ابومسلم خراسانی و دلایل عناد او با داعیان عباسی
Article data in English (انگلیسی)
مقدّمه
ابومسلم خراساني، سردار نامآور عباسي، بيشترين نقش را در برافتادن امويان و برآمدن عباسيان برعهده داشت. افراد زيادي سعي در نابودي دولت اموي داشتند و در اين راه، سپاهيان زيادي جمعآوري كردند، ولي موفق به اين كار نشدند و در نهايت، شكست خوردند. ابنزبير، ابناشعث، يزيدبن مُهلّب و حارثبن سريج از جمله شخصيتهايي بودند كه در اين زمينه گام برداشتند و تا حدي در اوايل نهضتشان موفقيتهايي داشتند، ولي سرانجام شكست خوردند و كشته شدند. ولي ابومسلم امپراطوري بزرگ اموي را، كه از اسپانيا تا كاشغر و مرزهاي چين وسعت داشت، برانداخت. بدينروي، وي با افرادي چون اردشير و اسكندر مقايسه شده است. يكي از اقدامات عجيب ابومسلم كشتن داعيان كهنه¬كار و قديمي دعوت عباسي بود. به راستي، چرا ابومسلم افرادي را كه در راه دعوت مردم به نهضت عباسي زحمات زيادي متحمل شده بودند، نابود كرد؟ در اين مقاله، سعي شده است اقدام و موضعگيري عجيب ابومسلم، عناد با داعيان بزرگ عباسي، بحث و بررسي شود.
اصالت ابومسلم خراساني
از ابومسلم خراساني در منابع، با نام «صاحب دعوت عباسي» ياد شده و او را در شمار بزرگاني همچون اردشير، اسكندر برشمردهاند. وي صاحب دعوت عباسي و قهرمان آن دولت بود و به دست او پيروزي نصيب عباسيان گشت. دربارة اصالت ابومسلم و نژاد وي در منابع سخنان زيادي نقل شده است، ولي اتفاقنظري در اينباره وجود ندارد. و نام اصلياش بيشتر بر مولي بودنش صحّه ميگذارد. كساني كه تحت تاثير اقدامات و كارهاي بزرگ او قرار گرفته¬اند رواياتي درباره نسب وي نيز ذكر كردهاند. بنا به روايتي از مؤلّف اخبارالدولة العباسيه وي از بوميان اصفهاني بود كه به دليل سنگيني خراج، از آنجا گريخت و به ادريسبن معقل عجلي پناه برد و برده وي گرديد. برخي ميگويند: وي اصفهاني بود و در منزل عيسي متولد و با فرزند او بزرگ شد. نسب ابومسلم را برخي ديگر خراساني دانسته¬اند. كساني ديگر وي را مروزي و در شمار ساكنان مركز خراسان عهد اموي ذكر كردهاند كه در خدمت يوسفبن ابيسفيان باهلي بود. حتي افرادي وي را كُرد دانستهاند. بعضي نيز وي را در شمار مردم «خطرانيه» سواد كوفه ذكر كردهاند. تأكيد بيشتر منابع بر مروزي بودن ابومسلم است. خود ابومسلم بر نسب و نژاد خويش تأكيدي نداشت و زماني كه در شروع قيامش، كساني از زاهدان خراسان از اصل و نسب وي پرسيدند، وي جواب داد: «اثر من براي شما از نسبم بهتر است.»
به نظر ميرسد كه وي از اقوام فرودست جامعه و از موالي بوده است، ولي با توجه به اينكه كار بسيار بزرگي (نابودي دولت قدرتمند و وسيع اموي) توسط وي انجام گرفت، بعدها طرفدارانش براي وي نسبي والا درست كردند. اگر نسب ابومسلم از طبقات بالا ميبود، زماني كه فقها و بزرگان از نسب او پرسيدند، با فخر و غرور آن را مطرح ميكرد. بنا به نقل ابن اثير چون شوكت ابومسلم و كار او در امر دعوت بالا گرفت، ادعا كرد كه از نسل سليطبن عبداللهبن عباس است. منصور در زماني كه بر ابومسلم خشم گرفت و در لحظاتي قبل از قتلش، وي را به خاطر اين ادعايش سرزنش كرد و گفت: مگر تو همان نيستي كه عمهام، آمنه دختر عليبن عبدالله، را خواستگاري كردي و در نامة خود مدعي شدي كه از نسل سليطبن عبداللهبن عباس هستي و به جايگاهي بلند و دشوار برآمدي؟ اگر ابومسلم داراي نسبي والا ميبود، زندگي وي از دوران نوجواني در خدمت هواخواهان نهضت عباسي، داعيان و محمدبن علي و فرزندش ابراهيم نبود و وي بر نسب خويش تأكيد ميكرد و يا دستكم آن را پنهان نميداشت و اينهمه اختلافنظر در باب نسب وي به وجود نميآمد. علاوه بر اين، منابع متعددي بر برده بودن ابومسلم در دوران نوجواني تأكيد دارند. منابعي كه از ابومسلم ستايش ميكنند از كار مهم و بزرگ او و نه نسب والايش سخن ميگويند. برخي از منابع متأخّر هم بدون استناد به نسب والاي وي، از او سخن گفتهاند. البته برده بودن و يا از نسل اشراف بودن، در اسلام نه منقصتي به شمار ميآيد و نه فضيلتي. پيامبر همواره ميفرمودند: براي من سلمان فارسي و صهيب رومي و بلال حبشي از سيد قريشي بهترند. در قرآن، عمل صالح و تقوا ملاك برتري مسلمانان بر يكديگر است. (حجرات: 13) بزرگان دعوت عباسي و از جمله سليمانبن كثير نيز بر مبناي همين آيات، تبعيض نژادي بني اميه را محكوم ميكردند و نميتوانستند در اعتراض به رياست ابومسلم در مرو و در جمع داعيان، از نژاد پست او سخن بگويند. نهضت عباسي از حمايت شديد طبقات پايين جامعه و فرودستان برخوردار بود و زير سؤال بردن ابومسلم به خاطر نسبش منطقي نمينمود.
ابومسلم در خدمت امام عباسي
ابومسلم توسط داعيان خريداري شد و به محمد¬بن عليبن عبدالله و يا ابراهيم تقديم گرديد. گفته مي¬شود: هوش و ذكاوت وي سبب شد داعيان از توانايي يك برده تعجب كنند. آنها او را به حمايت از عباسيان دعوت كردند و وي پذيرفت. وقتي صفات وي را براي امام عباسي بيان كردند، وي علاقهمند شد او را به خدمت بگيرد. شايد به علت همين هوش و فهم بالا بود كه در شطرنج، مهارت زيادي داشت. نام اصلي ابومسلم در منابع، ابراهيم¬بن عثمانبن يساربن شيدوس از فرزندان بزرگمهر معرفي شده و در برخي از منابع آمده است: نام پدر او پيش از آنكه اسلام بياورد، بنداد هرمز بوده است. نام خود او بهزادان، كنيهاش ابومسلم و نام عبدالرحمن توسط ابراهيمبن محمدبن علي عباسي براي وي تعيين گرديد. طبيعتاً اگر چنانكه از بعضي روايات برميآيد نهضت عباسي و عقيدة خود ابراهيم ضدعرب ميبود، نام ايراني اجدادش عوض نمي¬شد و يا نامهايي كاملاً ايراني انتخاب ميشد و كنيه و اسم عربي براي وي انتخاب نمي¬گرديد. كنية ابومسلم و نام عبدالرحمن را ابراهيم براي وي برگزيد. اينكه ابراهيم امام در اخبار غيبي ديده باشد كه عبدالرحمن نامي دولت اموي را سرنگون خواهدكرد، منطقي به نظر نميرسد. ابراهيم اين اخبار غيبي را از چه كسي آموخته بود؟ چرا در اخبار غيبي از نام وي (ابومسلم) خبري نيست؟ مردم هيچ مذهبي اعتقاد به علم غيب براي ابراهيم ندارند.
ابومسلم در رأس قيام عباسيان
زماني كه ابومسلم از سوي ابراهيم براي رياست نهضت در خراسان برگزيده شد، با مخالفت بزرگان دعوت در آن ايالت مواجه شد. ابومسلم در اين زمان، قريب سي سال داشت و خراسانيان ميترسيدند وي نتواند قيام مهم بنيعباس بر ضد امويان را رهبري كند و از عهده آن برآيد. بنابر روايت اخبارالدولة العباسيه، سليمانبن كثير سخت برآشفت و ابومسلم را دشنام داد و دوات به سوي او پرتاب كرد. بر اثر اين اقدام سليمان، صورت ابومسلم خون¬آلود شد. سليمان كمي بعد در جواب ابوداود از ديگر داعيان عباسي در توجيه مخالفتش با ابومسلم چنين گفت: «جوان بود و بيم كرديم قدرت قيام به اين كار را نداشته باشد.» سليمان خود از ابراهيم خواسته بود كه با توجه به فراهم شدن زمينههاي قيام، يك تن از خاندانش را بفرستد. شايد از اينكه يك مولي به جاي يك تن از اهلبيت براي رهبري قيام آمده، ناراحت بود. احتمالاً ابراهيم به عموهايش و يا افراد ديگري از خاندانش اطمينان نداشت كه در صورت هدايت نهضت، در نهايت، خود قدرت را به دست نگيرند. از سوي ديگر، اعتقاد خراسانيان بر خطاناپذير بودن اهلبيت ممكن بود شخصي از خاندان عباسي را كه در رأس قيام قرار داشت، با مشكل مواجه كند. انتخاب ابومسلم اين تبعات را نداشت. وي اول بار از سوي خود سليمان و دوستانش مثل لاهز، مالك و قحطبه به محمد¬بن علي معرفي شده بود، در حالي كه نوجواني بيش نبود و در زندان واسط در خدمت عيسي و معقل پسران ادريس عجلي و مثل برده آنان بود. داعيان عباسي از فهم و هوش بالاي ابومسلم تعجب كردند و صفات وي را براي محمد¬بن علي توضيح دادند. به دستور محمّد آنان در بازگشت از شام، ابومسلم را خريدند و به «حُميمه» نزد امام عباسي فرستادند. بنا به يك گزارش طبري، آنها در مرحلة بعدي ديدار خود با محمدبن علي در مكه، ابومسلم را تقديم نمودند و سليمان گفت: اين وابسته (مولاي) توست. بنا به گزارشهايي نيز وي توسط داعيان در خراسان خريداري شد. به نظر ميرسد كه محمدبن علي ميخواست كه ابومسلم را خود پرورش دهد و آنگونه كه خود ميخواست بار آورد. پس از مرگ محمد نيز ابراهيم سرپرست و ارباب ابومسلم و عهدهدار تربيت او شد. زماني هم كه ابومسلم قيامش را در خراسان شروع كرد، چنين شايع شد كه مردي از اهلبيت به خراسان آمده است و ابراهيم در نامه¬اش به طرفداران و داعيان نوشت كه ابومسلم از خاندان وي است؛ امرش را بشنويد و از وي اطاعت كنيد.
انتخاب ابومسلم براي رياست دعوت و قيام عباسي انتخابي دقيق بود و تعيين وي با آن سن و وضع نژادي، درايت ابراهيم را مي¬رساند. واقعيات بعدي نشان داد اين جوان نخبه بود و با سن پايين، كاري انجام داد كه كاركشتگان نهضت عباسي از انجام آن ناتوان بودند. كار ابومسلم در خراسان و شهرت، عظمت و اعتبار او بسيار بالا گرفت. كار او همراه با دوستي و محبتش استوار شد و از بلند منزلتترين مردم در نظر شيعه شد آنچنانكه به نام او سوگند ميخوردند و سوگند خود را نميشكستند و همواره بدون اينكه خسته شوند دربارة او سخن ميگفتند. بلعمي در اينباره مينويسد: «كار ابومسلم همي بالا گرفت و هيبت و شكوه او اندر دل خراسانيان افتاد و ايدون گويند كه بر منبرها خطبه كردندي، گفتندي: «اللهم اصلح الامير ابامسلم امين آل محمد صلي الله عليه وسلم.»
ابومسلم در دوران عزتش، خدم و حشم زيادي داشت. بنا به گزارش مقدسي در آشپزخانة او، در هر روز سه¬هزار من نان پخته مي¬شد و همچنين صد گوسفند، علاوه بر گاوان و پرندگان. همين شكوه و عظمت بود كه موجب شد پس از پيروزي عباسيان، گروهي در خراسان پيدا شوند كه وي را بعد از سفّاح (نخستين خليفة عباسي) امام بدانند و گروهي از آنان پس از كشته شدن ابومسلم مرگ وي را باور داشتند و گروهي نيز مرگ او را باور نكردند. آنها ميگفتند: روح خدا در وي دميده شده و وي بهتر از جبرئيل و ميكائيل و ديگر فرشتگان است و مي¬گفتند: ابومسلم زنده است و گروههايي از آنان تا زمان بغدادي در قرن چهارم، در شهرهاي مرو و هرات با نام «بركوكيه» بودند. اين گروه «ابومسلميه» بودند كه گروهي از آنان به امامت و مهدويت وي قايل بودند. برخي از فرقهشناسان از بعضي فرقه¬ها كه براي هواخواهي از ابومسلم در خراسان پس از مرگ او پديدار شدند، نام بردهاند و از جمله آنها «بركوكيه»، «سنباديه» و «برازبنديه» بودند. نفوذ ابومسلم در خراسان و محبوبيت او در بين مردم آن ناحيه، حتي پس از بيرون راندن نصر، نميتوانست براي داعيان باتجربه و قديمي عباسي مهم باشد. برخلاف مردم عادي، آنها دوران كوچكي و بندگي وي را ديده بودند.آنها خود، او را خريده و به امام عباسي تقديم كرده بودند. در آن زمان، آنها تصور نميكردند وي بعدها به ارزش و منزلت بالايي دست يابد.
ابومسلم و خصومت با داعيان قديمي
به نظر ميرسد كه با افزايش فوقالعاده محبوبيت ابومسلم در بين خراسانيان، او به تدريج، به فكر نابودي كساني افتاد كه دوران حقارت و بندگي او را ديده و او را خريداري نموده بودند. اطاعت خراسانيان از ابومسلم و نبوغ او، مي¬توانست به راحتي انديشه¬ها و برنامه¬هاي وي را در اين زمينه، پس از شكست نصر و تصرف مرو عملي سازد. پيش از تصرف مركز خراسان، اين كار بسيار خطرناك بود؛ زيرا هم باعث تفرقه بين طرفداران عباسيان و هم سبب نافرماني ديگر داعيان از وي مي¬شد. ابومسلم زيركانه در ابتداي ورود به خراسان و رياستش بر داعيان، در برابر مخالفت¬هاي سليمانبن كثير با آرامي و نرمش واكنش نشان داد و با توسل به آيات الهي، تأكيد ميكرد كه «آيا مردي را به جرم اينكه مي¬گويد پروردگار من الله است مي¬كشيد، در صورتي كه با ادلّه روشن از جانب خدا براي شما آمده است؟» (غافر: 28). اما زماني كه نصربن سيار فرار كرد و مرو به دست ابومسلم افتاد، شرايط فرق مي¬كرد و او مي¬توانست با قدرت مخالفانش را نابود كند. وي در همين راستا لاهز¬بن قريظ تميمي، قحطبه¬بن شبيب طايي، ابوسلمه خلال و سليمان¬بن كثير خزاعي را از ميان برداشت.
شايد تصور شود دلايل عناد ابومسلم با داعيان، تمايل آنان و يا خودش به سمت و سوي علويان و امام جعفر صادق بوده است؛ اما واقعيت اين است كه داعياني كه توسط ابومسلم نابود شدند سالها بود در خدمت عباسيان بودند و در راه نهضت آنان سختي بسيار كشيدند و خود را مريد خاندان عباسي ميدانستند و همفكران سليمان، لاهز و قحطبه از پيوستن مردم عادي و طرفداران معمولي نهضت به قيامهاي زيد و يحيي جلوگيري ميكردند. مردم عادي خواهان پشتيباني از نهضت زيد و امثال آن از علويان بودند، در حالي كه سران نهضت عباسي امثال سليمان مخالف شركت مردم و هدر دادن نيروي هواخواهان در اين راه بودند. خود ابومسلم هم از طرفداران علويان نبود. وي يكي از نوادگان جعفربن ابيطالب به نام عبداللهبن معاويه را به سبب اينكه رقيب عباسيان بود، كشت و امام صادق به يكي از علويان، كه تصور ميكرد ابومسلم و ابوسلمه طرفدار علويان هستند و نامة ابوسلمه صادقانه نوشته شده است، فرمود: از چه وقت مردم خراسان شيعه تو شدهاند؟ مگر ابومسلم را تو به خراسان فرستادهاي؟ ممكن است كه ابوسلمه خلّال براي منحرف ساختن ذهن امويان از سران نهضت عباسي و جلب توجه آنان به سمت و سوي امام صادق و ديگر علويان نامه نگاشته باشد. درست است كه امويان ـ دستكم ـ از عهد خلافت هشام و امارت اسدبن عبدالله قسري بر خراسان از فعاليت خراسانيان در نهضتي فراگير مطلع شدند، ولي از هويت رئيس جنبش اطلاعي به دست نياورده بودند.
الف. بهانة ابومسلم براي كشتن لاهزبن قريظ تميمي
لاهزبن قريظ تميمي از قبيلة تميم از جمله داعيان سرشناس نهضت عباسي از آغاز دعوت آنان در خراسان بود. نسب و نام اجداد وي اصالت تميمي- و نه عجمي- او را تأييد ميكند: لاهزبن قريظبن سريبن كاهنبن زيدبن عصبه ابومسلم به محض فراهم شدن زمينه و فرصتي كه بهانه لازم براي قتل لاهزبن قريظ را به دست آورد، در كشتن وي ترديد نكرد و سپس به ظاهر از قتل وي اظهار تأسف نمود و سحر نصر را موجب نابودي يكي از مهمترين داعيان عباسي دانست. از كسي همچون ابومسلم، كه با درايت و تدبير و دورانديشي برنامه¬هايش را به پيش مي¬برد، بعيد است كه تحت تأثير احساسات، اين اقدام را انجام داده باشد و بلافاصله پس از آن هم واقعاً اظهار ندامت نموده باشد.
لاهز در راه گسترش دعوت عباسي زحمات زيادي كشيده بود و گرفتاري¬هاي بسياري را نيز تحمل نموده بود. وي از نقباي دوازدهگانه دعوت عباسي بود كه در شروع دعوت از سوي بكيربن ماهان و ابومحمد الصادق براي نشر دعوت عباسيان در خراسان برگزيده شد. فقط در يك مرحله، به جرم دعوت مردم به الرضا به دستور حاكم خراسان اسدبن عبدالله قسري سيصد تازيانه خورد. در زماني كه لاهز تازيانه مي¬خورد، ابومسلم سن و سال پاييني داشت. زماني كه لاهز به همراه ديگر داعيان قديمي مثل سليمان، قحطبه و مالك¬بن هيثم براي ديدار با امام عباسي از خراسان به «حميمه» شام ميرفتند وي نوجواني در زندان واسط و در خدمت عيسيبن معقل عجلي بود. برخي از روايات ضمن تأكيد بر سن پايين ابومسلم در زمان ديدار داعيان با زندانيان، از گريه كردن وي در آن زمان ياد كردهاند. عيسيبن معقل توسط يوسفبن عمر ثقفي به زندان افتاده بود. بنابر آنچه از برخي گزارشها برميآيد، ابومسلم توسط لاهز و ديگر داعيان مثل سليمان همراه بيست¬هزار دينار و دويست هزار درهم و متاع بسيار به ابراهيم تقديم شد.
ابومسلم در سال 102 هجري به دنيا آمده بود. بنابراين، در زمان تصرف مرو و قتل لاهز، قريب سي سال داشته است. وي در اين زمان، بر مركز خراسان، مرو، مسلط شده و شروع به نابودي افراد موردنظر خود از داعيان نموده بود. لاهز اولين داعي كهنه¬كار عباسي بود كه توسط سردار سياه¬جامگان نابود شد، وي از زماني كه ابومسلم كودكي بيش نبود، به عنوان يكي از داعيان مطرح عباسي در خراسان فعاليت مي¬نمود. نفوذ ابومسلم در بين هواداران پس از تسلط بر مرو، به حدي بود كه وقتي بشربن صخر برادر يكي از داعيان عادي خشم ابومسلم را ديد، خود پيشنهاد داد عهده¬دار قتل لاهز شود و ابومسلم نيز موافقت نمود.
ب. نابود شدن قحطبه و ارتباط آن با طرح ابومسلم
قحطبهبن شبيب در حين نبرد با ابنهبيره به طور ناگهاني گم شد و اين با برنامة ابومسلم بود. بنا به نقل بعضي از منابع، پس از نبرد جنازه¬اش را در جويي به همراه حرببن سلمبن احوز پيدا كردند و شايع شد كه يكديگر را كشته¬اند، احتمالاً افتادن وي در فرات و يا در جوي¬هاي اطراف آن مربوط به انديشه¬هاي ابومسلم و طبق برنامة او براي نابودي داعيان كهنهكاري بوده است كه دوران نوجواني و بردگي ابومسلم را ديده بودند. حتي پيشگوييهايي از امام عباسي و از زبان خود قحطبه نقل شده است كه تنها وي در نبرد كنار رود فرات مفقود خواهد شد. در بعضي از منابع هم آمده است كه قحطبه گم شد و مشخص نشد كه چه بر سر او آمد و فرزندش حسن فرماندهي سپاه را بر عهده گرفت. مفقود شدن ناگهاني قحطبه در حين نبرد هم غيرعادي است. اگر طرفداران اموي وي را مي¬كشتند، روحيه مي¬گرفتند و دستكم دربارة كشتن سردار بزرگ عباسيان مطالبي را نقل ميكردند. صحنة نبرد هم پس از پيكار در دست عباسيان بود و طبيعتاً با برنامه آنان و افراد تحت امر ابومسلم بايد قحطبه كشته و مفقود شده باشد.
ج. موافقت ابومسلم با قتل ابوسلمه
يكي ديگر از بزرگان داعيان نهضت، كه به دست ابومسلم به قتل رسيد، ابوسلمه خلّال بود. وي برخلاف لاهز، قحطبه، سليمان و فرزند كرماني، اصالتي عرب نداشت و از بوميان ايراني بود. وي از موالي بني¬حارثبن كعب بود. با اين حال، او دوران بردگي و حقارت ابومسلم را ديده بود و سردار سياه¬جامگان ميخواست كه وي نيز نابود شود. موافقت ابومسلم با قتل ابوسلمه بايد با همين انگيزه بوده باشد. حتي برخي روايات تأكيد دارند ابومسلم وقتي احساس كرد ابوسلمه نفوذ زيادي در دولت سفّاح به دست آورده است، بدون نظرخواهي از خليفه و يا بدون اشاره وي، يكي از سردارانش به نام مروان ضبي را به كوفه فرستاد تا ابوسلمه را هنگام خارج شدن از نزد ابوالعباس سفّاح به قتل برساند و به خراسان برگردد. بنا بر نظر برخي از منابع، ابومسلم با پول ابوسلمه خريداري شد. روايتي هم اشاره دارد كه ابومسلم توسط بكيربن ماهان به چهارصد درهم خريداري شد. بكير در زمان رياست ابومسلم و عزت او زنده نبود كه نابود شود. بعدها منصور، كه به دنبال بهانهاي براي بدنام كردن ابومسلم بود، كشتن لاهز و سليمان را گناهي نابخشودني براي ابومسلم مي¬دانست. منصور به ابومسلم عتاب نمود كه چرا سليمان را، كه آنهمه در راه دعوت ما تلاش كرده بود و پيش از مطرح شدن تو در دعوت مهم بود، از ميان برداشتي؟ البته علاوه بر اين، جرم¬هاي زياد ديگري نيز براي وي برشمرد.
د. قتل سليمانبن كثير
سليمانبن كثير در خراسان از ساير داعيان مطرح¬تر و شاخص¬تر بود. وي از قبيله «خزاعه» بود و نسب وي بدين صورت در منابع ذكر شده است: سليمانبن كثيربن اميةبن سعدبن عبدالله. وي در خراسان صاحب قريه¬اي بود. رياست نهضت از سوي ابراهيم امام عباسي به او پيشنهاد شد، ولي نپذيرفته بود. وي ابتدا با رياست ابومسلم جوان بر نهضت عباسي مخالفت كرده بود و با تلاش داعي ديگري به نام ابوداود، دست از مخالفت و سرپيچي با دستور ابراهيم امام برداشت؛ ولي قتل سليمان به دست ابومسلم دليل ديگري هم داشت. ايرادهايي كه ابنكثير از عبدالرحمنبن مسلم ميگرفت بياساس بود و تا زمان منصور بر همگان ثابت شده بود كه ابومسلم سرداري فوق¬العاده زيرك و باهوش است. اما آنچه از ذهن سليمان پاك نمي¬شد و فقط با حذف او محقق ميگرديد، حقارت دوران خردسالي و كودكي سالارِ سياهجامگان بود.
ابومسلم در شروع قيام، به سليمان احترام زيادي مي¬گذاشت و حتي امامت جماعت هواداران عباسيان در آغاز نهضت بر عهدة او بود. ابومسلم در زمان خلافت سفّاح و در زماني كه منصور، وليعهد سفّاح، به ديدن وي رفته بود، سليمان را به گمان و اتهام و به صورت علني كشت. وي خود به سليمان گفت: به ياد داري كه به تو گفتم: امام به من فرمان داده است به هركس بدگمان شدي، وي را بكش. سليمان گفت: آري. ابومسلم گفت: «من به تو بدگمان شدهام.» ابومسلم به اصرار و التماس و سوگندهاي ابنكثير وقعي ننهاد و وي را به قتل رساند. سليمان پدرزن لاهز بود. زماني كه لاهز به دست ابومسلم كشته شد، اعتبار سردار سياه¬جامگان زياد شده بود و سليمان نمي¬توانست اعتراضي داشته باشد. ابومسلم بر مرو، مركز خراسان، تسلط يافته بود. در اين زمان و پس از آن تا آمدن منصور به خراسان، هيچ شاهدي بر توطئة سليمان بر ضد ابومسلم وجود نداشت و در اينباره از سوي خليفه و يا وليعهد هم به وي دستوري داده نشده بود. دولت اموي هم به طور كامل نابود شده و خطري از ناحية آن عباسيان و ابومسلم را تهديد نميكرد. با اين حال، فرصت مناسب براي اجراي برنامه¬هاي ابومسلم براي نابودي داعي كهنه¬كار عباسي فراهم شده بود. خود ابومسلم خطاب به سليمان تأكيد نمود كه فقط بدگماني و نه خطا باعث تصميم سردار خراسان شده است.
البته در يكي از منابع متأخرتر اشاره شده است كه سليمان به يكي از علويان (عبيدالله اعرج) گفته بود كه ما اشتباه كرديم و بايد خلافت را از امويان به علويان و نه عباسيان منتقل مي¬كرديم و با اطلاع ابومسلم از نظر سليمان وي كشته شد. ولي به دلايل متعدد، اين موضوع نمي¬تواند صحت داشته باشد؛ زيرا اولاً، زماني كه منصور از ابومسلم بازخواست مي¬كرد كه چرا ابنكثير خزاعي را كشتي، وي از سخنان سليمان بر ضد عباسيان هيچ نگفت و ثانياً، اگر واقعاً سليمان طرفدار عباسيان نميبود در راه دعوت آنان آن همه زجر و آزار را تحمل نمي¬كرد و در طول سي سال تلاش، با برخي از علويان ارتباط برقرار مي¬كرد. ثالثاً، اگر هم پس از پيروزي عباسيان چنين انديشهاي به ذهن سليمان خطور مي¬كرد آن را با يك علوي، كه ميانة خوبي با علويان نداشت و روابط مناسبي با خليفة وقت سفّاح برقرار كرده بود و از وي هديه¬هاي گرانبها گرفته بود ، مطرح نمي¬كرد. عبيدالله از ترس كشته شدن توسط نفس زكيه به خراسان فرار كرده بود.
و. مخالفت ابومسلم با فرزند كرماني
افرادي غير از داعيان هم با وجود همكاري¬هاي اوليه با ابومسلم پس از موفقيت وي نابود شدند. نابودي عليبن جديع كرماني و يارانش بايد در همين زمينه بوده باشد. ابومسلم در زماني كه هنوز قدرت نصر¬بن سيار نگرانكننده بود، براي اختلاف انداختن بين نصر و فرزند كرماني به علي به عنوان امير سلام امارت مي¬داد و پس از پيروزي كاملش بر خراسان، ياران خاص كرماني و ويژگانش را به بهانة صله جمع نمود و همه را نابود كرد. هيچ¬گونه مخالفتي از سوي علي نسبت به ابومسلم پس از تسلط وي بر خراسان در منابع گزارش نشده است. فرزند كرماني در زماني كه سردار سياه¬جامگان بر خراسان مسلط شده بود، نمي¬توانست خطري هم داشته باشد. كرماني و عربهاي تحت امرش خطري براي ابومسلم پس از پيروزي وي نداشتند. شايد اينگونه تصور شود كه ضديت ابومسلم با اعراب دليل اصلي تصميم سردار خراسان بر قتل فرزند كرماني بوده است، ولي همكاري و هماهنگي ابومسلم با بسياري از اعراب يماني و عدناني همفكرش (حتي پس از بر افتادن امويان) نشان مي¬دهد كه وي در اين زمينه بيشتر بر اساس ضرورتهاي سياسي و نه تعصبات نژادي تصميم گرفته است. طرفداران نهضت وي نيز ـ چنانكه بعداً اشاره ميشود ـ از همة گروهها و نژادها بودند. ابومسلم در نابودي برخي از بزرگان ايراني مثل ابوسلمه خلّال نيز به همان سبكي كه نسبت به بزرگان عرب داشت، بيپروا عمل كرد. بسياري از سرداران و همرزمان ابومسلم عرب بودند و هيچ وقت هم مجازات نشدند، در حالي كه ابومسلم مي¬توانست به راحتي براي قتل آنان بهانههايي فراهم كند. (نمودار فرماندههان عرب و عجم ابومسلم در آخر مقاله ضميمه شده است.)
تأثير نبوغ ابومسلم در گسترش دعوت عباسي
نبوغ ابومسلم در جذب بوميان و حتي حاكمان به دعوت «الرضا من آل محمد»، تأثير زيادي در پيشرفت نهضت داشت. برخي از منابع از كشتارهاي زياد يك ميليون نفري و ششصد هزار نفري ابومسلم در جنگها و دوران امارتش ياد كردهاند كه منطقي به نظر نمي¬رسد. ابومسلم از كشتار در راه تحكيم قدرت ترسي نداشت، ولي اين اعداد با جمعيت حاضر در خراسان و تعداد مخالفان ابومسلم، كه بخش كوچكي از خراسانيان را دربر ميگرفت، هماهنگ نيست. از ديدگاه سياستمدار ماهري چون ابومسلم، هميشه كشتار موجب پيشرفت نهضت نبود؛ در مواردي وي در برابر مخالفان سعة صدر فوقالعادهاي از خود نشان ميداد. اگر ابومسلم اينهمه ضد عرب بود، نبايد كساني از اعراب و از نسل اميران خراسان عهد اموي مثل ابوسعيدبن حبيببن مهلّببن ابيصفره ازدي از همراهان و نزديكانش مي¬بودند. منصور عباسي هم در سفر به خراسان، شرف عزت و طاعت ابوسعيد را ستود. حتي فرزنداني از نصربن سيار در عهد عباسي در خراسان زندگي مي¬كردند. در عهد خلافت هارون¬الرشيد، رافعبن نصربن سيار بر ضد حكومت عباسي قيام كرد. علت قيام او سخت¬گيري¬هاي حاكم خراسان علي¬بن عيسي¬بن ماهان بر گروههاي عرب آن ايالت بود. اگر واقعاً قوم عربنابود شده بودند سخت¬گيري بر آنها معنا نداشت.
همچنين در برخي منابع آمده است: گروههاي عرب ساكن خراسان در عهد خلافت هارون از رفتار حاكمشان ناراضي بودند و هارون براي جلب رضايتشان عليبن عيسي را بركنار كرد. احترام به آنها در نظر خلفاي عباسي مهم بود كه هارون، عليبن عيسي را از امارت عزل كرد. طبيعتاً بايد تعداد قابلتوجهي از عربها در خراسان بوده باشند كه خليفه به دنبال جلب رضايت آنان بوده باشد.
به نظر ميرسد يكي از دلايل موفقيتآميز بودن داعيان در خراسان اين بود كه آنان فعاليت خود را درست پس از حكومت شخصيت¬هايي مثل قتيبه و يزيد آغاز كردند كه كشتارهايي وحشتناك را در آن ايالت به وجود آورده بودند. طبيعي بود كه داعيان دستكم در ابتدا، مخالف كشتارهاي گسترده باشند. زمينههاي توفيق داعيان در بين توده مردم، به ويژه بوميان، با آن كشتارها فراهم شده بود، حتي شرايط براي جذب برخي حاكمان محلي فراهم شده بود. ابومسلم توانست بعضي حاكمان اموي را، كه قصد دستگيري¬اش را داشتند، به سمت نهضت جذب كند. از قيام عبداللهبن معاويةبن عبداللهبن جعفر نيز نهايت بهرهبرداري را نمود و شعار معاويه را بر سكههايش «از شما مزدي نميخواهم جز محبت اهل بيتم» (شوري: 23) ابومسلم چندي بعد بر سكههايش ضرب نمود. دربارة كانون شروع دعوت نيز وي پس از مشورت با بزرگان نهضت، مرو را مناسب تشخيص داد. رقابتها و همچشميهاي قبيلهاي در خراسان و سركوب مرجئه، كه در بين بوميان نفوذ زيادي داشتند، نيز زمينه¬هاي موفقيت ابومسلم را فراهم مي¬نمود. ابومسلم ضمن دامن زدن به تعصبات قبيله¬اي در مرو، به تدريج، با برنامه بر ديگر شهرهاي مهم خراسان مثل «مروالرود» و «هرات» مسلط شد. در بسياري از موارد، ابومسلم با عقل و منطق سعي ميكرد نقشهها، برنامهها و ترفندهاي نصربن سيار را خنثا كند و بر حق بودن خويش را به سپاهيان نصر و بوميان بيطرف بقبولاند. زماني كه نصر و نمايندگان اموي اينگونه تبليغ ميكردند كه ياران ابومسلم دين ندارند و دين آنها كشتن عرب است، ياران نصر در اينباره چنين شعر ميسرودند:
«فمن يكن سائلي عن اصل دينهم
وتتركون عدوّاّ قد اظلّكم
فانّ دينهم ان تقتل العرب
ممّن تاشب، لا دين و لا حسب...»
اگر كسي از آيين ايشان از من بپرسد دين و آيين ايشان كشتن عرب است. دشمن بيسر و پا و انبوه و بيدين فرومايه را، كه بر شما سايه انداخته، رها كردهايد.
مروانبن محمد، خليفة اموي، نيز در نامهاي ابومسلم را هجو نموده و وي را متهم كرده بود كه «مصحفها [قرآنها] را آتش ميزند و مساجد را ويران ميكند.» اين تبليغات براي دور كردن عموم مردم از اطراف ابومسلم بود. سردار سياهجامگان بايد در عمل نشان ميداد كه از اين تهمتها مبرّاست. وي براي اين منظور، نقشههايي داشت كه برنامههاي حكّام اموي را خنثا نمود. وي اسرايي را كه از سپاه نصر گرفته بود، مداوا كرد و آزاد ساخت تا دربارة دينداري و نماز خواندن عباسيان در بين ياران نصر شهادت دهند.
نمودار درصد نژادي سرداران ابومسلم در زمان آشكار شدن دعوت
نتيجهگيري
براساس شواهد ارائهشده در مقاله، نابودي داعيان كهنهكار و قديمي عباسي در دوران اقتدار ابومسلم اتفاقي و يا بر اساس تصميمهاي عجولانة وي نبوده، بلكه بر اساس برنامه و طرح او و حسابشده انجام گرفته است. دليل اصلي اقدام سردار سياهجامگان در نابودي داعيان، احساس ابومسلم از ديدگاه تحقيرآميز داعيان قديمي نسبت به وي بود. داعيان كهنه¬كار از ابومسلم مسنتر بودند و داراي فعاليت و سابقة تلاش بيشتري براي روي كارآمدن عباسيان بودند. آنان خود ابومسلم را، كه برده بود، خريده و به محمْدبن عليبن عبدالله عباسي تقديم كرده بودند و ابومسلم تحت تربيت محمّد و فرزندش ابراهيم بزرگ شده بود. محبوبيت ابومسلم در بين خراسانيان و نفوذ فوقالعاده او نميتوانست اعتبارش را نزد داعياني مثل لاهز، قحطبه و سليمان بالا ببرد و اين موضوع موجب نابودي اين افراد توسط ابومسلم به بهانههاي متفاوت شد. تصميمگيريهاي ابومسلم براي نشان دادن وفادارياش به ارزشهاي ديني، براي خنثا كردن تبليغات امويان و توسعة گسترده دعوتش در بين بوميان خراسان و اعراب آن سامان نيز با برنامههاي هوشمندانة وي صورت گرفت.
- ابن اثير، عزالدين علي، الكامل في التاريخ، بيروت، دارصار، 1385ق.
- ابنجوزي، ابوالفرج عبدالرحمنبن علي، المنتظم في التاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمدعبدالقادرعطا، بيروت، دارالكتب العلميه،1412ق.
- ابن طقطقي، محمدبن عليبن طباطبا، الفخري في الآداب السلطانيه و الدول الاسلاميه، تحقيق عبدالقادر محمد مايو، بيروت، دارالقلم العربي، 1418ق.
- ابنعبدالبر، ابوعمر یوسفبن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دارالجیل،1412ق.
- ابن قتيبه دينوري، ابومحمدعبدالله¬بن¬مسلم، الامامه و السياسه المعروف بتاريخ الخلفا، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء،1410ق.
- ابن كثير، ابوالفداء اسماعيلبن عمر، البدايه و النهايه، بيروت، دارالفكر،1407ق.
- ابن¬عبدربه¬، العقدالفريد، بيروت، دارالكتب¬العلميه،1404ق.
- ابن¬عساكر، ابوالقاسم¬علي¬بن¬حسين، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر،1415ق.
- مسكويه الرازي، ابوعلي، تجارب الامم، ط الثانيه، تحقيق ابوالقاسم الامامي،تهران، سروش، 1379ش.
- اسفزاري، عين الدين محمد زمچي، روضات الجنات في اوصاف مدينه هرات، با تصحيح سيدمحمدكاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، 1338ش.
- اشعري قمي، سعدالدين عبداللهبن ابيخلف، المقالات و الفرق، صححه و قدم له و علق عليه الدكتور محمدجواد مشكور، تهران علمي و فرهنگي،1361ش.
- اشعري، عليبن اسماعيل، مقالاتالاسلاميين و اختلافالمصلين، به كوشش محمدمحييالدين عبدالحميد، بيروت،1405ق.
- بغدادي، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بين الفرق در تاريخ مذاهب اسلام، ترجمه دكتر محمد جواد مشكور، چ چهارم تهران، اشراقي،1367ش.
- بلاذري، احمدبن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض زركلي، بيروت دارالفكر، 1417ق.
- بلعمي، تاريخنامه طبري؛گردانيده منسوب به بلعمي، تحقيق محمد روشن، چ دوم، تهران، سروش، 1373ش.
- جاحظ، ابوعثمان، البرصان و الرجان و العميان و الحولان، بيروت، دارالجيل،1419ق.
- حسینی علوی، ابوالمعالی محمد، بیان الادیان، تهران، روزنه، 1376ش.
- خطيب بغدادي، ابوبكراحمدبن علي، تاريخ¬بغداد، بيروت، دارالكتب¬العلميه،1417ق.
- خليفه بن خياط، ابوعمرو، التاريخ، تحقيق فواز، بيروت ،دارالكتب العلميه، 1415ق.
- دينوري، ابوحنيفه احمدبن داود، الاخبارالطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر مراجعه جمالالدين الشيال، قم، منشورات الرضي، 1368ش.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الطبري(تاريخ الامم والملوك)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ط الثانيه بيروت، دارالتراث العربي،1387ق.
- قلقشندي، شهاب¬الدين¬احمد¬بن¬عبدالله، صبح¬الاعشي¬في¬صناعه¬الانشاء، بيروت، دارالكتب¬العلميه، بي¬تا.
- كيا گيلاني، احمدبن محمد، سراج¬الانساب، تحقيق سيدمهدي رجايي، قم، كتابخانه مرعشي، بي¬¬تا.
- گرديزي، ابوسعيد عبدالحي بن ضحاك، تاريخ گرديزي، تحقيق عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب، 1363ش.
- مجهول المولف، مجمل التواريخ و القصص، تحقيق ملك الشعراي بهار، تهران، كلاله خاور، بي تا.
- مجهول المولف، اخبارالدوله العباسيه و فيه اخبار العباس و ولده، تحقيق عبدالعزيزالدوري و عبدالجبار مطلبي، بيروت، دارالطليعه،1391ق.
- مسعودي، ابوالحسن عليبن حسين، التنبيه و الاشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، القاهره، دارالصاوي، بي تا.
- منهاج السراج، طبقات ناصري اسلام و ايران، تحقيق عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب،1363ش.
- المنقري، نصربن¬مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، ط الثانيه، القاهره، موسسه العربيه الحديثه، افست قم، منشورات المكتبه المرعشي¬النجفي، 1404ق.
- الحموي، ياقوت، معجم¬الادباء، بيروت، دارالغرب¬الاسلامي، 1414ق.
- يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دارصار، بيتا.