بررسی تطبیقی شخصیت و آثار ابنقتیبه و ابوحنیفه دینوری
Article data in English (انگلیسی)
بررسی تطبیقی شخصیت و آثار ابنقتیبه و ابوحنیفه دینوری
و نقش آن دو در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی(2)
محمدقاسم احمدی
دانشجوی دوره دکتری تاریخ اسلام
اشاره
در بخش نخست این مقاله، به معرفی ابنقتیبه دینوری و بررسی شخصیت و آثار او پرداختیم. نام و نسب، زادگاه، اعتقاد و مذهب، جایگاه علمی، استادان، شاگردان، آثار و تألیفات و در پایان، تاریخ درگذشت او مطرح و بررسی شد. اینک در بخش دوم، نخست ابوحنیفه دینوری، به همان روال، معرفی شده و سپس این دو مورخ و دانشمند شهیر با هم مقایسه و تأثیرپذیری آنها از یکدیگر و نقش آن دو در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی بررسی میشود.
واژگان کلیدی: ابوحنیفه، ابنقتیبه، دینوری، بغداد، بصره، کوفه و دینور.
2 . ابوحنیفه دینوری
الف) نام و نسب
ابوحنیفه احمد بن داود بن وَنَنْد دینوری، از دانشمندان بزرگ سده سوم هجری بود. او از محضر عالمان و ادیبان بزرگ بصره و کوفه، بهویژه عالم وارسته و ادیب نامآور شیعی، ابنسکّیت و همچنین پدر ابنسکّیت، بهره فراوان برد و به مقام علمی والایی دست یافت. او در علوم و فنون مختلف مهارت پیدا کرد و در رشتههای گوناگون علمی کتابهای بسیاری نوشت.
تاریخ ولادت وی دقیقا معلوم نیست. کارل بروکلمان دهه اول قرن سوم هجری را ترجیح داده است.1 بیشتر محققان معاصر نیز همین تاریخ را ذکر میکنند،2 ولی احمدامین مصری، بیست سال اول سده سوم هجری را ایام ولادت او میداند.3
درباره مکان ولادت او اختلاف نیست و همه بر این باورند که در دینور به دنیا آمده است. ایرانی بودن او و اجدادش نیز مورد اختلاف نیست. نام جدش «ونند»4 که یک واژه ایرانی است، دلیل ایرانی بودن اجداد اوست.
تاریخ درگذشت او نیز مورد اتفاق نیست. یاقوت حموی تاریخ وفات او را بیست و ششم جمادیالاولی سال 280 دانسته، البته به دو قول دیگر که 281 و 282 ق را ذکر میکنند نیز اشاره میکند.5 سیوطی نیز در کتاب بغیة الوعاة همین سه تاریخ را ذکر میکند.6 ذهبی در تاریخ الاسلام و سیر اعلام النبلاء، ماه جمادیالاولی سال 282 را تاریخ وفات او میداند.7 قفطی شب دوشنبه بیست و ششم جمادیالاولی سال 282 را تاریخ وفات او ذکر کرده است.8 ابناثیر و بهتبع او ابنکثیر تاریخ وفات او را سال 282 ق ذکر کردهاند.9 منابع متأخرتر نیز معمولاً سال 282ق را ذکر کردهاند. بنابراین، میتوان گفت قول مشهور در تاریخ وفات او ماه جمادیالاولی سال 282 است.
ابوحنیفه دینوری دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش دینور سپری کرد. او در دوران جوانی برای کسب علم به عراق، حجاز، شام و نواحی خلیج فارس مسافرت کرد.10 وی در سال 235 ق به اصفهان رفت و مدتی در آنجا اقامت کرد و به تحقیق درباره علم نجوم و رصد ستارگان پرداخت و نتایج رصدش را در کتابی ثبت کرد. خانه و ابزار وی برای رصد ستارگان، سالیان زیادی باقی ماند و عبدالرحمن صوفی (م376ق) آنها را مشاهده کرد.11 دینوری سپس به زادگاهش دینور بازگشت و به تحقیق و تألیف مشغول شد و ظاهراً تا پایان عمر در آنجا باقی ماند.
ب) محیط زندگی
ابوحنیفه دینوری با ابنقتیبه دینوری معاصر بود، لذا مطالبی که درباره محیط زندگی ابنقتیبه گفته شد ـ غیر از آنچه در مورد بغداد ذکر شد ـ غالباً درباره محیط زندگی ابوحنیفه نیز صادق است. ابوحنیفه دینوری، بغدادی محسوب نمیشود، زیرا در بغداد اقامت نداشته است. به همین دلیل، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، زندگینامه ابنقتیبه را بیان کرده، ولی از ابوحنیفه دینوری یاد نکرده است.
گفتنی است که دوران کودکی و نوجوانی و اوایل جوانی ابوحنیفه دینوری مقارن با خلافت مأمون، معتصم و واثق عباسی بود. دوران مأمون، عصر رشد و شکوفایی علمی جهان اسلام و اوج نهضت ترجمه بود. با ترجمه کتابهای گوناگون یونانی، ایرانی، هندی و... عقاید و اندیشههای گوناگونی وارد جهان اسلام شد و در نتیجه، مباحث کلامی و فلسفی رواج پیدا کرد.12 در این دوران فرقههای مختلف کلامی و مذهی در جهان اسلام بهوجود آمد. معتزله در این دوران به اوج خود رسید و مورد حمایت رسمی خلافت عباسی قرار گرفت. فضای علمی فعال و با نشاطی بهوجود آمد و دانشمندان بسیاری در این فضای علمی رشد کردند. میتوان گفت که سده سوم هجری از این جهت ممتاز بود. علوم گوناگون رشد کرد و کتابهای علمی، بهویژه کتابهای تاریخی روشمند و ارزشمندی در این سده نوشته شد. ابوحنیفه دینوری خود یکی از دانشمندان این قرن است که در زمینههای گوناگون از جمله تاریخ، کتابهایی روشمند و دارای اسلوب علمی و نظم منطقی، نگاشته است. نمونه بارز این گونه کتابها، کتاب الاخبار الطوال اوست.
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دوران زندگی ابوحنیفه دینوری یکسان نبود. در این زمان، دستگاه خلافت عباسی دگرگون شد و دینوری بیشتر دوران عمرش را در دوره دوم عباسی سپری کرد. دوران دوم خلافت عباسی که دوران تسلط ترکان بر دستگاه خلافت است، با روی کار آمدن متوکل عباسی در سال 232 ق آغاز شد و تا روی کار آمدن آل بویه در بغداد در سال 334 ق ادامه یافت.13 در این دوران، دستگاه خلافت رسماً از اهل حدیث در مقابل معتزله حمایت کرد. دستگاه خلافت به کمک اهل حدیث به مبارزه با معتزله پرداخت و ستاره بخت معتزله رو به افول نهاد. دستگاه خلافت همزمان شیعیان را نیز سرکوب کرد. همچنین با غلبه ترکان بر دستگاه خلافت، ایرانیان از دستگاه خلافت رانده شدند. بهرغم نابسامانیهای سیاسی ـ اجتماعی، فعالیت و نشاط علمی از بین نرفت و تعلیم و تعلم و تحقیق و مناظره علمی همچنان ادامه یافت و دو شهر مهم و علمی جهان اسلام، یعنی بصره و کوفه همچنان فعال بودند و نشاط علمی خود را حفظ کردند. ابوحنیفه دینوری از فضای علمی بصره و کوفه و از دانشمندان این دو شهر، بهویژه ابنسکّیت بهره بسیار برد.14
ج) جایگاه علمی
ابوحنیفه دینوری در بیشتر علوم و فنون رایج عصر خویش صاحب نظر بود و نوشتهای داشت. او در رشتههای مختلف علمی، مانند ادبیات عرب، علوم قرآن، حدیث، بلاغت، گیاهشناسی، نجوم، حساب و هندسه، فقه، تاریخ و جغرافیا کتاب نوشته است. بالغ بر بیست کتاب در موضوعات مذکور برای او ذکر کردهاند.15
ابوحنیفه دینوری در میان معاصران خویش صاحب شهرت و آوازه بود. ابوحیان توحیدی در کتاب تقریظ الجاحظ چنین آورده است:
به ابومحمد اندلسی (عبداللّه بن حمود زبیدی) که از نزدیکان و همکاران علمی سیرافی بود، ابوسعید سیرافی بر سر مسئله بلاغت جاحظ و ابوحنیفه دینوری [گفتم: ما در مجلس که صاحب کتاب النبات اختلاف نظر پیدا کردیم و همه به قضاوت تو در این زمینه، راضی شدیم کدامیک بلیغتر است را کوچکتر از آن ]که تو چه نظر میدهی؟ ابومحمد گفت: من خودم میشمارم که درباره آن دو قضاوت کنم. گفتم: چارهای نیست، باید نظر بدهی. ابومحمد گفت: ابوحنیفه از جهت ذکر نوادر، برتری دارد، ولی کلام جاحظ حلاوت بیشتری دارد. از طرف دیگر، معانی جاحظ بیشتر بر جان مینشیند و بر گوش آسانتر است، ولی الفاظ و کلام ابوحنیفه گواراتر و غریبتر و با اسلوب عربی سازگارتر است. ابوحیان در ادامه میگوید: من معتقدم که در بین تمام متقدمین و متأخرین سه نفر هستند که اگر جن و انس در تأیید و ستایش آنان و نشر فضایلشان در اخلاق و علم و آثار و نوشتههای آنها ـ تا دنیا دنیاست ـ دست به دست هم دهند و همصدا شوند، نمیتوانند حق آنها را ادا کنند و آنچه را مستحق آن هستند بیان کنند. یکی از این سه نفر همین جاحظ است که این نوشته را درباره او نگاشتهایم. یکی دیگر از آنها ابوحنیفه دینوری است که از نادر مردانی است که بین حکمت فلاسفه و بیان عرب، جمع کرده است و در هر علم و فنی دستی داشته و صاحب نظر است. سخن او در کتاب الأنواء حکایت از بهره فراوان او از علم نجوم و اسرار فلک دارد. همچنین کلام او در کتاب النبات در باره نباتات به شیوایی و فصاحت کلام اعراب بدوی و به استواری و قانونمندی کلام فصیحترین عرب است. به من گفته شد که او کتابی در باره قرآن (تفسیر) دارد که به سیزده جلد رسیده است و من خودم آن را ندیدهام و در روشی که در این کتاب دارد، کسی بر او سبقت نگرفته است. او علاوه بر این (مقام والای علمی) دارای زهد، ورع، جلالت قدر و منزلت بالایی است. سومین نفر از آنها، ابوزید بلخی است که در دوران گذشته کسی مانند او نیامده است.16
یاقوت حموی میگوید که در کتاب ابن فُرّجه با عنوان الفتح علی ابیالفتح خواندم که ابوالعباس مُبَرَّد برای دیدار با عیسی بن ماهان وارد دینور شد، همینکه بر عیسی بن ماهان وارد شد، بعد از سلام و احوالپرسی، عیسی از مبرد پرسید که ای شیخ! گوسفند مُجَثَّمه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از خوردن گوشت آن نهی کرده است، چگونه گوسفندی است؟ مبرد جواب داد: گوسفند کمشیر مراد است، گوسفند مجثمه مانند گوسفند لَجْبَه (کمشیر) است. گفت: شاهدی برای سخنت داری؟ گفت: آری، قول شاعر عرب که میگوید: لَمْ یَبْق مِنْ آلِ الْحُمَیْدِ نَسَمة اِلاّ عُنیزٌ لَجْبَةٌ مُجَثَّمَة
«جانداری برای خاندان حُمید، باقی نمانده است، مگر یک بُز کوچک کمشیر». در این هنگام دربان وارد شد و برای ابوحنیفه دینوری اجازه ورود گرفت. همینکه ابوحنیفه وارد شد، عیسی بن ماهان از او پرسید: ای شیخ! گوسفند مجثّمه چگونه گوسفندی است؟ ابوحنیفه گفت: گوسفندی است که پاهایش به زمین فرو رفته و به زمین چسبیده است و او را از پشت گردن سر بریدهاند. عیسی گفت: چگونه این حرف را میزنی و حال آنکه مبرّد که شیخ عراق است، میگوید که مجثّمه مانند لجبه (کمشیر) است و شعری را نیز بهعنوان شاهد ذکر میکند؟ گفت: قسم بیعت بر ابوحنیفه لازم گردد، اگر این شیخ چنین تفسیری را شنیده یا خوانده باشد. این شعر را نیز همینجا ساخته است. مبرد گفت: ابوحنیفه راست میگوید. من کراهت داشتم از اینکه بر شما وارد شوم و از من سؤالی بپرسید و من بگویم نمیدانم، با وجود شهرت و آوازهای که پیدا کردهام.
حاضران، این اقرار را از مبرد نیکو دانسته و او را تحسین کردند.17
این جریان، حاکی از آن است که مقام علمی ابوحنیفه دینوری از مبرّد بالاتر است. ابوحیان توحیدی نیز او را در ردیف جاحظ و ابوزید بلخی ستوده است.
بروکلمان از خاورشناسان برجسته میگوید: ابوحنیفه دینوری از نظر آگاهی از علوم مختلف و گستردگی دایره معارف و فراوانی آثار علمی، مانند دانشمند همعصرش ابنقتیبه دینوری است.18
میتوان گفت که ابوحنیفه دینوری در مقایسه با دانشمندان همعصرش مانند جاحظ، ابنقتیبه و... جامعتر بوده و علوم و معارف بیشتری داشت. تخصصی که ابوحنیفه در حساب و هندسه و نجوم و گیاهشناسی و جغرافیا و منطق و طب داشت، امثال ابنقتیبه و جاحظ نداشتند و کمتر کسی پیدا میشد که مانند ابوحنیفه دینوری جامع علوم گوناگون باشد و به قول ابوحیان توحیدی، بین حکمت فلاسفه و بیان عرب جمع کرده باشد. مسعودی درباره او میگوید: «ابوحنیفه دینوری از نظر علمی جایگاه عظیمی داشت».19
د) مذهب و اعتقادات
ابوحنیفه دینوری پیرو مذهب رسمی آن زمان، یعنی اهلسنت بود. او ظاهراً با معتزله میانه خوبی نداشته، ولی مانند ابنقتیبه با آنها درگیر نبود. از سخنان علما درباره او و آنچه از آثار او بهدست میآید، چنین استنباط میشود که ابوحنیفه دینوری در مقایسه با ابنقتیبه، تعصب مذهبی کمتر و تساهل و تسامح بیشتری داشت، از این رو مانند ابنقتیبه با معتزله و شعوبیه و دیگر فرقهها درگیری نداشت. نگاه وی به تشیع نیز مثبتتر بود، چنانکه مطالب ناشایستهای که ابنقتیبه درباره علی علیهالسلام نقل کرده بود از ابوحنیفه شنیده نشده است. او در کتاب الاخبار الطوال از علی علیهالسلام و فرزندانش با احترام یاد کرده و در برخی مواضع به دنبال نام آنها واژه علیهالسلام را بهکار برده و اخبار تاریخی مربوط به علی علیهالسلام را مفصلتر آورده است. همچنین وی بهرغم اینکه حوادث تاریخی دوران بنیامیه را بسیار خلاصه نقل کرده، واقعه کربلا و قیام امام حسین علیهالسلام را مفصل گزارش کرده است.
ابوحنیفه دینوری در فروع فقهی پیرو مذهب ابوحنیفه و حنفیمذهب بوده است. ذهبی میگوید: «گفته میشود که او یکی از بزرگان حنیفه است».20 بغدادی در هدیة العارفین او را حنفی نامیده است.21 در بین متأخران نیز به حنفی معروف است.
ه) آثار و تألیفات
ابوحنیفه دینوری در علوم رایج عصر خویش صاحب نظر بوده و در موضوعات مختلفی، مانند ادبیات عرب، تاریخ، جغرافیا، نجوم، گیاهشناسی، ریاضیات، قرآن، حدیث، فقه و دیگر علوم دینی کتاب نوشته است. در منابع مختلف بالغ بر بیست کتاب در زمینههای گوناگون به شرح ذیل، برای او ذکر شده است:
1 . الأخبار الطوال: در حال حاضر این تنها اثری است که بهصورت کتابی مستقل از ابوحنیفه دینوری چاپ شده است. سایر آثار او یا بهطور کلی از بین رفته و یا قسمتی از آنها در آثار دیگران نقل شده است و خود بهصورت مستقل در دسترس نیستند.
کتاب الأخبار الطوال یکی از منابع مهم تاریخی و از کتابهای معتبر و دست اول تاریخ اسلام محسوب میشود. دینوری در این کتاب، اخبار انبیا، عرب بائده، اخبار پادشاهان فارس، فتوحات اسلامی در دوران خلفا، دوران خلافت علی علیهالسلام، اخبار دولت امویان و اخبار دولت عباسیان را تا دوران معتصم عباسی (227 ق) نقل کرده، اما زندگانی و سیره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را بیان نکرده است. شاید دلیل آن، وجود کتابهایی مانند سیره ابنهشام و مغازی واقدی و طبقات ابنسعد بوده است.
دینوری در نگارش این کتاب، سبک ویژه خود را دارد. او مانند هیثم بن عدی، خلیفة بن خیاط و طبری بر اساس حولیات و سال وقوع حوادث، تاریخنگاری نکرده، بلکه رویدادها را با رعایت تقدم و تأخر تاریخی و بر اساس موضوعات، تنظیم و بیان کرده است. او هنگام گزارش رویدادی تاریخی که طولانی بوده و بیش از یک سال ادامه داشته است، در پایان سال متوقف نمیشود و رویداد را بهطور پیوسته تا پایان ذکر میکند، حال آنکه افرادی مانند طبری اگر رویداد طولانی باشد و ادامه آن به سال بعدی کشیده شده باشد، آن را در حوادث سال بعدی ذکر میکنند. بنابراین، اخبار تاریخی دینوری طولانیتر از اخبار دیگران است، زیرا او اخبار را منقطع نکرده است. شاید به همین دلیل کتابش را الأخبار الطوال نامیده است. پیوسته بودن نقل اخبار تاریخی موجب روانی و شیوایی کتاب او شده و آن را از دیگر کتابهای تاریخی آن دوران، متمایز ساخته است.
معمولاً دینوری مصادر را ذکر کرده، ولی سلسله سند را نیاورده است. مثلاً میگوید: «قال الهیثم...»، «قال الکلبی...»، «قال الأصمعی...» و... و گاهی به لفظ «قال» اکتفا کرده است. حذف سلسله سند، کتاب را کمحجم، روان و شیوا کرده است.
نظم و ترتیب منطقی کتاب نیز به روانی و شیوایی آن کمک کرده است. منابع و مصادری که دینوری از آنها نقل کرده، غالباً از بین رفتهاند، از جمله الانساب ابنکیّس و الملوک و اخبار الماضی عبید بن شریّه جرهمی که دینوری در کتابش به آنها اشاره کرده است. او علاوه بر این دو کتاب، از 21 راوی نیز نام برده است. در بین این 21 نفر، بیش از همه از هیثم بن عدی نقل کرده و خواه ناخواه از این طریق بر روایت شعبی اعتماد کرده است. شعبی محدثی کثیرالروایه و جلیلالقدر است. او عالم به فقه، مغازی و روایت شعر بوده است.22 دینوری از اصمعی نیز زیاد روایت کرده است. اصمعی از پیشوایان در اخبار و نوادر و صاحب نظر در نحو و لغت عربی بوده است.23
دینوری از نصر بن مزاحم منقری نیز بهره برده است، زیرا در الأخبار الطوال از زید بن وهب جهنی و قعقاع ظفری در نقل رویدادهای جنگ صفین روایت کرده است. نصر بن مزاحم نیز در کتاب وقعة صفین بسیار به روایت این دو نفر، بهویژه زید بن وهب تکیه کرده است. بنابراین، دینوری از طریق نصر بن مزاحم به روایت آن دو دست یافته و از آنان نقل کرده است. البته به سبب ملاحظات سیاسی، واسطه را که نصر بن مزاحم باشد ذکر نکرده است، زیرا نصر بن مزاحم شیعه بود و در آن دوران بهسبب ملاحظات سیاسی و تعصبات مذهبی، روایت شیعیان را متروک میدانستند. بر این اساس، اگر کسی روایتی را از شیعهای نقل میکرد، برای آنکه روایتش متروک نشود از ذکر واسطه در نقل، خودداری میکرد. دینوری نیز به همین دلیل نام نصر بن مزاحم را نیاورده است.24
دینوری با استفاده از منابع و مصادر معتبر و با سبکی خاص و واقعنگری و دوری از تعصبات بیجا، اثر تاریخی ارزشمند و ماندگاری خلق کرده است.
2 . النبات: این کتاب درباره نباتات و موضوع آن، گیاهشناسی است. النبات در نوع خود و در عصر خود بینظیر بوده است. متأسفانه اصل کتاب از بین رفته است، البته بخشهایی از آن را ابنسیده در کتاب المخصص و ابنبیطار در مفردات آوردهاند.25 زرکلی میگوید از جزء سوم و قسمتی از جزء پنجم آن، با عنایت دکتر محمد حمیداللّه چاپ شده است.26
ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمد، معروف به ابنانباری (م 577 ق) درباره کتاب النبات میگوید: «در این موضوع، کتابی مانند آن تألیف نشده است».27
ابنندیم میگوید: «در تألیف این کتاب علما به وی برتری دادهاند».28
ذهبی میگوید: «النبات کتاب بزرگ و جامعی است».29
بیشتر کسانی که از ابوحنیفه دینوری سخن گفتهاند، او را با عنوان «صاحب کتاب النبات» معرفی کردهاند و او غالباً با کتاب النبات شناخته میشد، چنانکه احمدامین درباره او میگوید: «با نوشتن کتابی درباره نباتات مشهور شد».30
در واقع این کتاب، بررسی لغوی آثار شعرای گذشته است و غرض از تألیف آن شرح نباتات فراوانی است که این شاعران در آثار خود ذکر کردهاند. البته نویسنده فقط به نقل از آثار گذشتگان و شعر شاعران اکتفا نکرده است، بلکه او بیشتر بر ملاحظات شخصی خود و معلوماتی که شخصاً بهدست آورده یا از عربهای صحرا گرفته، تکیه کرده است.
دینوری در این کتاب، اوصاف گیاهان گوناگون را همراه با شواهدی از شعر شاعران عرب آورده و مباحث لغوی و تاریخی این شواهد را نیز ذکر کرده است. او به توصیف تفصیلی اقسام خاکها و سرزمینهای عربی و ترکیب آنها و حالات مکانها و سرزمینهای مختلف و توزیع آب در آنها و حالات عمومی لازم برای رشد گیاهان پرداخته، سپس اوصاف عمومی گیاهان و ترکیب هر گیاه را بهطور جداگانه توصیف کرده و گیاهان را به سه قسم عمومی تقسیم کرده است:
1. گیاهانی که بهمنظور تهیه خوراک برای انسانها کشت میشوند، 2. گیاهان بیابانی و وحشی، 3. گیاهانی که ثمره خوراکی دارند. سپس قسم دوم را برحسب مکان وجود و برحسب طبیعت و همچنین ارزش اقتصادی آنها بررسی کرده است.31
احمدامین در این باره میگوید: نویسنده در این کتاب به نباتات عرب اکتفا نکرده و نباتات دیگری را که در سرزمینهای دیگر نیز میرویند، ذکر کرده است. بین آنچه لغویین عرب درباره نباتات گفتهاند و آنچه امتهای دیگر درباره آن کتاب نوشتهاند، جمع کرده و از بلاغتش برای توصیف نیکو و زیبای گیاهان بهره گرفته است. مثلاً میگوید: «الخُزامی عُشبةٌ طویلة العیدان، صغیر الورق، حمراء الزهرة، طیبة الریح، لها نور کنور بنفسج؛ خزامی گیاهی است با ساقهای بلند، برگی کوچک، گلی سرخ، بویی خوش و درخششی مانند درخشش بنفشه». این توصیف همانطوری که پیداست، توصیفی دقیق و ظریف است... . او همچنین جو سرزمینهای گوناگون را توصیف میکند. مثلاً جو عربی، جو عراقی، جو حبشی و... . او درباره گیاهان [سرزمینهای] عربی و غیر عربی دیدگاهی وسیع و تخصصی دقیق دارد.32
3 . الأنواء: این کتاب نیز از آثار برجسته ابوحنیفه دینوری بوده است. برخی دانشمندان هنگام معرفی ابوحنیفه دینوری، او را صاحب کتاب الانواء معرفی کردهاند که نشانه اهمیت و ارزش این کتاب است. تردیدی نیست که کتاب الانواء را ابوحنیفه دینوری تألیف کرده است. در منابع معتبر از جمله الفهرست ابنندیم کتاب الانواء به ابوحنیفه دینوری نسبت داده شده است.33
این کتاب درباره نجوم، شناخت آسمان و ستارگان، منشأ وزش بادها، تفصیل زمانها و چیزهایی از این قبیل است.34
ابوحیان توحیدی میگوید:
سخنان ابوحنیفه دینوری در کتاب الانواء بر بهره فراوان او از علم نجوم و اسرار فلک دلالت دارد.35
عبدالرحمن صوفی ستارهشناس بزرگ قرن چهارم هجری در کتاب صور الکواکب در این باره میگوید:
هرچند ما در علم انواء کتابها دیدهایم، اما تمامترین و کاملترین آنها که در این فن دیدهام، کتاب ابوحنیفه دینوری است.36
متأسفانه این کتاب از بین رفته و در دسترس نیست و تنها بخشی از آن را ابنسیده در کتاب المخصص آورده است.37
4 . الفصاحه: این کتاب درباره بلاغت است و در منابع معتبر از جمله الفهرست ابنندیم از آن یاد شده است.
5 . القبلة و الزوال: این کتاب درباره تشخیص قبله و زوال خورشید و مسائل آن است و ظاهراً مشتمل بر مسائل نجومی نیز بوده است. در منابع معتبر، همچون الفهرست ابنندیم از آن یاد شده است.
6 . الرد علی رصد الاصبهانی: این کتاب درباره نجوم و رصد ستارگان است. دینوری این کتاب را در رد نظریات ابوعلی اصفهانی که از منجمان معاصر او بوده، نوشته است. در منابع معتبر از جمله الفهرست ابنندیم آمده است.
7 . الکسوف: برخی محققان، از جمله یاقوت حموی به نقل از ابنندیم این کتاب را به ابوحنیفه دینوری نسبت دادهاند، ولی در خود کتاب الفهرست که هماکنون در دسترس است، نیامده است. شاید نسخه موجود با نسخهای که در اختیار یاقوت بوده، فرق داشته باشد.
کراچکوفسکی میگوید: که این کتاب همان کتاب رصدی است که دینوری در اصفهان در سال 235ق نوشت.38
8 . حساب الدور: از این کتاب در منابع معتبر، از جمله الفهرست ابنندیم یاد شده است.39 موضوع آن یکی از مسائل فقهی ارث بهنام «عول» است. موضوع عول، اجزاء ماترک و مال الارثی است که به وارثان اصلی برمیگردد. این در جایی است که سهمهای تعیین شده به همه ورثه نمیرسد. حاجیخلیفه بدون ذکر عنوان در فصل مربوط به علمالحساب، به علم حساب الدور و الوصایا پرداخته و در پایان گفته است: این علم به علم جبر و مقابله برمیگردد و ابوحنیفه دینوری در این موضوع کتاب ظریف و لطیفی دارد.40
9 . الوصایا: در بسیاری از منابع به نقل از الفهرست ابنندیم به این کتاب اشاره شده است. ظاهراً کتاب مذکور، کتابی فقهی بوده است.
10 . البحث فی حساب الهند: موضوع آن ریاضیات بوده و در بسیاری از منابع به آن اشاره شده است.
11 . الجبر و المقابله: در بسیاری از منابع معتبر، از جمله الفهرست ابنندیم ذکر شده است.41
12 . نوادرالجبر: موضوع آن، ریاضیات بوده و در بیشتر منابع، از جمله الفهرست ابنندیم به آن اشاره شده است.
13 . کتاب الجمع و التفریق: این کتاب درباره بلاغت بوده42 و در بیشتر منابع از آن یاد شده است.
14 . الشعر و الشعراء: در منابع معتبر از جمله الفهرست ابنندیم ذکر شده است. این کتاب به شیوه کتابهای تراجم نوشته شده و شباهت زیادی به کتاب الشعر و الشعرای ابنقتیبه دارد.43
15 . مایلحن فیه العامد: موضوع آن، غلطهای مشهور است و در منابع معتبر، از جمله الفهرست ابنندیم ذکر شده است.
16 . کتاب الباه: در برخی منابع از جمله نزهة الألباء ابنانباری، بغیة الوعاة سیوطی و معجمالأدباء یاقوت به نقل از الفهرست ابنندیم از آن یاد شده است. موضوع این کتاب، مسائل زناشویی بوده است.
17 . جواهرالعلم: این کتاب، دایرهالمعارف کوچکی درباره خواص دقیق مباحث علوم بوده است.44 حاجیخلیفه در کشف الظنون آن را به دینوری نسبت داده است.45
18 . البیان: بعد از آنکه «گازیری» نسخههای خطی کتابخانه اسکوریال اسپانیا را بررسی کرد و سپس بهوسیله «ابن العوام» فهرستی درباره نام مؤلفان فراهم شد، این کتاب به ابوحنیفه دینوری نسبت داده شد. ذهبی میگوید که این کتاب شصت جلد بوده است. کراچکوفسکی میگوید که این کتاب تألیف ابوحنیفه دینوری نیست، بلکه از تألیفات عبدالقادر گیلانی است. کتابی که گازیری دیده به احتمال قوی النبات بوده که ممکن است به علت شباهت حروف با البیان اشتباه شده باشد.46
19 . رسالهای درباره طب: این رساله چند ورق بیشتر نبوده و شهرتی پیدا نکرده است.47
20 . تفسیر القرآن: ابوحیان توحیدی به آن اشاره کرده و میگوید که من این کتاب را ندیدهام و در نوع خود بیسابقه است.48 این کتاب حدود سیزده جلد بوده و حاجیخلیفه نیز به آن اشاره کرده است.49
21 . اصلاح المنطق: بسیاری از محققان، از جمله یاقوت در معجمالأدباء، صفدی در الوافی بالوفیات، سیوطی در بغیهالوعاة، حاج خلیفه در کشفالظنون و بغدادی در هدیهالعارفین، از آن یاد کردهاند. حاجیخلیفه بعد از ذکر کتاب اصلاح المنطق ابنسکیت و یادآوری شروح مختلفی که بر آن نوشته شده است، کتابی با همین نام برای ابوحنیفه دینوری ذکر میکند و میگوید که این کتاب را ابوالقاسم حسین بن علی، معروف به وزیر مغربی (م 418 ق) تهذیب کرده است.50
گفتنی است که موضوع کتاب اصلاح المنطق، ادبیات است نه منطق، برخلاف تصور برخی شرقشناسان که آن را رسالهای در منطق دانستهاند.51
خوانساری در کتاب روضات الجنات در این باره میگوید:
اما اصلاح المنطق: از دو ادیب کامل چنین اثری برجای مانده است. نفر اول که مقدم و مشهورتر است و اگر بهطور مطلق [و بدون قید] اصلاح المنطق ذکر شود، منصرف به اوست و کتاب او به ذهن میآید، همان یعقوب بن سکیت امامی و لغوی معروف است. شخص دوم، همان شاگرد رشید او، یعنی احمد بن داود بن ونند، معروف به ابوحنیفه دینوری است... بله احتمال دارد در این نسخهای که از البغیه در نزد ماست کلمه «اصلاح» دیگری بوده که حذف شده و اشتباه از جانب ناسخین بوده است. در واقع، نام این کتاب اصلاح اصلاح المنطق بوده است.52
میتوان از سخن خوانساری نتیجه گرفت که کتاب اصلاح المنطق را ابنسکیت نوشته است و دینوری آن را شرح یا نقد کرده و نام آن را اصلاح المنطق گذاشته است.
22 . المجالسه: بروکلمان از قول سیوطی در شرح شواهد مغنی، این کتاب را ذکر کرده است.53
23 . الدّرة الفریده فی الدروس المفیده: از این کتاب نیز بروکلمان در تاریخ الادب العربی یاد کرده است،54 ولی در منابع دیگر نامی از آن نیست.
24 . البلدان: این کتاب در بسیاری از منابع ذکر شده و ابنندیم در الفهرست به آن اشاره کرده و با عنوان «کتاب کبیر» از آن یاد کرده است.55
حاجیخلیفه این کتاب را با عنوان تاریخ ابیحنیفه آورده و سخن مسعودی در مروج الذهب را یادآوری کرده که میگوید: این اثر، کتاب بزرگی بوده است که ابنقتیبه آنچه را ابوحنیفه ذکر کرده است، گرفته و به نام خودش ثبت کرده است.56 گفتنی است که حاجیخلیفه در اینجا درباره نام کتاب اشتباه کرده است. او میخواهد بگوید که تاریخ ابیحنیفه به نام ابنقتیبه ثبت شده است و آنچه تحت عنوان تاریخ ابنقتیبه وجود دارد در واقع، نوشته ابوحنیفه است. البته اینچنین نیست، زیرا آنچه به نام تاریخ ابنقتیبه در الظاهریه دمشق نگهداری میشود، همان المعارف ابنقتیبه است. ابوحنیفه کتابی به نام تاریخ ابیحنیفه ندارد و کتاب تاریخی او همان الأخبار الطوال است و کتابی که در موضوع جغرافیای تاریخی نوشته همان البلدان بوده که متأسفانه از بین رفته است. بنابراین، کتابی که مسعودی از آن یاد کرده، یا درباره جغرافیا بوده و یا درباره نجوم، زیرا موضوع بحث مسعودی «تأثیر نیّرین در این جهان» بوده است، و این بحث، هم با جغرافیا مرتبط است و هم با نجوم. مسعودی در این مبحث مطالبی راجع به کره زمین و ربع مسکون و اقلیمهای هفتگانه ذکر کرده و گفته است:
این مطالب را قبلاً در همین کتاب، در آنجایی که زمین و اقالیم هفتگانه را ذکر کردهام، آوردهام. عدد شهرها به نظر صاحب کتاب جغرافیا چهار هزار و دویست شهر است. اما درباره قبله، مشرق و مغرب و تیمن و جنوبی مطالبی در کتاب اخبارالزمان ذکر کردهام و ابوحنیفه دینوری آن را در کتاب خود بیان کرده است، ولی ابنقتیبه این مطالب را ربوده و به کتابهای خود منتقل کرده و به نام خودش قرار داده است. ابنقتیبه این کار را با بسیاری از آثار ابوحنیفه انجام داده است.57
بروکلمان در این باره میگوید:
اما طعنی که مسعودی در مروج الذهب متوجه ابنقتیبه کرده که او به تألیفات ابوحنیفه دینوری دستبرد زده است، چه بسا مربوط به کتاب الانواء باشد.58
سخن بروکلمان بیوجه نیست، زیرا هر دو دینوری کتابی بهنام الأنواء دارند که درباره علم نجوم است. مطالبی که مسعودی ضمن آن به مسئله سرقت علمی اشاره کرده، مرتبط با علم نجوم است، زیرا موضوع بحث او، قبله مشرق و مغرب و شمال و جنوب است و تعیین قبله و جهتهای مختلف با علم نجوم ارتباط دارد. عنوان اصلی بحث نیز «تأثیر نیّرین بر جهان» است که با نجوم ارتباط مستقیم دارد. نکته دیگر اینکه مسعودی بعد از ذکر این مطالب، نام تعدادی از دانشمندان را ذکر کرده است که در علم نجوم و هیأت صاحب نظر بودهاند و در پایان میگوید: «... و غیر اینها از کسانی که عنایتی به علوم هیأت داشتهاند».59
از این مطالب میتوان استنباط کرد که ظاهراً منظور مسعودی از کتاب ابوحنیفه دینوری، همان کتاب الأنواء است و ابنقتیبه از این کتاب سرقت علمی کرده است. چنین کتابی نمیتواند از ابنقتیبه باشد، زیرا او در علم نجوم صاحب نظر نبوده و در این زمینه شهرتی نداشته است، در حالی که ابوحنیفه منجم بوده و رصدخانه نیز داشته است. بنابراین میتوان گفت که چنین کتابی در اصل مال ابوحنیفه دینوری بوده و ابنقتیبه دینوری از آن سرقت علمی کرده و آن را به نام خود ثبت کرده است.
و) استادان و شاگردان
کسانی که شرح حال ابوحنیفه دینوری را بیان کردهاند، مطلب قابل توجهی درباره استادان و شاگردان او بیان نکردهاند. بیشتر آنها از ابنسکیت بهعنوان استاد ابوحنیفه دینوری یاد کردهاند.60 برخی از آنها علاوه بر ابنسکیت، از پدر ابنسکیت نیز بهعنوان استاد دینوری نام بردهاند.61
البته استادان و شاگردان دینوری قطعاً منحصر در ابنسکیت و پدر او نیست. دینوری در نحو و لغت عربی شاگرد ابنسکیت و پدرش بوده است، ولی در موضوعات دیگری مانند ریاضیات، نجوم، هندسه، گیاهشناسی، تاریخ، جغرافیا، فقه، علوم قرآن و حدیث، استادان دیگری داشته است که از آنها ذکری به میان نیامده است. تنها بهصورت سربسته و اجمالی گفتهاند که او از بصریون و کوفیون علم فرا گرفته است.62 همچنین درباره شاگردان او نیز اطلاع دقیقی در دست نیست.
در اینجا این سؤال مطرح است که چرا درباره استادان و شاگردان دینوری و همچنین درباره دیگر ابعاد زندگی او اطلاعات قابل توجهی وجود ندارد؟ این امر، دلایل متعددی میتواند داشته باشد که برخی از آنها بر ما پوشیده مانده است. به هر حال، چند نکته را میتوان بهعنوان دلیل ذکر کرد:
1 . ابوحنیفه دینوری مورد غفلت یا تغافل قرار گرفته است، زیرا او در دوران سلطه ترکان بر خلافت عباسی میزیست که در آن دوران، عنصر ایرانی مطرود دستگاه خلافت و مورد غضب خلیفه عباسی و ترکان بود. ترکان در آن دوران با ایرانیان رقابت داشتند و بهسبب سلطهای که بر دستگاه خلافت پیدا کرده بودند، توانستند ایرانیان را از دستگاه خلافت دور کنند. ابوحنیفه دینوری نیز چون ایرانی بود، جاذبهای برای خلیفه و دستگاه خلافت و ترکان حاکم بر دستگاه خلافت نداشت.
2 . در آن دوران، شعوبیگری اوج گرفته بود و بیشتر مروجان و طرفداران شعوبیگری ایرانیان بودند. شعوبیگری تهدید بزرگی برای دستگاه خلافت عباسی بود و دستگاه خلافت بهشدت با شعوبیگری مقابله میکرد و از کسانی که با شعوبیگری مقابله و مخالفت میکردند، حمایت مینمود. ابوحنیفه دینوری برخلاف ابنقتیبه خود را درگیر مبارزه و مقابله با شعوبیه نکرده بود. شاید بتوان گفت که گرایش ایرانی نیز داشت، زیرا در کتاب الأخبار الطوال عنایت خاصی به تاریخ ایران قبل از اسلام دارد. البته این به معنای شعوبیگری نیست. به هر حال، دینوری از این جهت نیز مطلوب دستگاه خلافت و حامیان آن نبود.
3 . دستگاه خلافت در آن دوران بهشدت با معتزله مقابله میکرد و از کسانی که با معتزله مبارزه میکردند حمایت مینمود. یکی از این قبیل افراد ابنقتیبه بود. ولی ابوحنیفه دینوری از این جهت نیز مطلوب دستگاه خلافت نبود، زیرا درگیری چندانی با معتزله نداشت.
4 . ابوحنیفه دینوری ظاهراً فرزند یا نوه عالم و دانشمندی که بتواند آثار او را حفظ کند، نداشته است، برخلاف ابنقتیبه که از این نعمت برخوردار بود. شاید یکی از دلایل از بین رفتن آثارش همین مسئله باشد.
5 . ابوحنیفه دینوری در بغداد ساکن نبود و غالب ایام عمر خود را در دینور سپری کرد. دینور شهر کوچکی بود و مانند بغداد پایتخت و مرکز علمی جهان اسلام نبود. امکاناتی که در بغداد برای حفظ و ترویج آثار علمی وجود داشت در دینور یافت نمیشد، لذا آثار ابوحنیفه دینوری بیشتر در معرض زوال و نابودی قرار گرفت.
6 . دینوری شاگرد ابنسکیت بود. او یکی از عالمان برجسته شیعه بود که در نحو و ادبیات عرب صاحب نظر و متخصص بود. ابنسکیت استاد خصوصی فرزندان متوکل عباسی بود. او بهعلت دفاع سرسختانه از اهلبیت علیهمالسلام به دستور متوکل عباسی کشته شد.63 بنابراین، دینوری از آن جهت که شاگرد ابنسکیت بود نیز نمیتوانست مطلوب دستگاه خلافت و علمای متعصب اهلسنت باشد.
7 . ابوحنیفه دینوری دنبال شهرت و پست و مقام نبود و شاید مهمترین دلیل دوری او از دستگاه خلافت همین ویژگی باشد.64
بنابراین با توجه به دلایل یاد شده میتوان گفت که ابوحنیفه دینوری مورد توجه و عنایت دستگاه خلافت و عالمان متعصب اهلسنت، بهویژه اهل حدیث نبود، از این رو آثارش از بین رفت و خودش نیز تاحدودی گمنام ماند.
البته هرچند دینوری مورد بیتوجهی واقع شد و به همین جهت ما اطلاعات کمتری راجع به او، استادان، شاگردان و آثارش داریم، ولی با همین اندک اطلاعاتی که در دست است و با توجه به کتاب ارزشمند الأخبار الطوال و مطالب پراکندهای که از برخی کتابهای دیگرش در آثار دیگران آمده است، میتوان به مقام علمی او پی برد.
3 . مقایسه شخصیت و آثار ابنقتیبه و ابوحنیفه دینوری
در این باره چند پرسش مطرح است:
الف ـ کدامیک از این دو شخصیت افضل است؟
ب ـ آیا بین این دو نفر ارتباط علمی وجود داشته است؟
ج ـ آیا یکی از آن دو از دیگری استفاده علمی یا سرقت علمی کرده است؟
پاسخ پرسش اول: با یک نگاه سطحی و اجمالی به کتابهای تاریخ و تراجم و با توجه به تعداد آثار باقیمانده از این دو، میتوان به افضل بودن ابنقتیبه حکم کرد، زیرا کتابهای تاریخ و تراجم، مطالب بیشتری درباره ابنقتیبه نوشتهاند، علاوه بر این، تعداد آثار باقیمانده از ابنقتیبه نیز بیشتر از ابوحنیفه دینوری است.
البته با بررسی دقیق شخصیت و آثار این دو نفر و تأمل و دقت در مطالبی که دیگران درباره این دو گفتهاند، قضاوت به گونهای دیگر خواهد بود و افضل بودن ابوحنیفه دینوری تقویت خواهد شد. برای روشن شدن مطلب، یادآوری چند نکته لازم است:
1 . کم بودن آثار باقیمانده از ابوحنیفه دینوری بهعلت کمتوجهی به او و آثارش بوده است که به برخی از دلایل آن اشاره شد. پس کمی آثار ابوحنیفه دینوری و زیاد بودن آثار باقیمانده از ابنقتیبه نمیتواند دلیل افضل بودن ابنقتیبه باشد. از این گذشته، آنچه عالم بودن و فاضل بودن افراد را ثابت میکند، دقیق و عمیق بودن آثار است، نه کثرت آثار.
2 . گستردگی دایره علوم و تخصصهای ابوحنیفه دینوری بیشتر از ابنقتیبه بوده است. کتابهای تاریخ و تراجم، علوم و تخصصهایی را که برای ابنقتیبه ذکر کردهاند، غالباً برای ابوحنیفه دینوری نیز بیان کردهاند، ولی علومی برای ابوحنیفه ذکر کردهاند که ابنقتیبه از آن علوم بیبهره بوده است، از جمله ریاضیات، هندسه، نجوم، جغرافیا، گیاهشناسی، منطق، فلسفه و حتی طب. کتاب النبات ابوحنیفه در گیاهشناسی، بینظیر و شاهکاری بوده است. در کتاب معارف و معاریف از قول «لکلرک» آمده است که ابوحنیفه دینوری بزرگترین گیاهشناس مشرقزمین بوده است و از اینکه ابن ابی اصیبعه از شرح حال او غفلت کرده است، تعجب میکند. او میگوید:
ابنبیطار نزدیک به پنجاه نبات را که قدما بر آن اطلاع نداشتند، از ابوحنیفه نقل میکند، و در همهجا مشهود و هویداست که دینوری به نقل اکتفا نکرده و خود بنفسه انواع گیاهان مشروحه کتاب خود را دیده و فحص و تتبع کرده است.65
کار ابوحنیفه در زمینه گیاهشناسی و نجوم، بسیار قابل توجه و بینظیر یا دستکم کمنظیر بوده است. او در اصفهان مدتی به فعالیت نجومی اشتغال داشت. در آنجا مکانی بهعنوان رصدخانه با ابزار و آلات لازم برای رصد فراهم کرد و نتیجه رصد ستارگان را ثبت و ضبط میکرد. از سخن بروکلمان در این باره برمیآید که ابوحنیفه در دینور نیز رصدخانهای داشته که تا چند قرن بعد از مرگ او همچنان باقی بوده است.66
3 . مطالبی که محققان و تراجمنگاران درباره این دو شخصیت گفتهاند، میتواند افضل بودن ابوحنیفه دینوری را اثبات کند.
ابوحیان توحیدی، ابوحنیفه دینوری را یکی از سه نفری میداند که هرچه در تأیید و ستایش آنها گفته شود، حق آنها ادا نخواهد شد. همچنین مسئله مقایسه او با جاحظ که صاحبنظران آن زمان، حتی در ادبیات عرب نمیتوانند جاحظ را بر ابوحنیفه دینوری ترجیح دهند.67
دینوری در ادبیات عرب و فقه چنان متبحر بود که وقتی مبرّد از جواب سؤال عیسی بن ماهان عاجز میماند و برای رهایی از سؤال، شعری از خودش میسازد و جوابی ساختگی و نادرست به سؤال میدهد، ابوحنیفه جواب درست میدهد و متوجه ساختگی بودن شعر مبرّد نیز میشود و مبرّد به آن اقرار میکند.68
ابوحنیفه دینوری در راستگویی نیز مشهور بوده است. ابنندیم درباره او میگوید:
در آنچه روایـت کرده، ثـقه و مـورد اطـمینان بوده و به راسـتگویی مـعروف اسـت.69
ذهبی نیز درباره او میگوید: «او بسیار راستگو، دایره علمیاش وسیع، کریم و توانمند بوده است».70 در جای دیگری میگوید: «...مورد اطمینان، برجسته در ادب و صاحب فنون بسیار بود».71 سیوطی نیز میگوید: «او راوی ثقه، با ورع و زاهد است».72
ابوحیان توحیدی نیز در کتاب تقریظ الجاحظ درباره او میگوید:
او از نادر مردانی است که بین حکمت فلاسفه و بیان عرب جمع کرده و در تمام فنون، دستی داشته است... و همه اینها را بههمراه ورع، زهد و جلالت قدر و منزلت داشته است.73
اما ابنقتیبه به این مقدار به چنین اوصافی متصف نشده است، علاوه بر این، قدح و جرحی که به ابنقتیبه وارد شده، درباره ابوحنیفه بیان نشده است. ابنانباری، حاکم، بیهقی، دارقطنی و ابنتغری بردی مطالبی در قدح و جرح ابنقتیبه نقل و او را به دروغگویی، بدزبانی، انحراف از عترت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مشبهه و مجسمه و کرّامی بودن متهم کردهاند، اما چنین اتهاماتی درباره ابوحنیفه دینوری نقل نشده است.
پاسخ پرسش دوم: درباره ارتباط ابوحنیفه و ابنقتیبه با یکدیگر، مطلب قابل توجهی در کتابهای تاریخ و تراجم نیامده است. ظاهراً این دو نفر ارتباط استاد شاگردی یا همکاری در مسائل علمی و مانند اینها با همدیگر نداشتهاند، حتی مناظره علمی و رد و نقد نظرات همدیگر، چه شفاهی و چه کتبی با همدیگر نداشتهاند یا دستکم در منابع موجود نقل نشده است.
ابنقتیبه مدت قابل توجهی در دینور اقامت داشته و قاضی آنجا بوده است. احتمالاً در این مدت، ابوحنیفه نیز در دینور حضور داشته است. بعید بهنظر میرسد که بگوییم ابوحنیفه در تمام این مدت از دینور دور بوده و در آنجا حضور نداشته است. به هر حال، در این مورد نیز منابع ساکتاند و چیزی در زمینه ارتباط این دو با هم در دینور نقل نشده است.
پاسخ پرسش سوم: مسعودی مورخ و دانشمند بزرگ قرن چهارم هجری، مسئله سرقت علمی ابنقتیبه را از ابوحنیفه دینوری مطرح کرده است. مسعودی در ایام اواخر عمر ابنقتیبه و ابوحنیفه دینوری بهدنیا آمده و مدت قابل توجهی از ایام عمر خود را در قرن سوم گذرانده و از نظر زمانی بسیار به دوران زندگانی آن دو نزدیک بوده است. بنابراین، مسعودی به مسائل زمان آنها و حال و هوای آن دوران آشنا بوده است. با توجه به نزدیکی زمانی مسعودی با این دو نفر و جایگاه علمی والای او نمیتوان به آسانی از کنار روایت او رد شد؛ به بیان دیگر، نقل مسعودی قابل اعتماد است و نمیتوان آن را بدون دلیل رد کرد، چنانکه هیچیک از صاحبنظران، قاطعانه قول او را رد نکردهاند. ظاهراً محققان معاصر نیز این قول را پذیرفتهاند.74
حاجیخلیفه به این مطلب اشاره کرده و کتاب تاریخ ابیحنیفه را مصداق سرقت علمی ابنقتیبه از ابیحنیفه دینوری دانسته است.75 بروکلمان نیز به این مسئله اشاره کرده و کتاب الانواء را نمونه سرقت علمی ابنقتیبه از ابوحنیفه ذکر کرده است. پیش از این در مبحث آثار ابوحنیفه به این مطلب اشاره شد و در آنجا گفتیم که کتاب الأنواء درباره نجوم بوده و نویسنده آن نمیتواند ابنقتیبه باشد، بلکه ابوحنیفه بوده است، زیرا ابوحنیفه منجم بوده است نه ابنقتیبه.
شرح حال نگاران، کتاب الأنواء را با اوصاف مشترک، هم به ابنقتیبه نسبت دادهاند و هم به ابوحنیفه. ظاهراً کتاب الانواء یکی بوده و ابوحنیفه آن را نوشته است، ولی ابنقتیبه آن را به خود نسبت داده و بهنام خود ثبت کرده است. این کتاب نمیتواند از ابنقتیبه باشد، زیرا شرح حال نگاران، ابنقتیبه را عالم به علم نجوم معرفی نکردهاند. محمدرمضان جربی به نقل از جندی در کتاب اعلام العرب میگوید: «به نظر من ابنقتیبه از عالمان به فلک محسوب نمیشود».76 در کتاب الأنواء به هیچیک از آثار ابنقتیبه اشاره نشده است،77 در حالی که ابنقتیبه معمولاً در کتابهایش به دیگر آثار خود اشاره میکند.
درباره کتاب الشعر و الشعراء نیز میتوان همین احتمال را مطرح کرد، زیرا کتابی با همین نام به هر دو نسبت داده شده است. البته این احتمال ضعیف است، زیرا صرف تشابه اسمی احتمال سرقت علمی را اثبات نمیکند. سخن مسعودی که احتمال سرقت علمی درباره بسیاری از آثار ابوحنیفه را مطرح کرده بود، احتمال سرقت علمی درباره کتاب الشعر و الشعراء را به ذهن القا میکند.
گفتنی است که سخن مسعودی بیانگر سرقت علمی در خصوص یک اثر خاص به تنهایی نیست، بلکه بسیاری از آثار ابوحنیفه را مشمول سرقت علمی میداند.
به هر حال احتمال سرقت علمی قوی است و نمیتوان بهراحتی آن را رد کرد. و در صورت اثبات این مسئله، میتوان آن را دلیل دیگری بر افضل بودن ابوحنیفه دینوری نسبت به ابنقتیبه دانست. حتی طرح این مسئله و صرف احتمال آن نیز میتواند دلیل افضل بودن ابوحنیفه باشد.
نتیجه
در بررسی شخصیت و آثار ابنقتیبه و ابوحنیفه دینوری، به این نتیجه رسیدیم که ابوحنیفه، ایرانی و متولد دینور بوده است، اما ابنقتیبه هرچند ایرانی است و پدر او نیز ایرانی محسوب میشود، ولی اجداد او، عرب و از قبیله باهله بودهاند. البته از آنجا که سالیان مدیدی در دینور ساکن و به کار قضاوت مشغول بوده، او را دینوری گفتهاند.
همچنین گفته شد که با مقایسه این دو شخصیت و بررسی سطحی و اجمالی زندگی این دو، و نگاه اجمالی به منابع، ابتدا به این نتیجه میرسیم که ابنقتیبه، افضل است، اما با دقت و تأمل بیشتر در منابع و شرح حال این دو، افضل بودن ابوحنیفه ثابت شد.
در مسئله سرقت علمی نیز به این نتیجه رسیدیم که احتمال سرقت علمی ابنقتیبه از ابوحنیفه بسیار قوی است و به راحتی نمیتوان آن را رد کرد.
به هر حال، این دو شخصیت از دانشمندان و مورخان بزرگ قرن سوم هجری بوده و نقش مؤثری در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی داشتند. آنان جزء اولین کسانی هستند که به تدوین تاریخ و نگارش کتابهایی در زمینههای گوناگون اقدام کردند. فعالیتهای علمی آنها و تربیت شاگردان، نقش مؤثری در رشد علمی و فرهنگی جهان اسلام داشت. تحقیقات نجومی و تأسیس رصدخانه، یکی از آثار تمدنی ابوحنیفه دینوری بوده است.
فهرست منابع
1 . ابناثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ چهارم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1414ق.
2 . ابنالأنباری، نزهة الالباء فی طبقات الأدباء، تحقیق ابراهیم سامرایی، بغداد، مکتبة الأندلس، 1970م.
3 . ابنخلکان، وفیات الأعیان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم: قم، افست منشورات شریف رضی، 1364.
4 . ابنعماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق عبدالقادر الأرناؤوط، چاپ اول: بیروت، دار ابنکثیر، 1408ق.
5 . ابنکثیر، البدایه و النهایه، تحقیق مکتب تحقیق التراث، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق.
6 . ابنندیم، الفهرست، تحقیق ابراهیم رمضان، چاپ چهارم: بیروت، دار المعرفه، 1415ق.
7 . ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، چاپ سوم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366.
8 . احمدامین، ضحیالاسلام، چاپ دهم: بیروت، دار الکتب العربی، [بیتا].
9 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، مترجم: عبدالحلیم نجار، چاپ دوم: قم، دار الکتاب الاسلامی، [بیتا].
10 . بغدادی، اسماعیلپاشا، هدیة العارفین (اسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون)، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
11 . جربی، محمدرمضان، ابنقتیبه ومقاییسه البلاغیة والادبیة والنقدیه، چاپ اول: طرابلس، النشأة العامة للنشر والتوزیع والاعلان، 1984م.
12 . حاجیخلیفه، کشفالظنون، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
13 . حسینیدشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، قم، چاپ صدر، 1376.
14 . حموی، یاقوت، معجمالأدباء، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بیتا].
15 . خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، چاپ اول: قم، انتشارات اسماعیلیان، 1390ق.
16 . دایرهالمعارف الاسلامیة، مترجم: احمد شنتناوی و همکاران، به اهتمام دکتر محمدمهدی علام، دار الفکر، [بیتا، بیجا]، مدخل دینور، مقاله بروکلمان.
17 . دهخدا، لغتنامه، چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
18 . دینوری، ابوحنیفه، اخبار طوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
19 . ، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ مصر، چاپ اول: قم، افست منشورات شریف رضی، 1409ق.
20 . ، الأخبار الطوال، تحقیق عصام محمد حاجعلی، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیة، 1421ق.
21 . ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم: بیروت، درالکتب العربی، 1415ق.
22 . ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنؤوط، چاپ دهم: بیروت، مؤسسة الرسالة، 1414ق.
23 . زرکلی، خیرالدین، الاعلام، چاپ هشتم: بیروت، دار العلم للملایین، 1989م.
24 . سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین والنحاة، چاپ اول: مصر، مطبعة السعادة، 1326ق.
25 . شاکر مصطفی، التاریخ العربی والمورخون، چاپ سوم: بیروت، دار العلم للملایین، 1983م.
26 . صفدی، الوافی بالوفیات، زیر نظر س. دیدرینگ، جمعیت مستشرقین آلمانی، 1982م.
27 . طقّوش، محمدسهیل، دولت عباسیان، مترجم: حجتاللّه جودکی، چاپ اول: قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380.
28 . عبدالباقی، احمد، من اعلام العلماء العرب فی القرن الثالث الهجری، چاپ اول: بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، 1190م.
29 . قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة علی انباه النحاة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار الکتب المصریه، 1369ق.
30 . محجوب، فاطمه، الموسوعة الذهبیه للعلوم الاسلامیه، قاهره، دار الغد العربی، [بیتا].
31 . مسعودی، مروجالذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید، چاپچهارم: مصر، 1384ق.
1 . کارل بروکلمان، دایرهالمعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
2 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «و»؛ همان، مقدمه مترجم مهدوی دامغانی، ص 12.
3 . احمدامین، ضحیالاسلام، ج 1، ص 406.
4 . ونند نام یکی از ستارگان نسر واقع است لغتنامه دهخدا.
5 . یاقوت حموی، معجمالأدباء، ج 3، ص 26.
6 . سیوطی، بغیة الوعاة، ص 132.
7 . ذهبی، تاریخالاسلام، ج 22، ص 57 و همو، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
8 . قفطی، انباه الرواة، ج 1، ص 41.
9 . ابناثیر، الکامل، ج 4، ص 578 و ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 83.
10 . شاکر مصطفی، التاریخ العربی والمورخون، ج 1، ص 247.
11 . احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
12 . طقّوش، دولت عباسیان، مترجم: حجتاللّه جودکی، ص 137ـ139.
13 . همان، ص 40.
14 . ابنندیم، الفهرست،ص 106.
15 . احمدامین، ضحی الاسلام، ج 1، ص 406 ـ 408 و ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ط».
16 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26، به نقل از: ابوحیان، تقریظ الجاحظ.
17 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
18 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 230.
19 . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 217.
20 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
21 . بغدادی، هدیة العارفین، ج 1، ص 52.
22 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ش».
23 . همان.
24 . ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، مقدمه عصام محمد حاج علی، ص 25.
25 . بروکلمان، دایرهالمعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
26 . زرکلی، الأعلام، ج 1، ص 123.
27 . ابنانباری، نزهة الألباء فی طبقات الأدباء، ص 180.
28 . ابنندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، ص 132.
29 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
30 . احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
31 . بروکلمان، دایرهالمعارف الاسلامیه، ج 9، ص 376.
32 . ضحیالاسلام، همان، ج 1، ص 406.
33 . ابنندیم، همان، ص 106.
34 . حاجیخلیفه، کشف الظنون، ج 2، ص 1399.
35 . یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 3، ص 28، به نقل از کتاب: تقریظ الجاحظ.
36 . دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مقدمه مترجم.
37 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 232.
38 . ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «م».
39 . ابنندیم، همان، ص 106.
40 . حاجیخلیفه، همان، ج 1، ص 663 ـ 664.
41 . ابنندیم، همان، ص 106.
42 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ی».
43 . همان.
44 . همان.
45 . حاجیخلیفه، همان، ج 1، ص 614.
46 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ل».
47 . همان.
48 . یاقوت حموی، معجمالأدباء، ج 3، ص 29، به نقل از: ابوحیان، تقریظ الجاحظ.
49 . حاجیخلیفه، همان، ج 1، ص 447.
50 . همان، ص 108.
51 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، عبدالمنعم عامر، مقدمه، ص «ی».
52 . خوانساری، روضات الجنات، ج 5، ص 107.
53 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 230.
54 . بروکلمان، همان.
55 . ابنندیم، همان، ص 106 و صفدی، الوافی بالوفیات، ج 6، ص 379.
56 . حاجی خلیفه، همان، ج 1، ص 280.
57 . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 217.
58 . بروکلمان، تاریخ الأدب العربی، ج 2، ص 230.
59 . مسعودی، همان، ج 2، ص 217.
60 . ابنندیم، همان، ص 106؛ قفطی، همان، ص 41؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422 و سیوطی، همان، ص 132.
61 . ابنندیم، همان؛ قفطی، همان و احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
62 . ابنندیم، همان؛ قفطی، همان؛ سیوطی، همان، و یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
63 . ابنخلکان، وفیاتالاعیان، ج 6، ص 395 و ابن عماد، شذرات الذهب، ج 3، ص 203.
64 . شاکر مصطفی میگوید: او از نزدیکان دربار عباسی و از خواص موفق عباسی برادر معتمد عباسی بود التاریخ العربی والمورخون، ج 1، ص 247. البته در منابع قدیمی مطلب قابل توجهی در این باره نمیتوان یافت، مگر سخن ابوحیان توحیدی که میگوید: «موفق از ابوحنیفه دینوری اطلاع یافت و از او سؤالاتی کرد و او را اکرام نمود» (یاقوت حموی، معجم الادباء، ج 3، ص 26)، ولی این سخن نمیتواند ارتباط او را با دربار عباسی اثبات کند.
65 . سیدمصطفی حسینیدشتی، معارف و معاریف، ج 1، ص 376.
66 . بروکلمان، دایرهالمعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
67 . یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 3، ص 26.
68 . همان.
69 . ابنندیم، همان، ص 106.
70 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
71 . همو، تاریخ الاسلام، ج 22، ص 57.
72 . سیوطی، همان، ص 132.
73 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
74 . احمد عبدالباقی، ضمن پذیرفتن این مسئله، درصدد دفاع برآمده و این کار را طبیعی و بیاشکال دانسته است من اعلام علماء العرب فی القرن الثالث الهجری، ص 163.
75 . حاجیخلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 280.
76 . محمدرمضان جربی، ابنقتیبه و مقاییسه البلاغیة والادبیة والنقدیه، ص 44، به نقل از: جندی، اعلام العرب، ص 132.
77 . همان، به نقل از: جندی، همان، ص 129.