فراز و فرود مسیحیت در نگرش حکومتهای ایران
Article data in English (انگلیسی)
سال هشتم، شماره دوم، تابستان 1390، 5 ـ 32
Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.8, No.2, Summer 2011
چکیده
مسیحیت به عنوان دینی آسمانی از همان قرون اول، ظهور، در تکاپوی گسترش بود، از این رو، مبلغانی را به اطراف و اکناف جهان می فرستاد تا این دین را تبلیغ و تبشیر کنند. پر واضح است که حضور این مبلغان در سرزمین های بیگانه با واکنش ها و نگرش های متفاوتی همراه بود. در حوزة ایران ، چه پیش و چه پس از اسلام، دولتمردان، مواضع مختلفی در برابر این مسئله، همراه با فراز و فرود اتخاذ داشتند. با وجود این، حضور اقلیت مسیحی در تمام اعصار، مشهود است و می توان دریافت که پیروان این دین، همیشه و حتی در حادترین شرایط به تبلیغ و ترویج دین خود ملتزم بوده اند. این امر به طور کلی ناشی از سیاست مداراگونه دولتمردان ایران بوده است. علاوه بر این، در یک نگاه تطبیقی میان دوران قبل و بعد از اسلام، مسیحیان ایران آسایش و آزادی عمل و منزلت اجتماعی بیشتری در دوره اسلامی داشتند، چراکه اسلام برای ایشان حقوق و مقررات مشخص و پایداری قرار داده بود.
کلیدواژه ها: مسیحیت، تبلیغ، حکومت های ایرانی و نگرش.
* کارشناسی ارشد ادیان و عرفان تطبیقی aminifar114@yahoo.com
** عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
دریافت: 1/ 5/ 1390 - پذیرش: 20/ 10/ 1390
مقدّمه
اقلیت مسیحی در ایران و اقدامات تبلیغی آنها و از طرفی، نگرش و رویة دولتمردان ایرانی در قبل و پس از اسلام با آنها از موضوعاتی است که در این نوشتار به آنها پرداخته می شود. به طور کلی از زمان ظهور مسیحیت و شروع اقدامات تبلیغی آنها در سرزمین های مختلف، به ویژه در ایران، حکومت ها و سلسله های زیادی بر سرزمین ایران حکومت رانده اند که طبیعی است بررسی تعامل و نگرش آنها درباره وجود اقلیت مسیحی، مجالی بیشتر می طلبد. بر این اساس، موضوع این نوشتار دولت ها یا حکومت هایی است که حیطه سلطه شان بر تمام سرزمین ایرانِ متعارف را شامل می شد، چرا که در تاریخ ایران حکومت های ملوک الطوایفی نیز بود. که بر بخش یا بخش هایی از این سرزمین سیطره داشتند. همچنین حضور مبشران مسیحیت در قلمرو ایران در این دوره ها اهمیت خاصی دارد و به همین علت کتاب های تاریخی صفحاتی را به این موضوع اختصاص داده اند.
مسیحیت در ایران قبل از اسلام
سلسله اشکانی، نخستین تقابل با مسیحیت
نخستین رویارویی ایرانیان با دین مسیح و جماعت های مسیحی به ابتدای ظهور مسیحت بازمی گردد. حضرت عیسی(ع) مقارن سلطنت فرهاد پنجم، پادشاه اشکانی، در فلسطین (بیت لحم) متولد شد.1 همان گونه که در انجیل2 آمده است هنگام ولادت عیسی(ع) گروهی از روحانیون مجوس (ایرانی) به راهنمایی ستاره ای (براساس داده های علم ستاره شناسی)، برای پرستش عیسی یا پادشاه یهود به اورشلیم رفتند. این مجوسان در بیت لحم، حضرت مریم(س) و عیسی(ع) را یافتند و پس از پیشکش هدایا، به سرزمین خویش بازگشتند3.4 تصویر این سه تن ایرانی در کلیسای سنت آپولون در شهر نوورننه5 در ایتالیا وجود دارد که مسیحیان به آن احترام می کنند6 عده ای براین باورند که این سه تن، از اهالی آوه یا ساوه بوده اند.7 در هر حال، این گزارش گویای آن است که سفر این هیئت روحانی ایرانی به زادگاه مسیح(ع) مقارن تولد ایشان بوده و طبعاً آشنایی ایرانیان با آیین مسیح کم و بیش به اوایل قرن اول میلادی باز می گردد.
همچنین در زمان حیات حضرت مسیح(ع) حواریون او طبق خواست و دستور مرشد بزرگ خویش به اطراف و اکناف دنیای آن روز سفر کرده تا به سفارش استاد خود به «شاگردی امت ها» کمر همت بسته و ملت ها را با آیین حضرت مسیح آشنا سازند. نخستین حواری که به ایران و ارمنستان روآورد، تاده وس (طاطاوس)8 بود که به نواحی کاپادوکیه، واقع در آسیای صغیر رفت و مردم را به پیروی از کیش نوظهور حضرت مسیح(ع) دعوت کرد. آن گاه به ارمنستان رفت و مدت ها در آنجا آیین مسیحیت را تبلیغ کرد تا اینکه سرانجام در حوالی شهر ماکو به شهادت رسید.9
بعد از او حواری دیگری از حواریون دوازده گانه به نام بارتوقیمئوس10 برای تبلیغ مسیحیت به شمال ایران و ارمنستان سفر کرد تا اینکه او هم به سرنوشت سلف خویش دچار شد و به شهادت رسید.11
همچنین در اعمال رسولان می خوانیم که پس از مصلوب شدن عیسی(ع) در روز پنطیکاست (پنجاه روز بعد از عید فصح) «پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره» در اورشلیم حاضر بودند و هریک موعظه رسولان را به زبان خود شنیدند.12 پارتیان در خراسان و مادیان در کردستان سکونت داشتند. مقصود از عیلام، خوزستان امروزی و منظور از جزیره هم بین النهرین است.13 مورخانی نیز بر این عقیده اند که دو نفر از رسولان مسیح، یعنی شمعون و یهودا14 برای بشارت کلام به ایران آمدند. یهودا (که توماس هم خوانده شده) انجیل را در میان پارت ها،15مادها،16پارس ها17و نواحی شرقی و مرکزی هند تبلیغ کرد.18مورخان بعدی گفته اند که فردی مسیحی از اهل فلسطین به نام ادّای19 در اواخر قرن اول میلادی به اِدِسّا20 و آربِل،21 واقع در شمال بین النهرین رفته و در آن نواحی به انتشار مسیحیت پرداخته است.22میلر نیز در این باره می نویسد:
از سال 150ق م تا 226م مملکت ایران تحت تسلط پارت ها بود. در اواخر این دوران اغلب مردم گرفتار بت پرستی گردیده، درختان مقدس، تصویر خورشید، ماه و حتی اجداد خود را نیز پرستش می کردند. دولت ایران نیز مانند امپراطوری روم از دین خود راضی نبود. عقاید زردشتی اکثراً از میان رفته و زمینه برای ورود دین تازه آماده شده بود. در همین زمان بود که مسیحیت در ایران ظاهر گردید. سلاطین پارت [اشکانی] با مبشران مسیحی نه ضدیت می نمودند و نه به ایشان جفا می رساندند، بلکه مسیحیان را آزادی زیادی بخشیدند و بدین طور باعث شدند مسیحیت به سرعت گسترش پیدا کند.23
البته حکمت در تاریخ ادیان، خود نظری مخالف با میلر در این باره داده است او علل رشد مسیحیت در ایران و تبلیغ مبلغان آن را در فقدان مرکزیت سیاسی دولت اشکانی، رشد و تکامل فکری مردم و عدم قبول «توتمیزم» و «آنمیزم» و همچنین پناهنده شدن صدها عیسوی به ایران به علت نکال و عقاب امپراتوری روم می داند.24
به گواهی تاریخ، شاهنشاهان هخامنشی قبل از ظهور مسیحیت به مذهب های بیگانه با نظر اغماض و تساهل می نگریستند و جنگ های مذهبی در این دوره نبود.25رفتار کوروش و دیگر شاهان هخامنشی با یهود و تجدیدبنای معبد آنان در اورشلیم، از جمله نمونه های آزادی مذهب و دین و عقیده در ایران زمین است.26 شاهان اشکانی نیز همان نظر اغماضی را که از خصایص آریایی بود، اعمال می کردند و تسامح به اندازه ای بود که از نفوذ مذهب های بیگانه به ایران جلوگیری نمی شد، چراکه در این دوره به علت وجود «مجلس مَهستان» نوعی حکومت انتخابی و دموکراسی برقرار بود.27
بنابر این، می توان گفت ترویج مسیحیت در ایران از دورة سلطنت پارت ها (اشکانیان) آغاز شد و تسامح پادشاهان این سلسله (250ق م - 226م) با فرستادگان و مبلغان مسیحی، زمینه ورود مسیحیت را به ایران فراهم کرد، به طوری که در سال 225م در بین النهرین و نواحی دیگر ایران بالغ بر بیست حوزه اسقفی وجود داشت.28
ساسانیان و مسیحیت
در زمان ظهور ساسانیان(226م) عیسویان مرکز تبلیغی مهمی در الرّها (اورفه کنونی) داشتند. دولت ایران در جنگ های بزرگ با دولت روم، آنها را در نواحی دوردست کشور ایران مسکن داد.29 پادشاهان ایران در لشگرکشی های خود به سوریه گاهی تمام سکنه یک شهر یا یک ناحیه را کوچ داده، در یکی از نقاط داخلی کشور مقیم می کردند. از آنجا که بیشتر این مهاجران عیسوی مذهب بودند، دیانت مسیح در هر گوشه ای از ایران اندکی رواج یافت.30 شاهان ساسانی ابتدا از حضور عیسوی ها در خاک ایران، احساس خطر نمی کردند، فقط در زمان شاپور دوم (379-309م) با امپراتور روم، کنستانتین که مذهب عیسوی اختیار کرده بود، درگیری داشت، سیاست ایران درباره عیسوی ها تغییر کرد، زیرا چون دولت ایران آنها را دوستان باطنی روم می دانست و طبعاً به اتباع نصرانی خود بدگمان شده و تصمیم گرفت آنان را به کلی نابود سازد تا در داخل ایران طرف دارانی برای قیصر روم باقی نماند، از این رو، بر قتل عام ترسایان همت گماشت.31
بنابر این، شاپور فرمان داد که «شمعون» جاثلیق مدائن و سراسر عیسویان ایران را از دم شمشیر بگذرانند. بدیهی است مغان و موبدان زردشتی شاه را بر اجرای این نیت دائماً تشویق می کردند و ترساها را خائن و هواخواه دشمن بیگانه جلوه می دادند. این قتل عام به مدت چهل سال ادامه داشت و طی آن فجایع خونینی به وقوع پیوست به طوری که تنها در مدائن یک بار شانزده هزار تن مسیحی را از دم تیغ گذراندند. این قتل عام فجیع و طولانی تا سال 379م پیوسته ادامه داشت تا آنکه در آن وقت شاپور درگذشت و آن خون ریزی متوقف شد.32
پس از شاپور دوم، اردشیر دوم(379-383م) به سلطنت رسید او نیز به عیسویان محبتی نداشت، اما شاپور سوم (۳۸۳-۳۸۸م) و وهرام چهارم (۳۸۸-۳۹۹م) که بعد از او پادشاهی یافتند، سیاست مودت آمیزی با امپراتور پیش کشیدند.33 یزدگرد اول (399-421م) نیز به سبب دشمنی با مغان و موبدان با مسیحیان رأفت و مهربانی پیشه کرد و در نتیجه به سال 409م پادشاه فرمان آزادی عیسویان را در کشور خود صادر نمود. پس مسیحیان بار دیگر برای تنظیم امر کلیسای آشفته خود شورایی در مدائن تشکیل داده و خرابی ها را آباد و معابد ویران را ترمیم کردند34 و به همین علت نزد روحانیون زردشتی به «گنهکار» معروف شد.35
ولی بعدها به دلیل اینکه در شهر «هرمزاردشیر» واقع در خوزستان یک نفر روحانی مسیحی به نام هاشو36 با رضایت رسمی یا ضمنی اسقفی موسوم به «عبدا» آتشکده زردشتیان را ویران کرده بود، بر سخت گیری ها افزود و آن روحانی و اسقف و بسیاری از اشخاص دیگر که در این قضیه دخالت داشتند، دستگیر و به تیسفون فرستاده شدند. پس شاه به «عبدا» فرمان داد که آتشکده ها را مجدداً بنا کنند و چون او امتناع کرد، محکوم و اعدام شد.37
در زمان بهرام گور (420-422م) مسیحیان ایرانی به سبب آزار مغ ها به بیزانس فرار کردند، اما بهرام خواست آنها را برگرداند که امپراطور بیزانس موافقت نکرد، از این رو، جنگی بی نتیجه درگرفت. سرانجام بین آنها عهدنامه ای صد ساله منعقد شد که آزادی مذهب عیسویان در ایران و مذهب زردشتی در رم، از مفاد عهدنامه بود.38
در زمان یزدگرد دوم (438-459م) همان سختی ها ادامه داشت و یزدگرد دستور داد که ارمنیان ارمنستان باید از آیین مزدیسنا پیروی کنند، اما مردم آن کشور نافرمانی کرده و سر به شورش برداشتند.39 «در چنین شرایطی به ارمنستان هجوم برد و شورشیان را مغلوب کرد و برای سرکوب کردن ملت، نمایندگان خاندان های بزرگ و روسای روحانی ایشان را با خود به ایران آورد.40
در دوره پادشاهی فیروز(459-484م) سکوبای نصیبین (اسقف نصیبین) که مردی فعال و کارآمد موسوم به «بارسیما» بود، طرف مهر و محبت شاه قرار گرفت و او نیز عقیده نسطوریان را به منظور انفصال کامل مسیحیان ایران از روم ترویج و تقویت کرد و شاه با قوه قاهره از او پشتیبانی نمود، به همین سبب کلیسای آنها قدرت و شهرت بسیار یافت.41
در زمان سلطنت ولاش(484-488م) به علت اینکه وی ظاهراً مردی نیک نهاد و خوش نیت بود، با مسیحیان نیز برخورد خوبی داشت. در عصر او بود که مذهب نسطوری، مذهب قطعی و منحصر عیسویان ایران شد.42
اندکی بعد قباد (487-531م) و پس از او فرزندش انوشیروان (531-579م) پیاپی بر تخت سلطنت نشستند.43 در این زمان به محض شروع جنگ ایران و روم بالطبع مسیحیان مجدداً مورد اتهام و سوء ظن واقع شدند، در نتیجه جمعی از اسقف های ایشان به قتل رسیدند. البته عده زیاد پیروان عیسی در اطراف مملکت و قدرت و منزلت اجتماعی آنان در این دوره، مانع شد که شاهنشاه مانند اسلاف خود به قتل عام آنها مبادرت کند.44
وقتی هرمز چهارم (579-590م) بعد از پدر خود به تخت نشست، مغ ها از او خواستند که مسیحیان را آزار دهد و او با استهزاء پیشنهاد آنها را رد کرده و گفت: رنجاندن مسیحیان و ایجاد زمینه های دشمنی پایه های حکومت را متزلزل می کند. همچنین به مغ ها گفت که دست از آزار آنها بردارید و کارهای نیکو کنید تا آنها کارهای خوب شما را دیده و به شما بگروند.45
خسرو پرویز (۵۹۱-۶۲۸م)، به علت آنکه روابط خوبی با موریس، امپراتور بیزانس داشت، به نصرانیان آزادی عقیده داد، حتی دو تن از زنان او نیز نصرانی بودند. با این حال، او هم در سال 614م در نتیجه جنگ با روم، نصرانیان یعقوبی را اسیر گرفته، به ولایات شرقی ایران و خراسان و سیستان فرستاد. همچنین پس از حمله هراکلیوس به ایران، خسرو بر نصرانیان سخت گیری کرد و کشتارها و شکنجه ها مجدداً آغاز شد.46
بر اساس آنچه گذشت، مسیحیت می توان گفت که در عهد ساسانی در ایران روبه رو حضور چشمگیر و فعالی داشته، و توانست موجودیت و جایگاه خویش را حفظ نماید.
اگر چه مسیحیان ایران در برخی دوره ها با آزار دولت ایران می شدند؛ اما ظاهراً فشار عمدتاً متوجه علمای مسیحی بوده است. البته در موارد اندکی نیز گزارش شده که عموم مسیحیان در معرض زجر و قتل عام قرار گرفته یا مجبور به ارتداد شدند.47
مسیحیت در ایران دورة اسلامی
1. دورة حاکمیت خلافت اسلامی48
پس از ورود اسلام به ایران (651م) پیروان حضرت مسیح(ع) همچنان به حیات خویش ادامه دادند. اگر چه با ورود اسلام به ایران وضعیت پیروان بسیاری از آیین های مختلف این سرزمین، مانند زردشتیان، دچار تغییرات و تحولات عمده ای شد، اما این مسئله برای مسیحیان ساکن ایران چندان تأثیری نداشت، چون آنها در جنگ با اعراب دخالت نکرده و حتی هجوم اعراب به زردشتیان را تنبیهی از طرف خداوند قلمداد می کردند، از این رو، اعراب هم پس از پیروزی با آنها رفتاری مسالمت آمیز داشتند.49
با توجه به روحیة مداراجویانه اسلام، بخصوص با اهل کتاب، از زمان رسول خدا(ص) با اهل کتاب (مسیحیان، یهودیان، صابئان و مجوس/ زرتشتیان) مصالحه و از آنها جزیه گرفته می شد. رسول خدا(ص) با فرماندار ایله در غزوه تبوک و با اهالی اذرح و همچنین با اکیدر، حاکم دومه الجندل در شام، پس از دریافت مبلغی از ایشان صلح کردند.50 در مورد مسیحیان نجران در جنوب عربستان نیز در جریان مباهله، سرانجام ماجرا به پرداخت جزیه انجامید.51 اما پس از رحلت رسول خدا(ص) در دوره خلافت اسلامی، روابط با اهل کتاب، از جمله مسیحیان، همراه با فراز و فرود بود؛ چنان که عمر بن خطاب سخت گیری هایی چند بر ایشان روا داشت.52
مسیحیان در دوره بنی امیه سختی چندانی نمی دیدند و تا زمانی که جزیه و خراج خود را می پرداخته و اختلالی در نظم عمومی ایجاد نمی کردند، آزاد بودند تا به امور جامعه خود بپردازند و به آیین های دینی خود مشغول باشند.53
با روی کار آمدن عباسیان، به ویژه در دوران مأمون، (198-218ق) مسیحیان ایران بیشترین میزان نفوذ را در دستگاه خلافت داشتند. مقر جاثلیق در 158ق/775م از سلوکیه (تیسفون) به بغداد منتقل شده و ارتباط نزدیک تری با مقر خلافت برقرار کرد. در همین زمان، جرجیس بن بختیشوع که از دانشگاه جندی شاپور فراخوانده شده بود، به عنوان پزشک مخصوص خلیفه منصور (136-158ق) برگزیده شد و این سمت تا شش نسل در خاندان وی باقی ماند. همچنین نفوذ تیموتاوس، روحانی مسیحی در زمان خلافت هارون الرشید (170- 193ق) و پدرش مهدی (158- 169ق) در این زمان قابل توجه است. وی با استفاده از این موقعیت، کلیسای سریانی را بین سال های 162-206ق/780-823م هدایت کرد و به اوج ترقی خویش رساند.54
علاوه بر این با تأسیس بیت الحکمه بغداد توسط مأمون در 218ق/833م و ریاست حنین بن اسحاق مسیحی بر آن، مسیحیان آثار فلسفی، پزشکی و علمی یونانی را ترجمه کرده و علوم و فرهنگ یونانی را به عالم اسلامی انتقال دادند.55 در این دوره، تبادل و تقابل با ادیان دیگر، به ویژه مسیحیت شدیدتر شد. مأمون شخصاً به بحث و سؤال های عقیدتی و دینی علاقمند بود و در بحث ها و جلساتی که با حضور نمایندگان ادیان دیگر برگزار می شد، شرکت می کرد.56
رویکرد متوکل عباسی (233-247ق) دربارة غیرمسلمانان سخت گیرانه بود. او طی دستورالعملی اموری چند بر مسیحیان و سایر اهل ذمه واجب کرد که در بلاد اسلامی اجرا می شد، مانند پوشیدن عباهای عسلی رنگ، نشستن بر زین های چوبی و بلند نبودن سنگ قبرشان از سطح زمین.57 البته این گونه محدودیت ها غالباً موقتی و به شهرهای بزرگ منحصر بود و تکرار صدور آن فرمان ها طی چند سده، خود بر عدم اجرای همیشگی آنها دلالت می کند.58 علاوه بر این، این فرمان ها به هیچ وجه مانع حضور مسیحیان در میادین مختلف کار و تلاش فرهنگی و اجتماعی نبوده است. نمونه های حضور پررنگ مسیحیان را می توان در دیرهای مسیحی، به ویژه در مرکز خلافت عباسیان، یعنی بغداد مشاهده کرد.59
در دوران معتضد عباسی(279-289ق) نیز از ذمیان در امور اداری استفاده می شد. در سال 281ق که معتضد به سمت استان جبال ایران و ناحیه دینور رفت، مخارج سپاه و املاک ری را به حسین بن عمرو نصرانی سپرد. همچنین وی دبیر مکتفی نیز بود.60
حکمرانان آل بویه نیز در داخل ایران سیاست مسالمت آمیزی با مسیحیان و اقلیت های دینی دیگر داشتند. عمادالدوله (332-338ق) مسیحیان را در دستگاه اداری خود به کار گماشته، همچنان که عضدالدوله (م372ق) در اوج قدرت خود نصر بن هارون مسیحی را به سمت وزارت برگزیده بود. همچنین عضدالدوله به وی اجازه داد تا دیرها و کلیساها را تعمیر کرده، با استفاده از اموال دولتی به امور نیازمندان مسیحی رسیدگی کند.61
هجوم مسلمانان به ایران باعث مهاجرت برخی از مسیحیان به مشرق ایران شد و در نتیجه، به گسترش مسیحیت در این خطه انجامید. الیاس، اسقف اعظم مرو به ترکستان رفت و پادشاه آنجا را با لشکریانش غسل تعمید داد و مسیحی کرد. با فرستادن مبلغانی از طرف تیموتاوس، کاتالیکوس62مسیحی مقیم بغداد، بسیاری از افراد مسیحی شدند.63
در اینجا باید اشاره گذرایی به نگرش سلجوقیان (429-590ق) دربارة مسیحیان داشته باشیم. اگرچه در این دوران دشواری هایی برای مسیحیان به سبب تعصب سلاجقه در سنی گری، به وجود آمد، اما از سوی دیگر، بر اثر درگیری هایی که اینان با امپراتوری بیزانس داشتند و نیز به سبب وجود ایرانیان فرهیخته ای، همچون خواجه نظام الملک در امور کشورداری، مسیحیان چندان در تنگنا و سختی نبودند.64
2. دوره حکومت های ایران
مسیحیت و ایلخانان مغول65
با تأسیس حکومت ایلخانی در ایران، تحولات مهمی در سیاست جهان مسیحی ایجاد شد که تا آن زمان بی سابقه بود. تا آن زمان مسیحیان شرق، چون گرجی ها و ارامنه و ساکنان روم شرقی، از چهار جهت در محاصره جهان اسلام بودند و هیچ گونه مجال توسعه و جولانی نداشتند، ولی اینک همه چیز دگرگون شده بود، چراکه حکومت مسلمان و توسعه طلب خوارزمشاهی، جای خود را به دستگاه نیمه بودایی ـ نیمه مسیحی66 ایلخانی داده بود و دستگاه خلافت برچیده شده، شامات و مصر، آخرین پایگاه جهان اسلام، با تهدید مستقیم مغولان روبه رو شده بود.
هم زمان با حملات هلاکوخان (651ـ663ق) و پیروزی های درخشان او، اجتماعات مسیحی در میان مسلمانان در سراسر خاور نزدیک تشکیل شده بود. این مسیحیان وظایف نسبتاً مهمی را در زندگی اجتماعی به عهده داشتند. به این ترتیب، رابطة آنان با فرمانروای مغولان از نظر سیاسی نمی توانست بی اهمیت باشد. ایلخانان ناگزیر بودند به این اجتماعات به عنوان یک عامل سیاسی توجه کنند. این وضع برخلاف موقعیت مسیحیان در مغولستان و آسیای مرکزی کاملاً تازگی داشت.67
مسیحیان از همان ابتدای حمله هلاکو به ایران نمایندگان و رسولان خود را به دربار هلاکو رسانیده و با اظهار دوستی و حتی انقیاد، امپراتوران مغول را به ادامه لشکرکشی به بقیه دنیای اسلام تشویق می کردند. علاوه بر این، مسیحیان در لشکرکشی های هلاکو به ایران و عراق نیروی او را تأمین کردند،68 زیرا آنان بر این عقیده بودند که مغولان از جانب خداوند فرستاده شده تا انتقام مسیحیان را از مسلمانان بگیرند. به علت همین کمک های مسیحیان به هلاکوخان بود که در حمله هلاکو به عراق، اقلیت مسیحی این دیار از غارت و آسیب، مصون ماندند.69
همچنین در لشکرکشی هلاکو به خاور نزدیک حکومت ها در برابر مغولان به مقابله برخاستند. البته مغولان در این زمان نیز به مسیحیان روی خوش نشان دادند و به آنان آزادی هایی داده و به این ترتیب، پیوند مسیحیان را با خود محکم تر کردند.70
البته علت اعطای امتیاز و آزادی به مسیحیان، پیروی شدید دو خاتون، یکی سِرقوقتینی بیگی71 مادر هلاکو و دیگری دوقوزخاتون72 همسر وی از دین مسیح (فرقه نسطوری) بود. در این راستا خان مغول نه تنها به مسیحیان اجازه داده بود که در هر شهر کلیسا ساخته و ناقوس ها را به صدا درآورند، بلکه به همراه همسرانش در مراسم کلیسایی شرکت می کرد و از روحانیون می خواست تا برایش دعا بخوانند. با نظر دوقوزخاتون، کشیشان و به طور کلی مسیحیان بر سر کارهای حساس دیوانی و سپاهی گماشته شدند. علاوه بر این، از اطراف و اکناف جهان نیز روحانیون، پزشکان، بازرگانان و ماجراجویان مسیحی و همچنین هیئت های مذهبی به ایران روی آورده و هریک فراخور حال خود، مقامی یافته و جا را برای ایرانیان تنگ می کردند.73 در این زمان، مسیحیان بسیاری در خراسان بزرگ در شهرهایی، چون سمرقند، مرو، بلخ، بخارا، کاشمر و توس می زیستند. در توس یک کلیسای اسقف نشین تأسیس شده بود. در کردستان نیز از این اقلیت سخن به میان آمده است.74
رابطه اباقا (663-680ق) با مسیحیان مانند پدرش صمیمانه بود. اباقا بعضی وقت ها در جشن های مذهبی شرکت می کرد، از جمله یک بار پیش از مرگش به سال 1282م در جشن عید پاک در همدان حاضر شد. او مقارن فوت پدر، دختر میخائیل هشتم امپراتور قسطنطنیه را به ازدواج خود درآورد و بر اثر نفوذ او و مادر خود که عیسوی بود، مسیحیان را به خویش نزدیک ساخت.75 از یک نظر اباقا و ارغون (683-690ق) حتی از هلاکو نیز پا فراتر نهاده و فرمان ضرب سکه هایی را دادند که روی آن عبارت: «به نام پدر، پسر و روح القدس» و علامت صلیب نقش بسته بود.76
این رابطه در دوران گیخاتو(690-694ق) نیز ادامه یافت، بی آنکه این ایلخان چون برادرش در برابر مسلمانان رفتار خصومت آمیز پیش گیرد. گیخاتو چون در سال 1292م بیمار شد، روحانیون مسیحی، مسلمان، یهودی و بودایی را به بالین خود خواند. او به مناسبت های مختلف از جمله مراسم مرگ مریم (15 اوت 1291) و مراسم عشای ربّانی به کلیسایی که به فرمان دقوزخاتون ساخته شده بود، می رفت و در تابستان سال بعد با جبلهای سوم در مراغه ملاقات کرد که در این ملاقات علاوه بر اعطای هدایای نفیس، اجازه ساخت کلیسا را هم به او داد.
این روند همچنان ادامه پیدا کرد تا اینکه در زمان سلطنت غازان خان(693-703ق) به علت اسلام آوردن غازان خان، مسائل مسیحیت دگرگون شد و تلاش های ضدمسیحی همه جانبه ای آغاز شد تا جایی که در سال 703ق برای ضربه زدن به مسیحیان، به مراغه که پس از بغداد مهم ترین پایگاه این اقلیت در ایران شمرده شده و بطریق نشین گشته بود، توجه کرده و ماریه بالاها یسوم به طریق معروف و سالخورده این شهر را با وجود سن زیاد و نژاد مغولی اش، در منزل مسکونی وی دستگیر و زندانی کرده و او را از پا آویخته و شکنجه کردند تا از دین خود روگردان شود، اما چون نپذیرفت، مبلغ بیست هزار دینار از او جزیه مطالبه کردند. سرانجام، این روحانی عالی رتبه مسیحی گریخت و پنهان شد و از آن پس مسیحیان شهر مجبور شدند مبلغ 36 هزار دینار جریمه به خزانه بپردازند. در چنین شرایطی کلیساها و دیرها ویران شده و بسیاری از آنها به مسجد تبدیل شد و مسیحیان می بایست به منظور مشخص شدن از دیگران، زنّار می بستند.77
رفته رفته آزار به حدی رسید که غازان خان ناگزیر شد آن را متوقف کند. در این میان، جبلهای سوم موفق شده بود با غازان خان گفت وگو کند (رمضان 695). تکفورحاتم دوم پادشاه ارمنستان صغری نیز که اعلام فرمانبرداری از غازان کرده بود، به شفاعت هم کیشان خود برخاست، در نتیجه، فرمانی صادر شد که بر اساس آن برای کسانی که به کلیساهای مسیحی آسیب می رساندند، مجازات تعیین شد.
الجایتو(703-716ق)، دستور داد که در سال 707ق مردم ارمنستان و گرجستان را به قبول اسلام مجبور کنند، از این رو، مسیحیان بار دیگر تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند و بنا به روایت مورخان نسطوری خود، در این شکنجه ای که به آنان وارد می آمد، بی تقصیر نبودند. الجایتو دیگر به گفته های جبلهای سوم ترتیب اثر نمی داد. مسیحیان در دوران زمامداری الجایتو یعنی ایلخانی که در کودکی غسل تعمیدش داده بودند، از هرگونه آزادی مذهبی قطع امید کردند. اگر چه روایت می شود که ایلخان مبلغ پنج هزار دینار و چند دهکده را در نزدیکی بغداد به جبلهای سوم بخشید، اما اگر هم در صحت این روایت تردید نشود، این بخشش را باید نشانه لطف ایلخان به یک هموطن مغولی دانست.78
جبلهای سوم کمی پس از جلوس ابوسعید (716-736ق) بر تخت سلطنت در 7 رمضان 717 درگذشت. به این ترتیب، مسیحیت آخرین حامی خود را از دست داد و در طول قرن ها دیگر هیچ نوع اهمیت سیاسی نیافت. در این موقع صد سال از نخستین حمله مغول به آسیای مرکزی و خاور نزدیک می گذشت.79
مسیحیت در دوره صفویان
به طور کلی سیاست مذهبی دولت صفوی (907-1135ق) در طول استمرار آن، مبارزه با کسانی بود که با آرا و عقاید آنان توافقی نداشتند. مبارزه مذهبی صفوی، تنها بیگانگان و ایرانیان اهل تسنن را دربر نمی گرفت، بلکه به ایرانیان غیرمسلمان، را شامل می شد. نوع و میزان این مبارزه در هر دوره و بنا بر سیاست ویژه زمامدار وقت، تغییر می کرد.
به طور کلی اقلیت های مذهبی عهد صفوی ـ جدای از تعداد قلیلی از هندوان- عبارت بودند از: 1. زردشتیان، 2. یهودیان، 3. مسیحیان. هر سه گروه در کلیه ادوار صفوی، به استثنای دوره ای از عهد شاه عباس یکم (996-1036ق)، که در پی سیاست مذهبی ویژه ای بود، مورد آزار قرار گرفتند. در عهد شاه عباس یکم و نیز دوره شاه صفی (۱۰38-۱۰۵۲ق) و شاه عباس دوم(۱۰52-۱۰۷۷ق) می توان گفت که زمامداران صفوی روش مسالمت آمیزی را درباره اقلیت ها، اتخاذ کرده بودند، اما در زمان شاه حسین (۱۱05-۱۱۳۵ق) این سیاست تغییر کرد.
سیاست مذهبی شاه تهماسب اول (۹30-۹84ق) با توجه به اینکه در ابتدا پایبندی زیادی به اجرای فرامین مذهب تشیع از خود نشان می داد شاید این پایبندی مذهبی شاه تهماسب در این قضیه مشخص شود: از سال 960ق به بعد انگلیسی ها در رقابت با پرتغالی ها سعی کردند جناح شمالی امپراتوری عثمانی را دور زده، با آن کشور و ایران روابط تجاری برقرار کنند. به همین منظور، کمپانی مسکوی را در روسیه تأسیس کردند. از طرف آن کمپانی آنتونی جنکینسون به ایران مسافرت کرد. وی در23 ربیع الاول 970ق به حضور شاه تهماسب بار یافت و نامه ملکه انگلیس را به شاه تقدیم کرد. هدف نامه عبارت بود از برقراری دوستی و آزادی عبور بازرگانان. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه شاه دریافت جنکینسون مسیحی است، از این رو، به او گفت: «ای بی ایمان ما هیچ احتیاجی به دوستی با بی ایمانان نداریم.» جنکینسون بدون مقدمه از حضور شاه اخراج شد و از دیدن اینکه هنگام ترک محل یک مستخدم با چهار چرخه ای پر از شن تمامی مسافتی را که در داخل قصر پیموده بود، شن می پاشد، عصبانی شد.80
می دانیم که اروپای ستیزه گر که پس از تصرف قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح در 857ق/ 1453م سخت خشمناک و ضربه خورده بود، از پدید آمدن دشمنی نیرومند در همسایگی خاوری عثمانی بسیار خشنود شد و بر همین اساس، پیوند دوستی اروپا با صفویان گسترش یافت که از جمله آنها پرتغال، اسپانیا، روسیه، هلند، فرانسه و انگلیس بودند. اما در این بین، پیوند امپراتوری بریتانیا در روزگار شاه عباس یکم از سال 1007ق/ 1598م به وسیله برادران شرلی81 به شیوه ای بنیادی درآمد.82 از این دو برادر (آنتونی83 و رابرت84) که برای پدید آمدن پیوند دوستی میان انگلیس و ایران و آماده کردن شاه عباس برای جنگ با عثمانی به ایران آمده بودند، پذیرایی بی سابقه ای صورت گرفت. شاه، آنتونی را بر صندلی خود نشاند و او را بوسید و گفت: برادر فی الحقیقه تو شایسته اینجا هستی. همچنین شاه عباس به او نیز می گفت که از وقت آمدن شما نزد من، من عیسوی هستم. این دوستی شاه عباس یکم با انگلیس به حدی بود که شاه عباس، جیمز85 پادشاه انگلیس را «برادر بزرگ خود خواند» و در سال 1030-1032/1620-1622م توانست با کمک انگلستان، جزایر اشغال شده خلیج فارس را از چنگ پرتغال و اسپانیا درآورد.86
یکی از وقایع تاریخی دورة شاه عباس یکم کوچ ارامنه به اصفهان و اسکان آنها در کرانه جنوبی زاینده رود بود. به همین منظور عده ای از ثروتمندان و تجار آنجا با حمایت شاه عباس در ساحل همین رودخانه شهر جوقاینو (جلفای کنونی) را به سبب اینکه شهرشان در ارمنستان موسوم به جوقا بود، بنا نهاده87 و عده ای هم در فریدن اقامت کردند. اکنون بسیاری از دهات فریدن ارمنی نشین هستند.88 شاه عباس دریافته بود که با محبت، بهتر می توان اراده خود را به کسی تحمیل کرد، از این رو، پس از رساندن ارمنیان به ایران با آنها خوش رفتاری کرد و امتیازاتی، از قبیل آزادی مذهب برای آنها قائل شد.89 همچنین از زمان او از میان ارامنه یک نفر تحت عنوان کلانتر انتخاب، و امور انتظامات ارامنه را عهده دار شد و کلانتر مزبور مورد توجه شاه عباس نیز بود، به طوری که شاه بعضاً به عنوان مهمان بر کلانتر مذکور وارد می شد. این رسم تا پایان سلطنت سلاطین قاجار رایج بود.90
در عهد شاه سلطان حسین بنا بر تشویق برخی از مقامات و درباریان و به علت ضعف دولت صفوی در اواخر این سلسله، مسیحیان نیز مانند دیگر اقلیت ها، مورد آزار قرار گرفتند. مالیات ها تا حدودی سخت برای کلیساها وضع شد و ارامنه سخت تحت فشار قرار گرفتند. این فشار به حدی بود که یکی از ارامنه قفقاز به نام اسرائیلاوری که فرستاده دولت مسکو به ایران بود، با همکاری ارمنیان و رومیان، مقدمات جنبشی را علیه دولت صفوی تدارک دید. بر اثر همین فشار ها بود که عده ای از آنها، بخصوص تجار ارمنی، با مال التجاره خود از ایران خارج شده و این امر تا حدودی به زیان کشور تمام شد.91
نکته قابل توجه این است که در پی گسترش سیاست های دینی صفویان و استقرار ساختار دینی تشیع اثنی عشری، علاوه بر ساختار دینی پیشین (تسنن) سایر اقلیت های دینی دیگر هم تحت تأثیر قرار گرفتند. از این رو، در این دوره به منظور مشخص شدن حقوق و وظایف دینی آنها رساله هایی مربوط به احکام ذمیان نوشته شد. یکی از مهم ترین آنها رساله مجلسی اول است که در آن آمده است:
ذمیان موظف می شوند که فرزندان خود را به دین خود ترغیب نکنند و اگر مسلمانی در صدد برآید تا یک تن از آنان را مسلمان کند، او را منع نکنند و در عین حال، در میان مسلمانان، بخصوص عوام به تبلیغ دین خود نپردازند و آنچه که رسم آنان است در میان مسلمانان ظاهر نسازند. ناقوس زدن باید به گونه ای باشد که مسلمانان صدای آن را نشنوند....92
گزارش های متعددی دربارة مسلمان شدن مسیحیان در اصفهان در دوره صفوی وجود دارد، از جمله آنها آقاپیری، کلانتر ارامنه جلفا پدر آنتونیو دو ژوزو93 رئیس دیر آگوستینین های94 اصفهان است. پدر آنتونیو پس از مدتی اقامت در اصفهان، مسلمان شد و نام اسلامی «علی قلی» را انتخاب کرد. در اسلام آوردن او ساختار دینی اواخر عهد صفوی به روشنی آشکار است.95
مسیحیت در مدت حکومت هفت ساله افاغنه در ایران (1135-1142ق/ 172-1729م) در برابر قوای حاکم، موقعیت سیاسی و اجتماعی خود را به گونه ای حفظ کرد، بطوری که در این دوران یک مبلغ یسوعی96 لهستانی به نام کروسینسکی که مدتی پزشک دربار شاه سلطان حسین بود، کار طبابت را در دربار محمود (1137-1142ق) پس گرفت و مدتی پس از جلوس اشرف نیز در ایران ماند که این نشان دهندة وضعیت مطلوب آنها در زمینه تبلیغ دین مسیحیت است.97
افشاریه و مسیحیت
در دوران حکمرانی نادرشاه افشار (1148-1160ق/1736-1747م) نیز مسیحیان به سبب رفتار مودت آمیز شاه، در ایران حضور داشته و در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شرکت می کردند.98رفتار نادر با آبراهام کاتولیکوس99 خلیفه ارامنه، در کلیسای اوچمیادزین(اوچ=سه کلیسا) نمودار کاملی از سیاست مذهبی اوست که بر مبنای احترام به عقاید کلیه مذاهب و مراعات پیروان آنها شکل گرفته بود. این واقعه در سال 1148ق/ 1735م و هنگامی اتفاق افتاد که نادر پس از درهم شکستن قوای عبدالله پاشا کوپر اوغلی نزدیک قلع قارص، در کنار کلیسای اوچمیادزین اردو زده بود. در این هنگام آبراهام همراه پنج نفر کشیش و هدایای مناسب به دیدار نادر رفت و نادر آنها را پذیرفت و فرمان خلیفه بودن آبراهام را به وی داد. نادر از آن کلیسا (اوچمیادزین) دیدن کرد و به هنگام وداع گفت: «از هیچ جهت وحشت نداشته باشید، زیرا که کلیسای شما به منزله خانه من و در تحت حمایت من است؛ احدی را قدرت ایذاء و مزاحمت شما نیست.»100
نادر حتی با انتقال عده بی شماری از ارامنه نخجوان به مشهد و آزاد گذاشتن آنان برای پیروی از مذهب خویش و دایر کردن مغازه های مشروب فروشی، موجب برآشفتگی مؤمنان شد. نادر با حضور نمایندگی های خارجی در اصفهان به هیچ روی ابراز مخالفت نمی کرد، همچنان که در دوران سلطنت وی عده بسیاری از «یسوعی ها» و «کرملی ها»101 در اصفهان و بسیاری از مسیحیان در گیلان اقامت داشتند. حتی نادر پزشکان خود را از مسیحیان انتخاب می کرد. در زمان نادرشاه در جلفا 22 کلیسای ارتدکس و چهار کلیسای کاتولیک وجود داشت و ارامنه آنجا در آن زمان، حدود ده هزار تن بودند.102همچنین در این زمان عده زیادی از سربازان و افسران ارمنی در جنگ های نادر با سایر ممالک شرکت کرده، از خود دلیری ها نشان دادند.103
اما با وجود این، به نظر می رسد طی سال های بعد سیاست مذهبی نادر درباره ارامنه تا حدودی فرق می کند وی اگرچه در اواخر سال 1740 فرمان داد که انجیل را به زبان فارسی ترجمه کنند. برای این کار، چند تن از اسقف ها و کشیشان ارمنی و چند نفر از مبلغان کاتولیک و ملاهای ایرانی را دعوت کرد. بعد از اتمام ترجمه و هنگام پیشکش به او، نادرشاه مطالب مسخره آمیزی دربارة جنبه های اسرارآمیز مذهب عیسوی بر زبان راند و ضمناً مذهب کلیمی را هم به باد ریشخند گرفت و همچنین از محمد(ص) و علی(ع) انتقاد کرد.104
نادر عقیده داشت که نویسندگان انجیل در شرح های خود بیش از علمای مسلمان و کشیشان اختلاف دارند و بنابراین، اشکال مرتفع نخواهد شد و اگر خدا به او عمر بدهد از مذهب اسلام و عیسوی، مذهبی به وجود خواهد آورد که از دیگر آیین های بشر به مراتب بهتر باشد. ظاهراً نادر در فکر تأسیس مذهبی بود، ولی این نقشه با در نظر گرفتن اوضاع زمان و علاقه او به لشکرکشی، مسخره آمیز بود و با شوق و ذوقی که پادشاهان مشرق به طور کلی به مذهب داشتند، به هیچ وجه سازگاری نداشت.105
باید دانست که اگرچه نادر و جانشینان او طی صدور فرمان هایی آزادی مسیحیان را یادآور شدند، اما به سبب بروز اغتشاشات مداوم و جنگ های محلی، مسیحیان ایرانی همانند سایر گروه های اجتماعی با مشکلات ناشی از جنگ های مکرر روبه رو شدند. از جمله اینکه فعالیت های اقتصادی آنان متوقف شد و در نتیجه، عده ای از مسیحیان از ایران مهاجرت کردند. اما پس از قدرت یافتن کریم خان زند (1163-1193ق/1750-1794م) و برقراری آرامش نسبی در ایران، مسیحیان مهاجر به ایران بازگشته، عده ای از آنان در شیراز استقرار یافتند.106
زندیه و مسیحیت
در دوران زندیه (1163-1209ق/ 1750-1794م) نیز حکمرانان زند به تبعیت از امرای صفوی و افشاری فرامان هایی برای آزادی مسیحیان صادر کردند. در این میان طبق روال مرسوم در قرن های 11و 12ق/ 17و 18م نماینده مسیحیان با عنوان «کلانتر» در دربار حضور داشت و به امور آنان رسیدگی می کرد.107 بیشترین مراودات دولت زند با مسیحیان و اقلیت های دینی دیگر در دوران کریم خان زند (1179-1193ق) انجام پذیرفت. در عهد کریم خان با پیروان ادیان دیگر، به مدارا می شد، از این،رو، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از آرامش خاص بهره مند بوده و زندگی را در عصر وی مغتنم می شمردند. همچنین به آنها آزادی مذهب و تجارت داده شد.108
براساس همین سیاست ها بود که حتی آنهایی که در عصر افشار، ایران را ترک کرده بودند، با توجه به سیاست مذهبی کریم خان و عدم تعصب وی به ایران بازگشتند.109 کارستننیبور که خود شاهد عینی بازگشت آنان بوده است، می نویسد: آن عده از خانواده های ارمنی که به سبب آشفتگی های داخلی قبلی، ایران را ترک کرده بودند، دوباره به کشور بازگشتند.110
دولت کریم خان زند از یک سو، به سبب نیاز سپاهیانش به پارچه های ساخت کارخانه های فرانسه و از سوی دیگر، برای بهره گیری از کمک های نظامی فرانسه به منظور بیرون راندن امیرمهنّا از جزیره خارک، از برقراری پیوند دوستی و بازرگانی با فرانسه خشنود بود.111بر این اساس، هنگامی که «عمدة المسیحیه پادری فرنسیه حکیم» در ماه شوال سال 1177/مارس 1764 نزد کریم خان بار یافت، به استناد آنکه گروه های گوناگون مسیحی و «پادریان فرنگیان» که در اصفهان و بسیاری از شهرهای آذربایجان و فارس می زیستند از آزادی داد و ستد، آموزش و پرورش به شیوه خود و به جا آوردن رسم و آیین خویشتن بهره مند بودند، درخواست کرد همان گونه آزادی ها در ممالک محروسه بدان ها داده شود. کریم خان همه خواسته های وی را پذیرفت و به همه عالیجاهان بیگلربیگیان عظام و حکام کرام و عمّال ولایات محروسه دستور داد که حسب الارقام سلاطین پیشین و در چارچوب شروط مذکوره به همه مسیحیان بیگانه آزادی دهند و مراعات ایشان را منظور دارند و در عهده شناسند. تقریباً عین همین فرمان دوستانه در سال 1195ق / ژوئن 1781 از سوی علی مردان خان زند (1193-1199ق) و به درخواست «عمدة المسیحیه پادری اوانوس حکیم» صادر شد.112
قاجاریه و مسیحیت
وضع مسیحیان در دوره قاجاریه (1209-1342ق/ 1794-1924م) کمابیش همانند ادوار گذشته بود. بر این اساس، نسطوریان در نواحی غربی و شمال غرب ساکن بوده و بیشتر به کشاورزی اشتغال داشتند. همچنین ارامنه در شهرهای مختلف، مانند رشت، تبریز، ارومیه، اصفهان و تهران اقامت کرده، گروهی از آنان به بازرگان پرداختند.113
در زمان عباس میرزا (1203-1249ق) به اقلیت های مذهبی توجه خاصی شد، حتی عباس میرزا می خواست با همکاری علما حقوقی را که شریعت برای آنها در نظر گرفته، تأمین کند. وی بر حمایت خود از مسیحیان آذربایجان و قفقاز نیز افزود، شاید برای این منظور که از جاذبه حکومت روس بکاهد. وی به هیئت های تبلیغی که در میان نسطوریان ارومیه تلاش می کردند مدرسه میسیونری در تبریز تأسیس کنند، توجه داشت. مهم تر از این، تلاش وی در سال 1242ق/ 1826م بود که به منظور جلب مستعمره نشینان کشاورز انگلیسی برای اقامت در ساوجبلاغ آذربایجان (مهاباد)، در مطبوعات انگلیسی اطلاعیه داد.114
در دوران صدارت امیرکبیر سیاست او با «ملل متنوعه» بر پایه مدارای مذهبی و حق آزادی پرستش و تساوی حقوق اجتماعی قرار داشت. به همین علت او را روشنفکری دینی شناخته اند. جنبه تازه و مترقی سیاست امیرکبیر، کوشش او در راه تأمین مساوات حقوق اقلیت ها و بالا بردن مقام اجتماعی آنان بود. در این رویه آزادمنشانه، غیر از عنصر روشن بینی، عامل مصلحت سیاسی نیز دخیل بود. در زمان او اقلیت نصرانی ایران را آشوریان کاتولیک سلماس، ارومیه، ارمنیان ارتدکس تبریز و اصفهان، کاتولیک های اصفهان و کردستان و چند شهر دیگر تشکیل می دادند. همچنین امیرکبیر در دوران صدارت خویش بر آن شد که عیسویان را از تبعیض های دیوانی و اجتماعی برهاند، بر این اساس، بی عدالتی مالیاتی را درباره آنان از بین برد.115
در زمان محمدشاه(1213-1227ق) که پای کشیشان فرانسوی و آمریکایی به آذربایجان باز شد، دوره فعالیت تازه هیئت های مذهبی آغاز گردید که برخی از آنان کارهای مفیدی، مثل تأسیس مدرسه برای اطفال مسیحی انجام دادند. گفتنی است که اروپایی ها در دوران قاجاریه در بعضی از شهرهای ایران مؤسسه های آموزشی و فرهنگی دایر کرده بودند. این مؤسسه ها با کمک هیئت های مختلف مذهبی و غیرمذهبی ذیل نام «کارهای فرهنگی و انسان دوستانه» به اشکال مختلف ایجاد شده که از جمله آنها مؤسسه هیئت های مذهبی پروتستان، میسیون آمریکایی پرسبیترین116 بود که در قالب دو شعبه غرب و شرق ایران در شهرهای مختلف فعالیت می کردند. از هیئت های مذهبی کاتولیک هم میسیون لازاریست ها117 و میسیون کاتولیک های یونانی مشغول فعالیت بودند.118
پهلوی و مسیحیت
در دوره رضاشاه پهلوی در حالی که به شعائر اسلامی بی اعتنایی می شد و روحانیون از هر سو تحت فشار بودند، وضع اقلیت های مذهبی در این دوره به مراتب بهتر از اکثریت مسلمانان بود. و برخی در این باره گفته اند:
در مقابل علما که در ایران جدید، منزلت و اقتدارشان آشکارا کاهش یافته بود، اقلیت های مذهبی از اهمیت بیشتر و فرصت های بهتری برای پیشرفت اقتصادی بهره مند شده بودند که نتیجه حرکت های دولت رضاشاه در جهت برخوردِ برابر با کلیه شهروندان بود. البته این وضعیت از احساسات آزادی خواهانه یا مساوات طلبانه رضاشاه نشئت نمی گرفت، بلکه از تمایل او به قرار دادن کلیه ایرانیان در یک سطح در مقابل دولتی نیرومند سرچشمه می گرفت. به هرحال، نتیجه این سیاست بهبود وضع بیشتر مسیحیان ارمنی، یهودی ها و زرتشتی ها بود که باب تعداد زیادی از مشاغل و حرفه های جدید به روی آنها گشوده شد.119
در چنین فضایی مجدداً ارامنه آزادی بیشتری به دست آوردند و از هر جهت، میدان برای آنها باز شد. به سبب وجود این سیاست ها بود که عده ای از آنها به تهران و عده ای به خوزستان مهاجرت کردند. همچنین در این زمان، کرسی زبان و ادبیات ارمنی در دانشگاه اصفهان تشکیل شد و نماینده ای در مجلس داشتند.120
جمهوری اسلامی ایران و مسیحیت
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسیحیان به عنوان شهروند ایرانی در این مرز و بوم باقی مانده، حقوق و وظایفی از طرف نظام بر آنها تعریف شد. در اندیشه امام خمینی(ره) اقلیت ها در نظام جمهوری اسلامی همانند سایر افراد از حقوق برابر و احترام کامل بهره مندند: «آنها با سایر افراد در همه چیز مشترک و حقوقشان به حسب قوانین داده می شود و در حکومت اسلامی آنها در رفاه و آسایش هستند.»121 امام خمینی(ره) اقلیت های مذهبی را در نظام سیاسی دینی در انجام کلیه فرایض عبادی، مذهبی و اجتماعی، آزاد می داند و معتقد است:
تمام اقلیت های مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند و حکومت اسلامی خود را موظف می داند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کنند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند.122
امام خمینی(ره) درباره آزادی عقیده و اظهارنظر اقلیت ها نیز ضمن پذیرش آزادی برای اقلیت ها، اظهارنظر و ابراز عقیده را نیز برای آنها قائل شده است:
دولت اسلامی، یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه اقلیت های مذهبی معتقد به آزادی به طور کامل هست و هر کسی می تواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را به عهده دارد و دولت اسلامی، تمامی منطق ها را با منطق جواب خواهد داد.123
قانون اساسی هم در این راستا می گوید:
ایرانیان زردشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل می کنند.124
از این رو، اصل شصت و چهارم هم به این تأثیرگذاری اقلیت ها در امر قانون گذاری اشعار دارد و می گوید: «زردشتیان و کلیمیان هرکدام یک نماینده، و مسیحیان آشوری و کلدانی مجموعاً یک نماینده، و مسیحیان ارمنی جنوب و شمال هر کدام یک نماینده انتخاب می کنند.»125
نتیجه گیری
دغدغه تبلیغ دین در تمام اعصار از خصلت های مهم مسیحیت بوده است. تساهل و تسامح دولت اشکانی، ورود نخستین تکاپوهای تبلیغی و اجتماعات این قوم را به سرزمین ایران میسر ساخت. ضمن اینکه در این مورد نباید شرایط اجتماعی، فرهنگی، دینی و سیاسی آن روزگار را بی تأثیر دانست.
همچنین می توان دریافت که آزادی عقاید و شکیبایی مذهبی مادامی که تهدیدات سیاسی و امنیتی را در پی نداشته، از بنیادهای کهن فرهنگ ایران بوده و دولتمردان در تمامی ادوار به آن توجه داشته و رعایای ایران از آزادی بهره مند بوده اند. البته در مواردی که پیروان ادیان، اعم از عیسوی و غیره می خواستند، در پوشش دین، اغراض سیاسی و شخصی را اعمال نمایند، حاکمان ایران با انگیزه حفظ قدرت خود یا با انگیزه وطن دوستی و ملت دوستی، با صاحبان ادیان غیررسمی، به ویژه مسیحیان که به همکاری با رومیان متهم بودند، با شدت عمل برخورد می کردند.
نگرش به مسئله مسیحیت در قبل و بعد از اسلام با رویکردهای متفاوتی همراه بوده است. در دوره اسلامی به سبب سیاست مداراگونه که سنت و منش پیامبر اسلام(ص) بود، حضور مسیحیان در جامعه، به ویژه در کارهای علمی و فرهنگی، نمود خاصی پیدا می کند. در این راستا نگاه مسلمانان به مسیحیت فراتر از اقلیت دینی بود و در واقع، هر جا که لازم بوده بی تعصب از آنها در جهت توسعه جامعة اسلامی استفاده نموده و در بعد دینی نیز با آنها گفت وگوهای علمی داشتند. خود مسیحیان نیز برای باقی ماندن در جامعه اسلامی ایران و حفظ موقعیت خویش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند و با حاکمان وقت، باب دوستی را باز می کردند.
البته مسیحیت نیز در تاریخ حضور خود در ایران مانند هر پدیده دیگر در کش و قوس های تاریخی متأثر بوده است و بسته به سلیقه و عقیده و سیاست حاکمان وقت با رفتارهای متفاوتی روبه رو بوده است. به غیر از دوره تقریباً مسیحیت در دیگر اعصار به طور مسالمت آمیز در ایران به حیات خود ادامه داده و فراز این قوم در ایران دوره اسلامی در مقایسه با قبل از اسلام، بیشتر بوده است و آنان هیچ گاه در معرض قتل عام و اجبار به ترک آیین خود، آن گونه در برخی برهه های پیش از اسلام وجود داشت، قرار نگرفتند.
پی نوشت ها:
1. ربیع بدیعی، جغرافیای مفصل ایران، ج2، ص194.
2.متی: 2/ 1-11
3.البته باید دانست این قبیل آیات از دیدگاه متکلمان اسلامی مجعول به نظر میرسد، چنان که علامه شعرانی مینویسد: « ... یک چنین حکایتهایی قطعاً مجعول است برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیتالمقدس ننوشتند بلکه برای غربیان به زبان یونانی نوشتند که نه مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را میدانستند و این چنین داستانها اگر هم دروغ بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان تکذیب. ما یقین داریم هیچ منجّم معتقد نیست با ولادت هر کسی ستارهای پیدا شود و بالای سر او حرکت کند.... » (نک: ابوالحسن شعرانی، رد شبهات اثبات نبوت خاتمالانبیاءˆ(ص) و حقانیت دین اسلام «راه سعادت»، ص188-187؛ محمدصادق فخرالاسلام نیز این آیه را با نظر حکمای اروپا و با دستاوردهای منجمان متناقض میداند. (نک: فخرالاسلام، محمدصادق، برهانالمسلمین، ص12-11).
4. Encyclopedia of iranica,»Christianity«, v.5, p524.
5. Novo Rovanna
6. مهرین، مهرداد، کیش های ایران در عصر ساسانیان،تهران، مؤسسه انتشارات آسیا، بیتا، ص46.
7. قمر آریان، چهره مسیح در ادبیات فارسی،ص 60.
8. Thaddaeus
9. لینا ملکمیان، کلیساهای ارامنه ایران، ص 13-11.
10-Barthoghemeus(Bartholomew)
11. ملکمیان، همان.
12. اعمال رسولان، 2/1-12.
13. صفورا برومند، پژوهشی بر انجمن تبلیغی کلیسا در دوره ی قاجاریه، ص28.
14. لوقا: 15 و 16.
15-Parthians
16-Medes
17-Persians
18-Brownrigg, Ronald, The Twelve Apostles, New York, Macmillan Publishing Co., Inc, 1974, p188.
19. Addai
20. Edessa
21. Arbela
22. Encyclopedia of iranica,»Christianity«, v.5, p530.
23. ویلیام مک الوی میلر، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، ص 270ـ267.
24. علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان: ادیان بدوی و منقرضه وحیه در جهان و در ایران از بدو تاریخ تا کنون، ص269.
25. حسین پیرنیا، ایران قدیم یا تاریخ مختصر ایران تا انقراض ساسانیان، ص 100 و 103.
26. محمدعلی تاج پور، تاریخ دو اقلیت یهود و مسیحیت در ایران، ص 262.
27. یوسف فضایی، سیر تحولی دینهای یهود و مسیح، ص355.
28. ملکمیان، همان.
29. کلمان هوار، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، ص 210-208.
30. آرتور امانوئل کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، ص289؛ رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، ص350.
31. آرتور امانوئل کریستین سن، همان، ص291ـ290؛ یوسف فضایی، همان، ص361-360.
32. و.م میلر، همان، ص281.
33. کریستین سن، همان، 1387ش، ص291.
34. عباس قدیانی، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، ص154-153.
35. کلمان هوار، همان، ص208-210؛ یوسف فضایی، همان، ص361.
36. Hashu
37. عباس قدیانی، همان، ص151؛ و.م میلر، همان، ص289-288.
38. تاج پور، همان، ص259-255.
39. کلمان هوار، همان، ترجمه حسن انوشه، ص210-208.
40. رومن گیرشمن، همان، ص359.
41. عباس قدیانی، همان، ص155.
42. آرتور امانوئل کریستین سن، همان، 1387ش، ص317ـ 316.
43. و.م میلر، همان، ص309-303.
44. کلمان هوار،ص210ـ 208.
45. تاج پور، همان.
46. و.م میلر، همان، ص311. 310.
47. آرتور امانوئل کریستین سن، همان، ص318ـ317.
48. دورۀ خلافت اسلامی به این دلیل مورد بررسی واقع میشود که در دورهای از تاریخ، کل ایران یا بخشهایی از آن تحت حکومت خلافت اسلامی اداره میشد. در واقع رفتار خلفا در گوشهای از خلافت به معنای فراگیری این است که این رفتارها همه جا حاکم بوده است. همچنین با توجه به تنوع حکومتهای موجود در این دوره، به حکومت هایی پرداخته شده که در تقابل با مسیحیت، مواضعی داشتهاند و از آنها در تواریخ چیز قابل ذکری آمده است.
49. میلر، همان، ص319.
50. عبدالملک بن هشام بن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص638.
51. همان، ج 2، ص42.
52. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 646؛ یوسف فضایی، همان، ص365.
53. احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج2، ص232.
54. ذبیح الله صفا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ج1، ص56-52؛ ابونا، البیر، تاریخ الکنیسة السریانیة الشّرقیة، ج1، ص160-159.
55. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص517-515؛ البیر ابونا، همان، ج2، ص152-149؛ ذبیح الله صفا، همان، ص50-48، 65-63.
56. Goddard, Hugh, A History of Christian-Muslim Relations, Edinburgh, Edinburgh Universiry Perss, 2002, p52.
57. احمدبن اسحاق یعقوبی، همان، ج2، ص487.
58. محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج9، ص174-172 و 196.
59. شهربانو دلبری، «مروری بر وضعیت مسیحیان ایران از قرن اول تا چهارم هجری»، تاریخ در آینه پژوهش، سال دوم، ش 5، بهار 1384ش.
60. طبری، محمدبن جریر، همان، ج 8، ص168.
61. ابن اثیر، همان، ج8، ص705. 702؛ عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ص480.
62. عنوان اسقف نسطوری که در حال حاضر به آن پاتریارک یا بطریرک گفته می شود.
63. میلر، همان، ص57.
64. لاجوردی، فاطمه، «ایران»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص601-598.
65. در این دوره هر چند حکومت ایلخانان مغول به عنوان حکومت ملی و ایرانی محسوب نمی شود اما از این جهت که در دوره ای از تاریخ سیطرۀ بخشهای وسیعی از ایران را در دست داشتند، برخورد آنها با مسیحیت و اجتماعات آن آورده شده است.
66.عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص7،17،87،171،221،262.
67. عبداس قدیانی، همان، ص144.
68. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص171.
69. شیرین بیانی(اسلامی ندوشن)، دین و دولت در ایران عهد مغول، ج 2، 1371ش، ص470 ـ 468.
70. برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود آفتاب، ص212-211.
71. Serqoqtini
72. Doquz
73. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ ایران پس از اسلام، ص423-422.
74. شیرین بیانی، (اسلامی ندوشن)، همان، ص382-377.
75. عباس اقبال آشتیانی، همان، ص426.
76. برتولد اشپولر، همان، ص220.
77. شیرین بیانی(اسلامی ندوشن)، همان، ص 470. 468؛ عباس اقبال آشتیانی، همان، ص437.
78. برتولد اشپولر، همان، ص228-227.
79. همان، ص228.
80. راجر مروین سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمۀ کامبیز عزیزی، ص46.
81. Sherley
82. Encyclopedia of iranica,"Christianity", v.5, p540.
83 Anthony
84. Robert
85. James
86. عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص144-141.
87. محمد نوریزاده، تاریخ و فرهنگ ارمنستان، ص76؛ اسکندر بیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، ج2، ص1087-1085؛ تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب انوری(نظم الدوله)، ص401-400؛ یوسف فضایی، همان، ص369.
88. محمدعلی تاج پور، همان، ص315-313.
89. لینا ملکمیان، همان، ص36.
90. راجر سیوری، همان، ص170؛ مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج8، ص75؛ نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، ج3، ص 209؛ ژان باتیست تاورنیه، همان، ص408-407.
91. مریم میراحمدی، دین و مذهب در عصر صفوی، ص102.
92. منصور صفت گل، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عهد صفوی، ص563.
93. P. Antonio de Jesus
94. آگوستینین ها مروج اندیشه های الهیاتی قدیس آگوستینوس(430-354م) اسقف شهر هیپو در شمال آفریقا بودند. آگوستین خدا را وجود واحد ازلی که حق محض و خیر مطلق است، میداند. او همچنین خدا را دارای صفت رحمت میداند که هر که را برگزیند مشمول عفو و غفران خود میفرماید.( جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت، ص644-64)
95. عبدالهادی حائری، همان، ص493-487.
96. مؤسس این فرقه ایگناتیوس لویولایی(1556-1491م) از نجبای اسپانیا بود. او نخست نظامی بوده بعدها با داخل شدن در دیر دومینیکنها به تصفیۀ باطنی پرداخت. همان اعمال او بعداً مناسک روحانی طایفۀ یسوعی گردید. بعضی از زعما مبلغان آن عصر مانند فرانسیس گزاویه مبلغ بزرگ در هند و بسیاری دیگر در صف همکاران او قرار گرفتند. اینها با کسب اجازه از پاپ پاولوس سوم سازمانی به نام «انجمن عیسی»، پایهریزی کردند و در زمینۀ اعزام مبلغان دینی و نشر مبادی کاتولیک در ممالک آسیایی نقش عمده داشتند.( جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت، ص690-689)
97. لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمۀ مصطفی قلی عماد، ص577-571.
98. محمدعلی تاجپور، همان، ص325. 324؛ محمدحسین قدوسی، نادر نامه، ص499.
99-Abraham Cathalicos
100. رضا شعبانی، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج2، ص120-118.
101. کرملیها گروهی از روحانیونِ عارف در دین مسیحی هستند. مبانی دستگاه دینی این عارفان، همچون سایر کاتولیکهاست. علاوه بر این آنها معتقدند باید در حقیقت ربوبیت مسیح ذوب و فنا شد و باب ذوب و فنا در ربوبیت، فقط پیروی از طریقت معنوی مریم عذرا است. از دید اینها مریم شفاعتگر بشریت، آلام بخش مصائب و نجات در سختی هاست.
102. محمدحسین قدوسی، همان، ص501-499.
103. محمدعلی تاج پور، ، همان، ص325-324.
104. سفرنامه ژان اوتر «عصر نادرشاه»، ترجمۀ دکتر علی اقبالی، ص231-230؛ محمدحسین قدوسی، همان، ص501-499.
105. جونس هنوی، زندگی نادرشاه، ترجمۀ اسماعیل دولت شاهی، ص266-262.
106. کارستن نیبور، سفرنامه کارستن نیبور، ترجمۀ پرویز رجبی، ص41.
107. جهانگیر قائم مقامی، یکصد و پنجاه سند تاریخی، ص106-103.
108. هادی هدایتی، تاریخ زندیه، ص120؛ ویلیام فرانکلین، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، ص89.
109. غلامرضا ورهرام، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، ص115. 114.
110. کارستن نیبور، همان، ص41.
111. همان.
112. جهانگیر قائم مقامی، همان، ص106. 105.
113. گاسپار دروویل، سفر در ایران، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، ص122-115.
114. غلام رضا ورهرام، همان، ص167.
115. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، ص440-435.
116. پرسبیترین(Presbyterian) مذهبی که خواستار هماهنگی و تساوی میان کشیشان پروتستان میباشد.
117. Lazarian Mission
118. غلامرضا ورهرام، همان، ص305-307.
119. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمۀ عباس مخبر، ص42-41.
120. تاجپور، همان، ص301 و325-324.
121. صحیفه امام، (مجموعه سخنان امام خمینی«ره»)، ج11، ص 290.
122. همان، ج 4، ص441.
123. همان، ص410.
124. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 13.
125. همان، اصل 64.
منابع
آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، بی جا، خوارزمی، 1361.
آریان، قمر، چهره مسیح در ادبیات فارسی، تهران، معین، 1369.
ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، داراحیا التراث العربی، 1989م.
ابن هشام، عبدالملک، السیرةالنبویة، بیروت، دارالکتاب العربی،1996م.
ابونا، البیر، تاریخ الکنیسة السریانیة الشرقیة، بیروت، 1993م.
اسکندر بیک منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1377.
اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی، 1365.
اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ ایران پس از اسلام، تهران، نامک، 1378.
بدیعی، ربیع، جغرافیای مفصل ایران، تهران، اقبال، 1373.
بیانی(اسلامی ندوشن)، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371.
برومند، صفورا، پژوهشی بر انجمن تبلیغی کلیسا در دوره قاجاریه، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1381.
تاج پور، محمدعلی، تاریخ دو اقلیت یهود ومسیحیت در ایران، تهران، موسسۀ مطبوعاتی فراهانی، 1344.
تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمۀ ابوتراب انوری(نظم الدوله)، اصفهان، تأیید، 1336.
حائری، عبدالهادی، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، 1367.
حکمت، علی اصغر، تاریخ ادیان، بی جا، بی نا، 1371.
دروویل، گاسپار، سفردر ایران، ترجمۀ منوچهر اعتماد مقدم، تهران، شباویز، 1367.
دلبری، شهربانو، «مروری بر وضعیت مسیحیان ایران از قرن اول تا چهارم هجری»، تاریخ در آینه پژوهش، سال دوم، شماره 5، بهار 1384.
شراوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، نگاه، 1374.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، وزارت آموزش و پرورش، اداره کل نگارش، 1343.
ـــــ ، تاریخ مردم ایران، تهران، امیرکبیر، 1363.
اوتر، اوتر، سفرنامه ژان اوتر«عصر نادرشاه»، ترجمۀ دکتر علی اقبالی، تهران، جاویدان، 1363.
سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1372.
سیوری، راجر، ایران عصر صفوی، ترجمۀکامبیز عزیزی، تهران، سحر، 1366.
شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، تهران، قدس، 1375.
شعرانی، ابوالحسن، رد شبهات اثبات نبوت خاتم الانبیاء(ص) و حقانیت دین اسلام «راه سعادت»، تهران، بی نا، 1363.
موسوی خمینی، سیدروح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378.
صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1336.
صفت گل، منصور، ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عهد صفوی، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1381.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1989م.
فخرالاسلام، محمدصادق، برهان المسلمین، بی جا، بی نا، نسخه خطی،1312ق.
فضایی، یوسف، سیر تحولی دین های یهود و مسیح، تهران، موسسه مطبوعاتی عطایی، 1361.
فرانکلین، ویلیام، مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، تهران، دانشگاه تهران، 1358.
فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران، 1332.
قائم مقامی، جهانگیر، یکصد و پنجاه سند تاریخی، تهران، ستاد بزرگ ارتش تاران، 1348.
قدیانی، عباس، تاریخ ادیان ومذاهب در ایران، تهران، انیس، 1374.
قدوسی، محمدحسین، نادر نامه، مشهد، انجمن آثار ملی خراسان، 1339.
نیبور، کارستن، سفرنامه کارستن نیبور، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، توکا، 1354.
کریستین سن، آرتور امانوئل، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، نگارستان کتاب زرین، 1387 و 1382.
گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349.
لاجوردی، فاطمه، «ایران»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1380.
لکهارت، لارنس، انقراض سلسلۀ صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، ترجمۀ مصطفی قلی عماد، تهران، تابان، 1343.
مارکوپولو، سفرنامه مارکوپولو، ترجمه حبیب الله صحیحی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
ملکمیان، لینا، کلیساهای ارامنه ایران، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی، 1380.
میلر، ویلیام مک الوی، تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ترجمۀ علی نخستین، حیات ابدی، 1981م.
میراحمدی، مریم، دین و مذهب در عصر صفوی، تهران، امیرکبیر، 1363.
مهرین، مهرداد، کیش های ایران در عصر ساسانیان، تهران، آسیا، بی تا.
ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳81.
نوری زاده، محمد، تاریخ و فرهنگ ارمنستان، تهران، نشر چشمه، 1376.
ورهرام، غلامرضا، نظام سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران، معین، 1385.
ـــــ ، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران، معین، 1368.
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی،1362.
هدایتی، هادی، تاریخ زندیه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۳۴.
هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمه اسماعیل دولت شاهی، تهران، علمی و فرهنگی، 1365.
هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، 1375.
Brownrigg, Ronald, The Twelve Apostles, New York, Macmillan Publishing Co., Inc, 1974.
Goddard, Hugh, A History of Christian-Muslim Relations, Edinburgh, Edinburgh Universiry Perss. 2002.
R. Russell, James,”Christianity”,Encyclopedia of Iranica, ed by: Ehsan Yarshater, California,