تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال سوم، شماره سوم، پیاپی 11، پاییز 1385، صفحات 63-

    نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان ؛شمولى اسلام / مهدى پیشوایى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر

    درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان شمولى اسلام

    مهدى پیشوایى1

    چکیده

    ایگناتس گلدزیهر (1850 1921م) شرق شناس یهودى الاصل مجارستانى، از مستشرقان مشهور و پرآوازه است که آثار متعددى در باب اسلام دارد. او در دشمنى با اسلام شهره است و در یکى از آثارش که به زبان عربى با عنوان العقیدة و الشریعة فى الاسلام ترجمه شده، درباره اسلام نظریاتى مغرضانه و دور از واقعیت مطرح کرده است. در این مقاله، یکى از ادعاهاى او مبنى بر اینکه اسلام تنها محدود به نیازهاى عصر پیامبر بوده است، نقد و بررسى مى شود.

    واژگان کلیدى: گلدزیهر، محمد غزالى، جهان شمولى اسلام، تطور فقه.

    شخصیت گلدزیهر

    ایگناتس گلدزیهر (Ignaz Goldziher) خاورشناس نامدار مجارستانى به سال 1850 میلادى در شهر استولونیسبورگ زاده شد. خانواده وى یهودى بودند. او تحصیلات ابتدایى خود را در پایتخت مجارستان، و تحصیلات دانشگاهى را در لایپ زیک گذرانید. رشته تحصیلى او در دانشگاه «مطالعات شرق شناسى» بود. گلدزیهر در سال 1870 رساله دکتراى خود را زیر نظر فلایشر به پایان رساند. موضوع رساله وى پژوهش درباره «تنخوم اورشلیمى» بود که از مفسران یهودى تورات در قرون وسطا به شمار مى رفت.

    گلدزیهر پس از دریافت درجه دکترا به بوداپست بازگشت و در سال 1872 به سمت دانشیار دانشگاه آن شهر برگزیده شد. او پس از یک سال مأموریت در وین و لیدن به شرق سفر کرد: ابتدا به سوریه و سپس به فلسطین و مصر رفت. در سوریه با شیخ طاهر جزایرى عضو مجمع ملى دمشق و مدیر کتابخانه ظاهریه طرح دوستى ریخت و از او بهره هاى فراوان برد. در مصر نیز گاهى به دانشگاه الازهر رفت و آمد مى کرد و از درس هاى استادان و علماى مصر بهره مند مى شد. پس از یک سال و نیم اقامت در شرق اسلامى (از سپتامبر 1873 تا آوریل سال بعد) به مجارستان بازگشت و به فعالیت هاى علمى و تدریس در دانشگاه ها پرداخت. وى سرانجام در سال 1921 درگذشت.

    این خاورشناس یهودى در تطبیق و مطالعه متون از خاورشناسان سرآمد به شمار مى رفت، ولى متأسفانه پژوهش هاى خویش را با فرضیه سازى و خیال پردازى قرین ساخته و از مخالفت با اسلام خوددارى نورزیده است؛2 به گونه اى که در دشمنى با اسلام شهرت یافته است.3

    گلدزیهر چنان که گذشت از نظر علمى شخصیتى برجسته بود. او افزون بر فعالیت هاى علمى یاد شده، از نویسندگان مقالات دایرة المعارف اسلامى بود،4 و این امر بر شهرت علمى او افزوده است. از این روى، چون هنوز هم آثار او کانون مراجعه و استناد است، نقد و بررسى آنها لازم به نظر مى رسد.

    آثار علمى گلدزیهر

    از گلدزیهر، کتاب ها و مقالاتى پرشمار و (از نظر محتوا) گوناگون بر جاى مانده که در میان آنها چند اثرْ مهم بوده، بیشتر کانون توجه و نقد قرار گرفته است. این آثار عبارت اند از:

    1. گرایش هاى مسلمانان در تفسیر قرآن

    این کتاب را دکتر عبدالحلیم نجار، نویسنده مصرى، به عربى ترجمه کرده و حواشى مفیدى بر آن نگاشته است. گلدزیهر در این کتاب روش هاى مسلمانان را در تفسیر قرآن کریم کانون بحث قرار داده است. این کتاب، با وجود غناى علمى، به ویژه در باب تفسیرنگارى شیعه، خالى از نقص و حق پوشى نیست، که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.

    2. ظاهریه، مذهب و تاریخ آن

    3. العقیدة و الشریعة فى الاسلام

    این کتاب در واقع مجموع چند سخنرانى علمى مؤلف درباره اسلام است که آنها را با عنوان سخنرانى هایى درباره اسلام5 گردآورده و در قالب کتابى مستقل انتشار داده است. این کتاب، نخست در سال 1910 در شهر هیدلبرک منتشر گردید و در اروپا به انگلیسى ترجمه و در سال 1981 چاپ شد و در شرق اسلامى نیز کانون توجه قرار گرفت. ابتدا سه تن از مترجمان مصرى، یعنى دکتر محمد یوسف موسى، استاد عبدالعزیز عبدالحق و دکتر على حسن عبدالقادر آن را با عنوان العقیده و الشریعة فى الاسلام به زبان عربى برگرداندند و در ذیل برخى صفحات، تعلیقات کوتاهى آوردند و رأى مؤلف را رد کردند. سپس علینقى منزوى کتاب یاد شده را از عربى به فارسى برگرداند و این اثر با عنوان درس هایى از اسلام انتشار یافت. مترجم، پاورقى هاى مترجمان مصرى را حذف کرده و تعلیقاتى از خود بر کتاب افزوده است. در مقاله حاضر، یکى از دیدگاه هاى گلدزیهر در کتاب اخیر کانون نقد قرار مى گیرد. در ادامه ملاحظه مى شود گلدزیهر افزون بر کتاب هاى مستقل و مقالات پرشمار، برخى کتاب هاى دانشمندان اسلامى را با مقدمه یا دیباچه اى به چاپ رسانده است؛ مانند فضائح الباطنیه، تألیف ابوحامد غزالى و کتاب المعمّرین اثر ابوحاتم سجستانى.6

    نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر در . . .

    دیدگاه انتقادى برخى اندیشمندان مسلمان درباره «العقیدة و الشریعة فى الاسلام»

    از آنجا که این کتاب، بسیار مغرضانه نوشته شده است جاى نقد بسیار دارد؛ به گونه اى که اگر آن را از کتب ضاله بشماریم مبالغه نکرده ایم؛ زیرا مؤلف، در جاى جاى کتاب، در پوشش بحث هاى علمى، به حق پوشى و انکار حقایق پرداخته و با مهارت بسیار، با سمپاشى هاى شیطنت آمیز بر ضد اسلام چهره این آیین را زشت جلوه داده است؛ به گونه اى که افراد کم اطلاع، متوجه ضعف هاى آن نمى شوند. به همین دلیل شیخ محمد غزالى از عالمان معاصر و از اساتید برجسته الازهر، کتابى با عنوان دفاع عن العقیدة و الشریعة در ردّ این کتاب نوشت.7 غزالى در مقدمه کتاب مى نویسد:

    وقتى کتاب العقیده و الشریعه تألیف گولد زیهر به دستم رسید، به خود وعده دادم که در این کتاب بحثى عالى و سودمند رامطالعه خواهم کرد؛ زیرا شنیده بودم که مؤلف آن، مستشرقى بلندآوازه و داراى اطلاعاتى گسترده است، و مترجمان آن نیز جمعى از استادان مشهورند؛ ولى انتظار بحثى منصفانه و بى غرض از سوى یک مستشرق آرزویى دیریاب و امیدى باطل است؛ زیرا وظیفه اصلى مستشرقان آماده ساختن راه براى پیشروى استعمارگران غرب و شرق است؛ همان گونه که در فنون رزمى، وظیفه تانک ها، هموار کردن راه براى حمله پیاده نظام است! بنابراین توقع بحثى پیراسته از عصبیت و منزه از شائبه غرض از این گروه «ز نا اهل چشم بهى داشتن و خاک در دیده انباشتن» است! از این روى، توقع و امید خود را منحصر و محدود در این ساختم که مباحثش مشتمل بر بسیارى مطالب صواب باشد، و اندکى خطا نیز، به نحوى زیرکانه در آن گنجانیده شده باشد؛ آن هم به گونه اى که تنها اهل خبرت و بصیرت و صاحبان نیروى نقد بتوانند موارد خطاى آن را بشناسند؛ ولى هنوز بیش از چند صفحه از آن کتاب را نخوانده بودم، که در این باره با شک و تردید روبه رو شدم، و چون به خواندن صفحاتى دیگر ادامه دادم دستخوش حیرت و دهشت گشتم، و با مطالعه بقیه فصل هاى کتاب راز کار را دریافتم؛ زیرا دانستم مؤلف این کتاب مردى است که مى خواسته است از قاهره به اسکندریه سفر کند ولى راه خط استوا را در پیش گرفته، و بى آنکه به کسى یا به چیزى توجه کند راه خود را ادامه داده است!

    شک نیست که چنین پوینده اى، در هر گامى که بسپارد، جز دورى از مقصد چیزى نمى فزاید، و خواه در حرکت خود سستى روا دارد یا جدّ و جهد کند، از تحمل آن مشقت حاصلى به دست نمى آورد. چنان که «گلدزیهر» نیز از همان لحظه که نوشتن نخستین سطرهاى کتاب را آغاز کرده، گام در راه غلط و منحرف نهاده، و ذره اى از روح یک عالم منصف در وجود خود نداشته است.

    او در همه موارد نقل و فهم و حکم خود مرتکب خطا شده، و با عرض معذرت باید بگویم که بارها شدت احساس تحقیرِ این مرد را در ذهن خود مهار کردم، ولى سرانجام، به سبب نومیدى از اینکه حتى در یک فصل از فصل هاى این کتاب ذهن خود را از عصبیت بپیراید و به پیروى از حق سخنى بگوید، صبر و خویشتن دارى از کف دادم، و عنان قلم را در این جولانگاه رها کردم.

    من در رد افتراها و تهمت هاى این مستشرق سخت کوشیده ام تا آنچه را او در کتمان آن اصرار ورزیده، یافکرش به درک حقیقت آن نرسیده با ذکر حقایق علمى توضیح دهم، و با اینکه سرمایه و سلاح من در مناقشه و محاسبه رقیبم، همین حقایق علمى و تاریخى اى است که براى این کار ضرورت دارد، بر آن شدم تا در خلال بیان آن حقایق، رقیب را با صفاتى که در خور اوست یاد کنم... .8

    غزالى، در ادامه از داورى نادرست و نگاه خوشبینانه مترجمان عربِ کتاب سخت انتقاد کرده مى نویسد:

    متأسفم که ناگزیر مى باید مقدمه اى را که استاد دکتر محمد یوسف موسى درباره این کتاب و مؤلف آن نوشته رد کنم؛ زیرا او در صفحه پنجم مقدمه مى گوید:

    «و این کتاب بررسى و تحقیقى مفصل درباره اسلام از همگى جوانب آن است: درباره پیمبرش، درباره شریعت و نموّش، درباره عقیده و تطورش، درباره زهد و تصوف و پیدایش آن دو و عواملى که در آنها تأثیر کرده، درباره فرقه هاى مختلف اسلامى، و پس از آن درباره حرکات اصلاحى اخیر در نظر صاحبانش.

    و مؤلف در هر بخش از بخش هاى کتاب و هر بحث از مباحث آن، به شمار بسیارى از مراجع موثق اسلامى استناد کرده و فکر روشن و بصیرت نافذش او را در حسن استفاده از این مراجع و منابع یارى کرده است. ولى او با وجود آنچه درباره اش گفتیم، تحت تأثیر بعضى از عوامل در ورطه خطاهایى نه اندک سوق داده شده، و شاید یکى از این عوامل ناتوانى در تعمق و غور رسى درباره روح و مبانى و اصول اسلام است، و عامل دیگر عصبیت دینى و فرهنگى است که او نیز مانند هر صاحب دین و فرهنگ خاصى، به طور طبیعى تحت تأثیر آن قرار گرفته است».

    سپس در صفحه 6 مى گوید:

    «و ما، بعد از همگى این مطالب امیدواریم که به بخشى از وظایف و واجبات خود نسبت به اسلام و بررسى هاى اسلامى و کمک کردن به کتابخانه عربى یا افزودن بهترین چیزى که غربیان در این باره نوشته اند قیام کرده باشیم. و الله ولىّ التوفیق».

    این، اعتقاد و نظر مترجم کتاب العقیده والشریعه، تألیف «گلدزیهر» است، ولى حق این است که کتاب مزبور از بدترین آثارى است که درباره اسلام تألیف شده، و از شدیدترین مطاعنى است که بر پیکر این دین وارد گشته است، و تعلیقات کمى که ذیل بعضى صفحات ترجمه عربى آمده سدى محدود و کم توان در برابر امواجى سرکش از تهمت و ظلم آشکار است.

    این مستشرق از ارکان مستشرقان و از جمله افراد زیرک و هوشیار ایشان است، و شک نیست که بسیارى از اصول و مصنفات اسلامى را خوانده است؛ ولى او از آغاز قرائت و کتابت خود چیزى جز قلبى آکنده از تکذیب اسلام در سینه نداشته، و به همین سبب همواره مى کوشد تا از هر چیز و هر جا دلیلى بر کذب محمد(صلى الله علیه وآله) و مجعول بودن قرآن و ساختگى بودن سنت به دست آورد، و به خیال خود ثابت کند که اسلام به کلى، از آغاز پیدایش تا کنون مجموعه اى از افترائات و مجعولات بوده است.

    بى شک مردى که فکر و جانش بر این طریق استوار شده باشد، شایسته حرمت و احترام اهل علم نیست، و به همین روى، من هیچ گاه نتوانستم دل خود را به احترام او راضى سازم... .

    این مستشرق مجارستانى کتاب خود را درباره اسلام، به رسم همکارى با مبلغان مسیحى امریکایى و حسن خدمت به ایشان، و به منظور اجابت تمایل یکى از میسیون هاى تبشیرى آن سرزمین تألیف کرده است، و امریکاییان از آن روز که به میدان تبلیغ و استشراق گام نهاده اند بر گستاخى و عناد نیروهاى مخالف اسلام افزوده اند، و پیوسته ایشان را با مال بسیار و رجال پرشمار یارى داده اند، و از این روى، این گروه حمله و هجوم بى امان علمى و دعوت و تبلیغات خود را همچنان ادامه مى دهند... .9

    ستایش عبدالرحمن بدوى از شخصیت و آثار گلدزیهر!

    متأسفانه عبدالرحمن بدوى در کتاب خود، فرهنگ کامل خاورشناسان بر خلاف غزالى نه تنها متوجه غرضورزى گلدزیهر و اشکال تراشى هاى آشکار کتاب هاى او نشده، بلکه حتى در حد مترجمان عربى کتاب العقیدة و الشریعة فى الاسلام نیز به ضعف هاى آثارش اشاره نکرده است، بلکه بر عکس، در زندگینامه وى در این کتاب، او را ستوده، و حدود ده صفحه اى که به معرفى وى و آثارش اختصاص داده، در واقع تمجیدنامه اى از او به شمار مى رود. بدوى در آغاز بخش زندگینامه این شرق شناس، وى را خدمت گزار اسلام معرفى مى کند و مى نویسد:

    این، خواست خداوندى است که از میان اروپاییان کسانى به اسلام خدمت کنند؛ تعدادى به تاریخ اسلام به عنوان یک سیاست و مشى، به خوبى بپردازند و یا گروهى به عنوان دین و حیات مذهبى، در این زمینه به کاوش بپردازند و در این زمینه به اوج، یا به نزدیک اوج برسند، و کسانى به بخش زبان شناسى آن روى آورند و در کنار دشوارى و حساسیت فراوان کار به نتایج مهمى برسند. پیشاپیش این زبان شناسان، تئودور نلدکه، در رأس گروه اول، ژولیوس ولهاوزن و بزرگ ترین محقق به خصوص در بخش دینى و به طور کلى امور معنوى، اگنتس گولدزیهر بود.10

    بدوى، دو کتاب العقیدة و الشریعة فى الاسلام و گرایش هاى تفسیرى قرآن در میان مسلمانان را تمجید کرده، مى نویسد:

    مشهورترین و کامل ترین و مؤثرترین تحقیقات گولدزیهر، این دو کتاب معروف اوست:

    گفتارهایى درباره اسلام، که در شهر هیدلبرگ و به سال 1910 به چاپ رسید و کتاب گرایش هاى تفسیرى قرآن در میان مسلمانان که در شهرلیدن و به سال 1920 عرضه شد. کتاب اول دیدگاهى کلى درباره جنبه هاى مختلف اسلام به صورت واضح و جزئى نگر است که نظر گولدزیهر را درباره ماهیت تمام حیات مذهبى اسلام نشان مى دهد... .

    بدوى با برشمردن مزایاى کتاب گرایش هاى تفسیرى قرآن در میان مسلمانان، داورى نادرست و دور از انصاف مؤلف آن را درباره تفسیرنگارى شیعه تحسین و تأیید کرده، مى گوید:

    فرقه هاى افراطى در این گرایش، مبالغه گویى فراوانى را روا داشتند که در رأس آنها شیعه بود که گرایشى در تفسیر قرآن را مى نمایاند که با متن، کمترین ارتباط را دارد؛ گرایشى که به سمبلیسم توجه فراوانى دارد و آن چنان در تأویل فرو مى رود که انسان به سختى مى تواند آن راتصور کند.11

    هر کس با تفاسیر جامع شیعه مانند تفسیر تبیان و تفسیر مجمع البیان و تفاسیر داراى گرایش احکام قرآن، مانند فقه القرآن تألیف راوندى، کنزالعرفان فى فقه القرآن تألیف فاضل مقداد سیورى، زبدة البیان فى احکام القرآن تألیف محقق اردبیلى آشنا باشد، به خوبى مى داند که این سخن گلدزیهر چقدر بى پایه و اساس است.

     

    دیدگاه گلدزیهر

    گلدزیهر در یکى از فصل هاى کتاب العقیدة و الشریعة فى الاسلام، ذیل عنوان «تطور فقه» دیدگاه بى اساس و مغرضانه خود را درباره اسلام مطرح مى کند. این دیدگاه در واقع بر دو ادعاى بى اساس استوار است:

    1. پیامبراعظم درباره آینده اسلام آگاهى نداشت: گلدزیهر از یکى از داستان هاى آناتول فرانس این جمله را نقل مى کند که «کسى که دینى را تأسیس مى کند نمى داند چه مى کند» و سپس مى افزاید: «این سخن به بهترین وجهى بر محمد[(صلى الله علیه وآله)] تطبیق مى کند».12

    مقصود گلدزیهر این است که وقتى محمد(صلى الله علیه وآله) اسلام را آورد، نمى دانست که دینش در سرزمین هاى پهناورى گسترش خواهد یافت، و بر اثر عدم اطلاع از گسترش اسلام در نقاط مختلف جهان و سرزمین هاى پراکنده، آن را به اصولى مناسبِ چنان گسترشى مجهز نساخت:

    «... اصول و تعالیمى که محمد[(صلى الله علیه وآله)] در حیات خود بنیان نهاد، براى روابط گسترده اى که اسلام فاتح از روز نخست با آن روبه رو شد کافى نبود؛ زیرا فکر و توجه پیامبر در درجه اول همواره فقط به اوضاع ضرورى زمان خود متمرکز بود...».13

    2. اصول فقهى و تعالیمى که محمد(صلى الله علیه وآله) آورد، تنها محدود به نیازهاى ضرورى آن روز جامعه عرب بود، و در آن، فراگیرى و شمولى بیش از بعضى نیازهاى عرب آن زمان، وجود نداشت، و نمى توانست نظامى عرضه کند که درخور عصرها و مکان هاى آینده باشد؛ زیرا محمد(صلى الله علیه وآله) نمى دانست چه مى کند:

    تحولات تفکر اسلامى، و تعیین اشکال عملى و تأسیس نظام ها، همگى محصول کار آیندگان بود... . آنچه گفته مى شود که اسلام در همه زمینه ها، روش و دستورالعمل کاملى آورد، صحیح به نظر نمى رسد بلکه بر عکس، اسلام و قرآن، همه چیز را به صورت کامل نیاوردند، بلکه تکمیل آن، نتیجه کار نسل هاى آینده بود. محمد[(صلى الله علیه وآله)] و اصحابش به امور جارى و روزمره اشتغال و اهتمام داشتند... .14

    این تهمت را به نوعى کارل بروکلمان، شرق شناس آلمانى نیز در کتاب خود، تاریخ ملل اسلامى، که به سال 1939 منتشر شده، مطرح کرده است.15

     

    نقد و بررسى

    با دقت در سخنان و ادعاى گلدزیهر، بى پایگى آن روشن مى گردد و ما هر دو بند آن را جداگانه نقد و بررسى مى کنیم:

    1. آگاهى پیامبر از آینده اسلام

    گرچه آیین اسلام، در جزیرة العرب و در میان قوم عرب ظهور کرد و حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) خود از نژاد عرب بود، اسلام یک کیش محلى و مخصوص قوم عرب نبود. گواه این مدعا آن است که در آیات قرآن، قریش یا عرب مورد خطاب واقع نشده اند، بلکه مخاطب قرآن، ناس (مردم) و در مواردى که پیام مخصوص پیروان اسلام است و وظایفى را بر عهده آنان گذاشته، مخاطبْ مؤمنان اند و پیامبر اسلام نیز از سال هاى نخست بعثت و در دوران دعوت مکه، آیین خود را جهانى اعلام کرد. شمارى از آیات قرآن، به روشنى پیام جهانى در بر دارند. نمونه هایى از آنها عبارت اند از:

    1. «بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم...»؛16

    2. «و ما تو را جز [به سِمَت] بشارتگر و هشدار دهنده براى تمام مردم، نفرستادیم»؛17

    3. «در حالى که این [قرآن] جز یادآورى [و اندرز] براى جهان نیست»؛18

    4. «این [کتاب] جز اندرز و قرآنى روشن نیست تا افرادى را که زنده اند بیم دهد»؛19

    5. «او کسى است که پیامبرش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین ها پیروز گرداند»؛20

    6. «و ما تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم»؛21

    7. «بزرگ [و خجسته] است کسى که بر بنده خود، فرقان [(کتاب جدا سازنده حق از باطل)] را نازل فرمود تا براى جهانیان هشداردهنده اى باشد».22

    این آیات، همگى مکى اند و نشان مى دهند که عمومیت دعوت پیامبر اسلام از همان دوران تبلیغ در مکه مطرح بوده است.

    محمد غزالى نقدى بر این دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از آینده اسلام مطرح مى کند که خلاصه آن بدین قرار است:

    1. محمد(صلى الله علیه وآله) به هنگام آغاز رسالتش به امت خود نگفت که این رسالت مخصوص ایشان، یا منحصر به ایشان است، و حتى در تنگناهاى سخت سیاسى و اجتماعى که بر او و یارانش مى گذشت، همچنان بر این مطلب اصرار داشت که رسالتش براى همگى مردم جهان است، و دعوتش براى تمام عصرها ودوره هاست.

    او اصرار مىورزید که اسلام دینى محلى نیست تا فقط مربوط به قوم عرب باشد، بلکه دینى براى همه کسانى است که دعوت آن به ایشان برسد، و هر فرد شنونده و بیننده اى به پذیرش و پیروى آن موظف و مکلف است.

    وى اصرار داشت بر اینکه دایره دعوتش از دعوت دیگر پیامبران وسیع تر است؛ زیرا ایشان فقط مأمور هدایت و مسئول دعوت مردم شهر و منطقه خودشان بودند، ولى بعثت او عام و دعوتش براى ثقلین است. وى خود در این باره گفته است: «پیش از این، هر پیامبر براى قوم خود مبعوث مى شد، ولى من به سوى همگى مردم مبعوث شده ام».

    نصوص و شواهدْ از کتاب و سنت بر این مطلب مشهور بسیار است، و از همین روى، در این باره به بحث مفصل نمى پردازیم...؛

    2. پیامبر به خوبى مى دانست که کار دین او به زودى بالا خواهد گرفت، و موانع از سر راهش برطرف خواهد شد، و هیچ چیز در برابر گسترش آن مقاومت نخواهد کرد، و قدرت هایى که در مقابل آن به معارضه و مبارزه بر مى خیزند و پیروانش را ارعاب مى کنند، یکى پس از دیگرى سقوط خواهند کرد، و ابرهاى شبهاتى که سرگشتگان به ارث برده اند در پى هم برطرف خواهند شد. قرآن براى تأکید بر همین حقیقت مى گوید:

    «اوست آن خدایى که پیامبرش را با هدایت و آیین حق روانه کرد، تا آن را بر همگى ادیان جهان پیروز سازد، اگرچه مشرکان آن را ناخوشایند دارند».23

    نیز در همین باره مى گوید:

    «خدا کسانى را که ایمان آوردند، و کارهاى شایسته کردند وعده داده که ایشان را در زمین به خلافت بگمارد، همان گونه که مؤمنان پیشین را به خلافت برگماشت، و دینشان را که براى ایشان پسندیده داشته عزت و تمکین بخشد، و پس از آن که در جوّى از بیم و هراس مى زیسته اند در محیطى امن استقرارشان دهد...».24

    همچنین یاران پیامبر از خود آن بزرگوار مى شنیدند که به زودى جهان تسلیم ایشان خواهد شد، و مملکت کسرى و قیصر زیر فرمان ایشان قرار خواهد گرفت و از مظالم شاهنشاهان و امپراتوران آزاد خواهد شد.

    ایشان از پیامبر شنیدند که مى گفت: «به خدا قسم هر آینه شما گنج هاى ایشان را در راه خدا انفاق خواهید کرد».

    پس از رحلت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) دیرى نگذشت که مسلمین به سوى آن امپراتورى هاى عظیم رهسپار شدند، و چنان بود که گویى با پیروزى هم عهد بودند، و با فتح و نصرت وعده داشتند، و از این روى، در پیروزى خویش هیچ گونه شک و تردیدى به خود راه نمى دادند.

    در آن هنگام که سپاهیان اسلام ایوان سفید و تابناک کسرى را در برابر خود دیدند وعده پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به یاد آوردند که گفته بود:

    «گروه کوچکى از مسلمین کاخ سفید، کاخ «کسرى» یا آل کسرى را فتح خواهند کرد».25

    از این روى، دل قوى داشتند و همتشان به اوج عظمت برآمد، و اقبالشان فزونى گرفت، و موج اشتیاق و امید در دلهاشان برخاست که مگر آن «گروه کوچک» هم ایشان باشند، و ضرار بن الخطاب در حمله به تیسفون بانگ تکبیر سر داد، و گفت: این، کاخ سفید کسرى است؛ این همان چیزى است که خداى رحمان وعده داد، و پیمبرش از سر صدق درباره آن سخن گفت. آن گاه مسلمین بانگ تکبیر برآوردند، و شهر مدائن را گشودند.

    سپس فرمانده سپاه اسلام به کاخ سفید فرود آمد، و آنجا را نمازخانه ساخت، و نماز بگزارد، و این سخن خدا را در نماز بر زبان راند که:

    «چه بسا بوستان ها و چشمه سارها و کشتزارها و مقام ارجمند، و وسایل کامرانى و زندگانى خوش و مرفهى که از خود به جاى نهادند، و ما آنها را به وراثت قومى دیگر در آوردیم».26

    نه تنها مملکت کسرى و قیصر، که سراسر جهان به اسلام هدایت خواهد یافت، و در سایه نظام الهى و عدالت و رأفت آن آسوده خواهد زیست، و قید و بندهایى را که مانع از پیوستن به اسلام است در هم خواهد شکست و از هم خواهد گسیخت. این همان حقیقتى است که «احمد» [حنبل] و دیگران از پیامبر(صلى الله علیه وآله)روایت کرده اند که فرمود:

    «هر آینه این امر تا هر کجا که شب و روز به آن برسند خواهد رسید، و خدا هیچ خانه و خیمه و خرگاهى را وانخواهد گذاشت مگر آن که آن را به عزت عزیزى یا به ذلت ذلیلى به این دین داخل خواهد ساخت؛ عزتى که خدا آن را به اسلام خواهد بخشید، و ذلتى که کفر را بدان زبون خواهد ساخت».

    اکنون با وجود این همه نصوص و تصریحات چگونه مى گویند محمد(صلى الله علیه وآله) به هنگام تأسیس دین خود نمى دانست که چه مى کند، و فرجام کارش چیست، و جهان به زودى دین او را خواهد پذیرفت؟ و چطور «گلدزیهر» بر پایه این پندار غلط نتیجه مى گیرد که اسلام براى تشریع قوانین به منظور سامان بخشیدن به زندگى امت ها و نژادها صلاحیت فقهى ندارد؟!27

     

    آگاهى و پیشگویى پیامبر از گسترش جهانى اسلام

    افزون بر آیات قرآن، که از همان دوران مکه، یعنى دوران غربت و فشار و آزار بر مسلمانان و سال هاى آغازین رسالت پیامبر، از جهان شمولى اسلام خبر داده، شواهد و اسناد پرشمارى در سیره و تاریخ برجاست که نشان مى دهد پیامبر از پیروزى هاى آینده دین و امتش بر قدرت هاى بزرگ آن روزگار آگاهى داشت و این پیروزى را به یارانش بشارت مى داد و مسلمانان در عصر نخستین خلفا که اوج فتوحات بود، این پیشگویى ها را به یاد داشتند و این امر موجب دلگرمى آنان و امید به پیروزى مى شد. براى روشن شدن حقیقت، محض نمونه، چند مورد مهم را که مورخان و سیره نویسان بزرگ مسلمان گزارش کرده اند، برمى شماریم:

    1. پیامبر، از همان زمان که پیروانش در مکه از دو تن (على(علیه السلام) و خدیجه(علیها السلام)) تجاوز نمى کرد، از پیروزى دینش بر کسرى و قیصر در آینده، سخن مى گفت. شاهد این مطلب، گزارش عفیف بن قیس کِندى است که این سخن را همان زمان شنیده و بعدها که مسلمان شده بود، نقل مى کرد. او مى گفت:

    من [در زمان جاهلیت] بازرگان بودم. در یکى از سفرهاى بازرگانى در ایام حج وارد مکه شدم و مهمان عباس [بن عبدالمطلب، عموى پیامبر و یکى از بازرگانان مکه] شدم. یکى از روزها در مسجد الحرام همراه عباس بودم که ناگهان مردى آمد و در برابر کعبه به نماز ایستاد. سپس زنى آمد و همراه او به نماز مشغول شد. جوانى نیز آمد و در کنار او نماز خواند. به عباس گفتم: این، چه دینى است؟، من چیزى از این دین نمى دانم، عباس گفت: این محمد بن عبداللّه است، او مى گوید خدا او را به پیامبرى مبعوث کرده و بزودى گنج هاى کسرى و قیصر در برابر او گشوده خواهد شد. این زن، همسر او خدیجه دختر خویلد است، و این جوان، پسر عموى او على بن ابى طالب است که به او ایمان آورده اند.

    عفیف پس از نقل این حادثه در عصر اسلام مى افزاید: کاش آن روز من هم ایمان مى آوردم و سومین مسلمان مى شدم.28

    این سند مهم تاریخى به روشنى نشان مى دهد که این حادثه، در آغاز بعثت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) رخ داده است؛ زمانى که هنوز بیش از آن دو نفر کسى به او ایمان نیاورده بود، اما عباس در همان زمان خبر پیروزى بر کسرى و قیصر را از او شنیده بود؛

    2. پیامبراعظم یکبار دیگر در جریان جنگ خندق، فتح یمن، شام و ایران را به یاران خود نوید داد. سلمان مى گوید: هنگام حفر خندق، سنگى در برابر من ظاهر شد که بسیار سخت و محکم بود و من نتوانستم آن را بشکنم و از جا بکنم. پیامبر نزدیک من بود. چون این صحنه را دید، به خندق فرود آمد و کلنگ را از من گرفت و ضربتى بر آن سنگ زد که از جاى نیش کلنگ برقى جست. ضربتى دیگرى زد که باز هم برقى زد. بار سوم نیز که کلنگ را فرود آورد، همان برق تکرار شد. عرض کردم: این برقى که از زیر کلنگ شما جست چه بود؟ فرمود: مگر آن را دیدى؟ گفتم: بلى. فرمود: اولى نشانه این است که خداوند یمن را براى من فتح مى کند؛ دومى نشانه فتح شام و مغرب به اراده خداست؛ و سومى نشانه فتح منطقه شرق با عنایت خداوند است.

    در زمان خلیفه دوم و سوم که این سرزمین ها فتح شد، مسلمانان پیشگویى پیامبر را به یاد مى آوردند؛29

    3. یکى از یاران پیامبر به نام نافع بن عتبه (برادرزاده سعد بن ابى وقاص و برادر هاشم بن عتبه مشهور به مرقال) مى گوید: در یکى از جنگ ها با پیامبر بودم. حضرت فرمود: با دشمنان اسلام در جزیرة العرب مى جنگید و خداوند آن را[به دست شما ]فتح مى کند. سپس با ایران مى جنگید و خداوند آن را [به دست شما ]فتح مى کند، و سپس با روم مى جنگید وخداوند آن را[به دست شما] فتح مى کند... .30

     

    2. اصول کلى و همیشگى، و مقررات متغیر

    اینک بنابر وعده پیشین نوبت بررسى تفصیلى ادعاى گلدزیهر درباره تطور فقه رسیده است. او مدعى است فقه اسلامى را پس از پیامبر، نسل بعدى توسعه دادند.

    این اشکال در حقیقت همان ادعایى است که بعضى دیگر از مسیحیان نیز اما به گونه اى دیگر مطرح کرده اند. ولى، پاسخ هر دو، یکى است. براى نمونه پروفسور «جان الدر» در مقدمه کتاب باستان شناسى کتاب مقدس، در مقام پوزش طلبى که «چرا حضرت مسیح براى بشر قوانین اجتماعى نیاورد» به این پرسش توجه کرده، مى نویسد: «جامعه هاى متغیر و متحول را نمى توان با یک رشته قوانین ابدى اداره کرد، و به همین جهت حضرت مسیح جامعه ها را در موضوع قوانین به خود آنها واگذاشت تا خود را با گذشت زمان تطبیق دهند و خود به وضع قوانین بپردازند».

    گویا مراد «جان الدر» از این سخن، ضمن دفاع از این کاستى مسیحیت کنونى، تعریض به اسلام بوده که قوانین و مقررات اجتماعى وسیعى دارد.

    ولى اینکه آیین امروزین مسیح فاقد یک «دکترین جامع براى زندگى» است، خود اشکال مهمى است، و تا کنون مسیحیت به شیوه هاى گوناگونى خواسته از آن دفاع کند، اما نتوانسته است راه حل قابل قبولى براى آن بیابد.

    به هر روى پاسخ این ادعا و اشکال، و اشکال هاى مشابه، همان مطلب بنیادینى است که فقها و محققان اسلامى در جاى خود تبیین کرده اند و آن این است که در اسلام دو نوع قانون داریم:

    1. اصول کلى و تغییرناپذیر و همیشگى؛ 2.اصول و مقررات متغیر و متحول که با تغییر شرایط و مقتضیات، و توسعه مناسبات و روابط، تغییر و تبدیل مى یابند.

    اصول کلى که مبتنى بر فطرت و واقعیت وجودى انسان اند، ثابت بوده، تغییر نمى کنند. این اصول کلیت دارند و فراگیرند؛ اما اصول و مقرارت متغیر، آن سلسله از مقرراتى اند که به شرایط خاص زمانى و مکانى باز مى گردند و در جوامع مختلف با هم متفاوت اند. براى این گونه مقررات، در اسلام یک سلسله اصول کلى، که در بند نخست گفته آمد، تعیین شده که محققان اسلامى با توجه به اصول مزبور جزئیات آن را بنابر نیازمندى هاى اعصار و قرون و جوامع مختلف استنباط مى کنند. اصول کلى، در قرآن کریم و احادیث نبوى بیان شده، و در فقه شیعه امامان معصوم آنها را بیشتر تبیین کرده اند.

    براى توضیح مطلب به چند مثال بسنده مى کنیم:

    1. حکومت اسلامى درباره مناسبات خود با بیگانگان نمى تواند براى ابد نظر واحدى پیش گیرد؛ چرا که گاهى موقعیت ایجاب مى کند از در دوستى وارد شود و روابط تجارى وسیعى برقرار آورد، و گاه نیز اوضاع به گونه اى است که مى باید شدت عمل به خرج داده، روابط خود را قطع و روابط تجارى را تا مدتى تحریم یا محدود کند؛

    2. اسلام در مسائل دفاعى و گزینش نوع اسلحه جنگى و نحوه استقلال و تمامیت ارضى و جلوگیرى از نفوذ دشمنان، احکام خاصى ندارد؛ بلکه حکومت اسلامى باید با در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمانه، مقررات و احکامى را در نظر گیرد و از راهى که به حفظ مقاصد اسلام مى انجامد، اقدام کند. اما همه اینها بر اساس یک اصل کلى یعنى برترى اسلام و عدم سلطه پذیرى است.

    از این نظر، اسلام در تقویت بنیه دفاعى یک اصل کلى وضع کرده و مصداق و نوع سلاح و تاکتیک را معین نساخته است:

    وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة؛31 «هر چه در توان دارید در برابر دشمن بسیج کنید».

    و اگر در ذیل آیه فرموده است اسبان نیرومند تهیه کنید، براى بیان مصداق رایج آن زمان بوده؛ زیرا نیرومندترین وسیله نقل و انتقال در آن زمان اسب بوده است؛

    3. اسلام در مسائل ناظر به فرهنگ و توسعه علوم و نحوه حفظ امنیت داخلى و برقرارى نظم و آرامش، مقررات خاصى وضع نکرده است و همه این امور را به نظر حکومت اسلامى و مقامى که از نظر قوانین اسلام صلاحیت حکومت دارد، موکول ساخته است اما در هر حال اصل کلى حفظ هویت و اصالت اسلامى و عزت و اقتدار مسلمانان است؛

    4. همچنین اسلام به صورت کلى به تحصیل دانش هاى مفید دعوت کرده و توسعه و گسترش فرهنگ اسلامى و انسانى را خواستار شده است. ناگفته پیداست که وسایل گسترش و نحوه تحصیل، با توجه به موقعیت زمانى و مکانى تغییر مى یابد و دگرگون مى شود؛32 اما اصل کلى، حفظ هویت و اصالت اسلامى است. البته گلدزیهر با مطالعات گسترده اى که در حوزه تعالیم اسلام داشته طبعاً از این امور بى خبر نبوده است، اما او مى باید مأموریت خود را انجام دهد و آنچه براى او مهم بوده، ترسیم مشوّهى از سیماى اسلام بوده است؛ هرچند با انکار اصول مسلمى که علماى اسلام بر آن اتفاق دارند!

    کتابنامه

    1. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن على بن محمد، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، تهران، المکتبةالاسلامیة، [بى تا].

    2. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقا (و دیگران)، قاهرة، مطبعة البابى الحلبى، 1355 ق.

    3. بدوى، عبدالرحمن، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، چاپ اول، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1375 ش.

    4. بروکلمان، کارل، تاریخ ملل اسلامى، ترجمه عربى به قلم: نبیه امین فارس و منیر البعلبکى، چ 11، بیروت، دارالعلم للملایین، 1988 م.

    5. بهى، محمد، الفکر الاسلامى الحدیث، وصلته بالأستعمار الغربى، چاپ ششم، بیروت، دارالفکر، 1973م.

    6. حسینى طباطبائى، مصطفى، نقد آثار خاورشناسان، تهران، انتشارات چاپخش، 1375 ش.

    7. طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، [بى تا.]

    8. غزالى، محمد، محاکمه گلدزیهر صهیونیست، ترجمه سید صدرالدین صدر بلاغى، تهران، حسینیه ارشاد، 1363 ش.

    9. گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فى الاسلام، ترجمه (عربى) محمد یوسف موسى و دیگران، چاپ دوم، مصر، دارالکتب الحدیثه، [بى تا].

    10. ناصر مکارم شیرازى و جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى، قم، انتشارات نسل جوان، [بى تا].

    11. واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، [بى تا].


    1 مدیر پژوهشى گروه تاریخ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره).

    2. مصطفى حسین طباطبائى، نقد آثار خاورشناسان، ص 99 100؛ نیز ر.ک: عبدالرحمن بدوى، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، ص 328 336.

    3. محمد بهّى، الفکر الاسلامى الحدیث وصلته بالاستعمار الغربى، ص 553.

    4. همان.

     ؛

    6.حسین طباطبائى، همان، ص 100 102.

    7.این کتاب به قلم مرحوم استاد سیدصدرالدین صدر بلاغى، در ایران با عنوان محاکمه گلدزیهر صهیونیست به فارسى ترجمه، و در سال 1363 شمسى به همت حسینیه ارشاد در تهران چاپ و منتشر شد. در این مقاله، در نقل سخنان محمد غزالى، این کتاب مورد استفاده قرار گرفته است (با اندکى تغییر در الفاظ و عبارات، با حفظ معانى).

    8. محاکمه گلدزیهر صهیونیست، ص 9 10.

    9. همان، ص 10 11.

    10. بدوى، عبدالرحمن، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، ص 328.

    11.همان، ص 335 336.

    12.«...ان من یؤسس دیناً لایدرى ماذا یفعل اى إنه من النادر أن یدرک مؤسس الدین اثر عمله على تاریخ العالم». و هذه الکلمة تنطبق افضل انطباق على محمد[(صلى الله علیه وآله)] (العقیدة والشریعة فى الاسلام، ص 43).

    13. و أنه من ناحیة اخرى لم تکن النظم التى وضعها فى حیاته لتکفى للعلاقات الکبیرة التى واجهها الاسلام الفاتح منذ الأیام الاولى، فقد کان تفکیر الرسول متجهاً فقط و دائماً الى تلک الاوضاع الضروریة اولاً و بالذات (همان، ص 43).

    14. و کانت تطورات التفکیر الاسلامى، و وضع أشکال العملیة، و تأسیس النظم، کل ذلک کان نتیجة لعمل الخَلَف التالین، و لم یتم کل هذا بدون کفاح داخلى و توفیقات. و هکذا یظهر غیر صحیح ما یقال من أن الاسلام، فى کل العلاقات، «جاء الى العالم بطریقة کاملة»، بل على العکس فان الأسلام و القرآن لم یتمّا کل شىء، و کان الاکمال نتیجة لعمل الأجیال اللاحقة... فقد اهتم محمد[(صلى الله علیه وآله)] و اصحابه بالامور الضروریة المباشرة... (همان، ص 44).

    15. او مى گوید: «و لیس من المیسور ان نقررّ على وجه الدقة، ما اذا کان النبى نفسه قد استشعرانه مدعوّ لمثل هذه الرسالة العالمیة، و فى ایّة فترة من فترات حیاته کان ذلک و کلمة الله الى محمد هى القرآن و لقد کان هذا الأسم یطلق اول الأمر، على کل قطعة مفردة من الوحى، و لم تستعمل هذه الفظة (و معناها: القراءة) علماً على مجموع الوحى الا فى ما بعد. و الواقع أن القرآن بوصفه قانون الحیاة و محکّها، انما أکمل للمسلمین بسنة النبى، اى باقواله و أعماله کما وصلتنا فى الحدیث من طریق الصحابة.

    و لکن القسم الأعظم من الحدیث المتصل بسنة الرسول لم ینشأ الا بعد قرنین من ظهور الأسلام. و من هنا تعین اصطناعه کمصدر لعقیدة النبى نفسه فى کثیر من الأحتیاط والحذر (کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیة، ترجمه عربى به قلم: نبیه امین فارس و منیر البعلبکى، ص 70 71).

    همچنین این تهمت از آرنت جان وینسینک (1882 1939 م) شرق شناس مشهور هلندى و نیز از ژاک. س. ریسلر (متوفى 1893 م) نقل شده است که در کتاب تمدن اعراب مطرح کرده است (ر.ک: شوقى ابوخلیل، اسلام در زندان اتهام، ترجمه حسن اکبرى مرزناک، تهران، مؤسسه انتشارات بعثت، [بى تا]، ص 86) و به نظر مى رسد هر سه تحت تأثیر گلدزیهر بوده اند.

    گفتنى است وینسینک از بنیان گذاران دایرة المعارف الاسلامیه است و در آغاز کار، چهار جلد آن را منتشر کرد. همچنین او معجم احادیث صحاح اهل سنت را تدوین کرده است (خیر الدین زرکلى،الأعلام، ط 3، ج 1، ص 278) و نیز همو کتاب العقیدة الاسلامیة، نشأتها و تطوّرها التاریخى را به زبان انگلیسى تألیف کرده است (عبدالحمید صالح حمدان، طبقات المستشرقین، مکتبة مدبولى، ص 164).

    16.قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً(اعراف، 158).

    17.وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافَّةً لِلنّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً(سبأ، 28).

    18. وَ ما هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (قلم، 52).

    19.إِنْ هُوَ إِلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ * لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا... (یس، 69ـ70).

    20. هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ... (توبه، 33).

    21.وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ (انبیاء، 107).

    22. تَبارَکَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً (فرقان، 1).

    23. هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (صف، 9).

    24. وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً... (نور، 55).

    25. بنابر روایت «مسلم» از «جابر بن معمره».

    26. کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُیُون * وَ زُرُوع وَ مَقام کَرِیم * وَ نَعْمَة کانُوا فِیها فاکِهِینَ (دخان، 25 27).

    27. محاکمه گلدزیهر صهیونیست، ص 79 82.

    28. ابوجعفر محمد بن جریر طبرى، تاریخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 212.

    29. عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 230؛ نیز ر.ک: واقدى، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، ج 2، ص 450.

    30. عزالدین على بن محمد ابن اثیر، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 5، ص 10. این حدیث از هاشم بن عتبه، برادر نافع نیز نقل شده است؛ اما به گفته رجال نویسان، چون از هاشم، حدیث، کم نقل شده، به نظر مى رسد، ناقل این حدیث، نافع است، و این دو برادر با هم اشتباه شده اند (همان، ص 49ـ50).

    31. انفال (8)، 60.

    32. ناصر مکارم شیرازى و جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ هاى مذهبى، ج 1، ص 140 149 (با اقتباس و تلخیص و تغییر در عبارات).

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی.(1385) نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان ؛شمولى اسلام / مهدى پیشوایى. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 3(3)، 63-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی پیشوایی."نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان ؛شمولى اسلام / مهدى پیشوایى". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 3، 3، 1385، 63-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی.(1385) 'نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان ؛شمولى اسلام / مهدى پیشوایى'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 3(3), pp. 63-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی. نقد تاریخى دیدگاه گلدزیهر درباره آگاهى پیامبر از جاودانگى و جهان ؛شمولى اسلام / مهدى پیشوایى. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 3, 1385؛ 3(3): 63-