تاریخ قبیله ثقیف(1) / محمود حیدرى آقائى
Article data in English (انگلیسی)
تاریخ قبیله ثقیف (1)
(از آغاز تا آستانه ظهور اسلام)
محمود حیدرى آقائى1
چکیده
آشنایى و شناخت قبایل شبه جزیره(عربستان) و حجاز و نقش آنان در تحولات سیاسى ـ اجتماعى تاریخ صدر اسلام در حجاز، یمن، عراق، شام و ایران از موضوعات بسیار مهمى است که محققان را براى شناخت بهتر و عمیق تر حوادث آن دوره از تاریخ اسلام بسیار یارى مى کند. آشنایى با تاریخ قبیله ثقیف و نقش ثقفیان و نخبگان ثقفى در عرصه هاى گوناگون سیاسى، نظامى، اجتماعى و فرهنگى از عصر رسالت تا اواخر دوران اموى و نیز تأثیر آنان در تثبیت قدرت خلفا و حکّام اموى، در این سلسله نوشتار مورد توجه است.
قبیله ثقیف از قبایل مهم در تاریخ صدر اسلام به شمار مى رود. آنان ساکنان طائف بودند. موقعیت ممتاز طائف، توجه عرب را به آن شهر و ساکنانش معطوف کرده و ایشان را هم پیمان قریش، اوس، خزرج و یهود قرار داده و محلى براى سرمایه گذارى قریش بود. طائف محلى به دور از صحنه هاى داغ سیاسى و نزاع ها و جنگ هاى قدرت بود. طائف پناه گاه فراریان، عزلت گاه از جامعه بریدگان، تبعیدگاه نااهلان، مخالفان، متمردان و آشوب گران بود. کشاورزى، دامپرورى، حِرَف و صنایع آن و حضور فعّال آنان در تجارت و صادرات کالا و نیز شرکت در بازارها، از جمله در عکّاظ، گواه خوبى بر اوضاع اقتصادى آن است. ثقیف به دلیل حضور کمترش در جنگ ها و وقایع و ایام، دوران جاهلیتى کم هیاهو، و به دلیل در برداشتن بت «لات»، بیت اللات، مناصب و آداب حج گذارى آن، دورانى بلند آوازه داشت.
نَسَب ثقیف و تیره هایى آن، طرح و بررسى حیات دینى، فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى و جغرافیاى طبیعى و انسانى ثقیف و طائف، از موضوعاتى است که در قسمت اول این نوشتار آمده است. ادامه تاریخ قبیله ثقیف و نقش ثقفیان در تحولات تاریخ صدر اسلام از پذیرش اسلام پس از امتناع، فرماندهى در فتوح و ولایت دارى بصره و کوفه و عراق و منزله، بازوى دست راست امویان در سیاست و نظامى گرى بودن و... از جمله نکاتى است که در قسمت هاى بعدى طرح و بررسى خواهد شد.
الف ) پیشـینه ثقیـف
1ـ نسب ثقیف
ثقیف2 لقب قَسىّ، پدر قبیله ثقیف از نژاد عرب مستعربه (عدنانى) است.3نسب شناسان در مورد نسب ثقیف اختلاف دارند، از این رو ثقیف را به هوازن، قیس عیلان، ایاد، ثمود، ابورغال و عبد ابورغال نسبت داده اند. البته «قَسىّ بن مُنَبّه (نعمان) بن بکر بن هوازن بن مَنصور بن عِکرِمَة بن حَصْفَة (خَصَفَه) بن قَیس (بن) عَیلان بن مُضَر بن نزار بن مُعَد بن عدنان »4 مطابق نظر جمهور و نیز بر آن اجماع شده است.5
هوازن و قیس عیلان اجداد دور و نزدیک ثقیف اند و هر یک از موارد چهارگانه بعدى مستقل از یکدیگرند. «قسى بن منبه بن النبیت بن منصور بن یقدم بن اَفصى بن دُعْمىّ بن ایاد بن نزار»، منسوب به «ایاد» است.6 برخى ثقیف را به قوم ثمود نیز نسبت داده اند.7 در مورد انتساب ثقیف به «ابورغال»8 و «عبد ابورغال»9 گزارش هاى افسانه گونه اى نقل شده است که دو نفر به نام ابورغال بودند، معروف ترین آن دو، شخصى است که ابرهه و اصحاب فیل را تا نزدیک مکه راهنمایى کرد و همان جا مُرد و مردم قبرش را سنگ سار مى کردند.10 شخص دیگر، سلطان و حاکم ستم گر طائف و نواحى اطراف آن بود که خداوند بر او غضب کرد و وى را بین طائف و مکه با عذابى هلاک ساخت و عرب قبرش را سنگ سار مى کرد.11 برخى مى گویند این ابورغال از بقایاى ثمود بود و قبیله ثقیف از فرزندان او هستند. آنان بر این انتساب، از روایت پیامبر(صلى الله علیه وآله) گواه مى آورند که حضرت بر قبر ابورغال گذشت و فرمود: «هو ابوثقیف، کان من ثمود، و کان هذا الحرم یدفع عنه».12هم چنین گویند قسى عبد ابورغال بود که اربابش را کشت و گریخت و همو پدر ثقیف شد و شاهدش، این است که روزى حضرت على(علیه السلام)بر ثقیف مى گذشت آنان حضرت را ریشخند کردند، حضرت به آنان فرمود: « یا عبید ابى رغال...».13 گویند: ثقیف با پسر خاله اش، جسر که بعدها نخع نامیده شد با کشتن مأمور جمع آورى صدقات که از طرف پادشاه یمن نصب شده بود، فرار کردند. جسر به طرف شرق تا بیشه هاى نواحى یمـن رفت و آن جـا مانـدگـار شد.14 امّا قسـى به سمت غرب تا وادى القرى و وَجّ15رفت که بعدها به طائف معروف شد. در آن جا نزد عامر بن ظرب عدوانى،16 رئیس آن سرزمین رفت و از وى پناه (جوار) خواست و دختر وى را به همسرى گرفت. او به کشاورزى پرداخت و کارش بالا گرفت و نزد مردم به زیرکى و باهوشى و به ثقیف شهرت یافت.17 ثقیف پس از فوت همسرش زینب با آمنه18 یا عمره19 دختر دیگر عامر ازدواج کرد. عمره پیش از آن با صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن ازدواج کرده و از وى عامر را به دنیا آورده بود. عامر بن ظرب تنها دو دختر داشت و ثقیف و عامر بن صعصعه، وارثان وى بودند. پس از فوت عامر، طائف بین فرزندان ثقیف و فرزندان عامر بن صعصعه باقى ماند.20 در واقع، عدوان ثقیف را در طائف سکونت داد.21
2 ـ جغرافیاى طبیعى و انسانى طائف
الف ـ وجه تسمیه و موقعیت جغرافیایى طائف: طائف از ماده طَوف «طاف، یَطیف» به معناى دور چیزى چرخیدن و طواف کردن است. در قرآن نیز به همین معنا به کار رفته است: «فَطَافَ عَلَیْهَا طَـآئفٌ مِّن رَّبِّکَ وَ هُمْ نَآئِمُونَ ».22 در مورد وجه تسمیه طائف روایات مختلفى وارد شده است. در یکى از آن ها آمده است: دمون پسر عبدالملک23 از تیره صَدف24 پس از کشتن پسر عموى خود، عمرو به سرزمین وَجّ فرار کرد و با مسعود بن معتب ثقفى، حلفى بست. او تاجر پیشه و مال دار بود. وى دخترى به همسرى خواست تا در عوض، دیوارى اطراف محل سکونت ثقیف درست کند که غیر قابل نفوذ باشد. مسعود دخترش را به عقد وى بست و او نیز دیوارى به سرمایه خویش و کمک مردم ساخت. براى ورود به شهر باید دیوار را دور مى زدند از آن رو آن جا را طائف نامیدند.25
در گزارش دیگرى نیز آمده است: جبرئیل یک قطعه از سرزمین فلسطین را جدا کرد و آن را دور کعبه طواف داده، در محل فعلى طائف گذاشت، و آن را طائف نامیدند.26 در خبر دیگرى، وجه تسمیه طائف به داستان سکونت هاجر(علیها السلام) و اسماعیل(علیه السلام) در مکه و اقامت حضرت ابراهیم(علیه السلام) در محل طائف بر مى گردد. طبق این گزارش، حضرت ابراهیم(علیه السلام) به زیارت کعبه مى آمد و طواف مى کرد و به آن محل برمى گشت و آن جا با دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام) آباد شد،27 چرا که خداوند آن دعا را مستجاب کرد و زمین طائف را از اردن آورد و هفت بار دور کعبه طواف داد و در محل فعلى آن قرار داد.28ظاهراً این روایت با روایت قبلى یکى است، منتها برخى به دعاى حضرت ابراهیم(علیه السلام)اشاره کرده و برخى متعرض آن نشده اند. البته جعلى بودن این روایات بعید نیست و در هر حال، این امر با این روایات ضعیف و مرسل قابل اثبات نیست، علاوه براین، اگر دعاى حضرت ابراهیم با استجابت همراه بود جا داشت که در قرآن در کنار دعاى ابراهیم(علیه السلام) به آن اشاره مى شد.29 خاطرنشان مى شود که مفسران عالى مقام شیعى، نظیر قمى، طوسى، طبرسى و فیض نیز ذیل آیه یاد شده به این داستان اشاره نکرده اند.30 در منابع کهن تاریخى نیز شاهدى بر آن نیافتیم.
طائف در دل وجّ در دو منزلى مکه،31 در فاصله دوازده فرسخى32 و 75 میلى جنوب شرقى مکه33 بر کوهستان غزوان قرار دارد.34 طائف، مانند یثرب، خیبر، فدک و تیماء از مناطق حاصل خیز و قابل کشت و زرع حجاز به شمار مى رفت. این شهر با شرایط مساعد جوّى و طبیعى، مرکز اسکان شمارى از قبایل شد.35 ساکنین قدیمى طائف، عدوان و عمالقه و ... بودند.36 آن جا را پیش از این وجّ به نام وجّ بن عبدالحى از عمالقه مى نامیدند. وى برادرى به نام أجاء داشت که کوه طىّء به نام اوست.37 برخى ثمود را پس از عمالقه ساکن آن جا شمرده اند.38 و به نظر برخى عدوان بر عمالقه غلبه کردند و طائف را بنوعامر بن صعصعه به ارث بردند و ثقیف با پیمان نامه اى بنوعامر را بیرون کرد و با نبردى بر بنوعامر و طائف غلبه کرد39 و آن جا محل سکونت ثقیف،40 حمیَر و اقوام قریش بود.41 بر اساس گزارش بلاذرى، تعدادى از یهودیان طرد شده از یمن و یثرب، در طائف ساکن شدند و به تجارت مشغول بودند.42
ثقیف و بنوعامر بن صعصعه ساکنان طائف و اطراف آن بودند. با کثرت جمعیت و ازدیاد شعوب و بطون مختلف، ثقیف (فرزندان قسى بن منبه) به بنوعامر گفتند: شما اهل بادیه هستید و بیابان و چادر را به سکونت ثابت در خانه هاى گلى ترجیح مى دهید و خیمه و وَبَر را از درخت و شجر بیشتر دوست مى دارید. شما از این جا کوچ کنید، هر آن چه از چارپایان و شتران است از آن ِ شما، باغ و بوستان نیز براى ما و نصف غلات نیز براى شما، در پایانِ هر سال بیایید و سهم خود را دریافت کنید.43 بدین ترتیب، ثقیف ساکنان طائف شدند و بنو عامر نیز از آن سهمى داشتند.
همسایگان ثقیف بر آبادانى طائف رشک بردند و سوداى تصرف آن را داشتند. در این میان، ثقیف از بنو عامر که در بادیه بود، کمک خواست، آن ها امتناع ورزیدند. مسعود بن مُعَتّب ثقفى44 از أوس کمک خواست آنان از کمک نظامى خوددارى کردند، اما کسى را که در کار ساختمان سازى مهارت داشت با وى همراه کردند تا اطراف طائف دیوارى بسازند. ثقیف بر دور محل سکونت خود، باروى محکمى با دو دروازه در دو طرف به نام هاى صعب و ساخر براى بنو یسار و بنو عوف ساخت.45
ب ـ تیره هاى مختلف ثقیف: فرزندان ثقیف به تیره ها، بطون و شعوب مختلف تقسیم شدند و هر یک در طائف و مناطق دور و نزدیک آن سکونت یافتند. ثقیف به دو تیره بزرگ احلاف و بنو مالک تقسیم شده و تا ظهور اسلام، هم چنان باقى بوده است.46فرزندان جهم و فرزندان عوف پسران ثقیف، از احلاف بودند.47 فرزندان بنو مالک دو تیره بزرگ بودند به نام بنوسائب بن اقرع و بنو حارث بن مالک که به آنان الأثرون گفته مى شد.48موقعیت و پایگاه اجتماعى احلاف، از بنو مالک بالاتر بود.49
برخى تیره هاى معروف ثقیف عبارت اند از: بنوحبیب، بنو سعد بن عوف بن ثقیف،50بنوسفیان، بنوعقدة بن غیره، بنومعتب،51 بنوغـِیَرَه و بنو یسار بن مالک بن حطَیط.52 البته تیره هاى کوچک ترى نیز از این بطون منشعب مى شود که برخى از آنان عبارت اند از: آل ساعده از تیره بنى سفیان از قبیله ثقیف، آل عاشة (آل عائشة) تیره اى از بنى سفیان، آل عبید از آل ساعده، بطن النور، بطن بنى سالم، بطن سفیان، بطن شماله، بطن عوف، بطن قریش،53 بطن هذَیل، بطن عمر، بطن بنوعمر از تیره بنى سفیان، تیره نمور،54 بطن ثقیفِ ترعه، بطن حمده، بطن طُوَیرق، (که بادیه نشین و غیر بادیه نشین بودند)، بطن عتیبه و بطن غُنَّم. هر یک از این بطون به عشیره هایى تقسیم مى شدند55 و در محل هایى سکونت داشتند. اینک پس از آشنایى با جغرافیاى طبیعى و انسانى طائف، تاریخ ثقیف را در روزگاران گذشته و پیش از اسلام بررسى مى کنیم.
ب ) اوضاع فرهنگى و اعتقادى ثقیف
چنان که گذشت ثقیف در لغت به معناى حاذق، ماهر و زیرک آمده و امروزه در لغتِ رایج عرب، «الثقافة» به معناى فرهنگ است. ثقفیان در آن عصر به قبیله اى داراى فرهنگ و شعور بهتر و برترى نسبت به همسایگان خویش شهره بودند. زیرکى، فتانت، تیز هوشى و آگاهى هاى سیاسى و اجتماعى ایشان در دوره هاى مختلف زبان زد بود. زمانى که دُهات عرب را کمتر از انگشتان دست مى شمرند سه نفر از ایشان (مغیرة بن شعبه، زیاد بن ابیه56 و امیة بن ابى الصلت57) از ثقیف بودند. گواه این مدعا، سخنان شخصیت هاى مهمى از صحابه، خلیفگان درباره زیرکى و کفایت برخى از ثقفیان با وجود جدیدالاسلام و حدیث السّن بودنشان است، نظیر آن چه درباره مغیره بن شعبه، زیاد بن عبید و حجاج و دیگران بر زبان عمر، معاویه و عبدالملک و جز آن جارى شده است.
بر خلاف فقر علمى و فرهنگى جوامع وَبَرى و مَدرى، از قریش بواطن در مکه گرفته تا قریش ظواهر در احابیش و بادیه نشینانِ دل در گرو ابیضان و اسودان و احمران58 داشته، ثقیف به فرستادن افرادى به خارج از مرزهاى شبه جزیره عرب (اعزام دانشجو) اقدام کرد، چنان که افتخار تحصیل در رشته طب را در دانشگاه جندى شاپور دارد. حارث بن کَلَدَه ثقفى طبیب مشهور عرب، هموست که از دل طائف به فارس آمد و علم آموخت59 و پسرش نضر بن حارث نیز دانش آموخته جندى شاپور بود. عُروةُ بن مسعود ثقفى و غیلان بن سلمه ثقفى از کسانى هستند که براى آموزش هاى نظامى و فراگیرى چگونگى استفاده از ابزار و ادوات جنگى به جُرَش عزیمت کرده بودند.60
ثقیف در باب علم و ادب و فرهنگ عرب نیز شاعران پرآوازه اى، چه پیش از اسلام و چه پس از آن به نمایش گذارده است. شاعرانى چون امیة بن ابى الصلت ثقفى و بسیارى دیگر که سیاهه اى از نام ایشان در این مقاله خواهد آمد.
در گزارش هاى تاریخى درباره حجاج بن یوسف ثقفى و پدرش آمده است که شغل خاندانى ایشان معلمى بوده است61 و مى دانیم که وجود طبقات فرهنگى در جوامع انسانى، شاخصه اى از رشد فرهنگ آنان است. ردپایى از کاهنان نیز که از طبقات فرهنگى قلمداد مى شوند، در ثقیف مشهود است.
دور بودن ثقفیان از نزاع هاى جاهلى و ایّام العرب به نسبت سایر قبایل، از شعور سیاسى ـ اجتماعى ایشان حکایت دارد. هم چنین پرهیز ایشان از شورش ها، قیام ها، غارت ها و نیز دورى از فتنه هاى سیاسى و رویکرد به عافیت طلبى هاى سیاسى (صرف نظر از حق و باطل بودن آن) نشان از زیرکى و هوشیارى ثقیف است.
در ادامه بحث به دو مورد از مسائل مهم درباره این قبیله مى پردازیم:
1 ـ دین و آیین
ثقیف از لحاظ دینى بر همان آیینى بود که قریش بود; یعنى بت پرستانى که در عین حال به کعبه و ابراهیم(علیه السلام) احترام مى نهادند. ثقیف به لحاظ مرتبت دینى در کنار قریش و بالاتر از سایر قبایل بود. قبیله هاى ثقیف و بنى عامر بن صعصعه و عدوان (از شاخه قیس عیلان) و قریش و همه تیره هاى کنانه، خزاعه بر آیین حمس بودند.62 قبایل عرب براى حج به مکه و زیارت کعبه مى رفتند و هر تیره تلبیه اى ویژه خود داشت. تلبیه ثقیف چنین بود:«لَبَیک اللهُمَّ، انّ ثَقیفاً قَد أَتَوک و اَخلِفُوا المالَ و قَد رَجَوک».63
مشهورترین بت هاى حجاز که مقام اول را در میان تمامى بت ها داشتند، بت هاى ثلاثه، یعنى لات، عزّى و منات بودند که دختران خدا تصور شدند. ثقیف بتى به نام لات داشت. لات در طائف قرار داشت و ثقیف پرستندگان اصلى آن بودند و بنایى بر آن ساخته، پرده اى بر آن انداخته و بر گرد آن طواف مى کردند.64
پیدایى بت پرستى را در حجاز به عمرو بن لُحىّ نسبت مى دهند، پرستش لات نیز به وى منسوب است. گفته اند لات، تخته سنگ چهار گوش سفیدى بود65 که تنى چند از یهود نزد آن سبوس مى کوبیدند.66 مردى که این کار را انجام مى داد نامش لات و از ثقیف بود و چون درگذشت(یا مفقود شد)، عَمْرو بن لُحىّ به ثقیف گفت که او نمرده، بلکه در این صخره داخل شده است. پس ثقیف به دستور پسر لُحىّ بر روى آن صخره بنایى ساختند و «لات» (نام آن مرد) را بر آن گذاشتند. این خبر این گونه شایع شد که خدا در تخته سنگ لات فرو رفته است.67 آنان معتقد بودند خدایشان در تابستان نزد لات و در زمستان نزد عزّى مى آید.68 بر خلاف دورى محل لات، تمام قریش و ساکنان حجاز این بت را پرستش مى کردند. ثقفیان مردم را به زیارت، حج گزارى و قربانى براى آن فرا مى خواندند و شبیه همان آدابى که در مکه براى کعبه انجام مى شد براى لات انجام مى دادند.69 موسمى براى حج لات تعیین کرده بودند، و درّه اطراف آن را حریم مى دانستند.70 همه قبایل در آن جا اجتماع کرده، آن را گرامى مى داشتند.71 در یکى از جنگ هاى فجّار «لات» را به معرکه برده، حریمى برایش معین کردند و به پناهندگان به آن آسیبى نمى رسید.72
در قرآن مجید نام این بت ها به ترتیب لات، عزّى و منات آمده است : «أفریتم اللات و العزى و مناة الثالثة الاخرى».73 دومین بت معروف عرب، لات بود و در شأن و مرتبت بعد از منات و پیش از عزّى قرار داشت74 و به آن ربّة یا ربّة الطائف مى گفتند.75 عرب فرزندان خویش را به نام آن مى نامیدند، چون زید اللات، و تیم اللات.76 برخى مفسران نوشته اند که لات، از اللّه مشتق شده ـ چنان که عزّى از عزیز اشتقاق یافته استـ و تاء براى تأنیث است.77 لات مناصبى چون سدانت، حجابت، عرافه و زجر78 داشت.79 سدانت80 آن با ثقیف بود. روایات مختلفى درباره متصدیان سدانت از تیره هاى گوناگون ثقیف وجود دارد، اما به طور قطع در اختیار بنومالک بوده است، نه احلاف. بنو عتّاب و بنو مُعَتَّب پرده داران آن بودند. ایشان و فرزندان ابوالعاص و فرزندان ابى العاصى را به عنوان سدنه لات نام مى برند.81 افرادى براى زجر به ازلام نزد لات مى آمدند و وجوهى را نیز به متصدیان آن مى پرداختند.82 قربان گاهى به نام غَبغَب در کنار آن ساخته، هَدى را در آن جا قربانى مى کردند. هدایا و نذورات لات، نظیر برخى محصولات کشاورزى، زیورآلات، اسلحه، پارچه و قماش در آن جا نگهدارى مى شد.83 ثقیف از منافع مالى، اجتماعى و سیاسى حجّاج و زوّار لات بهره مى برد، البته نه به اندازه بهره قریش از منافع کعبه. مغیرة بن شعبه و ابوسفیان که پس از اسلام آوردن ثقیف، مأمور خراب کردن بناى لات و تخریب صخره شدند، آن اموال را برداشته و نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) بردند.84
وجود کَهَنه در ثقیف حاکى از اعتقاد مذهبى محکم آن هاست. عمرو بن امیه از تیره بنى علاج، کاهن ثقیف بود،85 هم چنین عوف بن عامر بن حسان بن مالک، کاهن و شاعر دوره جاهلى بود.86 از گزارش هاى بالا مى توان به جایگاه و منزلت رفیع اجتماعى و دینى ثقیف پى برد و اطمینان یافت که آنان در ردیف دومین قبایل عرب و مورد توجه دیگران بودند.
در منابع تاریخ از آیین حنیف و حنفا نیز در ثقیف اطلاعاتى به دست مى آید، چنان که امیه بن ابى الصلت را به دلیل آن که از بت پرستى روى برتافته بود87 از حنفاى ثقفى شمرده اند.
2 ـ آداب و رسوم
با وجود انحطاط اعتقادى بت پرستان در مورد مبدأ و معاد، برخى آداب و رسوم اجتماعى و ارزش هاى انسانى، مانند جوار، حلف، بیعت، اکرام صمیمانه به مهمان و ... در میان ثقیف رایج بوده است. افسانه و اساطیر کم و بیش در هر قوم و ملتى وجود داشته و دارد و قبیله ثقیف نیز از این میراث پیشنیان خویش بى بهره نبود.
طائف، شاعران زیادى ندارد، زیرا فراوانى شعر و شاعرى ثمره جنگ و غارت میان شاخه هاى قبایل و خاندان ها بوده است، چنان که میان اوس و خزرج بود، و اندکىِ شعر و شاعرى در قریش، عمان و طائف از کمى خون ریزى ایشان بود.88 با این حال، شاعرانى در طائف و ثقیف ظهور کردند. ثقیف در هر طبقه از شاعران جاهلى، مخضرم و اسلامى شعر سرایانى عرضه کرده است. ابن سلام در طبقات الشعراء نام پنج تن از شاعران برجسته طائف را شمرده است.89 که قسى بن منبه از آن جمله است; همو که ثقیف نام داشت و سر سلسله قبیله ثقیف بود. شعر امیه بن ابى الصلت در مدح فارسیانى که بر حبشیان پیروز شدند و نیز در رثاى کشته هاى بدر، مشهور است. او اشعار و عجایب و غرایب فراوان دارد.90 او، پدر و فرزندش از شاعران پرآوازه ثقیف بودند. ابومحجن حبیب و غیلان بن سلمه و دیگران از این جمله اند.91
بنوثقیف اهل نسىء و نساءة نبودند.92 مرتکب زنده به گور کردن دختران (وأد بنات) نشده بودند.93 به نظر مى رسد وضع مناسب اقتصادى و اشتغال به کشاورزى مانع از چنین عملى بوده است، زیرا یکى از علل این رفتار زشت، فقر و بیم از گرسنگى بود.
ج ) اوضاع سیاسى ـ اجتماعى
شناخت خاندان ها و تیره ها در سایه بررسى همه جانبه و فراگیر اوضاع گوناگون آن ها ممکن است. غفلت از هر یک از آن اوضاع، کاستى در شناخت و کژى در آگاهى و عدم درک صحیح از موضوع مورد پژوهش را به دنبال خواهد داشت. هر قبیله هر چند کوچک، داراى تاریخى در بستر زمان است; حوادث و رویدادهایى بر ایشان گذشته، تغییراتى در ایشان و محل زندگى شان پدید آمده، خوشى ها و ناملایمات دو روى سکه زندگى است که بارى روى خوش مى نمایاند و بارى پنهان.
پیش از ادامه بررسى اوضاع سیاسى ـ اجتماعى ثقیف به اختصار به معرفى تنى چند از سران این قبیله مى پردازیم:
1 ـ رؤساى ثقیف و طائف
بر اساس گزارش هاى تاریخى، ابو رغال نخستین حاکمى است که در سرزمین طائف حکم مى راند و به ستم گرى مالیات مى ستاند.94 عامر بن ظرب بن عمرو بن عیاذ بن یشکر بن عدوان عدوانى رئیس قبیله عدوان95 و از رؤساى این منطقه بود که قَسىّ را جوار داد و به دامادى برگزید و او ثقیف نامیده شد96 و پس از عامر رئیس طائف بود. غیلان بن سلمه به ریاست ثقیف رسید و همراه ایشان براى دفاع از طائف به مقابله قبیله خَثعَم97که جمعیتى از یمن فراهم آورده بودند و به طائف و ثقیف حمله بردند، پرداخت و با جنگى سخت آن ها را عقب راند.98 مسعود بن معتب ثقفى ـ پدر عروه بن مسعود ـ معاصر عبدالمطلب و رئیس طائف بود. هم چنین مسعود بن معتب ریاست و فرماندهى سپاه سلیم و هوازن را در یوم شَمطَه از جنگ هاى فجار به عهده داشت.99 هم چنین در برخورد با ابرهه او خطر درگیرى را از طائف دور کرد.100 عبد یالیل، حبیب و مسعود فرزندان عمرو از بزرگان ثقیف بودند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگام سفر به طائف با ایشان ملاقات کرد101.
مالک بن عوف نضرى رئیس هوازن و فرمانده کل سپاه مشرکان در غزوه حنین بود. در این غزوه، هوازن با ثقیف ائتلاف کردند. احلاف به سرکردگى قارب بن اسود بن مسعود ثقفى ـ برادر زاده عروهـ و بنو مالک به فرماندهى ذوالخمار سبیع بن حارث به نبرد با مسلمانان رفتند.102
در سال نهم هجرى گروهى متشکل از احلاف و بنو مالک به سرکردگى عبدیالیل ـ که او از احلاف و هم سن و سال عروه (رئیس طائف) بود، در هیئتى براى ملاقات با پیامبر (صلى الله علیه وآله)رهسپار مدینه شدند.103 نمایندگان ثقفیان پس از مسلمان شدن آهنگ بازگشت به طائف کردند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) عثمان بن ابى العاص را که خردسال ترین ایشان بود بر آنان برگزید و بر طائف امارت داد. وى نخستین کارگزار رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر ثقفیان و طائف بود. او در دوره خلافت ابوبکر و مدتى در دوره خلافت عمر نیز عامل حکومتى بر آن جا بود. یعلى بن منیه پس از عثمان بن ابى العاص از سوى عمر به سمت ولایت گرى طائف برگزیده شد. سفیان بن عبدالله ثقفى نیز از طرف عثمان بر طائف حاکم شد.104 در دوره هاى بعدى، ثقفیان و امویان، زمامداران طائف بودند. طائف زمانى را پشت سر گذاشته که زیر سلطه نجده خارجى بود که به موازات ابن زبیر، داعیه خلافت داشت و یمن، طائف، عمان، بحرین، وادى تمیم و عامر را تحت سلطه خویش درآورد.105
2 ـ وقایع و ایّام ثقیف
زندگى عرب، آمیخته با جنگ و غارت بود و هر از گاهى به دلیلى آتش جنگى، دامن خیمه و خرگاه ایل و تبارى را به کام خود فرو مى کشید و مدت ها زن ها و فرزندان داغ دیده، بر خاکستر آن مویه کنان مرثیه مى سرودند. قومى غالب، و تیره اى به تیره بختى مى رسید. حدود اوایل قرن پنجم میلادى بین إیاد و قیس عیلان نبردى رخ داد و ریاست قیسیان با عامر بن ظرب بود که به پیروزى قیس انجامید.106 در همین سال هایى که عامر ریاست قیس را به عهده داشت، قیسیان به طمع تصاحب کعبه و تصرف مکه به خزاعه، ساکنان آن، هجوم بردند و با زبونى و خوارى و با تحمل شکست بازگشتند.107
موقعیت ممتاز طائف همواره دیگران را به طمع مى انداخت که بر آن دست یازند و همسایگانش بر آن رشک برده و به آن جا حمله برند، این که گفته شده: «ثقیف در اغلب جنگ هایش به دفاع مى پرداخته است» احتمالاً ناظر به وقایع مقارن ظهور اسلام بوده است. قبیله خَثعم با سپاهى، از یمن به طائف حمله برد. غیلان بن سلمه همراه ثقیف آنان را عقب راند، سپاهیان زیادى را کشت و به اسارت گرفت و سپس اسیران را آزاد ساخت.108
یکى دیگر از ایام ثقیف یوم وَجّ است که در جریان آن، ثقیف و خالد بن هوذة درگیر شدند و ثقیف بر ایشان غالب شد.109
بنوعامر بن صعصعه طبق قرارداد براى دریافت سهم خود از غلات به طائف آمد و از آن جاى که پیش از آن، استغاثه ثقیف را اجابت نکرده بود، ثقیف از پرداخت سهم ایشان امتناع ورزید. آن گاه بنوعامر به طائف حمله برد و ثقیف آنان را عقب راند. کسان بسیارى کشته شدند و زان پس، ثقیف بر تمام طائف مسلط شد.110 این اتحاد و هم دلى، ضرب المثل میان عرب شد، چنان که حضرت ابوطالب نیز به آن تمثل جسته است:
مَنَعنا أرضنا من کل حىٍّ *** کما امتنعت بطائفها ثقیفُ111
أتاهم معشرٌ کـَى یسلبوهم *** فحالت دون ذلکم السیوفُ112
یوم شَمطَه یکى از جنگ هاى فجار است که بین قریش و کنانه از یک سو و قبیله هاى سلیم و هوازن از سوى دیگر به وقوع پیوست. ریاست سپاه سلیم و هوازن با مسعود بن معتب ثقفى بود. در آغاز درگیرى، پیروزى با کنانه بود، اما سرانجام هوازن بر کنانه پیروز شد و قریش کشته هاى زیادى داد.113
یوم عُکاظ یکى دیگر از جنگ هاى فجار بود که مسعود بن معتب ثقفى براى جلوگیرى از خون ریزى، نزد همسرش سبیعه، دختر عبدشمس114 خیمه اى بر پا کرد و گفت هر که به این خیمه پناه آورد در جوار من است. حرب بن امیه ، جوار مسعود را پذیرفت و به عمه خویش سبیعه گفت هر که را نزدیک خیمه تو باشد پناه مى دهم.115
در غزوه حنین، ثقیف در ائتلافى با هوازن، مقابل مسلمانان ایستادند و شکست خوردند.
غزوه طائف، از مهم ترین وقایع ثقیف بود گرچه درگیرى زیادى رخ نداد و بیشتر به محاصره گذشت.116
البته بحث به ایّام العرب در دوران جاهلى ثقیف مربوط بود، گرچه این دو غزوه از حوادث عصر نبوت و از ایّام الله محسوب مى شوند، ولى چون در دوران کفر و شرک ثقفیان بوده است در این جا آوردیم. اما درباره دوران اسلامى، وقایع و ایّام خاصى گزارش نشده است، مگر نبرد یوم جبانة السبیع که در ذى حجه سال 66ق رخ داد و در آن مختار علیه کوفیان حضور داشت.117 البته نبردهاى ایشان در فتوحات و امثال آن به پاى همه مسلمانان نوشته شده است، گرچه ایشان نیز حضور نسبتاً مؤثرى هم داشته اند.
3 ـ ثقیف و اصحاب فیل
ثقیف با قریش بر سر مسائل اقتصادى، مشارکت ها و نزاع هایى داشت. ثقیف با عبد المطلب بر سر آب اختلاف داشتند، براى داورى نزد کاهنى رفتند، وى به نفع عبد المطلب رأى داد و ثقفیان ناراحت شدند و سخنانى گفتند، آن کاهن گفت: «ثقیف برده اى فرارى بود، زیرکى و باهوشى از خود نشان داد، آزاد و حرّ شد». از این رو، ثقیف حق تصاحب هیچ منصب و جایگاه خوبى را نداشت.118 قریش در مالکیت و استفاده از سرزمین هاى حد فاصل بین مکه و طائف با هم مشارکت داشتند. با آمدن اصحاب فیل روزنه امیدى به سوى آرزوهاى ثقیف گشوده شد و ثقیف از فرصت استفاده کرده، گروهى به سرکردگى مسعود بن معتب نزد ابرهه رفتند و با وى سازش کرده و گفتند: ما بندگان توایم، خداى ما، لات، آن خدایى نیست که شما به دنبال از بین بردن آن هستید. آن خانه کعبه در میان قریش است که عرب به آن حج مى گذارد. ثقیف ابو رغال را براى راهنمایى اصحاب فیل به سوى مکه گماشت، او آنان را تا مغَمّس (شش میلى مکه) راهنمایى کرد119 و آن جا مُرد و عرب در عصر اسلام به دستور پیامبر (صلى الله علیه وآله) قبر وى را سنگ سار مى کرد.120 البته همراهى و راهنمایى ثقیف با ابرهه به این معناى نبود که مى توانستند در برابر او مقاومت کنند، ولى به دلیل قبول داشتن اهداف ابرهه او را یارى کردند. ترس و هراس ثقیف از ابرهه کاملا روشن بود. بر فرض آن که خصومتى با قریش نیز متصور باشد طبیعى مى نمود که ایشان از حیثیت عربى و کیش بت پرستى دفاع کنند، همان طور که حمله ابرهه با نارضایتى و حتى مخالفت قبایل یمنى روبه رو شد. عرب جنوب ویرانى کعبه را کارى بس ناپسند شمرد و مبارزه با او را لازم دانست. ثقفیان نیز راهى جز تملق و تواضع نداشتند. شکست اصحاب فیل ضربه اى سهمگین بر ثقیف بود و پس از آن، عظمت قریش نزد عرب تا آن جا فزونى یافت که قریش را اهل الله و سکان حرم الله نامیدند.121
د ) اوضاع اقتصادى
عمده فعالیت تجارى اهل مکه و غیر آن، تجارت در خشکى بود.122 ساکنان شهرها، به ویژه مردم مکه از راه تجارت بیشترین درآمدها را داشته و از این رو، ثروت هاى فراوانى اندوخته بودند. اکثر مکیان، تاجر بوده123 و گروهى نیز نقش واسطه گرى و خدماتى را در نقل و انتقال کالا داشتند.124 قافله هاى تجارى آنان در مسیرهاى گوناگون در حرکت بود، از مناطق جنوبى، شمالى، شرقى، یعنى یمن، شام، عراق، فارس، مصر، حبشه و سواحل آفریقا گرفته تا سواحل هند.125 بر اساس آثار و نشانه هایى که در دست است تجارت عرب همه جاى دنیا را فرا گرفته بود و دو هزار سال ادامه داشت. از این رو در تورات نیز نام تجارت عرب ذکر شده است.126
مکه بسیارى از مال التجاره اقتصادى خود را از بازارهاى طائف تهیه مى کرد. اشراف قریش در آن جا خانه و باغ و بوستان داشتند. مکه بهترین بازار براى محصولات کشاورزى طائف بود و نزدیکىِ راه، مانع از فاسد شدن میوه و تره بار مى شد.127شاخص ترین فعالیت هاى تجارى عرب ها، در بازارهاى ثابت و موسمى بود.128 بازارهاى ثابت در شهرها و اجتماعات مسکونى بر پا مى شد، نظیر بازار عکاظ نزدیک طائف که کسبه و تجّار در آن حضور یافته و متاع خود را روى زمین یا روى میز و در دکّه اى قرار مى دادند و این ویژه دست فروشان بود. اما تجار عمده فروش، دکان و حجره اى داشتند که هنگام تعطیلى، درهاى آن را مى بستند و روز بعد مى گشودند.129
طائف، یثرب، خیبر، فدک و تیماء مناطق حاصل خیز و قابل کشت و زرع حجاز به شمار مى رفت. حجاز بر خلاف یمن کم آب و زمین هاى غیر قابل کشت فراوانى داشت.130آب و هواى طائف سردتر از همه جاى سرزمین حجاز بود، چرا که فقط در بالاى کوه غزوان آب منجمد مى شد و نزدیکى طائف به غزوان، شرایط مناسب زندگى را، به ویژه در تابستان گرم حجاز براى ساکنان آن فراهم مى کرد.131 از آن جا که سرزمین هاى خوش آب و هوا را بلاد سعیده نامیده اند، برخى طائف را مدینة الحجاز السعیدة و بستان مکه نامیده اند.132
عرب شمال، محصولات کشاورزى قابل توجهى نداشتند، از این رو به تجارت روى آوردند.133 شمال شبه جزیره، طائف، مدینه و برخى مناطق دیگر را مى توان نام برد که از لحاظ آب و هوا، شرایط مساعدترى نسبت به مکه داشتند و عرب هاى مهاجر از جنوب (یمن) که با فن کشاورزى آشنا بودند بیشتر در این مناطق سکونت داشتند. از این رو، این قبیل شهرها از نظر کشاورزى در موقعیت بهترى قرار داشت و اهل طائف به کشاورزى مشغول بودند، و آن جا به تاکستان هایش شهرت داشت و مویز و کشمش به سواحل مدیترانه حمل مى کردند، ولى عرب به شراب طائف بسنده نمى کرد، بلکه از بلاد شام مى آورد.134 عرب، حرفه ها و فنون را زشت مى پنداشت، اما طائف به صنایع گوناگون دباغى، آهنگرى، نجارى و غیره اشتغال داشتند و از نظر تمدنى به یمن بیشتر شبیه بودند تا حجاز و صنعت دباغى در آن رایج تر بود.135 گفته اند که بازرگانان طائف روغن، خرما و پوست هاى دباغى شده را به حبشه مى بردند.136
وضعیت کشاورزى و زمین هاى سرسبز و مراتع و نیز صنعت دباغى ایجاب مى کرد در کنار کشاورزى به دامپرورى نیز بپردازند. گرچه صراحت و نصى بر آن در گزارش هاى تاریخى به چشم نمى خورد، اما این مطلب از کار کشاورزى و نیز رواج صنعت دباغى به خوبى استنباط مى شود. صنعت دباغى از صنایع جانبى دامپرورى به شمار مى رود و براى بهره بردارى از پوست احشام و تغییر شکل دادن آن و جلوگیرى از افساد آن، این صنعت احداث مى شود. هم چنین تولید روغن و صادرات آن، حایز اهمیت است. که اگر روغن نباتى و دانه اى بوده، دلیلى بر رونق کشاورزى و تنوع آن است و اگر از نوع روغن حیوانى بوده، دلیلى بر رواج دامپرورى و تولید و تکثیر و نگهدارى احشام و چارپایان است. گواه دیگر، غنایم فراوان غزوه حنین است که هزاران گاو و گوسفند و شتر به غنیمت مسلمانان در آمد که در کتاب هاى سیره ذکر شده است.
اشتغال نافع بن حارث بن کلده ثقفى به پرورش اسب، مى تواند گواه دیگرى بر این باشد. او که به بصره مهاجرت کرد، در آن جا به پرورش اسب پرداخت و به توصیه عمر، خلیفه وقت، زمین مناسبى به انتخاب خودش براى این کار به اقطاع گرفت. این امر، به اضافه جنگل هاى اطراف طائف را مى توان شاهد و گواهى براى سابقه وجود دامپرورى در طائف گرفت.137
از جمله بازارهاى معروف حجاز حَباشه است که نزدیک طائف برپا مى شد.138پیامبر (صلى الله علیه وآله) پیش از نبوت، براى تجارت به آن جا رفته بود.139 هم چنین عُکاظ140 در منتهى الیه سرزمین نجد بین نخله و طائف برپا مى شد141 و با مکه سه روز فاصله داشت142 و نزدیک طائف بود. عکاظ نام نخلى بود143 و مکان مقدسى به شمار مى رفت و بت هایى در آن جا نصب کرده بودند و مردم به طواف آن ها مشغول بوده، براى آن ها قربانى مى کردند.144زمان برگزارى بازار عکاظ از اول تا بیستم ماه ذى قعده بود.145 قریش و ثقیف و سایر عرب که بیشتر از طائفه مضر بودند، در آن شرکت داشتند. جرجى زیدان گوید:«عرب از هر سو به بازار عکاظ مسافرت مى کردند و قریش نیز در برپایى و جذّابیت آن مى کوشید».146
پیامبر (صلى الله علیه وآله) هفت سال در بازار عکاظ مردم را به دین اسلام دعوت کرد147 و ثقفیان با توجه به نزدیکى طائف به عکاظ و حضورشان در آن، مخاطب حضرت قرار مى گرفتند.
هـ ) مناسبات ثقیف با سایر قبایل و اشخاص
نظام قبیلگى مقتضیات خاص خود را داراست. مناسبات و تعاملات قبایل با یکدیگر عمدتاً بر اساس نیازمندى ها استوار بود. ایجاد امنیت تجارى و اقتصادى، قریش را به راه اندازى رحلة الشتاء و الصیف در شمال و جنوب واداشت و دیگر تعاملات عرب از کوچنده تا یک جانشین (بادیه نشین تا شهرنشین) در تأمین نیازهاى سیاسى و اقتصادى توجیه پذیر است. احساس نیاز به امنیت و آسایش از گزند دشمن، قبایل را به هم نزدیک مى کرد تا در احلاف و پیمان ها از یکدیگر حمایت کنند و قرارداد همکارى ببندند.
بسیارى از پیمان هاى اقتصادى و روابط خانوادگى در راستاى تعمیق بخشیدن به تعاملات سیاسى بود. شاید ازدواج ها و داد و ستد دختران و زنان بین قبایل، وجه الضمان عدم تعرّض نظامى به شمار مى رفت، چنان که شواهدى از این نوع ازدواج ها را در دوران صدر اسلام سراغ داریم. نمونه هایى از پیمان هایى که در تاریخ عرب و اسلام نام برده شده بر اساس برقرارى امنیت یا تحکیم و توثیق آن است. در سایه احلاف و جوارها، افراد و عشیره ها و در نتیجه، قبایل، به هم نزدیک و نزدیک تر مى شدند، و ازدواج هاى بین آنان میثاق ها را تشدید مى کرد، منافع مشترک اقتصادى به وجود مى آمد و براى حفظ آن منافع، امتیازهایى به یکدیگر عطا مى کردند و حاصل آن برخوردارى از حقوقى در زمینه هاى اقتصادى، اجتماعى، سیاسى و اعتقادى بود.
ثقیف در درجه اى از اهمیت و اعتبار قرار داشت که مناسبات ثقیف را با اشراف و بزرگ زادگان دیگر قبایل، توجیه پذیر کرده و زمینه داد و ستد خاندانى، سیاسى و اقتصادى با همسایگان و همسانان را براى او فراهم کرده بود. میزان مناسبات خانوادگى میان خاندان هاى ثقفى و قرشى حایز اهمیت است. موقعیت جغرافیایى آن دو و اوضاع اقتصادى، به ویژه موقعیت کشاورزى طائف و تجارى مکه مفسّر مناسبات میان آن دو است.
این مناسبات، به قریش منحصر نبود، چنان که در قسمت معرفى تیره ها و محل سکونت ثقیف به هم زیستى ثقیف با هوازن، هذیل، عتیبه و عدوان و... اشاراه اى داشتیم، علاوه براین، شواهدى در اختیار است که نشان مى دهد مدنى ها نیز در این تعاملات حضور داشته اند. اوسیان پیش از ملاقات با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در عقبه براى استمداد، نزد ثقیف رفته بودند و از ایشان در مقابل یهود مدینه کمک خواستند، اما پاسخ مثبت نشنیدند. شاید مناسبات ثقیف با یهود مدینه که سکّان دار نظام اقتصادى مدینه بودند، دلیل این پاسخ منفى به اوس باشد. دست یابى به این نتیجه که ثقیف در مناسبات خویش با قریش، تابع بوده و در تعاملات با دیگران متبوع، خیلى دشوار نیست.
1 ـ مناسبات خانوادگى
اصالت خانواده از اصول اجتماعىِ قابل توجه عرب بود. ازدواج ممکن بود بر اساس تک همسرى یا چند همسرى باشد. از شیوه هاى همسریابى، شاید کهن ترین راه تحصیل همسر، اسارت و یغمابرى یا خریدارى و مبادله بوده است. ازدواج از طریق مبادله و معاوضه در میان بسیارى از قبایل و گروه هایى که روابط دوستانه داشتند متداول بود و براى تحکیم این روابط، متقابلاً دخترها و پسرهایشان را به ازدواج هم در مى آوردند. عامل دیگرى که بسیار بر امر ازدواج تأثیر داشت، مسئله امنیت بود. اصولا در جوامع قبیلگى گاه زناشویى به منظور رفع اختلافات تدبیر مى شود، مانند ازدواج هاى مصلحتى که خانواده هاى معتبر یک تیره یا شاخه هاى گوناگون یک ایل، طرح مى ریزند.148 در ازدواج ها به حسَب، نسَب، خون و جایگاه اجتماعى بیشتر توجه مى شد، به هر کسى دختر نمى دادند و از هر خانواده و قبیله اى دختر نمى گرفتند. قریش که در رأس عرب به شمار مى آمد، به این مسئله توجه زیادترى داشت و براى حفظ موقعیت و اشرافیت خویش از وابستگى به خاندان هاى پست و زیردستان و خانواده هاى بى نام و نشان پرهیز مى کرد. در این میان، ثقیف به مرتبه اى از شرافت و بزرگى و احراز اشرافیت قبیلگى ـ که در گرو آیین و پاى بندى به اعتقادات شرک آلود و نیز وجود بت هایى، از جمله لات بود ـ و هم چنین به درجه اى از اشرافیت مالى و اقتصادى (همپاى تجارى خود قریش) رسیده بود، که قریش به تعاملات گوناگونى با ایشان رغبت داشت. در این جا اشاره به یک گفت وگو میان حجاج با عبدالملک در عصر خلفا درباره اهمیت مناسبات خانوادگى ثقیف با قریش مناسب است و حساسیت موضوع را نشان مى دهد.
عبدالملک براى انتخاب فرمانده نظامى براى سرکوبى زبیریان در عراق به بحث و مشورت با امیران و درباریان مشغول بود. در این جمع، سه مرتبه حجاج آمادگى خویش را براى تصدى پست فرماندهى اعلام کرد. عبدالملک از قوم و قبیله اش پرسید. حجاج پاسخ داد: از قبیله اى هستم که شما امویان به ازدواج با زنان آن رغبت فراوان دارید و زنان ما، در خانه هاى شما بسیارند.
باید مسئله مهمى باشد که حجاج به آن تمسک جسته و چنین ازدواج هایى از نظر طرفین، حایز اهمیت و توجه بوده است. براى نمونه، نسبت هاى خانوادگى حجاج با امویان و مروانیان از این قرار است: خواهر حجاج، عروس عبدالملک149 و شوهر مادر حجاج (فارعه بنت همّام بن عروة بن مسعود ثقفى)، یزید بن عبدالملک بود.150 برادر مادرى حجاج، نوه عبدالملک (ولید بن یزید بن عبدالملک) بود.151 این مناسباتِ حاکم میان این دو خاندان، حجاج را جذب مروانیان کرد تا زبیریان.
ازدواج هاى میان ثقیف و قریش، بهویژه امویان، با استقرایى ناقص ضمن جدولى در پایان مقاله عرضه شده است. فراوانى و (تقریباً) تمرکز ازوداج ها در بنى امیه، دلیل خوبى بر حاکمیت روابط دیرینه و استوار میان خاندان ثقیف و امیه است.
2 ـ مناسبات اقتصادى
یکى از تعاملات و مناسبات گسترده ثقیف با دیگران، مناسبات اقتصادى بود. یکى از شهرهاى مهم حجاز طائف بود که در پرتو ویژگى هاى ممتاز کشاورزى آن و فراوانى محصولات و غلاّت و اشتغال به حِرفه ها و صنایع، همسایگان براى تهیه ملزومات مورد نیاز خویش با آن تعاملاتى داشتند. شهر مکه بازار مهم طائف بود. نزدیکى مسافت، مانع از فاسد شدن میوه و تره بار و غیره بود. مکه ـ سرزمین خشک و بى حاصل ـ مکانى بود که هر ساله صدها و هزاران زائر و حاجى براى زیارت کعبه و انجام موسم حج به آن رفت و آمد مى کردند. صاحبان مناصب رفادت و سقایتِ کعبه که به امر تأمین آذوقه و خواروبار زوّار و مسافران مى پرداختند، مایحتاج خویش را از جاى هایى، از جمله طائف فراهم مى کردند. عباس بن عبد المطلب که سقایت کعبه را به عهده داشت از تاکستان هاى متعلق به خویش در طائف انگور مى آورد و در آب مى خیساند تا آب گوارایى براى حجاج فراهم کند. سیطره اقتصادى مکه و قریش در تمامى جزیرة العرب زبان زد بود و منازعى نداشت. قرشیان از این توان اقتصادى که قدرت سیاسى را نیز به دنبال داشت، توانستند بر طائف نیز سلطه پیدا کرده و با خرید بخش هایى از اراضى آن، جاى پاى خویش را محکم کنند و از این رو طائف را بستان مکه152 و منطقه اى از مناطق مکه مى نامیدند.153 نفوذ قریش در طائف در سایه مناسبات و تعاملات اقتصادى بود. مکیان در طائف به فعالیت هاى اقتصادى مشترک (با ثقیف) یا اختصاصى اشتغال داشتند.
گفتنى است که همکارى ثقیف با قریش همکارى خصمانه بود; یعنى نوعى همکارى که برخلاف وجود ضدیت هاى اجتناب ناپذیر و صرفاً در جهت تحقق هدفى مشترک و آنى صورت مى پذیرد. هر چند همکارى، براى تولید ضرورت دارد، ولى به هنگام تقسیم درآمد، بین تولید کنندگان اختلاف بروز مى کند و این بهم آمیزى توافق و عدم توافق، سازش و ناسازگارى، همکارى رقابت آمیز یا همکارى در عین خصومت نامیده مى شود.154 نمونه اى از این تخاصم را در اختلاف بین عبدالمطلب با ثقیف بر سر چاه آبى سراغ داریم که پیش تر از آن سخن گفتیم.155 هم چنین مسعود بن معتب ثقفى در شعرى، فرزندانش را از معامله با قریش و از فروختن آن چه به ارث برده اند بیم داده است.156
نمونه هایى از وقایع و ایام در جاهلیت بین ثقیف با ساکنان مکه از نظر گذشت، اما در سال هاى نزدیک ظهور اسلام، ثقیف به سلطه و سیطره قریش تن داده و تابع و متغیّرى از قریش بود.
ثقیف در حوزه فعالیت هاى اقتصادى خویش در عرصه تجارت خارجى نیز حضور داشت. صادرات مویز و کشمش به سواحل دریاى مدیترانه، و صادرات روغن، خرما و پوست به حبشه از آن جمله است.157 مسافرت هاى تجارى ثقفیان به فارس، روم، مصر، یمن و حبشه، همسایگان بلندپایه شبه جزیره، حاکى از تعاملات کلان اقتصادى ایشان است. غیلان بن سلمه ملاقاتى با خسرو پرویز داشت. عروه در جریان صلح حدیبیه در بیان مقایسه پیامبر(صلى الله علیه وآله)با خسرو، نجاشى و قیصر گفت: من آنان را از نزدیک دیده ام، و این در سایه تجارت بوده است.158 مغیره با بنومالک براى تجارت به مصر نزد مقوقس رفته بودند. همراهى امیه بن ابى الصلت با ابوسفیان در سفر به شام و از این دست سفرها که گزارش هاى پراکنده اى از آن یافت مى شود گواهان خوبى براى گستردگى تعاملات اقتصادى ثقیف است. البته ثقیف کاروان هاى تجارى گسترده، نظیر کاروان هاى قریش نداشت و در بسیارى از موارد به همراه قریش تجارت مى کرد که نمونه هایى از آن یاد شد.
جدول ازدواج هاى ثقیف با دیگران
ثقفیاننسبتاشخاص و قبایلمنبع
أخنس بن شریق ثقفىهمسرشخالده بنت ابى العاصانساب، 5/479
سائب بن أقرع ثقفىدامادشمسروق بن عبدالرحمن بن مالک بن أمیةطبقات، 6/143
قاسم بن حبیب ثقفىهمسرش فاطمه بنت عتبة بن ربیعة بن عبد شمسانساب، 9/368
مغیرة بن شعبة ثقفىهمسرانش آمنه بنت صخر بن حربانساب، 5/6
ــــــــــــرقطاء از تیره بنى مرهطبرى، 4/70
ــــــــــــزینب بنت عثمان بن مظعون طبقات، 8/211
ــــــــــــمیمونه بنت ابى سفیان بن حرب طبقات، 8/191
أسید بن أخنس ثقفىهمسرشزینب بنت حکم بن ابى العاص انساب، 6/301
أسید بن أخنس ثقفىدامادشحارث بن أمیة الأصغر بن عبد شمس انساب، 9/384
أم سعید بنت عروة ثقفىشوهرشعلى 7انساب، 2/193;طبرى،5/154
أم سلمة بنت مختار ثقفىهمسرشعبد الله بن عبد الله بن عمرطبقات، 8/345
أم عاصم بنت عمر بن عاصم ثقفىدامادشإبراهیم بن عمرو بن شعیب بن محمدطبقات، 5/333
أم عماره بنت سفیان بن عبد اللههمسرشعاصم بن عمر بن الخطابانساب، 10/459
أمیة بن ابى الصلت ثقفىهمسرشأم حبیب بنت ابى العاص بن أمیةانساب، 5/479
بادیه بنت غیلان بن سلمةهمسرانشمسور بن مخرمة بن نوفلطبقات، 11/139
ــــــــــــعبد الرحمن بن عوفانساب، 13/433
برزه بنت مسعود بن عمروهمسرشصفوان بن أمیة بن خلف جمحىطبقات، 8/230
بشر بن عبد بن دهمانهمسرشریحانة بنت ابى العاص بن أمیةانساب، 5/479
جویریة بنت ابى عمرو بن عدىهمسرشحمید بن عبد الرحمن بن عوفطبقات، 5/117
حارث بن کلده ثقفىکنیزش سمیهطبقات، 6/47
حبیب بن کعیب بن عتیر همسرشأمیمة بنت عبد الله بن بجادطبقات، 8/201
حجاج بن عتیک ثقفىهمسرش أم جمیل بنت محجن بن الأفقم بن شعیثةانساب، 10/387
حجاج بن یوسف ثقفىدامادشپسر عبدالملک بن مروان انساب، 8/267
ــــــدامادشحکم أیوب بن حکم بن ابى عقیلطبرى، 6/279
ــــــهمسرانش ابنة عبدالرحمن بن عمرو بن سهل انساب،7/285و8/200و11/13 و 13/425
ــــــــــــدختر عبدالله بن جعفرانساب، 5/618و13/422
ــــــــــــأم الجلاس بنت سعید بن عبدالرحمن بن عتابانساب، 5/457;،13/425
ــــــــــــأم أبان بنت النعمان بن بشیرانساب،6/283و7/285و13/425; طبرى، 5/539
ــــــــــــأم سلمة بنت أبى بکر بن عبید الله بن عمرانساب، 10/458
ــــــــــــهند بنت المهلب بن ابى صفرهانساب،8/282و13/426:طبرى، 6/448
ــــــــــــهند بنت أسماءمروج، 3/152
حکم بن الصلت بن عقیلدامادحجاج یوسفطبرى، 6/279
داود بن عروة بن مسعودهمسرشحبیبة بنت عبید الله بن جحشطبقات، 8/76;انساب،1/438: طبرى، 11/605
ریطة بنت الحویرث ثقفیههمسرشأبو عمرو بن أمیةانساب، 9/339
زیاد بن عبید ثقفىهمسرانشریطةانساب، 1/502
لبابة بنت أوفى حرشىطبرى، 5/224
زینب بنت ابى معاویههمسرشعبد الله بن مسعود طبقات، 8/226و3/118:انساب، 11/225; طبرى،11/624
زینب بنت محمد بن یوسفهمسرشیزیدعبدالملک انساب،8/287; طبرى،6/564
سبع بن حارث ثقفىهمسرشبرة بنت عبد مناف بن قصىانساب، 1/62
سعید بن الأخنس بن شریقهمسرشصخرة بنت ابى سفیان بن حربطبقات، 8/191
سلم بن زیاد بن عبید ثقفىدامادکرکرةطبقات، 7/148
ــــــهمسرانشأم محمد بنت عبد اللهطبرى، 5/473،474
ــــــــــــمعاذة بنت عبد الله العدویةطبرى، 5/473
سلمى بنت عمرو بن سفیانهمسرشربیعة بن عبدالعزى بن عبد شمس انساب، 9/380
صفیة بنت ابى عبیدهمسرشعبد الله بن عمرطبقات، 4/106و124و8/305و345; طبرى،5/571
عبدالرحمن بن أم حکمدامادالمنذر بن حسان بن ضرارانساب، 11/365
عبدالله بن عثمانهمسرشأم حکم بنت ابى سفیانانساب، 1/441; طبقات، 8/9
عبدالله بن عثمان ثقفىهمسرشأم حکم بنت صخر بن حربانساب 5/5و137
عبید الله بن زیاد همسرانشأم نافع بنت عمارة بن عقبةطبرى، 5/365
ــــــــــــبحریة بنت المنذرطبرى، 5/318
ــــــــــــقبج خاتونطبرى، 5/298
ــــــــــــهند بنت أسماءطبرى، 6/90
عثمان بن ابى العاص ثقفىدامادشزیاد بن ابیهانساب، 5/370
ــــــهمسرشخالدة بنت ابى لهب بن عبد المطلبطبقات، 8/40
عروة بن مسعود ثقفىهمسرشآمنة بنت ابى سفیانطبرى، 3/84
ــــــهمسرشمیمونة بنت ابى سفیانطبقات،8/191;انساب،1/441
علاج بن ابى سلمة بن عبد العزىهمسرشخالدة بنت خویلد بن أسدانساب، 1/406
غیرة بن عوف بن ثقیفهمسرشهند بنت کعب بن ثمالةانساب 13/433
محمد بن یوسف ثقفىهمسرشأم إسماعیل بنت المهلبانساب، 13/426
محمد بن یوسف ثقفىهمسرشحمیدة بنت عبد الله الأعمى بن عبد اللهانساب، 9/361
مختار بن ابى عبید ثقفىشوهر خواهرش عبد الله بن عمرانساب، 6/381
ــــــهمسرانشأم ثابت بنت سمرة بن جندب فزارىطبرى، 6/66و107و112
ــــــــــــأم زید الصغرى بنت سعید بن زیدطبقات،3/292; انساب، 10/473
ــــــــــــعمرة بنت النعمان بن بشیرطبرى، 6/112;انساب، 6/443
ــــــــــــأم ثابت بنت سمرة بن جندبانساب، 6/440
مسعود بن معتب ثقفىهمسرانشأم عمرو بنت المقوم بن عبد المطلبطبقات، 8/40
ــــــــــــفاختة بنت المقوم بن عبد المطلبانساب، 4/294
ــــــــــــمیمونة بنت حارث بن حزن هلالىطبقات، 8/104:طبرى،11/611
نافع بن حارث بن کلدهدامادعتبة بن غزوان بن جابر مازنى; طبرى، 3/597
نفیع بن حارث بن کلدهدامادعتبة بن غزوان بن جابر مازنىطبرى، 3/597
ــــــهمسرشمیسة بنت سحام من بنى ربیعطبقات، 10/361;انساب،3/16
وهب بن عبد ثقفىهمسرشهالة بنت خویلد انساب،1/406
کتابنامه
1 ـ قرآن کریم
2 ـ نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، چهاپ هفتم: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .
3 ـ آلوسى بغدادى، محمود شکرى، بلوغ الإرب فى معرفة أحوال العرب، تحقیق محمد بهجة اثرى، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1314 ق .
4 ـ ابن ابى الحدید، محمد (متوفاى 656 ق)، شرح نهج البلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1385 ق .
5 ـ ابن اثیر، عز الدین ابو الحسن بن على(متوفاى 630 ق)، اسد الغابه فى معرفة الصحابه، تحقیق على محمد معوّض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415 ق .
6 ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر و دار بیروت، 1385 ق .
7 ـ ابن العبرى، غریفوریوس ملَطى (متوفاى 685 ق )، تاریخ مختصر الدول، ترجمه تاج پور ریاضى ، تهران، اطلاعات، 1364 .
8 ـ ابن جوزى، عبدالرحمن بن على بن محمد (508 - 597 ق)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412 ق .
9 ـ ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (متوفاى 852 ق)، الإصابة فى تمییز الصحابة ، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415 ق .
10 ـ ابن حزم اندلسى، على بن احمد بن سعید (384 ـ 456 ق)، جمهرة أنساب العرب، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403 ق .
11 ـ ابن سعد، محمّد بن سعد هاشمى بصرى (متوفاى 230 ق)، الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسه من الصحابه (سلسله الناقص من طبقات ابن سعد)، تحقیق محمد بن صامل السلمى، چاپ اول: الطائف، مکتبة الصدیق، 1414 ق .
12 ـ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410 ق .
13 ـ ابن سلام، ابو عبید قاسم (154 ـ 224 ق)، النسب، تحقیق مریم محمد خیر الدرع و مقدمه سهیل زکّار ، چاپ اول: بیروت، دارالفکر، 1410 ق .
14 ـ ابن سلام، محمد بن سلام جمحى (متوفاى 231ق)، طبقات الشعراء، چاپ دوم: بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق .
15 ـ ابن کلبى، ابو المنذر هشام بن محمد بن السائب (متوفاى 204 ق)، نسب معد و الیمن الکبیر، تحقیق ناجى حسن، چاپ اول: بیروت، عالم الکتب، 1408 ق .
16 ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الأصنام (تنیکس الاصنام)، ترجمه سید محمد رضا جلالى نائینى (تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام)، تهران، نشر نو، 1364 .
17 ـ ابن هشام، عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیرى (متوفاى 218 ق)، السیرة النبویة (سیرة ابن هشام)، تحقیق مصطفى سقا و دیگران، قم، نشر ایران، 1363 .
18 ـ ابوالفرج اصبهانى، على بن الحسین بن محمد (284 ـ 356 ق)، الأغانى ، تحقیق دار احیاء التراث العربى، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1414 ق .
19 ـ ارزقى، ابوالولید محمد بن عبدالله بن احمد (متوفاى حدود 250 ق)، أخبار مکه و ما جاء فیها من الأثار ، تحقیق رشدى صالح مَلْحَسْ، قم، منشورات الرضى، 1369 .
20 ـ بروّ، توفیق، تاریخ العرب القدیم، چاپ اول: دمشق، دارالفکر، 1982 م .
21 ـ بستانى، بطرس، دائرة المعارف قاموس عام لکل فنّ و مطلب، بیروت، دارالمعرفة، [بى تا].
22 ـ بکرى أندلسى، ابوعبید عبدالله بن عبدالعزیز (متوفاى 487 ق)، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، تحقیق مصطفى سقاء، چاپ سوم: بیروت، عالم الکتب، 1403 ق .
23 ـ بلادى، عاتق بن غیث، معجم معالم الحجاز، مکه، دار مکه، [بى تا] .
24 ـ بلاذرى، احمد بن یحیى (متوفاى 279 ق)، أنساب الأشراف، تحقیق محمد حمید الله، قاهره، دارالمعارف، [بى تا] .
25 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، البلدان و فتوحها و احکامها (فتوح البلدان)، تحقیق سهیل ذکار، بیروت، دارالفکر، 1412ق .
26 ـ تقوى، نعمت الله، مبانى جمعیت شناسى ، چاپ اول: تبریز، انتشارات نیما، 1369 .
27 ـ جاحظ، عمرو بن بحر (متوفاى 255 ق)،کتاب الحیوان، تحقیق عبد السلام هارون، بیروت، دارالجیل، 1416 ق .
28 ـ جاء المولى، محمد احمد و دیگران، أیام العرب فى الجاهلیة، بیروت، دارالجیل، 1408 ق .
29 ـ جوهرى، اسماعیل بن حمّاد (متوفاى 393 ق)، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیه) ، تحقیق احمد عبدالغفور عطّار، چاپ سوم: بیروت، دارالعلم للملایین، 1404 ق .
30 ـ حاج حسن، حسین، حضارة العرب فى عصر الجاهلیة.ـ بیروت، مؤسسة الجامعیة للدارسات و النشر و التوزیع، [بى تا].
31 ـ خضرى بک، محمد، الدوله الامویه، تحقیق محمد عثمانى ، بیروت، دارالقلم، 1406ق .
32 ـ خلیفه بن خیاط (متوفاى 240 ق)، الطبقات، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، [بى تا].
33 ـ خلیل بن احمد فراهیدى، العین، تحقیق مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم، اسوه، 1414 ق .
34 ـ دروزّه، محمد عزّه، عصر النبى(صلى الله علیه وآله) و بیئته قبل البعثة، [بى جا]، دار الیقظة العربیة، 1384ق .
35 ـ دهخدا، على اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373 .
36 ـ دینورى، عبدالله بن مسلم بن قتیبه (213 - 276 ق)، المعارف، تحقیق ثروت مکاشه، چاپ دوم: قاهره، دارالمعارف، 1969م .
37 ـ زبیدى، سید محمد مرتضى حسینى (متوفاى 1205 ق)، تاج العروس من جواهر القاموس، تحقیق مصطفى مجازى، بیروت، دارالهدیة، 1408 ق .
38 ـ زیدان، جرجى، تاریخ التمدن الإسلامى، بیروت، دارالمکتبة الحیاة، [بى تا].
39 ـ صَقر، نادیه حسنى، الطائف فى العصر الجاهلى و صدر الاسلام، چاپ اول: مکه، دارالشروق، 1401 ق .
40 ـ ضیف، شوقى، العصر الجاهلى، ترجمه علیرضا ذکاوتى قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 1364 .
41 ـ طباطبائى، سید محمد حسین (متوفاى 1360)، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعه مدرسین، [بى تا].
42 ـ طبرسى، فضل بن حسن (متوفاى 548 ق)، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تصحیح رسولى محلاتى و فضل اللّه یزدى طباطبائى، چاپ هشتم: بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق .
43 ـ طبرى، محمد بن جریر (متوفاى 310 ق)، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة،1412ق .
44 ـ طوسى ، محمد بن الحسن (385 ـ 460 ق)، التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بى تا].
45 ـ عبیدى، عبد الجبار منسى، الطائف و دور قبیله ثقیف العربیه، چاپ دوم: ریاض، دار الرفاعى، 1403 ق .
46 ـ على، جواد، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ دوم: بغداد، جامعه بغداد، 1413 ق .
47 ـ فارق، خورشید احمد، تاریخ الرّده، اقتباس و تهذیب از کتاب الاکتفاء کلاعى یلنسى، چاپ دوم: [بى جا]، دار الکتاب الاسلامى، [بى تا] .
48 ـ فروخ، عمر، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الأمویه، بیروت، دار العلم للملایین، 1983م.
49 ـ فیض کاشانى، محسن (متوفاى 1091 ق)، تفسیر الصافى، چاپ سوم: تهران، مکتبة الصدر، 1415ق /1373 ) .
50 ـ قرطبى، احمد بن محمد اشعرى، التعریف فى الانساب و التنویه لذوى الاحساب، تحقیق سعد عبدالمقصود ظلام ، قاهره، دارالمنار، 1990م .
51 ـ قسطلانى، احمد بن محمد بن قسطلانى (923 ق)، المواهب اللدینة بالملح المحمدیة، تحقیق مأمون بن یحیى الدین الجنان، چاپ سوم: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416 ق .
52 ـ قفطى، تاریخ الحکماء، ترجمه قرن 11ق، به کوشش بهمن دارایى ، چاپ دوم: تهران، دانشگاه تهران، 1371 .
53 ـ قلقشندى، احمد بن على بن احمد بن عبدالله، نهایة الارب فى معرفة أنساب العرب ، بیروت، دار الکتب العلمیه، [بى تا].
54 ـ قمى، على بن ابراهیم (بعد 307 ق)، تفسیر القمى، اعداد سید طیّب موسوى جزایرى ، چاپ سوم: قم، دار الکتاب، 1404 ق .
55 ـ کحّاله، عمر رضا، معجم قبائل العرب القدیمه والحدیثه ، چاپ هفتم: بیروت، مؤسسة الرساله، 1414 ق .
56 ـ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، سیدهاشم حسینى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، [بى تا].
57 ـ ماوردى، ابوالحسن بن على بن محمد (متوفاى 450 ق)، أعلام النبوة، تصحیح خالد عبدالرحمن عک، چاپ اول: بیروت، دار النفائس، 1414 ق .
58 ـ محمد بن حبیب بغدادى (متوفاى 245)، المحبر، تحقیق سید کسروى، قاهره، دار الغد العربى، [بى تا].
59 ـ مرزبانى، محمد بن عمران، معجم الشعراء، بیروت، دارلجیل، 1991م.
60 ـ مسعودى، على بن حسین (متوفاى 346 ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دار الهجره، 1409 ق .
61 ـ مقدسى، مطهر بن طاهر ، البدء و التاریخ ، باریز، [بى تا]، 1903 م .
62 - یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله رومى بغدادى (متوفاى 626ق )، معجم البلدان ، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1399 ق .
63 ـ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاى 284 ق)، البلدان ، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356 ق .
64 ـ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تاریخ یعقوبى ، بیروت، دار صادر، [بى تا].
تاریخ در آینه پژوهش / سال اول، ش 3، پاییز 83
()
1 کارشناسى ارشد تاریخ اسلام و عضو مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه
2. ثقیف در لغت به معناى «حاذق» آمده است. (تاج العروس، ماده ثقف، ج 23، ص 59; ثقافت [ثَفَ ]زیرکى، زیرک و سبک روح و چست و چالاک گردیدن، زیرک و استاد شدن; سخت استوار شدن. نیز دانا و استاد در حرب و طعن و ضرب; و نیز، دانستن و یافتن. (لغت نامه دهخدا، ماده ثقافت و ثقف.) قرطبى، التعریف فى الانساب و التنویه لذوى الاحساب، ص 82.) واژه ثقیف در قرآن نیامده، اما شش مورد از مشتقات ریشه «ثقف» نظیر « ثقفوا، ثقفتموهم، تثقفنهم و یثقفوکم » آمده است. بقره(2) آیه 191; نساء(4) آیه 91; آل عمران(3) آیه 112; احزاب (33) آیه 61; انفال(8) آیه 57; ممتحنة(60) آیه 2.
3 . قلقشندى، نهایة الارب فى معرفه انساب العرب، ص 186.
4 . ابن هشام، السیرة النبویة، ج 1، ص 49; ابن کلبى، نسب معد و الیمن الکبیر، ج 1، ص 122;ابن سلام، النسب، ص 266;خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص 104; بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 31، (نام عیلان، «الناس» بود، پسرش قیس بن عیلان را قیس عیلان نیز مى نامند مادر «الیاس و الناس» دو فرزند مضر، رباب نام داشت.); همان، ج 1، ص 25، و نیز ص 366 - 337 (بلاذرى گوید: در غزوه حنین اشراف هوازن و دیگران از تبار قیس براى جنگ جمع شدند، از اینجا شاید بتوان این نظریه را که انتساب ثقیف به «قیس» را قبول دارد، ترجیح داد. مقدسى، البدء و التاریخ، ج 4، ص 123; ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 243، 259 و 266; قرطبى، التعریف فى الانساب و التنویه لذوى الاحساب، ص 83; قلقشندى، همان، ص 186; و نیز تاج العروس، ج 23، ص 60 - 59، «حصفه به فتح صاد نیز آمده است.» و نیز در جواد على، المفصل، ج 4، ص 507، خصفه با خاء و سکون صاد آورده است.
5. شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 303.
6 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 48; بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 25; ابن کلبى، همان، ج 1، ص 125، «هر دو سلسله نسب را آورده، اما انتساب به «ایاد» را اول ذکر کرده است.); ابو الفرج اصفهانى، الاغانى، ج 2، ص 463 به نقل از ابن کلبى.
7 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 25; ابوالفرج اصفهانى، همان، ج 2، ص 463 به نقل از ابن کلبى; ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، باب 135، ص 304 و قلقشندى، همان، ص 619.
8 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 49.
9 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 25، «نام عبد ابى رغال قیس بود».
10 - همان، ج 1، ص 25; ابو الفرج اصفهانى، همان، ج 2، ص 463 و أعلام النبوه، ص 295.
11 . همان.
12 . همان; و نیز بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 26 به نقل: از حماد الراویه: «ثقیف من ولد ابى رغال، و ابورغال من بقیة ثمود»; ابن جوزى، المنتظم، ج 3، ص 343، وى گوید: «بعید است این ابورغال همان حاکم ستم گر باشد، بلکه به شخص راهنماى ابرهه نزدیک تر است و اگر او این باشد پس وى از فرزندان ثقیف است، دیگر ابوثقیف بودنش صحیح نیست».
13 . ابوالفرج اصفهانى، همان، ج 2، ص 463.
14 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 27 - 26 و یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 4، ص 9، «تیره هاى قیبله نخع از اویند.»
15 - نام مکان است، «وجّ» را به نام وج بن عبد الحى از عمالقه مى نامیدند، بکرى، معجم ما استعجم، ج 1، ص 64 و یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 7 - 9.
16 . جواد على، همان، ج 2، ص 594 و ج 4، ص 146،«او یکى از حکیمان عرب بود که پیش از سال 525 م. مى زیست.
17 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 27; یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8 - 9 و مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 52.
18 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 27.
19 . یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8-9.
20 . ابوالفرج اصفهانى، همان، ج 2، ص 464 - 465.
21 . دینورى، المعارف، ص 80.
22 . القلم(68) آیه 19.
23 . یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 11، قبیصه، رئیس شرطه مغیره بن شعبه در کوفه از فرزندان دمون است و برخى از فرزندان دمون در کوفه با ثقیف در یک خطّه زندگى مى کردند.
24 . زبیدى، تاج العروس (ماده طوف)، ج 24، ص 102، «نام صدف، مالک بن مرتع بن کنده است.»
25 . بکرى، همان، ج 1، ص 64; یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 7 - 11 و زبیدى، همان، (ماده طوف)، ج 24، ص 102.
26 . قسطلانى، المواهب اللدنیه، ج 1، ص 336: «ان جبرئیل اقتلع الجنة التى کانت لاصحاب الصریم»; جواد على، همان، ج 4، ص 146; اثیر، الکامل، ج 1، ص 420و صقر، الطائف فى العصر الجاهلى و صدر الاسلام، ص 20 به نقل از: البدء و التاریخ، ج 2، ص 109.
27 . یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 9 و جواد على، همان، ج 4، ص 143.
28 . طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 12، ص 80.
29 . همان.
30 . قمى، تفسیر قمى، ج 1، ص 371; طوسى، التبیان، ج 6، ص 300; طبرسى، مجمع البیان، ج 5، ص 490 و فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج 3، ص 91 - 93.
31 . یعقوبى، البلدان، ص 96; بکرى، همان، ج 1، ص 64 و یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8-11.
32 . یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8-11.
33 . جواد على، همان، ج 4، ص 142.
34 . همان; ضعیف، العصر الجاهلى، ص 25 و آلوسى، بلوغ الارب، ج 1، ص 191.
35 . جواد على، همان، ج 4، ص 146.
36 . قلقشندى، همان، ص 186.
37 . بکرى، همان، ج 1، ص 64 و یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 7-9.
38 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 25 - 26; قلقشندى، همان، ص 186; ضعیف، همان، ص 25، 60، 126 و جوادعلى، همان، ج 4، ص 143.
39 . دینورى، المعارف، ص 80 و قلقشندى، همان، ص 186.
40 . یعقوبى، البلدان، ص 96; بکرى، همان، ج 1، ص 64; یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8-11; قلقشندى، همان، ص 186 و کحاله، معجم قبائل العرب، ج 1، ص 141.
41 . یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8-11.
42 . بلاذرى، البلدان و فتوحها و احکامها (فتوح البلدان)، ص 64.
43 . بلاذرى، انساب الاشراف، جزء1، ص 27; بکرى، همان، ج 1، ص 64 و یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 9.
44 . این نام به هر دو صورت مُعَتّب و مُعْتِب آمده است، ابن حزم، همان، ص 267 و ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 406.
45 . افسانه هایى در مورد چگونگى ساخت قلعه و برج و باروى طائف گفته شده و این از آن دست است.
46 . فارق، تاریخ الرده، ص 7 و صقر، الطائف فى العصر الجاهلى و صدر الاسلام، ص 39.
47 . کحاله، همان، ج 1، ص 148.
48 . دینورى، المعارف، ص91.
49 . صقر، همان، ص 63.
50 . قلقشندى، همان، ص 264.
51 . عیون الاثر، ج 1، ص 271.
52 . جوادعلى، همان، ج 4، ص 517.
53 . بلادى، معجم معالم الحجاز، ج 5، ص 194، به آنان «قریش ثقیف» و «قریش خیر الاشراف» نیز مى گویند و دلیلى نداریم که آن ها از ثقیف باشند جز این که در مناطق مسکونى مشترکى زندگى مى کردند، اما نمى توانیم با جزم و قطع بگوییم آنان از ثقیف نیستند.
54 - همان، ج 10، ص 91، («بنو نمیر» از قبیله ثقیف را «نمور» مى نامند.)
55 . کحاله، همان، ج 1، ص 148 - 149.
56 . محمدبن حبیب بغدادى، المحبر، ص 200.
57 . جاحظ، کتاب الحیوان، ج 2، ص 320.
58 . زبیدى، تاج العروس، ماده حمر; حاج حسن، حضارة العرب فى عصر الجاهلیة، ص 148. زندگى آنان در جاهلیت در این چند چیز خلاصه مى شد: ابیضان: آب و شیر، اسودان: خرما و شراب، احمران: گوشت و شراب یا طلا و زعفران و یا زیور و طیب. و اصفران به طلا و زعفران نیز گفته مى شده است، این مجموعه را «أحامره» مى نامند. اعشى چنین سروده است:
ان الأحامرة الثلاثة أهلکت *** مالى و کنت بها قدیماً مولعا
الخمر و اللحم السمین و أطّلى *** بالزعفران فلن أزال مبقعا.
59 . قفطى، تاریخ الحکماء، ص 222 - 224 و ابن العبرى، تاریخ مختصر الدول، ص 92.
60 . واقدى، المغازى، ج 3، ص 960 و ابن سعد، الطبقات الکبرى ، ج 1، ص 237.
61 . دینورى، همان، ص 548.
62 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 211 - 214; محمدبن حبیب بغدادى، المحبر، ص 200; تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 256 ـ 258; ارزقى، اخبار مکه، ص 179; دینورى، همان، ص 616 و جوادعلى، همان، ج 4، ص 518. « حُمْس و حِلّه » دو آیین عرب در جاهلیت بود. از جمله آداب حمس، در پناه سایه نرفتن در منى در مراسم حج، و وقوف در مشعر بود، ایشان چون خود را اهل حرم و برتر مى دانستند از حرم خارج نمى شدند و به عرفه نمى رفتند چون خارج از حرم است و هنگام وارد شدن به خانه هاى خویش از در آن داخل نمى شدند.
63 . تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 256، یعقوبى تلبیه هاى قبایل زیادى را آورده است.
64 . جوادعلى، همان، ج 4، ص 145 و کحاله، همان، ج 1، ص 151.
65 . قلقشندى، همان، ص 400 و ابن حزم، همان، ص 491.
66 . ابن کلبى، الأصنام، ص 16.
67 . ارزقى، همان، ص 126 و جوادعلى، همان، ج 4، ص 145.
68 . ارزقى، همان، ص 126.
69 . کحاله، همان، ج 1، ص 151: «...یضاهؤن بها بیت الله الحرام بمکه».
70 . صقر، همان، ص 52 - 53.
71 . ابن کلبى، الأصنام، ص 16 - 17 و صقر، همان، ص 52 - 53.
72 . صقر، همان، ص 52-53.
73 . النجم (53) آیه 19 - 20.
74 . ابن کلبى، الأصنام، ص 17.
75 . صقر، همان، ص 53 و توفیق بروّ، تاریخ العرب القدیم، ص 294; هیرودت لات را به خداى سامیان شمالى عشتروت و نیز به (آلهة الفلک) تشبیه کرده و آن نظیر مادرى بزرگ براى آلهه است.
76 . ابن کلبى، الأصنام، ص 17.
77 . طبرى، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 27، ص 34.
78 . نوعى از کهانت و طیره است. فراهیدى، العین، ج 2، ص 742 و جوهرى، صحاح، ج 1، ص 547.
79 . صقر، همان، ص 54.
80 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 87، «معنى السدنة: الذین یقومون بأمر الکعبة».
81 . ابن کلبى، الأصنام، ص 16 : «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک»; ابن هشام، همان، ج 1، ص 87: «کان سدنتها و حجابها بنو معتب من ثقیف»; ابن حزم، همان، ص 491، «سدنتها ابوالعاصى»; جوادعلى، همان، ج 4، ص 145: «کان سدنتها من ثقیف بنو عتاب بن مالک و هم من ثقیف»; و نیز همان، ج 4، ص 518، «کان سدنتها من آل ابى العاص بن ابى الیسار بن مالک من ثقیف»، کحاله، همان، ج 1، ص 151: «کان سدنتها ابوالعاص بن ابى الیسار بن مالک الثقفى».
82 . صقر، همان، ص 54.
83. کحاله، همان، ج 1، ص 151 و تاریخ العرب القدیم، ص 294.
84 . ابن هشام، همان، ج 4، ص 186.
85 . صقر، همان، ص 47.
86 . مرزبانى، معجم الشعراء، ص 201.
87 . دینورى، همان، ص 60.
88 . ابن سلام، طبقات الشعراء، ص 100و101.
89 . ضیف، همان، ص 106، 111، 209، 414 - 416، (با تلخیص).
90 . ابن سلام، همان، ص 101.
91 . ابن اثیر، اسدالغابه، ج 6، ص 276 - 278 و ابن سلام، همان، ص 103.
92 . ارزقى، همان، ص 183.
93 . جوادعلى، همان، ج4، ص 438.
94 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 25; الاغانى، ج 2، ص 463 و ماوردى، اعلام النبوه، ص 295.
95 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 129; ابن حزم، همان، 243 و جوادعلى، همان، ج 4، ص 146.
96 . بلاذرى، همان، ج 1، ص 27; یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 8 - 9 و مسعودى، همان، ج 2، ص 52.
97 . خثعم از قبیله هاى یمنى با سه تیره شهران، ناهس و کرر [ کَوْد] از فرزندان أنمار بن إراش است. النسب، ص 303 - 304.
98 . کحاله، همان، ج 1، ص 148.
99 .ابن هشام، همان، ج 1، ص 197; ایام العرب فى الجاهلیة، ص 331 و بستانى، دائرة المعارف، (ذیل ثقیف)، ج 6، ص 327.
100 . منابع آن پیش از این گذشت.
101 . تاریخ یعقوبى، ج 2،ص 36.
102 . واقدى، المغازى، ج 3، ص 884 - 885.
103 . همان، ج 3، ص 962; ابن سعد، همان، ج 1، ص 237 و صقر،همان، ص 108.
104 . خضرى بک، الدوله الامویه، ص 337.
105 . ابن ابى الحدید، همان، ج 4، ص 133.
106 . جوادعلى، همان، ج 2، ص 594.
107 . همان.
108 . کحاله، همان، ج 1، ص 148.
109 . همان، ج 1، ص 149 و یاقوت حموى، همان، (ذیل وجّ).
110 . کحاله، همان، ج 1، ص 149 و بستانى، دائرة المعارف ، (ذیل ثقیف)، ج 6، ص 327.
111 . «در مورد محل سکونت ثقیف به این بیت استشهاد مى شود.» یاقوت حموى، همان، ج 4، ص 11.
112 . یاقوت حموى، همان، ذیل طائف، جزء4، ص 11; بلاذرى، انساب الاشراف، جزء1، ص 27; ما سرزمین مان را از هر تیره و ایلى حراست مى کنیم همان گونه که ثقیف به وسیله دیوار طائف (یا این که همان گونه که ثقیف) از طائف حراست کرد، در حالى که گروهى آمدند تا آنان را غارت کنند و شمشیرها میان ایشان قرار گرفت.
113 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 197; ایّام العرب فى الجاهلیة، ص 331 و بستانى، دائرة المعارف، (ذیل ثقیف)، ج 6، ص 327.
114 . ابن حزم، همان، ص 267،« در یکى از نسخه هاى چاپ مصر این کتاب، نام وى به جاى سبیعه، شفیعه آمده است. او مادر عروة بن مسعود و خاله امیة بن ابى الصلت شاعر بود.»
115 . ایّام العرب فى الجاهلیة، ص 334 - 335.
116. این دو غزوه در بخش دوم این مقاله خواهد آمد.
117 . قلقشندى، همان، ص 423.
118 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 75.
119 . ابن هشام، همان،ج 1، ص 49.
120 . همان; بلاذرى، همان، ج 1، ص 25 - 26; مسعودى، همان، ج 2، ص 53; ابن جوزى، المنتظم، ج 3، ص 343; ماوردى، همان ص 295; ارزقى، همان، ص 142; جوادعلى، همان، ج 4، ص 147.
121 . صقر، همان، ص 35.
122 . جوادعلى، همان، ج 7، ص 229 ـ 228.
123 . ابن هشام، همان، ج 1، ص 199.
124 . همان، ج1، ص 199 و جوادعلى، همان، ج7، ص 509 و 297.
125 . عمر فروخ، تاریخ صدر الاسلام و الدولة الأمویه، ص 42 و دروزه، عصر النبى(صلى الله علیه وآله) و بیئته قبل البعثة، ص 74 ـ 72.
126 . جوادعلى، همان، ج 7، ص 233 ـ 232 و گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 94 ـ 93.
127 . صقر، همان، ص 20-30.
128. جواد على، همان، ج 7، ص 365 و دروزه، ص 84 ـ 80.
129. جوادعلى، همان، ج 7، ص 365.
130 . همان، ج 4، ص 142.
131 . همان، ج 4، ص 146.
132 . عبیدى، الطائف و دور قبیلة ثقیف العربیة، ص 8 به نقل از: مورخ فرانسوى سیدیو. و صقر، همان، ص 39.
133 . عمر فروخ، همان، ص 42.
134 . ضعیف، همان، ص 28، 60 و 86.
135 . جوادعلى، همان، ج 4، ص 152.
136 . دروزه، همان، ص 80 ـ 84.
137 . یعقوبى، فتوح البلدان، ص 486.
138 . دروزه، همان، ص 80 ـ 84.
139 . جوادعلى، همان، ج 7، ص 376 ـ 375، دکتر جوادعلى گوید: حباشه در تهامه برپا مى شد.
140 . تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 270.
141 . ایام العرب فى الجاهلیة، ص 326.
142 . جوادعلى، همان، ج 7، ص 378.
143 . همان.
144 . همان، ج 7، ص 383 ـ 382.
145 . دروزه، همان، ص 84 ـ 80.
146 . جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، ج 1، ص 29.
147 . جوادعلى، همان، ج 7، ص 382.
148 . تقوى، مبانى جمعیت شناسى، ص 65 ـ 74.
149 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 8، ص 267.
150 . مسعودى، همان، ج 3، ص 216.
151 . همان، ج 3، ص 216.
152 . عبیدى، همان، ص 8 و صقر، همان، ص 39.
153 . بلاذرى، البلدان و فتوحها و احکامها (فتوح البلدان)، ص64.
154 . دائرة المعارف علوم اجتماعى، ص 140 - 144.
155 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 75.
156 . مرزبانى، همان، ص 251.
157 . دروزه، همان، ص 84 ـ 80 و ضیف، همان، ص 28، 60 و 86.
158 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 313 - 314; تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 54: «قال عروه: تالله ما رایت مثل محمّد(صلى الله علیه وآله)لما جاء له». شاید از این جا بود که خداوند نور ایمان را در دل عروه روشن کرد و بعدها مسلمان شد و به دست قومش ثقیف شهید شد.