بررسی سیاستهای مذهبی متوکل عباسی
Article data in English (انگلیسی)
، سال ششم، شماره اول، بهار 1388، 49 ـ 70
بررسی سیاست های مذهبی متوکل عباسی
محمداعظم پرسنده*
چکیده
دوران خلافت متوکل به سبب وجود جریان ها و حوادث سیاسی و دینی، دوره ای حساس در تاریخ خلافت عباسیان به شمار می رود. سیاست دینی دستگاه خلافت متوکل، در جهت حمایت از مذهب سنت و جماعت با داشتن تفکرات اهل حدیث سیر می کرد. او این مذهب را یگانه مذهب رسمی و مورد قبول خلافت اعلام و افکار و عقاید مخالف با آن را سرکوب کرد. بحث و نظر در امور دین ممنوع گردید؛ از تبلیغات مذهبی فرقه معتزله جلوگیری شد؛ شیعیان به شدت سرکوب شدند؛ فرمان های شدیدی برای تحقیر اهل ذمه صادر گردید و آنها را از کارهای دولتی اخراج کردند. این نوشتار به بررسی و نقد برخوردهای متوکل عباسی با گروه های عقیدتی از جمله شیعیان، معتزله و اهل ذمه می پردازد.
کلید واژه ها: سلسلة عباسیان، متوکل، معتزله، شیعیان، اهل سنت، اهل ذمه.
مقدمه
دوران خلافت متوکل عباسی 15 سال (232 ـ 247ق) طول کشید. در این دوره، جریان ها و رخدادهای سیاسی، دینی و مذهبی مختلفی به وقوع پیوست؛ مانند حمایت متوکل از مذهب سنت و جماعت که از زمان خلافت مأمون تا عصر او به نفع معتزله کنار زده شده بود و حال با حمایت و پشتیبانی او بار دیگر به منزلة مذهب رسمی دستگاه خلافت اعلام می شد؛ سرکوب معتزله با داشتن افکار و عقاید تعقلی که در زمان مأمون، معتصم و واثق، مذهب آنها مورد حمایت دستگاه خلافت بود؛ دشمنی با شیعیان و علویان که از زمان مأمون به بعد آزادی هایی یافته بودند و در دورة متوکل به شدت مورد فشار دستگاه خلافت قرار داشتند. همچنین دستگاه خلافت متوکل برای تضعیف اهل ذمه سیاست هایی اتخاذ کرد و فرمان های عتاب آلودی برای تحقیر آنها صادر کرد. در مورد اوضاع دینی نیز با وجود جریان ها و وقایع مهم این دوره، بیشتر مورخانی که آن دوره را درک کرده اند، جز کلی گویی و اشاره های مختصر، مطالب قابل توجهی ارائه نمی دهند. از این روی، به ناچار باید برای بررسی اوضاع دینی به کتاب های رجال و تراجم احوال که بیشتر آنها در زمان های بعد نوشته شده اند مراجعه کرد و از بررسی زندگانی فقیهان و متکلمان مطالبی به دست آورد. دستگاه خلافت عباسیان با جلوس متوکل بر تخت خلافت، وارد مرحله تازه ای شد که با دوران خلفای قبلی به ویژه سه خلیفة قبل از او متفاوت بود. متوکل در دورة زمامداری اش در زمینه های سیاسی، دینی و مذهبی دست به فعالیت هایی زد که برگرفته از شرایط زمان و نوعی واکنش به سیاست های سه خلیفة قبل از او بود. این اقدام ها، اتخاذ سیاست ها، خط مشی ها و نتایج آنها اهمیت فراوانی دارد و پرداختن به آنها و شناخت علل و عواملشان، مسئلة اصلی این تحقیق است.
اوضاع دینی خلافت از مأمون تا متوکل
حمایت و پشتیبانی مأمون از عالمان و دانشمندان معتزلی و برگزاری مجالس بحث و گفت وگوی آزاد، موجب گسترش عقاید معتزله گردید؛ زیرا مأمون خود معتزلی مذهب بود و اعتزال را مذهب رسمی دولت اعلام کرد. توجه بیش از حد مأمون به معتزله تا آنجا بود که برای گسترش بعضی از عقاید آنان، فرمان حکومتی صادر می کرد. برای نمونه، در سال 212ق تحت نفوذ ابن ابی داود معتزلی، فرمانی مبنی بر اعتقاد اجباری به حادث بودن قرآن کریم صادر کرد. این فرمان بر خلاف عقیده اهل سنت بود؛ زیرا آنان قرآن را ازلی و قدیم می دانستند. با این همه، مأمون در کار خود مصمم بود و با جدیت تمام عقیدة مخلوق بودن قرآن را گسترش می داد و این موضوع را معیار سنجش اعتقادات مسلمانان و ملاک گزینش در انتصاب کارگزاران و امیران لشکر و قاضیان بلاد قرار داده بود. وی سال 218ق نامه ای به اسحاق بن ابراهیم ـ والی بغداد ـ نوشت و از او خواست تا قاضیان، محدثان و فقیهان را در مورد مخلوق بودن قرآن آزمایش کند و کسانی که این عقیده را نپذیرند، از کار برکنار و مجازات کند. این سختگیری ها که معمولاً با شکنجه و آزار و تحقیر مخالفان حدوث کلام الله همراه بود، در تاریخ اسلام ماجرای محنت (آزمایش) را به وجود آورد. مشهورترین قربانی محنت، احمدبن حنبل پیشوای مذهب حنبلی بود که در مقابل آرای معتزله ایستاد و متحمل ضربات تازیانه و زندان شد. ماجرای محنت تا دورة خلافت معتصم و واثق نیز ادامه یافت؛ تا آنکه متوکل از معتزله روی گرداند و عقاید اهل حدیث را گسترش داد.
مأمون بعد از مرگ پدرش هارون، به فرمانروایی شرق امپراتوری رسید. مأمون خود را هواخواه شیعیان نشان داد و به منظور رسیدن به اهدافش، علی بن موسی الرضا? امام هشتم شیعیان را به مرو دعوت، و او را ولیعهد خود کرد. این کار او سبب مخالفت خاندان عباسی در بغداد با او شد و در نتیجه، عراق را آشوب فرا گرفت. او برای تثبیت خلافت، به ناچار عازم عراق شد. در بین راه، فضل بن سهل و علی بن موسی الرضا? را ماهرانه از میان برداشت و به این طریق راه را برای همکاری دوباره با خاندان عباسی هموار کرد. او بعد از این زمان نیز سیاست طرفداری از علویان را ادامه داد و به همین دلیل، فدک را نیز به علویان باز گرداند و فرزند علی بن موسی الرضا?، محمد، معروف به جواد الائمه? را به بغداد دعوت کرد و دختر خود را به ازدواج او در آورد. وی از ابراز مخالفت علنی علیه شیعیان ابا داشت؛ مگر با علویانی که ضد او شورش می کردند. بعد از مأمون، جانشین او معتصم، امام جواد? را به سامرا احضار کرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به شهادت رساند، اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدک همچنان تا زمان متوکل در دست آنها بود. به طور ویژه، علویان در زمان واثق وضعیت مساعدی داشتند و از دولت حقوق و مقرری می گرفتند.
چگونگی انتخاب متوکل برای خلافت
بعد از مرگ واثق، چون او کسی را به جانشینی انتخاب نکرده بود، در روز بیست و چهارم ذی الحجه سال 232ق بزرگان دولت، احمدبن ابی دواد، محمدبن عبدالملک زیات، عمربن فرج، احمدبن خالد، ایتاخ و وصیف برای انتخاب خلیفة جدید شورایی تشکیل دادند. در ابتدا نظر بر این بود که محمدبن واثق را به خلافت برسانند. اما وصیف ترک، یکی از اعضای شورا، نابالغی او را بیان کرد و مانع خلافت او شد. آنها در مورد سایر افراد خاندان عباسی مشورت کردند و به رایزنی در مورد جعفربن معتصم پرداختند. اعضای شورا در مورد انتخاب لقب برای او به مشورت پرداختند. در ابتدا خواستند او را منتصر لقب دهند، ولی با پیشنهاد احمدبن ابی دواد، او را المتوکل علی الله لقب دادند که مورد پذیرش قرار گرفت و محمدبن عبدالملک زیات، خبر خلافت او را با لقب جدید نوشت و به ایالت ها فرستاد. متوکل با جلوس بر تخت خلافت، در سال های نخست زمامداری اش تصمیم گرفت سه تن از پسرانش را به ولیعهدی خود تعیین کند. بنابراین، در سال 234ق امر کرد که مردم به پسرش محمد سلام کنند و برای او بر منبرها دعا شود. یک سال پس از آن، برای او و دو پسر دیگرش بیعت ولایتعهدی گرفت و به ترتیب محمد را با لقب منتصر ولیعهد پس از خود و ابوعبدالله را ـ که در نام وی اختلاف است ـ با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم را با لقب مؤید، به ولیعهدی معتز تعیین کرد. همچنین برای هر یک از آنها دو پرچم بست؛ یک پرچم سیاه که نشان ولیعهدی و یک پرچم سفید که پرچم امارت و حکومت بود. وی سپس به هر یک از ولیعهدان، ناحیه ای از کشور را واگذار کرد؛ مصر و مغرب را به منتصر داد و احمدبن خصیب را منشی او کرد؛ خراسان و عراق عجم را به معتز داد و احمدبن اسرائیل را منشی او کرد؛ شامات، ارمنستان و آذربایجان را نیز به مؤید سپرد و محمدبن علی را منشی او قرار داد. پس از آن، هر یک از ولیعهدان در یکی از قصرهای سامرا اسکان یافتند. اما در تحلیل این اقدام متوکل باید گفت تضعیف قدرت و نفوذ ترکان، یکی از انگیزه های او در این اقدام بود؛ زیرا در زمان معتصم و واثق، هر یک قسمت هایی از امپراتوری عباسی را به سرداران ترک واگذار کردند.
در زمان متوکل، چون سیاست خلیفه تضعیف قدرت ترکان بود، نمی خواست با دادن حکومت به آنها سبب ازدیاد قدرت شان در سامرا و ایالت ها شود. اما انگیزة دیگر متوکل این بود که خلافت بنی عباس در نسل او ادامه یابد. متوکل پس از چندی به خاطر علاقه به مادر معتز، درصدد بر آمد تا منتصر را از ولایتعهدی خلع کند و معتز را جانشین او کند. شاید اعتراض منتصر به اقدام متوکل در توهین آشکار به علی بن ابی طالب? در اختلاف و دشمنی بین آن دو و تصمیم متوکل در خلع او بی تأثیر نبود. اما دشمنی متوکل با سرداران ترک، سبب نزدیکی آنها به منتصر شد و آنها با جمع آوری افرادی از بین دشمنان متوکل برای منتصر، جبهة واحدی را ضد خلیفه و یارانش به وجود آوردند. این کشاکش و دسته بندی ها در سال های آخر حکومت متوکل شدیدتر شد؛ تا آنجا که خلیفه در سال 247ق تصمیم گرفت منتصر را با وصیف و بغا و سایر سرداران ترک به قتل برساند. ترکان که خطر را حس کرده بودند، با پشتیبانی منتصر در شبی که متوکل مست بود، بر سر او ریختند و او را با ندیمش فتح بن خاقان به قتل رساندند.
متوکل و معتزله
مذهب اعتزال در اواخر دورة اموی در بصره پدید آمد. مؤسس این مذهب واصل بن عطا، یکی از شاگردان حسن بصری بود. واصل و دامادش معتقد بودند مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه در مرحله ای بین آن دو، یعنی فاسق است. چون این رأی مخالف نظر حسن بصری بود، واصل و عمرو از مجلس کناره گرفتند و حسن گفت: «اعتزل واصل عنّا». از این روی، آنان را معتزله خواندند.
از میان خلفای عباسی، متوکل به خاطر دشمنی و ضدیت با معتزله و اتخاذ تدابیری برای تضعیف آنها، شهرت خاصی دارد. معتزله در زمان سه خلیفة قبل از متوکل، یعنی مأمون، معتصم و واثق به قدرت نزدیک شدند. آنها در این دوره در اوج قدرت قرار داشتند و مناصب و مشاغل دولتی را به دست گرفتند. دستگاه خلافت عباسی در دورة حاکمیت معتزله برای گسترش عقاید آنان و از بین بردن مخالفت فقیهان اهل حدیث، شدت عمل به کار گرفت و ایشان را تحت فشار گذاشت. آنها دادگاه های تفتیش عقاید به وجود آوردند که رؤسای آنها معتزلیان متعصب بودند و فقهای اهل حدیث را امتحان و محاکمه کردند. از جمله فقیهانی که در این دادگاه ها محاکمه شدند می توان افراد زیر را نام برد: احمدبن حنبل که محاکمه و زندانی شد و سرانجام او را شلاق زدند؛ محمدبن نوح بن میمون جندی شاپوری که در زندان فوت کرد؛ ابویعقوب یوسف بن یحیی البویطی که در مصر بود و او را جانشین شافعی دانسته اند و پس از زندانی شدن در سال 231 ق در زندان فوت کرد. اما متوکل برای مبارزه با معتزله، نخست زمینه های تضعیف آنها را فراهم کرد و سپس قدرت آنها را در هم شکست. اولین اقدام او بستن باب مناظره در مورد کلام خداوند و سایر عقاید دینی بود. او در سال 234 ق فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه کسانی که در امور دین مناظره کنند، مورد پیگیری حکومت قرار خواهند گرفت. سپس امتحان عقیدتی مردم را که از زمان مأمون رایج بود، برداشت و کسانی را که در گذشته به خاطر امتناع از پذیرش عقیدة معتزله زندانی شده بودند، در همة شهرها آزاد و به آنها جوایزی اهدا کرد. متوکل پس از این اقدامات، به مبارزة مستقیم با مذهب معتزله پرداخت و محدثان و فقیهان ضدمعتزلی را دعوت و آنها را اکرام کرد و به آنها جایزه داد
و از آنها خواست در مساجد بنشینند و احادیثی را در ردّ معتزله بیان کنند. همچنین مردم را به تقلید و تسلیم از آنها واداشت. از جملة این فقیهان،
مصعب زبیری است. از دیگر کارهای او، عزل احمدبن ابی دؤاد معتزلی
متعصب بود که در میان فقهای اهل حدیث دشمنان فراوانی داشت. وی به خاطر فضل و ادب و اعتقاد به مذهب معتزله نزد مأمون اعتبار یافت و یکی از
یاران نزدیک او شد. ظاهراً به تحریک او بود که مأمون عقیده معتزله را بر جامعه تحمیل کرد. عزل شخصیت های معتزلی مانند قاضی مصر ابی بکر محمد بن اللیث از رؤسای فرقه جهمیه از مناصب دولتی و مصادرة اموال آنها، اقدام دیگر متوکل برای تضعیف معتزله بود.
محمدبن لیث، به سبب اشتراک بعضی عقاید بین این فرقه و معتزله،
برای تحمیل عقیدة معتزله شدت عمل به کار بسته بود و گروهی از
علمای شافعی را به خاطر عدم پذیرش مخلوقیت قرآن و دیگر اعتقادات معتزله گرفتار و به دربار واثق فرستاده بود و در سال 237ق به دستور متوکل عزل شد؛ برای تحقیر او ریشش را تراشیدند و بر خری سوار کردند و در شهر گردانیدند و او را تازیانه زدند.
در مجموع، بیشتر فشارهای متوکل بر معتزلیانی بود که در دستگاه خلفای معتزلی مذهب (مأمون، معتصم، واثق) صاحب مناصب بودند و در امتحان عقیدتی مردم در آن دوره دست داشتند. همچنین متوکل با حمایت از افکار و عقاید فقیهان اهل حدیث سنی مذهب که مخالف سرسخت معتزله بودند، بستر مناسبی را برای تضعیف معتزله فراهم آورد و در واقع بیشترین ضرباتی که بر معتزله وارد آمد، از سوی همین فقیهان بود.
متوکل و مذهب اهل سنت و جماعت
متوکل با تضعیف مذهب معتزله، کمک بزرگی در حق مذهب سنت و جماعت ـ دشمن سرسخت معتزلیان ـ کرد. او زمینه ای را فراهم آورد که مذهب سنت و جماعت مانند گذشته مذهب رسمی و مورد حمایت دستگاه خلافت عباسی گردید. متوکل در دورة زمامداری اش به اکرام و اعزاز محدثان اهل سنت پرداخت. او گروهی از آنها را به سامرا دعوت کرد و جوایز و هدایای فراوانی بخشید و برای آنها مقرری تعیین کرد. متوکل که وجهة دینی و مردمی احمدبن حنبل را دیده بود، در سال 237ق او و خانواده اش را از بغداد به سامرا دعوت کرد. اما چون احمد از نزدیکی به متوکل ابا داشت، به هدایا، جوایز و مقرری که دستگاه خلافت متوکل برای او می فرستاد، بی اعتنا بود، ولی متوکل به خاطر نفوذ و احترامی که او بین مردم داشت، همچنان خود را هواخواه او نشان می داد و در بعضی از امور با او مشورت می کرد. زمانی که متوکل از او دربارة مخلوق بودن قرآن پرسش کرد، او مکتوبی برای متوکل فرستاد و در آن احادیث صحابه را که پسرش صالح جمع آوری کرده بود، گنجاند. احمد تا سال 241 ق در سامرا
بود. در این سال، از متوکل درخواست کرد به او اجازه رفتن به بغداد را بدهد
که خلیفه قبول کرد و احمد به بغداد رفت و در همان سال درگذشت.
دستگاه خلافت متوکل نیز برای تشریفات مراسم دفن او هنرمندانه عمل کرد، مانند اینکه محمدبن طاهر والی جدید بغداد به نمایندگی از خلیفه، حاجب و غلامانش را با وسایل تدفین فرستاد تا در مراسم تشییع جنازه او حاضر شوند و خود محمد بر او نماز خواند و به دستور متوکل، مساحت جایی را که مردم بر احمد نماز خوانده بودند اندازه گرفتند تا تعداد نفرات نمازخوان را بدانند. تعداد کسانی را که در تشییع جنازه احمد حنبل شرکت کردند، تا یک میلیون و پانصد هزار نفر ذکر کرده اند. البته این تعداد مبالغه آمیز است، ولی گسترش تجمع مردم را نشان می دهد.
پایین آوردن جنازة احمدبن نصر محدث و فقیه مشهور اهل سنت که قصد شورش علیه واثق را داشت و جانش را از دست داده بود، از دیگر کارهای متوکل برای نشان دادن هواداری اش از مذهب اهل سنت بود. جنازة احمدبن نصر تا سال 237ق بر دار بود. تا اینکه در این سال متوکل دستور داد آن را پایین آورند و همراه سرش دفن کنند. در روز پایین آوردن جنازة او، افراد زیادی تجمع و آن را تبرک کردند و چوبة دارش را مسح کردند. همچنین وی مجازات های شدید را برای کسانی که به نوعی به افکار و اعتقادات مذهب اهل سنت و جماعت توهین می کردند، تعیین کرد. برای مثال، در سال 241ق به او خبر دادند که فردی به نام عیسی در بغداد به ابوبکر، عمر، عایشه و حفصه ناسزا گفته است. متوکل به حاکم آنجا محمدبن عبدالله طاهری دستور داد او را در جمع مردمان حدِ دشنام گویی بزند و سپس او را پانصد تازیانه بزند. اگر مُرد، جسد او را به کسانش ندهد، بلکه آن را در دجله اندازد؛ زیرا این کار موجب عبرت بی دینان و رونق دین خدا و احیای سنت است.
در مورد مذهب متوکل، و اینکه او به کدام یک از مذاهب چهارگانة اهل سنت گرایش داشت، سیوطی می گوید: «متوکل اولین خلیفه ای بود که مذهب شافعی را پذیرفت و بر مرگ محمدبن ادریس شافعی حسرت می خورد و می گفت دوست داشتم در روزگارش بودم و او را مشاهده می کردم و از او علم می آموختم». حمایت و پشتیبانی متوکل از فقیهان اهل سنت و هماهنگی او با افکار و عقایدشان سبب شد که آنها، هم در عصر خود او و هم در زمان های پس از آن، او را به منزلة فردی که سنت پیامبر را زنده کرد و دین او را از بدعت ها پاک کرد، معرفی کنند. اما به عیاشی و هرزگی وی توجهی نداشتند. چنان که ذهبی می نویسد: «مردم در ستایش و بزرگداشت متوکل غلو نموده و گناهانش را فراموش کردند». ابن اثیر دربارة متوکل می گوید: «متوکل مردم را از قول به خلق قرآن منع کرد و از مردان نیکوسیرت بود و خوبی های فراوان داشت. اما دشمنی و بغضش با علی? و فرزندانش، خوبی های او را از بین برد».
متوکل و اهل ذمه
در دوران رسول خدا? با اهل ذمه خوش رفتاری می شد و شرایطی که به عنوان ذمه برای آنها مقرر می شد، سهل و آسان بود و آنها فشاری احساس نمی کردند. اما متوکل به صورت سلیقه ای، آنها را تحت فشار قرار داد. برای مثال، در سال 235ق فرمانی علیه اهل ذمه صادر کرد و به ایالت ها فرستاد. وی در این فرمان، دربارة اهل ذمه دستور می دهد: آنها باید عباهای عسلی بپوشند و هر کس از آنها که عبا نمی پوشد، باید دو وصله به رنگ عسلی به اندازه یک وجب در یک وجب روی جامه اش بدوزد. همة اهل ذمه باید بر کلاه های خویش نوارهایی بدوزند که همرنگ کلاه نباشد تا کاملاً مشخص باشد. آنها باید برای زین هایشان رکاب های چوبی بگیرند و بر آنها گوی هایی وصل کنند که از پشت زین بلندتر باشد و غلامان و کنیزان آنها هر کدام کمربند می بندند باید به جای کمربند، زنار و کشتی (ریسمانی که ترسایان و کافران بر میان می بندند) بر میان ببندند. در پایان نامه ذکر می کند که استانداران باید به طور شایسته این دستورها را اجرا کنند و هر کس از اهل ذمه از سر لجاج و یا بی اعتنایی و غیره با آن مخالفت کند، باید عقوبت شود.
همچنین او دستور داد اهل ذمه بر اسب و یابو سوار نشوند؛ در هیچ یک از کارهای دولتی از اهل ذمه کمک نخواهند؛ کلیساها و معابد نوین آنها را ویران کنند و از عمارت ساختن ممنوع شوند؛ همچنین دستور داد قبور اهل ذمه مساوی زمین باشد تا از گورهای مسلمانان تشخیص داده شوند. دربارة علت دشمنی متوکل با اهل ذمه، در منابع چیزی وجود ندارد. تنها جرجی زیدان در این مورد می گوید: «به خاطر همراهی مسیحیان حمص با مسلمانان برای شورش ضدحاکم آنجا، متوکل به اقدامات شدید علیه اهل ذمه دست زد.
دانشمندان اهل ذمه در دستگاه خلافت متوکل
به رغم فرمان متوکل در تضعیف و تحقیر اهل ذمه، این فرمان دست کم در مورد مسیحیان یکسان اجرا نشد؛ زیرا افرادی از دانشمندان و کاتبان آنها در دستگاه خلافت متوکل مشغول به کار بودند؛ مانند حنین بن اسحاق که طبیب ماهر و منجم زبردست بود و کتاب هایی را از سریانی به عربی ترجمه کرد. متوکل او را برای ترجمه مورد اعتماد دانست و سرپرست نویسندگان و مترجمان قرار داد. حنین برخی از کتب بقراط و جالینوس را تلخیص کرد و مشکلات آنها را مکشوف گردانید. از پزشکان و دانشمندان دیگر دربار متوکل که مذهب مسیحی داشتند، می توان اسرائیل طیفوری و بختیشوع بن جبراییل را نام برد. بختیشوع افزون بر منصب طبابت، ندیم متوکل نیز بود و آنها ساعت ها با هم گفت وگو می کردند. بختیشوع نزد متوکل مال و مکنت فراوانی به دست آورد. جاه و مقام و ثروت بختیشوع چنان زیاد بود که متوکل از او خواست او را به مهمانی دعوت کند و او قبول کرد. اما در روز مهمانی چنان تجملی به کار برده بود که متوکل و مهمانان در شگفت شدند در نتیجه، این مهمانی و زیادی ثروت برای او شومی به بار آورد؛ زیرا متوکل که فردی حریص و آزمند بود، به ثروت او چشم دوخت و چند روز بعد از مهمانی، اموالش را مصادره و خودش را به بحرین تبعید کرد.
متوکل و شیعیان و علویان
علویان و شیعیان در دورة سه خلیفة قبل از متوکل یعنی مأمون، معتصم و به ویژه واثق، از آزادی نسبی برخوردار بودند. مأمون خود را هواخواه شیعیان نشان می داد و برای رسیدن به اهدافش علی بن موسی الرضا? را به مرو دعوت و او را ولیعهد کرد. بعد از مأمون، جانشین او معتصم، امام جواد? را به سامرا احضار کرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به شهادت رساند. اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدک همچنان تا زمان متوکل در دست آنها بود. بنابراین، علویان در این دوره (مأمون، معتصم، واثق) از نظر تمکن مالی و نفوذ اجتماعی و تجمع پیروانش پیشرفت هایی کرده بودند و این امر، بر هراس بیشتر متوکل از آنها می افزود. وی برای اینکه مانع قیام آنها علیه حکومتش شود، برای تضعیف آنها تدابیر امنیتی شدیدی را اعمال می کرد؛ به گونه ای که دوران خلافت متوکل یکی از مخوف ترین و رنج آورترین دوره ها برای شیعیان و فرزندان ابوطالب بود. می توان گفت در دورة خلافت هیچ یک از خلفای بنی عباس، علویان و شیعیان تا این اندازه متحمل سختی و رنج نشدند. شیعیان که از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند و آنها را غاصب خلافت می دانستند، سابقه ای طولانی در شورش علیه آنها داشتند. این مسئله سبب ترس و هراس فراوان متوکل شده بود. از دیگر دلایل دشمنی متوکل با شیعیان این بود که بعضی از مشاوران و نزدیکان او دشمن شیعیان بودند و او را علیه آنها تحریک می کردند و از قیام علویان می ترساندند؛ افرادی مانند: وزیرش عبیدالله بن یحیی خاقانی، عمربن فرج الرخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی و علی بن جمعه شامی.
تعصب مذهبی متوکل در حمایت از مذهب اهل سنت که سبب شده بود او در دوران زمامداری اش گروه های عقیدتی و فکری مخالف این مذهب را سرکوب کند، می توانست یکی دیگر از دلایل ضدیت متوکل با مذهب شیعه باشد. از جملة دانشمندان معروف شیعی که در زمان متوکل به علت عقایدش مجازات شد، ابویوسف یعقوب بن دانشمند شیعی است.
یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت (به معنای سکوت؛ زیرا کثیرالسکوت بود) از دانشمندان شیعی مذهب نیمه اول قرن سوم بود. اصل او از خوزستان بود و در بغداد پرورش یافت و علم آموخت و در آنجا همراه پدرش به تعلیم بچه ها اشتغال داشت. ظاهراً ابن سکیت برای اولین بار در زمان خلافت متوکل عهده دار آموزگاری فرزندان محمدبن عبدالله طاهری والی بغداد بود. با توجه به اینکه محمدبن عبدالله طاهری در سال 237 ق از خراسان به بغداد آمد و حکومت آنجا را به دست گرفت، می توان چنین نتیجه گرفت که تا قبل از این زمان، ابن سکیت هنوز به بزرگان خلافت عباسی نپیوسته بود. بعد از چندی، متوکل از او دعوت کرد که در زمرة نزدیکان و ندیمانش باشد. ابن سکیت در این باره با چند نفر مشورت کرد و آنها او را از نزدیکی به متوکل برحذر داشتند (شاید به علت شیعه بودن ابن سکیت). اما او توصیه آنها را از روی حسادت دانست و به دستگاه متوکل پیوست و جزو دانشمندان دربار وی شد. وی بعد از چندی آموزگاری فرزندان او (معتز و مؤید) را بر عهده گرفت. در مورد دانش او گفته اند که در انواع علوم مانند: نحو، شعر، لغت، منطق و غیره مهارت داشت. کتاب های زیادی از او نام برده اند؛ مانند: المنطق، الامثال، القلب و الأبدان، الزبرج، البحث، الشجر و النبات، الایام و اللیالی، معانی الشعر الصغیر و غیره... .
علت مرگ او را مسائل عقیدتی و مذهبی ذکر کرده اند؛ زیرا که او بر مذهب تشیع بود و متوکل که بغض و دشمنی علی? را داشت، در مورد مذهبش او را مؤاخذه کرد؛ ابن سکیت خشمگین شده و گفت قنبر غلام علی? از تو و اولادت بهتر بودند. به همین دلیل، متوکل دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند و به این ترتیب او را به قتل رساند. همچنین می گویند متوکل با او شوخی می کرد و سپس سخنش را جدی کرد و او را کشت. از اینجا فهمیده می شود که متوکل برای کشتن او دنبال بهانه بود. در جزئیات و تفصیل قضیه نوشته اند: «روزی ابن سکیت نزد متوکل بود، فرزندان متوکل معتز و مؤید نزد آنها آمدند. متوکل به ابن سکیت گفت کدام یک بهتر است: این دو نفر یا حسن و حسین؟ ابن سکیت پاسخ داد قنبر (غلام علی?) از این دو برتر است. با چنین پاسخی، متوکل بسیار خشمگین شد و دستور داد او را بکشند». قتل او در سال 244 ق یا 246 ق بود و در آن موقع 58 سال داشت.
فعالیت های متوکل برای تخریب و ویرانی قبر حسین بن علی? و سایر شهدای کربلا، در سال 236ق بود. در این سال، متوکل یکی از فرماندهانش به نام دیزج، ـ تازه مسلمانی که از دین یهود به دین اسلام در آمده بودـ را برای خرابی قبور و اماکن کربلا روانه کرد. دیزج طبق دستور او قبر حسین? و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران کرد و جمعی از یهودیان را برای زراعت و کشت زمین های آنجا منتقل کرد و بدان ها دستور داد هر کسی را به زیارت آن قبر آمد، دستگیر کنند. بی تردید می توان گفت دلیل اصلی تعرضات متوکل به مزار شهیدان کربلا و محو آثار آنها، جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار کربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می شد. ایجاد حصار اقتصادی برای در تنگنا گذاشتن شیعیان و علویان، از دیگر اقدام های ضدشیعی متوکل بود. به همین دلیل، مقرری علویان سامرا را که در زمان واثق برقرار بود، قطع کرد و جمع آنها را از سامرا پراکنده کرد؛ مِلک فدک را که از زمان مأمون به علویان پس داده شده بود از آنها گرفت. متوکل به والی اش در مدینه دستور داد هر کسی را که کوچک ترین کمکی به علویان می کند، مورد آزار و اذیت قرار دهد و از تماس مردم با آنها جلوگیری کند. به سبب این فشارها، تنگدستی زنان علویه به حدی رسید که چند تن از آنها یک پیراهن داشتند که به نوبت می پوشیدند. سخت گیری متوکل بر علویان مصر شدیدتر بود. چنان که در سال 236ق به والی آنجا اسحاق بن یحیی دستور داد علویان آنجا را اخراج کند و به عراق بفرستد و در سال 245ق یزیدبن عبدالله به حکومت مصر فرستاده شد. او شیعیان آنجا را مورد تعقیب و پیگیری قرار داد و گروهی از بزرگان آنها را به زشت ترین صورت به عراق فرستاد.
در زمان خلافت متوکل، به رغم فشارها و سختی هایی که علویان متحمل شدند، قیام گسترده ای به وسیله آنها علیه حکومت متوکل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان و سپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست که متوکل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارک دیده بود. برای مثال، ابوعبدالله محمدبن صالح یکی از فرزندان جوانمرد ابوطالب که قصد خروج داشت، زندانی شد. در دورة حکومت متوکل همچنین حسن بن زید به خاطر فشار حکومت به شمال ایران پناهنده شد و در طبرستان و نواحی دیلم مستقر گشت و محمدبن جعفر در ری بود و مردم را به بیعت با او دعوت می کرد. اما در دورة متوکل نتوانستند قیام کنند. یحیی بن عمر نیز از علویانی بود که به علت سخت گیری های دستگاه خلافت متوکل بر او، نتوانست دست به قیام بزند. او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود، ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. یحیی پس از گذراندن دوره ای از زندان، با کفالت افرادی از نزدیکانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می برد. او سرانجام در زمان مستعین در سال 250ق در کوفه قیام کرد و این شهر را تصرف کرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمدبن عبدالله طاهری، والی بغداد، که مأمور سرکوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند.
متوکل و امام هادی?
اولین برخورد دستگاه خلافت متوکل با امام هادی? در سال 233 ق روی داد. در این سال، والی مدینه عبدالله بن محمد به متوکل گزارش کرد که علی بن محمد (امام هادی?) در مدینه موقعیت ویژه ای دارد و گروهی او را امام می دانند و پول و اسلحه در خانه اش جمع آوری می کند و احتمال قیام او علیه حکومت وجود دارد. امام هادی? که از دشمنی والی با خودش خبر داشت و از مضمون نامه اش آگاهی یافته بود، نامه ای به او نوشت و ضمن آن از اعمال ضدحکومتی که والی مدینه به او نسبت داده بود، برائت جست و از کینه و دشمنی والی شکایت کرد. متوکل با دیدن نامة امام هادی? در جواب او نامه ای نوشت که مضمون آن احترام آمیز بود، ولی امام را به سامرا احضار کرد. زمانی که امام وارد سامرا شد، رفتار متوکل با او ـ جز در موارد محدودـ با توهین، تحقیر و دشمنی همراه بود؛ برای مثال، ایشان را نخست در محلة نامناسبی در سامرا که محل تردد افراد ناصالح بود اسکان داد و این نوعی بی احترامی به امام? بود.
نتیجه
دورة خلافت متوکل، دوره ای حساس برای خلافت عباسی بود. مشکلات فراوانی گریبان گیر دستگاه خلافت شده بود. متوکل به مبارزه با گروه های عقیدتی مانند شیعیان، اهل ذمه و معتزله پرداخت. هرچند که اقدامات او علیه علویان و شیعیان سبب شد که آنها نتوانند دست به اقدامی بزنند، زمینه های قیام یحیی بن عمر علوی در سال 252ق در زمان متوکل فراهم شده بود. اقدام متوکل در تضعیف معتزلة عقل گرا تا حد زیادی به اعمال و رفتار خشونت آمیز آنها در گذشته مربوط می شد و حمایت و پشتیبانی او از افکار و عقاید محدثان اهل سنت و باب کردن روش تقلید و تسلیم در برابر اهل حدیث برای جامعه، منشأ جریان خردستیزی و مبارزه با فلسفه و دیگر علوم غیردینی شد. با زمینه هایی که دستگاه خلافت متوکل برای تضعیف معتزله فراهم آورده بود، آنها روزبه روز ضعیف تر شدند و در انزوا قرار گرفتند و پایگاه اجتماعی خود را از دست دادند. با نابودی معتزله، جایگزینی افکار و عقاید محدثان و فقیهان اهل سنت و قدرت یافتن آنها در دستگاه خلافت مشکلات جدیدتری برای آینده علمی در پی داشت. به طور کلی، علل و انگیزه های متوکل از اتخاذ سیاست های دینی و مذهبی عبارت اند از: 1. کسب مقبولیت از فقیهان؛ 2. ایجاد آرامش و ثبات اجتماعی؛ 3. ترس از قدرت فرقه های اسلامی مانند شیعیان، علویان، معتزله و اهل ذمه؛ 4. تعصب مذهبی متوکل. اما برخورد جدی متوکل در سرکوبی مخالفانش از یک سو و عزل منتصر از ولایتعهدی به خاطر اعتراض او به خلیفه در اهانت به امام علی? و نزدیکی ترکان به منتصر از سوی دیگر، در نهایت سبب قتل وی شد.
منابع
ـ اربلی، ابی الحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح، کشف الغمه فی معرفة الائمه، بیروت، لبنان، دارالکتاب الاسلامی، 1401 ق.
ـ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک، مصر و القاهره، قاهرة، مطبعة دارالکتب المصریه، 1349ق.
ـ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر و دار، 1385ق.
ـ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ترجمة رسول محلاتی، مقدمه و تصحیح از علی اکبر غفاری، تهران 1349ق.
ـ ابن خلدون، العبر، بیروت ـ لبنان، دارالفکر، 1417ق / 1996م.
ـ ابن خلکان، ابی العباس شمس الدین احمدبن محمدبن ابی بکر، وفیات الاعیان، تحقیق لدکتور احسان عباس، بیروت ـ لبنان، دار صار، 1397.
ـ ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، بیروت ـ لبنان، 1407ق.
ـ ابن ندیم، الفهرست، ترجمة محمدرضا تجدد، تهران، امیرکبیر، 1366.
ـ بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، بی تا.
ـ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ترجمة و مقدمه از دکتر محمد توکل، تهران، نقره، 1367.
ـ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1372.
ـ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1380..
ـ ذهبی، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتب العربی، 1413ق/1992م.
ـ سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق احمد ابراهیم و معیدبن احمد، بیروت، لبنان، دارالکتاب العربی، 1419ق.
ـ شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ترجمة افضل الدین صدر ترکه اصفهانی، با تصحیح سیدمحمدرضا جلالی نایینی، تهران اقبال، 1350.
ـ شیرازی، ابی اسحاق، طبقات الفقها، بیروت، لبنان، بی تا.
ـ طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354.
ـ قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، تهران، مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران، 1371.
ـ قمی، حسن بن محمدبن حسن، تاریخ قم، ترجمة حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی، تصحیح و تحشیه سیدجلال الدین طهرانی، تهران، نشر طوس، 1361.
ـ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
ـ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، 1365.
ـ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمة محمدابراهیم آیتی، تهران، مرکز علمی و فرهنگی، 1362.
ـ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن واضح، البلدان، بیروت، لبنان، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.