قیام صاحب الزنج قیام بردگان یا شورش سیاه پوستى؟ / محمدعبدالحى شعبان / مازیار کریمى حاجى خادمى
Article data in English (انگلیسی)
قیام صاحب الزنج قیام بردگان یا شورش سیاه پوستى؟
محمدعبدالحى شعبان1 / مازیار کریمى حاجى خادمى2
چکیده
در مورد این موضوع که قیام صاحب الزنج ابتدا از سوى چه گروهى ترتیب داده شد، اختلاف نظر وجود دارد. برخى همچون نلدکه معتقدند این جنبش از سوى بردگانى صورت گرفت که زندگى سخت و طاقت فرسایى را در مرداب هاى شور بصره پشت سر مى گذاشتند، اما محمد شعبان این جنبش را از سوى سیاه پوستانى مى داند که با حمایت بازرگانان بزرگ، جمعیت بومى شمال، شمال غربى و به خصوص شمال شرقى آفریقا و عرب خلیج فارس روبه رو شد و در حقیقت منافع مشترک گروه هاى فوق آنان را به هم پیوند داد. از این رو مقاله حاضر ضمن اشاره مختصر به اوضاع سیاسى مقارن با قیام، به تحلیل آن پرداخته و ضمن شمردن امکانات و تشکیلات قوى شورشیان و حضور گسترده عرب و سیاه پوستان در متن شورش و حتى رهبرى آن، در صدد اثبات این موضوع است که قیام صاحب الزنج شورشى سیاه پوستى محسوب3 مى شود.4
کلید واژگان: قیام صاحب الزنج (على بن محمد بن عبدالرحیم) بردگان، بازرگانان، سیاه پوستان، نلدکه (شرق شناس) و محمد شعبان.
مقدمه
عصر دوم عباسى هیچ نشانى از اقتدار عباسیان را در عصر اول به همراه نداشت. با تشکیل حکومت هاى مستقلى چون طاهریان، صفاریان، سامانیان، علویان طبرستان و طولونیان، وحدت سیاسى و تمرکز قدرت در نهاد خلافت از میان رفت و نفوذ روز افزون عناصر ترک در صدر حکومت که در نتیجه بى کفایتى خلفاى عباسى حاصل شده بود، بر آشفتگى اوضاع افزوده بود. در چنین شرایطى مشکلات اجتماعى و به خصوص اقتصادى عدیده اى گریبان گیر مردم، به خصوص طبقات فرو دست جامعه اسلامى بود. در این اوضاع، بروز اعتراض و شورش امرى اجتناب ناپذیر مى نمود. قیام صاحب الزنج که حدود پانزده سال به طول انجامید (255-270ق) و تلفات و خسارت هاى سنگینى را متوجه عباسیان ساخت، نتیجه طبیعى همین شرایط بود. این قیام از قیام هاى پردامنه و خونین در تاریخ اسلام است، چه به لحاظ وسعت قلمرو و تبعات سیاسى و چه از نظر تلفات، به گونه اى که سیوطى تعداد جان باختگان این قیام را یک میلیون و پانصد هزار تن مى داند.5 فیلیپ حتّى این تعداد را بیشتر از نیم میلیون نفرنوشته6 و جرجى زیدان این رقم را قریب دومیلیون و نیم مى شمرد.7
حتى طبق آن چه نقل شده، على(علیه السلام) در خطبه 128 نهج البلاغه خطاب به احنف بن قیس این قیام را دویست سال قبل از وقوع آن در بصره، پیش بینى نموده اند.8 نوشته حاضر ترجمه فارسى بخشى از کتاب تاریخ اسلامى9 نوشته محمد عبدالحّى شعبان مى باشد که در فصل پنجم از کتاب خود تحلیل کوتاهى از این قیام به دست مى دهد که البته پاره اى تغییرات و توضیحات توسط مترجم بدان اضافه شده است.
اوضاع سیاسى زمان شورش
روى کار آمدن صفاریان موجب فروپاشى نهایى طاهریان در شرق شد. تقریباً در مناطق دیگر به استثناى سغد، مردان قدرت مند محلى با صفاریان رقابت داشتند تا کنترل مناطق متعلق به خود را به دست آورند.10 در این میان عباسیان قادر نبودند تا تنها با تکیه بر نیروى نظامى خود از عهده اوضاع بر آیند و حضور قدرت مند سامانیان در سغد مى توانست کمک مناسبى براى آنان باشد. سامانیان رسماً سرزمین ماوراء النهر را تا رود جیحون در تصرف خود داشتند و در مقابل، صفاریان نیز مناطق باقیمانده طاهریان تا جنوب رود جیحون را صاحب شدند، علاوه براین، یعقوب لیث از سوى عباسیان مساعدت شد تا در برابر شورش هاى موجود ایستادگى نماید.11 یعقوب به خوبى مى دانست که به منظور تثبیت اقتدار خود در این مناطق پرآشوب، مى بایست ابتدا حسن بن زید شیعى را از میان بردارد. حسن سخت در تلاش بود تا با کمک جمعیت محلى مجدداً طبرستان را تصرّف نماید. در این میان عباسیان چند منصب حکومتى را در بغداد به یعقوب پیشنهاد نمودند، اما یعقوب در مقابل، از آنان تقاضاى مبلغ هنگفتى نمود که پرداخت آن از توان عباسیان خارج بود. یعقوب به دنبال این بود که با سلطه بر سامانیان از کمک ایشان براى مقابله با شورش ها استفاده نماید. اما مذاکرات او با سامانیان نتیجه اى را براى وى در برنداشت و او در ادامه به بغداد لشکرکشى نمود، هر چند شکست سختى را از موفق عباسى در سال 265ق . / 879م در جایى نزدیک بغداد متحمل شد.12 بعد از یعقوب، برادرش عمر توانست با استفاده از غفلت سامانیان مجدداً مدّتى اقتدار صفاریان را احیا نماید، اما سامانیان که از جانب علویان طبرستان نیز احساس خطر مى نمودند وارد عمل شدند و با اعاده قدرت، صفاریان را از خراسان بیرون راندند13 و حاکم مطلق شرق جهان اسلام شدند، حال آن که صفاریان چند قرن در محدوده قلمرو خود، یعنى سیستان باقى ماندند.
در این فاصله، جنبش دیگرى در عراق جنوبى در حال شکل گیرى بود که تهدیدى جدى براى عباسیان محسوب مى شد. این جنبش که از سوى صاحب الزنج تدارک دیده شد یکى از اختلاف برانگیزترین بخش هاى تاریخ اسلام است.
تحلیل قیام صاحب الزنج
ردّ نظریه نلدکه
از زمانى که نلدکه حدود یک قرن پیش، این فرضیه را مطرح نمود که قیام زنج از سوى بردگان صورت گرفته این عقیده پذیرفته شد و مورد بررسى مجدد قرار نگرفت.14 گر چه وى تنها کلیاتى را در این باب و به عنوان یک نظریه بیان نمود، اما دانشمندان متأخر از این برداشت اشتباه استقبال کرده و آن را پذیرفتند.
شاید سخت بتوان احتمال وقوع شورش بردگان را در جامعه اى که برده پرورى در آن رایج است انکار نمود، اما عدم توجه به منابع با ارزش و معتبرى که این قیام را از سوى بردگان ندانسته اند، کار صحیحى نیست. از میان این منابع معتبر مى توان به تاریخ طبرى موسوم به تاریخ الرسل و الملوک اشاره نمود که خود شخصاً برخى از وقایع را مشاهده نموده و مستقیماً این وقایع را از زبان برخى حاضران در قیام، بهویژه محمد بن حسن بن سهل، یکى از رهبران شورش، نقل قول مى نماید.15
قیام زنج از سوى بردگان نبود، بلکه شورشى سیاه پوستى بود. همانند دانستن سیاه پوستان و بردگان، بازگشت به عقاید نژادپرستانه قرن 19 مى باشد که قبل از جنگ هاى داخلى تنها براى امریکاییان جنوب مفهوم داشت. حقیقت این است که در اسلام، سفید پوست هم ردیف و همانند سیاه پوست محسوب مى شود و بهره کشى (بیگارى) از بردگان، همانند روم باستان یک منبع مالى محسوب نمى گردد. در اسلام، بردگان عموماً به کارهاى خانه مى پرداختند یا این که زن صیغه اى محسوب مى شدند. صحبت در مورد شرایط اسف بار بردگان در مرداب هاى شور بصره توهّمى بیش نیست و در منابع تاریخى نیز جایگاهى ندارد. برخلاف آن چه گفته شده است، برخى از کسانى که در این مرداب هاى شور به کار مشغول بودند جزء نخستین افرادى بودند که در مقابل شورشیان جنگیدند.16 و با وجود این نمى توان این شورش را از سوى بردگان دانست.
حضور عرب خلیج فارس در شورش
بخش عظیمى از شورشیان را عرب خلیج فارس تشکیل مى دادند که از سوى افریقاییان آزاد شرق که خانه هاى خود را در این منطقه ساخته بودند، حمایت مى شدند. در کنار این سیاه پوستان، قبایلى از عرب همچون باهیلا، همدان، ایاد، عجل، قیس، عبدالقیس
و تیره هایى از تمیم نیز حضورى قدرت مندانه داشتند.17 علاوه براین، پیوند مستحکم میان عرب و سیاه پوستان را مى توان در رهبرى شورش نیز مشاهده نمود.18 زنج خود فردى عرب بود.19 اما شگفت این که برخى از عرب که از سردمداران عباسیان بودند نیز در رهبرى شورش شرکت داشتند و محمدبن حسن بن سهل هر چند اصالتاً عرب نیست، اما فرزند حسن بن سهل وزیر و دست یار نزدیک مأمون بود.20 از حامیان شورش صاحب الزنج حتى مى توان به یهودیان نیز اشاره نمود.21
امکانات و تشکیلات مجّهز شورشیان
دلیل دیگر براى اثبات این موضوع که شورش زنج از سوى بردگان نبوده، لحاظ نمودن این نکته است که شورشیان از نیروى دریایى و ارتشى مجهز برخوردار بودند، به طورى که حدود پانزده سال مقابل تمام قواى عباسیان ایستادگى نمودند. علاوه براین، شورش مى بایست منابع و تجهیزات عظیمى را در اختیار داشته باشد تا بتواند حداقل شش شهر مقاوم را که انبار سلاح ها و کشتى هاى جنگى بوده است بسازد.22 این شهرها هم چنین در بازارهاى بزرگ خود ثروت قابل توجهى را فراهم نموده بودند که البته بازدهى آن ها بیش از مرداب هاى شور بصره بود. صرف نظر از این موارد، تمام غنایم جنگى بصره و مناطق دیگر توان برابرى با چنین ثروت هنگفتى را نداشت.
حضور بازرگانان در شورش
گروهى از بازرگانان جزء حامیان مالى این شورش بودند و حمایت خود را تا پایان قیام استمرار بخشیدند. طبرى آشکارا تصریح مى نماید که قدرت و نیروى شورشیان به حمایت این بازرگانان بستگى داشت.23 اما جاى بسى تعجّب است که شورش از ایدئولوژى واحدى برخوردار نبود هر چند شورشیان هدفى را که مطمئناً آزادى بردگان نبود جست و جو مى کردند، زیرا آنان تنها براى تحقّق خواسته هاى شخصى خود تلاش مى نمودند.
مهاجرت افریقاییان به خلیج فارس و ایجاد ارتباط تجارى با عرب منطقه
رقابت بر سر تجارت افریقا آثار خود را نه تنها بر خلیج فارس که برتمام مناطق افریقاى شمالى، مصر، سواحل دریاى سرخ، سوریه و حتى مرزهاى بیزانس گذاشته بود. تجارت کالاهاى افریقایى تنها به این برهه از تاریخ اختصاص نداشت. [در دوره هاى پیشتر] کارتاژ نیز تجارت خود را روى این فرآورده ها قرارداده بود، حبشیان این کالاها را به بیزانس فرستاده و مکّیان به میزان گسترده اى از منافع این تجارت بهره مند شده بودند.
قبل از فتح شمال افریقا توسط مسلمانان، کنترل تمام ساحل در دست بیزانسى ها بود. هنگامى که عباسیان به قدرت رسیدند و اغالبه حکومت خود را در افریقا (تونس امروزى) به سال 184ق / 800م تأسیس نمودند، این منطقه همچون لیبى و مصر اقتصاد خود را برپایه کشاورزى تداوم بخشید و در جهت احیاى مجدّد این تجارت سود آور، تلاشى صورت نگرفت، اما بربرها که جمعیت بومى شمال افریقا مى باشند، با علم به منافع این تجارت سودآور، به دنبال از سرگیرى این فعالیت بودند. این موضوع در قالب روى کار آمدن تشکّل هاى سیاسى جدید در شمال غربى افریقا متجلى شد; رستمیان در سال 160ق/777م در الجزایر امروزى و ادریسیان در سال 172ق/789م در مراکش کنونى روى کار آمدند.
جغرافى دانان و سیّاحان عرب شرح مفصلى از راه هاى تجارى مرزهاى اسلامى برایمان به تصویر کشیده اند.24
از سوى دیگر در خلیج فارس نیز عرب دریانورد منطقه، روابط بین المللى خود را گسترش بخشیده بود. اینان به سمت شرق تا جایى که کانتون قرار دارد، تجمّع ثابتى داشتند، هم چنین بازرگانى وسیعى را در بندر سیراف واقع در سواحل خلیج فارس برقرار ساخته بودند. رابطه تجارى عرب با افریقاى شرقى از دوره باستان به این طرف نیاز به مدرک و سند ندارد، هر چند ما نسبت به زمان آغاز این رابطه بى اطلاعیم، اما دلیلى نیز بر رد آن وجود ندارد. برخلاف آن چه در مورد اسرارآمیز بودن افریقا عنوان مى شود، سیاست اقتصادى «درهاى باز» عباسیان که به توسعه تجارت کالاهاى افریقایى منجر شد، عاملى براى رشد مهاجرت افریقاییان از شرق افریقا به سوى مراکز تجارى خلیج فارس شد. بسیارى از این مهاجران، مسلمان شده و روابط گسترده اى را با جمعیت بومى منطقه برقرار نمودند.
هر چند دیگر مهاجران تا این اندازه جذب چنین تجارتى نشده بودند، اما علاقه آنان به تجارت به واسطه پیوندى که با سرزمین هاى بومى خود داشتند، افزایش یافته بود.25 واردات کالاهاى افریقایى به خلیج فارس، به افریقاییان و شرکاى عرب آنان در خلیج فارس امتیاز ویژه تجارى بخشید. بى شک هرگونه رقابت خارجى در این زمینه در میان راه هاى تجارى که به تازگى رونق یافته بودند مانند راه «عینداب» تهدیدى جدّى براى این بازرگانان محسوب مى شد.
علاوه براین، موفّق عباسى در سیستم مالیاتى خود تغییر ایجاد نمود و انتصاب ابراهیم بن مدبّر به عنوان سرپرست جدید جمع آورى مالیات بصره گواه براین موضوع است.26 در ادامه، مالیاتى معادل 20% برکالاهاى تجارى وضع شد.27 لذا با توجه به این شرایط نمى توان از تاجرى که با چنین مالیات سنگینى روبه رو مى شود انتظار داشت که شرایط را پذیرفته و به امید بهبود شرایط از صحنه کنار برود و این موضوع بر نارضایتى بازرگانان افزوده بود و سبب شد تا اینان نیز علیه عباسیان به شورشیان بپیوندند.
در واقع، بدون این پشتوانه مالى (بازرگانان) و نیروى انسانى، شورش زنج غیر ممکن بود.
شورشیان با کارایى چشم گیر خود به سرعت لشکرکشى کرده و کنترل بیشتر سواحل خلیج فارس را در دست گرفتند. در این میان، بصره عملا نابود شد و شورشیان با آگاهى دقیق از راه هاى آبى منطقه و مهارت فراوان در نبرد دریایى، اقتصاد بصره را ویران نموده و از طریق شبکه هاى اختصاصى خود تجارت آینده [بصره] را در دست گرفتند.28
هم چنین شورشیان ارتباط واسط را با هر جاده یا آبراهى که به سوى سواحل خلیج فارس منتهى مى شد، قطع نمودند و کوفه را نیز به اشغال خود در آوردند.29 آنان نیروهاى حکومتى را از این مناطق بیرون راندند و به راحتى در برابر تهاجم هاى سخت و پى درپى گروه هاى اعزامى موفق، ایستادگى کردند.
پایان کار شورشیان
موفق عباسى تصمیم گرفت تا تمام نیروهاى مالى و نظامى خود را در برابر این دشمن بى باک بسیج نماید. مهم ترین اقدام وى این بود که توانست در این راه بیشتر نیروهاى نظامى را به گونه اى یک پارچه سازد که تفاوت هاى نژادى مورد توجه قرار نگیرد. وى در سپاهیان خود مردان غیر عرب را تحت فرماندهى رهبران عرب و عرب را تحت فرماندهى عجم قرارداد.30علاوه براین، حضور گسترده سودانى ها در سپاه ابن طولون نیز کمک شایانى به موفّق عباسى نمود.31 فرماندهى این سودنى ها بر عهده شخصى به نام لؤلؤ بود. لؤلؤ که مى دانست چنان چه زنج در مبارزه با عباسیان پیروز شود، در رقابت براى تصاحب سهم عمده تجارت افریقا از موقعیت بهترى برخوردار خواهد بود، علیه زنج، به موفق عباسى پیوست و در نهایت نیز موفق عباسى موفّق شد تا قیام زنج را به سال 270ق. به طور کامل سرکوب نماید.
نتیجه
قیام زنگیان از سوى سیاه پوستان ساکن در خلیج فارس ترتیب داده شد و در مدّت پانزده سالى که این شورش ادامه داشت، تلفات و خسارات سنگینى را متوجه عباسیان ساختند. بى شک از یک سو از بین رفتن وحدت و تمرکز سیاسى در نهاد خلافت که در نتیجه استقلال سلسله هاى کوچک در اقصا نقاط امپراطورى اسلامى بود، آشفتگى اقتصادى و بى کفایتى خلفاى عباسى، و از سوى دیگر، امکانات و تجهیزات قوى شورشیان که در نتیجه پیوستن عرب خلیج فارس، بازرگانان متموّل منطقه و جمعیت بومى افریقاى شمالى و شرقى به آن ها بود، از مهم ترین عوامل در استمرار این قیام خونین بودند. این قیام با تدبیر موفق عباسى در سال 270. ق سرکوب شد.
کتاب نامه
فارسى
1. ابن ابّار، عتاب الکتاب، تصحیح، تصحیح س، الأشتر، دمشق، 1961م.
2. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، تصحیح تورنبرگ، لیدن، 1866م.
3. ابن حوقل، صورة الارض، تصحیح هـ . کرامرز، لیدن، 1938م.
4. ابن خلدون، مقدمه، بیروت، 1961م.
5. اصطخرى، المسالک و الممالک، تصحیح م. دوخویه، لیدن، 1870م.
6. پکرى، المغرب، پاریس، 1911م.
7. حتّى، قیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده،چاپ سوم: تهران، علمى و فرهنگى، 1380.
8. حموى یاقوت، معجم البلدان، بیروت، 1957م.
9. زیدان، جرجى، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر،1352.
10. سیوطى، جلال الدین، تاریخ الخلفا، چاپ دوم: قاهره، دارالفجر للتراث، 1425ق .
11. صابى، کتاب الوزراء، تصحیح آمدرز، لیدن، 1904م.
12. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تصحیح م. دوخویه، لیدن، 1879م.
13. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، زمستان 1354.
14. کندى، محمد بن یوسف، الولات، تصحیح ر.گست و گیب، لندن، 1912م.
15. مسعودى، مروج الذهب، تصحیح باربیروکورتله، پاریس، 1861م.
16. مسعودى، التنبیه و الاشراف، تصحیح م.دوخویه، لیدن، 1893م.
17. مغرى، على بن موسى، الجغرافیا، تصحیح اسماعیل العربى، بیروت، 1970م.
18. مقریزى، الخطط، قاهره، 1249ق .
19. ممتحن، حسینعلى، نهضت صاحب الزنج، چاپ اول: تهران، دانشگاه شهید بهشتى، 1366.
20. نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، چاپ اول: تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1368.
21. یعقوب، البلدان، تصحیح م. دوخویه، لیدن، 1892م.
لاتین
_. Noldeke , "a servile war in the east " in sketches from eastern history, tr By J.S. black , Edinburgh , 1892.
_. SHABAN , M.A, Islamic History , Cambridge , 1995.
1 پروفسور محمّد عبدالحّى محمد شعبان (1926-1990م) در استان «البحیره» در کشور «مصر»
متولد شد. علوم اولیه را نزد پدرش که عالمى بزرگ و استاد تفسیر در دانشگاه الازهر مصر بود،
فراگرفت، سپس با اخذ بورس به تحصیل در دانشگاه «هاروارد» پرداخت. وى در سال 1971م به عنوان مدرس در دانشگاه اکستر (University of Exeter) در انگلستان مشغول به کار شد و در سال 1978 به عنوان مدیر گروه عربى و مطالعات اسلامى این دانشگاه منصوب و در سال 1979 موفق به اخذ درجه پروفسورا (full Professor) شد. وى در سال 1986 بازنشسته شد و در سال 1990 دارفانى را وداع گفت. ایشان هم چنین مدیریت مرکز مطالعات خلیج فارس دانشگاه اکستر را نیز برعهده داشت. از آثار او مى توان به تاریخ اسلامى (Islamic Histoty) در دو جلد (کمبریج 1971) و قیام عباسى (کمبریج 1970) اشاره نمود که به زبان انگلیسى به رشته تحریر در آمده اند.
شعبان در کتاب تاریخ اسلامى به دنبال این است که شرح و تفسیرى نو از تاریخ امت اسلامى ارائه نماید. از این رو گزارشى تحلیلى و روشن از وقایع مهم و سرنوشت ساز تاریخ اسلام; از روى کار آمدن عباسیان تا تهاجم سلجوق ارائه مى نماید. او در این کتاب از ضعف مفرط عباسیان در عدم اختصاص عادلانه منابع و ثروت هاى طبیعى به بخش هاى مختلف خلافت اسلامى، مالیات هاى سنگین و بى کفایتى خلفاى عباسى (از عصر دوم به بعد)، سخن به میان آورده و شورش هایى، همچون بابک، صاحب الزنج و قرامطه را نتیجه طبیعى عملکرد ضعیف عباسیان مى داند. دکتر شعبان در کتاب قیام عباسى به دنبال یافتن زمینه ها و ریشه هاى اصلى شکل گیرى این قیام است و تصریح مى نماید که هدف، جذب تمام مسلمانان در جامعه اى واحد بود که در آن عرب و عجم از حقوق برابرى برخوردار باشند.
4**. دانشجوى کارشناسى ارشد تاریخ اسلام.
5. سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 288.
6. فیلیپ حتى، تاریخ عرب، ترجمه پاینده، ص 601.
7. جرجى زیدان، تاریخ تمدّن اسلام، ترجمه جواهر کلام، ص 837.
8. نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، ص 126.
9. M.A. shaban , Ialamic History , vol2 , cambridge , 1995.
10. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 1874-1875، 1883، 1931، 2017 و 2039.
11. همان، ص 1841.
12. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1891-1894 و 2113.
13. همان، ص 1941، 1993، 2039 و 2123 و ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 7، تصحیح تورنبرگ، لیدن، 1866، ص 256-257.
14. Th. Nildeke, "Aserrile war imthe East" in sketches from Eastern History , tr By J.S.Black , Edinburgh. 1892 , p 146-75.
15. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1742-2098.
16. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1752.
17. همان، ص 1743، 1744، 1746، 1751، 1756، 1759، 1760، 1770، 1777، 1850، 1902، 1903، 1925، 1998، 2016 و ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 7، ص 202، 204، 248، 255، 283 و مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص، 392-393.
18. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1751، 1763، 1769، 1778، 1779، 2095.
19. طبرى نام کامل وى را على بن محمد بن عبدالرحیم عنوان مى نماید. ر.ک: تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 14، ص6307. البته وى براى کسب محبوبیت میان علویان نسب خود را به زید بن على بن حسین(علیهما السلام) مى رساند. براى اطلاع بیشتر از اصل و نسب وى ر.ک: حسینعلى ممتحن، نهضت صاحب الزنج یا قیام خونین بردگان سیاه در عراق، ص 290-299.
20. تاریخ طبرى، ج 3، ص 2135-2136.
21. همان، ص 1760.
22. همان، ص 1788، 1899، 1932، 1953، 1971، 1974، 2042-2043، 2062.
23. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1783 و 1835 و ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 7، ص 262.
24. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 3، ص 142، 159-160، 261 و ج 4، ص 260 و ج 5، ص 242; ابن خلدون، مقدمه، ص94; یعقوبى، البلدان، ص 334; مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 331; اصطخرى، المسالک و الممالک، ص 45; ابن حوقل، صورة الارض، ص15; بکرى، المغرب، ص 9; مقریزى، الخطط، ج1، ص 4 و على بن موسى مغربى، الجغرافیا، ص 91 و 96.
25. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1744، 1751، 1752، 1757ـ 1758، 1763-1764، 1766، 1769، 1771-1772 و 1838.
26. همان، ص 1838 و ابن ابّار، عتاب الکتاب، ص 162.
27. صابى، کتاب الوزراء، ص 248.
28. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1767-1768، 1772، 1776، 1783، 1835، 1836، 1848-1849 ـ1855ـ 1866، 1991، 2032، 2053 و 2096.
29. همان، ص 1883 و 2013.
30. تاریخ طبرى، ج 3، ص 1920، 1921، 1975، 1977، 1981، 1988، 2016، 2020، 2039، 2083، 2097.
31. محمد بن یوسف کندى، الولات، ص 214.