تشیّع عبدالله بن عباس از منظر مناظرات او (2) / مجید رباطجزی

Article data in English (انگلیسی)
4 . مناظره ابنعباس با معاويه
طرفداران معاويه كه به عنوان قاسطين و ظالمين معروف هستند، همانند اجداد خود كه از آزادشدگان به دست پيامبر در فتح مكه بود، مدتهاي طولاني با اسلام مبارزه كرد. مبارزات آنها در مقابل اسلام ابتدا با شمشير بود و بعد از فتح مكه جريان تغيير كرد و در لباس اسلام صورت گرفت و معاويه فرزند ابوسفيان بيشترين ضربهها را بر پيكره اسلام وارد كرد. تا زماني كه خلفاي ثلاثه حاكم بودند، معاويه و همراهان وي با استفاده از فرصت به دست آمده به فكر احياي حاكميت گذشته خود بودند و تعارضي با خلفاي ثلاثه نداشتند و در دوران عثمان، از فرصت به دست آمده بيشترين بهره را برد. بعد از كشته شدن عثمان شرايط طغيان و سركشي براي امويان و طرفدارانشان بسيار آسان بود. آنان كه تا ديروز از حمايت خليفه خدا و منتخب مردم، دم ميزد، بعد از انتخاب حضرت علي از وي دوري گزيدند و جنگ صفين را در مقابل حضرت به راه انداختند. ابنعباس با معاويه نيز با روشهاي مختلف مناظرههايي داشته است، كه در ذيل به آنها اشاره ميشود:
4ـ1. مقابله به مثل
ابنعباس در برخي از مناظرههايش از روشهاي متعددي بهره برده است، از قبيل جواب حلي و نقضي و استفاده از آيات قرآن كريم. اما در كنار روشهاي سابق، از روش ديگري نيز استفاده كرده و آن روش مقابله به مثل است. مقابله به مثل در همه جا خوب نيست، ولي وقتي فردي با زبان تند و عدم رعايت ادب، سخني ميگويد، در اينجا بهترين روش براي برخورد، مقابله به مثل و ذكر پيشينه زشت و نامناسب اوست.
در يكي از اين مناظرهها معاويه به ابنعباس ميگويد:
شما ميخواهيد امامت را همانند نبوت به خود اختصاص دهيد، به خدا قسم هيچگاه اين اتفاق نخواهد افتاد. دليل شما براي تصدي خلافت، بر مردم مشتبه است. شما ميگوييد ما اهلبيت پيامبر هستيم، پس چرا خلافت در دست غير ما باشد؟ اين موضوع شبههداري است، [اين مسئله شبيه به حق است، نه خود حق]. همانا خلافت در بين افراد زنده قريش به رضايت عامه مردم و شورا ميچرخد، و ما نديديم كسي بگويد: اي كاش بنيهاشم سرپرست و وليّ ما ميشدند، و اگر چنين ميشد براي ما در دنيا و آخرت خوب بود. شما به ادعاي خودتان ديروز زاهد بوده و حكومت را كنار گذاشته بوديد، ولي امروز براي حكومت ميجنگيد. اگر شما مالك اين حكومت ميشديد عذابي كه از ناحيه شما بر مردم ميرسيد از عذاب باد كه قوم عاد و صاعقهاي كه بر قوم ثمود رسيد، ويران كنندهتر بود.
ابنعباس در جواب او گفت: اينكه گفتي ما به نبوت احتجاج ميكنيم، به خدا قسم امر به همين صورت است، اگر ما به نبوت استحقاق نداشته باشيم به چه چيزي ميتوانيم استحقاق داشته باشيم. و اما قول تو كه گفتي نبوت و خلافت با هم قابل جمع نيست، پس با كلام خداوند متعال چه ميكني كه ميفرمايد: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً»؛ (نساء: 54).
كتاب همان نبوت است و حكمت، سنت است، و ملك، خلافت است، و ما آل ابراهيم هستيم و آن حكم در بين ما جاري است تا روز قيامت. و اما اينكه گفتي دلايل ما نسبت به خلافت مشتبه است، اين چنين نيست، بلكه از خورشيد نوراني و ماه بر مردم روشنتر است. كتاب خدا همراه ماست.
ابنعباس تا اين بخش از روشهاي متعددي براي برخورد با معاويه استفاده ميكند، اما در ادامه روش مقابله به مثل و با زبان خود او با وي سخن ميگويد:
و مشكل تو با ما اين است كه ما برادر و جد و دايي و عموي تو را
كشتيم، پس بر ارواحي كه در جهنم قرار گرفتهاند گريه نكن... و اما اينكه
مردم ما را ترك كردند، اين مسئله هيچ ضرري براي ما ندارد، بلكه آنچه آنها
از ]ناحية ترك ما از[ آن محروم شدند بيشتر از آن چيزي است كه ما از
آن محروم شديم. و اما دلگرمي تو به ملك زائل چيزي نيست؛ چون پيش
از اين، فرعونيان پادشاه بودند و خداوند آنها را هلاك كرد... و اما قول تو كه
اگر ما مالك ميشديم، از عذاب قوم هود وعاد شديدتر بوديم، درست نيست، چون خداوند متعال ميفرمايد: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين» و
ما از نزديكترين اهلبيت پيامبر هستيم. و اما ظاهر عذاب به سبب حكومت تو بر مسلمانان است و اين شدت بعد از تو از عذاب قوم عاد بيشتر خواهد بود، و بعد از آن خداوند متعال از ظالمان انتقام خواهد گرفت، و عاقبت از آن تقواپيشگان است.
چنانكه از اين مناظره به دست ميآيد، ابنعباس در جوابهايش ابتدا از روشهاي مختلف استفاده كرده، اما در ادامه به اصل و ريشه بنياميه اشاره ميكند، كه روزي در مقابل اسلام قرار گرفتند و در جنگ، جد و دايي و عموي معاويه كشته شد، و جايگاه آنان را جهنم دانست. ابنعباس تا آخر اين گفتوگو به گونهاي سخن ميگويد، تا جواب كلمات تند معاويه را بدهد.
4ـ2. گونهشناسي كلام به تناسب مخاطب
يكي ديگر از روشهاي مناظره، سنجش مخاطب، سپس گزينش مناسب كلام در برخورد با اوست، به عنوان مثال، ابن عباس، با عمر، همراه با احتياط، و با عايشه به تندي سخن ميگويد. بر اساس همين شيوه، در گفتوگو با معاويه بدون اشاره به جايگاه پست ابوسفيان، براي او طلب رحمت ميكند. اين كلام دو پهلو، هم با عاصي و هم با مطيع بودن افراد سازگار است. زيرا طلب رحمت اعمّ از آن است كه براي آمرزش گنهكار باشد يا براي علوّ درجات شخص مؤمن. بنابراين، چنين بياني از سوي ابن عباس، در حقيقت تمهيدي است براي اين كه كلمات بعدي را بتواند به معاويه القا كند. متن سخن ابن عباس، خطاب به معاويه چنين است: خداوند پدر ما و پدر شما را رحمت كند... براي پدر من مالي نبود مگر فضلي كه پدر تو داشت، لكن خوبيهايي كه ما در حق شما داشتهايم بيشتر از از خوبيهايي است كه پدر تو در حق ما داشته است؛ پدر من به پدرت در جاهليت كمك كرد، و خون او را در اسلام حفظ كرد. اما اينكه گفتي علي ما را به كار خود گماشت به خاطر خودش بود نه به خاطر هواي نفس، ولي تو به خاطر هواي نفست افرادي را گماشتهاي، از اين افراد ابنحضرمي است كه بر
بصره گماشتي و كشته شد، بسر بن ارطاة را به يمن گماشتي و سپس
خيانت كرد، و حبيب بن مره را براي حجاز برگزيدي و مرتد شد، و ضحاك بن قيس فهري را براي كوفه انتخاب كردي پس ريگباران شد، و خطاهايي كه از ما به شما ميرسد بيشتر از چيزي نيست كه از شما به ما ميرسد، و اگر كوچكترين خطاهاي شما را در مقابل صد حسنه قرار دهند تمام حسنات را از بين خواهد برد، و اگر كمترين عذر ما را در برابر صد سيئه شما قرار دهند، عمل ما بهتر خواهد بود. و اما اگر عثمان بر نصرت ما ملازمت ميكرد ياريش ميكرديم و اما چرا با انصارش جنگيديم، چون بيعتي كه با ما كرده بودند را شكستند. و جنگ ما با تو به اين دليل است كه تو حق را كنار گذاشتي و ادعاي باطل نمودي.
در اين مناظره ابتدا تمجيد ظاهري از طرف مقابل ميكند و در ادامه گفتوگو خطاهاي مخالفان حضرت را يادآور ميشود و حقانيت اميرالمؤمنين را به رخ آنان ميكشد.
4ـ3. بيان پيشينه پست افراد
ابنعباس در برخي از گفتوگوهايش در كنار استفاده از روشهاي ديگر به پيشينه شرمآور طرف مقابل اشاره كرده است، به گونهاي كه هيچ پاسخي در مقابل اين كلمات نداشته و به تهديد روي ميآورد. تسلط و توانايي ابنعباس در اين مورد در مقابل حريفش به اندازهاي بوده كه عمروبن عاص دربارة وي چنين ميگويد:
به خدا قسم ـ يا اميرالمؤمنين (معاويه)ـ ابنعباس رأس تمام شرهاست و پايان تمام خيرهاست. براي منع او بايد وي را ريشهكن نمود، پس به وي حمله كن، و فرصت را از او بگير، و به واسطه دور كردن وي از اقدام ديگري جلوگيري كن و ديگران را از اطراف وي دور گردان.
بعد از صحبتهاي عمروعاص ابنعباس گفت: اي پسر نابغه عقلت را از دست دادي و حلمت از بين رفته و شيطان به زبان تو سخن ميگويد. آيا به ياد ميآوري روز صفين را كه چگونه جان سالم به در بردي... سپس مروان كلمات تهديدآميزي به ابنعباس گفت. ابنعباس هم در جواب وي گفت: تو چنين سخناني را به من ميگويي اي رانده شده پيامبر، و كسي كه واسطه بين مردم و عثمان بودي، به خدا قسم اگر معاويه در پي خون عثمان بود، بايد اول و آخر آن را در تو مييافت.
نظير اين سخنان بين وي و زياد و عبد الرحمن بن اُم حكم اتفاق افتاد و به همه با پاسخ قاطع جواب داد.
كلماتي كه عبدالله بن عباس در بين افرادي، همچون معاويه، عمروبن عاص، مغيرة بن شعبه و... ابراز داشته و در حضور معاويه نيز چنين سخنان تندي را گفته، نشان از عدم خوف وي از آنهاست. او آنقدر جرأت داشته كه به خود معاويه در حضور اين افراد در خصوص قاتل حضرت علي به معاويه ميگويد كه اگر ابن ملجم رودررو با حضرت قرار ميگرفت او را به وليد و عتبه و حنظله ملحق ميكرد. همين كلمات باعث شد تا معاويه در حق وي بگويد:
«به خدا قسم اي ابنعباس ايام نميگذرد مگر اينكه گرفتار شميشير تيز و حكم نافذ و محكم خواهي شد [در اينجا ابنعباس را تهديد نمود[. به خدا قسم اگر هاشم غير تو را به دنيا نياورده بود، تعدادشان اندك نبود، و اگر خانوادهات كسي به غير از تو را نداشتند، خداوند تعدادشان را زياده كرده بود». بعد از اين، ابنعباس برخاست و رفت.
4ـ4. تصديق و همراهي ظاهري و موقت
يكي ديگر از روشهاي ابنعباس در مناظره، تصديق ظاهري طرف مقابل است، مسئله خونخواهي عثمان به روشهاي متعدد پاسخ داده شده بود، ولي ابنعباس با استفاده از اين روش، معاويه را مجاب كرد و پاسخ حق را از زبانش گرفت، به گونهاي كه معاويه هيچ جوابي در مقابل او نداشت. روزي معاويه وارد مجلسي شد و در اين برخورد به احترام معاويه همه به غير از ابنعباس به پا خاستند؛ بعد از بياعتنايي ابنعباس؛ معاويه به ابنعباس گفت: چون من با شما در جنگ صفين جنگيدم از اين مسئله ناراحت هستيد در حالي كه عثمان مظلوم كشته شده بود. ابنعباس با بهرهگيري از روش تصديق، به او گفت: عمر نيز مظلوم كشته شد. در اينجا ميتوان گفت كه ابنعباس به منظور اقناع خصم اينگونه پاسخ داده است؛ يعني اگر تو راست ميگويي بعد از مرگ عمر نيز چنين اقدامي ميكردي. معاويه در جواب ابنعباس گفت: اما او را كافري كشت؛ ابنعباس گفت: پس چه كسي عثمان را كشت؟ معاويه در جواب گفت: مسلمانان. ابنعباس گفت: اين مسئله كه به ضرر توست نه به نفع تو؛ يعني اگر اين كار را مسلمانان انجام دادند حتماً خليفه خطايي انجام داده كه موجب قتلش شده است، ولي كشتن خليفه توسط فردي كه به نظر تو كافر است؛ به سبب دشمني و كفر اوست.
4ـ5. پرسشگري
اين نوع از گفتوگو را در مناظره ابنعباس با عمر يادآور شديم. معاويه در ادامه گفتوگوي قبلي بر نكتهاي اساسي تأكيد ميكند و به مطلبي اعتراف مينمايد كه بسياري بر پنهان گذاشتن آن اصرار داشتند. معاويه گفت: من گفتم در همه نقاط از ذكر مناقب علي و اهلبيتش جلوگيري كنند، ولي در آن زمان، زبان تو بند آمد. ابنعباس در جواب گفت: آيا ما را از خواندن قرآن نهي ميكني؟ معاويه گفت: نه. ابنعباس گفت: آيا ما را از تأويل قرآن نهي ميكني؟ معاويه گفت: بله. ابنعباس گفت: ما چگونه به قرآن عمل كنيم در حالي كه نميدانيم خداوند متعال چه چيزي اراده كرده است. معاويه گفت: تأويل اين آيات را از غير اهلبيت خود بپرسيد. ابنعباس در جواب گفت: چگونه اين سؤالها را غير از اهلبيت بپرسيم در حالي كه اين آيات بر اين خاندان نازل شده است. سپس اين آيه را خواند: «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»؛ معاويه به ابنعباس گفت: ديگر اين گونه سخنان را نگو و اگر ناچار شدي در حضور مردم و جمع نگو.
بديهي است كه اگر ابنعباس در جواب معاويه به اقدامات خودش در گذشته اشاره ميكرد عملاً پاسخ معاويه داده نميشد، اما با ابتكار و روشي جديد، هم معاويه را مورد سؤال قرار داد و هم علي را به سبب معرفت عميقش نسبت به قرآن كريم، و همانند قرآن خود قرآن معرفي نمود و سؤال كرد كه آيا ميخواهي ما را از خواندن قرآن منع كني؟ يعني مخالفت تو با علي، مخالفت با قرآن است، همچنين اهلبيت را مفسران قرآن معرفي كرد و سرانجام هدف معاويه را براي ديگران آشكار كرد كه قصد خاموشكردن نور الهي را دارد، از اينرو، معاويه از وي خواست تا ديگر در ملأ عام چنين برخوردي نداشته باشد.
4ـ6. بيان مصائب و مظلوميتها
بيان و يادآوري مصيبتها و بيان مظلوميت اهلبيت پيامبر حتي در مقابل دشمن اهلبيت، يكي ديگر از روشهاي مناظره ابنعباس بوده است. براي مثال، وي بعد از اظهار خرسندي و خوشحالي معاويه نسبت به شهادت امام مجتبي گفت:
به خدا قسم مرگ وي از مرگ تو جلوگيري نميكند... و ما در حالي با اين مصيبت روبهرو شديم كه پيش از آن با مصيبت برترين پيغمبران و نيز امام متقين و فرستاده پروردگار عالميان مواجه شديم و بعد از پيامبر با مصيبت برترين اوصياء (يعني اميرمؤمنان حضرت علي) مواجه شديم، و خداوند آن مصيبت را براي ما آسان نمود. در اينجا معاويه گفت: واي بر تو، من اين كلمات را نگفتم مگر اينكه فكر كردم تو آمادهاي (يعني فكر كردم با ما موافقي).
در اين مناظره نيز ابنعباس از طريق بيان مصائب و مظلوميت اهلبيت و مصيبتي كه بر آنها وارد شده به دفاع از اهلبيت پيامبر پرداخت و شهادت امام حسن را با رحلت پيامبر و شهادت علي مقايسه نمود؛ يعني همانگونه كه خداوند در مصيبت پيامبر حضرت علي ياري نمود، در مصيبت و شهادت امام مجتبي نيز ياري خواهد كرد.
تقريباً نزديك همين گزارش در منابع ديگر آمده است.
4ـ7. پاسخ گويي به پرسشها و مشكلات علمي
يكي ديگر از روشهاي مناظره ابنعباس پاسخ به سؤالهاي علمي است. اين روش ابنعباس را نيز ميتوان مناظره دانست، زيرا پس از پاسخ او خصم چارهاي جز اعتراف به توانايي وي نداشت.
وقتي سؤالهايي از طرف علماي مسيحي به معاويه ميرسيد و وي از جواب آنها عاجز ميماند به فردي كه تربيت شده مكتب اهلبيت بود مراجعه ميكرد. طبق گزارشي در يك مورد، سؤالها را براي ابنعباس فرستاد. ابنعباس در جواب سؤالهايي كه قيصر روم از معاويه نموده بود، چنين گفت: اما مكاني كه قبله ندارد، خود كعبه است، و اما كسي كه پدر ندارد حضرت عيسي است، و اما كسي كه عشيره ندارد، حضرت آدم است، و اما كسي كه همراه قبرش سير كرد، حضرت يونس است. و اما سه چيزي كه در رحم خلق نشدند، قوچ حضرت ابراهيم، و شتر صالح و مار حضرت موسي است. اما شيء كامل، فرد صاحب عقل است، و اما نصف شيء كامل، فردي است كه از عقل بهره ندارد، ولي از عقل ديگران استفاده ميكند. اما شيئي كه هيچ چيز نيست كسي است كه عقل ندارد و از عقل ديگران استفاده نميكند.
بعد از رسيدن اين جوابها معاويه به قيصر روم گفت: به غير از اهل بيت پيامبر، كسي نميتوان اينگونه سخن بگويد.
5. مناظره ابنعباس با عمروبن عاص
امروزه شيعيان عمروبن عاص را فردي شياد و فريبكار و حقهباز ميدانند، اما در دوران علي افراد معدودي بودند كه از فريب كاريها و حيلههاي وي آگاهي داشتند. از اين افراد ميتوان به ابنعباس اشاره نمود كه هنگام مناظره با او به اين ويژگياش توجه داشت.
5ـ1. بيان انگيزه و هدف طرف مقابل
يكي ديگر از روشهاي ابنعباس در مناظره، قدرت شناخت انگيزه و هدف طرف مقابل و بيان آن است. او كه به اين وسيله از اهداف شوم و غير واقعي طرف مقابل پرده برميداشت و زمينهاي براي فريبكاري و اغفال عامه مردم باقي نميگذاشت. بر اساس همين روش در گفتوگويي كه بين وي و عمروبن عاص صورت گرفت، به عمرو بن عاص گفت:
اهل عراق با علي بيعت كردند و علي بهترين آنها بود و اهل شام با معاويه بيعت كردند و اهل شام از معاويه بهتر بودند و من و تو مساوي نيستيم؛ من خداوند را در نظر داشتم و تو مصر را اراده نمودي و من به خوبي ميشناسم چيزي كه مرا از تو دور كرده، و چيزي كه تو را به معاويه نزديك كند نميشناسم، اگر تو عمل شرّي انجام دهي من به تو سبقت نميگيرم و اگر تو كار خيري انجام دهي، بر ما سبقت نميگيري.
ابنعباس در اين گفتوگو و گفتوگوهاي ديگرش به گرايش آنان اشاره كرده و اينكه افرادي همچون معاويه و ياورانش در ايمان خود دچار مشكل هستند، و ارادهاي جز مال و منال دنيا و غير خدا را ندارند.
5ـ2 كوچكنمايي
كوچكنمايي در جايي كارآيي دارد كه فردي خود را بالاتر از ديگران ميداند يا ديگران را مرعوب خود ميپندارد. ابنعباس از اين روش در برابر عمروعاص كه خدعههايش ضربالمثل است و از حاميان معاويه و دشمنان اميرمؤمنان بوده، بهره برده است.
عمرو بن عاص در ايام حج نسبت به جايگاه ابنعباس در ميان مردم و توجه آنها به وي حسادت كرد و گفت: ابنعباس تو را چه شده كه وقتي ولايت مرا به مصر ديدي چشمانت از حدقه در آمد، و وقتي در بين مردم قرار گرفتي شروع به سخن چيني و بدگويي نمودي؟ منظور وي اين بود كه در مقابل خودم ساكت و بر من حسادت ميورزي، ولي در بين مردم بدگويي ميكني. ابنعباس در جواب وي گفت:
به سبب اينكه تو از اشخاص پست و فاجر هستي، و قريش از نيكوكاران و كريم هستند، درباره چيزي كه نميدانند سخن نميگويند، هيچ حقي را مخفي نميكنند، آنها صبورترين افراد هستند و آشناترين افراد نزد مردم. تو خود را به قريش نسبت ميدهي، حال آنكه از آنها نيستي. مَثَل تو همانند كسي است كه از دو پدر و مادر زاده باشد؛ نه در بنيهاشم جايگاهي داري و نه در عبدشمس. تو گناهكاري هستي كه اصل و نسَبَت مشخص نيست، معاويه تو را بر گردن مردم قرار داده است.
همانگونه كه اين گزارش نشان ميدهد، ابنعباس در مقابل عمروعاص با كلمات تند و با بياحترامي كامل سخن گفت و وي را خرد و تحقير كردند و اصل و نسب عمروعاص را زير سؤال برد، و مقام عمروعاص باعث نشد تا ابنعباس در پاسخ وي ملايمت نشان دهد.
6. مناظره ابنعباس با عبدالله بن زبير
زبير يكي از افراد ششگانه شورايي بود كه عمر براي تعيين خليفه بعد از خودش برگزيد. وي بهرغم كمكهاي فراواني كه براي گسترش اسلام كشيد، در مقابل مولاي متقيان علي قرار گرفت. بعد از كشتهشدنش حضرت بر بالين او آمد و بعد از افسوس فرمود: «چه بسيار اين شمشير از وجه پيامبر، غم و غصه زدود».
زبير فردي رياست طلب بود، به خصوص بعد از انتخاب وي براي شوراي شش نفره خود را لايق اين منصب ميدانست. البته خود وي با علي خصومتي نداشت، حتي به نفع حضرت در شورا كنار رفت، همچنين در جنگ جمل خودش را به سبب سخنان حضرت و يادآوري برخي از كلمات از زمان پيامبر كنار كشيد، و بعد از اين كنارهگيري بود كه وي كشته شد. عبدالله فرزند زبير نيز به اين سرنوشت دچار شد و رابطه خوبي با حضرت و فرزندانش نداشت، البته با اين تفاوت كه فرزند وي نهتنها دوستدار اهلبيت پيامبر نبود، بلكه در مقابل آنها نيز قرار گرفت. از اين رو يكي ديگر از افرادي كه ابنعباس با آنها مناظره داشته عبدالله بن زبير ميباشد كه ابنعباس با وي نيز با روشهاي مختلف به مناظره پرداخته است.
6ـ1. استناد به كتاب و سنت
ابنعباس از احكام الهي نيز آگاهي داشت، و از اين طريق هم با حريفش سخن ميگفت. از آنجايي كه برخي از آيات قرآن كريم به بيان احكام الهي پرداخته و ابنعباس به تفسير قرآن آشنايي داشت، وي با استفاده از آيات و نيز علومي كه از اهلبيت بهره برده بود با طرف مقابل مناظره ميكرد.
روزي ابن زبير در مكه سخنراني ميكرد، در اين هنگام ابنعباس وارد مجلس شد. ابن زبير با ديدن او خطاب به مردم گفت: اينجا مردي است كه خداوند قلبش را كور كرده، همچنان كه چشمش كور شده است؛ گمان ميكند متعه، از طرف خدا و رسولش حلال دانسته شده، در حالي كه اين زناي محصن است، و درباره مورچه و ملخ فتوا ميدهد ـ ظاهراً منظور اين بود كه ابنعباس در چيزهاي بسيار ريز و بيمقدار فتوا ميدهد يا اشاره به توهين و پست شمردن ابنعباس است ـ و مال بصره را بالا كشيده و... چگونه من وي را سرزنش كنم در حالي كه با امالمؤمنين و اصحاب رسول خدا جنگ كرده است: ابنعباس در جواب وي گفت: اما درباره كوري، خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: «زيرا چشمها [ي سر] نابينا نيست، بلكه [چشم] دلهايي كه در سينههاست كور و نابيناست»، و اين كوري زماني صورت گرفت كه صفيه با عوام(جد زبير) ازدواج كرد. و اما اينكه گفتي من درباره «قمّله»، يعني مورچه و ملخ فتوا ميدهم همانا درباره اين دو، حكمي است كه تو و اصحابت به آن علم نداريد. و اما در جواب از سؤال تو درباره متعه بايد بگويم كه خداوند متعال آن را حلال كرده است: «پس هر گاه از زنان به آميزش بهره گرفتيدـ به نكاح موقتـ كابين مقرّرشان را بدهيد» و در عهد رسول خدا به آن عمل ميشد، و هيچ پيامبري بعد از رسول خدا نيامده كه آن را حرام يا حلال نمايد و تو از متعه به دنيا آمدهاي، پس زماني كه از منبرت پايين آمدي از مادرت اسماء دختر ابيبكر صاحب دو مقنعه/روسري (صاحب النطاقين) درباره دو لباس عوسجه سؤال كن كه آيا از متعه هستي يا نه؟
بعد از اينكه زبير نزد مادرش رفت، اسماء، ابن زبير را به سبب برخورد با ابنعباس سرزنش كرد، كلام ابنعباس را تأييد نمود.
ابنعباس در ادامه گفت: اما اينكه من مال بصره را تصاحب كردم، پس آن مالي بود كه ما به دست آورده بوديم و به هر كسي كه صاحب حق بود اعطا كرديم.
6ـ2. تبيين خطاها و حرمتشكنيها
از روشهاي ديگر ابنعباس در مناظره و گفتوگو، توصيف و تبيين خطاهايي است كه طرف مقابل مرتكب آن شده است. بعد از اينكه ابن زبير، حضرت علي را به سبب جنگ با عايشه سرزنش كرد، ابنعباس در جواب او ميگويد: و اما اينكه گفتي ما با عايشه جنگ كرديم، [درست ميگويي ولي] به واسطه ما عايشه امالمؤمنين نام گرفته است، نه به واسطه تو و نه به واسطه اجداد تو، ولي پدر و داييات طلحه قدم در حجابي گذاشتند كه خداوند آن را براي پيامبر قرار داده بود و باعث هتك حرمت پيامبر شدند، و با سوء استفاده از موقعيت وي مقاتله كردند و ناموس خود را حفظ كردند، [در معرض نامحرمان قرار ندادند] به خدا قسم انصاف نكردند كه دختران و زنان خود را در پشت پرده قرار دادند، ولي همسر پيامبر را در مقابل شمشيرها و كشتن قرار دادند، و اگر ما شما را در حال كفر ملاقات كرديم، شما به واسطه فرار از جهاد كافر شديد، و اگر ما در حال ايمان با شما جنگيديم، شما به واسطه جنگ با مؤمنين كافر شديد.
بعد از اينكه ابن زبير از منبرش پايين آمد نزد مادرش رفت، از وي درباره آنچه ابنعباس گفته بود سؤال كرد. مادرش گفت: مگر تو را از ابنعباس و بنيهاشم نهي نكرده بودم، آنها افرادي هستند كه زماني كه شروع كنند، جوابي براي گفتن نداري. ابنزبير گفت: درست است من از دستورت سرپيچي كردم. مادرش گفت: فرزندم از اين كور حذر كن كه جن وانس در مقابلش تحمل ندارند، و اين را بدان كه تمام رسواييهاي قريش نزد اوست.
همانگونه كه از اين گزارش به دست ميآيد، ابنعباس در اين مناظره با بيان زيباي خود حقانيت حضرت علي را به خاطر نقض عهد از طرف معاويه و افراد ديگر اثبات كرده است. قدرت بيان و به خصوص اطلاعات ابنعباس از ريشه و افتخارات قبايل به اندازهاي بود كه وقتي مروان در زمان حاكميتش بر مدينه مجلسي آماده كرد و در اين مجلس، ابن زبير از حقانيت و تواناييها و فضايل خلفاي ثلاثه سخن گفت، و بر دشمنان آنها لعن فرستاد، ابنعباس در جواب گفت: اما هيچ كس به اندازهاي كه صاحب ما به آن دست يافت كسي به آن نرسيد، و ما تقدم كسي كه خليفه شد را انكار نميكنيم، ولي اگر صاحب ما مقدم ميشد، سزاوار اين جايگاه بود، بلكه بالاتر از آن بود. اما به تو چه ارتباطي دارد كه از فضل ديگران سخن ميگويي تو فقط به فضايل و بهرههاي خودت اشاره كن و با تيم (قبيلة ابوبكر) و عدي (قبيلة عمر) و اموي (قبيلة عثمان) كاري نداشته باش، اگر هر كدام از اين قبايل با من سخن بگويند به آنها جواب حاضر از حاضر را خواهم داد نه خبر غايب از غايب را، و تو به موضوعي كه هيچ ارتباطي ندارد چه كار داري؟ اگر در اسد بن عبدالعزي چيزي است مال توست.
6ـ3 . اعلام آمادگي در مقابل هر تهديدي
معمولاً تهديد نسبت به افرادي صورت ميگيرد كه دشمن از تواناييهاي وي درمانده شده است و آخرين حربه و راه مقابله با وي را در تهديد ميبيند. همين مسئله باعث شد تا عبدالله بن زبير، ابنعباس را تهديد كند، اما تهديد نيز نتوانست از جهتگيري ابنعباس جلوگيري نمايد. در گزارش ذيل به اين نكته اشاره شده است:
دفاع عبدلله بن عباس از خاندان اهلبيت به حدي بوده كه ابنزبير وي را به طائف تبعيد نمود و او را تهديد كرد. ولي ابنعباس در جواب تهديدات وي گفت، به من گفتهاي كه با جهل در بين مردم فتوا ميدهم! همانا كسي مبادرت به اين كار ميكند كه از علم بهرهاي نداشته باشد، حال آنكه خداوند به من علمي عنايت كرده كه به تو نداده است. اما در رابطه با تهديد به خدا قسم قول حق و صفت اهل عدل و فضل و سرزنش زيانكاران را كنار نميگذارم و اين آيه شريفه را در جوابش گفت: «آنهايند كه كوشش آنان در زندگي اين جهان، گم و تباه شده و خود ميپندارند كه كار نيكو ميكنند».
ابنعباس با خواندن اين آيه، اعمال آنها را تباه دانست، هرچند آنها وي را تهديد نمايند تا از بيان فضايل اهلبيت دست بردارد.
6ـ4.تبيين فضايل اهلبيت
يكي ديگر از روشهاي ابنعباس بيان اصل و نسب و نيز فضايل خاندان پيامبر بود. ابنعباس از اين روش در جايي استفاده ميكرد كه مخاطبش با اينكه اصل و نسب آنچناني نداشت، به تيره و اصل و نسب خاندان پيامبر خرده ميگرفت.
ستايش خداوند متعال از پيامبر جاي هيچ بحث و گفتوگويي ندارد، و حتي خداوند متعال در قرآن كريم دستور به صلوات بر پيامبر داده و ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛ (احزاب: 56).
اما ابن زبير در زمان قدرتش از صلوات بر پيامبر در نماز جمعه و مكانهاي ديگر جلوگيري كرد. اگرچه به اعتقاد خودش در خفا بيش از آنان صلوات ميگفت. اين مسئله موجب شد تا برخي نسبت به عاقبت كارش به او هشدار دهند. وي در جواب گفت:
چون ديدم با اين صلوات، بنيهاشم به وجد ميآيند و رنگشان تغيير ميكند... كه خدواند تعدادشان را زياد نكند. ( خداوند نسلشان را قطع نمايد) خانه سويي دارند نه اولي دارند و نه آخري، به خدا قسم، پيامبر هيچ خيري براي آنها باقي نگذاشت... فردي به نام محمد بن سعد ابن ابيوقاص بلند شد و گفت: من اولين نفري هستم كه تو را بر اين كار ياري ميرسانم. عبدالله بن صفوان گفت: به خدا قسم كلام درستي نگفتي، آيا از تيره و تبار و اهلبيت پيامبر عيب ميگيري و آنها را ميكشي در حالي كه قوم عرب شاهد باشند؟ به خدا قسم اگر مسلمانان تُرك آنها را بكشند، خداوند اين اجازه را به تو نميدهد، به خدا قسم اگر مردم آنها را ياري نكنند، خداوند آنها را ياري خواهد كرد. ابن زبير به عبدالله گفت: بنشين كه تو كارهاي نيستي.
اين خبر به عبدالله بن عباس رسيد، خشمگين شد و به مسجد آمد و بعد از ثناي الهي چنين گفت:
اي مردم! ابنزبير فكر ميكند كه پيامبر نه اولي دارد و نه آخري، عجيب است، و جاي بسياري شگفتي دارد براي افترا و دروغش، به خدا قسم اولين كسي كه قافلههاي قريش را متحد كرد، [سفرهاي تابستاني و زمستاني را ايجاد كرد] هاشم بود، و كسي كه درِ خانه خدا را با طلا درست كرد، عبدالمطلب بود... به خدا قسم... هيچ بزرگي به بزرگي اول ما نميرسد، در قريش، به غير از ما بزرگي نيست، زيرا قريش در كفر محض [كه موجب هلاكت و نابودي است] و دين پست و ناروا و در گمراهي و سردرگمي بودند تا اينكه خداوند متعال براي آنها نوري قرار داد و به سوي آنها چراغ فروزاني قرار داد... جاي بسي تعجب است از ابنزبير كه از بنيهاشم عيب ميگيرد، در حالي كه شرف او پدرش و جدش با ازدواج كردن با آنها حاصل شده است. به خدا قسم ابن زبير هيچ ارتباطي با قريش ندارد، چطور عوام در صفيه دختر عبدالمطلب طمع كرد و با وي ازدواج كرد. (يعني اينها با اين ازدواج تا اندازهاي شرف كسب كردند كه مال طايفه خودشان نبود.) سپس با ضربالمثلي وي را تحقير كرد: به قاطر گفته شد پدرت چه كسي است، گفت دايي من اسب است. سپس از منبر پايين آمد.
همانگونه كه از اين گزارش استفاده ميشود كه ابنعباس، شرافتي را كه ابنزبير براي خود قائل بود، زير سؤال برد و چنين گفت كه اگر شرافتي نيز نصيبشان شده به خاطر ازدواج با دختر عبدالمطلب بوده است.
7. مناظره با افراد ناشناس
7ـ1. بيان پيشينه
يكي ديگر از روشهاي ابنعباس در مناظره، اشاره به پيشينه مخاطب
بود. ابنعباس از اين روش گاهي در برابر افرادي استفاده ميكرد كه از طريق قرآن در مقابل اهلبيت قرار گرفته بودند، و گاهي در مقابل افرادي كه اطلاع آنچناني از دين نداشتند. گاهي براي اينكه شخصي را هدايت و راه را به وي نشان دهد از اين روش بهره ميبرد. همچنين هرگاه مخاطب در مقابل حق از قرآن استفاده نامشروع ميكرد، ابنعباس براي جلوگيري از تأويل و استفاده نادرست از آيات، از اين روش بهره ميبرد. در گزارش ذيل، ابنعباس از طريق بيان پيشينه براي هدايت يكي از افراد جاهل استفاده كرده است. سعيد بن مسيب چنين نقل كرده است:
شنيدم مردي از ابنعباس دربارة حضرت علي سؤال ميكرد، ابنعباس در جوابش گفت: علي فردي است كه به دو قبله نماز خواند، دو بيعت با پيامبر داشت و هيچ بتي را پرستش نكرد و... با فطرت پاك متولد شد و به اندازه يك چشم به هم زدن به خداوند متعال شرك نياورد. اين مرد در جواب گفت: از اين مسائل سؤال نكردم، منظور من اين است نظرت در مورد حمل شمشير بر دوشش است [ظاهراً قصد فريب مردم را داشت كه حضرت موجب كشته شدن بسياري از افراد شده است] و به اين وسيله چهل هزار نفر از اهل بصره را كشت، سپس به طرف شام حركت كرد و بسياري از آنها را كشت، سپس به سمت نهروان آمد و در حالي كه آنها مسلمان بودند بسياري از آنها را كشت. [در اينجا بود كه ابنعباس به نيت پليد اين شخص پي برد كه اين شخصي است كه ممكن است از طرف معاويه آمده و قصدش جمعآوري اطلاعات دربارة اصحاب و شيعيان علي باشد يا در پي فتنهانگيزي در بين آنهاست.] از اين رو ابنعباس با مهارت كامل در جواب سؤال وي گفت: نظرت دربارة علي چيست؟ آيا به نظر تو من آگاهترم يا علي، اين مرد گفت: اگر علي در نظرم آگاهتر بود از تو سؤال نميكردم. ابنعباس خشمگين شد و به اين مرد خطاب كرد و گفت: مادرت به عزايت بنشيند! علي به من علم آموخت و علم او از رسول خدا بود، و پيامبر او را از فوق عرش آموخت، علم پيامبر از خدا بود و علم علي از پيامبر بود، و علم من از علي بود و علم تمام اصحاب پيامبر در برابر علم علي مانند قطره واحد در مقابل هفت دريا است.
7ـ2. تبيين فضايل اهلبيت
بعد از پيامبر گرامي اسلام خلفاي ثلاثه از نقل احاديث و نگارش و ذكر فضايل اهلبيت جلوگيري ميكردند، اگرچه برخي از اصحاب و تابعين با اين منع مخالف بودند. در گزارشي كه در ذيل آمده، ابنعباس براي روشن شدن شخص شامي ابتدا كساني را كه از حضرت امير تبري ميجستند، لعن و نفرين كرده و در ادامه، فضايل حضرت علي را بيان ميكند كه حاكي از ارادت وي نسبت به اميرمؤمنان علي و نيز عدم توجه وي به منع عمر ميباشد.
بيهقي از سعيد بن جبير روايت كرده است كه ابنعباس نزديك زمزم حديث ميگفت كه فردي از سمت شام آمد و گفت: من فردي از اهل شام از منطقه حمص هستم، اهل آنجا از علي تبرّي ميجويند و بر او لعن ميكنند. ابنعباس گفت: بلكه «خدا آنان را در اين جهان و آن جهان لعنت كرده و براي آنان عذابي خواركننده آماده ساخته است»؛(احزاب: 57) با چشمپوشي از قرابتي كه داشت، هيچ مردي از حيث ايمان به خدا و پيامبرش به پاي او نميرسد. او اولين كسي بود كه نماز خواند و اولين كسي بود كه ركوع كرد و اعمال شايسته انجام داد. شامي گفت: آنها انكار خويشاوندي با رسول خدا را نميكنند، ولي فكر ميكنند او سبب قتل مردم شد. ابنعباس در جواب گفت: مادرشان به عزايشان بنشيند، علي داناترين مردم به خدا و رسولش ميباشد، هيچ كس را نكشت مگر آنكه سزاوار قتل بود. سپس كارهاي علي را با برخورد حضرت موسي و عالم صالح (حضرت خضر) كه در قرآن كريم اشاره شده تشبيه كرد و ماجراي اين واقعه را براي اين شامي بازگو نمود و گفت: حضرت موسي چون علم نداشت در مقابل كارهاي عالم صالح قرار گرفت، وقتي پيغمبري مثل حضرت موسي چنين برخوردي داشته باشد، پس چگونه شما اهل شام ميتوانيد طاقت داشته باشيد؟ همانا علي كسي را نكشت مگر آنكه استحقاق اين قتل را داشته باشد. من براي تو داستاني را تعريف ميكنم.
روزي امسلمه نزد پيامبر بود كه درِ خانه را به آرامي زد، پيامبر وي را از پشت در شناخت و فرمود: امسلمه بلند شو و در را باز كن. ام سلمه سؤال كرد اين چه كسي است كه من با محاسن و النگوهايم به پيشواز او بروم؟ فرمودند: ام سلمه طاعت من طاعت خداست و كسي كه از من اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است. بعد فرمود: پشت در كسي است كه خدا و رسولش او را دوست دارند. اي امسلمه! اگر در را باز كني داخل نخواهد شد تا صداي پاي تو مخفي شود، و از ديد او پنهان شوي. سپس فرمود: آيا ميداني اين فرد چه كسي است؟ گفت: آري، عليبنابيطالب است. بعد از جواب امسلمه پيامبر فرمود: بله اين شخص علي است كه گوشتش با گوشت من و خونش با خون من آميخته شده است و جايگاه او نسبت به من مانند جايگاه موسي به هارون است، مگر اينكه بعد از من پيامبري نيست... علي سيد، صاحب عظمت و محل آرزوي مسلمانان و اميرمؤمنان است و صاحب سرّم ميباشد و او وصي من بر اهلبيتم و بر افراد مورد اختيار و برگزيده ميباشد و او برادرم در دنيا و آخرت ميباشد. اي امسلمه! شهادت بده كه علي با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ خواهد كرد. سپس ابنعباس به شامي گفت: علي با اين گروهها به منظور رضايت خداوند و صلاح امت و براي خشمگين نمودن اهل ضلالت و گمراهي جنگ كرد. شامي گفت: ناكثين، قاسطين و مارقين چه كساني هستند؟ ابنعباس گفت: ناكثين كساني هستند كه با علي بيعت كردند، ولي بيعت خود را شكستند و با آنها در بصره مقاتله كرد، و آنها اصحاب جمل بودند، و قاسطين معاويه و اصحابش هستند و مارقين، اهل نهروان هستند و كساني كه همراه آنها بودند. بعد از اين كلمات بود كه شامي گفت: قلبم را از نور و حكمت پر كردي و باعث بازشدن مشكلات فكريم شدي، خداوند نيز تو را ياري دهد و باعث گشايش مشكلات فكريت شود. گواهي ميدهم علي مولاي من و مولاي هر مؤمني است.
همانگونه كه از اين مناظره به دست ميآيد، ابنعباس ابتدا افرادي را كه از حضرت امير تبري ميجستند لعن و نفرين كرد و در ادامه، فضايل اميرمؤمنان را بيان نمود و عمل حضرت را همانند عمل حضرت خضر قرار داد كه بسياري افراد از حكمت كارهاي وي آگاهي نداشتند، از اين رو در مقابل او قرار گرفتند. آنگاه با نقلي از كلام پيامبر جايگاه حضرت را در مقايسه با پيامبر همانند جايگاه هارون نسبت به حضرت موسي دانست و اينگونه به حقانيت اميرمؤمنان براي خلافت اشاره كرد.
نتيجه
بنابر آنچه گذشت، ابنعباس با برخي از افراد و گروهها مناظرههايي داشته است. اين مناظرهها با روشهاي مختلف صورت گرفته و تواناييهاي وي در مناظرهها و گفتوگوها به اندازهاي بوده كه طرف مقابل به تواناييهاي وي اعتراف كرده است. غالب اين مناظرهها در دفاع از حضرت علي و اهل بيت بوده است كه با برخي با زبان تند، و با برخي با نرمي و با برخي از طريق استناد به قرآن كريم و با برخي ديگر از راه سنت يا پيشينه و روشهاي ديگر مناظره نموده است. بسياري از اين مناظرهها حاكي از اعتقاد وي به امامت منصوص اميرمؤمنان ميباشد. نكته ديگري كه ميتوان از اين مناظرهها به دست آورد، حضور تشيع بلافاصله بعد از زمان پيامبر ميباشد كه اين نتيجه، مخالف با ادعاي دشمنان شيعه است كه معتقدند شيعه هنگام رحلت پيامبر گرامي اسلام نبوده و بعدها توسط ايرانيان به وجود آمده است.
بنابراين، اعتقاد ابنعباس به حضرت علي و حمايتهاي او از ايشان جاي شك و ترديدي ندارد، و تنها مسئلهاي كه ممكن است شخصيت وي را از ديدگاه شيعيان تضعيف نمايد، اتهام تصاحب بيتالمال كوفه توسط ابنعباس در زمان حضرت امير است كه اين گزارش هم پذيرفته نميشود، زيرا اولاً: بسياري از علماي شيعه وي را توثيق، و اين گزارش را رد نمودهاند، ثاثياً: حمايتهاي وي از حضرت آن قدر زياد است كه به اين گزارش جزئي توجه نميگردد، ثالثاً: بر فرض پذيرش كسي مدعي معصوم بودن ابنعباس نشده است.
- ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العلميه.
- ـ ابن اعثم كوفي، احمد بن أعثم، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء، 1411.
- ـ ابن عبد ربه، العقد الفريد، بيروت، دارالكتب العلميه، 1404.
- ـ ابن عساكر، علي بن حسن بن هبة الله، ترجمة الامام الحسن، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت، مؤسسة المحمودي للطباعة والنشر، 1400.
- ـ ابن قتيبه دينوري، عبدالله بن مسلم، الامامة والسياسية، تحقيق علي شيري، قم، انتشارات شريف رضي، 1413.
- ـ ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار صادر، 1300 ق.
- ـ ابناثير، أبوالحسن علي بن محمد جزري، أسد الغابة في معرفة الصحابه، بيروت، دار الفكر، 1409.
- ـ ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
- ـ احمدي ميانجي، علي بن حسينعلي، مواقف الشيعه، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1416.
- ـ اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمه، بيروت، دارالأضواء، 1405، ج دوم.
- ـ اميني، عبدالحسين، الغدير في الكتاب والسنه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1379.
- ـ راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، بيجا، دفتر نشر كتاب، 1373 ق.
- ـ طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، تحقيق سيد محمدباقر، نجف، دارالنعمان.
- ـ طوسي، محمدبن حسن، الامالي، قم، دارالثقافه، 1414ق.
- ـ عاملي، جعفرمرتضي، ابن عباس واموال البصرة، دراسة و تحليل، قم، چاپخانه حكمت، شعبان 1396ق.
- ـ فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، انتشارات هجرت، 1410، چ دوم.
- ـ لاذري، أحمدبنيحيي، جمل من انساب الأشراف، بيروت، دار الفكر، 1417.
- ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403، چ دوم.
- ـ مجهول(قرن سوم)، اخبارالدولة العباسيه، تحقيق عبدالعزيز دوري و عبدالجبار مطلبي، بيروت، دارالطليعه، بيتا.
- ـ مسعودي، أبو الحسن علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1374، چ پنجم.
- ـ مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
- ـ مغربي، نعمان بن محمد، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، تحقيق سيدمحمدحسين جلالي، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
- ـ مفيد، محمدبن نعمان، كتاب الامالي، تحقيق حسين استاد ولي و علياكبر غفاري، قم، انتشارات اسلامي.
- ـ منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، بيجا، مؤسسة العربية الحديثه للطبع، 1382 ق، چ دوم.
- ـ هلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس، تحقيق شيخ محمدباقر انصاري زنجاني، بيتا.