد، و نیز اشاره شد که کتاب مزبور حجمى اندک داشته و گمنام مانده است، و در عین حال، کتابى بس پرمایه و ارزش مند است. بر این اساس، در نوشتار حاضر ابتدا، کتاب مشاکلة الناس لزمانهم با توجه به معیارهاى کتاب شناسى معرفى مى شود. سپس، دیدگاه جامعه شناسانه یعقوبى ـ مندرج در آن کتاب - به لحاظ معیارهاى جامعه شناسى بررسى مى گردد. و در پایان به مبانى نظریه وى و دیدگاه هاى همسو با آن اشاره خواهد شد.
الف) شناخت کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم»
1- شناخت از برون
1-1- نویسنده کتاب: در دوران کهن که شیوه هاى امروزى براى ثبت رسمى آثار مکتوب در میان نبوده است، معمولاً نویسندگان در ابتدا، و نیز در انتهاى کتاب و گاهى حتى در لابه لاى متن کتاب، نام خود را یادآور مى شده اند، تا بدین سان، هم مانع سرقت (انتحال) اثر خویش از سوى دیگران شوند4 و هم با حفظ نام بر روى اثر، یادى از خود بر جاى گذارند.5 بر این اساس، در طلیعه کتاب مشاکلة الناس لزمانهم چنین ثبت شده است: «قال الشیخ الامام الحافظ العلامه احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن واضح رحمه الله...». از این رو، این اطمینان پیدا مى شود که کتاب مزبور نگاشته احمدبن واضح یعقوبى است. البته بى گمان یعقوبى اوصاف شیخ، امام، حافظ و علامه را نیاورده است و این اوصاف، به وسیله کاتب متن یا نسخه نویس در کنار نام وى جاى گرفته است، به ویژه آن که تعبیر به «رحمه اللّه» معمولاً پس از وفات شخص و از سوى دیگران در مورد وى به کار مى رود. افزون بر این، اوج یابىِ دانش یعقوبى باعث شده بود که او فروتنى را پیشه خود سازد، چنان که در دیباچه کتاب البلدان با یادکرد از سفرهاى تحقیقاتى دور و درازش مى گوید: «... دانستم که مخلوق به پایان (امور) احاطه نمى کند...».6 نیز در همان دیباچه، نام خود را بدون همراهى هیچ وصفى، تنها به شکل احمد بن ابى یعقوب بیان کرده است،7 و در مقدمه قسمت دوم از کتاب التاریخ بدون هیچ ذکرى از نام، خویشتن را به صورت ضمیر «نا» (ما) مذکور داشته است.8 به هر روى، مهم این است که نام یعقوبى بر طلیعه کتاب مشاکلة الناس لزمانهم ثبت شده است و با شناختى که پیش تر،9 از بررسى زندگانى او حاصل شد، باید تأکید کرد که واجد همین اوصافى بوده که از سوى دیگران در کنار نامش قرار گرفته است. از بررسى زندگانى و آثار یعقوبى معلوم مى شود که او با نگارش دو کتاب التاریخ و البلدان از خود، دو چهره نمایان ساخته است: مورخ و جغرافى دان. حال، باید دانست که کتاب مشاکلة الناس لزمانهم اثرى است متفاوت با آن دو کتاب، و چهره نویسنده آن نیز، دیگرگونه است.
پیش تر اشاره شد که یعقوبى با نگارش مشاکلة الناس لزمانهم در واقع، کارى نو آفریده است، و با نگرشى جامعه شناسانه به روابط میان مردم و حاکمان، یک «نظریه» (تئورى) ارائه نموده است. یعقوبى در نظریه خود، بر این باور است که در هر دوره زمانى، مردم با حاکمان خود هم شکلى مى نمایند. در ادامه نوشتار، شیوه یعقوبى در تبیین و اثبات این نظریه، و نیز مبانى آن، بررسى خواهد شد. حال در این جا، این پرسش مطرح است که یعقوبى با برخوردارى از کدامین ویژگى هاى شخصیتى توانسته است چنین نظریه اى بیافریند؟
نخست، باید توجه داشت که براى پردازش چنین نظریه اى، به طور طبیعى، نظریه پرداز باید از نزدیک و به طور ملموس و محسوس، از مناسبات میان «حاکمان» و «مردم» آگاهى داشته باشد تا بتواند هم شکلى به وجود آمده میان آنان را درک کند. این درک و آگاهى، نه براى کسانى که تنها در پشت حصار درگاه ها و دستگاه هاى حکومتى مانده اند، حاصل مى شود، و نه براى آنان که به آن حصار راهى نیافته اند، بلکه براى کسب آن درک و آگاهى، کسى باید که فضاى درونى آن حصار را شناخته و نیز درون مردمان راه برده باشد; و یعقوبى چنان کسى بوده است.
در این باره،با تکیه بر شناختى که از «بررسى زندگانى و آثار یعقوبى» به دست آمد، روشن شد که یعقوبى از دو ویژگى شخصیتى بسیار مهم برخوردار بوده است: نخست، اشتغال او در منصب کتابت که منصبى دیوانى و حکومتى بود و براى او این زمینه را فراهم ساخته بود تا با چند و چون احوال حاکمان، اعلان تصمیمات حاکمانه آنان، و اعمال سلیقه ها و علاقه هایشان از نزدیک آشنا شود و بدین سان، به درک مستقیمى از فضاى درونى درگاه ها و دستگاه هاى حکومتى دست یابد. دوم، آن که او روحیه اى جستوجوگر داشته و بر همین اساس، به سفرهاى دور و دراز پرداخته است. بى گمان، او در همین سفرها به درون توده هاى مردم راه یافته و از نزدیک با احوال آنان آشنا شده است، و با ذهنى تیز از هم شکلى مردمان با حاکمان خود آگاهى پیدا کرده است. جالب توجه آن که جستوجوگرى او در سفرهایش تا آن اندازه بوده است که خود گوید:
... پس چنان بودم که هرگاه، به مردى از آن بلاد برخوردم، وى را از وطنش و شهرش پرسش نمودم، و آن گاه که میهن و جایگاه خود را براى من مى گفت،او را از همان سرزمینش پرسش مى نمودم;... که... کشت آن چه چیز است و ساکنان آن از عرب و عجم کیانند؟...(و هم چنین از) آب آشامیدنى اهالى آن جا، تا آن جا که از پوشاکشان پرسش مى کردم... و هم از کیش ها و عقاید و گفتارهاى آنان و...10.
البته بدیهى است که ویژگى هاى شخصیتى یاد شده، بدون همراهى یک «مکمّل» نمى توانسته است نظریه مورد سخن را در پى داشته باشد. و آن مکمل، آگاهى از «تاریخ» است تا نظریه پرداز بتواند با بررسى شواهد تاریخى، نظریه خود را ارزیابى کند،11 و بى گمان یعقوبى یک مورخ بزرگ نیز بوده است. جالب توجه است که دو ویژگى یاد شده درباره شخصیت یعقوبى، در تاریخ نگارى او بسیار برجسته و نمایان است. ویژگى نخست، در نکته اى نمایان است که پیش تر در بررسى تاریخ نگارى یعقوبى گذشت، و آن این است که او در کتاب تاریخ خود، به یاد کرد از فرمان ها و نامه هاى حکومتى بسیار اهتمام داشته و شمار زیادى از آن ها - بیش از 460 نامه - را گزارش کرده است. و ویژگى دوم در این امر آشکار است که وى در تاریخ نگارى، به جنبه هاى فرهنگى و تمدنى زندگى انسان ها بسیار توجه کرده است. بر این اساس، یعقوبى با برخوردارى از ویژگى ها و زمینه هاى یاد شده، توانسته است کتاب مشاکلة الناس لزمانهم را به نگارش درآورد و در آن، درباره هم شکلى مردم با حاکمان نظریه پردازى کند.
1-2- کتاب از نگاه دیگران: پیش تر12 در بررسى آثار یعقوبى گذشت که از میان سه اثر برجاى مانده از او، با آن که کتاب هاى التاریخ و البلدان هر یک اثرى مشهور و شناخته شده بوده است، اما کتاب مشاکلة الناس لزمانهم (مورد سخن در این جا) هرگز به پایه آن دو کتاب شهرت نیافته است. هم چنین، گذشت که علت این امر، احتمالاً هم حجم اندک کتاب بوده است که سبب شده تا نادیده و مغفول بماند، و هم این که کتاب با مطرح کردن اندیشه هم شکلى مردم با حاکمان، در واقع، رویکردى جامعه شناسانه داشته که چنین رویکردى کمتر براى عموم کتاب خوانان مأنوس و آشنا بوده است.
یاقوت حموى (متوفاى 626 ق) تنها نام این کتاب را ذکر کرده است. وى با آن که در مورد آثار دیگر یعقوبى در حد یک توضیح کوتاه، به حجم و اندازه آن ها اشاره کرده، در مورد کتاب مزبور هیچ سخنى نگفته است، حتى از حجم اندک آن.13 چه بسا، یاقوت اساساً آن کتاب را ندیده است.
هم چنین در دوران اخیر با آن که از یک سو کتاب مشاکلة الناس لزمانهم به چاپ رسیده و شناخته شده، و از سوى دیگر مباحث جامعه شناسانه رواج یافته است; اما با این همه، در زمینه شناخت این کتاب، پیشرفت چندانى حاصل نشده و بیشتر محدود به شناخت حجم اندک آن بوده است. براى نمونه، شاکر مصطفى در کتاب التاریخ العربى و المورخون در کنار سه صفحه توضیح درباره دو کتاب البلدان و التاریخ14، درباره مشاکلة الناس لزمانهم تنها گفته است: «از یعقوبى،رساله اى کوچک با عنوان مشاکلة الناس لزمانهم به ما رسیده که چاپ شده است».15
استاد رسول جعفریان نیز در معرفى این کتاب، به حجم اندک و چاپ شدنش اشاره کرده و تنها این مقدار افزوده است: «..درباره تقلید مردمان هر زمان از خلق و خوى خلیفه حاکم است که با نمونه هاى تاریخى ارائه شده است».16
در این میان، تنها فرانتس روزنتال در اثر خود با عنوان تاریخ تاریخ نگارى در اسلام تا اندازه اى به این کتاب توجه کرده، اما گویا این توجه و رویکرد نیز با شتابزدگى همراه بوده است. این خاورشناس، در بحث از «مفهوم تاریخ در اسلام و عصر نوین» بر این نکته پاى مى فشرد که «آگاهى تاریخ نگاران مسلمان از عنصر تغییر که به منزله سرچشمه اصلى تاریخ بر رفتار انسان اثر مى گذارد، پل ور پیوندى میان شکاف موجود بین مفهوم تاریخ از دیدگاه نوین غربى و مفهوم آن در اسلام قرون میانه به وجود نیاورد».17 با وجود ارائه چنین دیدگاهى از سوى روزنتال، گویا کتاب مشاکلة الناس لزمانهم او را به درنگ و تأملى کوتاه واداشته است، چنان که نگاشته است:
...زمانى که یعقوبى در قرن نهم [= سوم هجرى] به نگارش کتابى با عنوان «انطباق انسان ها با عصر خویش» دست زد، به این فکر افتادیم و از این عنوان، نتیجه گرفتیم که مفهوم وى از تاریخ، به اندیشه هاى نوین تطور و تحول نزدیک گردیده است. به هر حال، پیش - نهاده [=تز] یعقوبى در کتاب مختصرش این است که همگان از نظر رفتار سیاسى، اجتماعى و فرهنگى از ارزشهاى پیشین که خلیفه حاکم وضع مى کند، پیروى مى کنند. با آن که یعقوبى وجود دگرگونى مدام را پیش فرض مى گیرد و در ضمن، وجود نیروهاى ایستاى تاریخ را خارج از حیطه عنصر انسانىِ سرمدى رهبران برگزیده، انکار مى کند، بیش از سایر تاریخ نگاران و دانشمندان مسلمان زمینه هاى دیگر فرایند منظمى از تحول و تطور را در نظر نمى گیرد.18
اکنون در این جا، در یک ارزیابى اجمالى درباره این دیدگاه روزنتال، مى توان گفت که تفسیر کوتاه وى از اندیشه یعقوبى، تفسیرى نسبتاً جامع و صحیح است، و هم این سخن او درست است که یعقوبى فرایندى منظم از تحول و تطور ارائه نمى کند; اما با این همه، اندیشه او، خود پیشرفت قابل توجهى را در پژوهش هاى تاریخى مسلمانان نمایان مى سازد که متأسفانه در گذار شتابزده روزنتال به این پیشرفت توجه نشده است و گویا وى هرگز نتوانسته به ژرفاى اندیشه یعقوبى راه یابد.19
1-3- چاپ و ترجمه کتاب: کتاب مشاکلة الناس لزمانهم براى نخستین بار به وسیله ویلیام میلوارد20 در سال 1962م به زیور چاپ آراسته شد. آن چاپ، در قطع وزیرى، مشتمل بر 41 صفحه عربى و شش صفحه انگلیسى است. میلوارد در مقدمه کوتاه خود بر کتاب گفته است که آن را از روى نسخه اى مربوط به قرن نهم هجرى که به گمان، یگانه نسخه این کتاب است، چاپ کرده است. ناشر کتاب، دارالکتاب الجدید و جاى نشر آن بیروت است. هم چنین چاپ دوم این کتاب نیز در سال 1980م صورت گرفته است. گفتنى است در کتاب معجم المخطوطات المطبوعة که به معرفى «کتاب هاى خطى منتشر شده» اختصاص دارد، چاپ و نشر مشاکلة الناس لزمانهم با همان مشخصات بالا، بیان گردیده است.21 کتاب مورد سخن به وسیله حسین خدیو جم با مقدمه استاد مینوى، در سال 1342ش با عنوان هماهنگى مردم به فارسى ترجمه و چاپ شده است. البته نویسنده این نوشتار بر این «ترجمه» و نیز مقدمه استاد مینوى و مقدمه مترجم آن دست نیافت،22 از این رو، این نوشتار با تکیه بر اصل عربى کتاب که به وسیله ویلیام میلوارد چاپ شده، تدوین گردیده است.
2- شناخت از درون
2-1- پیکره کتاب: این کتاب، کتابى بسیار کم حجم و متن اصلى آن تنها 27 صفحه است. البته چاپ موجود کتاب در قطع وزیرى، مشتمل بر 41 صفحه با حروف چینى عربى، و شش صفحه با حروف چینى انگلیسى است. از 41 صفحه عربى، متن اصلى در صفحه هاى 9 ـ 35، جاى گرفته است.23 در صفحه هاى آغازین، صفحه عنوان و خلاصه اى از مقدمه انگلیسى میلوارد به عربى آمده است، و در صفحه هاى پایانى، فهرست اشخاص و اماکن پیوست یافته است. در شش صفحه انگلیسى که در انتهاى کتاب - از سمت چپ - قرار گرفته، اصل مقدمه انگلیسى میلوارد در چهار صفحه ارائه شده است. هم چنین میلوارد پاورقى هایى را در متن عربى جاى داده است. و در آن ها،توضیحاتى را که معمولاً از سوى تصحیح کنندگان آثار خطى ارائه مى شود، بیان کرده است.
متن اصلى 22 صفحه اى کتاب، خود مشتمل بر یک دیباچه کوتاه (نیم صفحه اى)، و سه بخش اصلى - با حجم گوناگون - است که عبارت اند از:
1- ذکر الخلفاء الراشدین (صفحه هاى 9 ـ 15);
2- ذکر خلفاء بنى امیه (صفحه هاى 16 ـ 21);
3- ذکر خلفاء بنى العباس (صفحه هاى 22 ـ 35).
در دیباچه کتاب پس از ذکر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» و عبارت «و صلى اللّه على سیدنا محمد» نام کامل کتاب چنین ثبت شده است: کتاب مشاکلة الناس لزمانهم و ما یغلب علیهم فى کل عصر. سپس یعقوبى در چهار سطر، اندیشه اجتماعى خود را بیان کرده است که در ادامه نوشتار، به تفصیل بررسى خواهد شد. یعقوبى در متن کتاب، در سه بخش یاد شده، روى هم رفته، 31 تن از خلفاى راشد، اموى و عباسى را به تفصیل زیر، محور سخن قرار داده است:
1- چهار تن خلیفه راشد;
2- یازده تن خلیفه اموى (با صرف نظر از سه تن از آن ها);
3- شانزده تن خلیفه عباسى( همه خلفاى عباسى تا زمان نگارش کتاب).
گفتنى است که وى، کتاب خود را با یاد کرد از معتضد عباسى (دوران خلافت 279-289ق) به پایان رسانیده است.
2-2- گستره علمى کتاب: یعقوبى در کتاب مشاکلة الناس لزمانهم، با رویکردى جامعه شناسانه به سراغ معمولى تاریخ رفته است. در این کار، ابتدا او یک نظریه جامعه شناسانه ارائه کرده، و سپس آن نظریه را به نمونه ها و شواهد تاریخى استناد داده است.
بر این اساس، چنان که پس از این در بخش پایانى این نوشتار بیان خواهد شد، کتاب یاد شده اثرى است که در گستره دانش جامعه شناسى تاریخى تدوین یافته است. البته این دانش بسیار نو و به دوران معاصر مربوط است، و در اساس، این کتاب، قرن ها پیش از هویت یافتن چنین دانشى نوشته شده است.
2-3- سبک و شیوه نگارش: در این جا، در ادامه شناخت کتاب «مشاکلة الناس لزمانهم»، چگونگى صورت تألیف و نقل مطالب، و نیز شیوه تنظیم و تدوین مباحث آن بررسى مى گردد. در این باره، نخست باید دانست که متن کتاب مزبور که به زبان عربى است، به نثرى گویا و روان نگاشته شده است. البته از آن جهت که این کتاب به بیان آداب و رسوم معیشتى نظر داشته است، کما بیش مشتمل بر واژه هایى کم آشناست که براى فهم معناى آن ها باید به فرهنگ نامه هاى عربى مراجعه کرد. با وجود این، متن کتاب از نظر دستورى، ساده، و فهم محتواى آن آسان است. روش یعقوبى در بیان مطالب تاریخى این کتاب، از میان سه روش شناخته شده روایى، ترکیبى و تحلیلى، بر روش ترکیبى مبتنى است و از این نظر، کتاب مزبور با کتاب تاریخ یعقوبى همانند است. در این روش، مورخ از ذکر روایات مختلف و اسانید یک واقعه پرهیز مى کند، و با ترکیب و مقایسه میان روایات، واقعه را در چارچوب یک روایت توضیح مى دهد.24
پیش تر گذشت که در این کتاب، 31 تن از خلفا مورد سخن قرار گرفته اند. اکنون باید دانست که شیوه تدوین مباحث در این کتاب،بر مبناى شیوه رایج در کتاب هاى تاریخى، از جمله کتاب تاریخ یعقوبى است که به ترتیب خلفا (راشدین، اموى و عباسى) پیش مى رود; البته با این تفاوت عمده که در این کتاب به طور مستقیم، هیچ سخنى از تاریخ سیاسى در میان نیست، و نیز هیچ گونه یادکردى از سال شمار حوادث، و یا ذکر مدت دوره یک خلافت مطرح نیست، بلکه در این کتاب، یعقوبى پس از ذکر هر خلیفه، به شناسایى آن دسته از ویژگى ها و اقدامات آن خلیفه پرداخته که از سوى توده مردمان پیروى شده و بدین سان، مورد هم شکلى مردمان قرار گرفته است.
البته، چنین شیوه اى ـ مبنى بر رها سازى تاریخ سیاسى ـ به اقتضاى رویکرد جامعه شناسانه یعقوبى بوده است که در نتیجه، کتاب وى را با وجود حجمى اندک، به صورت گنجینه اى مشتمل بر اطلاعات ارزشمند در زمینه تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى، و نیز تاریخ اجتماعى و اقتصادى اسلام نمایان ساخته است، و به همین سان، مطالعه آن را دلپذیر کرده است. افزون بر این، وى براى اثبات نظریه جامعه شناسانه خود، ناگزیر بوده است که آغاز یافتنِ یک رسم و شیوه معیشتى از خلفا (حاکمان) و پیروى کردن توده مردمان از آنان را بیان کند، از این رو، کتابش مشتمل بر مواد تاریخى فراوانى است که جنبه اول بودنِ (براى بار نخست بودن) کار یا حادثه اى در آن مواد، به روشنى دیده مى شود. بر این اساس، با توجه به آن که یکى از انواع تاریخ نگارى در میان مسلمانان، اوایل نگارى - در بیان «اول بودن» کارى و یا پیدایش اولیه چیزى - بوده است،25 مى توان کتاب یعقوبى را نیز نوعى اوایل نگارى به شمار آورد.26
2-4- بررسى محتواى تاریخى کتاب: چنان که گذشت، یعقوبى در کتاب مشاکلة الناس لزمانهم یک نظریه جامعه شناسانه ارائه کرده و آن را به شواهد تاریخى مستند ساخته است که در ادامه نوشتار، آن نظریه به تفصیل بررسى خواهد شد. اکنون پیش از انجام آن بررسى، در این جا، محتواى تاریخى کتاب یاد شده ارزیابى مى شود. در این باره، مهم ترین مشکل این است که وى با پیروى از روش تاریخ نگارى ترکیبى، اسناد و منابع تاریخى را ذکر نکرده است و این گونه، کار ارزیابى محتواى تاریخى کتاب را بسیار دشوار کرده است. یعقوبى، گرچه کتاب تاریخ خود را نیز بر اساس همین روش نوشته است، اما در آن کتاب، دست کم در دیباچه، شناسه اى از منابع و مآخذ خود را به دست داده است، و بدین سان، خواننده کتاب را به اتکاى خود بر اسنادى شناخته شده دلگرم و مطمئن کرده است; ولى در کتاب مشاکلة الناس لزمانهم تا این اندازه نیز از منابع خود آگاهى به دست نداده است. در این وضع که نسبت به اسناد و منابع یعقوبى در تألیف «مشاکلة الناس لزمانهم» ناآگاهیم، مى توانیم محتواى تاریخى آن را با کتاب تاریخ، اثر دیگر او، و نیز با آثار تاریخى سایر مورخان، مقایسه کنیم و از این راه، به ارزیابى روشن ترى از محتواى تاریخى کتاب نایل آییم که البته این امر، نیازمند مجالى دیگر و فرصتى بیش تر است.
با این همه، اکنون در همین مجال، با توجه به دو نکته، مى توان بر معتبر بودن محتواى تاریخى کتاب مشاکلة الناس لزمانهم پاى فشرد:
یکى این که نویسنده این کتاب، احمد بن واضح یعقوبى، «مورخ»ى نامدار و پر اعتبار است که کتاب تاریخش شهرت فراوانى دارد. نکته دیگر، «قدمت» و دیرینگى همین کتاب مشاکلة الناس لزمانهم است. چنان که گذشت، کتاب مزبور با یادکرد از خلیفه معتضد عباسى (279-289ق) پایان یافته است. بر این اساس، مى توان دریافت که این کتاب، در نیمه دوم قرن سوم هجرى نگاشته شده است،و از این رو، در زمره کهن ترین آثار مکتوب بر جاى مانده از مورخان مسلمان است. بر این اساس، با توجه به قدمت تألیف کتاب مزبور و نزدیکى آن نسبت به محتواى تاریخى اش، و نیز به جهت اعتبار نویسنده آن، مى توان بر محتواى تاریخى کتاب بسیار اطمینان کرد. افزون بر این، آن چه مى تواند بر اطمینان ما نسبت به محتواى تاریخى این کتاب بیفزاید، انصاف علمى نویسنده و نگارش کاملاً بى طرفانه آن است. البته در مورد کتاب تاریخ یعقوبى، این سخن گفته شده است که گرایش هاى شیعى وى در آن کتاب، بسیار آشکار و نمایان است;27 اما باید تأکید کرد که یعقوبى کتاب مشاکلة الناس لزمانهم را هرگز با چنان گرایش و جانب دارى، تألیف نکرده است. بر این اساس در یک روند بى طرفانه، با همان رویکرد جامعه شناسانه، مسائل عصر هر یک از خلفاى راشدین را یکى پس از دیگرى بیان کرده است، و درباره امیرمؤمنان على(علیه السلام)نیز بسیار کوتاه و گذرا مواردى را آورده است28 که هرگز نمى توان آن ها را بازتابى از تشیع وى دانست.
هم چنین یعقوبى با انصاف و بى طرفىِ کامل علمى، خلفاى دو سلسله اموى و عباسى را بررسى کرده است، و حتى بدون هیچ گونه پروا و ملاحظه اى، نقاط ضعف و کاستى هاى هر یک از خلفا (حاکمان) را فاش نگاشته است. البته این اندازه از فاش نگارى هم برآمده از آزاد منشى و انصاف یعقوبى بوده است، و هم از این رو بوده که او - به گمان قوى - کتاب خود را در محیطى آزاد، و بدون پروا از خلفاى عباسى و حامیان ایشان نگاشته است.29 بر این اساس، او درباره هر یک از خلفاى اموى و عباسى، هم به ذکر پلشتى ها و ناپسندى ها پرداخته و هم خوبى ها و خدمات را باز گفته است. براى نمونه، وى بى هیچ پروایى ولید بن عبد الملک اموى را با اوصاف جبار، عنید و ظلوم (متکبر، خودکامه و ستم گر) معرفى مى کند، و با وجود این، از این نکته در نمى گذرد که «او مساجد را بنا مى کرده است».30
البته یعقوبى از میان چهارده خلیفه اموى، یازده تن را مورد سخن قرار داده است، و در اساس، از سه تن از آنان با نام هاى معاویة بن یزید (معاویه دوم)، مروان بن حکم و ابراهیم بن ولید یادى نکرده است که به گمان قوى، دلیل این امر، کوتاه بودن دوره حکومت هر یک از این سه تن، و بدین سبب بوده است که یعقوبى، هیچ رسم و شیوه اى از آنان نمى شناخته است که مورد هم شکلى مردم قرار گرفته باشد.31چنان که وى درباره سه تن از خلفاى دیگر، با آن که ویژگى و رسمى از هر یک از آنان بیان کرده است،32 به همین دلیلى که ذکر شد، سخن را بسیار کوتاه نموده است: نخست، در ذیل سخن از یزید بن ولید گفته است: «روزگار او، دوامى نداشته است تا اخلاق و روش وى شناخته شود».33 دوم، درباره منتصر عباسى، تقریباً همان عبارت را تکرار کرده است.34 سوم، در مورد معتز عباسى که مدت خلافتش نسبتاً پایدار ـ از سال 251 تا255 ق ـ بوده است پس از ذکر یک رسم و ویژگى از او، نگاشته است: «از او اخلاقى شناخته نشده است که مدح و یا مذمت گردد».35
در پایان این بخش از نوشتار، باید دانست که یعقوبى تنها به هنگام یادکرد از متوکل عباسى و میان ذکر ویژگى ها و آدابى از او، گفته است که این خلیفه، چیزهایى انجام داده و آن چیزها در میان مردم رواج یافته است، اما وى بیان آن ها را وا نهاده است.36 حال، به راستى این ها چه چیزهایى بوده که یعقوبى آنها را بازگو نکرده است؟ براى پاسخ به این پرسش، باید به مواردى که پیش از عبارت مزبور، بیان شده است، توجه کرد. آن موارد عبارت است از: «شوخى کردن»، آزاد گذاردنِ «یاوه گویى» و «مسخره بازى» در مجلس خلیفه.37 بى گمان، انجام این گونه امور به وسیله یک خلیفه، بسیار زشت و مستهجن بوده است. بر این اساس، مى توان دریافت موارد دیگرى که یعقوبى ذکر آن ها را خوش نداشته است، از همین گونه امور مستهجن و ناپسند بوده که وى به جهت رعایت عفت قلم، آن ها را به نگارش در نیاورده است. البته، بدون شک متوکل عباسى، همچون بسیارى از حاکمان، ویژگى هاى ناپسند دیگرى نیز داشته است، از جمله «بى رحم بودن» و نیز «عناد با تشیع» که یعقوبى در کتاب التاریخ ابعادى از آن را بازگفته است38.
ب) شناخت نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان»
پیش تر گذشت که یعقوبى با نگارش کتاب مشاکلة الناس لزمانهم یک نظریه جامعه شناسانه ارائه کرده و در آن کتاب، نظریه خود را به شواهد و نمونه هاى تاریخى مستند ساخته است. در بخش پیشین، کتاب یاد شده با توجه به معیارهاى کتاب شناسى معرفى گردید، و اکنون در این بخش از نوشتار، دیدگاه جامعه شناسانه او به لحاظ معیارهاى دانش جامعه شناسى بررسى مى شود:
1- درآمدى بر «ساخت نظریه جامعه شناسى»
دانش جامعه شناسى39، دانشى است که به مطالعه درباره زندگى گروهىِ انسان ها مى پردازد. در این دانش، چگونگى زندگى کردن و کنش متقابل در گروه هاى انسانى، به طور کلى و هر چه عینى تر و بر اساس موازین علمى، توصیف و تشریح مى شود. جامعه شناسى به عنوان یک رشته علمى، در شمار جوان ترین علوم اجتماعى است. واژه جامعه شناسى را نخستین بار اگوست کنت فرانسوى در سال 1838م به کاربرد، و بدین سان او «پدر جامعه شناسى» لقب یافت.40 یکى از شاخه هاى منشعب از جامعه شناسى، عبارت است از جامعه شناسى تاریخىکه 41 در این شاخه علمى، تاریخ مورد مطالعه «جامعه شناسانه» قرار مى گیرد. بر این اساس، تاریخ در برش هاى عرضى - در برابر برش هاى طولى -42 مورد پژوهش قرار مى گیرد و مانند همه پژوهش هاى جامعه شناسانه، تلاش مى شود تا در نتیجه چنین پژوهشى «نظریه»43 ارائه شود.44
برخى از مهم ترین پرسش هایى که در پژوهش هاى جامعه شناسانه مطرح است، عبارت است از: جامعه چیست و فرهنگ کدام است؟ روابط میان جامعه، فرهنگ و شخصیت چیست؟ عوامل تعیین کننده وضع جامعه و فرهنگ یا عوامل دگرگون کننده آن ها کدام اند؟45 بر اساس چنین پرسش هایى است که یک جامعه شناس به پژوهش هاى جامعه شناسانه مى پردازد و مى کوشد تا این پرسش ها را در چارچوب دیدگاه و نظریه اى مشخص، پاسخ گوید. از این رو، «جامعه شناسى علمى است که حتى در تجربى ترین شکل خود نیز با نظریه سر و کار دارد».46
واژه تئورى (نظریه) از تئوریاى یونانى گرفته شده که در لغت به معناى اندیشیدن و تحقیق آمده است.47 درباره اصطلاح نظریه در جامعه شناسى، هر یک از مکتب هاى جامعه شناسى تعریف خاصى ارائه مى دهند.48 بر اساس یکى از تعاریف،49 «نظریه، همنگرى جامع قضایاى متعدد در قالب یک مجموعه پیوسته و منطقى است که به کمک آن مى توان برخى از پدیده ها را تبیین کرد».50 البته جامعه شناسان، واژه نظریه را در یکى از دو معناى زیر به کار مى برند:
1- دیدگاهى «جامع» که در صدد تحلیل غالب پدیده هاى اجتماعى است.
2- نظریه «محدود» - به تعبیرى، «نظریه با برد متوسط»- که به موضوعى مشخص و محدود ناظر است، و هرگز در پى پاسخ گویى به پرسش هاى گوناگون جامعه شناختى نیست.51 شیوه رایج چنین است که هنگام طرح نظریه ها - چه جامع و چه محدود - داده هاى تجربى نیز ارائه شوند. داده هاى یاد شده براى نظریه هاى محدود چونان آزمونى نسبتاً منظم به کار مى روند و براى نظریه هاى جامع، نقش آن ها بیش تر به صورت نمونه هایى روشن گر است.52 البته روشن است که هرگاه در جامعه شناسى تاریخى، نظریه اى پرداخته شود، در آن هنگام لازم است که آن نظریه، به داده ها و نمونه هاى تاریخى استناد داده شود و بر اساس چنین داده هایى آزموده گردد. هم چنین باید به این نکته توجه داشت که نظریه ها از مفاهیم ساخته مى شوند. نظریه سازان، همواره مى کوشند تا نظریه خود را در مفاهیمى تبیین کنند که معناى واحدى را به تمام افراد مخاطب منتقل مى سازد.53 در این میان، در نظریه سازى، مهم این است که مفاهیم «انتزاعى» باشند، تا بدین سان، وقایع یا شرایط ویژه اى را منتقل کرده، و بر خصایص مشترک وقایع با شرایط مشابه دلالت کنند. شاید بتوان اهمیت انتزاع را به وسیله این حقیقت نشان داد که مردم افتادن سیب از درخت را در قرون متمادى مى دیدند، اما فهم حقیقى این پدیده تنها به وسیله مفهوم انتزاعى جاذبه که اجازه داد اتفاقات مشابه بیشترى مشاهده شود و به بیان نظریه اى کشیده شود که دلیل افتادن سیب را بیان مى دارد، به دست آمده است.54 البته مفاهیم انتزاعى - در صورت نیاز - باید با یک دسته بیانات به نام تعاریف علمى همراه باشند.55
پس از آشنایى اجمالى با تعریف نظریه، حال، درباره چگونگى ارائه نظریه جامعه شناسى به طور کلى، باید دانست:
نظریه ها مفاهیم سازمان یافته در گروه هاى بیانات هستند. این بیانات مى توانند در گونه هاى متفاوتى سازمان بیابند... به طور کلى، دو نوع بیان نظرى:(1) وجودى و (2) رابطه اى وجود دارند. بیانات وجودى توضیح مى دهند که کجا و چه وقت در جهان شواهد، مفهوم ویژه اى وجود دارد. چنین بیاناتى معمولاً شکل زیر را به خود مى گیرند: تحت شرایط 1، 2، 3،...n، مفهوم xبدیهى خواهد شد... . بیانات رابطه اى نشانگر یک شکل حساس نظرى بوده، زیرا تنها به وسیله بیان رابطه بین مفاهیم است که فهم،تبیین و پیش بینى وقایع در جهان ممکن مى باشد. بیانات رابطه اى راه را جهت مشاهده این که چگونه یک متغیر ممکن است «علت» متغیر دیگرى باشد، هموار مى کند. بعضى از بیانات رابطه اى این مطلب را که تغییرات در یک پدیده، تغییرات در پدیده دیگر را به وجود مى آورند، نمایان مى سازند و آن ها را اصطلاحاً پیوستگى مى نامند. این بیانات صرفاً دیگر همبسته است، اما بیان نمى دارند که به طور علّى با هم مرتبط هستند. سایر بیانات رابطه اى (که قلب نظریه هستند) بیانات علّى مى باشند... .56
2- تبیین و شیوه اثبات نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان»
اکنون، پس از آشنایى اجمالى با تعریف و ساخت نظریه جامعه شناسى، به شناسایى نظریه جامعه شناسانه یعقوبى و شیوه اثبات آن مى پردازیم.
پیش از هر سخن، توجه به این امر ضرورى است که «نظریه یعقوبى» قرن ها پیش از پیدایش یک رشته علمى به نام جامعه شناسى و تولد شاخه اى از آن به نام جامعه شناسى تاریخى و هم چنین قرن ها پیش از تبیین معیارها و روش هاى ساخت نظریه اجتماعى ارائه شده است. بنابراین، «نظریه یعقوبى»را باید به عنوان یکى از نخستین تجربه هاى نظریه پردازى باز شناخت که در سده هاى میانه، به وسیله مورخى مسلمان، در زمینه پدیده ها و مسائل اجتماعى (اجتماعیّات) عرضه گردیده است. هم چنین با توجه به محتواى این نظریه - که در ادامه، بیان خواهد شد - به روشنى مى توان آن را در شاخه جامعه شناسى تاریخى شناسایى و بررسى کرد. ناگفته پیداست که در این جا، هرگز این ادعا وجود ندارد که روش یعقوبى به طور کامل، با معیارهاى نظریه سازى که امروزه در علوم اجتماعى مطرح است، انطباق دارد، بلکه آن چه در ادامه نوشتار حاضر بیان خواهد شد، این است که «یعقوبى نظریه خود را به روشنى بازگفته و نیز با تکیه بر شواهد و نمونه هاى تاریخى، آن را اثبات کرده است». بر این اساس، در این نوشتار این مدعا مطرح است که نظریه یعقوبى، بر روشى کلى منطبق است که امروزه نیز در ساخت نظریه هاى جامعه شناسى از آن پیروى مى شود.
هم چنین با توجه به آن چه درباره ساخت نظریه جامعه شناسى دانسته شد، درباره نظریه وى، موارد کلى زیر را مى توان شناسایى کرد:
1- از میان پرسش هاى جامعه شناختى که پیش تر، برخى از آن ها بیان گردید و دانسته شد که آن پرسش ها مبناى پژوهش هاى جامعه شناسانه است، پژوهش یعقوبى را مى توان پاسخ گوى این پرسش دانست که «عوامل تعیین کننده وضع جامعه و فرهنگ، و عوامل دگرگون کننده آن ها کدام اند»؟
2- یعقوبى در پاسخ به پرسش بالا به شناسایى یک عامل اهتمام ورزیده است و از این نظر، از میان دو گونه نظریه جامع و محدود - که قبلاً بازگو شد - نظریه او، از نوع محدود است که به موضوعى مشخص توجه دارد.
3- وى با ارائه نمونه ها و داده هاى تاریخى، در واقع، نظریه خود را به آزمون گذارده و اثبات آن را اعلام داشته است.
4- یعقوبى با مطالعه بر روى نمونه هاى تاریخى، مفاهیمى «انتزاعى» را برداشت کرده و نظریه خود را با چنین مفاهیمى بیان کرده است.
5- از میان سه نوع بیانات وجودى، رابطه اى همبسته و رابطه اى علّى - که پیش تر توضیح داده شد- نظریه یعقوبى با تبیین هم شکلى مردم با حاکمان، به ظاهر، از نوع بیانات رابطه اى همبسته مى نمایاند، اما با توجه به آن چه پس از این خواهد آمد، معلوم مى شود که بنا بر این نظریه، تغییر در رفتار حاکمان نسبت به تغییر در رفتار مردمان نقش علّى دارد و از این رو، مى توان این نظریه را در چارچوب بیانات رابطه اى علّى باز شناخت.
البته موارد کلى یاد شده در بالا، در واقع فرضیه هایى است که در ادامه این نوشتار، با بررسى تفصیلى درباره روش وى در تبیین و اثبات نظریه اش، به اثبات خواهد رسید.
2-1- تبیین نظریه
پیش تر در این نوشتار، نظریه یعقوبى با عنوان هم شکلى مردم با حاکمان مورد شناسایى قرار گرفت و به اجمال دانسته شد که او در نظریه مزبور، بر این باور بوده است که «در هر دوره زمانى، مردم بر اساس آداب، رفتار و گفتار حاکمان سلوک مى کنند و با آنان هم شکلى مى نمایند». اکنون باید دانست که در طلیعه کتاب مشاکلة الناس لزمانهم، نظریه یاد شده از زبان یعقوبى چنین تبیین شده است:
اما خلیفگان و ملوک اسلام، پس همانا مسلمانان در هر دوره اى تابع خلیفه [و مَلِک]اند: بر راه و روش او سلوک مى کنند، و از باورهاى او پیروى مى نمایند، و به هر چه - و هراندازه - که از وى آگاه اند عمل مى کنند و از اخلاق و افعال و اقوال او بیرون نمى شوند.57
در این جا، دیگر بار باید بر اهمیت این امر پاى فشرد که یعقوبى، در ابتداى کتاب خود، اندیشه اجتماعى اش را این گونه، شفاف و روشن تبیین کرده است. با تأمل بر روى تبیین یاد شده، معلوم خواهد شد که نظریه «هم شکلى یعقوبى بر دو عنصر محورى استوار شده است: یکى، عنصرى که هم شکلى مى کند (هم شکلى کننده)، و دیگر، عنصرى که مورد هم شکلى قرار مى گیرد (هم شکلى شونده).
با وجود آن که وى نظریه اش را بسیار روشن و شفاف بازگو کرده است، اما درباره هر دو عنصر یاد شده در چارچوب نظریه وى ( «هم شکلى کننده» و «هم شکلى شونده» ) باید کنکاش و بررسى بیش ترى انجام داد:
الف) عنصر «هم شکلى کننده»: درباره عنصر مزبور، از این جهت باید بررسى کرد که در تبیین ارائه شده از سوى یعقوبى - یاد شده در بالا- هم شکلى مسلمانان با حاکمان شان مطرح شده است، نه هم شکلى همه مردمان با حاکمان خود.
بر این اساس، شاید گمان شود که او با چنین تبیینى از نظریه اش خواسته است تنها هم شکلى مسلمانان (نه همه مردم) با حاکمان شان را در چارچوب نظریه خود قرار دهد. اما چنین گمانى خطاست، زیرا اگر چه در تبیین یعقوبى از نظریه مزبور، سخن به هم شکلى مسلمانان با حاکمان شان محدود شده است، اما این امر تنها از این روى بوده است که وى در متن کتاب، در ارائه شواهد و مستندات براى نظریه اش، تنها به بررسى نمونه هایى از تاریخ اسلام پرداخته،58 و در عمل، تنها شواهدى از هم شکلى مسلمانان را بیان داشته است. اما با این حال، مراد او همه مردم، چه مسلمان و چه غیرمسلمان بوده است.
دلیل بر این مدعا، این است که یعقوبى عنوان کتاب خود را مشاکلة الناس (هم شکلى مردم) قرار داده است که عنوانى عام و فراگیر است و به مسلمانان منحصر نیست. هم چنین وى در هیچ جایى از کتاب خود، ویژگى اى براى مسلمانان ذکر نکرده است که بتواند به گونه اى موجّه و معقول، عنوان عام کتاب (مشاکلة الناس) را به (مشاکلة المسلمین) مقید سازد. بر این اساس، باید پذیرفت که عنصر هم شکلى کننده در نظریه یعقوبى، به گونه اى عام و فراگیر، عبارت از «همه مردم»، چه در مورد جوامع مسلمان و چه در مورد جوامع غیر مسلمان است.
ب) عنصر «هم شکلى شونده»: در شناسایى عنصر مزبور، باید دانست که از یک سو، در تبیین یعقوبى از نظریه اش - یاد شده در بالا- «هم شکلى با خلیفگان و ملوک (حاکمان)» مطرح شده است، و از سوى دیگر، عبارتى که عنوان کتاب را تشکیل مى دهد چنین است: «مشاکلة الناس لزمانهم و ما یغلب علیهم فى کل عصر; هم شکلى مردم با روزگار خود، و با آن چه در هر دوره اى بر ایشان چیره شود». بر این اساس، این تفاوت دیده مى شود که در تبیین نظریه، بر هم شکلى با حاکمان تأکید شده است، اما در عنوان کتاب، هم شکلى با روزگار مطرح گردیده است. در این باره باید اذعان داشت که این تفاوت و اختلاف، یک تفاوت اولیه و ظاهرى، و قابل حل و رفع است.
رفع این تفاوت ظاهرى بدین بیان است که منظور اصلى یعقوبى بلکه، یگانه منظور او هم شکلى با حاکمان است، چرا که نمونه هاى تاریخى مورد استناد وى، در اساس، بر مبناى حاکمان بیان شده، و به ترتیبِ پى در پى آمدن حاکمان تنظیم یافته است، و در هر مورد، با بیان ویژگى ها و آداب حاکمى که مورد سخن بوده، هم شکلى مردم با آن حاکم نیز بازگو شده است. اما چون به هر حال، هر حاکمى در یک دوره زمانى خاص حکومت مى کرده است، لذا این امکان وجود داشته که «هم شکلى مردم با یک حاکم» به «هم شکلى با دوره زمانى حکومت وى» نسبت داده شود، و به جاى «هم شکلى با حاکمان»، به «هم شکلى با زمان» تعبیر گردد. البته پیداست که چنین تعبیرى با تسامح و مجازگویى همراه است و بر این اساس، مى توان گفت منظور یعقوبى از عبارت مشاکلة الناس لزمانهم (هم شکلى مردم با روزگار خود) که آن را در عنوان کتاب قرار داده، همان مشاکلة الناس لملوک زمانهم (هم شکلى مردم با ملوک روزگار خود) است.
هم چنین در زمینه عنوان کتاب وى باید دانست که آن عنوان، به عبارت «الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم» (مردم به روزگار خود، شبیه ترند تا به پدران خود) که در اصل، سخنى از امیرمؤمنان(علیه السلام) بوده و سپس به عنوان یک ضرب المثل نزد عرب زبانان رواج یافته است، بسیار نزدیکى و شباهت دارد که در این باره، در بخش پایانى از این نوشتار، سخن به میان خواهد آمد. بنابر آن چه گذشت، در این جا، به طور مشخص باید اذعان داشت که عنصر هم شکلى شونده در نظریه یعقوبى، عبارت از حاکمان است که آنان با بروز ویژگى ها و آداب خود، سبب تغییر در ویژگى ها و آداب مردمان دیگر مى شده اند، و از این روى، نقش علّى داشته اند.
کوتاه سخن آن که عبارت هم شکلى مردم با حاکمان، صحیح ترین و جامع ترین عنوانى است که مى تواند به عنوان شناسه اى از نظریه اجتماعى یعقوبى به کار رود. این نظریه ،بیان گر آن است که «در دوره هاى مختلف زمانى ،مردم بر آداب، رفتار و گفتار حاکمان سلوک مى کنند و با آنان هم شکلى مى نمایند».
2-2- اثبات نظریه
پیش تر گذشت که هر نظریه اى که در زمینه جامعه شناسى تاریخى ارائه مى شود، باید به داده ها و مواد تاریخى استناد یابد تا بدین سان آن نظریه، آزموده شود و درستى اش اثبات گردد. یعقوبى براى اثبات نظریه اش که با عنوان هم شکلى مردم با حاکمان شناخته شد، همین شیوه را برگزیده است. حال باید دانست که یعقوبى پس از تبیینى کوتاه - و در عین حال، گویا- درباره نظریه خود که پیش از این توضیح داده شد، بى درنگ سراغ شواهد و نمونه هاى تاریخى رفته است و با حوصله و صبر فراوان، تاریخ و احوال 31 تن از خلفاى حاکم بر مسلمانان را بررسى کرده و کوشیده است تا با ارائه شواهد و نمونه هاى برگرفته از بررسى مزبور، درستى نظریه خود را به اثبات رساند.
بر این اساس، در این جا، بایسته است که نمونه ها و مستندات تاریخى یعقوبى شناسایى شود تا شناخت بهترى نسبت به نظریه وى فراهم آید و نیز ارزیابى و داورى درباره آن ممکن گردد. از این رو، در ادامه این بخش از نوشتار، همه نمونه هاى تاریخى او در چارچوب یک جدول شناسایى مى شود. اما پیش از آن لازم است معیارهاى وى در گزینش نمونه هاى تاریخى، و نیز شیوه بیان آن ها دانسته شود.
الف) معیارهاى گزینش نمونه هاى تاریخى: نخست باید دانست که اگر در این جا سخن از «نمونه هاى تاریخى» و گزینش آن ها در میان است، هرگز بدان معنا نیست که کار یعقوبى، بر یک نوع «نمونه بردارى گزینشى» مبتنى بوده است، به گونه اى که تنها نمونه هایى که مؤیّد و گواه نظریه اش بوده، گرد آورده است و نمونه هاى مخالف با نظریه خود را حذف کرده یا مورد چشم پوشى قرار داده است. در ادامه همین قسمت از نوشتار، در بیان نخستین معیار، معلوم خواهد شد که وى در چهره مورخى آگاه، تاریخ بیشترین خلفایى را که پس از رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) تا هنگام نگارش کتاب او بر مسلمانان حاکم بوده اند، بررسى کرده است و نمونه هاى فراوانى از هم شکلى مردم با حاکمان را کشف و استخراج نموده است. در این میان، اگر درباره شمار اندکى از خلفا هیچ گونه یادى نکرده، تنها به این دلیل بوده که خلافت شان پایدار نبوده است که در این باره نیز توضیح ارائه خواهد شد. هم چنین باید اذعان کرد دو مورد که در زیر به عنوان «معیارهاى یعقوبى در گزینش نمونه هاى تاریخى» مطرح مى گردد، معیارهایى ناگفته و نانوشته است که به صراحت به عنوان «معیار» به وسیله خود او ذکر نشده است، بلکه با مطالعه بر روى نمونه هاى یاد شده در کتاب مشاکلة الناس لزمانهم به دست آمده است:
معیار نخست: «دوره حکمرانى خلیفه چندان دوام یافته باشد که در آن دوره، خلیفه، ادب و رسمى را بنیاد نهاده، و آن رسم و ادب به وسیله مورخان، شناسایى شده باشد».
زیرا در اساس با تحقق چنین معیارى، زمینه براى پیدایش هم شکلى مردم و نیز شناخت آن هم شکلى فراهم مى شده است. البته یعقوبى خود تصریح نورزیده است که نمونه هاى تاریخى اش را بر اساس چنین معیارى گرد آورده است، اما در کتاب وى از میان خلفاى حاکم بر مسلمانان، 31 خلیفه که مورد سخن قرار گرفته اند، از ویژگى یاد شده در معیار مزبور برخوردار بوده اند. هم چنین همان گونه که در بخش پیشین از نوشتار اشاره شد، بنا بر همین معیار بوده است که یعقوبى از سه تن از خلفاى اموى - که دوران حکمرانى شان کوتاه بوده است - هیچ سخنى به میان نیاورده است59 و نیز درباره سه خلیفه، یزید بن ولید اموى، منتصر و معتزّ عباسى بسیار کوتاه سخن گفته است، چنان که در مورد یزید بن ولید پس از یادکردى به اجمال، صریحاً نگاشته است: «روزگار او دوامى نداشته است تا اخلاق و روش وى شناخته شود».60
معیار دوم: «عنصر هم شکلى شونده61 خود در سطح بالایى از حکمرانى جاى داشته باشد، و یا به کسى منتسب باشد که در چنان سطحى جاى دارد».
این معیار نیز از سوى یعقوبى به صراحت بیان نشده است. با وجود این، در نمونه هاى تاریخى که وى در کتاب خود گرد آورده است، در بیش تر موارد، عنصر «هم شکلى شونده»، «خلیفه»هایند که بنا بر باور همگانى در بالاترین سطح حکمرانى قرار داشته اند، به گونه اى که حتى در دوران افول خلافت - به طور عمده پس از سلطه ترکان - نیز خلیفه ها هم چنان آن اندازه نفوذ معنوى داشته اند که آداب و رسوم بنیاد یافته به وسیله ایشان، از سوى مردمان موردِ هم شکلى قرار مى گرفته است. هم چنین در میان نمونه هاى تاریخى یاد شده در کتاب یعقوبى به جز خلیفه ها، از کسانى یاد شده است که یا به خلیفه انتساب داشته اند یا این که داراى مناصب عالى حکومتى بوده اند; از این رو، ادب و رسمى که بنا نهاده اند، مورد «هم شکلى» دیگران قرار گرفته است; چنان که در کتاب مزبور، از شمار منتسبان به خلیفه، از امّ جعفر (زبیده) همسر هارون الرشید خلیفه عباسى سخن گفته شده است و از جمله صاحب منصبان، از برمکیان وزیران همان خلیفه یاد شده است. در این یاد کرد، ویژگى ها و آداب آنان ذکر شده و هم شکلى مردم با ایشان بیان گردیده است.62
البته در این جا، تنها سخن از چگونگى هم شکلى مردم با حاکمان در نمونه هاى تاریخىِ مورد استناد یعقوبى است. بررسى «چرایىِ» این هم شکلى، خود مستلزم شناخت مبانى نظریه وى است که در بخش واپسین از این نوشتار بیان خواهد شد.
1. این نوشتار، در دو شماره پیاپى از فصلنامه «تاریخ در آینه پژوهش» ارائه مى شود. در شماره حاضر، کتاب مشاکلة الناس لزمانهم نوشته یعقوبى، و نیز نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان» (مندرج در آن کتاب) شناسیایى مى شود. سپس در شماره بعدى، نمونه هاى تاریخى مورد استناد یعقوبى، و هم چنین دیدگاه هاى همسو با نظریه وى بیان خواهد شد. باید توجه داشت که دو قسمت نوشتار (در این شماره و شماره بعدى) کاملاً به هم مرتبط است.
2. دانشجوى دوره دکترى تاریخ.
3. حامد منتظرى مقدم، «بررسى زندگانى و آثار احمد بن واضح یعقوبى»، تاریخ در آینه پژوهش، شماره 4 (زمستان 1382).
4. «انتحال» یا سرقت آثار علمى، از دیرباز وجود داشته است و حتى امروزه نیز با وجود ثبت رسمى آثار، همچنان به عنوان یکى از آسیب هاى بزرگ در عرصه علم و فرهنگ بر جاى مانده است. در ادوار کهن، نویسندگان بزرگى که چنین آسیبى را شناخته بودند، مى کوشیدند تا به هر طریق از سرقت اثر خود به وسیله دیگران جلوگیرى کنند. «على بن حسین مسعودى» (متوفاى 346 یا 345 ق.) که بر این باور بوده است که «ابن قتیبه دینورى» آثار علمى «ابو حنیفه دینورى» را سرقت کرده است، خود، هم در آغاز و هم در انجام کتابش، «مروج الذهب و معادن الجوهر»، این نگرانى را بروز داده است که مبادا کتاب او تحریف و انتحال گردد، و اقدام کنندگان به این گونه امور را از عذاب الهى بیم داده است. ر. ک: ابو الحسن على بن الحسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیى الدین عبد الحمید (بیروت، دارالمعرفة، 1368ق/1948م) ج 2، ص 217; و ج 1، ص 18 و ج 4، ص 409. با این همه، در این جا باید بر این نکته پاى فشرد که نسبت دادن «انتحال» به دیگران نیز نمى تواند بدون دلیل و مدرک کافى انجام گردد. در این باره، ر. ک: حامد منتظرى مقدم، شناخت کتاب «تاریخ بلعمى»، تاریخ در آینه پژوهش، ج 1 (قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381) ص 237-242.
5. براى نمونه، «على بن حسین مسعودى» یکى از انگیزه هاى خود از نگارش کتاب «مروج الذهب» را چنین بیان داشته است: «... ان یبقى للعالم ذکراً محموداً (براى عالم، یارى نیک باقى بماند)». مسعودى، همان، ج 1، ص 12.
6. احمد بن واضح یعقوبى، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتى (تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1381) ص 2.
7. ر. ک: همان، ص1.
8. در بررسى آثار یعقوبى گذشت که کتاب «تاریخ یعقوبى» بر دو قسمت است که هر قسمت مقدمه اى جداگانه داشته است; اما مقدمه قسمت اول از میان رفته و تنها مقدمه قسمت دوم بر جاى مانده است. ر. ک: احمد بن واضح یعقوبى، تاریخ الیعقوبى (بیروت: دار صادر، بى تا)، ج 2، ص 5-6.
9. ر.ک: حامد منتظرى مقدم، «بررسى زندگانى و آثار احمد بن واضح یعقوبى»، تاریخ در آینه پژوهش، شماره 4 (زمستان 1382).
10. یعقوبى، (البلدان - فارسى)، ص 1-2.
11. در ادامه این نوشتار، به تفصیل درباره روش یعقوبى در تبیین و اثبات نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان» سخن به میان خواهد آمد.
12. ر.ک: حامد منتظرى مقدم، «بررسى زندگانى و آثار احمد بن واضح یعقوبى»، تاریخ در آینه پژوهش، شماره 4 (زمستان 1382).
13. گفتار یاقوت حموى چنین است: «.. کتاب التاریخ کبیرٌ، کتاب اسماء البلدان مجلدٌ، و کتاب فى اخبار الامم السالفة صغیرٌ، و کتاب مشاکلة الناس لزمانهم». یاقوت حموى، معجم الادباء (بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا) ج 5، ص 154.
14. شاکر مصطفى، التاریخ العربى و المورخون...(بیروت، دار العلم للملایین، 1983م) ج 1، ص 250-253.
15. همان، ص 250.
16. رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام (قم، انصاریان، 1376) ص 156.
17. فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخ نگارى در اسلام، ترجمه اسد الله آزاد (مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، 1366) ج 1، ص 28.
18. همان.
19. در ادامه این نوشتار، درباره اندیشه اجتماعى یعقوبى به تفصیل سخن به میان خواهد آمد.
21. صلاح الدین المنجد، معجم المخطوطات المطبوعة 1961-1965، ج 2 (چاپ سوم: بیروت، دار الکتاب الجدید، 1414ق/1993م) ص 124.
22. نگارنده، بر اساس رهنمود جناب استاد مهدى پیشوایى، بر اصل وجود چنین ترجمه اى آگاه شدم. سپس با مراجعه به کتابخانه هاى متعدد، بسیار تلاش کردم تا به ترجمه مزبور دست یابم که متأسفانه این تلاش تا لحظه نگارش این سطور ناکام مانده است. با وجود این، براى آگاهى از مشخصات این ترجمه - یاد شده در متن نوشتار- مى توان مراجعه کرد به: محمد آراسته خو، وامدارى غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران (در حوزه علم ، معرفت و دانایى) (چاپ اول: تهران، پژوهش گاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1379) ص 329.
23. صفحات یاد شده در متن نوشتار، بر اساس چاپ دوم (سال 1980م) است.
24. ر.ک: سید صادق سجادى و هادى عالم زاده، تاریخ نگارى در اسلام (تهران، سمت، 1375) ص 43-45.
25. در اساس، در نخستین مراحل از تکوین علم تاریخ در اسلام، شاخه اى از آن علم با عنوان «علم الاوائل» به وسیله «ابوالحسن على بن محمد مدائنى» (متوفاى 225 ق) پیدایش یافت و سپس کتاب هاى متعددى نیز در همین زمینه به وسیله مورخان مسلمان نوشته شد. براى آگاهى بیش تر در این باره، ر. ک: فؤاد صالح السید، معجم الاوائل فى تاریخ العرب و المسلمین (چاپ اول: بیروت، دار المناهل، 1412ق/1992م) ص 10-15.
26. ر. ک: احمد بن واضح یعقوبى: مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق و. ملورد (چاپ دوم: بیروت، دار الکتاب الجدید، 1980)، مقدمه «و. ملورد»، ص 6.
27. ر. ک: فرانتس روزنتال، پیشین، ج 1، ص 79 و 156; شاکر مصطفى، پیشین، ج 1، ص 252.
28. ر. ک: یعقوبى، پیشین، ص 15.
29. در بررسى زندگانى یعقوبى گذشت که وى از اوان جوانى از بغداد خارج شد، و بر این اساس آثار خود را به دور از حیطه قدرت عباسیان نگاشت.
30. یعقوبى، پیشین، ص 18-19.
31. در ادامه این نوشتار درباره معیارهاى یعقوبى در گزینش نمونه هاى تاریخى نیز سخن به میان خواهد آمد.
32. در ادامه این نوشتار، ویژگى ها و آداب بیان شده از سوى یعقوبى درباره همه خلفا، از جمله سه خلیفه مورد سخن در این جا، در چارچوب یک جدول ارائه خواهد شد.
33. «... فلم تطل ایامه فتعرف اخلاقه و مذهبه...» یعقوبى، پیشین، ص 21.
34. «... فلم تطل ایامه فتعرف مذاهبه...» همان، ص 33.
35. «... و لم تعرف له اخلاق تحمد و لا تذم» همان، ص 34.
36. «... أنه أول خلیفة أظهر العبث و أطلق فى مجلسه الهزل و المضاحک و أشیاء ترکنا ذکرها ذاعت فى الناس...» همان، ص 33.
37. ر. ک: همان.
38. یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 484.
40. بروس کوئن، مبانى جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس غلام عباس توسلى و رضا فاضل (چاپ یازدهم: تهران، سمت، 1379)، ص 15 و 21-22.
42. مطالعه تاریخ در برش طولى، در «فلسفه تاریخ» انجام مى شود که با انجام چنان مطالعه اى تلاش مى شود تا «قانون» ارائه شود (برگرفته از آموزه هاى استاد دکتر على محمد ولوى در کلاس درس).
44. متأسفانه در منابع جامعه شناسى، تعریف و توضیح گویایى درباره اصطلاح «جامعه شناسى تاریخى» عرضه نشده است. تعریف و تبیینى که در متن این نوشتار ارائه گردیده است، بر آموزه هایى مبتنى است که نویسنده در درس استاد دکتر على محمد ولوى دریافت داشته است.
45 . جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه مصطفى ازکیا و دیگران، ویراستار محمد جواد زاهدى مازندرانى (چاپ اول: تهران، مازیار، 1376)، ص 857-858.
46. غلام عباس توسلى، نظریه هاى جامعه شناسى (تهران، سمت، 1376، چاپ ششم) ص 23.
47. همان، ص 24.
48. همان، ص 23.
49. براى آگاهى از برخى تعریف هاى ارائه شده درباره معناى «نظریه» ر. ک: همان، ص 24-25.
50 . همان، ص 25.
51. ر. ک: جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، پیشین، ص 857.
52. همان.
53. ر. ک: جاناتان اچ ترمِز، ساخت نظریه جامعه شناختى، ترجمه عبدالعلى لهسائى زاده (شیراز، انتشارات نوید شیراز، 1372)، ص 13.
54. همان، ص 14.
55. ر. ک: همان، ص 14-15.
56 همان، ص 16-17.
57 . «فأما الخلفاء و ملوک الاسلام، فان المسلمین فى کل عصر تبع للخلیفة، یسلکون سبیله و یذهبون مذاهبه، و یعملون على قدر ما یرون منه، و لا یخرجون عن اخلاقه و افعاله و اقواله» یعقوبى، مشاکلة الناس لزمانهم، ص 9.
58. و 2 ـ پیش تر گذشت که در متن کتاب «مشاکلة الناس...»، 31 تن از خلفا محور سخن قرار گرفته اند. در ادامه این نوشتار، جزئیات تاریخى مربوط به هر یک از خلفا، در چارچوب جدولى تنظیم و ارائه خواهد شد.
59. یعقوبى در کتاب «مشاکلة الناس...» از معاویة بن یزید، مروان بن حکم و ابراهیم بن ولید هیچ یادى نکرده است.
60. یعقوبى، پیشین، ص 21. تعبیر وى درباره منتصر و معتز عباسى نیز نزدیک به همین عبارت است. ر. ک: یعقوبى، پیشین، ص 33 و 34.
61. پیش تر بیان شد که نظریه یعقوبى مشتمل بر دو عنصر «هم شکلى کننده» و «هم شکلى شونده» است که اجمالاً عنصر نخست، مردمان اند و عنصر دوم، حاکمان.
62. ر. ک: یعقوبى، همان، ص 25-27.