، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1388، 7 ـ 36
كرْخِ بغداد، پايگاه تشيع در سدههاي چهارم و پنجم هجري
محمدقاسم احمدي*
چكيده
كرخ يكي از محلههاي بغداد است كه پس از بناي بغداد شكل گرفت و شيعيان رفتهرفته به محله كرخ روي آوردند. عوامل جذب شيعيان به محله كرخ و گرايش اهالي آنجا به تشيع عبارتاند از: قرار گرفتن كرخ در نزديكي مسجد براثا و مرقد امام كاظم و امام جواد?، قرار گرفتن در مسير كاروانهايي كه از كوفه به بغداد وارد ميشدند و اغلب از شيعيان بودند، حضور بزرگاني از شيعه مانند هشام بن حكم و... در آنجا. علماي بزرگ شيعه مانند شيخ مفيد، سيدمرتضي، سيدرضي و شيخ طوسي، به خصوص در دوران آلبويه، كرخ را مركز فعاليتهاي علمي و مذهبي و سياسي خود قرار دادند. از اين رو كرخ در رشد و گسترش تشيع نقش مهمي ايفا نمود.
كليد واژهها: كرخ، بغداد، تشيع، آلبويه، شيخ مفيد و شيخ طوسي.
مقدمه
كرخ يكي از محلههاي بغداد است كه حدود يازده سال پس از بناي بغداد شكل گرفت. ابتدا بازارهاي بغداد و به تدريج، منازل مسكوني بازاريان نيز به كرخ منتقل و آنجا به يكي از محلههاي مهم بغداد تبديل شد. كرخ در سدههاي چهارم و پنجم هجري نقشي مهم در تاريخ تشيع ايفا كرد. اين محله در مقطع زماني يادشده، يكي از كانونهاي برجسته در تاريخ تشيع و از افتخارات آن بود. عالمان بزرگ و صاحب نظر و صاحبان آثار برجسته و دست اول شيعه، در اين مقطع زماني، در بغداد و به ويژه محلة كرخ ميزيستند. صاحبان كتب اربعه و همچنين شيخ مفيد، سيدمرتضي و سيدرضي از جملة اين عالمان بودند.
مقالة حاضر به بررسي اوضاع و احوال كرخ و نقش آن در رشد و گسترش تشيع در سدههاي چهارم و پنجم هجري پرداخته و با تكيه بر منابع معتبر و دست اول و با رعايت اختصار، به پرسشهاي زير پاسخ داده است:
محلة كرخ و جامعة شيعي در آن، چگونه شكل گرفت؟ عوامل گرايش اهل كرخ به تشيع و علل جذب شيعيان به آن محله كداماند؟ اوضاع اجتماعي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و فرهنگي كرخ در سدههاي چهارم و پنجم چگونه بود؟ كرخ در اين مقطع زماني چه نقشي در رشد و گسترش تشيع و ترويج شعائر شيعي داشته است؟
1. بناي بغداد و شكلگيري محلههاي آن
براي پاسخ به پرسش اول و بررسي چگونگي شكلگيري محلة كرخ، لازم است ابتدا چگونگي تأسيس بغداد و شكلگيري محلههاي آن را بررسي كنيم.
در پي شورش راونديان عليه منصور عباسي در شهر هاشميه، اين شهر از چشم منصور افتاد، به ويژه اينكه هاشميه نزديك كوفه واقع شده بود و منصور خود را از مردم كوفه درامان نميديد، زيرا كوفه مركز تشيع و جايگاه دوستداران اهلبيت? بود. از اين رو، منصور در جستوجوي مكاني مناسب براي تأسيس شهري به عنوان مركز خلافت خود بود. كار تحقيق و جستوجو، مدتي طول كشيد. سرانجام به كمك آگاهان و صاحب نظران و با توجه به ملاحظات نظامي، اقتصادي و اقليمي، منطقه بغداد در ساحل غربي رود دجله و نزديك مداين انتخاب شد. اين مكان بر سر راه خراسان و محل تلاقي راههاي كاروان رو قرار داشت و بازارهاي ماهانه در آن برپا ميشد. از اين رو در چنين مكاني آذوقة كافي براي نظاميان و مردم يافت ميشد. اين مكان در وسط سرزمين بين النَّهرين قرار داشت و از آب و هوايي معتدل برخوردار بود.
در ماه ربيع الاول سال 141 به دستور منصور نقشه شهر تهيه و به شكل مدور طرحريزي شد. كارهاي مقدماتي حدود چهار سال طول كشيد و در سال 145ق بناي شهر آغاز گشت. بعد از گذشت يك سال، در سال 146ق، منصور در بغداد مستقر شد و در سال 149ق، ساختمان شهرِ مدور، تكميل گرديد؛ شكلي كه بر خلاف نظر جغرافيا نويسان قديم، تازگي نداشت و در بناي همدان، حرّان و دارابجرد (دارابگرد) به كار رفته بود.
شهر مدور، چهار دروازه داشت كه عبارت بودند از: دروازة كوفه در جنوب غربي، دروازة بصره در جنوب شرقي، دروازة خراسان در شمال شرقي و دروازة شام در شمال غربي.
منصور شهر خود را «مدينةُ السَّلام» ناميد. نامهاي ديگري نيز مانند «مدينةُ جعفر»، «مدينةُ المنصور»، «مدينةُ الخلفاء» و«الزَّوراء» براي آن به كار رفته است.
بازارها در نقشة شهر بغداد سهمي عمده داشتند. ابتدا در طول هر يك از چهار راهها، از ديوار بزرگ تا ديوار داخلي (در فضاي بين دو ديوار) دكانهايي تعبيه شد. بدين ترتيب، چهار بازار در چهار طرف شهر تشكيل شد. بازارها تا سال (157ق) درون شهر مدور بودند. در اين سال منصور به دلايل امنيتي دستور داد بازارها را از درون شهر مدور به كرخ و اطراف آن منتقل كنند. او ميخواست بدين وسيله آشوبگران را از شهر دور نگه دارد و از ورود جاسوسان احتمالي به شهر جلوگيري كند. با وجود بازار در داخل شهر مدور، جاسوسان نيز ميتوانستند در لباس تاجر وارد شهر شوند. البته دلايل ديگري نيز براي اين كار ذكر شده است. ياقوت حموي ميگويد: «دودِ بازارهاي بغداد، ديوار شهر را سياه ميكرد و به همين سبب منصور ناراحت بود، از اين رو بازارهاي بغداد را به كرخ منتقل كرد».
طبري دربارة دلايل انتقال بازارها به خارج از شهر مدور، بعد از ذكر دليل اول، يعني جلوگيري از ورود جاسوسان به داخل شهر مدور، مسئلة قيام ابوزكريا يحيي بن عبدالله در سال (157ق) را يادآوري ميشود كه در بغداد عدهاي را به دور خود جمع كرد و دست به شورش زد. بعد از اين جريان، منصور دستور داد بازارها را به كرخ منتقل كنند. بدين ترتيب، زمينة شكلگيري محلة كرخ فراهم شد.
بغداد از حيث ساخت و ساز، فعاليتهاي بازرگاني، ثروت و جمعيت به سرعت توسعه يافت و محلههاي جديدي در آن شكل گرفت. البته تراكم جمعيت در بخش شرقي بيشتر افزايش يافت.
در دوران هارون عباسي، بغداد به سرعت رشد و توسعه يافت و به شهري بزرگ و زيبا تبديل شد. ابنجوزي ميگويد: بغداد در دوران هارون الرشيد در كمال زيبايي و نيكويي بود.
اين شهر در كشمكش ميان امين و مأمون آسيب فراوان ديد و بخشهايي از آن ويران شد، ولي بعد از بازگشت مأمون به بغداد، اين شهر دوباره رونق خود را باز يافت.
در قرن سوم روز به روز بر رونق و آباداني شهر بغداد افزوده ميشد و در آستانة قرن چهارم هجري در اوج شكوه وعظمت قرار گرفت، گرچه از ورود آلبويه به بغداد و ضعف و سستي خلفاي عباسي، از رونق اين شهر كاسته شد. مقدسي از جغرافيدانان قرن چهارم مينويسد:
بغداد گرانبهاترين چيز مسلمانان و بهترين شهر آنان بود. بغداد برتر از آن بود كه ما توصيف كرديم، تا آن كه كار خلفا به سستي گراييد و شهر مختل و اهلش پراكنده گشتند. اكنون شهر ويران و مسجد جامع آن در جمعهها آباد و پس از آن مختل است. آبادترين جاي آن، بخشهاي «ربيع» و «كرخ» در ناحية غربي و «باب طاق» و «دار امير» در ناحية شرقي است.
2. شكلگيري محلة كرخ و تطور آن تا سدة چهارم هجري
نام كرخ از نام دهكدهاي كهن گرفته شده است كه بنا به روايات ايراني به شاپور دوم (309 ـ 379 م) نسبت داده ميشود.
دينوري در بيان رويدادهاي ابتداي خلافت منصور عباسي و قيام عبدالله بن علي بر ضد منصور و سركوب او به دست ابومسلم خراساني چنين آورده است:
... ابومسلم از شام برگشت و از حاشية فرات، خود را به عراق و انبار رساند. از آنجا به كرخ بغداد كه در آن روزگار دهكدهاي بود، رفت. او از دجله گذشت و راه خراسان را در پيش گرفت.
بنابراين، كرخ قبل از بناي بغداد دهكدهاي بوده است.
بازار بغداد، روز به روز گسترش مييافت و افراد زيادي به قصد تجارت و فعاليتهاي اقتصادي به بغداد ميآمدند. البته شهر مدور گنجايش كافي براي اهل بازار نداشت. علاوه بر اين، مسائلي نيز پيش آمد كه منصور عباسي را مصمم كرد كه بازار را به بيرون از شهر مدور منتقل كند. سرانجام در سال 157ق بازارهاي شهر بغداد به محلة كرخ و اطراف آن منتقل شد كه پيش از اين دربارة دلايل انتقال بازارها به محلة كرخ سخن گفتيم.
در دوران مهدي عباسي بازارهاي باقي مانده، مانند بازار بِطّيخ (بازار هندوانه) نيز به محلة كرخ منتقل شد. كرخ به سرعت توسعه و رونق پيدا كرد تا جايي كه در اوايل قرن سوم، آبادترين و پررونقترين محلة بغداد شد. در اين نقل و انتقالها، نه تنها تجارتخانهها و دكانها، بلكه رفته رفته محل سكونت تاجران و كسبه نيز به كرخ انتقال يافت و كرخ منطقه مسكوني نيز شد.
محلة كرخ در قرن سوم هجري گسترش قابل توجهي پيدا كرده بود. يعقوبي كه از مورخان و جغرافي نويسان اين قرن است، كرخ را چنين توصيف كرده است:
بازار بزرگ كرخ از قصر وضّاح تا سهشنبه بازار، به طول دو فرسخ، و از قطيعة ربيع تا دجله، به پهناي يك فرسخ امتداد دارد. براي هر تجارت و هر صنفي از تاجران، خياباني معين و دستهها و دكانهايي اختصاص يافته است. هيچ صنفي با صنف ديگر و هيچ تجارتي با تجارت ديگر آميخته نيست. صاحبان حرفهها و صناعات با اصناف ديگر در نميآميزند. هر بازاري مجزا و هر صنفي به كار خود مشغول است... ميان محلههايي كه ذكر شد و قطيعههايي كه توصيف كرديم، خانههاي مردم قرار دارد؛ اعم از عربها، سپاهيان، دهقانان، بازرگانان و غير آنان از گروههاي متفرقة مردم كه گذرها و كويها به آنان نسبت داده ميشود. اين بود يكي از چهار بخش بغداد، همان بخشي كه مسيب بن زهير و ربيع، غلام منصور و عمران بن وضّاحِ مهندس متولي آن بودند. در بغداد بخشي بزرگتر و با شكوهتر از آن (كرخ) وجود ندارد.
يعقوبي در ادامه توصيف كرخ ميگويد:
نهرهايي در محلة كرخ جاري است، از جمله نهر دجاج، نهر طابق بن صميه و نهر بزرگ عيسي كه از فرات منشعب ميشود و كشتيهاي بزرگ در آن وارد ميشوند كه از رقّه ميآيند و آرد و ديگر كالاهاي تجاري را از شام و مصر به اين محله ميآورند و تا دم بازار و دكانهاي بازرگانان جلو ميروند و در هيچ وقتي از اوقات تعطيل نميشود.
بازار كرخ همواره رو به رشد بود تا جايي كه در اوايل قرن سوم هجري، كرخ آبادترين محلة بغداد شد، البته اين امر تنها ناشي از گسترش بازار و تنظيمات و مقررات آن، نبود، بلكه به سبب فراواني ساكنان و شكوفايي زندگي در آن محل نيز بود تا جايي كه كرخ به مسكن تاجران معروف شده بود.
در محله كرخ چند «درب» مشهور وجود داشت كه هر كدام به منزلة يك محله بودند، مانند درب رياح، درب عون، درب سلولي، درب نهر، مربعة مبارك، درب منصور و محلهاي بين دو ديوار شهر در جانب كرخ كه از بهترين محلههاي كرخ بوده است. در همين محله، ابونصر شاپور بن اردشير در سال (383 ق) دارالعلم مشهور را تأسيس و آن را به اهل كرخ وقف كرد. او كتابهاي فراواني را خريداري و به دارالعلم منتقل كرد. اين كتابخانه تا سال 451ق باقي بود، ولي متأسفانه در جريان منازعات و درگيريهاي آن سال به آتش كشيده شد.
3. تطور كرخ و اوضاع اجتماعي ـ اقتصادي آن در سدههاي چهارم و پنجم هجري
كرخ در همان ابتداي تأسيس به سرعت رشد وتوسعه يافت تا جايي كه نويسندگان مشهور سدة چهارم هجري آن را آبادترين محله بغداد و مسكن بازرگانان گرانمايه دانستهاند. اعتبار كرخ به جايي رسيده بود كه در آن زمان بخش غربي بغداد را عموماً كرخ ميناميدند.
در ربع اول قرن چهارم هجري، كرخ گرفتار مشكلات اقتصادي و امنيتي و فتنههاي عديدهاي شد و آتش سوزيهاي متعدد و درگيريهاي طايفهاي و مذهبي فراواني در آن محله رخ داد. در جريان اين رويدادها و در پي خرابيهايي كه در كرخ به وجود آمد، عدهاي از ساكنان اين محله به جاهاي ديگر مهاجرت كردند. به هر حال، آشوب و ناامني و فرار تاجران از بغداد، تأثيرات منفي فراواني بر كرخ گذاشت، زيرا كرخ بزرگترين مركز تجاري و جايگاه فعاليت تاجران بود.
به گزارش صولي هنگامي كه ابن رائق در سال 327ق بر بغداد مسلط شد، عياران، شهر را در اختيار گرفتند. كار عياران در بغداد بالا گرفت تا جايي كه در مساجد و كوچهها، لباس مردم را از آنان ميگرفتند.
درگيريهاي طايفهاي و مذهبي در كرخ بيشتر از جاهاي ديگر رخ نمود. اين درگيريها در طول سدههاي چهارم و پنجم هجري بيشترين تأثير منفي خود را بر كرخ گذاشت و امنيت را در اين محله، مختل ساخت. اين درگيريها در دوران آلبويه بيشتر شد و كرخ بيش از جاهاي ديگر صحنة درگيري بود. اين كشمكشها موجب نا امني، خرابي، ركود اقتصادي و در نتيجه، كم شدن ساكنان كرخ شد. در اين ميان، آب بيشتر نهرهاي كرخ نيز خشكيد. اوج اين كم آبي اواسط قرن چهارم هجري بود. در اين دوران، ساختمانها و پلهاي بسياري نيز ويران شد. عضدالدوله عمران و آبادي و امنيت را دوباره به كرخ باز گرداند، ولي اين آباداني و امنيت هميشگي نبود، بلكه درگيري، تخريب و آتشسوزي دوباره كرخ را فرا گرفت. اين درگيريها در اواخر دوران آلبويه كه دوران ضعف و سستي آنان بود، بيشتر شد. در دوران سلطة سلجوقيان بر بغداد نيز وضع بهتر نشد. البته در ابتداي ورود سلجوقيان به بغداد اهل كرخ با آنها درگير نشدند و آنان نيز به محلة كرخ تعرض نكردند. اگرچه اين وضع دوام پيدا نكرد و سلجوقيان بعد از يك دورة كوتاه، دشمني خود را با اهل كرخ آشكار و به آزار آنان پرداختند.
ابن جوزي ميگويد:
رئيسالرؤساء ابوالقاسم علي بن حسن در سال 448ق پرچمهاي سياه كه شعار عباسيان بود، در محلة كرخ نصب كرد كه موجب خشم و اعتراض اهالي كرخ شد. او همواره سعي در آزار اهل كرخ داشت و در مقابل، عميدالدين كندري از شيعيان كرخ دفاع ميكرد.
آتشسوزيهاي متعدد نيز تأثيرات منفي فراواني بر عمران و آباداني كرخ گذاشت. در قرن چهارم و پنجم آتشسوزيهاي مكرري در محله كرخ اتفاق افتاد. در سال 307ق آتشسوزي در كرخ موجب خرابي خانههاي فراوان و كشته شدن انسانهاي بسياري شد. در سال 309ق نيز آتشسوزي ديگري در بازار كفاشان، بين پل جديد و طاق حرّاني رخ داد كه انسانهاي بسياري در آتش سوختند. آتش سوزي در نهر طابق در سال 314ق باعث سوخته شدن هزار خانه و هزار دكان شد. همچنين در سال 323ق، و سال 330ق، نيز آتش سوزي عظيمي در كرخ رخ داد. در سال 362ق، صافي، حاجب ابوالفضل شيرازي وزير كه سنّي متعصبي بود، بخشي از محله كرخ را به آتش كشيد كه باعث سوخته شدن اموال، خانهها، دكانها و انسانهاي بسياري شد. در اين آتش سوزي، 1730 دكان، 320 خانه و 33 مسجد سوخت. به ابن اثير نيز در گزارش خود نزديك به همين آمار را از خسارت اين آتشسوزي آورده است. در سال 363ق، و همچنين در سال 371ق، نيز در كرخ آتشسوزي رخ داد كه اماكن بسياري در آتش سوخت و تعداد زيادي از مردم كشته شدند. اين آتشسوزي يك هفته ادامه داشت. درسال 380ق، نهر دجاج از كرخ و در سال 407ق، نهر طابق و در سال 408ق، بار ديگر نهر دجاج در آتش سوخت. در سال 416 و 417ق، عياران، محله كرخ را به آتش كشيدند. در سال 417ق، و همچنين در سالهاي 422، 451، 487و 488ق در كرخ آتش سوزي رخ داد.
اگرچه اين آتش سوزيها وسيع بود و خسارتهاي فراواني به بار آورد، اما كرخ دوباره بازسازي ميشد و آثار آتش سوزي از بين ميرفت. البته آنچه بيش از آتش سوزيها بر كرخ اثر منفي گذاشت، درگيريهاي متعدد فرقهاي و سياسي بود كه موجب نا امني ميشد.
در سال 441ق مردم كرخ پيرامون محله خود ديواري احداث كردند تا آنها را از حملات دشمنان و متعصبان ساير فرقهها حفظ كند. ابنجبير كه در ربع آخر قرن ششم به بغداد سفر كرده، دربارة اين شهر ميگويد: در بغداد هفده محله وجود دارد كه هر كدام به منزلة يك شهر مستقل هستند. يكي از آنها محلة كرخ است كه اطراف آن ديوار وجود دارد.
4. شكلگيري جامعه شيعي در كرخ
پيش از بناي بغداد، شيعياني در آن نواحي زندگي ميكردند. سلمان فارسي، از شيعيان طبقه اول، در فتح مدائن شركت داشت. او از جانب سعدبن ابيوقاص بر مدائن گماشته شد و در دوران خليفه دوم و سوم حكومتش بر مدائن ادامه داشت و ظاهراً تا پايان عمرش(سال 35ق) در اين منصب باقي بود، زيرا منابع تاريخي از بر كناري او سخني به ميان نياوردهاند.
سلمان، شيعه و دوستدار علي? و اهلبيت? بود. او فضايل علي? و اهلبيت? را براي مردم بيان ميكرد كه موجب گرايش مردم به تشيع ميشد. مردم مدائن تحت تأثير سلمان به تشيع گرايش پيدا كردند. مدائن نزديك بغداد بود، از اينرو، بعد از تأسيس بغداد به طور طبيعي عدهاي از مردم آنجا به بغداد مهاجرت كردند و در محلههاي شيعهنشين ساكن شدند.
اقامت علي? در كوفه در دوران حكومتش، موجب گرايش مردم كوفه به تشيع شد. البته برخي از اين شيعيان در واقع شيعة سياسي بودند، ولي شيعيان اعتقادي نيز كم نبودند. بعد از تأسيس بغداد تعدادي از اين شيعيان به بغداد مهاجرت كردند.
از زمان امام جعفر صادق? به بعد، امامان شيعه به بغداد آورده شدند و حضور آنان در بغداد موجب توجه شيعيان اطراف به سوي بغداد شد. براي مثال، حضور امام كاظم? و امام جواد? در بغداد و همچنين وجود مرقد مطهر آن دو امام در اطراف بغداد گرايش و توجه بيشتر شيعيان را به سوي بغداد در پي داشت و زمينه حضور بيشتر شيعيان را در بغداد فراهم كرد.
با وجود سركوب شديد شيعيان به دست متوكل، شيعيان بغداد چنان نيرومند شده بودند كه معتضد عباسي در سال 284 ق دستور داد براي رضايت آنان معاويه را بر منابر لعن كنند. به هر حال، طولي نكشيد كه شيعيان بغداد به يك قدرت سياسي در پايتخت تبديل شدند و توانستند فرماندهان نظامي را كه استقرار سياسي در پايتخت در دست آنان بود، جذب كنند. عليبن يلبق، حاجب قاهر عباسي و حسينبن هارون، كاتب عليبن يلبق تصميم گرفتند كه موضع خود را عليه معاويه اعلام كنند. قدرت شيعيان در بغداد به جايي رسيده بود كه حتي برخي از خود بنيعباسي، به ويژه طالبان خلافت، به تشيع گرايش پيدا كرده بودند. مثلاً در سال 329 ق نقشهاي براي خلع متقي عباسي و نصب عبدالله بن راضي به خلافت، كشيده شد كه باني آن يكي از علويان بود. همچنين طرح و نقشهاي ديگر در سال 333ق ريخته شد كه طرّاحان آن با عبداللهبن مكتفي بيعت كردند كه گفته شده شيعي بوده است.
در بارة مذهب اهالي محلة كرخ در سدههاي دوم و سوم هجري، منابع تاريخي اطلاعات چنداني ندارند. ظاهراً ابتدا اهالي كرخ با ساير مردم بغداد هم مذهب بودهاند، زيرا در منابع تاريخي سخني از شيعه بودن اهالي اولية كرخ به ميان نيامده است. از سوي ديگر ميدانيم كه منصور عباسي بغداد را بنا نهاد و ساكنان اولية آن معمولاً از وابستگان و هم مسلكيهاي دستگاه خلافت بودند. بازاريان اولية بغداد نيز به طور طبيعي از اهل سنت بودهاند. به هر حال، شيعيان آرام آرام و به مرور زمان به بغداد راه يافتند. بنا بر اين در قرن دوم هجري اگر هم از شيعيان در كرخ حضور داشتهاند، تعدادشان بسيار اندك بوده است. در قرن سوم هجري نيز اگرچه به نظر ميرسد كه تعداد آنان افزايش يافته، ولي اكثريت با آنان نبوده است. اما از اوايل قرن چهارم، سخن از تشيع مردم كرخ در منابع تاريخي فراوان است. مورخان از قوت يافتن و گسترش تشيع در كرخ در سال 331ق خبر دادهاند. حتي برخي مورخان، كرخ را در سال 361ق مركز تشيع ذكر كردهاند.
علاوه بر كرخ، رفته رفته محلههاي ديگري در اطراف آن و همچنين در جانب شرقي بغداد شكل گرفت كه شيعهنشين بودند، از جمله «بركة زلزل» در جنوب غربي كرخ و محلة «نهر دجاج» در حاشية شمالي كرخ در كنار نهر كرخايا و محلة «باب طاق» در جانب شرقي كه محلهاي بزرگ بوده است.
شيعهنشين بودن محلة كرخ در سدة چهارم روشن است و منابع تاريخي متعددي به آن تصريح كردهاند. البته آغاز شيعه شدن اهالي كرخ به خوبي روشن نيست و ما به درستي نميدانيم كه از چه زماني شيعيان در اكثريت قرار گرفتهاند. قراين و شواهدي وجود دارد كه نشانه حضور شيعيان در اين محله پيش از سدة چهارم است. اين قراين عبارتاند از:
1. حضور متكلم بزرگ شيعي، هشامبن حكم (م 190 يا 199ق) در بغداد و در محلة كرخ. او از اصحاب امام صادق و امام كاظم? و كوفي الاصل بود. او به بغداد مهاجرت كرد و در محله كرخ سكونت گزيد. شرح حال نگاران و تاريخ نويسان، محل تجارت و سكونت او را در اواخر عمرش، بغداد و محله كرخ ذكر كردهاند. ممكن است مهاجرت هشام به بغداد و سكونتش در محله كرخ امري عادي بوده باشد، ولي اين احتمال نيز وجود دارد كه به سبب نوعي همفكري و همساني عقيدتي با اهالي كرخ يا به دستور امامان شيعه در آن دوران و براي تبليغ و ترويج تشيع انجام شده باشد.
2. در سال 188ق هارون عباسي، احمدبن عيسي، نوادة زيدبن علي را در «رافقه» دستگير و زنداني كرد. او از زندان گريخت و به بصره رفت. در آنجا از مخفيگاه خويش به شيعيان اطراف نامه نوشت و آنها را به خويش دعوت كرد. مأموران هارون توانستند دوست و ياورش «حاضر» را دستگير كنند. هنگامي كه به بغداد رسيدند، از جانب كرخ وارد شهر شدند. حاضر به محض ورود به كرخ فرياد زد: اي مردم، من حاضر، دوست و ياور احمدبن عيسي بن زيد علوي هستم كه سلطان مرا دستگير كرده است. مأموران هارون نگذاشتند كه حاضر سخن خويش را تمام كند و او را بردند. او بعدها زير شكنجه كشته شد. اين عمل نشاندهنده آن است كه اهل كرخ شيعه بودهاند يا دستكم جمعيت قابل توجهي از شيعيان وهواداران اهلبيت? در آنجا سكونت داشتهاند.
3. پس از شهادت امام موسي بن جعفر? در زندان هارون الرشيد در سال 183 ق دولت عباسي براي رفع اتهام از خويش، در جستوجوي افرادي بر آمد كه گواهي بدهند موسي بن جعفر? به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. از اين رو عدهاي از مردم كرخ را آوردند تا جسد امام كاظم? را مشاهده كنند و گواهي بدهند كه آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. گواه گرفتن عدهاي از اهالي كرخ نشانه آن است كه آنها شيعه بوده و با امام كاظم? ارتباط داشتهاند، در غير اين صورت دليلي براي انتخاب آنها به عنوان گواه وجود نداشت، زيرا در دوران هارونالرشيد مركز قدرت به ناحيه شرقي بغداد منتقل شده بود و در نتيجه، صاحبان مناصب و قاضيان و علما غالباً در آنجا سكونت داشتند و به طور طبيعي بايد افرادي از همين علما و قاضيانِ ساكن در جانب شرقي به عنوان گواه انتخاب ميشدند نه افرادي از اهالي كرخ.
5. علل گرايش مردم كرخ به تشيع و عوامل جذب شيعيان به آن محله
عوامل گوناگوني در گرايش مردم كرخ به تشيع و جذب شيعيان به آن محله مؤثر بودهاند. مهمترين آن عوامل عبارتاند از:
1. وجود مسجد براثا در نزديكي محله كرخ. اين مسجد در محلي كه امام علي? هنگام رفتن به جنگ نهروان، در آنجا نماز خواند، ساخته شده است. شيعيان، اين مسجد را مقدس ميدانستند و در طول تاريخ همواره محل تجمع و مورد توجه شيعيان بوده است.
2. حضور متكلم بزرگ شيعي، هشام بن حكم در محله كرخ. او در بزرگترين مجالس كلامي آن روز جهان اسلام به عنوان داور و رئيس جلسه حضور مييافت. حضور چنين شخصيتي در سرنوشت عقيدتي و مذهبي مردم كرخ بي تأثير نبوده است.
3. وجود مرقد مطهر امام كاظم و امام جواد? نزديك محله كرخ.
4. قرار گرفتن كرخ در بيرون دروازة كوفه و در مسير كاروانهايي كه از بغداد به كوفه و از آنجا به مدينه و مكه رهسپار ميشدند. فاصله كوفه تا بغداد زياد نبود و كاروانهاي بسياري از كوفه وارد بغداد ميشدند. كوفه اولين مركز نشر و رشد تشيع بود كه از آنجا تشيع به ساير بلاد منتشر ميشد. بنابراين طبيعي بود كه داعيان تشيع در هجرت از كوفه به بغداد، در ناحيه كرخ سكونت گزيده، به نشر تشيع بپردازند.
عوامل يادشده و عوامل اجتماعي ديگري كه براي ما چندان شناخته شده نيست، راه را براي گسترش تشيع در كرخ تا اوايل قرن چهارم هجري آماده ساخت. علل و عوامل ديگري نيز در سدة چهارم و قبل و بعد از آن پديد آمدند كه به گسترش و بروز تشيع در بغداد به ويژه محلة كرخ كمك كردند كه به مهمترين آنها اشاره ميكنيم.
1. ضعف روز افزون دستگاه خلافت عباسي؛
2. روي كار آمدن وزراي شيعي مقتدر و با كفايت، مانند ابن فرات و ابو نصر شاپور بن اردشير؛
3. روي كار آمدن آل بويه و تسلط آنها بر بغداد و دستگاه خلافت؛
4. ظهور متكلمان بزرگ شيعي مانند ابوسهل نوبختي و ديگر بزرگان اين خاندان، و عالمان ديگري كه در سدههاي سوم و چهارم هجري در بغداد اعتبار علمي و اجتماعي بالايي يافتند.
6. كرخ مركز فرهنگي تشيع و جايگاه عالمان شيعه در سدههاي چهارم و پنجم هجري
كرخ علاوه بر اينكه منطقهاي تجاري و اقتصادي بود، محلهاي علمي و فرهنگي نيز به حساب ميآمد و در اين محله، مراكز علمي و فرهنگي مهم و عالمان شيعي برجستهاي وجود داشت. ميتوان گفت كه كرخ در دو قرن يادشده، پايگاه فرهنگي تشيع و جايگاه عالمان بزرگ شيعه، مانند شيخ مفيد، سيدمرتضي، سيدرضي، شيخ طوسي و ... بود.
عالمان بزرگ شيعه در آن دوران با استفاده از فضاي نسبتاً آزادي كه در ساية حكومت آلبويه به وجود آمده بود، مباني فكري مذهب شيعه را تبيين و معارف اهل بيت? را ترويج كردند. شيعيان در آن دوران توانستند مدارس ويژه تأسيس كنند كه دارالعلم سيدرضي و دارالعلم شاپور بن اردشير از جملة آنهاست. همچنين عالمان بزرگ شيعه دست به تأليف كتاب زدند و كتابهاي بسيار مهمي در زمينههاي حديث، كلام، فقه، اصول و ... تدوين و شاگرداني برجسته و آگاه به علوم و فنون گوناگون تربيت كردند.
اينك در ادامه به بيان شرح حال مختصري از علماي برجسته و مشهور كرخ ميپردازيم:
1. شيخ مفيد
يكي از علماي كرخ، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (م413ق) بود كه در جواني مراتب علمي را طي كرد و لقب مفيد گرفت. او فقيهي برجسته و متكلمي توانمند شد. شيخ مفيد مركز تدريس و تعليم خويش را محلة كرخ بغداد قرار داد. اين محله به صورت يكي از مراكز علوم و معارف اهلبيت? در آمده بود و طالبان علم را از نقاط مختلف جهان اسلام به سوي خود جلب كرد. ابنجوزي دربارة او ميگويد:
او شيخ و دانشمند اماميه و نويسندهاي شيعي بود. وي در خانهاش در «درب رياح» مجلس علم و تبادل نظر داشت كه عموم دانشمندان در آن شركت ميكردند».
ابنكثير نيز درباره او گفته است كه بسياري از دانشمندان ساير فرقهها در مجلس او شركت ميكردند.
ابننديم هم دربارة شيخ مفيد ميگويد:
هم اكنون رياست متكلمان شيعه به او رسيده است. او در علم كلام به مذاهب اهلش، بر همه مقدم و داراي دقت نظر و افكار صائبي است. من او را ديده و بسيار دانشمند يافتم.
شيخ مفيد مجالس درس خود را اغلب در منزل يا مسجد و در محله درب رياح از محلات كرخ بر پا ميساخت. در همين مسجد بود كه مادر سيدمرتضي و سيدرضي، آن دو را نزد شيخ مفيد آورد و براي تعليم و تربيت به او سپرد. شيخ مفيد شاگردان برجستهاي، همچون سيد مرتضي، سيد رضي، شيخ طوسي و نجاشي (صاحب كتاب رجال) تربيت كرد. كتابهاي فراواني نيز در علوم مختلف نگاشت. او حتّي در موضوع تاريخ نيز كه كمتر مورد عنايت علماي شيعه بود، كتابهايي مانند الارشاد و الجمل نوشت. فعاليتهاي علمي و فرهنگي شيخ مفيد در محله كرخ، تأثير فراواني در ارتقاي موقعيت فرهنگي و علمي آن محله داشت.
2 و3. سيدمرتضي و سيدرضي
علي بن حسين بن موسي، معروف به سيد مرتضي (353 ـ 436ق) و محمد بن حسين بن موسي، معروف به سيد رضي (359 ـ 406ق) از دانشمندان بزرگ شيعه در سدههاي چهارم و پنجم هجري، از جملة عالمان كرخ بودند. سيد مرتضي بيشتر در زمينههاي علمي و مذهبي فعاليت ميكرد، ولي سيد رضي در زمينههاي سياسي و اجتماعي. به همين دليل بعد از درگذشت پدرشان، ابواحمد موسوي، سيد رضي با اينكه كوچكتر از سيد مرتضي بود، جانشين پدر در منصب نقابت علويان شد. از طرف ديگر بعد از درگذشت شيخ مفيد، مرجعيت علمي و مذهبي شيعيان را سيد مرتضي به عهده گرفت. البته بعد از درگذشت سيد رضي، منصب نقابت به برادرش سيد مرتضي رسيد و او تا پايان عمر، اين منصب را به عهده داشت.
اين دو برادر در محله كرخ به فعاليت علمي و فرهنگي مشغول بودند. سيد مرتضي خانهاش را دارالعلم و محلي براي مناظره و مباحثة علمي قرار داد. او دانشمندي والا مقام بود كه در فقه، كلام، حديث، لغت و... صاحب نظر بود و در اين زمينهها آثار متعددي از خود بر جاي گذاشت. ثعالبي دربارة سيد مرتضي ميگويد:
امروزه در بغداد رياست عالي علمي و ديني در مجد و شرافت و علم و ادب و فضل و كرم به سيد مرتضي منتهي شده است، او را اشعاري است در نهايت خوبي.
سيدرضي نيز از دانشمندان و شاعران و سياستمداران بزرگ شيعه بود. ابنجوزي دربارة او ميگويد:
رضي، رئيس و بزرگ طالبيان و شيعيان در بغداد بود. قرآن را در مدت
كوتاهي، در حالي كه بيش از سي سال داشت، حفظ كرد. در فقه و احكام، دست توانايي داشت. وي عالمي فاضل، شاعري خوش سخن و پاك دامني بلند همت و ديندار بود.
ابن ابيالحديد دربارة او ميگويد:
او پاكدامن بود و روحي والا و بزرگوار و بلند همت داشت و متعهد به دين و احكام و قوانين آن بود. وي از هيچ كس صله و هديه و پاداش نميپذيرفت.
او شاعرترين فرد قريش بود، زيرا شاعرِ نيكو در قريش، شعر بسيار نميسرود و آن كس كه بسيار ميسرود، نيكو نميسرود. اما سيد رضي بسيار سرودن و نيكو سرودن را در خود جمع داشت. او پرهيزكار و پاكدامن بود و در قضاياي گوناگون عدل را پيشه ميكرد و در ميان مردم صاحب هيبت بود. او آثار متعددي، از جمله نهج البلاغه را از خود بر جاي گذاشت.
سيد رضي نزديك خانه خود در محلة كرخ بغداد مدرسهاي تأسيس كرد و آن را دارالعلم ناميد. در كنار مدرسه، كتابخانهاي بزرگ با هشتاد هزار جلد كتاب وجود داشت كه مجموعهاي شامل با ارزشترين و مهمترين مراجع و منابع عربي و اسلامي را تشكيل ميداد.
سيد رضي زودتر از سيد مرتضي درگذشت و بعد از او سيد مرتضي تمام مسئوليتهاي او را به عهده گرفت.
4. شيخ طوسي
يكي ديگر از شخصيتهاي برجسته و از دانشمندان بزرگ شيعه در محلة كرخ، شيخ طوسي بود. او در سال 385ق در طوس به دنيا آمد و در سال 408ق به بغداد هجرت كرد. او در محضر شيخ مفيد به كسب علم پرداخت و بعد از رحلت شيخ مفيد از محضر سيد مرتضي بهره برد. در سال 436ق پس از رحلت سيد مرتضي مرجع علمي و پيشواي شيعيان شد. خانة وي دركرخ بغداد، جايگاه مردم و مقصد طالبان علم بود. دانشمندان و فضلا از هر دياري براي كسب علم به محضر او ميشتافتند. مقام علمي شيخ طوسي به جايي رسيد كه خليفه قائم، كرسي درس كلام را به وي سپرد. كسي كه سرآمد دانشمندان زمان خود بود به اين كرسي دست مييافت.
شيخ طوسي حاصل تلاشهاي علمي مكتب حديثي شيعه در ايران (قم و ري) و مكتب عقلاني شيعه در بغداد بود. اين دو مكتب علمي مانند دو رود بزرگ در شيخ طوسي به هم پيوستند كه به سان شطي عظيم تا به امروز جاري است و تشنگان معارف اهلبيت? را سيراب ميكند.
وضع بر اين روال ادامه داشت تا آنكه طغرل سلجوقي درسال 447ق وارد بغداد شد و آلبويه سقوط كردند. بعد از آن، اوضاع سياسي بغداد دگرگون شد، درگيريهاي فرقهاي شدت يافت. متعصبان از اهلسنت به محله كرخ حمله كردند و آنجا را به آتش كشيدند. درسال 448ق شيخ طوسي متواري شده، به نجف اشرف مهاجرت كرد. در سال 449ق خانه شيخ غارت و كتابها و كرسي درس او به آتش كشيده شد. در سال 451ق كتابخانه بزرگ كرخ، يعني همان دارالعلم بزرگي كه ابو نصر شاپور بن اردشير در سال 381ق ساخته بود، به آتش كشيده شد. بعد از اين وقايع، كرخ رونق علمي و فرهنگي خود را از دست داد و مركز علمي شيعيان از كرخ بغداد به نجف اشرف منتقل شد.
در سال 457ق به دستور نظامالملك، وزير سلجوقيان، مدرسة نظامية بغداد تأسيس شد. نظامالملك و سلجوقيان براي ترويج آموزش عالي مبتني بر اصول اسلام سنّي و مقابله با نفوذ تشيع كه در آن دوران حاكميت داشت، نظاميه را بنيان نهادند. قبل از مدارس نظاميه در جهان اسلام، مدرسة عالي يا دانشگاه به معناي دقيقاً رسمي آن وجود نداشت. البته شيعيان مدارسي داشتند كه مكان ويژه تدريس محسوب ميشد. دارالعلمي كه شاپور بن اردشير تأسيس كرد و همچنين الازهر مصر كه فاطميان تأسيس كردند نمونههايي از اين گونه مدارس هستند. نمونة ديگر آن، دار العلم شريف رضي بود كه مكان ويژهاي براي تدريس بوده، هزينهاي مشخص براي رفع نيازمنديهاي آن وجود داشته است. بنابر اين، تأسيس مدارس علمي شيعي پيش از تأسيس مدارس علمي اهلسنت (نظاميه) بوده است. ابن كثير دربارة دارالعلم شاپور بن اردشير ميگويد: «گمان ميكنم اين اولين مدرسهاي بود كه براي فقها وقف شد و اين مسئله مدت زيادي پيش از تأسيس نظاميه به دست نظام الملك بود».
غير از عالمان بزرگي كه شرح حال آنها بيان شد، عالمان ديگري نيز در بغداد و بهويژه در محلة كرخ زندگي ميكردند كه در بيان معارف اهلبيت? و ترويج تشيع مؤثر بودند. برخي از آنها عبارتاند از:
1. ابناعلم بغدادي (م375ق) كه از اولاد جعفر بن ابيطالب بود. او عالم به علم هيأت و در زمرة منجمان شيعي بود. وي نزد عضدالدوله جايگاه والايي داشت. ابناعلم براي عضدالدوله، زيجي ساخت كه در آن زمان و بعدها تا قرن هفتم هجري از آن استفاده ميشد.
2. ابنجنيد بغدادي، ابوعلي محمد بن احمد (م381ق)، اديب، متكلم، محدث و فقيه شيعي كه گويا نخستين كسي است كه باب اجتهاد را باز كرده و احكام دين را بر اساس مسائل فقهي، مدوّن ساخته است. شيخ طوسي ميگويد: «ابن جنيد تصنيفات نيكويي دارد، اما چون قائل به قياس بود كتابهايش متروك ماند».
3. مهيار بن مرزويه ديلمي(م426يا428ق). او نويسندهاي فارسي زبان و شاعري مشهور بود كه به دست سيد رضي مسلمان شد و در محضر او به تحصيل علم و ادب پرداخت. او پس از مهاجرت به بغداد در درب رياح از محلههاي شيعهنشين كرخ سكونت گزيد و در آن محل از دنيا رفت.
4. احمد بن عباس نجاشي (م450ق). او از بزرگان شيعه و عالمان به علم رجال و جرح و تعديل بود. نجاشي از شاگردان شيخ مفيد و معاصر و همدرس سيد مرتضي و شيخ طوسي بوده است.
5. ابويعلي حمزة بن عبدالعزيز ديلمي ملقب به سلار (سالار)، (م448يا463ق). در طبرستان به دنيا آمد و براي تكميل تحصيلات، راهي بغداد شد. او يكي از دانشمندان شيعي در فقه و كلام و نحو گرديد. شيخ مفيد و سيد مرتضي از جمله استادان ابويعلي بودند وي گاهي از جانب سيد مرتضي به تدريس ميپرداخت.
كرخ و شعاير شيعي
شعاير و مراسم شيعي مانند عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير در هجده ذيحجّه به صورت علني، براي اولين بار در كرخ انجام گرفت. در اواسط قرن چهارم (سال 352 ق) براي اولين بار در كرخ بغداد مراسم عزاداري عاشورا به صورت علني برگزار شد. در آن زمان معزالدوله بر بغداد حاكم بود. او دستور داد در اين روز دكانها بسته و بازار تعطيل شود و مردم سياه پوش شده، به عزاداري و نوحهگري براي امام حسين? بپردازند و اهل كرخ چنين كردند. اهلسنت، قدرت مقابله با آنها و جلوگيري از عزاداري را نداشتند، زيرا شيعيان فراوان بودند و معزالدوله نيز از آنان حمايت ميكرد.
در همين سال معزالدوله دستور داد در هجده ذيحجّه، مراسم جشن و سرور به مناسبت عيد غدير برگزار شود. شيعيان در اين روز به اظهار زينت و شادي پرداختند و در شب آن، به رسم اعياد، آتش روشن كردند و بازارها نيز در شب باز بود. در اين روز، طبلها به صدا در آمد و بوقها نواخته شد و آن روز، روزي عجيب و فوق العاده بود.
اين مراسم مرسوم و هر ساله برگزار ميشد. البته در سالهاي بعد هميشه به راحتي برگزار نميشد؛ گاهي سنيهاي متعصب به مردم عزادار حمله ميكردند و درگيريهاي سختي به وجود ميآمد كه به كشته و زخمي شدن برخي افراد منجر ميشد. در سال 353ق در روز عاشورا مراسم عزاداري برگزار شد و سنيهاي متعصب به عزاداران حمله كردند كه زخمي شدن جمع كثيري و غارت اموالي را در پي داشت. با وجود اين، مراسم عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير برگزار ميشد. البته به دستور عضدالدوله مدتي اين مراسم تعطيل شد ولي اين تعطيلي چند سالي بيش طول نكشيد و دوباره از سرگرفته شد.
برگزاري اين مراسم، فراز و نشيبهايي داشت و در برخي زمانها ممنوع اعلام ميشد. در سال 382ق علي بن محمد كوكبي بر امور مسلط شد و اهل كرخ و باب طاق را از نوحهگري و عزاداري در روز عاشورا و آويختن پارچه سياه منع كرد. اما بعد از مدت كوتاهي ديلميان و تركان از زورگويي و ستم او به تنگ آمدند و دست به شورش زدند كه به قتل او منجر شد. بعد از آن، دوباره عزاداري عاشورا و جشن غدير خم برگزار شد.
اهلسنت چون نتوانستند مانع عزاداري روز عاشورا و جشن روز عيد غدير شوند، در مقابل دست به حركت نسنجيدهاي زدند. آنان در برابر عزاداري شيعيان در روز عاشورا، در هجده محرم به مناسبت كشته شدن مصعب بن زبير عزاداري بر پا كردند و همان طور كه شيعيان به زيارت قبر امام حسين? ميرفتند، آنان براي زيارت او به مسكن رفتند. همچنين در 26 ذيحجه به مناسبت ورود پيامبر اكرم? و ابوبكر به غار، جشن برپا كردند. البته چنين چيزي از نظر تاريخي بياساس است و صرفاً براي مقابله با عمل شيعيان انجام ميگرفت.
در سال 392ق به علت بالا گرفتن درگيري بين شيعيان و اهلسنت و سوء استفادة عياران و مختل شدن امنيت، بهاءالدوله، عميدالجيوش ابوعلي بن استاد هرمز را براي آرام كردن اوضاع به بغداد فرستاد. او با شدت عمل برخورد نمود و عياران عباسي و علوي را با هم مجازات كرد. او يك شخص عباسي با يك علوي را به هم ميبست و در روز روشن در دجله غرق ميكرد. عميدالجيوش براي آرام كردن اوضاع، شيعيان را از عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير منع و شيخ مفيد فقيه شيعيان را از بغداد تبعيد كرد. او اهلسنت را نيز از عزاداري براي مصعب بن زبير و جشن به مناسبت ورود پيامبر اكرم? و ابوبكر به غار منع كرد. اين ممنوعيت چندان طول نكشيد، زيرا عميدالجيوش در سال 401ق مرد و فخرالملك جانشين او شد. او در سال 402ق به اهل كرخ و باب طاق اجازه داد كه در روز عاشورا عزاداري كنند. آنان پرچم سياه آويخته، در مشاهد مشرفه به نوحه خواني و عزاداري پرداختند. اين مراسم با شدت و ضعف و فراز و نشيبهايي كه داشت تا پايان حكومت آلبويه در سال 447ق ادامه يافت. بعد از آلبويه، سلجوقيان بر بغداد حاكم شدند. آنان سنّياني متعصب بودند كه از عزاداري روز عاشورا و جشن عيد غدير جلوگيري ميكردند. با وجود اين در دوران سلجوقيان نيز گاهي عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير به طور علني برگزار ميشد.
نتيجه
با بررسي تاريخ كرخ در دو سدة چهارم و پنجم هجري، معلوم شد كه اين محله يكي از محلههاي مهم و شيعهنشين بغداد بوده است. با توجه به مركزيت و اهميت بغداد، شيعيان كرخ توانستند با استفاده از فضاي تسبتاً آزاد دوران آلبويه، به ترويج و تبليغ تشيع بپردازند. در اين دوران، تشيع گسترش يافت و معارف اهلبيت? تدوين و كتب اربعه تأليف شد. ميتوان گفت كه كرخ بغداد در دوران يادشده بهويژه در نيمة دوم قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم هجري پايگاه اصلي تشيع به حساب ميآمد و در ترويج و گسترش تشيع نقش بسيار مهمي داشت، هر چند در اين دوران، حوادث ناگوار و درگيريهاي مذهبي فراواني در كرخ رخ داد. بارها كرخ مورد هجوم قرار گرفت و آتش سوزيهاي متعددي چه عمدي و چه غير عمدي در آن رخ داد. اما با وجود اين، كرخ همچنان به رشد و بالندگي خود ادامه داد و شيعيان كرخ، به ويژه عالمان دور انديش و متعهد، با فعاليتهاي علمي، فرهنگي و مذهبي و مجاهدتهاي فراوان، تشيع و مكتب اهلبيت? را احيا كردند. شعائر و مراسم مذهبي شيعه در كرخ و در سدههاي مذكور پا گرفت و مرسوم شد. آثار ارزشمند علماي كرخ در آن دوران، تاكنون باقي است و تا ابد باقي خواهد ماند و همواره راهنما و راهگشاي عالمان، محققان و حقجويان عالم بوده و خواهد بود.
منابع
ـ ابن حوقل، ابو القاسم نصيبي، صورة الارض، بيروت، دار صادر، چ دوم، بيتا.
ـ ابن خلكان، شمس الدين احمد بن محمد، وفيات الاعيان، تصحيح احسان عباس، قم، منشورات شريف رضي، چ دوم، 1364.
ـ ابن طقطقي، محمد بن علي، الفخري في الاداب السلطانيه و الدول الاسلاميه، قم، منشورات شريف رضي، 1414 ق.
ـ ابن عنبه، جمال الدين احمد بن علي، عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب، نجف اشرف، حيدريه، چ دوم، 1380ق.
ـ ابن فقيه، احمد بن محمد بن اسحاق همداني، كتاب البلدان، تحقيق يوسف هادي، بيروت، عالم الكتب، 1416ق.
ـ ابن كثير، ابو الفداء اسماعيل، البداية و النهاية، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1413ق.
ـ ابن نديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمد رضا تجدد، تهران، امير كبير، چ سوم، 1366.
ـ ابنابي الحديد، عز الدين، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربية، چاپ دوم، 1385 ق.
ـ ابناثير، عزالدين علي بن محمد، الكامل في التاريخ، تصحيح محمد يوسف الدقاقة، بيروت، دار الكتب العلميه، چاپ دوم، 1415 ق.
ـ ابنجبير، محمدبن احمد، سفرنامه، تصحيح ويليام رايت، ترجمة پرويز اتابكي،مشهد،آستان قدس رضوي،1370.
ـ ابنجوزي، ابو الفرج عبدالرحمن بن علي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412 ق.
ـ ابنجوزي، ابوالفرج عبد الرحمنبن علي، مناقب بغداد، تحقيق محمد زينهم محمد عزب، قاهره، دار غريب، 1998م.
ـ اصطخري، ابو اسحاق ابراهيم، المسالك و الممالك، بيجا، كتابخانة صدر، 1927م.
ـ امين، سيدمحسن، اعيان الشيعة، تحقيق حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
ـ بحر العلوم، محمد مهدي، الفوائد الرجاليه، نجف اشرف، مكتبة العلمين الطوسي و بحر العلوم، 1386ق.
ـ بغدادي، صفي الدين عبد المؤمن بن عبد الحق، مراصد الاطلاع، تحقيق علي محمد بجاوي، بيجا، دار احياء الكتب العربية، 1373ق.
ـ تنوخي، ابو علي محسن بن علي، نشوار المحاضرة و اخبار المذاكره، بيروت، دار الكتب العلمية، 1424ق.
ـ تهراني، آقا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، بيروت، دار الاضواء، بيتا.
ـ توحيدي، ابو حيان، الامتاع و المؤانسة، تصحيح احمد امين و احمد زين، قم، منشورات شريف رضي، بيتا.
ـ ثعالبي، ابو منصور عبد الملك نيشابوري، يتيمة الدهر، تحقيق مفيد محمد قميمة، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق.
ـ جاودان، محمد علي، «بغداد و كرخ مولد و مسكن شريف رضي»، فصلنامه نهج البلاغه، ش 6، بيتا.
ـ جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم هجري، قم، انصاريان، 1375.
ـ حموي، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق.
ـ خطيب بغدادي، ابو بكر احمد بن علي، تاريخ مدينة السلام(بغداد)، تحقيق بشّار عواد معروف، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1422ق.
ـ خوانساري، محمدباقر موسوي، روضات الجنات، تهران، اسماعيليان،1390ق.
ـ خويي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيروت، چ دوم، 1403ق.
ـ دوري، عبد العزيز و ديگران، بغداد (چند مقاله در تاريخ و جغرافياي تاريخي)، ترجمة دولتشاهي و پروشاني، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي، 1375.
ـ دينوري، ابو حنيفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات شريف رضي، 1409ق.
ـ دينوري، ابو حنيفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ترجمة مهدوي دامغاني، تهران، ني، چ چهارم، 1371.
ـ زركلي، خيرالدين، الاعلام، بيروت، دار العلم للملايين، چ هشتم، 1989م.
ـ زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران، امير كبير، چ پنجم، 1368ش.
ـ صولي، ابو بكر محمد بن يحيي، اخبار الراضي بالله و المتقي لله، بيروت، دار الميسرة، چ دوم، 1311ق.
ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، بيروت، روائع التراث العربي، بيتا.
ـ طوسي، ابو جعفر محمد بن حسن، الفهرست، نجف اشرف، المكتبة المرتضويه، 1356ق.
ـ علي، صالح احمد، بغداد مدينة السلام، بغداد، مجمع العلمي العراقي، 1985م.
ـ كرمر، جوئل، احياي فرهنگي در عهد آل بويه، ترجمة محمدسعيد حنايي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1375.
ـ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، منشورات شريف رضي، 1422ق.
ـ مسكويه، ابو علي احمد بن علي، تجارب الامم، تحقيق ابو القاسم امامي، تهران سروش، 1366.
ـ مقدسي، ابو عبدالله محمد بن احمد، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمة علي نقي منزوي، تهران، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361.
ـ همداني، محمد بن عبد الملك، تكملة تاريخ الطبري، بيروت، روائع التراث العربي، بيتا.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، البلدان، ترجمة محمدابراهيم آيتي، تهران، چ چهارم، 1381.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، البلدان، نجف اشرف، المكتبة المرتضويه، 1337 ق.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمة محمد ابراهيم آيتي، تهران، علمي و فرهنگي، مامقاني،تنفيح المقال، چ ششم، 1371.