تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال بیست و دوم، شماره اول، پیاپی 58، بهار و تابستان 1404، صفحات 39-56

    بررسی و نقد دیدگاه ویلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از منظر قرآن در کتاب «جانشینی حضرت محمد (ص)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی رحمانی / دانشجوی دکتری تاریخ تشیع دانشگاه ادیان و مذاهب / mahdirahmani135347@gmail.com
    حسین عبدالمحمدی بنچناری / دانشیار گروه تاریخ اهل‌بیت(ع) جامعة ‌المصطفی العالمیه / hoseinmohammadi31@yahoo.com
    محمد جاودان / دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب
    dor 20.1001.1.24234028.1404.1.1.3.7
    doi 10.22034/tarikh.2024.5000491
    چکیده: 
    نویسندة کتاب جانشینی حضرت محمد (ص) در مقدمة اثر، دیدگاه خود را دربارة جانشینی پیامبر خاتم(ص) از منظر قرآن بیان کرده و از مجموع آیات مورد تحلیل چنین نتیجه گرفته که در سلسله انبیای پیشین، خلافت جنبة موروثی داشته و وراثت خاندانی اساس جانشینی به‌شمار می‌آمده است. به باور او، این حکم دربارة جانشینی حضرت محمد(ص) نیز می‌توانست برقرار باشد، اما با درگذشت ناگهانی پیامبر(ص)، این فرصت پدید نیامد. وی همچنین معتقد است که در قرآن هیچ اشاره‌ای به مسئلة خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) نشده و آن حضرت در این امر خطیر، منتظر وحی بود؛ اما چون آیة خاصی نازل نشد، خود نیز در این‌باره سخنی نگفت. این مقاله با بهره‌گیری از روش «توصیف و تحلیل»، در چند محور به نقد این دیدگاه پرداخته و نشان داده است که اول. اساس جانشینی از منظر قرآن، شایستگی معنوی و علمی است، نه صرفاً وراثت و پیوند خاندانی. دوم. قرآن دربارة جانشینی حضرت محمد(ص) سکوت نکرده است. سوم. پیامبر اکرم(ص) در هجدهم ذی‌حجه سال دهم هجری در غدیر خم، رسماً جانشین خود را معرفی کردند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Review and Critique of Wilfred Madelung's View on the Caliphate after the Prophet Muhammad (pbuh&hh) from the Perspective of the Quran in his Book "The Succession of Prophet Muhammad"(pbuh&hh)
    Abstract: 
    In the introduction to the book, The Succession of the Prophet Muhammad (pbuh&hh), the author expresses his view on the succession of the last prophet (pbuh&hh) from the perspective of the Quran and concludes from the totality of the verses analyzed that in the lineage of previous prophets, the caliphate had a hereditary aspect and family inheritance was considered the basis of succession. In his opinion, this ruling regarding the succession of Prophet Muhammad (pbuh&hh) could also have been in effect, but with the sudden demise of the Prophet (pbuh&hh), this opportunity did not arise. He also believes that the Quran does not mention the issue of caliphate after the Holy Prophet (pbuh&hh), and that the Holy Prophet (pbuh&hh), was awaiting revelation on this important matter; but since no specific verse was revealed, he himself did not speak about it. Using the "description and analysis" method, this article has criticized this view in several areas and has shown that first: the basis of succession from the perspective of the Quran is spiritual and scientific merit, not simply inheritance and family ties. Second: the Quran is not silent about the succession of Prophet Muhammad (pbuh&hh). Third: The Prophet Muhammad (pbuh&hh) officially introduced his successor on the 18th of Dhul-Hijjah, 10th year of the Hijri year, at Ghadir Khum.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    بررسي و نقد ديدگاه ويلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پيامبر اکرم (ص)
    از منظر قرآن در کتاب «جانشيني حضرت محمد (ص)»
     مهدي رحماني        / دانشجوي دكتري تاريخ تشيع دانشگاه اديان و مذاهب    mahdirahmani135347@gmil.com
    حسين عبدالمحمدي بنچناري/ دانشيار گروه تاريخ اهل‌بيت(ع) جامعة ‌المصطفي العالميه    hoseinmohammadi31@yahoo.com
    محمد جاودان/ دانشيار دانشگاه اديان و مذاهب    javdan@urd.ac.ir
    دريافت: 28/12/1402 - پذيرش: 14/07/1403
    چکيده
    نويسندة کتاب جانشيني حضرت محمد (ص) در مقدمة اثر، ديدگاه خود را دربارة جانشيني پيامبر خاتم(ص) از منظر قرآن بيان کرده و از مجموع آيات مورد تحليل چنين نتيجه گرفته که در سلسله انبياي پيشين، خلافت جنبة موروثي داشته و وراثت خانداني اساس جانشيني به‌شمار مي‌آمده است. به باور او، اين حکم دربارة جانشيني حضرت محمد(ص) نيز مي‌توانست برقرار باشد، اما با درگذشت ناگهاني پيامبر(ص)، اين فرصت پديد نيامد. وي همچنين معتقد است که در قرآن هيچ اشاره‌اي به مسئلة خلافت پس از پيامبر اکرم(ص) نشده و آن حضرت در اين امر خطير، منتظر وحي بود؛ اما چون آية خاصي نازل نشد، خود نيز در اين‌باره سخني نگفت. اين مقاله با بهره‌گيري از روش «توصيف و تحليل»، در چند محور به نقد اين ديدگاه پرداخته و نشان داده است که اول. اساس جانشيني از منظر قرآن، شايستگي معنوي و علمي است، نه صرفاً وراثت و پيوند خانداني. دوم. قرآن دربارة جانشيني حضرت محمد(ص) سکوت نکرده است. سوم. پيامبر اکرم(ص) در هجدهم ذي‌حجه سال دهم هجري در غدير خم، رسماً جانشين خود را معرفي کردند.
    کليدواژه‌ها: ويلفرد مادلونگ، جانشيني حضرت محمد(ص)، قرآن، خلافت، کتاب جانشینی حضرت محمد.

    مقدمه
    از ميان شرق‌شناسان فعال در حوزة مطالعات تاريخي جهان اسلام، ويلْفْرِد مادلونگ  يکي از چهره‌هاي شاخص به‌شمار مي‌آيد. وي آثار متعددي در زمينة تاريخ و معارف اسلامي نگاشته که يکي از مهم‌ترين آنها، کتاب جانشيني حضرت محمد ()  است.
    اين اثر با رويکرد تاريخي، مسئلة جانشيني پيامبر اکرم و وقايع دوران خلفا تا زمان معاويه را بررسي کرده و در مواردي، تحليل‌هاي ارزشمندي ارائه داده است. در مجموع، اين کتاب نسبت به آثار ديگر خاورپژوهان، منصفانه‌تر و عالمانه‌تر تدوين شده است.
    ازجمله موضوعات مهمي که در اين کتاب بررسي شده، مسئلة جانشيني پيامبر از منظر قرآن است که پيوندي ناگسستني با جانشيني انبياي پيشين دارد. نويسنده با بهره‌گيري از قرآن به‌عنوان يک منبع تاريخي، آيات مرتبط با جانشيني را تحليل کرده و به نتايج خاصي دست يافته است. بااين‌حال، يافته‌ها و تحليل‌هاي او با خلأها و کاستي‌هايي همراه بوده که نيازمند بررسي و نقد است.
    اين مقاله با بهره‌گيري از روش «توصيف و تحليل» و به‌منظور رفع خلأها، ابتدا ديدگاه مادلونگ دربارة خلافت رسول خدا در قرآن را تقرير کرده و سپس آن را ارزيابي نموده است.
    مقالات و کتاب‌هايي که تاکنون در نقد جانشيني حضرت محمد() نگاشته شده‌، به همة ديدگاه‌هاي نويسنده پرداخته‌ و هيچ‌کدام ديدگاه او دربارة جانشيني پيامبر از منظر قرآن را ـ که در مقدمة کتاب آمده ـ به‌طور جامع بررسي نکرده‌اند. ازاين‌رو ضروري است ابعاد گوناگون اين موضوع ارزيابي قرار گردد.
    ۱. خلافت در قرآن از منظر مادلونگ
    روش مادلونگ براي تحليل جانشيني پيامبر اکرم مبتني‌بر نگرش تاريخي به قرآن است. او اين کتاب الهي را همچون يک منبع تاريخي در نظر گرفته و گزاره‌هاي آن را در کنار ديگر داده‌هاي تاريخي بررسي و تحليل کرده است.
    در اين روند، وي تمام آيات مرتبط با جانشيني را ـ بر اساس درک خود ـ جمع‌آوري و آنها را در چند محور دسته‌بندي کرده، سپس با توجه به اين آيات، استنباط خود را دربارة جانشيني ارائه نموده است.
    ۱-۱. ضرورت حفظ پيوندهاي خويشاوندي
    قرآن مسلمانان را مکلف ساخته است پيوندهاي خويشاوندي  را رعايت کنند، به خويشاوندان محبت نمايند، با آنان خوش‌رفتار باشند و در مشکلات معيشتي آنان را ياري‌ دهند.
    در اين زمينه، خداوند مي‌فرمايد: «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى‏دهد و از فحشا و منكر و ستم نهى مى‏كند. خداوند به شما اندرز مى‏دهد تا شايد متذكر شويد». 
    گرچه در بسياري از آيات، نام خويشاوندان در کنار فقيران، يتيمان و درراه‌ماندگان آمده است، اما تقدّم نام خويشاوندان نشانگر اولويت حق آنان نسبت به ديگر افراد نيازمند است؛ چنان‌که در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «چون چنين است، حق نزديكان و مسكينان و درراه ماندگان را ادا كن. اين براى آنها كه رضاى خدا را مى‏طلبند بهتر است و چنين كسانى رستگارند». 
    2ـ1. وجوب احسان به خويشاوندان
    قرآن احسان به خويشاوندان  را واجب شمرده و مسلمانان را مکلف ساخته است که نسبت به آنها نيکي کنند؛ مي‌فرمايد: «و (به ياد آوريد) زمانى را كه از بنى‌اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند يگانه را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد و نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد». 
    اين حکم مختص بني‌اسرائيل نيست و مسلمانان نيز مکلف به رعايت آن هستند: «و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و همساية نزديك و همساية دور و دوست و همنشين و واماندگان در سفر و بردگانى كه مالك آنها هستيد». 
    3ـ1. ايمان؛ شرط احسان به خويشاوندان
    احسان به خويشاوندان  و حمايت اقتصادي از آنان تنها زماني جزو تکاليف ديني محسوب مي‌شود که خويشاوندان با کفر و شرک قطع رابطه کرده و ايمان آورده باشند.
    قرآن در اين‌باره مي‌فرمايد: «بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفة شما و اموالى كه به‌دست آورده‏ايد و تجارتى كه از كساد شدن آن بيم داريد و مساكن مورد علاقة شما در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است منتظر باشيد تا خداوند عذاب خود را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمى‏كند». 
    کساني که از پذيرش اسلام سر باز زده و به اين دين پشت کرده‌اند، حتي طلب آمرزش براي آنان جايز نيست، هرچند از نزديکان باشند: «براى پيامبر() و مؤمنان شايسته نيست كه براى مشركان (از خداوند) طلب آمرزش كنند، هرچند از نزديكان آنان باشند، پس از آنكه بر آنها روشن شد كه اين گروه اصحاب دوزخ‌اند». 
    4ـ1. تقدم حق خويشاوندي بر ديگر وابستگي‌ها
    حق خويشاوندي در اسلام از چنان اهميتي برخوردار است که بر ساير وابستگي‌ها و دوستي‌ها  مقدم دانسته مي‌شود.
    قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد: «و خويشاوندان نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته برتري دارند، مگر اينكه بخواهيد نسبت به دوستان ايشان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود به آنها بدهيد). اين حكم در كتاب الهى نوشته شده است». 
    اهميت اين اصل به اندازه‌اي است که پيامبر اکرم پس از هجرت مسلمانان از مکه به مدينه، خلأ پيوندهاي خويشاوندي مهاجران را با ايجاد «پيمان اخوت» جبران کردند.
    قرآن در اين‌باره مي فرمايد: «و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، آنان مؤمنان حقيقى‏اند، براى آنها آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته‏اى است». 
    5ـ1. اهميت خاندان در سيرة پيامبران پيشين
    قرآن کريم تأکيد دارد که در تاريخ انبياي گذشته،  خاندان و پيوندهاي خويشاوندي جايگاه ويژه‌اي داشته است.
    پيامبران در مواجهه با دشمنان، عمدتاً از حمايت اهل‌بيت خود برخوردار بودند و پس از درگذشت آنان، وارثان مادي و معنوي‌شان نيز از ميان خاندان‌شان برگزيده مي‌شدند.
    همچنين پيامبران همواره از خداوند درخواست مي‌کردند که فرزندان‌شان را ياري کند و آنان را مورد لطف و مرحمت قرار دهد. تمام انبياي بني‌اسرائيل از حضرت آدم تا حضرت عيسي، ذريه هاي يک خاندان بودند.
    قرآن مي‌فرمايد: «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد. آنها فرزندان (و دودمانى) بودند كه (از نظر پاكى و تقوا و فضيلت) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند، و خداوند شنوا و داناست (و از كوشش‌هاى آنها در مسير رسالت خود، آگاه است). 
    سلسلة خانداني و خويشاوندي انبيا در آيات ذيل به صورت مفصل‌تر و آشکارتر آمده است. در قرآن چنين آمده است: «و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) بخشيديم و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را (نيز) قبلاً هدايت نموديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) و اين‌چنين نيكوكاران را پاداش مى‏دهيم، و (همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس هر كدام از صالحان بودند، و اسماعيل و اليسع و يونس و لوط (را هدايت کرديم) و همه را بر جهانيان برترى داديم، و از پدران آنها و فرزندان آنها و برادران آنها افرادى را برگزيديم و به راه راست هدايت نموديم. اين هدايت خداست كه هركس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند، و اگر آنها مشرك شوند آنچه را عمل مى‏كردند نابود مى‏گردد. آنها كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوت به آنان داديم». 
    اين آيه بر انتخاب الهي تأکيد دارد که انبياي بني‌اسرائيل را از حضرت آدم تا حضرت عيسي در يک خاندان مشخص قرار داده است.
    6ـ1. نجات خاندان انبيا از عذاب الهي
    بر اساس آيات قرآن، هنگامي که عذاب الهي  به‌سبب طغيان و سرکشي امت‌ها نازل مي‌شد، خاندان پيامبران از اين مجازات نجات مي‌يافتند. براي نمونه، در ماجراي طوفان نوح، درحالي‌که بيشتر امت او در آب غرق شدند، خاندان او از اين مصيبت رهايي يافتند.
    قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد: «و نوح را (به يادآور) هنگامى كه پيش از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند. ما دعاى او را مستجاب كرديم. او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم و او را در برابر جمعيتى كه آيات ما را تكذيب كرده بودند، يارى داديم؛ زيرا آنها قوم بدى بودند. ازاين‌رو همه را غرق كرديم». 
    در آيه ديگري آمده است: «نوح ما را ندا كرد (و دعاى او را اجابت كرديم) و چه خوب اجابت‌كننده‏اى هستيم! و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهايى بخشيديم و فرزندان وي را بازماندگان (روى زمين) قرار داديم». 
    البته همسر و يکي از فرزندان حضرت نوح به‌خاطر همسويي با سرکشان، جزو نجات‌يافتگان نبودند. 
    همين وضعيت در ماجراي قوم لوط نيز تکرار شد. خاندان حضرت لوط نيز در معيت او نجات يافتند، درحالي‌که ساير قوم او همه نابود شدند.
    قرآن کريم مي‌فرمايد: «قوم لوط انذارهاى (پى‌درپى پيامبرشان را) تكذيب كردند. ما بر آنها تندبادى كه ريگ‌ها را به حركت درمى‏آورد، فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان آنها را نجات داديم. اين نعمتى بود از ناحية ما. اين‌گونه پاداش مى‏دهيم كسى را كه شكرگزار است». 
    البته همسر حضرت لوط به‌سبب فاش کردن اسرار پيامبر، در شمار نجات‌يافتگان قرار نگرفت و همراه قوم او به هلاکت رسيد: «خداوند مثلى براى كسانى كه كافر شده‏اند، زده است؛ همانند همسر نوح و همسر لوط. آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط آنها با اين دو (پيامبر) سودى به حال آنان (در برابر عذاب الهى) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند». 
    7ـ1. دعا براي تعيين جانشين از ميان بستگان
    در قرآن کريم، نمونه‌هايي از درخواست پيامبران براي جانشيني از ميان خاندان ايشان  وجود دارد. حضرت ابراهيم که ملقب به «شيخ الانبياي بني‌اسرائيل» بود، همة پيامبران پس از وي، از نسل او بودند. قرآن مي‌فرمايد: «ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوت و كتاب قرار داديم». 
    حضرت ابراهيم هنگامي‌که به مقام امامت رسيد، از خداوند درخواست کرد که اين مقام را در ذرية او نيز قرار دهد: «هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به‌خوبى از عهدة آزمايش برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده). خداوند فرمود: پيمان من به ستم‌كاران نمى‏رسد». 
    خداوند به حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب را عطا نمود و آن دو را جزو پيامبران قرار داد. 
    حضرت موسي با وجود مخالفت بني‌اسرائيل، از خداوند درخواست کرد که بازوان او را با حمايت برادرش هارون، نيرومند سازد: «وزيرى از خاندان‌ام براى من قرار ده؛ برادرم هارون را».  خداوند دعاي او را مستجاب کرد و به حضرت موسي کتاب داد و برادرش هارون را مددکارش ساخت. 
    خداوند حضرت داود را به پيامبري و خلافت در روي زمين برگزيد و پسرش حضرت سليمان را يار و جانشين وي قرار داد: «سليمان را به داود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! او همواره به سوى خدا بازگشت مى‏كرد (و به ياد او بود)». 
    نمونة ديگر، حضرت زکريا بود که از خدا خواست فرزندي به او عطا کند که وارث او و خاندان يعقوب باشد. اين درخواست پذيرفته شد و يحيي به‌عنوان فرزند زکريا و ادامه‌دهندة راه او به پيامبري برگزيده شد. 
    مادلونگ پس از بررسي اين موارد، نتيجه مي‌گيرد:
    به‌سبب وجه تشابهي که بين مقام والاي خاندان‌ها و فرزندان پيامبران و خاندان و فرزندان محمد در قرآن ذکر شده، لازم است که او نيز جايگاه ممتازي براي خاندان خود درنظر گرفته باشد. قرآن در موارد متعددي از خاندان محمد و گاهي به مفهومي برتر از معناي مطلق خانواده نام برده است. 
    8ـ1. اختصاص بخشي از فيء و خمس به خاندان پيامبر
    بر اساس آموزه‌هاي قرآن، بخشي از خمس و فيء به پيامبر اکرم و خاندان ايشان  اختصاص دارد: «و بدانيد هرگونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى‌القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر به خدا و آنچه بر بندة خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بى‌ايمان؛ يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آورده‏ايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است». 
    بر اساس روايات، اختصاص سهمي از غنيمت و فيء به خاندان پيامبر جبراني براي استثنا شدن آنان از دريافت صدقه و زکات بوده است. زکاتْ ناپاکي‌هاي اموال مردم است که به منظور تزکية اموال اخذ مي‌شود. بنابراين، دريافت زکات با مقام طهارت و پاکي خاندان رسالت سازگار نيست. 
    مادلونگ اين مقام طهارت را با پاکي خاندان پيامبران پيشين مرتبط دانسته، مي‌نويسد: «اين طهارت مقام که خاندان محمد() را از مسلمانان عادي متمايز مي‌ساخت، موافق با مقام والاي خاندان‌هاي پيامبران گذشته بود. چنان‌که پيش‌تر نقل شد، خاندان لوط مردمي بودند که خود را پاک نگاه داشته بودند (يتطهرون)». 
    وي پس از بررسي آية تطهير و مباهله، نتيجه مي‌گيرد که از نظر قرآن، جايگاه خاندان پيامبر همچون خاندان‌هاي پيامبران پيشين، برتر از ساير مؤمنان بوده و آنان از هرگونه رجس و پليدي پاک‌اند. 
    9ـ1. نتيجه‌گيري از آيات مربوط به جانشيني
    مادلونگ پس از بيان مقدمات يادشده، تحليل و نتيجه‌گيري خود از آيات مربوط به جانشيني  را اين‌گونه ارائه مي‌دهد:
    تا آنجا که قرآن افکار محمد () را بيان مي‌کند، روشن است که او در نظر نداشت ابوبکر جانشين طبيعي او باشد و نه به انجام اين کار راضي بود... . او جانشيني خود را جز در نور هدايت قرآن، که دربارة جانشينان پيامبران سلف بيان شده بود، نمي‌ديد... . پيامبران پيشين کمال لطف الهي را در اين مي‌دانستند که جانشينان آنان فرزندان يا خويشاوندان نسبي‌شان باشند و از خدا نيز چنين خواسته بودند. 
    به‌باور او، اگر پيامبر اکرم عمر طولاني‌تري ‌داشت، بي‌ترديد همانند انبياي گذشته، فردي از خاندان خود را براي جانشيني برمي‌گزيد.
    ۲. بررسي و نقد
    1ـ2. نگاه تاريخي‌نگر به قرآن
    مادلونگ ازجمله مستشرقاني است که قرآن و آموزه‌هاي اسلام را با رويکرد تاريخي‌نگر بررسي کرده است.
    «نگرش تاريخي‌نگر» مباني خاصي دارد که پژوهشگر را در چارچوبي مشخص قرار داده، او را وامي‌دارد مفاهيم ديني را تنها در بستر زمان و مکان خاص آن تحليل کند.
    اين ديدگاه همة پديده‌ها را زمانمند، مکانمند و در حال تغيير مي‌داند و براي امور فرازماني و فرامکاني جايگاهي قائل نيست. تاريخي‌نگري نگاه تاريخمند به پديده‌هاست و تاريخمندي و زمانمندي از صفات و عناويني است که به هر چيزي نسبت داده شود و به‌معناي موقتي‌بودن و ناپايداري آن خواهد بود. در اين نگاه، پديده‌ها زاييدة شرايط خاصي هستند و متناسب با همان شرايط، کارامدي آنها تعريف مي‌شود و به طور طبيعي، در زمان، مکان و شرايط ديگر، کارايي ندارند و يا کارايي اصيل خود را رها کرده، به ماهيت جديدي متفاوت از ماهيت قبلي خود تبديل شده‌اند. 
    به‌عبارت ديگر، «تاريخي‏نگري»‌ عبارت‌ است از: جهان‏بيني و نگرشي که‌ در‌ شکل‌ کـامل خـود، تاريخ را محيط بر انسان و مؤثر در تمام امور او، اعم از وجود، فهم، عقل، شناخت، عقايد ديني و مذهبي‌، ارزش‌ها‌، اخلاق‌ و فرهنگ، و تعيين‏کنندة مسير زندگي او مي‌داند. هرکدام از اين امور مختص و زاييدة اوضاع تـاريخي خود هستند و قابل تعميم به زمان‌ها و اوضاع و احوال ديگر نيستند‌. هر‌ انساني‌ نيز پيشينه و پسينة مختص خود را دارد و توانايي فرارفتن‌ از اين محيط پيراموني را ندارد. 
    در تاريخي‌نگري سنتي، آنچه تاريخمند و متغير است، فهم و دانش و حوزة معرفتي انسان است، نه ذات انسان؛ اما در تاريخي‌نگري فلسفي، عقل بشر و ذات وجود او تاريخمند است. به‌عبارت ديگر، سنت، تاريخ و سابقة فرهنگي هرکس از وجود او انفکاک‌ناپذير است و به‌نوعي حيث وجودي او به‌شمار مي‌آيد و تاريخمندي عين ذات انسان است و تاريخيت از درون او مي‌جوشد و امري عارضي و خارج از ذات انسان نيست. 
    تمام رويکردهاي تاريخي به شناخت و معرفت ديني، از تاريخي‌نگري فلسفي و يا تاريخي‌نگري نوين متأثرند. اين رويکردها و بينش‌هاي تاريخمندانه در عرصه‌هاي مختلفي همانند تاريخمندي اصل دين، تاريخمندي متون مقدس، تاريخمندي شخص پيامبر، تاريخمندي مخاطب متون مقدس (انسان)، و تاريخمندي آموزه‌هاي ديني ظهور يافته‌اند. تاريخي‌نگري به اصل و ريشة دين هم‌ تعميم يافته و بشري‌بودن اصل دين و انکار منشأ الهي آن، معتقدان بسياري پيدا کرده و دين ساختة ذهن بشر تلقي شده و حتي اين تفکر در جهان اسلام نيز تعميم پيدا کرده است. 
    تمام رويکردهاي تاريخي‌نگري در يک نقطه و اصل اساسي با هم مشترک‌اند و آن نگاه تاريخمند به متون ديني و براي مثال، قرآن است. بر اساس اين اصل، نمي‌توان قرآن و يا هر متن ديني را فرازمان و فراتاريخي دانست، بلکه به دورة شکل‌گيري خود اختصاص دارند و متأثر از زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي آن عصر شکل گرفته‌‌اند. درنتيجه، احکام و آموزه‌هاي اين متون نيز به همان ادوار تاريخي تعلق دارند و قابل تعميم به دوره‌هاي بعد نيستند. 
    اکنون و پس از تبيين چيستي تاريخي‌نگري، مي‌توان بنيان‌هاي فکري مادلونگ نسبت به قرآن، آموزه‌هاي ديني، نبوت پيامبر اکرم، وحي و گزاره‌هاي تاريخي را تبيين کرد. مادلونگ نسبت به همة داده‌ها و مفاهيم ديني، نگاهي تاريخي‌نگر دارد؛  يعني به لحاظ انديشه و باور، به مکتبي تعلق دارد که به حقيقت ثابتي در عالم هستي قائل نيست و همة پديده‌ها، داده‌ها و گزاره‌ها را تاريخمند، زمانمند و مکانمند مي‌بيند. طبيعي است که چنين نگاهي به پديده‌ها، نمي‌تواند گزاره‌هاي فراتاريخي و ماورايي را بپذيرد؛ زيرا اين گزاره‌ها حقيقتي ثابت و تغييرناپذيرند و محکوم زمان و مکان نيستند.
    ازهمين‌روست که مادلونگ قرآن را به‌عنوان يک دادة تاريخي مي‌بيند که محدود به زمان و مکان خاصي بوده و همچون ديگر داده‌هاي تاريخي منبعي براي کشف رخدادهاي است که در زمان پيامبر اکرم رخ نموده و مي‌توان با استفاده از آن به‌مثابة يک منبع تاريخي، براي کشف رخدادهاي صدر اسلام از آن بهره گرفت و به حقايقي رهنمون شد. وحي نيز از نظر مادلونگ، جايگاهي همانند يک مؤلفه در تحليل داده‌ها ندارد و اساساً بر اساس بينش تاريخي‌نگري به‌معناي رايج آن، هيچ امري ثابت و تغييرناپذير و فراتر از زمان و مکان وجود ندارد.
    بر اساس همين نگاه است که از يک‌سو، با قرآن به‌مثابة گزارش‌هاي تاريخي برخورد مي‌شود که فقط بازگوکنندة حوادث و اتفاقات تاريخي مربوط به دوران پيامبر است و از سوي ديگر، پيامبر اکرم از نگاه وي همانند ديگر افراد، از رفتاري عادي برخوردار است که ممکن است درست يا نادرست باشد. ازهمين‌روست که قرآن همچون متن تاريخي، انعکاس‌دهندة ديدگاه شخص پيامبر اکرم دربارة جانشيني و شيوة مواجهة آن حضرت و صحابه با مقولة جانشيني است. 
    مادلونگ با همين نگرش، به صورت تلويحي پيامبر اکرم را در عدم معرفي آشکار جانشين پس از خود، مقصر جلوه مي‌دهد، گرچه معتقد است: جانشيني به صورت طبيعي، به خاندان نزديک پيامبر اکرم اختصاص داشت. 
    اصل مقولة تاريخي‌نگري با رويکردهاي مختلف آن از سوي برخي محققان به خوبي نقد و تحليل شده  و در اينجا، مجالي براي بررسي آن نيست.
    ۲-۲. وراثت و خاندان؛ ملاک گزينش خليفه
    مادلونگ پس از بررسي مجموعه آيات مرتبط با جانشيني، نتيجه مي‌گيرد که ملاک تعيين جانشين از منظر قرآن، وراثت و پيوند خانداني است. او معتقد است: در سيرة انبياي پيشين، اين ملاک وجود داشته و از نظر قرآن، جانشيني پيامبر اکرم نيز بايد بر همين اساس تبيين گردد.
    اما چنين برداشتي از قرآن، با کليت آموزه‌هاي آن دربارة جانشيني همخواني ندارد. درست است که قرآن به مسئلة وراثت و خانداني توجه داشته و جانشينان پيامبران از خاندان آنان برگزيده شده‌اند، اما اين گزينش صرفاً بر مبناي نسب خانوادگي نبوده، بلکه ملاک اصلي در انتخاب جانشين، شايستگي‌هاي فردي و تحقق ويژگي‌هاي لازم براي امامت و هدايت مردم بوده است.
    افرادي که در ميان خاندان پيامبران پرورش يافته‌اند، به‌خاطر تربيت الهي و برخورداري از ويژگي‌هاي لازم براي امامت، به اين مقام منصوب شده‌اند. اگر فردي غير از خاندان انبيا نيز واجد شرايط بود، او نيز شايستة اين مقام شناخته مي‌شد.
    بنابراين، پيامبران نقشي در تعيين جانشين خود نداشتند، بلکه منتظر فرمان الهي بودند؛ زيرا تنها خداوند از شايستگي‌هاي دروني افراد آگاه است و مي‌تواند جانشيناني برگزيند که مانند پيامبران، وظيفة هدايت مردم را به بهترين شکل انجام دهند. همان‌گونه که اصل نبوت صرفاً در اختيار خداوند است، جانشين نيز از سوي او تعيين مي‌شود: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ». 
    آيات بسياري در اين‌باره وجود دارد که در اينجا، مجال بررسي تفصيلي آنها نيست. يکي از آياتي که اين اصل را تأييد مي‌کند، آية امامت در سورة «بقره» است: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَايَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛  (به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهدة اين آزمايش‌ها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم عرض کرد: از دودمان من (نيز اماماني قرار بده). خداوند فرمود: پيمان من به ستم‌کاران نمي‌رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شايستة اين مقام‌اند).
    در اين آية شريفه، از مقام جانشيني به «امامت» تعبير شده است. دو نکتة اساسي در اين آيه به چشم مي‌خورد:
    يک. جعل امامت فقط به دست خداست؛
    دو. مقام امامت عهدي است که فقط به افراد شايسته و داراي شرايط خاص تعلق مي‌گيرد.
    نص صريح اين آيه چنين است که خداوند براي حضرت ابراهيم امامت بر مردم‌ را جعل کرد. بنابراين پيروي از او پيروي از خدا و در نتيجه، موجب هدايت‌ است‌.
    جعل امامت پس از آزمون‌هاي سخت الهي و موفقيت‌ حضرت ابراهيم در اين آزمايش‌ها براي ايـشان صـورت گرفت و حضرت‌ ابراهيم چنين مقامي را براي برخي از‌ فرزندان‌ خود نيز‌ درخواست کرد. خداي تعالي درخواست حضرت ابراهيم را ‌پذيرفت و ضمن نفي جعل امامت الهي براي ستم‌کاران، آن را در نسل حضرت ابراهيم قرار داد‌.
    ‌‌بر اساس‌ اين آيه، «امامت» مقامي است که از سوي خداوند متعال جعل‌ مي‌شود‌ و چنين جعلي حق انحصاري‌ خداوند است و عبارت «إنّي جاعلک للنّاس إماماً» نيز اعمال مولويت از ناحية خدا را مي‌رساند و درخواست حضرت ابراهيم نيز بر آن صحه مي‌گذارد.
    مهم‌ترين ويژگي که بر اساس اين آيه شخص امام بايد داشته باشد، عدم ارتکاب ظلم در ابعاد مختلف آن است که معناي وسيعي دارد و نتيجة قهري آن، «عصمت» شخص امام از هر نوع ناپاکي است. اگر شخصي فاقد اين ويژگي باشد، هرگز عهد الهي که همان مقام امامت و جانشيني است، به او نمي‌رسد، ولو از خاندان و فرزندان انبيا باشد. مطابق آية مزبور، ملاک انتخاب جانشين، شايستگي و دارا بودن ويژگي‌هاي امامت است، نه وراثت و قرابت خانداني.
    جاي تأمل است که مادلونگ اين آيه را گزارش کرده،  اما محتوا و پيام آيه را درنيافته و با بي‌اعتنايي از آن رد شده است.
    3ـ2. عدم پيش‌بيني قرآن نسبت به جانشيني
    مادلونگ پس از بيان آياتي مربوط به جانشيني، چنين نتيجه گرفته است: «قرآن به‌طوري که همه مي‌دانند، هيچ پيش‌بيني و يا حتي اشاره‌اي به جانشيني محمد() نکرده و به همين علت، مورخان غيراسلامي در اين مورد، تقريباً از آن چشم پوشيده‌اند». 
    اين ديدگاه از سوي برخي محققان نقد شده است.
    برخي پژوهشگران اين نتيجه‌گيري را ناشي از عدم جامع‌نگري به آيات مرتبط دانسته‌اند. 
    برخي ديگر نيز بر اين باورند که اگرچه قرآن آشکارا نام جانشين پيامبر را ذکر نکرده، اما آيات ۳ و ۶۷ سورة «مائده» که در روز غدير نازل شد، بيانگر اين حقيقت هستند. اين آيات پس از آن نازل شدند که همة احکام اسلامي، از نماز و زکات گرفته تا روزه، حج و حلال و حرام، بيان شده بودند. بنابراين، نزول اين آيات تنها بر موضوع جانشيني پيامبر اکرم دلالت دارند. 
    برخي ديگر از محققان با تفصيل بيشتري به بررسي اين اظهار نظر پرداخته و آيات چندي را دربارة جانشيني اميرالمؤمنين مطرح و تحليل کرده‌اند.  اين آيات عبارت‌اند از: آية «ولايت»، آية «اولي‌الامر»، آية «تبليغ» و «اکمال دين». 
    به ‌نظر مي‌رسد مهم‌ترين مسئله‌اي که مادلونگ را به اين نتيجه‌گيري واداشته و اين موضوع از سوي ناقدان نيز مغفول واقع شده، فهم اشتباه او از متن حديث غدير و شأن صدور آن است. وي مي‌نويسد:
    محمد() در سال 10 هجري، علي() را به نمايندگي از طرف خود به يمن فرستاد و رفتار او در آنجا عده‌اي را برانگيخت که از او به پيامبر شکايت کنند. پس از بازگشت او، محمد() درست سه ماه قبل از رحلت‌اش، لازم ديد که در اجتماع عظيمي به حمايت از پسرعموي خود سخن گويد. ظاهراً آن هنگام موقع مناسبي نبود که علي() را به جانشيني خود منصوب کند. احتمالاً محمد() به اميد آنکه طول عمر او به‌اندازه‌اي باشد تا يکي از اسباط‌اش را تعيين کند، اين تصميم‌گيري را تأخير انداخت... . 
    چنان‌که روشن است وي شأن صدور حديث غدير را اين نکته دانسته که همراهان اميرالمؤمنين در يمن بر سر موضوع غنايم از آن حضرت ناراضي بودند و زماني که به محضر رسول خدا آمدند، از اميرالمؤمنين شکايت کردند. اين موضوع موجب شد پيامبر اکرم در برکة غدير و در اجتماع انبوه مسلمانان، به حمايت از پسرعموي خود برخيزد و با بيان حديث غدير، شاکيان را محکوم کند!
    چنين برداشتي از حديث غدير موجب شده است نويسنده ارتباط واقعة غدير با مسئلة جانشيني را انکار کند و درنتيجه، آيات مربوط به اين واقعه را بيگانه با آن بپندارد.
    مادلونگ گرچه اين ادعا را به مقالة وچيا واله يري با عنوان «غدير خم» در دائرة‌المعارف اسلام نسبت داده،  اما اصل ادعا مربوط به برخي از عالمان اهل‌سنت (مانند بيهقي و ابن‌کثير) است. چون اين واقعه و خطابة رسول‌ خدا مي‌تواند مشروعيت مدعيان جانشيني آن‌ حضرت را زير سؤال ‌ببرد، برخي از عالمان اهل‌‌سنت با تقطيع گزارش‌هاي دست اول و ايجاد تحريف در آنها، واقعة غدير را با مسئلة شکايت شاکيان از اميرالمؤمنين در موضوع غنايم يمن، مرتبط ساخته و چنين وانمود کرده‌اند که خطبة پيامبر در روز غدير، به‌منطور رفع اتهام از اميرالمؤمنين و بستن دهن شاکيان ايراد شده و ارتباطي با مسئلة جانشيني اميرالمؤمنين نداشته است. 
    بر اساس منابع تاريخي، اين آيه در غدير خم نازل شد و پيامبر اکرم بي‌درنگ پس از آن، اميرالمؤمنين را به جانشيني خود معرفي کردند.
    4ـ2. بررسي ادعاي ارتباط واقعة غدير با غنائم يمن
    در اين مقال جاي بررسي دلالت حديث غدير بر ولايت و وصايت اميرالمؤمنين نيست؛ زيرا اين موضوع از ديرباز مورد مناقشة عالمان شيعه و اهل‌سنت بوده و انديشمندان بزرگ شيعة اماميه، مانند علامه اميني در الغدير به‌تفصيل، آن را بررسي کرده‌اند.
    آنچه اين مقاله در پي بررسي آن است ادعاي مادلونگ و برخي عالمان اهل‌سنت دربارة ارتباط واقعة غدير با موضوع غنايم يمن و شکايت برخي افراد از اميرالمؤمنين است.
    اين ادعا را مي‌توان با توجه به چند نکته ارزيابي کرد:
    1ـ4ـ2. بررسي گزارش ابن‌هشام دربارة شکايت از اميرالمؤمنين
    بر اساس گزارش ابن‌هشام از ابن‌اسحاق، پيامبر اکرم به‌تازگي احرام بسته و آمادة مناسک حج شده بودند که اميرالمؤمنين از يمن به حضور ايشان رسيدند.  پس از مدت کوتاهي، گروه اعزامي همراه اميرالمؤمنين نيز از راه رسيدند.
    هنگامي‌که اميرالمؤمنين لباس‌هايي را که آنان بدون اجازه از سهم خمس برداشته بودند، بازپس گرفتند، آن گروه به محضر پيامبر آمدند و از اميرالمؤمنين شکايت کردند.
    پيامبر اکرم از سخن آنان برآشفتند و فرمودند: «از علي شکايت نکنيد؛ زيرا او در انجام وظايف و دستورات الهي بسيار جدي است و در اين امر با کسي تعارف ندارد». 
    ابن‌هشام تصريح مي‌کند که پيامبر موضوع شکايت را همان‌جا پايان دادند و سپس به انجام مناسک حج پرداختند و مناسک حج را به مردم آموختند و سخنراني کردند. 
    اين گزارش به‌روشني نشان مي‌دهد که ميان موضوع شکايت و واقعة غدير، دست‌کم ده روز فاصله بوده است.
    2ـ4ـ2. تحريف تاريخي ابن‌کثير از واقعة غدير
    ابن‌کثير براي آنکه ميان واقعة غدير و مسئلة شکايت از اميرالمؤمنين، ارتباط ايجاد نمايد، فاصلة زماني آن‌ دو را پنهان ساخته و از چندسو دست به تحريف زده‌ است: اولاً، هنگام نقل گزارش ابن‌اسحاق، بخش اول گزارش او را ـ که نشان مي‌داد پيامبر به‌تازگي احرام بسته بودند که اميرالمؤمنين از يمن رسيدند ـ نقل نکرده و ثانياً، بخش آخر گزارش ايشان را ـ که تصريح کرده است پيامبر سخن گفتن از موضوع شکايت را همان‌جا تمام کردند و به انجام مناسک حج مشغول شدند ـ حذف نموده و ثالثاً، بي‌درنگ پس از نقل موضوع شکايت، روايتي را از «بريده» نقل کرده است که مي‌گويد: در غزوة يمن همراه علي() بودم و ايشان با ما سخت رفتار مي‌کرد. وقتي به محضر پيامبر() رسيدم، از ايشان شکايت کردم. پيامبر() سخت برآشفتند و فرمودند: «يا بريدة! أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قلت: بلى يا رسول الله. قال: من كنت مولاه فعلى مولاه». 
    ابن‌کثير پس از نقل اين روايت، مستقيم به نقل روايات واقعة غدير پرداخته  و چنين وانمود کرده که ريشة سخنان و خطابة پيامبر در روز غدير، مسئلة شکايت گروه اعزامي به يمن از سوي اميرالمؤمنين بوده است که پيامبر مي‌خواستند با ايراد خطبة عظيمي، دهن شاکيان را ببندند.
    اين درحالي است که اولاً، روايت بريده مربوط به سفر حجة‌الوداع نبوده، بلکه مربوط به غزوة يمن بوده است که اميرالمؤمنين براي بار اول در سال هشتم هجري به آنجا اعزام شدند. بخاري بابي با عنوان «باب بعث علي بن أبي‌طالب عليه‌السلام و خالد بن الوليد رضي الله عنه إلى اليمن قبل حجة‌الوداع» به اين موضوع اختصاص داده و از قول «براء» چنين گزارش کرده است که پيامبر ابتدا لشکري را به فرماندهي خالد بن وليد به يمن اعزام نمودند و پس از مدتي، به حضرت علي مأموريت دادند که به يمن بروند و مديريت امور و سرپرستي افراد را بر عهده بگيرند. 
    اين موضوع براي خالد و برخي افراد بسيار گران تمام ‌شد؛ چنان‌که بريده ـ از همراهان خالد ـ اعتراف مي‌کند که ما نسبت به علي() بغض مي‌ورزيديم و پس از آنکه به حضور پيامبر() رسيديم، از ايشان شکايت کرديم. 
    طبراني اين موضوع را با تفصيل بيشتري بيان نموده و تصريح کرده است که بريده در داخل مسجد مدينه، از حضرت علي() به پيامبر() شکايت نمود: «... فَقَدِمْتُ الْمَدِينَةَ وَ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فِي مَنْزِلِهِ... .» 
    بنابراين، شکايت بريده از اميرالمؤمنين مربوط به سال هشتم هجرت و پس از بازگشت از يمن بوده است. در هنگام رخداد اين واقعه، پيامبر در مدينه بودند، نه در سفر حجة‌الوداع ـ که در سال دهم هجرت بوده است ـ و طبعاً شکايت بريده و برخي ديگر از اميرالمؤمنين، در مدينه مطرح شده است، نه در سرزمين غدير. ازاين‌رو ارتباط آن با واقعة غدير، به‌عنوان شأن صدور خطبة پيامبر، از اساس نادرست است.
    3ـ4ـ2. خطابة زمزم و عدم اشاره به شکايت از اميرالمؤمنين
    پس از پايان مناسک حج، پيامبر اکرم کنار چاه زمزم ايستادند و خطبة مفصلي ايراد کردند.  در اين خطبه، ايشان پس از ايراد هر بند، از مردم مي‌پرسيدند: «آيا اين مطلب را به شما رساندم؟» پس از پاسخ مثبت مسلمانان، پيامبر خداوند را گواه مي‌گرفتند.
    اکنون پرسش مهم اين است: اگر هدف پيامبر در خطبة غدير، رفع اتهام از اميرالمؤمنين بود، چرا در خطابة زمزم ـ که پس از شکايت مطرح شد ـ هيچ اشاره‌اي به اين موضوع نکردند؟ پيامبر مي‌توانستند به‌سادگي در همان خطابه، موضوع شکايت را مطرح نمايند و از اميرالمؤمنين دفاع کنند، اما چنين نکردند.
    اين نشان مي‌دهد که واقعة غدير ارتباطي با مسئلة شکايت نداشت.
    4ـ4ـ2. تحليل نهايي دربارة واقعة غدير
    نکات يادشده نشان مي‌دهد که ارتباط دادن شکايت از اميرالمؤمنين به خطبة غدير، تحريفي تاريخي است. شکايت بريده مربوط به سفر نخست اميرالمؤمنين به يمن و تصاحب کنيزي بود  و نه بازپس گرفتن لباس‌هايي که برخي افراد بي‌اجازه از سهم خمس برداشته بودند.
    اما شکايتي که در حجة‌الوداع مطرح شد، مربوط به سفر دوم اميرالمؤمنين به يمن بود که ايشان مدتي قبل از حج به آنجا اعزام شدند و پس از بازگشت، همراهان ايشان به‌خاطر بازپس گرفتن جامه‌ها از آن حضرت شکايت کردند.
    پيامبر اکرم اين مسئله را همان‌جا پايان دادند و سپس مناسک حج را ادامه داد.
    اين موارد نشان مي‌دهد خطابة غدير به هيچ‌ وجه ارتباطي با شکايت افراد از اميرالمؤمنين نداشت، بلکه مسئله‌اي مستقل بود که به معرفي جانشين پيامبر اختصاص داشت.
    تحليل مادلونگ و برخي عالمان اهل‌سنت از ارتباط واقعة غدير با مسئلة شکايت از اميرالمؤمنين نادرست است.
    بررسي گزارش‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد شکايت افراد از اميرالمؤمنين در دو سفر متفاوت به يمن رخ داده است و هيچ‌يک از اين شکايات ربطي به خطبة غدير ندارد.
    پيامبر اکرم در واقعة غدير، اميرالمؤمنين را رسماً به‌عنوان جانشين خود معرفي کردند و اين خطبه هيچ ارتباطي با شکايات مطرح‌شده در يمن ندارد.
    نتيجه‌گيري
    اين مقاله موضوع جانشيني را از منظر قرآن، بر اساس ديدگاه‌هاي کتاب جانشيني حضرت محمد بررسي کرد و نشان داد که اين کتاب، قرآن را صرفاً يک متن تاريخمند تلقي کرده و بر اساس اين تحليل‌ها، دو نتيجة اصلي گرفته است:
    1. ملاک جانشيني در قرآن، صرفاً وراثت و پيوند خانداني است؛
    ۲. قرآن هيچ اشاره‌اي به جانشيني پيامبر اکرم نکرده است.
    در نقد اين ديدگاه، استدلال شد که قرآن را نمي‌توان فقط يک کتاب تاريخي دانست؛ زيرا نگاه تاريخي‌نگر به قرآن مخدوش است؛ همچنان‌که اگر قرآن صرفاً يک منبع تاريخي باشد، بسياري از گزاره‌هاي آن نامفهوم و ناکارآمد خواهند شد و حتي ارزش استناد تاريخي خود را نيز از دست خواهند داد.
    همچنين مادلونگ همة آيات مرتبط با مسئلة جانشيني را واکاوي نکرده و از نکات صريح موجود در ـ حتي ـ همان آياتي که به آنها استناد کرده، غفلت نموده است.
    تحليل دقيق مجموعه آيات مرتبط با خلافت نشان مي‌دهد که از ديدگاه قرآن، جانشيني بر اساس شايستگي‌هاي فردي تعيين شده است، نه صرفاً بر مبناي وراثت و قرابت خانداني.
    علاوه بر اين، برداشت نادرست از شأن نزول و متن واقعة غدير، موجب شده است نويسنده به اين نتيجه برسد که قرآن به موضوع جانشيني اشاره نکرده است. اين در حالي است که در واقعة غدير به‌صراحت جانشين پيامبر اکرم معرفي شد و آياتي نيز در همين زمينه نازل گرديد.

    References: 
    • قرآن کریم.
    • ابن‏حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، بیروت، مؤسسة الرسالة، بی‌تا.
    • ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
    • ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
    • ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السقاء و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
    • بارانی، محمدرضا و دیگران، «بررسی و نقد جانشینی در کتاب جانشینی حضرت محمد(ص)»، 1396، مطالعات تاریخی جهان اسلام، ش9، ص22ـ53.
    • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، مصر، وزارت اوقاف جمهوری مصر، 1410ق.
    • بهشتی‌مهر، احمد و محمود تقی‌زاده داوری، «بررسی روش‌ها و ویژگی‌های پژوهشی ویلْفْرِد مادلونگ در مطالعات شیعی»، دانشگاه قم، سال پانزدهم، ش4 (60)، ص23-43.
    • بیهقی، احمد بن حسین، الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، تحقیق احمد عصام الکاتب، بیروت، دارالآفاق الجدیده، 1401ق.
    • خانی‌مقدم، مهیار، «واکاوی نقادانة روش مادلونگ در فهم گزارش‌های پیرامون جانشینی پیامبر(ص)»، 1395، امامت‌پژوهی، ش19، 181ـ216.
    • رشاد، علی‌اکبر، منطق فهم دین، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1389.
    • طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، تحقیق طارق بن عوض‌الله و عبدالمحسن بن ابراهیم الحسینی، قاهره، دار الحرمین، 1415ق.
    • عبدالمحمدی، حسین و رحیمی، اسدالله، امام علی جانشین رسول‌الله؛ نقدی بر کتاب جانشینی حضرت محمد(ص) از ویلفرد مادلونگ، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1398.
    • عرب صالحی، محمد، «تاریخی‌نگری و نگاه تاریخی به آموزه‌های اسلام»، 1393، زمانه، ش128 و 129، ص 40-61.
    • عرب صالحی، محمد، تاریخی‌نگری و دین، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1391.
    • عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، المطبعة العلمیه، 1380ق.
    • مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت‌ محمد‌(ص)، ترجمة احمد نمایی و دیگران، مشهد، آستان قدس رضوی، 1393.
    • موحدی‌نیا، راضیه و ربانی، حسام‌الدین، «بررسی رویکرد تاریخمندانه به معرفت دینی با تأکید بر نگاه تاریخی به قرآن»، 1395، پژوهش‌های معرفت‌شناختی، ش 12، ص 123-150.
    • نصیری، علی، «نقد نظریه‌های عبدالکریم سروش دربارة تاریخمندی قرآن»، در: مجموعه مقالات جریان‌شناسی و نقد اعتزال نو، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1393.
    • یعقوبی، احمد بن ابى‌یعقوب بن واضح، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، مهدی، عبدالمحمدی بنچناری، حسین، جاودان، محمد.(1404) بررسی و نقد دیدگاه ویلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از منظر قرآن در کتاب «جانشینی حضرت محمد (ص). دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 22(1)، 39-56 https://doi.org/10.22034/tarikh.2024.5000491

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی رحمانی؛ حسین عبدالمحمدی بنچناری؛ محمد جاودان."بررسی و نقد دیدگاه ویلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از منظر قرآن در کتاب «جانشینی حضرت محمد (ص)". دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 22، 1، 1404، 39-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، مهدی، عبدالمحمدی بنچناری، حسین، جاودان، محمد.(1404) 'بررسی و نقد دیدگاه ویلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از منظر قرآن در کتاب «جانشینی حضرت محمد (ص)'، دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 22(1), pp. 39-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رحمانی، مهدی، عبدالمحمدی بنچناری، حسین، جاودان، محمد. بررسی و نقد دیدگاه ویلفرد مادلونگ دربارة خلافت پس از پیامبر اکرم (ص) از منظر قرآن در کتاب «جانشینی حضرت محمد (ص). تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 22, 1404؛ 22(1): 39-56