تمدنسازی انبیای ابراهیمی؛ فتنهها و راهکارها (مطالعه موردی: حضرت موسی(ع))
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
حضرت موسي از پيامبران بزرگ ابراهيمي است كه براي رهبري مردم به سوي كمال بشري و مراحل نوين تمدن، برانگيخته شد و دولت جديد متمدني را به وجود آورد. اين پيامبر بزرگ، بنياسرائيل را از نفاق، نژادپرستي، مالپرستي و گرايشهاي الحادي نجات داد. از حوادث مهم دوران اين پيامبر، همان حركت انقلابي او عليه فرعون مصر و در نهايت، تشكيل حكومت انقلابي است. رسالتي كه بر دوش موسي بود ـ چنانكه سيد قطب گفته است ـ جداي از رسالت رسول خدا، بزرگترين و سنگينترين رسالتي است كه بر دوش بشري نهاده شده است، زيرا با كسي روبهروست كه صاحب كهنترين تاج و تخت، پايدارترين حكومت و ريشهدارترين تمدن است، و وظيفه رهاسازي مردمي را دارد كه به بردگي و بيگاري خو گرفتهاند. بنابراين در اين نوشتار ابتدا واژههاي حكومت و تمدنسازي را تعريف كرده و سپس به تبيين موضوع مقاله پرداخته ميشود.
در كاربردهاي قرآني، «حكومت» از «حكم» به معناي منع براي اصلاح يا جلوگيري از ظلم ميآيد. بنابراين در اصل اين واژه، معناي مبارزه و مخالفت با فساد و ظلم نهفته است و حكومت ميبايست در راستاي جلوگيري از ظلم و فساد و اصلاح جامعه حركت كند.
حكومت به گستره كلمه، عبارت از نهادي است كه امتياز فرمانروا و فرمانبردار را در يك جامعه مشخص ميكند و در مفهوم محدودتري به تركيب نوع ويژهاي از اجتماع انساني به نام «ملت» توصيف شده است. تمدنسازي نيز نوع خاصي از توسعه مادي و معنوي است كه در جامعهاي ويژه رخ مينمايد.
روش تحقيق در اين مقاله، توصيفي ـ تحليلي با تكيه بر منابع تاريخي است. فرضيه تحقيق آن است كه حضرت موسي به عنوان پيامبري ابراهيمي توانست حكومتي الاهي با اهدف اصلاحي تشكيل دهد و با مديريت كردن فتنهها به تشكيل دولت مصلح و كارآمد، موفق شد.
الف) دولت موسي
موسي به معناي از آب كشيده شده است. فاصله زماني ايشان تا حضرت يوسف به چهار صد سال ميرسد و از نوادگان لاوي، پسر يعقوب محسوب ميشود. ايشان حدود 120 سال عمر كرد. نسبت او بنا به گزارش تورات اين گونه است: موسي پسر عمران (عمرام)، پسر قهات (قاهت)، پسر لاوي، پسر يعقوب، پسر اسحاق، پسر ابراهيم بود. ايشان بين قرنهاي 15 ـ 13 پيش از ميلاد، ظهور كرده است. نام موسي 120 بار در قرآن مجيد آمده و وقايع زندگي او بيش از ديگران در قرآن ياد شده است.
طبري و ابناثير، فرعون زمان موسي را قابوس پسر مصعب نوشتهاند. طنطاوي مصري در تفسير الجواهر، از استاد باستانشناس خود، نقل ميكند كه رامسس دوم (سيوزستريس) همان فرعوني است كه حضرت موسي را پرورش داد و فرزندش ريان، معروف به منفتاح، همان فرعوني است كه در دريا غرق شد و سنگ نبشتههاي موجود در موزه مصر حاكي از ادعاي خدايي اين فرعون و شكنجه كردن ملت مغلوب و به كارگيري و استضعاف بنياسرائيل است.
موسي در سختترين شرايط به دنيا آمد. او به نوعي موعود بنياسرائيل بود، زيرا يوسف خبر آمدنش را داده بود. او در كاخ فرعون بزرگ شد. براي او آموزگاراني آوردند و خواندن، نوشتن، حساب و ستارهشناسي را آموخت و بسياري از داستانها و آداب و آيينهاي مصريان را خواند و ـ چنانكه در انجيل آمده ـ با همه حكمتها و دانشهاي مصريان آشنا شد. در داستان نزاع مردي قبطي با يكي از هواداران موسي و كشته شدن مرد قبطي توسط موسي، وي از مصر خارج شد (قصص، 15-19). موسي پس از اقامت ده ساله در مدين و ازدواج با دختر شعيب، به مصر بازگشت و اين بار رسالت الاهي يافته بود. برجستهترين بخش رسالت (موسي و هارون رفتن نزد فرعون و آزادسازي اسرائيليان از دست او و بازگردان آنان به توحيد و يكتاپرستي، نيز بازگرداندنشان به سرزمين مقدسي كه خدا خواسته بود تا در آنجا زندگي كنند، تا آنگاه كه به فساد گراييده و خدا نابودشان سازد، ميباشد.
در هر حال، موسي پس از هجرت چند ساله از مصر، دوباره به مصر باز ميگردد و پس از مبارزاتي چند با فرعون و اشرافيت مصر، هجرت دوم آغاز ميشود و موسي همراه قوم خود كه از بازستاندن شهر و اسكان يافتن در آن عاجزند، چهل سال زندگي صحرايي و هجرت ديگري را تجربه ميكند؛ گويي هجرت و زندگي در صحرا دو راز بزرگاند براي هدفهاي بزرگ كه انسان در آيينه تمدن شهري بدان نيازمند است. در ماجراي موسي با موقعيتي كاملاً سياسي روبهرو هستيم؛ ظلم يك نظام به مردمي بيگناه و به خواري كشانيدن آنان و وجود انبوهي از مردم مستضعف كه 430 سال تحت اسارت فرعونيان بودند. بنابراين در اينجا سخن از مردم، مبارزه با حكومت ظلم و برپايي حكومت عدل، يعني شاخصههاي يك نظام حكومت ديني در ميان است و از اينرو، موسي رهبر انقلابي ديني ـ اجتماعي است. در ماجراي موسي اولين نقش اساسي را زنان برعهده دارند. در واقع، سنگ بناي حاكميت موسي توسط زنان پيريزي ميشود. نقش مادر، خواهر موسي و همسر فرعون در اين ماجرا خطير و مهم است. ويل دورانت در باره اوضاع اجتماعي عصر موسي و زنان ميگويد:
اين قوم (بنياسرائيل) نيز مانند همه اقوام جنگجو زن را مايه مصيبت و بدبختي ميدانستند، وجود او فقط از آن رو قابل تحمل بود كه يگانه منبع توليد سرباز بود . . . .
در چنين شرايطي اين سه زن با ايمان به درستي عمل خويش، حركت اصلاحي خود را آغاز و موسي را ياري كردند.
ب) موسي، مصلح الهي
موسي برنامه اصلي خود را اصلاح اجتماعي براي رسيدن به يك جامعه ديني قرار داده بود. مقدمات اين حركت انقلابي، دانايي (علم) و حكم است، چنانكه در مورد يوسف نيز صدق ميكرد. بر اين اساس براي هر دو پيامبر آمده است: «وقتي رشد كرد و به كمال رسيد، ما به او علم و حكم داديم و بدين گونه افراد محسن را پاداش ميدهيم».(قصص:14)
يوسف در مديريت و اصلاح اقتصادي، مصداق واژه «محسن» است و موسي در حركت انقلابي:
موسي در شهرهاي مصر با مسائل اجتماعي، ظلم اغنيا و تيرهبختي بنياسرائيل در حكومت آشنا شد و شروع به آگاه كردن مردم نمود. بنياسرائيل برگرد او جمع ميشدند و سخنان او را ميشنيدند تا زماني كه به رشد و كمال رسيد و علناً مخالفت با فرعون را آغاز نمود. فرعونيان از او در هراس افتادند و به همين دليل بود كه در مصر رفت و آمد نميكرد مگر با نگراني.
قرآن، آغاز حركت انقلابي حضرت موسي را اينگونه بيان ميفرمايد:
موسي پنهان از چشم مردم به شهر وارد شد و در آنجا نزاعي را بين يكي از پيروان و يكي از دشمنان خود يافت. آنكه از پيروان او بود از وي كمك خواست و موسي به ياري او، مشتي بر دشمن زد. (قصص: 15)
اين نمونهاي از حركت ضد استكباري موسي است كه به منظور دفاع از مظلوم به پاخاست.
نكته مهم در اين ماجرا اين است كه جامعه مصر زمان موسي نيز او را به عنوان مصلح ميشناختند، چنانكه موسي روز ديگر كه باز شاهد درگيري همان هوادار بنياسرائيلي خود با فرد ديگري از دستگاه حكومتي بود، از وي انتقاد كرد و او را گمراه خواند و او در جواب به موسي گفت:« ... اي موسي تو ميخواهي در اين سرزمين زورگويي كني و نميخواهي [ چنان كه ادعا داري و مشهور است] اصلاح به عمل آوري» (قصص/ 19).
بنابر اين، هم موسي خود را به عنوان مصلح الاهي معرفي كرد و هم در ميان مردم به عنوان مصلح مشهور بود. البته اصلاح و اصلاحطلبي سياسي، اصطلاحي منحصراً مربوط به اداره سياسي دنيوي جوامع است، در حالي كه اصلاح توسط انبيا، حاكميت سياسي رهبري الاهي است مبتني بر دستورات خداوند.
1. معناي مصلح در قرآن و ادبيات امروز
در ادبيات سياسي معاصر، «اصلاح» ترجمه «رفرم» است كه با مفهوم قرآني اصلاح، متفاوت است. رفرماسيون، نام نهضتي است كه با اسم مارتين لوتر، متفكر و اصلاحگراي قرن شانزده ميلاد پيوند خورده است. او با شركت در مناظرههايي با اصحاب فكر، از مذهب رسمي اروپا، يعني مسيحيت كاتوليك انتقادهاي بنيادي كرد و به ايجاد جرياني موسوم به «جنبش لوتري» و تأسيس مذهب جديد و حوزه فرهنگ مسيحي غربي، منجر شد. رفرم، نزد سوسياليتها نيز معناي ديگري يافت. سوسياليستهاي قرن نوزدهم دو شاخه بودند كه يكي از آنها انتقال از سرمايهداري به سوسياليسم (جامعه اشتراكي) را جز از طريق انقلاب ميسر نميدانست و شاخه ديگر، برگذار مسالمتآميز از وضع اول به دوم اصرار داشت و به اصطلاح قائل به رفرميسم، يعني تغيير از راه اصلاحات و با استفاده از زمان و نه به شكل انقلاب بود. براي فهم معناي واژه اصلاح از نظر قرآن ميتوان به آيهاي كه راجع بنياسرائيل است و تعريفي گويا از مصلح را ارائه ميدهد، توجه كرد:
2. ويژگيهاي دولت مصلح الهي
يك ـ تمسك به وحي و برپايي عبادت
«و كساني كه به كتاب الاهي تمسك نموده و نماز را برپاي دارند (مصلحاند) و ما اجر مصلحان را تباه نميسازيم»(اعراف:170).
طبرسي در تفسير مجمع البيان مراد از «كتاب» را در اين آيه، تورات و بنا به روايتي قرآن ميداند. طبق اين آيه و آيههاي قبل و بعد كه در مورد بنياسرائيل است، آنان پس از موسي چند دسته شده و تنها عدهاي از آنان به كتاب الهي، يعني تورات، تمسك كرده و بقيه از مسير اصلي دين، خارج شدند، چنانكه تورات نيز به اين مسئله اذعان دارد: بنياسرائيل كه سالها سرشتشان به بندگي و بيگاري خو گرفته بود، به موسي ايمان نياوردند. قرآن نيز راجع به ايمان آوردن يا نياوردن بنياسرائيل ميفرمايد: «جز اندكي از زادگان قوم موسي، كسي به او ايمان نياورد»(يوسف: 83).
بنابر اين، دولت مصلح، دولتي است كه كتاب الاهي را قانون قرار داده و نماز را كه در همه شرايع و از جمله شريعت موسي وجود داشته است، مبناي كار خود قرار دهد. موسي الگويي براي برپايي يك دولت الاهي و مصلح است، زيرا در كار اصلاح خود به دو مبناي اين اصل (تمسك به قرآن و نماز) عمل كرد.
2ـ برتري منطق نرم و رسا
يكي ديگر از مهمترين ويژگيهايي كه بايد در حكومت الاهي وجود داشته باشد، برتري و رسايي منطق و رسانه است. نهادهاي اجتماعي، حقوق مدني و شهروندي، رسانه، ديپلماسي فعال و مبتني بر حقوق پذيرفته شده جهاني و . . . در اين برتري جاي دارند. اين برتري در چند جاي حركت اصلاحي موسي وجود دارد، از جمله وقتي موسي و هارون مأمور شدند تا با فرعون به نرمي و انعطاف (قولاً لينا) سخن گويند.(طه: 44). همچنين آنجا كه موسي با صبر وآرامش اجازه داد تا ساحران ابتدا كار خود را شروع كنند(طه: 66). موسي براي سخن گفتن صريح و فصيح و براي تبليغ آيين جديد به ياوري نياز داشت. هارون به سبب داشتن زبان گويا و فصيح و آشنايياش با وضعيت ده ساله اخير مصر و بنياسرائيل، يار بسيار مهمي براي موسي بود، از اين رو وي از خدا خواستار همياري هارون شد(قصص: 35). بديهي است كه حركت انقلابي و اصلاحي نيازمند برنامهريزي، آيندهنگري و زباني رسا براي تبيين اهداف و چيره شدن بر ادبيات رقيبان است.
3ـ تبديل تهديدها به فرصت، اصلي استراتژيك در حكومت الهي
اعجاز موسي فرعون و درباريان او را هراسان كرد، از اين رو فرعون در صدد برآمد به مبارزه با جادوي موسي بپردازد و ساحراني جمع كرد. ساحران كه به پيروزي خود پشت گرم بودند كار را به موسي واگذاشتند(طه: 65). و موسي نيز از روي فروتني، آنان را بر خود پيشي داد(شعرا: 43). قرطبي گفته است: آنان در برابر موسي از درِ ادب درآمدند و همين ادب ورزي و فروتني، زمينه ايمانآوري و رستگاري آنان شد.
موسي از اين مسئله به صورت فرصتي براي ترويج دين و شريعت خود استفاده كرد. جادوگران با ديدن معجزه موسي به او ايمان آوردند. از عواملي كه سبب شد جادوگران بلافاصله با ديدن معجزه موسي به او ايمان آورند، دانش و خبره بودن آنان در جادو بود، زيرا اگر فردي در فني متخصص باشد، براي پذيرش حقيقت، از ديگران آمادهتر است، چراكه زودتر از ديگران به آن حقيقت، پي ميبرد.
بنا براين، آنان تهديد فرعون را به هيچ گرفتند. در حكومتهاي انبيا ميتوان موارد بسياري از تبديل تهديدها به فرصتها را يافت، به ويژه در حركتهاي حضرت رسول كه سعي داشت هرگونه خطري را با روشهاي متنوع، مثل بخشش، پاداش، تضمين جان و مال، امان نامه، بستن عهدنامه و ... تبديل به موقعيتي براي تثبيت دين كند. و اين از اصليترين استراتژيهاي دين الاهي براي پيشرفت است.
هدف دين الاهي و حكومت الاهي انسانسازي است، از اين رو به افراد، فرصت بازگشت و اصلاح ميدهد و در اين كار، منافع مادي و معنوي آن فرد يا جامعه را در نظر ميگيرد، در صورتي كه در نظامهاي ديگر تنها براي رفع خطرات حاكميت با هزينه كمتر، به اين كار مبادرت ميشود.
سرانجام بعد از شكست فرعون و غرق شدن در رود نيل، موسي به همراه بنياسرائيل به سرزمين موعود، يعني شام قديم رفتند. حكومت موسي از زماني كه رسالت يافت و به مصر بازگشت، آغاز شد و الگوي حاكميت او از همان زمان جواني كه به بيدارگري در بين بنياسرائيل پرداخت، شروع شده بود. موسي در طول زندگي خود با سه قدرت طاغوتي تجاوزگر مبارزه كرد:
الفـ فرعون كه مظهر قدرت حكومت بود.
بـ قارون كه مظهر ثروت و سنبل فساد اقتصادي و فتنه اقتصادي در جامعه بود.
جـ سامري كه مظهر بدعت ديني و فريب و اغفال و فتنه فرهنگي بود.
برخورد حكومت موسي با بدعت و فتنه فرهنگي
سامري از بنياسرائيل نبود، اما در ميان ايشان زندگي ميكرد. وي شغل زرگري داشت و تا اندازهاي طالع بيني ميدانست. هنگامي كه موسي براي دريافت وحي و گرفتن الواح مقدس به كوه طور رفت، سامري كه پيشينه گوسالهپرستي داشت، گوسالهاي ساخت و آن را تزيين كرد و همچون الههاي به مردم عرضه نمود و اين گونه عده زيادي را به پرستش گوساله كشاند.
گفته شده از سيصد هزار نفر كه قوم موسي را تشكيل ميدادند، فقط دوازده هزار نفر در فتنه سامري، گوساله را سجده نكردند. بنابراين، ريشههاي بتپرستي همچنان در جان بنياسرائيل پايدار بوده است. همه اينها چيزي نيست جز بازتابي از گرايشهاي بتپرستانه كه بنياسرائيل در مصر بدان خو گرفته بودند، زيرا گوسالهپرستي در مصر پيشينهاي بسيار كهن دارد و به حوالي سال 3200 پيش از ميلاد باز ميگردد.
از قرآن ـ و نه از تورات ـ بر ميآيد كه اسرائيليان پس از بيرون رفتن از مصر، دوبار به ارتداد روي آوردند. نخستين آنها ميتواند با هاتورپرستي جور در آيد و دومين با گوسالهپرستي، چنانكه وقتي از نيل عبور كرده و به قومي رسيدند كه بتپرست بودند، خواستند معبودي چون آنان داشته باشند. سامريِ فتنهگر و همفكران او گوساله را خداي بنياسرائيل و موسي خواند: «... فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَي...».(طه: 88).
موسي پس از بازگشت از ميعادگاه وحي و با خبر شدن از ماجرا، برادر خود را
كه جانشين و حاكم بنياسرائيل بود، بازخواست كرد، سامري را تنبيه و گوساله فتنه
را از بين برد. در تورات، سازنده گوساله را هارون ذكر كردهاند. هارون در
جواب موسي، نافرماني بنياسرائيل و ترس از فرقهگرايي بين آنها را مطرح كرد. سامري هم به فريب نفس اعتراف نمود: «و كَذلك سَوَلَت لي نَفسي»؛(طه: 96) نفس من چنين فتنهانگيزي را به نظرم جلوه داد». برخورد موسي در اين فتنه بزرگ با عوامل فتنه راهكارهاي مهمي در حكومت الاهي را نشان ميدهد. او عامل اصلي فتنه، يعني سامري را با قانون «لامساس» تنبيه كرد و نماد فتنه را از بين برد. قانون لا مساس يكي از قواعدي است كه در فقه القرآن مطرح است و به موجب آن موسي مقرر كرد كه تا سامري زنده است تك و تنها زندگي كند و مظاهر اجتماع انساني را از وي قدغن نمود و اين يعني حسرت دائمي و تنهايي و وحشت بي سرانجام. وي بار ديگر قوم خويش را به توحيد يادآور شد.
د) راهبردهاي حكومت الاهي موسي در مقابله با انحراف فرهنگي يا فرهنگ انحرافي
سامري و همفكران او نماد كجروي و بدعت در جامعه دينياند. رهبر و حاكم جامعه در برابر فتنههاي ديني، وظايفي دارند و جامعه نيز نيازمند امنيت اجتماعي است. در حكومت موسي گرچه هارون گناهي نداشت، اما بازخواست شد و سامري به لا مساس (محروميت از پايگاهاي اجتماعي و ارتباطات طبيعي با مردم) محروم گرديد تا جامعه از فكر مسموم او مصون باشد. برخورد فيزيكي با نماد پرستش هم جالب توجه است. اين نماد ميتوانست به دلايل هنري و اقتصادي ـ با توجه به اينكه قوم موسي از زر و زيورشان تنديس گوسالهاي را ساختند ـ نگهداري شود، اما موسي كه حكومتي را با اهداف اصلاحي تشكيل داده بود، به صورت انقلابي عمل كرد نه سازشكارانه.
نكته ديگر اينكه توفيق سامري به سبب گرايشهاي اجتماعي نادرست مردم و جهالتهاي جمعي غالب بود ـ چنانكه به تمايل آنان به بتپرستي بعد از عبور از نيل اشارهاي شد ـ بنابراين، آخرين حلقه عوامل فتنه در خود مردم بود. و موسي با آنان راه تذكار و نصيحت را پيش گرفت: «البته موسي معبود شما همان الله است كه هيچ معبودي جز او نيست و علم و دانايياش همه چيز را فرا ميگيرد».(طه: 98)
با پيمان شكنان با دين خدا برخورد سختي داشت؛ قارون را از ميان برداشت و سامري را از جامعه دور كرد، اما در مقابل مردم نرمش نشان داد و از بسياري بهانههاي آنها چشمپوشي كرد. در واقع، او از ميان چالشها درپي فرصتي براي ايجاد كمال اجتماعي بود و در اين مورد، حوصله وسيعي داشت. نمونههاي آن در آيات 57، 60 و67 ـ73 سوره بقره بيان شده است.
به طور كلي موسي توانست بنياسرائيل را كه به بردگي مصريان درآمده بودند، به صورت امتي واحد در آورد. نكتهاي كه يادآوري آن در اينجا خالي از لطف نيست، كشف اسناد باستانشناسي در مورد شكنجه بنياسرائيل در مصر است. با كشف اسناد پاپيروس توسط باستانشناسان، دانشمندان، گفته قرآن كريم را در مورد شكنجههاي بنياسرائيل را توسط فرعونيان، منطبق با واقعيت تشخيص دادهاند:
و به ياد آريد هنگامي كه شما را از ستم فرعونيان نجات داديم كه از آنها سخت در شكنجه بوديد تا به حدّي كه پسران شما را كشته و زنانتان را براي كنيزي نگاه ميداشتند و اين، بلا و امتحاني بزرگ بود كه خدا شما را بدان ميآزمود.(بقره: 49)
باستانشناسان، با استفاده از اسناد كشف شده خط مصري قديم كه در مورد كارگراني است كه به آنان «عپيرو» يا «هپيرو» و يا «هبيرو» گفته ميشد، بنياسرائيل (عبرانيان) را بر آنان منطبق ميدانند. بر اساس اين اسناد، اين كارگران، بومي و محلي نبوده و همانند طبقهاي از اجتماع شمرده نميشدند. حدود 1300 قم در زمان فرمانروايي ستي اول همين عپيروها (عبرانيها) اغتشاشاتي در ناحيه "بيتشان" در كنعان برپا كردند. نام اين گروه براي آخرين بار در زمان رامسس سوم ذكر شده است. طبق نصوص مصري قديم، عبرانيان در زمان رامسس دوم در اعمال شاقه كه فرعون زمان داد، شركت دارند و در اين دورانِ پر از شكنجه و ستم، حضرت موسي متولد ميشود. نام حضرت، مصري است. پ. مونته، در كتاب مصر و كتاب مقدس، به اثبات آن پرداخته، مينويسد: «مسو يا مسي در كتيبههاي مصري قديم رانك (Ranke) (مورخ آلماني) وجود دارد. و در قرآن اين نام به صورت موسي آمده است».
موسي از همان آغاز خروج از مصر، از پيوند دوازده سبط بنياسرائيل، دولت و ملتي فدراتيو پديد آورد و اداره هر بخش از اين مجموعه را به يكي از اين دوازده سبط واگذار كرد. چنان كه كار پيشوايي ديني و اجتماعي را به سبط لاويان واگذار كرد كه موسي نيز از آنان بود. كار موسي تنها بنيادگذاري يك ملت نبود؛ او آورنده و بنيادگذار دين بزرگ آسماني و حامل وحي ديني بود. او توانست دگرگوني ژرف و پايدار و گستردهاي در آيين و آداب قبيلهاي بيابان زيان سامي پديد آورد. در هر حال او توانست كتابي چون تورات را به آنان ارزاني دارد؛ كتابي كه قانوننامه ديني و اجتماعي اين ملت شد؛ ملتي كه بيش از آن، قانوني نداشتند، و همچنين دولت سياسي آنها بر پايه آن بنيان گرفت.
در اينجا لازم است در مورد كتاب تورات توضيحاتي داده شود. عهد عتيق مجموعه 39 كتاب يا رسالهاي است كه به زعم مسيحيان و يهوديان توسط برخي از پيامبران يا پيروان آنها طي قرون متوالي نگاشته شده است. پنج كتاب آغازين اين بخش، تورات حضرت موسي ناميده ميشود. البته كاتوليكها هفت كتاب ديگر را نيز جزء عهد عتيق ميدانند. اهل كتاب، تورات را محكمترين بخش عهد عتيق و آن را نوشته حضرت موسي ميدانند. آنچه از لابه لاي تورات فعلي درميآيد اين است كه شريعت موسي، به تدريج بر ايشان نازل شده است و وي در آخر عمرش به نوشتن و جمعآوري اين مجموعه پرداخت و سپس آن را به كاهنان تسليم كرد.
در واقع، اين كتابها در طي نه قرن براساس سنن شفاهي به زبانهاي متعدد نوشته شدهاند. استاد ادموند ژاكوب در اين باره يادآور ميشود كه بسياري از خوانندگان عهد عتيق نميدانند كه در ابتدا يك سخن واحد از عهد عتيق وجود نداشته و اين مجموعه، متون متعدد داشته است.
در حقيقت، نخستين هيئت قطعي عهد عتيق مربوط به حدود يك قرن قبل از ميلاد مسيح است. دكتر بوكاوي معتقد است: «اگر به ديده تحقيق بنگريم، درمييابيم كه ميزان دخالت افراد بشر در تدوين متن عهد عتيق قابل ملاحظه است». با توجه به اينكه كتابهاي اين مجموعه در فاصله اين دو تاريخ، يعني در فاصله قرن دهم قبل از ميلاد مسيح و قرن اول قبل از ميلاد تحرير و تكميل شده، مسلماً به ميزان فراوان دچار دخل و تصرف شده و تغيير و تبديل يافته است. ذكر اين نكته ضروري است كه دكتر بوكاي در پايان اين مبحث، راجع به عهد عتيق يادآور ميشود كه " آنچه ذكر گرديد نظر شخصي راجع به تاريخ تحرير اين كتب نيست، بلكه اطلاعات اساسي ما در اين بحث تاريخي مأخوذ از مقاله عهد عتيق مندرج در دائرة المعارف جهاني است. نويسنده مقاله مذكور ژ. پ. ساندوز است».
البته وحي قرآني درباره بسياري از مطالب مندرج در عهد عتيق عبري و انجيلها سخن ميگويد و به دفعات به تورات و انجيل اشاره ميكند و ايمان به كتابهاي قبل را فريضه هر مسلماني ميداند:
اي كساني كه ايمان آوردهايد، ايمان آوريد به خدا و رسول او و كتابي كه به رسول خود فرستاد و كتابي كه پيش از اين فرستاده شد. و هر كه به خدا و فرشتگان و كتابهاي آسماني و رسولان و روز قيامت كافر شود سخت به گمراهي فرو مانده و (از راه نجات و سعادت) دور افتاده است.
و از لحاظ تاريخ وحي، مقام مهم پيامبراني، نظير نوح، ابراهيم، موسي و عيسي را يادآوري ميكند.
بنياسرائيل پس از آنكه به رهبري موسي جمعيتي منسجم را تشكيل دادند، مدتي
را با همان مشقتي كه پيش از ورود موسي داشتند، سپري نموده تا آنكه پس از هجرت
از مصر و نابودي فرعون و نظام او، از اين عذاب رهايي يافتند. اما در همان مدت،
بسياري از مردم صبرشان سرآمده بود و موسي را نقد ميكردند و بهانه ميگرفتند،
چنانكه برخي از اين بهانهها در سوره بقره ذكر شده است. در عين حال، اين قوم نقاط مثبتي داشتند و قابليتهاي فراواني براي تشكيل يك جامعه الاهي در آنها يافت ميشد. موسي با شناخت نقاط قوت و با تحمل نقاط ضعف آنها و هم با صبر و شكيبايي، اين جامعه را مديريت مينمود. ايشان بعد از نجات قوم خود از دست فرعون، بنا به قولي به مصر بازگشت و دولت ـ شهر خويش را تشكيل داد و بنا به گفته برخي، قوم خود را به سرزمين موعود، يعني شام قديم كه شامل تمام فلسطين، بخشهايي از سوريه و عراق و شهرهايي چون اريحا بود، برد و هر چند خود پس از آن چندان در دنيا نماند، اما نظام مستحكم او توسط جانشينانش، چون يوشع و كالببن يوفنا ادامه يافت و زمينهساز تمدنهاي با شكوه زمان داوود و سليمان گرديد.
يكي از مسائل مهم در حكومت حضرت موسي، ويژگيهاي او به عنوان حاكم و هنرِكار با ديگران است كه يكي از اصول اساسي در حكومت را ميآموزد، چرا كه با بررسي آنها ميتوان به اصول كليدي ارتباطات، كار گروهي و تفويض و تمامي عناصر حياتي رهبري اثر بخش، آگاه و آشنا شد.
ويژگيهاي حاكم از نگاه موسي:
موسي در پاسخ به دستور خداوند به او، ابتدا از خدا ياري خواست و سپس مهارتهاي خود را ارزيابي كرد و دريافت كه مهارتهاي ارتباطي او به اندازه كافي اثر بخش نيست، از اين رو، راه حلي پيشنهاد كرد و آن، تشكيل يك گروه براي انجام دادن كار با دستهبندي مهارتها بود. موسي در اين راستا، برادرش را به عنوان عضو يك تيم براي تقويت تواناييها و تلاشهايش و افزايش مهارتهاي خود به كار گرفت. خود موسي و هارون به عنوان يك گروه عمل ميكردند. كلمات «آنها گفتند» و «ما ميترسيم» در اين آيه، نشان دهنده فرايند مشورت پويا بين هر دوي آنهاست:
«عرض كردند بار الها ميترسيم كه فرعون بيدرنگ بر ما ظلم و عقوبت كند يا
بر سركشي خود بيفزايد»(طه: 45). همچنين وقتي خداوند از موسي خواست قومش
را براي چهل روز ترك كند، وي آنها را تحت سرپرستي هارون قرار داد و مديريت امور
را به او تفويض كرد. موسي در اين قضيه، سه بعد مهم واگذاري اثربخش را
نشان ميدهد:
الفـ با سفارش به هارون براي جانشيني در ميان قومش به طور فراگير و واضح، جانشيني را به او واگذار كرد.
بـ با در خواست از هارون براي انجام دادن صحيح كارش انتظار خود را از او بيان كرد.
جـ با درخواست از هارون براي پيروي نكردن از افراد شرور، محدوديتهاي مناسبي را در اختيارات واگذار شده به هارون اعمال كرد.
با بازگشت موسي به سوي قومش و در قضيه سامري ـ چنان كه اشاره شد ـ هارون را پاسخگو ميدانست، اما مسئوليت را خود قبول كرد. اين كار او نشان دهنده يكي از اساسيترين قوانين واگذاري است؛ يعني فرد مدير نميتواند مسئوليت را واگذارد، بلكه تنها اختيار را واگذار ميكند.
موسي و برنامه اقتصادي او
پيامبران هنگامي قادرند به تحقيق رسالتشان كه نشر يك سلسله عقايد و پرورش ملكات فاضله در اشخاص ميباشد، نايل آيند كه محيط اجتماعي مساعدي را فراهم آورند و اين امر جز با تغييرات اساسي در اقتصاد و سياست جامعه محقق نميشود. موسي با بيرون آوردن وسايل توليد از انحصار هيئت حاكمه و همگاني كردن تملك آن، گامي در جهت تنظيم مجدد سازمان اقتصادي بنياسرائيل برداشت. كار اقتصادي مهمي كه يكي از اهداف نهضتش را تشكيل ميداد، همگاني كردن وسايل توليد و اعطاي حق تملك اراضي به محرومان بود.
فعاليت اعتقادي نهضت او مانند هر نهضت ديگر با تبليغ و اشاعه توحيد آغاز شد،
لكن توحيد در بردارنده مفهومي اقتصادي متناقض با ملوكيت و مالكيت مطلقه، و
بنابراين، عامل تزلزل الوهيت و موقعيت مالي فرعون و اشراف حاكمه مصر بود. او
با بسط اين طرز تفكر در ميان مردم، بر آن شد كه حق مالكيت و حاكميت و كهانت را
از انحصار اقليت اشراف حاكمه برآورد و آن را ميان مردم عموميت دهد، چنانكه
فرعون نيز به اين هدف اقتصادي موسي پي برد: «آمدهاي تا ما را با فسونت از زمينمان بيرون كني»(طه: 57).
اشرافيان و درباريان نيز همين نظر را داشتند: «او افسونگري خردمند و زير دست است كه ميخواهد شما را از اراضيتان بيرون كند چه بايد كرد؟»(اعراف: 109و110).
از آيات قرآن كه جريان نهضت موسي را بيان فرموده است، استنباط ميشود كه اين پيامبر بزرگ ابراهيمي، چنان كه رسم رهبران سياسي تودههاست، هدف اقتصادي خود را مثل ساير مقاصدش به آنان گوشزد كرده و با اين عمل، هوادارانش را با آگاهي از هدف به سوي تحققش راند. موسي با آگاهي از تصميم فرعون مبني بر كشتار بنياسرائيل، با بيان همين محرك اقتصادي پيروانش را به بسيج خواند و فرمود:«از خدا ياري بخواهيد و مقاومت و پايداري كنيد، زمين مال خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ميراث ميدهد، و فرجام پرهيزكاران، خجسته است»(اعراف: 125).
بدين ترتيب، پس از مبارزهاي كه به رهبري موسي بر ضد فرعون و حلقه اشرافي حاكم صورت گرفت، مقصود حاصل شد و به حقوقي كه از آن محروم بودند، از جمله حق مالكيت نايل شدند. حضرت موسي دستيابي بنياسرائيل به حق تملك ارضي و تحقق هدف اقتصادي نهضتش را نعمتي ميشمارد كه پروردگار به ايشان عطا فرموده است: «اي مردم! نعمتي را كه خدا به شما عطا فرموده است به خاطرآوريد آن هنگام كه پيامبراني از ميان شما برانگيخت و شما را به ملوكيت و مالكيت رسانيد»(مائده: 23).
ز) تعديل ثروت
موسي بعد از رهايي بنياسرائيل، در صدد تنظيم اقتصادي برآمد. جمعي توانگر در كنار تودهاي تنگدست ميزيستند و چنين مجموعهاي قابل دوام نبود، از اين رو برآن شد تا ثروتهاي كلان را با استفاده از راههاي مختلف به فقرا منتقل كند و آن را در جامعه تعليم بخشد. پيرمردي بود با ثروتي سرشار و نعمتي بيشمار و جز پسري يگانه نداشت كه ميراث هنگفت پدر را به تنهايي ميبرد. عمو زادگانش كه از چنين ميراثي بيبهره بودند، از اين بيعدالتي در تقسيم ثروت برآشفته و خونش را ريخته و تهمت قتل را به جمعي ديگر بستند. موسي به داوري نشست و فرمان داد گاوي قرباني كنند. بنياسرائيل به قصد تعلل و بهانهگيري پياپي، نشانهاي آشكارتر ميطلبيدند تا چندان صفت به جهت گاو بر شمرد كه جز بر يكي قابل تطبيق نبود و آن هم از يتيمي از خانوادهاي بينوا بود. با خريد گاو منحصر به فرد در ازاي مبلغي گزاف، خانوادهاي از تنگدستي برست و از اين رهگذر به استغنا رسيد.
2. برخورد با مفسدان اقتصادي
چنانكه قبلاً نيز اشاره شد حكومت موسي با مفسدان اقتصادي برخورد داشت. قارون بر اساس سخن قرآن، نماد ثروت و رفاه امت موسي معرفي شده است. قرآن در اين باره ميفرمايد: «قارون از بنياسرائيل بود، اما بر آنها فزوني جست، ما از گنجها آن قدر به او داده بوديم كه نقل و انتقال كليدهاي آنها بر افراد نيرومند مشكل بود...»(قصص: 76).
در مورد او نقل شده است كه تورات را به خوبي ميخواند و كيمياگري ميدانست، اما به استهزاي موسي و پارهاي از شعائر دين هم ميپرداخت.
توهم رقابت با موسي و ثروت فراوان وي عامل اصلي مخالفتش با حاكميت موسي شد و مخالفت او با يكي از تكاليف ديني، يعني زكات، تبديل به حركت اجتماعي گروهي از همفكران او عليه موسي شد و آنها نه تنها به اين حكم عمل نكردند، بلكه با اتهام فساد اخلاقي براي موسي وي را به مناظره ميان مردم كشاندند و چون شواهد عليه قارون و ديگر تهمت زنندگان اقامه شد، بر اثر معجزه الاهي قارون با گنجهايش در زمين فرو رفت.
قارون در حكومت موسي نماد پديده فرصتطلبي متكي بر قدرت اقتصادي است كه آفت ارزش و پيوندهاي اجتماعي شمرده ميشود. البته عمل او جنبه سياسي هم داشت و موسي نماد رهبر حكومتي الاهي است كه با سرسختي همراه با آگاهي بخشي اجتماعي، در مقابل فتنه اقتصادي ميايستد. البته بايد توجه داشت كه اين به معناي مخالفت حكومت ديني با مالكيت كلان اقتصادي نيست، چرا كه مالكيت اقتصادي با فرصتطلبي متكي بر قدرت اقتصادي متفاوت است. جورج زيمل، جامعه شناس آلماني، در كتاب فلسفه پول ميگويد:
[اگر چه] ميتوان مبادله اقتصادي را به خوبي به عنوان يك صورت از كنش متقابل اجتماعي در نظر گرفت...، و پول به پيشبرد محاسبات معقول در امور بشري ياري ميرساند و باعث پيشرفت تعقل ميشود كه ويژگي جامعه نوين است...، [ اما]... به روابط خويشاوندي ميتازد...، آزادي فردي را تقويت ميكند و دامنه تمايز اجتماعي را گسترش ميدهد... و پيوندها و وفاداريهاي مبتني بر خون و خويشاوندي را سست ميسازد. (به نقل از: 268).
معيارها و دستاوردهاي حكومت موسي
حكومت موسي
آميختگي سياست و تربيت برتری
منطق و رسانه
تبدیل تهدیدها
به فرصت ها
پیاده سازی
فرهنگ نماز
مدیریت فتنه ها و مدیریت بحران
تربیت مدیران
کارآمد و توانا
غلبه
بر رقیبان
گسترش
حوزة موحدان
تثبیت پایههای
حکومت
دولت
مصلح و کارآمد
نتيجهگيري
موسي در راه بنيانگذاري تمدن اصيل و عظيم الاهي و انساني خدمات بزرگي انجام داد، مانند نشر توحيد، مبارزه با استكبار، در هم كوفتن اشرافيت و مالكيتهاي غاصبانه، نجات بنياسرائيل، تلاش براي ايجاد دولت و ملتي واحد و تأسيس شريعتي آسماني. موسي توانست به عنوان حاكمي مصلح و آگاه در مقابل جريانات فتنه كه به اشكال متفاوت بروز پيدا كرد، برخورد مناسب با نوع فتنه را طرحريزي و مديريت كند. موسي فتنه قارون و سامري را كه البته جنبه سياسي هم داشت، با مقابلهاي سخت، در عين حال همراه با آگاهيبخشي اجتماعي و در اوج اطلاع مردم از اين ماجراها فيصله داد. البته موسي در مقابل درخواستهاي مردم، حوصله وسيعي داشت. در خلال اين فتنهها بود كه از مردم پراكنده و متزلزل بنياسرائيل، جامعهاي جمع شد. اين رسالت پيامبر بزرگي بود كه مهمترين هدفش را اصلاح اجتماعي و ايجاد دولت مصلح معرفي كرد.
- ابن اثير، عزالدين، الكامل، برگردان محمدحسين روحاني، تهران، اساطير، ، 1370و1398ق.
- ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، بيروت، دارالاحيا التراث العربي، بيتا.
- اصفهاني، راغب، مفردات، دارالقلم، 1996 م.
- اقبال يونس، «درسهاي در زمينه رهبري»، فصلنامه مصباح، ترجمه طالب اسدي كرم، ش36، 1379.
- بلعمي، ابوعلي، تاريخنامه طبري، تصحيح محمد روشن، چ دوم، تهران، سروش، 378 ش.
- بوكاي، موريس، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبي، بيجا، حسينيه ارشاد، بيتا.
- بيآزار شيرازي، عبدالكريم، باستان شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، چ پنجم، تهران، فرهنگ اسلامي، 1386.
- بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقرساروخاني، چ دوم، تهران، كيهان، 1370.
- بيومي مهران، محمد، بررسي تاريخي قصص القرآن، ترجمه مسعود انصاري و محمد راستگو، تهران، علمي و فرهنگي، 1383.
- خزائلي، محمد، اعلام قرآن، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1371.
- دريوتون، اتين ماري و وانديه، ژاك، تاريخ مصر قديم، ترجمه احمد بهمنش، تهران، بينا، 1332.
- دورانت، ويل، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب خوييف، چ يازدهم، تهران، علمي و فرهنگي، 1317.
- ديباجي، محمدعلي، «قانون اصلاح و ويزگي مصلحان»، رشد آموزش معارف اسلامي، ش45، 1380، ص27-42.
- ديباجي، محمدعلي، پيامبران دولتمرد، تهران، مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي، 1387.
- شاذلي، سيدبن قطببن ابراهيم، في ظلال القرآن، چاپ هفتدهم، بيروت، دارالشروق، 1412ق.
- طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1415ق.
- طبرسي، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، با مقدمه محمدجواد بلاغي، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372ش و تحقيق سيدهاشم رسولي محلاتي، بيروت، داراحياء، بيتا.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري(تاريخ الرسل و الملوك)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ پنجم، تهران، اساطير، 1375.
- طنطاوي، تفسير الجواهر في تفسير القران الكريم، قاهره، بينا، 1914م.
- ظريفيان شفيعي، غلامرضا، دين و دولت در اسلام، تهران، ميراث ملل، 1376 ش.
- فارسي، جلالالدين، نهضتهاي انبيا، تهران، جهان آرا، 1359.
- فيضكاشاني، محسن، الصافي في تفسير القرآن، تحقيق سيدمحسن حسيني اميني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1377.
- قرطبي، محمدبن احمد، الجامع الاحكام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364.
- كتاب مقدس(عهد عقيق و عهد جديد)، ترجمه فاضلخان همداني، تهران، اساطير، 1379.
- كوزر، لوئيس، زندگي وانديشه بزرگان جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، چ نهم، تهران، علمي، 1380.
- مستر هاكس، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
- مسعودي، ابوالحسن عليبن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمد محيالدين عبدالحميد، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- مغنيه، محمدجواد، تفسير الكاشف، تهران، دارلكتب الاسلاميه، 1424ق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعة مدرسين حوزه علميه قم، 1374 ش.
- نيشابوري، ابوالاسحاق، قصص الانبياء تهران، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1359.
- يعقوبي، ابن واضح، تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر و دار بيروت، 1379.