نقد مقاله «بررسی جریان حکمیت از منظری متفاوت»
Article data in English (انگلیسی)
،
این نوشتار میکوشد، برای روشن شدن مسئله و با تکیه بر منابع معتبر و کهن اهل سنت، نقاط قابل تأمل این مقاله را در شش محور، نقد کند.
1. کلی گویی و ادعای بی دلیل
نویسنده محترم مقاله، بسیاری از مورخان را به استناد به منابع و روایات ضعیف و غیر قابل اعتبار متهم کرده است: «بسیاری از نویسندگان و مورخان در مورد حقیقت این جریان [حکمیت] دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیر قابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر به تصویر کشیدهاند.
نویسنده بدون اینکه سند و مدرکی در این باره ارائه کند، صرفاً ادعا کرده
و روشن است این سخن، «کلی گویی و ادعایی بدون دلیل» است و مطلبی
را ثابت نمیکند. علاوه بر این، ایشان برای نگارش مقاله خود به سه کتاب معاصر استناد کرده است در حالی که برای چنین مباحثی، منابع قدیمی و کهن اعتبار دارد نه معاصر.
2. عدالت صحابه، مخالف قرآن و سنّت
گرچه در مقاله به «عدالت جمیع صحابه» تصریح نشده، ولی چتر این فرضیه بر تمامی مقاله سایه افکنده و عملکرد صحابه در جنگ صفین و جریان حکمیت، بر مبنای «عدالت جمیع صحابه» تحلیل و بررسی شده است. البته بطلان فرضیه «عدالت جمیع صحابه» و مخالفت آن با صریح قرآن و سنت صحیح نبوی، نزد اهل تحقیق کاملاً آشکار و روشن است، زیرا در آیات الهی و روایات نبوی? به صراحت از گروهی از صحابه انتقادهای شدید اللحن شده است و حتی متأسفانه از وجود منافق در صفوف صحابه، خبر میدهد که به این موارد اشاره میشود.
1ـ2. آیات قرآن
در دهها آیه از آیات قرآن کریم، از گروهی از صحابه با عناوینی، هم چون، منافقان پنهان و ناشناخته، منافقان شناخته شده، صاحبان شک و تردید و ایجاد کنندگان فتنه و درگیری، آزار دهندگان پیامبر?، تمرد کنندگان از دستورات پیامبر?، صحابه فاسق و مرتدان پس از رحلت پیامبر?، یاد شده و خداوند در این آیات، آنها را شدیداً توبیخ و نکوهش کرده است که به بعضی از آنها اشاره میشود.
1ـ1ـ2. صحابة منافقِ شناخته شده
در سال ششم هجری، زمانی که پیامبراکرم? در حال بازگشت از غزوه بنی مصطلق بودند، سوره منافقین بر آن حضرت نازل شد و صحابه منافق را به پیامبر? و مسلمانان شناساند:
إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَاللّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (منافقون: 1)؛ چون منافقون نزد تو آیند گویند: گواهی میدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی. و خدا[هم] میداند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی میدهد که مردم دو چهره، سخت دروغ گویند.
2ـ1ـ2. صحابة منافقِ ناشناخته
وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَّرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَی عَذَابٍ عَظِیمٍ؛(توبه: 101) و برخی از بادیه نشینانی که پیرامون شما هستند منافق اند و از ساکنان مدینه [نیز عدّهای] بر نفاق، خو گرفتهاند. تو آنان را نمیشناسی، ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دو بار عذاب میکنیم، سپس به عذابی بزرگ باز گردانیده میشوند.
3ـ1ـ2. اصحاب شک و تردید و فتنه
إِنَّمَا یسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیوْمِ الاْخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیبِهِمْ یتَرَدَّدُونَ % وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَکِنْ کَرِهَ اللّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ % لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ یبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ(توبه: 45ـ47)؛ تنها کسانی از تو اجازه میخواهند[به جهاد نروند] که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دل هایشان به شک افتاده و در شک خود سرگردانند. ٭ و اگر[به راستی] اراده بیرون رفتن داشتند، قطعاً برای آن ساز و برگی تدارک میدیدند، ولی خداوند، راه افتادن آنان را خوش نداشت، پس ایشان را منصرف گردانید و [به آنان] گفته شد: «با ماندگان بمانید». ٭ اگر با شما بیرون آمده بودند جز فساد برای شما نمیافزودند به سرعت، خود را میان شما میانداختند و در حق شما فتنه جویی میکردند. و در میان شما جاسوسانی دارند [که] به نفع آنان [ اقدام میکنند] و خدا به [حال] ستم کاران داناست.
4ـ1ـ2. صحابه آزار دهنده پیامبر?
وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکُمْ یؤْمِنُ بِاللّهِ وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(توبه: 61)؛ و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: او زود باور است بگو: گوش خوبی برای شماست، به خدا ایمان دارد و [سخن] مؤمنان را باور میکند، و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند رحمتی است. و کسانی که پیامبر خدا را آزار میرسانند، عذابی پردرد[در پیش] خواهند داشت.
تردیدی نیست که این آیه شریفه درباره گروهی از اصحاب منافق نازل شده است، البته در شأن نزول آن اختلاف است: برخی معتقدند این آیه در سال نهم هجری و درباره گروهی از انصار مانند جلاس بن سوید، شاس بن قیس، مخشی بن حمیر، رفاعة بن عبدالمنذر و یا نبتل بن حارث نازل شده است، اما برخی دیگر میگویند آیه یاد شده هنگام بازگشت پیامبر از غزوه تبوک و در باره اصحاب منافقی که از شرکت در جنگ سرباز زدند، نازل شده است.
5ـ1ـ2. صحابه متمرد از دستورات پیامبر اکرم?
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمْ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الاْخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الاْخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ % إِلاَّ تَنفِرُوا یعَذِّبْکُمْ عَذَابا أَلِیما وَیسْتَبْدِلْ قَوْما غَیرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیئا وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ(توبه: 38ـ39)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که چون به شما گفته شود: در راه خدا بسیج شوید کُندی به خرج میدهید؟ آیا به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کردهاید؟ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست. ٭ اگر بسیج نشوید [خدا] شما را به عذابی دردناک عذاب میکند و گروهی دیگر به جای شما میآورد، و به او زیانی نخواهید رسانید و خدا بر همه چیز تواناست.
6ـ1ـ2. صحابه فاسق
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْما بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ(حجرات: 6)؛ ای کسانی که ایمان آودهاید،اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به نادانی، گروهی را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کردهاید پشیمان شوید.
شأن نزول این آیه، ولیدبن عقبه است. ابن عبدالبر قرطبی مالکی در این باره میگوید:
و لا خلاف بین أهل العلم بتأویل القرآن فیما علمت، أنّ قوله عزوجل اِنْ جائکم فاسق بنبأ نَزَلت فی ولید بن عقبه؛ تا آنجای که میدانم، هیچ اختلافی بین مفسران درباره شأن نزول آیه مزبور وجود ندارد [ و جملگی بر این هستند که] آیه درباره ولیدبن عقبة، نازل شده است.
سخن ابن عبدالبر قرطبی مالکی کاملاً صحیح است و شأن نزول این آیه شریفه، به اتفاق فریقین، ولیدبن عقبه است.
در اوایل سال نهم هجری، ولیدبن عقبه که مأمور جمع آوری زکات از قبیله بنی مصطلق بود به طرف آنها رفت. هنگامی که اهل قبیله از آمدن نماینده رسول خدا? مطلع شدند با خوشحالی به استقبال او شتافتند، ولی به سبب خصومت قدیمی میان ولید و این قبیله، ولید تصور کرد که آنان به قصد کشتن او آمدهاند، از این رو خدمت پیامبر بازگشت و بدون دلیل ادعا کرد که آنها از پرداختن زکات، خودداری کردهاند و از روی همان کینه قدیمی، پیامبر? و مردم را علیه قبیله بنی مصطلق تحریک کرد که این آیه درباره وی نازل شد.
7ـ1ـ2. صحابه مرتد
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللّهَ شَیئا وَسَیجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابا مُؤَجَّلاً وَمَنْ یرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ یرِدْ ثَوَابَ الاْخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ(آل عمران: 144)؛و محمد جز فرستادهای که پیش از او[هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود بر میگردید؟ و هرکس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمیرساند، و به زودی خداوند سپاس گزاران را پاداش میدهد.
در سال سوم هجری در جنگ احد، زمانی که در حمله دوم مشرکان، مسلمانان غافل گیر و تلفات سنگینی را متحمل شدند و پیامبر نیز در این جریان زخمی شد، شایعة قتل پیامبر توسط گروهی از اصحاب منافق بین مسلمانان منتشر شد متأسفانه گروه زیادی از صحابه به جز امام علی? و تعدادی انگشت شمار، پیامبر? را تنها گذاشتند و بدتر از همه اینکه عدهای از صحابه، پیمان خود را با پیامبر شکسته و از ابوسفیان تقاضای امان نامه کردند.
این اتفاق تأسف بار، هم در زمان حیات پیامبر? توسط گروهی از صحابه اتفاق افتاد و بعد از رحلت آن حضرت نیز چنین شد.
2ـ2. روایات نبوی?
روایات صحیح نبوی بسیاری در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم با عنوان حدیث «حوض» از پیامبر اکرم? نقل شده است که در آن گروهی از اصحاب رسول الله? به شدت نکوهش شدهاند و از آنها با عنوان های بدعت گذار در دین، مرتد، رانده شدگان از حوض کوثر، وارد شوندگان به آتش جهنم یاد شده است:
1ـ2ـ2. ارتداد صحابه بعد از رحلت رسول الله?
بخاری و مسلم هر کدام با سلسله سند خود از ابن عباس چنین نقل میکنند:
گروهی از اصحاب من به سمت راست و گروهی از آنها به سمت چپ برده میشوند، پس میگویم: اصحابم؟ ندا میآید: از وقتی که از آنها جدا شدی، آنها به افکار و عقاید گذشته خود [جاهلیت] بازگشتند.
ابوهریره به نقل از پیامبر?، این صحابه را توصیف میکند: «آنها به عقاید و افکار گذشته خود بازگشتند».
2ـ2ـ2. بدعتهای صحابه بعد از رحلت پیامبر?
بخاری به سند خود از ابن عباس چنین نقل میکند:
اولین کسی که روز قیامت جامه بر تن او پوشانده میشود، ابراهیم? است، آن گاه مردانی از امتم فراخوانده میشوند و اصحاب شمال معرفی میشوند [و به سوی دوزخ سوق داده میشوند]، به خدا خطاب میکنم: پروردگارا اینها اصحاب من هستند، ندا میآید: تو نمیدانی بعد از تو چه بدعت هایی پدید آوردند.
در روایت دیگری این گونه آمده است:
فأقول: یا ربّ أصحابی! فیقال: إنّک لاتدری ما أحدثوا بعدک؛ به خدا میگویم: پروردگارا اینها اصحاب من هستند، خطاب میشود تو نمیدانی بعد از تو چه بدعتهایی پدید آوردند.
3ـ2ـ2. صحابه رانده شونده از حوض کوثر
بخاری از ابوهریره چنین نقل میکند:
پیامبر اکرم? فرمودند: من پیش از شما بر حوض [کوثر] وارد میشوم و خداوند مردانی از شما را به من مینمایاند، سپس از نزد من رانده میشوند. من میگویم: پروردگارا اصحابم؟ ندا میآید: تو نمیدانی اینان پس از تو چه بدعتها و فتنههایی پدید آوردند.
همو به نقل از انس بن مالک مینویسد: «پیامبر? فرمودند: گروهی از حوض [کوثر] بر من وارد میشوند، زمانی که آنها را شناختم، از نزد من رانده میشوند.»
مسلم نیز با سند خود از ابوهریره چنین نقل میکند:
پیامبر? فرمودند: همانا گروهی از اصحابم از حوض کوثر رانده میشوند همان گونه که شترِ سرگردان از آبشخور رانده میشود. میپرسم علت این امر چیست؟ خطاب میشود: تو نمیدانی اینان پس از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. پس میگویم: دور باد! دور باد!
4ـ2ـ2. صحابه وارد شونده به آتش جهنم
بخاری با سند خود از ابوهریره چنین نقل میکند:
پیامبر? فرمودند: بر سر حوض ایستادهام، در این هنگام گروهی حاضر میشوند که آنان را میشناسم. مردی [از مأموران خداوند که مراقب آنهاست] از میان من و آنان خارج میشود و به آنها میگوید: بیایید [برویم]. میپرسم: کجا؟ پاسخ میدهد: به خداسوگند به سوی آتش. میپرسم: گناه آنان چیست؟ پاسخ میدهد: آنان پس از تو به افکار و عقاید گذشته خود [جاهلیت] بازگشتند.
5ـ2ـ2. لعن و نفرین پیامبر? بر صحابه مرتد
بخاری با سند خود از ابوسعید خدری چنین نقل میکند:
خداوند در روز قیامت خطاب به پیامبر? میفرماید: تو [ای پیامبر?] نمیدانی بعد از تو چه بدعت هایی پدید آوردند. من [پیامبر?] نیز میگویم: دور باد، دور باشد کسی که اوضاع را پس از من دگرگون کرد.
6ـ2ـ2. تصریح پیامبر? بر نفاق گروهی از صحابه
مسلم با سلسله سند خود از حذیفة بن یمان چنین نقل میکند:
قال النبی?: فی أصحابی اثْنا عشر منافقاً، فیهم ثمانیةٌ لایدْخُلُون الجنة حتی یلِجَ الجملُ فی سَمِّ الخیاط... ؛ پیامبر اکرم? فرمودند: در میان اصحابم، دوازده نفر منافق وجود دارد که هشت نفر آنها وارد بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن عبور کند!
7ـ2ـ2. هراس سی تن از صحابه از محسوب شدن به عنوان منافق
بخاری از ابن ابی مُلَیکه نقل میکند: «من سی نفر از اصحاب پیامبر? را درک کردم که تمامی آنها میترسیدند از منافقین باشند.»
از مجموع این آیات و روایات صحیح نبوی، به دست میآید که دیدگاه «عدالت جمیع صحابه» که مبنای نویسنده محترم مقاله است، مبنایی سست است و نمیتوان از این رهگذر، جنایات معاویه، عمروبن عاص و کسانی که علیه امام زمان خود و خلیفه چهارم حضرت امام علی? طبق مبنای خودشان شورش کردهاند را توجیه کرد و به سادگی از کنار خون هزاران نفر گذشت. به هرحال، مسئول خون ریزی و کشتن هزاران نفر در جنگ صفین، معاویه و کسانی که علیه خلیفه چهارم، شوریدهاند، میباشند و از این حقیقت تلخ، گریزی نیست.
3. ولی دم عثمان؟
نویسنده در جای جای این مقاله، معاویه را ولی دم عثمان معرفی کرده است و با حالت جانب دارانه از معاویه و چشم پوشی از جنایات وی میگوید:
از آنجایی که مردم شام در خون خواهی خلیفه سوم با حضرت معاویه بیعت کرده بودند و در این مورد کوتاه نمیآمدند، با رسیدن خبر حرکت سپاه عراق به سوی شام، به تجهیز لشکری شصت هزار نفری پرداخته و از جانب شمال شرقی دمشق برای رویارویی به سوی صفین روانه شدند.
گمان میرود نویسنده محترم، حوزوی باشد و اطلاعات فقهی داشته باشد. ازنظر فقهی و دیدگاه چهار مذهب، شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی، ولی دم مقتول، وارثان و فرزندان و به اصطلاح فقهی، طبقه اول ارث هستند و اقامه دعوا و حق قصاص برای آنها ثابت است نه معاویه و امثال او. در منابع فقهی حنفی ها چنین آمده است: «کسی استحقاق قصاص دارد که طبق قانون الهی [از مقتول] ارث میبرد. بنابراین، زوج و زوجه نیز از یکدیگر ارث میبرند. حکم دیه نیز همانند قصاص است.»
حنبلیها، مالکیها و شافعیها نیز با عبارت های مختلف، ولی دم مقتول را فرزندان و طبقه اول ارث میدانند و با وجود آنها نوبت به سایر طبقات و دیگران نمیرسد. عثمان نیز فرزندان متعددی داشت به نام های عبدالله اکبر، عبدالله اصغر، عمرو، اَبان، خالد، عمر، سعید، ولید، امّ سعید، مغیره، عبدالملک، ام ابان ام عمرو و عایشه. بنابراین، وارثان حقیقی عثمان و اولیای دم او، چهارده فرزند وی هستند و با وجود اینان نوبت به دیگران، به ویژه معاویه نمیرسد، زیرا معاویه عمو زادهای بیش نبوده است. بنابراین در این زمینه هیچ حقی نداشت تا به بهانه خونخواهی عثمان، علیه خلیفه چهارم شورش کند و امت اسلامی را به بحران و چالش و خون ریزی بکشاند. ابوموسی اشعری به صراحت میگوید که معاویه، ولی دم عثمان نیست و بر این نکته تأکید و پافشاری کرده است. در ماه مبارک رمضان سال 37 در دومةالجندل، عمروبن عاص به ابوموسی اشعری چنین گفت:
ای ابوموسی چه چیزی مانع آن است که معاویه را ولی خون عثمانشناسی در حالی که موقعیت خاندان او را در میان قریش میدانی؟ اگر میترسی که مردم بگویند معاویه را که سابقهای در اسلام نداشته است ولیّ خونِ عثمان شمردهای، تو را بر این اختیار حجتی است، به این ترتیب که میگویی: من او را ولیّ خون عثمان، خلیفه مظلوم یافتم که به خون خواهی او برخاسته و صاحب سیاستی نیکو و تدبیری درست است و از همه مهم تر اینکه وی برادر ام حبیبه است که مادر مؤمنان و همسر پیامبر? است و خود در صحبت او بوده و یکی از اصحاب پیامبر? است.
عمروعاص سپس مسئله توان مندی و مال و منال و امکانات و چیره دستی را به ابوموسی اشعری پیشنهاد کرد و گفت: اگر او صاحب اختیار شود تو را چنان گرامی دارد و بنوازد که دیگری هرگز[مانند آن] با تو نکرده باشد.
آن گاه ابوموسی گفت: ای عمرو! از خدا بترس. اما اینکه از شرف معاویه سخن گفتی، به راستی او را در شرف چنین شایستگی نباشد، اگر معاویه را از این رهگذر شرفی باشد پس شایستهتر از او ابرهةبن صباح باشد چه او اهل دین و صاحب و فضل است.
گذشته از این اگر من بخواهم کار (خون خواهی عثمان) را به شریف ترین فرد قریش بسپارم بی گمان به علی بن ابی طالب میسپارم.
این گفت وگوی تاریخی که بین ابوموسی اشعری و عمروبن عاص پدید آمده است حقایق و نکات بسیار مهمی را روشن می سازد:
1. معرفی کردن معاویه به عنوان خون خواه عثمان، تلاشی بود که از جانب معاویه و به وسیله عمروبن عاص صورت پذیرفت در حالی که سایرین همه مخالف این کار بودند.
2. مخالفت صریح ابوموسی اشعری صحابی با خون خواهی عثمان از سوی معاویه، و عدم صلاحیت معاویه برای چنین امری به این دلیل که حاکم و خلیفه نبود.
3. ابوموسی اشعری، حضرت امیرالمؤمنین علی? را ولی دم عثمان و مستحق تصدی این امر میدانست، چون خلیفه چهارم و امام زمان و حاکم وقت بود.
4. تلاش بیوقفه عمروبن عاص برای خون خواهی عثمان، معرفی کردن معاویه (از جمله بیان فضیلت و جایگاه قبیلهای معاویه ، نسبت فامیلی او با پیامبر?) و تطمیع ابوموسی با زر و زیور، نشانه این است که، معاویه هیچ گونه صلاحیت شرعی، عرفی و سیاسی برای تصدی خون خواهی عثمان نداشت و این مسئله برای صحابه و مردم آن دوران نیز کاملاً روشن بود.
5. متأسفانه این نص تاریخی، اختلاف و دنیاطلبی گروهی از صحابه پیامبر? را برای قدرت، نشان میدهد.
4. معاویه؛ احیاگر سنت جاهلی
نویسنده مقاله در تحلیلی کاملاً شخصی و بدون مدرک از شورش معاویه علیه خلیفه چهارم امام علی? و با نگاه جانب دارانه از معاویه و اهل شام و توجیه جنایات آنها میگوید:
تمام خواسته ما [معاویه و اهل شام] این است که قاتلان شورشی را به ما تسلیم کنند، پس از آن ما با او [علی بن ابی طالب?] به عنوان امیر المؤمنین? و خلیفه مسلمین بیعت میکنیم و از او اطاعت مینماییم.
همان گونه که گفته شد، ولی دم عثمان، فرزندان وی هستند و حق قصاص یا بخشش قاتلان برای آنها ثابت است نه برای معاویه و سایر فرصت طلبان از طرف دیگر، طریقه اقامه دعوا نیز مشخص است؛ به این صورت که فرزندان عثمان به عنوان اولیای دم، میبایست همانند سایر مردم مدینه با خلیفه چهارم، حضرت امام علی? بیعت میکردند، سپس از طریق حاکم وقت و خلیفه چهارم، علیه قاتلان عثمان، اقامه دعوا میکردند و قاتلان را در دادگاه، محکوم کرده و به مجازات اعمال خود میرساندند، چنان که گزارش های تاریخی و فتاوای علمای چهارگانه اهل سنت، به این نکته تصریح دارند. در گزارش های تاریخی میبینیم در دوران قتل عثمان، اولیای دم عثمان چگونه از مسیر حق و صحیحِ دادخواهی خون عثمان منحرف شدند و با بیعت نکردن با خلیفه چهارم، حضرت امام علی? و پناه بردن به معاویه و شامیان که شریک قتل عثمان بودند، و از همه مهمتر، شوریدن و برپا کردن جنگ فتنه علیه خلیفه چهارم به بهانه خون خواهی عثمان، چه لطمهای را بر پیکره اسلام وارد ساختند و برای خون خواهی یک نفر، خون هزاران نفر را به ناحق بر زمین ریختند بدون اینکه پاسخ گوی اولیای دم آنها باشند!.
ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، مورخ بنام اهل سنت، سخنانی در تأیید مطالب یاد شده دارد. وی بعد از تشریح اوضاع سیاسی ـ اجتماعی مدینه در زمان قتل عثمان، درباره دیدگاه حضرت امام علی? به عنوان خلیفه چهارم درباره قاتلان عثمان و همچنین شورش معاویه چنین میگوید:
به حضرت علی? امید میدادند که معاویه و سایرین به اطاعت آن حضرت درخواهند آمد [و با آن حضرت، بیعت میکنند] و فرزندان عثمان [اولیای دم] نزد امام آمده و نزد ایشان اقامه دعوا میکنند [و شکایت خود را به امام علی? عرضه کنند] و عدهای را که در کشتن و محاصره کردن عثمان نقش داشتهاند، مشخص کنند، همان گونه که سیر و روند دادخواهی نزد امام و قاضی به این صورت است، در این شرایط است که [امام و قاضی] میتواند به حکم الهی عمل کند [و قاتل را مجازات کند]. در حالی که [زمان امام علی?] چنین نشد و معاویه و اهل شام سرکشی کردند و فرزندان عثمان به معاویه پناهنده شدند و از حضرت امام علی? جدا شدند و قصاص [قاتلان عثمان] را به گونه شرعی درخواست نکردند، بلکه با زور و غلبه آن را پس گیری کردند و معاویه آن را به صورت تعصّب جاهلی قرارداد و هیچ کدام از آنها [معاویه و فرزندان عثمان] خون خواهی عثمان را از راه صحیح دنبال نکردند.
ابن ابی الحدید در ادامه میگوید:
اگر خون خواهی عثمان طبق راه و رسم صحیح خود و از طریق [خلیفه چهارم] و حکومت وقت پی گیری میشد [چنین خون ریزی و جنگ افروزی پدید نمیآید]، در حالی که حضرت امام علی? به معاویه چنین فرمودند: ای معاویه اما خواسته تو درباره خون خواهی عثمان، اول باید در اطاعت وارد شوی [و با من به عنوان خلیفه چهارم بیعت کنی] و سایر شورشیان را به سوی من بخوانی، آن گاه طبق قرآن و سنت پیامبر? عمل خواهیم کرد.
وی در تأیید کلام حضرت امیر? سخن علمای معتزله را یادآور شده و میگوید:
علمای معتزله چنین گفتهاند: این کلام[سخن امام علی? به معاویه] عین حق و منتهای درستی است، زیرا [سیر دادخواهی این گونه است که] مردم باید [با بیعت با امام] در طاعت و پیروی از امام داخل شوند، اگر [امام] به حق حکم کند، امامت و پیشوایی او ادامه خواهد یافت و اگر به ناحق حکم کند، از امامت خلع میشود.
ابن ابی الحدید در جای دیگر با انتقاد شدید از فرزندان عثمان به عنوان اولیای دم در پناه بردن به معاویه و کمک به فتنه و آشوب توسط معاویه در امت اسلامی، سخن حضرت امیر? را به معاویه یادآور میشود:
ای معاویه [به ناحق] سنگ خون خواهی عثمان را به سینه میزنی؟! اول در جایی که مسلمانان داخل شدهاند، داخل شو [و با خلیفه چهارم بیعت کن] سپس متهمان را به من معرفی کن، آن گاه آنها را طبق کتاب خدا محاکمه میکنم.
وی در شرح این فراز از سخنان حضرت امام علی? میگوید:
دانشمندان معتزلی چنین گفتهاند: این کلام [سخن امام علی? به معاویه] کاملاً حق و درست است، زیرا اولیای دم اولاً میبایست با امام زمان خود بیعت میکردند و در اطاعت آن داخل میشدند، سپس اقامه دعوا نزد امام زمان و خلیفه وقت میبردند. اگر امام به حق داوری می کرد، امامتش پایدار میماند و اگر به حق داوری نمی کرد، خلافت و امامتش نقض می شد. [با این وصف] خونخواهان عثمان که عبارت اند از فرزندان وی، با امام علی? [که خلیفه وقت بود] بیعت نکردند و در اطاعت ایشان داخل نشدند. همچنین معاویه که پسر عموی عثمان بود، با امام علی? بیعت نکرد و از ایشان پیروی نکرد، [در این صورت] خونخواهی اولیای دم عثمان و طلب قصاص قاتلان عثمان، قبل از بیعت با امام علی? و اطاعت از ایشان، عین ظلم و ستم و دشمنی است... پس اگر اولیای دم از اطاعت و پیروی از امام و خلیفه، سرپیچی کنند، دیگر امام و خلیفه وقت، لازم نیست قاتلان را قصاص کند، زیرا قصاصی که حق اولیای دم بوده، به سبب سرکشی و نافرمانی اولیای دم علیه امام و خلیفه، ساقط میشود.
فتاوای فقهای اهلسنت نیز در اینباره همین است. آنها در کتابالقصاص بحث «باب القصاص بالسیف» قصاص را حق اولیای دوم مقتول و استیفای حق و قصاص را منوط به اذن امام و حاکم دانستهاند.
آنها با عبارت های مختلف چنین گفتهاند:
مطالبه قصاص جز در محضر سلطان جایز نیست.
کسی که حق قصاص نسبت به دیگر داشته باشد، بدون اذن امام نمی تواند
قصاص نماید.
قصاص هر چند مربوط به نفس باشد، جز در محضر سلطان یا نائبش مورد مطالبه قرار نمی گیرد.
نکته مهمی که باید به آن اشاره نمود این است که قصاص در جایی مطرح است که فردی مستقیماً در قتل شریک باشد و از محل قتل، متواری شده باشد، در حالی که درباره قاتلان عثمان چنین نبوده و تمامی افرادی که مستقیماً در قتل عثمان شرکت داشتند، همان روز، به قتل رسیدند. ابن ابی الحدید در این باره میگوید:
قصاص بر کسی جاری میشود که مستقیماً در قتل و کشتن نقش داشته باشد، در حالی که کسانی که در قتل عثمان، مستقیماً نقش آفرین بودند در همان روز در منزل عثمان کشته شدند، و کسانی را که معاویه [به بهانه] خونخواهی عثمان، تحت تعقیب قرار داده بود، هیچ نقشی در قتل عثمان نداشتند و اکثراً جزء توده مردم ناراضی، محاصره کنندگان و فحش دهندگان به عثمان بودند. بنابراین از دیدگاه شرع، این گروه [که مستقیماًدر قتل عثمان نقشی نداشتند] قصاص نمیشوند[پس موضوع قصاص منتفی است و مطالبه قصاص قاتلان، ترفندی سیاسی بوده است]. بنابراین هیچ گونه حق قصاصی برای اولیای دم عثمان باقی نخواهد ماند.
با توجه به نصوص تاریخی و فتاوای علمای مذاهب اهل سنت چنین به دست میآید:
1. فرزندان عثمای اولیای خون عثمان هستند نه معاویه؛
2. اولیای خون عثمان برای قصاص میبایست همانند سایر مردم مدینه، مصر و... با خلیفه چهارم حضرت امام علی? بیعت میکردند و بعد از آن، اقامه دعوا و قصاص برای قاتلان عثمان را طلب میکردند، چنان که فتوای فقهای اهل سنت همین گونه است، اما آنان بر خلاف رویه مسلمانان حرکت کردند.
3. فرزندان عثمان با بیعت نکردن با خلیفه چهارم و پیوستن به معاویه و شامیان، در زنده کردن سنتهای جاهلی تلاش کردند و به جای اینکه خونخواهی عثمان را از راه شرعی پی گیری کنند، مانند دوران جاهلیت با شمشیر و زور، امت اسلامی را به فتنه و آشوب کشاندند و خون هزاران بی گناه را بر زمین ریختند.
4. فرزندان عثمان به عنوان اولیای دم، با بیعت نکردن با خلیفه چهارم و سرکشی علیه ایشان، حق قصاص را از خود ساقط کردند.
5. با کشته شدن مباشران در قتل عثمان، عملاً موضوع قصاص منتفی شده بود، از این رو میتوان گفت معاویه و اهل شام، با خونخواهی عثمان در پی اهداف دیگری بودند که مهمترین آن قدرتطلبی معاویه و براندازی حکومت خلیفه چهارم حضرت امام علی? بود.
5. فریبکاری عمروبن عاص و فریب خوری ابوموسی اشعری
نویسنده مقاله، در صدر مقاله خود با انتقاد از «بسیاری از نویسندگان و مورخان»، مدعی است «ضعف رأی و فریب خوردن ابوموسی اشعری و زیرکی و فریبکاری عمروبن عاص» امری غیر واقعی و بی اساس است و این مسئله را بدون ارائه هیچ گونه دلیل و مدرکی «ساخته و پرداخته مخالفان و دشمنان صحابه» دانسته است.
وی در مقاله خود چنین مینویسد:
بسیاری از نویسندگان و مورخان درمورد حقیقت این جریان [حکمیت] دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر? به ویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمروبن عاص به تصویر کشیدهاند؛ حضرت ابوموسی اشعری را به ضعف رأی و فریب خوردن و حضرت عمروبن عاص را به زیرکی و فریب کاری متهم ساختهاند. در صورتی که این قبیل روایات، ساختگی بوده و توسط مخالفان و دشمنان صحابه وضع شدهاند، و بعضی از نویسندگان بدون ارزیابی دقیق و سنجش علمی، آنها را پذیرفتهاند. این دو صحابی بزرگوار از این اتهامات پاک و مبرا بودهاند... .
حال آنکه ضعف رأی و فریب خوردن ابوموسی و نیرنگ بازی عمروبن عاص، مسئله ای است که در منابعکهن تاریخی اهل سنّت از آن یاد شده و صحابه بزرگ بر ساده لوح بودن ابوموسی و مکّاربودن عمروبن عاص تصریح کردهاند که به مواردی از آن اشاره نمائید.
1ـ5. سخن ابن عباس
زمانی که ابوموسی با تعارف های ظاهری عمروبن عاص، میخواست شروع به صحبت کردن کند، ابن عباس نزد ابوموسی آمد و به او گفت:
وای بر تو، من یقین دارم که او [عمروبنعاص] قصد فریب تو را دارد، اگر تو و عمروبن عاص بر امر واحدی توافق کردهاید بگذار او پیش از تو سخن بگوید. آنگاه تو سخن بگوی، زیرا عمروبن عاص مرد حیلهگری است و من اطمینان ندارم که او به آنچه با تو [در خلوت] توافق کرده است، پای بند باشد و میدانم چون تو در میان مردم به پاخیزی [و اول] سخن گویی با تو مخالفت خواهد کرد.
ابن عباس بعد از فریب خوردن ابوموسی از عمروبن عاص، ابوموسی را به شدت نکوهش کرد و گفت: «خدا ابوموسی را روسیاه کند، من [پیشاپیش] او را بر حذر داشتم و به رأی خردمندانه رهنمون شدم، ولی او فکر نکرده و نسنجیده عمل کرد.»
2ـ5. اعتراف ابوموسی به ساده لوحی خود و مکار بودن عمروبن عاص
ابوموسی اشعری پس از نیرنگ خوردن خود از عمروبن عاص با حالت پشیمانی میگوید: «ابن عباس مرا از نیرنگ آن تبهکار بر حذر داشته بود، ولی من به عمروبن عاص اطمینان کردم و گمان میکردم وی چیزی غیر از خیرخواهی امت را نمیخواهد.»
3ـ5. سخن احنف بن قیس
وی در مقاطع گوناگون، عدم صلاحیت ابوموسی اشعری برای حکمیت و ساده لوحی وی را یادآور شده بود:
من [ابوموسی اشعری] را آزموده و شیرش را دوشیدهام و عصاره عقل و خردش را کشیدهام و او را کُند ذهن و بسیار ساده یافتهام وی صلاحیت چنین کاری [حکمیت] را ندارد.
در نقل دیگری از احنف بن قیس چنین آمده است:
عبدالله بن قیس[ابوموسی] مردی است که من عصاره عقل و فهم او را سنجیدهام و او را بسیار ساده لوح و کُند ذهن یافتهام، او از یمن است و قومش با معاویه هستند.
همچنین احنف بن قیس آخرین کسی است که ابوموسی اشعری را به سمت دومة الجندل بدرقه کرد. وی که میدانست عمروبن عاص، شخص مکار و نیرنگ باز است، ابوموسی را نصیحت کرد و او را از دامها و فریبهای عمروبن عاص آگاه ساخت:
زمانی که با عمروبن عاص روبه رو شدی، آغاز به سلام مکن، هر چند ابتدای به سلام، سنت است، ولی او شایسته این سنت نیست. به او دست نده، زیرا دست تو دست امانت است. مبادا بگذاری او تو را بر بالا دست مسند بنشاند، همانا این حیله و نیرنگی است [که میخواهد تو را غافل و فریفته کند]. او را به تنهایی ملاقات نکن و بپرهیز از اینکه در خانهای سخن گوید که به نیرنگ، مردان و گواهانی در زوایای آن خانه پنهان کرده باشد[که سخنان تو را بشنوند و به زیانت گواهی دهند].
4ـ5. ناسزا گویی ابوموسی و عمروبن عاص به یکدیگر
نصربن مزاحم میگوید: بعد از جریان حکمیت و نیرنگ عمروبن عاص، ابوموسی اشعری و عمروبن عاص، همدیگر را با فحش و ناسزا بدرقه کردند؛ ابوموسی عمروبن عاص را به «سگ»، و عمروبن عاص، ابوموسی را به «الاغ» تشبیه کرد.
5ـ5. اعتراف عمروبن عاص به حیلهگری
عمروبن عاص بعد از فریب دادن ابوموسی، چنین سرود:
خَدَعْتُ اَبا موسی خدیعة شیظم
یخادع سَقْباً فی فلاة من الارض
فقلت له إنّا کرهنا کدیهما
فَنْخلَعْهما قبل التلا تل و الدّحْض
به ابوموسی نیرنگی بزرگ زدم [و کلاه گشادی بر سرش گذاشتم] چنان که بچه شتری نادان در زمین برآمده فریب داده شود.
به او گفتم: ما هیچ یک از آن دو پیشوا [علی و معاویه] را خوش نداریم پس پیش از آن که دشواری ها بیشتر شود هر دو را خلع میکنیمِ.
6ـ5. لعن ابوموسی و عمروبن عاص در کلام حضرت امیر?
حضرت امام علی? نیز بعد از جریان ناموفق حکمیت، معاویه و عمروبن عاص و ابوموسی اشعری را لعن و نفرین میکرد: «و چون علی[?] نماز صبح و مغرب را می خواند و نمازش تمام می شد، می گفت بارالها، معاویه و عمور و ابو موسی و... را لعنت کن».
7ـ5. گزارش مورخان
مورخان در کتابهای تاریخی خویش، ساده لوحی ابوموسی اشعری و مکار بودن عمروبن عاص را نیز گزارش کرده اند، چنان که در گزارشی آمده است:
[در سال 37 ق] هنگامی که عمرو و ابوموسی در دومة الجَندل یکدیگر را ملاقات کردند، عمرو میکوشید عبدالله بن قیس[ابوموسی] را در سخن گفتن مقدم دارد و میگفت: تو پیش از من با پیامبر? همراه بودی و از من بزرگ تر، پس اول تو صحبت کن و من بعد از تو سخن میگویم. عمروبن عاص، ابوموسی را در هر چیزی مقدم میداشت و آرام آرام او را به این کار عادت میداد و بدین ترتیب ابوموسی را فریب داد و در خلع [امام] علی نیز ابوموسی پیش قدم شد.
نصر بن مزاحم در مقاطع گوناگون به ساده لوحی و فریب خوردن ابوموسی تصریح دارد:
«و کان فی ابوموسی غفلة ابوموسی مردی ساده انگار بود». «و کان ابو موسی رجلاً مغّفلاً ابو موسی مرد کودن و ساده لوح بود».
با توجه به گزارشهای تاریخی یاد شده و تصریح بزرگان صحابه بر
ساده لوحی و فریب خوردن ابوموسی اشعری و حقه بازی و نیرنگ بازی عمروبن عاص، و از همه بدتر، فحاشی ابوموسی و عمروبن عاص، سخن نویسنده
مقاله مزبور، نه تنها ادعایی بیدلیل است، بلکه دلایل تاریخی ادعای وی را
کاملاً نقض میکند و در واقع، صحابه پیامبر را به دروغ گویی و نشر سخنان بیاساس متهم میکند.
6. تحمیل ابوموسی اشعری به عنوان حَکَم و داور
نویسنده مقاله بدون ارائه هیچ گونه دلیل تاریخی، مدعی شده است که: «انتخاب حضرت ابوموسی اشعری بر خلاف در بسیاری از کتب تاریخ شایع است بنا به تحمیل خوارج بر حضرت علی? نبوده است». این در حالی است که گزارش های تاریخی بسیاری در تحمیلی بودن ابوموسی اشعری از جانب خوارج و نارضایتی شدید حضرت علی? از حکم بودن ابوموسی اشعری وجود دارد.
در گزارش مورخان چنین آمده است: در سال 37 ق و ابتدای جریان حکمیت، اشعث بن قیس به همراه عدهای دیگر نزد امیر المؤمنین علی? آمدند و با لحن تند و تحمیل به امام چنین گفتند:
اشعث و قاریانی که بعداً جزء خوارج شدند، گفتند: ما ابوموسی اشعری را برگزیدهایم. [امام] علی? به آنها فرمود: من به داوری ابوموسی راضی نیستم و صلاح نمیدانم که او را به این امر مهم بگمارم. اشعث و زیدبن حصین و مشعر به همراه گروهی از قاریان گفتند: ما جز به داوری ابوموسی رضایت نمیدهیم، زیرا او ما را از این فتنهها آگاه ساخته بود. [امام] علی? فرمود: ابوموسی مورد رضایت من نیست او از من جدا شد و مردم را از یاری و همراهی من باز داشت و سپس فرار کرد و بعد از چند ماه به او امان دادم. اما ابن عباس را برای این کار شایسته میدانم.
زمانی که احنف بن قیس از انتخاب ابوموسی اشعری، به امام علی? اعتراض میکند، امام در پاسخ میفرماید:
اینان [خوارج] عبدالله بن قیس [ابوموسی اشعری] را علم کرده و نزد من آوردند [و مرا به انتخاب او مجبور کردند] و گفتند: ابوموسی را بفرست که ما به او رضایت دادهایم و خداوند خود، امر خویش را پیش خواهد برد.
این دو گزارش به صراحت، نارضایتی امام علی? را از ابوموسی اشعری به عنوان حکم و تحمیل وی را از جانب خوارج بر آن حضرت نشان میدهد. از این رو، حضرت پس از جریان حکمیت و فریب خوردن ابوموسی، بعد از نماز صبح و مغرب، معاویه، عمروبن عاص و ابوموسی اشعری را لعن و نفرین میکرد.
با این حال جای تعجب و شگفتی است که نویسنده محترم مقاله، این حقایق را نادیده گرفته و فقط بر اساس ادعا و گمانه زنی، انتخاب ابوموسی اشعری را غیر تحمیلی دانسته است.
نتیجه
حکمیت جریان تلخی بود که برای پوشاندن جنایات و طغیان و شورش معاویه و همدستانش علیه خلیفه وقت، حضرت امام علی? به وقوع پیوست و بر آن حضرت تحمیل شد، چنانکه داور و حکم بودن ابوموسی اشعری و معاهده و مفاد آن نیز بر امام تحمیل شد و در نهایت نیز به جای حل و فصل فتنه معاویه و مشخص کردن مقصر این همه خون ریزی و جنایت، با نیرنگ و فتنه عمروبن عاص، معاویه شورشی، تبرئه و بلکه به عنوان خلیفه معرفی شد و با ساده لوحی ابوموسی اشعری، امام علی? از خلافت خلع شد. اما جای این سؤال هنوز باقی است که چرا خلیفه اول که از پشتوانه رأی مردمی کم برخوردار بود، برای تثبیت خلافت خود حق داشت با مخالفان خود و صحابه متحصن در منزل حضرت زهرا? که منجر به شهادت حضرت زهرا? شد، برخورد شدید و آنان را سرکوب کند یا اینکه اصحاب اهل ردّه را تار و مار کند، ولی حضرت علی? که خلیفه چهارم بود و از بیشترین رأی و مقبولیت عمومی جامعه اسلامی برخوردار بود، حق نداشت برای دفاع از رأی مردم و تثبیت خلافت و امنیت جامعه اسلامی با معاویه و سایر سرکشان به مقابله برخیزد؟!
- ابنابي حاتم رازي شافعي، عبدالرحمنبن محمد ادريس، تفسير القرآن العظيم مسنداً عن رسولالله و الصحابة و التابعين، تحقيق اسعد محمد طيب، بيروت، مكتبة العصرية، چ سوم، 1424 ق.
- ـ ابن اثير جزري شافعي، عزالدّين ابوالحسن عليبن ابي المكرم، الكامل في التاريخ، تحقيق علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408 ق.
- ـ طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، دارالكتب العلمية، چ دوم، 1408 ق.
- ـ طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، تعليق محمود شاكر، تصحيح علي عاشور، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1421 ق.
- ـ ابن جوزي حنبلي، جمال الدين ابو الفرج عبدالرحمان ابن علي، المنتظم في تواريخ الملوك و الامم، تحقيق سهيل زكّار، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
- ـ ابن قتيبه دينوري، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، قم، منشورات شريف رضي، 1415 ق.
- ـ ابن كثير دمشقي شافعي، ابوالفداء اسماعيل بن كثير، تفسير القرآن العظيم، تصحيح رياض عبدالله عبدالهادي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1422 ق.
- ـ ابوالسعود حنفي، محمد بن محمد غمادي، إرشاد العقل السليم الي مزايا الكتاب الكريم (تفسير ابي السعود)، بيروت، دارإحياء التراث العربي، چ چهارم، 1414 ق.
- ـ آلوسي شافعي، شهاب الدين محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، تحقيق: محمد احمد الأمَد و عمر عبدالسلام السلامي، بيروت، دارإحياء التراث العربي، 1420 ق.
- ـ بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تحقيق جمعي از علماء، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1419ق.
- ـ بخاري، محمد بن اسماعيل، الجامع الصحيح، تحقيق شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دارالفكر، 1414 ق.
- ـ بغوي شافعي، ابو محمد حسين بن مسعود بن محمد بن فرّاء، التهذيب في فقه الامام الشافعي، تحقيق شيخ عادل احمد عبدالموجود و شيخ علي محمد معوّض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق.
- ـ بغوي شافعي، ابومحمد حسين بن مسعود، معالم التنزيل في التفسير و التأويل، بيروت، دارالفكر، 1422 ق.
- ـ بَلاذُري، احمد بن يحيي بن جابر، كتاب جُمَل مِنْ أنساب الأشراف، تحقيق رياض زركلي، بيروت، دارالفكر، 1417 ق.
- ـ بيضاوي شافعي، ناصر الدين ابوسعيد عبدالله بن عمر بن محمد شيرازي، أنوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، بيروت، دارالكتب العلمية، بيروت، چ سوم، 1427ق.
- ـ ثعلبي شافعي، ابواسحاق احمد، الكشف و البيان (تفسير ثعلبي)، تحقيق ابومحمد بن عاشور، بيروت، دارإحياء التراث العربي، 1422ق.
- ـ حجاوي مقْدسي حنبلي، ابوالنجا شرف الدين موسي، الإقناع في فقه الامام احمد بن حنبل، تحقيق عبداللطيف محمد موسوي سبكي، بيروت، دارالمعرفة، بيتا.
- ـ حُويزي، شيخ عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تصحيح و تعليق سيدهاشم رسولي محلاتي، دارالتفسير، قم، 1424ق.
- ـ زمخشري حنفي، ابوالقاسم جار الله محمود بن عمر بن محمد، تفسير الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل، تصحيح: محمد عبدالسلام شاهين، دارالكتب العلمية، بيروت، چ سوم، 1424 ق.
- ـ سمرقندي حنفي، ابوالليث نصر بن محمد بن احمد، بحر العلوم في التفسير معروف به تفسيرسمرقندي، تحقيق: محبّالدين ابوسعيد عمربن غرامهعمروي، بيروت، دارالفكر، چ دوم،1424ق.
- ـ سيوطي شافعي، جلال الدين، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، تصحيح شيه نجْدت نجيب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1421 ق.
- ـ شافعي، ابوعبدالله محمد بن ادريس، الأم، بيروت، دارالفكر، 1422 ق.
- ـ شبر، سيدعبدالله، الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، كويت، مكتبة الألفين، 1407 ق.
- ـ شيخ نظام، الفتاوي الهندية في مذهب الإمام أعظم أبي حنيفة النعمان، بيروت، دارالفكر، چ دوم، 1411ق.
- ـ شيرازي شافعي، ابواسحاق ابراهيم بن علي بن يوسف، المهذب في فقه الامام الشافعي، تحقيق: شيخ زكريا عميرات، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416 ق.
- ـ طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح و تعليق: سيدهاشم رسولي محلاتي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1379 ق.
- ـ صنعاني، عبدالرزاق، تفسير عبدالرزاق، تحقيق: دكتر محمود محمد عبده، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419 ق.
- ـ فخر رازي شافعي، التفسير الكبير و مفاتيح الغيب معروف به تفسير الفخر الرازي، بيروت، دارالفكر، 1423ق.
- ـ فيروزآبادي، ابوطاهر محمدبن يعقوب، تنوير المقباس مِنْ تفسير ابنعباس، دارالفكر، بيروت، بيتا.
- ـ فيض كاشاني، مولي محمدمحسن، تفسير الصافي، تهران، مكتبة الصدر، 1379ق.
- ـ فيض كاشاني، مولي محمدمحسن، أصفي في تفسير القرآن، تصحيح مهدي انصاري قمي، قم، لوح محفوظ، 1423ق.
- ـ قرطبي مالكي، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، تصحيح شيخ هشام سمير بخاري، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1422 ق.
- ـ قرطبي مالكي، محمد بن رشد، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، بيروت، دارالمعرفة، چ ششم، 1402ق.
- ـ قفال، سيفالدين ابوبكر محمدبن احمد، حلية العلماء في معرفة مذاهب الفقهاء، تحقيق دكتر ياسين احمد ابراهيم درادكه، بيروت، مكتبةالرسالة الحديثة، 1988 م.
- ـ كاشاني حنفي، علاءالدين ابوبكر بن مسعود، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، تحقيق: محمد عدنانبن ياسين درويش، بيروت، دارإحياء التراث العربي، چ دوم، 1419ق.
- ـ ماوردي، ابوحسن علي بن محمد بن حبيب، الحاوي الكبير، تحقيق دكتر محمود مطرجي، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
- ـ مسعودي شافعي، ابوالحسن علي بن حسين بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق مفيد محمد قميحه، بيروت، دارالكتب العلميه، بيتا.
- ـ مسكويه، ابو علي، احمد بن محمد بن يعقوب، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تحقيق سيدكسروي حسن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1424 ق.
- ـ مسلم بن حجاج، الجامع الصحيح، بيروت، دارالارقم، 1419ق.
- ـ معتزلي شافعي، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دمشق، دار إحياء الكتب العربية، چ دوم، 1385 ق.
- ـ مقاتل بن سليمان، ابوالحسن ازْدي، تفسير مقاتل بن سليمان، تحقيق احمد فريد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1424ق.
- ـ نصر بن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، مؤسسةالعربية الحديثة، 1382 ق.
- ـ يافعي شافعي، ابومحمد عبد الله بن اسعد بن علي بن سليمان، مرآةالجنان و عبرةاليقظان في معرفة ما يعتبر من حوادث الزمان، تحقيق خليل منصور، بيروت، دارالكتب العلميه،1417ق.
- ـ يوسفي غروي، محمد هادي، موسوعة التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417ق.
- ـ واحدي، علي بن احمد، اسباب النزول، تحقيق كمال بسيوني زغلول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ق.