، سال پنجم، شماره سوم، پیاپی 19، پاییز 1387، صفحات 41-68

    تشیع ابن‌عباس از منظر مناظرات او (1)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    مجید افلاکیان / دانش‌آموخته حوزه و دانشجوي كارشناسي ارشد تاريخ تشيع / majidaflakiyan@yahoo.com
    چکیده: 
    Although a long time has passed since the advent of Islam, we still Witness disagreements among Islamic sects. These disagreements – mostly between Shia and Sunni – should be traced back to the period after the Prophet’s death. According to Shi'i doctrine, some Companions did not follow the Holy Prophet’s will regarding Imam Ali. flowever, some of the adherents of the Prophet’s Household' including Ibn Abbas' defended Imam Ali. The present paper is seeking to explain and analyze Ibn Abbass’ positions - in different times – against others to whom he would debate. The results of such debates show his shi'i belief in the Prophet’s Household in the first half of the 1st century. This paper is presented in two parts; the first part is presented in this issue, and the second part in the next issue.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Shi'ism of Abdullah bin Abbas from the Viewpoint of His Own Debates (1)
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    گسترش اسلام مرهون تلاش افرادي است كه در ركاب پيامبر تربيت شده بودند، به ويژه شخصيتي هم‌چون حضرت علي كه اولين مسلمان نيز بود.  تاريخ، گوياي تلاش‌ها و خطرهايي است كه بسياري از صحابه، به‌خصوص حضرت علي براي پيش‌برد اهداف عالي پيامبر كشيدند. البته شكي نيست كه تثبيت ارزش‌ها و حاكميت اسلام از سويي و تداوم آن در طول حيات بشر از سوي ديگر، نيازمند رهبراني هم‌تراز شخص رسول‌خدا بود، از اين‌رو پيامبر طبق دستور وحي، از ميان صحابه، برترين آنان از نظر علم، تقوا، شجاعت، سياست، تدبير و لياقت، يعني اميرمؤمنان علي را براي رهبري جامعه اسلامي پس از خود برگزيد و بارها و بارها به مردم معرفي كرد و در يوم‌الدار ايشان را وصي خود قرار داد.  پيامبر آن‌قدر در مورد جانشيني حضرت علي‌ سفارش كرد و در اين زمينه دغدغه داشت كه حتي در آخرين لحظات عمر خود به صورت مكتوب مي‌خواست بر آن تأكيد كند، از اين‌رو فرمود: «قلم و دواتي بياوريد مطلبي را بنويسم تا هيچ موقع گمراه نشويد». اما چون عمر منظور پيامبر را مي‌دانست و از آنجا كه نمي‌خواست توصية پيامبر را بپذيرد، در پاسخ به تقاضاي ايشان گفت: «ان هذا الرجل ليهجر»  و به اين وسيله، پيامبر را به جنون و هذيان‌گويي متهم كرد تا اعتبار كلام پيامبر را در آن لحظات خدشه‌دار كند.
    به رغم سفارش‌هاي مكرر و اكيد پيامبر در مورد جانشيني حضرت علي، بعد از رحلت پيامبر عظيم‌الشأن ابوبكر به خلافت رسيد‌‌ و سفارش پيامبر در حق اميرمؤمنان علي اجرا نشد. در عين حال در ميان اصحاب كم نبودند افرادي كه با انتخاب ابوبكر مخالف بودند و با استناد به سخنان رسول خدا از حقانيت علي در امر خلافت دفاع مي‌كردند، از جمله آنها عبدالله‌بن عباس است.
    در اين نوشتار تلاش بر اين است تا شخصيت مذهبي ابن‌عباس از رهگذر بررسي و تحليل مناظره‌هاي او كه در جهت حمايت از اهل‌بيت، به ويژه خلافت منصوص حضرت علي صورت گرفته، معرفي شود. بديهي است اين موضوع علاوه بر اينكه نشانه تشيع اعتقادي اوست، حاكي از حضور تشيع بلافاصله پس از رحلت رسول خدا نيز مي‌باشد. بنابراين اين نوشته نيز در صدد اثبات مواضع مثبت و حمايت‌هاي وي از اهل‌بيت و امامت منصوص اميرمؤمنان علي ‌مي‌باشد.
    اين حمايت‌ها ارتباطي به تبليغات عباسيان ندارد؛ يعني اين‌گونه نيست كه عباسيان براي تثبيت جايگاه خود، اين گونه گزارش‌ها را جعل كرده باشند، چون گزارش‌هايي كه درباره حمايت‌هاي ابن‌عباس رسيده نه تنها نمي‌توانست براي تثبيت موقعيت آنها كمك كند، بلكه نتيجه عكس آن را در پي داشت.
    مناظره و جايگاه آن در اسلام
    آن‌چه در مناظره اهميت دارد، دعوت فرد مقابل به حق است و اگر بر خلاف اين مسئله باشد، از ديدگاه يك فرد معتقد مورد پذيرش نيست، از اين‌رو خداوند متعال به پيامبرش سفارش فرموده كه براي دعوت به حق از روش مناسب استفاده كند و به بهترين شيوه دعوت به حق نمايد، به گونه‌اي كه طرف مقابل از اعماق جان و دل، حق را بپذيرد:
    مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترين شيوه با آنان مجادله كن، زيرا پروردگار تو به كساني كه از راه او منحرف شده‏اند آگاه‏تر است و هدايت‏يافتگان را بهتر مي‏شناسد. 
    با دقت در برخي از آيات قرآن مي‌توان به مواردي از مناظره دست يافت، از جمله پاسخ خداوند متعال به كافران كه مي‌گفتند: چه كسي استخوان‌هاي پوسيده را زنده مي‌كند: 
    كسي آنها را زنده مي‏كند كه در آغاز آفريده است، و او به هر آفرينشي داناست. 
    بنابراين، مجادله و مناظره از بحث‌هاي مهم بوده كه خداوند متعال هم به آن اشاره كرده است؛ البته نكته مهمي كه براي خداوند متعال از اهميت والايي برخوردار است، اين است كه دعوت به حق و مناظره به گونه‌‌اي باشد كه طرف مقابل پاره‌اي جز پذيرش حق نداشته باشد، همانند مناظره‌اي كه حضرت ابراهيم انجام دادند؛ و در سه مرحله خدايي ستاره و ماه و خورشيد را باطل نمودند. 
    در تاريخ اسلام از مناظره‌هاي بسياري ياد شده است كه براي نمونه به مواردي از آن اشاره مي‌شود: اميرمؤمنان در احتجاج خود نسبت به عدم بيعتش با ابوبكر چنين فرمودند:
    من سزاوراتر هستم به اين امر از شما، من با شما بيعت نمي‌كنم، چون شما خلافت را از انصار گرفتيد و بر آنها به واسطه قرابت به پيامبر احتجاج كرديد، و اين امر را با غصب مي‌گيريد، مگر شما با انصار احتجاج نكرديد كه به خاطر قرابت به رسول‌الله سزوار خلافت هستيد، .. من هم با شما احتجاج مي‌كنم به مثل احتجاجي كه با انصار داشتيد. 
    حضرت زهرا نيز در مقابل ابوبكر و مردم در مسجد از غصب فدك شكايت كرده و با خليفه وقت بحث فرمود و نيز انصار را به سبب عدم حمايت از همسرش توبيخ كرد. 
    امام حسين نيز با ابوبكر به مناظره پرداخت و از وي تقاضا كرد تا از منبر پدرش پايين بياييد و ابوبكر كلام امام را تأييد كرد.  طبق برخي گزارش‌ها اين برخورد با عمر نيز صورت گرفته است. 
    البته اين مناظره‌ها مخصوص معصومان نمي‌باشد، بلكه بسياري از صحابه پيامبر هم‌چون ابوذر و عمار و سلمان و نيز فضل‌بن عباس و... مناظره‌هايي داشته‌اند كه در تاريخ آمده است. همچنين امام صادق نيز شاگرداني براي اين منظور تربيت مي‌كردند.
    زيست‌نامه و شخصيت ابن‌عباس
    عبدالله، فرزند عباس، عموي پيامبر اكرم است. بنا به نقل مشهور، سه سال قبل ازهجرت به دنيا آمد و هنگام رحلت پيامبر سيزده سال داشت. برخي نيز سن او را پانزده يا ده سال دانسته‌اند. او در سال 68 در سن هفتاد يا هفتاد و يك سالگي از دنيا رفت و محمدبن حنفيه بر او نماز خواند.
    ابن‌عباس از افراد سرشناس شيعه مي‌باشد كه در علم تفسير و تاريخ، روايات بسياري از وي رسيده است. و جايگاه علمي او به گونه‌اي است كه بسياري از صحابه و تابعان از وي روايت نقل كرده‌اند.  موضع‌گيري وي در دوران طولاني عمر، حاكي از ارادت وي به اهل‌بيت است، و به ويژه مناظرات او دلالت خوبي بر اين نكته دلالت دارد.
    سخن شيخ طوسي دربارة دانش او چنين است:
    ابن‌عباس دانشمند و عالم اين امت بود. پيامبر براي وي دعا كرد كه خداوند به وي حكمت و فقه و تأويل را عنايت فرمايد و دو بار جبرئيل را مشاهده نمود. 
    سخن ابن‌سعد نيز قريب به همين مضمون است.  شيخ طوسي در ادامه نقل قبلي از قول مسروق چنين گزارش كرده است:
    زماني كه عبدالله را مي‌ديدم مي‌گفتم بزرگ‌ترين مردم است و زماني كه سخن مي‌گفت مي‌گفتم فصيح‌ترين مردم است و وقتي كه حديث مي‌نمود مي‌گفتم كه دانشمندترين مردم است. 
    مقام وي به اندازه‌اي بود كه بيشتر صحابه با وي مشورت مي‌كردند.  به عنوان نمونه، ابن حجر در الاصابه گزارشي آورده است كه حكايت از آن دارد كه عمر در برخي از امور پيچيده به ابن‌عباس مراجعه مي‌كرد. 
    شخصيت ابن‌عباس در بين شيعيان و اهل سنت مورد توجه  بوده و نگرش غالب عالمان شيعه و سني نسبت به وي مثبت مي‌باشد، از اين‌رو، معمولا در كتاب‌هاي رجالي فريقين از وي تجليل شده است. 
    گرايش مذهبي ابن‌عباس
    شيعيان به معناي پيروان و معتقدان به ولايت و امامت اميرمؤمنان علي، بلافاصله پس از رسول خدا اعلام حضور كردند. كاربرد عنوان «شيعه» در مورد هواداران امام علي نه تنها به دليل اعتقادشان به خلافت منصوص و بلافصل آن حضرت، بلكه به خاطر احاديثي از پيامبر است كه اشاره به لفظ شيعه علي داشته‌ و شيعيان علي را ستوده‌اند،  به هر حال تشيع به معني اعتقاد به خلافت منصوص امام علي و فرزندان معصومش؛ از زمان حيات رسول خدا و به عنوان تداوم خط راستين اسلام در جامعة اسلامي امري شناخته شده بود.
    برآيند اين پژوهش اين است كه ايشان از شيعيان معتقد به امامت منصوص امام علي بوده‌ است، از آنجايي كه، مناظراتي كه در پي مي‌آيد شاهد بر اين مسأله است، لذا از ذكر ادله خودداري مي‌كنيم. نكته ديگري كه مي‌توان از اين مناظرات استفاده نمود، حضور فعال تشيع بلافاصله پس از رحلت رسول خدا و آغاز عصر خلفاست كه اين موضوع مي‌تواند پاسخي علمي و متقن به شبهاتي باشد كه در حيات تشيع در مقطع مورد اشاره تشكيك مي‌كنند.
    روش‌هاي ابن‌عباس در  مناظره
    مناظره‌هاي ابن‌عباس از زمان عمر شروع و تا آخرين روزهاي حيات ابن‌عباس ادامه يافت. البته اين مناظره‌ها گاهي با افرادي هم‌چون عمر، عايشه، معاويه، عمروعاص و عبدالله‌بن زبير و  افراد ناشناس بوده و گاهي نيز با گروهي همانند خوارج صورت‌ گرفته است. محور مناظره‌ها بيشتر دفاع از اهل‌بيت و امامت و نيز حقوق اميرالمؤمنين علي بوده است.
    ابن عباس در مناظره‌هاي خود از روش‌هاي متعددي استفاده مي‌كرد. گاهي از قرآن كريم و سنت بهره مي‌برد، زماني به بيان پيشينه و فضايل مي‌پرداخت و در مواردي با سكوت، جواب حلي، جواب نقضي، توبيخ، تظاهر به بي‌اطلاعي، مقابله به مثل، تمجيد ظاهري، بيان باطن پست افراد،  تصديق ظاهري، سؤال، بيان مصائب، پاسخ به غموض علمي، بيان انگيزه افراد، تحقير، بيان حكم فقهي، اعلام آمادگي در مقابل تهديدها و بيان اصل و نسب با طرف مقابل مناظره مي‌كرد.
    در اينجا برخي از مناظره‌هاي او كه در دفاع از اهل‌بيت صورت گرفته است، بيان مي‌شود:
    1. مناظره با عمر
    در دوران خلافت عمر افرادي هم‌چون ابن‌عباس براي حمايت از اميرمؤمنان علي، با وي مناظره‌هايي داشتند. نوع مناظره‌هاي ابن‌عباس از تشيع او حكايت دارد و اين شاهدي بر حضور تشيع در همان آغاز عصر خلافت است.
    برخي از گفت‌وگوهاي عمر و ابن‌عباس حاكي از آن است كه ابن‌عباس جايگاه ويژه‌اي نزد عمر داشته، همچنان كه نوع مباحثي كه عمر با او در ميان گذاشته، نشان دهندة اطمينان عمر به اوست، از اين‌رو سخناني را كه با ديگران در ميان نمي‌گذاشت براي ابن‌عباس مطرح مي‌كرد.
    1ـ1. استناد به قرآن كريم
    ابن‌عباس در برخي از گفت‌وگوهايش با آيات قرآن كريم به بحث و جدل با مخالفان پرداخته و پاسخ آنان را داده است. و از آنجا كه ايشان از علم تفسير و شأن نزول آيات آگاهي كافي داشتند، استدلال‌هاي اين‌چنيني از اهميت بالايي برخوردار است، در گفت‌وگوي ابن‌عباس با عمر چنين آمده است: 
    عمر به ابن‌عباس گفت: آيا مي‌داني چرا مردم با شما بيعت نكردند؟ ابن‌عباس گفت: نمي‌دانم. عمر گفت: ولي من مي‌دانم؛ قريش كراهت داشت از اينكه براي شما هم نبوت وهم خلافت جمع شود و شما از اين طريق افتخار كنيد، بنابراين، قريش اين منصب را براي خود اختيار كرد و با اين امر موافقت نموده و اين تلاش‌ها به نتيجه رسيد. 
    ابن‌عباس در جواب عمر گفت: آيا اگر چيزي بگويم بر من خشم نمي‌گيري؟ عمر گفت: هر چه مي‌خواهي بگويي بگو. در جواب گفت: اما كلام شما كه گفتي قريش دوست ندارد نبوت و خلافت در بين خاندان ما جمع شود، خداوند متعال مي‌فرمايد:
    اين [هلاكت و نگونساري‏] از آن روست كه آنچه را خدا فرو فرستاده است ناخوش داشتند، پس كردارهاشان را تباه و ناچيز ساخت. 
    و اما قول تو كه ما به خلافت تكبر مي‌كرديم، ولي ما قومي هستيم كه اخلاق‌مان از اخلاق پيامبر گرفته شده است، و خداوند متعال در مورد اخلاق پيامبر مي‌فرمايد: «و هر آينه تويي بر خويي بس بزرگ»  و در جاي ديگر مي‌فرمايد:
     و بال [مِهر و نرمي‏] خويش را براي كساني از مؤمنان كه تو را پيروي كردند
    فرود آر.‏ 
    و اما قول تو كه گفتي قريش اين‌گونه اختيار كردند، خداوند متعال مي‌فرمايد: 
    و پروردگار تو آنچه خواهد مي‏آفريند و برمي‏گزيند. [اما] آنان را [توان‏] برگزيدن نيست. پاك و منزه است خداي، و از آنچه انباز مي‏گيرند برتر است. 
    بعد از سخنان ابن‌عباس، عمر بني‌هاشم را به غش در امر قريش متهم نمود، اما ابن‌عباس در جواب وي گفت: اجازه بده هاشميان را به غش در امر قريش متهم نكن، چون قلب آنها از قلب رسول خداست كه خداوند قلب او را پاك كرده است، و آنها اهل‌بيتي هستند كه خداوند متعال دربارة آنها مي‌فرمايد:
    همانا خداوند مي‏خواهد از شما، خاندان پيامبر، پليدي را ببرد و شما را پاك كند، پاكي كامل. 
    و اما قول تو كه گفتي ما نسبت به قريش حقد داريم، چگونه اين گونه نباشيم در حالي كه مي‌بينيم حقمان در دست غير است. 
    همان‌گونه كه از اين مناظره بر مي‌آيد، ابن‌عباس با بهره‌گيري از آيات قرآن كريم با عمر مناظره و از اهل‌بيت و اميرالمؤمنين دفاع كرده است. البته از آنجا كه از اهل‌بيت كسي جز حضرت علي مدعي خلافت نبود، ضماير جمعي كه ابن‌عباس در اين بخش به كار برده، ناظر به كسي جز اميرمؤمنان علي نيست.
    1ـ2. جواب نقضي
    روش ديگر ابن‌عباس در مناظره، استفاده از جواب نقضي است كه يكي از روش‌هاي منطقي در گفت‌وگو مي‌باشد. در ادامه خبر قبلي، عمر براي تطميع ابن‌عباس چنين گفت: من چيزي از تو شنيده‌ام كه دوست ندارم به آن اشاره كنم، اگر باطل است كه شخصي همانند من از باطل روي‌گردان است، و اگر حق است، منزلت تو نزد ما از بين مي‌رود. ابن‌عباس گفت چه چيزي درباره من شنيده‌اي؟ گفت: به من رسيده است كه گفته‌اي امر خلافت با ظلم و حسد از اين خاندان گرفته شده است. ابن‌عباس در جواب گفت: «إبليس درباره حضرت آدم حسد كرد و او را از بهشت خارج كرد ما نيز فرزندان حضرت آدم هستيم كه مورد حسادت واقع شده بود.»
    و اما در مورد ظلم، اميرالمؤمنين بهتر از ديگران مي‌داند، مگر عرب به عجم و قريش به عرب به حق رسول‌الله احتجاج نمي‌كنند اگر چنين باشد ما نسبت به ديگران سزاوارتريم. عمر به وي گفت: بلند شو و به منزلت برو. 
    ابن‌عباس در اين قسمت با بهره‌گيري از جواب نقضي به عمر مي‌گويد كه اگر قرار است عرب به عجم، و عرب به قريش به خاطر قرابت به حق رسول الله ادعاي اولويت نمايد، اهل‌بيت پيامبر به اين حق سزاوارتر هستند.
    1ـ3. سكوت يا پاسخ اجمالي
    گاهي فردي در مناظره با فرد ديگر به دليل فراهم نبودن شرايط به گونه‌اي برخورد مي‌كند كه بيشترين استفاده را ببرد. اين برخورد مي‌تواند سكوت يا پاسخ اجمالي و عدم بسط و پي‌گيري امري باشد. از آن جايي كه طرف مقابل از روحيه فردي كه سكوت اختيار مي‌كند، آگاهي دارد، در برابر اين نوع برخورد و سكوت، عكس‌العمل نشان داده و خود به حقيقت امر اعتراف مي‌كند. يكي از موارد اين روش، برخوردي است كه بين ابن‌عباس و عمر صورت گرفته است.
    در اين گفت‌وگو عمر بعد از سوگندي كه به ابن‌عباس داد، از وي خواست بگويد كه آيا هنوز چيزي از امر خلافت در دل علي باقي مانده است يا نه؟ وي در جواب گفت: بله. عمر در ادامه به تقاضاي پيامبر براي تصريح به نام وي در ايام آخر حياتش اشاره نمود [اشاره به حديث قلم و دوات دارد] كه بنا بر اعتراف عمر، وي از تصريح نام وي جلوگيري نموده است. و دليل اين منع را اين گونه مطرح كرده است:
    من منع كردم او را از اين، از جهت اشفاق ]دلسوزي[ و محافظت بر اسلام در كل آفاق، بخداي كعبه سوگند كه قريش بر او اتفاق نمي‌نمودند، و اگر او والي اين امر مي‌شد تمام قريش در اقطار زمين متفرق مي‌شدند، و رسول اللَّه مي‌دانست كه من دانم آنچه در نفس اوست پس امساك فرمود، و آنچه شدني است حق تعالي بظهور مي‏آورد. 
    ابن‌عباس در اين مناظره با روش پاسخ اجمالي و سكوت، اعترافاتي را از عمر گرفت كه عمر به دو دليل از خلافت اميرمؤمنان علي ممانعت كرده‌ بود: 1. شفقت و نگراني براي اسلام، 2. عدم اجماع قريش بر وي. اين مسئله نشان از آن دارد كه امامت و خلافت اميرمؤمنان علي مورد توجه و نظر پيامبر گرامي اسلام بوده و خود عمر نيز به اين مسئله يقين داشته است، از اين‌رو ابن‌عباس را قسم داد كه واقعيت را بگويد،‌ آيا همان‌گونه كه پيامبر علي‌ را براي اين منصب انتخاب كرد آيا هنوز در دل حضرت چيزي مي‌‌باشد يا نه؟ و ابن‌عباس حقيقت امر را به وي گفت. بنابراين، خود اين خبر به خوبي حاكي از آن است كه پيامبر علي‌ را براي اين منصب انتخاب كردند‌ و حضرت پيرواني نيز مثل ابن‌عباس داشت وگرنه از نارضايتي حضرت سؤال نمي‌‌كرد.
    1ـ 4. سؤال از طرف مقابل
    يكي ديگر از راه‌هاي مناظره، سؤال از طرف مقابل است. در اين گونه مناظره چون دو طرف از واقعيت امر آگاه هستند، شخص نمي‌تواند حقيقت امر را كتمان كند و مجبور به تصديق است. نكته ديگر در اين گونه از گفت‌وگوها و مناظره‌ها اين است كه فرد مقابل به موضوع شخص سائل كشانيده مي‌شود، و از گريز و مطرح شدن مسائل غير مرتبط  بازداشته مي‌شود. از اين‌رو در گفت‌وگوي بين عمر و ابن‌عباس چنين آمده است: 
    عمر در مسير الجابيه از عدم تبعيت علي به ابن‌عباس شكايت كرد. ابن‌عباس
    به وي گفت: آيا براي تو عذرش را نياورد؟ گفت: چنين است. گفتم: بنابراين او كارش را انجام داده و عذرش را آورده است. سپس عمر گفت: اولين كسي
    كه اين امر را به تأخير انداخت ابوبكر بود، چون قوم شما كراهت داشتند كه نبوت و خلافت در خاندان شما جمع گردد. گفتم: براي چه يا اميرالمؤمنين؟ مگر به
    آنها خيري نرسيده بود؟ گفت: چنين است ولي اگر چنين مي‌كردند شما در
    مقابل آنها بالاتر بوديد  (يعني شما در مقابل آنها يك سروگردن بالاتر بوديد و به آنها فخر مي‌كرديد).
    ابن‌عباس در اين گزارش، دليل حقانيت حضرت را كه در جاهاي متعدد متعرض شده بود، به عمر گوشزد كرد و عدم حقانيت شكايت عمر را از حضرت در قالب سؤال مطرح ساخت و عمر نيز كلام ابن‌عباس را تصديق نمود و حقايقي را را بر ملا كرد. عمر به سبب اين برخورد ابن‌عباس، اعترافاتي نمود كه نشان از عدم حقانيت آنها داشت؛ يعني خود عمر قبول داشت كه حضرت به حق هستند، و ابوبكر را آغاز كننده تقدم در خلافت دانسته است. ولي نكته اساسي اين است كه مردم نه در انتخاب پيامبر مختار بودند، و نه در انتخاب امام و رهبر ديني خود، و تنها دليل عمر براي كنار گذاشتن حضرت اين است كه مردم دوست نداشتند نبوت و خلافت در خاندان پيامبر جمع گردد، و حتي اگر اجتماع قوم را شرط بدانيم به اين معنا نيز حاصل نشده است، و ظاهراً مخالفتي را كه اين افراد با حضرت داشتند، به معناي اجتماع مسلمانان دانسته‌اند.
    همچنين در روايتي ديگر از ابن‌عباس نقل شده است كه روزي عمر از ابن‌عباس خواست تا با وي در اطراف مدينه قدم بزند. بعد از اينكه به منطقه بقيع رسيدند و صحبت‌هايشان را شروع كردند، ابن‌عباس از خصوصيات تك تك افراد سؤال كرد. عمر در جواب، خصوصيات آنها را گفت و براي علي نيز چند خصلت از جمله شوخ طبعي و نيز استبداد در رأي را ذكر كرد. و نيز جواني حضرت را بهانه آورد. ابن‌عباس در جواب گفت: ولي در جنگ خندق و بدر كسي اين اشكالات را مطرح نكرد، همچنين در اسلام بر شما پيشي گرفت. در اين‌جا عمر به ابن‌عباس گفت: آيا مي‌خواهي با من همان برخوردي را داشته باشي كه پدرت و علي با ابوبكر داشتند؟ ابن‌عباس براي جلوگيري از خشم خليفه سكوت اختيار كردند، گرچه در قالب اين سكوت كه يكي از روش‌هاي ابن‌عباس در مناظره بود، توانست براي حقانيت امير‌المؤمنين علي اعترافاتي بگيرد، لذا بعد از اين سكوت عمر چنين گفت:
    به خدا قسم اي ابن‌عباس، علي پسر عمويت، محق‌ترين افراد به خلافت است، لكن قريش تحمل چنين مقامي را نداشتند، و اگر ولايت پيدا مي‌كرد، آنها را به طريق حق وادار مي‌‌نمود، و هيچ راهي به جز انجام آن نداشتند، و اگر چنين كند، بيعتش را خواهند شكست و سپس با وي به ستيز خواهند پرداخت. 
    ابن‌عباس در اين بخش نيز از طريق سؤال و جواب و در ادامه از طريق سكوت، اعترافاتي در اين زمينه از عمر گرفت. بنابراين ابن‌عباس در اين دو مناظره، حقانيت حضرت علي را به صورت مستقيم خودش بيان كرد يا از طرف مقابل، اعتراف به آن گرفت.
    1 ـ 5 تظاهر به بي‌اطلاعي
    از روش‌هاي ديگر مناظره‌، اظهار بي‌اطلاعي در موردي است كه از حقيقت امر با خبر مي‌باشد؛ در واقع چون طرف مقابل از آگاهي فرد ديگر مطلع است، و اظهار بي‌اطلاعي وي را بدون هدف قلمداد نمي‌كند، خود از حقيقت امر دروني خود اطلاع مي‌دهد. البته اين روش در هر جايي مثمر ثمر نيست و فرد بايد از قدرت بالاي روان‌شناسي و توانايي درك روحيات افراد برخوردار باشد و تشخيص دهد طرف مقابل از اين وضعيت و از اين نوع برخورد، سوء استفاده نمي‌كند. ابن‌عباس در برخي از مناظره‌هايش به اين صورت و در برخي موارد با تندي سخن گفته است. گزارش زير يكي از اين نوع برخوردهاست:
    عبدالله‌بن عباس مي‌گويد: روزي با عمر راه مي‌رفتم، عمر به من گفت: ابن‌عباس چه چيز باعث شد كه قوم شما از شما خاندان اهل‌بيت مخصوص پيامبر روي‌گردان شوند؟ گفتم: نمي‌دانم. گفت: ولي من مي‌دانم؛ شما با نبوت به آنها فضليت پيدا كرديد، با خود گفتند اگر شما با خلافت نيز بر آنها فضليت پيدا كنيد، چيزي برايشان باقي نمي‌ماند و بهترين بهره‌ها نصيب شما مي‌شد. 
    از آنجا كه عمر از روحيات ابن‌عباس خبر داشت، و از طرفي در جواب از سؤال وي اظهار بي‌اطلاعي كرد، عمر به نكته‌هايي اشاره كرد كه به كمتر كسي آنها را مي‌گفت. بنابراين، عمر از اهداف نهاني خود پرده برداشت و گفت چون نبوت نصيب خاندان پيامبر، يعني بني‌هاشم شده بود، نمي‌خواست، منصب امامت يا به قول خودشان، خلافت نيز از آنِ بني‌هاشم باشد،‌ و به اين صورت به حسدي كه در خويش پنهان مي‌كردند، اعتراف كرد.
    1ـ6 جواب حلي
    يكي از روش‌هاي مرسوم و رايج منطقي براي بحث و مناظره، جواب حلي است از اين‌رو در گفت‌وگويي كه بين ابن‌عباس و عمر صورت گرفت، ابتدا عمر عبادت‌هاي حضرت علي را رياكاري دانست. ابن‌عباس در جواب گفت: براي چه ريا كند؟ عمر گفت: مي‌خواهد خود را براي خلافت سزاوار معرفي كند. ابن‌عباس گفت: چه نيازي به اين كار دارد، در حالي كه پيامبر او را براي اين كار معرفي نموده بود. و تو او را از اين كار بازداشتي. عمر گفت: او جوان بود و عرب او را كوچك مي‌شمرد، ولي در حال حاضر كامل شده است، مگر نمي‌داني كه خداوند هيچ پيامبري را بعد از چهل سال نفرستاده است. ابن‌عباس در جواب گفت: اما اهل حجي و نهي  (صاحبان عقل) از زماني كه پرچم اسلام افراشته شده پيوسته او را كامل، ولي محروم و مسلوب از خلافت مي‌دانستند. عمر گفت او بعد از مدتي به خلافت خواهد رسيد، و قدمش در خلافت خواهد لغزيد و... تو شاهد آن روزخواهي بود، سپس افراد داراي بصيرت، صحت رأي مهاجران اوليه را خواهند ديد و خواهند دانست. 
    بر اساس اين گزارش، ابن‌عباس اتهام رياكاري را از حضرت رد كرد و سپس گفت: پيامبر ايشان را براي منصب خلافت سزاور دانستند. آن‌گاه عمر در جواب ابن‌عباس، اعترافاتي كرد و به طور ضمني به سزاوري حضرت براي خلافت، اشاره نمود.
    2. مناظرات با خوارج
    يكي از فتنه‌هاي بزرگي كه جامعه اسلامي از صدر اسلام تاكنون با آن روبه‌رو بوده و در صدر اسلام به جهت نوپايي نظام اسلامي، خطرناك‌ترين فتنه محسوب مي‌شد، اقدامات فرقه خوارج بود كه باعث گمراهي بسياري از افراد شد، زيرا بسياري از آنها كه بر پيشاني،‌ نشان مهر داشتند و حافظ قرآن كريم بودند، يا از صحابه به شمار مي‌آمدند، در مقابل علي قرار گرفتند و به جاي آنكه از ايشان پيروي كنند، به وي امر و نهي مي‌نمودند، و اگر قرار به جنگ مي‌شد، بسياري از افرادي كه شناخت كامل از امام نداشتند، و ملاك ايمان را ظاهر افراد مي‌دانستند، حيران مي‌ماندند كه حق با كدام طرف است، لذا حضرت در جواب فردي در زمان سرگرداني‌اش فرمود:
    ملاك تشخيص حق و باطل افراد نيستند، بلكه حق را از پيروان آن بشناس، ملاك باطل، افرادي هستند كه از حق دوري مي‌كنند. 
    وجود خوارج چنان مسئلة حادي بود، كه بعد از خاموش‌شدن غائله خوارج، علي به آن اشاره مي‌كند و جنگ با آنها و كشتن رهبرانشان را به عنوان كارهاي مهم خود ياد مي‌كند. 
    در گفت‌وگوهايي كه از ابن‌عباس رسيده وي در بسياري از مواقع با خوارج نيز مناظره داشته و با دلايل قاطع از حضرت حمايت كرده است كه در ذيل به مواردي از آن اشاره و در ضمن آن نيز از حمايت‌هاي ابن‌عباس از اهل‌بيت و شيوه‌هاي وي در مناظره و تحليل مسائل، ياد مي‌شود.
    2ـ1. استناد به قرآن كريم
    يكي از راه‌هاي مناظره ابن‌عباس با خوارج، بهره‌برداري از قرآن كريم است. مسئله مهم در مناظره‌هاي ابن‌عباس با خوارج اين است كه بسياري از خوارج قاري قرآن بودند و به آن جمود داشتند، ولي توانايي ابن‌عباس در اين زمينه نيز به اندازه‌‌اي بوده كه توانسته است حقانيت حضرت امير و عدم خطاي وي را با استناد به آيات قرآن كريم به آنها اثبات كند.
    بلاذري آورده است كه علي، ابن‌عباس را به حروريه فرستاد. ابن‌عباس از دليل اجتماع آنان سؤال كرد. گفتند: به سبب سه چيز: اول، آن كه مردان را در تحكيم دين خدا واسطه قرار داد، دوم، آن كه مقاتله كرد، ولي اسير و غنيمت نگرفت و سوم اينكه اسم اميرالمؤمنين را از نامش حذف كرد. ابن‌عباس در جواب اين گروه گفت: اما اين كه مردان را در حكم الهي واسطه قرار داد، خداوند متعال در قران كريم مي فرمايد: 
    اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، در حالي كه احرام بسته‌ايد شكار مكشيد و هر كه از شما آن را بعمد بكشد كيفري ـ قرباني كردن ـ بايد مانند ـ برابر ـ آنچه كشته از جنس چهارپايان شتر و گاو و گوسفند ـ به گواهي و حكم دو مرد عادل از شما ـ كه حكم به برابري كنند. 
    و در آية ديگر در مورد اختلاف بين زن و مرد مي‌فرمايد: 
    و اگر از ناسازگاري ميان زن و شوهر بيم داريد، داوري از كسان مرد، و داوري از كسان زن برانگيزيد. 
    در اين آيات، خداوند متعال امر كرده تا افرادي را براي اصلاح ذات‌البين قرار دهند. بنابراين، اين مسئله در زمان پيامبر نيز اتفاق افتاد و پيامبر در حكم اختلاف زن و مرد و نيز در ربع ثمن خرگوش و مانند آن به حكم مردم تن داد، شما را به خدا قسم آيا مراجعه به حكم مردم در حفظ خون مردم و مصلحت مسلمانان ارزش دارد يا در ثمن خرگوش و اختلاف بين زن و مرد؟ گفتند: صلاح مسلمانان مهم‌تر است. سپس ابن‌عباس به خوارج گفت: اما اينكه چرا مقاتله كرد، ولي اسير نگرفت؟ آيا شما حاضريد، مادرتان عايشه، دختر ابي‌بكر را اسير بگيريد؟ گفتند: نه. اما اينكه چرا علي نامش را حذف كرد؛ هيچ اشكالي ندارد، چنانكه در صلح حديبيه نيز پيامبر به علي دستور دادند لقب رسول الله را از نامش حذف كند. در اينجا بود كه دو هزار نفر برگشتند و به ابن‌عباس پيوستند. 
    ابن‌عباس در اين مناظره‌ها با بهره‌گيري از آيات متعدد، حقانيت عمل اميرالمؤمنين را اثبات كرده است، كه كلام وي را تصديق نمودند، و پيروزي وي بر خوارج و اعتراف گرفتن از آنها در مورد حقانيت حضرت علي، از دلايل اعتقاد قلبي وي به درستي و صداقت حضرت در كارهايش بوده است.
    2ـ2. بيان سنت
    يكي ديگر از روش‌هاي ابن‌عباس در مناظره، استناد به سنت پيامبر گرامي اسلام بوده است. به طور كلي برخي از خوارج به سبب كينه‌هاي شخصي خود ادعاهايي داشتند كه اگر خلاف آن از طريق سنت پيامبر مشخص مي‌شد، ديگر حرفي براي گفتن نداشند، و مخالفت با سنت پيامبر حاكي از عدم ايمان آنان به خود پيامبر محسوب مي‌شد. از اين‌رو يكي ديگر از روش‌هاي ابن‌عباس استفاده از روش سنت پيامبر بوده كه در ذيل به آن اشاره مي‌شود. البته در اين گزارش از روش‌هاي ديگر نيز استفاده كرده‌اند كه توجه ما به بخش سنت است.
    در برخي از گزارش‌هاي تاريخي آمده است كه حضرت امير، ابن‌عباس را به طرف خوارج فرستاد. ابن‌عباس، پينه‌هاي پيشاني اين افراد را ديد كه به سبب سجده‌هاي طولاني بالا آمده بود. بعد از اينكه گفت‌وگوي آنها آغاز شد، آنها گفتند ما مرتكب گناه كبيره شديم، چون مردان را براي دين خدا حَكم قرار داديم، اگر حضرت همانند ما توبه كردند كه ما برمي‌گرديم. ابن‌عباس در جواب گفت: شما را قسم مي‌دهم اگر راست مي‌گويم مرا تصديق كنيد، آن‌گاه برخي از مواردي را كه پيامبر مردم را به حكميت دعوت كرده بودند، مثل اختلاف بين زن و شوهر، و تساوي يك چهارم درهم ثمن خرگوشي كه در حرم صيد شده بود، يادآوري كرد. در اينجا خوارج اعتراف به اين موضوع نمودند، سپس پرسيد آيا پيامبر در جنگ حديبيه صلح ننمود؟ گفتند: چرا ولي گفتند: علي خود را از خلافت كنار كشيد. ابن‌عباس در جواب گفت: اين مسئله باعث كنار رفتن وي از امارت مسلمانان نمي‌شود، چون پيامبر نيز در جنگ حديبيه از حضرت علي خواست تا نام رسول الله را از نامه عهدنامه تنظيم شده محو كند. علاوه بر اين، حضرت از حكمين خواسته بود كه در حكم خود جور نكنند، گفتند: معاويه نيز ادعايي مثل علي دارد.‌ ابن‌عباس گفت: هر كدام را كه ديديد سزاوارتر است، انتخاب كنيد. به هر تقدير، در اين مناظره، دو هزار يا چهار هزار نفر از ابن‌عباس تبعيت كردند. 
    همان‌گونه كه از اين گزارش برمي‌آيد،‌ استدلال‌هاي ابن‌عباس موجب شده كه بسياري از خوارج به حضرت بپيوندند،‌ با اينكه متقاعد كردن اين گروه كار ساده‌اي نبوده و اين از دقت حضرت علي‌ است كه براي اين كار ابن‌عباس را انتخاب كرد. اين گزارش حاكي از چند مطلب است: اولاً، ابن‌عباس نزد حضرت امير شخصيبت پذيرفته‌ شده‌اي بود، ثانياً: حاكي از علم علي به توانايي‌هاي ابن‌عباس است، ثالثاً: در بخشي از اين مناظره كه خوارج نسبت پاك كردن نام اميرالمؤمنين اظهار ناراحتي مي‌كردند، ابن‌عباس حضرت امير را در رديف پيامبر قرار داده است؛ يعني هيچ تفاوتي بين علي و پيامبر قرار نداده مگر پيامبري حضرت رسول كه امير مؤمنان علي به جز نبوت بقيه مقامات پيامبر را دارا هستند، كه طبق اين گزارش حضرت امير مجبور شدند لقب اميرالمؤمنين را از نامشان حذف كنند همچنان‌كه پيامبر نيز مجبور شدند لقب رسول‌الله را از نامشان حذف نمايند.
    3. مناظره با عايشه
    بعد از وفات پيامبر گرامي اسلام جامعه‌ مسلمانان به فتنه‌هايي گرفتار شد كه زمينه آن را برخي از همسران پيامبر به وجود آوردند. اين نوع برخوردها در زمان پيامبر نيز بود، ولي موقعيت و جايگاه پيامبر به آنان اجازه نمي‌داد تا كسي از حريم پيامبر سوء استفاده كند يا اينكه آنها را در ديد و منظر مردم قرار دهد. متأسفانه اين‌گونه آزار بعد از وفات پيامبر نيز ادامه پيدا كرد و برخي از همسران پيامبر حرمت خود را شكستند و موجب فتنه‌هاي بعدي شدند كه اين فتنه‌ها برخاسته از جايگاه آنان به عنوان ام‌المؤمنين بود، و با اينكه در زمان حكومت خليفه اول و دوم تنازعي بين آنها و خلفاي وقت گزارش نشده، با اين حال، فقط در اواخر حكومت عثمان اعتراضاتي از طرف عايشه، نسبت به اقدامات وي گزارش شده است.
    عثمان بعد از مقدم داشتن بني‌اميه موجبات خشم بسياري، از جمله عايشه را فراهم آورد. عايشه خطاب به عثمان مي‌گفت: «اقتلوا نعثلا»  يا «قتل الله نعثلا».  و بعد از كشته شدن وي اظهار رضايت‌مندي كرد، ولي بعد از اينكه از انتخاب علي آگاه شد، علي را عامل قتل عثمان معرفي نمود، و فتنه جمل را به راه انداخت.  بنابراين، همسران پيامبر از جايگاه ويژه‌اي نزد مردم برخوردار بودند، ولي اين مسئله بر بينش و درايت ابن‌عباس براي مناظره با عايشه تأثيري نداشت، از اين‌رو با عايشه نيز مناظره‌هايي در دفاع از اهل‌بيت‌ داشته كه به شيوة خاص خود با وي مناظره كرده است.
    گفت‌وگو از طريق توبيخ
    يكي ديگر از راه‌هاي مناظره، بهره‌گيري از توبيخ است. معمولاً توبيخ جايي صورت مي‌گيرد كه فرد پا را از حق فراتر گذاشته باشد. اين روش نيز افراد مختص خود را مي‌طلبد؛ يعني ممكن است براي شخصي فقط اين راه جواب‌گو باشد، نه روش‌هاي ديگر. و از آن جايي كه انتظار مردم از چنين فردي، چيز ديگري است و خود به تمام مسائل آگاهي دارد و با علم و يقين اقدام به چنين اعمالي مي‌كند، تنها راهي كه مي‌تواند تأثير داشته باشد، توبيخ است. همچنين با توجه به تفاوتي كه بين روحيات مردان و زنان است، ممكن است، روش‌هاي ديگر به اندازه اين روش تأثير نداشته باشد، از اين‌رو ابن‌عباس در مناظره با عايشه از اين روش بهره‌ برده است.
    گزارشي كه در پي مي‌آيد مربوط به زمان بعد از شهادت امام حسن است و حاكي از حمايت‌هاي ابن‌عباس از  اهل‌بيت در اواسط قرن اول است و نيز نشان‌دهنده آن است كه عايشه از كارهاي گذشته خود دست برنداشته. بعد از اينكه امام حسين از كفن و نماز برادرش امام‌مجتبي فارغ شد، بدن امام را براي تدفين كنار قبر جدش، پيامبر بردند و قصد داشتند نزد قبر جدش به خاك بسپارند،  اما افرادي، هم‌چون مروان بن‌حكم ـ فردي كه توسط پيامبر رانده شده بود ـ از اين كار ممانعت كردند تا به اين صورت از فخر پدر عايشه چيزي كاسته نشود. طبق اين گزارش، با توصية مروان، عايشه ـ در حالي كه سوار بر قاطري شده بود ـ به محل دفن امام مجتبي آمد تا از دفن امام در كنار قبر نوراني پيامبر جلوگيري كند. وقتي نزديك جنازه امام رسيد، خودش را به زمين انداخت و گفت: به خدا قسم وي اينجا دفن نمي‌شود وگرنه موي سرم را مي‌كَنَم. بني‌هاشم قصد مجادله داشتند، ولي امام حسين آنها را از اين كار باز داشت و فرمود: شما را به خدا قسم بگذاريد به وصيت برادرم عمل كنم و وصيت وي را ضايع نكنيد، او را به قبرستان بقيع منتقل نماييد. در اينجا بود كه ابن‌عباس با كلمات زيبايش جواب كارهاي عايشه را داد و گفت: 
    يا حميراء ليس يومنا منك بواحد يوم علي الجمل ويوم علي البغله اما كفاك ان يقال يوم الجمل حتي يقال يوم البغل يوم علي هذا ويوم علي هذا بارزة عن حجاب رسول الله تريد اطفاء نور الله والله متم نوره و لو كره المشركون انا لله وانا إليه راجعون؛  اي حميرا! ايام تو واحد نيست، روزي بر شتر سوار مي‌شوي و روزي بر قاطر،‌ آيا تو را كفايت نمي‌كند كه به تو بگويند روز جمل، حال مي‌خواهي بگويند روز قاطر؛ يك روز سوار بر اين هستي و روزي بر آن،‌ در حالي كه رعايت حرمت رسول‌الله نكرده و از حجابت خارج مي‌شوي، اراده داري تا نور خدا را خاموش كني،‌ ولي خداوند نور خود را كامل مي‌كند اگرچه مشركان از اين عمل ممانعت كنند.
    درباره اين موضوع و با توجه به كلمات ابن‌عباس، شاعر بغدادي، ابن‌حجاج چنين سروده است:
    يا بنت أبي بـــكر    لا كـان ولا كـنت    
    لك التسع من الثمن    وبالـكل تــملكت    
    تجملت تبلـــــغ    إن عشت تفـيلت     
    اي دختر ابوبكر! كاش تو و پدرت نبودي براي تو يك نهم از يك هشتم بود و به تمامه همه را تملك كردي. يك روز جمل به پاكردي، و روزي، روز استر به پا كردي، مي‌ترسم اگر زنده بماني، سوار بر فيل هم شوي.
    بر اساس اين گزارش، ابن‌عباس در دفاع از اهل‌بيت پيامبر و اميرمؤمنان علي‌ با عايشه نيز برخورد داشته است. هرچند در اين گزارش به امامت منصوص حضرت اشاره‌‌اي نشده، ولي حقانيت اميرمؤمنان و امام حسن را  با اين مناظره به اثبات رسانيده و عايشه را نيز توبيخ كرده است، در حالي كه كمتر كسي حاضر مي‌شد با عايشه چنين برخوردي داشته باشد. اين نشان از آن دارد كه جايگاه افراد در گفت‌وگوهاي ابن‌عباس تأثيري نداشته و هر زماني كه شرايط براي مناظره و گفت‌وگو آماده بود، از حقوق اهل‌بيت‌ دفاع مي‌كرد.
     
     

    References: 
    • قرآن كريم، ترجمه مجتبوي.
    • ـ ابن ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العلميه.
    • ـ ابن اعثم كوفي، احمدبن أعثم، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، 1411ق / 1991 م.
    • ـ ابن جوزي، أبوالفرج عبدالرحمن‌بن علي‌بن محمدبن جوزي، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412 ق / 1992 م.
    • ـ ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق شيخ عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415.
    • ـ ابن حجر عسقلاني، فتح الباري شرح صحيح بخاري، بيروت، دارالمعرفه، ]بي‌تا[، چاپ دوم.
    • ـ ابن حمدون، محمدبن حسن، التذكرة الحمدونيه، بيروت، دار صادر، 1417 ق‏.
    • ـ ابن شهر‌آشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي‌طالب، تحقيق گروهي از اساتيد نجف اشرف، نجف، مطبعة الحيدريه، ]بي‌تا[.
    • ـ ابن عبد ربه، العقد الفريد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1404.
    • ـ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
    • ـ ابن قتيبه دينوري، عبدالله‌بن مسلم، الامامة والسياسه، تحقيق علي شيري، قم، شريف رضي، 1413 ق.
    • ـ ابن كرامة، شرف‌الاسلام بن سعيد المحسني، تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبيين، تحقيق تحسين آل‌شبيب، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1420.
    • ـ ابن منظور، محمدبن مكرم(قرن هفتم)، لسان العرب، بيروت، دار صادر، 1414 ق‏، چاپ سوم.
    • ـ ابن‌سعد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، ]بي‌تا[.
    • ـ احمدي ميانجي، علي، مواقف الشيعه، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1416.
    • ـ اربلي، علي‌بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمه، بيروت، دارالأضواء، 1405، چاپ دوم.
    • ـ ازدي نيسابوري، فضل‌بن شاذان، الايضاح، تحقيق سيد جلال الدين حسيني ارموي، ]بي‌جا، بي‌تا[.
    • ـ اميني، عبدالحسين، الغدير في الكتاب والسنه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1379 ق.
    • ـ بحراني، هاشم، حلية الابرار في احوال محمد و آله الأطهار، تحقيق شيخ غلام رضا مولانا بحراني، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1411.
    • ـ بلاذري، احمدبن يحيي‌بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق شيخ محمدباقر محمودي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1394.
    • ـ بيهقي، احمدبن حسين‌بن علي، السنن الكبري، بيروت، دارالفكر، ]بي‌تا[.
    • ـ تستري، نورالله، الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقه، تحقيق سيدجلال‌الدين محدث، ]بي‌جا[، نهضت، 1367.
    • ـ جوهري، السقيفة و فدك، تحقيق محمدهادي اميني، بيروت، شركة الكتبي، 1413.
    • ـ حاكم نيسابوري، حافظ، أبي عبدالله، المستدرك، تحقيق يوسف مرعشي، بيروت، دارالمعرفه، 1406.
    • ـ حلي، كشف اليقين، تحقيق حسين درگاهي، 1411.
    • ‌ـ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417.
    • ـ خويي، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، لجنة التحقيق، 1413، چاپ پنجم.
    • ـ راوندي، قطب‌الدين، سعيدبن هبة الله، الخرائج و الجرائح، قم، مدرسةالامام المهدي.
    • ـ سبط‌بن جوزي، تذكرة الخواص، قم، انتشارات شريف رضي، 1418.
    • ـ سيدبن طاووس، علي‌بن موسي‌بن طاووس حلي، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم، خيام، 1371.
    • ـ شريف مرتضي، رسائل المرتضي، تحقيق سيداحمد حسيني، قم، انتشارات خيام.
    • ـ شيخ طوسي، محمدبن حسن، اختيار معرفة الرجال، تحقيق ميرداماد و محمدباقر حسيني و سيدمهدي رجايي، قم، مؤسسه آل‌البيت، 1404.
    • ـ صنعاني، عبدالرزاق، المصنف، تحقيق حبيب الرحمن اعظمي، چاپ مجلس العلمي.
    • ـ ضبي اسدي، سيف‌بن عمر، الفتنة و وقعة الجمل، تحقيق احمد راتب عرموش، بيروت، دارالنفائس، 1391 ق.
    • ـ طبراني، سليمان‌بن احمدبن ايوب، المعجم الكبير، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي، قاهره، مكتبة ابن التيمية، ]بي‌تا[، چاپ دوم.
    • ـ طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، تحقيق سيد محمدباقر، نجف، دارالنعمان، ]بي‌تا[.
    • ـ طبري، محمدبن جرير بن رستم ، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق گروهي از علما، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ]بي‌تا[.
    • ـ طبري، محمدبن جرير بن رستم، تاريخ طبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375، چاپ پنجم.
    • ـ ــــــــــــــــــ ، دلائل الامامة، قسم الدراسات مؤسسة البعثه، قم، 1413.
    • ـ ــــــــــــــــــ ، المسترشد في امامة اميرالمؤمنين، تحقيق شيخ احمد محمودي، قم، مؤسسة الثقافة الاسلامية لكوشانبور، ]بي‌تا[.
    • ـ طوسي، محمدبن حسن، الأمالي، دارالثقافة، 1414.
    • ـ عبدالوهاب، حسين بن عبدالوهاب، عيون المعجزات، نجف، حيدرية، 1369ق.
    • ـ عسكري، مرتضي، احاديث ام المؤمنين عايشه (ادوار من حياتها)، توحيد، 1414، چاپ پنجم.
    • ـ فتال نيسابوري، روضةالواعظين، تحقيق سيدمحمدمهدي سيدحسن الخرسان، قم، رضي، ]بي‌تا[.
    • ـ فرات كوفي، فرات‌بن ابراهيم، تفسير فرات كوفي، تحقيق محمدكاظم، انتشارات التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، 1410.
    • ـ قاضي نعمان، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، تحقيق سيدمحمد حسيني‌جلالي، قم، نشر اسلامي.
    • ـ قاضي، داوود بن سليمان، مسند الرضا، تحقيق محمدجواد حسيني جلالي، مركز النشر لمكتب الاعلام الاسلامي.
    • ـ كحلاني، محمدبن اسماعيل، سبل السلام، مصر، شركة مكتبة و مطبعة مصطفي البابي، 1379ق، چاپ چهارم.
    • ـ كليني، محمدبن‌يعقوب، الاصول من الكافي، تحقيق علي‌اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1388ق، چاپ سوم.
    • ـ كوفي، محمدبن سليمان، مناقب اميرالمؤمنين، تحقيق محمدباقر محمودي، مجمع إحياءالثقافه الاسلاميه،1412.
    • ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403، چاپ دوم.
    • ـ محقق داماد، محمدباقر، شارع النجاة و عيون المسائل(اثنا عشر رساله)، ]بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا[.
    • ـ مسعودي، أبوالحسن علي‌بن حسين‌بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دارالهجرة، 1409 ق، چاپ دوم.
    • ـ مفيد، محمدبن نعمان، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسه آل‌البيت لتحقيق التراث، دارالمفيد.
    • ـ مفيد، محمدبن نعمان، اوائل المقالات، تحقيق ابراهيم انصاري، بيروت، دارالمفيد، 1414.
    • ـ مقريزي، احمدبن علي، النزاع و التخاصم، تحقيق سيدعلي عاشور، ]بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا[.
    • ـ مقريزي، تقي‌الدين أحمدبن علي، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقيق محمد عبد الحميد نميسي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1420 ق / 1999م.
    • ـ نسائي، احمدبن شعيب، فضائل الصحابه، بيروت، دارالكتب العلميه، ]بي‌تا[.
    • ـ نسائي، احمدبن‌شعيب، السنن الكبري، تحقيق عبدالغفارسليمان، بنداري، سيدحسن كسروي، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411.
    • ـ نويسنده نامعلوم، اخبارالدولة العباسيه، تحقيق عبدالعزيز دوري و عبدالجبار مطلبي، بيروت، دارالطليعه.
    • ـ هلالي، سليم‌بن قيس، كتاب سليم بن قيس، تحقيق شيخ محمدباقر انصاري زنجاني، ]بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا[.
    • ـ هندي، علي متقي‌بن حسام‌الدين، كنزالعمال في سنن و الأقوال و الأفعال، تحقيق شيخ صفوه سقا، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • ـ يعقوبي، احمدبن أبي يعقوب‌بن جعفربن وهب، تاريخ اليعقوبي، بيروت ، دار صادر، ]بي‌تا[.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید.(1387) تشیع ابن‌عباس از منظر مناظرات او (1). ، 5(3)، 41-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مجید افلاکیان."تشیع ابن‌عباس از منظر مناظرات او (1)". ، 5، 3، 1387، 41-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید.(1387) 'تشیع ابن‌عباس از منظر مناظرات او (1)'، ، 5(3), pp. 41-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید. تشیع ابن‌عباس از منظر مناظرات او (1). ، 5, 1387؛ 5(3): 41-68