تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال هفتم، شماره سوم، پیاپی 27، پاییز 1389، صفحات 49-

    گونه‌های طلاق در جاهلیت و تحول نظام طلاق جاهلی با ظهور اسلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    فریده پیشوایی / *حوزوی - سطح 4 تفسیر تطبیقی مؤسسه آموزش عالی معصومیه قم / fpishvaei@gmail.com
    چکیده: 
    از جمله عادات و قوانین غلط در فرهنگ جاهلی که اسلام با آن مبارزه کرد، آداب و رسوم آنها در طلاق بود. موقعیت منحط زن در جامعه جاهلی و حاکمیت فرهنگ مردسالاری در آن جامعه، باعث به وجود آمدن انواع رفتارهای ظالمانه در نظام طلاق نسبت به زن شده بود. شریعت اسلام با تأکید بر اصالت و انسانیت زن، بسیاری از قوانین طلاق جاهلی را اصلاح و تعدیل کرد؛ به این صورت که بعضی از انواع طلاق رایج در جاهلیت را از اساس باطل اعلام نمود و بعضی دیگر را با اصلاحاتی همراه با توصیه به رعایت حقوق زنان، تأیید و بعضی انواع طلاق را تشریع کرد. در این پژوهش با طرح وتبیین گونه های طلاق جاهلی، تأثیرآموزه های اسلام در تحول نظام طلاق جاهلی بررسی شده و تحول گسترده در نظام طلاق جاهلی، در پرتو ظهوراسلام به اثبات می رسد.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    ، سال هفتم، شماره سوم، پاییز 1389، 49 ـ 74

    Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.7, No.3, Fall 2010

    مهدی پیشوایی* / فریده پیشوایی**

    چکیده

    از جمله عادات و قوانین غلط در فرهنگ جاهلی که اسلام با آن مبارزه کرد، آداب و رسوم آنها در طلاق بود. موقعیت منحط زن در جامعه جاهلی و حاکمیت فرهنگ مردسالاری در آن جامعه، باعث به وجود آمدن انواع رفتارهای ظالمانه در نظام طلاق نسبت به زن شده بود. شریعت اسلام با تأکید بر اصالت و انسانیت زن، بسیاری از قوانین طلاق جاهلی را اصلاح و تعدیل کرد؛ به این صورت که بعضی از انواع طلاق رایج در جاهلیت را از اساس باطل اعلام نمود و بعضی دیگر را با اصلاحاتی همراه با توصیه به رعایت حقوق زنان، تأیید و بعضی انواع طلاق را تشریع کرد.

    در این پژوهش با طرح وتبیین گونه های طلاق جاهلی، تأثیرآموزه های اسلام در تحول نظام طلاق جاهلی بررسی شده و تحول گسترده در نظام طلاق جاهلی، در پرتو ظهوراسلام به اثبات می رسد.

    کلید واژه ها: جاهلیت، اسلام، طلاق و زن.

    مقدمه

    بی شک، ظهور اسلام نقش مؤثری در تحول فکری و فرهنگی جامعه عرب جاهلی داشت. مسئلة محوری این پژوهش این است که آیا شریعت اسلام در مسئله طلاق تأثیرگذار بوده یا در برابر آن منفعل بوده است؟ و اگر اسلام در نظام طلاق جاهلی تحول و تغییری ایجاد کرد، گستره این تحول تا چه حد بوده است؟ آیا تنها در مسائل اصلی بود یا در مسائل جنبی و فرعی، مانند عده نیز تغییر و تحول ایجاد کرد؟ یافته های این پژوهش تغییر و تحول گسترده را نشان می دهد که آگاهی از چند و چون آن در خور اهمیت است.

    اسلام که دینی است زمان شمول و جهان شمول، با توجه به نیازهای فطری انسان، بخش هایی از نظام طلاق در دوره جاهلی را که با فطرت انسان سازگار و به صلاح خانواده و جامعه بود، تأیید کرد و بر برخی دیگر که با فطرت انسانی مخالف بود و ضررهایی برای خانواده و جامعه در پی داشت، خط بطلان کشید و قوانین جدیدی را به جای آن بنیان نهاد.

    از آنجا که این پژوهش، مقایسه ای و تطبیقی (بین نظام جاهلی و نظام اسلامی) است، منبعی که مستقلاً به این موضوع پرداخته باشد یا وجود ندارد یا دست کم نویسنده با تمام تلاشی که کرده به آن دست نیافته است. البته برخی از منابع و پژوهش ها در قالب موضوعات مربوط به جایگاه خانواده یا زن در اسلام و در سایر زمان ها یا ادیان، به صورت ضمنی به این موضوع پرداخته اند، از جمله این پژوهش ها احکام الأسره فی الجاهلیة و الإسلام اثر ابراهیم فوزی زیفا، بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب نوشته سیدمحمود شکری آلوسی بغدادی، و المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام از جواد علی.

    این مقاله به طور کلی از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول، ضمن بیان انواع طلاق در جاهلیت، سنت ها و آداب و رسوم رایج در امرطلاق که غالباً به ضرر زنان بود، تبیین شده است و در بخش دوم، تغییرات و تحولاتی که با ظهور اسلام در نظام طلاق جاهلی به وجود آمد، بررسی شده است.

    نگاهی به نظام طلاق در جاهلیت

    الف) معنای طلاق

    طلاق از مصطلاحات عرب جاهلی است. طلاق در لغت عرب، مصدر فعل مجرد و اسم مصدر فعل ثلاثی مزید و هم معنای تطلیق است، همانند سلام و کلام، معادل تسلیم و تکلیم. طلاق و تطلیق، هر دو به معنای رهانیدن و گشودن قید و بند است.1

    واژه طلاق گرچه عربی است، اما وارد زبان فارسی شده و به معنای بیزاری و جدایی کامل زن و مرد است2 و در اصطلاح به معنای کناره گیری مرد از زن و از تمام حقوقی است که از او بهره مند است.3 این واژه، در اصطلاح شرعی همان مفهوم عرفی رایج میان عقلا، یعنی گسستن پیوند زناشویی را می رساند که شارع مقدس با شرایط خاصی امضا کرده است و در اصطلاح فقهی، به ازاله و پایان دادن به عقد ازدواج گفته می شود.4

    همچنان که در زمان قبل از اسلام ازدواج رایج بود و از قوانینی خاص پیروی می کرد، طلاق نیز امری رایج بود و طبق عرف مردم آن زمان، قواعد و اسبابی داشت.5 در واقع، چون ازدواج نوعی قرار داد بین دو طرف شمرده می شده، امکان فسخ آن نیز همواره وجود داشته است. البته در تمدن ها و ملت های مختلف برای طلاق شیوه و روش های خاصی وجود داشته، اما آنچه مسلم است این است که در آداب و تشریفات خاص طلاق، محکومیت بی موجب زن و زجر و آزار او محور اصلی بود.6

    ب) جایگاه منحط زن در جاهلیت

    با توجه به این که زن یکی از دو رکن ازدواج و طلاق است، آگاهی از جایگاه و موقعیت منحط زن در اجتماع عرب آن زمان، تصویر روشن­تری از چگونگی نظام طلاق جاهلی ارائه می­کند.

    زنان در جاهلیّت موقعیت منحطی داشتند، از جمله اینکه در ازدواج حق انتخاب نداشتند یا در زمان کودکی به دست پدر به قتل می رسیدند. می­توان عامل این مسئله را در نظام اجتماعی و اقتصادی آن جامعه جست وجو کرد.7 زنان در جامعه عرب قبل از اسلام ـ مانند سایر اجتماعات آن عصر ـ کاملاً مقهور اراده و تمایلات مردان بودند. در آن زمان، دختر تحت قیمومیت پدر و پس از او تحت ولایت و نظر شوهر و پس از مرگ شوهر تحت استیلا و فرمان پسران شوهر و در غیر آن صورت، تحت نظر و ولایت بستگان شوهر بود. به هر صورت در تمام احوال، مانند صغار و مجانین تحت ولایت بود و سرنوشت وی را تمایلات مردان تعیین می­کرد؛8 مرد می توانست آنچه می­خواست با زن انجام دهد و از حق فروش، قتل، ضرب و شتم زن بهره مند بود.9 با توجه به این واقعیت تلخ، روشن است که به اراده و رضایت دختر یا زن درباره زندگی آینده و زناشویی او کمترین توجهی نمی­شد. قوانین و سنن محیط، به او حق اعمال نظر نمی­داد و به تعبیر دیگر، رسوم و سنن محیط برای او حق تشخیص قائل نبود.

    یکی از عوامل مؤثر در این زمینه، عامل اجتماعی بود. قوم عرب براساس نظام قبیلگی زندگی می کردند و چون اعضای قبیله را یک اجتماع مشترک المنافع می­دانستند و قبیله در نظر آنها به منزله یک کشور مستقل بود، قبایل دیگر را به چشم بیگانه و خارجی دیده و برقرار کردن رابطه با آنان به پیمان­ها و قراردادهایی نیازمند بود. به همین دلیل، مقید بودند زنان و دختران خود را به مردان قبیله خود شوهر دهند. بنابراین در مرحله اول، هر دختر عمویی به پسرعموی خود تعلق داشت و اگر او راغب نبود و رسماً رد می­کرد، می­توانستند او را به دیگری بدهند. اما در صورتی که مردی از قبیله بیگانه خواستگاری می­کرد و رؤسا و ریش­سفیدان قبیله به منظور ایجاد الفت بین دو قبیله و ایجاد یک نوع پیمان تدافعی، این ازدواج را مفید می­دیدند، باز عدم رضایت درونی، از سیمای همه آشکار بود. 10

    ج) اراده خود سرانه مرد در طلاق جاهلی

    طلاق و متارکه زناشویی در جزیرة العرب مانند ازدواج، با سنت های ظالمانه و دور از انصاف و منافی با اخلاق توأم بود. طلاق در نظر آنها نه مقدماتی داشت و نه شروطی و لواحقی؛ تنها شرطش اراده و میل مرد بود و او با اندک بهانه ای می توانست رشته زوجیت را قطع کند.11

    د) انواع طلاق رایج در جاهلیت

    در جاهلیت، طلاق به دو شکل صورت می گرفت: الف ـ طلاق صریح، ب ـ طلاق کنایی.

    1. طلاق صریح

    مرد در این قسم از طلاق، جملاتی را به صورت صریح به زبان می­آورد و بدین ترتیب، زن را طلاق می­داد. از جمله الفاظی که مرد در این نوع طلاق به کار می­برد، این جملات بود:

    «حَبلُک علی غارِ بِکِ؛ ریسمانت بر گردن خودت است»، «خَلّیتُ سبیلَکِ فَاذَهَبی حَیثُ شِئتِ؛ راه تو را باز گذاشتم، هر جا می­خواهی برو»، «سَرَّحتُکِ؛ تو را آزاد کردم»، «اَنتِ مُخَلّی کهذَا البَعیر؛ تو مانند این شترآزاد هستی.» «ِالحِقی بِاَهلِک، نزد خانواده­ات برو». 12یا «اِلحِقی بِاَهلِک فَتَعود(ی) طالِقاً؛ به خانواده ات ملحق شو و بازگرد در حالی که آزاد هستی.»13

    این عبارت ها نشان دهنده باورها و خصوصیات فکری و ذهنی آنان به زنانشان است. کلماتی که برای تحقق طلاق بیان می­شد نشان می­دهد که آنان زن را به قید و بند گرفته بودند و با استفاده از واژه «طلاق» در حقیقت، او را از قید و بند رها می­کردند، مانند شتری که زمام او را رها می­کنند تا به مأوای اصلی خود برگردد.14 به عبارت دیگر در جمله هایی، مانند افسارت بر گردن خودت، یا رها هستی و ... روح جاهلی کاملاً نمایان است و به گونه­ای نشانه جایگاه پایین زن در جامعه آن زمان است.

    2. طلاق کنایی

    در برخی از قبایل و نواحی، برای طلاق لفظی به کار نمی رفت و اقداماتی نظیر قهر یا سفر کردن مرد و یا جدا کردن خیمه­اش دلیل و کنایه از آن بود که با زنش متارکه کرده است و با کمک قراین حالی دیگر، این نوع اعمال طلاق به زن تفهیم می­شد و زن موظف بود پس از این اعمال، منزل شوهر را ترک کند.15

    1ـ1 انواع طلاق صریح در جاهلیت

    چنان که گفته شد، طلاق کنایی از طریق برخی رفتارها یا حالات، صورت می گرفت، اما طلاق صریح، چون با ادای الفاظ خاصی صورت می گرفت، انواع واشکالی داشت که عبارت اند از:

    1.ظهار

    یکی از انواع طلاق های صریح در جاهلیت ظهار بود. این طلاق شدیدترین نوع طلاق بود، چون در صورت وقوع آن، زن و شوهر تا ابد به هم حرام می شدند.16

    لغت «ظهر» معانی مختلفی دارد که از جمله آنها «پشت» است.17 عرب، گاه انصراف خود را از ادامه زوجیت با «ظهار» محقق می­ساخت؛ به این شکل که شوهر به زنش می گفت: «ظَهرُک علیّ ظَهرِ اُمّی» یا «کَظَهرِ اُمّی» یا «کَبَطنِها» و یا «کَفَخذِها»: پشت تو برای من، پشت مادر من، یا مانند پشت مادر من یا مانند شکم مادرم و یا مانند ران اوست». گفت: «ظهرک ظهر امی و اختی؛ پشت تو، پشت مادر و خواهر من است». کنایه از اینکه تو به جای مادر و خواهر هستی و نه همسر، پس زناشویی با تو حرام است. پس از ادای این بیان، زن و شوهر از هم جدا می شدند.18

    مورخان گفته اند اوس بن صامت برادر عبادة بن صامت (صحابی پیامبر) همسر خود، خوله بنت ثعلبة بن مالک را ظهار کرد، سپس از این عمل خود پشیمان شد. زن برای چاره جویی نزد پیامبر آمد. در این هنگام آیات اولیه سوره مجادله نازل شد و حکم اسلام را که بعداً اشاره خواهیم کرد، بیان کرد.19

    2. ایلاء

    ایلاء در لغت به معنای «سوگند خوردن و میثاق مؤکد» به کار می­رود.20 یکی دیگر از راه هایی که مرد پیوند زناشویی را می­گسست این بود که شوهر سوگند یاد می­کرد که با زنش همبستر نشود21 و مدتی که در سوگند مشخص می­کرد گاهی تا دو سال بود.22 در این صورت، زن بلا تکلیف می­ماند؛ نه مطلقه بود و نه شوهردار. این کار را مردان اغلب برای مخالفت با همسرانشان انجام می­دادند.

    3. طلاق خُلع

    خَلع در لغت به معنای کندن و در آوردن لباس است.23 واژه خُلع که از این ماده مشتق شده به صورت اصطلاحی برای یکی ازانواع طلاق به کار رفته است. طلاق خلع یکی از انواع رایج طلاق در جاهلیت بود که براساس آن، زن یا بستگان او در قبال مهری که مرد به او داده بود، مالی را به او می دادند و موافقت وی را برای طلاق کسب می­کردند. آلوسی در بلوغ الأرب می نویسد: اولین کسی که همسرش را طلاق خلع داد عامر بن حارث بن ظرب بود. عامر بن ظرب دخترش را به عقد پسر برادرش، عامر بن حارث بن ظرب درآورد، بعد از گذشت مدتی، زن از شوهرش نفرت پیدا کرد و با دادن مالی به همسرش، وی راضی به طلاق او شد.24

    4. طلاق رجعی

    طلاق رجعی یکی دیگر از انواع طلاق رایج در آن زمان بود و چنان که از نامش پیداست در این نوع طلاق امکان رجوع مرد به زن در زمان عده وجود داشت. در این قسم از طلاق، مرد جمله هایی را به صورت صریح به زبان می آورد و بدین ترتیب، زن را طلاق می داد و می توانست تا پایان زمان عده بدون انجام عقد نکاح به زن رجوع کند.

    ه‍ . دو سنت غلط جاهلی

    1. جلوگیری بستگان از ازدواج مجدد زنان مطلقه

    در جاهلیت، بستگان نزدیک غالباً به خود حق می دادند که در امر ازدواج زنان مطلقه خویشاوندان خویش دخالت کنند. برای مثال، نقل شده است که مَعقِل بن یَسار خواهری به نام جملاء داشت که از همسرش عاصم بن عَدی طلاق گرفته بود و مایل بود بار دیگر به عقد همسرش درآید، ولی برادرش از این کار مانع شد.25 همچنین گفته شده است که جابر بن عبدالله با ازدواج مجدد دختر عمویش با شوهر سابق خویش مخالفت ورزید.26

    همچنین یکی دیگر از رسوم ظالمانه جاهلیت در امر طلاق این بود که مرد، همسرش را طلاق می­داد، ولی اجازه ازدواج مجدد به وی نمی­داد و زن یا بستگان او را تهدید می کرد یا اینکه به بستگان زن پولی می­داد و آنها را تطمیع می­کرد تا مانع ازدواج زن با مرد دیگری شوند.27 این امر بیشتر در میان قبایل زورمند یا افراد زورگو رایج بود، زیرا ازدواج مجدد زن با دیگری، با غیرت و عصبیت عربی شوهر قبلی او منافات داشت و او هرگز نمی گذاشت چنین عاری بر دامن او و قبیله اش بنشیند. گاهی وقوع ازدواج مجدد، مساوی بود با جنگ و خون ریزی هایی که ده ها سال در قبیله ها و خانواده ها ادامه پیدا می کرد.28

    2. طلاق و رجوع های مکرر

    شواهد تاریخی نشان می دهد که در طلاق رجعی نیز به زنان ستم می شد وگاه مرد، زن را در طلاق و رجوع های مکرر گرفتار می کرد؛ به این معنا که زن را طلاق می داد و سپس تا قبل از پایان زمان عده به زن رجوع می کرد، پس از رجوع، او را مجدداً طلاق می داد و دوباره در زمان عده به او رجوع می کرد. در واقع، عرب جاهلی در ایام عده برای رجوع و طلاق، حد و حصری نمی­شناخت و گاه ممکن بود برای آزار زن، صدبار طلاق دهد و رجوع کند. او به زن می­گفت: «نه طلاقت می­دهم که رها شوی و نه تو را پناه می­دهم و با تو زندگی می­کنم؛ همین که نزدیک پایان عده رسیدرجوع می­کنم و این کار را مرتب ادامه خواهم داد».29 این کار علت های مختلف داشت، از جمله:

    الف ـ آزار و اذیت زن: گاهی مردی به منظور اذیت و آزار زنش، او را طلاق می داد، ولی به همین مقدار قانع نبود و برای اینکه او را از ازدواج با دیگری و سر و سامان یافتن باز دارد، دوباره رجوع می کرد و مرد درباره دلیل کار خود که چرا این رجوع و طلاق ها را انجام می هد با صراحت می گفت: «انا لاعِبٌ بها حتی تَذُوقَ الذَّلَة؛ من با او و سرنوشتش بازی می کنم تا از این رهگذر به او ذلت و رنج بچشانم».30

    ب ـ به دلیل مزاح و شوخی: در عصر جاهلیت گاهی هنگامی که زنان را طلاق می دادند، می گفتند هدف ما بازی و شوخی بود.31

    البته شواهدی وجود دارد که نشان می­دهد در عرف شهر مکه در میان کسانی که بر سنت حضرت ابراهیم و آیین حنیف باقی بودند، طلاق زن اگر سه بار به صورت جداگانه انجام می شد طلاق بائن به حساب می­آمد؛ یعنی اگر مرد، زنش را طلاق می­داد تا دوبار می­توانست در زمان عده رجوع کند و در صورت طلاق سوم، شوهرحق رجوع به زن را نداشت. آلوسی در بلوغ الارب ضمن بیان این مسئله شاهد آن را جریان طلاق همسر اعشی بیان می­کند و می نویسد: هنگامی­که خانواده همسر اعشی نزد او آمده و خواستار طلاق وی شدند و به او اصرار کردند که همسرش را طلاق دهد او در طلاق اول چنین سرود:

    ایا جارتی بینی فانک طالقة

     

    کذاک امور الناس غاد و طارقة

    «ای همنشین من! از من جدا شو که تو را طلاق دادم و این چنین امور مردم در آمد و شد است».

    برای بار دوم که وی را طلاق داد چنین سرود:

    و بینی فان البین خیرٌ من العصا

     

    و الا ترَی لی فوق راسک بارقة

    «جدا شو که جدایی بهتر از عصیان است و در غیر این صورت، مرا بر خود افروخته می­بینی».

    و در بار سوم گفت:

    و بینی حصان الفرج غیر ذمیمة

     

    و موموقة قد کنت فینا و وامقة

    «جدا شو از من در حالی که پاکدامنی، و مذمت نمی­شوی. نزد ما محبوب بودی و به ما علاقه داشتی». به هرحال، بعد از بار سوم، طلاق همسر اعشی بائن به شمار آمد.32

    اگر این گزارش را بپذیریم باید بگوییم که این وضع مختص به محیط مکه بوده وعمومیتی نداشته است. جواد علی معتقد است که اعراب مکه برای این طلاق نیز راه حلی قرار داده بودند و آن همان قضیه محلل بود؛ با این توضیح که اگر زنی سه بار جداگانه طلاق داده می­شد، همسر اول، دیگر نمی­توانست با وی ازدواج کند مگر اینکه زن با مرد دیگری ازدواج کند و مدتی با او زندگی کند سپس از شوهر دوم خود طلاق گیرد. تنها در این صورت بود که زن می­توانست با شوهر اول خود ازدواج کند.33 البته چنان که اشاره شد، این نوع طلاق بائن و مسئله محلل، در جزیرة العرب عمومیت نداشته یا دست کم از عمومیت آن گزارشی به دست ما نرسیده است و تنها در شهر مکه کسانی که هنوز به سنت حضرت ابراهیم(ع) پایبند بودند به این مسئله اعتقاد داشتند. مطالعه تاریخ جزیرة العرب نیز نشان می­دهد که بقایای تعالیم و سنت­های ابراهیم مانند اعتقاد به الله، حرمت ازدواج با مادر و دختر، مناسک حج و عمره و پاره­ای از موارد دیگر تا زمان ظهور اسلام همچنان در میان آنان رایج بود.34 بنابراین، وجود این نوع طلاق و مسئله محلّل نیز می­تواند از بقایای آیین حنیف در مکه باشد و با آداب و قوانین مربوط به فرهنگ جاهلی وغیر توحیدی ارتباطی ندارد.

    و. اختیار طلاق در جاهلیت

    قاعده عمومی در جاهلیت این بود که طلاق به اراده مرد انجام می­گرفت، اما ـ همان طور که گفته شد ـ در یک صورت زن حق طلاق داشت و آن وقتی بود که بین زن و مرد توافق حاصل می شد مبنی بر اینکه زن مهریه یا مالی را به مرد بدهد و رضایت او را جلب کند و در مقابل، مرد او را طلاق دهد که به این نوع طلاق، طلاق خلع گفته می شد.35 اما بعضی از زنان که از اشراف و بزرگان قریش و بادیه نشین بودند، هنگام عقد ازدواج شرط می کردند که حق طلاق در اختیار آنان باشد، از جمله این زنان که نام آنها در تاریخ ثبت شده، سلمی بنت عمرو بن زید بن لبید بن خداش (مادر عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف) و فاطمه بنت خرشب انماریه است که هنگام ازدواج شرط کردند حق طلاق با آنها باشد و اگر مایل به ادامه زندگی نباشند بتوانند طلاق بگیرند.36 روشن است که این امتیاز، به قشر اشرافی و طبقه خاصی از زنان جامعه عرب جاهلیت اختصاص داشت و عامه زنان از این حق بهره مند نبودند. در چنین مواردی طلاق به شکل غیر صریح و کنایی از جانب زن انجام می­شد؛ به این شکل که اگر در خیمه­ای به سر می­بردند، زن مدخل ورودی خیمه را که به سمت مشرق بود به سمت مغرب یا سمت­های دیگر تغییر می­داد و این کار زن، اعلام متارکه او با شوهرش بود.37 در این هنگام شوهر مقدمات حرکت زن را به منزل پدر و اقوام او فراهم می­ساخت.

    ز.چگونگی عدّه در جاهلیت

    عدّه عبارت است از مدتی که زن در آن مدت از ازدواج خودداری کرده و منتظر می­ماند تا ازدواج جدید برای او امکان پذیر باشد. عدّه در جاهلیت بر دو نوع بود: الف ـ عدّه طلاق، ب ـ عدّه وفات

    1. عده طلاق

    زنان در جاهلیت برای وفات همسر و طلاق، عده نگه می­داشتند. آلوسی در بلوغ الارب بعد از بیان این مطلب به تفصیل درباره عده وفات سخن می­گوید، ولی درباره چگونگی و مدت زمان عده طلاق توضیحی نمی­دهد.38

    بنا به نقل محمد بن حبیب بغدادی، در جاهلیت عده طلاق وجود نداشت و زن مطلقه بدون مراعات عده می­توانست مجدداً ازدواج کند. اگر پس از ازدواج دوم معلوم می شد که حامله است، فرزند متعلق به همسر جدید بود و او پدر قانونی فرزند شناخته می­شد، اگرچه مادر می­دانست که این فرزند متعلق به همسر اولش است. وی مواردی را دراین زمینه، ضبط کرده است، از جمله می توان ناقمیه را نام برد که از معاویة بن بکر بن هوازن حامله بود و پس از طلاق در زمان عده با سعد بن زید مناة بن تمیم ازدواج کرد و فرزندش صعصعه را منسوب به سعد کرد.39 اما جواد علی با اینکه این قضیه را از ابن حبیب نقل می کند و نقدی بر آن وارد نمی کند در جای دیگر، سخن از عده طلاق به میان ­آورده و عنوان می­کند: در جاهلیت مردان برای آزار همسرانشان زن را طلاق داده و در زمان عده رجوع می­کردند و به قصد آزار زن مجدداً در زمان عده زن را طلاق می دادند.40 از محتوای این جمله به دست می آید که وی معتقد است زنان در آن زمان برای طلاق نیز عده نگه می داشتند، از این رو نوعی تناقض درباره عده طلاق در کلام جوادعلی وجود دارد.

    در مورد مدت عده، برخی معتقدند که عده زنان در طلاق به اندازه یک حیض بود؛ یعنی زن بعد از طلاق پس از یک بار حیض و پاک شدن، حق ازدواج داشت، چون دیدن خون حیض نشانه پاک بودن رحم او از فرزند است.41

    اگر این سخن را بپذیریم، می­توان چنین نتیجه گرفت که مدت عده طلاق همان دیدن یک حیض بوده و چون این مدت کم بوده است، عده­ای معتقد شده اند چیزی به عنوان عده طلاق وجود نداشته یا سخن از آن به میان نیاورده­اند.

    2. عده وفات

    زنان در زمان جاهلیت پس از مرگ همسرانشان به اقتضای آداب و سنن جامعه به مدت یک سال یا گاه بیشتر در سخت ترین شرایط به سر می بردند. گاهی اوقات این وضع تا آخر عمر ادامه پیدا می کرد.42 حمید بن نافع از زینب دختر ام­سلمه نقل می کند: روزی زنی خدمت پیامبر رسیدو گفت: همسر دخترش فوت کرده و چشم دخترش درد می­کند آیا می تواند سرمه بکشد؟ پیامبر جواب منفی داد. زن سؤال خود را دو بار تکرار کرد و می­کوشید موافقت حضرت را جلب کند و پیامبر هر بار جواب منفی ­داد و فرمود: تا چهار ماه و ده روز باید صبر کند، این در حالی است که هر یک از شما در جاهلیت پس از یک سال با پرتاب پشکل حیوان از عده بیرون می آمدید! .حمید می گوید: پرسیدم: منظور از پرتاب پشکل سر یک سال چیست؟ زینب گفت: زن در جاهلیت با فوت شوهرش ملزم بود دست کم یک سال بر بالای قبر شوهر خیمه سیاه و چرکینی زده، لباس­های مندرس و کثیفی با رنگ مشمئزکننده و وضعی که حکایت از عزا داشته باشد، بپوشد و از هرگونه زیور و زینت و آرایش حتی شست وشو و نظافت برکنار باشد و همواره در آن خیمه به سر برده و به نوحه وسوگواری بپردازد. بعد از تمام شدن یک سال، زن پشکل شتر یا حیوان دیگری را برداشته به نقطه دوری پرت می­کرد و این کنایه از دور افکندن زجر و مصیبت ایام عده بود و بدین ترتیب از عده بیرون می آمد.43

    تحول نظام طلاق جاهلی در پرتو اسلام

    چنان که گفته شد طلاق در جاهلیت امری پذیرفته شده بود. از آنجا که طلاق در زندگی زناشویی گاهی اوقات ضروری است، از این رو اسلام با اصل طلاق موافق کرده است،44 اما چون باید به حداقل ممکن تقلیل یابد در روایات اسلامی شدیداً نکوهش شده و مبغوض ترین حلال دانسته شده است، چنان که در روایتی از پیامبر(ص) می خوانیم: «نزد خداوند متعال هیچ عملی منفورتر از این نیست که خانه ای [خانواده ای] در اسلام، با جدایی، یعنی طلاق، ویران [از هم پاشیده] شود».45 همچنین اسلام طلاق را محدود به طلاق صریح کرد46 و ـ چنان که توضیح خواهیم داد ـ بعضی از اقسام طلاق جاهلی را لغو و بعضی دیگر را همراه با اصلاح ها و تعدیل هایی تأیید و برای رعایت حقوق زن در شرایط مختلف پیش بینی هایی کرد و در مواردی برای طلاق، دستور جدید صادر کرد که در این بخش به بررسی موارد آن می پردازیم:

    1. لغو انواعی از طلاق های جاهلی

    با ظهور اسلام انواعی از طلاق های صریح مرسوم در زمان جاهلیت لغو شد که عبارت اند از:

    1ـ1 لغو ظهار

    چنان که گذشت در جاهلیت هر گاه مرد می خواست از زن دوری کند و رابطه زناشویی با او را بر خود حرام کند او را به یکی از زنان محرم خود تشبیه می­کرد. برای مثال می­گفت: «ظَهرُکِ علیّ کَظَهرِاُمّی، یا ظَهرُکِ کَظَهرِ اُختی؛ پشت تو مثل پشت مادر من است یا پشت تو مثل پشت خواهر من است». و بدین ترتیب، زن چون حکم مادر یا خواهر پیدا می­کرد، نزدیکی با او برایش حرام می­شد. بنابراین، ظهار در جاهلیت نوعی طلاق و جدایی جسمانی محسوب می­شد، ولی در عین حال زن نمی­توانست با مرد دیگر ازدواج نماید و زن نه بهره­مند از رابطه زناشویی بود و نه رها بود که بتواند با دیگری ازدواج کند. قرآن کریم این نوع طلاق را در آیات اولیه سوره مجادله لغو کرد و فرمود:

    ]ای پیامبر![ خدا گفتار ]زنی[ را که درباره شوهرش با تو گفت وگو و به خدا شکایت می­کرد، شنید و خدا گفت وگوی شما را می­شنود، زیرا خدا شنوای بیناست * از میان شما کسانی که زنانشان را ظهار می­کنند [و می­گویند پشت تو چون پشت مادر من است] آن زنان مادرانشان نیستند، مادران آنها تنها کسانی­اند که ایشان را زاده­اند و قطعاً آنها سخنی زشت و باطل می­گویند ]ولی[ خدا مسلماً درگذرنده آمرزنده است * و کسانی که زنانشان را ظهار می­کنند سپس از آنچه گفته­اند پشیمان می­شوند برایشان ]فرض[ است که پیش از آنکه با یکدیگر هم خوابگی کنند بنده­ای را آزاد گردانند، این ]حکمی[ است که بدان پند داده می­شوید و خدا به آنچه انجام می­دهید آگاه است * آن کس که ]بر آزاد کردن بنده[ دسترسی ندارد باید پیش از تماس ]با زن خود[ دو ماه پیاپی روزه بدارد و هر کس که نتواند باید شصت بینوا را طعام بدهد. این ]حکم[ برای آن است که به خدا و فرستاده او ایمان بیاورید و این است حدود خدا و کافران را عذابی پردرد خواهد بود. (مجادله: 1 ـ 4.)

    در شأن نزول این آیه، نقل شده است که زنی از انصار به نام خوله بنت ثعلبه مورد خشم شوهرش قرار گرفت و شوهرش اوس بن صامت که مرد تند مزاجی بود، او را ظهار کرد و هنگامی که از سخن خود پشیمان شد به همسرش گفت: گمان می کنم تو برای همیشه بر من حرام شده ای، زن نپذیرفت و نزد رسول خدا(ص) رفت و اظهار داشت: شوهرم زمانی که من جوان بودم و صاحب مال وجمال، مرا به ازدواج خود در آورد و اکنون که جوانیِ خود را از دست داده ام و مالم را صرف نموده و از مال و جمال، بی نصیب گشته ام، ظهار نموده و سپس پشیمان شده است. آیا راهی هست که ما به زندگی سابق بر گردیم؟

    پیامبر(ص) فرمود: تو بر او حرام شده ای. زن نپذیرفت و گفت : او پدر فرزندان من است. پیامبر فرمود: تو بر او حرام شده ای و من دستور دیگری در این زمینه ندارم. زن پس از اصرار و پافشاری بی نتیجه به درگاه خداوند تضرع کرد. در این هنگام آیات فوق نازل شد.47

    در این آیات، قرآن کریم در مورد ظهار و کسانی که این عمل را انجام می­دادند اخطار کرد که:

    اولاً: ادای جمله های ناروای ظهار، یعنی زن را خواهر یا مادر و یا محارم نسبی خود قلمداد کردن، خلاف­گویی و زشت­گویی و امری منکر و سخنی است که نه موافق شرع است و نه در عالم خارج واقعیت دارد.

    ثانیاً: اگر کسی مرتکب این خلاف گویی شود و چنین کلمات مکروه و ناروایی را به زبان آورد، حق مصاحبت با همسرش را ندارد مگر آنکه کفاره این یاوه­گویی­ها را که آزاد کردن یک بنده یا دو ماه پیاپی روزه گرفتن و یا شصت مسکین، طعام دادن است، بپردازد.

    بنابراین، ظهار که یکی از راه های متارکه در جاهلیت بود به حکم قرآن لغو شد و یاوه گویی و منکر و مستلزم پرداخت کفاره معرفی شد.48

    2ـ1 لغو ایلاء

    چنان که گفته شد، یکی از روش­های مرسوم که در دوران جاهلیت برای جدایی زن و مرد، ایلاء بود. ایلاء در لغت به معنای سوگند خوردن49 و در اصطلاح فقهی سوگند شوهر بر ترک عمل زناشویی با همسر دائمی است به طور مطلق که به قصد اضرار بر زن باشد.50 در جاهلیت هنگامی که مردی از همسر خویش متنفر می­شد، گاهی سوگند یاد می­کرد که با او همبستر نگردد و با این روش غیر انسانی، همسر خویش را در تنگنای شدیدی قرار می داد.51

    قرآن ایلاء را لغو کرد و فرمود:

    برای کسانی که به ترک هم خوابگی با زنان خود سوگند می­خورند ]ایلاء[ چهارماه انتظار و مهلت هست، پس اگر ]به آشتی[ باز آمدند، خداوند آمرزنده مهربان است. و اگر آهنگ طلاق کردند در حقیقت خدا شنوای دانا است.( بقره: 227 ـ 226.)

    در این آیه شریفه، ایلاء به عنوان طلاق پذیرفته نشده و در موارد وقوع ایلاء، این راه حل ارائه شد که شوهر تا چهار ماه مهلت دارد که زن را از این گرفتاری و نابسامانی نجات دهد؛ یعنی یا از سوگند خود برگردد و یا رسماً زن را طلاق دهد، و از آنجا که انتخاب راه اول، عقل پسند و مورد رضایت پروردگار است، فرمود: «اگر از تصمیم خود برگشتند خدا آمرزنده مهربان است»(بقره: 226). بنابراین به موجب این آیه شریفه با ایلاء، طلاق واقع نمی شود.52

    2. تثبیت بعضی از انواع طلاق جاهلی همراه با تعدیل آنها

    طلاق هایی که در جاهلیت رایج بود و با برخی تعدیل و اصلاح، تأیید شده، عبارت است از:

    1ـ2 تثبیت طلاق رجعی ضمن محدود کردن آن به دوبار

    در این نوع طلاق که در جاهلیت نیز وجود داشت کراهت و نفرت، از جانب شوهر است و او می­خواهد رشته زوجیت را قطع کند. طبق شریعت اسلام،چنین شخصی موظف است هنگام طلاق ـ اگر مهر زن را نپرداخته ـ آن را بپردازد. همچنین شوهر موظف است مخارج ایام عده را نیز تأمین کرده و تا قبل از انقضای عده، زن را از خانه خود بیرون نکند. قرآن کریم می فرماید: «و شوهرانشان اگر سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این ]مدت[ سزاوارترند».(بقره: 228)

    مفسران در تفسیر این قسمت از آیه می­گویند: آیه درباره مطلقه رجعی است. در طلاق رجعی، حق رجوع برای شوهر قرار داده شده است تا اگر بخواهد بدون نیاز به تشریفاتی، زندگی را با همسرش از سر بگیرد و قید «اِنْ اَرادواصلاحاً» نیز به این مسئله اشاره دارد که مرد نباید در رجوع، قصد آزار و اذیت زن را داشته باشد، بلکه اگر واقعاً قصد آشتی و ادامه زندگی با زن را دارد، رجوع کند.53

    بنابراین، در این نوع طلاق تا زمانی که عده زن به پایان نرسیده مرد می­تواند بدون عقد و مهریه جدید رجوع کند.54 همچنین مرد حق ندارد زن را از خانه بیرون کند، چرا که قرآن می­فرماید: «آنان را از خانه هایشان بیرون مکنید و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکاری شده باشند».(طلاق: 1)

    این حکم قرآنی فلسفه بسیار مهمی دارد، زیرا علاوه بر حفظ احترام زن غالباً زمینه را برای انصراف شوهر از طلاق و تحکیم پیوند زناشویی فراهم می سازد. البته این حکم، استثنایی هم دارد: «الا اَن یأتین بفاحشة مبیِّنَة».

    مفسران مراد از «فاحشة مبینة» را ارتکاب گناه آشکار، مانند زنا یا نشوز و سرپیچی و ناسازگاری زن عنوان می کنند.55 در روایتی، از امام رضا(ع) نقل شده که فرمودند: «مقصود از فاحشه مبینه این است که با خانواده همسر، بد اخلاقی کرده و آنها را اذیت کند».56

    اما از آنجا که بعضی مردان در جاهلیت از این حق رجوع، سوءاستفاده می کردند و بارها و بارها به قصد آزار و اذیت زن در زمان عده رجوع کرده و مجدداً زن را طلاق می دادند، قرآن کریم آن را محدود به دو بار کرد و فرمود: «طلاق ]رجعی[ دو بار است پس از آن یا ]باید زن را[ به خوبی نگاه داشتن یا به نیکی آزاد کردن».(بقره :229)

    در شأن نزول این آیه، گفته شده است: زنی نزد عایشه آمد و از همسرش شکایت کرد که شوهرش او را طلاق داده و سپس به قصد ضرر زدن به او مجددً رجوع می کند. عایشه ماجرا را برای پیامبر(ص) نقل کرد و این آیه شریفه نازل شد.57

    نکته قابل توجه این است که در آیه شریفه، هم نگه داشتن زن و هم آزاد کردن او یا به عبارت دیگر، طلاق دادن وی مقید به قید نیکی شده است؛ یعنی حتی در طلاق و جدایی نیز باید امور ناپسندی، مثل ابراز خشم و کینه، انتقام جویی و... را در نظر نداشته باشند.58 در روایتی از امام صادق(ع) نیز نقل شده است که فرمود:

    سزاوار نیست که مرد، همسرش را طلاق دهد سپس رجوع کند در حالی که نیاز و تمایلی به زن ندارد و سپس او را طلاق دهد و این عمل را تا سه بار تکرار کند. این، همان طلاقی است که خداوند از آن نهی کرده است.59

    چنانکه گفته شد، در شهر مکه طلاق زن پس از دوبار طلاق بائن محسوب می شد و تنها راه حل آن، محلل بود. قرآن کریم مسئله محلل و حلیت ازدواج مجدد با زنی را که سه بار طلاق داده شده، تأیید کرده است و این مسئله را که ـ به گزارش تاریخ ـ به صورت محدود و تنها در شهر مکه مرسوم بود، به صورت یک قانون عمومی و همگانی اعلام کرد و فرمود:

    اگر [بار سوم] زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست تا زمانی­که زن با مردی دیگر ازدواج کند، پس اگر [شوهر دوم] طلاقش داد و دانستند که مقررات الهی را به پا خواهند داشت، مانعی بر آنها نیست که به یکدیگر رجوع کنند و اینها حدود الهی است که آن را برای قومی که می دانند بیان می کند.(بقره: 230)

    در شأن نزول آیه گفته شده است که زنی نزد پیامبر آمد و گفت همسرم رفاعة بن وهب قرظی مرا سه بار طلاق داد و من بعد از او با مردی به نام عبدالرحمن بن زبیر ازدواج کردم. اتفاقاً او هم مرا طلاق داد بدون اینکه در این مدت عمل آمیزش انجام گیرد، آیا می­توانم به شوهر اولم بازگردم؟ پیامبر ضمن پاسخ منفی فرمودند: ازدواج با شوهر اولت فقط در صورتی صحیح است که با همسر جدیدت نزدیکی کرده باشی، سپس آیه فوق نازل شد.60 طبق موازین فقه اسلامی، اگر شوهر، زن خود را تا سه مرتبه طلاق داد با شرایطی به شوهر اول حلال می شود که آن شرایط عبارت اند از:

    1. مرد دیگری با او ازدواج کند که به او محلل گفته می شود،

    2. شوهر دوم با عقد صحیح دائمی با وی ازدواج کرده باشد،

    3. شوهر دوم با وی نزدیکی کند،

    4. شوهر دوم بالغ باشد.

    پس از طلاق شوهر دوم ـ اگر به هر علتی خواست طلاق بدهد ـ و بعد از تمام شدن عده، شوهر اول با او ازدواج کند. [61

    از تعبیر «یتراجعا» در آیه شریفه فهمیده می­شود که این رجوع، غیر از حق رجوعی است که مرد در طلاق رجعی تا دوبار اجازه آن را داشت؛ یعنی آنجا تنها حق مرد بود، ولی اینجا طرفینی است؛ یعنی در صورتی که هر دو طرف تمایل به رجوع داشته باشند و نیز در صورتی که احتمال قوی بدهند که می­توانند حقوق خدا را به پا دارند.

    اما فلسفه حرمت ازدواج، پس از سه طلاق، این است که این حرمت، بازدارندگی داشته باشد و مرد بداند که اگر بار سوم طلاق داد دیگر به این سهولت مقدور نیست با او ازدواج کند و باعث شود که مردان طلاق را سبک و آسان نشمارند و زنان نیز با طلاق­های مکرر ضرر نبینند. بنابراین، اسلام این نوع طلاق و محلل را که در جاهلیت به صورت محدود وجود داشت، تأیید کرد.

    2ـ2 طلاق خلع و طلاق مبارات62

    چنان که گذشت، خلع در لغت به معنای کندن لباس است و مبارات نیز در لغت به معنای برائت جستن از یکدیگر.63 در اصطلاح فقهی، طلاق خلع، طلاقی است که زن به دلیل نفرتی که از شوهر پیدا کرده با دادن مالی (فدیه) خود را از قید زوجیت او آزاد می سازد، اعم از اینکه مال مزبور، عین مهر یا مساوی یا بیشتر و یا کمتر باشد.64 طلاق خلع در جاهلیت نیز وجود داشت و در اسلام نیز تأیید شده. گفته شده است ک جمیله دختر عبدالله بن ابی، همسر ثابت بن قیس بن شماس نزد پیامبر آمد وگفت: از همسرم کراهت دارم و می خواهم از او جدا شوم. پیامبر به او فرمود: آیا باغت (مهریه ات) را به ثابت بر می گردانی؟ جمیله گفت: بله .پیامبر به ثابت فرمود: باغ را باز پس بگیر و او را رها کن (طلاق بده). ثابت نیز چنین کرد واین اولین طلاق خلعی بود که در اسلام واقع شد.65

    طلاق مبارات نیز طلاقی است که کراهت و نفرت، از هر دو طرف باشد، ولی مقدار مال پرداختی، نباید از مهر افزون باشد.66 چنان که گفته شد، کتا ب های تاریخی در مورد اینکه آیا طلاق مبارات در جاهلیت نیز وجود داشته یا نه ساکت مانده اند. آیه شریفه «پس اگر بیم دارید که آن دو، حدود خدا را بر پا نمی دارند، در آنچه ]زن برای آزاد کردن خود[ فدیه دهد گناهی برایشان نیست»،(بقره: 229) هم بر طلاق خلع و هم بر طلاق مبارات دلالت می­کند، هر چند که دلالت آیه بر طلاق مبارات، ظاهرتر است، زیرا در آیه، بحث کراهت از طرفین است.67 اما به هر حال به دلیل آنکه در قرآن کریم بر اساس آیه شریفه: «هُنَّ لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لَهُن»(بقره: 187) زن و مرد لباس یکدیگر معرفی شده­اند، آیه مورد بحث بر طلاق خلع نیز دلالت دارد.68

    3. تشریع انواعی از طلاق بائن

    چنان که گذشت، با ظهوراسلام طلاق رجعی بعد از دو بار، تبدیل به طلاق بائن شد، علاوه بر این در اسلام انواعی دیگر از طلاق بائن تشریع شد که در این قسمت به آنها می پردازیم:

    1ـ3. طلاق زنی که شوهرش با او رابطه زناشویی نداشته است

    اگر مرد همسرش را بدون اینکه با او نزدیکی کرده باشد طلاق دهد، قرآن درباره حکم این صورت می فرماید:

    و اگر پیش از آنکه با آنان همبستر شوید طلاقشان دادید در حالی که مهری برای آنان معین کرده اید، پس نصف آنچه را تعیین نموده اید ]به آنان بدهید[ مگر این که آنان خود آن را ببخشند.(بقره: 237)

    شیخ طوسی در بحث فقهی مسئله در النهایه می گوید: در صورت وقوع چنین طلاقی مرد اگر قصد تزویج مجدد را داشته باشد باید ازدواج با عقد و مهر جدید صورت بگیرد.69

    2ـ3. طلاق زن یائسه

    تزویج مجدد زن یائسه به عقد و مهر جدید نیاز دارد. آیه شریفه می­فرماید: «و آن زنان شما که از خون دیدن ]ماهانه[ نومیدند اگر شک دارید ]که خون می­بینند یا نه[ عده آنان سه ماه است».(طلاق: آیه 4)70 مفسران می گویند که طلاق این زنان طلاق بائن است.71

    3ـ3. طلاق زنی که به سن حیض نرسیده است

    آیه شریفه می فرماید: «وَ اللاّئی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحیضِ ... فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللاّئی لَمْ یَحِضْنَ؛... و ]دخترانی[ که ]هنوز[ خون ندیده اند نیز عده شان سه ماه است».

    طبق آیه شریفه، طلاق زنانی که حیض ندیده اند، طلاق بائن است و برای ازدواج مجدد، عقد نکاح لازم است.72

    چنان که روشن است تشریع انواعی از طلاق بائن مانع از آن می شود که زن بازیچه هوسرانی و خود خواهی مرد قرار گیرد و نتواند هر وقت که بخواهد او را طلاق دهد و مجدداً رجوع کند.

    4. تثبیت انحصار طلاق در دست مرد، همراه با توصیه به رعایت حقوق زن73

    قرآن مجید در آیات مربوط به طلاق، با در نظر گرفتن رویه جاری و معمول در جامعه عرب که طلاق در اختیار مردان بود، بدون اینکه این قانون را ابطال کند، در پی مطرح شدن موضوع خاصی و تظلم و شکایت زنان به هنگام طلاق، ضمن تأیید این مسئله که اختیار طلاق در دست مرد است، در جهت محدود کردن اختیارات مطلقه مرد و حمایت از حقوق زنان، احکامی را بیان نموده است.74 قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان فرمود: «وقتی می­خواهید زنان را طلاق بدهید آنان باید سه ماه عده نگه دارند و شما موظفید مسئله عده و زمان وقوع طلاق را در نظر بگیرید و در ایام عده، زن را از محل سکونت بیرون نکنید»(طلاق: 1) و «طلاق زنان و رجوع به آنان بیشتر از دو بار جایز نیست»( بقره: 229) و «در عین حال با آن ها

    حسن معاشرت داشته باشید».(نساء: 19) بنابر این، اسلام اصل این مسئله را که اختیار طلاق در دست مرد باشد پذیرفته است، ولی همراه با یک سلسله تعدیل و ارشاد، تا راه هر گونه سوء استفاده مرد در امر زناشویی و اجحاف به زن بسته شود. به تعبیر دیگر، در جاهلیت، طلاق در اختیار مرد به صورت مطلق و بی حد و حصر بود، ولی قرآن و اسلام این اختیار مطلق را محدود کرده و راه ضرر رساندن به زن را نیز بستند.

    آیات طلاق همواره بر رعایت حدود اخلاقی تکیه کرده و موعظه می کنند و هشدار می دهند و از راه های گوناگون، مسلمانان را از این که بر خلاف احکام الهی رفتار کنند یا با سوء استفاده از حدود الهی در فکر آزار یا اضرار به همسران خود باشند بر حذر می دارند.75 این همه تأکید، گواه این مطلب است که همواره کسانی هستند که از قوانین الهی در راه رسیدن به منافع شخصی خود، سوء استفاده می کنند.

    5. تحول در عده

    تعریف اصطلاحی عده در صفحات قبل گذشت. شریعت اسلام با رعایت مصلحت زوجین، در مورد طول مدت زمان عده، تحولی به وجودآورد که در این بخش به آن می پردازیم:

    1ـ5 لغو عده یکساله در وفات شوهر

    چنان که گذشت، در جاهلیت اگر همسر زنی از دنیا می­رفت زن طبق آداب و رسوم زمانه موظف بود تا یک سال و گاه تا آخرعمر در بدترین شرایط به سر ببرد. قرآن کریم در وهله اول، خطاب به مردانی که در آستانه مرگ هستند، فرمود:

    و کسانی از شما که مرگشان فرا می­رسد و همسرانی بر جای می­گذارند ]باید[ برای همسران خویش وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهره­مند سازند و ]از خانه شوهر[ بیرون نکنند، پس اگر بیرون بروند، در آنچه به طور پسندیده دوباره خود انجام دهند گناهی بر شما نیست و خداوند توانا و حکیم است.(بقره: 240)

    این آیه شریفه به مردان سفارش می­کند که برای همسران خود وصیتی کنند و مالی تعیین نمایند که بعد از مرگ آنها به زنان بدهند؛ مالی که کفاف مخارج یک سال زن را بدهد. و این در صورتی است که از خانه­های خود خارج نشونند و در ادامه می فرماید: اگر زنان شوهر مرده در این مدت از خانه خارج شدند یا خواستند به طرز شایسته ای شوهر کنند ورثه شوهر مسئول نیستند.76 سپس قرآن کریم در آیه 234 سوره بقره مدت عده مرسوم در زمان جاهلیت را به به چهار ماه و ده روز تقلیل می دهد و می فرماید:

    و کسانی از شما که می­میرند و همسرانی بر جای می­گذارند، ]همسران[ چهار ماه و ده روز انتظار می­برند. پس هر گاه عده خود را به پایان رسانیدند، در آنچه به نحو پسندیده درباره خود انجام دهند گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام می­دهید آگاه است.

    زینب دختر ام سلمه می گوید: هنگامی که برادر زینب بنت جحش فوت کرده بود نزد او رفتم او عطری را استعمال کرده بود وچنین گفت:

    از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: بر زنی که به خدا وروز قیامت ایمان دارد جایز نیست بر مرده بیش از سه روز عزادار باشد، مگر بر مرگ شوهرش که باید چهار ماه و ده روز عزادار باشد.77

    طبق این آیه شریفه، در فقه اسلامی زنانی که همسرانشان از دنیا می­روند باید چهار ماه و ده روز ازدواج نکنند و بعد از این مدت می­توانند با دیگری ازدواج نمایند.78 بدین گونه اسلام در مورد طول مدت عده وفات، تحولی به وجود آورد و آن را دگرگون ساخت.

    2ـ5 تشریع عده خاص در طلاق

    چنان که شواهد تاریخی گواه می­دهد، پس از طلاق در جاهلیت، عده خاصی رواج نداشت و زن بعد از طلاق می­توانست بلافاصله ازدواج کند و اگر هم عده­ای وجود داشت مدت آن بسیار کم بوده و قابل توجه نبود که توضیح آن قبلا گذشت. اما شریعت اسلام عده خاصی برای طلاق تشریع کرد که عبارت است از گذشت سه بار حیض دیدن وپاک شدن. قرآن کریم در این باره می­فرماید: «و زنان طلاق داده شده باید مدت سه پاکی انتظار بکشند(بقره: 228).

    مفسران می گویند منظور از «ثلاثة قروء» سه بار پاک شدن از حیض است.79 و اگرچه آیه، مطلب را به صورت خبری بیان می­کند، ولی معلوم است که مقصود آیه، امر است؛ یعنی زنانی که طلاق داده شدند باید به مدت سه بار پاک شدن از حیض انتظار بکشند و در این مدت از ازدواج خودداری نمایند.

    3ـ5 تأکید در نگه داشتن حساب عده

    چنان که گذشت در زمان جاهلیت چون مقدار عده کم بود و قابل ملاحظه نبود، بنابر این، زنان مقید به نگه داشتن حساب آن نبودند و گاهی اوقات عملاً عده ای نگاه داشته نمی شد. قرآن کریم بر مسئله نگهداشتن حساب عده تأکید می کند و می فرماید: «ای پیامبر! چون زنان را طلاق گویید در ]زمان بندی[ عده آنان طلاقشان گویید و حساب آن عده را نگه دارید و از خدا و پروردگارتان بترسید».(طلاق: 1)

    عبارت «احْصُواالعدَّةَ» بیانگر مسئله نگه داشتن حساب عده است؛ یعنی اگر زن سه بار ایام پاکی خود را به پایان برساند و عادت ماهیانه ببیند هنگامی که سومین دوران پاکی پایان یافت و وارد عادت ماهیانه بعدی شد، ایام عده سر آمده است. اگر در این امر دقت نشود ممکن است دوران عده بیش از مقدار لازم محسوب گردد و ضرر و زیانی متوجه زن شود، چرا که او را از ازدواج مجدد باز می دارد و اگر کمتر باشد هدف اصلی از عده که حفظ حریم ازدواج اول و مسئله عدم انعقاد نطفه است، رعایت نشده است. نکته قابل توجه این است که در این آیه، مخاطب نگهداری حساب عده، مردان هستند، این به دلیل این است که حق نفقه و مسکن و حق رجوع از آنِ شوهران است وگرنه زنان نیز موظف اند که برای روشن شدن تکلیفشان حساب عده را دقیقاً نگه دارند.80

    نتیجه

    طلاق از واژگانی است که عرب جاهلی برای متارکه میان زن و شوهر و پایان زندگی زناشویی وضع کرده است.

    طلاق در جاهلیت، انواع مختلفی داشت که عبارت اند از: طلاق صریح و طلاق کنایی. طلاق صریح نیز اقسامی داشت که هر کدام به مناسبت موضوعی، وضع شده بودند. با ظهور اسلام بعضی از اقسام طلاق صریح همچون ظهار و ایلاء لغو شد و بعضی از این اقسام همچون طلاق رجعی همراه با اصلاحاتی جهت رعایت حقوق زنان مورد تأییدگرفت و در مواردی برای طلاق دستور جدیدی وضع شد.

    همچنین در جاهلیت برای زن مطلقه, عده قابل توجهی وجود نداشت، اما شریعت اسلام مدت سه پاکی را عده طلاق وضع کرد و همچنین عده وفات را که در جاهلیت یک سال بود به چهار ماه و ده روز تقلیل داد. حق طلاق در جاهلیت در دست مرد بود و او در امر طلاق، اختیار مطلق داشت. اسلام این قانون را نیز با ایجاد محدودیت­هایی همراه با مقرراتی در زمینه عدم اضرار به زن پذیرفت.

    منابع

    ابن ابی حدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارإحیاالکتب العربیه، 1961م.

    ابن اثیر، مبارک بن مبارک جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چ چهارم، تابستان 1364.

    ابن رشد قرطبی، محمدبن احمد، بدایه المجتهد و نهایه المقتصد، قم، منشورات الرضی، 1386ق.

    ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، چاپ نشر ادب الحوزه، 1405 ه‍. ق.

    ایازی، سیدمحمدعلی، فقه پژوهی قرآنی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1380 ش.

    آلوسی(شکری آلوسی)، سیدمحمود، بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب، دارالکتاب العربی، چ دوم، 1342 ق.

    بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالقلم، 1407 هـ.ق.

    بغدادی، محمدبن حبیب ابوجعفر، کتاب المحبر، بیروت، دارالأفاق الجدیده، بی تا.

    علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، قم، منشورات الرضی، بی تا.

    حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت، دراحیاء التراث العربی، چ سوم، 1996م.

    حسینی، سیدمحمد، فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهی، تهران، انتشارات سروش، 1382 ش.

    حویزی، علی بن جمعه، نورالثقلین، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1422ه‍ .ق.

    خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدصادق نجمی و هاشم زاده هریسی، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، چ پنجم، 1375 هـ .ش.

    دروزه، محمدعزة، المرأة فی القرآن و السنة، دمشق، المکتبة العصریة، چ دوم، 1985م.

    دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، سازمان لغتنامه دهخدا، 1341 ه‍. ش.

    راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چ دوم، 1404 هـ.ق.

    رشید رضا، تفسیر المنار، دارالمعرفة، بیروت، بی تا، چ دوم،.

    سبحانی، جعفر، نظام الطلاق فی الاسلام، قم، موسسة الامام الصادق(ع)، سال 1414ه‍ .ق.

    سیدقطب، محمد، فی ظلال القرآن، دارالشروق، چ نهم، 1400 ق.

    شهابی، محمود، ادوار فقه، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ پنجم، 1375 هـ.ش.

    صابونی، محمدعلی، تفسیر آیات الأحکام الشریعة و الدراسات الاسلامیه، مکه، بی تا.

    طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چ سوم، 1393 ق.

    طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بی چا، شرکة المعارف الاسلامیه، 1375 ق.

    ـــــ ، جوامع الجامع، تحقیق ابوالقاسم گرجی، قم، انتشارات دانشگاه تهران ومرکز مدیریت حوزه علمیه قم،

    طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، المکتبة المرتضویه، چ دوم، 1362 ش.

    طوسی، ابی جعفر، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتبة الاعلام الاسلامی، 1409 ه‍‍. ق.

    فوزی زیفا، ابراهیم، احکام الأسرة فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق، دارطلاس، چ سوم، 1996م.

    قرطبی، محمد بن احمد الانصاری، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ه‍. ق.

    مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران دارالکتب الاسلامیة، بی تا.

    محقق داماد، سیدمصطفی، حقوق خانواده، نکاح و انحلال آن، چ ششم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376 ش.

    مختاری، محمدحسین و دیگران، فرهنگ اصطلاحات فقهی، تهران، انجمن قلم ایران، 1377 ه‍.ش.

    مروارید، علی اصغر، سلسلةالینابیع الفقهیة، بیروت، الدار الاسلامیه، 1410 ق.

    مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن (معارف قرآن 7)، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چ دوم، 1380 ش.

    معلوف، لویس، المنجد، ترجمه محمد بندرریگی، تهران، انتشارات­ ایران، چ چهارم، 1382ه‍ ش.

    محقق اردبیلی، احمد بن محمد، زبدةالبیان فی احکام القران، المکتبه المرتضویه، بی جا، بی تا.

    مکارم شیرازی، ناصر، و دیگران، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1363 ش.

    نوری، یحیی، اسلام وعقاید و آراء بشری، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، خرداد، چ دوم، 1346.

    مهرپور، حسین، «بررسی فقهی حقوقی وضعیت متفاوت زن و مرد در طلاق»، نامه مفید، ش1، بهار 1379.


    * مدیر پژوهشی گروه تاریخ موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و سطح چهار حوزه.

    ** سطح 3 حوزه. fpisvaei@gmail.com

    دریافت: 15/9/89 ـ پذیرش: 5/12/89


    1. مبارک بن مبارک ابن اثیر جزری، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج3، ص134 ـ 135 .

    2. علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج33، ص282.

    3. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج10، ص226.

    4. سیدمحمد حسینی، فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهی، ص313 ـ 314.

    5. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص 549 ـ 548.

    6. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقاید بشری، ص617.

    7. محمد سیدقطب، فی ظلال القرآن، ج1، ص588 ـ 587.

    از آنجا که دختران نقشی در تولید و اقتصاد نداشتند، عرب جاهلی از ترس فقر و ناداری دست به کشتن دختران خود می زد و گاه از ترس اینکه در جنگ های قبیلگی به دست دشمنان نیفتد و مایه ننگ نگردد، دست به این کار می زد. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج13، ص174.

    8. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقاید بشری، ص603.

    9. محمدعلی ایازی، فقه پژوهی قرآنی، ص190 ـ 189.

    10. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقائد بشری، ص603.

    11. همان، ص614.

    12. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص548.

    13. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقاید بشری، ص615.

    14. سیدمحمدعلی ایازی، فقه­پژوهی قرآنی، ص194.

    15. یحیی نوری، اسلام و عقائد و آراء بشری، ص615.

    16. همان، ص616.

    17. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج3، ص389.

    18. سیدمحمود شکری آلوسی، بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب، ج2، ص50؛ محمد بن احمد انصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج17، ص270؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص552 ـ 551.

    19. همان، ص551.

    20. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص129.

    21. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص124؛ آلوسی، بلوغ الأرب فی معرفة احوال العرب، ج2، ص50.

    22. محمدبن احمد انصاری، الجامع لاَحکام القرآن، ج3، ص103؛ محمد عزه دروزه، المرأة فی القرآن والسنة، ص104.

    23. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص323.

    24. فضل بن حسن طبرسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، ج2، ص 49 و50 .

    25. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص128.

    26. همان.

    27. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص552.

    28. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقاید بشری، ص616 ـ 617.

    29. تقریباً همه تفاسیر مطلب را همین گونه نقل کرده­اند از جمله فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص329؛ ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج2؛ ص251ـ 250، و رشید رضا، المنار، ج2، ص381.

    30. یحیی نوری، اسلام و آراء عقاید بشری، ص616.

    31. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص129.

    32. شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، ج2، ص49.

    33. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص549 ـ 550.

    34. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج15، ص170.

    35. ابراهیم فوزی زیفا، احکام الاسرة فی الجاهلیة و الاسلام، ص119 ـ 117.

    36. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج4، ص637 ـ 636.

    37. ابراهیم فوزی زیفا، احکام الاسرة فی الجاهلیة و الاسلام، ص119.

    38. شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، ج2، ص51.

    39. محمدبن حبیب بغدادی، کتاب المحبر، ص338؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج5، ص557 ـ 556 .

    40. جوادعلی، همان، ص553.

    41. ابراهیم فوزی زیفا، احکام الاسرة فی الجاهلیة و الاسلام، ص122 ـ 121.

    42. یحیی نوری، اسلام و آراء و عقاید بشری، ص617.

    43. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج7، کتاب العدة، باب 171، ص114و 115؛ شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، ج2، ص50 ـ 51.

    44. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج24، ص224و225.

    45. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج14، کتاب الطلاق، ص226و227، ح1.

    46. فقهای شیعه معتقدند که خواندن صیغه طلاق ضروری است. رک: علی اصغر مروارید، ساسله الینابیع الفقهیه، ج39، ص14. اهل سنت نیز در این مورد که طلاق با لفظ صریح و نیت واقع می شود اجماع دارند ولی در این مورد که آیا با نیت و لفظ غیر صریح یا با نیت بدون لفظ یا با لفظ بدون نیت طلاق واقع می شود یا نه اختلاف دارند، رک: ابن رشد قرطبی، بدایة المجتهد ونهایة المقتصد، ج2، ص73.

    47. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص256.

    48. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص179 ـ 177؛ احمد بن محمد المحقق الاردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، ص610ـ 609.

    49. ابوالقاسم الحسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص22.

    50. محمود شهابی، ادوار فقه، ج1، ص313.

    51. محمدبن احمد الانصاری قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج3، ص103.

    52. احمدبن محمد محقق اردبیلی، زبدة البیان فی تفسیر القرآن، ص612 ـ 611؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص105 ـ 104.

    53. سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج، ص232 ـ 231؛ فضل بن حسن طبرسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص244 ـ 242.

    54. علی اصغر مروارید، سلسلة الینابیع الفقهیه، ج20، ص 102.

    55. فضل بن الحسن طبرسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص301؛ سیدمحمد حسین طباطبائی، المیزان، ج19، ص313 و مجمع البیان، ج1، ص304.

    56. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص244.

    57. همان، ص329.

    58. همان، ص331.

    59. علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج1، ص275، قال: الرجل یطلق اذا کادت ان یخلو اجلها راجعها ثم طلقها یفعل ذلک ثلاث مرات فنهی الله عزوجل عن ذلک.

    60. محمود شهابی، ادوار فقه، ج2، ص190؛ ، ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص122.

    61. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص331؛ احمدبن محمد محقق اردبیلی، زبدة البیان فی تفسیر القرآن، ص604 ـ 602.

    62. در این قسمت به پیروی از کتاب «نظام الطلاق فی الاسلام» تالیف آیت الله جعفر سبحانی، بحث طلاق خلع و مبارات با هم آورده شده است. رک: نظام الطلاق فی الاسلام، ص357.

    63. مبارک بن مبارک ابن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص112ـ111.

    64. محمدحسین مختاری مازندرانی، ، فرهنگ اصطلاحات فقهی، ص161 ـ 160.

    65. فضل بن حسن، مجمع البیان، ج1، 329. این ماجرا با کمی تفاوت در جزئیات در صحیح بخاری نیز نقل شده ر.ک: صحیح البخاری، ج7، کتاب الطلاق، باب 137، ص93و94.

    66. سیدمحمد حسینی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، ص77.

    67. احمدبن محمد محقق اردبیلی، زبدة البیان فی تفسیر القرآن، ص607 ـ 605 و، ادوار فقه، ج2، ص194؛ جعفر سبحانی، نظام الطلاق فی الاسلام، ص409 .

    68. علی اصغر مروارید، سلسلةالینابیع الفقهیه، ج20، ص231 ـ 230.

    69. همان، ج20، ص103.

    70. این ترجمه بر اساس یکی از تفاسیر مطرح در این آیه است ولی این آیه به گونه های دیگری نیز ترجمه و تفسیر شده است. نک: تفسیر نمونه، ج24، ص243 ـ 244.

    71. علی اصغر مروارید، سلسلةالینابیع الفقهیه، ج20، ص201ـ200.

    72. مشهور در میان فقها این است که هرگاه زن به سن بلوغ نرسیده باشد، بعد از طلاق عده ندارد و معنای جمله «اللایی لم یحضن (زنانی که عادت ماهییانه ندیده اند) ممکن است به این معنا باشد که به سن بلوغ رسیده اند اما عادت نمی بینند. نک: تفسیر نمونه، ج24، ص244.

    73. در فقه اسلامی و قوانین مدنی مربوط به خانواده، زن قبل از عقد با تعیین شرایطی می تواند اختیار طلاق را در دست خود بگیرد. ر. ک: سیدمحصطفی محقق داماد، حقوق خانواده و ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده، مبحث شرایط ضمن عقد.

    74. حسین مهرپور، «بررسی فقهی حقوقی وضعیت متفات زن و مرد در طلاق»، نامه مفید، ص165.

    75. محمدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن (معارف قرآن 7)، ترجمه و تحقیق محمدحسین اسکندری، ، ج3، ص88 ـ87.

    76. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2، ص150.

    77. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج7، کتاب العده، باب171، ص114.

    78. اکثر مفسران معتقدند که آیه 240 سوره بقره (بهره مندی همسر متوفی به مدت یک سال) با آیه 234 سوره بقره (نگهداری عده به مدت چهار ماه و ده روز) نسخ شده است. گرچه از نظر تنظیم و ترتیب قبل از این آیه واقع شده است. ولی مؤلف تفسیر نمونه نسخ در آیه را نمی­پذیرد چرا که معتقد است موضوع نسخ در صورتی است که بگوییم خارج نشدن از خانه تا یکسال، وظیفه است نه حق اما بنابر معنای اول که تناسب بیشتری با آیه هم دارد دیگر نسخی در کار نیست، زیرا این آیه شرط استفاده کردن از نفقه و مسکن تا یکسال را نگاه داری عده تا یکسال معرفی کرده و این حق را به زن داده تا اگر مایل باشد تا یکسال در خانه شوهر متوفای خود بماند و هزینه زندگی او طبق وصیت شوهر در تمام این مدت پرداخته شود و اگر مایل نبود می­تواند بعد از چهار ماه و ده روز از خانه شوهر بیرون رود و ازدواج نماید طبعاً هزینه زندگی او از مال شوهر سابق قطع خواهد شد اما نگهداری عده به مدت 4 ماه و ده روز یک حکم الزامی است و زن حق انتخاب ندارد. ر. ک:، تفسیر نمونه، ج2، ص152 ـ 151. برخی دانشمندان علوم قرآنی نسخ واقع شده در قرآن را فقط در یک مورد: یعنی آیه نجوا صحیح می دانند. ر.ک: ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدصادق نجمی و هاشم زاده هریسی، ج2، ص662 ـ 650.

    79. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص231.

    80. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج24، ص222.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی، پیشوایی، فریده.(1389) گونه‌های طلاق در جاهلیت و تحول نظام طلاق جاهلی با ظهور اسلام. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 7(3)، 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی پیشوایی؛ فریده پیشوایی."گونه‌های طلاق در جاهلیت و تحول نظام طلاق جاهلی با ظهور اسلام". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 7، 3، 1389، 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی، پیشوایی، فریده.(1389) 'گونه‌های طلاق در جاهلیت و تحول نظام طلاق جاهلی با ظهور اسلام'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 7(3), pp. 49-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پیشوایی، مهدی، پیشوایی، فریده. گونه‌های طلاق در جاهلیت و تحول نظام طلاق جاهلی با ظهور اسلام. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 7, 1389؛ 7(3): 49-