سفر زیارتی حج در دورة قاجار بر مبنای سفرنامههای رجال دورة قاجاری
Article data in English (انگلیسی)
سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1391، 21 ـ 48
Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.9, No.1, Spring & Summer 2012
علیرضا علی صوفی*/ علی اکبر زاور **
چکیده
نوشتار حاضر به بررسی سفرنامه های حج رجال دوره قاجار می پردازد و با رویکردی توصیفی – تحلیلی، انجام مراسم حج توسط ایرانیان را در آن دوره تاریخی بررسی می کند. پرسش اساسی در این مقاله این است که مراسم حج توسط ایرانیان در آن روزگار به چه صورت انجام می شد و متأثر از چه عواملی بود. به نظر می رسد این سفر و به طور کلی چگونگی اجرای این مناسک و زیارت اماکن متبرکه آن سرزمین توسط ایرانیان شدیداً تحت تأثیر اختلافات ریشه دار اعتقادی و تاریخی مذاهب تشیع و تسنن بوده است. علاوه بر این، با توجه به تسلط دولت عثمانی بر این منطقه جغرافیایی، روابط بین دولت های ایران و عثمانی و نیز اوضاع سیاسی ـ اجتماعی روزگار، نقش تعیین کننده ای در این خصوص داشته است. افزون بر این، اوضاع و احوال جغرافیایی و محیطی از قبیل بُعد مسافت، گرمای شدید، بی آبی وخشکسالی و بیماری های مسری نیز در این خصوص بی تأثیر نبوده است.
کلید واژه: مراسم حج، رجال قاجار، سفرنامه های حج و مسیر های حج.
* دکترای تاریخ ایران اسلامی و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور تهران
** کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی a.a.zavar@gmail.com
دریافت: 2/2/1391 ـ پذیرش: 9/6/1391
مقدمه
در راستای عمل به آیه شریفه «ولله عَلَی النّاسِِ حِجُّ البَیْت» ( آل عمران: 97) همواره مسلمانان در طول تاریخ، سفر به سرزمین حجاز و انجام مناسک حج را واجب دانسته اند. ایرانیان نیز خارج از این جماعت نبوده و در همة ادوار و تحت هر شرایطی، در این گردهمایی سالیانة مسلمانان حضور یافته اند.
سفرنامه نویسی در ایران، سابقة کهنی دارد، ولی در دورة قاجار، به ویژه ازسال 1260ق به این سو، از سفرنامه نویسی یا به اصطلاح آن روزگار «روزنامه سفر» با استقبال و توجه رجال و بزرگان عصر قاجار که عشق به تألیف و نگارش داشتند، روبه رو شد. در این زمان، علاوه بر سفرنامههای فراوانی که نویسندگان غیر ایرانی، دربارة ایران زمان قاجار نوشته اند، خود ایرانیان هم سفرنامهها و خاطرات فراوانی از خود برجای گذاردهاند که برخی از آنها به اوضاع داخلی ایران و بعضی به خارج از ایران اختصاص دارد. در واقع، این حرکت به پیروی از آثار مشابهی بود که برخی از غربیان، از قرن چهاردهم میلادی به این سو، تحت عنوان «سفرنامه» نوشته و به مرور در هند و ایران در دسترس ایرانیان قرار گرفته بود. برخی از این سفرنامه ها که به نوعی به ایران مربوط می شد، سخت مورد علاقة درباری های ایران قرار داشت.
سفرنامه های اروپایی در دورة صفوی، دربارة ایران و هند و به طور کلّی قارة آسیا بسیار گسترده بوده و طبعاً این حرکت فرهنگی، به نوعی در میان چهره های فرهیحته ایران تأثیر گذاشت و ادبیات نوینی را در این زمینه پدید آورد؛ ادبیاتی که می توان آن را «ادبیات سفرنامه نویسی» نام نهاد.
سفرنامه های این دوره را می توان در چند گروه دسته بندی کرد:
1. گزارش سفر به اروپا و هند؛
2. گزارش سفرهای زیارتی به عَتَبات عالیات ( کربلا، نجف، کاظمین و سامرا)؛
3. گزارش سفرهای داخلی در ایران؛
4. گزارش سفر حج.
موضوع بحث این مقاله سفرنامه های حج است؛ که به عبارتی گزارش سفر به «جزیرة العرب» یا همان سرزمین حجاز است.
همان گونه که می دانیم، سفرنامه ها در تقسیم بندی منابع تاریخی، جزء منابع جغرافیایی شناخته می شوند1 و این تعریف به خصوصیات سفرنامه های نگاشته شده در دورة قاجار بسیار نزدیک تر از سفرنامه های باقی مانده از دورة صفویه است. در بررسی آثار باقی مانده از دورة قاجار به این نکته پی برده می شود که نویسندگان این سفرنامه ها به تقلید از آثار غربیان، بیشتر از شیوة «دِکارتی»، یعنی ثبت و مشاهده استفاده کرده اند و از شیوه های مفسرانه و همراه با تأویلات فراوان سفرنامه نویسان دورة صفوی خودداری کرده اند. این می تواند ناشی از تفاوت های موجود در شرق و غرب باشد، زیرا اساساً علم تأویل و تفسیر در شرق بسیار پیشرفته تر و متداول تر از غرب است و به همین سبب، علومی چون عرفان و فلسفه کمال خود را در تفکرات شرقیان یافته اند، اما علوم تجربی که به شیوه های دکارتی نیاز دارند، در غرب رشد پیدا کرده اند.2
به سبب همین تأثیر پذیری سفرنامه نویسان دورة قاجار از سفرنامه نویسان اروپایی است که می توان گفت سفرنامه های دورة صفوی شرقی تر، و آثار مشابه به جای مانده از دورة قاجار غربی تر است؛ به تعبیر دیگر، سفرنامه های قاجاری، آفاقی است نه انفسی؛ یعنی دستمایه های عرفانی ندارد، اما به عکس آثاری که در این زمینه از دورة صفوی باقی مانده این خصیصه را دارد3 و دلیلش نیز ـ همان طور که اشاره گردید ـ در تأثیر پذیری از اروپایی هاست، در اینجا هدف اصلی سفرنامه نویس، ارائه پند و اندرز، بیان تجربه های عرفانی و راهنمایی خواننده برای سیر افاق و انفس نیست، بلکه او سعی می کند اطلاعاتی در باره راه ها و دشواری های این سفر ارائه کند. آنها تنها قصد داشته اند که یک سری مطالب مهم و راهنمایی های لازم را در خصوص این سفر در اختیار مسافران بعدی قرار دهند. بر این اساس، نوع روایتی که رجال قاجاری در سفرنامه هایشان ارائه می دهند بی شباهت به نگاه امثال شاردن (1631ـ1668م) و باپتیست تاورنیه فرانسوی(1631م) و دون گارسیا دسیلوا فیگویروا اسپانیایی(1598ـ1621م) در سفرنامه هایشان نیست و این نشان دهندة عمق تأثیر پذیری سفرنامه نویسان قاجاری از همتایان غربی شان می باشد.
شاید به همین علت است که عده ای اعتقاد دارند که سفرنامه های دورة قاجار برخلاف سفرنامه های دورة صفوی، رنگ و بوی سیاسی دارند.4
تفاوت های فراوانی میان طبقات مختلف در نگارش وجود داشته است. برای مثال، زمانی که شاهزاده ای چون حسام السلطنه، یا سیاستمداری کهنه کار چون میرزا علی اصغر خان اعتمادالسلطنه سفرنامه بنویسند، غیر از این است که مثلا خانمی چون علویه کرمانی یا یک شخص روحانی مانند سید فخرالدین جزایری دست به نگارش سفرنامه بزنند. نکته قابل توجه این است که همین تفاوت ها در نوع نگاه به موضوع است که بر غنا و ارزش این آثار افزوده و از تکراری، یک نواختی و ملال آور بودنشان جلوگیری کرده است.
در خصوص خاستگاه طبقاتی سفرنامه نویسان نیز باید اشاره کرد که بیشتر این سفرنامه ها از طرف اشراف دولتی نگاشته شده است که البته جای تعجب ندارد، زیرا سفرنامه نویسی توسط اشراف و مأموران دولتی، از ویژگی ها و عناصر مهم تاریخ نگاری دورة قاجاریه بوده و5 سهم علما و سایر طبقات اجتماعی به مراتب کمتر است. همچنین در خصوص سهم زنان در نگارش این سفرنامه ها می توان گفت که در مقایسه با مردان سهم ایشان بسیار اندک است.6
به هر حال، این سفرنامه ها به عنوان متونی مردم شناسانه، بر آگاهی و شناخت ما از پیشینة فرهنگی خویشتن و همین طور سایر جوامع اسلامی را می افزاید. سفرنامه ها اگر چه نمی توانند خالی از اغراض شخصی یا صنفی سفرنامه نویس و تعصبات خودی و غیر خودی او باشند، ولی حتی در بدترین حالت نیز گاه پرده از حقایقی بر می دارند که پیشینة رفتارهای فعلی و روند چگونگی شکل گیری وضعیت فعلی ما را نشان می دهند. بدیهی است به سبب این سفرنامه هاست که امروزه اطلاعات جالبی دربارة موضوعات اجتماعی ـ سیاسی و جغرافیایی آن دورة تاریخی چه در خصوص ایران و چه مناطقی که در مسیرهای سفر قرار داشته اند، و نیز اطلاعات جالبی در بارة مکان های تاریخی مذهبی که در آن موقع وجود داشته و بعد ها با گذشت زمان و خصوصاً تسلط یافتن وهابیون (1344ق) تخریب گردیده و امروزه هیچ اثری از آثار آن اماکن باقی نیست، وجود دارد.
در طول سالیان متمادی تعداد زیادی از این سفرنامه ها به کوشش عده ای از پژوهشگران، فرهیختگان و علاقمندان جمع آوری، تصحیح و چاپ شده است. اخیراً استاد رسول جعفریان در اقدامی ارزشمند، این سفرنامه ها را ـ که به علت عدم تجدید چاپ برخی از آنها در اختیار نگارنده نبود ـ جمع آوری کرده و در مجموعه ای هشت جلدی با عنوان پنجاه سفرنامه حج قاجاری چاپ نموده است.
از مهم ترین و ارزشمندترین این سفرنامه ها می توان به سفرنامه های زیر اشاره کرد:
1. سفرنامه مکه حسام السلطنه (1297ق) فرزند عباس میرزا و سیاستمدار برجسته دوره قاجاری.
2. سفرنامه میرزا داوود وزیر وظایف (1322ق) که سفرنامه ای با محتوا و ارزشمند است.
3. سفرنامه حج میرزا علی اصفهانی (1331ق).
4. سفرنامه فرهاد میرزا معتمدالدوله (1292ق).(وی فرزند عباس میرزا از سیاستمداران و عالمان خاندان قاجاری است).
5. سفرنامه امین الدوله، شخصیت سیاسی مشهور دورة قاجار؛ وی در سال 1316ق سفری به مکه داشته و گزارش آن را نگاشته است.
6. سفرنامه مخبرالسلطنه که در سال 1321ق نوشته شده است.
دشواری های سفر حج
دشواری های سفر حج بیشتر در طول مسیر سفر بوده است. این مشکلات، افزون بر مشکلات طبیعی و جغرافیایی، ناشی از آزار و اذیت ساکنان عرب این مسیر بوده است. علاوه بر این، رویارویی زائران عجم شیعه با حجاج سنّی و ساکنان عرب آن نواحی هم دشواری هایی را پدید می آورده است. گفتنی است که این دشواری ها گاه چنان تصویر سختی از این سفر به دست می داد که به طور عادی به ویژه در برخی سال ها ودوره ها، انجام آن کاری عاقلانه نبود.
سختی های مسافرت به سرزمین حجاز و انجام مناسک حج و همچنین زیارت مساجد و اماکن مقدسه آن منطقه، آن چنان سخت و طاقت فرسا بوده که یکی از سفرنامه نویسان نام سفرنامه خود را تذکرة الطریق فی مصائب حجاج بیت العتیق گذاشته است. «وی چنان وصفی از اذیت و آزارها در گرفتن خاوه و مالیات و در برخوردهای زشت عکام، جمال و غیره با حجاج در سفرنامه اش آورده است که موی را بر تن انسان راست می کند.»7
راه های سفر به سرزمین حجاز
ایرانی ها در آن دورة تاریخی برای رفتن به حج می توانستند یکی از این چهار مسیر را انتخاب کنند: مسیر دریایی از جنوب ایران به جده، راه جبل، راه شام و راه اسلامبول به جده.8
گزینه های مزبور، همواره پیش روی حجاج بود، ولی انتخاب مسیر ـ آن طور که به نظر می رسد ـ چندان ساده و راحت نبوده است و تصمیم گیری برای انتخاب راه به چند نکته بستگی داشت:
الف ـ اوضاع و احوال کلی راه ها و اخبار مربوط به امنیت آنها؛
ب ـ داشتن زمان مناسب برای انتخاب راه دور و نزدیک؛
ج ـ محل سکونت مسافر در شمال یا جنوب ایران؛
د ـ تصمیم حمله داری که مسافر تصمیم گرفته بود با او عازم حج شود؛
ط ـ تصمیم گیری دولت؛ (چرا که ممکن بود حکومت اجازه عبور از یک راه را ندهد. حکومت در این زمینه بر اساس اخبار موجود و نظر قونسولگری ایران در جده و سفارت ایران در عثمانی تصمیم می گرفت).
بدیهی است که در این میان، موضوع امنیت راه ها اهمیتی فوق العاده داشت و در خصوص امنیت راه، حمله داران آگاهی های مهمی داشتند و صد البته مصالح خود را نیز در این میان در نظر می گرفتند. در واقع، مهم ترین تجربه ای که یک حمله دار ـ به تعبیر امروزی مدیر کاروانِِ ـ در آن دوره می آموخت، یاد گرفتن این مسیرها و دریافت اطلاعات درست دربارة امنیت آنها بود؛ راهی که ممکن بود یک سال امن باشد و سال بعد، ناامنی زیادی داشته و برای حجاج دردسر درست کند. و این نکته مهم و حیاتی بود، از این رو در بررسی سفرنامه ها همواره شاهد آن هستیم که سفرنامه نویسان نیز کاملاً به اهمیت این مسئله واقف بوده و همواره می کوشیدند تا در روزنامه سفر خود، به مقایسة مسیرها با یکدیگر بپردازند.
1. مسیر دریایی از جنوب ایران به جده
یکی از مهم ترین مسیرهای حج برای ایرانیانِ ساکنِ فارس و جنوب کشور، مسیر دریایی از خلیج فارس بود. در این مسیر، حجاج از طریق بندر بصره، بندرعباس، بندر لنگه، بندر بوشهر و برخی دیگر از بنادر جنوبی ایران با کشتی به جده می رفتند. مسیر کشتی از خلیج فارس به سمت دریای عمان و اقیانوس هند بود، سپس کشتی به سمت یمن حرکت کرده و از آنجا وارد دریای سرخ می شد و در بندر جده لنگر می انداخت.
دشواری سفر با کشتی برای ایرانیانی که با آن آشنا نبوده و به کشتی سواری عادت نداشتند، دردسرهای زیادی ایجاد می کرد. در بسیاری از سفرنامه هایی که گزارش این سفر دریایی را نوشته اند، از تلاطم دریا و موج های بلند و ترس و اضطراب حُجاج سخن گفته اند.
باری، اول مغرب شد، انقلاب هوا زیاد، باد مخالف وزیدن گرفت، کشتی اندک اندک به رقص آمد. مشغول شام خوردن بودیم که از اطراف، صدای عُرعُر قِی و استفراغ بلند شد، من دو لقمه از شام نخورده یودم که قی عارض شد، من هم یکی دو دفعه قی کردم و افتادم. اجاق ها خاموش شد، رفت و آمد موقوف گشت، سکوت محض مردم را گرفت، مردم نالان و بیهوش، اسباب ها روی هم می ریزد، دیگ ها از روی اجاق ها سرازیر می شود، امواج دریا کوه کوه بر می خیزد، نگاه کردن به دریا جگر شیر و زهرة اردشیر لازم دارد. گاهی از طرفی کشتی چنان سرازیر می شد که آب دریا به کشتی می ریخت، با این که ارتفاع سطحه از لب دریا تقریبا 15 ذرع است از طرف دیگر، چنان به هوا می رفت که سکنه روی هم می ریختند؛ در آن دریای محیط کشتی با این عظمت فی الواقع حکم پوست گردویی داشت، سبحان الله العظیم.9
برای زائرانی که نخستین بار بود در کشتی می نشستند، آن هم برای طی این راه طولانی از جده تا بوشهر، تحمّل دشواری های مسیر دریایی بسیار سخت بود. روزهای متوالی اسیر بی هوشی، استفراغ و عدم توانایی برای خوردن غذا بودند و باید با جان کندن این مسیر را طی می کردند.10
در این مسیر، قرنطینه های مخصوصی وجود داشت که حجاج را از کشتی پیاده کرده، لباس های آنان را ضدّ عفونی می کردند. بدترین وضعیت، زمانی بود که آنان را به طور جمعی لخت کرده، در یک صف از برابر پزشک عبور می دادند. همچنین لباس ها و وسایل آنان را نیز در صندوق بزرگی گذاشته، آن را در ماشین بخار می گذاشتند تا به طور کامل ضد عفونی شود. پس از آن، چندین روز ـ گاه تا ده یا دوازده روز ـ آنان را نگاه داشته، سپس سوار کشتی می کردند.11 منطقة قرنطینه در این مسیر دریایی دست کم در سه دهه پایانی دوره قاجار شهر قَمَرَانَ یا کمَرَانَ بود.12
رسیدیم به قمران که محل قرنطین است. تا عصر کشتی معطل شد که طبیب آمد و اجازه پائین آمدن داد ... به هرحال، وارد اطاقی شدیم. آنجا لباس های ما را از کفش و کلاه، هرچه بود گرفتند و میانة مکینه بخور ریختند و به هر کدام ما لنگی دادند و در دهلیز عمارتی جمع کردند ... دو سه شبانه روز آنجا بودیم.13
یکی از دشوارترین کارها سوار و پیاده شدن از کشتی برای قرنطینه بود که با وجود شلوغیِ بیش از حد و سوار شدن بیش از ظرفیت کشتی، تحمّل ناپذیر بود و به علاوه بر این، همین شلوغی سبب می شد که افراد در کشتی جایی برای نشستن پیدا نکرده و طی سفر گرفتار عذاب مضاعف شوند.
زائران ایرانیِ شیعه در این مسیر می بایست از برابر منطقه یَلَمْلَم و به عبارتی جُحْفه، محرم شوند. شناخت این محل، دشواری خاصی داشت و تنها افراد خبره و آگاه به مسیر می توانستند محل آن را تشخیص دهند. زمانی که کشتی به این نقطه می رسید، خبر رسیدن آن را کاپیتانِ کشتی با سوت اعلام می کرد و حُجّاج محرم می شدند.
دشواری عمده این راه، معطلی های فراوانی بود که مسافران در این بنادر، چه در رفتن و چه در برگشتن از جدّه می بایست تحمل کنند تا کشتی از راه برسد. در بسیاری از مواقع، کشتی مملو از جمعیت بود و جایی برای راه دادن بقیه زائران نداشت. در اینجا بود که حاجی می بایست تا ده ـ پانزده روز دیگر معطل بماند تا کشتی بعدی از راه برسد.
شلوغی کشتی ها همراه با نبودن امکانات، به ویژه وسایل تطهیر، فریاد زائران را به آسمان می برد و حکایت و خاطره ای برای آنان برجای می گذاشت که وصف ناپذیر بود.
مراحل سفر از مسیر دریا بر اساس سفرنامه منشی زاده( 1339ق) عبارت است از: یزد، تفت، زرقان، شیراز، کازرون، برازجان، بوشهر، مسقط، عدن، قمران، جده و مکه.
مراحل سفر از مسیر دریا بر اساس سفرنامه حاجیه خانم کرمانی(1309ق) عبارت است از: کرمان، دولاب، باغ رق آباد، اسماعیل آباد، بهرام جرده، قلعه عسکر، بافت، بندر عباس، بمبِی، مسقط، عدن، جده، قرن المنازل و مکه.
2. راه جبل
راه مشهور و معروف دیگری که زائران ایرانی داشتند، راه جبل یا نجد بود که از عراق به سوی جزیرةالعرب حرکت کرده و این مسیر را به سمت مکه ادامه می دادند. البته این امکان وجود داشت که مسافرانِ راه جبل، مسیر را به سوی مدینه کج کرده، ابتدا به این شهر مشرّف شوند، اما به طور معمول، مسافرانِ راه جبل، ابتدا عازم مکه می شدند.
آل رشید بر این منطقه، حکومت داشتند و به صورت موروثی بر آن فرمانروایی کرده و بعدها به دست نیروهای سعودی از میان رفتند. این دولت به نوعی حافظ این منطقه بوده و خود تشکیلات خاصی برای همراهی مسافران داشته و هزینه آن را نیز از ایشان دریافت می کردند. با این حال، اعراب بَدَوی آن نواحی و گاهی نیروهای دولتی آل رشید، به کاروان حجاج حمله کرده و به قتل و غارت آنان می پرداختند، از این رو در برخی از سال ها، به قدری این راه خطرناک می شد که علما رفتن از آن راه را حرام اعلان می کردند و کسی از آن مسیر عبور نمی کرد. تهدیدهای موجود در این مسیر با حمایت نیروهای امیر جبل (آل رشید) و گاه سپاه عثمانی تعدیل می یافت.
از اطلاعاتی که مربوط به سال های 1316ق و 1317ق است به دست می آید که به تدریج بر اثر ظلم و ستم امیر جبل، این راه مسدود اعلام شد. پس از آن وی تلاش زیادی برای بازکردن این راه انجام داد تا اولیای دولت ایران را قانع کند که اجازه دهند سفر از این مسیر صورت گیرد. قطعاً راه مزبور در سال 1319ق باز بوده که شیخ فضل الله نوری از آن عبور کرده و پس از بازگشت به نجف، فتوای تحریم رفتن به آن راه را صادر کرد.
سند مهمی که در این زمینه در دست است و به وسیلة شیخ شهید فضل الله نوری تنظیم شده، مجموعه ای از فتاوای علماست که پس از حج سال 1319ق دراین باره صادر شد. مقدمة این سند را شیخ فضل الله که خود در آن سال مشرف بوده، نگاشته و حکایت آزار و اذیت فراوان و تلفات بی حد و شمار این مسیر را گزارش کرده است. این سند که متن فتوای تحریم خود شیخ است، همراه فتاوای علما در سال 1320ق چاپ شده است.14
شیخ فضل الله در این متن تحریمیه، با اشاره به سفر خود در سال 1319ق از راه گیلان واسلامبول از نیت اولیه خود برای بازگشت از طریق شام یاد می کند، اما در مکه از این قصد منصرف شده، بنای بازگشت «از طریق جبل» را گذاشته و با وجود مخالفت جمعی از همراهان، بر آمدن از این راه، اصرار می کند.
وی روز دوم محرم سال 1320ق از مکه به راه افتاد و در هجدهم ربیع الاول، یعنی دو ماه و نیم بعد به یک فرسنگی نجف اشرف رسید. شیخ با تحمل شدائد راه، دریافت که با وجود مخالفت برخی از همراهانش، حکمت آمدن از این راه، آگاهی یافتن از دشواری های این راه و زمینه سازی صدور فتوای تحریم از طرف خود و سایر علمای نجف برای رفتن از این مسیر بوده است.
مراحل سفر از طریق راه جبل بر اساس سفرنامة محمد ولی میرزا قاجار (1261ق) عبارت است از:
تهران، قزل رباط (راه کاظمین)، کربلا، نجف، راه جبل، وادی عتیق، عثیره و مکه.
3. راه شام
زائران ایرانی از روزگار صفوی و تا نیمه دورة قاجاری، راهی که به طور غالب انتخاب می کردند، رفتن به سمت حلب و شام و از آنجا به مدینه بود. این مسیر می توانست از طریق تبریز به عثمانی و از آنجا به سمت جنوب ترکیه باشد، چنان که ممکن بود از راه بغداد به سمت شمال عراق و از آنجا در حاشیه فرات به سمت سوریه بروند.
زائر ایرانی پس از رسیدن به دمشق در آنجا برنامة سفر خویش را به مدینه تنظیم کرده، اسباب سفر را از شتر و عکام و غیره تدارک می دید و همراه کاروان یا به اصطلاح محمل شام که بزرگ ترین کاروان حج بود، به سمت مدینه به راه می افتاد.
این راه به سبب آبادی از نظر آب و آذوقه، دشواری کمتری در مقایسه با راه جبل داشت، گرچه بسیار دورتر از راه جبل بود.
مهم ترین نکته برای راه شام آن بود که زائر عجم، همراه قافله و محمل شامی که امیرالحاج دولت عثمانی نیز با آن بود، به حجاز می رفت و به این ترتیب، به علت جمعیت زیاد این کاروان که بنا بر ادعای اعتماد السلطنه در سال 1263ق تعداد حجاج آن بالغ بر پنجاه هزار نفر بود، و همچنین وجود محافظان بیشمار، در امنیت کامل بود.15
پاشایی که از سوی دولت عثمانی انتخاب می شد، به نوعی امیرالحاج بود و حجاج همگی ملزم به تبعیت از وی بودند.
مخبرالسلطنه در سال 1321 ق می نویسد:
یک ساعت و نیم لازم بود که دنبالة قافله، جای سر قافله بیاید. در این محمل، سه هزار شتر بود که در چهار قطار حرکت می کردند دو قطار یک طرف و دو قطار یک طرف می رفتند، بین آنها ده ذرع عرض، خیابانی می افتاد، کأنّه آن حیوانات مشق کرده اند، ابداً در عرض خیابان اعوجاجی پدید نمی آمد.16
انتخاب راه شام، این توفیق را نصیب زائر می کرد تا در دمشق نیز به زیارت قبور و اماکن متبرکه آنجا برود. همچنین با احداث خط آهن دمشق تا مدینه در سال 1326ق مسافران می توانستند از قطار یا به اصطلاح رایج آن روزگار «شُمَنْدُفِر» استفاده کنند.
مسیر راه شام بر اساس سفرنامه منظوم مکه (1300ق) از نویسنده ای نامعلوم، عبارت است از:
سلطانیه، میانه، خوی، چاخماق، قرودره، ملحمی، قوچ قران، چیقلی، ارچک، وان، چرچی، بطلیس، سناح، مزار اویس قرنی، کانی، باتمان چایی، بسمل، دیاربکر، حلب، ثراقیب، حما، حمص، دمشق، غنزه، معان، تبوک، حصا، شعب العجوز، دارالغنم، بنر الجدید، هدیه، مدینه، وادی لیمون و مکه.
4. راه اسلامبول
راه دیگر ایرانیان برای رفتن به حج، رفتن به استانبول بود که می توانست از مسیرهای مختلف صورت گیرد؛ یکی، از بندر انزلی به سمت تفلیس و استانبول، دیگری، از مشهد به سمت عشق آباد و تفلیس.
این مسیر بیشترین طرف دار را بین رجال حج گزار دوره قاجار داشت، و بیشتر رجال قاجار از این مسیر به قصد تشرف و برگزاری مناسک حج حرکت می کردند. فرهاد میرزا در سال 1292 ق از ایران به استانبول رفته، از آنجا به قاهره و سپس از طریق کانال سوئز به دریای سرخ و سپس به بندر ینبع وارد شده و از آنجا با شتر روانة مدینه شده است.
نجم الملک در سال 1306 ق به حجاج ایرانی پیشنهاد می کرد که از انزلی به سمت تفلیس بروند و بعد، از اسلامبول و کنار مصر بگذرند و به جده وارد شوند.17
اگر زائر خراسانی بود، از مشهد به سمت عشق آباد رفته، از آنجا عرض دریای مازندران را طی کرده، به سمت بادکوبه و تفلیس می رفت و سپس با راه آهن عازم ساحل دریای سیاه شده، به اسلامبول می رفت.
بخشی از این مسیر با راه آهن و بخشی با کشتی سپری می شد و حجاجی که از شهر های خراسان و سرزمین روسیه بودند، از این طریق عازم می شدند. مصیبت هایی که در این مسیر بر سر میرزا داود آمده بود، سبب نگرانی او از این راه شده، وی در این باره می نویسد:
آمدن به مکه از این راه موجب ثواب که نخواهد بود، قطعاً موجب عقاب است، چون هم خوف براتلاف مال و هم خوف تلف جان و هم از دست رفتن وظایف و عبادات یومیه فرضیه، و عدم تحصیل و تمکن طهارت همه را تا اینجا دارد، تا بعد از این چه شود، به خصوص بر زن ها که حرام است.18
زمانی که حاجی به اسلامبول می رسید، می توانست مستقیم با کشتی به دریای سرخ و بندر ینبع یا به جده وارد شود، همان طور که می توانست به مصر رفته از شهرهای اسکندریه و قاهره و پرت سعید و حتی بیروت و غیره دیدن کند.
مسیر راه استانبول بر اساس سفرنامة حسام السلطنه( 1297 ق) عبارت است از:
تهران، قزوین، انزلی، شهر نو، بادکوبه، پطروسی، حاجی طرخان، اسکله ساراتین، ارل، کیف، ادسا، استانبول، گلی پولی، رودس، پورت سعید، سوئز، جده، یلملم، مکه.
مسیر راه استانبول براساس سفرنامة فرهاد میرزا معتمد الدوله (1292ق) عبارت است از:
تهران، قزوین، رستم آباد، رشت، انزلی، آستارا، لنکران، سالیان، باکو، شماخی، شکی، کر، گنجه، شوش، تفلیس، بندر پوتی، باطوم، طرابزون، سامسون، اینه پلی، استانبول، قبرس، رودوس، اسکندریه، قاهره، سوئز، جده، مدینه و مکه.
مسیر استانبول بر اساس سفرنامة میرزا داوود وزیر( 1322 ق) عبارت است از:
مشهد، بحر آباد، قوچان، سمخال، عشق آباد، بادکوبه، تفلیس، باطوم، ادسا، بندر بالتیک، واستپول، ورنه، بندرگاه بلعر، استانبول، پورت سعید، سوئز، جده، قرن المنازل و مکه.
روابط سیاسی با عثمانی و تأثیر آن در حج
کجا راضی شود کز اهل ایران عجم در ملک روم خانه ویران
ستـم ها بیند از اعـراب امروز به راه کعبه ای بخت تو فیروز
خدا آتش زند بـرآن بَر و بوم نماند شوکتی در دولت روم19
از آنجا که سرزمین حجاز در حوزة قدرت دولت عثمانی قرار داشت، انجام اعمال حج برای ایرانیان به نوعی به روابط سیاسی دولت قاجار و عثمانی ارتباط پیدا می کرد تا همان گونه که امروزه نیز به گونه ای تابع روابط دیپلماتیک جمهوری اسلامی و پادشاهی سعودی است. پایة اساسی روابط تاریخی ایران و عثمانی بر نوعی رقابت سیاسی و مذهبی استوار بوده و تنها در شرایط خاصی، این روابط، به صورتی حسنه در می آمد. یکی از مهم ترین عوامل برای ایجاد زمینة مصالحة موقت که گاه تا چند دهه پایدار می ماند، درگیر بودن دولت عثمانی در بخش اروپایی خود بود که آن دولت را به نوعی سازش با دولت ایران مجبور می کرد.
طبیعی بود که حفظ جان ایرانی ها در مملکت عثمانی بر عهدة این دولت بود و دولت عثمانی نیز اختیار امور حجاز را به شریف واگذار کرده بود. این درحالی بود که شریف نیز توانایی مقابلة کامل با اعراب بدوی را نداشت و هر سال، مصیبت های فراوانی بر زائران ایرانی وارد می شد.
شریف وقتِ حجاز به طور معمول، چه برای کسب درآمد بیشتر، و چه به انگیزه های مذهبی و نَسبی، می کوشید تا با ایرانیان روابط بهتری داشته باشد. فراهانی (در سال 1302ق) از مناسبات خوب شریف عون با ایرانیان سخن گفته است. همچنین گفته شده که در جریان سفر امین الدوله به حج در سال 1316ق شریف مکرر به دیدن وی آمد و امین الدوله نیز متقابلاً هدایای فراوانی برای وی فرستاد.20 البته از آنجا که شریف، عامل دولت عثمانی بوده و از سوی دیگر، می بایست پاسخگوی اکثریت سنّی مذهبِ حاضر در این دو شهر باشد، نمی توانست سرمایه گذاری بیشتری در این زمینه کند. با این حال و در مجموع، می بایست وجود شریف مکه را در شمار عوامل مثبت برای ایرانیان شیعه مذهب دانست.
تعداد حجاج ایرانی
شمار حجاج ایرانی در مقایسه با شمار کلّ حجاج، اندک به نظر می آمد و با توجه به آمارهای حدسی موجود، حدود پنج تا هشت درصد بوده است. از نظر رقم، شمار حاجیان ایرانی در سال 1302ق سه هزار و اندی بود. این در حالی است که سال های پیش از آن، این رقم تا هشت هزار نفر می رسید. در سال 1322ق شمار حجاج ایرانی بسیار اندک بود. به نوشته میرزا داود: «حاجّ ایران خیلی کم است، هزار و دویست نفر به سیاهه آمده است».21 بنابر این، باید نوسان شمار حجاج ایرانی را در سال های سخت و راحت بین هزار تا هشت هزار نفر دانست.22البته به لحاظ مذهبی باید شیعیانی را نیز که از عراق یا جبل عامل می آمدند، در نظر آورد. اینان در مواقع حساس نیز به سبب نوع مذهبشان جزء ایرانیان محسوب شده، از این رو در کنار شیعیان عجم بودند.
مالیات و تذکره
زائر از هر مرزی که عبور می کرد، وقتی وارد حجاز می شد، لزوماً باید پولی بابت تذکره به دولت متبوع خود و پولی بابت اخوه به اعراب سر راه، و پولی برای شریف و والی که البته غیر مستقیم توسط حمله دار صورت می گرفت، بپردازد این افزون بر گمرک یا بهانه های دیگری بود که وسیله ای برای گرفتن پول از زائران بود. در تمام سفرنامه های موجود به این قبیل پرداخت ها به طور مکرر، اشاره و از آنها گله شده است.
کازرونی در سال 1315ق فهرستی از پول های متعددی که در وقت ورود به جده تا رفتن به مکه داده، ارائه کرده و به قول خودش پنج گونه ظلم را شمرده است:
اولاً: کرایة قایق که آنان را از کشتی به ساحل آورده، نصف مجیدی، یعنی پانصد دینار ایرانی گرفته اند. ثانیاً: به عنوان عبور از گمرک، هر نفری نیم مجیدی داده و برگة عبور می داده اند. در مرحله بعد، تذکره بوشهر را گرفته دو مجیدی و نیم بابت تذکره ایرانی گرفته اند. کرایه شتر نیز که سر جای خود، علاوه بر آن، ریال فرنگ را نیز با ارزش کمتری برداشته اند.23
پولی که حاجی به حمله دار می داد، به عنوان کرایه وخاوه برای رؤسای قبایل و احیاناً حقی برای خود او بود. اما به نوشته فراهانی، از این پول باید سهمی به شریف، پاشا، رییس قافله، مطوّف، مخرج (کسی که هزینه کرایه را معین کرده) و شریف، از هر کشور، شخص خاصی را برای این کار در نظر می گیرد.
گفتنی است که همیشه در میان حجاج، افراد درویش و فقیری هم بودند که پولی در بساط نداشته و کسی هم از آنان انتظاری نداشت.
سرپرست حجاج (امیرالحاج)
بعد از سقوط عباسیان و زمانی که دولت های مستقلی در نواحی مختلف شکل گرفت، رقابت بر سر ادارة حرمین شریفین آغاز شد و به ویژه در امر امارت حج که سر و کارش با مکة مکرمه و مدینة منوره بود، این رقابت خود را بیشتر نشان می داد؛ به طوری که دولت هر منطقه برای حجاج خود امیرالحاجی انتخاب می کرد و امیرالحاج واحدی وجود نداشت.
برای شیعیان عجم نیز امیری از سوی حکام ایرانی انتخاب و فرستاده می شد. طبعاً وظیفه وی حفظ منافع حجاج ایرانی بود که در قرن های هفتم هجری تا پیش از روی کار آمدن صفویه در آغاز قرن دهم، به عنوان حجاج «عراق عجم» شناخته می شدند.
از دورة صفوی به بعد ایرانیان همانند سایر مسلمانان به حج می رفتند، اما به سبب تسلط دولت عثمانی بر حجاز و تغییر مذهب رسمی ایرانیان از تسنن به تشیع و رقابت های شدید سیاسی این دولت با دولت صفوی، فشار فراوانی بر حجاج ایرانی وارد می شد. و بدیهی است که دولت عثمانی تحمل وجود امیر الحاج شیعه ایرانی برای حجاج عجم شیعه را نداشته و به شکل های مختلف در پی بی اعتبار کردن ایرانیان و دولت صفوی بود. البته در دوره هایی که بنا به دلایلی خارج از این بحث، صلح میان دو دولت بود، فضا کمی بهتر می شد، به گونه ای که برخی از درباریان نیز گاهی به حج می رفتند در هشتاد سال فترت میان صفوی و قاجاری نیز این وضعیت ادامه داشته و در دهه های نخست قاجاری نیز خبری از وجود امیرالحاج نبود.
گاهی کسانی از شخصیت های برجسته ایرانی یا چهره هایی از سادات معتبر مکه یا مدینه به نوعی کارهای مربوط به حجاج ایرانی را انجام می دادند. این حرکتی است که به تدریج، تقویت شده و در نیمه دوم دورة قاجاری، با وجود قونسولگری ایران در جده و وجود نمایندگانی در مکه و مدینه، شکل بهتری پیدا کرد.
با توجه به کثرت شاهزادگان قجری و حضورشان در میان حجاج ایرانی، ایشان و همچنین درباریانی که هر ساله به حج می آمدند، به طور غیر رسمی کارهای حجاج ایرانی را سر و سامان می دادند. رفتن درباری ها به حج، مانند سایر مردم، امری عادی بود.
فرهاد میرزا در سال 1292ق نوشته است: «حساب کردیم ده نفر از اولاد خاقان مغفور ـ فتحعلی شاه ـ در قافله حج بودند. خداوند برکتی در نسل خاقان مغفور داده که برّ و بحر را فرو گرفته اند.»24
برای نمونه، حسام السلطنه، عموی ناصرالدین شاه که در سال 1297ق به حج مشرف شده بود، کار رتق و فتق امور حجاج ایرانی را انجام می داد. همین طور حضور محمد ولی میرزا در مراسم حج سال 1260ق به همین شکل بود.
البته حج رفتن شاهزادگان، به ویژه اعیان درباری، گاه پس از عزل آنان بود و در اصل، فرصتی و بهانه ای برای استراحت یا گریز از فشار سیاسی و جز اینها بود.
یک نمونه از این موارد، خود امین الدوله است که به خصوص از ناحیه صدر اعظم جدید امین السلطان تهدید می شد. وی یکی دو سال پس از برکناری از ریاست وزراء در سال 1316ق، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام روبه رو شد.
البته آمدن این قبیل شاهزادگان به حج که می توانستند نقش مؤثری در کاهش دشواری های زوّار ایرانی داشته باشند، همیشگی نبود و به همین علت امین الدوله پس از شرحی که از نقش خود در حل دشواری زائران ایرانی دارد، می نویسد:
به خاطرم می گذرد، چه ضرر دارد هر سال حجاج ایرانی که می آیند یک نفر از معارف ما که عزیمت حج داشته باشد، از جانب دولت دخیل و کفیل امور یک مشت زوار ایران شود؛ عجزه و مساکین را نگذارد در غربت بیچاره بمانند.25
کارگزاران حج
برای به عمل آوردن حج، حاجی به دو نوع کارگزار نیازمند بود:
1 ـ حمله دار که امروزه از آن با عنوان مدیر کاروان یاد می شود، وی از محلی که حجاج عازم می شدند، کار حاجیان را سامان دادن و آنان را در رفت و برگشت همراهی می کرد.
گفتنی است که عنوان حمله دار از همان محمل گرفته شده که نام کاروان های بزرگ حجاج مصر یا شام و جَبَل بوده و حجاج آن نواحی به صورت منظم همراه محمل خود به حج می آمدند.
محمل شامی را محمل عایشه، و محمل مصری را محمل منسوب به فاطمه(س) می دانستند.
حمله دار به نوعی سامان دهنده کار حجاج در سفر طولانی حج بود و برای این کار خود، مبلغی از حجاج می گرفت. همچنین وی، رابط میان شریف مکه و حجاج نیز بوده و لزوماً می بایست پولی هم برای شریف از حجاج بگیرد، زیرا در غیر این صورت، خودش گرفتار مشکل می شد. در سال 1322ق شریف مکه همه حمله دارهای ایرانی را که زائر از راه جبل می بردند، زندانی کرد تا آنان را تحت فشار گذاشته، وادار کند تا مبلغی از حاجیان بگیرند.
2ـ مُطوّف که در مکه مستقر بود و کار اداره آمد و شد حجاج به مشاعر (مزدلفه، منا و عرفات) و اعمال حجاج را در مکه انجام می داد .
فراهانی در سال 1302ق اطلاعات جالبی در باره مطوفین به دست داده است. به گفته او در مکه قریب سی نفر مطوّف شیعه و سنی وجود داشت که از جانب شریف مکّه معیّن و به منزله زیارت نامه خوان بوده و اغلب پدر بر پدر مطوّف بودند.26
البته در آن زمان در مدینه نیز « مزوّر » وجود داشت که راهنمای زائران برای زیارت بود. زیارت مکان های مقدس، مانند اولین مسجد ساخته شده توسط پیامبر اسلام(ص) موسوم به مسجد قبا، همچنین مسجد ذوقبلتین، منطقه احد و مزار شهدای جنگ احد و همچنین مشربه ام ابراهیم، کوه سلع و غیره که امروزه کارگزاران حج به آن اصطلاحاً زیارت دوره می گویند و توسط مدیر کاروان و راهنمایی روحانیون کاروان انجام می پذیرد، در آن زمان بر عهده کارگزاران بومی بود و آنان زیارت نامه برای حجاج خوانده و ایشان را به زیارت اماکن مختلف راهنمایی می کردند.
کار مطوّفی و حمله داری البته به شکلی دیگر تا به امروز نیز برقرار مانده است. طبعاً میان حمله دارها و مُطوّف ها ارتباطی هم برقرار بوده و مطوّف ها با ایجاد ارتباط با این گروه، سعی می کردند حاجیان بیشتری را برای خود داشته باشند. این مسئله به حدی بود که مطوِّف نیز به راه افتاده، در شهرهای مهم رفت و شد داشته و در تماسی که با حمله داران داشت، سعی می کرد حاجیان بیشتری را به خود اختصاص دهد.
مطوّف ها ظاهراً وظایفی را که امروزه در کاروان های حج بر عهده روحانیون کاروان می باشد، نیز در آن روزگار انجام می دادند.
امین الدوله در سال 1316ق بعد از اینکه کتاب مناسک شیخ مرتضی انصاری را خوانده و چیزی از آن سر در نمی آورد، دچار تشویش و اضطراب شده و دربارة این کتاب می گوید:
«قدری پیچیده بوده و از زبان ملایی و تعقیدات کذایی خارج نشده بوده». و زمانی که به او می گویند: « در ورود به جده یا مکه، مطوّف شما را استقبال می کند. رموز کار همان است که در محل، او تلقین خواهد کرد» آرام گرفته و یقین می کند به کتاب مناسک نیاز ندارد و مطوّف همه کارها را انجام خواهد داد.27
بدیهی است که مطوّف نمی توانسته کاملاً پاسخگوی نیازها و مشکلات شرعی حجاج باشد و نبودن عالم و فقیه در کنار زائران یقیناً مشکل ساز بوده است، زیرا همواره مسائلی خاص و به اصطلاح فروع فقهی نادری پیش می آمد که کسی جز عالم و مجتهد پاسخگوی آنها نبود و حاجی به زحمت می افتاد.
جدای از حمله دار و مطوّف، شماری خدمة کاروان نیز بودند که با نام های «جمال» و «عکام» کار هدایت شترها را عهده دار بودند. جمال مسئولیت شتر را داشته و عکام به عنوان خدمه بار و شتر، کار بستن بار شتر و مراقبت از حاجی را که سوار کجاوه یا شکدف بوده، بر عهده داشته و افسار شتر را در دست می گرفت.28 جمال ها نوعاً عرب بودند، اما کار عکامی را گاه خود ایرانی ها نیز به عهده داشتند.
حجاج ایرانی در سرزمین حجاز
به رغم آنکه دو شهر مکة مکرمه و مدینة منوره در منطقه حجاز قرار دارد و به نظر می رسد که باید به لحاظ مذهبی و فرهنگی وضعیت مشابهی داشته باشد، اما به دلایل تاریخی و قومی، تا اندازه ای میان این دو شهر تفاوت بوده و هست.
مکة مکرمه
آنچه دربارة برخورد مردم مکه (به عنوان مرکز شریف نشین) با حجاج ایرانی گفته شده، نشان می دهد که گروه های مختلف از شریف و دستگاه اداری او و والی مکه گرفته تا خواجگان حرم (خدمتگزاران) و همچنین مطوّف ها و نیز توده های مردم، به تناسب نوع مناسباتشان با ایرانیان برخوردهای متفاوتی داشتند.
در میان شرفای مکه و خاندان آنان که از سادات بودند، شیعیان امامی یافت می شدند که علاقمند به ایرانیان بوده و به آنها احترام می گذاشتند. این علاقه، افزون بر علایق مذهبی می توانست از نظر مالی نیز برای شریف مکه فوایدی داشته باشد، زیرا علاوه بر پولی که از حجاج گرفته می شد، دولت ایران نیز از طریق سفارت خود در عثمانی توجه به شریف داشت. افزون بر این، شریف نماینده رسمی دولت عثمانی بود و هر نوع برخورد منفی او با ایرانیان، جنبة سیاسی نیز پیدا می کرد.
همچنین به غیر از شریف، مطوّف ها نیز که سروکار با ایرانیان داشتند، به طور عمده شیعه بوده و از این جهت و نیز برای منافع مادی خود، می کوشیدند تا با ایرانیان برخورد مناسبی داشته باشند تا مشتریان بیشتری را برای دوره های بعد جذب کنند.
در میان عامة مردم نیز شیعیانِ اندکی یافت می شدند که آنان نیز به علت حس مشترک مذهبی، روابطشان با ایرانیان مناسب بود.
مردم سنی این شهر به رغم آنکه تعصب کمتری در مقایسه با مردم مدینه داشتند، اما به طور طبیعی تحت تأثیر تبلیغات ضد شیعه در این شهر قرار داشته و از این زاویه ممکن بود که برخورد آنها با ایرانیان خوب نباشد.
این مسئله درباره خواجگان حرم که ممکن بود سنیان متعصبی باشند، صدق می کرد. امام حرم نیز بسته به مقدار تعصب خود و پیروی از سنت های پیشین، از شیعه ها اظهار برائت کرده، آنان را در دعاهای خود سب و لعن می کرد.
حضور یک شاهزاده ایرانی در مکه گاهی سبب می شد تا از شدت برخورد با ایرانیان کاسته شده و با احترام بیشتری با آنان برخورد شود. حسام السلطنه که به عنوان یک شاهزاده مورد احترام وارد مکه شده بود، نوشته است: «امسال ـ یعنی سال1297ق به ملاحظه رعایتی که از من می دیدند و سفارشاتی که از من شنیدند، با حجاج به احترام حرکت می نمودند و اذیت نمی کردند.»29
البته این می تواند فقط و فقط برداشت این شاهزاده قجری باشد تا واقعیت موضوع.
فراهانی در سال 1302ق نوشته است:
[مکه] قریب شصت نفر شیعه دارد که اغلب همین مطوّفین هستند که با عجم محشور و از سادات حسینی می باشند و این شیعه ها چندان تقیه عجاله ندارند، واضح و آشکار اظهار تشیع می نمایند و بعضی از همین شیعه ها در ایام عاشورا روضه خوانی می کنند.30
در چنین فضایی که شیعه کم بود جالب است که ایرانیان حتی در انتخاب قهوه خانه، در تلاش بودند تا جایی بروند که صاحبش شیعه، باشد. دربارة یکی از این قهوه خانه ها که در مکه بوده آمده است:
قهوه خانه حاجی قنبر، معروف [ است ] که از شیعیانِ با همّت غیور است و در قهوه خانه اش لیله غدیر تعزیه امام سجاد(ع) منعقد و آش بسیار مفصلی طبخ می نماید و به حاجیان هدیه می دهد.31
والبته گاهی اتفاقاتی استثنایی هم رخ می داد. دراین باره محمد ولی میرزا در سال 1260ق نوشته است:
هر روز در مسجد الحرام قرآن می خواندم، یک روز قرآن را به دست یک حضرموتی شیعه دادم که نگاه بدارد تا من از طواف برگردم بعد از برگشتن سید قرآن را برد {شگفتی محمد ولی میرزا آن است که} روزهای قبل، قرآن را به عرب های سنی و اهل مکه می دادم همه برگرداندند، اما این بار قرآن از دست رفت.32
مدینة منوره
به رغم حضور پر رنگ تر اقلیت شیعه در مدینه، برخورد مردم این شهر و نواحی آن با ایرانیان به مراتب بدتر و خشن تر از تعاملات مردم مکه با حجاج عجم بوده است. ایام عاشورا مجالس روضه خوانی، در مکه راحت تر از مدینه تشکیل می شد، زیرا عثمانی ها و سنیان مدینه متعصب تر از مکه بودند. همچنین به سبب وجود نخاوله و آشنا بودن مردم مدینه به علایم و نشانه های شیعه مردم مدینه شیعیان را زودتر از اهل مکه تشخیص می دادند و اذیت بیشتری به آنان می رساندند.
در حقیقت برخورد تحقیرآمیز با عجم، در گرایش آنان به تشیع ریشه دارد و گرنه دیگر اقوام غیر عرب از هندی و افغانی و... اگر سنی بودند رفتار زشتی با آنان صورت نمی گرفت.
همین امر سبب می شد تا حافظ محمد هندی ضمن اینکه خود را هندی معرفی کند در انجام اعمالش نیز تقیه نماید و از اینکه برخی از عجم ها به خواندن برخی از دعاها پرداخته و آشکارا خود را در معرض خشم سنیان قرار می دهند، گلایه می کند.
او در واقع می بیند که اهالی مدینه وقتی او را عجم پنداشته، رفتار توهین آمیز و ناهنجار با وی دارند، اما به محض اینکه خود را هندی معرفی کرده و تقیه می کند، مورد احترام واقع می شود. وی در مدینه به شیخ الحرم می گوید: «مگر شما مرا عجم می دانستید، من هندی هستم. گفت: پابوس می کنم شما را، خاطر جمع باشید».33
میرزا جلایر رفتار اهل مدینه را این گونه معرفی می کند :
عجم پست تر به یثرب از یهود است نـشان طعنه قـوم حسـود است
عــجـم دید آنچه در شــهر مـدیــنه در این راهم ستم از اهل کینه34
همه شیعیانی که به حج رفته اند در سفر نامه هایشان از نخاوله سخن به میان آورده اند، به خصوص از محل های سکونت آنان که بیشتر در خارج شهر است، از تعدادشان، از شیخشان، بد رفتاری و فحش های اهالی مدینه به آنها و راه ندادنشان در مسجد سخن گفته اند. ایرانی ها رابطه بسیار خوبی با نخاوله داشته، در خانه های آنان منزل کرده و به هیچ وجه احساس غربت نمی کردند، برای حج از آنان راهنمایی گرفته و اگر زبان هم را نیز نمی فهمیدند، ارتباط درونی با هم ایجاد می کردند.
امروزه نیز مسجد شیعیان، نخاوله مدینه واقع در شارع علی بن ابیطالب(ع)، محل رفت و آمد حجاج و زائران ایرانی است و کاروانی از ایرانیان نیست که وارد مدینه شده و برای یک مرتبه هم که شده سری به این مسجد ـ که درون باغی مصفا است ـ نزده باشد. زائران ایرانی بعضاً ترجیح می دهند که نمازهای یومیه و جمعه را در مسجد شیعیان نخاوله اقامه نمایند تا مسجد النبی(ص). در محافل اداری سعودی از آنان به عنوان «النخلیون» (مفرد آن، نخلی) یاد می شود.
انجام مناسک و زیارت
امروزه وقتی زائران ایرانی در کشور عربستان سعودی و خصوصاً شهر مدینه با محدودیت هایی در زیارت اماکن مورد علاقه شیعیان روبه رو می شوند، تمامی این محدودیت ها و مشکلات را ناشی از تسلط وهابیون بر این منطقه دانسته و گمان می کنند در گذشته و زمان قبل از تسلط این فرقه بر حرمین شریفین هیچ گونه محدودیتی در این رابطه وجود نداشته و زائران شیعه با آرامش و در کمال آزادی، زیارت می کرده اند.
ولی با مطالعه سفرنامه های رجال دورة قاجار می بینیم که به هیچ وجه این مطلب صادق نبوده و با توجه به تسلط اهل سنت بر این اماکن زیارتی و همچنین به علت مسائل سیاسی ناشی از موضعگیری های دولت عثمانی با دولت ایران، شیعییان همواره با محدودیت ها، فشارها و مشکلات فراوانی در این خصوص روبه رو بوده اند. و البته در آن زمان، بسیاری از مساجد، مقابر، مکان های تاریخی و مقدس تخریب نشده بود و در سفرنامه ها شرح این بناها را می خوانیم، ولی این به معنای آزادی و راحتی زائران شیعه نبوده و محدودیت های فراوانی اعمال می شده که در مواقعی، بسیار سخت تر از وضعیت فعلی بوده است.
نجم الملک در سال 1306ق نوشته است:
در قبرستان بقیع، بقعه ائمّه(ع) طاهرین، بوّابی دارد کریه المَنظر، چماق به دست، غضب آلود. هر نفر ایرانی که خواهد به قصد زیارت داخل شود، با کمال تشدّد، یک صاحبقران از او می گیرد و اگر بخواهد آن شخص روزی پنج مرتبه مثلاً وارد شود، باید پنج قران بدهد و همین که قلیلی آنجا ماند، زیارت نخوانده گوید: بیرون شو. شخصی خواست روزی بانی یک مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمّه(ع)، بوّاب مانع شده، مبلغ دو روپیه که شش هزار دینار باشد، داد تا اذن حاصل نمود. و این همه ایرادات برای عجم است، با اعراب احدی را کاری نیست.35
حسام السلطنه نیز در سال 1297ق نوشته است:
چون بوّابانِ بقعه مبارکه، درِ بقعه را بر روی حجاج می بستند که به ضرب و شتم پول گرفته در را باز کنند، لهذا به آنها سفارش کرده، نوید رعایت و نوازش دادم که مانع حجاج نشوند و درِ بقعه را در این چند روز مفتوح بگذارند که حجاج به آسودگی زیارت نمایند، آنها هم قبول کردند.36
اعتمادالسلطنه هم در سال 1263ق نوشته است:
«خدّامِ ائمّه بقیع(ع) ، هزار دینار از هر نفری می گرفتند و اذن زیارت می دادند».37
حافظ محمد هندی ذیل رویدادهای روز 22 جمادی الاول سال 1231ق از رویدادی در بقیع یاد می کند:
«یک عجم را بسیار در حرم زدند وقتی که بیاض می خواند، دران زیارت و غیره بود». «چند روز بعد از آن شنیدم که بعضی از عجم زیارت عاشورا در حرم می خواندند. آن بیاض را نزد قاضی بردند و عجم را زدند، عجم ها بد کار کردند».38
در مواردی، اوضاع و احوال آن روزگار، سخت تر از امروزه نیز بوده است، به گونه ای که شیعیان مجبور بودند که دست های خود را با استفاده از اصل تقیه، به شیوه اهل سنت روی هم بگذارند تا کسی متعرض ایشان نشده و خطری تهدیدشان نکند.
برخی از ایرانیان برای اینکه با برخوردهای بد روبه رو نشوند و آزادی بیشتری داشته باشند، لباس های خود را تغییر داده وخود را به صورت عرب ها و ترک ها در می آوردند. تبلیغات و فضا آن قدر علیه شیعیان بود که به فتوای علمای اهل سنت مقیم در استانبول صادر شده در همان دوره، «هرکس کلاه عجم را به سرش بگذارد، نکاح زنش باطل خواهدشد».39
فرهاد میرزا در این خصوص می گوید:
در مدینه چنانچه به اهل حاج غدغن کرده بودم که تغییر کسوت و حالت لباس ندهند، امروزه هم به همه اهل حاج همان تأکید را کردم که بعد از اتمام مناسک ،کلاه فیس به سر نگذارند و تغییر لباس ندهند.40
بی تردید امروزه شیعیان محدودیت هایی به این صورت و شدت ندارند. زمانی که فرهاد میرزا (سال 1292ق) در راه مدینه به مکه، در وقت وضو مسح کرد، با اعتراض یکی از اعراب بدوی روبه رو شد. وی برای گریز گفت که بر مذهب مالک بن انس هستم که به مسح قائل است. عرب بدوی با «نعم، مرحبا» بحث را تمام کرد. فرهاد میرزا در این باره نوشته است: «از برکت مالک، هالک نشدیم!»41
ایرانی ها هنگام تقیه، نوعاً خود را بر مذهب شافعی معرفی می کردند، گرچه در مواقع خاصی که احکام شیعه طبق برخی از مذاهب، مانند مالکی ها بود، مانند دست رها کردن در نماز یا مسح پا، به مذهب مالکی تمسک می کردند. میرزا داود در سال 1322ق در کشتی به دو نفر از ملاهای حنفی بخارا، خود را بر مذهب شافعی معرفی می کند.42
باید توجه داشت که سنی ها، به ویژه خدمتکاران (خواجه های حرم) از مذهب ایرانیان آگاه بوده و تقیه، چندان سودی برای آنان نداشت. برای نمونه در وقت نماز جمعه، ایرانی ها را از حرم مدینه بیرون می کردند.
میرزا داود در این باره می نویسد:
روز جمعه را هم رفتم تماشای نماز جمعه کردم، در مدینه. گویا حقیر را سنی گمان می کردند که در وقت صلواتشان ابداً متعرض حقیر نمی شدند و احترام می کردند ، ولی باقی مردم عجم را وقت نماز از مسجد بیرون می کردند، حقیر هم در نماز اقتدا می کردم.43
ولی گاهی راهکار تقیه کارساز نبود و کار اختلاف بالا می گرفت، از جمله می توان به بحث همیشگی، پر هیاهو و ظاهراً حل نشدنی رؤیت هلال ماه اشاره کرد.
همان گونه که می دانیم، اعمال حج تمتع از روز نهم ذی حجه آغاز می شود، به طوری که حاجی می بایست از اذان ظهر روز نهم تا اذان مغرب شرعی در عرفات وقوف کرده و بماند و اگر نماند دیگر حج او صحیح نیست، مشکل از اینجا آغاز شد که شیعیان نظر قاضی سنی مکه را برای حکم به اول ماه نمی پذیرفتند، بلکه لازم می دانستند تا برای خود آنان اثبات شود.
طبعاً اگـر در اثبات شب اول ماه، اختلاف نظری پیش نمی آمد، مسئله حل شده بود و همه حجاج، اعم از شیعه و سنی، روز عرفه، یعنی روز نهم ذی حجه را در عرفات به سر می بردند، اما مشکل زمانی به وجود می آمد که اختلاف در رؤیت هلال به وجود آید.
محمد ولی میرزا ( 1260ق) در سفرنامه اش داستان اختلاف در رؤیت هلال را در آن سال، چنین آورده است:
به جهت اینکه پیش پاشای شام به شهادت دو عرب بدوی ثابت شد که ماه از چهارشنبه است و حکم کرد که پنج شنبه نهم است، به خلاف قاضی و شریف که عرفه را جمعه می دانند، ما هم از ترس آمدیم به منا و شب را در آنجا نماز کردیم.44
اما دامنة اختلاف بالا می گیرد و شیعیان که می دیدند تمامی سختی هایی که برای این سفر کشیده اند در حال ضایع شدن است و اعمال حجشان دچار مشکلات جدی می شود و برای صحت اعمال شرعی الزاماً می بایست بر مبنای خود عمل کنند، مجبور بودند تا از سر ناچاری و اجبار، پولی به شریف مکه بدهند. دراین باره یکی از سفرنامه نویسان می گوید: «بعد از سعی و دوندگی بسیار، پانصد غازی به شریف وعده کردیم که مرخص کرد که شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانیم. جمعیت گذاشته ماندیم. پانصد غازی به هزار زحمت مردم دادند.»45
در سال 1263ق که حجاج ایرانی از ماه شعبان از بغداد حرکت کرده و آخر رمضان را در حلب بودند، از همانجا اختلاف در رؤیت ماه آغاز شد. اعتمادالسلطنه می نویسد که روز بیست و هشتم رمضان بود که گفتند برای مفتی شام اول ماه ثابت شده و فردا عید است، در حالی که حتی روز شنبه هم ماه رؤیت نشد.46
اهل سنت همواه اعتقاد داشته و دارند که اگر روز عرفه که نهم ذی حجه است، به روز جمعه بیفتد، حج آن سال، «حج اکبر» است و ثواب و ارزشی بیش از حج های سال های دیگر دارد و به همین دلیل، زمانی که عرفه به اختلاف رؤیت ماه، به پنجشنبه یا جمعه می خورد، بیم آن می رفت که قاضی مکه روز جمعه را انتخاب کند که حج آن سال حج اکبر باشد.
فراهانی معتقد است که سنی ها به رغم اینکه می دانند ماه رؤیت نشده به علت یک سری منافع دنیوی به کذب، ادعای رؤیت دارند.
سنی ها اصرار دارند که عرفات به جمعه بیفتد. یکی به واسطه آن است که دریافت حج اکبر کنند و یکی به جهت آنکه اگر عرفات به جمعه بیفتد، قضات، هم از دولت علاوه وظیفه دارند و هم از بابت حج اکبر نذرها و نیازها بیشتر می شود.47
در هر صورت و با هر نیتی، سنی ها عصر جمعه برای وقوف راهی عرفات می شوند، اما «شیعه ها که قریب شش هزار می شدند و بیشتر رعیت دولت ایران بودند، چون هیچ کس ماه را ندیده بود، روز شنبه را عرفه کردند.»48
نیروهای نظامی عثمانی نیز برای محافظت از شیعیان ماندند، اما قریب چهارصد ریال فرانسوی که معادل 230 تومان ایرانی بود، پول گرفتند.
اوقات فراغت
گردش در بازار همواره برای ایرانیان جالب توجه بوده و هست. در واقع، زائران بر اساس حکم استحباب خریدن هدیه از حرمین شریفین، به طور معمول اجناسی را خریداری می کردند. یکی از معروف ترین این بازارها در آن روزگار، منا بود که ایام توقف حجاج در آنجا از روز دهم تا دوازدهم یا سیزدهم ذی حجه، مملوّ از جمعیت فروشنده و خریدار بود.
در واقع، این ایام، افزون بر آنکه اعمال مذهبی در آن انجام می گرفت، هم ایام سرور و شادی و آتش بازی بود و هم ایام خرید و رفتن به بازار.
یکی از دیدنی ترین بازارها برای ایرانیان، بازار برده فروشان بود که به سبب عرضه غلامان و کنیزکان و خواجگان سخت برای ایرانی ها دیدنی بود.
نجم الملک در سال 1306ق بازار برده فروشان را دیده و شرح مفصلی از آن نوشته است. وی می گوید:
مشتری از اهل هر مملکت که در آنجا وارد شود، با کمال مهربانی با او گفت وگو می کنند، مگر آنکه مشتری از اهل ایران باشد، ابداً به او اعتنایی ندارند، و بلکه اگر اندک توقفی نمود، دور نیست صدمه ای به او بزنند و معامله با او را حرام می دانند.49
اصولاً بازار برده فروشان برای ایرانی ها بازاری جذاب و دیدنی و به قول میرزا داود که در سال 1322ق از آن دیدن کرده، از جمله چیزهای عجیب و تماشایی شهر مکه بود. به گزارش وی، نوع این بردگان توسط اعراب دزدیده شده و به قسمتی از بازار که سرپوشیده بود، آورده می شدند.
تاجر این کار هم مثل عمر سعد، بالای کرسی نشسته، به محض اینکه صدا بلند می کند، همه بر خود می لرزند کنیزکان که نگران برخورد خشن اعراب ناراضی اند، اصرار دارند که کسی آنها را خریده و ببرد. کنیزها را لباس های عربی خوب پوشانیده اند، بعضی را که می دیدم و به عربی می گفتم میل داری که تو را خریده و ببرم، التماس می کرد که ببرید.50
بخش های دیگر بازار هم برای ایرانی ها دلپذیر بود، چرا که آنان به عنوان یک شیعه، معتقد بودند که خریدن سوغاتی مستحب است. امین الدوله سفارش می کند که از بازار مکه برای او: « عطر و تسبیح و یُسر و مرجان و برد یمانی و عقیق یمنی... و مجلداتی از کتاب الله مجید که در استانبول و اسکندریه به طبع رسیده» خریداری کنند.51
البته همیشه تفریحات از نوع سالم نبوده و بعضا تفریحات از نوع دیگر نیز در سفرنامه ها گزارش شده است:
آقا میرزا شمس الدین را صدا می زدیم. بالای بام مجلس گرم می شد و اغلب آقامیرزا شمس الدین با زن های عرب که صاحب خانه بودند و در کمال زشتی و کراهت منظرند، ولی ابداً رو نمی گیرند و از اجنبی پروایی ندارند، مشغول مزاح و شوخی می شد و صداهای غریب و عجیب در می آورد و آنها در می آوردند و ما می خندیدیم. اغلب این زن ها، شوهرهایشان سال به سال در سفرهای دزدی و یغما رفته و آنها هم در مکه به حضرات حمله دار و عکام آشنا می شوند.52
و زائری دیگر در این خصوص آورده است:
ظاهراً گداتر و رذل تر و بی حیاتر از اعراب در دنیا نباشد. روزی که آنجا وارد شدیم، پنج زن آمدند به گدایی؛ دوتاش پیر و سه تاش جاهل ـ یعنی جوان ـ بود. بنای گدایی را گذاشتند. پولی در مکه هست، به آن پاره می گویند، شانزده دانه اش سه پول این جاست. این بنده به این جاهلش گفتم: اگر رقص می کنی، این پاره را [ به تو می دهم ] یکی را گرفت، به خدا این قدر رقص کردند تا یک ساعت تمامشان به رقص آمدند. گفتم اینها باشند، آن بهترشان را به اشاره حالی کردم تو برقص، دندان هایش را روی هم گذاشت، زور می کرد یک صدای قرچی از این دندان هایش بیرون می آمد، به طریق نعیف و رقص می کردند میان پانصد نفر حاج.53
بازگشت
مسیرهای بازگشت نیز جالب توجه و بعضاً نکته های جالبی داشته است. جالب ترین حکایات دیده شده در این سفرنامه ها شرحی است که جزایری بیان نموده که روایتی است از دیدار وی از مرکز بهائیان در شهر عکا؛ جایی که به قول نویسنده:
مدت ها میرزا حسینعلی رئیس بهائیه با جماعتی بهائی به حکم دولتین ایران و عثمانی در آنجا محبوس بوده و همان جا وفات کرده و فعلاً مزار و مقبره دارد که زیارتگاه بهائیه می باشد.
او میهمان ایشان گردیده و از قبور بزرگانشان (علی محمد باب و حسینعلی بهاء) دیدارکرده و شام را با پیشوای بهائیان آقا میرزا محسن، معروف به افنان داماد و جانشین عباس افندی (عبدالبهاء) صرف می نماید. 54
جزایری در ادامه و در توصیف مدت اقامتش در قاهره می نویسد:
مغرب بیرون آمدیم، اول به مسجد و مقام رأس الحسین(ع) رفته زیارت و نمازی به جا آورده، به همراه میرزا حسن به یکی از نمایشگاه های اخلاقی رفتیم و بلیط گرفته، وارد شدیم، جای وسیعی بود و جمعیت زیادی بود. چند پرده نمایش اخلاقی داد و چند پرده تقلید درآورده و بالأخره دو سه پرده آخر، زن های مصریه می رقصیدند و تصنیف های عربی به مصری می خواندند انواع و اقسام سازندگی و نوازندگی بود. ولی چون به لسان و اصطلاحات آنها عادت نبودیم، چندان کیفی برای ما نداشت، فقط از رقص زن ها و سازها استفاده می کردیم، بیرون آمدیم.55
میرزا داود وزیر وظایف نیز در شرح مسیر بازگشت آورده است:
همراه برخی دیگر از همفسری ها شب را نیز به تماشاخانه رفته که در یکی از آنها سی ـ چهل دختر فرنگی، و به همین عدد مرد از لژها پایین آمدند و دست هم را گرفته، به اشکال مختلف رقص کردند، چندان عیبی نداشت.56
پایین بودن سطح فرهنگ و عامی بودن بیشتر حجاج، خود موجب به وجود آمدن حکایات مفرح در همة ادوار بوده و هست و در زمان مورد بحث ما نیز از این گونه حکایات فراوان در سفرنامه ها نقل شده است. نایب الصدر از قول یکی از حمله دارها نقل می کند:
ده سال قبل، یک حاجی کاشانی در همین مسجد الحرام از من پرسید که اینجا قبر خداست؟ وقتی به او گفتم: خدا جسم ندارد تا ممات و حیات به این معنا داشته باشد، گفت: پس اینجا قبر کیست؟ به او گفتم: کسی در این خانه، دفن نیست. آن حاجی کاشانی گفت: شش ماه راه آمده ایم ، از کتل بالا پایین کرده ایم، سرما گرما خورده ایم، عبثی دور این خانه می گردیم؟57
همچنین در جایی دیگر به نقل لطیفه ای از یکی از زائران روستایی می پردازد که وقتی پس از بازگشت از حج از وی در باره مکه و کعبه پرسیدند، در خصوص گرمای شهر مکه گفت: « اما چه بُگم، قبر خدا جهنّم درّه واقع شده!»58
جزایری در وقت رمی جمرات نیز از رفتار یک زائر عامی خراسانی یاد کرده که از کثرت عوامی می خواسته در موقع رمی جمره، عین عبارت مناسک را خوانده باشد و بیچاره به غلط خوانده و نفهمیده در موقع پرتاب سنگ می گفت: «سنگ تمتع مَزَنَمُ بر قرض حجة الاسلام قربةً الی الله».59
همچنین وی در مسیر بازگشت از حج و در جایی از بیت المقدس با کشیشی برخورد می کند که از بی دینیِ رواج گرفته در عالَم اظهار ناراحتی می کند، پاسخ جزایری به او جالب است:
روی قنطره (پل)... کشیش مسافری دیدم که سر صحبتش گرم شد و اظهار تأسف می کرد که مردم نصاری هم از مذهب خارج شده و به طبیعیات مایل شده اند و دیگر به به ما اعتنا نمی کنند و علامت آخرالزمان این است، معلوم شد که هر کسی از رؤسای ادیان، کسادی بازار خود را علامت آخرالزمان می داند. به هرحال، من هم که روحانی مسلمان بودم با او هم ناله شده و از علامت آخرالزمان نالیدم.60
مرگ و میر
مرگ و میر حجاج نیز با توجه به کهولت سن و سختی راه و عدم بهداشت اتفاق عادی و شایعی بود، به گونه ای که اگر در سالی، تعداد کمی از حجاج تلف می شدند، اتفاقی خجسته تلقی و اسباب خوشحالی مردم می شد.
در مواقعی جدا از علل یاد شده، سوء رفتار حمله داران و سایر عوامل موجب قتل و مرگ و میر حجاج می شد. حافظ محمد هندی در این باره می نویسد:
حمله دارهای ملعون بی ایمان بر حاج بیچاره ظلم و تعدی از حد زیاده می کنند. به زور چوب و چماق پول عبث می گیرند یک شخص را همچو زدند که بیچاره فوت کرد، همان جا دفن کردند و غرض، عجب مصیبت است؛ کسی به کسی نمی پرسد.61
میرزا داود وزیر وظایف نیز در همین خصوص می گوید:
در این راه، چند چیز خیلی ارزان است، اول پول، بعد شتر که خیلی زود می رود و فوری عسکر و پیاده ها کارد را کشیده او را تشریح می کنند، و همین که شتر خوابید دیگر خواهی نخواهی نحرش می کنند. لیره هم به قدر یک تومان کار نمی کند. دیگری جانِ آدم است که اگر بیچاره ای، چه از حاج و چه از جمّال و غیره، تبی کرد یا چند دست اسهال کرد، همین قدر که فی الجمله سستی کرد و نتوانست خود را روی شتر نگاه دارد، یا پیاده نرود، او را بر شتر می بندند، خود حرکت شتر و عدم توجه و آفتاب، بیچاره را از حال می برد، عکام باشی می رسد و می گوید خلاص خلاص؛ یعنی مرد، معلوم نیست که مرده یا زنده است، نیزه ها را می کشند و حفیره ای به عمق دو وجب، در وسط راه کنده او را با همان لباس، بدون غسل و کفن، مشتی خاک بر رویش می ریزند. واقعاً سلامت و زنده برگشتن حاجی خیلی مشکل است، خداوند باید محافظت کند.62
نیابت
موضوع نیابت و به جای آوردن حج نیابتی امروزه نیز مطرح وبحث تازه و خاصی نیست، ولی این موضوع جالب توجه است که در آن دوران، عده ای به مقوله نیابت حج، به عنوان شغل و کسب و کار نگاه می کردند و عموم به این افراد اصطلاحاً «حجه فروش» یا «حجه خر» می گفتند. حتی برخی به داشتن لقب «حجه فروش» شهرت داشتند و احتمالاً کسب و کار پر منفعتی نیز بوده است، به روایت فرهاد میرزا در سال 1292ق برای یک حج نیابتی 110 تومان گرفته می شد.63 که در آن زمان، مبلغ قابل توجهی بود.
نتیجه گیری
ایرانیان از زمان گرویدن به دین مبین اسلام به عنوان مسلمانانی مؤمن و معتقد، همواره و در هر شرایطی متشرع و دین دار بوده و برای اجرای احکام و شعایر اسلام تلاش وافر داشتند. آنها برای برگزاری حج ابراهیمی که از مهم ترین شعایر دین مبین اسلام است، اهتمام می ورزیدند. در این نوشتار به صورت بسیار مختصر به چگونگی انجام وعوامل تأثیرگذار بر این مهم پرداخته و گفته شد که ایرانیان در آن دورة تاریخی تحت چه شرایط سخت و محدودیت های طاقت فرسای ناشی از تعصبات فرقه ای (مابین مذاهب شیعه و سنی) و همچنین روابط سیاسی حکومت های ایران و عثمانی به این عبادت می پرداختند. برای این شناخت به سفرنامه های حج تکیه کرده و از آنها بهره بردیم. سفرنامه های حج، گنجینه هایی هستند از اطلاعات مربوط به حج، که علاقمند و پژوهشگر با بررسی آنها تصویر بسیار روشنی درباره راه ها و مسیرهای حج، چگونگی حج گزاری زائران ایرانی و غیر ایرانی، دشواری های راه ایرانیان و همین طور نوع زندگی حجاج ومردم مناطق مختلف که در مسیر حرکت بوده اند و همچنین ساکنان مقصد (مکه مکرمه و مدینه منوره) در آن روزگار، پیدا می کند.
پی نوشت ها:
1. حسین میرجعفری و عباس عاشوری نژاد، تاریخ نگاری و تحولات آن در ایران و جهان، ص 107.
2. محمدعلی زم، جان جهانی، ص 147.
3. مصاحبه با آقای رسول جعفریان درباره انتشار کتاب پنجاه سفرنامه حج قاجاری، 5/6/1390،www.historylib.com
4. حسین میرجعفری و عباس عاشوری نژاد، همان، ص108.
5. همان، ص 120.
6. مصاحبه با آقای رسول جعفریان درباره انتشار کتاب پنجاه سفرنامه حج قاجاری، همان.
7. حافظ محمد هندی، «تذکرة الطریق» در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 1، ص 260.
8. محمدولی میرزای قاجار، «سفرنامه حج» در: رسول جعفریان، ام القری، ص 275.
9. فخرالدین جزایری، «سفرنامه مکه، شام، مصر، عراق» در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 8، ص 193.
10. رسول جعفریان، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار»، میقات حج، ش32، ص 65.
11. همان ، ص 66.
12. کَمَرَانَ (قَمَرَانَ) ، مجموعه ای از جزایر است که در نزدیکی بندر لحیه در ساحل یمن قراردارد.( احمد السباعی، تاریخ مکه ازآغاز تا پایان شرفای مکه، ص 382). همچنین نقل شده این منطقه جزیره ای در یمن می باشد و فقیه معروف، محمد بن عبدویه شاگرد شیخ ابواسحاق شیرازی در آنجا می زیست ، قبر او نیز در همانجا است و اهالی از خاک او طلب باران می کنند. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ترجمه علی نقی منزوی، ج 2، ص 54).
13. فخرالدین جزایری، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 8، ص 196.
14. رسول جعفریان، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار»، میقات حج، ش 32، ص 73.
15. حج علی خان اعتماد السلطنه، سفرنامه حج، به کوشش سیدعلی قاضی عسگر، ص 93.
16. مهدی قلی خان هدایت، سفرنامه مخبرالسلطنه، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، ص 273.
17. نجم الملک، «سفرنامه ای شیرین وپرماجرا»، میقات حج، ش19، ص 185.
18. میرزا داود وزیر وظائف، سفرنامه میرزا داود وظائف، به کوشش سید علی قاضی عسگر، ص 69.
19. میرزا جلایر، «سفرنامه منظوم مکه» در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 1، ص 557.
20. میرزا علی خان امین الدوله، سفرنامه امین الدوله، به کوشش اسداله کاظمیه، ص 205.
21. میرزا داود وزیر وظائف، همان، ص 105.
22. میرزا محمد حسین فراهانی، سفرنامه فراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، ص 168.
23. ملا ابراهیم کازرونی، سفرنامه کازرونی، به کوشش رسول جعفریان، ص 355.
24. فرهاد میرزا معتمدالدوله، سفرنامه فرهاد میرزا، به کوشش اسماعیل نواب صفا، ص 207.
25. میرزا علی خان امین الدوله، همان، ص 269.
26. رسول جعفریان، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار »، همان، ص 46.
27. میرزا علی خان امین الدوله، همان، ص 98.
28. حاج علی خان اعتماد السلطنه، همان، ص 89.
29. حسام السلطنه، سفرنامه حسام السلطنه، به کوشش رسول جعفریان، ص 117.
30. میرزا محمدحسین فراهانی، همان، ص 217.
31. میرزاعلی اصفهانی، «سفرنامه حج» در: رسول جعفریان، ام القری، ص 226.
32. همان، ص 224.
33. حافظ محمد هندی، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 1، ص 261.
34. أسرا دوغان، تاریخ حج گذاری ایرانیان، ص 276.
35. نجم الملک، «سفرنامه ای شیرین وپرماجرا»، همان، ص 182.
36. حسام السلطنه، همان، ص 152.
37. حاج علی خان اعتماد السلطنه، همان، ص 121.
38. حافظ محمد هندی، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 1، ص 262.
39. رسول جعفریان، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار»، میقات حج، ش37، ص 100.
40. همان.
41. فرهاد میرزا معتمدالدوله، همان، ص 203.
42. میرزا داود وزیر، همان، ص 88.
43. همان، ص 158.
44. محمدولی میرزای قاجار، «سفرنامه حج» در: رسول جعفریان، ام القری، ص 254.
45. همان.
46. حاج علی خان اعتمادالسلطنه، همان، ص 85.
47. میرزا محمد حسین فراهانی، همان، ص 207.
48. همان.
49. نجم الملک، همان، مقیات حج، ش19، ص 176.
50. میرزا داود وزیر، همان، ص 141.
51. میرزا علی خان امین الدوله، همان، ص 206.
52. زسول جعفریان، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار» میقات حج، ش38 ، ص 87.
53. همان.
54. فخرالدین جزایری، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 8، ص 162.
55. همان ، ص 165.
56. میرزا داود وزیر، همان، ص 78.
57. نایب الصدر شیرازی، تحفة الحرمین، ص 162.
58. همان، ص 246.
59. فخرالدین جزایری، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 8، ص 164.
60. همان ، ص 165.
61. حافظ محمد هندی، همان، در: رسول جعفریان، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، ج 1، ص 260.
62. میرزا داود وزیر، همان، ص 173.
63. فرهاد میرزا معتمدالدوله، همان، ص 160.
منابع
امین الدوله، میرزا علی خان، سفرنامه امین الدوله، به کوشش اسلام کاظمینه، تهران، توس، 1354ش.
اعتمادالسلطنه، حاج علی خان، سفرنامه اعتماد السلطنه، به کوشش سیدعلی قاضی عسگر، تهران، مشعر، 1379ش.
السباعی، احمد، تاریخ مکه ازآغاز تا پایان شرفای مکه، تهران، مشعر، 1385ش.
اصفهانی، میرزاعلی، «سفرنامه میرزاعلی اصفهانی» در: به سوی ام القری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مشعر، 1374ش.
جعفریان، رسول، پنجاه سفرنامه حج قاجاری، تهران، علم، 1389ش.
ـــــ ، «حج گذاری ایرانیان در دوره قاجار»، میقات حج، ش32، تابستان 1379، ص53-84.
ـــــ ، ش33، پائیز 1379، ص30-59.
ـــــ ، ش 37، پائیز 1380، ص 84-90.
ـــــ ، ش 38، زمستان 1380، ص 66-94.
حسام السلطنه، سلطان مراد، سفرنامه حسام السلطنه، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مشعر، 1374ش.
حموی، یاقوت، معجم البلدان، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی، 1383ش.
زم، محمد علی، جان جهانی، چ دوم، تهران، کتاب جمهور، بی تا.
دوغان، أسرا، تاریخ حج گذاری ایرانیان، چ دوم، تهران، مشعر، 1390ش.
شیرازی، نایب الصدر، تحفة الحرمین، تهران، بابک، 1362ش.
فراهانی، میرزامحمدحسین، سفرنامه فراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، فردوس، 1362ش.
نجم الملک، «سفرنامه ای شیرین وپرماجرا »، میقات حج، ش 19، 1376ش، ص165-185.
معتمدالدوله، فرهاد میرزا، سفرنامه فرهاد میرزا، به کوشش اسماعیل نواب صفا، تهران، زوار، 1366ش.
میرجعفری، حسین و عباس عاشوری نژاد، تاریخ نگاری و تحولات آن در ایران و جهان، چ دوم، تهران، پیام نور، 1390ش.
میرزا، محمدولی، «سفرنامه محمدولی میرزا» در: به سوی ام القری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مشعر، 1374ش.
وزیر وظائف، میرزا داود، سفرنامه میرزا داود وزیر وظائف، به کوشش سیدعلی قاضی عسگر، تهران، مشعر، 1379ش.
هدایت، محمدقلی خان، سفرنامه مخبرالسلطنه، به کوشش سید محمد دبیرساقی، تهران، تیراژه، 1368ش.
مصاحبه با آقای رسول جعفریان درباره انتشار کتاب پنجاه سفرنامه حج قاجاری، 5/6/1390،