تاریخ اسلام در آینه پژوهش، سال اول، شماره اول، پیاپی 58، بهار و تابستان 1404، صفحات 77-97

    از تلاوت تا تمرد؛ سیر تحولی تفکر جریان قرّاء به سمت خارجی‌گری (خوارج)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیدمحسن شریفی / استادیار تاریخ گروه معارف اسلامی دانشگاه قم / sharifi55530@gmail.com
    dor 20.1001.1.24234028.1404.1.1.5.9
    doi 10.22034/tarikh.2025.5001760
    چکیده: 
    پیدایش خوارج در عصر حکومت امیرالمؤمنین(ع) این پرسش را مطرح می‌کند که کدام جریان فکری بیشترین تأثیر را در شکل‌گیری خوارج داشته است. نگاه این پژوهش به موضوع خوارج، بیان تاریخ خوارج نیست، بلکه به دنبال اثبات این فرضیه است که تفکر و بینش قرّاء در گذر زمان، به سمت خارجی‌گری پیش رفت و بخش قابل‌توجهی از قرّاء در سیری تحولی به سوی اندیشة خارجی‌گری متمایل شدند و موجب شکل‌گیری و پیدایش خوارج گشتند. این پژوهش به دنبال کشف مشابهات و نشانه‌های مشترک میان تفکر قرّاء و خوارج است. روندی که طی آن اندیشه‌های جریان قرّاء به تدریج به سمت گرایش‌های خارجی‌گری و تأثیرگذاری بر افکار جامعه حرکت کرد و در این فرایند، انگاره‌ها و باورهای جریان قرّاء به‌تدریج به سمت اندیشه‌هایی با خاستگاه خارجی متمایل شد و در نهایت به خوارج تبدیل گردید. برای تحلیل این روند، به مقایسة تطبیقی تفکر قرّاء و خوارج توجه ‌شده و به تبیین مشابهت‌ها و نشانه‌های ظهور تفکر خوارج در میان قرّاء اشاره شده است. مهم‌ترین هدف این تحقیق در کنار سایر اهداف تببینی مد نظر دستیابی به سیر تحولی قرّاء به سمت خارجی‌گری است که با تکیه بر روش تحقیق کتابخانه‌ای و تحلیلی انجام شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    From Recitation to Rebellion: The Evolutionary Process of the Qura'a Movement's Thought Toward Kharijism
    Abstract: 
    The emergence of the Khawarij during the era of the rule of the Commander of the Faithful (pbuh) raises the question of which intellectual movement had the greatest influence on the formation of Khawarij. The approach of this research to the issue of Khawarij is not to present the history of Khawarij, but rather to prove the hypothesis that the thinking and insight of the readers progressed towards Kharijism over time, and a significant portion of the readers, in a process of evolution, inclined towards Kharijism, leading to the formation and emergence of the Khawarij. This research seeks to discover similarities and common features between the thinking of the Qura'a and Khawarij. A process in which the thoughts of the Qura'a movement gradually moved towards Kharijism tendencies and influenced the thoughts of society. In this process, the ideas and beliefs of the Qura'a movement gradually inclined towards thoughts of Kharijism origin and eventually became Khawarij. To analyze this process, attention has been paid to a comparative comparison of the thinking of the Qura'a and the Khawarij, and an explanation of the similarities and signs of the emergence of Khawarij thinking among the Qura'a has been pointed out. The most important goal of this research, along with other theoretical goals, is to achieve the evolution of readers towards Kharijism, which has been carried out by relying on library and analytical research methods.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    از تلاوت تا تمرد؛ سير تحولي تفکر جريان قرّاء به سمت خارجي‌گري (خوارج)
    سيدمحسن شريفي        / استاديار تاريخ گروه معارف اسلامي دانشگاه قم    mohsen.sharifi@qom.ac.ir
    دريافت: 13/12/1403 - پذيرش: 08/02/1404
    چکيده
    پيدايش خوارج در عصر حکومت اميرالمؤمنين اين پرسش را مطرح مي‌کند که کدام جريان فکري بيشترين تأثير را در شکل‌گيري خوارج داشته است. نگاه اين پژوهش به موضوع خوارج، بيان تاريخ خوارج نيست، بلکه به دنبال اثبات اين فرضيه است که تفکر و بينش قرّاء در گذر زمان، به سمت خارجي‌گري پيش رفت و بخش قابل‌توجهي از قرّاء در سيري تحولي به سوي انديشة خارجي‌گري متمايل شدند و موجب شکل‌گيري و پيدايش خوارج گشتند. اين پژوهش به دنبال کشف مشابهات و نشانه‌هاي مشترک ميان تفکر قرّاء و خوارج است. روندي که طي آن انديشه‌هاي جريان قرّاء به تدريج به سمت گرايش‌هاي خارجي‌گري و تأثيرگذاري بر افکار جامعه حرکت کرد و در اين فرايند، انگاره‌ها و باورهاي جريان قرّاء به‌تدريج به سمت انديشه‌هايي با خاستگاه خارجي متمايل شد و در نهايت به خوارج تبديل گرديد. براي تحليل اين روند، به مقايسة تطبيقي تفکر قرّاء و خوارج توجه ‌شده و به تبيين مشابهت‌ها و نشانه‌هاي ظهور تفکر خوارج در ميان قرّاء اشاره شده است. مهم‌ترين هدف اين تحقيق در کنار ساير اهداف تببيني مد نظر دستيابي به سير تحولي قرّاء به سمت خارجي‌گري است که با تکيه بر روش تحقيق کتابخانه‌اي و تحليلي انجام شده است.
    كليدواژه‌ها: قرّاء، قاري، خوارج، انديشة خارجي‌گري، سير تحولي، قاریان و خوارج. 
    مقدمه
    دوران خلافت اميرالمؤمنين علي يکي از پيچيده‌ترين و سخت‌ترين دوره‌هاي تاريخ صدر اسلام از حيث شکل‌گيري جريان‌هاي اجتماعي و سياسي است. آن حضرت با مشکلات فراواني روبه‌رو شد که ريشه در دورة خلفاي گذشته داشت.
    واقعيت اين است که رويکرد اصلاحي ايشان و مقابله با مشکلات اساسي جامعة اسلامي، مانند نيشتري بر پيکر اجتماع و انديشة مسلمانان بود که زخم‌هاي چرکين گذشته را نمايان کرد؛ زيرا آن حضرت عملاً ميراث‌دار وضعيت دوران خلفاي پيشين بود.
    جامعة اسلامي در آن زمان با وضعيتي آشفته مواجه بود؛ ترکيبي از توسعة ناهمگون، فتوحات گسترده و مديريت عرفي. غلبة توسعة عرفي بر فرهنگ ديني، همراه با استبداد رأي، موجب شد جامعة اسلامي از مسير اصلي خود فاصله بگيرد و زمينه‌ساز ظهور وقايع و جريان‌هاي نوظهور گردد.
    در چنين اوضاع آشفته‌اي، گروهي سر برآوردند و بر امام جامعة اسلامي خروج کردند که بعدها به نام «خوارج» مشهور شدند. خروج اين گروه بيشتر نوعي رقابت، بهانه‌جويي و عصيان در برابر شرايطي بود که در آن مي‌زيستند و برخي از آنان رويکردي ابتدايي و بدوي نسبت به اسلام از خود نشان دادند.
    اين خروج بيش از آنکه صرفاً بر ضد اميرالمؤمنين باشد، مخالفتي با اصل حکومت و نظم جامعة اسلامي اين دوران بود؛ چنان‌که اين جريان تا مدت‌هاي مديد، در کنار تشيع و اهل‌سنت، به‌عنوان «ضلع سوم مسلماني» ادامة حيات داد.
    تحليل چگونگي پيدايش خوارج همواره يکي از مباحث پراهميت اين بخش از تاريخ اسلام بوده و تحقيقات متعددي در اين زمينه انجام شده است. برخي نظام قبيله‌اي را خاستگاه خوارج نخستين  دانسته‌اند و برخي ديگر خوارج را از منظر سياسي و اجتماعي بررسي کرده‌اند.  با اين‌همه، مي‌توان تحليل‌هاي ديگري از چگونگي پيدايش جريان خوارج ارائه کرد.
    فرضية اين تحقيق بر اين باور است که يکي از مهم‌ترين علل پيدايش خوارج را بايد در جريان قرّاء در جامعة اسلامي جست‌وجو کرد؛ زيرا قرّاء در دورة خلفاي نخستين، موقعيتي ممتاز ميان مسلمانان داشتند و در شمار خواص و مشاهير جامعة اسلامي محسوب مي‌شدند. آنها با تکيه بر جايگاه علمي و مذهبي خود، تأثير زيادي بر افراد و انديشة جامعه داشتند.
    از اين منظر، خوارجي که در دوران اميرالمؤمنين پديد آمدند، در افکار، رفتار و عملکرد، شباهت زيادي به جريان قرّاء داشتند، به‌گونه‌اي‌که مي‌توان نشانه‌هاي تأثيرپذيري آنها از قرّاء را دنبال کرد.
    در يک نگاه کلي، خوارج به‌عنوان جرياني با اصالت سياسي و نظامي شناخته مي‌شوند که در جريان حکميت، در مراحل پاياني پيکار صفين در سال ۳۷ هجري قمري شکل گرفتند.
    در تحليل اين ماجرا، بيش از همه بر سَبُک‌مغزي و ناداني آنان تأکيد شده است. اما با نگاهي دقيق‌تر به افکار و جريان قرّاء و تأثير آن بر جامعه، مي‌توان توضيح ملموس‌تر و دقيق‌تري براي پيدايش خوارج يافت.
    1. مباني نظري
    بعثت نبوي مسيري به سوي توسعه‌اي موزون و متعادل بر پاية توسعة ديني بود؛ اما با حاکميت خلفاي پس از پيامبر، اين مسير به سوي الگويي جديد و ناهمگون منحرف شد. 
    البته رسول خدا براي تداوم صحيح حيات جامعة ديني، «امامت» را به‌عنوان راهکار معرفي کرده بودند، اما سقيفه و اقدام برخي از ياران پيامبر در کنار زدن مقام امامت از جامعه و ايجاد مسندي جديد به نام «خلافت»، سبب پيدايش تحولي شد که مي‌توان از آن با عنوان «بحران در مديريت جامعة ديني» ياد کرد.
    توسعة دوران خلفاي سه‌گانه توسعه‌اي ناهمگون و مبتني‌بر عرف و استبداد رأي بود؛ زيرا اين توسعه با تکيه بر بنية عربي و نگاه قبيله‌اي توانست سرزمين‌هايي با پيشينة تمدني را فتح کند، اما در ايجاد نگاه معرفت ديني، تناسب لازم را فراهم نکرد. نتيجة چنين توسعة ناهمگوني، پديد آمدن گروه‌هايي با انديشه‌هاي انحرافي بود. خوارج نمونة عيني از امتزاج فرهنگ جاهلي و فرهنگ اسلامي با تأثيرپذيري از فرهنگ بيگانه‌اند و مي‌توان آنان را «ميوة بحران هويت» در جامعة آن عصر دانست.
    تحولات خلافت از دورة ابوبکر تا عثمان، حلقه‌اي از نظم و بي‌نظمي را طي کرده بود. بي‌قراري‌هاي واپسين سال‌هاي خلافت عثمان، زادة همان نظم و سياستي بود که در خلافت‌هاي پيشين طراحي و جهت‌دهي شده بود و البته نتيجة منطقي همان سياست‌ها نيز به شمار مي‌رفت. 
    از سوي ديگر، يکي از مفاهيم کليدي در اسلام، «امت» يا «تماميت مردم» است؛ يعني مجموعه‌اي از انسان‌هايي که امت جهان اسلام را شکل مي‌دهند و از يک گروه قومي، نژادي يا فرهنگي واحد تشکيل نشده‌اند. گسترش اسلام از طريق فتوحات سبب شد مردماني با پيشينه‌اي بسيار متفاوت از لحاظ قومي و فرهنگي، زير چتر امتي واحد قرار گيرند. 
    اين فتوحات افزون بر تغييرات ماهوي و اجتماعي، در اقتصاد و ثروت جامعه نيز تأثير شگرفي نهاد  و سبب شد فرهنگ و تمدن نوپاي اسلامي با تمدن‌هاي کهن و ديرپاي جهان در کنار يکديگر قرار گيرند. درآميختگي فرهنگي در اين دوره، واقعيتي اثبات‌پذير است.
    ورود انديشه و فرهنگ تمدن‌هاي مجاور موجب شد ذهن مسلمانان که هنوز به قوام و عمق معرفتي کافي نرسيده بود، در معرض نقد، چالش و دگرگوني قرار گيرد. نکتة تأسف‌بار اينجاست که تفکر نبوي مجال چنداني نيافت تا در اعماق جان مسلمانان نفوذ نمايد. پس از رحلت آن حضرت نيز با انحراف در جانشيني و تکيه‌ زدن خلفاي سه‌گانه بر مسند خلافت، «مديريت عرفي با لباس ديني» جايگزين «رهبري ولايي ايدئولوژيک»  شد. جامعه‌اي که بايد با معارف ديني و آموزه‌هاي اسلامي تغذيه مي‌شد، ناگهان با سيلي از انديشه‌هاي بيگانه روبه‌رو گرديد که نه‌تنها توان دفاعي کافي نداشت، بلکه در بنيان فکري و فرهنگي خود نيز دچار تحول و تزلزل گرديد.
    هر يک از تمدن‌هاي مجاور، وجهي از فرهنگ و انديشه داشتند که بر تفکر اسلامي تأثيرگذار شد. انديشه‌هايي همچون معتزله، تصوف و اسرائيليات (به‌ترتيب) برگرفته از فرهنگ يوناني ـ رومي، هندي و يهودي ـ يمني بودند.
    در کنار تمام اين مؤلفه‌ها، نبايد نقش نخبگان اجتماعي را در دگرگوني‌هاي فکري و سياسي ناديده گرفت. جامعه‌شناسان بر نقش‌آفريني اين طبقه تأکيد بسياري دارند و از قدرت و نقش آنها در تغييرات اجتماعي به صورت جدي ياد نموده‌اند. 
    نخبگان با ذهني پويا و برخورداري از دانش و اطلاعات وسيع، مي‌توانند نقشي مثبت يا منفي ايفا کنند، خواه موافق وضع موجود باشند يا مخالف آن. ضريب تأثيرگذاري آنان نيز بيش از افراد عادي است. در اين ميان، جريان قرّاء در دورة مد نظر، نمود بيروني يافته و بخشي از اين جريان، نقشي برجسته در شکل‌گيري افکار و جريان‌هاي بعدي داشته‌ که خود شاهدي است بر نفوذ آنان در جامعه.
    روش تحقيق در اين پژوهش، بر اساس ديدگاه گي‌روشه، به‌جاي آنکه مانند يک عکاس تنها لحظه‌اي از تاريخ را ثبت کند، همچون يک فيلم‌بردار، پديده‌هاي اجتماعي و حرکت انسان‌ها را در گذر زمان دنبال کرده است  تا چگونگي تأثيرگذاري آنها بر جامعه و ظهور آثارشان را آشکار سازد.
    2. خوارج از مفهوم تا پيدايش
    «مارقين» و «خوارج» به‌معناي گروه «بيرون‌رفته» و «خروج‌يافته»، عنواني است براي گروهي که در جنگ نهروان عليه اميرالمؤمنين جنگيدند. آنان در ابتداي جنگ صفين همراه سپاهيان اميرالمؤمنين بودند، ليکن ماجراي «حکميت» سبب شد بر امام بشورند و گروه سومي تشکيل دهند که با هيچ‌يک از طرفين همراه نبود. در نهايت، امام در منطقه‌اي به نام «نهروان»، ناچار به جنگ با اين گروه شدند و آنان را شکست دادند. 
    شکل‌گيري عنوان «مارقين» براي خوارج به‌سبب کاربرد اين واژه در سخنان اميرالمؤمنين است؛ چنان‌که دربارة آنان فرمودند: «أنا حَجيجُ المارقين»؛  من با خارج‌شدگان از دين احتجاج‌ مي‌کنم.
    همچنين اميرالمؤمنين در خطبة «شقشقيه»، آنگاه که به سه دسته از دشمنان خود که با ايشان جنگيدند، اشاره مي‌کنند، دربارة آنان مي‌فرمايند: «ومَرَقَتْ أُخْرَى»؛  و گروهي ديگر از مدار دين بيرون رفتند. اين عبارت اشاره به همين خوارج دارد. از ميان ۲۳۹ يا ۲۴۱ خطبه و ۴۸۰ يا ۴۸۸ حکمت موجود در نهج ‌البلاغه، دوازده خطبه و يک حکمت مربوط به مارقين است.
    براي اين جريان، افزون بر نام مشهور «خوارج»، عناوين ديگري نيز به‌کار رفته است؛ ازجمله:
    ـ «مُحکّمه»، برگرفته از شعار «لا حکم إلا لله» در مخالفت با حکميت؛ 
    ـ «حروريه»، اشاره به محلي که خوارج بدانجا رفتند؛ 
    ـ «مکفّره»؛ زيرا نخستين‌بار آنان مرتکب گناه کبيره را تکفير کردند؛ 
    ـ «اهل نهروان»؛ به‌سبب جنگ با آنان در اين منطقه؛ 
    ـ «بغات»، که در لغت، «بغي» به‌معناي سرکشي، نافرماني، فساد و ستم آمده  و در اصطلاح ديني، به کسي اطلاق مي‌شود که از اطاعت امام عادل خارج شود و اقدام مسلحانه کند. 
    در ابتدا، اميرالمؤمنين دربارة خوارج معتقد بودند: تنها با انتقاد و اعتراض لفظي و کلامي، عنوان «بغي» بر آنان صدق نمي‌کند؛  اما ظاهراً پس از شورش علني، اين عنوان بر آنها صدق کرده است. افزون بر همة اين مفاهيم، ظاهراً عنوان «شُراة» به‌معناي کساني که جان خود را به بهشت مي‌فروشند،  توسط خود آنان مطرح شده است.
    جريان خوارج در تاريخ اسلام به‌عنوان گروهي شورشي شناخته مي‌شود که در زمان اميرالمؤمنين و معاويه پديدار شدند. چنان‌که منابع تاريخي نيز ذکر کرده‌اند، پيدايش خوارج در جامعة اسلامي به جنگ صفين و فتنة عمرو عاص بازمي‌گردد. زماني که سپاه اميرالمؤمنين در آستانة پيروزي بود، با حيلة عمرو عاص، قرآن‌ها بر سر نيزه‌ها رفت و گروهي از ميان سپاه امام گفتند: «ما با اهل قرآن، جنگ نمي‌کنيم».  آنان نه‌تنها بر خواستة خود پافشاري کردند، بلکه در مقابل امام ايستادند و عليه او شوريدند. 
    بااين‌همه، بايد ميان لحظة ظهور خوارج و زمينه‌هاي شکل‌گيري آنان تفاوت نهاد. ريشه‌هاي اين جريان را بايد در سال‌ها پيش از جنگ صفين جست‌وجو کرد؛ زيرا خوارج يک جريان فکري بودند که در دورة خلافت خلفا شکل گرفتند و نتيجة آن در صفين نمايان شد.
    نظريه‌هايي در خصوص خاستگاه سياسي، فکري و اجتماعي خوارج مطرح شده که ازجمله عبارت‌اند از:
    ـ آموزه‌هاي مندرج در قرآن و سنت پيامبر که طبقة قُرّاء نقش اصلي را در پيدايش اين جريان داشتند.
    ـ فکر، فرهنگ و ساختار قبيله‌اي اعراب بدوي؛
    ـ افکار و سنت‌هاي سياسي ـ فکري غير اسلامي که بر ذهن و انديشة قبايل عرب تأثير گذاشته بود. 
    اگرچه اين نظريه‌ها در پيدايش اين جريان فکري تأثيراتي داشته‌اند و خاستگاه فکري و ماهيت اجتماعي خوارج از هرکدام از موارد بالا متأثر بوده، اما به‌نظر مي‌رسد نقش طبقة قُرّاء در روند تحولي اين جريان از همه برجسته‌تر است؛ موضوعي که در ادامه بررسي مي‌گردد:
    3. قرّاء؛ جريان فرهنگي تأثيرگذار
    واژة «قرّاء»، جمع «قاري» به‌معناي خوانندة قرآن با لحن خوش است.  با اين حال، به نظر مي‌رسد مقصود از اين واژه، تنها تلاوت‌کنندة آيات نبوده، بلکه عالمان قرآن و دين در قرون نخستين را نيز شامل مي‌شده است. 
    درواقع، قرّاء کساني بودند که نسبت به شيوة قرائت قرآن و مفاهيم ابتدايي آن، آگاهي و تجربه داشتند و در جامعه، به‌عنوان «حاملان قرآن» شناخته مي‌شدند. آنان شماري از صحابه بودند که در حفظ قرآن و مهارت‌هاي وابسته به آن شهرت داشتند و در اين زمينه به مقام استادي رسيده بودند. قرّاء بخش مهمي از دانش خود را به‌صورت تجربي و خودآموخته کسب کرده و عمدتاً از حافظه‌اي نيرومند برخوردار بودند. همين ويژگي‌ها آنان را در جايگاه خواص فرهنگي جامعه قرار مي‌داد.
    پيامبر اکرم در دوران خود، اهتمام ويژه‌اي به آموزش قرآن داشت؛ چنان‌که از عبدالله بن مسعود نقل شده است: پيامبر ده آيه به ما مي‌آموختند و سپس آنها را شرح و تفسير مي‌کردند.  با اين روش، افراد قرآن را همراه با معنا، تفسير و آشنايي تدريجي با احکام و معارف آن فرامي‌گرفتند. 
    با آغاز سياست «منع کتابت حديث» در دوران خلفا، اين شيوه به حفظ و قرائت صرف قرآن، بدون پرداختن به تفسير و معناي آيات تبديل شد. شعار اصلي اين جريان، تعبير «حسبنا کتاب الله»  بود که با ظرافت و هوشمندي مطرح شد. با گسترش تفکر عمر مبتني‌بر همين شعار، قرائت ظاهري و فهم حداقلي قرآن رواج چشمگيري يافت. وي بر ترويج همين نوع قرائت تأکيد داشت و مي‌گفت: «صداي تلاوت قرآن بايد از خانه‌هاي مسلمانان همچون آواز زنبوران در کندويشان شنيده شود». 
    خلافت تنها به ترويج ظاهرخواني بسنده نکرد، بلکه پرسش از معنا و تفسير قرآن را برنمي‌تافت. از عمر بن خطاب نقل شده است: «قرآن را به حال خود بگذاريد و آن را تفسير نکنيد». 
    اين ممانعت تا جايي پيش رفت که وقتي فردي به نام صبَيع بن عَسَل تميمي علاقة خود به فهم قرآن را اظهار داشت و از تفسير برخي آيات پرسش کرد، توسط عمر بن خطاب آماج ضرب و شتم قرار گرفت و مجبور به توبه شد. او تنها زماني آزاد گرديد که سوگندهاي مکرر ياد کرد که ديگر از آيات سؤال نخواهد کرد. 
    بدين‌گونه، انديشة قرائت صرف بدون تفسير، جايگاه اجتماعي تازه‌اي به برخي افراد بخشيد. آنان خود را حاملان کتاب آسماني مي‌پنداشتند و در عرصة دين، مدعي جايگاه رفيع بودند. اين نوع تلقي از قرآن، سبب برجسته شدن قرّاء در جامعة اسلامي شد.
    به‌تدريج، جريان قرّاء به‌عنوان طبقه‌اي فرهنگي مشخص، در تاريخ علوم ديني، عرصة فرهنگ و حتي در تحولات سياسي، نمايان شد. اصطلاح «قرّاء» نيز در ‌ظاهر، ارزشي عاطفي پيدا کرد. 
    در روزگار نخستين خلفا، فعاليت اين افراد بيشتر معطوف به حفظ و قرائت قرآن بود، هرچند در ميان خود آنان نيز اختلافاتي در ديدگاه و رويکرد وجود داشت. 
    بااين‌همه، بخشي از قرّاء در دوران اميرالمؤمنين از ياران آن حضرت بودند؛ قارياني مانند مالک اشتر، قيس بن سعد همداني و عمرو بن حمق خزاعي که تمايلات اعتقادي عميق‌تري داشتند. اما در اين پژوهش، مراد از «جريان قرّاء» کساني هستند که در زمرة ياران و شيعيان اميرالمؤمنين جاي نمي‌گيرند.
    هرچند قرّاء در مسائل سياسي نيز حضوري داشتند، اما عمدتاً در مقام رهبران انديشه و کارگزاران فرهنگي شناخته مي‌شدند که افزون بر تأثير سياسي، در ابعاد فرهنگي جامعه نيز نقش‌آفرين بودند. حضور آنان در سرزمين‌هاي تازه‌فتح‌شده، در فرايند جامعه‌پذيري اسلامي و آشنايي مردم با مفاهيم ديني نقشي مهم داشت. جريان قرّاء پس از پيامبر اکرم، در تعامل با حکومت‌ها و خلفا، گاه نقش حمايتي و مشروعيت‌بخش ايفا مي‌کرد که به تثبيت قدرت سياسي مي‌انجاميد و گاه با نقش اعتراضي و انتقادي به مقابله با قدرت مي‌پرداخت.
    قرّاء همچنين گروهي از زاهدان جامعة اسلامي بودند و بسياري از مردم شيوة زيست ديني آنان را الگو قرار مي‌دادند. 
    در دورة اميرالمؤمنين، اين جريان با اتکا به آموزه‌هاي ديني خود،  دست‌کم به دو دسته تقسيم مي‌شد:
    ۱. قرّاءِ همسو با امام (شيعيان قاري)؛
    ۲. قرّاءِ غيرهمسو که موضوع مطالعة اين پژوهش‌اند.
    4. مقايسة تطبيقي تفکر قرّاء و خوارج
    پس از معرفي اجمالي قرّاء و خوارج، اکنون به بررسي سير تحول جريان قرّاء به سوي خارجي‌گري و ظهور خوارج از دل اين جريان مي‌پردازيم. مقايسة تطبيقي ميان انديشه‌هاي اين دو گروه، مي‌تواند نقش مهمي در اثبات فرضية پژوهش ايفا کند. ازهمين‌رو، در ادامه، نشانه‌هاي ظهور خوارج از متن تفکر قرّاء ذکر خواهد شد:
    1-4. سطحي‌نگري در ‌فهم دين
    سطحي‌نگري در فهم دين، پديده‌اي نگران‌کننده در جوامع ديني به‌شمار مي‌آيد؛ پديده‌اي که مي‌تواند پيامدهاي منفي فراواني بر باورها و رفتارهاي ديني افراد بر جاي گذارد.
    لغزش خلفاي سه‌گانه و بي‌خبري و بي‌مبالاتي نسبت به مسائل ديني موجب شد تا بخش گسترده‌اي از مسلمانان از آموزه‌هاي بنيادين دين بي‌بهره بمانند. به‌تدريج، گروهي از مسلمانان با آگاهي اندک از قرآن و سنت نبوي، در قامت خواص تأثيرگذار در امت اسلامي ظاهر شدند.
    آنان از قرآن، جز معناي تحت‌اللفظي، و از نماز و روزه، جز مجموعه‌اي از اعمال خشک و بي‌روح، بهره‌اي نداشتند. با اين حال، ادعاي دينداري شديد داشتند و تفسيرهاي نادرستي از دين ارائه مي‌کردند. بيشتر قرّاءِ عراق که در زمرة چهره‌هاي ديني زمان خود محسوب مي‌شدند، از اين دسته بودند. 
    قرّاء تا حد زيادي از اصول معرفتي و مفاهيم بنيادين اسلام بيگانه بودند. از تفسير آيات ناآگاه، و گاه حتي از درک معناي آنها ناتوان. شگفت آنکه برخي از ايشان، خود را متدين‌تر از اميرالمؤمنين مي‌دانستند و گاه به آن حضرت درس تفسير مي‌دادند!
    برخي از افراد اين جريان که در کنار اميرالمؤمنين بودند و صرفاً قاري محسوب مي‌شدند، با دانش اندک خود از احکام دين، مکرر به ايشان اعتراض مي‌کردند.
    شيخ مفيد در اين‌باره مي‌نويسد: پس از شکست اصحاب جمل، برخي از قرّاءِ سپاه امام از ايشان خواستند که اموال، زنان و فرزندان بصري‌ها را ميان آنان تقسيم کند؛ اما امام نپذيرفتند. آنگاه توضيح دادند که آنان بر اساس موازين اسلامي، از اهل بغي و فساد در حکومت اسلامي‌اند، نه کفار حربي، و بنابراين مصادرة اموال ايشان جايز نيست. 
    اين گزارش به‌خوبي پرده از ناآشنايي اين گروه با ماهيت احکام اسلامي برمي‌دارد. اميرالمؤمنين در يکي از خطبه‌هاي خود، با کنايه به بي‌اعتنايي برخي حاملان قرآن به دستورات الهي اشاره کرده، مي‌فرمايند: «حاملان قرآن نسبت به آن بي‌تفاوت‌اند، و حافظان قرآن، آن را از ياد برده‌اند». 
    مقصود آن حضرت اين بود که حاملان قرآن به مقتضاي آن عمل نمي‌کنند و حافظان آن نيز هنگام عمل، تعاليم آن را فراموش مي‌کنند. از منظر ايشان، چنين افرادي با وجود علم، گرفتار جهلي مهلک‌اند: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَايَنْفَعُهُ». 
    اميرالمؤمنين چنين شخصيت‌هايي را اين‌گونه براي مردم معرفي مي‌کنند: «مردي که مجهولاتي را به هم بافته و در ميان انسان‌هاي نادان، جايگاهي براي خود يافته است؛ در تاريکي‌هاي فتنه فرورفته و از صلح و صفا نابيناست. آدم‌نماها او را عالم مي‌نامند، درحالي‌که عالم نيست». 
    اين سطحي‌نگري و کج‌فهمي ديني شاخصة بارز خوارج نيز بود. آنان بر اساس برداشتي قشري، خشک و ظاهرگرا، به دين نگريستند و عبادتي بي‌روح را پيشه ساختند. پيامبر اکرم پيش‌تر ظهور خوارج را پيش‌بيني کرده و فرموده بودند: «گروهي مي‌آيند که به روش انسان‌هاي نيکوکار سخن مي‌گويند و قرآن مي‌خوانند؛ اما قرآن از حنجره‌شان فراتر نمي‌رود. از دين خارج مي‌شوند؛ چنان‌که تير از کمان بيرون مي‌رود». 
    خوارج در تشخيص مسير حق ناتوان بودند و اين يکي از مهم‌ترين ضعف‌هاي فکري آنها بود. گرچه در طلب حق بودند، اما به‌ خاطر موقعيت فرهنگي و سياسي نوپاي خود و آنکه بيشترشان در زمرة صحابه جاي نداشتند، از تعاليم عميق قرآن و سنت بي‌خبر بودند.
    تمسک آنان به قرآن، از سر ظن و گمان شخصي بود. ازاين‌رو از معيارها و اصول دين، و حتي مباني عقلاني فراتر رفتند و فهم ديني شخصي و ظاهربينانه را مبناي موضع‌گيري‌هاي سياسي و فکري خود قرار دادند و بر آن سرسختانه پافشاري کردند. 
    خوارج به ظاهر الفاظ متون مقدس استناد مي‌کردند، اما به باطن و معاني ژرف آنها دست نمي‌يافتند. اين‌ نوع نگرش سطحي در ميان برخي از قرّاء نيز مشاهده مي‌شد، به‌ويژه کساني که بر قرائت درست تمرکز داشتند، اما از فهم عميق مفاهيم ديني بي‌بهره بودند.
    2-4. التقاط فکري و دين‌ورزي متعصبانه
    «التقاط فکري» و «دين‌ورزي متعصبانه» به‌مثابة دو پديده در جامعة ديني، مي‌توانند تأثيرات عميق و منفي بر اعتقادات و رفتارهاي افراد بر جاي بگذارند. اين دو مفهوم ارتباطي تنگاتنگ با يکديگر دارند و مي‌توانند زمينه‌ساز انحراف از مسير صحيح دين و ايجاد تفرقه در جامعه شوند. فهم دين بدون معيار و مرجع قابل اعتماد، بستري براي ورود هرگونه تعبير و تفسير خودسرانه به عرصة دين‌شناسي فراهم مي‌سازد و مقولة التقاط از همين‌جا رخ مي‌نمايد. 
    شيوة دين‌ورزي عامة مردم در عصر مورد بحث، نشان مي‌دهد که آنچه جريان قرّاء به ‌نام «دين» انجام مي‌داد، تا چه اندازه با حقيقت آموزه‌هاي ديني ارتباط داشت و تا چه اندازه بازتاب انديشة شخصي يا متأثر از منابع غيرديني بود.
    اميرالمؤمنين که شناخت ژرفي از عصر خود داشتند، با هشدار نسبت به رواج احاديث متعارض، کوشيدند تا جريان قرّاء را که عالمان ديني روزگار تلقي مي‌شدند، نسبت به پديدة «جعل حديث» و آشفتگي حديثي آگاه سازند. ازاين‌رو در خطبه‌اي فرمودند: «احاديثي که در دسترس مردم است، هم حق است و هم باطل، هم راست است و هم دروغ، هم ناسخ است و هم منسوخ، هم عام است و هم خاص، هم محکم است و هم متشابه، هم احاديثي است که به‌درستي ضبط شده و هم آنهايي که با گمان و حدس روايت گرديده است. در روزگار پيامبر چنان دروغ‌ به آن حضرت نسبت داده شد که ايشان برخاستند و فرمودند: هرکس از روي عمد به من دروغ ببندد، جايگاه او در آتش است». 
    اشارات امام به خطر عالم بي‌عمل،  توصيف نشانه‌هاي عالم ربّاني  و عالمان بردبار،  و نکوهش جاهل عالم‌نما   را بايد تلاش‌هاي ايشان در جهت تبيين معيارهاي عالم حقيقي و هشدار نسبت به عالمان‌نمايان در جامعة اسلامي دانست. خوارج نخستين جريان فکري در ميان مسلمانان بودند که تفسيري نادرست از ايمان ارائه دادند. 
    آنان هيچ مبناي صحيح ديني در انديشه، رفتار و کنش‌هاي خود نداشتند. ايمان ايشان مبتني‌بر تعصب ديني کورکورانه و حساسيت افراطي در پذيرش آراء ديني بود ـ که نتيجة فقدان پيوند حقيقي و قلبي آنان با اسلام محسوب مي‌شود.
    کليد فهم رفتار خوارج را بايد در روزگار خلفاي پيش از اميرالمؤمنين جست؛ زيرا اين خلفا توجه لازم به پرورش انسان بر پاية تعاليم ديني نداشتند و ارزش‌هاي اسلامي در جان نسل تازة‌ مسلمانان نهادينه نشد. از سوي ديگر، جهل سرکش، روح قبيله‌گرايي و مفاهيم جاهلي آميخته با خواسته‌هاي نفساني و منافع فردي، دين را براي آنان به ظاهري بي‌محتوا و شعارگونه تبديل ساخت. 
    نسلي وارد اسلام شد که درحالي‌که در رفتارشان نشانه‌هاي جاهليت، ساده‌انگاري و خشونت ديده مي‌شد، در عمل نيز با تعصبي ديني شديد برخورد مي‌کردند. آنان نه‌تنها به سخن مخالف گوش نمي‌دادند، بلکه هيچ رأي و نظر مخالفي را نيز برنمي‌تابيدند؛ زيرا تنها خود را اهل حق مي‌پنداشتند. ازاين‌رو در گفتار و رفتار، با خشونت و لجاجت وارد بحث و جدل مي‌شدند؛ جدلي آمرانه که در آن، مجالي براي اظهار نظر غيرهمسو وجود نداشت. 
    ظهور خوارج زاييدة جهل، غرور، فريب، و بي‌انگيزگي ديني و وجداني بود. سبک‌سري و بي‌خردي ايشان، آنان را به افراط‌گرايي، موضع‌گيري‌هاي متناقض و ارائة آراء متباين کشاند.  درواقع آنان مي‌کوشيدند تا اسلام را به سطحي‌نگري و مساوات‌گرايي بدوي بازگردانند. 
    طبيعي است که وقتي عبادت از شعور، تأمل و بينش جدا شود، تنها به مجموعه‌اي از حرکات و اعمال تقليل مي‌يابد، بي‌آنکه پيوندي با جان و باور آدمي داشته باشد. در چنين حالتي، فرد گمان مي‌کند که رنج و زحمتي کشيده و مستحق پاداش است، درحالي‌که تنها جسم خويش را خسته کرده و دچار عُجب شده است. اين عُجب، بي‌شک راهي به هلاکت و سقوط معنوي مي‌گشايد. 
    «التقاط فکري»، «دين‌ورزي تعصبي» و «آشفتگي در انديشه» را بايد سه شاخص مهم دانست که در هر دو جريان قرّاء و خوارج به‌خوبي قابل مشاهده است.
    3-4. تقديس خود و تکفير ديگران
    تقديس خود و تکفير ديگران ازجمله مسائلي است که در جوامع ديني، به‌ويژه در اسلام، همواره موضوع بحث و انتقاد قرار گرفته است. اين پديده‌ها مي‌توانند به تفرقه، خشونت و انحراف از اصول اصلي دين بينجامند.
    قرّاء، به‌مثابة بخشي مهم از نخبگان و خواص جامعة اسلامي، در تحولات سياسي و اجتماعي عصر حکومت اميرالمؤمنين نقش‌آفرين بودند و به‌طور طبيعي از اعتبار و احترام فراواني نزد توده‌ها برخوردار بودند. 
    آنان روشنفکران جامعة اسلامي محسوب مي‌شدند و حضورشان در مسائل اجتماعي و سياسي به اواخر دورة عثمان بازمي‌گردد،  به‌گونه‌اي‌که رفتار نادرست عثمان با ايشان، بر کاهش محبوبيت خليفة سوم افزود. 
    در موارد متعدد، تأثيرگذاري قرّاء در جامعه، بر پاية سلايق شخصي و نه معيارهاي ديني صورت مي‌گرفت، و اين واقعيت در گزارش‌هاي آن دوره نيز منعکس شده است؛ ازجمله، ذهبي در تاريخ اسلام روايت کرده که عبدالله بن خبيق از فضيل نقل مي‌کند: «از قرّاء دوري کن؛ زيرا اگر دوستدارت باشند، تو را با آنچه نداري مدح مي‌کنند، و اگر از تو ناخشنود باشند، عليه‌ تو شهادت مي‌دهند ـ و از آنان نيز پذيرفته مي‌شود». 
    اين گزارش، جايگاه تأثيرگذار قرّاء و معيارهاي شخصي و نه الهي آنان را به‌روشني نشان مي‌دهد.
    از منظر شخصي معاويه، قرّاء «تازه‌به‌دوران‌رسيده‌هاي طماع و حق‌ناشناس» بودند؛ افرادي که به گمان او، به‌ظاهر مردم را با احکام قرآن مخاطب قرار مي‌دادند؛ اما در باطن، منشأ فتنه بودند و چشمان ايشان بر اموال اهل ذمه دوخته شده بود. 
    ازاين‌رو واکنش آنان به اقدام معاويه در بالا بردن قرآن و تغيير موضع‌شان قابل فهم است؛ زيرا پيشنهاد صلح معاويه، نه به اميرالمؤمنين و نه به پيروان ايشان، بلکه مستقيماً قرّاء و عراقيان را مخاطب قرار داده بود. 
    تداوم فرهنگ جاهلي و ويژگي‌هاي بدوي، همراه با فقدان تربيت ديني، خشونت ناشي از جنگ‌ها، و فضاي شک و ترديد بر ذهن جامعة عربستان، زمينه را براي ظهور يک جريان ريشه‌دار فکري در قالب خوارج فراهم کرد  و سبب شد تا در فضاي غبارآلوده و فتنه‌آميز نبرد صفين، به يکباره اين جريان فکري و فرهنگي ريشه‌دار در جريان «حکميت» پديدار شود.
    ازآن‌رو که در آموزه‌ها و عملکرد نخستين خوارج مخالفتي با اصل «ضرورت وجود حکومت» ديده نمي‌شود،  پژوهشگران بر اين باورند که ميان نظام اجتماعي قبيله‌اي ـ که در ميان برخي از افراد تحت فرمان اميرالمؤمنين رواج داشت ـ و خاستگاه اولية خارجي‌گري، ارتباط وثيق و ساختاري وجود دارد. 
    افزون بر اين، مشکل خوارج را بايد در بافت فرهنگي، ديني و ناتواني آنان در درک صحيح از دين جست‌وجو کرد. به‌درستي، محققان وقتي ويژگي‌هاي آنان را برمي‌شمارند، «فهم اندک از دين» و «جهل ساختاري» را ذکر مي‌کنند  و معتقدند: افراط‌گرايي خوارج معلول زمينه‌هاي فکري، فرهنگي، اجتماعي و حتي رواني جامعة اسلامي پس از پيامبر بود. 
    برخي از نظريه‌ها، پيدايش خوارج را به سه عامل «ناپايداري در انديشة ديني»، «عصبيت قبيله‌اي»، و «گرايش به جبرگرايي» نسبت داده‌اند.  اميرالمؤمنين نيز آنان را «مردماني سبک‌مغز، سفيه و نادان» معرفي کرده‌اند. 
    رويکرد اساسي خوارج شکل خاصي از سلفي‌گري بود؛ يعني نگرشي که تفسير ديني را بدون رجوع به سنت و عترت جايز مي‌دانست. ازجمله شخصيت‌هايي که اين مسير را در تاريخ اسلام گشود، عمر بن خطاب بود که با جملة مشهور «حسبنا کتاب الله»  باب چنين نگرشي را گشود.
    در مجموع، جريان خوارج را بايد محصول امتزاج فرهنگ جاهلي، آموزه‌هاي سطحي‌شدة اسلامي و نفوذ فرهنگ بيگانه دانست که در منابع، غالباً از آنها با عنوان «فاقدان بصيرت ديني» شناخته مي‌شود. 
    در سنت مطالعات ديني، اغلب به خوارج به‌مثابة «فرقه‌اي با اختلاف عقيدتي» نگاه مي‌شود،  درحالي‌‌که اساساً گفتماني که آنان بنا نهادند، مبتني‌بر تفکري بود که در عصر خلفا پايه‌ريزي شده بود. به‌عبارت دقيق‌تر، شکل‌گيري خوارج تنها يک اختلاف نظامي نبود، بلکه محصول تکامل نوعي انديشة ظاهربين و قشري‌گرا در ميان مسلمانان بود؛ جرياني که در دوران خلافت اميرالمؤمنين، بستري براي بروز پيدا کرد. 
    مشکل اصلي آنها اين بود که اصول، مباني و ارزش‌هاي اسلامي را بر اساس قرآن و سنت نبوي نمي‌شناختند. بنابراين، به خاطر فقر ريشه‌هاي معرفتي و نبود فهم عميق از اسلام ـ خواسته يا ناخواسته ـ به سمت برداشت‌هاي شخصي، ظن‌آلود و ناپايدار از قرآن و سنت سوق يافتند؛ برداشت‌هايي که اغلب در خدمت منافع گروهي يا فردي‌شان بود.
    4-4. تکية افراطي بر ظاهر قرآن
    تکية افراطي بر ظاهر قرآن به‌معناي استناد صرف به معاني لفظي آيات، بدون توجه به باطن، زمينه‌هاي تاريخي و شرايط اجتماعي آنهاست. اين نوع نگرش مي‌تواند به سوء‌ فهم‌هاي جدي در فهم دين و احکام شرعي منجر شود و حتي زمينه‌ساز برداشت‌هاي نادرست، تفرقه و خشونت گردد.
    مهم‌ترين ويژگي قرّاء در پاسداري از ميراث اسلامي، حفظ و صيانت متن قرآن بود. ازهمين‌رو، اصرار بر قرائت ظاهري قرآن، رويکرد اصلي آنان محسوب مي‌شد. قرّاء افرادي ظاهربين بودند که تنها به پاسداشت حرمت صوري قرآن توجه داشتند و از درک شرايط و مقتضيات زمان ناتوان بودند.
    بيشتر خوارج نيز از همين قرّاء و کساني بودند که به ظاهر اهل قرآن و نماز بودند. برخي از آنان (مانند عبدالله بن وهب راسبي که بعدها در زمرة خوارج درآمد) در برابر اميرالمؤمنين قيافه‌اي مصلحانه به خود مي‌گرفت، و حال آنکه جز روخواني، بهره‌اي از قرآن نداشت، اما به آن حضرت درس تفسير دين مي‌آموخت! 
    چون خوارج افرادي ديندار و به‌ظاهر و قرآن‌خوان بودند، اميرالمؤمنين هنگام اعزام عبدالله بن عباس براي مناظره با آنان، توصيه کردند که از تمسک به قرآن بپرهيزد؛ زيرا قرآن داراي معاني و وجوه گوناگون است و قابليت حمل بر تفاسير مختلف دارد. 
    خوارج به ظاهر قرآن استناد مي‌کردند و از ورود به باطن معاني عاجز بودند. ازهمين‌رو اميرالمؤمنين تمايز موضع خود را اين‌چنين نظريه‌پردازي کردند: «پيامبر با دشمنان بر سر تنزيل قرآن مي‌جنگيدند، ولي من با دشمنان بر سر تأويل قرآن مي‌جنگم». 
    بدين دليل، آن حضرت در مناظره با خوارج از تمسک به قرآن خودداري مي‌کردند و اين کار را بي‌ثمر مي‌دانستند و در عوض، با سيره و عملکرد پيامبر اکرم احتجاج مي‌نمودند که از تأويل به‌دور و براي ذهن‌هاي سطحي‌نگر مجالي براي لفاظي باقي نمي‌گذاشت. 
    برخي از اين افراد، حتي قرآن را به گردن مي‌آويختند و در ميدان جنگ با امام مي‌ايستادند. چنان‌که در جنگ جمل، پس از پايان نبرد، اميرالمؤمنين در عبور از ميان کشته‌ها، جسد کعب بن سور قاضي را ديدند که قرآن به گردن آويخته بود. حضرت فرمودند: «قرآن را برداريد و در جاي پاک بگذاريد!» 
    قرّاء که مشغول حفظ و قرائت قرآن بودند، غالباً در دام تفکرات سطحي گرفتار شده بودند، و اين امر در ميان خوارج بيشتر نمود داشت. آنان به تفسيرهاي ظاهري و بدون عمق از آيات قرآن تمسک مي‌جستند. خوارج به سبب فقدان فهم عميق ديني، در داوري دربارة ديگران دچار اشتباهات فاحش مي‌شدند و گناهکاران را کافر مي‌دانستند. 
    فقدان توجه به فهم حقيقي قرآن، از معضلات جامعة دوران اميرالمؤمنين بود. ازاين‌رو حضرت مي‌کوشيدند تا روش صحيح بهره‌گيري از قرآن را به مردم آموزش دهند؛ چنان‌که فرمودند: کتاب خدا را به شما آموختم و راه احتجاج را نشان دادم. آنچه را نمي‌دانستيد به شما شناساندم و دانشي را که بر کام‌تان خوشايند نبود، جرعه‌جرعه نوشاندم: «قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ، وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ، وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ، وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُم‏». 
    در خطبه‌هاي ديگر نيز، امام به ويژگي‌هاي قرآن ، دعوت به رجوع به قرآن  و پرهيز از تفسير نادرست و دروغين قرآن  اشاره کرده‌اند، که همگي در همين زمينه قابل تحليل‌اند.
    ۵-۴. آشفتگي ذهني و ترديد در گفتار و رفتار
    آشفتگي ذهني و ترديد در رفتار قرّاء و خوارج، به‌مثابة يک پديدة رواني و اجتماعي در تاريخ اسلام ـ به‌ويژه در دوران نخستين پس از ظهور اسلام ـ قابل بررسي است. اين دو ويژگي به‌وضوح در خصلت‌ها و عملکردهاي خوارج مشاهده مي‌شود و تأثيرات عميقي بر باورها و کنش‌هاي آنان نهاده است.
    قرّاء به‌طور طبيعي، در معادلات سياسي عصر اميرالمؤمنين نقش داشتند؛ گاه در کنار امام بودند و گاه مانند «قاعدين»، آن حضرت را تنها مي‌گذاشتند. افزون بر قرّاء تندروي عراق که همراه امام بودند، به قرّاءِ ميانه‌رو عراق همچون ابن‌مسعود نيز اشاره شده است که رياست آنان با عبيده سلماني بود. 
    اين گروه در جريان جنگ صفين از امام درخواست کردند تا در حاشية سپاه عراق باشند تا هرگاه يکي از دو طرف مرتکب «بغي» شد، آنان عليه او وارد جنگ شوند؛  رويکردي که شباهت زيادي به قاعدين داشت.
    در کنار اين دو گروه، قرّاء شام قرار داشتند که آنان نيز تلاش مي‌کردند مانع آغاز جنگ شوند. برخي از آنان، همچون ابومسلم خولاني، براي برقراري صلح گام‌هايي برداشتند.  شايد وجود قاريان قرآن در هر دو سپاه، همراه با اشتراک آنان در احترام به قرآن و ترديد نسبت به جنگ با اميرالمؤمنين، موجب شد معاويه و عمرو عاص با بهره‌گيري از حيلة قرآن بر سر نيزه‌ها، اين طيف فراوان را دچار شک کنند و در خدمت منافع خود به‌کار گيرند. 
    اين افراد نه‌تنها کمکي مؤثر به اميرالمؤمنين در دوران خلافت نداشتند، بلکه در موارد متعددي موجب تزلزل صفوف مسلمانان مي‌شدند. به‌عبارت دقيق‌تر، حضور قرّاء از عوامل تشديد نظام‌ناپذيري کوفيان بود که در نهايت، به تضعيف ارتباط مردم با امام انجاميد.
    اين جريان، قابل اعتماد نبود؛ چنان‌که در ماجراي صفين، همين جمع از قرّاء امام را به حکميت واداشتند و مصرانه خواستند که ابوموسي اشعري به‌نمايندگي از سپاه عراق معرفي شود. دليل آنها اين بود که وي پيش‌تر آنان را از شرکت در جنگ برحذر داشته بود. 
    پس از ماجراي حکميت، برخي از افراد اين جريان از امام جدا شدند. مسعودي گزارش مي‌دهد که دوازده‌هزار تن از سپاه امام، که شماري از آنان قرّاء بودند، راه خود را جدا کردند. 
    ياران و شاگردان عبدالله بن مسعود، يکي از قرّاء برجسته و اصحاب پيامبر، هنگام حرکت به‌سوي صفين به امام گفتند: «ما همراه تو مي‌آييم، اما در لشگرگاه تو نخواهيم ماند، بلکه جداگانه منزل مي‌کنيم تا ببينيم کار تو با شاميان به کجا مي‌رسد. آنگاه اگر تو يا آنان مرتکب خطا يا فسادي شديد، عليه خطاکار اقدام خواهيم کرد». 
    برخي ديگر از ياران ابن مسعود، حتي حاضر به اين اندازه همراهي نيز نشدند و گفتند: «اي امير مؤمنان! با آنکه بر فضل و برتري تو آگاهي داريم، در اين جنگ مردّديم. نه تو، نه ما و نه مسلمانان از وجود کساني براي پيکار با دشمنان خارجي بي‌نياز نيستيم. پس ما را به‌سوي مرزها بگمار تا آنجا باشيم». 
    اميرالمؤمنين تا جاي ممکن با اين جريان مدارا مي‌کردند و کوشيدند تا آنان را با شيوة درست انديشيدن و فهم دقيق قرآن و احکام دين آشنا سازند. ازهمين‌رو، آن حضرت به نکوهش اهل رأي و عالماني پرداختند که در احکام قطعي دين دچار اختلاف مي‌شدند. 
    از ويژگي‌هاي برجستة خوارج نيز ترديد، آشفتگي ذهني و رفتارهاي متناقض بود. آنان ساختاري فکري و بينشي استوار نداشتند و در موقعيت‌هاي مختلف، رفتاري همراه با ناپايداري و تضاد نشان مي‌دادند؛ رفتارهايي که حتي با معيارهاي پايه‌اي دين سازگاري نداشت.
    خوارج داراي انديشه‌اي متزلزل بودند که «شک و تزلزل فکري» بارزترين ويژگي آنان بود. آنان به نظريات خويش اعتماد نداشتند و ايمان آنان فاقد پشتوانة معرفتي و استواري عقلاني بود. 
    خوارج مي‌کوشيدند «تعصب ديني» را شاخصة اصلي خود معرفي کنند؛ اما عملکرد آنان مملو از خشونت، قساوت، و ارتکاب محرمات فجيع بود. براي نمونه، در روايتي آمده است: آنان عبدالله بن خباب بن أرَت و همسر باردارش را در مسير بصره به کوفه، پس از دادن امان، دستگير کردند. از او خواستند حديثي از پيامبر نقل کند. عبدالله گفت: پدرم از رسول خدا روايت کرده است: «پس از من فتنه‌اي پديد مي‌آيد که دل‌هاي مردمان در آن مي‌ميرند؛ چنان‌که بدنشان مي‌ميرد؛ شب مؤمن‌اند و روز کافر».
    اين حديث براي آنان ناخوشايند بود. گفتند: «تو را چنان خواهيم کشت که هيچ‌کس پيش از تو چنين کشته نشده باشد!» سپس دستان او را بستند و همراه همسر باردارش، او را به پاي درخت خرمايي آوردند. در اين هنگام، خرمايي افتاد و يکي از خوارج آن را خورد. دوستان وي اعتراض کردند که چگونه بدون اجازه خرما مي‌خوري؟ مرد، خرما را از دهان بيرون انداخت. سپس فردي از آنان، خوکي از اهل ذمه را کشت. ياران وي معترض شدند. قاتل نزد صاحب خوک رفت و او را راضي کرد! اما در ادامه، همان گروه عبدالله و همسر باردارش را به شکلي فجيع به قتل رساندند. 
    اين تضادها نشان مي‌دهد که آشفتگي ذهني و ترديد در گفتار و رفتار قرّاء و خوارج، برخاسته از تفسيرهاي سطحي و سختگيرانه از دين و ناتواني در انطباق آموزه‌هاي ديني با واقعيت‌هاي سياسي و اجتماعي بود. چنين ويژگي‌هايي سبب مي‌شد که اين گروه‌ها در مواجهه با مسائل پيچيده دچار نوسان، سردرگمي و گاه رفتارهاي افراطي و متضاد شوند.
    نتيجه‌گيري
    شکل‌گيري، ظهور و پيدايش خوارج بر بستر تفکر قرّاء صورت گرفت و اين جريان در يک سير تحولي، به‌تدريج به سوي خارجي‌گري متمايل شد. درواقع، مهم‌ترين عامل پيدايش خوارج را بايد در حضور جريان قرّاء در جامعة اسلامي جست‌وجو کرد؛ زيرا قرّاء در دوران خلفاي نخست، موقعيت ممتازي در ميان مسلمانان يافتند و از خواص و نخبگان جامعة اسلامي محسوب مي‌شدند. آنان با تکيه بر اين جايگاه، تأثيراتي جدي بر افکار و رفتار جامعة مسلمان برجاي نهادند.
    سير تحول انديشه‌هاي جريان قرّاء به سمت خارجي‌گري، به‌گونه‌اي بود که تفکرات آنان به‌تدريج از مباني اوليه فاصله گرفت و به گرايش‌هايي با خاستگاه‌هاي بيروني و تأثيرگذار بر افکار عمومي تمايل يافت. در اين فرايند، باورهاي اين جريان به‌مرور از بنيان‌هاي اولية خود جدا شد و به انديشه‌هايي نزديک گرديد که زمينه‌ساز شکل‌گيري خارجي‌گري گرديد.
    در تحليل اين روند، مقايسة تطبيقي ميان تفکر قرّاء و خوارج مد نظر قرار گرفت و شباهت‌ها و نشانه‌هاي بروز تفکر خارجي‌گري در ميان قرّاء تبيين شد. يافته‌هاي پژوهش نشان داد که چگونه انديشه‌هاي اين جريان تحت تأثير عوامل گوناگون سياسي، اجتماعي و فرهنگي، مسير فاصله‌گيري از بنيادهاي اصيل اسلامي را پيموده و به تأثيرپذيري از افکار و عقايد بيگانه دچار شد. در اين ميان، تعاملات با مکاتب فکري و مذهبي ديگر نيز در شکل‌گيري اين دگرگوني فکري نقش بسزايي داشته است.
    در مجموع، گرايش قرّاء به سمت تفکر خوارج، نتيجة ترکيبي از برخي عوامل بود؛ همچون: سطحي‌نگري در فهم دين؛ التقاط فکري و دين‌ورزي تعصبي؛ تقديس خود و تکفير ديگران؛ تکية افراطي بر ظاهر قرآن؛ و آشفتگي و ترديد در گفتار و رفتار.
    مجموعة اين عوامل موجب شد تا گروهي از مسلمانان، به‌ويژه قرّاء تحت تأثير افکار خوارج قرار گرفته، در نهايت با آنان همراه شوند.

    References: 
    • قرآن کریم.
    • نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح‏، قم، دار الهجرة، 1366.
    • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبةالله‏، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانة آیت‌الله مرعشی نجفی 1404ق.
    • ابن‌اعثم کوفی، احمد بن علی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411ق.
    • ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، تحقیق انوار الباز و عامر جزار، بیروت، دار الوفاء، 1426ق.
    • ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة (تاریخ خلفا)، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1410ق.
    • ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب‏، بیروت، دار الصادر، 1414ق.
    • احمدی میانجی، علی، مکاتیب الائمه، تحقیق مجتبی فرجی،‌ قم، دار الحدیث، 1426ق.
    • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
    • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
    • بوعجیله، ناجیه وریحی، اسلام خوارج، تهران، توت، 1390.
    • بیات، علی، «خاستگاه سیاسی و اجتماعی خوارج»، 1385، مجلة اسلام‌پژوهی، ش ۲، ص 43-62.
    • پاکتچی، احمد، «نظام قبیله‌ای و خاستگاه خوارج نخستین»، 1385، مجلة شناخت، ش 52، ص 93-114.
    • پاکتچی، احمد، تأملاتی در مباحث فرهنگ اسلامی، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، 1392.
    • ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
    • جعفری، سیدحسین، تشیع در مسیر تاریخ‏، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1382.‏
    • جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام؛ تاریخ خلفا، قم، دلیل ما، 1383.
    • حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
    • حتی، فلیپ خلیل، تاریخ عرب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، آگاه، 1366.
    • خاکرند، شکرالله، سیر تمدن اسلامی، قم، بوستان کتاب، 1392.
    • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1377.
    • دینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، قم، منشورات الرضى، 1368.
    • ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دارالکتاب العربى، 1413ق.
    • راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم، 1412ق.
    • روشه، گی‌، تغییرات اجتماعی، تهران، نشر نی، 1391.
    • سلیمانی، جواد، آزمون خواص در حکومت اسلامی، قم، معارف، 1399.
    • سلیمانی، جواد، عدالت در گرداب: جریان شناسی تحلیلی حکومت علوی، قم، اشراق حکمت، 1391.
    • سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه ‌آیت‌الله مرعشی نجفی، 1404ق.
    • شلبی، هند، القرّاءات بافریقیه من الفتح الی منتصف القرن الخامس الهجری، بی‏جا، دارالعربیه للکتاب، 1983ق.
    • شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
    • طبرسى، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى. قم، آل البیت، 1417ق.
    • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
    • عاملی، سیدجعفرمرتضی، امام علی و خوارج، ترجمة محمد سپهری، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385.
    • عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام علی بن ابی‌طالب، ترجمة سیدمحمدمهدی جعفری، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1373.
    • فیرحی، داود، تاریخ تحول دولت در اسلام. قم، دانشگاه مفید، 1391.
    • قاضی نعمان، ابوحنیفه محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام. قم، مؤسسة آل البیت، 1358ق.
    • محرمی، غلامحسن، سیرة ائمة اطهار در برخورد با اندیشه‌های مخالف، قم، پرتو ولایت، 1388.
    • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب. قم، دار الهجرة، 1409ق.
    • معارف، مجید، درآمدی بر قرآن، تهران، نبأ، 1383.
    • معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، اسلامی، 1415ق.
    • مفتخری، حسین، «قرّاء و نقش ایشان در تحولات قرن اول هجری»، 1384، مجلة تاریخ اسلام، ش 22، ص 63-110.
    • مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة. قم، کنگرة شیخ مفید، 1413ق.
    • منقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، تحقیق محمد هارون، قاهره، المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382ق.
    • نصر، سیدحسین، اسلام مذهب تاریخ و تمدن، ترجمة عباس گیلوری، تهران، روزبهان، 1385.
    • نوایی، علی‌اکبر، «التقاط، ویژگی‌ها و پیامدها»، 1391، مجلة پژوهش‌های اجتماعی اسلامی، ش ۹۱، ص 83-109.
    • نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر، بی‌تا.
    • ولهاوزن، ژولیس، الخوارج ‌‌و الشیعه، ترجمة عبدالرحمان بدوی، کویت، وکالة المطبوعات، 1976م.
    • هولت، پی.ام و دیگران، تاریخ اسلام؛ پژوهش دانشگاه کمبریج، ترجمة احمد آرام، تهران، امیرکبیر، 1390.
    • هیندز، مارتین، «ریشه‌شناسی جریان‌های سیاسی کوفی در نیمة نخست قرن اول هجری»، ترجمة محمدعلی رنجبر، 1389، مجلة تاریخ اسلام، ش9، ص 119-162.
    • یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بی‌تا. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شریفی، سیدمحسن.(1404) از تلاوت تا تمرد؛ سیر تحولی تفکر جریان قرّاء به سمت خارجی‌گری (خوارج). دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1(1)، 77-97 https://doi.org/10.22034/tarikh.2025.5001760

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحسن شریفی."از تلاوت تا تمرد؛ سیر تحولی تفکر جریان قرّاء به سمت خارجی‌گری (خوارج)". دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1، 1، 1404، 77-97

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شریفی، سیدمحسن.(1404) 'از تلاوت تا تمرد؛ سیر تحولی تفکر جریان قرّاء به سمت خارجی‌گری (خوارج)'، دو فصلنامه تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1(1), pp. 77-97

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شریفی، سیدمحسن. از تلاوت تا تمرد؛ سیر تحولی تفکر جریان قرّاء به سمت خارجی‌گری (خوارج). تاریخ اسلام در آینه پژوهش، 1, 1404؛ 1(1): 77-97