تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال پنجم، شماره دوم، پیاپی 18، تابستان 1387، صفحات 5-

    نقد یک مقاله و پاسخ نقدحسین احمدى حسین‏آبادى

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نقد یک مقاله و پاسخ نقد

    حسین احمدى حسین‏آبادى1

    اشاره

    پس از آن‏که در شماره 16 فصلنامه، مقاله‏اى درباره «تعداد جمعیت حاضر در غدیر» منتشر شد، دو مقاله در نقد آن از سوى دو نفر از پژوهشگران محترم به دفتر فصلنامه رسید. با توجه به سیاست نشریه مبنى بر انتشار هم‏زمانِ نقد و پاسخ، این دو نقد براى پاسخ‏گویى در اختیار نویسنده مقاله قرار گرفت. با تشکر از نویسنده مقاله و ناقدان محترم، نخست این دو نقد، و سپس پاسخ آن‏ها براى داورى خوانندگان محترم و نیل به تبیین بیشترِ حقایقِ تاریخى، تقدیم مى‏شود.

    نقد اول

    مقدمه

    نوشتار حاضر با هدف نقد و بررسى مقاله "تعداد جمعیت حاضر در غدیر" اثرِ دوست فاضل و گرامى جناب آقاى سیدجلال امام تدوین شده است. غرضِ اصلى از نقد این مقاله، نیل به دیدگاه‏ها و تحلیل‏هاى صحیح‏تر در ارتباط با محورهاى مورد چالش در مباحث تاریخى است؛ بدین لحاظ از پیشگاه الهى مدد جسته و از خداوند متعال رشد و تعالى روزافزون نویسنده محترم را خواستارم.

    نکته شایان ذکر آن که این نقد و بررسى در پى اثبات عدد خاصى براى حاضران در غدیر نیست و به همه موارد اشکال نیز نمى‏پردازد، بلکه غرض تذکر این معناست که دلایل نویسنده محترم علاوه بر برخى استنادات غیر یقینى و نیز غیر روش‏مند، مخدوش و گاهى متناقض است. بنابراین، نتیجه تحقیق ایشان مبنى بر حضور پنج هزار نفر در واقعه غدیر صحیح نیست، زیرا با دقت در نوشته ایشان و نقدهاى وارد برآن مى‏توان گفت که دوست فاضل ما بر اساس پیش‏فرضى ذهنى به نوشتن این مقاله پرداخته و همان را نیز نتیجه گرفته است. به هر حال، با توجه به موارد نقض و اشکالاتى که ذکر مى‏شود، نتیجه این خواهد شد که جمعیت حاضر در غدیر خیلى بیشتر از تعداد ادعایى ایشان است.

    پیش از طرح موارد اشکال به دو نکته اشاره مى‏شود:

    1. در تحقیق یک مسئله یا موضوع، توجه به هدف و نتیجه تحقیق لازم است و گرنه هدف از تحقیق برآورده نشده و محقق فقط رنجى بدون ثمر معقول را بر خود هموار نموده است.

    با توجه به این نکته، سؤال این است که بررسى مسئله تعداد جمعیت حاضر در غدیر ـ بر فرض صحت تعدادى که نویسنده محترم درصدد اثبات آن است ـ چه مشکلى را از پیش پاى جامعه اسلامى برمى‏دارد و اساسا چه نیازى به این کار وجود دارد؟ وقتى جمعیت غدیر ـ چنان‏که خود ایشان نیز یادآور شده است ـ هر تعداد باشد، به اصل رخ‏داد غدیر ضررى نمى‏زند و از طرف شیعه، بلکه توسط مؤلفان اهل سنت صدها تألیف درباره آن نوشته شده است، فایده ملموس بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر چیست؟ وقتى قریب به اتفاق دانشمندان اهل‏سنت و حتى برخى از مخالفان فضایل اهل‏بیت علیهم‏السلامحدیث «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» را به صورت مکرر و متواتر نقل کرده‏اند و به گونه‏اى که این مسئله آن‏چنان شهرت یافته که هیچ جاى انکار و ابهام باقى نگذاشته است، بحث از تعداد جمعیت چه ضرورتى دارد؟ ممکن است گفته شود ما خودمان این بحث‏ها را احیا و طرح مى‏کنیم که دیگران طرح بحث و اشکال نکنند، ولى سخن این‏جاست که گاهى تلاش ما در این گونه مسائل کمک به طرف مقابل و باز کردن راه او در اشکال است. از سوى دیگر، بر اساس تاریخ مکتوب فریقین و نیز گره خوردن اصل مسئله غدیر به نزول آیاتى از قرآن، تشکیک در چند و چون آن، کارى بیهوده است، زیرا جواب آن است که اصل واقعه غدیر مورد اتفاق و مسلم و قطعى است. بنابراین چنین تحقیقى، فایده و نیز ضرورتى ندارد.

    2. آیا بهتر نبود که نویسنده محترم توان و تلاش خود را در تحقیق مسائلى، مانند برخى شبهه‏ها که در مورد مسئله ولایت مطرح شده است به کار مى‏برد؟

    آیا بررسى و پاسخ به شبهه‏هایى که توسط برخى کتمان‏گران امر ولایت، به منظور پوشانیدن حقیقت و هدف غدیر القا شده است لازم‏تر و واجب‏تر نیست؟

    اساسا وقتى اصل مسئله غدیر مورد اتفاق فریقین و یقینى است، باید به بررسى شبهات غدیر که مهم‏تر است پرداخته شود و مسئله جمعیت، امر مهمى نیست. البته منظور این نیست که کار ما فقط پاسخ به شبهات است، بلکه منظور این است که باید مسائل فایده‏مند و نیز ضرورى، در اولویت تحقیق باشند. بنابراین، بیاییم سمت و سوى تحقیق‏ها را به سوى مسائل لازم و ضرورى هدایت کنیم تا رسالت خود را در مسیر پژوهش انجام دهیم.

    برخى از اشکال‏هاى مقاله

    اعتماد بر نقل عیاشى

    در آغاز، یادآورى این نکته ضرورى است که تنها سند قابل اعتماد در این مقاله، یکى از دو نقل عیاشى است و در بقیه آن، بر دلایل و شواهدى تکیه شده که غالبا یا صحیح نیستند و یا با مواضع دیگر این مقاله، تناقض دارند. عیاشى دو روایت ده هزار نفر2 و دوازده هزار نفر3 را در مورد تعداد حاضران در غدیر آورده است، و نویسنده مقاله، یک نقل را با استدلالى دور از انتظار ـ در آینده اشاره مى‏شود ـ پذیرفته و حاضران در غدیر را پنج هزار نفر دانسته است. تکیه این نوشته بر تفسیر عیاشى به این دلیل است که این تفسیر منبعى قدیمى‏تر و نیز مورد پذیرش شیعه ـ زاد اللّه‏ فضلهم ـ است.

    نویسنده محترم از این نکته بسیار مهم غفلت کرده که هرچند تفسیر عیاشى کهن بوده و مقبول شیعه است، لکن اولاً: قدمت منبع دلیل بر پذیرش همه محتواى کتاب نمى‏شود، ثانیا: عیب بزرگ تفسیر عیاشى آن است که سند احادیث را تقطیع کرده، از این رو باید در استناد به احادیث چنین کتابى، سند آن را بررسى کرد. بنابراین نویسنده مى‏بایست سند این روایت و نیز مؤیدات آن را که خود به آن‏ها اشاره کرده است، بررسى کند، ولى چنین کارى در مقاله صورت نگرفته است. پس بنیان محکم‏ترین دستاویز مقاله، مطلبى بدون سند است. هرچند در صورت صحت سند نیز جمعیت غدیر ده هزار نفر خواهد شد و با صرف استبعاد نمى‏توان محتواى روایت مؤید به دو منبع دیگر را تنصیف کرد.

    حضور یمنى‏ها

    نویسنده ضمن ذکر و رد اقوال، از عیاشى نقلى را مى‏آورد که تعداد جمعیت را در غدیر ده هزار نفر دانسته است، اما بر اساس پیش‏فرض نویسنده که جمعیت حاضر در غدیر نمى‏تواند بیش از پنج هزار نفر باشد، نصف ده هزار نفر را پذیرفته و سپس در مورد پنج هزار نفر دیگر تشکیک کرده و گفته است که اهل مکه راه طولانى مکه تا غدیر را براى مشایعت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنیامده‏اند.4

    ایشان جمعیت حج‏گزار یمن را جزء حاضران در غدیر محاسبه نکرده، در حالى که خود ایشان در صفحه 16 به نقل از شرح الاخبار، جمعیت حج گزار یمن را دوازده هزار دانسته است. البته مستند این سخن که یمنى‏ها نمى‏توانند در غدیر باشند که چند بار هم تکرار شده، این اعتقاد است که یمنى‏ها باید به طرف جنوب مى‏رفتند براى همین هم نباید در غدیر حضور داشته باشند. اما این سخن ادعایى بیش نیست و دلیل محکمى براى این سخن ذکر نشده است. و کلمه «باید» و نیز ارائه نقشه، کارى از پیش نمى‏برد و چیزى را ثابت نمى‏کند، بلکه باید دلایل منع حضور این تعداد جمعیت یا حتى عده‏اى از آن‏ها در غدیر ذکر مى‏شد. اگر فردى بتواند با تفاوتى حتى قابل توجه از بین دو راهى که هر یک او را به مقصد مى‏رساند، و با توجه به علاقه مفرط بر حضور در رکاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله راه طولانى‏ترى را براى مقصدش انتخاب کند چه منعى وجود دارد؟ شاید یمنى‏ها به همین سبب تا غدیر آمده و از آن‏جا به سوى یمن رفته باشند. و این سخن هیچ‏گونه بعدى ندارد.

    از طرف دیگر، خود نویسنده محترم تعداد مذکور در روایت عیاشى (ده هزار نفر) را با نقل شیخ حر عاملى و ابن شهرآشوب تأیید کرده و تا آخر نیز این تعداد را رد نکرده، ولى با کمال تعجب در آخر مقاله (ص 37)، نصف عدد همین روایت عیاشى (پنج هزار نفر) را پذیرفته و با تفکیک بى‏دلیل در همین روایت، پنج هزار نفر دیگر را استثنا کرده و نپذیرفته و گفته است که براى ما معلوم نشد که این‏ها از کجا آمدند. جاى تعجب است که از محتواى یک روایت، نصف مطلب پذیرفته شده و نصف دیگر رد شده است. در حالى که طبق نقل عیاشى، به‏ویژه با تأییدى که از دو منبع فوق (وسائل الشیعه و مناقب آل ابى طالب) براى مضمون این روایت آورده، نویسنده مى‏بایست تعداد جمعیت حاضر در غدیر را ده هزار نفر مى‏دانست.

    کثرت‏نمایى

    بر اساس مقایسه و مبناى نادرست خود که در اوایل نوشته آورده که اعداد و ارقام در اکثر اوقات براى بیان کثرت است، موارد بیان ثواب در برخى آیات و روایات را که در آن‏ها مثلاً عدد هفتاد، براى بیان کثرت به کار رفته است، اشتباها با بیان مشافهى امام علیه‏السلام در مورد یک قضیه خارجى، مثل واقعه غدیر که امکان شمارش صحیح و گزارش درست دارد، خلط کرده است. اگر این مقایسه درست باشد امام علیه‏السلام در مورد یک قضیه خارجى مى‏تواند چند گونه گزارش کند، ولى این مسئله نه‏تنها از امام معصوم علیه‏السلام بلکه در عرف نیز ناپسند است. بنابراین، مسئله کثرت در بیان ثواب و عقاب در روایات و... را نباید با بحث جمعیت غدیر که یک قضیه واقعى و خارجى است، مقایسه کرد.

    حاضران در غزوه حنین و تبوک

    در جنگ حنین که عده مسلمانان کمتر از زمان حجه‏الوداع است و از طرفى نیز خوف زخمى شدن و مرگ وجود دارد، تعداد حاضران در جنگ دوازده هزار نفر گزارش شده است، حال چه داعیه‏اى وجود دارد که در حجى که در کمال آرامش و امنیت، به‏ویژه با سفر و همراهى با رسول خدا صورت گرفته، فقط پنج هزار نفر شرکت کنند؟ و چگونه است که براى جنگ تبوک جمعیت اطراف محاسبه شده، ولى حضور مردم اطراف مدینه در حج و فریضه الهى با اوصافى که ذکر شد که مؤمن و مشرک در آن زمان از اکناف و اطراف در مراسم حج شرکت مى‏کردند، محاسبه نشده است؟ آیا معقول است که در چنین مراسمى که امکان شرکت بسیار بیشترى از جمعیت حج گزار را دارد، جمعیتى آن هم با تسامح پذیرفته شود؟ البته ما درصدد اثبات جمعیت خاصى نیستیم، ولى شواهد موجود و نیز تناقض‏هاى موجود در مقاله مذکور خیلى بیشتر از تعداد مورد نظر ایشان را تقویت مى‏کند.

    تناقض‏ها

    نویسنده بعد از این‏که گفته است که گاهى در اعداد و ارقام تصحیف صورت مى‏گیرد، در صفحه 22 به مطالبى بسیار متناقض با گفته‏هاى دیگر اشاره مى‏کند که با دقت در چند فراز ذیل، این تناقض‏ها روشن خواهد شد:

    1. در صفحه 36 قول چهل هزار نفر را در مورد جمعیت حاضر در حجه‏الوداع در مکه با تسامح مى‏پذیرد (مرادش این است که در واقع تعداد کمترى بوده است) اما طبق جمع‏بندى طبعا فقط پنج هزار نفر از آن تعداد را براى اهل مدینه دانسته است که همان‏ها هم در غدیر شرکت داشته‏اند.

    2. ایشان در صفحه 12 همراهى مردم عراق را با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از مکه تا غدیر نفى کرده و با این سخن اقرار ضمنى کرده است که مردم عراق نیز آن زمان مسلمان بوده و در حج شرکت کردند، اما تا غدیر نیامدند، با این حال در صفحه 11 و 37 دقیقا بر خلاف این حرف گفته است که مردم عراق و شامات و مصر در آن زمان مسلمان نبوده‏اند.

    3. باز در همان صفحه 12 بر خلاف گفته بالا یادآور شده است که این احتمال پذیرفته نیست که مردم عراق همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تا غدیر آمده باشند، «زیرا هیچ سندى از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مبنى بر این‏که مردم عراق یا یمن وى را تا غدیر همراهى کرده باشند، وجود ندارد». سخن این است که:

    اولاً: منظور ایشان از «سندى از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله...» چیست؟ ما هرچه فکر کردیم توجیهى براى این استدلال نیافتیم.

    ثانیا: با این‏که در صفحه 12 نوشته‏اند که آمدن اهل عراق و یمن از مکه تا غدیر سندى از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ندارد و آن را رد کرده‏اند، اما کاملاً برعکس آن، در صفحه 37 فرموده‏اند: «چه بسا مى‏توان گفت عده‏اى از مناطق شمالى شبه‏جزیره و احیانا اهالى جنوب عراق احتمالاً پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را تا غدیر همراهى کرده‏اند»، این نیز تناقضى آشکار است. به هر حال اگر عده مذکور (مناطق شمالى و نیز اهالى جنوب عراق) طبق این بیان به غدیر آمده باشند، طبیعى است که این مقدار جمعیت که نباید کم هم باشد نیز به تعداد پنج هزار نفر که از مدینه بودند افزوده خواهد شد، اما ایشان هیچ گاه از تعداد این جمعیت و نیز از اضافه شدن این تعداد به جمعیت غدیر سخنى نگفته و بر پنج هزار نفر پافشارى کرده است.

    4. از سوى دیگر در صفحه 22 براى رد حرف ابن جوزى که جمعیت حاضر در غدیر را 120هزار نفر دانسته است، مى‏گوید: «این اشتباه ابن جوزى است، زیرا این جمعیت 120 هزار نفرى در مکه را که از تمام نقاط اسلامى بودند به عنوان حاضران در غدیر معرفى کرده است». نویسنده مقاله با این سخن خود، پذیرفته است که جمعیت حج گزار حاضر در مکه 120 هزار نفر بودند، در حالى که در جاى دیگر با تسامح جمعیت حج گزار را چهل هزار نفر پذیرفتند.

    به هر حال، نویسنده در صفحه 11 گفته است که مردم عراق و شامات و مصر مسلمان نبودند و نیز قلمرو نفوذ اسلام را شبه‏جزیره عربستان دانسته و از طرف دیگر، خود تسامحا پذیرفته است که چهل هزار نفر در حجه‏الوداع در مکه بودند، حال چگونه بر ابن جوزى خرده گرفته که چرا جمعیت حاضر در غدیر را 120 هزار دانسته است؟ آیا این سخن با سخن قبلى مبنى بر پذیرش حضور چهل هزار نفر در مکه، در تناقض آشکار نیست؟ و مسلما مراد از تمام نقاط اسلامى، جمعیت مدینه و مکه و حوالى مکه نیست.

    در نهایت طبق اقوال باید تعداد حجاج مدینه پنج هزار نفر، یمن دوازده هزار نفر و در مورد مکه نیز با تسامحى که قائل شدند چهل هزار نفر باشد. البته ما هم حتى اگر با غمض عین و تسامح، جمعیت مدینه و یمن را به این چهل هزار نفر اضافه کنیم (البته در واقع باید کسر کنیم) با این حال تعداد حاضران در مکه 52000 نفر مى‏شود و معلوم است که تا 120 هزار نفر، 68 هزار نفر به آمار حاضر در مکه اضافه شده، و این چیزى است که نویسنده مقاله از پذیرش آن ابا دارد. و منطقا طبق این محاسبه که لازمه سخنان نویسنده است، جمعیت حاضر در غدیر باید خیلى بیشتر و بلکه چند برابر تعداد ادعایى مقاله مذکور باشد.

    مشکلات سفر

    نویسنده مقاله با مقایسه سفر حج آن زمان به زمان فعلى (در صفحه 23) گفته است که «یک جمعیت بسیار زیاد نیاز بسیارى به آذوقه و آب دارد. از کجا آب و غذاى آن‏ها تأمین مى‏شده و چگونه سرویس‏دهى مى‏شدند...؟» غافل از این‏که در آن زمان سفرها به صورت امروزى نبوده و هر کس به اندازه نیاز چندروزه خویش توشه‏اى با خود برمى‏داشته و آب مورد نیاز را از این منزل تا منزل بعدى با خود مى‏بردند. پس سرویس‏دهى به شکل امروزه در کار نبوده است و نیز آب کافى نداشتن غدیر هم مشکلى براى اجتماع جمعیت فراوان نبود. این مسئله‏اى بدیهى است که نیاز به توضیح ندارد. بنابراین، با این استدلال نویسنده نیز نمى‏شود جمعیت حاضر در غدیر را کم تلقى کرده و بقیه اقوال در مورد تعداد جمعیت را با آن توجیه یا رد کرد.

    صارخ و معید

    نویسنده در صفحه 26 مى‏نویسد که هیچ گونه گزارشى درباره وجود صارخ و معید در واقعه غدیر نیافته است و از سویى هم مى‏نویسد که در جمعیت‏هاى زیاد براى رسیدن صدا به همه افراد باید از افراد صارخ و معید استفاده مى‏شد، به این صورت که یک فرد از گوینده بشنود و تکرار کند و آن سوتر فردى همین مقال را تکرار کند با همان تفصیلى که در نوشته آورده‏اند. جالب توجه است که نویسنده گرامى چون هیچ گونه گزارشى از وجود صارخ و معید به دستش نرسیده است، این را دلیل بر غیر ممکن بودن حضور جمعیت بیش از پنج هزار نفر در غدیر دانسته است. ولى سؤال این است که بر اساس همین اعتقاد که تعداد حاضران در غدیر را پنج هزار نفر دانسته است، آیا این تعداد جمعیت به نظر ایشان به قدرى کم است که تنها با سخنان پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همه مردم سخنان وى را شنیدند و هیچ نیازى به صارخ و معید نبود؟ مگر این‏که بگویید که سخنان آن حضرت به صورت اعجازآمیز به گوش مردم رسیده است که در این صورت خواهیم گفت که هیچ‏گونه گزارشى از تصرف پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در فضاى آن جمع نشده است وگرنه هرگونه مسئله غیر عادى بر سر زبان‏ها افتاده و در تاریخ ثبت مى‏شد. بنابراین، آیا احتمال نمى‏دهید که عدم گزارش از وجود صارخ و معید به این جهت است که این مسئله در آن زمان مرسوم و معمول بوده که در مراسم بزرگ از صارخ و معید استفاده مى‏شده و از این رو ضرورتى براى ذکر آن نبوده است؟ بنابراین، این استدلال نیز درست نیست.

    ملاحظه شد که با این‏که به برخى از اشکالات نوشته مذکور پرداخته شد، ولى تناقض‏گویى و نقص دلایل و نیز عدم بهره‏گیرى از روایات، حتى در برخى موارد موجب مى‏شود که این نوشته در ارایه آمار ادعایى خود ناکام بماند و چه‏بسا جمع‏بندى اقوال موجود و توجه بیشتر به آن‏ها، جمعیت بیشترى را در غدیر ـ با تأیید ضمنى مقاله مذکور چنان‏که اشاره شد ـ به اثبات مى‏رساند که خود وقت بیشتر و مجال گسترده‏اى را مى‏طلبد.

    در پایان توجه به چند نکته ضرورى است:

    1. هیچ بعدى ندارد که هم جمعیت مدینه بیشتر بوده و هم حجاج یمن در غدیر حضور داشته باشند، هرچند که مسیر دیگرى نیز براى برگشت داشته باشند؛ به این معنا که ممکن است با این‏که راه آنان در صورت مشایعت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهتا غدیر دورتر مى‏شده است آنان حضرت را تا آن مکان همراهى کرده باشند، زیرا با توجه به علاقه آنان به آن حضرت، مانع معقولى از حضور آنان براى درک فیض همراهى با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبوده است، علاوه بر این‏که انتخاب این مسیر نیز دست‏کم براى اهل یمن با راه‏هاى دیگر تفاوت چندانى ندارد.

    2. لازم است احادیث بیان‏گر تعداد جمعیت از نظر سندى با دقت بررسى شود.

    3. با توجه به مرکزیت مدینه از جهت حکومتى و نیز حضور شخصیت عزیز رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در آن‏جا قطعا آمار جمعیت مدینه بسیار قابل توجه بوده است، چنان‏که این مسئله از بررسى برخى رخ‏دادها مانند جنگ‏ها به راحتى قابل درک است. به بیان دیگر، آمار جمعیت مدینه و اطراف آن را مى‏توان با بررسى و تحلیل دقیق جمعیت‏شناختى و از راه بررسى دقیق اقوال تاریخى موجود و نیز جریان‏هاى گوناگون تاریخى، مانند جمعیت حاضر در صلح حدیبیه و نیز فتح مکه و جنگ تبوک که قرینه‏اى براى حضور مردم در مراسم حج از مدینه و اطراف است و نیز روایات متفاوت، به دست آورد. البته چنین تحقیقى فرصت دیگرى مى‏طلبد.

    نتیجه کلى

    با توجه به قطعیت واقعه غدیر نزد شیعه و سنى و متواتر بودن حدیث غدیر که با آیاتى از قرآن گره خورده است، نیازى به بحث از تعداد جمعیت حاضر در غدیر نمى‏بینیم. البته ادعاى مقاله مذکور مبنى بر این‏که جمعیت حاضر در غدیر پنج هزار نفر بوده‏اند، مردود است، زیرا اولاً: شواهد و قراین، جمعیت خیلى بیشترى را نشان مى‏دهد، ثانیا: دلایل نوشته مذکور، مخدوش است، زیرا برخى از مستندات از نظر علمى بى‏اعتبار بوده و گاهى نیز توجیهاتى بیش نبوده و در بسیارى از موارد نیز داراى تناقضات واضحى است. اصلى‏ترین دلیل مقاله، یعنى یکى از روایت‏هاى عیاشى (علاوه بر وجود نقل معارض در خود همان کتاب که جمعیت حاضر در غدیر را دوازده هزار نفر دانسته است) مورد خدشه است، زیرا به‏رغم پذیرش روایت توسط نویسنده، و بعد از تأیید آن توسط دو منبع دیگر، تنها نصف تعداد جمعیت بیان شده در این روایت را پذیرفته است و نصف دیگر جمعیت بیان شده در مورد حاضران در غدیر در همین روایت، بدون ضابطه علمى رد شده است. علاوه بر این‏که روایت عیاشى که مستند این مقاله است مورد بررسى سندى واقع نشده است و تنها به وجود نظیر این مضمون در دو منبع دیگر به عنوان تأیید اکتفا شده است. و حتى در صورت صحت سند نیز طبق این روایت که مورد قبول نویسنده محترم است، جمعیت حاضر در غدیر ده هزار نفر خواهد بود و این تعداد دو برابر تعداد جمعیت ادعایى نویسنده محترم را ثابت مى‏کند.

    غلامحسین زینعلى5

    نقد دوم

    مقدمه

    نویسنده محترم مقاله «جمعیت حاضر در غدیر» کوشیده است جمعیت حاضر در غدیر را با استفاده از شواهد و قراینى تعیین کند و پس از ارائه شواهدى نتیجه گرفته که اولاً: فقط جمعیت مدینه و اطراف آن در غدیر حضور داشته‏اند نه مردم سایر نقاط جزیره‏العرب، ثانیا: جمعیتى که از مدینه در غدیر حضور داشته‏اند حدود پنج‏هزار نفر بوده و بنابراین جمعیتِ حاضر در غدیر، حدود ده هزار نفر بوده است. نویسنده، آمارهاى مورخان و سیره‏نویسان فریقین که جمعیت حاضر در غدیر را بیش از ده هزار نفر بیان داشته‏اند، مبالغه‏آمیز دانسته و از پذیرش آن خوددارى ورزیده است.

    ما پیش از آن که به بررسىِ مباحث نویسنده محترم بپردازیم، نخست مقدماتى را بیان مى‏داریم تا در مباحث آینده از آن مدد جوییم، و استبعادهاى نویسنده محترم را در مورد جمعیت حاضر در غدیر برطرف سازیم.

    پیش از طرح مقدمات یاد شده شایان ذکر است که کمى و زیادى جمعیت، در تواتر و ارزش حدیث غدیر، نفیا و اثباتا، هیچ تأثیرى ندارد. این حدیث را بیش از یک‏صد نفر از صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده‏اند6 و در اسلام کمتر حدیثى داریم که در این مرتبه از قوّت باشد و این تعداد از صحابه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آن را براى ما نقل کرده باشند.

    نکته دیگر این‏که در شرایطى که موضوعات نیازمند پژوهشِ فراوانى وجود دارد پژوهش درباره موضوعى که نفیا و اثباتا هیچ اثرى بر آن مترتب نیست، چه توجیهى مى‏تواند داشته باشد؟!

    در این نوشته درصدد بررسىِ همه نکات مقاله مورد نظر نیستیم، بلکه بیشتر مى‏خواهیم به تردیدهاى نویسنده درباره جمعیت حاضر در غدیر، پاسخ داده و از آمارهایى که مورخان مسلمان، اعم از شیعه و سنى بیان داشته‏اند، رفع استبعاد کنیم.

    چند نکته

    1. فراخوان مسلمانان توسط پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیش از آغاز سفر حجه‏الوداع در سال دهم هجرى، نامه‏ها و نمایندگانى به اقصى نقاط بلاد اسلامى فرستادند و از تمام مسلمانان خواستند تا هر کس توان شرکت در مراسم حج را دارد، در این مراسم باشکوه شرکت کند. این فراخوان عمومى موجب شد تا جمع زیادى از مردم مسلمان از نقاط مختلف بلاد اسلامى خود را به مدینه رسانده و در این سفر پرجاذبه عبادى، معنوى و آموزشى شرکت کنند و این سفر را از مدینه همراه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز نمایند. اخبارى که بیان‏گر این فراخوان رسول خداست، در منابع دست اول شیعى، اعم از حدیث، تفسیر، تاریخ و... آمده است.7

    مرحوم کلینى از امام صادق علیه‏السلام نقل کرده است که فرمود:

    ذکر رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله الحجّ، فکتب الى من بلغه کتابه، فمن دخل الاسلام، ان رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یرد الحجّ، یؤذنهم بذلک لیحجّ من أطاق الحجّ، فأقبل النّاس؛8 رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاز حج سخن گفت و به هر کس که مى‏توانست از کسانى که تا آن روز اسلام را پذیرفته بودند، نامه نوشت که رسول‏خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تصمیم دارد حج به جا آورد، و آنان را از این امر با خبر ساخت تا هر کس توان انجام حج را دارد در این سفر حج شرکت کند. در پىِ اعلام پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مردم روى آوردند تا مراسم حج را با حضور رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبرگزار کنند.

    در پى اعلان عمومى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، شمار زیادى از مردم مسلمان به مدینه آمدند تا سفر حج را از مدینه با رسول‏خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز کنند. در مورد کسانى که از مدینه با پیامبر به قصد انجام حج خارج شده‏اند، آمارهاى متعددى نقل شده است: برخى شمار آنان را هفتاد هزار نفر،9 عده‏اى نود هزار نفر،10 برخى 114 هزار نفر دانسته11 و برخى هم عدد 120 و 124 هزار و بیشتر را آورده‏اند.12

    2. جامعه عشایرى

    نویسنده مقاله تمام توجه خود را به جمعیت شهر مدینه معطوف داشته و درصدد است اثبات کند، هسته اصلى جمعیت حاضر در غدیر، مردم مدینه بوده‏اند، و مدینه در آن زمان جمعیت زیادى نداشته و جمعیت زائران مدینه از پنج هزار نفر تجاوز نمى‏کرده است، بنابراین جمعیت حاضر در غدیر پنج تا ده هزار نفر بیشتر نبوده‏اند.

    البته چنین تصورى، نادرست و به دور از واقعیت است، زیرا در آن عصر، شهرنشینى، به‏ویژه در جایى مانند جزیره‏العرب رایج نبوده و بیشتر جمعیت را اعضاى قبایل و عشایر تشکیل مى‏دادند و قبایل نیز به دلیل اشتغال به دامدارى و کشاورزى، در مناطق روستایى و صحرا زندگى مى‏کردند. رواج صحرانشینى به حدى بود که شمارى از بزرگان صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در خارج شهر مدینه زندگى مى‏کردند. آنان براى حضور در مراسم نماز و دیگر برنامه‏هاى دینى، به مدینه آمده و پس از مراسم، به محل اقامتِ خود در خارج شهر مدینه باز مى‏گشتند، مانند ابوبکر که در خارج شهر مدینه و در جایى به نام «سنح» زندگى مى‏کرد.

    بنابراین، در محاسبه جمعیت مدینه، به هیچ روى نمى‏توان انبوه جمعیت قبایلِ ساکن در اطراف مدینه و مناطق روستایى را نادیده گرفت. به‏ویژه آن‏که جمع زیادى از زائران حجه‏الوداع از خارج مدینه به این شهر آمده تا سفر معنوى حج را از این شهر با پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز کنند.

    علاوه بر این، هیچ یک از مورخان مسلمان ادعا نکرده که همه جمعیتِ حاضر در غدیر، از شهر مدینه بوده‏اند، بلکه برعکس ـ چنان که خود نویسنده از آنان نقل کرده است ـ گفته‏اند که جمعیت یاد شده از مکان‏هاى مختلف و شهرهاى دور بوده‏اند.13

    بنابراین، تأکید نویسنده بر این مطلب که حاضرانِ در غدیر مردم شهر مدینه بوده‏اند، ناموجّه و بدون دلیل است.

    3. حضور زنان، کودکان و کهنسالان

    به جز مردان، سه گروه دیگر نیز از مردم جامعه آن روز، در مراسم حجه‏الوداع حضور فعال داشتند اینان عبارت‏اند از: زنان، کودکان و نوجوانان، و افراد کهنسال. پس از توصیه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به شرکت مردم در این مراسم، شدت اشتیاق مردم براى شرکت در این مراسم به قدرى بود که کودکان و نوجوانان، افراد کهنسال و زنان، حتى برخى از زنان باردار در این مراسم معنوى شرکت کردند. اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر از جمله زنان باردارى بود که در این سفر حضور داشت و در ذوالحلیفه، وضع حمل کرده و محمد بن ابوبکر را به دنیا آورد.14

    ابوالطفیل از کودکانى است که در این مراسم شرکت داشت که نویسنده مقاله در صفحه 7 از او خبرى درباره مراسم روز غدیر نقل کرده است. «ابوالطفیل عامر بن واثله» در جنگ احد متولد شده، و در حجه‏الوداع هشت ساله بود.15

    در میان صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز مى‏توان نام جمع زیادى را جُست که در این سفر حضور داشته و جزء کودکان و نوجوانان بوده‏اند، هم‏چنان‏که جمع زیاد دیگرى از صحابه را مى‏توان یافت که صحابى‏بودنشان در همین سفر اثبات شده و آنان پیش از این سفر، موفق به دیدن سیماى پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشده بودند، و براى نخستین بار در این سفر چهره مبارک پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهرا مشاهده کردند.

    4. عام‏الـوفود

    پس از فتح مکه در سال هشتم هجرى و تبدیل شدن اسلام به قدرت بلامنازع جزیره‏العرب، جمع زیادى از قبایل جزیره‏العرب که تا آن روز، جانب احتیاط را در پیش گرفته و از پذیرش اسلام خوددارى کرده بودند، اکنون که مطمئن شدند که قدرت مشرکان قریش در مکه فروپاشیده و اسلام بر سراسر جزیره‏العرب تسلط یافته، چاره‏اى ندیدند جز آن‏که اسلام آورند. به همین دلیل، طى سال نهم و دهم هجرى نمایندگان این قبایل به مدینه آمده و با پذیرش اسلام، پاى‏بندى خود را به رهبرى و فرامین پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ابراز داشتند. تعداد هیئت‏هاى نمایندگىِ قبایل مختلف به ده‏ها مورد بالغ مى‏گردد.16 رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنیز به طور معمول، افرادى را به این قبایل اعزام مى‏داشتند تا احکام و معارف اسلام را به آنان بیاموزند. مسلمان شدن این قبایل موجب شد تا به سرعت بر جمعیت مسلمانان افزوده شود. این، مسئله‏اى است که قرآن کریم در سوره نصر از آن یاد کرده است:

    چون یارىِ خدا و پیروزى فرا رَسَد، و بینى که مردم دسته‏دسته در دین خدا درآیند... .17

    بى‏تردید، بخش عظیمى از جمعیت این قبایل نیز مى‏توانند در حجه‏الوداع و غدیر، حضور داشته باشند.

    5. غزوه تبوک

    آخرین غزوه‏اى که در زمان حیات رسول‏خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله روى داد و حضرت شخصا در آن شرکت داشتند، غزوه تبوک بود که در ماه رجب سال نهم هجرى روى داد. کمترین رقمى که براى جمعیت سپاه اسلام در این جنگ ذکر کرده‏اند سى هزار نفر است،18 وگرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار،19 یک‏صد هزار،20 و 120 هزار نفر21 هم نقل کرده‏اند.

    از جنگ تبوک تا حجه‏الوداع اندکى بیش از یک‏سال مى‏گذرد و طى این مدت، نمایندگان قبایل متعددى نزد پیامبر آمده و اسلام را پذیرفته و اعلام وفادارى کردند، لذا جمعیت این قبایل را نیز باید بر آمار جمعیت مسلمانان افزود.

    حال، وقتى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در سال نهم هجرى مى‏تواند سى یا هفتاد هزار نفر مرد جنگى را از مدینه و اطراف آن براى شرکت در جنگ، بسیج کند با این‏که در جنگ، خطر کشته شدن، اسیر شدن و زخمى شدن هم وجود داشته، چرا یک سال بعد (که قدرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بیشتر شده و جمعیت مسلمانان نیز با سرعت شگفت‏آورى افزایش یافته و قبایل متعددى به اسلام روى آروده‏اند، و این‏بار، زنان و کودکان و نوجوانان، و افراد کهنسال نیز شرکت دارند، و سفر نیز یک سفر پرجاذبه عبادى و معنوى است، و هیچ خطرى هم در آن کسى را تهدید نمى‏کند) پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهنتواند یک‏صد هزار نفر در جریان حجه‏الوداع بسیج نموده و همراه داشته باشد؟

    بنابراین، با توجه به مطالبى که گفته شد هیچ یک از آمارهایى که مورخان براى حاضرانِ در غدیر ذکر کرده‏اند مبالغه‏آمیز، و به دور از واقع نخواهد بود، به خصوص که هیچ مانع بازدارنده‏اى هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجه‏الوداع جلوگیرى کند. تنها مانعى که گزارش شده، بیمارى حصبه‏اى بوده که هم‏زمان با حجه‏الوداع در شهر مدینه بروز کرده است. این گزارش هم اگر صحت داشته باشد مى‏تواند بر جمعیت شهر مدینه آثار منفى محدودى داشته باشد، اما ـ چنان‏که پیش‏تر گفتیم ـ جمعیت اصلىِ زائران خانه خدا در مراسم حجه‏الوداع، نه از مدینه، بلکه از قبایل اطراف مدینه و مناطق روستایى و عشایرى بوده‏اند. علاوه بر این، در گزارش بیمارى حصبه، نکاتى وجود دارد که ساختگى بودن آن را تقویت مى‏کند.22

    مرورى بر دیگر نکات مقاله

    در مقاله یاد شده نکات دیگرى نیز وجود دارد که جا دارد به طور مختصر به مواردِ مهم‏تر آن پرداخته شود، از جمله:

    تعیین روز غدیر

    در صفحه 6 و 7 آمده است:

    برخى منابع شیعى نوشته‏اند غدیر در روز پنجشنبه یا جمعه روى داده است. به نظر مى‏رسد این امر، نوعى افزودن فضیلت براى این روز مهم است، زیرا طبق محاسبات، چنین چیزى ممکن نیست. بسیارى از منابع اهل سنت و نیز شیعى، وقوف پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش کرده‏اند، و بر این اساس، روز غدیر که نُه روز پس از عرفه و هیجدهم ذى‏حجه است، یکشنبه خواهد بود.

    نقد و بررسى

    براى اثبات فضیلت روز غدیر خم، نیازى به اثبات هم‏زمان بودن این روز، با روز جمعه یا پنجشنبه نیست، زیرا فضیلت این روز عزیز، در سخنان رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام و صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهکه در منابع شیعى و سنى نقل شده، به اثبات رسیده است. از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل است که آن حضرت روز غدیر را افضل اَعیاد امت خویش دانسته‏اند، زیرا پیامبر در این روز به فرمان خداوند على علیه‏السلام را به عنوان پیشواى امت خویش منصوب کردند.23

    دانشمندان اهل‏سنت از صحابى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ابوهریره نقل کرده‏اند که وى گفته است:

    هر کس روز هیجدهم ذى‏حجه را روزه بدارد، براى او شصت ماه روزه نوشته مى‏شود. و آن، روز غدیر خم است، هنگامى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دست على بن ابى‏طالب علیه‏السلام را گرفت و فرمود: آیا من پیشوا و سرپرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. پیامبر فرمود: «هر کس من مولاى او هستم، على هم مولاى اوست». آن گاه عمر بن خطاب گفت: خوشا به حالت اى فرزند ابوطالب که مولاى من و مولاى همه مسلمانان شدى. سپس خداوند این آیه را نازل کرد: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».24

    صحابى دیگر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ابوسعید خدرى نیز از رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده است که آن حضرت روز غدیر را روز کامل‏شدن دین و تمام شدن نعمت بر امت اسلامى دانسته‏اند.25

    از خلیفه دوم عمر بن خطاب نیز نقل شده که وى روز نزول آیه اکمال دین را عید دانسته است.26

    عید بودن این روز گرامى، به امت اسلامى محدود نشده بلکه پیروان سایر ادیان نیز از آن باخبر بوده‏اند. به نوشته بخارى و مسلم، روزى یک یهودى به عمر گفت: اى امیرالمؤمنین، در کتاب شما آیه‏اى وجود دارد که آن آیه را مى‏خوانید، اگر آن آیه بر ما یهودیان نازل شده بود، ما آن روز را براى همیشه عید مى‏گرفتیم. عمر گفت: کدام آیه؟ مرد یهودى گفت: آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً». عمر، ضمن تأیید عید بودن روز نزول آیه، گفت: «این آیه در روز عرفه که مصادف با روز جمعه بوده نازل شده است».27

    البته ـ چنان‏که بعد خواهیم گفت ـ دلایلى وجود دارد که با نزول این آیه در روز عرفه، ناسازگار است. از این گذشته، نظر امامان اهل بیت علیهم‏السلام و پیروانشان بر این است که آیه در روز غدیر نازل شده و روز غدیر مصادف با روز پنجشنبه بوده است، نه جمعه. علاوه بر این، روز پنجشنبه در ایام هفته تقریبا روز عادى بوده و از فضیلت خاصى برخوردار نیست تا آن‏که ادعاى نویسنده درست باشد و کسى بخواهد با ادعاىِ هم‏زمان بودن روز غدیر با روز پنجشنبه، بر فضایل روز غدیر بیفزاید.

    اما هم‏زمان بودنِ وقوفِ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عرفه با روز جمعه که ایشان مسلّم دانسته، تا آن‏جا که مى‏خواهد زمان روز غدیر را با سنجیدن با آن اصلِ مسلّم، تعیین کند، قابل تأمل است. باید توجه داشت که هم‏زمان بودن عرفه با روز جمعه، فقط توسط عمر بن خطاب نقل شده و دانشمندان اهل‏سنت نیز با اعتماد به سخنان عمر، این قول را به صورت نسبتا وسیعى نقل کرده‏اند. اما این قول به دلایلى پذیرفته نیست:

    اولاً: این قول از سوى همه دانشمندان اهل‏سنت پذیرفته نشده است. چنان‏که گفته شد عمر در ماجراى سؤال مرد یهودى تصریح کرده است که آیه اکمال دین در روز عرفه که هم‏زمان با جمعه بوده نازل شده است. بیشتر مفسران اهل‏سنت نظر خلیفه را پذیرفته‏اند، در مقابل، گروه دیگرى از مفسران، تنها نزول آیه را در روز عرفه نقل کرده و از هم‏زمان بودن عرفه با روز جمعه سخنى به میان نیاورده‏اند. این بیان‏گر آن است که تقارن روز عرفه با جمعه از نگاه آنان مسلّم نبوده است. از سوى دیگر، شمارى از دانشمندان اهل سنت نیز پا را فراتر نهاده به صراحت در هم‏زمان بودن روز عرفه با روز جمعه تردید کرده‏اند، چنان‏که نسائى از قول عمر نقل کرده که آیه اکمال دین، در شب جمعه، یعنى روز پنجشنبه نازل شده است.28 خطیب شربینى نیز مى‏نویسد: «و قیل نزلت یوم الجمعه...».29 که نشان مى‏دهد نزول آیه در روز جمعه را قبول ندارد، و آن را قول ضعیفى مى‏داند. سفیان ثورى هم مى‏گوید: تردید دارم که روز جمعه بوده است یا نه.30

    ثانیا: نزول آیه اکمال دین در روز هیجدهم ذى‏حجه در غدیر خم، هم در احادیث پیامبر آمده و هم در سخنان امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام.31 بنابراین، سخن عمر که نظرِ شخصىِ او نیز مى‏باشد با حدیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تعارض است، و در تعارض میان حدیث پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سخن عمر بن خطاب، بدون هیچ تردیدى، حدیث پیامبر مقدم است.

    ثالثا: سخن عمر با روایات امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام نیز تعارض دارد، و سخن امامان معصوم بر قول صحابى مقدم است، چون پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به امت سفارش کرده‏اند تا دین را از اهل‏بیت علیهم‏السلام دریافت کنند، نه از صحابه: «انّى تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدى، کتاب اللّه‏ و عترتى، اهل بیتى...».32

    رابعا: روز نزول آیه به اعتقاد همه مسلمانان عید است. خود عمر نیز در پاسخ به سؤال مرد یهودى، عید بودن این روز را پذیرفته است. و عید مسلمانان، عید قربان است، نه روز عرفه. بنابراین اگر روایت نسائى را بپذیریم که معتقد است عرفه، روز پنجشنبه بوده و آیه در شب عرفه نازل شده، در این صورت دیگر عیدى وجود نخواهد داشت و آیه قبل از عید نازل شده است، در حالى که نزول آیه در روز عید امرى مسلّم است.33

    از سخن مرد یهودى نیز به دست مى‏آید روزى را که عمر روز نزول آیه مى‏دانسته، عید نبوده، و در آن روزگار، مسلمانان آن روز را عید نمى‏گرفته‏اند، یا اصلاً عید نمى‏دانسته‏اند، چراکه اگر آن روز عید بود و مسلمانان هم آن را عید مى‏گرفتند، معنا نداشت که آن یهودى بگوید: «اگر این آیه بر ما یهودیان نازل شده بود، روز نزول آن را براى همیشه عید مى‏گرفتیم».

    اما اگر نظر امامان اهل‏بیت علیهم‏السلام را بپذیریم که آیه در روز غدیر نازل شده، در این صورت پاسخ مرد یهودى روشن است و سؤال او وارد نخواهد بود، زیرا از نظر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و اهل‏بیت علیهم‏السلام روز غدیر بزرگ‏ترین عید مسلمانان است34 و امامان اهل‏بیت و پیروانشان، پیوسته این روز را عید گرفته و مى‏گیرند.

    افزون بر این، از سخن مرد یهودى استفاده نمى‏شود که روز نزول این آیه از باب این‏که روز جمعه یا روز عرفه بوده عید است، بلکه از سخن او استفاده مى‏شود که روز نزول آیه باید عید مخصوصى باشد که فلسفه آن، نزول همین آیه و تحولاتى است که در این روز روى داده است. بنابراین، اگر روزى ثابت شود که آیه در روز عرفه نازل شده و آن روز هم‏زمان با روز جمعه بوده، عید بودن روز جمعه براى پاسخ دادن به سؤال مرد یهودى کفایت نمى‏کند.

    خامسا: گرچه بیشتر مفسران اهل سنت با اعتماد به سخن خلیفه دوم، نزول آیه اکمال دین را در روز عرفه دانسته‏اند، لکن در این قول تعارضى وجود دارد که پذیرش آن را ناممکن مى‏سازد، زیرا از یک سو بیشتر مفسران اهل‏سنت تصریح کرده‏اند که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پس از نزول آیه اکمال دین 81 روز بیشتر زنده نبوده است. ابوالسعود مى‏نویسد: «فما لبث بعد ذلک الاّ احدا و ثمانین یوما».35 و از سوى دیگر، بیشتر مورخان و سیره‏نگاران اهل سنت، رحلت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در دوازدهم36 ربیع‏الاول از سال یازده هجرى دانسته‏اند.37 حال با توجه به نظر خلیفه دوم و پیروان ایشان که نزول آیه اکمال دین را در روز عرفه دانسته‏اند، نظر آنان با نظر بیشتر مفسران اهل سنت در تعارض است، زیرا مفسران اعلام داشته‏اند که از روز نزول آیه تا درگذشت رسول‏خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله 81 روز طول کشیده است، در حالى که از روز عرفه تا دوازدهم ربیع‏الاول که بنابر قول جمهور مورخان و سیره‏نویسان اهل سنت، روز درگذشت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبوده، 91 روز مى‏شود، نه 81 روز. و از روز غدیر خم تا دوازدهم ربیع‏الاول 81 روز مى‏باشد. بنابراین، نظر امامان اهل‏بیت علیهم‏السلامدر مورد نزول آیه اکمال دین در غدیر خم تأیید، و نظر خلیفه دوم و پیراون وى در مورد نزول آیه در روز عرفه، رد مى‏شود.

    سادسا: سخن عمر در مورد نزول آیه در روز عرفه، با سخن دو صحابىِ دیگر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله (ابوهریره و ابوسعید خدرى) که نزول آیه را در غدیر خم دانسته‏اند نیز تعارض دارد. همین‏طور سخن خلیفه با سخن سه تن دیگر از صحابه (محمد بن کعب قرظى، انس بن مالک و اسماء بنت عمیس) که نزول آیه اکمال دین را در بین مکه و مدینه دانسته‏اند، در تعارض است.38 بدیهى است که سخن پنج نفر صحابى بر سخن یک نفر تقدم دارد، به خصوص که عمر در این جریان ذى‏نفع است، چون اگر بپذیرد که آیه در غدیر خم و پس از نصب على علیه‏السلام نازل شده، مشروعیت خلافت او و دوستانش زیر سؤال خواهد رفت، از این رو ادعا مى‏کند که آیه در عرفه نازل شده است. اما آن پنج نفر صحابى، ناظرِ بى‏طرف‏اند، لذا سخن آنان بر سخن عمر مقدم است.

    بنابراین، هم‏زمان بودن عرفه با روز جمعه که نویسنده مقاله آن را مسلّم دانسته، شدیدا مورد تردید است و هیچ دلیلى براى اثبات آن وجود ندارد. و هم‏زمان بودن روز غدیر با پنجشنبه، بدون معارض است.

    تضعیف منابعِ پس از قرن پنجم

    در صفحه 18 مقاله آمده است:

    بیشترین تعداد جمعیت حاضر در غدیر، طبق روایاتى که در منابع پنج قرن اولیه آمده، هفده هزار نفر گزارش شده است. رقم‏هاى بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم است. با توجه به ضعف‏هایى که در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفا نقل از خود یا نقل یک قیل مى‏باشد... .

    پیش از این، از آمارهایى که دانشمندان فریقین در مورد جمعیت حاضر در غدیر بیان داشته‏اند، رفع استبعاد کردیم و نشان دادیم که با توجه به مجموعه شرایطى که در حجه‏الوداع وجود داشته، به ویژه سفارش اکید پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به همه مسلمانان براى شرکت در این مراسم، حضور یک‏صد و حتى بیش از یک‏صد هزار نفر در این مراسم کاملاً ممکن و منطبق بر واقعیت است.

    ابن جریر طبرى در مورد تأکید پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى حضور مسلمانان در این مراسم مى‏نویسد:

    فأمر الناس بالجهاز له؛39 پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به مردم دستور داد تا براى شرکت در مراسم حجه‏الوداع آماده شوند.

    اما سخنى که ایشان در مورد ضعف منابعِ بعد از قرن پنجم بیان داشته است کاملاً ناصواب و بدون دلیل است، زیرا هیچ کس تاکنون چنین تقسیمى در مورد منابع امت اسلامى انجام نداده که بگوید منابع قبل از قرن پنجم قوى است، اما منابع بعد از قرن پنجم ضعیف است. علاوه بر این چه در منابع قبل از قرن پنجم و چه در منابع بعد از قرن پنجم، هم مطالب صحیح وجود دارد و هم ضعیف، و براى تشخیص مطالب صحیح از ضعیف نیز معیارهایى وجود دارد که مى‏توان با استفاده از آن، اخبار و احادیث صحیح را از ضعیف تمییز داد.

    کثرت‏نمایى

    نویسنده در صفحه 19 تحت عنوان «کثرت‏نمایى» مى‏نویسد:

    ... اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار، اعدادى هستند که براى نشان دادن کثرت استفاده شده‏اند... .

    البته ممکن است در مواردى قراینى وجود داشته باشد که نشان دهد این اعداد براى کثرت استفاده شده‏اند، اما در این زمینه هیچ‏گاه نمى‏توان حکم کلى صادر کرد و با مشاهده یکى از این اعداد، آن را بر کثرت حمل نمود، بلکه اصل آن است که این اعداد در معناى معین و با عنایت به کار رفته باشند. از باب مثال، عدد چهل که ایشان آن را به معناى کثرت گرفته‏اند، عددى است کاملاً دقیق، این عدد، هم در مباحث معنوى مورد استفاده قرار مى‏گیرد و هم در مباحث مادى و جسمانى. اهل سیر و سلوک براى دست‏یابى به مدارج معنوى از این عدد استفاده مى‏کنند و سیر و سلوک خود را چهل روز ادامه مى‏دهند تا به مقصود خویش دست یابند. براى اینان، به تجربه ثابت شده است که دست یافتن به اهداف مورد نظر با چهل روز کامل، حاصل مى‏شود، نه کمتر. در مباحث جسمانى و روزه پزشکى نیز بارها به تجربه ثابت شده که بدن انسان با روزه گرفتن چهل روز کامل، از مواد زاید پاک مى‏شود، و با کمتر از چهل روز، به طور کامل پاک نمى‏شود.40

    نویسنده در صفحه 19 مقاله‏اش، براى اثبات مدعاى خود به حدیثى نیز استناد کرده، اما حدیث یاد شده را هم اشتباه ترجمه و هم اشتباه نقل کرده است. در عبارت نویسنده آمده است: «عالمى که از علمش بهره ببرد از هفتاد هزار عالم برتر است». در حالى که متن حدیث چنین است: «عالم یُنتَفَعُ بعلمِهِ أفضل مِن سبعین ألف عابد؛41 عالمى که از علمش بهره برده شود، از هفتاد هزار عابد برتر است».

    حضور تازه‏مسلمانان در سفر حج

    در صفحه 32 مى‏نویسد:

    از افراد تازه‏مسلمان که فقط رؤساى ایشان به مدینه آمدند و اظهار اسلام کردند، بعید مى‏نماید که هنوز یک سال از اسلامشان نگذشته همراه با پیامبر عازم سفر حج شوند، این افراد صرفا اصول اسلام را شنیدند و پذیرفتند. توجه به ماجراى ارتداد که در زمان حیات و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز شد تأییدى بر این نکته است.

    گرچه از قبایلى که طى سال‏هاى نهم و دهم اسلام آوردند، فقط نمایندگانشان به مدینه آمده و اسلام را پذیرفتند، اما این اقدام به معناى پذیرش اسلام از سوى همه اعضاى آن قبایل بود، زیرا افرادى که خدمت پیامبر مى‏آمدند به عنوان نماینده همه قبیله به حضور پیامبر شرفیاب شده و اسلام مى‏آوردند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به طور معمول کسانى از مسلمانان را مى‏فرستادند تا احکام و معارف اسلام را به این قبایل بیاموزند. بنابراین، این‏ها که اسلام را پذیرفته بودند و تا حدودى درباره احکام اسلام آموزش هم دیده بودند، خیلى بعید است که صرفا به دلیل تازه‏مسلمان بودن، دستور اکید پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را براى شرکت در حجه‏الوداع نادیده گرفته و در این سفر مهم شرکت نکرده باشند. علاوه بر این، مصالح سیاسى، اجتماعى و دینى آنان اقتضا مى‏کرد تا در این سفر مهم حضور یابند، محضر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را درک کنند، و از تحولات این سفر آگاهى یابند و تازه‏مسلمان بودن آنان، به هیچ عنوان نمى‏تواند مانع حضور آنان در این سفر شده باشد. در فتح مکه، مردم مکه که اسلام را به تازگى پذیرفته بودند و برخى از بزرگان قریش نیز صرفا از سر ترس و مصلحت اظهار اسلام کرده بودند، با وجود این، چند روز پس از فتح مکه وقتى سپاه اسلام عازم حُنین شد دو هزار نفر از مردم مکه با سپاه اسلام در این جنگ شرکت کردند. بنابراین، چرا حضور قبایلى که پیش از یک‏سال از اسلام آنان مى‏گذرد و اسلام را نیز داوطلبانه پذیرفته‏اند، در یک سفر معنوى که هیچ خطرى هم آنان را تهدید نمى‏کند، بعید باشد؟!

    اما مسئله ارتداد برخى از افراد تازه‏مسلمان در روزهاى آخر عمر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا اندکى پس از درگذشت آن حضرت ـ چنان‏که نوشته‏اند ـ این ارتداد در نقاط دوردست بلاد اسلامى، مانند یمن بوده و از مردم مدینه و مکه و قبایل اطراف آن، کسى مرتد نشده بود. البته گروهى از مردم و قبایلى که اطراف این دو شهر به ارتداد متهم شدند، در واقع از پرداخت زکات امتناع کردند. آنان چون ابوبکر را خلیفه پیامبر نمى‏دانستند، حاضر نبودند به نمایندگان او زکات بپردازند، و حکومت براى این‏که بتواند با آنان برخورد کند، آن‏ها را به ارتداد متهم ساخت، وگرنه اینان مرتد نبودند.

    تعداد سپاه اسامه

    نویسنده در صفحه 32 مى‏نویسد:

    در نقل‏هاى تاریخى تعداد جیش اسامه تنها سه هزار نفر گزارش شده است. این امر، احتمال ما مبنى بر مبالغه در تبوک را تقویت مى‏کند و نیز حاکى از این نکته بسیار مهم است که در حوادث پى‏درپى، ضرورتى ندارد آمار شرکت کنندگان نیز افزایش یابد و همه شرکت نمایند. بر فرض که در تبوک سى هزار نفر هم بوده‏اند، اما در جیش اسامه سه هزار نفر بیشتر شرکت ندارند.

    مقایسه میان سپاه پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در تبوک و سپاه اسامه به رهبرى ابوبکر، نادرست است، زیرا رهبرىِ سپاه اسلام را در تبوک، اشرف انبیاى الهى بر عهده داشت و سپاهى بود کاملاً مشروع و پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز در این زمان، قدرت منحصر به فرد جزیره‏العرب بود و رهبرىِ بى‏مانند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را همگان پذیرفته بودند. بنابراین، این سپاه از مشروعیت و جذابیت کافى برخوردار بود و همه اشتیاق داشتند در چنین سپاهى شرکت کنند. بر این اساس، کمترین جمعیتى که دانشمندان فریقین براى سپاه اسلام در تبوک ذکر نموده و محققان تاریخ اسلام42 نیز بر آن صحه گذارده‏اند، سى هزار نفر است، و هیچ دلیلى وجود ندارد که کسى بتواند با تکیه بر آن، در این آمار تردید کند. مقدماتى هم که در آغاز این نوشته ذکر کردیم، نشان مى‏دهد که جامعه اسلامى در آن روز، از توان تشکیل چنین سپاهى کاملاً برخوردار بوده است.

    اما سپاه اسامه به رهبرى ابوبکر، شدیدا با بحران مشروعیت روبه‏رو بود، و هنوز ابوبکر نتوانسته بود خود را به جامعه اسلامى بقبولاند. به همین دلیل، کسانى که حاضر نبودند به ابوبکر زکات بدهند، هیچ‏گاه حاضر نبودند مرد جنگى در اختیار او قرار دهند. گرچه اسامه را پیش‏تر خود پیامبر براى فرماندهىِ سپاه برگزیده بود، اما آن تصمیم، با درگذشت پیامبر و حوادثى که پس از پیامبر روى داد، دگرگون شد، چون بر اساس تصمیم پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خود ابوبکر و عمر نیز وظیفه داشتند همانند یک سرباز، تحت فرمان اسامه انجام وظیفه کنند. اما اکنون، ابوبکر بر مسند پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نشسته و خود را پیشواى مسلمانان مى‏داند! و از این جایگاه دوباره به اسامه حکم مى‏دهد و سپاه او را راه مى‏اندازد. به طور طبیعى در چنین سپاهى که نتیجه آن تحکیم قدرتِ حاکمى نامشروع مى‏باشد، کمتر کسى حاضر است شرکت کند، ضمن این‏که ابوبکر، هیچ‏گاه مشروعیت، جذابیت و نفوذ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را نداشت تا بتواند به بسیج و سازمان‏دهىِ مردان جنگىِ جامعه و قبایلِ مختلف بپردازد.

    اما این‏که نویسنده مى‏گوید: «ضرورت ندارد که در حوادث پى‏درپى، آمار شرکت کنندگان نیز افزایش یابد»، این هم پذیرفته نیست، زیرا در یک نهضت موفق، مانند نهضت اسلام به رهبرىِ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همواره آمار شرکت کنندگان در جنگ‏ها و حوادث مختلف، در حال افزایش بوده است. و به طور کلى روند طبیعىِ یک نهضت موفق این است که پیوسته حرکت صعودى داشته باشد، مگر آن‏که دلیل خاصى موجب شود در سیرِ صعودىِ آن، خللى پدید آید و وقفه‏اى حاصل شود. اما در نهضت الهىِ پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله چنین عللى مشاهد نمى‏شود، لذا جمعیت مسلمانان در صحنه‏هاى مختلف همواره در حال افزایش بوده است.

    تعداد مسلمانان هنگام رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله

    نویسنده در صفحه 33 به نقل از شافعى مى‏گوید:

    زمانى که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از دنیا رفت شصت هزار نفر مسلمان بودند؛ سى هزار نفر در مدینه و سى هزار نفر دیگر در باقى بلاد و قبایل.

    دانشمندان مسلمان تعداد صحابه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، یعنى مسلمانانى را که موفق به دیدن سیماى مبارک پیامبر شده‏اند، 11043 ـ 11444 هزار نفر دانسته‏اند. حال که آمار بخشى از مسلمانان که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دیده‏اند، 114 هزار نفر است چگونه ممکن است آمار کل مسلمانان، چه آنان که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را دیده‏اند و چه آنان که موفق به دیدار پیامبر نشدند، شصت هزار نفر باشد؟!

    جمع‏بندى

    نویسنده محترم در پایان مقاله و به عنوان نتیجه‏گیرىِ بحث، ادعا کرده است که از مدینه حدود پنج هزار نفر در حجه‏الوداع شرکت داشته‏اند، و در این زمینه به روایتى از عیاشى نیز تمسک کرده است.

    درباره ادعاى فوق چند نکته یادآورى مى‏شود:

    اولاً: پیش از این اثبات شد که از شهر مدینه، به‏ویژه از قبایل اطراف آن، ده‏ها هزار نفر مى‏توانستند در سفر حج شرکت داشته باشند.

    ثانیا: خود نویسنده در صفحه 32 پذیرفته است که جمعیت مدینه در سال آخر عمر پیامبر حدود 25 هزار نفر بوده است.

    اکنون با توجه به اسناد و مدارکى که پیش‏تر ارائه کردیم مبنى بر این‏که در پىِ دستور و سفارش‏هاى فراوان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهبه مسلمانان، همه مردان و زنان و کودکان و نوجوانان و افراد کهنسالى که توان شرکت در این سفر را داشته‏اند، در این سفر حضور به هم رساندند. بنابراین، از 25 هزار نفرى که در مدینه مى‏زیسته‏اند دست‏کم دوازده تا پانزده هزار نفر مى‏توانستند در این سفر حضور داشته باشند.

    ثالثا: ایشان در صفحه 33 به نقل از شافعى گفته است که شهر مدینه در آن روز، سى هزار نفر جمعیت داشته است. اگر چنین باشد حدود بیست هزار نفر از آن سى هزار نفر مى‏توانستند در حجه‏الوداع حضور داشته باشند.

    رابعا: حدیثى را که ایشان براى اثبات مدعاى خود از تفسیر عیاشى نقل کرده‏اند، از سند پیوسته‏اى برخوردار نبوده و به اصطلاح رجال‏شناسان و اهل حدیث، «مرسل» است و چنین حدیثى، قابلیت استناد ندارد و نمى‏توان بدان استناد نمود. بنابراین، پافشارى بر حضور فقط پنج هزار نفر از مردم مدینه در حجه‏الوداع و غدیر، هیچ وجهى نمى‏تواند داشته باشد.

    پاسخ نقد

    سیدجلال امام45

    ابتدا از ناقدان که اظهار لطف کرده و درصدد نقد مقاله این‏جانب برآمدند بسیار سپاسگذارم و در پاسخ به نقدشان، نکاتى را یادآور مى‏شوم. از آن‏جا که مقاله از دو منظر کلى و مصداقى، نقد شده است، پاسخ نیز در این دو بخش تقدیم مى‏گردد:

    الف) پاسخ‏هاى کلى

    1. بپذیریم یا نه، کلام، براى دفاع از خود، ناگزیر از استفاده46 از تاریخ است. با توجه به سیل تهاجماتى که به سوى این ساختمان عظیم فکرى در حال جریان است، سامان‏دهى زیربناى تاریخ تشیع که بنیان کلام شیعه را دربرگرفته، نیازى است که نمى‏توان آن‏ها را انکار کرد. از این رو، با همین نگاه، بحث تعداد حاضران در غدیر به عنوان یک مسئله فرعى، اما تأثیرگذار، مورد توجه نویسنده قرار گرفت و تلاش براى دست‏یابى به یک نتیجه منطقى و موافق با دیگر گزارش‏هاى تاریخى هم‏زمان خود، انجام شد.

    2. نکته غیر قابل انکار دیگرى که انکار آن چشم‏پوشى از حقایق است، پیدایش و تجزیه و تخصصى‏شدن کلام و تاریخ است که هر کدام شیوه‏هاى آموزشى و پژوهشى خاص خود را دارند. سرعت چشم‏گیر رشد علوم در جهان معاصر تا حد زیادى معلول همین امر است که متأسفانه باقى ماندن بر سبک‏هاى سنتى که همانا جمع کردن اطلاعاتى غیر تخصصى از تمام دانش‏هاست، ما را از قافله علم باز مى‏دارد. گرچه تاریخ، «مادر علوم» خوانده مى‏شود و هر فردى با حس کنجکاوى، علاقه شدیدى به مطالعه تاریخ و داستان‏هاى آن دارد، اما همین دانش پردامنه و گسترده، امروزه به عنوان دانشى تخصصى درآمده و دست‏یابى به حقیقت یا دست‏کم واقعیت‏هاى آن،47 روش خاص خود را مى‏طلبد.

    3. پرهیز از طرح مسائل تاریخى، نه‏تنها به نفع ما نیست، بلکه دیگران را در بهره‏گیرى از گزاره‏هاى تاریخى به نفع خود تشجیع مى‏کند و آن‏گاه تلاش‏هاى ما هر چقدر که قوى هم باشد رنگ انفعالى به خود مى‏گیرد و در دنیاى پرهیاهوى امروز، کار، مشکل و چه بسا راه به جایى نبرد. جریان نام خلیج فارس، تجربه کاملاً به روز است که در عین حال که تمامى اسناد و مدارک به نفع ماست، اما ما را به زحمت انداخته و ما را به دفاع از تاریخ خود واداشته و چاره‏اى جز مراجعه به اسناد، مدارک، نقشه‏ها، کتیبه‏ها و سنگ‏نبشته‏هایى که براى مخالفان ما سندیت داشته باشد، نبود.

    4. مهم‏تر از همه، توجه به رویکرد پژوهش‏هاست که آیا درون‏مذهبى صورت مى‏گیرند یا برون‏مذهبى؟ رویکرد نویسنده مقاله «بررسى تعداد جمعیت حاضر در غدیر» برون‏مذهبى و گامى در جهت واقع‏نمایى غدیر بوده که اصلاً به آن توجه نشده است. گرچه شیعه، در مورد غدیر، اختلافى ندارند و طرح مسائلى از قبیل جمعیت صدهزار نفر با مخالفتى روبه‏رو نمى‏شود، اما باید نگاهى هم به بیرون از جامعه شیعى داشته باشیم.

    5. دیگر آن‏که «نقد درونى» اما علمى و منطقى، گام بسیار بلندى است که در هر عرصه‏اى پیشرفت، تحول و در نهایت، ثبات را به همراه خواهد داشت. گرچه به مذاق محافظه‏کاران خوش نمى‏آید، اما حقیقتى انکارنشدنى است. تضارب آرا در حوزه علوم انسانى دریچه‏هاى جدید را بر روى دانش‏دوستان و محققان باز کرده و مى‏کند. نباید انکار کرد که اگر افرادى مثل فخررازى شبهه‏هایى را مطرح نکرده بودند، کار آن‏ها توسط مخالفان امروز انجام مى‏شد. این در حالى است که شبهات وى هفت‏صد سال قبل طرح و پاسخ داده شده است.

    ب) پاسخ‏هاى جزئى

    1. پاسخ نقد اول

    فایده بحث از جمعیت حاضر در غدیر: یکى از اشکال‏هاى ناقد این است که ثمره پژوهش در جمعیت غدیر چیست و چرا به مسئله جمعیت پرداخته شده که هیچ نتیجه‏اى ندارد. پاسخ این است که این نقد به دلیل دورى از بحث‏ها و اشکالات و شبهاتى است که درباره تاریخ تشیع شده و مى‏شود. نویسنده تأکید دارد که پرداختن به جمعیت غدیر و ارائه تحلیلى منطقى، اقدامى است که ثمرات خوبى حتى براى کلام شیعه در پى دارد. به نظر شما آیا این مقاله، در محکم کردن اصل واقعه غدیر تأثیر مثبتى نداشته است؟ اگر خبر بدهند که در فلان محل، نزاعى بین مردم درگرفت و هزار نفر کشته شدند و دیگران آمار کمتر یا بیشتر بدهند و آن‏قدر نقل‏ها مختلف باشد، مثل جریان غدیر که از 1300 نفر تا 120000 نفر، گزارش وجود دارد، این موجب شک و تردید در اصل جریان مى‏شود. اما اگر شخص دیگرى گزارشى نزدیک به واقع را ارائه کند و بگوید من بلافاصله در محل نزاع حاضر شدم و جنازه بیست نفر را دیدم، شما با این گزارش چه برخوردى دارید؟ دست‏کم فایده گزارش او این است که شما بر باورتان نسبت به اصل جریان افزوده مى‏شود.

    دیگر این‏که تا زمانى که ما در مورد تاریخ امامان و تاریخ تشیع به واقع‏نمایى رو نیاوریم، استقبال چندانى از کلام ما نمى‏شود. آیا ناقدان محترم اطلاع دارند که وقتى ما مى‏گوییم 120 هزار نفر در غدیر بودند، مخالفان با ما چه برخوردى دارند؟ دیگر به بقیه ماجرا گوش نمى‏دهند تا ما سخن بگوییم. واقع‏نمایى غدیر از اهداف مقدس این مقاله بوده است و نگارنده بر آن تأکید دارد.

    پیش‏فرض پنج هزار نفر

    اشکال دیگر این است که گفته شده نویسنده با پیش‏فرض پنج هزار نفر بحث کرده و به این نتیجه هم رسیده است.

    نخست، آن‏که نتیجه مقاله بین پنج هزار تا ده هزار نفر سیال است. در نتیجه مقاله هم آمده است که روایت عیاشى پذیرفته شده است. اما ما فقط مى‏دانیم که پنج هزار نفر از آن‏ها اهل مدینه بوده‏اند و پنج هزار نفر دیگر براى ما مشخص نیست که از کجا بوده‏اند. بنابراین، بقیه جمعیت مى‏تواند مربوط به بین راه جحفه تا مدینه و شاید اندکى بعد از مدینه به طرف شمال باشد که در مقاله به عنوان قبایل شمالى نجد از آن یاد شده است.

    دوم، آن‏که پیش‏فرض نویسنده این بوده که 120 هزار نفر قابل اثبات نیست و باید به عددى واقعى دست یافت، نه این‏که نویسنده پیش‏فرضش پنج هزار نفر باشد و بخواهد آن را ثابت کند. ضمنا اگر محققى هنگام تحقیق متوجه شد که در این واقعه، جمعیتى بیشتر نبوده است، مى‏تواند در ادامه تحقیق از آن دفاع کند و قراین خود را جمع‏آورى و ارائه نماید.

    در این‏جا باید یادآور شوم که اگر گفته شود نویسنده با پیش‏فرض «کاهش جمعیت» اقدام به نوشتن نموده است، این پیش‏فرض در قلم ناقدان نیز دیده مى‏شود؛ ایشان نیز با پیش‏فرض «جمعیت زیاد» که به نفع شیعه است، وارد نقد شده‏اند. این در حالى است که براى نویسنده مجالى نبود تا در مقاله متذکر شود که تأکید بر جمعیت زیاد در غدیر، ما را با مشکلاتى روبه‏رو مى‏کند که شاید نتوانیم پاسخ‏گو باشیم.

    کثرت‏نمایى

    هم‏چنین هر دو ناقد محترم به کثرت‏نمایى اعداد اشکال نموده و فرموده‏اند که مثال‏هاى نویسنده نمى‏تواند کثرت‏نمایى در امور عادى را ثابت نماید و مثال‏ها مربوط به ثواب و عقاب است.

    اینک مثال‏هاى دیگرى را که در کتاب‏هاى تاریخى فراوان یافت مى‏شود، ارائه مى‏کنم که هیچ ربطى به ثواب و عقاب ندارند و مربوط به امور عادى و زمینى هستند.

    الف ـ «فسار أبومسلم من مرو الى نیسابور فى زهاء اربعین ألف رجل؛48 ابومسلم با حدود چهل هزار نیرو به نیشابور رفت».

    ب ـ «و حکى أن محمد بن جریر مکث أربعین سنه یکتب فى کل یوم منا أربعین ورقه؛49 گفته شده که طبرى به مدت چهل سال، هر روز، روزانه چهل صفحه مى‏نوشت».

    ج ـ نمونه دیگر این‏که در موارد زیادى دیده مى‏شود که گزارش شده فلان شخص، فقیه است و حافظ چهل هزار حدیث است. این گزارش‏ها فریاد مى‏زند که عدد چهل هزار کثرت‏نماست نه واقع‏نما. مثال‏هایى در این باره در ذیل آورده مى‏شود:

    «حفظ أبو داود أربعین حدیث»،50 «ابن الطباع یتفقه، و کان یحفظ نحوا من أربعین ألف حدیث».51

    این قدر دلالت چهل هزار و هفتاد هزار بر کثرت‏نمایى واضح بوده که در برخى گزارش‏ها مى‏بینیم گزارش‏گر براى واقع‏نمایى عدد، چاره اندیشیده است، مثلاً در گزارش خود عدد یک را به چهل هزار افزوده تا به نوعى به خواننده بگوید که این چهل هزار، از نوع چهل هزار معروف نیست که کثرت‏نما باشد، بلکه واقعى است: «و حکى محمدبن بشار قال: سمعت أبا داود الطیالسى یقول، حدثت بأصبهان أحدا و أربعین ألف حدیث ابتداء من غیر أن أسأل».52

    نیز نقل مشهورى است که مى‏گویند شاه عباس کبیر صفوى، دستور داد 999 کاروانسرا درست کنند. گفتند یک کاروانسراى دیگر بسازیم تا هزار شود. شاه عباس گفت خیر. اگر بگویند شاه عباس هزار کاروانسرا ساخت، دلیل بر کثرت‏نمایى مى‏کند و کسى باور نمى‏کند و نهایتا دلالت بر این دارد که شاه عباس تعداد زیادى کاروانسرا ساخته است، اما اگر گفته شود 999، واقع‏نمایى‏اش بیشتر است. روشن است که عدد هزار در مواردى دلیل بر کثرت بوده و این طبیعى است و امروزه هم امرى رایج است.

    در گزارش دیگرى آمده است: «ثم ان المسوده بخراسان اجتمعوا فى سبعین ألف فارس و سبعین ألف راجل یحملون الرایات السود و ذلک بمرو فى جمادى الأولى و أبومسلم قائدهم و مقدمهم».53 آیا این اعداد هفتاد هزار دقیق بوده و ناظر به جمعیت واقعى است؟

    هم‏چنین در گزارش دیگرى مى‏خوانیم: «واضطرب الجند ببغداد لدخول القرامطه مکه و هدم الکعبه. و وصل الخبر بأنهم قلعوا الحجر الأسوده و حملوه الى هجر و انهم قتلوا سبعین ألف مسلم فى الحرم و طموا نئر زمزم بالقتلى وانقطع طریق الحج؛54 قرامطه به مکه حمله کردند و خانه خدا را خراب کردند. خبر رسید که حجرالاسود را کنده‏اند و به شهر خود، احساء برده‏اند. و هفتاد هزار نفر را در حرم امن الهى کشته‏اند و چاه زمزم را ویران کردند و مسیر حج را قطع نمودند». آیا این واقع‏نماست؟ یعنى قرامطه آمدند و هفتاد هزار نفر را کشتند؟ نه یکى کم نه یکى زیاد؟ تعجب‏آور است اگر کسى این اعداد را حمل بر واقع‏نمایى کند. آیا بنا داشتند که هفتاد هزار نفر را بکشند؟ این با هیچ تحلیلى سازگار نیست و روشن است که کثرت‏نماست و صرفا گزارش‏گر خواسته است بگوید که آن‏ها افراد زیادى را کشتند.

    کافى است ناقدان محترم، عدد اربعین الف و سبعین الف و نیز اربعین را در نرم‏افزارهاى تاریخى جست‏وجو نمایند تا بر این گفته ما واقف شوند.

    جمعیت حاضر در غزوه تبوک و حجه‏الوداع

    هر دو ناقد محترم اشکال کرده‏اند که سپاه اسلام در جنگ تبوک سى هزار و بلکه هفتاد هزار نفر بوده‏اند، بنابراین باید جمعیت در حج بیشتر باشد، زیرا در حج آرامش هست و تهدیدى براى جان آن‏ها نبوده است.

    پاسخ این است که نویسنده، اعداد و ارقام مربوط به جنگ تبوک را مبالغه مى‏داند؛ مبالغه در پیروزى پیامبر. ما هرگز پیروزى پیامبر را طى ده سال در مدینه منکر نیستیم، اما شواهد نشان مى‏دهد که منابع اصرار دارند عدد سى‏صد نفر حاضر در بدر را در کنار عدد سى هزار نفر حاضر در تبوک گزارش کنند تا نشانى از موفقیت پیامبر باشد. گرچه اشکالاتى که درباره جمعیت غدیر هست، در مورد این جمعیت نیز وجود دارد که هرگز چنین جمعیتى نمى‏توانسته است شکل بگیرد. علاوه بر این، اعزام نیرو براى نبرد با فرمان پیامبر براى جهاد انجام مى‏شود و به نوعى امر به شرکت در جنگ وجود داشته است، در حالى که در مورد شرکت در مراسم حج هیچ گونه امرى و تأکید و اصرارى براى شرکت نبوده است. تنها گزارش شده که پیامبر اعلان نمود که قصد رفتن به حج را دارند.

    تناقض‏ها

    ناقد محترم به تناقض‏هایى در مقاله اشاره کرده است. مثلاً این‏که نویسنده چهل هزار نفر حاضر در مکه را پذیرفته است، اما فقط حضور پنج هزار نفر را در غدیر قبول دارد. پاسخ این‏که این تناقض نیست. نویسنده تأکید مى‏کند که بر فرض چهل هزار نفر در حجه‏الوداع در مکه بوده‏اند، فقط پنج تا ده هزار نفرشان به طرف مدینه آمدند که اهالى مدینه و اطراف مدینه بودند همگى چهل هزار نفر که همراه پیامبر نیامدند، چراکه عده‏اى از این حج گزاران مکى هستند، عده‏اى یمنى، عده‏اى طائفى و اطراف آن‏ها.

    تناقض دیگر این‏که در یک جا گفته شده که مردم عراق در غدیر بوده‏اند، اما در نتیجه انکار شده است. پاسخ این‏که نه این‏چنین نیست. ما اثبات کردیم که عراقى‏ها و یمنى‏ها و مصرى‏ها نبوده‏اند. در ابتدا که بحث جغرافیایى شده، گفته شده که احتمال دارد که بگوییم عراقى‏ها از مسیر اصلى خود نرفته و از مسیر نقطه‏چین که در نقشه آمده رفته باشند. البته مهم نتیجه مقاله است که حضور عراقى‏ها را منکر شده‏ایم. اگر این دو قول را بلاتکلیف گذاشته بودیم، تناقض بود. در حالى که تأکید نموده‏ایم که عراق در آن زمان مسلمان نبودند و در غدیر حضور نداشته‏اند.

    تناقض دیگرى را ناقد محترم آورده است که نویسنده قول 120 هزار را در مکه بر اساس قول ابن جوزى پذیرفته است. پاسخ این‏که باید مقاله را به دقت مطالعه مى‏نمودید. اتفاقا در این‏جا تأکید شده که دوازده هزار نفر در مکه بوده‏اند و با تحریف 120 هزار به دست ابن‏جوزى رسیده و او هم همه را در غدیر شرکت داده است. بر این اساس، طبق این قول، نویسنده تأکید دارد که در مکه دوازده هزار نفر بوده‏اند.

    مشکلات سفر

    اشکال شده که چرا مسافرت و مشکلات آن با زمان کنونى مقایسه شده است. پاسخ این است که نیازهاى حداقلى یک انسان که تغییر نکرده است. اگر امروزه اتوبوس مجهز به کولر تا حدى نیاز انسان را به آب کاهش مى‏دهد، در گذشته، انسانى که باید چند صد کیلومتر پیاده برود، آیا نیاز بیشترى به آب نداشته است؟ یک اتوبوس چهل نفره که مدت هفت ساعت از مکه تا مدینه مى‏رود، چند لیتر آب نیاز دارد؟

    اگر این‏گونه حساب کنیم نیازها بیشتر بوده است نه کمتر. بله، یک گروه ده نفرى و امثال آن را مى‏توان بر اساس گفته‏هاى شما پذیرفت. اشکال ما به جمعیت 120 هزار نفرى است که در این محاسبات نمى‏گنجد.

    صارخ و معید

    اما اینکه اشکال شده، که نبود صارخ و معید، دلیلى نمى‏شود؛ پاسخ این است که درست است دلیل نیست، آن‏چه در مقاله آمده همه‏اش دلیل نیست، خیلى از آن‏ها قرینه‏اند؛ یعنى دلیل ما را تقویت مى‏کنند.

    تسامح در اخذ نتیجه

    در نتیجه‏گیرى هم قدرى تسامح شده است. این‏که بگوییم بعدى ندارد که صد هزار نفر بوده‏اند، این‏که دلیل نیست. شخص سومى هم مى‏گوید بعدى ندارد که دویست هزار نفر بوده‏اند. باید با دلیل سخن گفت.

    مرسله بودن حدیث عیاشى

    نیز اشکال کرده‏اند که حدیث عیاشى سند ندارد و مرسله است و نمى‏توان به آن تکیه کرد. در این باره باید گفت: اولاً: ده قولى که در مورد جمعیت غدیر آورده شده، هیچ کدام سند قوى ندارند. اصلاً در این گونه مسائل که اهمیتى نزد پیشینیان نداشته، سند قابل توجهى هم نمى‏توان یافت، ثانیا: نویسنده به روش تحلیلى وارد بحث شده و جمعیت مدینه را ارزیابى نموده است. تکیه اصلى بر تحلیل‏هایى است که درباره جمعیت مدینه شده و گفته شده که خمیرمایه غدیر مدینه‏اى‏ها بودند، ثالثا: از بین این روایات و نقل‏هاى تاریخى، برگ امتیاز مقاله این است که قول امام صادق علیه‏السلام را پذیرفته و بر آن تکیه کرده است. این از امتیازات مقاله به حساب مى‏آید که در تاریخ آمیخته با کلام، به حدیث توجه و بر آن تکیه نموده و آن را بر سایر اقوال ترجیح داده است.

    2. پاسخ نقد دوم

    فراخوانى براى حج

    ناقد بر فراخوانى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى حج تأکید کرده است. اولاً: فراخوان پیامبر در این حد که ایشان مى‏فرمایند گسترده نبوده است، ثانیا: نتیجه مقاله بین پنج هزار تا ده هزار سیال است. شما چه تعدادى از غیر مدینه را مى‏توانید به این پنج هزار بیفزایید؟ وقتى خمیرمایه و محور غدیر مدینه‏اى‏ها هستند که پنج هزار نفر بیشتر نبوده‏اند، حال شما پنج هزار نفر دیگر هم بدان بیفزایید، باز از این نتیجه مقاله فراتر نمى‏رود.

    ناقد دوم اشکال کرده که منظور از مدینه تعداد قبایلى است که به صورت عشایرى زندگى مى‏کردند و مدینه شهر نبوده است. پاسخ این است که ما هم این امر را پذیرفته‏ایم. وقتى مى‏گوییم شهر مدینه منظورمان شهر امروزى نیست. بله، به جمع قبایلى که کنار هم بودند مدینه گفته مى‏شد که این‏ها پنج هزار نفر مسافر بیشتر نمى‏توانستند داشته باشند.

    حاجیان مدینه

    ناقد محترم تعداد حاجیان مدینه را 90، 114 و 120 هزار نفر آورده، اما سندها هیچ کدام دست اول نیستند و از منابع دست دوم و سوم و از قرن‏هاى متأخر است. حال آن‏که بنده روایتى را از منابع شیعه آورده‏ام، علاوه بر این، از حدیث امام صادق علیه‏السلامکمک گرفته‏ام که توضیح داده شد.

    اشکال دیگر ناقد این است که در کتاب‏هاى تاریخى تصریح نشده که حاضران غدیر همه از مدینه بوده‏اند. پاسخ این است که این تازه، اول دعواست. ارزش مقاله این بوده که این را کشف کرده است. اگر همه این‏ها در تاریخ نقل شده بود که امروز نیازى به تحلیل تاریخ نبود. باید رفت و گزارش‏ها را دید و ادله و قراین را ارائه نمود.

    حضور زنان

    این‏که با توجه به حضور یک زن باردار در حجه‏الوداع، نتیجه گرفته شود که بنابراین از همه گروه‏ها ـ اعم از پیر و جوان و زن و مرد و حامله ـ در غدیر حضور داشته‏اند، پذیرفتنى نیست.

    نقش عام‏الوفود

    اولاً: عام‏الوفود جمعیت مسلمانان را افزود، نه جمعیت مدینه را، ثانیا: باز تأکید مى‏شود که خمیرمایه غدیر، مردم مدینه بودند؛ یعنى هفتاد درصد جمعیت غدیر مدینه‏اى‏ها بوده‏اند و نویسنده بر آن تأکید دارد.

    نکته دیگرى که در مورد عام‏الوفود باید گفت این است که در مقاله آمده که مردم حجاز در سال نهم آمدند و اظهار اسلام کردند، اما از ایمان قوى‏اى برخوردار نبودند. این یک حقیقت است که کاملاً روشن است. قبایلى که رؤساى آن‏ها در سال نهم اسلام آوردند، وقتى دیدند که قریش دیگر قدرت اول حجاز نیست و پیامبر و مسلمانان قدرت اول حجازند، گفتند براى زنده ماندن ظاهرا از این به بعد باید به پیامبر و مسلمانان باج بدهیم و زیر سایه آنها باشیم. این‏ها قبایل ضعیفى بودند که تا قبل از این به مکه باج مى‏دادند. در منابع تاریخى کاملاً مشهود است. گرچه پیامبر نیاز به باج دادن آن‏ها ندارد و حتى آن‏ها را منع مى‏کند و مى‏خواهد همه آزاد باشند. اما برداشت آن‏ها این است که قدرت برتر عوض شده و باید رفت و اظهار تسلیم کرد. بنابراین، این‏ها اظهار تسلیم کرده بودند نه اظهار اسلام و ایمان. ماجراهاى ارتداد هم همین را ثابت مى‏کند. پس اصرارى نداریم که این‏ها در حج شرکت کرده باشند.

    وضعیت منابع پس از قرن پنجم

    اشکال دیگر این‏که گفته شده نویسنده، منابع قرن پنجم به بعد را ضعیف دانسته است. خیر، بنده نقل‏هایى که جمعیت غدیر را گزارش کرده‏اند و در منابع قرن پنجم به بعد آمده‏اند را ضعیف دانسته‏ام. در عبارت (ص 18) چنین آمده است:

    با توجه به ضعف هایى که در مورد منابع بعد از قرن پنجم وجود دارد و صرفا نقل از خود یا نقل یک قیل مى‏باشد... .

    شاید ابتداى عبارت، منابع را زیر سؤال برده اما ادامه جمله روشن مى‏کند که منظور نقل‏هایى است که درباره جمعیت سخن گفته‏اند نه خود منابع. معناى عبارت این است: نقل‏هایى که سخن از جمعیت غدیر آورده‏اند، و در منابع قرن پنجم به بعد آمده، همگى ضعیف‏اند، زیرا یا از خود سخنى گفته‏اند یا در حد یک قیل است. بنابراین اگر عبارت به صورت کامل خوانده شود، روشن مى‏شود که ضعف مربوط به منابع نیست، مربوط به گزارش خاص آن‏ها در مورد جمعیت غدیر است.

    سپاه اسامه

    در مورد سپاه اسامه هم باید گفت که آیا پیامبر بیشتر به شرکت در حجه‏الوداع تأکید داشت یا شرکت در جیش اسامه؟ در منابع تاریخى هست که پیامبر تا چه اندازه بر شرکت در جیش اسامه تأکید داشت، حتى کسانى را که نرفتند لعن نمود. حال جمعیتش را مقایسه کنید با غدیر که هیچ تأکیدى بر حضور در آن نبوده است.

    تعجب‏آور این است که ناقد به سراغ مشروعیت سپاه ابوبکر رفته است. این سخن چه سندى دارد؟ آیا کسانى که با ابوبکر بیعت کردند و در منابع شیعى هم آمده «الاّ ثلاثه» این‏ها شرکت نداشتند؟ نکته دیگر این‏که ما نمى‏دانیم بالأخره مردم مرتد شدند یا نه؟این گونه که ناقد دوم تأکید دارد که هیچ کس مرتد نشد، آیا در جریان خلافت هم همین‏ها را مى‏گویید؟ آیا آن‏جا هم همین موضع را دارید؟

    آنچه گفته شد گذرى کوتاه بر اشکالات متوجه به مقاله این‏جانب بود که طبیعتا درباره برخى محورها مى‏توان با تفصیل بیشترى سخن گفت. در عین حال مجددا از دو ناقد محترم که هر دو عزیز را در جریان تدوین و نشر مقاله قرار داده بودم، کمال تشکر و سپاسگزارى را دارم.

    ··· پى‏نوشت

    منابع

    ـ قرآن کریم

    ـ آلوسى بغدادى، محمود، روح المعانى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا.

    ـ آیتى، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1366.

    ـ ابن اثیر، على بن محمد، اسدالغابة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1417 ق.

    ـ ابن اثیر، على بن محمد، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار الکتاب العربى، 1420 ق.

    ـ ابن جوزى حنفى، عبدالرحمن بن على، المنتظم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412 ق.

    ـ ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الاصابة فى تمییز الصحابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، بى‏تا.

    ـ ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، فتح البارى، بیروت، دار المعرفة.

    ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دار الفکر، 1417 ق.

    ـ ابن عساکر، على بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.

    ـ ابن قتیبه، عبداللّه‏ بن مسلم، المعارف، قم، منشورات الشریف الرضى، 1415.

    ـ ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فواد و عبدالباقى، بیروت، دار الفکر، 1373 ق.

    ـ ابى داود، سلیمان بن الاشعث، سنن ابى داود، بیروت، دارالفکر، تصحیح عبدالحمید و محمد محیى‏الدین، بى‏تا.

    ـ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، بى‏تا.

    ـ امینى، عبدالحسین، الغدیر، قم، چاپ مرکز الغدیر، 1416 ق.

    ـ انصارى، محمد بن احمد، تفسیر قرطبى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1405 ق.

    ـ بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح بخارى، بیروت، دار ابن کثیر، 1414 ق.

    ـ بغدادى صوفى، على بن محمد، تفسیر خازن، بغداد، مکتبة المثنى، بى‏تا.

    ـ بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة اعلمى، 1394 ق.

    ـ ترمذى، محمد بن عیسى سوره، مدینه، چاپ سلفیه، بى‏تا.

    ـ جوینى، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، مؤسسه محمودى، 1398 ق.

    ـ حاکم حسکانى، عبیداللّه‏ بن عبداللّه‏، شواهد التنزیل، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

    ـ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت علیهم‏السلام، 1412 ق.

    ـ حلبى، على بن برهان‏الدین، السیرة الحلبیه، بیروت، دار المعرفة، 1400 ق.

    ـ حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1412 ق.

    ـ خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا.

    ـ خطیب شربینى، السراج المنیر، بیروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، بى‏تا.

    ـ خوارزمى، موفق بن احمد، مناقب خوارزمى، قم، مؤسه النشر الاسلامى، 1411 ق.

    ـ دارمى، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمى، دمشق، مطبعه الاعتدال، 1349 ق.

    ـ دیار بکرى، حسین بن محمد، تاریخ الخمیسفى احوال انفس نفیس، بیروت، دار صادر، بى‏تا.

    ـ ذهبى، شمس‏الدین، تاریخ اسلام، بیروت، دارالکتاب العربى، 1409 ق.

    ـ رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفة، بى‏تا.

    ـ سیوطى، جلال‏الدین، تدریب الراوى، دارالکتب العلمیه، 1409 ق.

    ـ ــــــــــــــ، درالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1403 ق.

    ـ شربینى، محمد، مغنى المحتاج، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1377 ق.

    ـ صالحى شامى، محمد بن یوسف، سبل الهدى و الرشاد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414 ق.

    ـ طباطبایى بروجردى، حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، علمیه، 1399ق.

    ـ طبرسى، فضل بن حسن، اعلام الورى باعلام الهدى، قم، مؤسه آلبیت، 1417.

    ـ طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، روائح التراث، بى‏تا.

    ـ ــــــــــــــ، تفسیر طبرى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق.

    ـ طوسى، محمد بن حسن، تفسیر تبیان، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا.

    ـ عاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبى‏الاعظم، قم، دارالحدیث، 1426 ق.

    ـ عصفرى، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الفکر، بى‏تا.

    ـ عمادى، محمد بن محمد، تفسیر ابى السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا.

    ـ عینى، بدرالدین، عمدة القارى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى‏تا.

    ـ فخر رازى، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1415 ق.

    ـ فیض کاشانى، محمد بن شاه مرتضى، تفسیر صافى، دارالمرتضى، 1402 ق.

    ـ قاسمى، محمد جمال‏الدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالفکر، 1398 ق.

    ـ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، قم، مؤسسه دارالکتاب، 1404 ق.

    ـ کلینى، محمد بن یعقوب، فروع کافى، بیروت، دارالاضواء، بى‏تا.

    کورانى، على، آیات الغدیر، قم، ستاره قم، 1422 ق.

    ـ متقى هندى، على، کنز العمال، بیروت، مؤسة الرسالة، 1409 ق.

    ـ مجلسى، محمدتقى، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربى، مؤسسه الوفاء بیروت، 1403 ق.

    ـ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر.

    ـ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فى معرفة حجج اللّه‏ على العباد، مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام.

    ـ نسائى، احمد بن شعیب، سنن نسائى، بیروت، دارالفکر، 1348 ق.

    ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام، 1407 ق.

    ـ نووى، یحیى بن شرف، المجموع المهذب، بیروت، دار الفکر، بى‏تا.


    1. کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن. تاریخ دریافت: 20/4/1387 ـ تاریخ پذیرش: 24/4/1387

    2. محمد بن مسعود عیاشى، تفسیر العیاشى، ج 1، ص 361.

    3. همان، ج 1، ص 358.

    4. قابل ذکر است که عیاشى روایتى نقل کرده که تعداد حاجیان مدینه را در همان سال پنج هزار نفر در رکاب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دانسته و جمعیت حجاج مکه را نیز پنجاه هزار دانسته و تصریح دارد که جمعیت حاجى مکه، آن حضرت را تا غدیر مشایعت کردند. واین سخن در صورت صحت سند روایت که درصدد بررسى آن نیستیم، هیچ بعدى ندارد: «عن عمر بن یزید قال: قال أبوعبد اللّه‏ علیه‏السلام ابتداء منه العجب یا با حفص لما لقى على بن أبى طالب، أنه کان له عشرة ألف شاهد لم یقدر على أخذ حقه، و الرجل یأخذ حقه بشاهدین، إن رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خرج من المدینة حاجا و معه خمسة آلاف، و رجع من مکة و قد شیعه خمسة آلاف من أهل مکة، فلما انتهى إلى الجحفة نزل جبرئیل بولایة على، و قد کانت نزلت ولایته بمنى و امتنع رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمن القیام بها لمکان الناس، فقال: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» مما کرهت بمنى...» عیاشى، همان، ج 1، ص 322.

    5. دانش‏آموخته حوزه و کارشناس ارشد کلام اسلامى. تاریخ دریافت 23/4/87 ـ تاریخ پذیرش: 26/4//87.

    6. علامه امینى این حدیث را از طریق 110 نفر از صحابه نقل کرده‏اند الغدیر، ج 1، ص 41 ـ 145.

    7. شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 177؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 21، ص 383 و 384؛ طبرسى، اعلام الورى، ص 80 و 396 و نورى، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 84.

    8. کلینى، فروع کافى، ج 4، ص 249؛ مجلسى، همان، ج 21، ص 396؛ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 11، ص 224 و آقاحسین طباطبایى، جامع احادیث الشیعه، ج 10، ص 359.

    9. محمدتقى مجلسى، بحار الانوار، ج 37، ص 202؛ فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 53؛ على بن جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 73 و حلبى، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 308.

    10. حلبى، همان، ج 3، ص 308 و امینى، همان، ج 1، ص 9.

    11. نورى، المجموع، ج 7، ص 104؛ محمد شربینى، مغنى المحتاج، ج 1، ص 345 و امینى، همان، ج1، ص9.

    12. حلبى، همان، ج 3، ص 308؛ بحار الانوار، ج 37، ص 150 و عبدالحسین امینى الغدیر، ج 1، ص 9 و 296.

    13. مقاله یاد شده، ص 17.

    14. صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 8، ص 453؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج 2، ص 886؛ سنن ابى داود، ج2، ص182؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 3، ص 30؛ دارمى، سنن دارمى، ج2، ص45 و محمد بن سعد بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 474.

    15. ابن اثیر، اسدالغابه، ج 3، ص 143.

    16. جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم، ص 27 ـ 28.

    17. سوره نصر، آیه 1 ـ 2.

    18. صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 5، ص 442؛ فتح البارى، ابن حجر، ج 8، ص 87 و محمدبن احمد انصارى، تفسیر قرطبى، ج 8، ص 280.

    19. بدرالدین عینى، عمدة القارى، ج 18، ص 45، از ابوزرعه رازى.

    20. شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 221.

    21. تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 204.

    22. علاقه‏مندان مى‏توانند اهداف پشت پرده این گزارش را در کتاب الصحیح من سیرة النبى الاعظم، اثر جعفر مرتضى عاملى، ج 30، ص 294 و 187 به بعد، ملاحظه کنند.

    23. على بن جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 589.

    24. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 8، ص 290؛ حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 200؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 233 ـ 234 و 237 و سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 36.

    25. حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 202؛ مناقب خوارزمى، ص 135؛ محمدجمال‏الدین قاسیم، محاسن التأویل، ج 6، ص 4 و 50 و جوینى، فرائد السمطین، ج 1، ص 72.

    26. صحیح بخارى، کتاب الایمان، باب 32 و صحیح مسلم، کتاب التفسیر، ص 3 ـ 5.

    27. على بن محمد بغدادى، تفسیرخازن، ج 1، ص 464.

    28. احمد بن شعیب، سنن نسائى، ج 5، ص 251.

    29. شربینى، السراج المنیر، ج 1، 353 ـ 354.

    30. همان؛ صحیح بخارى، تفسیر سوره مائده باب 2.

    31. على بن جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 589؛ على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ج 1، ص 162 و طوسى، تفسیر تبیان، ج 3، ص 435؛ فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 10.

    32. سنن ترمذى، ج 5، ص 329؛ جلال‏الدین سیوطى، درالمنثور، ج 2، ص 60 و على متقى هندى، کنزالعمال، ج 1، ص 173.

    33. على کورانى، آیات الغدیر، ص 353.

    34. حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 589.

    35. محمد بن محمد عماد، تفسیر ابى السعود، ج 3، ص 7؛ بغدادى، تفسیر خازن، ج 1، ص 458 و 464؛ فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 4، ص 288؛ آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 60؛ سیوطى، درالمنثور، ج 3، ص 16 و 20 و رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 154.

    36. مورخان شیعه امامیه درگذشت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در بیست و هشتم ماه صفر از سال یازده هجرى مى‏دانند.

    37. عصفرى، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 58؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 185؛ ذهبى، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 569؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 244؛ دیار بگرى، تاریخ الخمیس، ج 2، ص 166؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 4، ص 40 و ابن قتیبه، المعارف، ص 165.

    38. ابن اخمیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 6، ص 409؛ آلوسى، روح المعانى، ج 6، ص 47؛ محمد رشیدرضا، المنار، ج 6، ص 116؛ سیوطى، درالمنثور، ج 3، ص 4 و تفسیر طبرى، ج 4، ص 419 و 423.

    39. طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 148.

    40. نگاه کنید به کتاب «روزه روش نوین در درمان بیمارى‏ها» با مقدمه آیت‏اللّه‏ مکارم شیرازى.

    41. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 33.

    42. محمد ابراهیم آیتى، تاریخ پیامبر اسلام، ص 627، تهران، انتشارات دانشگاه 1366.

    43. ابن حجر عسقلانى، الاصابة، ج 1، ص 6.

    44. سیوطى، تدریب الراوى، ج 2، ص 214.

    45. دانش‏آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد تاریخ تشیع. تاریخ دریافت: 5/5/87 ـ تاریخ پذیرش: 8/5/87

    46. اگر نگوییم متکى به تاریخ است.

    47. این‏که ما در پژوهش‏هاى تاریخى خود «آیا مى‏توانیم به حقایق دست یابیم یا به واقعیت‏ها و یا هیچ کدام» بحث گسترده‏اى است که در این‏جا مجال سخن گفتن از آن نیست.

    48. مؤلف مجهول ق 3، اخبار الدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص 37.

    49. سمعانى، الانساب، ج 9، ص 42.

    50. همان، ص 114.

    51. همان، ص 31.

    52. همان، ص 114.

    53. ابن عمرانى، الانباء فى تاریخ الخلفاء، ص 59.

    54. همان، ص 161.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امام، سیدجلال.(1387) نقد یک مقاله و پاسخ نقدحسین احمدى حسین‏آبادى. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 5(2)، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدجلال امام."نقد یک مقاله و پاسخ نقدحسین احمدى حسین‏آبادى". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 5، 2، 1387، 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امام، سیدجلال.(1387) 'نقد یک مقاله و پاسخ نقدحسین احمدى حسین‏آبادى'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 5(2), pp. 5-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امام، سیدجلال. نقد یک مقاله و پاسخ نقدحسین احمدى حسین‏آبادى. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 5, 1387؛ 5(2): 5-