، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 29، بهار 1390، صفحات 137-163

    نمادهای اجتماعی شیعه در عصرحضور (نمادهای زبانی)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدانور فیاضی / كارشناس ارشد تاريخ تشيع، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / mafayyazi@gmail.com
    محمدرضا جباری / دانشيار گروه تاريخ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / jabbari38@yahoo.com
    چکیده: 
    بررسی تاریخ اجتماعی پیروان یک مذهب، توجه همه جانبه به زندگی و نکته های ریز دخیل در فرایند شکل گیری تاریخ آنان، از جمله نمادهای اجتماعی را طلب می کند. نمادها از مؤلفه های تأثیرگذار در تاریخ اجتماعی است که از عوامل گوناگون تأثیر می پذیرد. بحث و مطالعه درباره‌ی تاریخ اجتماعی شیعیان نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست. نوشتار حاضر به برخی نمادهای زبانی در تاریخ اجتماعی شیعیان در دوره حضور معصومان(ع)، اشاره می کند. در این نوشتار به مواردی از چگونگی عملکرد و رفتار شیعیان پرداخته شده که اختصاص به آنان داشته و از باورها و عقاید آنان حکایت دارد، به گونه ای که با مشاهده این رفتار می توان باور و عملکردهای شیعی را از غیر شیعی تشخیص داد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Shi'a’s Social Symbols at the Time of the Presence of Imams (Linguistic Symbols)
    Abstract: 
    The study of the social history of the followers of any religious school of thought needs close examination of their lives and of every detail of the process of the formation of their history including social symbols. The symbols are among the components which have influence on social history, which is affected by different factors. The study of Shi'a’s social history is not an exception. The present paper mentions some linguistic symbols of Shi'a’s social history at the time of the presence of Imams. There are some examples of Shi'a’s conduct which have a social nature to characteraze the Shi'a so much so that by observing their conduct, one can distinguish Shi'a’s beliefs and conduct from those of the non-Shi'a. There are other exampes which originate from religious obligations and Shiite beliefs and doctrines which have taken form and become Shiite symbols as a result of the occurrence of significance events in the Shi'a history.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    نمادهاي اجتماعي شيعه در دورة حضور معصومان، با عنايت به سيره و سفارش‌ رهبران مذهبي و معطوف به سنت نبوي و سيرۀ ائمّه اطهار قابل تبيين است. اين دوره به لحاظ دسترسي به معصوم و بيان معارف و آموزه‌هاي ديني ـ مذهبي از زبان ايشان، دوره بيان و نهادينه‌شدن آموزه‌ها و شاخصه‌هاي خاص تشيّع است. موارد بيان شده در نوشتار حاضر، نمونه‌هايي از ظهور باور شيعي است كه شيعيان را از ديگران متمايز مي‌سازد. شيعيان عصر حضور با آن شاخصه‌ها از ديگر پيروان مذاهب و آيين‌ها مشخص مي‌شدند. هرچند جلوه بارز نمادهاي زباني شيعه با رويكرد اجتماعي، پس از دورۀ حضور و با تشكيل اجتماعات و حاكميت‌هاي شيعي، بيشتر و بهتر قابل تبيين است، لكن مواردي كه ذكر مي‌شود نيز نماد و علامت اجتماعي در تاريخ تشيّع به شمار مي‌آيد.
    مفهوم نماد
    نماد(نَ/نُ)؛  در لغت به معناي نمود (حاصل مصدر) است كه نمايش، ظهور، جلوه، تجلي، نشان، علامت و امثال آن را معنا مي‌دهد. همچنين به معناي فاعل آمده كه ظاهركننده و نمايندَه باشد و مرادف با «نمادن» و «نمودن» (مصدر) نيز گرفته شده به معناي نشان دادن، ظاهر كردن و نمايان گردانيدن.  به تعبير ديگر، نماد به معناي نمود، نشان، سمبل، آنچه مظهر چيزي است و به معناي جهان هستي به كار مي‌رود.  معناها و تعريف‌هايي كه براي واژۀ نماد، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بيان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبير، بيان‌كننده مفهوم واحدي هستند يا اينكه به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معناي واحد «ظهور و ارائه حقيقتي است كه در قالب مصدر به صورت ظهوركردن و ارائه دادن» بيان مي‌شود. 
    نماد، بحث مهمي در حوزة جامعه‌شناسي، مردم‌شناسي، فرهنگ و امثال آن به شمار مي‌آيد. در فرايند اجتماعي به نمادهايي توجه مي‌شود كه در نمادهاي جمعي ريشه دارد و به نمادهاي فردي چندان عنايتي صورت نمي‌گيرد. زبان، واحدهاي مبادله‌اي و اعتبار، پرچم‌ها و رفتارها و اعمال ديني، همه بيانگر نمادهايي مي‌باشند كه افراد جامعه در آن اشتراك دارند. 
    هر نماد دربردارندة محتوايي است كه از آن حكايت مي‌كند. نكته قابل توجه در معناي اصطلاحي نماد اين است كه به مسئله اعتباري و قراردادي بودن آن بيشتر توجه مي‌شود و آن‌ را شاخصِ معرفي‌كننده نماد به شمار مي‌آورند و مي‌گويند: «نوعي رابطه ارادي و قراردادي ميان نماد و امور نمادي شده، وجود دارد.» 
    نماد به معناي رمز، نشانه، تجلي، جلوه و غيره زمينه بحث و بيان نمادهاي اجتماعي شيعيان در دوره حضور معصومان را با مشكل مصداق‌يابي روبه‌رو مي‌سازد، ليكن با تعميم معاني نماد و با توجه به لوازم معناي (ظهوركردن و ارائه دادن)، مي‌توان موارد ذيل را از نمادهاي شيعي به شمار آورد، زيرا نشانه‌ها و تجلي خاص فكر شيعي است، رمز حضور باور ديني و مذهبي شيعيان است و رفتارهايي است كه در پي وقوع حوادث مهم و تأثيرگذار در فرايند تاريخ تشيّع به وجود آمده‌ و يا از آن حوادث حكايت مي‌كند.
    آنچه به عنوان نمادهاي شيعه ياد مي‌شود، بخشي از مؤلفه‌هاي تاريخ اجتماعي شيعيان است. آنها از عواملي تأثير پذيرفته‌اند كه در جمله عوامل مؤثر بر تاريخ اجتماعي است، زيرا يكي از عوامل، دين و مذهب مي‌باشد. در دوره‌اي كه انديشه‌هاي شيعي در حال بارور و نهادينه شدن است و شيعيان آموزه‌هاي خود را مستقيماً از رهبران ديني‌شان مي‌گيرند، چگونگي رفتارشان را طبق دستورات و سيره ايشان تنظيم مي‌كنند. در اين ميان، نمادهاي اجتماعي نيز از دين و مذهب و باورهاي ديني تأثير مي‌پذيرد.
    از سويي، برخي نمادهاي شيعي، تحت تأثير مستقيم يا غير‌مستقيم حوادث پديدآمده در تاريخ تشيّع است. حادثه عظيم كربلا يكي از اين حوادث است. شهادت سيدالشهدا و يارانش، تراژدي غم‌باري بود كه از همان ابتدا زندگي شيعيان را تحت تأثير قرار داد. اين مهم، موجب برخي آموزه‌هايي در ساحت رفتار و عمل شيعيان شد كه همواره به عنوان نماد شيعه در طول تاريخ جلوه مي‌كند.
    نكته قابل توجه در بررسي نمادهاي اجتماعي مربوط به تاريخ پيروان يك مذهب اين است كه نمادها و نشانه‌هاي خاص فكري، پس از تبيين و ترسيم كامل آموزه‌هاي اعتقادي و مذهبي، شكل مي‌گيرد و خود را به عنوان نماد و سمبل آن، نشان مي‌دهد. نمادهاي اجتماعي شيعيان نيز در دوره‌هاي بعدي بهتر قابل بررسي و دستيابي است.
    نمادهاي زباني
    با ديدِ كلي‌تر نماد‌ها در دو بخشِ نمادهاي زباني و غيرزباني، قابل بررسي است. نمادهاي شيعي دوره حضور معصومان نيز در دو قالب فوق جا مي‌گيرد. نمادها يا پيام متني و مكتوبي ارائه مي‌كند و يا بدون القاي پيام متني، صرفاً نشانه و علامت يك رويكرد و گرايش خاص است. بنابراين، نمادها دو گونه‌اند: نمادهاي زباني و نمادهاي غيرزباني. منظور از نمادهاي زباني، آن بخش از نشانه‌هايي است كه پيام متني ويژه را به ديگران منتقل مي‌كند. پيام متني مي‌تواند مكتوب باشد، مانند نوشته‌هاي روي سكه‌ها و پرچم‌ها، لوح‌هاي مكتوب و غيره و همچنين مي‌تواند به صورت غيرمكتوب متجلي باشد كه تنها به زبان جاري شود، مانند ضرب‌المثل‌هاي رايج در يك زبان، شعارهاي خاص يك گروه و فرقه مذهبي ـ سياسي، اذكار خاص، شعارهاي يك مذهب و امثال آن. در اينجا به نمونه‌هايي از اين موارد، اشاره مي‌شود:
    1. اذان شيعي
    اذان از موضوعاتي است كه مسلمانان در روز چند بار به وسيله آن، به عبادت خداوند فراخوانده مي‌شوند. اين شعار مهم در ميان فرقه‌هاي مسلمان دستخوش تحول شده است. شيعه و سني به فراخور پشتوانه نقلي و عملي‌‌شان در رد يا اثبات بخشي از آن، اختلاف دارند، به گونه‌اي كه اذان شيعي متفاوت از اذان اهل سنت است و هر اذان، نماد تفكر فرقة خاصي است. به اين ترتيب، اذان شيعي با ويژگي و فرازهاي منحصر به خود، نماد تشيّع به حساب مي‌آيد. اين اذان در عصر معصومان رايج بوده، هرچند به علت خفقان حاكم بر ائمّه اطهار و جامعه شيعي، كمتر فرصت بروز يافت.
    فرازي كه اذان شيعي را از اذان اهل سنت متمايز مي‌سازد، جمله كوتاه و گوياي «حي علي خير العمل» است. شيعيان و در رأس آنها امامان معصوم به فراخور شرايط و فرصت، اين جمله را دوبار در قسمتي از نداي ملكوتي اذان مي‌گفتند. در دوره‌هاي پس از حيات حضور معصوم تا عصر حاضر، تأكيد بيشتري روي آن صورت مي‌گيرد و شيعيان با گفتن آن، مسلماني خود را با گرايش شيعي فرياد مي‌زنند.
    الف. اذان اول
    شيعيان با تكيه بر مستندهاي تاريخي و روايي، بر اين عقده‌اند كه اذان در نخستين آوان تشريع، فراز «حي علي خير العمل» را داشته است. اذان در حيات رسول اكرم، چيزي است كه شيعيان مي‌گويند. مؤذن پيامبر «حي علي خير العمل» را دو بار ذكر مي‌كرد. براي اثبات مدعا شواهد تاريخي و روايي، هم در منابع اهل سنت موجود است و هم منابع تشيّع بر آن تأكيد دارد. از منظر فقه شيعه، وجود جمله «حي علي خير العمل» در اذان، اجماعي است  و هيچ‌ يك از فقهاي شيعه در آن ترديد ندارند. به عقيده شيعه، اذان همراه با اين جمله، در معراج توسط جبرئيل گفته شده  و يكي از صحابة رسول اكرم هنگام حفر خندق نيز اذان را با جمله «حي علي خير العمل» ادا نموده است.  همچنين نقل شده است كه بلال مؤذن پيامبر نيز در اذان اين جمله را گفت  و ترك اين جمله در خانه‌نشيني بلال و اذان نگفتن او پس از رحلت پيامبر خدا مؤثر بوده است. 
    ابي محذره، ديگر مؤذن پيامبر است. او مي‌گويد: رسول خدا حرف به حرفِ اذان را به او ياد داده  و دستور فرموده است در اذان «حي علي خير العمل» بگويد.  گفته شده كه حضرت به او فرمود: در آخر اذانت اين جمله را قرار بده.  از علي نيز روايت شده كه پيامبر اكرم به بلال دستور داد كه اذان را با «حي علي خير العمل» بگويد و مي‌فرمود: چنين رفتار كنيد كه بهترين اعمال شما نماز است.  در خبري نقل شده است كه امام زين‌العابدين اذان را با «حي علي خير العمل» مي‌گفته و اذان اول را اذاني مي‌دانست كه در آن، اين جمله گفته مي‌شد.. 
    ب. تغيير در اذان
    اين سنت در عهد خليفه اول و بخشي از خلافت عمر نيز رايج بوده است. خليفه دوم دستور داد آن را از اذان حذف كنند، تا مبادا مسلمانان به نماز اكتفا كرده، دست از جهاد و ديگر اعمال اسلامي بردارند. از نظر ايشان مصلحت جهاد، و حج مهم‌تر از نماز تلقّي مي‌شد، از اين‌رو، با استحسان عقلي، حكم الهي و سنت جاريه نبوي را تغيير داد.
    عمر اولين فردي بود كه با اذان رسول خدا مخالفت كرد و «حي علي خير العمل» را ترك كرد و كساني را كه سرِ مخالفت داشت، تهديد نمود تا مردم به بهانه اينكه نماز بهترين عمل است، جهاد را ترك نكنند.  او اعلان داشت: سه چيز در زمان رسول خدا مرسوم و رايج بود، اما من از انجام آن شما را باز داشته و آنها را حرام اعلام مي‌كنم، بنابراين، كساني كه مرتكب آن اعمال شوند، سرزنش شده و دچار تعقيب قانوني مي‌شوند؛ آن سه چيزي كه عمر نهي كرد، عبارت‌اند از: متعة نساء، متعه حج و گفتن «حي علي خير العمل» در اذان. سپس راز منع از گفتن «حي علي خيرالعمل» را چنين بيان كرد: اگر مردم آن را بشنوند، به نماز اهميت داده و به آن دل بسته و حج و ساير اعمال (جهاد) را رها مي‌كنند. 
    همچنين آمده است كه سِرّ ممنوعيت، دو بُعد ظاهري و باطني دارد؛ ظاهر قضيه مربوط مي‌شود به اينكه مردم با اتكا به نماز، به جهاد بي‌توجهي كنند، و باطن آن مقابله با ولايت است. از امام صادق معناي «حي علي خير العمل» پرسيده شد، حضرت فرمود: «حي علي خير العمل» همان ولايت است  و حضرت رضا به هر دو بُعد  اشاره كرده است. 
    ج. شواهد تاريخي وجود اين فراز در اذان
    شواهدي فراواني وجود دارد كه به رغم ممنوعيت «حي علي خير العمل» در اذان، بعضي مسلمانان آگاه، ارزشي براي چنان منعي قائل نمي‌شدند. از امام صادق نقل شده است: حضرت اميرالمؤمنين علي مؤذني داشت كه در اذان جمله «حيّ على خير العمل» را مي‌گفت و هرگاه امام او را مي‌ديد تحسين و تمجيد مي‌كرد و مي‌فرمود: «مرحبا بر آنان كه عادلانه سخن مى‏گويند و آفرين بر نماز ايشان.»  در برخي منابع آمده است كه عبداللّه‌بن عمر در اذان پس از «حَيّ على الفلاح» جمله «حيّ على خير العمل» مي‌گفته است.  از سيرة امام سجاد به دست مي‌آيد كه ايشان به مقتضاي آنكه چنين اذاني از سوي خداوند و توسط پيامبر خدا تشريع شده است، به گفتن اين جمله در اذان ملتزم بود. 
    همچنين آمده است كه امام علي‌بن ابي‏طالب، امام حسن و امام حسين و عقيل‌بن ابي‏طالب، ابن‌عباس، عبدالله‌بن جعفر و محمّد‌بن حنيفه همواره در اذان «حي علي خير العمل» را قرائت مي‏كردند.  خبر ديگري در مورد عقيل‌بن ابي طالب در دست است كه تا زنده بود در اذان، «حي علي خير العمل» مي‏گفت. 
    با وجود مشروعيت جمله يادشده در اذان، دورة حضور معصومان، دوره‌اي نيست كه آشكارا جامعه شيعي شكل مشخص و متمايزي داشته و به اين مهم (اذان شيعي) آشكارا عمل كرده باشند. حتي معصومان در بسياري از مقاطع، تقيه كرده و به ياران و پيروان خويش نيز دستور تقيه مي‌دادند تا از گزند حوادثي كه از سوي حاكميت‌هاي ضد شيعي پيش مي‌آمد، جلوگيري كرده باشند. با وجود اين، اذان شيعي به عنوان يكي از شاخصه‌هاي شيعه و تشيّع در همان دوره نضج گرفت و به نماد شيعه تبديل شد، گرچه كمتر علني گرديد. البته در قرن‌هاي بعد، در شهرها و اجتماعات شيعي و در مأذنه‌ها و نمازها آشكارا گفته مي‌شد.
    د. اذان شيعي، نماد شيعه
    اذان همراه با جمله «حيّ على خير العمل» شاخصه و مميزة تشيّع و پيروي از خاندان رسالت شد و شعار و پرچم شيعي گرديد و شيعيان به تبع از أئمه به آن اهتمام داشتند. اذان شيعي هرچند در دوره حضور، كمتر فرصت بروز پيدا كرد، اما در قرن‌هاي بعدي، هر زمان كه حاكميت شيعي پا مي‌گرفت يا مردمان شهري خود را از چنگ آزار و اذيت مخالفان آسوده مي‌ديدند، اذان شيعي را برپا داشته و با گفتن آن، تشيّع خود را ندا مي‌دادند.
    شيعه جمله مزبور را ذكري از نداي ملكوتي اذان و اقامه مي‌دانست و با اين اعتقاد به سنت و سيره پيامبر عمل مي‌كرد، به گونه‌اي كه انجام آن به شيعه اختصاص يافته و به صورت شعار و نماد شيعه‌گري درآمد، از اين‌رو، در سده‌هاي بعدي اگر يكى از فرمانروايان شيعى مذهب، ناحيه يا شهرى را تصرف مي‌كرد، دستور مى‏داد كه مؤذنان جمله مزبور را در مأذنه‏ها بگويند.
    در ايام حاكميت هادي عباسي، هنگامي كه حسين‌بن علي‌بن حسن، مشهور به صاحب فخ، بر مدينه مسلط شد، عبد اللّه‌بن حسن افطس، فرمانده نظامي او بالاي مناره‌اي كه روي مرقد رسول اكرم قرار داشت، رفت و به مؤذن دستور داد كه «حي علي خير العمل» را در اذان بگويد. مؤذن نيز اين جمله را به زبان راند و مردم از بيان چنين اذاني به برپايي قيامي شيعي پي بردند. 
    2. جهر به بسم الله
    جهر به معناي آشكار و علني ساختن چيزي و كلامي است. اين معنا در برابر اخفا به كار مي‌رود. آشكار شدن و آشكار كردن، اعم از آن است كه براي ديدن باشد يا شنيدن.  راغب مي‌نويسد: «جهر، يعني ظهور احسن چيزي در برابر حس ديدن و شنيدن.»  بنابراين، هر چيزي كه روشن باشد و حس باصره و سامعه آن را درك كند و به تعبير صاحب العين علني  باشد، جهر است.
    جهر بسم الله، يعني بلند خواندان «بسم الله الّرحمن الرّحيم» در آغاز سوره‌هاي نماز، چه در نمازهاي كه جهريه و چه در نمازهاي اخفاتيه، از علائم و نشانه‌هاي مؤمنان است. بنا به اعتقاد شيعيان، جهر، نماد مذهبي است كه در سنت قولي و عملي معصومان متبلور بوده و شيعيان با عمل به آن، تشيّع خود را نشان مي‌دهند. در روايت مشهوري از امام حسن عسكري «جهر به بسم الله الرّحمن الرّحيم» از جمله پنج علامت مهم ايمان دانسته شده است.» 
    الف. حكم فقهي جهر به بسم الله
    فقهاي شيعه، بر «جهر به بسم الله» در نماز تأكيد دارند. شيخ طوسي،  علّامه حلي،  صاحب جواهر  و ديگران جهر بسم الله را در نمازهاي جهريه، واجب مي‌دانند، هرچند احتمال استحباب جهر را در نمازهاي اخفاتي ممكن مي‌دانند. با مراجعه به منابع روايي مشاهده مي‌شود كه روايات اهل‌بيت حاكي از وجوب يا تأكيد بيش از حد به تلاوت بسم الله با صداي بلند در آغاز سوره‌هاي نماز است.
    اهل سنت در برابر ديدگاه شيعي، بسم الله را در نمازهاي جهريه نيز اخفاتاً مى‌خوانند يا اصلاً نمى‌خوانند. در فقه حنبلي بسم الله الرحمن الرحيم، آيه‌اي از سوره‌هاي قرآن دانسته شده، لكن به كتمان و اخفاي قرائت آن در ركعت‌هاي نماز، دستور داده شده است. در مقابل، ابوحنيفه آن را آيه‌اي از سوره‌هاي قرآن نمي‌داند و تلاوت جهري و علني آن را نيز منع كرده است.  فخر رازي در بيان جهر به بسم الله برخلاف دو فرقه اهل سنت و با تكيه به دلايل عقلي و نقلي از جمله سيره علوي مي‌گويد: به تواتر ثابت است كه سنت و شيوه عمل بسياري از بزرگان ديني، از جمله علي جهر به بسم الله بوده است و كسي كه علي را در دين و شيوه عملش، مقتداي خود قرار دهد، به راه هدايت گام نهاده است. دليل اين مطلب نيز بنا به فرمايش رسول خدا روشن است كه دعا فرموده است: خداوندا! حق را با علي بدار و با علي بگردان هرجا و هرگونه چرخيد. 
    2. جهر به بسم الله در آينه رفتار معصومان
    معصومان به اقامه اين شعار ديني كه نماد شيعي است، اهميت بسيار داده و آن را رعايت مي‌كردند. امام صادق فرموده است: رسول خدا هنگامي كه با مردم نماز مي‌خواند «بسم الله الرحمن الرحيم» را به جهر تلاوت مي‌كرد.  سيره دائمي پيامبر اين بوده كه بسم الله را با صداي بلند و هنگام نماز نيز آن را به جهر گفت. گفته شده هنگامي كه با جمعي از قريشيان وارد خانه خويش مي‌شد، با آواز بلند بسم الله الرحمن الرحيم مي‌گفت. ‌
    علي پس از به دست گرفتن حاكميت، به احياي سنت فراموش شدة رسول خدا پرداخت و سعي كرد جامعه اسلامي را به سمت راهكارهاي زندگي و اجتماعي پيامبر اكرم سوق دهد. يكي از اين سنت‌ها كه موجب تمايز شيعه از ديگران شد، بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحيم در سوره‌هاي نماز بود. حضرت ضمن خطبه‌اي فرموده است: ... مردم را به قرائت علني و جهر بسم الله الرحمن الرحيم وادار كردم. 
    روايتي در دعائم الاسلام، وجود دارد كه دلالت مي‌كند رسول اكرم، اميرالمؤمنين، امام حسن، سيدالشهداء، حضرت سجاد، حضرت باقر و امام صادق، همگي «بسم الله الرحمن الرحيم» را به جهر تلاوت مي‌كردند. از قول امام سجاد نقل شده است كه حضرت فرمود: ما فرزندان فاطمه بر اين مبنا رفتار مي‌كنيم. 
    سيره امام صادق نيز همانند ديگر ائمّه اطهار گوياي قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحيم است. دو روايت (از صفوان جمال و حنان‌بن سدير) بر سيرۀ امام صادق در عمل به سنت نبوي و جهر به بسم الله دلالت دارند. صفوان نقل كرده است كه حضرت در نماز اخفاتي نيز بسم الله را بلند قرائت مي‌فرمود.  ابن‌سدير نيز اگرچه به نوع نماز اشاره نكرده كه اخفاتي بوده يا جهري، اما مي‌گويد امام بسم الله را با صداي بلند تلاوت فرمود.  البته بيان وي گوياي آن است كه نماز جهريه نبوده ‌است. سيره حضرت رضا در نمازهاي جهريه و اخفاتيه نيز جهر به بسم الله بود. در اين‌باره از رجاء‌بن ابي‌ضحاك نقل شده كه حضرت رضا بسم الله الرحمن الرحيم را در كليه نمازهاي شبانه‌روزي‌اش بلند و علني تلاوت مي‌كرد. 
    ج. عدم لزوم تقيه در جهر به بسم الله
    عنايت أئمّه به اين نماد شيعي به حدي است كه تقيه را در آن جائز نمي‌دانستند. اين در حالي است ‌كه تقيه، روشي براي مقابله با تهديدات دانسته مي‌شود. صاحب دعائم الاسلام حديثي از امام صادق نقل مي‌كند كه حضرت عمل به تقيه را در جهر به بسم الله نمي‌پسنديد.  روايت ديگري نيز عدم وجود تقيه را در ابراز اين مشخصه و وجه تمايز شيعي حكايت مي‌كند. اين مسئله در اخبار به حد تواتر وجود دارد.  در ادامه خبري كه از قول نعماني آمده بود و از بحارالانوار و مستدرك الوسائل نقل شد، از قول امام صادق عدم لزوم تقيه در برخي موارد، از جمله جهر به بسم الله دانسته شده است. 
    بايد توجه داشت كه ائمّه به تقيه كه تاكتيك و شيوۀ عملي براي حراست از جان و عرض شيعيان است، همواره توجه داشته‌اند. از اين ابزار به سبب ضرورت حفظ شيعيان و جلوگيري از رسيدن آزار و ظلم دشمنان أئمّه و تشيّع، استفاده مي‌شده است. حال سؤال اين است كه چرا از چنين ابزار كارآمد و مفيدي در خصوص مسئله جهر به بسم الله الرحمن الرحيم استفاده نمي‌شود. شايد رواياتي كه بحث عدم تقيه را مطرح مي‌كند به ارزش ذاتي عمل نظر دارد؛ به اين معنا كه جهر به بسم الله، نماد و آرم تشيّع است و نبايد از آن غفلت شود، وگرنه تقيه كه سپري حفاظتي است، چتر امنيتي‌اش هميشه گسترده است. شاهد مدعا اخباري است كه تقيه را در چنين موردي نيز تجويز مي‌كند. 
    د. جهر به بسم الله، نماد شيعه
    با وجود تأكيدهاي روايي بر جهر به بسم الله و قرارگرفتن سيره رسول خدا و بسياري از بزرگان اسلامي بر آن در نماز، اين عمل تنها از سوي شيعيان پذيرفته شد؛ چيزي كه اكنون نماد و شعار شيعي شمرده مي‌شود.  بيهقي در السنن الكبري پس از نقل رواياتي مبني بر جهر به بسم الله از سوي رسول خدا از عده‌اي ديگر، مانند عمر، علي، ابن‌عباس، ابن‌زبير، ابن‌عمر و معاويه نام مي‌برد كه در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را بلند قرائت مي‌كردند.  فخر رازي با تكيه بر سخن بيهقي پس از ذكر شيوه رفتار افراد نام برده در علني قرائت كردن بسم الله، مدعي است كه جهر به بسم الله از سوي علي به تواتر رسيده و هركس از علي در اين مسئله پيروي كند در مسير درستي گام نهاده است. 
    به هر حال، به اين سنت نبوي به مرور زمان بي‌مهري شد و بيشتر علما و بزرگان اهل سنت با آن مخالفت كردند، به گونه‌اي كه قرائت بلند بسم الله الرحمن الرحيم به تشيّع منحصر و به شعار و نماد شيعي تبديل شد. همچنين پس از دوره حضور، دانشمندان شيعي جهر را نماد شيعي، و در مقابل، اهل سنت آن را بدعت دانسته‌اند.
    اربيلي به نقل از ابوحاتم سجستاني مي‌نويسد: تمام اهل بيت رسول خدا بر جهر به بسم الله توافق دارند و اين مذهب شيعه و اهل‌بيت است.  شهيد اول نيز مي‌گويد: مشهور است كه جهر به بسم الله از جملۀ شعارهاي شيعه است، آن هم جهر به بسم‌الله در موضع اخفات و نمازهاي اخفاتيه.  صاحب حدائق جهر بر بسم الله را شعار مشهور شيعه به شمار مي‌آورد.  در مقابل، علما و برخي مورخان سني مذهب با فراموش كردن گذشته ديني و تاريخي مسئله و سيره رسول خدا و ديگر بزرگان ديني، آن را بدعتي مي‌دانند كه شيعيان درست كرده و به دين گره زده‌اند. ذهبي خبري را در اين‌باره كه «جهر به بسم‌الله الرحمن الرحيم بدعت است»  نقل مي‌كند.
    3. شعارهاي جنگي
    شِعار به كسر شين در لغت به معناي علامت و نشانه است. به گفته راغب، چيزي است كه جنگ‌جويان به وسيله آن خود را مي‌شناسانند و اعلام مي‌دارند.  اين معناي شعار در ديگر منابع لغوي نيز ديده مي‌شود. برخي اظهار مي‌كنند كه شعار (به يك معنا) علامت گروهي در جنگ است و چيزي است كه به آن خوانده مي‌شوند تا برخي از برخي ديگر تميز داده شوند.  البته معنايي كه صاحب لسان العرب آورده است، به نظر مي‌رسد كه شعار را اعم از پرچم و جمله‌هايي مي‌داند كه هريك از طرف‌هاي درگير در ميادين نبرد از آن بهره‌مندند. 
    مطالعه سرگذشت شيعيان نشان مي‌دهد كه پيروان اين عقيده، نزاع و كشمكش‌هاي گوناگوني را در راه تثبيت باورهاي خويش تحمل كرده‌اند. قيام‌هاي شيعي در تاريخ تشيّع، فصل قطوري با اوراق زرين و بيشتر خونيني است كه در حيات سياسي ـ اجتماعي جامعه اسلامي رقم خورده است. اين قيام‌ها عمدتاً با اهداف والاي ديني، مانند اصلاح امور ديني اجتماعي، امر به معروف و بازداري از منكرات سياسي ـ اجتماعي، توجه دادن مردم به عمل به كتاب خدا و سنت رسول گرامي و بازگشت جامعه اسلامي به سوي آن  و سپردن حاكميت و هدايت جامعه به دست افرادي مؤمن و پاك‌سرشت از خاندان رسالت و امثال آن، به وجود آمده‌اند.
    منشأ حركت‌هاي شيعي در طول تاريخ، در اعتراض شيعيان، به انحراف سياسي عده‌اي از نخبگان صحابه در سقيفه و اعتراض و تظلم‌هاي حضرت زهرا و حركت اجتماعي جمعي از شيعيان، عليه خليفه سوم بر مي‌گردد. اين حركت اعتراضي در قيام امام حسين به اوج مي‌نشيند، شهادت امام و همه ياران بزرگوارش، موتور محرك ديگر قيام‌ها و اعتراض‌هاي شيعيان در طول تاريخ به شمار مي‌رود كه عليه بيداد، انحراف، ظلم و ستم اجتماعي رقم خورده است.
    به طور معمول، آرمان‌هاي حركت اجتماعي و قيام، بخصوص قيام‌هاي شيعيان كه مقابله با ظلم، احياي سنت‌هاي فراموش شده نبوي و امر به معروف و نهي از منكر، حق‌خواهي و عدالت‌طلبي و امثال آن است، در شعارهاي قيام، نمود پيدا مي‌كند. توجه اصلي اين قسمت از نوشتار نيز جمله‌ها و شعارهايي است كه در قيام‌هاي شيعي متبلور شده است.
    ديناميسم حركت‌هاي شيعيان را آرمان‌هاي والايي تشكيل مي‌داد و اين آرمان‌ها افرادي را به قيام وا مي‌داشت تا با انحرافات اجتماعي به مبارزه برخيزند و در برابر ناراستي‌هايي كه در جامعه اسلامي رواج پيدا كرده بود، مقابله كنند. فرمايش سيدالشهداء هنگام ترك مدينه، درون‌مايه و آرمان بسياري از قيام‌هاي شيعيان در طول تاريخ شد. امر به معروف و نهي از منكر، عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر، واگذاري حاكميت به فردي از خاندان آل محمد كه در «الرضا من آل محمد» متجلي مي‌شد، به اين دليل كه علويان و شيعيان حاكميت‌هاي موجود را مشروع نمي‌دانستند،  پس‌زمينه يا درون‌مايه عمدة حركت‌هاي سياسي ـ اجتماعي شيعيان را تشكيل مي‌داد. شعارهايي سر داده مي‌شد و سردمداران هر حركت اجتماعي، شيعي، سخناني را به عنوان نماد حركت، تحريك و بسيج توده‌هاي مردمي به زبان مي‌راندند. اين نوشتار بنا ندارد كه تمام قيام‌هاي شيعي را نام برده و به تحليل و بررسي شخصيت‌هاي قيام‌كننده، ماهيت، اهداف و سرانجام قيام‌ها بپردازد، بلكه تنها سعي دارد عمده شعار‌هاي مطرح را كه به وسيله آن‌، شعارهاي شيعي از ديگر شعارها متمايز بود، بازگو كند. اين شعارها كه نماد حركت‌هاي اجتماعي شيعيان است، عبارت‌اند از:
    الف. يا محمد!
    يكي از شعارهاي جنگي، شعار «يا محمد! يا محمد!» است. امام حسين از اين شعار در نبرد و قيام خود، استفاده كردند. امام صادق در بياني كه در كتاب شريف كافي آمده است، مي‌فرمايد: «شعار حسين يا محمد! بود و شعار ما (اهل‌بيت) همان يا محمد! است.» 
    ب. يا منصورُ امِت امِت!
    از شعارهايي كه در حركت‌هاي اجتماعي شيعيان شاخص بود و نشان مي‌داد كه حركت، قيام شيعي است، شعار «يا منصور امِت!»  است. اين شعار برگرفته از رسول‌الله در برخي غزوه‌هاي آن حضرت است. رسول اكرم در غزوه‌هايي، مانند بدر،  بني‌مصطلق،  خيبر  و امثال آن، جمله «يا منصور امت!» را از باب تيمن و تفأل به نصرت خداوند، شعار خود قرار داده بود.
    اين شعار توسط مسلم‌بن عقيل در سال 60 ق، در كوفه نيز به كار گرفته شد. زماني كه هاني‌بن عروه توسط ابن‌زياد شكنجه شد، مسلم و يارانش شبانه قصر كوفه را با شعار «يا منصور امت!» به محاصره درآوردند. عبدالله‌بن حازم مي‌گويد: من از طرف مسلم‌بن عقيل دستور داشتم تا به دارالاماره بروم و جريان برخورد عبيدالله‌بن زياد با هانى‌بن عروه را به مسلم گزارش كنم ... وقتي مسلم گزارش مرا شنيد، دستور داد تا شعار نظامى او را به گوش هوادارانش برسانم. آن شعار اين كلمه بود: «يا منصور امت!». من دو سه بار فرياد كشيدم و گفتم: «يا منصور امت!» يك‌باره مردم كوفه از جاى جنبيدند. ازدحام ملت در كوچه‏ها و ميدان‌ها تلاطم مى‏كرد.  ابن‌مسكويه بدون نام بردن از گزارش‌گر مي‌نويسد: مسلم فردي را براي اطلاع از وضعيت حاكم فرستاد، وقتي خبر را از وي شنيد دستور داد كه «يا منصور امت!» را فرياد كند. 
    يكي از شعارهاي قيام مختار نيز جمله معروف «يا منصور امت!» بوده است. مختار پس از آمادگي براي قيام و برنامه‌ريزي جنگي شبانه، به يكي از فرماندهانش به نام عبدالله‌بن شداد دستور ‌داد تا «يا منصور امت!» را فرياد كند و به قدامة‌بن مالك دستور شعار ديگري را مي‌دهد. 
    شعار مشهور و معروف شيعي «يا منصور امت!» توسط زيد‌بن علي‌بن الحسين و در حركت ضد حاكميت اموي كوفه نيز طرح گرديد.  زيدبن علي زين العابدين، پيش از آغاز رسمي شورش، درصدد تدارك قيام عليه يوسف‌بن عمر حاكم كوفي امويان بود. او زمان قيام را اول ماه صفر سال 122 تعيين كرد، لكن تحركاتش افشا شد و حكومت در پي دستگيري وي برآمد. زيد، ناچار زودتر از موعد در 24 محرم 122ق حركت خود را با شعار نبوي «يا منصور امت!» اعلان كرد، ولي مردم كوفه از ترس حكومت، فريادش را اجابت نكردند. ابو‌الفرج اصفهاني مي‌نويسد:
    زيد‌بن على در شب چهارشنبه بيست و چهارم محرم، يعنى هفت روز پيش از اول صفر در يك شب سرد زمستانى به منادى خود فرمان داد كه شعار رسول خدا «يا منصور امت!» را بر بام‌هاى كوفه ندا كند. اما اين ندا بى‏جواب بود، زيرا مردمى كه بايد پاسخ مي‌گفتند، تحت نظر والى كوفه در مسجد اعظم محبوس بودند. منادى زيد آن شب تا سپيده‏دم فرياد مي‌كشيد، اما كسي لبيك نمي‌گفت. صبح روز چهارشنبه زيد‌بن على، به قاسم‌بن عمر تبعى و مرد ديگرى از اصحاب خود فرمان داد كه براى جمع‏آورى مجاهدين شعار «يا منصور امت!» را فرياد كنند. 
    همچنين بعدها در حركت ضد اموي خراسانيان نيز كه عباسيان از آن بهره‌برداري سياسي كردند، چنين شعاري سرداده شده و آنها در كنار ديگر شعارهاي خود، جمله معروف «يا منصور امت!» را نيز فرياد زدند. 
    ج. يالثارات الحسين
    مهم‌ترين شعار حركت و قيام‌هاي شيعي، جمله معروف و مشهور «يالثارات الحسين!» است. با شهادت حضرت اباعبدالله الحسين و يارانش صفحة خونيني در تاريخ تشيّع ورق خورد و سرنوشت و تاريخ تشيّع، با خون سرخ شهادت حسين آغشته گرديد. ياد و نام او انگيزه و جهت‌دهنده نه تنها حركت‌ها و نهضت‌هاي شيعي كه الهام‌دهنده تمامي جنبش‌هاي آزادي‌خواهانه جهان شد.
    اين تراژدي غم‌بار، عالم را فرا گرفت و براي تشيّع به عقده تاريخي، تبديل شد. از آن پس، هر جريان شيعي كه عليه ظلم و ستم سر بر مي‌آورد، قيام امام حسين الهام بخش حركت آن بود. همچنين بخشي از آرمان عدالت‌خواهانه حركت‌هاي شيعي را خون‌خواهي اما حسين و ياران ايشان تشكيل مي‌داد كه با شعار شيعي «يالثارات الحسين!» خود را نشان مي‌داد. چنين وضعيتي تا قيام امام مهدي موعود و تا زماني كه منتقم واقعي و حقيقي، قدم به ركاب ظهور گذارد، ادامه خواهد داشت.
    نخستين گروهي كه اين شعار را سردادند ملائكه‌اي بودند كه در روز عاشورا به ياري ايشان به قتلگاه وارد شدند، اما حضرت را شهيد يافتند. اين گروه با شعار «يالثارات الحسين!» در جوار مرقد امام حسين تا ظهور مهدي منتظر خواهند بود. ريان‌بن شبيب مي‌گويد:
    روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم...، فرمود: محرم، همان ماهى است كه در عصر جاهليت، ظلم‏ و قتال در آن ماه را به احترامش حرام مى‏دانستند، اما اين امت، نه حرمت اين ماه را نگه داشتند و نه حرمت پيغمبرش را، چون در اين ماه، ذريه او را شهيد، اهلبيتش را اسير و اموالش را غارت كردند. اى پسر شبيب! اگر براى چيزى خواستي گريه كني، براى حسين گريه كن كه سرش را بريدند، افرادي از خاندانش با او شهيد شد كه روى زمين مانندى نداشتند، آسمان‌ها و زمين بر شهادتش گريه كردند، چهار هزار فرشته براي يارى حضرت به زمين فرود آمدند. آنان تا روز قيام قائم پريشان و غبارآلود، نزد قبر او هستند و از ياران آن حضرت خواهند بود و شعار ايشان «يالثارات الحسين!» است. 
    نخستين حركت شيعي كه با هدف خون‌خواهي و انتقام شهداي كربلا سربلند كرد، حركت توابين بود. گروهي شيعي بازمانده از همراهي و ياري اباعبدالله كه براي توبيخ و سرزنش خود و توبه از چنين تقصيري براي خون‌خواهي ايشان دست به شمشير بردند. اين گروه به فرماندهي سليمان‌بن صرد خزاعي و با شعار «يالثارات الحسين!» قيام كردند.
    بلاذري مي‌نويسد: ياران سليمان‌بن صرد براي تهيه و خريد اسلحه پراكنده و بدون ترس و واهمه تجهيز شدند. آن‌گاه در كوفه نداي «يالثارات الحسين!» را سر دادند و مردم به آنها مي‌‌پيوستند.  وي در جاي ديگر، به انگيزه حركت توابين مي‌پردازد. بنا به نقل وي، سليمان و يارانش كنار قبر حسين گرد آمده، فرياد و ضجه مي‌كردند. سليمان گفت: خداوندا به شهيد‌بن شهيد رحمت فرست و آن‌گاه همه «يالثارات الحسين!» را فرياد كردند.  به گفته طبري توابين اولين بندگان و مخلوقات الهي بودند كه نداي «يالثارات الحسين!» را سردادند. اين گروه در سال 65 ق و اول ماه ربيع الثاني با اين شعار وارد كوفه و بعد مسجد اعظم شدند. آنان همچنان «يالثارات الحسين!» گفته، دست به قيام زدند. 
    اين شعار پس از توابين، جهت‌دهنده و عامل محرك قيام مختار بود. مختار نيز با انگيزة خون‌‌خواهي و طلب خون سيدالشهداء قدم به مبارزه با امويان نهاد و يكي از شعارهاي جنگي، بلكه مهم‌ترين شعار جنگي‌اش «يالثارات الحسين!» بود. شبي كه مختار قيامش را علني ساخت، در كنار عبدالله‌بن شداد كه شعار «يا منصور امت!» را سر مي‌داد، به قدامة‌بن مالك دستور داد شعار «يالثارات الحسين!» را فرياد زند. 
    شعار مذكور به حدي فراگير بود كه هر قبيله، هر فرمانده و افسرِ قيام، آن را به زبان مي‌راند و در هر تحركي اين جمله گفته مي‌شد،  به گونه‌اي كه برخي افراد مغرض در واكنش به آن «يالثارات عثمان!» سر‌ دادند. طبري مي‌نويسد: زماني كه ابن‌شميط شعار يارانش را كه «يالثارات الحسين!» مي‌گفتند، با «يالثارات الحسين!» پاسخ مي‌داد، فردي از قبيله همدان صدايش را با «يالثارات عثمان!» بلند كرد. رفاعة‌بن شداد گفت: ما را با عثمان چه كار؟ و سرانجام با او نبرد كرد. 
    هنگام قيام مختار در كوفه، در مكه نيز شعار «يالثارات الحسين!» سر داده شد. افرادي كه براي نجات جان محمد‌بن حنفيه و ديگر افراد سرشناس كوفه رفته بودند، با شعار «يالثارات الحسين!» وارد حرم شده و ابن‌حنفيه را نجات دادند.  اين گروه براي احترام حرم و پرهيز از خون‌ريزي، بدون اسلحه و تنها با در دست داشتن چوب‌هايي وارد مسجدالحرام شده، سران در بند شيعي را نجات دادند. در قيام خراسانيان كه به حاكميت عباسيان منجر شد نيز از اين شعار شيعي استفاده شد. 
    بنا بر بعضي روايات، شعار ياران امام زمان نيز همين است و ياران حضرت كه از خراسان به ياري ايشان حركت مي‌كنند، حضرت را با اين شعار همراهي و ياري مي‌رسانند. در حديثي از امام صادق آمده‌است:
    گنجى در طالقان وجود دارد كه از طلا و نقره نيست و پرچمى است كه تاكنون برافراشته نشده است و مردانى هستند كه دل‌هايشان مانند پاره‏هاى آهن است، در ايمان به خدا ترديد ندارند و ... آنها امام را در ميان گرفته و با جان خود از وى دفاع مي‌كنند. مردانى كه شب‌ها به عبادت مشغول و روزها در حال نبردند ... ادعاى شهادت دارند و آرزو مي‌كنند كه در راه خداوند كشته شوند و شعارشان «يالثارات الحسين!» است. 
    د. احد احد
    شعار ديگري كه در قيام‌هاي شيعي به كار برده مي‌شد، دو واژه «احد احد» است. اين دو كلمه كه بنيان اعتقادي و يكتاپرستي مسلمانان و از طرفي توكل ايشان را به خداوند نشان مي‌دهد، در نبردهاي پيامبر با مشركان و اهل كتاب استفاده شده و در غزوه‌هاي بدر،  حنين  و امثال آن، يكي از شعارهاي مسلمانان بود.
    طبري ذيل بيان قيام محمد‌بن عبدالله (نفس زكيه)، از شعار علويان، به ويژه از يكي از افسران قيام به نام افطس اسم مي‌برد كه با ديگر علويان، شعار پيامبر در نبرد حنين را كه همان «احد احد» بود، سر مي‌دادند.  ابو‌الفرج اصفهاني نيز يادآور مي‌شود: كه افطس پرچم‌دار قيام محمد‌بن عبدالله بود و هريك از فرزندان علي‌بن ابي‌طالب صاحب پرچمي بودند و شعار همگي «احد احد»، همان شعار رسول خدا در حنين بود.  وي در خبري به نقل از هارون‌بن موسي از زبان مادرش مي‌نويسد: من شعار ياران محمد‌بن عبدالله را مي‌شنيدم كه در شبِ قيام، «احد احد» مي‌گفتند. 
    شعار «احد احد» در حركت اعتراضي ابراهيم‌بن عبدالله، برادر ديگر نفس زكيه در بصره نيز سرداده شد. ابراهيم همانند برادرش محمد، عليه ظلم و ستم منصور عباسي دست به قيام زد و همان سال در منطقه باخمري به شهادت رسيد. ابو‌الفرج آغاز حركت ابراهيم را رمضان سال 145 و زمان سركوب قيام و شهادت او را ذي‌حجه همان سال ذكر كرده و اضافه مي‌كند كه شعار قيامشان «احد احد» بود. 
    سال 169ق، در قيام حسين‌بن علي (صاحب فخ) در مدينه نيز شيعيان به پيشگامي فرزندان علي‌بن ابي‌طالب، سپيده‌دم به سوي مسجد رفته «احد احد» گفتند.  هم‌زمان با اين اقدام بود كه افطس بر مناره مسجد برآمد و مؤذن را به اداي جمله شيعي «حي علي خير العمل» وادار كرد.  حسين پس از نماز در حالي‌كه عمامه و لباس سفيد دربرداشت، در مسجد رسول خدا روي منبر قرار گرفت و اصول حاكميت خود را عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر ذكر كرد و با توجه به آن از مردم تقاضاي بيعت نمود. حسين پس از حمد و ثناي الهي در سخناني خطاب به مردم اظهار داشت: من فرزند رسول خدا، در حرم و مسجد رسول خدا و نشسته بر منبر ايشان، شما را به كتاب خدا و احياي سنت نبوي فرا مي‌خوانم، اگر به اين اصول پايبند نبودم، رشته بيعت من به گردنتان نخواهد بود. 
    ه‍ . الرضا من آل محمد
    از شعارهايي كه در قيام‌هاي شيعي فراوان از آن استفاده مي‌شد، جمله معروف «الرضا من آل محمد» است. مي‌توان گفت كه در تمام حركت‌هاي سياسي ـ نظامي شيعيان، اين شعار كاربرد داشته و كاركرد شگفت‌انگيزي براي جلب توجه عامه مسلمانان به سوي قيام‌كنندگان داشت، چنان‌كه در قيام عباسيان به موفقيت و قدرت گرفتن آنان منجر شد و توانست مردم بي‌خبر از پس‌زمينه و انگيزه واقعي عباسيان را به حمايت وادارد.
    واژه «رضا» در مقابل سخط، به معناي رضايت و خشنودي است.  رضا از باب رَضِيَ يَرْضَى براي بنده اطلاق مي‌شود كه به حكم الهي رضايت دارد و خداوند او را در اجراي دستوراتش مطيع مي‌يايد.  در عرف اسلامي براي كسي گفته مي‌شود كه مردم او را پسنديده باشند؛ يعني مردم او را انتخاب كرده و بر او اجماع داشته باشند. براي مثال، علي مرضي و مورد اجماع مردم پس از قتل عثمان بود، زيرا درباره ايشان در پاسخ مصريان كه مي‌گفتند: «شما اهل شورا هستيد، امام را شما برمي‏گزينيد، پس با مشورت، مردي را برگزينيد. ما پيرو شما هستيم! مردم گفتند: ما علي‌بن ابي‏طالب را برگزيديم و به او راضي هستيم».  پيش از شروع قيام مختار نيز عده‌اي از شيعيان گرد او جمع شده، به رهبري قيام به دست او رضايت دادند.  بنابراين، «الرضا» به معناي كسي است كه همه او را قبول داشته باشند، و واژۀ «الرضا» در «الرضا من آل محمد» مترادف با «مرضي الجماعة» و كسي است كه همه بر او توافق كرده باشند.
    محتواي «الرضا من آل محمد» نشان مي‌دهد كه شعاري سياسي و اعتراضي عليه انحراف حاكميت اسلامي بود و گويندگان آن، حاكميت را حق مسلم فردي از خاندان رسالت دانستند. اما در اينكه اين فرد چه كسي مي‌تواند باشد و بايد چه ويژگي داشته باشد، بر اساس مباني اعتقادي هر فرقه، فرق مي‌كند. البته درون‌مايه آن، اعتراض عليه انحراف و دور ماندن خاندان رسول خدا از حاكميت جامعه اسلامي است. در مواري ديده مي‌شود كه «الرضا من آل محمد» به مثابه واژۀ رمزي در مورد ائمّه به كار رفته است، چنانچه راوي مسئله فقهي از امام صادق مي‌پرسد و با اين بيان كه فكر مي‌كردم «الرضا من آل محمد» با آن موافق است،  به شخص حضرت صادق اشاره دارد.
    شعار «الرضا من آل محمد» در بيشتر حركت‌هاي انتقادي و اعتراضي و قيام‌هاي علويان و شيعيان ذكر شده است. ابن‌سعد كاربرد شعار «الرضا من آل محمد» را حتي در قيام مختار تأييد كرده، مي‌نويسد: مختار در كوفه با مردم سخن مي‌گفت و در آن اشكال‌هاي ابن‌زبير را گوشزد كرد و او را شايسته حاكميت اسلامي نمي‌ديد و مردم كوفه را را به «الرضا من آل محمد» دعوت مي‌كرد، و منظورش محمد‌بن حنفيه بود. 
    زيد نيز در كوفه عليه امويان شوريد و اين شعار را به كار برد. در روايتي از امام صادق آمده‌است: «خداوند عمويم زيد را رحمت كند، او اگر در كارش موفق مي‌شد، به آنچه ادعا ‌كرده بود؛ يعني دعوت به «الرضا من آل محمد» وفا مي‌كرد و من همان «الرضا» هستم.» 
    در ارشاد راجع به قيام زيد آمده است كه او براي خون‌خواهي و طلب خون حسين دست به قيام زد.  همچنين از قول خالد‌بن صفوان نقل شد است كه زيد فردي عالم و خداترس بود. بسياري از شيعيان اماميه در باره او معتقدند كه زيد براي رسيدن خود به قدرت، تلاش نمي‌‌كرد، بلكه مردم را به «الرضا من آل محمد» دعوت مي‌نمود. او به اين آگاهي رسيده بود كه برادرش به امامت جامعه اسلامي سزاوار و مستحق‌تر است. 
    در گزارشي آمده است كه مأمون پس از شورش زيد‌بن موسي‌بن جعفر و مقايسه آن با شورش زيد‌بن علي به گونه‌اي از علويان گله‌مند بود و خطاب به حضرت رضا [برادر زيد] گفت: اگر مقام ارجمندي نزد ما نمي‌داشتي، او را مي‌كشتيم. امام با رد برابر خواندان محتوا و رهبري دو قيام، در خبري به نقل از پدر و جدش فرمود: خداوند عمويم زيد را رحمت كند. او مردم را به «الرضا من آل محمد» فرا مي‌خواند، اگر در قيامش پيروز مي‌شد به عهدش وفا مي‌كرد. 
    عباسيان با پنهان كردن چهره خود پشت نقاب شعار «الرضا من آل محمد» توانستند از محبوبيت فرزندان رسول خدا به نفع خود استفاده كنند. آنها با طرح اين شعار، چهره واقعي خود را از عامه مردم و حكومت پنهان داشته، و خود را به علويان پيوند زدند. بسياري از شيعيان علوي كه ماهيت عباسيان را نشناخته بودند نيز به آنان پيوستند.  به گفته يكي از نويسندگان، «شيعيان مي‏پنداشتند كه خاندان هاشم منحصر به فرزندان علي است».  سران دعوت عباسي هيچ نامي از خود نمي‌بردند و تنها به «الرضا من آل محمد» دعوت مي‌كردند.  هر زمان كسي از اسم «الرضا» مي‌پرسيد، مي‌گفتند: ما مأمور به تقيه‌ايم. 
    عباسيان با استفاده از اين شعار، روي كار آمدند. انتظار مي‌رفت علويان، ديگر از آن استفاده نكنند، ولي قضيه بر عكس بود. شعار در قيام‌هاي شيعيان عهد عباسي شديدتر پيگيري شد. تمام قيام‌هاي علويان در دوران عباسي با شعار «الرضا من آل محمد» همراه بود. اندكي بعد از برآمدن عباسيان فردي به نام شُرَيك‌بن شيخ مهري كه به گفته نويسنده تاريخ بخارا شيعه بود، دريافت كه حاكميت جهان اسلام بايد در دستان فرزندان اميرالمومنين قرار مي‌گرفت، نه عباسيان، از اين‌رو، وي دوباره با طرح اين شعار قيام كرد. او مي‌نويسد:
    شُرَيك «مردي بود از عرب به بخارا باشيده و مردي مبارز بود و مذهب شيعه داشتي و مردمان را دعوت كردي به خلافت فرزندان اميرالمؤمنين علي و گفتي: ما از رنج مروانيان اكنون خلاصي يافتيم. ما را رنج آل عباس نمي‏بايد، فرزندان پيغامبر بايد كه خليفه پيغامبر بود. 
    قيام‌هاي شيعي با شعار «الرضا من آل محمد» پس از مرگ هارون الرشيد اوج گرفت. مأمون به سبب ترس از فروپاشي خلافت، با ترفندي علي‌بن موسي را به مرو فراخواند و با طرح ولايت‌عهدي و «الرضا» ناميدن حضرت،  سعي در فرونشاندن شورش‌هاي شيعيان داشت. با وجود اين، پيش از اقدام مامون و پس از آن، قيام‌هاي عليه حكومت عباسيان با اين شعار، رخ داد. 
    نكته قابل توجه در قيام‌هاي شيعي كه از قيام زيد‌بن علي آغاز مي‌شود و تا واپسين دوره‌هاي زمامداري عباسيان ادامه دارد، اتهام زيدي بودن آن است، به ويژه در مورد قيام‌هاي علويان در عصر حضور و دوري أئمّه اطهار از ورود به آن، اين مسئله پررنگ‌تر مطرح است. يكي از محققان درباره ماهيت قيام‌هاي علويان در دوره حضور مي‌نويسد: 
    گرچه دربارۀ گرايش‌هاي كلامي رهبران اين قيام‌ها، كمتر سخن گفته شده، اما از نوع شعارهاي آنها و نيز مشابهت عقايد سياسي آنها با باورهاي سياسي زيد مي‌توان به گرايش‌هاي زيدي آن پي برد. 
    در مقابل، عده‌اي چنين بينشي را رد كرده، ماهيت قيام‌هاي علوي عصر عباسي، به ويژه حركت‌هاي علويان حسني را حركت شيعي ناب پنداشته، به دفاع از شيعي و اثناعشري بودن آن مي‌پردازند: «به جهت سهل‌انگاري شيعه اثناعشري در دفاع از آنها و...[دفاع] از شخصيت وارسته و منزه آنان، علما و تاريخ‌نويسان زيدي، آنها را منتسب به خودشان كردند.»  [و گرنه قيام‌هاي امامي‌اند].
    با توجه به كناره‌گيري ائمّه اطهار از ورود در فضاي نظامي و جنگ با حاكميت‌ موجودِ عصر خود و منع اصحاب از درگيرشدن با مسائلي از اين دست، ماهيت زيدي بودن قيام، قابل قبول‌تر‌ به نظر مي‌رسد، لكن گرايش زيدي يك قيام، اصل هويت شيعي قيام را از ميان نمي‌برد، چه آنكه اگر اندك فضايي براي عرض اندام شيعيان اثناعشري وجود مي‌داشت آنان نيز شعايري از اين دست را عنوان مي‌كردند، زيرا آرزوي نهادينه شده هر فرد شيعي، حاكميت فرزند پيامبر و رفتار بر معيار ارزش‌ها، كتاب الهي و سنت نبوي است.
    نتيجه‌گيري
    آنچه بيان شد، نمونه‌هايي از رفتار، علائم و جلوه‌هاي عمل و فكر شيعي بود كه به عنوان نمادهاي اجتماعي شيعه در دوره حضور ائمّه اطهار فراهم آمده بود. هركدام از موارد يادشده، از آموزه‌هاي ديني و باور مذهبي شيعيان حكايت دارد كه توسط ائمّه و سيره ايشان همچون تابلوي عملكرد شيعيان، آنان را از پيروان ساير باورها و آيين‌ها جدا مي‌سازد.
    هريك از نمادهاي يادشده در چارچوب نمادهاي زباني دسته‌بندي شده بود. از طرفي موارد به دست آمده، حاكي از انديشه‌ها و آموزه‌هاي ديني و اعتقادي است كه رهبران مذهبي به آن عمل كرده يا به انجام آن، توصيه فرموده و يا رفتارهايي است كه تحت تأثير مستقيم و غير‌مستقيم حوادث مهم تاريخي در تاريخ تشيّع رخ داده است. هرچند بايد معترف بود كه اين موارد، همۀ نمادهاي زباني در تاريخ اجتماعي شيعه عصرحضور نيست، بلكه گلچيني از آن مي‌باشد. در عين حال، بايد اذعان داشت كه نمادها به صورت روشن و ملموس‌تر، زماني بهتر قابل بررسي است كه آموزه‌هاي يك مكتب شكل گرفته، دستوراتش كاملاً تبيين شده و فرصتي براي ابراز آن در جامعه به وجود آمده باشد. بنابراين، نمادهاي اجتماعي در جوامع پس از حضور معصومان با شكل‌گيري اجتماعات شيعي، تكميل جوامع روايي، سربرآوردن علماي شيعه، پديد آمدن مدرسه‌هاي خاص تشيّع و حاكميت‌هاي شيعي بهتر و بيشتر قابل تبيين است.
     
     

    References: 
    • ابن ابي شيبة كوفي، عبدالله‌بن محمد، المصنف، تحقيق سعيداللحام، بيروت دار الفكر، 1409 ق/ 1989م.
    • ابن‌اثير، عزالدين علي‌بن محمد، اسد الغابة، بيروت، دارالفكر، 1409ق/ 1989م.
    • ـــــ ، الكامل، بيروت، دار صادر، 1385 ق/ 1965م.
    • ابن اعثم كوفي، احمد، الفتوح، تحقيق، على شيرى، بيروت، دارالأضواء، 1411ق/1991.
    • ابن بطريق حلى، يحيى‌بن حسن، العمدة، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1407 ق.
    • ابن‌سعد، محمد‌بن سعد، الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة)، تحقيق محمد‌بن صامل السلمي، طائف، مكتبة الصديق، 1414ق/ 1993م.
    • ابن شهرآشوب، محمد، مناقب آل أبي طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.
    • ابن عربي، محي‌الدين محمد‌بن علي اندلسي، الفتوحات المكية، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
    • ابن مسكويه، احمدبن محمد، ‏تجارب الأمم، تحقيق ابوالقاسم امامى، چ دوم، تهران، سروش، 1379.
    • ابن منظور، محمد‌بن مكرم، لسان العرب، چ سوم‏، بيروت‏، دار صادر، 1414 ق‏.
    • ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت دارالمعرفة، بى‌تا.
    • ابي‌الفرج اصفهاني، علي‌بن حسين، مقاتل الطالبيين‏، تحقيق سيداحمد صقر، بيروت، دار المعرفة، بى‌تا.
    • احمدي ميانجي، علي، مكاتيب الائمه، تحقيق مجتبي فرجي، قم، دار الحديث، 1426 ق/ 1384.
    • اربلي، علي‌بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الائمة، تبريز، بني هاشمي، 1381ق .
    • انصاف‌پور، حسين، فرهنگ كامل فارسي، چ دوم، تهران، زوار، 1374.
    • بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة، تحقيق و تعليق، محمدتقي ايرواني، قم، جامعه مدرسين، بي‌تا.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي، انساب الأشراف، تحقيق، سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، 1417ق/ 1996م.
    • بيهقي، احمد‌بن الحسين، سنن الكبرى، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.
    • پارسا، حميد، نماد و اسطوره در عرصه توحيد و شرك، قم، اسراء، 1373.
    • تميمي مغربي، نعمان‌بن محمد، دعائم الإسلام، مصر، دار المعارف، 1385ق.‏
    • حرعاملي، محمد‌بن حسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل‌البيت لإحياء التراث، قم‏، ‏1409ق.
    • حسن، ديلمى، ارشاد القلوب إلى الصواب، قم، شريف رضى،‏ 1412ق.‏
    • حلبي، علي‌بن برهان الدين، السيرة الحلبية، بيروت، دار المعرفة، 1400ق.
    • حلي، حسن‌بن يوسف‌بن مطهر، منتهي المطلب، طبع سنگي قديم، بي‌تا.
    • حميري، عبدالله‌بن جعفر، قرب الاسناد، قم، موسسة آل البيت‰‰، لاحياء التراث، 1413ق.
    • خزاز قمى، على‌بن محمد، كفاية الاثر، قم، بيدار، 1401ق.
    • خليل حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ دوم، تهران، آگاه، 1363.
    • دهخدا، علي اكبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373.
    • دينورى، احمد‌بن داود، الاخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
    • ذهبي، محمد‌بن احمد، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى، چ دوم، بيروت، دار الكتاب العربى، 1413ق/1993م.
    • ـــــ ، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد بجاوي، بيروت، دار المعرفة للطباعة والنشر، 1382 ق/ 1963 م.
    • رازى، محمدبن عمر، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420 ق.‏
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، المفردات في غريب القرآن‏، تحقيق صفوان عدنان داودى، دمشق/ بيروت، دارالعلم/ الدار الشامية، 1412ق‏.
    • شوشتري، محمدتقي، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسين، 1422ق.
    • صدوق، محمد‌بن على‌بن بابويه، الامالي، چ چهارم، بي‌جا، كتابخانه اسلاميه، 1362.
    • ـــــ ، التوحيد، قم، جامعه مدرسين، 1398 ق.
    • ـــــ ، عيون أخبار الرضا‏، تهران جهان، 1378 ق.
    • ـــــ ، معاني الاخبار، قم، جامعه مدرسين‏ حوزه علميه قم، 1403ق.
    • ـــــ ، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين، تصحيح علي اكبر غفاري، 1404ق.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، سنن النبي، ‏چ هفتم، قم، اسلاميه‏، 1378.
    • طبرسى، احمد‌بن على، الإحتجاج، مشهد، مرتضى، 1403 ق.
    • طبري، محمد‌بن جرير، المسترشد، في إمامة أمير المؤمنين علي‌بن أبي طالب†، تحقيق شيخ أحمد محمودي، قم، چاپخانه سلمان فارسي، 1415 ق.
    • طبرى (عماد الدين طبرى)، محمد‌بن ابى القاسم، بشارة المصطفى، چ دوم‏، نجف اشرف، كتابخانه حيدريه، 1383ق.
    • طبري، محمد‌بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، دار التراث، 1387ق/1967م.
    • طريحى، فخرالدين، مجمع البحرين‏، تحقيق سيداحمد حسينى، چ سوم، تهران، كتاب‌فروشى مرتضوى، 1375‏.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، الأمالي، قم، دارالثقافة، 1414 ق.
    • ـــــ ، الإستبصار، ‏چ سوم، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1390 ق.
    • ـــــ ، تهذيب الاحكام، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1365‏.
    • ـــــ ، الخلاف، قم، جامعه مدرسين، 1407 ق.
    • ـــــ ، مصباح المتهجد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعة، 1411 ق.
    • عزان، محمد سالم، حي على خير العمل، يمن، صنعا، 1419ق ـ 1999 م.
    • علم الهدي، مرتضي، الانتصار، قم، جامعه مدرسين، 1415ق.
    • علوي، محمد‌بن عبد الرحمن، الاذان بحي علي خير العمل، تحقيق محمد يحيى سالم عزان، صنعا، مكتبة بدر، بي‌تا.
    • عياشى، محمد‌بن مسعود، تفسير العياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق.
    • فتال نيشابورى، محمد‌بن حسن، روضة الواعظين، قم، رضى، بي‌تا.
    • فراهيدى، خليل‌بن احمد، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت، 1410 ق.
    • فيومي، احمد‌بن محمد، مصباح المنير، قم، دار الهجرة، 1405.
    • قرشي، علي اكبر، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1371.‏
    • كاظمي پوران، محمد، قيام‌هاي شيعه در عصر عباسي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.
    • كلينى، محمد‌بن يعقوب، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365.
    • گولد، جوليوس / ل.كولب، ويليام، فرهنگ علوم اجتماعي، تهران، مازيار، 1376.
    • متقي هندي، علي، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، تحقيق شيخ بكري حياني، تصحيح شيخ صفوة السقا، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق/ 1989م.
    • مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
    • مجهول‏ المؤلف، اخبار الدولة العباسية، تحقيق عبد العزيز الدورى و عبد الجبار المطلبى، بيروت، دار الطليعة، 1391ق.
    • مرتضي عاملي، جعفر، الصحيح من سيرة النبي الاعظم، چ چهارم، بيروت، دار الهادي للطباعة والنشر والتوزيع، دارالسيرة، 1415ق/ 1995 م.
    • مسعودي، على‌بن الحسين، مروج الذهب، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دار الهجرة، 1409 ق.
    • مفيد، محمد‌بن محمد، الارشاد، قم، كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413 ق.
    • مكي العاملي (شهيد اول)، محمد‌بن جمال الدين، ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، قم، مؤسسة آل‌البيت‰ لإحياء التراث، 1419ق.
    • موسوي، شرف، حياة ابن أبي عقيل العماني، قم، مركز المعجم الفقهي آيت‌الله العظمي گلپايگاني، 1413 ق.
    • نباطى بياضى، على‌بن يونس، الصراط المستقيم، نجف كتابخانه حيدريه، 1384ق.
    • نجفي، محمدحسن، جواهر الكلام، تحقيق شيخ عباس قوچاني، چ چهارم، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1368.
    • نرشخى، ابوبكر محمد‌بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه ابو نصر احمد‌بن محمد قباوي، تصحيح مدرس رضوي، چ دوم، تهران، توس‏، 1363.
    • نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408 ق.
    • واقدي، محمد‌بن عمر، المغازى، تحقيق مارسدن جونس، چ سوم، بيروت، مؤسسة الأعلمى، 1409ق/1989م.
    • يعقوبى، ابن واضح، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بى تا.
    • يوسفى غروى،‏ محمد هادى، موسوعة التاريخ الإسلامي‏، قم، مجمع انديشه اسلامى، 1417ق.
    • الله‌اكبري، محمد، «الرضا من آل محمدˆ»، تاريخ اسلام، قم، دانشگاه باقرالعلوم، ش 8، زمستان 1380، ص 44ـ25.
    • صفري فروشاني، نعمت‌الله، «تحليلي بر قيام‌هاي علويان در دوران امام رضا† و ارتباط آن با ولايت‌عهدي»، شيعه شناسي، قم، موسسۀ شيعه‌شناسي، سال هفتم، ش 26، 1388، ص 76ـ57.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فیاضی، محمدانور، جباری، محمدرضا.(1390) نمادهای اجتماعی شیعه در عصرحضور (نمادهای زبانی). ، 8(1)، 137-163

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدانور فیاضی؛ محمدرضا جباری."نمادهای اجتماعی شیعه در عصرحضور (نمادهای زبانی)". ، 8، 1، 1390، 137-163

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فیاضی، محمدانور، جباری، محمدرضا.(1390) 'نمادهای اجتماعی شیعه در عصرحضور (نمادهای زبانی)'، ، 8(1), pp. 137-163

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فیاضی، محمدانور، جباری، محمدرضا. نمادهای اجتماعی شیعه در عصرحضور (نمادهای زبانی). ، 8, 1390؛ 8(1): 137-163