ابنفهد حلی: صوفی یا فقیه عارف؟
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
حراست از ساحت علماي دين وظيفه همه كساني است كه دل در گرو حفاظت از دين و پاسداري آن از گزند بدخواهان و بد انديشان دارند. اين مهم، آنگاه اهميت بيشتري دارد كه عالمي در معرض اتهام قرار گرفته و حال آنكه جزء برجستگان عالم تشيع و جهان اسلام است. يكي از اين علما، احمدبن فهد حلي است كه به صوفيگري متهم شده است! در اين پژوهش، علاوه بر بررسي جايگاه اين عالم والا مقام در ميان ديگر علما، علل انتساب ايشان به تصوف نقد شده و در همين راستا، مختصري از زندگينامه و افكار برخي شاگردان او، از جمله محمدبن فلاح و سيد محمد نوربخش بررسي شده است. گفتني است كه اين پژوهش علاوه بر اهميت فوق، ميتواند براي آگاهي بيشتر در باره فرقه مشعشعيه و حكومت مشعشعيان مفيد باشد.
زيستنامه ابنفهد
احمد بنشمسالدين محمدبن فهد اسدي، در سال 756 يا 757ق در شهر حلّه به دنيا آمد. و در سال 841 ق در سن 85 سالگي از دنيا رفت و در كربلا نزديك خيمههاي سيدالشهداء در بوستاني، كه هم اكنون معروف به بوستان ابوفهد است، به خاك سپرده شد. قبر وي مزاري است كه مردم به آن تبرّك ميجويند و بر آن قبّهاي وجود دارد.
او در دوراني ميزيست كه اوضاع سياسي و فرهنگي به غايت پريشان بود؛ حله زير سلطه تيموريان قرار داشت و نوادگان تيمور تا زمان مرگ ابنفهد در آن فرمان ميراندند. سپس قرا يوسف، تبعيدي تيمور، به عراق و آذربايجان بازگشت و تا سال 823 ق، كه پيش از روبه رو شدن با شاهرخ در ميدان جنگ در گذشت، در آنجا حكم ميراند. پس از وي، پسرش محمدشاه در بغداد و پسر ديگرش اسبند در تبريز، فرمانروايي يافتند. در حله حوادثي رخ داد كه به استيلاي اسبند بر آنجا و بغداد به سال 836 ق. منجر شد.
ابنفهد در كلام بزرگان
مرحوم خوانساري در باره او ميگويد:
الشيخ العالم العارف الملي، و كاشف اسرار الفضائل بالفهم الجبلي، جمالالدين ابوالعباس، احمد بنشمسالدين محمدبن فهد، الاسدي الحلي ... له من الاشتهار بالفضل و الاتقان و الذوق و العرفان و الزهد والاخلاق و الخوف و الاشفاق و غير اولئك، من جميل السياق ما يكفينا مؤنة التعريف و يغنينا عن مرارة التوصيف، و قد جمع بين المعقول و المنقول، و الفروع و الاصول، و القشر و اللّب، و اللفظ و المعني و الظاهر و الباطن، و العلم و العمل باحسن ما كان يجمع و يكمل.
ميرزا عبدالله افندي نيز در بارها و چنين مينويسد:
الشيخ جمالالدين ابوالعباس احمدبن شمسالدين محمدبن فهد الحلي الاسدي الفاضل العالم العلامة الفهامه الثقة الجليل الزاهد العابد الورع العظيم القدر، المعروف بابنفهد. و له ـ قدس سره ـ ميل الي مذهب الصوفية ...».
علامه قاضي نورالله شوشتري نيز ابنفهد را اين گونه توصيف ميكند:
الشيخ الزاهد ابوالعباس احمدبن فهد الحلي تلميذ شيخ فاضل ابوالحسن عليبن الخازن الحايري است و او تلميذ شيخ سعيد شهيد محمدبن مكي است و صوفي و مرتاض و صاحب ذوق و حال بود... .
همچنين سيد محسن امين، به نقل از كتاب تكملة الرجال شيخ عبدالنبي كاظمي و او به نقل از علامه مجلسي، ابنفهد را اين سان معرفي ميكند: «الشيخ العالم الزاهد ابوالعباس احمدبن فهد حلي ... كان زاهداً مرتاضاً عابداً يميل الي التصوف و ...».
چنانكه ملاحظه شد، قاضي نورالله شوشتري و علامه مجلسي به جناب ابنفهد حلي لقب صوفي داده و او را مايل به آن دانستهاند. افزون بر لقب صوفي، قاضي نورالله ايشان را مرتاض نيز ميخواند! به نظر ميرسد، اين گونه نسبتها ناشي از دو نكته است: نخست، وجود شاگرداني همچون سيد محمدبن فلاح و سيد محمد نوربخش (از اكابر اولياي صوفيه) در ميان شاگردان ابنفهد، و ديگر، برخي كتابهاي متعلق به او، كه در ادامه نوشتار به بررسي اين دو عامل پرداخته خواهد شد.
البته بايد توجه داشت كه علامه مجلسي در رساله خود، كه در پاسخ به سؤالهاي ملاخليل قزويني نگاشته است، ميان صوفيان از شيعه و سني تفكيك قائل شده و صوفيه از اهلسنت را به سبب جدايي مسيرشان از اهلبيت مشمول روايات نكوهش كننده صوفيان دانسته است. مجلسي بزرگاني، همچون ابنفهد حلي، عليبن طاوس و شيخ زينالدين را جزو صوفيان غير مذموم دانسته و در بيان دلايل خود به اين نكته اشاره كرده كه ملاجامي در نفحات، كه به اعتقاد خود او تمام مشايخ صوفيه را ذكر كرده است، شيخ صفيالدين اردبيلي، عليبن طاوس و شيخ ابنفهد حلي را، كه صاحب كرامات و مقامات بودهاند، ذكر نكرده است. بنابراين، ميتوان دليل عمده انتساب چنين بزرگاني به تصوف را، عدم تفكيك ميان زهد و تصوف دانست.
علامه محمدتقي مجلسي نيز معتقد است كه عالماني چون شيخ صفيالدين اردبيلي، سيد رضيالدين عليبن طاوس، ابنفهد حلي و شهيد ثاني، بعد از طي مدارج علوم ديني به «طريقه رياضت و عبادت و بندگي به قانون شريعت مقدس نبوي» روي آوردند و بدعتي از ايشان گزارش نشده است.
از ديگر علمايي كه به معرفي و توصيف ابنفهد حلي پرداختهاند، شيخ عليبن محمدبن عبدالحميد نيلي و شيخ ابوالحسن عليبن الحسنبن محد خازن هستند كه در اجازات خود براي ابنفهد، از ايشان با تمجيد و توصيف بسيار ياد كردهاند و به تمايل ايشان به تصوف هيچ اشارهاي نكردهاند.
جايگاه علمي
جايگاه علمي ايشان چنان درخشنده و متعالي است كه برخي علماي معاصرش، او را فقيه اماميه در زمان خود معرفي كردهاند. ايشان در زمان خود بارها براي اثبات مذهب تشيع با مخالفان به مناظره پرداخت. يكي از اين مناظرهها به شيعه شدن اسپند ميرزا تركمان، والي عراق منجر گرديد. و پس از آن، خطبه به نام اهلبيت خوانده شد و سكه به نام ايشان زده شد. مناظرههاي ايشان چنان تأثيرگذار و عالمانه بوده است كه بعضي براي ايشان نقشي مشابه علامه حلي بيان كردهاند.
بايد توجه داشت كه تسامح مذهبي رايج و مشهور در ميان صوفيان، مانع جدي براي آنهاست تا بخواهند عليه مذهب ديگري به ميدان مناظره آمده و براي اثبات مذهب خود، دليل بياورند. در حالي كه، ابنفهد حلّي نه تنها به اين كار اهتمام داشته است، بلكه اين خصلت ايشان موجب به وجود آمدن حكومتي شيعه مذهب با اعلان رسمي و ضرب سكه به نام اهلبيت شده است.
از جمله شواهد عظمت علمي ابنفهد رؤيايي است كه طي آن، وي از سوي اميرالمؤمنين و سيدمرتضي مأمور ميشود كتابي در باره تحرير مسائل و تسهيل طرق و دلايل بنويسد.
استادان
با بررسي اجمالي مشايخ و استادان ابنفهد حلي، به روشني ديده ميشود كه در ميان آنها كسي كه متصف به تصوف و صوفيگري باشد، يافت نميشود. اين خود ميتواند دليلي باشد بر اشتباه كساني كه به ايشان گرايش به تصوف را نسبت دادهاند. برخي از استادان و مشايخ ايشان، كه سيد محسن امين معرفي كرده است، عبارتند از:
1. علي بنخازن حائري؛
2. عليبن هلال جزائري، استاد علامه علي بنعبدالعالي،
3. سيد جمالالدين بناعرج عميدي.
همچنين از ديگر استادان و مشايخ ايشان، تعدادي از شاگردان شهيد اول و فخرالمحققين ميباشند كه برخي از ايشان عبارتند از:
1. مقداد سيوري؛
2. علي بنخازن؛
3. ابنالمتوج بحراني؛
4. سيدمرتضي بهاءالدين عليبن عبد الكريمبن عبد الحميد؛
5. شيخ نظامالدين عليبن عبد الحميد نيلي حائري،
6- شيخ ضياءالدين ابوالحسن عليبن شهيد اول.
شاگردان
يكي از مهمترين دلايلي كه ميتواند موجب انتساب ابنفهد حلي به تصوف باشد، وجود برخي از اشخاص صوفي مسلك در ميان شاگردان اوست. شاگردان ايشان بعضي فقيه بوده، مانند شيخ عليبن هلال جزائري، استاد شيخ عليبن عبدالعالي كركي، معروف به محقق ثاني، و بعضي صوفي، چون شيد محمد نوربخش (متوفاي 869ق)، مريد سيد علي همداني، و بعضي جامع هر دو طرز فكر، مانند سيد محمدبن فلاح مشعشع (متوفاي 866ق).
از جمله شاگردان ايشان عبارتند از؛
1. شيخ عليبن هلال جزائري، استاد شيخ عليبن عبدالعالي كركي؛
2. شيخ امام عالم فقيه عزالدين حسنبن عليبن احمدبن يوسف مشهور به ابنالعشره الكرواني العاملي؛
3. شيخ عبدالسميعبن فيض اسدي حلّي صاحب تحفة الطالبين في اصولالدين و كتاب الفرائد الباهرة، او عالمي فاضل و فقيهي متكلم و از بزرگترين شاگردان احمدبن فهد حلّي بود.
4. سيد محمدبن فلاحبن محمد موسوي، از اجداد سيد خلفبن عبدالمطلب حويزي مشعشعي. ابنفهد براي او رسالهاي نوشت و در آن وصايايي براي سيد محمد نوشت.
5. سيد محمد نوربخش.
او از بزرگان اولياي صوفيه است و در زمان وي رياست سلسله همدانيه به او ميرسد.
بررسي
همانگونه كه ملاحظه شد، بيشتر شاگردان ابنفهد حلي جزء علما و فقيهان عالي رتبه بوده و تنها دو تن از آنها با تصوف ارتباط داشتهاند كه لازم است بحث بيشتري درباره ايشان داشته باشيم. تأثير اين دو تن در انتساب ابنفهد به تصوف، به حدي است كه محققي ادعا ميكند: «... استادي و ابتكار و اصالت ابنفهد، آنچنان بود كه شيخ يك صوفي تمام عيار يعني محمدبن نوربخش گرديد...».
اما سيدمحمدبن فلاح موسوي به دليل انحرافش، توسط ابنفهد طرد و مستحق قتل شناخته ميشود. اين گزارش به خوبي نشان ميدهد كه افكار سيدمحمدبن فلاح مورد تأييد ابنفهد حلي نبوده است.
از اينجا ميتوان چنين احتمال داد كتابي كه ادعا شده ابنفهد در آن خبر از آينده و از جمله ظهور صفويان و لزوم طرفداري از واليان حويزه داده است، چيزي نيست جز آنچه سيدمحمد براي مشروعيت بخشيدن به حركت خود، عنوان كرده و آن را به ابنفهد حلي نسبت داده است.
آنچه نبايد از آن غفلت شود اين است كه در طول تاريخ، فرد يا گروهي به منظور موجّه جلوهدادن خويش، خود را به شخصي كه نفوذ اجتماعي داشت، منتسب ميكردند. از جمله اين گروهها صوفيان هستند كه حتي از انتساب خود به اهلبيت و حتي صوفي خواندن ايشان دريغ نكردهاند. اين مطلب براي ابنفهد حلي نيز كه جنبه عارفانه ويژهاي داشت نيز ميتواند مصداق پيدا كند. براي نمونه، يكي از نوادگان محمدبن فلاح به نام سيدعليخان ابنسيد عبداللهخان ابنسيد عليخان» در كتاب صفة الصفويه درباره محمدبن فلاح ميگويد: «... ولد بواسط و قرأ علي احمد بنفهد الحلي من اكابر الصوفيه و من اعاظم مجتهدي الشيعة الاثني عشرية ...».
چنان كه ملاحظه ميشود، اين نويسنده سعي دارد تا ابنفهد حلي را بزرگ صوفيان معرفي كرده و براي محمدبن فلاح مشروعيتي ايجاد كند.
سیدمحسن امین، پس از معرفی كتابهای ابنفهد حلی، ذیل كتابی با عنوان رسالة استخراج الحوادث و بعض الوقائع المستقبله من كلام امیرالمؤمنین علیه السلام فیما أنشأه بصفین بعد شهادة عمار، نوشتن كتابی توسط ابنفهد حلی برای سیدمحمدبنفلاح را كه در آن اسرار علوم غریبه باشد، و اینكه وی بهواسطة این كتاب منحرف شود، جزو دروغها و افترائات بیان میكند و آن را عادت مردم برای انتساب امور خارقالعاده به اشخاصی میدانند كه در زهد و عبادت مشهور شدهاند.
يكي از تصوفپژوهان به ارتباطنداشتن افكار محمدبنفلاح با ابنفهد حلی بهخوبی پی برده است. این افكار غالیانه را مربوط به حافظ رجب برسی میداند. او در اينباره مينويسد:
برسی با وارد كردن عنصر صوفیانه در غلو شیعیانه، منشأ فعالیت غالیانه نوینی بود ... لذا برای مشعشعیان، كه كمی پس از برسی ظهور كردند، دعاوی او دلیل محكمی بود كه بر پایه آن استدلال میكردند؛ گرچه هرگز پیروی خود را از برسی تصریح ننمودند، بلكه به عالم شیعی دیگری پیوستند كه دخلی به غلو نداشت. این عالم شیعی احمدبنفهد حلی است.
وی همچنین به نقل از تاریخ العراق بین احتلالین، به فتوای قتل محمد بنفلاح توسط ابنفهد اشاره میكند و دلیل نجات یافتن از این حكم را «صوفی سنی» بودن بیان میكند. محمدبنفلاح مدعی مهدویت بود و برای اثبات ادعای مهدویت او، همین بس كه از وی كتابی با عنوان كلام المهدی باقی مانده است كه در آن خرافات زیادی یافت میشود. شيخ آقابزرگ تهراني خود این كتاب را دیده است.
شاگرد ديگر ابنفهد، كه به تصوف انتساب دارد، سيدمحمد نوربخش (متوفاي 869ق)، مؤسس طريقه نوربخشيه است. او كسي است كه «داعيه مهدويت و خلافت داشت و در عهد شاهرخ تيموري، مكرر خروج كرد و حتي سكه نيز به نام خويش زد». او توسط مرشدش، خواجه اسحاق ختلاني، كه از استعدادهاي او شگفت زده شده بود، به نوربخش ملقب گرديد. همنامياش با پيامبر(محمدبن عبدالله)، نيز او را در توجيه ادعاي مهدويت ياري كرد. همچنين او پسر خود را قاسم ناميد تا با پيامبر هم كنيه شود.
بايد توجه داشت كه بر فرض قبول شاگردي سيدمحمد نوربخش نزد ابنفهد حلي، اين مطلب دليلي بر تأثير پذيري او از ايشان يا حتي گرايش ابنفهد حلي به تصوف نيست. چنان كه در باره سيد محمد فلاح گفته شد، نوربخش نيز بعد از ظهور فساد و افكار انحرافياش، از جانب ابنفهد حلي طرد و توبيخ شد.
كامل مصطفي شيبي نيز به جدايي افكار و اعمال اين دو شاگرد ابنفهد حلي تصريح كرده، ميگويد: «بايد گفت كه ابنفهد، شخصاً در شيعي گري معتدل و از موج احساسات تند، عاري و مهر انديش و مسالمت جو بود و آثارش از كينهجويي و ايرادگيري (بر سنيان) خالي است».
تأليفات
سيدمحسن امين، براي ابنفهد 26 كتاب شمرده است. با گذري اجمالي بر اين كتابها، مشخص ميشود كه بخش قابل توجهي از آنها را كتابهاي فقهي تشكيل ميدهد. كتابهايي، مانند المهذب البارع في شرح المختصر النافع، رسالة فقه الصلاة، رسالة في واجبات الصلاة، المصباح في واجبات الصلاة و مندوباتها و.... استاد سبحاني به اين مطلب اشاره كرده، ميفرمايند: «... و للمترجم تصانيف كثيره، اغلبها في الفقه، اودع فيها اقواله و آرائه التي اصبحت مرجعا علميا و مستندا للفقهاء».
ابنفهد در باره اجراي احكام الاهي مانند امر به معروف، قصاص، خمس و... نيز نظريههايي ارائه كرده كه به نظريه ولايت فقيه بسيار نزديك است. اين مطلب نيز بر دوري او از تصوف دلالت دارد؛ چرا كه صوفي با احكام شرع و برقراري حكومت، بيگانه است.
تنها چند كتاب ابنفهد است كه از هامنش صوفيانه برداشت ميشود. از جمله كتاب رسالة استخراج الحوادث و بعض الوقائع المستقبلة من كلام أمير المؤمنين في ما أنشأه بصفين بعد شهادة عمار كه پيش از اين، نقد شد و نسبت آن به ابنفهد حلي مورد ترديد است. همچنين كتاب التحصين في صفات العارفين كه بايد نقد شود. اين كتاب يك مقدمه و سه بخش دارد. درباره «فوايد عزلت گزيني و پرهيز از اجتماع و شهره شدن» است. ابنفهد حلّي در مقدمه اين كتاب چنين ميگويد:
بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله الذي تجلي لعباده فشغلهم عن الشهوات و أظهر لهم فيض نوره فهداهم به من الغفلات و لعقهم من شراب حبه فسكروا في غيه و تاهوا في الفلوات و وثقوا به فأغناهم و توكلوا عليه فكفاهم و صرف عنهم المحذورات و غسل ظواهرهم من دناسات الدنيا و جلي بواطنهم بأسرار المكاشفات. و الصلاة علي أشرف المخلوقات الجامع لأشتات الكمالات محمد و آله الهداة و عترته السادات. و بعد فهذا كتاب مضمونه العزلة و الخمول بالأسانيد المتلقاة عن آل الرسول و سميته كتاب التحصين في صفات العارفين و مداره علي ثلاثة أقطاب.
ممكن است استفاده ابنفهد از تعابيري، همچون تجلي، شراب، سكر و مكاشفات، كه معمولاً توسط صوفيان استفاده شده است، اين توهم را به وجود آورده باشد كه ايشان به تصوف تمايل داشته است. البته اين اشتباه از عدم تفكيك ميان تصوف و عرفان ناشي ميشود. وجود آداب و انديشههاي مخصوص در نوع معاشرت، لباس و سكونت در خانقاهها، از نشانههاي مؤثر در شناخت صوفيان است. همچنين صوفيان كمتر به وادي علم اندوزي داخل ميشوند. در حالي كه، عرفا چنين نيستند و سرّ اينكه صوفيان غالباً با فقها اختلاف داشتهاند، به همين نكته بر ميگردد.
يكي از محققان با توجه به اين نكته، مقالهاي با عنوان «رويارويي فقيهان و صوفيان در عصر صفويان» نوشته است كه بر تفكيك اين دو مقوله از يكديگر دلالت دارد. به دليل همين مطالب است كه مرحوم سيدمحسن امين از كساني كه ابنفهد و مانند او را مايل به تصوف معرفي كردهاند، تعجب كرده و تصوفي را كه به كساني مانند ابنفهد، ابنطاووس، خواجه نصيرالدين، شهيد ثاني، شيخ بهايي و غير ايشان نسبت داده ميشود، انقطاع اليالله و زهد در دنيا و فناي در حبّ الاهي ميداند، به خلاف آنچه به بعضي از صوفيان نسبت داده ميشود، همچون قول به حلول، وحدت وجود يا مبادرت به اعمالي كه مخالف شرع است.
هر بخش كتاب التحصين في صفات العارفين با عنوان «قطب» معرفي گرديده است. اين كتاب، سه قطب دارد: قطب اول، درباره تصور عزلت و معناي آن. قطب دوم، در مورد اذن از طرف معصومان براي عزلت، و قطب سوم، راجع به فوايد عزلت است. انتخاب همين واژه نيز ميتواند عاملي بر انتساب ابنفهد به تصوف باشد.
از ديگر موارد اين كتاب، كه احتمال دارد دستاويزي براي نسبت تصوف به ايشان شده باشد، نقل قولهايي است كه ايشان از برخي افراد منسوب به صوفيه بيان كردهاند. از جمله ذوالنون مصري، معروف كرخي، اويس قرني، سفيان ثوري، راهب مسيحي. روشن است كه دو نكته ياد شده نميتواند علت قاطعي بر تصوف نويسنده كتاب باشد.
همچنين از موارد چالش برانگيز كتاب، بحث در باره عزلت گزيني است با توجه به اينكه يكي از شعارها و سنتهاي رايج ميان بيشتر صوفيان عزلت گزيني و زاويه نشيني است، اين تصور به وجود ميآيد كه ابنفهد حلي تصوف تمايل داشته است. البته درباره اين مطلب يادآوري اين نكته ضروري است كه آنچه در كتاب التحصين آمده است، بيشتر برگرفته از سخنان معصومان است و منظور آنها عزلت در هنگامي است كه انسان از تحت تأثير واقع شدن از اجتماع، هراس داشته باشد و اميدي براي اصلاح جامعه باقي نماند. در واقع، همان كاري است كه توسط اصحاب كهف انجام گرفت و خداوند آن را تقدير فرموده است.
اين ادعا را تقسيمبندي جناب علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار تأييد ميكند. ايشان هنگام بررسي احاديث درباره عزلت، نام «العزلة عن شرار الخلق و الأنس بالله» را براي اين باب اختيار كرده كه نشان دهنده اين مطلب است كه در نظر ايشان عزلت گزيني به صورت قاعده كلي و ثابت پذيرفتني نيست.
در پايان شايان توجه است كه بزرگاني همچون علامه مجلسي در بحارالانوار و محدث نوري در مستدرك الوسائل به اين كتاب اعتماد كرده و از آن روايت نقل كردهاند. حتي جناب علامه مجلسي اجازه نقل از اين كتاب را به محدث عاليقدر، شيخ حرّ عاملي، صاحب وسائل الشيعه اعطا كرده است. متن اين اجازه نامه عبارت است از: «و أجزت له أن يروي عني كتاب عدة الداعي و كتاب المهذب و كتاب التحصين و غيرها من مؤلفات الشيخ أبيالعباس جمالالدين أحمد بنفهد».
نتيجهگيري
بر اساس آنچه گذشت ميتوان گفت: احمد بنفهد حلي نه تنها صوفي نيست، بلكه يكي از بزرگترين عارفان و فقيهان اماميه و جزء كساني است كه با اهل تصوف دروغين به مبارزه پرداخته است. اما مذاق شأن عرفاني وي موجب شده تا برخي از ارباب تراجم، او را جزء متصوفه بدانند. همچنان كه برخي از منفعت طلبان براي تاييد افكار و رفتارشان، خود را به ايشان منتسب كردهاند.
- افندي اصفهاني، ميرزا عبدالله، رياض العلماء و حياض الفضلاء، خيام، قم، 1401 ق.
- امين، سيدمحسن، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ق.
- برسي، الحافظ رضيالدين رجب، مشارق انوار اليقين في اسرار اميرالمؤمنين، چ دوم، قم، ذوي القربي، 1427 ق.
- تميمي آمدي، عبدالواحد بنمحمد، غررالحكم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366 ش.
- تهراني، آقا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعة، قم، اسماعيليان، 1408 ق.
- جعفريان، رسول، «رويارويي فقيهان و صوفيان در عصر صفويان»، كيهان انديشه، ش 33، آذر و دي 1369.
- حسني، هاشم معروف، تصوف و تشيع، ترجمه سيد محمد صادق عارف، مشهد، آستان قدس رضوي، 1369.
- حلي، ابنفهد، التحصين في صفات العارفين، قم، مدرسه امام مهدي، 1406 ق.
- خوانساري، ميرزاباقر موسوي، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، قم، مكتبة اسماعيليان، 1390 ق.
- ذكاوتي قراگزلو، عليرضا، «نهضت مشعشعي و گذاري بر كلام المهدي» معارف، ش 1، فروردين ـ تير1375.
- زادهوش، محمدرضا، «راهنماي پژوهش درباره ابنفهد حلي، نسخه پژوهي، پائيز 1385، ش 3.
- زرين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، چ سيزدهم، تهران، اميركبير، 1387.
- سبحاني، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه امام صادق، 1418 ق.
- سلطاني، مصطفي، «ولايت فقيه از ديدگاه ابنفهد حلي»، علوم سياسي، سال هفتم، ش 25، بهار 83.
- شوشتري، قاضي نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1354 ش.
- شيبي، كامل مصطفي، تشيع و تصوف، ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگوزلو، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1385.
- طوسي، ابوجعفر محمدبن حسن، الأمالي، قم، دارالثقافة، 1414 ق.
- عابدي، احمد، «عرفان و تصوف (اختلاف ها و اشتراكها)»، كتاب نقد، كرسيهاي نقد و نظريه پردازي، مقاله اول، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، سال هشتم، ش 39، تابستان 1385 ش.
- عاملي، شيخ حر، امل الآمل، نجف اشرف، مكتبة الأندلس، 1385 ق.
- عبدالرزاق، سيدمحمد، «مصباح المبتدي و هداية المقتدي لابنفهد الحلي»، مجله تراثنا، دي 1367، ش 16.
- غني، قاسم، تاريخ تصوف در اسلام، چ دوم، تهران، زوار، 1340.
- قمي، شيخ عباس، الكني و الالقاب، نرم افزار كتابهاي اسلامي اينترنت، مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي.
- كليني، محمد بنيعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1365.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
- مدني بجستاني، سيدمحمود، فرهنگ كتب حديثي شيعه، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1385.
- مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، چ بيست و دوم، تهران، صدرا، 1378.
- هامي، داود، «عناصر اخلاقي و عرفاني در فقه شيعه»، مكتب اسلام، سال 40، ش 2.
- هينلر، جان آر، فرهنگ اديان جهان، ترجمه گروه، قم، دانشگاه اديان و مذاهب، 1386.
- يثربي، سيديحيي، عرفان نظري، چ ششم، قم، بوستان كتاب، 1387ش.