تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال ششم، شماره سوم، پیاپی 23، پاییز 1388، صفحات 123-

    نقد و بررسی گزارش‌های وارده درباره کنیه‌‌ ابوتراب

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    ابوتراب یکی از کنیه های افتخارآمیز امیرمؤمنان علی علیه السلام است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غزوه ذات العشیره آن حضرت را با این کنیه خطاب، کرد. به جز این غزوه، در مواقع دیگری نیز امیرمؤمنان علیه السلام به این کنیه مورد خطاب پیامبر قرار گرفت، علاقه علی علیه السلام به این کینه، از مدح آمیز بودن آن حکایت دارد. با وجود این، برخی گزارش ها حاکی از آن است که رسول خداصلی الله علیه وآله این کنیه را به قصد اهانت به حضرت علی علیه السلام به کار برده و مورد خطاب قرار داده است. نوشتار حاضر در صدد نقد وبررسی این گزارش ها از طریق متن و سند است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     سال ششم، شماره سوم، پاییز 1388، 123 ـ 152

    نقد و بررسی گزارش های وارده درباره کنیه ابوتراب

    مهدی پیشوایی* / مجید رباط جزی**

    چکیده

    ابوتراب یکی از کنیه های افتخارآمیز امیرمؤمنان علی علیه السلام است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در غزوه ذات العشیره آن حضرت را با این کنیه خطاب، کرد. به جز این غزوه، در مواقع دیگری نیز امیرمؤمنان علیه السلام به این کنیه مورد خطاب پیامبر قرار گرفت، علاقه علی علیه السلام به این کینه، از مدح آمیز بودن آن حکایت دارد. با وجود این، برخی گزارش ها حاکی از آن است که رسول خداصلی الله علیه وآله این کنیه را به قصد اهانت به حضرت علی علیه السلام به کار برده و مورد خطاب قرار داده است. نوشتار حاضر در صدد نقد وبررسی این گزارش ها از طریق متن و سند است.

    کلید واژه ها: ابوتراب، رسول خدا صلی الله علیه وآله، حضرت علی علیه السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها، ذات العشیره و جعل حدیث.

    مقدمه

    دشمنی ها و غرض ورزی هایی که در ادوار مختلف نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام صورت گرفته، موجب پدید آمدن برخی از گزارش های خلاف واقع شده است. از جمله اینها، گزارش های مربوط به کاربرد کنیه ابوتراب توسط رسول خدا صلی الله علیه وآله برای امیرمؤمنان علیه السلام است. برخی از این گزارش ها، اطلاق این کنیه را مربوط به غزوه ذات العشیره دانسته و برخی دیگر آن را مربوط به هنگامی دانسته اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله، امیرمؤمنان علیه السلام را در مسجد در حالی که روی خاک خوابیده بود، از خواب بیدار کرد و با کنیه ابوتراب خطاب کرد.

    برخی از گزارش ها اطلاق کنیه را مربوط به زمانی دانسته اند که بین حضرت علی علیه السلام و همسرش اختلافی پیش آمد و بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه وآله حضرت را در مسجد با این کنیه خطاب کرد، و برخی دیگر از گزارش ها، این مسئله را مربوط به زمانی دانسته اند که پیامبر صلی الله علیه وآله بین مهاجران و انصار، عقد اخوت برقرار کرد و برای حضرت علی علیه السلام کسی را به عنوان برادر معین نکرد، و آن حضرت از عمل پیامبر صلی الله علیه وآله خشمگین شد و از او کناره گیری کرد و در میان شن ها و خاک ها خوابید. پیامبر صلی الله علیه وآله که این صحنه را مشاهده کرد، چاره ای جز انتخاب حضرت علی علیه السلام به عنوان برادر خود نداشت، از این رو هنگام خطاب کردن حضرت علی علیه السلام به ابوتراب، او را به عنوان برادر خود معرفی کرد. همچنین در برخی گزارش ها اطلاق این کنیه مربوط به زمانی دانسته شده که حضرت علی علیه السلام بر سر و صورت خود خاک می ریخت و رسول خدا صلی الله علیه وآله آن حضرت را با چنین کنیه ای خطاب کرد.

    برای بازکاوی روایات یاد شده و دست یابی به گزارش صحیح باید به چند نکته مهم، توجه کرد:

    الف. وجود مقام عصمت برای حضرت علی علیه السلام و حضرت زهراسلام الله علیها؛

    ب. اصول حاکم بر روابط اجتماعی افراد سلیم العقل که در اصول فقه از آن با عنوان «سیره عقلا» تعبیر می شود؛

    ج. دشمنی ها و کینه ورزی های صورت گرفته نسبت به امیرمؤمنان علی علیه السلام که منشأ جعل احادیث فراوانی بر ضد آن حضرت شده است؛

    د. توجه به تعارض موجود بین گزارش ها و ضعف سند آنها.

    معنای کنیه ابوتراب

    تراب به معنای خاک285 و نیز خود زمین286 آمده است. در کتاب التحقیق فی مفردات القران الکریم در مورد ماده «ترب» که اصل کلمه «تراب» می باشد، چنین آمده است:

    این واژه در اصل به معنای مسکنت و خضوع کامل است و از آنجا که خاک، زیر پاها قرار می گیرد و این با خضوع و افتادگی تناسب دارد به آن تراب گفته شده است. و أتراب (جمع تَرِبَ) به کسی گفته می شود که انقیاد و اطاعت محض دارد. از این رو در قرآن کریم برای حورالعین چنین وصفی به کار رفته است؛ زیرا حورالعین نسبت به همسرش اطاعت و انقیاد محض دارد:

    و عندهم قاصرات الطرف اتراب؛ همسرانی از حوران هم سال که جز به شوهر خویش نظر ندارند، گرداگرد آنهاست. (ص: 52)؛287

    اما کنیه «ابوتراب» در مفهوم لغوی به معنای پدر خاک یا پدر زمین است. این کنیه، را اولین بار، پیامبر صلی الله علیه وآله برای امیرمؤمنان علیه السلام به کاربرد. اما علت نام گذاری حضرت به این کنیه می تواند موارد ذیل باشد:

    الف. در یک روایت، رسول خدا صلی الله علیه وآله خود و حضرت علی علیه السلام را به منزله والدین امت اسلام معرفی فرموده است.288 این بدان معنا است که این دو وجود مقدس، منشأ پیدایش و بقای اسلام و امت اسلامی هستند. کنیه ابوتراب نیز می تواند بدین معنا باشد که امیرمؤمنان علیه السلام به منزله پدر انسانی است که منشأ او از خاک است.

    ب. چنان که گذشت، یکی از معانی تراب، تواضع و فروتنی است، پس ابوتراب، یعنی کسی که صاحب چنین خصلتی است، زیرا گاهی عرب ها اب را در معنای دارا و واجد چیزی بودن به کار می برند.

    ج. تراب در این کنیه می تواند به معنای زمین(کره خاکی) باشد. بنابر این، ابوتراب، یعنی کسی که صاحب زمین وحجت خداوند در آن است. این معنا در کلام شیخ صدوق چنین آمده است:

    چون علی علیه السلام صاحب زمین و حجت خداوند بر اهلش می باشد و به واسطه ایشان زمین باقی می ماند و به خاطر ایشان زمین آرام می گیرد و پیامبر صلی الله علیه وآله فرموده اند: روزی که قیامت برپا شود و کافر ببیند چقدر اجر و ثواب و کرامت برای شیعیان علی علیه السلام آماده کرده است می گوید، ای کاش من خاک بودم، یعنی از شیعیان علی بودم و همین قسمت اشاره به کلام خداوند متعال است که می فرماید: «وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً».289

    به هر حال، هر یک از این معانی که مراد باشد، این کنیه دلیل بر مدح حضرت بوده است. و همین امر موجب آن شده که آن حضرت به این کنیه علاقه مند باشد.

    کنیه ابوتراب در روایات فریقین

    گزارش های مربوط به کنیه ابوتراب در منابع اهل سنت، به گونه های مختلفی نقل شده است. بیشتر این گزارش ها اشاره دارد که امام علی علیه السلام به این کنیه علاقه داشته است. البته در برخی از گزارش ها چنان که خواهیم دیدـ مفهومی منفی و مذمت آمیز به چشم می خورد، در ادامه به بررسی این گزارش ها پرداخته خواهد شد:

    الف) گزارش های مدح آمیز

    بنابر روایات متعدد، رسول خدا صلی الله علیه وآله در غزوة ذات العشیره، در سال دوم هجری290 آن حضرت را با کنیه ابوتراب خطاب کرد. این جریان، توسط ابن اسحاق، از عماربن یاسر چنین نقل شده است:

    من و علی، کنار هم در غزوه ذات العشیره بودیم. وقتی پیامبر به ذات العشیره رسید و اقامت گزید دیدیم افرادی از قبیله بنی مدلج در کنار نخلستان و چشمه خود مشغول به کار هستند. علی علیه السلام به من گفت آیا می خواهی نزد این قوم برویم و ببینیم چه کار می کنند؟ گفتم: برویم. سپس نزد آنها رفتیم و مدتی به کار آنها نظاره کردیم. در این موقع، خواب بر چشمانمان غالب شد. سپس من و علی علیه السلام در کنار نخل ها مدت کوتاهی خوابیدیم. به خدا قسم، کسی به غیر از پیامبر صلی الله علیه وآله به ما توجه نکرد در حالی که ما را با تکان دادن پایش بیدار کرد و ما در حالی که خاک را از لباس هایمان پاک می کردیم، پیامبر به علی علیه السلام اشاره کرد و فرمود: تو را چه شده یا اباتراب؟ چون مشاهده کرد مقداری خاک بر سر و روی وی است. سپس فرمود: آیا می خواهی شقی ترین مردم را به شما معرفی کنم؟ گفتیم: بله یا رسول الله. فرمود: احمیر ثمود که شتر را پی کرد و کسی که به تو ضربت می زند،...... به گونه ای که این قسمتظاهرا اشاره به سر حضرت امیر نموده اند با خونت آغتشته می شود.291

    این روایت با مضامینی مشابه، در دیگر منابع نیز آمده و مکان و زمان اطلاق این کنیه را بر حضرت علی علیه السلام ذات العشیره دانسته اند.292

    در گزارش دیگری از ابن اسحاق، زمان و زمینه اطلاق این کنیه متفاوت از نقل قبل آمده است. متن گزارش چنین است:

    روزی شخصی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: این امیر مدینه است که علی را نزد منبر یاد می کندمنظور به بدی است سؤال کرد: چه چیزی درباره ایشان می گوید؟ گفت: به او می گوید: اباتراب. سهل خندید و گفت: به خدا قسم نام گذاری نکرد به این نام مگر پیامبر صلی الله علیه وآله و هیچ اسمی محبوب تر از این نام برایش نبود. من از سهل سؤال کردم: یا اباالعباس چگونه این کنیه به ایشان اطلاق شده است؟ در جواب گفت: روزی علی علیه السلام بر فاطمه سلام الله علیها وارد شد، سپس از نزد وی خارج شد و به مسجد رفت و در مسجد خوابید، پیامبر صلی الله علیه وآله از فاطمه سلام الله علیها سؤال کرد، پسر عمویت کجاست؟ فرمود: در مسجد. پیامبر صلی الله علیه وآله به سمت مسجد رفت و دید عبای حضرت علی علیه السلام از دوشش افتاده و پشتش خاکی شده است، پس خاک ها را از پشتش پاک کرد و فرمود بنشین یا اباتراب.293

    سؤال این است که کدام یک از این دو خطاب مقدم بر دیگری است؟ به نظر می رسد اطلاق کنیه در ذات العشیره مقدم بر دیگری واقع شده است، زیرا غزوه ذات العُشَیره قبل از بدر رخ داده و ازدواج(زفاف)حضرت فاطمه سلام الله علیها و علی علیه السلام پس از واقعه بدر رخ داده است.294 بنابراین، می توان چنین گفت که این کنیه، اولین بار در غزوه ذات العشیره بر امیرمؤمنان علی علیه السلام اطلاق شد و پس از آن، رسول خدا صلی الله علیه وآله در مواضع دیگری نیز با این کنیه علی علیه السلام را مورد خطاب قرار داده است.

    ب) گزارش های نکوهش آمیز

    برخی از گزارش های مخالفان، حاکی از مفهومی ملامت آمیز در اطلاق این کنیه به حضرت علی علیه السلام است. پیش از بازگویی و نقد این گزارش ها به نکته ای اشاره می شود که در ارزیابی روایاتی که در پی می آید، نقش مهمی دارد. آن نکته این است که بر اساس شواهد تاریخی،295 امیر مؤمنان علیه السلام به این کنیه علاقه داشته است. تنها گزارشی که به خشم حضرت امیر هنگام خطاب به این کنیه اشاره دارد،296روایت عبدالله بن عمر است که به سبب عدم مقبولیت عبدالله بن عمر از نگاه علمای شیعی و نیز مخالف بودن این گزارش با بسیاری از گزارشهای فریقین که اشاره به محبوبیت این کنیه دارد، این گزارش، پذیرفته نمی شود.

    به هر حال، گزارش های نکوهش آمیز مخالفان عبارت اند از:

    1. اطلاق کنیه ابوتراب و ریختن خاک بر سر

    ابن اسحاق پس از گزارشی که پیش ترگذشت، گزارش دیگری را به نقل از بعض اهل علم آورده است که به آن اشاره می شود:

    رسول خدا صلی الله علیه وآله علی را ابوتراب نامید، زیرا هرگاه علی، زهرا را سرزنش می کرد، با وی سخن نمی گفت تا آنکه مقداری خاک بر سرش می ریخت! و وقتی پیامبر چنین می دید، متوجه می شد که ایشان فاطمه را عتاب کرده است، در این هنگام پیامبر به علی می گفت چه شده ابوتراب!297

    این گزارش به دلایلی پذیرفته نمی شود:

    نقد متن

    اولاً: بر اساس آیه تطهیر و دیگر ادله، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها بهره مند از مقام عصمت اند و صدور چنین رفتارهایی از آنان امکان پذیر نیست.

    ثانیاً: ابن اسحاق درباره زمان اطلاق کنیه ابوتراب، دو گونه گزارش دارد که گزارش اول او به صورت مسند نقل شده و مربوط به غزوة ذات العشیره است و عاری از لوازم خلاف عقل بوده و پذیرفتنی است. اما گزارش دیگر او همین روایت می باشد که به صورت مرسل نقل شده و معلوم نیست که «بعض اهل علمی که در این روایت آمده» چه کسانی هستند!

    ثالثاً: این نوع برخورد (ریختن خاک بر سر) رفتاری کودکانه و غیر عقلایی است که از شخصیتی چون علی علیه السلام صادر نمی شود.

    رابعاً: چنانکه گذشت، امیر مؤمنان علیه السلام به این کنیه علاقه داشته است، حال آنکه بر اساس این داستان، زمینه صدور این خطاب، جریانی بوده که نه مطلوب پیامبر صلی الله علیه وآله بوده است و نه محبوب علی علیه السلام!

    خامساً: این خبر در منابع دیگر به گونه های مختلفی گزارش شده است که این، خود موجب ضعف روایت می شود. برای مثال، طبق بعضی از گزارش ها پیامبر صلی الله علیه وآله از موضوع اختلاف آنها آگاه نیست و بعد از دیدن ناراحتی فاطمه سلام الله علیها نزد حضرت علی علیه السلام به مسجد می رود و حضرت را در مسجد با این کنیه خطاب می کند.298 در برخی از گزارش ها، بعد از آگاهی پیامبر صلی الله علیه وآله از اختلاف آنها، در جست وجوی علی علیه السلام به مسجد می رود و حضرت را در حالی که روی خاک ها خوابیده بود، یافته و بیدار می کند و با این کنیه مورد خطاب قرار می دهد.299 گفتنی است گزارش های اخیر نیز علاوه بر اشکال های متنی، ضعف سندی نیز دارد، چون قتیبة بن مسلم در اولین حلقه روایت ابن بطریق وجود دارد که در منابع شیعه300 و سنی301 مجهول302 است303 همچنین قاسم بن عبدالله بن عبدالرحمن همدانی، درآغاز سند روایت ابن شاهین وجود دارد که در منابع رجالی فریقین مهمل304 است. همین طور دومین راوی، یعنی احمد بن محمد بن سعید نیز در منابع شیعه و اهل سنت توثیق نشده است.305 همچنین روایت محیی الدین نووی نیز مرسل بوده و پذیرفته نمی شود.

    2.) رابطه اخوت با کنیه ابوتراب

    بنا بر برخی نقل ها، گویا ضمن پیمان برادری که رسول خدا صلی الله علیه وآله بین مردم برقرار کرد، برای امیرالمؤمنین علیه السلام برادری تعیین نکرد، از این رو، علی علیه السلام از رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله خشمگین شد و این موجب شد که رسول خدا صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام را برادر خود معرفی کند. گزارش این چنین است:

    ابوالقاسم بن حصین از ابومحمد حسن بن عیسی بن مقتدر از ابوالعباس احمد بن منصور یشکری از صولی از ابوعلی هشام بن علی عطار از عمر بن عبیدالله عیمی از حفص بن جمیع از سماک بن حرب چنین نقل می کند : به جابر گفتم: برخی از مردم از من می خواهند که علی را دشنام دهم. جابر گفت: من دوست ندارم به این کنیه دشنام دهم، به خدا قسم کنیه ای محبوب تر از ابوتراب برای علی نبود آن گاه که پیامبر بین مردم برادری برقرار کرد و برای علی برادری قرار نداد پس علی با حالت غضب خارج شد و کنار تپه شنی رفت و خوابید. پیامبرصلی الله علیه وسلم نزد ایشان آمد و در حالی که خاک را از بدنش تکان می داد، فرمود: بلند شو ابوتراب، آیا خشمگین شدی از اینکه برای تو برادری قرار ندادم؟ علی در جواب فرمود: بله. پیامبر فرمود: تو برادر منی و من برادر تو هستم.306

    این روایت هم از نظر سند و هم از نظر متن اشکالاتی دارد. اما از نظر سند ابوالقاسم بن حصین در کتاب های رجالی سنی مجهول307 و در کتب رجالی شیعه، مهمل است. همچنین حسن بن عیسی بن مقتدر و نیز احمد بن منصور یشکری در کتاب های رجال شیعی مهمل می باشد. نیز احمد بن منصور در کتاب های رجال اهل سنت مجهول است.

    نقد متن

    اولاً: آیا کسی که نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله خشم و غضب نمود، مستحق برادری با ایشان است؟ اگر مستحق چنین کنیه ای بود که با خشم ناسازگار است، و اگر مستحق نبود، چگونه پیامبر علی علیه السلام را به کنیه ای که مستحق آن نیست خطاب کرد؟

    ثانیاً: طبق بسیاری از نقل ها حضرت بعد از اینکه دید بین بقیه اصحاب عقد برادری بسته شد، اشک از چشمانش سرازیر شد308 و از اینکه برادری برای وی باقی نمانده بود غمگین شد309 که پیامبر خود را برادر حضرت در دنیا و آخرت310 معرفی کرد، بدون اینکه حضرت امیر علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله خشمگین باشد.

    بنابراین، اگر کنیه ابوتراب در این ماجرا به ایشان عطا شده باشد در حقیقت در یک مجلس، حضرت مفتخر به دو فضیلت شده است: فضیلت برادری با رسول الله صلی الله علیه وآله و فضیلت دریافت کنیه ابوتراب از نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وآله.

    روایت دیگری را طبرانی از محمود بن محمد مروزی از جریر از لیث از مجاهد از ابن عباس درباره خشم حضرت نسبت به پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده است311 که جدای از اشکال محتوایی، اشکال سندی هم دارد چون محمود بن محمد مروزی در کتاب های رجال شیعه، مهمل و در کتاب های رجال اهل سنت از روایات ضعیف شمرده شده است.312

    بنابراین در متن های قدیمی، سخنی از خشم علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله گزارش نشده است، بلکه حضرت علاقه مند بود که پیامبر شخصی را برای ایشان به عنوان برادر معرفی کند و چون نیت پیامبر این بود که علی علیه السلام را به عنوان برادر خود معرفی نماید، اخوت ایشان را به آخر انداخت، و حتی اگر پیامبر چنین نیتی نیز نداشت، حضرت امیر علیه السلام کاملاً مطیع پیامبر بود و از اوامر ایشان سرپیچی نمی کرد و تا آن زمان کمترین نافرمانی از وی دیده نشده بود که طبق این گزارش، این مورد، نافرمانی دوم حضرت از پیامبر باشد.

    واقعیت این است که نقل چنین خبرهایی به منظور زیر سؤال بردن فضیلت برادری امیرمؤمنان علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله می باشد تا به این وسیله، رابطه خوب حضرت امیر علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله را زیر سؤال ببرند و در حقیقت، جعل این گونه احادیث از روش نقل جعلیات در قالب برخی از گزارش های حقیقی است تا امر را بر مردم مشتبه کنند، در حالی که سفارشات پیامبر نسبت به علی به حدی است که نمی توان با این گونه گزارش ها آنها را زیر سؤال برد.

    3). رابطه کنیه ابوتراب و خشم حضرت زهرا سلام الله علیها

    روایت دیگر از بخاری بیان گر این است که اطلاق این کنیه مربوط به زمانی است که بین حضرت امیر علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها اختلافی پیش آمد و در این زمان پیامبر این کنیه را به ایشان دادند. متن گزارش به این صورت است:

    خالد بن مخلد از سلیمان بن بلال از ابوحازم از سهل بن سعد چنین نقل کرده است: محبوب ترین اسم ها برای علی رضی الله عنه ابوتراب می باشد که علاقه داشت به این نام صدا شود و کسی به این نام، ایشان را نخواند مگر پیامبر صلی الله علیه وسلم، زمانی که حضرت علی علیه السلام مورد خشم و غضب فاطمه قرار گرفته بود از منزل خارج شد و به مسجد رفت و خوابید و زمانی که پیامبرآمد، دید علی، پشتش خاکی شده بود، پس پیامبر خاک را از پشت علی پاک می کرد و فرمود: بنشین یا اباتراب! بنشین یا ابا تراب.313

    نقد سند

    این گزارش نیز دچار ضعف سند و اشکالات محتوایی است لذا پذیرفتنی نیست. در سند روایت خالد بن مخلد دیده می شود که در کتب رجالی شیعه، مهمل است و در کتاب های رجالی اهل سنت، برخی وی را توثیق نکرده و گفته اند وی احادیث غیر عادی دارد.314 سلیمان (سلمان) بن بلال نیز در منابع رجالی ما توثیق نشده است.315

    نقد متن

    اولاً: اگر این کنیه اولین بار به حضرت اطلاق شده نباید مورد علاقه حضرت باشد، زیرا در صدر روایت، علاقه حضرت به این کنیه دیده می شود و در ذیل روایت، به غضب فاطمه سلام الله علیها از علی علیه السلام اشاره دارد. آیا ممکن است کسی که سبب غضب فاطمه سلام الله علیها شده به این کنیه علاقه داشته باشد؛ کنیه ای که پس از این حادثة تلخ بر او اطلاق شده است.

    ثانیاً: اگر اطلاق این کنیه به علی علیه السلام در این نوبت، برای اولی بار نیست، چرا پیامبر صلی الله علیه وآله به جای بازخواست از علی علیه السلام او را به محبوب ترین نام هایش خطاب کرد؟

    ثالثاً: چرا در این گزارش به کلمه غضب تکیه شده است؟ این مسئله نشان می دهد که برخی در پی اثبات این بوده اند که بگویند حضرت علی علیه السلام سبب غضب فاطمه شده است.

    ثالثاً: ممکن است راوی این روایت در شرایطی بوده که به ناچار می بایست تقیه می کرد. شاهد این مدعا، روایتی است که در برخی از منابع اهل سنت آمده است:

    قتیبة بن سعید از عبدالعزیزبن ابی حازم از ابی حازم مسلمه یا سلمة بن دینار مدنی چنین نقل کرده:
    شخصی از آل مروان در مدینه از سهل بن سعد تقاضا کرد تا علی[ علیه السلام را دشنام دهد، ولی او از قبول آن خودداری کرد و در جواب گفت: اگر نمی خواهی چنین کاری انجام دهی باید بگویی خداوند اباتراب را لعنت کند. او گفت: هیچ اسمی برای حضرت از این نام محبوب تر نبود و حضرت علاقه داشت تا به این نام، خطاب شود. این شخص گفت: قصه علاقه حضرت را به این کنیه بگو چرا اباتراب نامیده شده است؟ سهل بن سعد در جواب گفت: پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه فاطمه سلام الله علیها آمد و علی در خانه نبود، فرمود: پسر عمویت کجاست؟ فاطمه سلام الله علیها در جواب گفت: بین من و ایشان اختلافی واقع شد و مرا به غضب آورد پس خارج شد و به من نگفت که کجا می رود. پیامبر به فردی فرمود که دنبال علی برود ببیند کجاست. این شخص نزد حضرت آمد و گفت: یا رسول الله ایشان در مسجد خوابیده است. پیامبر نزد وی آمد دید که عبا از دوشش افتاده و خاکی شده است. پیامبر خاک ها را پاک می کرد و می فرمود: بلند شو یا اباتراب.316

    نظیر همین روایت را ابوالفرج اصفهانی گزارش کرده است.317

    همان گونه که صدر روایت نشان می دهد سهل بن سعد تحت فشار بود تا به حضرت دشنام دهد بنابراین، ممکن است وی به منظور رهایی از این تهدید مجبور شده است صورتی از این جریان را بازگو کند که نزد مخالفانِ امیرمؤمنان علیه السلام مطلوب تر بود. و به نظر می رسد در آن زمان، برای محو عظمت این کنیه، چنین روایت مجعولی را در جامعه رواج داده بودند.

    البته اگرچه تقیه می تواند مشکل این گونه گزارش ها را رفع نماید، اما نکته ای که باید به آن توجه داشت این است که برخی از کلمات بعداً به گزارش سهل بن سعد اضافه شده تا حقایق با باطل مخلوط شود. از این رو، باید این گونه گزراش ها را نپذیرفت. شاهد آن نوع برداشت آن است که قتیبة بن سعید، راوی گزارش اخیر، در کتاب های رجالی اهل سنت318 فردی مجهول معرفی شده است.

    از سوی دیگر، گزارش های فراوانی از علمای اهل سنت و شیعه از سهل بن سعد نقل شده که او در این روایات، به محبوبیت این کنیه برای امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره دارد، ولی هرگونه اختلاف و نزاع و دیگر صفاتی که مشتمل بر ذم باشد، در این گزارش ها دیده نمی شود.319 برای نمونه، یکی از این گزارش ها را که در صحیح بخاری به نقل از عبدالله بن مسلمه از عبدالعزیز بن أبی حازم(م 185ق) از پدرش آمده، نقل می کنیم:

    فردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت امیر مدینه می خواهد علی را به بدی نزد منبر یاد کنی، گفت: به چه چیزی؟ در جواب گفت: به اینکه ایشان ابوتراب است. سهل خندید و گفت: نام گذاری نکرد به این نام مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله و نامی محبوب تر از این نام برای ایشان نبود. این شخص دنبال حدیث را گرفت و گفت: چطور؟ در جواب گفت: روزی علی نزد فاطمه آمد و سپس به مسجد رفت و در آنجا خوابید پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: پسر عمویت کجاست؟ فاطمه[ علیهاالسلام در جواب گفت: در مسجد است. پس پیامبر به سمت حضرت رفت و او را در حالی که عبایش از دوشش افتاده بود در مسجد یافت و خاک را از پشتش زدود و فرمود: بنشین یا اباتراب یا اباتراب.320

    همان گونه که از این گزارش به دست می آید هیچ کدام از اتهامات یاد شده، در این گزارش دیده نمی شود، به علاوه، این روایت به لحاظ سند، پذیرفتنی است، زیرا عبدالله بن مسلمةبن قعنب (224ق)321 از نگاه رجالیان اهل سنت فردی صالح و ثقه است به گونه ای که مورد اعتماد مالک بن انس بوده و مالک، نصف کتاب الموطأ را خوانده و نصف دیگر را برای مالک خوانده است.322

    اما عبدالعزیز بن ابی حازم، راوی دیگر این روایتـ نیز از جمله اصحاب و خواص امام صادق علیه السلام و فردی ثقه بوده است323 علمای اهل سنت نیز وی را توثیق کرده اند.324

    ابی حازم، سلمة بن دینار نیز از اصحاب امام سجاد علیه السلام و نیز از خواص امام صادق علیه السلام معرفی شده است.325 ایشان در کتاب های اهل سنت به عنوان فردی صالح326 و ثقه327 معرفی شده است.

    خود سهل بن سعد نیز در کتب رجالی شیعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله و از اصحاب حضرت علی علیه السلام معرفی شده است.328 در کتاب های رجالی اهل سنت آمده است که وی در سال 91ق از دنیا رفت و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود.329

    4) رابطه کنیه ابوتراب و ازدواج مجدد حضرت امیر علیه السلام

    از دیگر گزارش های قابل نقد در این باره، گزارش شیخ صدوق در علل الشرایع است که به صورت صریح، دلالت بر آن دارد که پس از اختلاف حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها درباره ازدواج علی علیه السلام با دختر ابوجهل، پیامبر صلی الله علیه وآله از علی علیه السلام تقاضا می کند تا ابوبکر و عمر را دعوت کند که هنگام توصیه پیامبر صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام خلیفه اول و دوم نیز شاهد این مسئله باشند، متن گزارش چنین است:

    فردی شقی از اشقیا نزد فاطمه سلام الله علیها آمد و گفت: آیا خبر نداری که همسرت با دختر ابوجهل ازدواج کرده است؟ حضرت فرمود: آیا راست می گویی؟ وی در جواب سه بار گفت: آری راست می گویم. در اینجا بود که غیرت وی به جوش آمد به گونه ای که نمی توانست تحمل نماید، چون خداوند بر زن ها غیرت و برای مردان جهاد را قرار داده است و برای زن صابری که کارهایش را برای خدا انجام می دهد، اجری همانند کسانی که در راه خداوند جهاد می کنند قرار داده است، این فرد می گوید: غم و غصه فاطمه سلام الله علیها زیاد شد و تا شب به این مسئله فکر می کرد تا اینکه شب شد. در این هنگام حسن علیه السلام را بر دوش راستش قرار داد و حسین علیه السلام را بر دوش چپش قرار داد و ام کلثوم سلام الله علیها را با دست راستش گرفت و سپس به خانه پدرش روانه شد. وقتی علی علیه السلام وارد خانه اش شد، فاطمه سلام الله علیها را ندید و ندانست که چه شده، از این رو غمگین شد و حیا مانع شد تا به دنبال فاطمه سلام الله علیها برود. سپس به مسجد رفت تا هر چه خداوند می خواهد نماز بخواند. آن گاه از خاک ها و شن های مسجد جمع کرد و به آنها تکیه داد. وقتی پیامبر حزن فاطمه سلام الله علیها را دید، مقداری آب روی وی ریخت، سپس لباسش را پوشید و داخل مسجد شد و پیوسته در حال رکوع و سجود بود و هر وقت دو رکعت نماز می خواند، از خدا می خواست تا غم فاطمه سلام الله علیها را از بین ببرد، چون زمانی که از نزد فاطمه سلام الله علیها خارج شد، دخترش بی تابی می کرد و با صدای بلند هق هق می کرد، چون پیامبر صلی الله علیه وآله دید که به راحتی نمی تواند بخوابد و آرام و قرار ندارد، فرمود: دخترم بلند شو، پیامبر صلی الله علیه وآله حسن علیه السلام را به دوش گرفت و فاطمه سلام الله علیها حسین علیه السلام را به دوش گرفت، و دست ام کلثوم سلام الله علیها را گرفت و نزد علی علیه السلام رفت در حالی که در خواب بود، پیامبر صلی الله علیه وآله پایش را بر پای علی علیه السلام گذاشت و وی را بیدار کرد و فرمود: یا اباتراب بلند شو، چقدر آرام گرفته ای..... ابوبکر را از خانه اش و عمر را از مجلس اش و طلحه را صدا کن. علی علیه السلام از خانه اش خارج شد و آن دو را نزد پیامبر آورد و همگی نزد پیامبر جمع شدند. پیامبر فرمود: آیا نمی دانی که فاطمه پاره تن من است و من از فاطمه هستم، پس کسی که او را اذیت کند مرا آزار داده و کسی که مرا آزار دهد، خداوند را آزار داده است و کسی که او را بعد از مرگ من آزار دهد، مانند کسی است که او را در حیاتم آزار داده است و کسی که او را در حیاتم آزار دهد، مانند کسی است که بعد از حیاتم وی را آزار دهد. علی علیه السلام نیز کلام پیامبرصلی الله علیه و آله را تأیید کرد، سپس پیامبر فرمود: یا علی چه چیزی باعث شد تا چنین عمل کنی؟ علی علیه السلام فرمود: به خدایی که شما را به نبوت مبعوث کرد، مطالبی که درباره من به فاطمه سلام الله علیها رسیده صحت ندارد، حتی به ذهنم نیز خطور نکرده است. پیامبر فرمود: هم شما و هم دخترم راست گفته است. به این وسیله، فاطمه خوشحال شد، و خندید تا اینکه دندان هایش دیده شد. یکی از آن دو به دوستش گفت عجیب است که در این زمان، ما را برا ی چنین موضوعی دعوت کرد. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله انگشتانش را با انگشتان علی علیه السلام مشبک کرد، سپس پیامبر صلی الله علیه وآله حسن علیه السلام را و علی علیه السلام حسین علیه السلام را و فاطمه ام کلثوم سلام الله علیها را حمل نموده و پیامبر صلی الله علیه وآله آنها را داخل خانه شان کرد و بر آنها پارچه ای قرار داد و سپس خارج شد و آنها را به خدا سپرد و بقیه شب را نماز گزارد.330

    این گزارش به دلایلی پذیرفته نمی شود:

    1. از آنجا که پیامبر صلی الله علیه وآله کامل ترین افراد بشر است و خود مایه
    حل اختلاف مردم بود، به دعوت ابوبکر و عمر نیاز نداشت و حال آنکه طبق گزارش، حضور این افراد فقط برای اطلاع از این جریان بود، چنان که همین مسئله موجب شده تا جاعل حدیث به تعجب آنها از این دعوت اشاره کند. اما اینکه چرا شیخ صدوق چنین روایتی را نقل کرده است، ظاهراً مراد ایشان از نقل چنین خبری اشاره به مطالبی از این خبر می باشد که مورد پذیرش جامعه شیعی بوده است، ولی قطعاً مطالب دیگر این روایت که با عصمت حضرت علی علیه السلام ناسازگار است مورد پذیرش ایشان نیست، چون سفارش های پیامبر صلی الله علیه وآله برای علی علیه السلام و نیز جایگاهی که علی علیه السلام داشت و مهم تر از آن مقام عصمت ایشان مانع از آن است که خلاف میل خداوند و رسولش صلی الله علیه وآله و نیز بر خلاف رضایت آنها قدم بردارد و در حقیقت توجه وی به اصل روایت بوده که آزار دختر پیامبر گرامی اسلام ملاک برای شناخت حق و باطل بوده است.

    مؤید عدم پذیرش چنین گزارشی توسط شیخ صدوق این است که ایشان در گزارش بعدی که ذکر خواهیم کرد، نظیر همین گزارش را رد نموده و چون نقد چنین خبری قبل از این گزارش در کتاب شیخ صدوق آمده، از نقد دوباره چنین روایتی خودداری کرده است.

    2. چگونه ممکن است فاطمه سلام الله علیها و پیامبر صلی الله علیه وآله به صرف شنیدن شایعه، به آن ترتیب اثر داده و پیامبر صلی الله علیه وآله چنان کلمات آتشین در حق علی علیه السلام بگوید؟ چرا این توبیخات به گونه ای باشد. که حضرت بفرماید: حکم کسی است را که در حیات من به وی آزار برساند، همانند کسی است که بعد از مرگ من به وی آزار برساند. از این نوع کلام دقیقاً می توان به این نتیجه رسید که حضرت علی علیه السلام، در زمان حیات، مورد خشم فاطمه سلام الله علیها قرار گرفته، از این رو، حکم وی با افرادی که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله در حق وی جفا کردند هیچ فرقی نمی کند. در حقیقت، جهت گیری که در این روایت ذکر شده به صورتی است که نتیجه گیری دلخواه جاعل آن را در پی دارد و گرنه نیاز به این نبود که ظلم در حیات را همانند ظلم بعد از مرگ بدانند.

    3. چگونه ممکن است دختر رسول خداصلی الله علیه و آله در بین افراد نامحرم به گونه ای اظهار خوشحالی کند که دندان هایش دیده شود.

    4. چرا علی علیه السلام بعد از اطلاع از عدم حضور همسرش ناراحت می شود، اگر می داند به خانه پیامبر صلی الله علیه وآله رفته که جای ناراحتی ندارد و اگر حضرت نیز به مسئله فاش شدن رازش پی برده چه کسی به حضرت این خبر را داده و به فرض اینکه این خبر رسیده چرا حضرت در صدد رد این تهمت بر نیامده تا موجب آزار پیامبر صلی الله علیه وآله و همسرش نشود.

    5. چرا نامی از این فرد راوی نرسیده و چرا بعد از مشخص شدن کذب مخبر، شخص دروغ گو مورد سؤال واقع نشده است.

    6. جای تعجب این است که چگونه این فرد هم به خانه پیامبر صلی الله علیه وآله و هم خانه علی علیهم السلام دست رسی داشته و حضور وی در خانه وحی به اندازه ای بوده که از ریز اتفاقات خانه وحی اطلاع داشته است.

    7. چگونه این همه اتفاق در این زمان طولانی رخ داده و فرد جاعل هم نزد فاطمه سلام الله علیها بوده و هم نزد علی علیه السلام، و هم نزد پیامبر صلی الله علیه وآله.

    8. اگر پیامبر صلی الله علیه وآله با اتفاق دختر و حسن و حسین و ام کلثوم علیهم السلام به خانه علی علیه السلام رفت دوباره چگونه در آخر گزارش گفته است که پیامبر صلی الله علیه وآله، علی علیه السلام و خانواده اش را داخل منزلشان کرد و پارچه ای روی آنان انداخت، مگر پیامبر صلی الله علیه وآله چند دفعه به خانه علی علیه السلام وارد شده است؟

    9. ازدواج مجدد در بین مردم آن زمان، رایج بوده و اگر علی علیه السلام
    چنین کاری را انجام می داد در اصل به حکم مباح اسلام عمل می نمود، بدون این که به ذهنش خطور کند چنین عملی موجب کدورت حضرت زهرا سلام الله علیها خواهد شد.

    نقل و پرورش چنین خبری باعث شده تا برخی گزارش های غیر واقعی دیگر در میان اخبار سرایت کند، از این رو، در ادامه گزارش قبلی از قول پیامبر چنین گفته اند که پیامبر صلی الله علیه وآله از آن حضرت خواست، که اگر با جویریه ازدواج کرده است، دخترش فاطمه سلام الله علیها را طلاق دهد.331

    این گزارش نیز پذیرفته نیست، زیرا آیا امکان دارد پیامبری که چندین همسر دارد، کسی را از این عمل منع کند؟ آیا امکان دارد که پیامبر از حکم قطعی اسلامی و قرآنی منع نماید؟ آیا امکان دارد کسی که طلاق به دست او نیست دیگری را مجبور به طلاق نماید؟ درست است که پیامبر ولایت به دیگران دارد، ولی چگونه ممکن است خلاف حکم الله عمل نماید. اینکه برخی گفته اند «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»332 موجب نمی شود، تا علی علیه السلام از این عمل مباح خودداری نماید.

    گزارش دیگری را شیخ صدوق دربارة اختلاف حضرت امیرعلیه السلام و همسرش آورده و نقد کرده است. که نقد شیخ صدوق حکایت از این دارد که گزارش طولانی گذشته مورد پذیرش شیخ صدوق نبوده است؛ بنابراین ابتدا اصل این روایت را ذکر و سپس به نقدهای شیخ صدوق می پردازیم.

    احمد بن حسن قطان از حسن بن علی بن حسین سکری از عثمان بن عمراناز عبیدالله بن موسی از عبدالعزیز بن موسی از عبدالعزیز از حبیب بن ابی ثابت: بین علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها سخنانی رد و بدل شد. پیامبر صلی الله علیه وآله بر آنها وارد شد. برای پیامبر صلی الله علیه وآله بستر خوابی انداخته شد
    و پیامبر صلی الله علیه وآله خوابید. بعد از آن، فاطمه سلام الله علیها آمد از یک طرف خوابید و سپس علی سلام الله علیها آمد و از جانب دیگر خوابید
    و پیامبر صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام و دخترش را گرفت و روی
    نافش گذاشت و پیوسته این کار را انجام داد تا بین آنها صلح برقرار نمود،
    سپس پیامبر از منزل خارج شد و کسانی که ایشان را مشاهده کردند، گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه وآله وارد منزل شدی و حال خاصی داشتی و خارج شدی در حالی که ما خوشحالی را در صورتت مشاهده می کنیم. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: چرا چنین نباشم در حالی که بین دو نفر که از همه به من محبوب تر هستند صلح ایجاد کردم.333

    شیخ صدوق بعد از نقل خبر می گوید:

    این خبر نزد من قابل اعتماد نیست و اعتقادی هم به آن ندارم، چون حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها اختلافی نداشتند تا نیازمند صلح بین هم باشند، چون علی علیه السلام سیدالوصیین است و زهرا سلام الله علیها سیدة نساء العالمین است و هر دو در حسن خلق به پیامبر اقتدا می کردند.

    در ادامه می گوید: من در این زمینه، اعتماد می کنم به خبری که از ابوالعباس احمد بن یحیی بن زکریا رسیده است که سند را سلسله وار به عبدالله بن عباس می رساند که از عبدالله بن عباس سؤال کرد، چرا پیامبر علی علیه السلام را به این کنیه مفتخر کرد؟ وی در جواب گفت: چون علی علیه السلام صاحب زمین است و حجت خداوند بر اهلش می باشد و به واسطة وی زمین باقی می ماند و به خاطر وی زمین آرام می گیرد و از پیامبر شنیدم که می فرمود:

    روزی که قیامت برپا گردد و کافر ببیند، چقدر اجر و ثواب و کرامت برای شیعیان علی علیه السلام آماده کرده است، می گوید، ای کاش من خاک بودم، یعنی از شیعیان علی بودم و همین قسمت کلام خداوند متعال است که می فرماید: «و یقول الکافر یا لیتنی ترابا».334

    گذشته از نقد شیخ صدوق، نکته شایان توجه آن است که چه کسی اخبار مربوط به داخل خانه پیامبر صلی الله علیه وآله و حضرت علی علیه السلام و همسرش علیهم السلام را برای دیگران نقل کرده است؟ چرا بعد از اطلاع پیامبر صلی الله علیه وآله از این مسئله، خوابیدند؟ چرا پیامبر صلی الله علیه وآله دست آن ها را روی نافش قرار دهد و با این وسیله موجب آشتی آنها گردد؟! چرا پیامبر صلی الله علیه وآله از موضوع اختلاف آنها سؤال نکردند؟ مگر ممکن است که پیامبر بدون اطلاع از اختلاف آنها بدون هیچ گونه برخوردی خوابیده باشند و بعد از خوابیدن آنها فقط با قرار دادن دست آنها بر نافش موجب آشتی آنها گردند؟ در این نقل، گفته نشده است که خشم پیامبر صلی الله علیه وآله قبل از ورود به منزل حضرت چه بوده؟ اگر خشم به سبب اختلاف بین حضرت علی علیه السلام و دخترش فاطمه سلام الله علیها بوده است چرا بعد از ورود به خانه بدون هیچ گونه برخوردی با خوابیدن موجبات آشتی آنها را برقرار می کند؟335

    نویسنده بر این باور است که کنیه ابوتراب در ذات العشیره از طرف رسول الله صلی الله علیه وآله اهدا شده است و علاقه ای که حضرت به این کنیه داشت، پیامبر صلی الله علیه وآله نیز در موارد دیگری حضرت را به این کنیه خطاب می نمودند.

    خطاب های متعدد پیامبر با این کنیه باعث شده تا مخالفان در مواردی که امکان کاربرد یا برداشت شخصی وجود داشته است، این کنیه را در جعلیات خود اضافه نمایند. از این رو، بعید نیست روزی پیامبر دنبال حضرت امیر به درِ منزلش آمده و ایشان خانه نبودند و به دنبال حضرت رفته باشد و بعد از دیدن علی علیه السلام با چنین خطابی صدا نموده باشد، اما چون برخی در پی اثبات اختلاف بین حضرت با همسرش بودند قضایایی از داخل منزل و روابط اجتماعی خصوصی زندگی شان نقل کرده اند که با هیچ معیاری پذیرفته نمی شود و مؤید چنین برداشتی این است که در برخی گزارش ها آمده است که پیامبر صلی الله علیه وآله بعد از آمدن به درِ منزل حضرت بدون اشاره ای به اختلاف به دنبال امیرالمومنین علیه السلام می رود و حضرت را با کنیه ابوتراب خطاب می کند.336

    بنابراین، چنین گزارش هایی که به دنبال اثبات اختلاف بین حضرت امیر و حضرت زهراسلام الله علیها می باشند مورد پذیرش نمی باشد که برای نمونه گزارش دیگر نیز آمده که به نقد و بررسی آن می پردازیم:

    حضرت زهراسلام الله علیها بعد از نزاعی که با حضرت علی علیه السلام پیدا کرد، ناراحت شد و همسرش را تهدید کرد و گفت: به پیش رسول خدا شکایت می کنم، از این رو از خانه خارج شد و به دنبال وی همسرش خارج شد تا ببیند فاطمه سلام الله علیها چه کار می کند؟ آن حضرت مشاهده کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله در جواب شکایت فاطمه سلام الله علیها اعتنایی نکرد و فرمود: نباید زنی بر خلاف امر شوهرش عمل نماید. اینجا بود که علی علیه السلام از رفتار خود پشیمان شد و فرمود: دیگر کاری نمی کنم که سبب ناراحتی همسرم شود.337

    این خبر نیز پذیرفته شود، چون این گونه خبرها بیشتر به قهر و آشتی اطفال شبیه است تا عمل فرد عاقل و بالغ. علاوه بر این مگر ممکن است که، سرور زنان جهان به حکم فقهی خود آگاه نباشد و با همسرش مخالفت نماید یا اینکه همسرش را تهدید کند؟ و نکته دیگر این است که ظاهر این خبر به گونه ای بیان شده که گویا حضرت علی علیه السلام جرمی را مرتکب شده و خود نیز به آن واقف بود و از آن ترس داشت، از این رو، لذا به دنبال همسرش می افتد تا ببیند چه اتفاقی رخ می دهد.

    نکته مهم دیگر اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله بدون توجه به اختلاف آنها و بدون تحقیق در مورد منشأ اختلاف آنها از دخترش می خواهد از همسرش اطاعت نماید و معلوم نیست علی علیه السلام کجا مخفی شده بود که بعد از حمایت پیامبر خوشحال شده و نزد فاطمه سلام الله علیها آمد و از کار خود عذرخواهی کرد.

    بنابراین اگرچه ناقل چنین گزارش هایی هم یکی از علمای شیعی باشد، باز پذیرفته نمی شود، چون اولاً: این گونه گزارش ها را خود ناقلان آن نقد کرده اند. با روابط اجتماعی صحیح تناقض دارد. ثانیاً: طبق معیارهای عقلی، مفاد و محتوای این گونه گزارش ها.

    دلایل جعل حدیث درباره کنیه ابوتراب

    به نظر می رسد جعل حدیث در مورد اختلاف های حضرت امیر و همسرش به دلایلی صورت گرفته است که اساسی ترین دلیل آن هم می تواند نوع احادیث وارده در این زمینه باشد.

    مخفی بودن قبر دختر پیامبر صلی الله علیه وآله گویاترین سند شیعیان برای ظلمی است که در حق امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان عصمت و طهارت صورت گرفته است، بنابراین، سؤال پیش می آید که چگونه ممکن است در زمان حکومت و قدرت خلیفه اول قبر ایشان مخفی مانده باشد و این نشان از طبیعی نبودن مرگ ایشان یا کدورتی است که بین آن ها و حاکم وقت صورت گرفته است. لذا برای تعمیم دادن ظلمی که از جانب آنان به حضرت صورت گرفته چنین احادیثی جعل گردید تا به نتایج ذیل دست پیدا کنند:

    اولاً: می خواستند بگویند ظلم فقط از جانب آنان نبوده، بلکه خود علی علیه السلام نیز به همسرش ظلم کرده است.

    ثانیاً: برخی از همسران پیامبر موجب آزار و اذیت پیامبر شده بودند، از این رو شاهد هستیم برای آن که رفتارهای برخی از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله را توجیه نمایند، با ذکر چنین اخباری در پی اثبات اختلاف بین علی علیه السلام با حضرت زهراسلام الله علیها هستند تا ثابت کنند این گونه اختلافات در میان خانواده ها عادی بوده و در این زمینه بین دختر پیامبر و غیر او هیچ فرقی نیست.

    ثالثاً: با استنباط از کلمات پیامبر صلی الله علیه وآله می توانستند دو ضربه وارد کنند: 1. آنکه به این وسیله احادیثی را که در کتاب های خود آنان در فضایل علی علیه السلام آمده است، زیر سؤال می بردند و شبهه غیر حقیقی بودن آن احادیث را به شیعیان وانمود می کردند، 2. آنکه چنین وانمود می کردند که اگر شما می خواهید این گونه گزارش ها را بپذیرید باید کل آن را بپذیرید و گرنه مورد پذیرش ما نیست.

    بنابراین، بهترین گزینه ای که می توانستد برای این موضوع استفاده کنند، بهره برداری از کلماتی بود که زمینه اجتهاد به دو صورت مدح و ذم از آنها فراهم بود، مانند کنیه ابوتراب که حضرت علاقه خاصی به این کنیه نشان می دادند ولی برخی همین کنیه را به عنوان طعن به حضرت گرفته و آن را مرتبط به اختلاف وی با همسرش دانستند و مطالبی را برای زمان اطلاق این کنیه ذکر کردند که به نقد آنها پرداخته شد.

    نتیجه

    از آنچه گذشت به دست می آید که کنیه ابوتراب در غزوه ذات العشیره و
    در مسجد به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اعطا شد و حضرت به این
    کنیه علاقه خاصی داشت. البته برخی با توجه به امکان برداشت از این کنیه
    در مقام، ذم گزارش هایی در مورد زمان اطلاق آن آورده اند، در حالی که اگر
    این گزارش ها صحیح بود حضرت از خود علاقه ای به این کنیه نشان نمی داد. جدای از این مسئله، نوع مطالبی که در این گزارش ها آمده به گونه ای است که پذیرش آن از نظر عقلی مشکل به نظر می رسد، ضمن اینکه سند بسیاری از آنها نیز اشکال دارد.

    به باور نویسنده با توجه به شواهدی که در متن مقاله اشاره شد، این کنیه اولین بار در غزوه ذات العشیره بر حضرت امیر علیه السلام اطلاق شده ولی بعد از آن پیامبر صلی الله علیه وآله در موارد دیگر آن حضرت را با این کنیه خطاب کرد که مورد دوم آن در مسجد بوده است.

    به هر حال، با توجه به آنچه در منابع شیعی و سنی آمده، علاقه حضرت علی علیه السلام به این کنیه قطعی است و همین مسئله می تواند بهترین دلیل
    برای نقد گزارش های خلاف واقع باشد از آنجا که زمینه برای اضافه نمودن نکته ای خاص در غزوه ذات العشیره نبوده است، جاعلان چنین برداشت هایی را در مورد قضیه مسجد یا مسئله اخوت اضافه نموده اند تا به این وسیله ادعای خود را ثابت نمایند.

    نکته دیگر این است که در زندگی حضرت علی علیه السلام و حضرت زهراسلام الله علیها اختلافی نبوده و مخالفان برای توجیه ظلمی که از سوی برخی درباره حضرت صورت گرفته بود، چنین احادیثی را جعل کرده اند، تا به این وسیله هم کارهای صورت گرفته توسط آنها را توجیه نمایند و هم به این وسیله مقامی که حضرت علی علیه السلام و همسرش داشت، زیر سوال برود و آنها را افرادی معرفی نمایند که هیچ فرقی با مردم دیگر ندارند و فضایل ایشان را ساخته پیروان آنها قلمداد کنند.

    با توجه به آن چه گفته شد به نظر می رسد که جاعلان این گونه احادیث، دو هدف عمده را در نظر داشتند: اولاً: آنکه بگویند که، اختلافات بین زن و شوهر امری طبیعی است و فرقی بین همسران پیامبر یا دختر پیامبر با همسرش نیست، ثانیاً: جاعلان می خواستند با نقد این گونه احادیث زمینة زیر سؤال رفتن احادیث متواتر و قطعی که در آنها برای اهل بیت علیهم السلام جایگاهی مشخص شده است، فراهم شود.

    منابع

    ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، منشورات مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، بی تا.

    ـ ابن ابی عاصم، الاحاد و المثانی، تحقیق باسم فیصل احمد جوابره، بی جا، دارالدرایه، 1411ق.

    ـ ابن اسحاق، محمدبن اسحاق بن یسار مطلبی، سیرة ابن هشام، مکتبة محمدعلی صبیح و اولاده، 1383ق.

    ـ ابن بابویه قمی، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، تحقیق شیخ حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

    ـ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، کتاب الموضوعات، تحقیق عبدالرحمان محمد عثمان، مدینه، مکتبة السلفیة، 1386.

    ـ ابن حبان، محمدبن حبان بن احمد، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق شعیب ارنؤوط، بی جا، مؤسسة الرساله، 1411ق.

    ـ ابن حبان، محمدبن حبان بن احمد، کتاب الثقات، هند، مؤسسة الکتب الثقافیة، 1393 ق.

    ـ ابن حنبل، احمد بن محمد، العلل و معرفة الرجال، تحقیق وحی الله بن محمود عباسی، ریاض، دارالخانی، 1408ق.

    ـ ابن حنبل، احمد، مسند احمد بن حنبل، بیروت دار صادر، بی تا.

    ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر ، بی تا.

    ـ ابن شاهین، ابوحفص، عمربن احمد بن عثمان بن ایوب بن شاهین، فضائل سیدة النساء بعد مریم فاطمه بنت رسول الله، تحقیق ابو اسحاق حوینی اثری، قاهره، مکتبة التربیة الاسلامیه، 1411ق.

    ـ ابن شهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف اشرف، مطبعة الحیدریه، 1376ق.

    ـ ابن عساکر، علی بن حسن ابن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.

    ـ ابن کثیر، ابی الفداء، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408ق.

    ـ ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، کتاب الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه، محمد عبدالمحسن، صاحب مکتبة السلفیه، 1386.

    ـ ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق شیخ عادل احمد بن عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.

    ـ ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، تحقیق مصطفی عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1415ق.

    ـ ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب، تحقیق محمدحسن آل طالقانی، نجف، مکتبة الحیدریه، 1380ق.

    ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق کاظم مظفر، قم، دارالکتاب، بی تا.

    ـ بخاری، اسماعیل بن ابراهیم، التاریخ الکبیر، بی جا، المکتبة الاسلامة، بی تا.

    ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، ادب المفرد، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بی جا، موسسة الکتب الثقافیه، 1409 ق.

    ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ق.

    ـ بن بطریق، یحیی بن حسن اسدی حلی، العمده، قم، جامعة المدرسین، 1407ق.

    ـ بیهقی، احمد بن حسین بن علی، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، بی تا.

    ـ حاکم نیسابوری، محمدبن محمد، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، 1406ق.

    ـ خطیب بغدادی، احمدبن علی(م463ق)، تاریخ بغداد او مدینة السلام، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت دارالکتب العلمیه، 1417ق.

    ـ خلیفه بن خیاط، طبقات خلیفه، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.

    ـ خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، تحقیق گروهی از محققان، بی جا، بی نا، چ پنجم،1413 ق.

    ـ رازی، عبدالرحمن بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1371ق.

    ـ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفرادا فی غریب القرآن، بی جا، دفتر نشر الکتاب، چ دوم، 1404 ق.

    ـ زرندی، محمد بن یوسف بن حسن بن محمد، نظم درر السمطین، بی جا، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، 1377 ق.

    ـ سیدبن طاووس، علی بن موسی ابن طاووس حلی، الطرائف، قم، خیام، 1371.

    ـ شیخ صدوق، علل الشرائع، قم، داوری، بی تا.

    ـ شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق.

    ـ طبرانی، احمد بن ایوب، المعجم الأوسط، تحقیق ابراهیم حسینی، بی جا، دارالحرمین، بی تا.

    ـ طبرسی، ترجمه تفسیر جوامع الجامع، ترجمة جمعی از مترجمان بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377 ش.

    ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، تحقیق جمعی از علما، بیروت، مؤسسة اعلمی، بی تا.

    ـ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تحقیق عبادالله طهرانی و شیخ علی احمد ناصح، قم، مؤسسة معارف اسلامی، 1411ق.

    ـ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، بیروت، دارالهادی، چ چهارم، 1415ق.

    ـ عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، مدینه، مکتبة الدار، 1405ق.

    ـ عقیلی، محمد بن عمرو بن موسی بن حماد، الضعفاء الکبیر، تحقیق عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت دارالکتب العلمیه، 1418ق.

    ـ کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1412ق.

    ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1402 ق.

    ـ مصطفوی تبریزی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مرکز نشر آثار العلامة المصطفوی، 1385ش.

    ـ نووی، محیی الدین، المجموع فی شرح المهذب، بیروت، دارالفکر، بی تا.

    ـ نیسابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت، دارالفکر، بی تا.

    ـ یوسفی غروی، محمدهادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، بی جا، مجمع الفکر الاسلامی، 1417 ق.


    * مدیر پژوهشی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدس سره

    ** دانش آموخته حوزه و دانش پژوه کارشناسی ارشد تاریخ تشیع.

    دریافت: 1/10/88 ـ پذیرش:7/11/88 Email: majidrobatjazi@yahoo.com

    285. حسن مصطفوی التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 412ـ413.

    286. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 73.

    287. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 383.

    288. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج۱، ص ۹۲.

    289. ر.ک: همو، علل الشرائع، ج 1، ص156.

    290. محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج2، ص 123.

    291. محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة النبی صلی الله علیه وآله، ج 2، ص434 / احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 263.

    292. محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص123ـ124 / ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 305 / محمدبن محمدحاکم نیسابوری، المستدرک، ج3، ص140 / ابن بطریق، العمدة، ص 25 / ابن عنبه، عمدة الطالب، ص 59 / مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 187 و ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی، ج1، ص147.

    293. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 4، ص 208 / ابن بطریق، العمدة ص 26. نزدیک به همین مضامین از یعقوب بن حمید از ابی حازم از سهل بن سعد (ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی، ج1، ص 150) و نیز از محمد بن حسن بن خلیل از هشام بن عمار از عبدالعزیز بن ابی حازم از ابی حازم از سهل بن سعد (محمد بن حبان بن احمد، صحیح ابن حبان، ج15، ص 368ـ369). در گزارش های دیگری نیز وارد شده است.

    294. ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، ج ۲، ص ۲۱۱.

    295. شیخ طوسی، الغیبة، ص 182 / محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 4، ص 208/ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 11 / محمد بن یوسف بن حسن بن محمد زرندی، نظم درر السمطین، ص 107 / ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی، ج1، ص150 و محمد بن حبان بن احمد، صحیح ابن حبان، ج15، ص 368.

    296. محمد بن سلیمان کوفی، مناقب أمیر المؤمنین علیه السلام، ج1، ص320ـ321.

    297 . ابن هشام، سیرة النبی، ج2، ص 434.

    298. ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 7، ص371. این گزارش با استناد به کتاب صحیحین آمده است که در بخش مربوط به نقل گزارش از صحیح بخاری، نقد خواهد شد.

    299. ابن بطریق، العمده، ص 26 / عمر بن شاهین، فضائل سیدة النساء، ص 36 / ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 18 و محیی الدین نووی، المجموع، ج 8، ص 441ـ442.

    300 خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 75.

    301 اسماعیل بن ابراهیم بخاری، صحیح بخاری، ج 7، ص 195.

    302 مجهول در نزد قدما کسی است که رجالیون به مجهولیت وی تصریح کرده اند ولی در اصطلاح متأخرین از شهید ثانی به این طرف اعم از مجهول و مهمل متقدمین است؛ یعنی مجهول نزد متأخرین عبارت از این است که رجالیون تصریح به مجهولیت نموده اند و یا اینکه اسم وی آمده ولی مدح و ذمی دربارة ایشان وارد نشده است. (ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص 120ـ121)

    303. کسانی که نامشان در کتاب های رجال آمده، ولی هیچ مدح و ذمی از ایشان نرسیده است.

    304. مراد از مهمل در اصطلاح متقدمین کسی است که اصحاب از ایشان نام برده اند ولی تضعیف ننموده اند، ولی مهمل طبق اصطلاح متأخرین کسی است که نامی از ایشان در رجال نیامده است. بنابراین طبق اصطلاح متأخرین به راویان مهمل همانند راویان مجهول عمل نمی گردد.. (ر.ک: جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ص 120ـ121)

    305. ابن حبان، الثقات، ج 8، ص 50.

    306. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 18 و ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب ج 2، ص 305 ـ 306.

    307 همو، تاریخ مدینه دمشق، ج 16، ص 401 / ج 39، ص 4.

    308. محمد بن سلیمان کوفی، مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص 343.

    309. همان، ص 325 و 328 ـ 329.

    310. همان، ص 328، 333 و 342.

    311. احمدبن ایوب طبرانی، المعجم الأوسط، ج8، ص 39.

    312. عبدالرحمن بن علی ابن جوزی، کتاب الموضوعات، ج 3، ص 167.

    313. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج 7، ص 119 و همو، الأدب المفرد، ص183.

    314. احمد بن حنبل، العلل، ج 2، ص 18.

    315. سند ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 246.

    316. مسلم بن حجاج نیسابوری،، الجامع الصحیح، ج7، ص 123/ احمدبن حسین بن علی بیهقی، السنن الکبری، ج2، ص 446.

    317. ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 14.

    318. محمد بن عمرو بن موسی عقیلی، الضعفاء الکبیر، ج 3، ص 488.

    319. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص 207 / ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 11 / محمد بن یوسف بن حسن بن محمد زرندی، نظم درر السمطین، ص 107، ابن ابی عاصم، الآحاد والمثانی، ج1، ص150 و محمد بن حبان بن احمد، صحیح ابن حبان، ج15، ص 368.

    320. محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج4، ص207.

    321. خلیفة بن خیاط، طبقات خلیفه، ص 398.

    322. همان.

    323. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 32.

    324. احمد بن عبدالله عجلی، معرفة الثقات، ج 2، ص 96.

    325. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص 114 / سید ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 215.

    326. احمد بن عبدالله عجلی، معرفة الثقات، ج 1، ص 420.

    327. عبدالرحمن بن ابن حاتم رازی، الجرح و التعدیل، ج 4، ص 159.

    328. شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص 40و 66 و سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 371.

    329. عبدالرحمن بن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل، ج 4، ص 198.

    330. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 185.

    331. همان.

    332. عمر بن شاهین، فضائل فاطمه سیدة النساء، ص 35.

    333. رک: شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص156، ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 26 و مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 146.

    334. رک: شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص156.

    335. استاد علامه جعفر مرتضی عاملی نیز حدیث مزبور را به طور مختصر، نقد کرده است. (جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 4، ص 338).

    336. سید ابن طاووس، الطرائف، ص 77 و ابن بطریق، العمدة، ص 25.

    337. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 26 / ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 8، ص 268.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید، پیشوایی، مهدی.(1388) نقد و بررسی گزارش‌های وارده درباره کنیه‌‌ ابوتراب. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 6(3)، 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مجید افلاکیان؛ مهدی پیشوایی."نقد و بررسی گزارش‌های وارده درباره کنیه‌‌ ابوتراب". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 6، 3، 1388، 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید، پیشوایی، مهدی.(1388) 'نقد و بررسی گزارش‌های وارده درباره کنیه‌‌ ابوتراب'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 6(3), pp. 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    افلاکیان، مجید، پیشوایی، مهدی. نقد و بررسی گزارش‌های وارده درباره کنیه‌‌ ابوتراب. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 6, 1388؛ 6(3): 123-