سفر زیارتی حج در دورهی قاجار بر مبنای سفرنامههای رجال دورهی قاجاری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در راستاي عمل به آيه شريفه «ولله عَلَي النّاسِِ حِجُّ البَيْت» ( آل عمران: 97) همواره مسلمانان در طول تاريخ، سفر به سرزمين حجاز و انجام مناسك حج را واجب دانستهاند. ايرانيان نيز خارج از اين جماعت نبوده و در همة ادوار و تحت هر شرايطي، در اين گردهمايي ساليانة مسلمانان حضور يافتهاند.
سفرنامهنويسي در ايران، سابقة كهني دارد، ولي در دورة قاجار، بهويژه ازسال 1260ق به اين سو، از سفرنامه نويسي يا به اصطلاح آن روزگار «روزنامه سفر» با استقبال و توجه رجال و بزرگان عصر قاجار كه عشق به تأليف و نگارش داشتند، روبهرو شد. در اين زمان، علاوه بر سفرنامههاي فراواني كه نويسندگان غير ايراني، دربارة ايران زمان قاجار نوشتهاند، خود ايرانيان هم سفرنامهها و خاطرات فراواني از خود برجاي گذاردهاند كه برخي از آنها به اوضاع داخلي ايران و بعضي به خارج از ايران اختصاص دارد. در واقع، اين حركت به پيروي از آثار مشابهي بود كه برخي از غربيان، از قرن چهاردهم ميلادي به اين سو، تحت عنوان «سفرنامه» نوشته و به مرور در هند و ايران در دسترس ايرانيان قرار گرفته بود. برخي از اين سفرنامهها كه به نوعي به ايران مربوط ميشد، سخت مورد علاقة درباريهاي ايران قرار داشت.
سفرنامههاي اروپايي در دورة صفوي، دربارة ايران و هند و بهطور كلّي قارة آسيا بسيار گسترده بوده و طبعاً اين حركت فرهنگي، به نوعي در ميان چهرههاي فرهيحته ايران تأثير گذاشت و ادبيات نويني را در اين زمينه پديد آورد؛ ادبياتي كه ميتوان آن را «ادبيات سفرنامه نويسي» نام نهاد.
سفرنامههاي اين دوره را ميتوان در چند گروه دستهبندي كرد:
1. گزارش سفر به اروپا و هند؛
2. گزارش سفرهاي زيارتي به عَتَبات عاليات ( كربلا، نجف، كاظمين و سامرا)؛
3. گزارش سفرهاي داخلي در ايران؛
4. گزارش سفر حج.
موضوع بحث اين مقاله سفرنامههاي حج است؛ كه به عبارتي گزارش سفر به «جزيرة العرب» يا همان سرزمين حجاز است.
همانگونه كه ميدانيم، سفرنامهها در تقسيمبندي منابع تاريخي، جزء منابع جغرافيايي شناخته ميشوند و اين تعريف به خصوصيات سفرنامههاي نگاشته شده در دورة قاجار بسيار نزديكتر از سفرنامههاي باقي مانده از دورة صفويه است. در بررسي آثار باقي مانده از دورة قاجار به اين نكته پي برده ميشود كه نويسندگان اين سفرنامهها به تقليد از آثار غربيان، بيشتر از شيوة «دِكارتي»، يعني ثبت و مشاهده استفاده كردهاند و از شيوههاي مفسرانه و همراه با تأويلات فراوان سفرنامه نويسان دورة صفوي خودداري كردهاند. اين ميتواند ناشي از تفاوتهاي موجود در شرق و غرب باشد، زيرا اساساً علم تأويل و تفسير در شرق بسيار پيشرفتهتر و متداولتر از غرب است و به همين سبب، علومي چون عرفان و فلسفه كمال خود را در تفكرات شرقيان يافتهاند، اما علوم تجربي كه به شيوههاي دكارتي نياز دارند، در غرب رشد پيدا كردهاند.
به سبب همين تأثير پذيري سفرنامه نويسان دورة قاجار از سفرنامه نويسان اروپايي است كه ميتوان گفت سفرنامههاي دورة صفوي شرقيتر، و آثار مشابه به جاي مانده از دورة قاجار غربيتر است؛ به تعبير ديگر، سفرنامههاي قاجاري، آفاقي است نه انفسي؛ يعني دستمايههاي عرفاني ندارد، اما به عكس آثاري كه در اين زمينه از دورة صفوي باقي مانده اين خصيصه را دارد و دليلش نيز ـ همان طور كه اشاره گرديد ـ در تأثير پذيري از اروپاييهاست، در اينجا هدف اصلي سفرنامه نويس، ارائه پند و اندرز، بيان تجربههاي عرفاني و راهنمايي خواننده براي سير افاق و انفس نيست، بلكه او سعي ميكند اطلاعاتي در باره راهها و دشواريهاي اين سفر ارائه كند. آنها تنها قصد داشتهاند كه يك سري مطالب مهم و راهنماييهاي لازم را در خصوص اين سفر در اختيار مسافران بعدي قرار دهند. بر اين اساس، نوع روايتي كه رجال قاجاري در سفرنامههايشان ارائه ميدهند بي شباهت به نگاه امثال شاردن (1631ـ1668م) و باپتيست تاورنيه فرانسوي(1631م) و دون گارسيا دسيلوا فيگويروا اسپانيايي(1598ـ1621م) در سفرنامههايشان نيست و اين نشان دهندة عمق تأثير پذيري سفرنامه نويسان قاجاري از همتايان غربيشان ميباشد.
شايد به همين علت است كه عده اي اعتقاد دارند كه سفرنامههاي دورة قاجار برخلاف سفرنامههاي دورة صفوي، رنگ و بوي سياسي دارند.
تفاوتهاي فراواني ميان طبقات مختلف در نگارش وجود داشته است. براي مثال، زماني كه شاهزادهاي چون حسام السلطنه، يا سياستمداري كهنهكار چون ميرزا علي اصغرخان اعتمادالسلطنه سفرنامه بنويسند، غير از اين است كه مثلا خانمي چون علويه كرماني يا يك شخص روحاني مانند سيد فخرالدين جزايري دست به نگارش سفرنامه بزنند. نكته قابل توجه اين است كه همين تفاوتها در نوع نگاه به موضوع است كه بر غنا و ارزش اين آثار افزوده و از تكراري، يكنواختي و ملالآور بودنشان جلوگيري كرده است.
در خصوص خاستگاه طبقاتي سفرنامهنويسان نيز بايد اشاره كرد كه بيشتر اين سفرنامهها از طرف اشراف دولتي نگاشته شده است كه البته جاي تعجب ندارد، زيرا سفرنامه نويسي توسط اشراف و مأموران دولتي، از ويژگيها و عناصر مهم تاريخنگاري دورة قاجاريه بوده و سهم علما و ساير طبقات اجتماعي به مراتب كمتر است. همچنين در خصوص سهم زنان در نگارش اين سفرنامهها ميتوان گفت كه در مقايسه با مردان سهم ايشان بسيار اندك است.
به هر حال، اين سفرنامهها به عنوان متوني مردمشناسانه، بر آگاهي و شناخت ما از پيشينة فرهنگي خويشتن و همينطور ساير جوامع اسلامي را ميافزايد. سفرنامهها اگر چه نميتوانند خالي از اغراض شخصي يا صنفي سفرنامهنويس و تعصبات خودي و غير خودي او باشند، ولي حتي در بدترين حالت نيز گاه پرده از حقايقي بر ميدارند كه پيشينة رفتارهاي فعلي و روند چگونگي شكلگيري وضعيت فعلي ما را نشان ميدهند. بديهي است به سبب اين سفرنامههاست كه امروزه اطلاعات جالبي دربارة موضوعات اجتماعي ـ سياسي و جغرافيايي آن دورة تاريخي چه در خصوص ايران و چه مناطقي كه در مسيرهاي سفر قرار داشتهاند، و نيز اطلاعات جالبي در بارة مكانهاي تاريخي مذهبي كه در آن موقع وجود داشته و بعدها با گذشت زمان و خصوصاً تسلط يافتن وهابيون (1344ق) تخريب گرديده و امروزه هيچ اثري از آثار آن اماكن باقي نيست، وجود دارد.
در طول ساليان متمادي تعداد زيادي از اين سفرنامهها به كوشش عده اي از پژوهشگران، فرهيختگان و علاقمندان جمعآوري، تصحيح و چاپ شده است. اخيراً استاد رسول جعفريان در اقدامي ارزشمند، اين سفرنامهها را ـ كه به علت عدم تجديد چاپ برخي از آنها در اختيار نگارنده نبود ـ جمعآوري كرده و در مجموعهاي هشت جلدي با عنوان پنجاه سفرنامه حج قاجاري چاپ نموده است.
از مهمترين و ارزشمندترين اين سفرنامهها ميتوان به سفرنامههاي زير اشاره كرد:
1. سفرنامه مكه حسام السلطنه (1297ق) فرزند عباس ميرزا و سياستمدار برجسته دوره قاجاري.
2. سفرنامه ميرزا داوود وزير وظايف (1322ق) كه سفرنامهاي با محتوا و ارزشمند است.
3. سفرنامه حج ميرزا علي اصفهاني (1331ق).
4. سفرنامه فرهاد ميرزا معتمدالدوله (1292ق).(وي فرزند عباس ميرزا از سياستمداران و عالمان خاندان قاجاري است).
5. سفرنامه امينالدوله، شخصيت سياسي مشهور دورة قاجار؛ وي در سال 1316ق سفري به مكه داشته و گزارش آن را نگاشته است.
6. سفرنامه مخبرالسلطنه كه در سال 1321ق نوشته شده است.
دشواريهاي سفر حج
دشواريهاي سفر حج بيشتر در طول مسير سفر بوده است. اين مشكلات، افزون بر مشكلات طبيعي و جغرافيايي، ناشي از آزار و اذيت ساكنان عرب این مسير بوده است. علاوه بر اين، رويارويي زائران عجم شيعه با حجاج سنّي و ساكنان عرب آن نواحي هم دشواريهايي را پديد ميآورده است. گفتني است كه اين دشواريها گاه چنان تصوير سختي از اين سفر به دست ميداد كه بهطور عادي به ويژه در برخي سالها ودورهها، انجام آن كاري عاقلانه نبود.
سختيهاي مسافرت به سرزمين حجاز و انجام مناسك حج و همچنين زيارت مساجد و اماكن مقدسه آن منطقه، آن چنان سخت و طاقت فرسا بوده كه يكي از سفرنامه نويسان نام سفرنامه خود را تذكرة الطريق في مصائب حجاج بيت العتيق گذاشته است. «وي چنان وصفي از اذيت و آزارها در گرفتن خاوه و ماليات و در برخوردهاي زشت عكام، جمال و غيره با حجاج در سفرنامهاش آورده است كه موي را بر تن انسان راست ميكند.»
راههاي سفر به سرزمين حجاز
ايرانيها در آن دورة تاريخي براي رفتن به حج ميتوانستند يكي از این چهار مسير را انتخاب كنند: مسير دريايي از جنوب ايران به جده، راه جبل، راه شام و راه اسلامبول به جده.
گزينههاي مزبور، همواره پيش روي حجاج بود، ولي انتخاب مسير ـ آنطور كه بهنظر ميرسد ـ چندان ساده و راحت نبوده است و تصميمگيري براي انتخاب راه به چند نكته بستگي داشت:
الف ـ اوضاع و احوال كلي راهها و اخبار مربوط به امنيت آنها؛
ب ـ داشتن زمان مناسب براي انتخاب راه دور و نزديك؛
ج ـ محل سكونت مسافر در شمال يا جنوب ايران؛
د ـ تصميم حملهداري كه مسافر تصميم گرفته بود با او عازم حج شود؛
ط ـ تصميمگيري دولت؛ (چرا که ممكن بود حكومت اجازه عبور از يك راه را ندهد. حكومت در اينزمينه بر اساس اخبار موجود و نظر قونسولگري ايران در جده و سفارت ايران در عثماني تصميم ميگرفت).
بديهي است كه در اين ميان، موضوع امنيت راهها اهميتي فوقالعاده داشت و در خصوص امنيت راه، حملهداران آگاهيهاي مهمي داشتند و صد البته مصالح خود را نيز در اينميان در نظر ميگرفتند. در واقع، مهمترين تجربهاي كه يك حملهدار ـ به تعبير امروزي مدير كاروانِِ ـ در آن دوره ميآموخت، ياد گرفتن اين مسيرها و دريافت اطلاعات درست دربارة امنيت آنها بود؛ راهي كه ممكن بود يك سال امن باشد و سال بعد، ناامني زيادي داشته و براي حجاج دردسر درست كند. و اين نكته مهم و حياتي بود، از اينرو در بررسي سفرنامهها همواره شاهد آن هستيم كه سفرنامهنويسان نيز كاملاً به اهميت اين مسئله واقف بوده و همواره ميكوشيدند تا در روزنامه سفر خود، به مقايسة مسيرها با يكديگر بپردازند.
1. مسير دريايي از جنوب ايران به جده
يكي از مهمترين مسيرهاي حج براي ايرانيانِ ساكنِ فارس و جنوب كشور، مسير دريايي از خليج فارس بود. در اين مسير، حجاج از طريق بندر بصره، بندرعباس، بندر لنگه، بندر بوشهر و برخي ديگر از بنادر جنوبي ايران با كشتي به جده ميرفتند. مسير كشتي از خليج فارس به سمت درياي عمان و اقيانوس هند بود، سپس كشتي به سمت يمن حركت كرده و از آنجا وارد درياي سرخ ميشد و در بندر جده لنگر ميانداخت.
دشواري سفر با كشتي براي ايرانياني كه با آن آشنا نبوده و به كشتي سواري عادت نداشتند، دردسرهاي زيادي ايجاد ميكرد. در بسياري از سفرنامههايي كه گزارش اين سفر دريايي را نوشتهاند، از تلاطم دريا و موجهاي بلند و ترس و اضطراب حُجاج سخن گفتهاند.
باري، اول مغرب شد، انقلاب هوا زياد، باد مخالف وزيدن گرفت، كشتي اندك اندك به رقص آمد. مشغول شام خوردن بوديم كه از اطراف، صداي عُرعُر قِي و استفراغ بلند شد، من دو لقمه از شام نخورده يودم كه قي عارض شد، من هم يكي دو دفعه قي كردم و افتادم. اجاقها خاموش شد، رفت و آمد موقوف گشت، سكوت محض مردم را گرفت، مردم نالان و بيهوش، اسبابها روي هم ميريزد، ديگها از روي اجاقها سرازير ميشود، امواج دريا كوه كوه بر ميخيزد، نگاه كردن به دريا جگر شير و زهرة اردشير لازم دارد. گاهي از طرفي كشتي چنان سرازير ميشد كه آب دريا به كشتي ميريخت،
با اين كه ارتفاع سطحه از لب دريا تقريبا 15 ذرع است از طرف ديگر، چنان به هوا ميرفت كه سكنه روي هم ميريختند؛ در آن درياي محيط كشتي با اين عظمت في الواقع حكم پوست گردويي داشت، سبحان الله العظيم.
براي زائراني كه نخستين بار بود در كشتي مينشستند، آن هم براي طي اين راه طولاني از جده تا بوشهر، تحمّل دشواريهاي مسير دريايي بسيار سخت بود. روزهاي متوالي اسير بيهوشي، استفراغ و عدم توانايي براي خوردن غذا بودند و بايد با جان كندن اين مسير را طي ميكردند.
در اين مسير، قرنطينههاي مخصوصي وجود داشت كه حجاج را از كشتي پياده كرده، لباسهاي آنان را ضدّ عفوني ميكردند. بدترين وضعيت، زماني بود كه آنان را به طور جمعي لخت كرده، در يك صف از برابر پزشك عبور ميدادند. همچنين لباسها و وسايل آنان را نيز در صندوق بزرگي گذاشته، آن را در ماشين بخار ميگذاشتند تا به طور كامل ضد عفوني شود. پس از آن، چندين روز ـ گاه تا ده يا دوازده روز ـ آنان را نگاه داشته، سپس سوار كشتي ميكردند. منطقة قرنطينه در اين مسير دريايي دست كم در سه دهه پاياني دوره قاجار شهر قَمَرَانَ يا كمَرَانَ بود.
رسيديم به قمران كه محل قرنطين است. تا عصر كشتي معطل شد كه طبيب آمد و اجازه پائين آمدن داد ... به هرحال، وارد اطاقي شديم. آنجا لباسهاي ما را از كفش و كلاه، هرچه بود گرفتند و ميانة مكينه بخور ريختند و به هر كدام ما لنگي دادند و در دهليز عمارتي جمع كردند ... دو سه شبانه روز آنجا بوديم.
يكي از دشوارترين كارها سوار و پياده شدن از كشتي براي قرنطينه بود كه با وجود شلوغيِ بيش
از حد و سوار شدن بيش از ظرفيت كشتي، تحمّلناپذير بود و به علاوه بر اين، همين
شلوغي سبب ميشد كه افراد در كشتي جايي براي نشستن پيدا نكرده و طي سفر گرفتار عذاب مضاعف شوند.
زائران ايرانيِ شيعه در اين مسير ميبايست از برابر منطقه يَلَمْلَم و به عبارتي جُحْفه، محرم شوند. شناخت اين محل، دشواري خاصي داشت و تنها افراد خبره و آگاه به مسير ميتوانستند محل آن را تشخيص دهند. زماني كه كشتي به اين نقطه ميرسيد، خبر رسيدن آن را كاپيتانِ كشتي با سوت اعلام ميكرد و حُجّاج محرم ميشدند.
دشواري عمده اين راه، معطليهاي فراواني بود كه مسافران در اين بنادر، چه در رفتن و چه در برگشتن از جدّه ميبايست تحمل كنند تا كشتي از راه برسد. در بسياري از مواقع، كشتي مملو از جمعيت بود و جايي براي راه دادن بقيه زائران نداشت. در اينجا بود كه حاجي ميبايست تا ده ـ پانزده روز ديگر معطل بماند تا كشتي بعدي از راه برسد.
شلوغي كشتيها همراه با نبودن امكانات، به ويژه وسايل تطهير، فرياد زائران را به آسمان ميبرد و حكايت و خاطرهاي براي آنان برجاي ميگذاشت كه وصف ناپذير بود.
مراحل سفر از مسير دريا بر اساس سفرنامه منشي زاده( 1339ق) عبارت است از: يزد، تفت، زرقان، شيراز، كازرون، برازجان، بوشهر، مسقط، عدن، قمران، جده و مكه.
مراحل سفر از مسير دريا بر اساس سفرنامه حاجيه خانم كرماني(1309ق) عبارت است از: كرمان، دولاب، باغ رق آباد، اسماعيل آباد، بهرام جرده، قلعه عسكر، بافت، بندر عباس، بمبِي، مسقط، عدن، جده، قرن المنازل و مكه.
2. راه جبل
راه مشهور و معروف ديگري كه زائران ايراني داشتند، راه جبل يا نجد بود كه از عراق به سوي جزيرةالعرب حركت كرده و اين مسير را به سمت مكه ادامه ميدادند. البته اين امكان وجود داشت كه مسافرانِ راه جبل، مسير را به سوي مدينه كج كرده، ابتدا به اين شهر مشرّف شوند، اما به طور معمول، مسافرانِ راه جبل، ابتدا عازم مكه ميشدند.
آلرشيد بر اين منطقه، حكومت داشتند و به صورت موروثي بر آن فرمانروايي كرده و بعدها به دست نيروهاي سعودي از ميان رفتند. اين دولت به نوعي حافظ اين منطقه بوده و خود تشكيلات خاصي براي همراهي مسافران داشته و هزينه آن را نيز از ايشان دريافت ميكردند. با اين حال، اعراب بَدَوي آن نواحي و گاهي نيروهاي دولتي آلرشيد، به كاروان حجاج حمله كرده و به قتل و غارت آنان ميپرداختند، از اين رو در برخي از سالها، به قدري اين راه خطرناك ميشد كه علما رفتن از آن راه را حرام اعلان ميكردند و كسي از آن مسير عبور نميكرد. تهديدهاي موجود در اين مسير با حمايت نيروهاي امير جبل (آلرشيد) و گاه سپاه عثماني تعديل مييافت.
از اطلاعاتي كه مربوط به سالهاي 1316ق و 1317ق است به دست ميآيد كه به تدريج بر اثر ظلم و ستم امير جبل، اين راه مسدود اعلام شد. پس از آن وي تلاش زيادي براي بازكردن اين راه انجام داد تا اولياي دولت ايران را قانع كند كه اجازه دهند سفر از اين مسير صورت گيرد. قطعاً راه مزبور در سال 1319ق باز بوده كه شيخ فضلالله نوري از آن عبور كرده و پس از بازگشت به نجف، فتواي تحريم رفتن به آن راه را صادر كرد.
سند مهمي كه در اين زمينه در دست است و بهوسيلة شيخ شهيد فضلالله نوري تنظيم شده، مجموعهاي از فتاواي علماست كه پس از حج سال 1319ق دراين باره صادر شد. مقدمة اين سند را شيخ فضلالله كه خود در آن سال مشرف بوده، نگاشته و حكايت آزار و اذيت فراوان و تلفات بي حد و شمار اين مسير را گزارش كرده است. اين سند كه متن فتواي تحريم خود شيخ است، همراه فتاواي علما در سال 1320ق چاپ شده است.
شيخ فضلالله در اين متن تحريمیه، با اشاره به سفر خود در سال 1319ق از راه گيلان واسلامبول از نيت اوليه خود براي بازگشت از طريق شام ياد ميكند، اما در مكه از اين قصد منصرف شده، بناي بازگشت «از طريق جبل» را گذاشته و با وجود مخالفت جمعي از همراهان، بر آمدن از اين راه، اصرار ميكند.
وي روز دوم محرم سال 1320ق از مكه به راه افتاد و در هجدهم ربيع الاول، يعني دو ماه و نيم بعد به يك فرسنگي نجف اشرف رسيد. شيخ با تحمل شدائد راه، دريافت كه با وجود مخالفت برخي از همراهانش، حكمت آمدن از اين راه، آگاهي يافتن از دشواريهاي اين راه و زمينهسازي صدور فتواي تحريم از طرف خود و ساير علماي نجف براي رفتن از اين مسير بوده است.
مراحل سفر از طريق راه جبل بر اساس سفرنامة محمد ولي ميرزا قاجار (1261ق) عبارت است از:
تهران، قزل رباط (راه كاظمين)، كربلا، نجف، راه جبل، وادي عتيق، عثيره و مكه.
3. راه شام
زائران ايراني از روزگار صفوي و تا نيمه دورة قاجاري، راهي كه بهطور غالب انتخاب ميكردند، رفتن به سمت حلب و شام و از آنجا به مدينه بود. اين مسير ميتوانست از طريق تبريز به عثماني و از آنجا به سمت جنوب تركيه باشد، چنانكه ممكن بود از راه بغداد به سمت شمال عراق و از آنجا در حاشيه فرات به سمت سوريه بروند.
زائر ايراني پس از رسيدن به دمشق در آنجا برنامة سفر خويش را به مدينه تنظيم كرده، اسباب سفر را از شتر و عكام و غيره تدارك ميديد و همراه كاروان يا به اصطلاح محمل شام كه بزرگترين كاروان حج بود، به سمت مدينه به راه ميافتاد.
اين راه به سبب آبادي از نظر آب و آذوقه، دشواري كمتري در مقايسه با راه جبل داشت، گرچه بسيار دورتر از راه جبل بود.
مهمترين نكته براي راه شام آن بود كه زائر عجم، همراه قافله و محمل شامي كه اميرالحاج دولت عثماني نيز با آن بود، به حجاز ميرفت و به اين ترتيب، به علت جمعيت زياد اين كاروان كه بنا بر ادعاي اعتماد السلطنه در سال 1263ق تعداد حجاج آن بالغ بر پنجاه هزار نفر بود، و همچنين وجود محافظان بيشمار، در امنيت كامل بود.
پاشايي كه از سوي دولت عثماني انتخاب ميشد، به نوعي اميرالحاج بود و حجاج همگي ملزم به تبعيت از وي بودند.
مخبرالسلطنه در سال 1321 ق مينويسد:
يك ساعت و نيم لازم بود كه دنبالة قافله، جاي سر قافله بيايد. در اين محمل، سه هزار شتر بود كه در چهار قطار حركت ميكردند دو قطار يك طرف و دو قطار يك طرف ميرفتند، بين آنها ده ذرع عرض، خياباني ميافتاد، كأنّه آن حيوانات مشق كردهاند، ابداً در عرض خيابان اعوجاجي پديد نميآمد.
انتخاب راه شام، اين توفيق را نصيب زائر ميكرد تا در دمشق نيز به زيارت قبور و اماكن متبركه آنجا برود. همچنين با احداث خط آهن دمشق تا مدينه در سال 1326ق مسافران ميتوانستند از قطار يا به اصطلاح رايج آن روزگار «شُمَنْدُفِر» استفاده كنند.
مسير راه شام بر اساس سفرنامه منظوم مكه (1300ق) از نويسندهاي نامعلوم، عبارت است از:
سلطانيه، ميانه، خوي، چاخماق، قرودره، ملحمي، قوچ قران، چيقلي، ارچك، وان،
چرچي، بطليس، سناح، مزار اويس قرني، كاني، باتمان چايي، بسمل، دياربكر، حلب، ثراقيب، حما، حمص، دمشق، غنزه، معان، تبوك، حصا، شعب العجوز، دارالغنم، بنر الجديد، هديه، مدينه، وادي ليمون و مكه.
4. راه اسلامبول
راه ديگر ايرانيان براي رفتن به حج، رفتن به استانبول بود كه ميتوانست از مسيرهاي مختلف صورت گيرد؛ يكي، از بندر انزلي به سمت تفليس و استانبول، ديگري، از مشهد به سمت عشق آباد و تفليس.
اين مسير بيشترين طرفدار را بين رجال حج گزار دوره قاجار داشت، و بيشتر رجال قاجار از اين مسير به قصد تشرف و برگزاري مناسك حج حركت ميكردند. فرهاد ميرزا در سال 1292ق از ايران به استانبول رفته، از آنجا به قاهره و سپس از طريق كانال سوئز به درياي سرخ و سپس به بندر ينبع وارد شده و از آنجا با شتر روانة مدينه شده است.
نجمالملك در سال 1306 ق به حجاج ايراني پيشنهاد ميكرد كه از انزلي به سمت تفليس بروند و بعد، از اسلامبول و كنار مصر بگذرند و به جده وارد شوند.
اگر زائر خراساني بود، از مشهد به سمت عشقآباد رفته، از آنجا عرض درياي مازندران را طي كرده، به سمت بادكوبه و تفليس ميرفت و سپس با راهآهن عازم ساحل درياي سياه شده، به اسلامبول ميرفت.
بخشي از اين مسير با راهآهن و بخشي با كشتي سپري ميشد و حجاجي كه از شهرهاي خراسان و سرزمين روسيه بودند، از اين طريق عازم ميشدند. مصيبتهايي كه در اين مسير بر سر ميرزا داود آمده بود، سببنگراني او از اين راه شده، وي در اين باره مينويسد:
آمدن به مكه از اين راه موجب ثواب كه نخواهد بود، قطعاً موجب عقاب است، چون هم خوف براتلاف مال و هم خوف تلف جان و هم از دست رفتن وظايف و عبادات يوميه فرضيه، و عدم تحصيل و تمكن طهارت همه را تا اينجا دارد، تا بعد از اين چه شود، به خصوص بر زنها كه حرام است.
زماني كه حاجي به اسلامبول ميرسيد، ميتوانست مستقيم با كشتي به درياي سرخ و بندر ينبع يا به جده وارد شود، همان طور كه ميتوانست به مصر رفته از شهرهاي اسكندريه و قاهره و پرت سعيد و حتي بيروت و غيره ديدن كند.
مسير راه استانبول بر اساس سفرنامة حسام السلطنه( 1297 ق) عبارت است از:
تهران، قزوين، انزلي، شهر نو، بادكوبه، پطروسي، حاجي طرخان، اسكله ساراتين، ارل، كيف، ادسا، استانبول، گلي پولي، رودس، پورت سعيد، سوئز، جده، يلملم، مكه.
مسير راه استانبول براساس سفرنامة فرهاد ميرزا معتمد الدوله (1292ق) عبارت است از:
تهران، قزوين، رستم آباد، رشت، انزلي، آستارا، لنكران، ساليان، باكو، شماخي، شكي، كر، گنجه، شوش، تفليس، بندر پوتي، باطوم، طرابزون، سامسون، اينه پلي، استانبول، قبرس، رودوس، اسكندريه، قاهره، سوئز، جده، مدينه و مكه.
مسير استانبول بر اساس سفرنامة ميرزا داوود وزير( 1322 ق) عبارت است از:
مشهد، بحر آباد، قوچان، سمخال، عشق آباد، بادكوبه، تفليس، باطوم، ادسا، بندر بالتيك، واستپول، ورنه، بندرگاه بلعر، استانبول، پورت سعيد، سوئز، جده، قرن المنازل و مكه.
روابط سياسي با عثماني و تأثير آن در حج
كجا راضي شود كز اهل ايران عجم در ملك روم خانه ويران
ستـمها بيند از اعـراب امروز به راه كعبهاي بخت تو فيروز
خدا آتش زند بـرآن بَر و بوم نماند شوكتي در دولت روم
از آنجاكه سرزمين حجاز در حوزة قدرت دولت عثماني قرار داشت، انجام اعمال حج براي ايرانيان به نوعي به روابط سياسي دولت قاجار و عثماني ارتباط پيدا ميكرد تا همانگونه كه امروزه نيز به گونهاي تابع روابط ديپلماتيك جمهوري اسلامي و پادشاهي سعودي است. پاية اساسي روابط تاريخي ايران و عثماني بر نوعي رقابت سياسي و مذهبي استوار بوده و تنها در شرايط خاصي، اين روابط، به صورتي حسنه در ميآمد. يكي از مهم ترين عوامل براي ايجاد زمينة مصالحة موقت كه گاه تا چند دهه پايدار ميماند، درگير بودن دولت عثماني در بخش اروپايي خود بود كه آن دولت را به نوعي سازش با دولت ايران مجبور ميكرد.
طبيعي بود كه حفظ جان ايرانيها در مملكت عثماني بر عهدة اين دولت بود و دولت عثماني نيز اختيار امور حجاز را به شريف واگذار كرده بود. اين درحالي بود كه شريف نيز توانايي مقابلة كامل با اعراب بدوي را نداشت و هر سال، مصيبتهاي فراواني بر زائران ايراني وارد ميشد.
شريف وقتِ حجاز به طور معمول، چه براي كسب درآمد بيشتر، و چه به انگيزههاي مذهبي و نَسبي، ميكوشيد تا با ايرانيان روابط بهتري داشته باشد. فراهاني (در سال 1302ق) از مناسبات خوب شريف عون با ايرانيان سخن گفته است. همچنين گفته شده كه در جريان سفر امينالدوله به حج در سال 1316ق شريف مكرر به ديدن وي آمد و امينالدوله نيز متقابلاً هداياي فراواني براي وي فرستاد. البته از آنجا كه شريف، عامل دولت عثماني بوده و از سوي ديگر، ميبايست پاسخگوي اكثريت سنّي مذهبِ حاضر در اين دو شهر باشد، نميتوانست سرمايهگذاري بيشتري در اين زمينه كند. با اين حال و در مجموع، ميبايست وجود شريف مكه را درشمار عوامل مثبت براي ايرانيان شيعه مذهب دانست.
تعداد حجاج ايراني
شمار حجاج ايراني در مقايسه با شمار كلّ حجاج، اندك به نظر ميآمد و با توجه به آمارهاي حدسي موجود، حدود پنج تا هشت درصد بوده است. از نظر رقم، شمار حاجيان ايراني در سال 1302ق سه هزار و اندي بود. اين در حالي است كه سالهاي پيش از آن، اين رقم تا هشت هزار نفر ميرسيد. در سال 1322ق شمار حجاج ايراني بسيار اندك بود. به نوشته ميرزا داود: «حاجّ ايران خيلي كم است، هزار و دويست نفر به سياهه آمده است». بنابر اين، بايد نوسان شمار حجاج ايراني را در سالهاي سخت و راحت بين هزار تا هشت هزار نفر دانست. البته به لحاظ مذهبي بايد شيعياني را نيز كه از عراق يا جبل عامل ميآمدند، در نظر آورد. اينان در مواقع حساس نيز به سبب نوع مذهبشان جزء ايرانيان محسوب شده، از اين رو در كنار شيعيان عجم بودند.
ماليات و تذكره
زائر از هر مرزي كه عبور ميكرد، وقتي وارد حجاز ميشد، لزوماً بايد پولي بابت تذكره به دولت متبوع خود و پولي بابت اخوه به اعراب سر راه، و پولي براي شريف و والي كه البته غير مستقيم توسط حملهدار صورت ميگرفت، بپردازد اين افزون بر گمرك يا بهانههاي ديگري بود كه وسيله اي براي گرفتن پول از زائران بود. در تمام سفرنامههاي موجود به اين قبيل پرداختها به طور مكرر، اشاره و از آنها گله شده است.
كازروني در سال 1315ق فهرستي از پولهاي متعددي كه در وقت ورود به جده تا رفتن به مكه داده، ارائه كرده و به قول خودش پنج گونه ظلم را شمرده است:
اولاً: كراية قايق كه آنان را از كشتي به ساحل آورده، نصف مجيدي، يعني پانصد دينار ايراني گرفتهاند. ثانياً: به عنوان عبور از گمرك، هر نفري نيم مجيدي داده و برگة عبور ميدادهاند. در مرحله بعد، تذكره بوشهر را گرفته دو مجيدي و نيم بابت تذكره ايراني گرفتهاند. كرايه شتر نيز كه سر جاي خود، علاوه بر آن، ريال فرنگ را نيز با ارزش كمتري برداشتهاند.
پولي كه حاجي به حملهدار ميداد، به عنوان كرايه وخاوه براي رؤساي قبايل و احياناً حقي براي خود او بود. اما به نوشته فراهاني، از اين پول بايد سهمي به شريف، پاشا، رييس قافله، مطوّف، مخرج (كسي كه هزينه كرايه را معين كرده) و شريف، از هر كشور، شخص خاصي را براي اين كار در نظر ميگيرد.
گفتني است كه هميشه در ميان حجاج، افراد درويش و فقيري هم بودند كه پولي در بساط نداشته و كسي هم از آنان انتظاري نداشت.
سرپرست حجاج (اميرالحاج)
بعد از سقوط عباسيان و زماني كه دولتهاي مستقلي در نواحي مختلف شكل گرفت، رقابت بر سر ادارة حرمين شريفين آغاز شد و به ويژه در امر امارت حج كه سر و كارش با مكة مكرمه و مدينة منوره بود، اين رقابت خود را بيشتر نشان ميداد؛ به طوري كه دولت هر منطقه براي حجاج خود اميرالحاجي انتخاب ميكرد و اميرالحاج واحدي وجود نداشت.
براي شيعيان عجم نيز اميري از سوي حكام ايراني انتخاب و فرستاده ميشد. طبعاً وظيفه وي حفظ منافع حجاج ايراني بود كه در قرنهاي هفتم هجري تا پيش از روي كار آمدن صفويه در آغاز قرن دهم، به عنوان حجاج «عراق عجم» شناخته ميشدند.
از دورة صفوي به بعد ايرانيان همانند ساير مسلمانان به حج ميرفتند، اما به سبب تسلط دولت عثماني بر حجاز و تغيير مذهب رسمي ايرانيان از تسنن به تشيع و رقابتهاي شديد سياسي اين دولت با دولت صفوي، فشار فراواني بر حجاج ايراني وارد ميشد. و بديهي است كه دولت عثماني تحمل وجود امير الحاج شيعه ايراني براي حجاج عجم شيعه را نداشته و به شكلهاي مختلف در پي بياعتبار كردن ايرانيان و دولت صفوي بود. البته در دورههايي كه بنا به دلايلي خارج از اين بحث، صلح ميان دو دولت بود، فضا كمي بهتر ميشد، بهگونهاي كه برخي از درباريان نيز گاهي به حج ميرفتند در هشتاد سال فترت ميان صفوي و قاجاري نيز اين وضعيت ادامه داشته و در دهههاي نخست قاجاري نيز خبري از وجود اميرالحاج نبود.
گاهي كساني از شخصيتهاي برجسته ايراني يا چهره هايي از سادات معتبر مكه يا مدينه به نوعي كارهاي مربوط به حجاج ايراني را انجام ميدادند. اين حركتي است كه بهتدريج، تقويت شده و در نيمه دوم دورة قاجاري، با وجود قونسولگري ايران در جده و وجود نمايندگاني در مكه و مدينه، شكل بهتري پيدا كرد.
با توجه به كثرت شاهزادگان قجري و حضورشان در ميان حجاج ايراني، ايشان و همچنين دربارياني كه هر ساله به حج ميآمدند، به طور غير رسمي كارهاي حجاج ايراني را سر و سامان ميدادند. رفتن درباريها به حج، مانند ساير مردم، امري عادي بود.
فرهاد ميرزا در سال 1292ق نوشته است: «حساب كرديم ده نفر از اولاد خاقان مغفور ـ فتحعلي شاه ـ در قافله حج بودند. خداوند بركتي در نسل خاقان مغفور داده كه برّ و بحر را فرو گرفتهاند.»
براي نمونه، حسام السلطنه، عموي ناصرالدين شاه كه در سال 1297ق به حج مشرف شده بود، كار رتق و فتق امور حجاج ايراني را انجام ميداد. همينطور حضور محمد ولي ميرزا در مراسم حج سال 1260ق به همين شكل بود.
البته حج رفتن شاهزادگان، به ويژه اعيان درباري، گاه پس از عزل آنان بود و در اصل، فرصتي و بهانهاي براي استراحت يا گريز از فشار سياسي و جز اينها بود.
يك نمونه از اين موارد، خود امين الدوله است كه بهخصوص از ناحيه صدر اعظم جديد امين السلطان تهديد ميشد. وي يكي دو سال پس از بركناري از رياست وزراء در سال 1316ق، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام روبهرو شد.
البته آمدن اين قبيل شاهزادگان به حج كه ميتوانستند نقش مؤثري در كاهش دشواريهاي زوّار ايراني داشته باشند، هميشگي نبود و به همين علت امين الدوله پس از شرحي كه از نقش خود در حل دشواري زائران ايراني دارد، مينويسد:
به خاطرم ميگذرد، چه ضرر دارد هر سال حجاج ايراني كه ميآيند يك نفر از معارف ما كه عزيمت حج داشته باشد، از جانب دولت دخيل و كفيل امور يك مشت زوار ايران شود؛ عجزه و مساكين را نگذارد در غربت بيچاره بمانند.
كارگزاران حج
براي بهعمل آوردن حج، حاجي به دو نوع كارگزار نيازمند بود:
1 ـ حملهدار كه امروزه از آن با عنوان مدير كاروان ياد ميشود، وي از محلي كه حجاج عازم ميشدند، كار حاجيان را سامان دادن و آنان را در رفت و برگشت همراهي ميكرد.
گفتني است كه عنوان حملهدار از همان محمل گرفته شده كه نام كاروانهاي بزرگ حجاج مصر يا شام و جَبَل بوده و حجاج آن نواحي به صورت منظم همراه محمل خود به حج ميآمدند.
محمل شامي را محمل عايشه، و محمل مصري را محمل منسوب به فاطمه ميدانستند.
حملهدار به نوعي سامان دهنده كار حجاج در سفر طولاني حج بود و براي اين كار خود، مبلغي از حجاج ميگرفت. همچنين وي، رابط ميان شريف مكه و حجاج نيز بوده و لزوماً ميبايست پولي هم براي شريف از حجاج بگيرد، زيرا در غير اين صورت، خودش گرفتار مشكل ميشد. در سال 1322ق شريف مكه همه حملهدارهاي ايراني را كه زائر از راه جبل ميبردند، زنداني كرد تا آنان را تحت فشار گذاشته، وادار كند تا مبلغي از حاجيان بگيرند.
2ـ مُطوّف كه در مكه مستقر بود و كار اداره آمد و شد حجاج به مشاعر (مزدلفه، منا و عرفات) و اعمال حجاج را در مكه انجام ميداد .
فراهاني در سال 1302ق اطلاعات جالبي در باره مطوفين به دست داده است. بهگفته او در مكه قريب سي نفر مطوّف شيعه و سني وجود داشت كه از جانب شريف مكّه معيّن و بهمنزله زيارتنامه خوان بوده و اغلب پدر بر پدر مطوّف بودند.
البته در آن زمان در مدينه نيز « مزوّر » وجود داشت كه راهنماي زائران براي زيارت بود. زيارت مكانهاي مقدس، مانند اولين مسجد ساخته شده توسط پيامبر اسلام موسوم به مسجد قبا، همچنين مسجد ذوقبلتين، منطقه احد و مزار شهداي جنگ احد و همچنين مشربه ام ابراهيم، كوه سلع و غيره كه امروزه كارگزاران حج به آن اصطلاحاً زيارت دوره ميگويند و توسط مدير كاروان و راهنمايي روحانيون كاروان انجام ميپذيرد، در آن زمان بر عهده كارگزاران بومي بود و آنان زيارت نامه براي حجاج خوانده و ايشان را به زيارت اماكن مختلف راهنمايي ميكردند.
كار مطوّفي و حملهداري البته به شكلي ديگر تا به امروز نيز برقرار مانده است. طبعاً ميان حملهدارها و مُطوّفها ارتباطي هم برقرار بوده و مطوّفها با ايجاد ارتباط با اين گروه، سعي ميكردند حاجيان بيشتري را براي خود داشته باشند. اين مسئله بهحدي بود كه مطوِّف نيز به راه افتاده، در شهرهاي مهم رفت و شد داشته و در تماسي كه با حملهداران داشت، سعي ميكرد حاجيان بيشتري را به خود اختصاص دهد.
مطوّفها ظاهراً وظايفي را كه امروزه در كاروانهاي حج بر عهده روحانيون كاروان ميباشد، نيز در آن روزگار انجام ميدادند.
امين الدوله در سال 1316ق بعد از اينكه كتاب مناسك شيخ مرتضي انصاري را خوانده و چيزي از آن سر در نميآورد، دچار تشويش و اضطراب شده و دربارة اين كتاب ميگويد:
«قدري پيچيده بوده و از زبان ملايي و تعقيدات كذايي خارج نشده بوده». و زماني كه به او ميگويند: « در ورود به جده يا مكه، مطوّف شما را استقبال ميكند. رموز كار همان است كه در محل، او تلقين خواهد كرد» آرام گرفته و يقين ميكند به كتاب مناسك نياز ندارد و مطوّف همه كارها را انجام خواهد داد.
بديهي است كه مطوّف نميتوانسته كاملاً پاسخگوي نيازها و مشكلات شرعي حجاج باشد و نبودن عالم و فقيه در كنار زائران يقيناً مشكل ساز بوده است، زيرا همواره مسائلي خاص و به اصطلاح فروع فقهي نادري پيش ميآمد كه كسي جز عالم و مجتهد پاسخگوي آنها نبود و حاجي به زحمت ميافتاد.
جداي از حملهدار و مطوّف، شماري خدمة كاروان نيز بودند كه با نامهاي «جمال» و «عكام» كار هدايت شترها را عهدهدار بودند. جمال مسئوليت شتر را داشته و عكام به عنوان خدمه بار و شتر، كار بستن بار شتر و مراقبت از حاجي را كه سوار كجاوه يا شكدف بوده، بر عهده داشته و افسار شتر را در دست ميگرفت. جمالها نوعاً عرب بودند، اما كار عكامي را گاه خود ايرانيها نيز به عهده داشتند.
حجاج ايراني در سرزمين حجاز
به رغم آنكه دو شهر مكة مكرمه و مدينة منوره در منطقه حجاز قرار دارد و به نظر ميرسد كه بايد به لحاظ مذهبي و فرهنگي وضعيت مشابهي داشته باشد، اما به دلايل تاريخي و قومي، تا اندازهاي ميان اين دو شهر تفاوت بوده و هست.
مكة مكرمه
آنچه دربارة برخورد مردم مكه (به عنوان مركز شريفنشين) با حجاج ايراني گفته شده، نشان ميدهد كه گروههاي مختلف از شريف و دستگاه اداري او و والي مكه گرفته تا خواجگان حرم (خدمتگزاران) و همچنين مطوّفها و نيز تودههاي مردم، به تناسب نوع مناسباتشان با ايرانيان برخوردهاي متفاوتي داشتند.
در ميان شرفاي مكه و خاندان آنان كه از سادات بودند، شيعيان امامي يافت ميشدند كه علاقمند به ايرانيان بوده و به آنها احترام ميگذاشتند. اين علاقه، افزون بر علايق مذهبي ميتوانست از نظر مالي نيز براي شريف مكه فوايدي داشته باشد، زيرا علاوه بر پولي كه از حجاج گرفته ميشد، دولت ايران نيز از طريق سفارت خود در عثماني توجه به شريف داشت. افزون بر اين، شريف نماينده رسمي دولت عثماني بود و هر نوع برخورد منفي او با ايرانيان، جنبة سياسي نيز پيدا ميكرد.
همچنين به غير از شريف، مطوّفها نيز كه سروكار با ايرانيان داشتند، به طور عمده شيعه بوده و از اين جهت و نيز براي منافع مادي خود، ميكوشيدند تا با ايرانيان برخورد مناسبي داشته باشند تا مشتريان بيشتري را براي دورههاي بعد جذب كنند.
در ميان عامة مردم نيز شيعيانِ اندكي يافت ميشدند كه آنان نيز به علت حس مشترك مذهبي، روابطشان با ايرانيان مناسب بود.
مردم سني اين شهر به رغم آنكه تعصب كمتري در مقايسه با مردم مدينه داشتند، اما به طور طبيعي تحت تأثير تبليغات ضد شيعه در اين شهر قرار داشته و از اين زاويه ممكن بود كه برخورد آنها با ايرانيان خوب نباشد.
اين مسئله درباره خواجگان حرم كه ممكن بود سنيان متعصبي باشند، صدق ميكرد. امام حرم نيز بسته به مقدار تعصب خود و پيروي از سنتهاي پيشين، از شيعهها اظهار برائت كرده، آنان را در دعاهاي خود سب و لعن ميكرد.
حضور يك شاهزاده ايراني در مكه گاهي سبب ميشد تا از شدت برخورد با ايرانيان كاسته شده و با احترام بيشتري با آنان برخورد شود. حسام السلطنه كه به عنوان يك شاهزاده مورد احترام وارد مكه شده بود، نوشته است: «امسال ـ يعني سال1297ق به ملاحظه رعايتي كه از من ميديدند و سفارشاتي كه از من شنيدند، با حجاج به احترام حركت مينمودند و اذيت نميكردند.»
البته اين ميتواند فقط و فقط برداشت اين شاهزاده قجري باشد تا واقعيت موضوع.
فراهاني در سال 1302ق نوشته است:
[مكه] قريب شصت نفر شيعه دارد كه اغلب همين مطوّفين هستند كه با عجم محشور و از سادات حسيني ميباشند و اين شيعهها چندان تقيه عجاله ندارند، واضح و آشكار اظهار تشيع مينمايند و بعضي از همين شيعهها در ايام عاشورا روضه خواني ميكنند.
در چنين فضايي كه شيعه كم بود جالب است كه ايرانيان حتي در انتخاب قهوهخانه، در تلاش بودند تا جايي بروند كه صاحبش شيعه، باشد. دربارة يكي از اين قهوهخانهها كه در مكه بوده آمده است:
قهوهخانه حاجي قنبر، معروف [ است ] كه از شيعيانِ با همّت غيور است و در قهوه خانهاش ليله غدير تعزيه امام سجاد منعقد و آش بسيار مفصلي طبخ مينمايد و به حاجيان هديه ميدهد.
والبته گاهي اتفاقاتي استثنايي هم رخ ميداد. دراينباره محمد ولي ميرزا در سال 1260ق نوشته است:
هر روز در مسجد الحرام قرآن ميخواندم، يك روز قرآن را به دست يك حضرموتي شيعه دادم كه نگاه بدارد تا من از طواف برگردم بعد از برگشتن سيد قرآن را برد {شگفتي محمد ولي ميرزا آن است كه} روزهاي قبل، قرآن را به عربهاي سني و اهل مكه ميدادم همه برگرداندند، اما اين بار قرآن از دست رفت.
مدينة منوره
بهرغم حضور پر رنگتر اقليت شيعه در مدینه، برخورد مردم اين شهر و نواحي آن با ايرانيان به مراتب بدتر و خشن تر از تعاملات مردم مكه با حجاج عجم بوده است. ايام عاشورا مجالس روضه خواني، در مكه راحتتر از مدينه تشكيل ميشد، زيرا عثمانيها و سنيان مدينه متعصبتر از مكه بودند. همچنين به سبب وجود نخاوله و آشنا بودن مردم مدينه به علايم و نشانههاي شيعه مردم مدينه شيعيان را زودتر از اهل مكه تشخيص ميدادند و اذيت بيشتري به آنان ميرساندند.
در حقيقت برخورد تحقيرآميز با عجم، در گرايش آنان به تشيع ريشه دارد و گرنه ديگر اقوام غير عرب از هندي و افغاني و... اگر سني بودند رفتار زشتي با آنان صورت نميگرفت.
همين امر سبب ميشد تا حافظ محمد هندي ضمن اينكه خود را هندي معرفي كند در انجام اعمالش نيز تقيه نمايد و از اينكه برخي از عجمها به خواندن برخي از دعاها پرداخته و آشكارا خود را در معرض خشم سنيان قرار ميدهند، گلايه ميكند.
او در واقع ميبيند كه اهالي مدينه وقتي او را عجم پنداشته، رفتار توهينآميز و ناهنجار با وي دارند، اما به محض اينكه خود را هندي معرفي كرده و تقيه ميكند، مورد احترام واقع ميشود. وي در مدينه به شيخ الحرم ميگويد: «مگر شما مرا عجم ميدانستيد، من هندي هستم. گفت: پابوس ميكنم شما را، خاطر جمع باشيد».
ميرزا جلاير رفتار اهل مدينه را اينگونه معرفي ميكند :
عجم پست تر به يثرب از يهود است نـشان طعنه قـوم حسـود است
عــجـم ديد آنچه در شــهر مـديــنه در اين راهم ستم از اهل كينه
همه شيعياني كه به حج رفتهاند در سفر نامههايشان از نخاوله سخن به ميان آوردهاند، به خصوص از محلهاي سكونت آنان كه بيشتر در خارج شهر است، از تعدادشان، از شيخشان، بد رفتاري
و فحشهاي اهالي مدينه به آنها و راه ندادنشان در مسجد سخن گفتهاند. ايرانيها رابطه
بسيار خوبي با نخاوله داشته، در خانههاي آنان منزل كرده و به هيچ وجه احساس
غربت نميكردند، براي حج از آنان راهنمایی گرفته و اگر زبان هم را نيز نميفهميدند،
ارتباط دروني با هم ايجاد ميكردند.
امروزه نيز مسجد شيعيان، نخاوله مدينه واقع در شارع عليبن ابيطالب، محل رفت و آمد حجاج و زائران ايراني است و كارواني از ايرانيان نيست كه وارد مدينه شده و براي يك مرتبه هم كه شده سري به اين مسجد ـ كه درون باغي مصفا است ـ نزده باشد. زائران ايراني بعضاً ترجيح ميدهند كه نمازهاي يوميه و جمعه را در مسجد شيعيان نخاوله اقامه نمايند تا مسجد النبي. در محافل اداري سعودي از آنان به عنوان «النخليون» (مفرد آن، نخلي) ياد ميشود.
انجام مناسك و زيارت
امروزه وقتي زائران ايراني در كشور عربستان سعودي و خصوصاً شهر مدينه با محدوديتهايي در زيارت اماكن مورد علاقه شيعيان روبهرو ميشوند، تمامي اين محدوديتها و مشكلات را ناشي از تسلط وهابيون بر اين منطقه دانسته و گمان ميكنند در گذشته و زمان قبل از تسلط اين فرقه بر حرمين شريفين هيچگونه محدوديتي در اينرابطه وجود نداشته و زائران شيعه با آرامش و در كمال آزادي، زيارت ميكردهاند.
ولي با مطالعه سفرنامههاي رجال دورة قاجار ميبينيم كه به هيچ وجه اين مطلب صادق نبوده و با توجه به تسلط اهل سنت بر اين اماكن زيارتي و همچنين به علت مسائل سياسي ناشي از موضعگيريهاي دولت عثماني با دولت ايران، شيعييان همواره با محدوديتها، فشارها و مشكلات فراواني در اين خصوص روبهرو بودهاند. و البته در آن زمان، بسياري از مساجد، مقابر، مكانهاي تاريخي و مقدس تخريب نشده بود و در سفرنامهها شرح اين بناها را ميخوانيم، ولي اين به معناي آزادي و راحتي زائران شيعه نبوده و محدوديتهاي فراواني اعمال ميشده كه در مواقعي، بسيار سختتر از وضعيت فعلي بوده است.
نجمالملك در سال 1306ق نوشته است:
در قبرستان بقيع، بقعه ائمّه طاهرين، بوّابي دارد كريه المَنظر، چماق به دست، غضبآلود. هر نفر ايراني كه خواهد به قصد زيارت داخل شود، با كمال تشدّد، يك صاحبقران از او ميگيرد و اگر بخواهد آن شخص روزي پنج مرتبه مثلاً وارد شود، بايد پنج قران بدهد و همين كه قليلي آنجا ماند، زيارت نخوانده گويد: بيرون شو. شخصي خواست روزي باني يك مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمّه، بوّاب مانع شده، مبلغ دو روپيه كه شش هزار دينار باشد، داد تا اذن حاصل نمود. و اين همه ايرادات براي عجم است، با اعراب احدي را كاري نيست.
حسام السلطنه نيز در سال 1297ق نوشته است:
چون بوّابانِ بقعه مباركه، درِ بقعه را بر روي حجاج ميبستند كه به ضرب و شتم پول گرفته در را باز كنند، لهذا به آنها سفارش كرده، نويد رعايت و نوازش دادم كه مانع حجاج نشوند و درِ بقعه را در اين چند روز مفتوح بگذارند كه حجاج به آسودگي زيارت نمايند، آنها هم قبول كردند.
اعتمادالسلطنه هم در سال 1263ق نوشته است:
«خدّامِ ائمّه بقيع ، هزار دينار از هر نفري ميگرفتند و اذن زيارت ميدادند».
حافظ محمد هندي ذيل رويدادهاي روز 22 جمادي الاول سال 1231ق از رويدادي در بقيع ياد ميكند:
«يك عجم را بسيار در حرم زدند وقتي كه بياض ميخواند، دران زيارت و غيره بود». «چند روز بعد از آن شنيدم كه بعضي از عجم زيارت عاشورا در حرم ميخواندند. آن بياض را نزد قاضي بردند و عجم را زدند، عجمها بد كار كردند».
در مواردي، اوضاع و احوال آن روزگار، سختتر از امروزه نيز بوده است، به گونهاي كه شيعيان مجبور بودند كه دستهاي خود را با استفاده از اصل تقيه، به شيوه اهل سنت روی هم بگذارند تا كسي متعرض ايشان نشده و خطري تهديدشان نكند.
برخي از ايرانيان براي اينكه با برخوردهاي بد روبهرو نشوند و آزادي بيشتري داشته باشند، لباسهاي خود را تغيير داده وخود را به صورت عربها و تركها در ميآوردند. تبليغات و فضا آن قدر عليه شيعيان بود كه به فتواي علماي اهل سنت مقيم در استانبول صادر شده در همان دوره، «هركس كلاه عجم را به سرش بگذارد، نكاح زنش باطل خواهدشد».
فرهاد ميرزا در اين خصوص ميگويد:
در مدينه چنانچه به اهل حاج غدغن كرده بودم كه تغيير كسوت و حالت لباس ندهند، امروزه هم به همه اهل حاج همان تأكيد را كردم كه بعد از اتمام مناسك ،كلاه فيس به سر نگذارند و تغيير لباس ندهند.
بيترديد امروزه شيعيان محدوديتهايي به اين صورت و شدت ندارند. زماني كه فرهاد ميرزا (سال 1292ق) در راه مدينه به مكه، در وقت وضو مسح كرد، با اعتراض يكي از اعراب بدوي روبهرو شد. وي براي گريز گفت كه بر مذهب مالكبن انس هستم كه به مسح قائل است. عرب بدوي با «نعم، مرحبا» بحث را تمام كرد. فرهاد ميرزا در اين باره نوشته است: «از بركت مالك، هالك نشديم!»
ايرانيها هنگام تقيه، نوعاً خود را بر مذهب شافعي معرفي ميكردند، گرچه در مواقع خاصي كه احكام شيعه طبق برخي از مذاهب، مانند مالكيها بود، مانند دست رها كردن در نماز يا مسح پا، به مذهب مالكي تمسك ميكردند. ميرزا داود در سال 1322ق در كشتي به دو نفر از ملاهاي حنفي بخارا، خود را بر مذهب شافعي معرفي ميكند.
بايد توجه داشت كه سنيها، به ويژه خدمتكاران (خواجههاي حرم) از مذهب ايرانيان آگاه بوده و تقيه، چندان سودي براي آنان نداشت. براي نمونه در وقت نماز جمعه، ايرانيها را از حرم مدينه بيرون ميكردند.
ميرزا داود در اينباره مينويسد:
روز جمعه را هم رفتم تماشاي نماز جمعه كردم، در مدينه. گويا حقير را سني گمان ميكردند كه در وقت صلواتشان ابداً متعرض حقير نميشدند و احترام ميكردند، ولي باقي مردم عجم را وقت نماز از مسجد بيرون ميكردند، حقير هم در نماز اقتدا ميكردم.
ولي گاهي راهكار تقيه كارساز نبود و كار اختلاف بالا ميگرفت، از جمله ميتوان به بحث هميشگي، پر هياهو و ظاهراً حل نشدني رؤيت هلال ماه اشاره كرد.
همانگونه كه ميدانيم، اعمال حج تمتع از روز نهم ذيحجه آغاز ميشود، به طوري كه حاجي ميبايست از اذان ظهر روز نهم تا اذان مغرب شرعي در عرفات وقوف كرده و بماند و اگر نماند ديگر حج او صحيح نيست، مشكل از اينجا آغاز شد كه شيعيان نظر قاضي سني مكه را براي حكم به اول ماه نميپذيرفتند، بلكه لازم ميدانستند تا براي خود آنان اثبات شود.
طبعاً اگـر در اثبات شب اول ماه، اختلاف نظري پيش نميآمد، مسئله حل شده بود و همه حجاج، اعم از شيعه و سني، روز عرفه، يعني روز نهم ذيحجه را در عرفات بهسر ميبردند، اما مشكل زماني بهوجود ميآمد كه اختلاف در رؤيت هلال به وجود آيد.
محمد ولي ميرزا ( 1260ق) در سفرنامهاش داستان اختلاف در رؤيت هلال را در آن سال، چنین آورده است:
به جهت اينكه پيش پاشاي شام به شهادت دو عرب بدوي ثابت شد كه ماه از چهارشنبه است و حكم كرد كه پنجشنبه نهم است، به خلاف قاضي و شريف كه عرفه را جمعه ميدانند، ما هم از ترس آمديم به منا و شب را در آنجا نماز كرديم.
اما دامنة اختلاف بالا ميگيرد و شيعيان كه ميديدند تمامي سختيهايي كه براي اين سفر كشيدهاند در حال ضايع شدن است و اعمال حجشان دچار مشكلات جدي ميشود و براي صحت اعمال شرعي الزاماً ميبايست بر مبناي خود عمل كنند، مجبور بودند تا از سر ناچاري و اجبار، پولي به شريف مكه بدهند. دراينباره يكي از سفرنامه نويسان ميگويد: «بعد از سعي و دوندگي بسيار، پانصد غازي به شريف وعده كرديم كه مرخص كرد كه شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانيم. جمعيت گذاشته مانديم. پانصد غازي به هزار زحمت مردم دادند.»
در سال 1263ق كه حجاج ايراني از ماه شعبان از بغداد حركت كرده و آخر رمضان را در حلب بودند، از همانجا اختلاف در رؤيت ماه آغاز شد. اعتمادالسلطنه مينويسد كه روز بيست و هشتم رمضان بود كه گفتند براي مفتي شام اول ماه ثابت شده و فردا عيد است، در حالي كه حتي روز شنبه هم ماه رؤيت نشد.
اهل سنت همواه اعتقاد داشته و دارند كه اگر روز عرفه كه نهم ذيحجه است، بهروز جمعه بيفتد، حج آن سال، «حج اكبر» است و ثواب و ارزشي بيش از حجهاي سالهاي ديگر دارد و به همين دليل، زماني كه عرفه به اختلاف رؤيت ماه، به پنجشنبه يا جمعه ميخورد، بيم آن ميرفت كه قاضي مكه روز جمعه را انتخاب كند كه حج آن سال حج اكبر باشد.
فراهاني معتقد است كه سنيها بهرغم اينكه ميدانند ماه رؤيت نشده بهعلت يك سري منافع دنيوي به كذب، ادعاي رؤيت دارند.
سنيها اصرار دارند كه عرفات به جمعه بيفتد. يكي به واسطه آن است كه دريافت حج اكبر كنند و يكي به جهت آنكه اگر عرفات به جمعه بيفتد، قضات، هم از دولت علاوه وظيفه دارند و هم از بابت حج اكبر نذرها و نيازها بيشتر ميشود.
در هر صورت و با هر نيتي، سنيها عصر جمعه براي وقوف راهي عرفات ميشوند، اما «شيعهها كه قريب شش هزار ميشدند و بيشتر رعيت دولت ايران بودند، چون هيچ كس ماه را نديده بود، روز شنبه را عرفه كردند.»
نيروهاي نظامي عثماني نيز براي محافظت از شيعيان ماندند، اما قريب چهارصد ريال فرانسوي كه معادل 230 تومان ايراني بود، پول گرفتند.
اوقات فراغت
گردش در بازار همواره براي ايرانيان جالب توجه بوده و هست. در واقع، زائران بر اساس حكم استحباب خريدن هديه از حرمين شريفين، به طور معمول اجناسي را خريداري ميكردند. يكي از معروفترين اين بازارها در آن روزگار، منا بود كه ايام توقف حجاج در آنجا از روز دهم تا دوازدهم يا سيزدهم ذيحجه، مملوّ از جمعيت فروشنده و خريدار بود.
در واقع، اين ايام، افزون بر آنكه اعمال مذهبي در آن انجام ميگرفت، هم ايام سرور و شادي و آتش بازي بود و هم ايام خريد و رفتن به بازار.
يكي از ديدنيترين بازارها براي ايرانيان، بازار بردهفروشان بود كه به سبب عرضه غلامان و كنيزكان و خواجگان سخت براي ايرانيها ديدني بود.
نجم الملك در سال 1306ق بازار بردهفروشان را ديده و شرح مفصلي از آن نوشته است. وي ميگويد:
مشتري از اهل هر مملكت كه در آنجا وارد شود، با كمال مهرباني با او گفتوگو ميكنند، مگر آنكه مشتري از اهل ايران باشد، ابداً به او اعتنايي ندارند، و بلكه اگر اندك توقفي نمود، دور نيست صدمهاي به او بزنند و معامله با او را حرام ميدانند.
اصولاً بازار بردهفروشان براي ايرانيها بازاري جذاب و ديدني و به قول ميرزا داود كه در سال 1322ق از آن ديدن كرده، از جمله چيزهاي عجيب و تماشايي شهر مكه بود. به گزارش وي، نوع اين بردگان توسط اعراب دزديده شده و به قسمتي از بازار كه سرپوشيده بود، آورده ميشدند.
تاجر اين كار هم مثل عمر سعد، بالاي كرسي نشسته، به محض اينكه صدا بلند ميكند، همه بر خود ميلرزند كنيزكان كه نگران برخورد خشن اعراب ناراضياند، اصرار دارند كه كسي آنها را خريده و ببرد. كنيزها را لباسهاي عربي خوب پوشانيدهاند، بعضي را كه ميديدم و به عربي ميگفتم ميل داري كه تو را خريده و ببرم، التماس ميكرد كه ببريد.
بخشهاي ديگر بازار هم براي ايرانيها دلپذير بود، چرا كه آنان به عنوان يك شيعه، معتقد بودند كه خريدن سوغاتي مستحب است. امين الدوله سفارش ميكند كه از بازار مكه براي او: « عطر و تسبيح و يُسر و مرجان و برد يماني و عقيق يمني... و مجلداتي از كتاب الله مجيد كه در استانبول و اسكندريه به طبع رسيده» خريداري كنند.
البته هميشه تفريحات از نوع سالم نبوده و بعضا تفريحات از نوع ديگر نيز در سفرنامهها گزارش شده است:
آقا ميرزا شمسالدين را صدا ميزديم. بالاي بام مجلس گرم ميشد و اغلب آقاميرزا شمسالدين با زنهاي عرب كه صاحب خانه بودند و در كمال زشتي و كراهت منظرند، ولي ابداً رو نميگيرند و از اجنبي پروايي ندارند، مشغول مزاح و شوخي ميشد و صداهاي غريب و عجيب در ميآورد و آنها در ميآوردند و ما ميخنديديم. اغلب اين زنها، شوهرهايشان سال به سال در سفرهاي دزدي و يغما رفته و آنها هم در مكه به حضرات حمله دار و عكام آشنا ميشوند.
و زائري ديگر در اين خصوص آورده است:
ظاهراً گداتر و رذلتر و بي حياتر از اعراب در دنيا نباشد. روزي كه آنجا وارد شديم، پنج زن آمدند به گدايي؛ دوتاش پير و سه تاش جاهل ـ يعني جوان ـ بود. بناي گدايي را گذاشتند. پولي در مكه هست، به آن پاره ميگويند، شانزده دانهاش سه پول اين جاست. اين بنده به اين جاهلش گفتم: اگر رقص ميكني، اين پاره را [ به تو ميدهم ] يكي را گرفت، به خدا اين قدر رقص كردند تا يك ساعت تمامشان به رقص آمدند. گفتم اينها باشند، آن بهترشان را به اشاره حالي كردم تو برقص، دندان هايش را روي هم گذاشت، زور ميكرد يك صداي قرچي از اين دندانهايش بيرون ميآمد، به طريق نعيف و رقص ميكردند ميان پانصد نفر حاج.
بازگشت
مسيرهاي بازگشت نيز جالب توجه و بعضاً نكتههاي جالبي داشته است. جالبترين حكايات ديده شده در اين سفرنامهها شرحي است كه جزايري بيان نموده كه روايتي است از ديدار وي از مركز بهائيان در شهر عكا؛ جايي كه به قول نويسنده:
مدتها ميرزا حسينعلي رئيس بهائيه با جماعتي بهائي به حكم دولتين ايران و عثماني در آنجا محبوس بوده و همان جا وفات كرده و فعلاً مزار و مقبره دارد كه زيارتگاه بهائيه ميباشد.
او ميهمان ايشان گرديده و از قبور بزرگانشان (علي محمد باب و حسينعلي بهاء) ديداركرده و شام را با پيشواي بهائيان آقا ميرزا محسن، معروف به افنان داماد و جانشين عباس افندي (عبدالبهاء) صرف مينمايد.
جزايري در ادامه و در توصيف مدت اقامتش در قاهره مينويسد:
مغرب بيرون آمديم، اول به مسجد و مقام رأس الحسين رفته زيارت و نمازي به جا آورده، به همراه ميرزا حسن به يكي از نمايشگاههاي اخلاقي رفتيم و بليط گرفته، وارد شديم، جاي وسيعي بود و جمعيت زيادي بود. چند پرده نمايش اخلاقي داد و چند پرده تقليد درآورده و بالأخره دو سه پرده آخر، زنهاي مصريه ميرقصيدند و تصنيفهاي عربي به مصري ميخواندند انواع و اقسام سازندگي و نوازندگي بود. ولي چون به لسان و اصطلاحات آنها عادت نبوديم، چندان كيفي براي ما نداشت، فقط از رقص زنها و سازها استفاده ميكرديم، بيرون آمديم.
ميرزا داود وزير وظايف نيز در شرح مسير بازگشت آورده است:
همراه برخي ديگر از همفسريها شب را نيز به تماشاخانه رفته كه در يكي از آنها سي ـ چهل دختر فرنگي، و به همين عدد مرد از لژها پايين آمدند و دست هم را گرفته، به اشكال مختلف رقص كردند، چندان عيبي نداشت.
پايين بودن سطح فرهنگ و عامي بودن بيشتر حجاج، خود موجب به وجود آمدن حكايات مفرح در همة ادوار بوده و هست و در زمان مورد بحث ما نيز از اين گونه حكايات فراوان در سفرنامهها نقل شده است. نايب الصدر از قول يكي از حملهدارها نقل ميكند:
ده سال قبل، يك حاجي كاشاني در همين مسجد الحرام از من پرسيد كه اينجا قبر خداست؟ وقتي به او گفتم: خدا جسم ندارد تا ممات و حيات به اين معنا داشته باشد، گفت: پس اينجا قبر كيست؟ به او گفتم: كسي در اين خانه، دفن نيست. آن حاجي كاشاني گفت: شش ماه راه آمدهايم ، از كتل بالا پايين كردهايم، سرما گرما خوردهايم، عبثي دور اين خانه ميگرديم؟
همچنين در جايي ديگر به نقل لطيفهاي از يكي از زائران روستايي ميپردازد كه وقتي پس از بازگشت از حج از وي در باره مكه و كعبه پرسيدند، در خصوص گرماي شهر مكه گفت: « اما چه بُگم، قبر خدا جهنّم درّه واقع شده!»
جزايري در وقت رمي جمرات نيز از رفتار يك زائر عامي خراساني ياد كرده كه از كثرت عوامي ميخواسته در موقع رمي جمره، عين عبارت مناسك را خوانده باشد و بيچاره به غلط خوانده و نفهميده در موقع پرتاب سنگ ميگفت: «سنگ تمتع مَزَنَمُ بر قرض حجة الاسلام قربةً الي الله».
همچنين وي در مسير بازگشت از حج و در جايي از بيت المقدس با كشيشي برخورد ميكند كه از بي دينيِ رواج گرفته در عالَم اظهار ناراحتي ميكند، پاسخ جزايري به او جالب است:
روي قنطره (پل)... كشيش مسافري ديدم كه سر صحبتش گرم شد و اظهار تأسف ميكرد كه مردم نصاري هم از مذهب خارج شده و به طبيعيات مايل شدهاند و ديگر به به ما اعتنا نميكنند و علامت آخرالزمان اين است، معلوم شد كه هر كسي از رؤساي اديان، كسادي بازار خود را علامت آخرالزمان ميداند. به هرحال، من هم كه روحاني مسلمان بودم با او هم ناله شده و از علامت آخرالزمان ناليدم.
مرگ و مير
مرگ و مير حجاج نيز با توجه به كهولت سن و سختي راه و عدم بهداشت اتفاق عادي و شايعي بود، به گونهاي كه اگر در سالي، تعداد كمي از حجاج تلف ميشدند، اتفاقي خجسته تلقي و اسباب خوشحالي مردم ميشد.
در مواقعي جدا از علل ياد شده، سوء رفتار حملهداران و ساير عوامل موجب قتل و مرگ و مير حجاج ميشد. حافظ محمد هندي در اين باره مينويسد:
حملهدارهاي ملعون بي ايمان بر حاج بيچاره ظلم و تعدي از حد زياده ميكنند. بهزور چوب و چماق پول عبث ميگيرند يك شخص را همچو زدند كه بيچاره فوت كرد، همان جا دفن كردند و غرض، عجب مصيبت است؛ كسي به كسي نميپرسد.
ميرزا داود وزير وظايف نيز در همين خصوص ميگويد:
در اين راه، چند چيز خيلي ارزان است، اول پول، بعد شتر كه خيلي زود ميرود و فوري عسكر و پيادهها كارد را كشيده او را تشريح ميكنند، و همين كه شتر خوابيد ديگر خواهي نخواهي نحرش ميكنند. ليره هم به قدر يك تومان كار نميكند. ديگري جانِ آدم است كه اگر بيچارهاي، چه از حاج و چه از جمّال و غيره، تبي كرد يا چند دست اسهال كرد، همين قدر كه في الجمله سستي كرد و نتوانست خود را روي شتر نگاه دارد، يا پياده نرود، او را بر شتر ميبندند، خود حركت شتر و عدم توجه و آفتاب، بيچاره را از حال ميبرد، عكام باشي ميرسد و مي گويد خلاص خلاص؛ يعني مرد، معلوم نيست كه مرده يا زنده است، نيزهها را ميكشند و حفيرهاي به عمق دو وجب، در وسط راه كنده او را با همان لباس، بدون غسل و كفن، مشتي خاك بر رويش ميريزند. واقعاً سلامت و زنده برگشتن حاجي خيلي مشكل است، خداوند بايد محافظت كند.
نيابت
موضوع نيابت و بهجاي آوردن حج نيابتي امروزه نيز مطرح وبحث تازه و خاصي نيست، ولي اين موضوع جالب توجه است كه در آن دوران، عده اي به مقوله نيابت حج، به عنوان شغل و كسب و كار نگاه ميكردند و عموم به اين افراد اصطلاحاً «حجه فروش» يا «حجه خر» ميگفتند. حتي برخي به داشتن لقب «حجه فروش» شهرت داشتند و احتمالاً كسب و كار پر منفعتي نيز بوده است، به روايت فرهاد ميرزا در سال 1292ق براي يك حج نيابتي 110 تومان گرفته ميشد. كه در آن زمان، مبلغ قابل توجهي بود.
نتيجه گيری
ايرانيان از زمان گرويدن به دين مبين اسلام به عنوان مسلماناني مؤمن و معتقد، همواره و در هر شرايطي متشرع و ديندار بوده و براي اجراي احكام و شعاير اسلام تلاش وافر داشتند. آنها براي برگزاري حج ابراهيمي كه از مهمترين شعاير دين مبين اسلام است، اهتمام ميورزيدند. در اين نوشتار به صورت بسيار مختصر به چگونگي انجام وعوامل تأثيرگذار بر اين مهم پرداخته و گفته شد كه ايرانيان در آن دورة تاريخي تحت چه شرايط سخت و محدوديتهاي طاقت فرساي ناشي از تعصبات فرقهاي (مابين مذاهب شيعه و سني) و همچنين روابط سياسي حكومتهاي ايران و عثماني به اين عبادت ميپرداختند. براي اين شناخت به سفرنامههاي حج تكيه كرده و از آنها بهره برديم. سفرنامههاي حج، گنجينههايي هستند از اطلاعات مربوط به حج، كه علاقمند و پژوهشگر با بررسي آنها تصوير بسيار روشني درباره راهها و مسيرهاي حج، چگونگي حجگزاري زائران ايراني و غير ايراني، دشواريهاي راه ايرانيان و همينطور نوع زندگي حجاج ومردم مناطق مختلف كه در مسير حركت بوده اند و همچنين ساكنان مقصد (مكه مكرمه و مدينه منوره) در آن روزگار، پيدا ميكند.
- امين الدوله، ميرزا علي خان، سفرنامه امين الدوله، به كوشش اسلام كاظمينه، تهران، توس، 1354ش.
- اعتمادالسلطنه، حاج عليخان، سفرنامه اعتماد السلطنه، به كوشش سيدعلي قاضي عسگر، تهران، مشعر، 1379ش.
- السباعي، احمد، تاريخ مكه ازآغاز تا پايان شرفاي مكه، تهران، مشعر، 1385ش.
- اصفهاني، ميرزاعلي، «سفرنامه ميرزاعلياصفهاني» در: به سوي ام القري، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1374ش.
- جعفريان، رسول، پنجاه سفرنامه حج قاجاري، تهران، علم، 1389ش.
- ـــــ ، «حج گذاري ايرانيان در دوره قاجار»، ميقات حج، ش32، تابستان 1379، ص53-84.
- ـــــ ، ش33، پائيز 1379، ص30-59.
- ـــــ ، ش 37، پائيز 1380، ص 84-90.
- ـــــ ، ش 38، زمستان 1380، ص 66-94.
- حسام السلطنه، سلطان مراد، سفرنامه حسام السلطنه، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1374ش.
- حموي، ياقوت، معجم البلدان، ترجمه علي نقي منزوي، تهران، سازمان ميراث فرهنگي، 1383ش.
- زم، محمد علي، جان جهاني، چ دوم، تهران، كتاب جمهور، بي تا.
- دوغان، أسرا، تاريخ حج گذاري ايرانيان، چ دوم، تهران، مشعر، 1390ش.
- شيرازي، نايب الصدر، تحفة الحرمين، تهران، بابك، 1362ش.
- فراهاني، ميرزامحمدحسين، سفرنامه فراهاني، به كوشش مسعود گلزاري، تهران، فردوس، 1362ش.
- نجم الملك، «سفرنامه اي شيرين وپرماجرا »، ميقات حج، ش 19، 1376ش، ص165-185.
- معتمدالدوله، فرهاد ميرزا، سفرنامه فرهاد ميرزا، به كوشش اسماعيل نواب صفا، تهران، زوار، 1366ش.
- ميرجعفري، حسين و عباسعاشورينژاد، تاريخ نگاري و تحولات آن در ايران و جهان، چ دوم، تهران، پيام نور، 1390ش.
- ميرزا، محمدولي، «سفرنامه محمدولي ميرزا» در: به سوي ام القري، به كوشش رسول جعفريان، تهران، مشعر، 1374ش.
- وزير وظائف، ميرزا داود، سفرنامه ميرزا داود وزير وظائف، به كوشش سيدعلي قاضي عسگر، تهران، مشعر، 1379ش.
- هدايت، محمدقلي خان، سفرنامه مخبرالسلطنه، به كوشش سيد محمد دبيرساقي، تهران، تيراژه، 1368ش.
- مصاحبه با آقاي رسول جعفريان درباره انتشار كتاب پنجاه سفرنامه حج قاجاري، 5/6/1390،
- www.historylib.com