آراستگى و زینت در سیره رسول فضیلت صلىاللهعلیهوآله / محمدرضا جبارى
Article data in English (انگلیسی)
علل ورود علویان به طبرستان تا تشکیل دولت علوى 250 ق
آراستگى و زینت در سیره رسول فضیلت صلىاللهعلیهوآله
محمدرضا جبارى106
چکیده
کنکاش و پژوهش در سیره معصومان علیهمالسلام، بهویژه پیامبر اعظم صلىاللهعلیهوآله، همواره مورد نیاز بوده و حاصل آن از طراوت و تازگى خاصى برخوردار است؛ زیرا تبیین و تحلیل دقیق سیره معصوم و ارائه اصول مربوط، نقش مستقیم در الگودهى و الگوگیرى در سطوح مختلف جامعه دارد. محور مورد بحث در این نوشتار، سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله ـ که جامع فضایل قابل دستیابى براى بشریت است ـ در زمینه آراستگى و زینت است. این محور، هم به اخلاق فردى مربوط مىشود و هم به اخلاق اجتماعى؛ و تلاش بر آن بوده که از مجموع روایات سیره در منابع فریقین که نگارنده به آنها دست یافته، ترسیم و تصویرى درست از اخلاق نبوى صلىاللهعلیهوآله در این زمینه ارائه شود. از این رو، عناوینى همچون: توجه به آراستگى، اصلاح مو، شانه زدن و مرتب کردن ظاهر، روغن زدن و خضاب کردن، و استفاده از عطر و انگشتر مورد بحث قرار گرفته است.
واژگان کلیدى: آراستگى، زینت، سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله، اصلاح مو، خضاب، عطر، انگشتر، روغن زدن و شانه کردن.
مقدمه
زیبایى و جمال، از جمله صفات ذات مقدس بارى تعالى است. خداوند خود زیباست و زیبایى را نیز دوست دارد.107 در متون دینى، هم به تلاش براى کسب زیبایى درونى سفارش شده و هم به زینت و زیبایى ظاهرى. قرآن کریم نیز از مؤمنان مىخواهد که از زینت و زیبایى ظاهرى غافل نباشند:
اى پیامبر! بگو: چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند ولى) در قیامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود. این گونه، آیات (خود) را براى کسانى که آگاهند، شرح مىدهیم.108
در عبادتگاه (مسجد) و به وقت نیایش نیز به طور ویژه، امر به همراه داشتن زینت شده است: «اى فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد همراه بردارید و (از نعمتهاى الهى) بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمىدارد».109
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به عنوان بهترین الگو براى همه ابعاد مورد نیاز حیات انسانى، علاوه بر زیبایى درونى، توجه زیادى به زیبایى، زینت و جمال ظاهرى داشتند. بنابر روایات سیره، هرآنچه در آن عصر، به گونه متعارف و معتدل، نشان زینت براى مردان بود، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آنها را رعایت مىکردند. براى نمونه، آراسته بودن ظاهر از طریق توجه به لباس، موى سر و محاسن و نگاه به آینه یا آب زلال پیش از خروج از خانه، بهرهگیرى از شانه و عطر و خضاب و سرمه و روغن و انگشتر از نمودهاى زینت ظاهرىِ آن حضرت بود که در ادامه، در این باره توضیح خواهیم داد.
اصلاح موى سر و صورت
از آن رو که موى سر و صورت یکى از مهمترین بخشهاى تأمین کننده جمال و زیبایى مردان است، اصلاح شایسته، شانه و مرتب کردن آن، مورد توجه و عنایت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بود.
در این زمینه، نکته شایان توجه آن است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تا چه میزان اجازه مىدادند موى سر و صورتشان بلند باشد. این مسئله از آنجا داراى اهمیت است که امروزه سبکها و شیوههاى گاه عجیبى در آرایش و اصلاح موى سر و صورت به چشم مىخورد که شناخت اصل کلى و معیار حاکم بر سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله در این زمینه مىتواند راهگشا باشد؛ بهویژه که گاه برخى روایاتِ سیره، بدون تحلیل و نقادى درست، مستمسک برخى از این افراد قرار مىگیرد.
اگر در زمینه سیره، همچون دیگر موارد، سخن و گزارش اهلبیت علیهمالسلام را اصل قرار دهیم و آنها را بر دیگر روایات ـ در صورت تعارض ـ ارجح بدانیم، در مسئله مورد بحث نیز مىباید در پى تبعیت از مبنایى باشیم که توسط اهلبیت علیهمالسلامترسیم شده است؛ چراکه آنان به سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و آنچه مربوط به خاندان نبوت است آگاهتر از دیگرانند.110 روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلام در این زمینه، از آن حکایت دارند که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله درباره بلند یا کوتاه کردن موى سر، از اعتدال و میانهروى برخوردار بودند و حداکثر بلندى موى حضرت تا نرمه گوش بوده است. هنگامى که ایوب بن هارون از امام صادق علیهالسلام پرسید: آیا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از فرق سر، موى خود را باز مىکرد؟ پاسخ شنید: «خیر؛ زیرا آن حضرت موى سرش از نرمه گوش نمىگذشت».111
در روایت دیگرى، امام صادق علیهالسلام مشهور بین مردم آن زمان را مبنى بر اینکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرق سر باز مىکرد، تکذیب کردند و فرمودند: «پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرق سر باز نکرد و انبیا موى سر نگه نمىداشتند».112 میزان یاد شده درباره موى سر پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله، به جز آنچه گذشت، در گزارش انس بن مالک113 نیز آمده است. علاوه بر این، در روایت انس آمده که موهاى حضرت نه به حالت فِر و گِرد بود و نه نرم و فروهِشته.
در مقابل، بنابر برخى روایات، موى سر پیامبر صلىاللهعلیهوآله از حد نرمه گوش نیز مىگذشته و گاه به حدى بلند مىشده که بر شانهها مىریخته! و حتى آن حضرت موى خود را در دو یا چهار دسته مىبسته است! بنابر روایت عایشه، موى سر حضرت بیش از حد بناگوش بوده است.114 در روایت براء بن عازب نیز شبیه این سخن آمده است.115 از ام هانى نیز نقل شده که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله چهار گیسوى بافته داشت!116 ابن شهرآشوب هم در ذیل این روایت آورده است: صحیح آن است که آن حضرت دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم جد اعلاى آن حضرت.117
از ابن عباس نیز نقل شده که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در ابتدا براى مخالفت با مشرکان و موافقت با اهل کتاب ـ چون مشرکان فرق سر باز مىکردند و اهل کتاب چنین نمىکردند ـ فرق باز نمىکرد، اما بعدها فرق سر باز مىکرد!118
هیچیک از روایات مزبور توان مقابله با روایات رسیده از اهلبیت علیهمالسلام در این باره را ندارند؛ چرا که اهل یک خانه به آنچه در آن است آگاهترند و اهلبیت علیهمالسلام بیش از دیگران شایستگى معرفى جدشان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را دارند. بدین لحاظ، اگر نخواهیم برخى از روایات یاد شده را تلاش افرادى پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى پایین آوردن شأن آن حضرت بدانیم، ناچار از توجیه یا حمل بر معنایى پذیرفتنى هستیم.
شاید بتوان مجموعه روایاتى را که به گونهاى حکایت از بلندى موى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهدارند حمل بر مدت یک سالى کرد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پس از صلح حدیبیه تا عمرة القضاء، موى سر را کوتاه نکردند؛ چراکه طبق وعده الهى مطمئن بودند سرانجام واردِ مسجدالحرام شده و حلق خواهند کرد و همینطور هم شد. این معنا در روایت ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است. در این روایت، حضرت ضمن نفى اینکه فرق باز کردن در موى سر از سنت باشد، فرمودند: پیامبر صلىاللهعلیهوآله تنها در آن موقعیت خاص (بین حدیبیه تا عمرة القضاء) ناچار شد موى خود را بلند کند و فرق باز کند.119
این روایت، حاکم بر تمامى روایات فوقالذکر و به گونهاى توجیه کننده آنهاست. اما مىتوان به طور قطع روایت آخر از ام هانى را تکذیب کرد. چنانکه ابن شهرآشوب نیز از پذیرش آن اجتناب کرد و تعبیر دیگرى آورده است. اینکه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهچهار گیسوى بافته داشته، با آنچه از طریق اهلبیت علیهمالسلامگذشت در تنافى است. در طول یکسال یاد شده نیز مىتوان در نهایت، روایت ابوبصیر در خصوص بلندى مو و فرق باز کردن را پذیرفت. سخن ابن شهرآشوب نیز به معناى دو دسته مو و دو زلف است که صریح در همان فرق باز کردن و دو نیمه کردن موهاست. و اما روایت ابن عباس را مىتوان چنین تفسیر کرد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پیش از حدیبیه فرق باز نمىکرد، اما در طول یکسال پس از حدیبیه، چون موى حضرت بلند شده بود، فرق باز کرد. شایان ذکر آنکه مقتضاى روایات یاد شده، منع شرعىِ باز کردن فرقِ سر براى مردان نیست و این روایات تنها ناظر به ترسیم چهرهاى صحیح از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در زمینه یاد شده هستند.
بدین سان، به نظر مىرسد گفتار درست درباره سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله در خصوص موى سر، این است که حضرت همواره یک اصل را رعایت مىکردند: اصلاح و مرتب کردن مو و پرهیز از بلند کردن بیش از حد متعارف آن. تنها یک ضرورت موجب شد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى مدتى موى سر را رها سازند براى اینکه در مکه آن را بتراشند. البته، چه در همان مدت محدودى که آن حضرت موى سر را بلند کردند و چه در اوقات دیگر، از یک اصل غافل نبودند و آن مرتب بودن موها، آشفته نبودن، شانه زدن، و گاه روغن زدن، و پرهیز از پلشتى، نامرتب بودن و بىتوجهى به وضع ظاهر بود. به عنوان شاهد بر این مدعا، به این روایت توجه کنید: هنگامى که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نگاهشان به مردى با ریش بلند افتاد که نامرتب و اصلاح ناکرده بود، فرمودند: «این چه وضعیتى است؟! اى کاش، وى ریش خود را اصلاح مىکرد». این سخن به گوش آن مرد رسید و ریش خود را اصلاح و کوتاه کرد و سپس نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله رفت. حضرت چون او را دیدند فرمودند: «چنین عمل کنید».120
در زمینه کوتاه کردن شارِب (سِبیل)، تأکیدهاى خاصى در سنت نبوى صلىاللهعلیهوآله به چشم مىخورد و در منابعِ سیره، رفتار پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این باره گزارش شده است. آن حضرت در این باره مىفرمایند: «مجوس ریش خود را تراشیده و سبیل خود را رها کرده و زیاد مىکنند و اما ما، سبیل خود را کوتاه کرده و محاسن را وامىگذاریم».121 نیز در بیان دیگرى فرمودند: «شاربها (سِبیلها) را کوتاه کرده و محاسن را رها کنید و خود را به یهود شبیه نسازید».122 خود حضرت نیز چنین رفتار مىکردند، چنانکه در روایتى از امام صادق علیهالسلام چنین آمده است: «کوتاه کردن موى شارب، به گونهاى که لبها آشکار شوند، از سنت نبوى صلىاللهعلیهوآله است».123
به جز آنچه گذشت، اهتمام پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به اصلاحِ بموقعِ موى سر و ریش را مىتوان از روایتى دریافت که طبق آن، ایشان در سفرها چند چیز را همواره به همراه داشتند: شیشه روغن، سرمهدان، قیچى، آینه، مسواک و شانه.124 به همراه داشتن قیچى طبیعتا براى اصلاح سر و ریش بوده است.
شانهزدن موها
موى سر در مرد و زن، و محاسن در مردان از مهمترین ابزار جمال و زیبایى است که خداوند به انسانها عطا فرموده. بدین روى، انسان درباره موها سه وظیفه بر عهده دارد: 1. اصلاح و کوتاه کردنِ بموقع مو 2. نظافت 3. شانه زدن و مرتب کردن آن.
پیش از این درباره اولین وظیفه سخن گفتیم، اما درباره شانه کردن نیز روایات جالبى در دست است. این روایات حاکى از آنند که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله شانهزدن موها را به عنوان یک عادت و اخلاق مستمر در برنامه زندگى خود داشتند. یکى از لوازمى که ایشان همواره ـ حتى در سفرها ـ ملتزم بودند به همراه داشته باشند «شانه» بود.125 پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله پس از شانه زدن، شانه را زیر بالش خود مىنهادند.126 آن حضرت زیاد شانه مىکردند127 و (حداقل) دوبار در روز شانه زده و مىفرمودند: «کسى که هفت بار شانه را بر سر و ریش و سپس بر سینه خود بکشد بیمارى به او نمىرسد».128 نیز شانهزدن را سبب دفع بیمارى وبا مىدانستند.129
شیوه شانهزدن محاسن توسط حضرت چنین بود که تا چهل بار زیر محاسن و هفت بار روى آن را شانه مىزدند و مىفرمودند: «این کار موجب افزونى ذهن (حافظه) و زوال بلغم مىشود».130
مرتب کردن ظاهر
توجه به وضعیت ظاهر و مرتب کردن آن در خانه یا به هنگام خروج از خانه از دیگر مظاهر اخلاق تزیّن در پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله است. آن حضرت معمولاً با استفاده از آینه، ظاهر خود را مرتب مىکردند، و چه بسا ـ در صورت فقدان آینه ـ در آب زلال نگاه مىکردند.131 این کار، هم در محیط خانه و براى همسران، و هم براى خروج از خانه و رفتن نزد اصحاب انجام مىشد.132 هنگامى که یکى از همسران حضرت در این باره به آن جناب عرض کرد: شما با اینکه بهترین خلق الهى، و پیامبر او هستید براى خروج از خانه بر آب نظر مىکنید؟! فرمودند: «خداوند دوست دارد که بندهاش به وقت حضور در نزد برادرانش خود را آماده و متزیّن کند».133 از این رو، آن حضرت حتى در سفرها نیز آینهاى را همواره به همراه داشتند.134
روغنزدن موها
روغن مالیدن به بدن و موى سر و محاسن، از دیگر جلوههاى بهداشت و نیز زینت در پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بود، به گونهاى که حتى در سفرها همواره شیشه روغن را به همراه داشتند.135 از جمله هدایایى که حضرت آن را رد نمىکردند روغن بود.136 از برخى روایات برمىآید که سبب اصلى اقدام به این کار توسط آن حضرت، پرهیز از ژولیدگى، به هم ریختگى، به هم چسبیدگى، آشفتگى و پریشانى موها و نیز معطر کردن آن و گاه براى دفع سردرد بوده است. گفته شده: «آن حضرت، روغن مالیدن را دوست داشت و از "شَعَث" اکراه داشت»؛137 و «شَعَث» به معناى ژولیدگى و به هم ریختگى ظاهر است. اما امروزه، گاه روغن مالیدن به موى سر سبب پدید آمدن چهرهها و ترکیبهاى عجیبى مىشود که نمىتوان آنها را منطبق با فلسفه اصلى این کار در سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله دانست.
گونههاى مختلف روغن، مورد استفاده آن حضرت بود؛138 اما روغن بنفشه را برتر مىدانستند.139 ایشان ابتدا ابروان، سپس شارِب (سِبیل) را روغن مالیده و در ادامه داخل بینى کرده و مىبوییدند و سپس سر مبارک را روغن مىمالیدند. و گاه براى رفع سردرد، ابروان را روغن مالیده، و سپس با روغنى دیگر شارب را روغن مىمالیدند.140 اینکه آن حضرت روغن را مىبوییدند مىتواند حکایت از آن داشته باشد که معطر کردن موها دلیل دیگرى براى این کار بوده، چنانکه روغنمالى براى رفع سردرد نیز حکایت از ثمرات طبى این کار دارد.
خضاب کردن
حنا گذاشتن بر موها، جلوه دیگرى از اخلاق تزیّن در رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله بوده است. این امر در روایات، به عنوان یکى از ویژگىهاى موجود در انبیا علیهمالسلام و ائمه علیهمالسلام برشمرده شده است.141 امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را به عنوان «هُدى محمد صلىاللهعلیهوآله» (از آثار هدایتگرى و سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله) معرفى مىکردند.142 امام صادق علیهالسلام نیز خضاب در سر و محاسن را از سنت برمىشمردند.143 محمد بن مسلم از امام باقر علیهالسلام درباره خضاب کردن پرسید و حضرت پاسخ دادند: «پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهخضاب مىکرد و این موى حضرت است در نزد ما».144 پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با گیاهى به نام «کَتَم» (گیاهى که موجب سیاهى مو مىشد و آن را با حنا مخلوط مىکردند) خضاب مىکردند.145 آن حضرت حتى اصحاب و مسلمانان را نیز به این کار تشویق مىکردند و آن را «نور و اسلام و ایمان و سبب فزونى محبت همسران و سبب ترس در قلوب دشمنان» معرفى مىفرمودند.146 پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله صرف یک درهم براى خضاب کردن را برتر از صرف هزار درهم در غیر این کار ـ هرچند در راه خدا ـ مىدانستند و در سفارشهاى خود به امیرالمؤمنین علیهالسلامضمن اشاره به نکته فوق، براى خضاب کردن چهارده خصلت برشمردند.147
به نظر مىرسد تأکیدهاى فراوانى که براى این کار ذکر شده و نیز جایگاه مهم آن در سیره نبوى صلىاللهعلیهوآله، ناشى از آثار مهم این کار است که از جمله آنها، حفظ جمال و زیبایى و دوام خانواده است. به جز این، از روایت پیشگفته برمىآید که خضاب کردن به عنوان یک حربه، براى ارعاب دشمن ـ از طریق جوان کردن ظاهرى نیروهاى اسلام در برابر دشمنان ـ در صدر اسلام مورد استفاده قرار مىگرفته است.148
عطر زدن
عطر زدن و خوشبو بودن را مىتوان از مهمترین نمودهاى اخلاق تزیّن به شمار آورد که به صورت طبیعى براى همه افراد مطلوب است. این ویژگى نیز یکى از سنن و خصلتهاى انبیا و از جمله پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله معرفى شده است.149 التزام پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله به عطر و خوشبو بودن به قدرى بود که کسانى که مدت مدیدى با آن حضرت معاشرت داشتهاند اذعان کردهاند همواره آن حضرت را خوشبو یافتهاند. انس بن مالک نقل مىکند: «من مدت ده سال با پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهمصاحبت داشتم و دایم بوى عطر استشمام کردم و بویى خوشبوتر از بوى او نیافتم...»150 و این در حالى است که بنابر روایاتى ـ که آیه تطهیر نیز آنها را تأیید مىکند ـ جسم پیامبر صلىاللهعلیهوآلهنهتنها از هر گونه قذارت و پلیدى ـ از جمله بوى بد ـ به دور بوده، بلکه به طور طبیعى بوى خوش از آن استشمام مىشده است151 تا آنجا که مردم پس از گذشتن پیامبر صلىاللهعلیهوآله از یک مسیر، از بوى عطر حضرت متوجه عبور ایشان از آن مسیر مىشدند. با این اوصاف، از روایات سیره، تقیّد فراوان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به استفاده از عطر قابل استفاده است. آن حضرت را مشکدانى بود که پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را معطر مىساختند.152 تلازم میان آن حضرت و بوى خوش به گونهاى بود که در شبهاى تاریک پیش از آنکه در یک مسیر خود حضرت دیده شود، بوى خوش ایشان استشمام مىشد.153
عطر از جمله چیزهایى بود که چون به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله اهدا مىشد حضرت آن را مىپذیرفتند.154 و چه بسا بهترین هدیه مورد علاقه حضرت بود.155 چنانچه عطرى به ایشان تعارف مىشد، ضمن اینکه خود را به آن معطر مىساختند، مىفرمودند: «بویش نیکو و حملش آسان است» و اگر از معطر کردن خود به آن معذور بودند، تنها سر انگشت خویش را بر آن مىنهادند... .156
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بیش از پولى که صرف غذا مىکردند صرف خرید عطر مىنمودند.157 آن حضرت از میان عطرها، بیش از همه، «مُشک» را دوست مىداشتند،158 به گونهاى که آثار استفاده از مشک در موهاى ایشان مشاهده مىشد.159 آن حضرت از عود و عنبر نیز بهره مىجستند.160 و این سه، از جمله عطرهایى بودند که مردان آنها را استفاده مىکردند؛ زیرا رنگ نداشتند و معروف به «ذکور الطیب» (عطر مردان) بودند. از خود آن حضرت در این باره نقل شده که فرمودند: «عطر مردان بوى آشکار و رنگ پنهان دارد و عطر زنان رنگ آشکار و بوى پنهان».161 «غالیه» نیز از عطرهاى مورد استفاده حضرت بود که گاه همسران ایشان، حضرت را بدان خوشبو مىساختند.162 در روزهاى هفته، یک روز در میان و در روز جمعه، آن حضرت ـ به سفارش جبرئیل ـ ملتزم به معطر ساختن خویش بودند163 و اگر عطر نمىیافتند، لباس رنگ شده با زعفران را مرطوب کرده، دست خود را بر آن مىمالیدند و به صورت مىکشیدند.164 و گاه همین کار را با روسرىهاى معطّر همسران خود انجام مىدادند.165
انگشتر به دستکردن
از جمله زینتهاى مشترک بین زن و مرد، بهرهگیرى از انگشتر است، هرچند در نوع و شکل آن تفاوتهاى شرعى یا عرفى وجود دارد. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در کنار دیگر زینتها از این زینت نیز بىبهره نبودند. سنت نبوى صلىاللهعلیهوآله ـ بر خلاف برخى جریانهاى انحرافى در ادوار پس از پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله که انگشترى را به انگشتان دست چپ مىکردند ـ بر آن بود که انگشتر را به انگشت کوچکِ دست راست کنند.166 انگشتر حضرت، معمولاً از جنس نقره،167 و نقش خاتم آن نیز «محمد رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله» بود.168 آن حضرت به طور ویژه بر استفاده از عقیق سرخ تأکید داشتند و آن را به امیرالمؤمنین علیهالسلامسفارش مىکردند؛169 ضمن اینکه آن حضرت را از به دست کردن انگشتر طلا برحذر مىداشتند و مىفرمودند: طلا زینت تو در آخرت است.170 انگشتر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله گاه فاقد نگین و یا داراى نگینى سیاه با نقش یاد شده بود.171 درباره استفاده آن حضرت از انگشتر فیروزه و یاقوت نیز روایاتى در منابع روایى وجود دارد.172
نتیجهگیرى و جمعبندى
از مجموع آنچه گذشت، مىتوان نکات ذیل را به عنوان جمعبندى مطالب و روایات برشمرد:
1. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به اصل آراستگى و زینت ظاهرى اهتمام فراوان داشتند.
2. از نمودهاى بارز تزیّن و آراستگى در سیره آن حضرت، اصلاح موى سر و صورت بوده است و در اصلاح سر، نه آنچنان بود که همواره موى سر را بتراشند، و نه آنچنان که آن را همچون زنان بلند کنند؛ موى حضرت در بلندترین حالت، تا نرمه گوش ایشان مىرسید.
3. در اصلاح محاسن و موهاى صورت نیز آن حضرت به کوتاه کردن سِبیل ـ در حد آشکار شدن لبها ـ و بلند کردن محاسن ـ در حد متعارف ـ اهتمام داشتند.
4. آن حضرت به نظافت و بهداشت، مرتب کردن، شانه زدن، روغن زدن و حتى خضاب و رنگ نهادن بر موها اهتمام داشتند و از ژولیدگى و پَلَشتى و به هم ریختگى موها پرهیز مىکردند و دیگران را نیز پرهیز مىدادند.
5. عطر زدن و انگشتر به دست کردن ـ بهویژه در دست راست ـ از سنن همیشگى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بود و آن حضرت گاه با عطر مخصوص خود شناخته مىشدند.
··· پىنوشتها
منابع
ـ ابن شعبه حرّانى، حسن بن على، تحف العقول، تحقیق علىاکبر غفارى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1404 ق.
ـ ابن شهرآشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، نجف، مطبعة الحیدریه، 1376 ق.
ـ ترمذى، محمد بن عیسى، الشمائل المحمدیه، تحقیق سیدعباس الجلیمى، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1412 ق.
ـ حرّ عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانى شیرازى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا.
ـ صدوق، محمد بن على بن بابویه، من لایحضره الفقیه، تحقیق علىاکبر غفارى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1404 ق.
ـ طباطبایى، سیدمحمدحسین، سنن النبى صلىاللهعلیهوآله، تحقیق محمدهادى فقهى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1416 ق.
ـ طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، منشورات شریف رضى، 1392 ق.
ـ طوسى، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن موسوى خرسان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش.
ـ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، مصر، دارالمعارف، 1383 ق.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تحقیق علىاکبر غفارى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق.
ـ نورى، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، به تحقیق و نشر مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، قم، لاحیاء التراث، 1409 ق.
106. استادیار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امامخمینى قدسسره. تاریخ دریافت: 26/5/87 ـ تاریخ پذیرش 24/6/87.
107. عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «ان اللّه جمیل یحبّ الجمال و یحبّ أن یُرى اثر نعمته على عبده» طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 103.
108. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الاْیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ». اعراف: 32
109. «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ». اعراف: 31
110. «اهل البیت أدرى بما فى البیت» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403 ق، ج 78، ص 274).
111. ... عن ایوب بن هارون عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: قلت له: کان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله یفرق شعره؟ قال: لا، لانّ رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله کان إذا طال شعره کان الى شحمة أذنه» محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، 1388 ق، ج 6، ص 485.
112. ... عن عمرو بن ثابت عن ابى عبد اللّه علیهالسلام قال: قلت: انهم یروون أن الفرق من السنّة قال: من السنة؟ قلت: یزعمون أنّ النبى صلىاللهعلیهوآله فرّق. قال: «ما فرّق النبى صلىاللهعلیهوآله، و لا کان الانبیاء علیهمالسلام تُمسِک الشعر» کلینى، الکافى، ج 6، ص 486.
113. عن انس بن مالک: «کان شعر رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله الى نصف اذنیه»؛ «لم یکن شعره صلىاللهعلیهوآله بالجعد و لابالسبط کان یبلغ شعره شحمة اذنیه» ترمذى، الشمائل المحمدیه، 1412 ق، ص 47.
114. ... عن هشام بن عروة عن أبیه عن عائشة: «کنت أغتسل أنا و رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله من اناء واحد و کان له شعر فوق الجمّة و دون الوفرة» همان.
115. عن البراء بن عازب: «کان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله مربوعا بعید ما بین المنکبین و کانت جمّته تضرب شحمة أذنیه» همان.
116. أم هانى: «رأیت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ذاصفائر اربع» (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، 1376 ق، ج 1، ص 136، ترمذى، پیشین، ص 50).
117. «و الصحیح أنه کان له ذُؤابتان و مبدؤها من هاشم» ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 136.
118. ... عن ابن عباس: «ان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله کان یسدل شعره و کان المشرکون یفرقون رؤوسهم و کان اهل الکتاب یسدلون رؤوسهم و کان یحب موافقة اهل الکتاب فى ما لم یؤمر فیه بشىء، ثم فرّق رسولاللّه» ترمذى، پیشین، ص 50 ـ 49.
119. ... عن ابى بصیر قال: قلت لابى عبداللّه علیهالسلام: الفرق من السنة؟ قال: لا. قلت: فهل فرّق رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله؟ قال: نعم. قلت: کیف فرّق رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله و لیس من السنة؟ قال: من أصابه ما أصاب رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله یفرّق کما فرّق رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله، فقد أصاب سنة رسواللّه صلىاللهعلیهوآله و إلا فلا. قلت له: کیف ذلک؟ قال: «إن رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله حین صدّ عن البیت و قد کان ساق الهدى و أحرم، أراه اللّه الرؤیا التى أخبره اللّه بها فى کتابه. إذ یقول: «لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا بالحق لتدخلنّ المسجد الحرام ان شاء اللّه آمنین محلّقین رؤوسکم و مقصّرین لاتخافون»، فعلم رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله أن اللّه سَیَفى له بما أراه، فمِن ثَمَّ وفّر ذلک الشعر الذى کان على رأسه حین أحرم؛ انتظارا لحلقه فى الحرم، حیث وعده اللّه عزّو جلّ، فلما حلقه لمْ یُعِدْ فى توفیر الشعر، و لا کان ذلک من قبله» کلینى، پیشین، ج 6، ص 486.
120. و نظر رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله الى رجل طویل اللحیة فقال: «ما کان هذا لوهیّأ من لحیته»؛ فبلغ الرجل ذلک فهیّأ من لحیته بین اللحیتین، ثم دخل على النبى صلىاللهعلیهوآله فلّما رآه قال: «هکذا فافعلوا» صدوق، من لایحضره الفقیه، 1404 ق، ج 1، ص 130، ح 330.
121. و قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله: «إن المجوس جزّوا لحاهم و وفّروا شواربهم، و إنّا نحن نجّز الشوارب و نعفى اللحى» همان، ج 1، ص 130، ح 331.
122. و قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله: «حفّوا الشوارب و اعفوا اللحى و لاتشبّهوا بالیهود» همان، ح 329.
123. عن السکونى عن ابى عبداللّه صلىاللهعلیهوآله قال: قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله: «من السنة أن تأخذ من الشارب حتى یبلغ الاطار» کلینى، پیشین، ج 6، ص 487، ح 6.
124. «و کان صلىاللهعلیهوآله لایفارقه فى أسفاره قارورة الدهن و المکحلة و المقراض و المرآة و المسواک و المشط» طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 35.
125. ر.ک: طبرسى، پیشین، ص 35.
126. «و کان علیهالسلام یضع المشط تحت و سادته اذا تمشطّ» همان، ص 33.
127. عن انس بن مالک «کان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله یکثر دهن رأسه و تسریح لحیته...» ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 51.
128. و فى روایة عن النبى صلىاللهعلیهوآله أنه قال: «من امرّ المشط على رأسه و لحیته و صدره سبع مرّات لمیقاربه داء ابدا» طبرسى، پیشین، ص 33 این روایت مىتواند ناظر به نقش بهداشتى شانهزدن و دفع بیمارىهایى باشد که از ناحیه بىتوجهى به موها نصیب انسان مىشود.
129. و کان صلىاللهعلیهوآله یقول: «ان المشط یذهب بالوباء» همان.
130. «و کان صلىاللهعلیهوآله یسرّح تحت لحیته أربعین مرة و من فوقها سبع مرّات و یقول: انه یزید فى الذهن و یقطع البلغم» همان.
131. «و کان صلىاللهعلیهوآله ینظر فى المرآة و یرجّل جمّته و یتمشط و ربما نظر فى الماء و سوّى جمّته فیه» طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 34.
132. «و لقد کان صلىاللهعلیهوآله یتجمّل لاصحابه فضلاً عن تجمله لأهله» همان.
133. فقال صلىاللهعلیهوآله: «ان اللّه یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه أن یتهیّأ لهم و یتجمّل» همان.
134. «و کان صلىاللهعلیهوآله لایفارقه فى اسفاره قارورة الدهن و المکحلة و المقراض و المرآة و المسواک و المشط» همان، ص 35.
135. همان، ص 35.
136. عن ابن عمر: قال رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله «ثلاث لاتردّ: الوسائد و الدهن و الطیب» ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 179.
137. «و کان صلىاللهعلیهوآله یحبّ الدهن و یکره الشعث...» طبرسى، پیشین، ص 33.
138. «و کان صلىاللهعلیهوآله یدّهن بأصناف من الدهن» همان.
139. «و کان صلىاللهعلیهوآله یدّهن بالبنفسج و یقول: هو افضل الأدهان» همان.
140. «و کان صلىاللهعلیهوآله إذا ادّهن بدء بحاجبیه ثم بشاربیه ثم یدخله فى أنفه و یشمّه ثم یدهن رأسه. و کان صلىاللهعلیهوآلهیدّهن بحاجبیه من الصداع و یدّهن بشاربیه بدهن سوى دهن لحیته» همان.
141. قال الصادق علیهالسلام: «أربع من سنن المرسلین: التعطّر و السواک و النساء و الحناء» (صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 52، ح 111؛ قاضى نعمان مغربى، دعائم الاسلام، ج 1، ص 52 و 118).
142. مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 99.
143. عن حفص الاعور قال: سألت اباعبداللّه علیهالسلام عن خضاب اللحیة و الرأس أمن السنة؟ فقال: نعم... کلینى، الکافى، ج 6، ص 481، ح 5؛ طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 81.
144. ... عن محمد بن مسلم، انه سأل ابا جعفر علیهالسلام عن الخضاب، فقال: «کان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله یختضب و هذا شعره عندنا» صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 122، ح 277.
145. ... عن الحلبى قال: سألت اباعبداللّه علیهالسلام عن خضاب الشعر، فقال: «قد خضب النبى صلىاللهعلیهوآله و الحسین بن على و ابوجعفر محمد بن على علیهمالسلامبالکتم» صدوق، پیشین، ج 1، ص 122، ص 279؛ کلینى، پیشین، ج 6، ص 481، ح 7.
146. طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 79.
147. کلینى، پیشین، ج 6، ص 482، ح 12؛ صدوق، پیشین، ج 1، ص 123، ح 285؛ طبرسى، پیشین، ص 79.
148. کلینى، پیشین، ج 6، ص 481، ح 4؛ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 1، ص 404.
149. ... عن معمّر بن خلاد، قال: «سمعت على بن موسى الرضا علیهالسلام یقول: ثلاث من سنن المرسلین: العطر، و اخذ الشعر و کثرة الطروقة» (کلینى، پیشین، ج 5، ص 320، ح 3؛ صدوق، پیشین، ج 3، ص 382، ح 4341؛ طوسى، تهذیب الاحکام، 1365، ج 7، ص 403، ح 20؛ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، 1404 ق، ص 442؛ و نیز از امام صادق علیهالسلام به همین مضمون: قاضى نعمان، دعائم الاسلام، ج 2، ص 192، ح 695).
150. عن انس بن مالک: «صحبت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله عشر سنین و شممت العطر کلّه فلم أشمّ نکهة أطیب من نکهته...» طبرسى، پیشین، ص 17.
151. ر.ک: ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 285 و حسین بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 24 و 34.
152. ... عن عبد اللّه بن سنان عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «کانت لرسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ممسکة إذا هو توضأ، أخذ بیده و هى رطبة، فکان إذا خرج عرفوا انه رسول اللّه برائحته» کلینى، الکافى، ج 6، ص 515، ح 3.
153. «وکان یعرف فىاللیلة المظلمة قبل از یُرى بالطیب، فیقال: هذا النبى صلىاللهعلیهوآله» طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 34.
154. قال انس بن مالک: «ان النبى صلىاللهعلیهوآله کان لایردّ الطیب»، و عن ابن عمر: قال صلىاللهعلیهوآله «ثلاث لا تردّ: الوسائد و الدهن و الطیب» ترمذى، الشمائل المحمدیه، ص 178 ـ 179.
155. ... عن رجل نصرانى: فسألت من أصحابه صلىاللهعلیهوآله: أى شىء أحبّ الیه من الهدایا؟ فقالوا: «الطیب أحبّ الیه من کل شىء و إن له رغبة فیه» نورى، مستدرک الوسائل، 1409 ق، ج 1، ص 420، ح 1054.
156. «و کان صلىاللهعلیهوآله لایعرض له طیب الا تطیّب و یقول: هو طیّب ریحه خفیف محمله، و إن لم یتطیّب وضع اصبعه فى ذلک الطیب ثم لعق منه» طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 34.
157. عن اسحاق الطویل العطار عن ابى عبداللّه علیهالسلام «کان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ینفق فى الطیب أکثر مما ینفق فى الطعام» کلینى، الکافى، ج 6، ص 512، ح 18؛ طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 43.
158. و فى ذخیرة المعاد: «و کان ـ أى المسک ـ أحبّ الطیب الیه صلىاللهعلیهوآله» طباطبایى، سنن النبى صلىاللهعلیهوآله، 1416 ق، ص 97، ح 107.
159. ... عن ابى البخترى عن ابى عبداللّه علیهالسلام: «ان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله کان یتطیّب بالمسک حتى یرى و بیصه فى مفارقه» کلینى، پیشین، ج 6، ص 514 ـ 515، ح 2؛ طبرسى، پیشین، ص 33.
160. «و کان صلىاللهعلیهوآله یتطیّب بذکور الطیب و هو المسک و العنبر» طبرسى، پیشین، ص 33 ـ 34.
161. عن ابى هریره عنه صلىاللهعلیهوآله: «طیب الرجال ما ظهر ریحه و خفى لونه، و طیب النساء ما ظهر لونه و خفى ریحه» ترمذى، پیشین، ص 179.
162. «و کان صلىاللهعلیهوآله یتطیّب بالغالیة، تطیّبه بها نساؤه بأیدیهنّ» همان، ص 34.
163. عن یاسر عن ابى الحسن علیهالسلام قال: قال رسولاللّه: قال لى حبیبى جبرائیل: «تطیّب یوما و یوما لا. و یوم الجمعه لابدّ و لاتترک له» کلینى، الکافى، ج 6، ص 511، ح 12 و قال صلىاللهعلیهوآله لعلى علیهالسلام: «یا علىّ، علیک بالطیب فى کل جمعة فانه من سنتى و تکتب لک حسناته مادام یوجد منک رائحته» (طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 43).
164. «کان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله اذا کان یوم الجمعة، و لم یصب طیبا، دعا بثوب مصبوغ بزعفران، فرّش علیه الماء ثم مسح بیده ثم مسح به وجهه» صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 425، ح 1257.
165. ... عن السکن الخزاز قال: «سمعت اباعبداللّه علیهالسلام یقول: حق على کل محتلم فى کل جمعة اخذ شاربه و اظفاره و مسّ شىء من الطیب و کان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله إذا کان یوم الجمعة و لم یکن عنده طیب دعا ببعض خمر نسائه فبلّها فى الماء ثم وضعها على وجهه» کلینى، الکافى، ج 6، ص 511، ح 10.
166. ... عن ابن القداح عن أبى عبداللّه علیهالسلام: «ان النبى صلىاللهعلیهوآله کان یختّم فى یمینه» کلینى، الکافى ج 6، ص 469، ح 11 طبق روایت حسین بن خالد از امام هادى علیهالسلام، آن حضرت ضمن انتقاد از اینکه حتى شیعیان، در آن عصر انگشتر به دست چپ مىکردند، سیره پیامبر صلىاللهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام را خلاف آن معرفى کرده است (همان، ج 6، ص 478، ح 8).
167. ... عن هشام بن سالم عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «کان خاتم رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله من ورق» همان، ج 6، ص 468، ح 1.
168. ... عن عبداللّه بن سنان عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «کان نقش خاتم النبى صلىاللهعلیهوآله محمد رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله» (همان، ج 6، ص 473، ح 1).
169. سلمان الفارسى عن النبى صلىاللهعلیهوآله قال: «یا علىّ، تختّم بالعقیق تکن من المقرّبین». قال: یا رسول اللّه، و ما المقربون؟ قال: «جبرئیل و میکائیل». قال فبم أتختّم؟ قال: «بالعقیق الأحمر» ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 87.
170. عن روح بن عبدالرحیم عن ابى عبداللّه علیهالسلام قال: «قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله لامیرالمؤمنین علیهالسلام لاتختم بالذهب فانه زینتک فى الاخرة» کلینى، الکافى، ج 6، ص 468، ح 5.
171. ر.ک: همان، ج 2، ص 474، ح 7.
172. ر.ک: همان، ج 6، ص 471 ـ 472.