پایان اشغال بندر عباس توسط پرتغال و نقش آن در شکوفایی تجارت این بندر در دوره صفوی
Article data in English (انگلیسی)
مقدّمه
حكومتها در طول تاريخ همواره به تجارت به عنوان ركني از پايههاي اقتصاد خود توجه ويژهاي داشتند. در دوران باستان، داريوش كبير با ساخت جادهها به تشويق تجار و بازرگانان پرداخت. در دورانهاي بعد نيز شاهان و حكام ايران به اين مسئله توجه كردند. علاوه بر راه خشكي جاده ابريشم كه از ايران ميگذشت، راه دريايي نيز مورد توجه تجار و بازرگانان بود. خليجفارس در طول تاريخ ايران نقطهاي استراتژيك بوده است و دولتهاي مختلف ميكوشيدند با در اختيار گرفتن اين نقطة مهم، نبض تجارت منطقه را در دست گيرند. جزيره هرمز در خليج فارس همواره نقش استراتژيكي و سوقالجيشي داشته است. اندكي قبل از تشكيل دولت صفوي، اكتشافات جغرافيايي توسط دولتهاي اروپايي آغاز و به ورود پرتغاليها به خليج فارس و اقيانوس هند منجر شد. در زمان صفويه دولت پرتغال به نقش كليدي جزيره هرمز در خليج فارس پي برد و با تصرف اين جزيره، موقعيت ممتازي در مقايسه با ديگر دولتهاي اروپايي در منطقه پيدا كرد و توانست تجارت منطقه را براي مدت مديدي در اختيار گيرد. سرانجام شاه عباس اول صفوي با كمك كمپاني هند شرقي انگليس توانست هرمز را تصرف كرده، به حاكميت پرتغاليها در اين منطقه پايان دهد. اين دوره، دوران افول پرتغاليها درخليج فارس بود. بيشتر سياحان عصر صفوي، مانند شاردن، تاورنيه و پيترودلاواله در سفرنامههاي خود به رشد تجاري بندرعباس بعد از سقوط جزيره هرمز اشاره كردهاند. اين، مقارن با توسعه فعاليت كمپاني هند شرقي انگليس در خليج فارس بود. درواقع، پس از اكتشافات جغرافيايي و ورود اروپاييها به درياهاي شرق، تنگهها و جزاير و سواحل دريايي براي فعاليتهاي تجاري و اقتصادي اهميت بسزايي يافت و رقابت دولتهاي اروپايي براي تسلط بر تنگههاي مهم دريايي شكل گرفت.
تنگهها، گذرگاههاي طبيعي هستند كه دو بدنه آب را به يكديگر متصل ميكنند. با توجه به اهميت و نقش تنگهها در مسائل ارتباطي، سياسي، نظامي و اقتصادي، از ديرباز تاكنون از موضوعات مورد مناقشه منطقهاي و جهاني بودهاند. تنگههاي استراتژيك به عنوان يك عامل جغرافيايي و به سبب ارزش ارتباطي، اقتصادي، نظامي و ژئوپلتيكي، در موازنه قدرت منطقهاي و جهاني نقش مؤثري دارند و دولتها و قدرتهاي حاكم بر تنگه از آن به عنوان ابزاري در سياست خارجي خود استفاده ميكنند. بين كاربري تنگه و ميزان قدرت كشور ساحلي آن نيز رابطه مستقيم وجود دارد؛ يعني هر قدر دولت ساحلي تنگه، قويتر و قدرتمندتر باشد، به همان نسبت، امكان استفاده از تنگه به عنوان ابزار و اعمال سياست خارجي در امور منطقهاي و جهاني برايش بيشتر خواهد. قدرتهاي بزرگ جهاني به علت ارزش و نقش تنگههاي استراتژيك، هميشه كوشيدهاند بر آنها و كشورهاي ساحلي آن كنترل داشته باشند. موقعيت و اوضاع جغرافيايي خليج فارس و تنگه هرمز به گونهاي است كه همواره تمدنها و حكومتها به آن توجه داشته و هريك سعي كردهاند اقتدار خود را بر اين منطقه حفظ كنند. تنگه هرمز گذرگاهي طبيعي است و به علت واقع شدن در منطقه خاورميانه و همجواري با خليج فارس كه دريايي است با منابع غني و همچنين به مثابه پل ارتباطي ميان تمدنهاي مشرق زمين ـ به ويژه چين ـ با تمدن هند و مديترانه است. در روزگاران گذشته و حال، گذرگاه تاريخي و شاهرگ اقتصادي به شمار ميآيد.
بر اين اساس، در اين پژوهش به پيشينه تاريخي هرمز و نقش اين جزيره در تجارت دريايي منطقه خليج فارس پرداخته شده تا بتوان به تبيين اهميت هرمز در دوره صفوي پرداخت و با بررسي تحولات آن، آثار سقوط هرمز را، به ويژه در رشد تجاري ديگر بنادر خليج فارس بررسي كرد.
نكته ديگر، اينكه اقتصاد منطقهاي خليج فارس با اقتصاد جهاني رابطه متقابل دارد و تنگه هرمز به عنوان آبراه بينالمللي نقش ارتباطي تعيينكنندهاي در برقراري پيوند كشورهاي منطقه با ساير نقاط جهان به عهده دارد. خليج فارس به سبب داشتن منابع عظيم نفت و گاز كه به عنوان عناصر محركه دنياي صنعتي شناخته ميشوند، و نيز به علت وابستگي شديد صنعت و رفاه اجتماعي جامعه بشري، به ويژه كشورهاي صنعتي غرب به نفت خليج فارس، به صورت قلب اقتصاد جهان عمل ميكند و تنگه هرمز به منزله آئورت اين قلب است كه از طريق آن، انرژي و نيروي محركه صنعت، به اندامهاي سراسر كره زمين انتقال مييابد.
پيشينه تاريخي
تنگه هرمز در ادوار مختلف تاريخي به اسامي گوناگون خوانده شده است. اين تنگه تا قبل از مهاجرت ملوك هرمز از هرمز كهنه در خشكي به جزيره جرون (كه از آن پس هرمز خوانده شد) در متون تاريخي و جغرافيايي قديم، نام مستقلي نداشته و اسامي آن متأثر از نام خليج فارس و درياي عمان بوده است. هرودوت كه ظاهراً خليج فارس را به درستي نميشناخته، به نام اريتره اكتفا كرده و خليج فارس، درياي عمان و اقيانوس هند را يكجا اريتره خوانده و حدي براي درياي پارس و بحر عمان قائل نشده است. داريوش اول هخامنشي نيز در كتيبهاي كه از خود در كانال سوئز به جا گذاشته (515ـ518 ق م) تنها به نام درياي پارس بسنده كرده و به تنگه هرمز اشارهاي نكرده است. نقشههاي جغرافيايي كهن، از جمله نقشه هكاتوس (500 ق م) خليج فارس را به صورت پيشرفتگي آب در خشكي نشان ميدهد، اما از تنگه هرمز نام نبردهاند.
در دوران اسلامي نيز تا قبل از انتقال ملوك هرمز به جزيره هرمز فعلي، نام و نشان تنگه هرمز مرهون نام خليج فارس است. به سبب نفوذ پرتغاليها در اين منطقه، آلبوكرك در يكي از گزارشهاي خود از تنگه هرمز ياد ميكند. آلبوكرك كه به اهميت تنگه هرمز پي برده بود، آن را كليد خليج فارس ناميد و بدينسان باعث شهرت آن شد. از اين به بعد نام تنگه هرمز در منابع تاريخي و جغرافيايي در اشكال مختلفي، چون باب هرمز، بوغاز هرمز (مغولي) مضيق هرمز، تنگه هرمز به كار رفته است. جيهاني در كتاب اشكال العالم از تنگه هرمز و موقعيت آن جزيره ياد كرده است: «و در كرمان جويي بزرگ و دريايي خرد نيست، مگر درياي فارس كه شاخي آمده است تا هرمز و كشتي دريا بدانجا ميرسد و آب آن شور است.»
نام جزيره هرمز برگرفته از نام هرمز كهنه است كه به صورت ارمز، ارموز، ارموص، اورموزيا، هارموزيا، هرموز و هرمز آمده است. اين كلمه بار معنايي متفاوتي دارد. برخي گفتهاند كه اين نام برگرفته از نام اهورامزداي خداي بزرگ ايران باستان است. هرمز در ادبيات كهن ايران به معناي روز اول هر ماه خورشيدي و نيز روز پنجشنبه نيز آمده است. اسامي باستاني اين جزيره، اوگريپس و آرقانا است. نئارك در سفرنامة خود نوشته است كه بعد از چند روز كشتيراني به جزيرهاي خالي از سكنه رسيده كه موسوم به ارقانا بود. در منابع متنوع كه به بررسي تاريخ خليجفارس و بنادر آن پرداخته شده، از جزيره هرمز ياد شده است:
و موغ استان كه در كناره دريا معادل جزيره هرمز است تياب و ميناب حاليهاند، چونكه موغستان به معني نخلستان است، حال كه هم مينابيها و ساير نقاط از كرمان و غيره مغ را بر نخل اطلاق نمايند، و كلمه مغ چون بر انسان اطلاق شود عبارت است از انساني كه تربيتكننده جان و آئين است، و درخت خرما را به همين دليل مغ گويند، چون كه از يك اصله نخل ممكن است كليه لوازم زندگاني انسان از مأكول و مشروب و ملبوس و كتابت و خانه و مسكرات و غيره تدارك شود.
ابنبطوطه هرمز را موغستان ناميده است. برخي نيز آن را به صورت خورموز يا خورمغ آوردهاند. ابنحوقل در صورةالارض از هرمز با عنوان جوز ياد كرده است: «در ميان جيرفت و بم، شهر هرمز شاه است كه آن را در زمان ما قريه جوز مينامند.» اما شبانكارهاي آن را نابند مينامد: «زمين هرموز از حساب ممالك كرمان مينهند و ساحل درياي عمان است و قديماً بندرگاهي بوده و شهري فراخ، آن را نابند گفتندي و دارالملك آنجا بود.»
جغرافياي تاريخي هرمز
در بررسي منابع جغرافيايي، از بناي هرمز و قدمت تاريخي آن، و نيز موقعيت جغرافيايي و حدود و اقليم هرمز سخن به ميان آمده است.
حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب هرمز را جزء شهرهاي ساخته شده توسط اردشير بابكان ميداند. در واقع، اين گزارش قدمت اين شهر تاريخي را در اختيار ما قرار ميدهد: «هرموز از اقليم دوم است. طولش از جزاير خالدات "صب" و عرضش از خط استوا "له" بر ساحل بحر فارس افتاده است و بغايت گرمسير، اردشير ساخته... .»
بيشتر جغرافينويسان دوران اسلامي هرمز را از شهرهاي كرمان و بندرگاه تجاري آن دانسته و آن را داراي آب و هواي گرم معرفي كردهاند. ابنحوقل هرمز را از شهرهاي كرمان قلمداد كرده است: «بزرگترين و معروفترين شهرهاي كرمان، سيرجان است كه قصبة (كرسي) آنجاست و نيز جيرفت، بم و هرمز (هرمزشاه) است، و شهرهاي بزرگ ديگر نيز دارد.» اما استخري از آب و هواي گرم و نامطبوع هرمز و اينكه كرمان از طريق هرمز داراي كناره دريا بوده است، سخن ميگويد:
به كرمان گرمسير و سردسير هست، و درهم آميخته بود و از ميوهها همهگونهها باشد و غالب گرمسير باشد و بعضي از كناره دريا بر حد كرمان افتد و آنجا فرضه ايشان باشد و به غايت گرمسير، همچو هرموز و جرون و غيره و هواي ناخوش عفن.
و سياحان اروپايي به گرماي غيرقابل تحمل هرمز و شيوه مردم در خنك كردن منازل خود اشاره كردهاند:
در هرمز گرما چندان زياد است كه غيرقابل تحمل ميباشد، از اينرو، ساكنين آن جا وسائلي چون بادبزن دارند كه جريان باد را از بيرون به درون خانههايشان ميآورد.
سياحان مسلمان نيز به موقعيت جغرافيايي اين جزيره توجه كردهاند، چنانكه ابنبطوطه در سفرنامة خود با تعيين حد فاصل هرمز قديم و جديد، موقعيت جزيره را اين گونه ترسيم ميكند:
از عمان به سوي هرمز حركت كردم. هرمز شهري است بر ساحل دريا كه موغستان نيز ناميده ميشود، هرمز جديد روبهروي اين هرمز در ميان دريا واقع است و سه فرسخ با آن فاصله دارد. من نخست، به هرمز جديد وارد شدم كه مركز آن جرون نام دارد. سلطان هرمز نيز در اين محل سكونت دارد. جزيرهاي كه شهر جرون در آن واقع است به اندازه يك روز راه وسعت دارد و بيشتر زمينهاي آن شورهزار و كوههاي نمك است كه آن را نمك داراني مينامند.
جزيره هرمز به شكل تقريبي بيضي است كه قطرآن 1 و طول آن 5/7 كيلومتر و كوتاهترين قطرش 5/5 كيلومتر است. سطح جزيره از تپههايي به ارتفاع 91 متر پوشيده شده است و كوهستاني سنگي در وسط جزيره است كه مرتفعترين قله آن به ارتفاع 210 متر ميرسد و هواي هرمز از بندرعباس ملايمتر است و فقط در زمستان با رندگي ميشود ... . قلمرو ملوك هرمز از شمال به داراب و سيرجان و لار، و از مغرب به بندر لنگه فعلي، و از مشرق به بلوچستان، و از جنوب به عمان و مسقط ختم ميشد.
جزيرة هرمز اهميت خود را مرهون تجارت با هندوستان و مناطق ديگر بوده است كه از اين راه، سود سرشاري نصيبش ميشد. ابنبطوطه اين ويژگي هرمز را بيان ميدارد:
جرون شهري است نيكو و بزرگ و داراي بازارهاي خوب كه بندرگاه هند و سند ميباشد و مالالتجارههاي هندوستان از اين شهر بعراق عرب و عراق عجم و خراسان حمل ميشود.
به طور كلي بعد از سقوط ساسانيان در دوران اسلامي دريانوردان نه تنها در خليج فارس و تنگه هرمز رفت و آمد ميكردند، بلكه از آنجا به درياهاي سراسر جهان مسافرت كرده، تجارت پررونقي را بين جهان اسلام و شرق و غرب آن ايجاد نموده و حتي فنون دريانوردي را توسعه دادند. تجار و دريانوردان مسلمان كه از بنادر خليج فارس چون بصره، لنگه، سيراف و هرمز حركت ميكردند، از سمت شرق به سواحل غرب هندوستان، چون خليج كامبي، كاليكوت، سيلان، بنگلادش، جزاير اندونزي و مالزي، بندر كانتون در چين، سواحل كره و ژاپن و فيليپين، و از سمت غرب به يمن، ساحل شرقي افريقا، ماداگاسكار، سومالي، درياي سرخ، مصر، مديترانه و اروپا براي تجارت و مبادله كالا مسافرت ميكردند. سلسلههاي بعدي ايران كه به عنوان قدرتهاي منطقهاي و جهاني مطرح بودند، جملگي به اهميت آبراهه تنگه هرمز واقف بوده و براي كنترل آن ميكوشيدند. غزنويان و سلجوقيان و اتابكان فارس همگي در دوران خود به تجارت خارجي از اين آبراهه توجه خاصي مبذول داشتند.
ملوك هرموز و ارتباط آنان با همسايگان اطراف
علت وجودي شهر هرمز، نياز فلات ايران به نقطه مناسبي بود كه ارتباط تجارت خارجي آن را با شبكه تجاري مديترانه و آسياي شرقي و جنوبي و هندوستان برقرار كند و در نتيجه، شهر هرمز در نقطهاي بنا شد كه هم از وسعت و امكانات جغرافيايي مناسبي بهرهمند بود و هم بر تنگه هرمز كه كانون تلاقي خطوط كشتيراني تجاري و كاروانهاي حمل كالا بين اروپا و آسياي جنوب شرقي به حساب ميآمد، نظارت داشت. از طرف ديگر، هرمز در مدخل ورودي فلات ايران، يعني مسير كرمان و مكران قرار داشت. به عبارت ديگر، جايگاه هرمز منطبق بر نقطه اتصال سيستم حمل و نقل خشكي و سيستم حمل و نقل دريا بود؛ نقطهاي كه حالت سه راهي داشت و محورهاي تجاري اروپا و آسياي جنوبي و فلات ايران در آن نقطه همديگر را قطع ميكردند. حيات اقتصادي هرمز در قرون اوليه اسلامي با قرار گرفتن آن در مسير كرانه نوردي از خليج فارس به سمت هندوستان و چين آغاز ميشود. هرمز طي سه قرن اول هجري با توجه به آباداني و رونق بصره و ابله و سپس سيراف كه به عنوان بزرگترين توقفگاههاي تجارت دريايي محسوب ميشدند، نتوانست در صحنه اقتصادي خليج فارس و حوزه اقيانوس هند نقش بسزايي ايفا كند. آغاز رونق اقتصادي و تجاري هرمز را ميتوان در نيمه دوم قرن چهارم هجري دانست.
محمد درمكو، سليمان، عيسي، لشكري، كيقباد، عيسي، محمود، شاهنشاه و شهابالدين ملنگ در تاريخ به ملوك قديم هرمز شهرت يافتهاند. از زندگاني امراي قديم هرمز آگاهي چنداني در دست نيست. تاريخ سياسي هرمز در قرن ششم هجري به شدت تحت تأثير تحولاتي است كه در مناطق پسكرانهاي كرمان و فارس به وقوع پيوست. هرمز عملاً طي يك قرن، منطقه مورد نزاع حكام كرمان و شبانكارگان و فارس بود. همزمان با حمله مغول به ايران، مظفرالدين ابوشجاع سعدبن زنگيبن مودود از خاندان سلغريان در فارس سلطنت ميكرد. او توانست كرمان و اصفهان را ضميمه حكومت فارس كند و هرمز در قلمرو حكومتي وي قرار گرفت. شبانكارهاي درباره او ميگويد:
مردي صاحب شوكت، خداوند بخت و طالع بود. در سخاوت و شجاعت، عديمالمثل بود و در زمان او خيلي مملكت با فارس مضاف شد و كرمان را به قهر بگرفت و برادرزاده خود محمدبن زيدان [ را ] به سلطنت كرمان فرستاد، و اتابك سعد همتي عالي داشت. دائماً سوداي سلطنت عراق پختي و اصفهان را بگرفت... .
انحطاط و ركود كرمان طي نيمه دوم قرن ششم هجري با درگيري و كشمكش خانگي شدت يافت. ورود مهاجمان غز به كرمان و استقرار ايشان در مسيرهاي تجاري جنوب و غرب، علاوه بر تشديد ناامني در مسيرها زمينه بروز اختلافات قومي و نژادي را در اين مناطق فراهم ساخت. اين حوادث دو نتيجه مهم براي ملوك هرمز به بار آورد:
1. ضعف حكومت مركزي كرمان و عدم توانايي ايشان در دخالتهاي مستقيم در امور هرمز كه موجب شد امراي هرمز با استفاده از اين موقعيت، شرايط خود را براي كسب استقلال اقتصادي و سياسي بهتر نمايند.
2. اتخاذ سياست صبر و انتظار از طرف امراي هرمز با توجه به شرايط موجود.
ملوك قديم هرمز از نيمه اول قرن ششم تا سال 641ق/ 1243م به مدت تقريبي 150 سال حكومت كرده، توانستند با پيش گرفتن سياستي واقعگرا و مبتني بر شرايط روز، حيات سياسي خود را تداوم بخشند. تابعيت و سرسپردگي ايشان به پادشاهان كرمان و فارس نمونهاي بارز از (ديپلماسي واقعگراي) ايشان است. اين امر، ضمن بركنار داشتن هرمز از جريانهاي سياسي پيرامون و محفوظ نگهداشتن اين منطقه از ضربات و لطمات جابهجاييهاي قدرت در سرزمينهاي همجوار، باعث تداوم حيات اقتصادي آن نيز شد. در بيشتر كتابهاي تاريخي از ملوك هرمز به عنوان خراجگزار كرمان و فارس ياد شده است. منابع سده هفتم و هشتم هجري، ملوك هرمز را خراجگزار كرمان گزارش دادهاند. در تاريخ وصاف آمده است: «در عهد دولت اتابك مظفرالدين ابوبكر، والي هرموز، محمود قلهاتي بود. محمود طبق معمول مال مقرر را به سلاطين كرمان ميپرداخت». اين گزارش را نويسنده نزهة القلوب نيز در سده بعدي تأييد كرده است: «حقوق ديوانيش كه بر سبيل خراج به ايران ميدهد و داخل كرمان است شش تومان ميباشد.»
ملوك جديد هرمز
دوره امارت ركنالدين محمود قلهاتي را ميتوان آغاز دوره جديدي در تاريخ هرمز به شمار آورد. مهمترين ويژگي اين دوره، تلاش در قطع وابستگي كامل از فارس و كرمان و همچنين روي آوردن به توسعه ارضي به سمت عمان و بحرين است. منابع تاريخي سده هفتم هجري اين توسعهطلبي ملوك جديد هرمز را به طرف جزيره كيش گزارش كردهاند. در تاريخ وصاف از نگراني اتابكان فارس درباره توسعه قلمرو ملوك هرموز تا جزيره كيش سخن به ميان آمده است:
در عهد دولت اتابك مظفرالدين ابوبكر، والي هرموز، محمود قلهاتي بود. محمود با آنكه پير و ناتوان شده بود، سپاهي گران- دريانورد- ترتيب داد، چنانكه حكام اطراف را به وحشت افكند. چون ابوبكر از قدرتيافتن او خبر شد. به حراست دولتخانه كيش مشغول شد و مرد امين و معتمدي را از خواص خود به آنجا فرستاده و سپاه و سلاح و ساز و برگ و كشتيها آماده نمود و پيوسته مواظب آن حدود بود. با اين وصف، محمود ديگر قادر نبود كه قصد جزيره كيش كند.
در اين هنگام رقابت تجاري بين جزيره كيش و هرموز وجود داشت و اتابكان فارس سعي ميكردند با در دست داشتن اين جزيره، اقتصاد دريايي منطقه خليج فارس را در اختيار خود درآورند. جغرافينويسان مسلمان از هرموز به عنوان شاهرگ تجاري و اقتصادي منطقه كرمان و نقش استراتژيك آن در منطقه خليج فارس، گزارشهايي ارائه كردهاند. اصطخري از مركزيت هرموز براي بازرگاني كرمان و استقرار بازرگانان در اين جزيره اطلاعاتي ارائه ميدهد: «هرموز مجمع بازرگانان كرمان است، و فرضه درياست. بازار و مسجد آدينه دارد. و بازرگانان به روستا باشند.» جيهاني نيز اين گزارش را تكميل ميكند و اينكه محل آمد و شد كشتيها و محل گردآمدن تجار بوده است: «هرموز جاي جمع شدن بازرگانان است و گذرگاه كشتي دريا. و نزديك مسجد جامع، بازار دارند و رباطي و جايهاي اندك. جاي تجار در روستا پراكنده باشد.»
ابنحوقل نيز بر اهميت اين جزيره براي اقتصاد تجاري كرمان تأكيد ميورزد: «شهر هرموز بندرگاه و مركز تجارت كرمان و محل دادوستد است.» نويسندة احسن التقاسيم از رونق بازرگاني و بازارهاي هرموز گزارش ميدهد و از آب شيرين آن در كنار رونق تجاري ياد كرده است: «هرموز در يك فرسنگي دريا، گرمسير است، جامع در بازار است، از كاريزهاي شيرين ميآشامند. بازارها پركار، ساختمانها از گل است.»
تلاش براي كسب استقلال
پانزدهمين شيخ يا سلطان هرموز موسوم به قطبالدين آن را در موقع استيلاي مغول رها كرد، به جزيرهاي كه امروز به جزيره هرموز معروف است پناه برد، و در آنجا شهري ساخت و آن را به ياد وطن خود هرموز ناميد. شيوخ هرموز پس از برطرف شدن خطر مغول، در همان جزيره ماندند، ولي به تدريج به سرزمينهاي اطراف و سواحل جنوبي و شمالي خود نيز دست يافتند و حتي بصره و بحرين را نيز به اطاعت خود درآوردند. گزينش جزيره جرون يا هرموز فعلي به عنوان شهر جديد، تحت تأثير عوامل مساعدي انجام پذيرفته است كه عبارتاند از:
1. ملاحظات سياسي و اقتصادي و دوري از گزند اشرار و هجوم مغولان و تاتارها كه معمولاً از تهاجم به دريا خودداري ميكردند.
2. ضرورت حفظ روابط بازرگاني با هندوستان كه جزيره جرون با داشتن لنگرگاه مناسب، اين امكان را فراهم ميكرد.
3. ملاحظات سوقالجيشي و استراتژيكي كه با توجه به رقابت هرموز با ساير كانونهاي تجاري، جزيره جرون امكان نظارت دريايي و تسلط بر راههاي دريايي را فراهم مينمود.
4. دور نبودن از خشكي به لحاظ ضرورت تأمين آذوقه و مايحتاج زندگي روزمره.
جزيره هرموز به دليل واقع شدن در كنار تنگه هرموز موقعيت سوقالجيشي خاصي داشت و با استفاده از اين موقعيت توانست نبض تجارت منطقه خليج فارس را در دست گيرد. استقرار نيروها در قلهات كه دروازه ورودي تنگه هرموز شمرده ميشد، امتياز بزرگي براي ايشان به شمار ميرفت و موجب تسلط آنان بر آبراه خليج فارس ميگرديد. سياح مسلمان سده هشتم هجري، اهميت قلهات را از نظر بازرگاني و ارتباط با تجارت اقيانوس هند بيان داشته است:
قلهات در كنار دريا واقع است و بازارهاي خوبي دارد ... برنج از هندوستان به قلهات آورده ميشود، مردم تاجر پيشهاند و از تجارت درياي هندگذران ميكنند.
در اين هنگام همراه با تلاش ملوك هرموز براي استقلال سياسي - اقتصادي و پيشرفت تجاري اين جزيره، بيشترين ضربه به جزيره كيش وارد ميشد. در 699 ق/1330 م امير هرموز، كيش و بحرين را نيز تصرف كرد و تا دو قرن اين جزيره، بازار بازرگاني خليج فارس بود. در دوران حكومت تيمور، ملوك هرموز نيز مانند حاكمان كرمان و فارس تابع و خراجگزار حكومت وي شدند. بنا بر منابع دوران صفوي، جزيره هرموز به ديگر جزاير خليج فارس برتري داشته و مركز مهم تجارتي به شمار ميآمده است:
جزيره هرموز در آن روزگار چون نگين درخشاني بر تارك خليج ميدرخشيد، چه اين جزيره كوچك كه مركز امارت پادشاهان هرموز و دولت ديرين ايشان به شمار ميرفت، بر غالب جزاير و سواحل خليج، مثل بحرين و كيش و لارك و قشم و ميناب و مسقط و موغستان مستولي بود و از آن گذشته، هرموز بزرگترين دارالتجاره خليج و مركز عظيم معاملات تجاري بين عراق عرب و ايران و هندوستان و افريقا بود.
هرموز و پرتغاليها
ويژگي سلطهطلبي پرتغال در شرق بر محور استقرار در مناطق سوقالجيشي و كنترل راههاي ارتباطي آبي يا ايجاد مراكزي در جزاير با هدف بهرهبرداري از منابع اقتصادي و تجاري استوار بود، از اينرو، مناطقي مانند بندر گوا در هند، ماكائو در خاور دور، و هرموز در خليج فارس از اهميت استراتژيك زيادي بهرهمند شدند. زماني كه اسماعيل اول به حكومت رسيد، هرموز يك سلطاننشين مستقلي بود، اما اسماعيل اول سلطان هرموز را، خراجگزار خود نمود، گرچه اين وابستگي چندان طول نكشيد. در جمادي الاخر913/ اكتبر 1507 آلفونسو دو آلبوكرك با شش كشتي به عزم تسخير هرموز، روي به خليج فارس نهاد و در راه، شهر مسقط از بلاد عمان را كه از شهرهاي مستحكم و پرجمعيت و خراجگزار امير هرموز بود، با برخي ديگر از بنادر عمان تصرف كرده و آتش زد و در برابر شهر جديد هرموز لنگر انداخت. شاردن كه در دورة صفوي به ايران آمده بود، اطلاعات بسياري درباره فتح هرموز به وسيله پرتغاليها آورده است. وي دربارة اندك بودن نيروهاي پرتغالي سخن گفته و مينويسد:
فقط چهل و شش تن ملاح در هرموز پياده شد و سلطان وقت را كه موسوم به سلغرشاهبن توران شاه و از اولاد سلاطين لارستان كرمان و از نژاد قطبالدين سلطان بود، خراجگزار پرتغال ساخت، و دو نفر از شاهزادگان هرموز را به گروگاني به دربار پرتغال فرستاد. چندي بعد چون خراج موسوم نرسيد، از نو با قواي بيشتري آمده در هرموز پياده شد، و سيفالدوله سلطان وقت را بكلي مطيع و منقاد، ساخت، ولي باز سيفالدوله را به حكومت خود برقرار گذاشته و پس از ساختن قلعه و مستملكاتي و برجاگذاشتن ساخلوي كافي، و انعقاد قرارداد جديدي در باب خراج كه درين بين چند برابر شده بود، پرتغاليها به گمركات هرموز دست يافتند، و در واقع، هرموز كاملاً در تصرف و تملك آنها درآمده بود و حدود يك قرن تمام درآنجا همه كاره بودند.
متن پيمان صلح ملوك هرموز و پرتغاليها عبارت است از:
"پيمان صلح بين آلفونسو دو آلبوكرك و خواجه عطار
هرموز، دهم اكتبر 1507.
موضوع: به رسميت شناختن حق مالكيت پرتغال بر هرموز، پرداخت خراج و خراجگزاري سلطان هرموز به پادشاه پرتغال (حكمران هرموز خراجگزار پادشاه پرتغال بوده و ساليانه مبلغ بيست هزار اشرفي، هر اشرفي معادل يك كروزادو) و همچنين پرداخت فوري پنج هزار اشرفي به آلفونسو دو آلبوكرك و اجازة ساختن قلعه و يك مؤسسه تجاري در هرموز.
در اين زمان با تصرف جزيره هرموز توسط پرتغاليها، تجارت دريايي منطقه خليج فارس در اختيار آنان قرار گرفت. اين شرايط با به سلطنت رسيدن شاه عباس اول تغيير كرد. وقتي شاه عباس اول موقعيت خود را در كشور مستحكم ديد و مناطق متصرفي ايران را از ازبكان و عثماني پس گرفت، به امامقليخان، حاكم فارس دستور داد كه براي فتح هرموز با كمپاني تجاري انگليسي گفتوگو كند. پيترو دلاواله در سفرنامه خود دربارة نگراني سفير اسپانيا از دخالت انگليس در امور هرموز، گزارش كرده است. وي مينويسد:
امسال براي اولين بار در خليج فارس نزديك هرموز يك كشتي انگليسي به كرانههاي ايران آمد و مقداري امتعه و همچنين عدهاي بازرگان منجمله ادوارد كاناك كه عنوان نماينده را دارد (و ايرانيها به او سفير ميگويند) پياده كرد ... نماينده اسپاني نيز در همين زمان به نزد شاه رفت تا از او درخواست كند اجازه داده نشود انگليسيها به خاك ايران وارد شوند، زيرا ميترسد اگر پاي آنان به ايران باز و باب تجارت دو مملكت مفتوح شود با دشمني ديرينهاي كه ميان انگليسيها و پرتغاليها برقرار است به زودي در هرموز يا اطراف آن ضربه شديدي به منافع دولت پرتغال وارد شود و به اين ترتيب، ميخواهد به شاه يادآوري كند به احترام دوستي خود با شاه اسپاني، اجازه ندهد دشمنان او، يعني انگليسيها به خاك ايران راه يابند.
اين گزارش پيترو دلاواله گوياي رقابت اقتصادي و سياسي بين اروپاييان است و اينكه شاه عباس از اين رقابتها به خوبي استفاده كرد. شاه بعد از اتحاد با كمپاني هند شرقي انگليس به نيروهاي خود دستور داد به مناطق متصرفي حمله كنند:
[الله ورديخان] بحرين يعني، جزيرهاي را كه در آنجا مرواريدهاي عالي صيد ميكنند از چنگ پادشاه هرموز كه تحت حمايت پرتغاليهاست به درآورد و امامقليخان فرزند و جانشين او نيز قلعه بندر را كه پرتغاليها تا دويست ميلي درياي اطراف آن را به دست داشتند، از آنها بازستاند.
به طور كلي ورود انگليسيها به درياي شرق موجب نگراني پرتغاليها شد و به هر حركتي كه از انگليسيها سر ميزد با بدبيني مينگريستند. ضمناً براي آنكه تجارت را منحصراً در دست خود داشته باشند از مسافرت جهازات خارجي در آبهاي خليج جلوگيري ميكردند و هر كشتي كه ميخواست بدان صفحات بيايد، ناگزير بود كه از كوتوال يكي از قلاع متصرفي آنها جواز بگيرد و شرايط اين جوازها هم بسيار سخت و طاقتفرسا بود. به اين جهت عمال كمپاني هند شرقي از تعديات پرتغاليها به غضب آمده و مصمم گرديدند كه هر موقع فرصت مناسبي به دست آوردند نفوذ و تسلط ايشان را از خليج فارس براندازند و خود را از شر اين رقيبان مزاحم آسوده سازند.
مورخ دورة شاه عباس اول، چگونگي فتح هرموز و به ويژه قلعه آن را كه از كارهاي خارقالعاده دودمان صفوي ميداند، شرح داده است:
القصه بعد از دو ماه و چند روز امتداد ايام محاصره و جنگ و جدال به نيروي دولت و اقبال كه همواره قرين حال اين دودمان والاست، قلعه رفيع بنيان هرموز كه در متانت و حصانت شهره جهان و از كارنامههاي نادره فرنگيان است، مسخر اولياي دولت ابد پيوند گرديده، محمود شاه، والي هرموز و اتباع او به دست درآمدند... .
سياح فرانسوي از مواد موافقتنامه بعد از شكست پرتغاليها و سقوط هرموز اطلاعاتي ميدهد:
پرتغاليها ... بالأخره در سال مزبور (هزار و ششصد و بيست و پنج) با شاهنشاه موافقتي به عمل آوردند، و طبق اين موافقتنامه كليه مايملك و مستملكات خود را كه هنوز در ساحل امپراطوري ايران در دست داشتند، به مالك اصلي بازگذاشتند و در مقابل، حقوق صيد مرواريد بحرين و نصف گمركات بندر كنگ كه بلده ايست در فاصله سه روزه راه از هرموز، برايشان باقي بماند.
از آن به بعد هرموز كاملاً از آنِ ايران بود و والي آنجا اغلب با عنوان سلطان، جزيره را اداره ميكرد. پوزر گزارش ميدهد كه در سالهاي (1032-1038ق/1623-1629م) حكمران، مقام خود را به مبلغ سه هزار تومان از امامقليخان خريداري كرده بود. درآمد او فقط به دويست تومان در سال بالغ ميشد، زيرا شاه عباس راه تجاري را در بندرعباس قرار داده بود و گمركات و درآمدها را به خزانه خود سرازير ميكرد. بر اين اساس، وظيفه جزيره تنها محافظت بنادر در خشكي بود.
بندرعباس؛ قطب تجاري
بندر گمبرون، قريه كوچكي بود در كنار تنگه هرموز كه قريب دو فرسخ از جزيره هرموز فاصله داشت. اين بندر را سياحان و مسافران فرنگي به اختلاف كمبرون، گمبرون، كمران، گامرون، گومرون، گامبرن، كمبرو و بندر مطلق و حتي بندل نيز خواندهاند. با مراجعه به نقشه و مطالعه در اطراف موقعيت جغرافيايي بندرعباس، معلوم خواهد شد كه بندر مزبور دروازه تجارت شرق و غرب و از بنادر مهم مشرق بوده است. بندر گمبرون در بسياري از زمانها اهميت داشته و در موقع آباداني و شكوفايي بندر هرموز، دروازه آن شهر تلقّي ميشد. پرتغاليها از زمانيكه بر جزيره هرموز دست يافته و امير آن جزيره را تحتالحمايه خويش ساختند، بندر كوچك گمبرون را نيز به عنوان اينكه در قلمرو متصرفات امير هرموز است با حدود دويست ميل از آبهاي اطراف آن به تصرف درآوردند، و چون سواحل جزيره براي كشتيهاي كوچك جنگي ايشان پناهگاه مناسبي نداشت، ساحل گمبرون را لنگرگاه كشتيهاي مزبور قرار دادند و در سالهاي اولية سلطنت شاه عباس براي حفظ و حراست از كشتيهاي جنگي در آنجا قلعهاي بنا كردند. در پناه اين قلعه هميشه از 25-30 كشتي كوچك مسلح حاضر بود.
شاه عباس قبل از تصرف هرموز، دستور تصرف بندر گمبرون را صادر كرد و سپس آنجا را به نام خود، بندر عباس ناميد. سياحان اروپايي از اقدامات عمراني شاه عباس اول در اين بندر، و اهميت آن در فعاليتهاي تجاري منطقه خليج فارس و اقيانوس هند سخن گفتهاند:
بندرعباس اصلاً كمرن ناميده ميشد، شاه عباس كبير به آبادي آن اقدام كرده، آنجا را به اسم خود موسوم ساخت و حالا يك شهر بزرگي شده است با مخزنهاي بزرگ براي مالالتجاره كه بالاي آنها هم براي منزل تجار عمارت بنا شده. همانوقت هم كه هرموز در تصرف پرتغاليها بود باز معاملات عمده تجارتي در بندرعباس ميشد، چون از حيث امنيت بر همه سواحل نقاط خليج ترجيح دارد. تا 15 سال قبل حصار و بارو نداشت، شبها ممكن بود داخل شهر شده سرقتي مرتكب شوند يا در عمل گمرك، تقلبي بكنند، اما از آن وقت، دور شهر را حصار كشيدهاند و بر امنيت آن افزوده شده است. انگليسيها و هلنديها در آنجا تجارتخانه دارند و عمارات عالي در كنار دريا بنا كردهاند و چون بهترين لنگرگاههاي خليج فارس بندرعباس است، تمام كشتيهاي بزرگي كه از هندوستان براي ايران و عثماني و ساير نقاط آسيا و يك قطعه از اروپا مالالتجاره بار ميگيرند و به بندرعباس آمده لنگر مياندازند و در وقت ورود كشتيها تجار زياد در آنجا حاضراند كه اغلب ايراني و ارمني و هنديهاي مقيم ايران هستند.
تاورنيه علاوه بر توصيف شرايط بازرگاني بندرعباس و مزيتهاي اين بندر، اولين پيامد تصرف هرموز را مركزيت يافتن بندرعباس در تجارت منطقه ميداند:
اين شهر روز بروز از حيث تجارت بيشتر اهميت پيدا ميكند و جمعيتش زياد ميشود از وقتي كه هلنديها را از حمل سنگهاي ابنيه هرموز منع كردهاند از آنها به بندر حمل نموده، به مصرف ابنيه عاليه ميرسانند، و جهت عمده اينكه بعد از خرابي هرموز، بندرعباس تجارتگاه شده است... .
گزارشهاي سياحان اروپايي از دوران پاياني صفويه، حاكي از آن است كه شاه سليمان صفوي از مناسبتهاي بازرگاني اروپايي در بندر عباس، به ويژه فرانسويان حمايت كرده و مؤسسههاي بازرگاني در اين شهر برپا شده و اين شهر از منابع گمركي مناسبي بهرهمند بوده است:
... آقاي مونت فره رئيس مؤسسه بازرگاني كمپاني هند در بندرعباس به مناسبت اينكه رئيس كل گمرك بندر مبلغ قابل ملاحظهاي از پول او را توقيف كرده بود ... از شاه تقاضا كرد كه پولش را مسترد سازند، علاوه بر اينكه شاه دستور داد تمام پولش را به تمام و كمال به او پس دادند، رئيس الوزراي شاه نيز به او ملاطفت و مهرباني بسيار كرد.
اين سياح اروپايي از ميزان درآمد گمرك بندرعباس گزارشهايي در اختيار ما قرار ميدهد:
گمرك خليج فارس كه شامل بندرعباس و بندر كنگو و بندر ريگ و جزيره بحرين ميباشد، به شصت و پنج هزار تومان كه دوميليون و نهصد و بيست و پنج هزار «ليور» ميشود، اجاره داده شده است. انگليسيها به مناسبت اينكه در گرفتن جزيره هرموز از پرتغاليها به شاه عباس كمك كرده بودند، سابقاً عوايد گمركي بندرعباس را با شاه ايران قسمت ميكردند.
پيامد ديگر سقوط هرموز، افول پرتغاليها در خليج فارس و ظهور قدرت بلامنازع انگليسيها در اين منطقه بود، به طوريكه تجارت خليج فارس در اختيار آنان قرار گرفت و حتي بر جايگاه و نفوذ آنان در هندوستان تأثير گذاشت. «ضمناً انگليسيها اجازه يافتند در بندرعباس كنسولگري تأسيس كنند و انحصار خريد ابريشم ايران را به خود اختصاص داده و اجازه وارد كردن منسوجات انگليسي را به ايران بگيرند.»
پيامد ديگر سقوط هرموز، ويراني شهر و تأسيسات آن و دوره شكوفايي بندر گمبرون بود. اسناد و مدارك از توافق محرمانه شاه و مونوكس در مورد تخريب كامل جزيره و تأسيسات آن گواهي ميدهد و عمليات نيروهاي ايراني نيز مؤيد آن است. شهر هرموز به كلي ويران و كوچهها و خيابانهاي شهر براي يافتن گنجهاي پنهان در آن، زيرو رو شد و خانههاي مسكوني با استفاده از مواد منفجره تخريب گرديد و كليه تأسيسات اقتصادي و فرهنگي هرموز در يك هجوم ناباورانه به ويراني كشيده شد و اين شهر بزرگ كه جمعيتي بالغ بر چهل هزار نفر را در خود جاي ميداد، تنها قلعه نظامي پرتغاليها برجاي ماند. تجار، كسبه و اهالي، ناگزير به مسقط و بنادر هند مهاجرت كردند. بخشي از تجار خارجي ساكن در جزيره به بندر گمبرون نقل مكان كردند و نقش تجاري و اقتصادي اين جزيره به تمامي بر عهده بندر جديدالتأسيس گمبرون كه براي اولين بار در سال 1034ق/ 1624 م از آن به عنوان بندر عباسي نام برده شده است، واگذار شد.
پس از سقوط هرموز به نفوذ و اقتدار پرتغاليها در خليج لطمه شديد وارد آمد، ولي برعكس دست انگليسيها در تجارت آن صفحات بازتر شد و هرموز را به جاي جاسك، بندر تجارتي خود ساختند. شهر مشهور هرموز كه بزرگترين مركز تجارت مشرق به شمار ميرفت بعد از اينكه به تصرف ايرانيها افتاد به زودي كالاها و اشياي قيمتي خود را از دست داد و تنها به مسكن بوميان مبدل شد.
منابع انگليسي گزارش ميدهند كه اين شهر در دوره قاجاريه فقط عبارت از صخره خشك و بايري بوده كه فقط دويست نفر جمعيت در آن سكونت داشتند و با كمال فقر و مذلت معيشت خود را از فروش نمك و گل سرخ ميگذراندند.
ايرانيها همواره هرموز را در تصرف خود داشتند تا موقعي كه كشتيهاي انگليسي و هلندي در سال 1625م به اتفاق يكديگر پرتغاليها را مغلوب و بيرون كردند. از آن موقع به بعد شهر هرموز به سرعت رو به خرابي و انهدام رفت. در يكي از اسناد كمپاني هند شرقي مينويسد:
از قرار معلوم ايرانيها خيال ندارند دوباره هرموز را مسكون سازند و در عوض ميخواهند گومبرون را بندر تجارتي خود قرار دهند. شاه امر كرده است خانهها را خراب نمايند و هيچ بناي تازهاي در آنجا احداث نكند، ولي معذلك سيصد نفر از سپاهيان ايراني قلعه آنجا را هنوز در تصرف خود دارند. پرتغاليها با بيست كشتي كوچك قلعه را محاصره نمودند و قايقهايي را كه در ساحل لنگر انداخته بود، همه را سوزانيدند و در نتيجه، فعلاً تجارت اين نقطه به كلي از ميان رفته است. سرتوماس هربرت كه پنج سال بعد از تسخير هرموز در سال 1627م آنجا را ديده است شاهد خرابي و انهدام روزافزون آنجا بود و ميگويد در انتهاي جزيره خرابههاي شهر معظمي كه پرتغاليها احداث كرده و حالا در تصرف يك پادشاه مسلمان است هنوز باقي است. اين شهر يك وقت بسيار بزرگ بوده است و عمارات وسيع و عالي داشته و چند دير و كليسا و يك بازار بزرگ هم در آنجا بوده است. اين شهر بينوا امروزه اعتبار و عظمت گذشته خود را تماماً از دست داده است و ايرانيها دائماً چوب و سنگ عمارات آنجا را براي ساختمان گومبرون كه در سه فرسخي آن واقع است ميبرند. خلاصه اين شهر مخروبه كه امروز قابل تصرف و سكونت هم نيست در ده سال پيش زيباترين شهر مشرق زمين به شمار ميرفته است.
سياحان اروپايي حتي در سده نوزدهم ميلادي نيز از ويراني اين جزيره زيبا سخن به ميان آوردهاند. كنت دوگوبينو مينويسد:
در دوران پرتغاليها شهر هرموز در مدخل خليج در جزيرهاي به همين نام قرار داشت كه مبادلات بازرگاني را به خود جلب كرد و در نتيجه، شهري به وجود آمد كه شكوه بينظيرش را مورخان ليسبوني به نحوي توصيف كردهاند كه شباهت به زيباترين رؤياهاي قصههاي عربي دارد. اين ثروت از ميان رفت و در غارت و ويراني شهر نابود شد و گمان نميرود هرگز تجديد شود، زيرا ثروت و رونق مزبور جز به نفع قدرتي كه در هند مستقر شده بود و فكري جز استثمار هند و ايران در سرنداشت نميتوانست وجود داشته باشد. به محض اينكه ايران در قرن هفدهم از دست اين قدرت رها شد طبعاً هرموز را تصرف كرد.
شاه عباس از فتح هرموز مشعوف شد و درصدد برآمد كه بندرگاه بزرگي در ساحل احداث نمايد. براي اين مقصود، قريه كوچك و گمنام «كومبرون» را كه سابقاً اقامتگاه جماعتي از صيادان بود، انتخاب كرد. اين شهر بعدها در تاريخ خليج شهرت و اهميت بسياري به دست آورد. تجارت و جمعيت شهر جديد به تدريج به بندر جديدالاحداث انتقال يافت و به كمپاني هند نيز اجازه داده شد كه در آنجا دو عمارت مسكوني داشته باشد، ولي اجازه ساختن خانه براي خود نداشتند كه مبادا روزي آن را به قلعه تبديل كنند. بندر جديد براي تجارت انگليسيها به مراتب مناسبتر از جاسك بود، زيرا راه بسيار خوبي آنجا را به پايتخت مملكت متصل ميساخت و انگليسيها آسانتر از سابق ميتوانستند امتعه خود را به داخل ايران حمل كنند. به همين علت تا مدت يك قرن و نيم بندرعباس مهمترين توقفگاه و مركز تجارتي كمپاني هند شرقي در سواحل خليج فارس بود. در سال 1625م پرتغاليها براي آخرين بار به قصد تسخير هرموز حمله كردند، اما هلنديها با انگليسيها متحد شدند و شكست سختي بر آنان وارد كردند و نيروي دريايي آنها را منهزم ساختند.
منابع انگليسي سده نوزدهم ميلادي از اهميت بندرعباس در تجارت خارجي ايران سخن گفته و اشاره ميكنند كه پس از فتح هرموز، بندرعباس اهميت يافت، به طوري كه هلنديها و فرانسويها در اين بندر به ساختن كارخانهها و قلاع پرداخته و حتي هلنديها شهر تازهاي در آن برپا كردند: «در زمان صفويه كه راه تبريز و قفقاز باز نبود و از بوشهر و شيراز هم آمد و شد نميشد، بندرعباس يگانه مدخل و مخرج بازرگاني ايران به شمار ميآمد» و نيز گزارش ميدهند:
پس از فتح جزيره هرموز، بندر كامرون[گمبرون] نيز از تصرف پرتغاليها درآمد و به افتخار شاه عباس بزرگ، نام آن را بندرعباس ميگفتند. در زمان شاه عباس رو به آبادي نهاد، هلنديها و فرانسويها با اجازه دولت ايران در آنجا قلعهها و كارخانههاي محكمي بنا نهادند و اطراف بندر را حصار گلي كشيدند. در سال 1698 ميلادي برابر 1110 هجري قمري هلنديها با اجازه دولت ايران شهر تازهاي در وسط بندرعباس ساختند كه تا سال 1722ميلادي برابر 1135 هجري قمري دوام يافت.
نتيجهگيري
از دوران باستان همواره توجه دولتها به تجارت و اقتصاد دريايي بوده و دولتها چه در زمان اوج قدرت و چه عكس آن به تحكيم قدرت سياسي و اقتصادي خود در خليج فارس توجه كردند. اولين دولت ايراني كه به اين مهم توجه كرد، دولت هخامنشي در زمان داريوش اول بود و بعد از سقوط ساسانيان، دولتهاي محلي نيز به اين نكته توجه داشتند. براي مثال، ملوك هرموز در خليج فارس، قدرت را در دست گرفته و به سبب نقش استراتژيك اين جزيره، در منطقه نقش فعالي داشتند. در زمان صفويه، اين جزيره توسط پرتغاليها تصرف شد و به اقتصاد كشور لطمه وارد كرد. بعد از تصرف اين جزيره توسط نيروهاي پرتغالي نقش نيروهاي ايراني در اين منطقه كمرنگ شد تا با تصرف دوباره جزيره توسط شاه عباس اول حضور گسترده ايرانيان دوباره در خليج فارس مشاهده شد و شاه عباس براي جلوگيري از حملههاي كمپانيهاي تجاري به جزيره هرموز، به احيا و شكوفايي بندر گمبرون كه در ساحل خليج فارس قرار داشت، پرداخت و نام آن را به بندرعباس تغيير داد. دولت ايران بعد از تصرف جزيره، تلاش كرد بنادر ساحلي كشور را توسعه و مناطق تجاري را در خشكي قرار دهد كه نمونه آن، توسعه و شكوفايي بندرعباس است. از آن به بعد قطب تجاري منطقه خليج فارس شد و كمپانيهاي تجاري اروپايي حضور فعالي در اين منطقه پيدا كردند. در واقع، با سقوط هرموز، اين تغييرات به نفع بندر تجاري گمبرون (بندرعباس) صورت گرفت. علاوه بر مركزيت يافتن بندرعباس در تجارت خليج فارس، افول پرتغاليها در اين منطقه، و قدرت يافتن كمپاني هند شرقي انگليس از پيامدهاي سقوط هرموز به شمار ميآيد. تأثير ديگر اين سقوط، در ويراني هرموز و مهاجرت ساكنان اين جزيره به ديگر بنادر خليج فارس و هندوستان، بروز يافت.
- ابن بطوطه، محمدبن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علي موحد، تهران، بنگاه ترجمه و انتشارات كتاب، 1337.
- ابن حوقل، محمد، صوره الارض، ترجمه جعفر شعار، بي جا، بنياد فرهنگ ايران، 1345.
- اصطخري، ابواسحق ابراهيم، مسالك الممالك، به اهتمام ايرج افشار، بيجا، علمي و فرهنگي، 1368.
- اقتداري، احمد، خليج فارس از ديرباز تاكنون، تهران اميركبير، 1345.
- ــــ، آثار شهرهاي باستاني سواحل و جزاير خليج فارس و درياي عمان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1348.
- دلاواله، پيترو، سفرنامه پيترودلاواله، ترجمه شعاعالدين شفا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348.
- تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامه تاورنيه، ترجمه ابوتراب نوري، بيجا، برادران باقراف، 1331.
- تركمان، اسكندربيك، عالم آراي عباسي، به كوشش ايرج افشار، تهران، اميركبير، 1335.
- جيهاني، ابوالقاسمبن احمد، اشكال العالم، ترجمه عليبن عبدالسلام كاتب، بي جا، آستان قدس رضوي، 1368.
- حافظ نيا، محمدرضا، خليج فارس و نقش استراتژيك تنگه هرموز، تهران، سمت،1371.
- روملو، حسن بيگ، احسن التواريخ، ترجمه عبدالحسين نوائي، تهران، بابك،1357.
- زعيمي، غلامرضا، تنگه هرموز، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي،1381.
- سانسون، سفرنامه سانسون، ترجمه تقي تفضلي، تهران، بينا، 1346.
- سديدالسلطنه، محمدعلي، تاريخ بندرعباس و خليج فارس، به تصحيح احمد اقتداري، تهران، دنياي كتاب، 1363.
- سايكس، پرسي مولزورث، سفرنامه ژنرال سرپرسي سايكس يا ده هزار ميل در ايران، ترجمه حسين سعادت نوري، تهران، كتابخانه ابن سينا، 1336.
- شاردن، ژان، سياحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسي، تهران، اميركبير، 1336.
- شبانكارهاي، محمدبن عليبن محمد، مجمع الانساب، به تصحيح ميرهاشم محدث، تهران، اميركبير، 1363.
- شوستر والتر، سيبيلا، ايران صفوي از ديدگاه سفرنامههاي اروپائيان، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران، اميركبير، 1364.
- فلسفي، نصرالله، تاريخ روابط ايران و اروپا در دوره صفويه، تهران، چاپخانه ايران، 1316.
- كاستليانو، اسناد روابط تاريخي ايران و پرتغال(1500- 1758)، ترجمه مهدي آقا محمد زنجاني، تهران، مركز اسناد و خدمات پژوهش، 1382.
- دوگوبينو، كنت، سفرنامه كنت دوگوبينو سه سال در آسيا(1858-1855)، ترجمه هوشنگ مهدوي، تهران، كتاب سرا، 1376.
- لرد كرزن، جورج ناتانيل، ايران و مسئله ايران، ترجمه علي جواهر كلام، بي جا، ابن سينا، 1343.
- ماركوپولو، سفرنامه ماركوپولو، ترجمه سيدمنصور سجادي و آنجلادي جواني رومائو، تهران، گويش.
- مستوفي، حمدالله، نزهة القلوب، بيجا. بينا، بيتا.
- مقدسي، ابوعبدالله محمدبن احمد، احسن التقاسيم، ترجمه علينقي منزوي، بيجا، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361.
- مهدوي، هوشنگ، تاريخ روابط خارجي ايران، تهران، اميركبير، 1383.
- وثوقي، محمد باقر، تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس، شيراز، دانشنامه فارس، 1380.
- وصاف، تحرير تاريخ وصاف، به تصحيح عبدالمحمد آيتي، بي جا، بنياد فرهنگ ايران، 1346.
- ويلسون، آرنولد تالبوت، مجموعه وقايع تاريخي و گزارش نظامي خليج از قديم ترين ازمنه تا اوايل قرن بيستم، ترجمه محمد سعيدي، تهران، بي نا، 1310.