مهذبالدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم / زهرا علیمحمدی
Article data in English (انگلیسی)
، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان 1387، 145ـ160
History in the Mirror Of Research,Vol, 5, No.4, Winter 2009
مهذب الدین و نقش وی در دولت سلاجقه روم
زهرا علی محمدی*
چکیده
زمانی که مغولان به فرماندهی جورماغون و بایجو حملاتشان را به منطقه آسیای صغیر آغاز کردند، دولت سلاجقة روم (سلطان غیاث الدین کیخسرو دوم) در برابر این حمله، تسلیم شد و مغولان دست به کشتار مردم و تخریب بلاد روم زدند. در چنین اوضاعی یکی از دولت مردان ایرانی به نام مهذب الدین علی، وزیر سلطان غیاث الدین، که از سالها قبل در خدمت سلاطین سلاجقه روم بود؛ برای آنکه حکومت به طور کلی توسط مغول نابود نشود، با زیرکی، صلح با مغول را پیشنهاد کرد. در اهمیت کار او همین بس، که او توانست با پذیرش تابعیت از مغولان، دولت مذکور را از افتادن در دام سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعویق اندازد. و اقدامات وی نتایج مثبتی را برای دولت مذکور کسب کرد، در این مقاله، شخصیت و اقدامات وی در برابر تهاجم مغولان بررسی شده است.
کلید واژه ها
مهذب الدین علی، دولتمرد ایرانی، سلاجقة روم، مغولان و آسیای صغیر.
مقدمه
یکی از شخصیت های تاریخی گمنام قرن هفتم هجری، مهذب الدین علی است که کمتر کسی از وی نامی برده یا او را می شناسد. این دولتمرد ایرانی در دولت سلاجقه روم خدمات شایانی انجام داد. پسر او معین الدین پروانه ـ کسی که در راه نجات مسلمانان از ظلم و ستم مغولان به بدترین وضعی توسط ایلخانان محکوم به مرگ شد- نیز اگر چه ناشناخته مانده، ولی به گمنامی پدرش نیست.
شایان توجه است که سلاطین سلاجقه روم، علم و ادب را ارج نهاده و ادبا و فضلا و علما را پرورش می دادند. این گروه ها که هنگام تهاجم مغول به ایران، به آسیای صغیر روی آورده و با استقبال سلاجقه روبه رو شدند. مهذب الدین علی نیز یکی از همین بزرگمردان بود که بر اثر هجوم مغولان، ایران را ترک کرده و به این منطقه رهسپار شد. او از سوی سلاطین دولت سلاجقه روم حمایت شد و به مقامات بالای سیاسی رسید و طی تهاجم مغول به منطقه آسیای صغیر، سیاست خویش را به مرحلة انجام رسانید. اقدام او برای دولت سلاجقه روم بسیار ارزشمند بود. در این مقاله سعی شده که ضمن معرفی این بزرگمرد، اقدامات او نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. منابع اصلی که به شخصیت و اقدامات او پرداخته اند، بسیار محدود می باشند. نیز درباره وی تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است، با این حال از لابه لای همین منابع، شخصیت و کار مهم او را برجسته شده است. از مهم ترین منابعی که به این موضوع در حدّ محدودی پرداخته اند، سلجوق نامه ابن بی بی، العبر ابن خلدون و تاریخ الملک الظاهر از ابن شداد است.
آغاز تهاجم مغولان به قلمرو دولت سلاجقه روم
به گزارش منابع تاریخی، سلطان غیاث الدین کیخسرو سلجوقی(634ـ 643ق) یکی از بی تدبیرترین سلاطین سلاجقه روم بود. در دوره او مغول تهاجم خویش را به مررزهای آسیای صغیر آغاز کرد. قبل از وی پدرش سلطان علاءالدین کیقباد، آن سرزمین را از تهاجم قوم متجاوز مغول که در پشت مرزهای دولت مذکور کمین کرده بودند، حفظ کرده بود. دوران سلطنت علاءالدین کیقباد اول (616ـ634ق) پررونق ترین و باشکوه ترین عصر حاکمیت سلجوقیان از نظر سیاست، فرهنگ، اقتصاد و عمران و آبادانی در آناطولی به شمار می رفت. زمانی که سرزمین های اسلامی و غیراسلامی در آسیا به سبب حملات مغولان دستخوش ناآرامی و آشوب بود، این سلطان قدرتمند و دوراندیش، برای مقابله با تهاجم احتمالی آن ها شهرهایی چون قونیه، قیصریه و سیواس را با برج و باروهای بسیار مستحکم ساخت. دولت سلجوقی پیش از وی به سبب اختلافات میان فرزندان عزالدین قلیج ارسلان دوم(551ـ 584ق) روی به انحلال داشت، اما علاءالدین آب رفته را به جوی باز آورد. او عصیان امیرنشین های شام را سرکوب، و آنها را تحت الحمایه خویش قرار داد و همچنین در چندین نبرد، سلطان جلال الدین خوارزمشاه را شکست داده و او را از مرزهای شرقی مملکتش بیرون راند. وی اندکی پیش از مرگش (634 ق) ایلی اُکتای (خان مغول) را که سفیری برای به رسمیت شناختن حاکمیت مغول به سوی وی اعزام شده بود، پذیرفت. وی در سال 634ق مجلس بزمی برپا ساخته و دعوتی عظیم کرد و در حالی که در آن بزم بر خود می بالید و به سلطنتی که در اختیار داشت مباهات می کرد، به ناگهان مسموم شد و از دنیا رفت.
مرگ سلطان علاءالدین در سال 634 ق بنا به نقل ابن خلدون، مقارن است با انقراض دولت سلجوقی در ممالک اسلام واختلال دولت خوارزمشاهی و خروج تاتار. پس از مرگ وی اوضاع آسیای صغیر آشفته شد و مغول جرﺃت حمله به این مناطق را یافت، زیرا سلطان غیاث الدین کیخسرو، سلطان حاکم، تدبیر و سیاست مداری پدرش را در حکومت داری نداشت.
خوش گذرانی
اعتماد وی بر کثرت لشکری که یادگار دوره پدرش بود، وی را به خوش گذرانی کشاند. بنا به نقل برخی منابع آن دوره، وی با مشورت برخی امیران، پدرش سلطان علاءالدین را زهر داده بود. در حالی که مغول ارزنةالروم را اشغال می کرد، سلطان غیاث الدین در دربارش به خوش گذرانی و نوش خواری و لذت جویی روی آورده بود. او آنچنان قدرت نیروهای مغول را نادیده گرفته بود که هنگام تهاجم آنان به منطقه گفته بود: «کمترین غلامانم بفرستم مغل را براند».
یکی از عواملی که فتح ارزنةالروم را برای مغول تسریع ساخت، اختلاف و کینه ای بود که در شهر بین سرلشکر و شحنه شهر وجود داشت، چنانکه گفته شده شحنه شهر با بایجو نویان تبانی کرده و دروازه های شهر را به روی لشکر مغول گشوده بود.
این مسائل موجب جسارت مغولان برای تهاجم به این سرزمین شد. زمانی که جنگ در کوسه داغ در شُرف اتفاق بود، ضعف لشکر سلجوقیان بر مغول آشکار شده بود، زیرا زمانی که امرای سلطان غیاث الدین، لشکر مغول را ناچیز انگاشته و بر وقوع جنگ اصرار می ورزیدند، یکی از آنها به نام نظام الدین پسر مظفرالدین محمود که سپهدار لشکر بود، گفت: «اگر هزار عنان فرنگ به من دهند، بر مغل برسم و پیروز آیم، اگر چه خدای عزّوجل با ایشان باشد».
نیز در همان حال، نزدیکان سلطان شادی می کردند و می گفتند: چه بسا غنیمت که از مغولان به ما خواهد رسید. زمانی که لشکر دو طرف مقابل هم قرار گرفتند، از روی سخنی که بایجو نویان به جورماغون گفته بود: «لشکر روم را قوت نیست، از راست کردن صف معلوم شد» نابسامانی لشکر سلطان بر امرای مغول معلوم شده بود.
در چنین وضعیتی، تنها کسانی که مایل به جنگ نبوده و عواقب آن را موجب خرابی شام و روم می دانستند، صاحب مهذب الدین، وزیر سلطان و یکی دیگر از امیران به نام ظهیرالدوله ولد گرجی بود. زمانی که صاحب مهذب الدین که «وزیری عاقل بود»، نظام الدین را به سبب سخنان ناشایستی که بر زبان رانده بود، سرزنش کرد، نظام الدین، وی را به بی لیاقتی متهم کرد که تو همانا به غیر حساب و کتاب، نمی توانی کار دیگری را انجام دهی. این گونه رفتارها باعث شد که مهذّب الدین دیگر سکوت اختیار کند تا منتظر وقایع شود. جنگ در محرم سال 641 در کوسه داغ، در نواحی ارزنجان شروع شد و با اینکه تعداد نفرات لشکر سلجوقی بسیار بیشتر از سپاه مغول بود، لشکر سلطان سلجوقی شکست خورد و بسیاری از امرا کشته شدند. «قتلی شد که کوه و دشت و دره و دوله پر از کشته شد». یکی از نویسندگان در این باره نیز می نویسد: «وحشی گری مغولان در آن جنگ چنان زیاد بود که اشک انسان را درمی آورد، و نه فقط برای انسان ها، بلکه حتی برای حیوانات و نیز کوه ها و دشت ها».
سلطان با مشاهده این وضع با دارایی و اموال و خانواده اش، از قیصریه به توقات گریخت. مغولان با هزیمت لشکر سلجوقی، حملات خود را به شهرهای آسیای صغیر ادامه دادند. آنها در پیشروی به سوی قلمرو داخلی آناطولی به سیواس رسیدند. ولی سیواس از کشتار عمومی نجات یافت، زیرا قاضی آن شهر، نجم الدین قیرشهری که زمان استیلای مغول بر شهر خوارزم و نکبت سلطان محمد خوارزمشاهی را از نزدیک دیده بود، با هدایایی از بایجو استقبال کرد. شهر نیز توسط بایجو پس از تاراج و تخریب باروهای آن، به وی بخشوده شد. لشکر مغول پس از تاراج و غارت آن شهر، به سبب «کثرت غنایم و عدم توانایی در گشودن شهر قیصریه، عزم بازگشت داشت و آن را به سال آینده محوّل کرده بود، ولی با خیانت حسام الدین ارمنی الأصل، پسر خاژوک که نقش اَکدَشباشی(بلدیه/ شهرداری) را داشت، و ایاز اعرج، سوباشی، شهر قیصریه نیز به تسخیر مغول درآمد، و سپس قتل و غارت در آن شروع شد.
مهذّب الدین علی وزیر کیست؟
قتل و کشتار و غارت و تاراج شهر قیصریه، پایتخت سلطان غیاث الدین، توسط لشکر مغول به رهبری بایجو تداوم داشت و سلطان و امرایی که از جنگ جان سالم به در برده، گریخته بودند، و دیگر از دست سلطان کاری بر نمی آمد. در این هنگام صاحب مهذب الدین وزیر، در اندیشه نجات مملکت روم از شر تهاجم در حالِ گسترش مغول بود و عزم داشت به این کشتار و تاراج ها و تخریب شهرهای روم پایان دهد. وی که از دوره سلطان علاءالدین کیقباد اول، وارد امور دولتی شده و عمری در خدمت به نظام حکومتی سلاجقه روم به سرکرده و نیز شکوه، عمارت و آبادانی سلطنت و کشور روم در دوره حاکمیت سلطان علاءالدین قدرتمند را به چشم خود مشاهده کرده بود، اکنون پریشانی اوضاع کشور و زوال قدرت دولت سلجوقی و تخریب مملکت با تاخت و تاز قوم وحشی و ویرانگر مغول، برایش سخت و گران بود.
مهذب الدین علی بن محمد، پدر معین الدین پروانه، تباری ایرانی داشت. اصلیت این بزرگ مرد، به استناد بعضی منابع، دیلمی، و برخی دیگر، کازی/ کاشی (کاشانی)» بود. منابع به فاضل و عالم بودن وی اذعان کرده اند. به گفته ابن خلدون، وی به طلب علم پرداخت و در آن، استادی یافت. عالم علم عربی و حافظ قرآن شد. در حمله مغول به عراق عجم (کاشان جزء عراق عجم بود) از آنجا خارج و راهی روم (آسیای صغیر) شد. او در آنجا برای بعضی از دراویش جلسه هایی ترتیب داده و قرائت قرآن تدریس می کرد. در همانجا بود که توسط سعدالدین (معین الدین مستوفی)، در دربار علاءالدین کیقباد به معلّمی فرزندانش پذیرفته شد.
سعدالدین پس از مشاهده علم، تدبیر و ذکاوت مهذب الدین، دخترش را به ازدواج او درآورد. از این دختر، معین الدین سلیمان زاده شد. نویسنده مجهول کتاب تاریخ آل سلجوق در آناطولی برای مهذب الدین پسر دیگری را به نام عزالدین ذکر کرده است. مهذب الدین پس از آنکه در علم عربی به مهارت کامل رسید، به درخواست مستوفی، نزد وی به یادگیری علم حِساب مشغول شد. مستوفی در این زمینه به وی گفته بود«برای تو بهتر می باشد از جهت کسب مقام و روزی، اگر علم حساب را یاد بگیری». و چون در این علم نیز به تبحر کامل دست یافت، مستوفی از سلطان طلب استعفا می کرد و اظهار می داشت که قدرت بیناییش کم شده است، ولی سلطان تن به این امر نمی داد. سرانجام سلطان به عزل مستوفی رضا داد و پس از عزل او، مهذب الدین به مقام استیفا دست یافت. سلطان علاءالدین پس از مدتی چون کفایت و کاردانی وی را مشاهده نمود، به وزارتش رسانید. بدین ترتیب، منزلتش افزون شد و مورد توجه خاص سلطان قرار گرفت و سلطان همه امورش را به وی سپرد. امر وزارت در زمان سلطان غیاث الدین نیز پس از مرگ سعدالدین کوپک در سال637 ق به وی سپرده شد. و «به نیابت حضرت(غیاث الدین) موسوم گردید».
مولانا در نامه ای به وی، او را با عنوان«امیر اجل، عالم عادل، محسن امجد اسعد، مهذّب الدوله و الدین» خطاب کرده و از وی درخواستی داشته است.
اقدام سیاسی مهذب الدین
از فعالیت های مهذب الدین در دوره سلطان جدید تا جنگ کوسه داغ، در منابع تاریخی آن دوره، چیزی گزارش نشده است. ظاهراً او فعالیت هایش را از جریان جنگ کوسه داغ آغاز کرد. وی مخالف جنگ کوسه داغ بود، گرچه تلاشش در بازداشتن امرای سلطان غیاث الدین از نبرد، ثمری نداشت. او که گرفتار بی تدبیری و زخم زبان های آنان شده بود، در جریان واقعه هولناک تصرف قیصریه، در آماسیه حضور داشت و فخرالدین، قاضی آماسیه را در جهت تدارک عوامل صلح با مغول تشویق کرد. صاحب به فخرالدین چنین می گوید: اگر در تدارک کار اهمال رود، نوعی از کفران باشد، ]چرا که[ کار سلطنت به سبب جوانی و نادانی سلطان بدین منزلت سافله رسید.
سپس قاضی به همراه مهذب الدین، با پیش کشی های گوناگون، قدم در راه صلح با مغول می نهند. آنها زمانی که با بایجو در مورد صلح گفت وگوهایی انجام می دهند، بایجو با اینکه از جسارتشان در این زمینه متعجب شده بود، آنها را با دلجویی و مهربانی پذیرا شده، با خود به مغان ، نزد جورماغون می برد. صاحب مهذب الدین در خدمت بایجو و جورماغون، پس از آنکه از جنگ کوسه داغ و تعداد کشته شدگان طرفین سخن می گوید، از وفور و کثرت سپاهیان سلجوقی در اطراف ممالک روم خبر می دهد و تأکید می کند که اگر لشکر روم «اتفاق کنند، به لشکر روم هیچ لشکر مقاومت نمی تواند کردن».
صاحب در ادامه چنین اظهار می دارد: ملک روم جز به سلاطین سلجوق منظوم نمی گردد و رعایا را جز بر انقیاد ایشان اطمینان بال نمی شود. در آخر، حکم نهایی را بر عهده نویانان مغول می گذارد.
بایجو، چون این سخنان را می شنود از طریق «افهام کلام» به توسط خاتونش، جورماغون را از جریان آگاه می کند. در این زمان «بر مزاج جُرماغون نوین، افلاج راه یافته» بود. جورماغون بنا به دلایلی، چون عادات و اخلاق سلطان علاءالدین کیقباد اول را بسیار شنیده بود و نمی خواست به ملک و قلمرو پسر او گزندی برسد، یا به دلیل ترس و توهّم از کثرت لشکر سلجوقی، درخواست صلح آنها را به شرط پرداخت خراج سالانه می پذیرد. نویانان مغول طی این مذاکرات آنچه مهذب الدین، از «زر و اسب و استر و مادیان و گاو و گوسفند» در قلم آورده و مجدداً بر مقدار آنها افزوده بود، می پذیرند.
تدبیر و سیاست صاحب مهذب الدین در تعیین کیفیت خراج و آگاهی بر نوع نیازمندی های قوم مغول، مجدداً خود را نشان داد، زیرا نیک می دانیم که موارد یادشده از مهم ترین نیازمندی های مغول برای لشکرکشی بود.
مهذب الدین پس از«تأکید عهد و پیمان» با نویانان به دربار سلطان برگشت. تا کار ارزشمند خویش (نجات روم از فاجعه هلاکت) را به ثمر برساند، اما چنانکه باید، از اعمال وی در دربار سلطان غیاث الدین، تمجید به عمل نیامد، چرا که وقتی به بلاد روم آمد، مقام وزارتش به صاحب شمس الدین محوّل شده بود. البته گویا سلطان در حق او لطف کرده و با اعلام اینکه «به اعتزال او مثال فرمودن ثواب نباشد»، مجدّداً مقام وزارت را به وی می سپارد و سپس صاحب شمس الدین را به نیابت دولت انتخاب می کند. سلطان با توجه به کار ارزشمند مهذب الدین، به او و نیز به شمس الدین اقطاعات فراوان می بخشد، ولی مهذب الدین به جز مقداری، بقیه را در حوزه تصرف خویش در نمی آورد. او اندک مدتی پس از آن، در سال642 ق از دنیا می رود. به گزارش صاحب گمنام سلجوق نامه، وی در آقشر بیمار شده و چون عزم قونیه می کند، در مسیر راه در ناحیه آبگرم از دنیا می رود.
نتیجه
مغول در شرایطی به منطقه آسیای صغیر، یعنی قلمرو تحت حاکمیت سلاجقه روم حمله ور شد که نه تنها سلطانی سیاست مدار و مدبّر در منطقه حکومت نمی کرد و سلطان حاکم، یعنی غیاث الدین کیخسرو بیش از حکومت داری در فکر خوشگذرانی بود، بلکه امرای وی نیز راهکار صحیح مقابله با تهاجم مغول را نمی فهمیدند و تنها راه حل این مسئله را جنگ می دانستند. این عمل نتیجه نداد و باعث فرار سلطان، کشتار سربازانش و تخریب منطقه تحت نفوذ آنان شد. نیز افراد سلطان غیاث الدین، خیانت به خود سلطان را در پیش گرفته و دروازه های پایتخت (قیصریه) را به روی نیروهای دشمن گشودند. در چنین شرایطی مهذب الدین وزیر با تدبیر سلطان غیاث الدین که از سال ها قبل در خدمت سلاطین سلاجقه روم بود، برای آنکه حکومت به طور کلی توسط مغول نابود نشود، با زیرکی، صلح با مغول را پیشنهاد کرد و خود در این راه بسیار تلاش کرد. در اهمیت کار او همین بس که توانست با پذیرش تابعیت از مغولان، دولت مذکور را از سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعویق اندازد.
منابع
ـ ابن بی بی المنجمه، ناصر الملّه و الدین یحیی بن محمد حسینی، مختصر سلجوقنامه، چاپ شده در: اخبار سلاجقه روم، به اهتمام محمد جواد مشکور، کتابفروشی تهران، 1350.
ـ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1973م.
ـ ابن شداد، عزالدین محمد بن علی، تاریخ الملک الظاهر، به کوشش احمد حطیط، بیروت، دارالنشر فرانز شتاینر بقیسبادان، 1403ق/ 1983م.
ـ ابن عبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، مختصر تاریخ الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1377.
ـ ابن عماد حنبلی، ابی فلّاح عبدالحی، شذرات الذهب فی اخبار من ذَهَب، ج 5، دارالفکر، بیروت، لبنان، 1409 ق / 1988م.
ـ ابن فوطی، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، تحقیق محمدکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1415.
ـ ابن واصل، جمال الدین محمد بن سالم، تاریخ ایوبیان (مفرّج الکروب فی أخبار بنی ایوب)، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، علمی و فرهنگی، 1383، چ دوم.
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
ـ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمة محمود میر آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی،
1380، چ هفتم.
ـ آقسرائی، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه یا مسامرة الاخبار و مسایرة الأخیار، به اهتمام و تصحیح عثمان توران، تهران، اساطیر، 1362، چ دوم.
ـ اوزون چارشی لی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمة ایرج نوبخت، تهران، کیهان،
1377، چ دوم.
ـ بناکتی، فخرالدین ابو سلیمان داود بن تاج الدین ابوالفضل محمد، روضة اولی الألباب فی معرفة التاریخ و الانساب، به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1378، چ دوم.
ـ توران، عثمان، تاریخ اسلام کمبریج، «آناطولی در دوره سلجوقی و بیگ ها»، ترجمة تیمور قادری، تهران، امیر کبیر، 1383.
ـ ذهبی، ابی عبدالله شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر الأعلام، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1426ق/ 2005م.
ـ سراج، قاضی منهاج، طبقات ناصری (تاریخ کامل ایران و اسلام)، تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب 1363.
ـ شبانکاره ای، محمد بن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1363.
ـ صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش بیرند راتکه، بیروت، دارالنشر فرانز شتاینر بقیسبادان، 1418.
ـ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح میر هاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1373.
ـ گالستیان، ا.گ، «فتح ارمنستان به دست اردوی مغول»، پیمان، ترجمه از روسی رابرت بدروسیان، برگردان از انگلیسی، محسن جعفری مذهب، شماره های 15، 16 و 17، 1380.
ـ لسترنج، گای، جغرافیای تاریخ سرزمین های خلافت شرقی بین النهرین، ترجمه محمود عرفان، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1364.
ـ مستوفی، حمدالله بن ابی بکر احمد بن نصر قزوینی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، 1362، چ دوم.
ـ ــــــــــــــ ، نزهة القلوب، به کوشش سیدمحمددبیر سیاقی، تهران، سه، 1378، چ سوم.
ـ مولانا جلال الدین رومی، مکتوبات، تصحیح توفیق سبحانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371.
ـ میرخواند، محمد بن خاوندشاه بن محمود، تاریخ روضة الصّفا فی سیرة الأنبیاء و الملوک والخلفا، تصحیح جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380.
ـ نویسنده نامعلوم، تاریخ آل سلجوق در آناطولی، مقدمه و تصحیح و تعلیقات نادره جلالی، تهران، میراث مکتوب، 1377.