، سال ششم، شماره دوم، تابستان 1388، 145 ـ 174
تصحيح چند اشتباه تاريخي
رجالشناسان درباره شهيدان كربلا
ابراهيم صالحي نجفآبادي*
چكيده
تاريخ، آينهاي روشن براي دريافت برخي حقايق است و در علم رجال و تراجم نيز بسيار كاربرد دارد. بدون تكيه و استناد به تاريخ نميتوان ترجمة افراد را آنگونه كه هست به دست آورد. در اين مقاله به بررسي برخي از افرادي ـ به اشتباه ـ كه ادعا شده است در شمار شهيدان كربلا ميباشند، پرداخته و در پايان به اين نتيجه ميرسيم كه برخي از كتب رجالي، دشمن امام حسين? يا اهلبيت? را در شمار شهداي كربلا آوردهاند از اينرو، بايد يك بازنگري جامع و دقيق دربارة تاريخ معصومان? و بهطور ويژه دربارة داستان كربلا انجام پذيرد.
كليد واژهها: تاريخ، شهيدان كربلا، علم رجال، زيارت رجبيه.
مقدمه
تاريخ، تنها منبع دسترسي به حوادث و رويدادهاي گذشته ميباشد كه براي دستيابي به حقيقت، بسيار كار گشاست و در باز كردن گرههاي كور نقش بسيار مؤثري ايفا ميكند. علم رجال نيز با تكيه بر تاريخ، در شناخت و وثاقت و ضعف و شرح حال افراد توان برطرف كردن و جدا كردن سره از ناسره را عهدهدار است. رجالشناسان با مراجعه به متون تاريخي معتبر در شناخت راويان بسيار بهره برده و ميبرند.
اما با وجود اين، به علل مختلف همچون تكيه بر منابع ضعيف، عدم تتبع دقيق و لازم، رجوع نكردن به منابع تاريخي كهن و تكيه بر منابع متاخر و... ، ممكن است در كتب رجالي افرادي يافت شوند كه برخلاف حقيقت تاريخي ترجمه شده باشند. در بررسي دربارة برخي از شهيدان كربلا دريافتيم آنچه در برخي كتب رجالي متأخر ذكر شده، بر خلاف گزارشهاي معتبر تاريخي است. در اين مقاله به سه دسته از اين افراد اشاره ميكنيم: گروه اول آنان كه در كربلاي معلي و همراه امام حسين? حضور داشته، اما به شهادت نرسيدند و در ميان برخي از رجاليان متأخر در شمار شهداي كربلا قلمداد شدهاند؛ مانند عقبةبنسمعان. دسته دوم افرادي كه در كربلا حضور داشته، اما عليه سيدالشهدا? وارد جنگ شدند و در برخي از كتب رجالي متأخر، اين افراد از شهيدان كربلا قلمداد شدهاند و نام آنها در روضة حسيني در ميان شهيدان كربلا نوشته شده است؛ همانند بكيربنحي و ابوالجنوب و برادرش سعيدبنحارث، هلالبننافع و يحييبنهاني. دسته سوم، آن كساني كه اثبات حضور يا عدم حضور آنها در كربلا امري مشكل ميباشد و فقط در ميان كتب متأخرين حضور آنها در كربلا ـ آن هم جزو انصار آن حضرت ـ مسجل شده است؛ اما اين افراد چند سال بعد از واقعة كربلا، پا به عرصه سياست گذاشته و در شمار دشمنان اهل بيت به خدمت ظلم در آمده بودند. در برخي كتب رجالي، اين افراد از ياران و شهيدان كربلا به شمار آمدهاند؛ همانند جبلةبنعبدالله.
گفتني است اين مطالب نه تنها در برخي كتب رجالي، بلكه در كتبي كه دربارة سيدالشهدا و نيز برخي دايرةالمعارفها به وفور يافت ميشود؛ اما در اين مقاله تنها به كتب رجالي اكتفا شده است، و انشاءالله تفصيل بحث در كتابي جداگانه كه دربارة «شهداي طف» ميباشد، مستند بيان ميشود. در ادامه به تفصيل ديدگاه رجاليان مطرح و سپس به بررسي و نقد آن پرداخته ميشود.
1.عُقبَةبنسِمعان
از جمله كساني كه برخي از رجاليان به شهادت وي تصريح كردهاند، عقبةبنسمعان است. با توجه به متون كهن، عقبةبنسمعان، غلام رَباب بود و از مدينه تا عراق و حتي روز عاشورا همراه امام حسين? بود؛ اما به شهادت نرسيد، بلكه اسير شد و به دست عمربنسعد آزاد گرديد.
آيتالله خويي درباره ايشان مينويسند:
عقبةبنسمعان در رجال شيخ طوسي بدون تصريح بر شهادت وي، ايشان را از اصحاب امام حسين? شمرده كه به همراه آن حضرت به شهادت رسيد، و در زيارت رجبيه بر ايشان سلام فرستاده شده است؛ اما از برخي مورخان عامه نقل شده كه او از معركه فرار كرد و نجات يافت.
آيتالله نمازي نيز مينويسند:
عقبةبنسمعان مولي رباب امروالقيس، از اصحاب امام حسين? بود و همانگونه كه سيد نامش را در زيارت رجبيه و نيمه شعبان ذكر كرده است، به همراه امام حسين? به شهادت رسيد.
علامه مامقاني ضمن تصريح بر اسارت وي و عدم به شهادت رسيدن ايشان، دچار شك و ابهام شده و مينويسند:
شيخ طوسي در رجال خود وي را از جمله انصار امام حسين? ذكر كرده است؛ طبري و ديگر مورخاني كه واقعة كربلا را بيان كردهاند نيز اين مطلب را ذكر و از آنچه بيان كردهاند به دست ميآيد، وي عبد رباب زوجة امام حسين بود و از اسبها نگهداري ميكرد؛ پس هنگامي كه امام حسين? به شهادت رسيد، عقبه سوار بر اسب شده و فرار كرد؛ اهل كوفه او را اسير كردند، و گمان كردند كه عقبةبنسمعان غلام رباب، دختر امرو القيس كلبيه، زوجه امام حسين? ميباشد. از اين روي، وي را رها كردند و ايشان از جمله راويان حوادث كربلا شد و برخي از اخبار آن حادثه را نقل ميكند. با وجود اين، حال وي مجهول ميباشد، بلكه وي از نصرت امام? تخلف كرد و همين باعث ميشود كه راجع به وي دچار شك و ترديد شويم.
سيدابنطاووس نيز در زيارت رجبيه، و نيز شهيد اول در زيارتي كه براي امام حسين? و ساير شهيدان ذكر كرده، نام عقبه را در شمار اسامي ديگر شهيدان بيان كرده است و بر او سلام فرستادهاند. اين در حالي است كه عقبه به شهادت نرسيد، بلكه به دست عمر سعد آزاد شد. اگر بگوييم در زيارت رجبيه و زيارت شهيد اول، بر غير شهيدان نيز سلام فرستاده است، چهبسا مشكل حل شود. اما اين اشكال وارد نيست؛ زيرا در هر دو زيارت آمده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا» و اين عبارت يعني افرادي كه در اين زيارت به آنها سلام داده شده است جز شهيدان ميباشند. افزون بر اين، در زيارت رجبيه بر جبلةبنعبدالله و سليمانبنعوف حضرمي و در المزار بر سليمانبنعوف حضرمي سلام داده شده است و كتب كهن تاريخي و ارباب مقاتل تصريح كردهاند سليمانبنعوف قاتل سليمان، مولي حسينبنعلي? ميباشد؛ همانگونه كه جبلةبنعبدالله بعد از حادثه كربلا در شمار دشمنان اهلبيت? قلمداد ميشد.
علاوه بر اين، علامه تستري در ترجمه عقبةبنسمعان بعد از ذكر حوادثي كه وي از واقعه كربلا ذكر ميكند ـ و همه دال بر زنده بودن عقبه بعد از عاشورا ميباشد ـ مينويسند: «غريب اينكه [با وجود زنده بودن نام وي] در زيارت رجبيه آمده سپس به سوي شهدا توجه كن و بگو: السلام علي عقبةبنسمعان». اين در حالي است كه عقبه شهيد نشده است و ذكر نام وي يا جبلةبنعبدالله و سليمانبنعوف در شمار شهيدان كربلا در زيارت مذكور نه تنها معنا ندارد، بلكه بعيد است بتوان براي آن محملي نيز يافت كرد.
ابومخنف و طبري از قول عقبةبنسمعان نقل ميكنند: «همراه امام حسين? خارج شدم و از مدينه به مكه و از مكه به عراق با ايشان بودم و از وي جدا نشدم تا اينكه به شهادت رسيد، و در مدينه و مكه و در راه و در عراق و در لشكر هر سخني كه فرمودند، آن را شنيدم». بنابراين، عقبه يكي از راويان حوادث عاشورا ميباشد كه ابيمخنف در مقتل خود و طبري در كتاب خود وقايعي از حركت امام? از مدينه تا روز عاشوار را از ايشان نقل ميكنند؛ از جمله داستان قصر بنيمقاتل و خواب ديدن امام حسين? و اينكه فرزند آن حضرت? خطاب به پدر خود گفتند: مگر ما بر حق نيستيم...؛ يا داستان خروج امام حسين? از مكه و ممانعت رسل عمروبنسعيدبنعاص كه كجا ميرويد و چرا بين مسلمانان اختلاف ايجاد ميكنيد؛ يا وقتي كه حربنيزيد در منزل ذوحسم جلو امام? را ميگيرد، آن حضرت ميفرمايند: «شما براي ما نامه نوشتيد و ما را دعوت كرديد»؟ حر پاسخ ميدهد: از كدام نامه سخن ميگويي؟ سيدالشهداء? به عقبةبنسمعان ميگويد: دو خورجين نامه را براي حر بياور... .
تا اينجا مشخص شد كه عقبه از كساني بود كه از مدينه همراه امام حسين? بوده و تا روز عاشوار و بعد از آن نيز در قيد حيات بود؛ پس كلام آن دسته از رجاليان كه ميگويند: «عقبه در كربلا به شهادت رسيد»، قابل خدشه ميباشد. همچنين اينكه در زيارت رجبيه آمده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا»، سپس بر عقبه و جبله و سليمان سلام ميفرستد، نادرست ميباشد؛ زيرا عقبه برخي از حوادث و وقايع كربلا را بعد از عاشوار نقل ميكند و جبله و سليمان از دشمنان ميباشند.
با تكيه بر متون تاريخي، عقبةبنسمعان در روز عاشورا اسير ميشود و عمر سعد به خاطر غلام بودن وي، او را رها ميكند. عبارت تاريخ در اين مورد چنين است:
عمربنسعد عقبةبنسمعان را دستگير كرد ـ و او غلام رباب دختر امريالقيس كلبي و مادر سكينه، دختر حسين بود ـ عمر سعد به عقبه گفت: تو كيستي؟ جواب داد: من غلام مملوك هستم. پس عمر سعد او را رها كرد كه برود».
اين متن به قبل از سال 157 هجري باز ميگردد. بنابراين، برخلاف آنچه برخي از كتب رجالي متأخر بيان داشتهاند، عقبةبنسمعان به شهادت نرسيد و بعد از كربلا در قيد حيات بود.
2. بٍٍُكيربنحَي التيمي
از ديگر اسامي كه به اشتباه در شمار شهيدان كربلا ذكر شده، نام بكير است. در ميان كتب رجالي، ميتوان به ديدگاه علامه مامقاني و آيتالله نمازي اشاره كرد. آن بزرگواران در اين باره مينويسند: «اهل سيره گويند: بكربنحيبنتيماللهبنثعلبة التيمي، از قبيله بنيتيمالله، همراه عمر سعد براي جنگ با حسين? خارج شد، تا هنگامي كه جنگ به پا خاست، وي به امام? مايل شد و در دفاع از ايشان به شرف شهادت نائل شد». علامه تستري بعد از ذكر اين مطلب ميگويد: «مستند اين مطلب معين نشده، تا در آن نگاه شود».
به نظر ميرسد اولين فردي كه بكربنحي را در شمار شهيدان كربلا ذكر كرده، فضيلبنزبير است با شرحي مختصر در كتاب تسمية من قتل مع الامام الحسين. وي در اين باره نوشته است: «و بكربنحي تَيمُلي از بني تيماللهبنثعلبة به شهادت رسيد». صاحب حدائق الوردية نيز همين مطلب را ذكر كرده است بعد از ايشان، باب اضافات و نسبتها نه تنها در كتب رجالي، بلكه در ديگر كتب نيز به راه افتاد.
گفتني است بر اساس منابع اوليه و معتبر، نام فرد مذكور بكير است نه بكر. در كتب سيره و مقاتل كهن، نام بكير جزو لشكر عمر سعد ذكر شده است. اهل سيره و مورخاني چون ابيمخنف تصريح كردهاند:
شمربنذيالجوشن كه فرماندة جناح چپ لشكر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشكر امام حسين? حمله كرد. در اين ميان، هانيبنثبيت حضرمي و بكيربنحي التيمي كه از تيماللهبنثعلبة بود، حمله كردند و كلبي [عبدالله بنعمير كلبي] را كه يكي از ياران سيدالشهدا? بود، به شهادت رساندند.
بر اساس نقل مورخان اوليه، بكيربنحي از دشمنان امام حسين? بوده و براي جنگ با آن حضرت راهي كربلا شد و چنانكه گفته شد در قتل يكي از ياران باوفاي سيدالشهدا? شركت داشت. بنابراين، وجهي ندارد نام وي در شمار شهيدان كربلا بيايد.
3. ابوالجنوب
از جمله افرادي كه در نگاه برخي از رجالشناسان به عنوان يكي از ياران سيدالشهدا? معرفي شده است، فردي با نام مذكور ميباشد،[البته در كتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع اين فرد از جمله دشمنان سيدالشهدا? در كربلا بوده و در لشكر عمر سعد خدمت ميكرد؛ هر چند نامش در شمار شهدا ذكر شده است، اما با تكيه بر متون تاريخي و مقاتل كهن، وي دشمن امام حسين? بودهاست كه به بررسي و اثبات اين ديدگاه ميپردازيم.
علامه مامقاني، راجع به اين فرد در تنقيح المقال مينويسد:
ابوالحتوف در ترجمه برادرش سعدبن حرثبن سلمة انصاري عجلاني گذشت، هر دو از شهداي طف ميباشند «رضوان الله عليهما» و اين براي وثاقت آنها كفايت ميكند.
ايشان در ترجمه سعدبن حرثبن سلمة نيز بر اين مطلب تاكيد كرده است.
آيتالله نمازي در اين باره مينويسد:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفي ميباشد كه از كوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرتطلبي امام حسين? و گريه اهلبيت ايشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسيدند ياليتني كنت معهم فافوز فوزاً عظيماً».
محقق تستري مينويسد:
ابوالحتوف در [ترجمه] برادرش سعدبن حارث انصاري گذشت، كه هر دو از شهداي كربلا ميباشند؛ اما در آنجا متذكر شدم كه اين كلام مستند ندارد و قابل اعتماد نميباشد
راجع به مطالب ذكر شده بايد گفت: آنچه در مورد شمارش او جزء ياران امام حسين? ذكر شده نادرست و برخلاف گزارش معتبر تاريخ ميباشد و در اينجا توجه به چند نكته لازم است؛
نكته اول: در كتب رجالي و ديگر كتب، نام پدر سعد، حرث ذكر شدهاست
و اين بر خلاف گزارش كتاب تسمية من قتل مع الحسين? تأليف فضيلبن
زبير ميباشد كه منبعي متقدم و مربوط به قرن دوم ميباشد كه در اين
كتاب نامش سعدبن حارث ذكر شده است، نه سعدبن حرث! بنابراين برادري اين دو، قابل اثبات نمي باشد، زيرا نام پدر ابوالجنوب حرث و نام پدر سعد، حارث ذكر شده است.
نكته دوم: راجع به ابوالجنوب بايد توجه داشت كه نام اين شخص، عبدالرحمنبن زياد ميباشد. لذا رابطه برادري ميان سعدبن حارث و عبدالرحمنبن زياد وجود ندارد. مضافاً بر اينكه حضور عبدالرحمن در كربلا از مسلمات تاريخ ميباشد، اما هيچ نامي از سعدبن حارث در هيچ يك از كتب معتبر جزء ياران امام حسين? ذكر نشده است. ممكن است اشكال شود كه در كتاب تسمية من قتل مع الامام الحسين? و نيز الحدائق الوردية نام اين فرد در شمار شهداي كربلا ذكر شده است. در پاسخ بايد گفت، در كتب رجال و تاريخ بيان شده كه سعدبن حارث انصاري در جنگ صفين همراه حضرت علي? بود و به شهادت رسيد.
نكته سوم: باز راجع به ابوالحتوف ميباشد؛ در اين باره دو بحث مطرح است: يكي راجع به كنية وي؛ ديگر اينكه آيا آنچه درباره وي گفتهاند كه از ياران امام حسين? بوده، مطابق با واقع ميباشد يا خير؟
اما راجع به كنية وي بايد گفت: كنية او ابوالجنوب ميباشد نه ابوالحتوف. به نظر ميرسد منشأ اين اشتباه كتاب تسمية من قتل مع الامام الحسين? ميباشد كه همان داستان فوق را با كمي تفاوت بيان كرده، سپس در كتاب الحدائق الوردية في مناقب ائمة الزيدية، نوشته حميدبن احمد، (م652 ق)، مطرح شده و به كتابهاي بعدي از جمله كتب رجالي، سرايت كرده است. بنا بر نقل اهل سيره و كتب كهن تاريخي، فردي كه در كربلا حضور داشت و بر ضدّ سالار شهيدان? شمشير ميزد، ابوالجنوب ميباشد.
طبري (م 310 ق)، درباره اين فرد، از ابي مخنف، نقل ميكند: «شمربن ذي الجوشن به همراه حدود ده نفر از افراد پياده نظام كوفه رو به حسين? آوردند و ميان وي و اهل حرم ايشان فاصله انداختند! حسين? فرمود: واي بر شما اگر دين نداريد و از روز معاد نمي هراسيد، پس [حداقل] در دنياي خودتان آزادمرداني كه داراي نسب هستند باشيد؛ اهل حرم و خيمهگاه مرا از [گزند] افراد پست و جاهل خودتان در امان نگه داريد!!. پسر ذي الجوشن گفت: خواستة تو بجا است، اي پسر فاطمه! [فعلاً به اهل حرم و خيمة و خرگاه تو كاري نداريم، سپس] با پياده نظامي كه به همراهش بود از جمله ابوالجنوب كه نامش عبدالرحمن جعفي بود و قشعمبن عمروبن يزيد جعفي و صالحبن وهب يزني و سنانبن انس نخعي و خوليبن يزيد اصبحي به طرف حسين? روي آوردند. شمر افراد خود را براي حمله تحريك ميكرد، سپس از كنار ابوالجنوب كه غرق در سلاح بود، عبور كرد، به او گفت: به حسين? حمله كن! او پاسخ داد: چه چيزي مانع شده كه خودت حمله نميكني؟! شمر به او گفت: تو به من اين حرف را ميزني؟! ابوالجنوب نيز جواب داد: و تو نيز مرا امر به اين كار ميكني؟!آن دو همديگر را سب كردند؛ ابوالجنوب كه مردي شجاع بود به شمر گفت: به خدا، اراده كردم نيزه را در چشمت فرو ميكنم؛ شمر از او روي برگرداند و گفت: به خدا اگر قدرت زدن تو را داشتم، حتماً ميزدم!».
ابن اثير در ذيل نام «ناجي» مينويسد:
... و همچنين است نسب ناجيةبن مالكبن حريمبن جعفي. آنگاه ميافزايد: از جمله [افراد اين طايفه] ابوالجنوب لعنهالله ميباشد كه نامش عبد الرحمنبن زيادبن زهيربن خنساءبن كعببن حارثبن سعدبن ناجية است، كه شاهد قتل حسين? بود. او [بعد از عصر عاشورا] يكي از شترهاي حسين? را به غارت برد و با آن آب حمل ميكرد و نام اين شتر را حسين گذاشته بود.
بنابراين نام اين فرد عبدالرحمنبن زياد جعفي و كنيهاش ابوالجنوب ميباشد، نه ابوالحتوف، آن گونه كه در كتب رجالي فوق آمده است.
نكته ديگر اينكه، بعد از آنكه امام حسين? روز عاشورا در كربلا به زمين ميافتد، شمر ملعون دستور حمله داد، ابن شهر آشوب م588 در اين باره مينويسد:
شمر خطاب به ياران خود گفت: چرا ايستادهايد! و دربارة اين مرد [سيد الشهدا?]؟! منتظر چه هستيد در حالي كه جراحت و زخمها، وي را ضعيف كرده است؛ مادرانتان به عزاي شما بنشينند!!. از هر طرف به او حمله كنيد! پس ابوالحتوف جعفي تيري به پيشاني وي زد و حصينبن نمير تيري به دهان ايشان انداخت و ابوايوب غنوي تيري به گلوي وي زد! در اين هنگام امام فرمود: بسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله.
خوارزمي (م568 ق)، نيز در مقتل خود نقل ميكند كه ابوالحتوف تيري به پيشاني امام زد... بسياري از متقدمين و اهل سيره نيز اين داستان را نقل كردهاند و نام برخي از افراد فوق را ذكر كردهاند ولي از ابوالحتوف نامي نبردهاند. در وجه جمعبندي بحث، ميتوان گفت: با توجه به برخي از منابع معتبر اوليه كه گزارش كردهاند ابوالجنوب در عصر عاشورا همراه شمر بود و با وي بگو مگو كرد و يا شاهد قتل امام بود و با تامل در كتبي كه نام وي را ذكر نكردهاند، ميتوان گفت: ابوالجنوب شاهد قتل امام بوده است و با تكيه به آنچه از كتب سيره نقل شده، بدست ميآيد: ابوالجنوب از جمله دشمنان سيدالشهدا? ميباشد كه درست نيست نامش در شمار اسامي شهداي كربلا، ذكر شود و به عنوان فدايي و جان باخته حسينبن علي? ثبت شود؛ فلذا آنچه در برخي كتب رجالي ذكر شده، نيازمند باز نگري جدي است.
4. سعيدبن حارث انصاري
مامقاني در ترجمه سعدبن حرثبن سلمة مينويسد:
اين دو برادر[سعد و ابوالجنوب] در كوفه و از خوارج بودند؛ با عمربن سعد براي جنگ با [امام] حسين? خارج شدند، اما وقتي صداي ياري طلبيدن امام و ناله و ضجه زنان و كودكان را شنيدند، به هدايت رسيدند و توفيق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما ميگوييم، حكم فقط مال خداوند است نبايد از عصيانگر اطاعت كرد و اين حسين، فرزند دختر پيامبر ما محمد، ميباشد، و ما اميد شفاعت جد او را در روز قيامت داريم؛ پس چگونه به جنگ با او پردازيم و او در اين حال است، كه هيچ ياور وياوري ندارد؛ پس اين دو برادر با شمشيرشان بر دشمنان امام حمله كردند و نزديك آن حضرت شروع به جنگيدن كردند، و عدهاي را به قتل رساندند و گروه ديگري را مجروح ساختند و هر دو در يك مكان به شهادت رسيدند رضوان الله عليهما.
آيتالله نمازي نيز در اين باره مينويسند:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفي ميباشد كه از كوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرتطلبي امام حسين? و گريه اهلبيت? ايشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسيدند ياليتني كنت معهم فافوز فوزاً عظيماً.
بايد متذكر شد طبق گزارش تسمية من قتل مع الحسين، كه اولين منبع در اين زمينه است، نام اين فرد سعدبن حارث ميباشد، نه سعدبن حرث كه برخي از بزرگان بر آن تصريح كردهاند. از اين گذشته، همانگونه كه گذشت ابوالجنوب در كربلا حاضر بود و بر عليه امام حسين? ميجنگيد؛ اما اينكه آيا سعد نيز در كربلا حاضر بوده يا نه؟ و اينكه آيا با سيد الشهدا? بود يا جزء دشمنان آن حضرت، در تاريخ كهن و معتبر مطلبي يافت نشد. تنها در تسمية من قتل ذكر شده است كه متفرد است و از اين رو نميتوان به آن اعتماد كرد مؤلف الحدائق الورديه نيز از او اخذ كرده است. علاوه بر اينها، گفتيم كه اين دو، با هم برادر نبودند.
به گواهي تاريخ، تنها يك فرد - در اين مقطع از زمان- به نام سعدبن
حارث انصاري وجود داشت كه در جنگ صفين به همراه حضرت علي? بود
و به شهادت رسيد. ابن سعد (م 230 ق) ضمن بيان نسب سعدبن حارث در
اين باره تصريح ميكند: «و سعدبن حارث با عليبن ابيطالب در جنگ
صفين كشته شد».
بزرگان ديگري نيز تصريح كردهاند: سعدبن حارث پيامبر را درك كرد و در جنگ صفين كشته شد. بنابراين ديگر معني ندارد، بگوييم: سعدبن حارث انصاري برادر عبدالرحمنبن زياد (ابوالجنوب) ميباشد؛ چرا كه سعد در جنگ صفين به شهادت رسيد. البته ممكن است گفته شود كه احتمال دارد مراد از سعد،فردي بنام سعيدبن حارث انصاري باشد؛اين مطلب نيز صحيح نيست، زيرا سعيدبن حارث انصاري از مشاهير تابعين بود و عمري طولاني داشت و در حدود سال 120 هجري از دنيا رفت. نتيجه آن كه گزارش تسمية من قتل و مؤلفاتي كه از آن پيروي كردهاند، منبي بر اخوت وي با ابوالحتوف (ابوالجنوب)، حضورش در كربلا، متحول شدنش و... نادرست است و شمارش او جزء ياران امام حسين? صحت ندارد.
5. يحييبنهاني
برخي از رجالشناسان متأخر، بدون استناد به منبع مشخص، يحيي را از جمله شهيدان كربلا شمردهاند. اما اين مطلب خلاف متون كهن تاريخ ميباشد. علامه مامقاني در اين باره مينويسند:
يحييبنهانيبنعروة مرادي عطيفي منسوب به بنيعطيف از قبيله مراد ميباشد؛ اهل سيره بيان كردهاند: وقتي كه هاني همراه مسلمبنعقيل به شهادت رسيد، فرزندش يحيي از معركه فرار كرد و از ترس ابنزياد نزد قومش مخفي شد. هنگامي كه شنيد [امام] حسين? در كربلا رحل انداختند، به ايشان ملحق گشته و همواره همراه آن حضرت بود تا آنكه شعله جنگ بر افروخت. وي وارد معركه شد و افراد زيادي از قوم عمر سعد را به هلاكت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شد. رضوان الله عليه.
آيتالله نمازي با استناد به قول علامه مامقاني مينويسد: «يحييبنهانيبنعروة مرادي از شهيدان طف ميباشد؛ همانگونه كه علامه مامقاني بيان كردهاند».
اما وقتي به كتب كهن مراجعه ميشود، درمييابيم كه يحيي نه تنها به شهادت نرسيده، بلكه يكي از راويان حوادث كربلا ميباشد؛ افزون بر اين، در كربلا
عليه امام حسين? و در لشكر مقابل بود. در كتب فريقين، ايشان از جمله
راويان احاديث نبوي ميباشد و برخي از وقايع كربلا همانند
كارزار نافعبنهلال را بيان و يا برخي حوادث قيام مختار ثقفي را نقل كرده است. بنابراين، نميتوان يحييبنهاني را در شمار شهيدان كربلا آورد. افزون بر اينكه اثبات اين امر كه وي فرزند همان هانيبنعروة معروف باشد، نياز به دقت و تامل بيشتري دارد.
6. هلالبننافع
آيتالله نمازي مينويسند:
رجاليان نام وي را ذكر نكردهاند، اما او از شهداي كربلا ميباشد. آنگونه كه
سيد نقل كرده است، در روز دوم از محرم، هلال اين كلمات را به امام حسين? گفت: «والله ما كرهنا لقاء ربنا انا علي نياتنا و بصائرنا». بنا بر نقل مناقب،
اين كلمات دلالت بر كمال و بزرگي گوينده آن ميباشد. وي همان كسي است كه در دل شب به همراه حضرت عباس براي طلب آب به شريعه رفتند و با عمروبنحجاج گفتوگويي كرد. او جزو كساني است كه امام حسين? در هنگام انتصار نام وي را برده است؛ همانگونه كه ابومخنف در مقتلش اين مطلب را گوشزد كرده است. البته اين فرد غير از هلالبننافع ميباشد كه در لشكر عمر سعد بود و از عمر درخواست كرد كه براي امام آب ببرد و اين فرد كيفيت جان دادن امام را ذكر كرده است.
ابننما حلي دربارة حركت امام مينويسند:
امام حسين? در راه كربلا به چند سوار كه از كوفه ميآمدند برخورد كردند؛ از جملة آنها هلالبننافع و عمروبنخالد بودند كه خبر شهادت مسلمبنعقيل را به سيدالشهدا? دادند و همان جملة معروف شمشيرها بر عليه شما و دلها با شما ميباشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.
در داستان كربلا نيز هلالبننافع در لشكر عمربنسعد شركت داشته و همان كسي است كه داستان شهادت امام حسين? در قتگاه را نقل ميكند و ميگويد: «من در لشكر عمربنسعد ايستاده بودم كه فردي فرياد بر آورد كه بشارت تو را اي امير، حسين به قتل رسيد ... وقتي آن حضرت را در قتلگاه ديدم، به خدا هيچ چهرهاي نورانيتر از او نديدم و نور صورت و جمال هيبتش مرا از فكر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در اين هنگام طلب آب كرد! مردي گفت: به خدا آب نمينوشي تا وارد حاميه و آتش جهنم گردي!!...».
اين مطلب را در كتب تاريخي چون طبري نيافتيم، اما اين مطلبي است كه ابننما حلي و سيدبنطاووس ذكر كردهاند و اگر بنا بر قبول يكي از اين دو قول باشد، از نظر ما، قول اين بزرگان نسبت به قول ديگر نويسندگان از اعتبار بيشتري برخوردار است.
نكته قابل تأمل ديگر در كلام آيتالله نمازي، استناد به يك كلام و يا به عبارت واضحتر، روضهاي ميباشد كه سالها بعد از كربلا ساخته و به سيدالشهدا? نسبت داده شده است و آن چيزي نيست جز روضة انتصار سيدالشهدا?.
نسبتي نادرست به سيد الشهداء?
برخي همانند آيتالله نمازي مطلبي را به سيدالشهداء? نسبت دادهاند كه بيشتر شبيه روضه است تا متن و حقيقت تاريخي. يكي از ادلهاي كه وي براي شهادت هلالبننافع به آن استناد ميكند، چنين است: «و او جزو كساني است كه امام حسين? در هنگام انتصار نام وي را برده است؛ همانگونه كه ابومخنف در مقتلش اين مطلب را گوشزد كرده است».
براي روشن شدن حقيقت امر، بايد گفت عدهاي از متأخرين بر اين باورند كه: «امـام حـسـين?، آنگاه كه در روز عاشورا به راست و چپ نگريست و هيچ يك از ياران خود را نديد صدا زد: «... اي مـسلمبنعقيل!... اي هلالبننافع... اي دلاورمردان پايدار! اي سواران عرصة پيكار! چرا شما را صدا ميكنم و پاسخم نميدهيد و فرا ميخوانم و از من نميشنويد». اين مطلب در هيچ يك از كتب معتبر و كهن بيان نشده است و بنابر آنچه يافتيم، منشأ آن كتاب ناسخالتواريخ نوشتة ميرزا محمدتقي سپهر (م 1297) ميباشد؛ مولف اين كتاب بدون استناد اين مطلب به منبعي حتي ضعيف، از قول امام حسين? و در ذيل عنوان «استغاثه حسين از شهيدان زندهدل» مينويسد:
آنگاه از يمين و شمال نگران شد، اصحاب را كشته ديد و برادران و فرزندان را در خاك و خون آغشته نگريست. پس ندا در داد كه: يا مسلمبنعقيل، و يا هانيبنعروه، و يا حبيببنمظاهر، يا زهيربنقين، يا يزيدبنمظاهر، يا يحيىبنكثير، يا هلالبننافع، يا ابراهيمبنحصين، يا عميربنمطاع، يا أسد كلبي، يا عبداللهبنعقيل، يا مسلمبنعوسجه، يا داودبنطرماح، يا حر رياحي و يا عليبنحسين، اي دلاورمردان صفا، اي سواركاران ميدان جنگ، مرا چه شده، شما را ندا ميكنم، اما شما پاسخ مرا نميدهيد؟! دعوتتان ميكنم اما به دعوتم گوش نميدهيد؟ شما خواب هستيد تا اميد به بيداريتان داشته باشم؟يا اينكه از محبت امامتان دست برداشتهايد كه او را ياري نميكنيد؟ اين بانوان رسول اكرم? هستند كه به خاطر از دست دادن شما ناتوان شدهاند علاهنالنحول اي بزرگواران! از خواب خود برخيزيد و از حرم رسول خدا، اين پستمردمان را دفع كنيد! و لكن صرعكم ريب المنون و روزگار خيانتپيشه با شما به خدعه رفتار كرد، و الا شما هرگز از دعوت من كوتاهي نميكرديد! و از ياريم كناره نميگرفتيد! پس بدانيد كه ما بر شما عزاداريم و به شما ملحق ميشويم! همه ما از خدا هستيم و به سوي او باز ميگرديم».
اما قول مرحوم سپهر نه تنها در اين مورد، بلكه در بيشتر آنچه كه نقل ميكند، طبق ادلهاي كه بيان ميشود، غيرقابل اعتماد است:
1. عدم دقت نويسنده در ضبط اسامي؛ براي مثال، عبيداللهبنحر را عبدالله حر ثبت كرده است.
2. عدم ارجاع به منبع در مواردي از جمله همين مورد؛
3. ثبت نكاتي كه در تاريخ معتبر ذكر نشده است؛
4. مؤلف ناسخالتواريخ در اينجا نوشته: امام حسين? اصحاب را در خاك و خون ديد و خطاب به آنها فرمود: چرا جواب من را نميدهيد؛ اين در حالي است كه مسلمبنعقيل و هانيبنعروه در كوفه به شهادت رسيدند و عبارت «مالي أناديكم فلا تجيبوني، وأدعوكم فلا تسمعوني؟! أنتم نيام أرجوكم تنتبهون»، دربارة اين دو شهيد معنا ندارد؛ زيرا اين خطاب به كساني است كه در كربلا به خاك و خون غلطيدهاند.
5. بنا بر اين نقل، حضرت سيدالشهداء? خطاب به شهيدان به خاك افتاده فرمود: «وغدر بكم الدهر الخؤون»؛ روزگار خيانت پيشه با شما به خدعه رفتار كرد»؛ اين در حالي است كه شأن و صبر امام بسيار بالاتر از آن است كه روزگار را به خيانت متهم كند.
6. مرحوم سپهر در كتاب خود اشتباه ديگري را مرتكب شده و هلالبننافع را در شمار شهيدان كربلا آورده است؛ در حالي كه هلالبننافع جزو لشكر عمرسعد بود و برخي از حوادث كربلا را او نقل ميكند.غرض اينكه در متن بالا، نويسندة ناسخالتواريخ، هلالبننافع را ـ به زعم اينكه در شمار شهيدان كربلاست ـ مورد خطاب قرار داده است كه بلند شو و سيدالشهدا را ياري كن. پس اين متن را نميتوان به امام حسين? نسبت داد؛ هر چند زبان حال خوبي است، به شرطي كه افرادي همانند هلالبننافع را حذف كرد.
دليل ديگر آيتالله نمازي اين است كه هلالبننافع «وي همان كسي است كه در دل شب به همراه حضرت عباس? براي طلب آب به شريعه رفتند و با عمروبنحجاج گفتگويي كرد». در حالي كه طبق نقل معتبر تاريخ، آن كسي كه با حضرت عباس? به شريعه رفت، نافع بن هلال است، نه هلالبننافع كه بعد از حادثة كربلا زنده بود و شاهد جان دادن حضرت سيدالشهدا? نيز بود. از اين روي، قول برخي از رجاليان مبني بر شهادت هلالبننافع در لشكر امام حسين? غيرقابل قبول ميباشد.
7. جبلةبنعبدالله
برخي از رجالشناسان متأخر، با استناد به زيارت رجبيه، نام جبلةبنعبدالله را در شمار شهيدان كربلا ذكر كردهاند. در برخي از كتب رجالي بيان شده است: جبلةبنعبدالله «جان خود را فداي امام زمانش، ريحانة رسولالله? كرده و سزاوار است كه وي را در اعلي مراتب وثاقت و جلالت شمرد». منبع اصلي و اولية اين مطلب، سلامي است كه در زيارت رجبيه اينگونه به او داده شده است: «السَّلامُ عَلي جَبَلَةِبْنِعَبْدِاللّه».
در نگاه اين نويسندگان رجالي، جبلةبنعبدالله در شمار دوستداران اهلبيت? و شهيدان كربلا قلمداد شده است. اما اين مطلب نادرست، و بر خلاف متون معتبر تاريخي ميباشد و به دو دليل اين ادعا قابل خدشه است:
دليل اول دربارة متن و منبع اولية اين ادعا ـ يعني زيارت رجبيه ـ ميباشد. تنها سندي كه متأخرين با استناد به آن نام دشمن اهل بيت را در شمار شهيدان كربلا ذكر كردهاند، زيارت رجبيه است؛ همانطور كه تمام نويسندگان مذكور با تكيه بر زيارت رجبيه اين ديدگاه را ارائه كردهاند.
نيمنگاهي به زيارت رجبيه
به احتمال قوي، سيدابنطاووس? (م 664) براي اولين بار در كتاب اقبالالاعمال اين زيارت را ذكر كرده است، ولي اين زيارت را به هيچ امام يا راوي مستند نميكند. ايشان تصريح ميكند: «اين زيارت، از جمله زياراتي است كه امام حسين? با آن زيارت ميشود». علامه مامقاني در ذيل نام عبيداللهبنعليبنابيطالب اين زيارت را به امام نسبت داده، در اين باره مينويسد: «امام در زيارت رجبيه بر وي سلام فرستاده است»؛ اما به نظر ميرسد اين مطلب نادرست است؛ زيرا سيدبنطاووس? اين زيارت را نه تنها به امام، بلكه به هيچ كسي نسبت نداده است و از زبان خود، زيارت مرسوم زمان خود را نقل كرده و گويد: «فيما نذكره من لفظ زيارة الحسين? في نصف شعبان اقول: ان هذه الزيارة مما يزار بها الحسين? اول رجب ايضا؛ در آن چيزهايي كه از لفظ زيارت امام حسين? در نيمة شعبان ذكر ميكنيم، ميگويم: اين زيارتي است كه با آن امام حسين? در اول رجب نيز زيارت ميشود».
همانگونه كه بيان شد، سيد اين زيارت را به هيچ امام يا ناحيهاي نسبت ندادهاند و به احتمال قوي، الفاظ اين زيارت همانگونه كه بيان فرمودند: «مما يزار بها الحسين»، از افواه گرفته شده است. به همين دليل آيتالله خويي در ذيل نام «سعدبنعبدالله» وي را در شمار اصحاب امام حسين? آورده و بيان ميكنند: «... و در زيارت رجبيه نام سعيدبنعبدالله الحنفي آمده، كه سند آن ضعيف است». اما در نگاه ما اين زيارت اصلاً سندي ندارد تا نوبت به اين برسد كه درباره ضعف و قوت آن بحث شود. از طرف ديگر، در اين زيارت كه بر شهيدان كربلا سلام فرستاده است، بر عقبةبنسمعان نيز سلام فرستاده شده است و حال آنكه وي در كربلا شهيد نشد و عمرسعد وي را بخشيد و رها كرد؛ يا بر برخي از دشمنان اهلبيت? همانند جبلةبنعبدالله و سليمانبنعوف سلام فرستاده شده است؛ از اين قبيل سهو قلم يا زبان در اين زيارت زياد به چشم ميخورد كه براي بحث جاي ديگري را ميطلبد. تا اينجا مشخص شد كه اين زيارتي نيست كه بتوان بر آن تكيه كرد و اسامي شهيدان كربلا را به دست آورد؛ هرچند در اين زيارت تصريح شده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا».
دليل دوم اينكه با مراجعه به كتب تاريخي كهن و معتبر ميتوان به دست آورد: «جبلةبنعبدالله در عصر امام حسين? و امام سجاد? ميزيسته و بر خلاف آنچه ادعا كردهاند، وي نه تنها از ياران امام حسين? و شهداي كربلا نميباشد، بلكه بعد از حادثه كربلا، در قيام توابين به رهبري سليمانبنصرد، از طرف عبيدالله فرماندة لشكر بود. جبلةبنعبدالله كه فرماندهي ميمنه لشكر را بر عهده داشت، در جماديالاولي سال 65 هجري، به همراه حصينبننمير، شرحبيلبنذي الكلاع حميري، ادهمبنمحرز باهلي و ربيعةبنمخارق غنوي كه همه از دشمنان سرسخت اهلبيت? بودند، تحت فرماندهي ابنزياد، در منطقة «عينالوردة» با نيروهاي توابين مواجه شده، به نبرد با يكديگر پرداختند. گفتني است كه با اضافه كردن پسوند خثعمي به نام جبلةبنعبدالله نميتوان ميان جبلةبنعبدالله با جبلةبنعبدالله خثعمي تفاوت گذاشت و جبلةبنعبدالله خثعمي را در شمار شهيدان كربلا و دوستداران اهل بيت آورد، ولي جبلةبنعبدالله را از دشمنان سر سخت اهل بيت بيان كرد؛ زيرا مورخ بزرگي همچون طبري در ذيل حوادث سال 65 هجري، هنگام بيان داستان توابين و سرنوشت آنها، در يك جا نام جبله را با پسوند خثعمي ذكر كرده و در چند صفحة بعد، نام اين فرد را بدون پسوند بيان ميكند؛ ابناثير نيز در حوادث همين سال يك جا نام جبله را با پسوند خثعمي و دو صفحه بعد نامش را بدون پسوند ذكر ميكند. بنابراين، جبلةبنعبدالله با پسوند يا بدون پسوند خثعمي، در شمار دشمنان خاندان رسالت بوده است، نه جزو شهيدان كربلا. اين فرد چندين سال بعد از واقعه كربلا نيز زنده بود و با خدمت به دشمنان اهلبيت?، امرار معاش ميكرد. اما دربارة زيارت رجبيه بايد گفت رجالشناسان نميتوانند بر اين زيارت كه برخي از آن بزرگواران نيز بر ضعف سند آن تصريح كردهاند و در منبع اوليه نيز به هيچ امامي نسبت داده نشده، تكيه كنند و نام اين دشمن اهل بيت را در شمار شهيدان كربلا آورند. افزون بر اينكه، تاريخ تصريح دارد اين فرد در سال 65 هجري در شمار دشمنان اهل بيت خدمت ميكرد. از اين روي، آنچه برخي گفتهاند: «... سزاوار است كه وي [جبلةبنعبدالله] را در اعليمراتب وثاقت و جلالت شمرد»، غيرقابل قبول و توجيه ميباشد.
نتيجه
بر اساس آنچه بيان شد ميتوان گفت علم رجال، علمي تخصصي است و هر كه قصد گام نهادن در اين وادي را دارد، بايد افزون بر كسب مقدمات لازم براي اين علم، به منابع كهن و متعدد اوليه و نيز منابع معتبر و قوي، رجوع كند و با تتبع دقيق ترجمة افراد را بيان دارد. به نظر ميرسد در ترجمة افراد، تكيه بر منابع متأخر نه تنها كافي نيست، بلكه در برخي موارد مشكلساز هم ميشود. آنچه تا كنون بيان شد، دربارة شهيدان كربلا ميباشد، اما علم رجال به بررسي افراد از صحابه گرفته تا قرنها بعد از هجرت ميپردازد. اين اشكالات و خطاها در مورد صحابة نبي اكرم نيز ميباشد؛ همانگونه كه علامه عسكري?، كتابي به نام يكصد و پنجاه صحابه ساختگي نوشتهاند. دستكم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر هيمن منوال ميباشد و اين تتبعي وسيع و دقيق را ميطلبد. به هر حال، تاريخ در بيشتر مواقع آينة تمامنماي افراد ميباشد و در ترجمة افراد و علم رجال بسيار موثر و گرهگشا است. بنابراين، رجاليان قبل از شروع به كتاب تراجم، بايد به تاريخ نيز توجهي گسترده و عميق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزلة شهيد كربلا ضبط نگردد و نامش در برخي از زيارات منقوله نيايد و نيز در روضه حسيني نصب نگردد. سخن پايان آنكه واقعيت امر بسيار مشكل و فراتر از آن است كه ما فكر كرده و در طلب آنيم؛ با اندكي تأمل در آنچه بيان شد به دست ميآيد اين دسته از رجاليان محترم، به خاطر تكيه بر منابع ضعيف همچون زيارت رجبيه، و صرف استناد به برخي كتب رجالي متأخر و عدم رجوع به كتب تاريخ، اين مطالب را بيان داشتهاند.
منابع
ـ ابن جرير طبري، محمد، ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1939.
ـ ابن حجر، الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: عادل احمد، عليمحمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1426.
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بيتا.
ـ ابن عبد البر، الاستيعاب، تحقيق: عليمحمد البجاوي، بيروت، دار الجليل، 1412.
ـ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البداية و النهاية، تحقيق: سيدابراهيم الحويطي، مصر، دار اليقين للنشر و التوزيع، 1428.
ـ ابن كثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهاية، تحقيق: علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408،
ـ ابناثير جوزي، عزالدين، اللباب في تهذيب الانساب، بيروت، دار صادر، بي تا.
ـ ابناثير، عليبنابي الكرم، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر و دار بيروت، 1965.
ـ ابناثير، عمادالدين، م774، البدايه و النهاية، تحقيق: علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408.
ـ ابناحمد، حميد، الحدائق الوردية في مناقب ائمة الزيدية، دمشق، دار اُسامة، 1405ق.
ـ ابناعثم كوفي، احمد، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق.
ـ ابنحاتم، يوسف، الدرالنظيم، قم، موسسة النشر الاسلامي، بيتا.
ـ ابنشهر آشوب، محمدبنعلي، مناقب آل ابي طالب، تحقيق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف اشرف، المطبعة الحيدرية، 1376ق.
ـ ابنطاووس، عليبنموسي، الاقبال بالاعمال الحسنة، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1416ق.
ـ ابنمكي عاملي(شهيد اول)، محمد، المزار، تحقيق مدرسة امام مهدي?، قم، موسسة امام مهدي?، 1410.
ـ ابوالفرج اصفهاني، عليبنالحسين، مقاتل الطالبين، تحقيق سيداحمد صقر، مصر، القاهره، 1368ق.
ـ ابيمخنف، لوطبنيحيي، مقتل الحسين?، تحقيق حسين الغفاري، قم، بي جا.
ـ ابيمخنف، لوطبنيحيي، وقعة الطف، تحقيق محمدهادي يوسفي غروي، قم، موسسة نشر اسلامي، 1367.
ـ اسدي، فضيلبنزبير، تسمية من قتل مع الامام الحسين?، تراثنا، ج2، تحقيق سيدمحمدرضا حسيني، قم، موسسة آلالبيت? لاحياء التراث، 1406.
ـ اميرنجفي، عبدالحسين، الغدير، في الكتاب و السنة و الادب، بيروت، دارالكتاب العربي، 1977.
ـ بخاري، محمدبناسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
ـ پژوهشكده تحقيقات سپاه، شهداي كربلاي، بيجا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، بيتا.
ـ تستري، محمدتقي، قاموس الرجال، قم، موسسة نشر اسلامي، 1410ق.
ـ جواهري، محمد، المفيد من معجم رجال الحديث، قم، منشورات مكتبة المحلاتي، 1417.
ـ حائري، محمدمهدي، شجرة طوبي، نجف، مكتبة الحيدري، 1385 هجري.
ـ خوارزمي، موفقبناحمد، مقتل الحسين?، تحقيق محمد سماوي، بيجا، انوارالهدي، 1418.
ـ خويي، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، نجفالاشرف، مطبعة الآداب، 1974.
ـ ذهبي، محمدبناحمد، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنووط، بيروت، موسسة الرسالة، 1429.
ـ ذهني تهراني، سيدمحمدجواد، مقتل از مدينه تا مدينه، بيجا، كانون انتشارات پيام حق، سال بيتا.
ـ زركلي، خيرالدين، الاعلام: قاموس تراجم لاشهر الرجال والنساء من العرب والمستغربين والمستشرقين، بيروت، دار العلم للملايين، 1986.
ـ سجستاني الازدي، سليمانبنالاشعث، سنن ابيداود، تحقيق: محمدبنمحييالدين عبدالحميد، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
ـ سحاب، ابوالقاسم، زندگاني حضرت خامس آلعبا?، بيجا، كتابفروشي دانش، بيتا.
ـ شيخ مفيد، محمدبنمحمدبننعمان، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق موسسة آل البيت لاحياء التراث، بيجا، الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413.
ـ طبرسي، فضلبنالحسن، اعلام الوري باعلام الهدي، بي جا، دار الكتب الاسلامية، بيتا.
ـ طبري، محمدبنجرير، تاريخ الامم و الملوك، مصر، مطبعة الاستقامة بالقاهرة، 1939.
ـ طوسي، محمدبنحسن، رجال الطوسي، نجف الاشرف، الحيدرية، 1381 ق.
ـ عسكري، سيدمرتضي، يكصد و پنجاه صحابه ساختگي، ترجمه عطاءمحمد سردارنيا، بيجا، نشر كوكب، 1361.
ـ عسكري، مرتضي، معالم المدرستين، القاهرة، مكتبة مدبولي، 1414.
ـ مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، نجف اشرف، المطبعة المرتضوية، 1352.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيجا، المكتبة الاسلامية، 1398ق.
ـ مركز تحقيقات باقرالعلوم?، موسوعة كلمات الامام حسين?، قم، دار المعروف، 1416.
ـ مهتدي بحراني، عبدالعظيم، من أخلاق الامام الحسين?، قم، شريف الرضي، 1421.
ـ نمازي شاهرودي، علي، مستدركات علم رجال الحديث، قم، موسسةنشر اسلامي، 1426.