تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پیاپی 31، پاییز و زمستان 1390، صفحات 109-

    ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی اکبر عباسی / *استادیار - دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان / aa_abbasi_z@yahoo.com
    چکیده: 
    یکی از اقدامات عجیب ابومسلم خراسانی، نابودی داعیان سرشناس و قدیمی عباسی همچون ابوسلمه خلال، سلیمان بن کثیر، ولاهزبن قریظ بود. ابومسلم خراسانی خود صاحب دعوت نامیده می شد. وی در زمان آشکار شدن قیام عباسیان در خراسان، ریاست آن را بر عهده داشت. وی از هوشی فوق العاده برخوردار بود و اقداماتش را با برنامه های حساب شده انجام می داد. این مقاله بر آن است که برنامه ها، انگیزه ها و اهداف ابومسلم خراسانی را از نابودی داعیانی که از خودش سابقة بیشتری در دعوت و نهضت عباسی داشتند، تحلیل و تبیین نماید. برده بودن ابومسلم خراسانی در دوران نوجوانی و خریده شدن وی توسط داعیان و تقدیم نمودن او به امام عباسی، موجب شده بود تا داعیان کهنه کار عباسی، حتی در دوران اوج عظمت و شهرت ابومسلم، وی را مهم ندانند. این مسئله موجب کینة ابومسلم و نابودی آنان توسط وی در زمان عزت و اقتدار سردار سیاه جامگان گردید.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان 1390، 109 ـ 127
    Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.8, No.3, Fall & Winter 2011-12

    علی اکبر عباسی*

    چکیده

    یکی از اقدامات عجیب ابومسلم خراسانی، نابودی داعیان سرشناس و قدیمی عباسی همچون ابوسلمه خلال، سلیمان بن کثیر، ولاهزبن قریظ بود. ابومسلم خراسانی خود صاحب دعوت نامیده می شد. وی در زمان آشکار شدن قیام عباسیان در خراسان، ریاست آن را بر عهده داشت. وی از هوشی فوق العاده برخوردار بود و اقداماتش را با برنامه های حساب شده انجام می داد. این مقاله بر آن است که برنامه ها، انگیزه ها و اهداف ابومسلم خراسانی را از نابودی داعیانی که از خودش سابقة بیشتری در دعوت و نهضت عباسی داشتند، تحلیل و تبیین نماید. برده بودن ابومسلم خراسانی در دوران نوجوانی و خریده شدن وی توسط داعیان و تقدیم نمودن او به امام عباسی، موجب شده بود تا داعیان کهنه کار عباسی، حتی در دوران اوج عظمت و شهرت ابومسلم، وی را مهم ندانند. این مسئله موجب کینة ابومسلم و نابودی آنان توسط وی در زمان عزت و اقتدار سردار سیاه جامگان گردید.

    کلیدواژه ها: ابومسلم، داعیان، لاهز، سلیمان، سرداران عرب، بومیان خراسان.


    * استادیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان                                     aa_abbasi_z@yahoo.com
    دریافت: 12/11/1390 ـ پذیرش: 14/4/1391


    مقدّمه

    ابومسلم خراسانی، سردار نام آور عباسی، بیشترین نقش را در برافتادن امویان و برآمدن عباسیان برعهده داشت. افراد زیادی سعی در نابودی دولت اموی داشتند و در این راه، سپاهیان زیادی جمع آوری کردند، ولی موفق به این کار نشدند و در نهایت، شکست خوردند. ابن زبیر، ابن اشعث، یزیدبن مُهلّب و حارث بن سریج از جمله شخصیت هایی بودند که در این زمینه گام برداشتند و تا حدی در اوایل نهضتشان موفقیت هایی داشتند، ولی سرانجام شکست خوردند و کشته شدند. ولی ابومسلم امپراطوری بزرگ اموی را، که از اسپانیا تا کاشغر و مرزهای چین وسعت داشت، برانداخت. بدین روی، وی با افرادی چون اردشیر و اسکندر مقایسه شده است. یکی از اقدامات عجیب ابومسلم کشتن داعیان کهنه­کار و قدیمی دعوت عباسی بود. به راستی، چرا ابومسلم افرادی را که در راه دعوت مردم به نهضت عباسی زحمات زیادی متحمل شده بودند، نابود کرد؟ در این مقاله، سعی شده است اقدام و موضع گیری عجیب ابومسلم، عناد با داعیان بزرگ عباسی، بحث و بررسی شود.

    اصالت ابومسلم خراسانی

    از ابومسلم خراسانی در منابع، با نام «صاحب دعوت عباسی» یاد شده و او را در شمار بزرگانی همچون اردشیر، اسکندر برشمرده اند.1 وی صاحب دعوت عباسی و قهرمان آن دولت بود و به دست او پیروزی نصیب عباسیان گشت.2 دربارة اصالت ابومسلم و نژاد وی در منابع سخنان زیادی نقل شده است، ولی اتفاق نظری در این باره وجود ندارد. و نام اصلی اش بیشتر بر مولی بودنش صحّه می گذارد. کسانی که تحت تاثیر اقدامات و کارهای بزرگ او قرار گرفته­اند روایاتی درباره نسب وی نیز ذکر کرده اند.3 بنا به روایتی از مؤلّف اخبارالدولة العباسیه وی از بومیان اصفهانی بود که به دلیل سنگینی خراج، از آنجا گریخت و به ادریس بن معقل عجلی پناه برد و برده وی گردید.4 برخی می گویند: وی اصفهانی بود و در منزل عیسی متولد و با فرزند او بزرگ شد.5 نسب ابومسلم را برخی دیگر خراسانی دانسته­اند.6 کسانی دیگر وی را مروزی و در شمار ساکنان مرکز خراسان عهد اموی ذکر کرده اند7 که در خدمت یوسف بن ابی سفیان باهلی بود.8 حتی افرادی وی را کُرد دانسته اند. بعضی نیز وی را در شمار مردم «خطرانیه» سواد کوفه ذکر کرده اند.9 تأکید بیشتر منابع بر مروزی بودن ابومسلم است. خود ابومسلم بر نسب و نژاد خویش تأکیدی نداشت و زمانی که در شروع قیامش، کسانی از زاهدان خراسان از اصل و نسب وی پرسیدند، وی جواب داد: «اثر من برای شما از نسبم بهتر است.»10

    به نظر می رسد که وی از اقوام فرودست جامعه و از موالی بوده است، ولی با توجه به اینکه کار بسیار بزرگی (نابودی دولت قدرتمند و وسیع اموی) توسط وی انجام گرفت، بعدها طرف دارانش برای وی نسبی والا درست کردند. اگر نسب ابومسلم از طبقات بالا می بود، زمانی که فقها و بزرگان از نسب او پرسیدند، با فخر و غرور آن را مطرح می کرد. بنا به نقل ابن اثیر چون شوکت ابومسلم و کار او در امر دعوت بالا گرفت، ادعا کرد که از نسل سلیط بن عبدالله بن عباس است.11 منصور در زمانی که بر ابومسلم خشم گرفت و در لحظاتی قبل از قتلش، وی را به خاطر این ادعایش سرزنش کرد و گفت: مگر تو همان نیستی که عمه ام، آمنه دختر علی بن عبدالله، را خواستگاری کردی و در نامة خود مدعی شدی که از نسل سلیط بن عبدالله بن عباس هستی و به جایگاهی بلند و دشوار برآمدی؟12 اگر ابومسلم دارای نسبی والا می بود، زندگی وی از دوران نوجوانی در خدمت هواخواهان نهضت عباسی، داعیان و محمدبن علی و فرزندش ابراهیم نبود و وی بر نسب خویش تأکید می کرد و یا دست کم آن را پنهان نمی داشت و این همه اختلاف نظر در باب نسب وی به وجود نمی آمد. علاوه بر این، منابع متعددی بر برده بودن ابومسلم در دوران نوجوانی تأکید دارند.13 منابعی که از ابومسلم ستایش می کنند از کار مهم و بزرگ او و نه نسب والایش سخن می گویند. برخی از منابع متأخّر هم بدون استناد به نسب والای وی، از او سخن گفته اند. البته برده بودن و یا از نسل اشراف بودن، در اسلام نه منقصتی به شمار می آید و نه فضیلتی. پیامبر(ص) همواره می فرمودند: برای من سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی از سید قریشی بهترند.14 در قرآن، عمل صالح و تقوا ملاک برتری مسلمانان بر یکدیگر است. (حجرات: 13) بزرگان دعوت عباسی و از جمله سلیمان بن کثیر نیز بر مبنای همین آیات، تبعیض نژادی بنی امیه را محکوم می کردند و نمی توانستند در اعتراض به ریاست ابومسلم در مرو و در جمع داعیان، از نژاد پست او سخن بگویند. نهضت عباسی از حمایت شدید طبقات پایین جامعه و فرودستان برخوردار بود و زیر سؤال بردن ابومسلم به خاطر نسبش منطقی نمی نمود.

    ابومسلم در خدمت امام عباسی

    ابومسلم توسط داعیان خریداری شد و به محمد­بن علی بن عبدالله و یا ابراهیم تقدیم گردید. گفته می­شود: هوش و ذکاوت وی سبب شد داعیان از توانایی یک برده تعجب کنند. آنها او را به حمایت از عباسیان دعوت کردند و وی پذیرفت.15 وقتی صفات وی را برای امام عباسی بیان کردند، وی علاقه مند شد او را به خدمت بگیرد. شاید به علت همین هوش و فهم بالا بود که در شطرنج، مهارت زیادی داشت.16 نام اصلی ابومسلم در منابع، ابراهیم­بن عثمان بن یساربن شیدوس از فرزندان بزرگمهر معرفی شده17 و در برخی از منابع آمده است: نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد، بنداد هرمز بوده است. نام خود او بهزادان،18 کنیه اش ابومسلم و نام عبدالرحمن توسط ابراهیم بن محمدبن علی عباسی برای وی تعیین گردید. طبیعتاً اگر چنان که از بعضی روایات برمی آید نهضت عباسی و عقیدة خود ابراهیم ضدعرب می بود، نام ایرانی اجدادش عوض نمی­شد و یا نام هایی کاملاً ایرانی انتخاب می شد و کنیه و اسم عربی برای وی انتخاب نمی­گردید. کنیة ابومسلم و نام عبدالرحمن را ابراهیم برای وی برگزید.19 اینکه ابراهیم امام در اخبار غیبی دیده باشد که عبدالرحمن نامی دولت اموی را سرنگون خواهدکرد،20 منطقی به نظر نمی رسد. ابراهیم این اخبار غیبی را از چه کسی آموخته بود؟ چرا در اخبار غیبی از نام وی (ابومسلم) خبری نیست؟ مردم هیچ مذهبی اعتقاد به علم غیب برای ابراهیم ندارند.

    ابومسلم در رأس قیام عباسیان

    زمانی که ابومسلم از سوی ابراهیم برای ریاست نهضت در خراسان برگزیده شد،21 با مخالفت بزرگان دعوت در آن ایالت مواجه شد. ابومسلم در این زمان، قریب سی سال داشت و خراسانیان می ترسیدند وی نتواند قیام مهم بنی عباس بر ضد امویان را رهبری کند و از عهده آن برآید. بنابر روایت اخبارالدولة العباسیه، سلیمان بن کثیر سخت برآشفت و ابومسلم را دشنام داد و دوات به سوی او پرتاب کرد.22 بر اثر این اقدام سلیمان، صورت ابومسلم خون­آلود شد.23 سلیمان کمی بعد در جواب ابوداود از دیگر داعیان عباسی در توجیه مخالفتش با ابومسلم چنین گفت: «جوان بود و بیم کردیم قدرت قیام به این کار را نداشته باشد.»24 سلیمان خود از ابراهیم خواسته بود که با توجه به فراهم شدن زمینه های قیام، یک تن از خاندانش را بفرستد.25 شاید از اینکه یک مولی به جای یک تن از اهل بیت(ع) برای رهبری قیام آمده، ناراحت بود. احتمالاً ابراهیم به عموهایش و یا افراد دیگری از خاندانش اطمینان نداشت که در صورت هدایت نهضت، در نهایت، خود قدرت را به دست نگیرند. از سوی دیگر، اعتقاد خراسانیان بر خطاناپذیر بودن اهل بیت(ع) ممکن بود شخصی از خاندان عباسی را که در رأس قیام قرار داشت، با مشکل مواجه کند. انتخاب ابومسلم این تبعات را نداشت. وی اول بار از سوی خود سلیمان و دوستانش مثل لاهز، مالک و قحطبه 26 به محمد­بن علی معرفی شده بود، در حالی که نوجوانی بیش نبود و در زندان واسط در خدمت عیسی و معقل پسران ادریس عجلی و مثل برده آنان بود. داعیان عباسی از فهم و هوش بالای ابومسلم تعجب کردند و صفات وی را برای محمد­بن علی توضیح دادند. به دستور محمّد آنان در بازگشت از شام، ابومسلم را خریدند و به «حُمیمه» نزد امام عباسی فرستادند.27 بنا به یک گزارش طبری، آنها در مرحلة بعدی دیدار خود با محمدبن علی در مکه، ابومسلم را تقدیم نمودند و سلیمان گفت: این وابسته (مولای) توست.28 بنا به گزارش هایی نیز وی توسط داعیان در خراسان خریداری شد.29 به نظر می رسد که محمدبن علی می خواست که ابومسلم را خود پرورش دهد و آن گونه که خود می خواست بار آورد. پس از مرگ محمد نیز ابراهیم سرپرست و ارباب ابومسلم و عهده دار تربیت او شد. زمانی هم که ابومسلم قیامش را در خراسان شروع کرد، چنین شایع شد که مردی از اهل بیت(ع) به خراسان آمده است30 و ابراهیم در نامه­اش به طرف داران و داعیان نوشت که ابومسلم از خاندان وی است؛ امرش را بشنوید و از وی اطاعت کنید.31

    انتخاب ابومسلم برای ریاست دعوت و قیام عباسی انتخابی دقیق بود و تعیین وی با آن سن و وضع نژادی، درایت ابراهیم را می­رساند. واقعیات بعدی نشان داد این جوان نخبه بود و با سن پایین، کاری انجام داد که کارکشتگان نهضت عباسی از انجام آن ناتوان بودند. کار ابومسلم در خراسان و شهرت، عظمت و اعتبار او بسیار بالا گرفت. کار او همراه با دوستی و محبتش استوار شد و از بلند منزلت ترین مردم در نظر شیعه شد آنچنان که به نام او سوگند می خوردند و سوگند خود را نمی شکستند و همواره بدون اینکه خسته شوند دربارة او سخن می گفتند.32 بلعمی در این باره می نویسد: «کار ابومسلم همی بالا گرفت و هیبت و شکوه او اندر دل خراسانیان افتاد و ایدون گویند که بر منبرها خطبه کردندی، گفتندی: «اللهم اصلح الامیر ابامسلم امین آل محمد صلی الله علیه وسلم.»33

    ابومسلم در دوران عزتش، خدم و حشم زیادی داشت. بنا به گزارش مقدسی در آشپزخانة او، در هر روز سه­هزار من نان پخته می­شد و همچنین صد گوسفند، علاوه بر گاوان و پرندگان.34 همین شکوه و عظمت بود که موجب شد پس از پیروزی عباسیان، گروهی در خراسان پیدا شوند که وی را بعد از سفّاح (نخستین خلیفة عباسی) امام بدانند و گروهی از آنان پس از کشته شدن ابومسلم مرگ وی را باور داشتند و گروهی نیز مرگ او را باور نکردند. آنها می گفتند: روح خدا در وی دمیده شده و وی بهتر از جبرئیل و میکائیل و دیگر فرشتگان است و می­گفتند: ابومسلم زنده است و گروه هایی از آنان تا زمان بغدادی در قرن چهارم، در شهرهای مرو و هرات با نام «برکوکیه» بودند.35 این گروه «ابومسلمیه» بودند که گروهی از آنان به امامت و مهدویت وی قایل بودند.36 برخی از فرقه شناسان از بعضی فرقه­ها که برای هواخواهی از ابومسلم در خراسان پس از مرگ او پدیدار شدند، نام برده اند و از جمله آنها «برکوکیه»، «سنبادیه» و «برازبندیه» بودند.37 نفوذ ابومسلم در خراسان و محبوبیت او در بین مردم آن ناحیه، حتی پس از بیرون راندن نصر، نمی توانست برای داعیان باتجربه و قدیمی عباسی مهم باشد. برخلاف مردم عادی، آنها دوران کوچکی و بندگی وی را دیده بودند.آن ها خود، او را خریده و به امام عباسی تقدیم کرده بودند. در آن زمان، آنها تصور نمی کردند وی بعدها به ارزش و منزلت بالایی دست یابد.

    ابومسلم و خصومت با داعیان قدیمی

    به نظر می رسد که با افزایش فوق العاده محبوبیت ابومسلم در بین خراسانیان، او به تدریج، به فکر نابودی کسانی افتاد که دوران حقارت و بندگی او را دیده و او را خریداری نموده بودند. اطاعت خراسانیان از ابومسلم و نبوغ او، می­توانست به راحتی اندیشه­ها و برنامه­های وی را در این زمینه، پس از شکست نصر و تصرف مرو عملی سازد. پیش از تصرف مرکز خراسان، این کار بسیار خطرناک بود؛ زیرا هم باعث تفرقه بین طرف داران عباسیان و هم سبب نافرمانی دیگر داعیان از وی می­شد. ابومسلم زیرکانه در ابتدای ورود به خراسان و ریاستش بر داعیان، در برابر مخالفت­های سلیمان بن کثیر با آرامی و نرمش واکنش نشان داد38 و با توسل به آیات الهی، تأکید می کرد که «آیا مردی را به جرم اینکه می­گوید پروردگار من الله است می­کشید، در صورتی که با ادلّه روشن از جانب خدا برای شما آمده است؟» (غافر : 28). اما زمانی که نصربن سیار فرار کرد و مرو به دست ابومسلم افتاد، شرایط فرق می­کرد و او می­توانست با قدرت مخالفانش را نابود کند. وی در همین راستا لاهز­بن قریظ تمیمی، قحطبه­بن شبیب طایی، ابوسلمه خلال و سلیمان­بن کثیر خزاعی را از میان برداشت.

    شاید تصور شود دلایل عناد ابومسلم با داعیان، تمایل آنان و یا خودش به سمت و سوی علویان و امام جعفر صادق(ع) بوده است؛ اما واقعیت این است که داعیانی که توسط ابومسلم نابود شدند سال ها بود در خدمت عباسیان بودند و در راه نهضت آنان سختی بسیار کشیدند و خود را مرید خاندان عباسی می دانستند و همفکران سلیمان، لاهز و قحطبه از پیوستن مردم عادی و طرف داران معمولی نهضت به قیام های زید و یحیی جلوگیری می کردند.39 مردم عادی خواهان پشتیبانی از نهضت زید و امثال آن از علویان بودند، در حالی که سران نهضت عباسی امثال سلیمان مخالف شرکت مردم و هدر دادن نیروی هواخواهان در این راه بودند. خود ابومسلم هم از طرف داران علویان نبود. وی یکی از نوادگان جعفر بن ابی طالب به نام عبدالله بن معاویه را به سبب اینکه رقیب عباسیان بود، کشت40 و امام صادق(ع) به یکی از علویان، که تصور می کرد ابومسلم و ابوسلمه طرفدار علویان هستند و نامة ابوسلمه صادقانه نوشته شده است، فرمود: از چه وقت مردم خراسان شیعه تو شده اند؟ مگر ابومسلم را تو به خراسان فرستاده ای؟41 ممکن است که ابوسلمه خلّال برای منحرف ساختن ذهن امویان از سران نهضت عباسی و جلب توجه آنان به سمت و سوی امام صادق(ع) و دیگر علویان نامه نگاشته باشد. درست است که امویان ـ دست کم ـ از عهد خلافت هشام و امارت اسد بن عبدالله قسری بر خراسان42 از فعالیت خراسانیان در نهضتی فراگیر مطلع شدند، ولی از هویت رئیس جنبش اطلاعی به دست نیاورده بودند.

    الف. بهانة ابومسلم برای کشتن لاهزبن قریظ تمیمی

    لاهز بن قریظ تمیمی از قبیلة تمیم از جمله داعیان سرشناس نهضت عباسی از آغاز دعوت آنان در خراسان بود. نسب و نام اجداد وی اصالت تمیمی- و نه عجمی- او را تأیید می کند: لاهز بن قریظ بن سری بن کاهن بن زید بن عصبه43 ابومسلم به محض فراهم شدن زمینه و فرصتی که بهانه لازم برای قتل لاهزبن قریظ را به دست آورد، در کشتن وی تردید نکرد44 و سپس به ظاهر از قتل وی اظهار تأسف نمود و سحر نصر را موجب نابودی یکی از مهم ترین داعیان عباسی دانست.45 از کسی همچون ابومسلم، که با درایت و تدبیر و دوراندیشی برنامه­هایش را به پیش می­برد، بعید است که تحت تأثیر احساسات، این اقدام را انجام داده باشد و بلافاصله پس از آن هم واقعاً اظهار ندامت نموده باشد.

    لاهز در راه گسترش دعوت عباسی زحمات زیادی کشیده بود و گرفتاری­های بسیاری را نیز تحمل نموده بود. وی از نقبای دوازده گانه دعوت عباسی بود که در شروع دعوت از سوی بکیربن ماهان و ابومحمد الصادق برای نشر دعوت عباسیان در خراسان برگزیده شد.46 فقط در یک مرحله، به جرم دعوت مردم به الرضا به دستور حاکم خراسان اسدبن عبدالله قسری سیصد تازیانه خورد.47 در زمانی که لاهز تازیانه می­خورد، ابومسلم سن و سال پایینی داشت. زمانی که لاهز به همراه دیگر داعیان قدیمی مثل سلیمان، قحطبه و مالک­بن هیثم برای دیدار با امام عباسی از خراسان به «حمیمه» شام می رفتند وی نوجوانی در زندان واسط و در خدمت عیسی بن معقل عجلی بود. برخی از روایات ضمن تأکید بر سن پایین ابومسلم در زمان دیدار داعیان با زندانیان، از گریه کردن وی در آن زمان یاد کرده اند.48 عیسی بن معقل توسط یوسف بن عمر ثقفی به زندان افتاده بود.49 بنابر آنچه از برخی گزارش ها برمی آید، ابومسلم توسط لاهز و دیگر داعیان مثل سلیمان همراه بیست­هزار دینار و دویست هزار درهم و متاع بسیار به ابراهیم تقدیم شد.50

    ابومسلم در سال 102 هجری به دنیا آمده بود.51 بنابراین، در زمان تصرف مرو و قتل لاهز، قریب سی سال داشته است. وی در این زمان، بر مرکز خراسان، مرو، مسلط شده و شروع به نابودی افراد موردنظر خود از داعیان نموده بود. لاهز اولین داعی کهنه­کار عباسی بود که توسط سردار سیاه­جامگان نابود شد، وی از زمانی که ابومسلم کودکی بیش نبود، به عنوان یکی از داعیان مطرح عباسی در خراسان فعالیت می­نمود. نفوذ ابومسلم در بین هواداران پس از تسلط بر مرو، به حدی بود که وقتی بشربن صخر برادر یکی از داعیان عادی خشم ابومسلم را دید، خود پیشنهاد داد عهده­دار قتل لاهز شود52 و ابومسلم نیز موافقت نمود.

    ب. نابود شدن قحطبه و ارتباط آن با طرح ابومسلم

    قحطبه بن شبیب در حین نبرد با ابن هبیره به طور ناگهانی گم شد53 و این با برنامة ابومسلم بود. بنا به نقل بعضی از منابع، پس از نبرد جنازه­اش را در جویی به همراه حرب بن سلم بن احوز پیدا کردند و شایع شد که یکدیگر را کشته­اند،54 احتمالاً افتادن وی در فرات و یا در جوی­های اطراف آن مربوط به اندیشه­های ابومسلم و طبق برنامة او برای نابودی داعیان کهنه کاری بوده است که دوران نوجوانی و بردگی ابومسلم را دیده بودند. حتی پیش گویی هایی از امام عباسی و از زبان خود قحطبه نقل شده است که تنها وی در نبرد کنار رود فرات مفقود خواهد شد.55 در بعضی از منابع هم آمده است که قحطبه گم شد و مشخص نشد که چه بر سر او آمد و فرزندش حسن فرمان دهی سپاه را بر عهده گرفت.56 مفقود شدن ناگهانی قحطبه در حین نبرد هم غیرعادی است. اگر طرف داران اموی وی را می­کشتند، روحیه می­گرفتند و دست کم دربارة کشتن سردار بزرگ عباسیان مطالبی را نقل می کردند. صحنة نبرد هم پس از پیکار در دست عباسیان بود و طبیعتاً با برنامه آنان و افراد تحت امر ابومسلم باید قحطبه کشته و مفقود شده باشد.

    ج. موافقت ابومسلم با قتل ابوسلمه

    یکی دیگر از بزرگان داعیان نهضت، که به دست ابومسلم به قتل رسید، ابوسلمه خلّال بود. وی برخلاف لاهز، قحطبه، سلیمان و فرزند کرمانی، اصالتی عرب نداشت و از بومیان ایرانی بود. وی از موالی بنی­حارث بن کعب بود.57 با این حال، او دوران بردگی و حقارت ابومسلم را دیده بود و سردار سیاه­جامگان می خواست که وی نیز نابود شود. موافقت ابومسلم با قتل ابوسلمه58 باید با همین انگیزه بوده باشد. حتی برخی روایات تأکید دارند ابومسلم وقتی احساس کرد ابوسلمه نفوذ زیادی در دولت سفّاح به دست آورده است، بدون نظرخواهی از خلیفه و یا بدون اشاره وی، یکی از سردارانش به نام مروان ضبی را به کوفه فرستاد تا ابوسلمه را هنگام خارج شدن از نزد ابوالعباس سفّاح به قتل برساند و به خراسان برگردد.59 بنا بر نظر برخی از منابع، ابومسلم با پول ابوسلمه خریداری شد.60 روایتی هم اشاره دارد که ابومسلم توسط بکیربن ماهان به چهارصد درهم خریداری شد.61 بکیر در زمان ریاست ابومسلم و عزت او زنده نبود که نابود شود. بعدها منصور، که به دنبال بهانه ای برای بدنام کردن ابومسلم بود، کشتن لاهز و سلیمان را گناهی نابخشودنی برای ابومسلم می­دانست.62 منصور به ابومسلم عتاب نمود که چرا سلیمان را، که آن همه در راه دعوت ما تلاش کرده بود و پیش از مطرح شدن تو در دعوت مهم بود، از میان برداشتی؟63 البته علاوه بر این، جرم­های زیاد دیگری نیز برای وی برشمرد.

    د. قتل سلیمان بن کثیر

    سلیمان بن کثیر در خراسان از سایر داعیان مطرح­تر و شاخص­تر بود. وی از قبیله «خزاعه» بود و نسب وی بدین صورت در منابع ذکر شده است: سلیمان بن کثیر بن امیة بن سعد بن عبدالله.64 وی در خراسان صاحب قریه­ای بود.65 ریاست نهضت از سوی ابراهیم امام عباسی به او پیشنهاد شد، ولی نپذیرفته بود. وی ابتدا با ریاست ابومسلم جوان بر نهضت عباسی مخالفت کرده بود و با تلاش داعی دیگری به نام ابوداود، دست از مخالفت و سرپیچی با دستور ابراهیم امام برداشت؛ ولی قتل سلیمان به دست ابومسلم دلیل دیگری هم داشت. ایرادهایی که ابن کثیر از عبدالرحمن بن مسلم می گرفت بی اساس بود و تا زمان منصور بر همگان ثابت شده بود که ابومسلم سرداری فوق­العاده زیرک و باهوش است. اما آنچه از ذهن سلیمان پاک نمی­شد و فقط با حذف او محقق می گردید، حقارت دوران خردسالی و کودکی سالارِ سیاه جامگان بود.

    ابومسلم در شروع قیام، به سلیمان احترام زیادی می­گذاشت و حتی امامت جماعت هواداران عباسیان در آغاز نهضت بر عهدة او بود.66 ابومسلم در زمان خلافت سفّاح و در زمانی که منصور، ولیعهد سفّاح، به دیدن وی رفته بود، سلیمان را به گمان و اتهام و به صورت علنی کشت. وی خود به سلیمان گفت: به یاد داری که به تو گفتم: امام به من فرمان داده است به هرکس بدگمان شدی، وی را بکش. سلیمان گفت: آری. ابومسلم گفت: «من به تو بدگمان شده ام.» ابومسلم به اصرار و التماس و سوگندهای ابن کثیر وقعی ننهاد و وی را به قتل رساند.67 سلیمان پدرزن لاهز بود.68 زمانی که لاهز به دست ابومسلم کشته شد، اعتبار سردار سیاه­جامگان زیاد شده بود و سلیمان نمی­توانست اعتراضی داشته باشد. ابومسلم بر مرو، مرکز خراسان، تسلط یافته بود. در این زمان و پس از آن تا آمدن منصور به خراسان، هیچ شاهدی بر توطئة سلیمان بر ضد ابومسلم وجود نداشت و در این باره از سوی خلیفه و یا ولیعهد هم به وی دستوری داده نشده بود. دولت اموی هم به طور کامل نابود شده و خطری از ناحیة آن عباسیان و ابومسلم را تهدید نمی کرد. با این حال، فرصت مناسب برای اجرای برنامه­های ابومسلم برای نابودی داعی کهنه­کار عباسی فراهم شده بود. خود ابومسلم خطاب به سلیمان تأکید نمود که فقط بدگمانی و نه خطا باعث تصمیم سردار خراسان شده است.

    البته در یکی از منابع متأخرتر اشاره شده است که سلیمان به یکی از علویان (عبیدالله اعرج) گفته بود که ما اشتباه کردیم و باید خلافت را از امویان به علویان و نه عباسیان منتقل می­کردیم و با اطلاع ابومسلم از نظر سلیمان وی کشته شد.69 ولی به دلایل متعدد، این موضوع نمی­تواند صحت داشته باشد؛ زیرا اولاً، زمانی که منصور از ابومسلم بازخواست می­کرد که چرا ابن کثیر خزاعی را کشتی، وی از سخنان سلیمان بر ضد عباسیان هیچ نگفت و ثانیاً، اگر واقعاً سلیمان طرفدار عباسیان نمی بود در راه دعوت آنان آن همه زجر و آزار را تحمل نمی­کرد و در طول سی سال تلاش، با برخی از علویان ارتباط برقرار می­کرد. ثالثاً، اگر هم پس از پیروزی عباسیان چنین اندیشه ای به ذهن سلیمان خطور می­کرد آن را با یک علوی، که میانة خوبی با علویان نداشت و روابط مناسبی با خلیفة وقت سفّاح برقرار کرده بود و از وی هدیه­های گران بها گرفته بود70، مطرح نمی­کرد. عبیدالله از ترس کشته شدن توسط نفس زکیه به خراسان فرار کرده بود.

    و. مخالفت ابومسلم با فرزند کرمانی

    افرادی غیر از داعیان هم با وجود همکاری­های اولیه با ابومسلم پس از موفقیت وی نابود شدند. نابودی علی بن جدیع کرمانی و یارانش باید در همین زمینه بوده باشد. ابومسلم در زمانی که هنوز قدرت نصر­بن سیار نگران کننده بود، برای اختلاف انداختن بین نصر و فرزند کرمانی به علی به عنوان امیر سلام امارت می­داد71 و پس از پیروزی کاملش بر خراسان، یاران خاص کرمانی و ویژگانش را به بهانة صله جمع نمود و همه را نابود کرد.72 هیچ­گونه مخالفتی از سوی علی نسبت به ابومسلم پس از تسلط وی بر خراسان در منابع گزارش نشده است. فرزند کرمانی در زمانی که سردار سیاه­جامگان بر خراسان مسلط شده بود، نمی­توانست خطری هم داشته باشد. کرمانی و عرب های تحت امرش خطری برای ابومسلم پس از پیروزی وی نداشتند. شاید این گونه تصور شود که ضدیت ابومسلم با اعراب دلیل اصلی تصمیم سردار خراسان بر قتل فرزند کرمانی بوده است، ولی همکاری و هماهنگی ابومسلم با بسیاری از اعراب یمانی و عدنانی همفکرش (حتی پس از بر افتادن امویان) نشان می­دهد که وی در این زمینه بیشتر بر اساس ضرورت های سیاسی و نه تعصبات نژادی تصمیم گرفته است. طرف داران نهضت وی نیز ـ چنان که بعداً اشاره می شود ـ از همة گروه ها و نژادها بودند. ابومسلم در نابودی برخی از بزرگان ایرانی مثل ابوسلمه خلّال نیز به همان سبکی که نسبت به بزرگان عرب داشت، بی پروا عمل کرد. بسیاری از سرداران و همرزمان ابومسلم عرب بودند و هیچ وقت هم مجازات نشدند، در حالی که ابومسلم می­توانست به راحتی برای قتل آنان بهانه هایی فراهم کند. (نمودار فرمانده هان عرب و عجم ابومسلم در آخر مقاله ضمیمه شده است.)

    تأثیر نبوغ ابومسلم در گسترش دعوت عباسی

    نبوغ ابومسلم در جذب بومیان و حتی حاکمان به دعوت «الرضا من آل محمد(ص)»، تأثیر زیادی در پیشرفت نهضت داشت. برخی از منابع از کشتارهای زیاد یک میلیون نفری73 و ششصد هزار نفری74 ابومسلم در جنگ ها و دوران امارتش یاد کرده اند که منطقی به نظر نمی­رسد. ابومسلم از کشتار در راه تحکیم قدرت ترسی نداشت، ولی این اعداد با جمعیت حاضر در خراسان و تعداد مخالفان ابومسلم، که بخش کوچکی از خراسانیان را دربر می گرفت، هماهنگ نیست. از دیدگاه سیاست مدار ماهری چون ابومسلم، همیشه کشتار موجب پیشرفت نهضت نبود؛ در مواردی وی در برابر مخالفان سعة صدر فوق العاده ای از خود نشان می داد.75 اگر ابومسلم این همه ضد عرب بود، نباید کسانی از اعراب و از نسل امیران خراسان عهد اموی مثل ابوسعیدبن حبیب بن مهلّب بن ابی صفره ازدی از همراهان و نزدیکانش می­بودند. منصور عباسی هم در سفر به خراسان، شرف عزت و طاعت ابوسعید را ستود.76 حتی فرزندانی از نصربن سیار در عهد عباسی در خراسان زندگی می­کردند. در عهد خلافت هارون­الرشید، رافع بن نصربن سیار بر ضد حکومت عباسی قیام کرد. علت قیام او سخت­گیری­های حاکم خراسان علی­بن عیسی­بن ماهان بر گروه های عرب آن ایالت بود.77 اگر واقعاً قوم عرب نابود شده بودند سخت­گیری بر آنها معنا نداشت.

    همچنین در برخی منابع آمده است: گروه های عرب ساکن خراسان در عهد خلافت هارون از رفتار حاکمشان ناراضی بودند و هارون برای جلب رضایتشان علی بن عیسی را برکنار کرد.78 احترام به آنها در نظر خلفای عباسی مهم بود که هارون، علی بن عیسی را از امارت عزل کرد. طبیعتاً باید تعداد قابل توجهی از عرب ها در خراسان بوده باشند که خلیفه به دنبال جلب رضایت آنان بوده باشد.

    به نظر می رسد یکی از دلایل موفقیت آمیز بودن داعیان در خراسان این بود که آنان فعالیت خود را درست پس از حکومت شخصیت­هایی مثل قتیبه و یزید آغاز کردند که کشتارهایی وحشتناک را در آن ایالت به وجود آورده بودند. طبیعی بود که داعیان دست کم در ابتدا، مخالف کشتارهای گسترده باشند. زمینه های توفیق داعیان در بین توده مردم، به ویژه بومیان، با آن کشتارها فراهم شده بود، حتی شرایط برای جذب برخی حاکمان محلی فراهم شده بود. ابومسلم توانست بعضی حاکمان اموی را، که قصد دستگیری­اش را داشتند، به سمت نهضت جذب کند.79 از قیام عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر نیز نهایت بهره برداری را نمود و شعار معاویه را بر سکه هایش «از شما مزدی نمی خواهم جز محبت اهل بیتم» (شوری: 23) ابومسلم چندی بعد بر سکه هایش ضرب نمود.80 دربارة کانون شروع دعوت نیز وی پس از مشورت با بزرگان نهضت، مرو را مناسب تشخیص داد. رقابت ها و همچشمی های قبیله ای در خراسان و سرکوب مرجئه، که در بین بومیان نفوذ زیادی داشتند، نیز زمینه­های موفقیت ابومسلم را فراهم می­نمود. ابومسلم ضمن دامن زدن به تعصبات قبیله­ای در مرو، به تدریج، با برنامه بر دیگر شهرهای مهم خراسان مثل «مروالرود» و «هرات» مسلط شد. در بسیاری از موارد، ابومسلم با عقل و منطق سعی می کرد نقشه ها، برنامه ها و ترفند های نصربن سیار را خنثا کند و بر حق بودن خویش را به سپاهیان نصر و بومیان بی طرف بقبولاند. زمانی که نصر و نمایندگان اموی این گونه تبلیغ می کردند که یاران ابومسلم دین ندارند و دین آنها کشتن عرب است، یاران نصر در این باره چنین شعر می سرودند:

    «فمن یکن سائلی عن اصل دینهم
    وتترکون عدوّاّ قد اظلّکم

     

     

    فانّ دینهم ان تقتل العرب
    ممّن تاشب، لا دین و لا حسب...»81

     

    اگر کسی از آیین ایشان از من بپرسد دین و آیین ایشان کشتن عرب است. دشمن بی سر و پا و انبوه و بی دین فرومایه را، که بر شما سایه انداخته، رها کرده اید.

    مروان بن محمد، خلیفة اموی، نیز در نامه ای ابومسلم را هجو نموده و وی را متهم کرده بود که «مصحف ها [قرآن ها] را آتش می زند و مساجد را ویران می کند.»82 این تبلیغات برای دور کردن عموم مردم از اطراف ابومسلم بود. سردار سیاه جامگان باید در عمل نشان می داد که از این تهمت ها مبرّاست. وی برای این منظور، نقشه هایی داشت که برنامه های حکّام اموی را خنثا نمود. وی اسرایی را که از سپاه نصر گرفته بود، مداوا کرد و آزاد ساخت تا دربارة دین داری و نماز خواندن عباسیان در بین یاران نصر شهادت دهند.

     

    نمودار درصد نژادی سرداران ابومسلم در زمان آشکار شدن دعوت

    نتیجه گیری

    براساس شواهد ارائه شده در مقاله، نابودی داعیان کهنه کار و قدیمی عباسی در دوران اقتدار ابومسلم اتفاقی و یا بر اساس تصمیم های عجولانة وی نبوده، بلکه بر اساس برنامه و طرح او و حساب شده انجام گرفته است. دلیل اصلی اقدام سردار سیاه جامگان در نابودی داعیان، احساس ابومسلم از دیدگاه تحقیرآمیز داعیان قدیمی نسبت به وی بود. داعیان کهنه­کار از ابومسلم مسن تر بودند و دارای فعالیت و سابقة تلاش بیشتری برای روی کارآمدن عباسیان بودند. آنان خود ابومسلم را، که برده بود، خریده و به محمْدبن علی بن عبدالله عباسی تقدیم کرده بودند و ابومسلم تحت تربیت محمّد و فرزندش ابراهیم بزرگ شده بود. محبوبیت ابومسلم در بین خراسانیان و نفوذ فوق العاده او نمی توانست اعتبارش را نزد داعیانی مثل لاهز، قحطبه و سلیمان بالا ببرد و این موضوع موجب نابودی این افراد توسط ابومسلم به بهانه های متفاوت شد. تصمیم گیری های ابومسلم برای نشان دادن وفاداری اش به ارزش های دینی، برای خنثا کردن تبلیغات امویان و توسعة گسترده دعوتش در بین بومیان خراسان و اعراب آن سامان نیز با برنامه های هوشمندانة وی صورت گرفت.


    پی نوشت ها:

    1. مجهول المولف، مجمل التواریخ و القصص، ص327.

    2. ابن طقطقی، الفخری، ص137.

    3. مجهول المولف، مجمل التواریخ و القصص، ص315.

    4. همو، اخبارالدولة العباسیة، ص263.

    5. همان، ص 253.

    6. اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ج5، ص174.

    7. ابن عبدربه، العقدالفرید، ج7، ص281؛ کیا گیلانی، سراج­الانساب، ص115.

    8. منهاج السراج، طبقات ناصری اسلام وایران، ج1، ص104.

    9. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص360.

    10. همان، ج7، ص364.

    11. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص256.

    12. دینوری، الاخبار الطوال، ص381.

    13. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص198؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص118؛ اخبارالدولة العباسیة، ص 253ـ255؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص 377؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 4، ص1008.

    14. بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص488؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفةالاصحاب، ج2، ص637.

    15. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج35، ص411.

    16. همان، ص412.

    17. همان، ص411.

    18. یاقوت الحموی، معجم الادباء، ج4، ص 1753و1453.

    19. بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص85.

    20. اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، ص175.

    21. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسة، ج2، ص156.

    22. اخبار الدوله العباسیه، ج1، ص270.

    23. همان، ص271.

    24. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص361.

    25. همان، ج7، ص353.

    26. بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص119.

    27. ابوحنیفه دینوری، الاخبارالطوال، ص 338.

    28. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص329.

    29. منهاج­ السراج، طبقات ناصری اسلام وایران، ج1، ص104.

    30. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص355.

    31. همان، ج7، ص353.

    32. دینوری، الاخبار الطوال، ص343.

    33. بلعمی، تاریخنامه طبری، ج 4، ص1026.

    34. مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص94.

    35. بغدادی، الفرق بین الفرق، ص186.

    36. علی بن­اسماعیل اشعری، مقالات­الاسلامیین و اختلاف­المصلین، ص20و167.

    37. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 2-21.

    38. مجهول المؤلف، اخبارالدوله العباسیه، ص271.

    39. همان، ص231.

    40. ابن اثیر ،الکامل فی التاریخ، ج5، ص373.

    41. ابن طقطقی، الفخری، ص152.

    42. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص109؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص60.

    43. بلاذری، انساب الاشراف، ج12، ص397؛ ابن­عساکر، تاریخ ­دمشق، ج64، ص35.

    44. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص342.

    45. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص382.

    46. مجهول المؤلف، اخبارالدوله العباسیه، ص217 ؛ طبری، تاریخ الطبری، ج6، ص562.

    47. بلاذری، انساب الاشراف، ج4، ص117؛ مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص60؛ ابن­جوزی، المنتظم­فی­تاریخ­الامم والملوک، ج7، ص175.

    48. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص199.

    49. اخبارالدوله العباسیه، ص255.

    50. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص339.

    51. مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص95.

    52. ابن­عساکر، تاریخ دمشق، ج27، ص131.

    53. دینوری، الاخبار الطوال، ص369؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص261؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، ج4، ص1030؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص283.

    54. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص415؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج3، ص159؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص404.

    55. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص344.

    56. دینوری، الاخبار الطوال، ص369.

    57. ابن­طقطقی، الفخری، ص150.

    58. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص352.

    59. دینوری، الاخبار الطوال، ص370.

    60. مجهول المولف، اخبار الدولة العباسیة، ص266.

    61. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص198.

    62. خطیب بغدادی، تاریخ­بغداد، ج10، ص207.

    63. طبری، تاریخ الطبری، ج 7، ص491؛ ابن­خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص231.

    64. جاحظ، البرصان و الرجان و العمیان و الحولان، ص190.

    65. اخبارالدوله العباسیه، ص274.

    66. همان، ص277.

    67. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص450.

    68. ابن­عساکر، تاریخ دمشق، ج22، ص356.

    69. ابوالمعالی حسینی علوی، بیان الادیان، ص7.

    70. همان، ص8.

    71. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص396.

    72. گردیزی، تاریخ گردیزی، ص265.

    73. قلقشندی، صبح­الاعشی­فی­صناعه­الانشاء، ج1، ص507.

    74. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج3، ص366.

    75. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص359.

    76. ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج66، ص268.

    77. ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص391.

    78. همان، ص391.

    79. طبری، تاریخ الطبری، ج7، ص354.

    80. سعدبن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص40.

    81. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ج2، ص361.

    82. مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص 95.


    منابع

    ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصار، 1385ق.

    ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتب العلمیه،1412ق.

    ابن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، 1418ق.

    ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دارالجیل،1412ق.

    ابن قتیبه دینوری، ابومحمدعبدالله­بن­مسلم، الامامه و السیاسه المعروف بتاریخ الخلفا، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء،1410ق.

    ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر،1407ق.

    ابن­عبدربه­، العقدالفرید، بیروت، دارالکتب­العلمیه،1404ق.

    ابن­عساکر، ابوالقاسم­علی­بن­حسین، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر،1415ق.

    مسکویه الرازی، ابوعلی، تجارب الامم، ط الثانیه، تحقیق ابوالقاسم الامامی،تهران، سروش، 1379ش.

    اسفزاری، عین الدین محمد زمچی، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، با تصحیح سیدمحمدکاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1338ش.

    اشعری قمی، سعدالدین عبدالله بن ابی خلف، المقالات و الفرق، صححه و قدم له و علق علیه الدکتور محمدجواد مشکور، تهران علمی و فرهنگی،1361ش.

    اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، به کوشش محمدمحیی الدین عبدالحمید، بیروت،1405ق.

    بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ترجمه دکتر محمد جواد مشکور، چ چهارم تهران، اشراقی،1367ش.

    بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، بیروت دارالفکر، 1417ق.

    بلعمی، تاریخنامه طبری؛گردانیده منسوب به بلعمی، تحقیق محمد روشن، چ دوم، تهران، سروش، 1373ش.

    جاحظ، ابوعثمان، البرصان و الرجان و العمیان و الحولان، بیروت، دارالجیل،1419ق.

    حسینی علوی، ابوالمعالی محمد، بیان الادیان، تهران، روزنه، 1376ش.

    خطیب بغدادی، ابوبکراحمدبن علی، تاریخ­بغداد، بیروت، دارالکتب­العلمیه،1417ق.

    خلیفه بن خیاط، ابوعمرو، التاریخ، تحقیق فواز، بیروت ،دارالکتب العلمیه، 1415ق.

    دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، الاخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین الشیال، قم، منشورات الرضی، 1368ش.

    طبری، محمدبن جریر، تاریخ الطبری(تاریخ الامم والملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ط الثانیه بیروت، دارالتراث العربی،1387ق.

    قلقشندی، شهاب­الدین­احمد­بن­عبدالله، صبح­الاعشی­فی­صناعه­الانشاء، بیروت، دارالکتب­العلمیه، بی­تا.

    کیا گیلانی، احمدبن محمد، سراج­الانساب، تحقیق سیدمهدی رجایی، قم، کتابخانه مرعشی، بی­­تا.

    گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک، تاریخ گردیزی، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، 1363ش.

    مجهول المولف، مجمل التواریخ و القصص، تحقیق ملک الشعرای بهار، تهران، کلاله خاور، بی تا.

    مجهول المولف، اخبارالدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، تحقیق عبدالعزیزالدوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، دارالطلیعه،1391ق.

    مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، القاهره، دارالصاوی، بی تا.

    منهاج السراج، طبقات ناصری اسلام و ایران، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب،1363ش.

    المنقری، نصربن­مزاحم، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ط الثانیه، القاهره، موسسه العربیه الحدیثه، افست قم، منشورات المکتبه المرعشی­النجفی، 1404ق.

    الحموی، یاقوت، معجم­الادباء، بیروت، دارالغرب­الاسلامی، 1414ق.

    یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصار، بی تا.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی، علی اکبر.(1390) ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 8(3)، 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اکبر عباسی."ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 8، 3، 1390، 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی، علی اکبر.(1390) 'ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 8(3), pp. 109-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی، علی اکبر. ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 8, 1390؛ 8(3): 109-