بازیابی اندرزهای اردشیر ساسانی در تاریخ فخری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ترديدي نيست كه فرهنگ مردم ايران پيش از اسلام با همه انحرافها و ضعفهايي كه در مقايسه با فرهنگ اصيل اسلام داشت، فرهنگي ديني و با بنمايههاي معنوي بود كه قرابت زيادي با فرهنگ اسلام داشت. همين ويژگي فرهنگ مردم ايران، زمينة ورود بسياري از آموزههاي فرهنگي مردم ايران به دورة اسلامي و اقتباس آن از سوي مسلمانان را فراهم آورد. در اين ميان، خاندان ساساني كه خانداني مذهبي (زرتشتي) و وابسته به تشكيلات ديني مردم ايران بودند، از آموزههاي ديني بهرة وافري داشته كه بخشي از اين آموزهها سياسي و مربوط به آيين ملكداري بود. طبعاً تودة مردم ايران نيز با اين آموزهها كاملاً آشنا بوده و پياده شدن آنها توسط زمامداران از جمله خواستههاي آنها بود، از اينرو، برخي زمامداران دورانديش ساساني به اين آموزهها بهطور خاص توجه داشته و آنها را با عنوان «اندرزنامه» به جانشينان خود گوش زد ميكردند.
اندرزنامهنويسي نمود خرد سياسي ايراني است كه سابقة كهني دارد. به طور كلي در اواخر دورة ساساني ادبياتي رايج با عنوان «اندرزنامه» يا «پندنامه» به وجود ميآيد و گفته شده است كه امروزه پانزده اندرزنامه به زبانهاي پهلوي در دست است كه محتواي اغلب آنها دستورهاي ديني و اخلاقي و سياسي است. اندرزنامهنويسي از مهمترين مواريث سياسي ايران باستان بود كه به دورة اسلامي منتقل و با استقبال روبهرو شد. اندرزنامههاي ايراني در قرنهاي نخستين اسلامي به عربي ترجمه شده و اعراب را به الگوي ملكداري ايراني سوق داد.
در واقع، «عهد» عبارت است از مجموعة دستورها و اوامري كه از پادشاهان ساساني هنگام سلطنت راجع به موضوعهاي مختلف از روشهاي ملكداري و مفاهيم اخلاقي خطاب به جانشين خود يا بزرگان بيان ميشده است و عهد اردشير از بارزترين اندرزنامههاي عهد ساساني و از نخستين اندرزنامههايي بود كه به عربي برگردانده شد. حتي پارهاي از محققان، ترجمة عهد اردشير را پيش از آغاز نهضت ترجمه و در اواخر عهد امويان دانستهاند. بيشك در اواخر قرن دوم و اوايل قرن سوم هجري اندرزهاي اردشير به عربي ترجمه شده و اشتهار داشت. بخشي از اندرزهاي اردشير در نسخة كنوني عهد اردشير موجود نيست، اما در برخي از منابع اسلامي آمده است. با توجه به تشابه محتوايي اين اندرزها با اندرزهاي عهد اردشير موجود، به نظر ميرسد كه آنها نيز بخشي از اندرزنامة اردشير بوده است. اندرزهاي اردشير الگويي براي انديشة سياسي در دورة اسلامي فراهم آورد و بسياري از انديشمندان و فرمانروايان، از انديشههاي آن الگو گرفتند.
از آنجا كه وجوه تشابه ميان عهد اردشير و تاريخ فخري مشاهده ميشود، اين مقاله بر آن است كه به تحقيق در اين موارد بپردازد. در ابتدا به معرفي عهد اردشير در دوره ساساني و سپس به جايگاه آن در دورة اسلامي اشاره شده، آنگاه تاريخ فخري معرفي شده و سرانجام وجوه تشابه بررسي ميشود.
عهد اردشير
عهد اردشير اندرزنامهاي است منسوب به اردشير اول ساساني كه در باب آيين حكمراني خطاب به اخلاف خود گفته است. بنا به روايت دينوري:
«[اردشير] قرارداد و پيماني كه به نام او معروف است جهت عمل پادشاهان و آيين پادشاهي نگاشت، پادشاهان اين پيمان را اطاعت ميكردند و از آن سرباز نميزدند و بدان تبرّك ميجستند و در نگاهداري و محافظت و عمل به آن ميكوشيدند.»
اردشير در تاريخ ساساني جايگاه والايي دارد و از او به عنوان احياكنندة شاهي ايراني ياد ميشود. بر اين اساس پس از آنكه اسكندر نظام كشورداري و شاهنشاهي ايرانيان را از هم گسست، نظم و تمركز پديد نيامد و ملوكالطوايف حاكم شدند. اردشير با شكست دادن اشكانيان كه به صورت ملوكالطوايفي حكومت ميكردند، تمركز و رسوم شاهي را بازآورد. او عقيده داشت كه شاهي بايد فقط در دست يك نفر باشد و حتي «به يك خدايي» درآوردن «ايرانشهر» را مصداق دادگري تلقي ميكرده كه ميگفت «دادگري در ميان رعيت و ادارة امور آنها تنها به اين است كه شاه يكي باشد».
اصل اندرزنامة اردشير كه به زبان پهلوي بوده، از ميان رفته است، اما در قرنهاي نخستين اسلامي بخشهايي از آن موجود بوده است. بخشهايي از اندرزنامة اردشير در برخي متون اسلامي باقي مانده است. احسان عباس محقق عرب، اندرزنامة اردشير را از لابهلاي منابع اسلامي بازيابي كرده است. تكية احسان عباس بيشتر بر كتاب الغرّه از نويسندهاي گمنام است. وي معتقد است كه الغرّه اثر وكيع قاضي محمدبن خلفبن حيان است. الغرّه كتابي است به زبان عربي در باب شعر و نحو و عروض كه بيشتر به اين دانشها نزد اعراب اختصاص دارد. نويسنده در بخشهايي از اثر خود به علوم روم، هند، چين و ايران اشاره كرده و در بخش ايران، اندرزنامة اردشير را گنجانده است. احسان عباس معتقد است كه كهنترين نص عربي عهد اردشير در كتاب الغرّه باقي مانده است. عباس نسخهاي خطي از الغرّه را در كتابخانة زركلي يافته و اندرزنامه اردشير را به عنوان عهد اردشير از آن استخراج نموده است. آنچه از الغرّه بهنام عهد اردشير استخراج شده، بخشي از اندرزنامة اردشير است. در ساير منابع، دوره اسلامي اقوالي از اردشير و عهدنامهاش مييابيم كه در الغرّه موجود نيست و اين نشان ميدهد كه نويسنده الغرّه تلخيصي از اندرزنامة را در اثر خود گنجانده و اندرزنامة اصلي طولانيتر بوده است. اندرزنامهاي كه در الغرّه وجود دارد، بي شك، اصالت دارد، زيرا بسياري از اقوال آن در ساير منابع نيز يافت ميشود. عباس در كنار الغرّه از برخي منابع ديگر نيز بهره گرفته است كه مهمترين آنها تجارب الامم ابن مسكويه، نثرالدرر ابوسعيد آبي و رسائل البلغاء است.
موسوي معتقد است كه گردآوري عهد اردشير بايستي در نخستين سالهاي پادشاهي يزدگرد سوم انجام گرفته باشد، اما در انتساب اصل اندرزنامه به اردشير نبايستي شك كرد. بهنظر ميرسد كه اصل اندرزنامه در دورة اردشير بابكان نوشته شده است. ابنمسكويه نوشته شدن اندرزنامه را مربوط به زمان اردشير ميداند. طبق گزارش وي، اردشير هنگامي كه مرگ خود را نزديك ديد براي شاپور عهدنامه نوشت و فرمود تا با آن، مخالفت نكنند و اينكه عهدنامه براي تمامي شاهان ساساني بايد راهنماي عمل باشد. قرينههايي در نسخه كنوني عهد اردشير وجود دارد كه انتساب آن را به اردشير اول مدلّل ميسازد، از جمله اينكه در قسمتي از آن آمده است:
ما چنان ديدهايم كه شهريار خردمند خوشبخت پيروزگر تواناي بيدار دل آگاه بر نهانيها و ژرف بين در تاريكيها، آنكه دانش و سال آزمودهاش ساخته است، همواره ميكوشد دمي از بهبودي بخشيدن به كشور خويش بازنايستد. مگر آنكه مانند خودش يكي پيدا شده باشد.
اردشير در اين فقره به واگذاري امور حكومتي به فرزندش شاپور اشاره دارد. منابع اشاره كردهاند كه اردشير در زمان كهولت، پادشاهي را به شاپور واگذارده و به عبادت پرداخت و اينكه با دستان خود تاج بر سر شاپور گذاشته است. اندرزهاي مذكور اردشير كه به وقايع سالهاي پاياني عمر او اشاره دارد، نشان دهنده كهنگي و اصالت اندرزنامه اردشير بوده و در دورههاي بعدي واگذاري حكومت به وليعهد پديد نيامده است. احسان عباس نيز اين سخنان اردشير را در ارتباط با همكاري شاپور با پدرش در امور حكومتي دانسته است.
عهد اردشير در دوره اسلامي
اندرزنامة اردشير در قرنهاي نخستين اسلامي به عربي ترجمه شده و اشتهار داشت. بهنظر ميرسد كه در قرنهاي نخستين اسلامي، عهد اردشير راهنماي عمل بسياري از فرمانروايان بوده است. ثعالبي در مورد اردشير مينويسد: «از روش نيكوي او يكي اينكه او كتابي در حسن سيرت داشت كه بدان مثل زنند و پادشاهان از آن روشني [و راهنمايي] بر ميگرفتند.» ابننديم پنج كتاب را نام برده كه همه بر خوبي و سودمندي آنها متفق بودهاند و در ميان آنها نخست، به عهد اردشير اشاره كرده است. محمدي ملايري نيز معتقد است كه پس از ترجمة عهد اردشير، اين اثر در ميان مسلمانان قدر و منزلتي عظيم يافت و جزء آثار برگزيده آن زبان براي تعليم به فرمانروايان و كارگزاران خلافت قرار گرفت. او مدعي است كه جملههاي عهد اردشير به جملههاي قصار رايج در ميان اديبان تبديل شده بود.
احسان عباس احتمال ميدهد كه عهد اردشير در اواخر امويان به عربي ترجمه شده بود. وي حكايتي از الفاضل مُبرد را آورده كه نشاندهنده اشتهار عهد اردشير در دورة خلافت مأمون است. بر اساس اين روايت، مأمون از الواثق بالله خواست كه پس از قرآن، اندرزنامة اردشير را از بر كند. از محتواي نامه طاهربن حسين نيز مشخص است كه وي با محتواي اندرزنامة اردشير آشنايي داشته است. بسياري از مورخان متقدم نيز به مشابهت نامه طاهر و عهدِ اردشير اشاره كردهاند. صاحب مجمل ضمن پرفايدة دانستن نامة طاهر، آنرا برابر عهد اردشير شمرده است. ابننديم در زمرة آثار بلاذري از كتاب عهد اردشير نام برده است كه توسط او بهصورت منظوم به عربي ترجمه شده بود.
بسياري از مورخان قرنهاي نخستين اسلامي به اندرزنامة اردشير اشاره و جملههايي از آن را نقل كردهاند. از جمله مورخان بزرگي، چون طبري، مسعودي و ثعالبي به اندرزنامه اشاره نموده و ابنمسكويه و ابوسعيد آبي بخشهايي از اندرزنامه را بهصورت طولانيتر آوردهاند. مسعودي بخشهاي باقي مانده از اندرزنامة اردشير را ديده و ظاهراً در دورة او نيز نسخهاي ناقص از آن موجود بوده است. وي اشاره كرده كه اردشير پس از پاياندادن به كار ملوكالطوايف «سخناني گفت كه قسمتي از آن مانده است.» فردوسي نيز به اندرزنامه اشاره نموده و متن آن را در 116 بيت سروده است. از ابيات فردوسي چنين بر ميآيد كه وي مشخصاً نسخهاي از اندرزنامة اردشير را در دست داشته است. در اشعار فردوسي، اردشير در بستر مرگ به شاپور سفارش نمود: «كاين عهد من ياد دار» و:
تو زين پندها هيچگونه مگرد چو خواهي كه ماني بي رنج و درد
ترجمه عربي اندرزنامه تا قرنها باقي بوده و بهطور قطع دستكم تا نيمة قرن ششم موجود بوده و غزالي در تأليف نصيحة الملوك از آن بهره جسته است. وي تصريح كرده كه عهد اردشير را ديده است: «اندر عهدنامة اردشير چنين نبشته».
معرفي نويسنده تاريخ فخري
ابنطقطقي، نويسنده تاريخ فخري بر اساس گفته محمد وحيد گلپايگاني مترجم كتاب، در سال 660 ق در موصل متولد شده و در سال 709 ق در همان شهر درگذشته است. ظاهراً وي شيعيمذهب و نقيب علويان در حله و كربلا بوده است. نسب وي با بيست واسطه به حسنبن علي ميرسد. او در سال 701 ق كتاب خويش را به نام عيسيبن ابراهيم حاكم موصل نگاشته است. ابوالقاسم احمدبن محمد اسماعيلبن ابراهيم طباطبا رسي مصري، نقيب طالبيان مصر كه از سروران بزرگ آنهاست، از منصوبان اوست.
ابنخلّكان دركتاب وفيات الاعيان در وصف يك از نوادگان ابنطباطبا علت انتساب اين خاندان را به اين صفت بر اساس داستاني به اين مضمون بيان ميكند: ابراهيم جد اين خاندان (نويسنده كتاب تاريخ فخري) زبان الثخ (لكنت) داشت و كلمة قاف را به درستي بيان نميكرده و به جاي قاف، طا تلفظ ميكرد. روزي از غلام خود جامهاش را طلب ميكند، غلامش ميگويد: شنل بياورم؟ گفت: نه، طباطبا، و مقصودش در واقع، قبا قبا بوده است. اين لقب براي او ماند و بدان شهرت يافت.
كتاب تاريخ فخري في الآداب السطلانية و دول الاسلامية، شامل اخبار و آثار خلفاي اسلامي و وزيران آنهاست. ابنطقطقي كتاب خود را به دو بخش نوشته است: بخش اول، در امور سياسي و ملكداري است كه نوعي اندرزنامة سياسي شمرده ميشود. و در واقع، اهميت اين كتاب نيز بهسبب همين بخش اول است. بخش دوم كتاب شامل دولتهاي مشهور از خلفاي راشدين تا پايان خلافت عباسي است. البته برخي بر اين عقيدهاند كه الفخري نام اصلي كتاب ابنطقطقي نيست، مانند هندوشاه نخجواني كه نام اصلي كتاب الفخري را منية الفضلاء في تواريخ الخلفاء و الوزراء ميداند. هندوشاه در مقدمة تجارب السلف به نگارش كتاب مزبور به نام فخرالدين عيسيبن ابراهيم اشاره نكرده، بلكه ميگويد:
كتاب منية الفضلاء في تواريخ الخلفاء و الوزراء از مصنفات مرتضي سعيد ملك المحققين صفي الحق و الله و الدين محمدبن علي علوي الطقطقي كه جهت دارالكتب مخدوم و مربي اين ضعيف اعظم جلال الحق و الدنيا والدين زنگي شاهبن الصاحب سعيد بدرالحق و الدين حسنبن احمد الدامغاني ساخته است.
عباس اقبال مصحح كتاب تجارب السلف معتقد است كه ابنطقطقي بعد از تأليف نسخة اول كتاب خود، شايد نسخة ديگري از آن را با بعضي تغييرات در افزايش و نقصان مطلب تقديم به دارالكتب جلال الدين زنگي شاهبن بدرالدين حسنبن احمد دامغاني كرده و هندوشاه در تأليف تجارب السلف اين نسخه جديدتر و شايد همان نسخة قديمي زنگي شاه را در دست داشته است و ظاهراً همين نسخه دومي در كتابخانة زنگي بوده كه منية الفضلاء خوانده ميشده است. به هر حال، در اينكه نسخهاي از كتاب تاريخ فخري كه هندوشاه آن را در دست داشته، غير از نسخة امروزي بوده است، شك و شبههاي وجود ندارد. شايان ذكر است كه كتاب تاريخ تجارب السلف ذيلي است از كتاب منية الفضلاء في تاريخ الخلفاء و الوزراء ابنطقطقي از هندوشاه نخجواني به نام اتابك نصرت الدين احمدبن يوسف شاه متوفي قرن هشتم هجري از اتابكان لر بزرگ كه در واقع، مطالبي از طرف هندوشاه نخجواني بر كتاب ابنطقطقي اضافه شده است.
تاريخ فخري و عهد اردشير
اولين عنصري كه در ملكداري اهميت دارد و بر آن توسط بزرگان توصيه شده است، وجود خرد و انديشه در حكمرانان يك حكومت است. در تاريخ فخري ميخوانيم: «اما حزم، همانا اساس استواري مملكت است و ميبايست كه حزم و احتياط را مقدم داشته.» اردشير بابكان، پادشاه خردمند را كسي ميداند كه لحظهايي از بهبود بخشيدن به مملكت خويش باز نايستد.
رابطة شاهان و حكومتداران با خدا و دين از مسائلي بوده كه همواره در تاريخ ايران ديده شده است و شاهان سعي ميكردند از اين طريق براي خود امتيازي قائل شوند. آنها براي مشروعيت بخشي به حكومت خود، همواره تلاش نموده و خود را به عنوان نماينده خدا بر روي زمين و مظهري از خدا معرفي ميكردند. اين نوع انديشه، نه تنها در ايران قبل از اسلام وجود داشته، بلكه در ميان حكمرانان دوران بعد نيز خود را به نوعي نشان داده است. تا جايي كه در كتاب تاريخ فخري آمده است: «بر پادشاه لازم است اين نعمت خداوند را بشناسد كه وي را از ميان ساير خلق، مرتبه بلند پادشاهي برگزيده است.» حتي در ادامه بر پادشاه لازم ميبيند كه خدا را بهسبب اينكه او را بر بسياري از مردم برتري داده و سرپرستي و زمام مردم را به عهده او نهاده و او را در روي زمين به جانشيني خود انتخاب كرده است، سپاسگزاري كند.
اين نوع از مشروعيت بخشي كه شاهان سعي ميكردند براي حكمرانيِ خود به دست آورند در انديشة سياسي حاكمان ايران باستان وجود داشته و ميتوان گفت به حيات خود در دوران اسلامي نيز ادامه داده است.
مصداق اين گفته را مي¬توان در كتاب عهد اردشير ديد؛ آن جا كه بيان ميكند:
در روز شاد باش، گويي براي پادشاهي اردشير بابكان كه عامه مردم اجتماع كرده بودند، اردشير در نطقي، پادشاهي خود را نوعي رحمت خدا كه بر بندگان خود فرود آورده، ميداند و خدا را به جهت اينكه نعمت خود را كامل كرده و او را جانشين خود انتخاب كرده، سپاسگزاري ميكند.
پادشاه كسي است كه به عنوان اولين فرد جامعه، مسئوليت بزرگي دارد و براي انجام دادن وظايف خود بايد ويژگيهاي خاصي داشته باشد. از مهمترين ويژگيهاي يك شاه كه در بيشتر كتابهاي اندرزنامهاي و ملكداري به آن توصيه شده است و از ملكداراني كه آن ويژگي را داشتهاند ستايش شده، ويژگي دادگري است. البته اهميت ويژگي دادگري شاه بهسبب نتايجي است كه بر آن مترتب ميشود، چنانكه گفتهاند: «مملكت با عدل آبادان ميگردد». و در پي آن، اموال فراوان به دست ميآيد. اردشير بابكان نيز آباداني يك كشور را وابسته به دادگري ميداند و كسي را كه دادگر باشد، رستگار معرفي ميكند. شايان ذكر است كه با به كار بردن عدل، هر فردي از اجتماع به حق ويژه خود ميرسد و در نتيجه از حكمران خود احساس رضايت ميكند و هيچ زماني از او روي گردان نيست و در شرايط سخت، مثل هجوم بيگانگان از او و كشور خود حمايت ميكند.
بعد از دادگري، ويژگي ديگري كه شايسته است حكمران به آن متصف باشد، راستگويي و صداقت است. ابنطباطبا در مورد اين ويژگي شاهان ميگويد: «و نبايد [شاه] دروغ بگويد، زيرا هيچكس نميتواند او را به جز آنچه ميخواهد وادار كند.» اين گفته نويسنده تاريخ فخري را نيز ميتوان در كتاب عهد اردشير با همان كلمات پيدا كرد: «نه سزاست[شاه] دروغ بگويد، چه هيچكس نتواند او را به كاري كه نميخواهد وادار كند.» اين نكته ميتواند شاهدي بر اين باشد كه كتاب تاريخ فخري (فصل اول) بن مايهاي از كتاب عهد اردشير دارد و اينكه تأثير گذاري كتابهاي اندرزنامهاي دوران ساسانيان را در كتابهاي تعليمي دوران اسلامي ديد.
همچنين از جمله خصلتهايي كه لازم است حكمران داشته باشد، ويژگي نگهداري سرّ و راز است. در كتاب تاريخ فخري دربارة رازداري شاه چنين آمده است كه «بر پادشاه واجب است كه نسبت به رازها عاقبتانديش باشد و از انتشار آن جلوگيري كند، زيرا فاش شدن رازي، ممكن است باعث از هم پاشيدگي امور و نابودي كشور شود.» اردشير بابكان نيز راز داري را چنين توصيه ميكند: «از يك امر سخت بپرهيزيد كه هر زمان از آن ايمن بودهام، مرا زيان بسيار رسانيده و هر زمان آن را پاييدهام از آن سود بردهام، از هويدا كردن رازها سخت بپرهيزيد».
نكتة ديگري كه بايد در ملكداري به آن توجه كرد رابطة بين شاه و مردم جامعه است. هر دو طرف نسبت به يكديگر وظايف و مسئوليتهايي دارند كه هر گاه هر دو طرف به وظايف خود عمل كنند و از آن تخطي نكنند، جامعه به بقاي خود ادامه ميدهد. اولين وظيفهاي كه به نظر ميرسد بر عهدة عامة مردم نسبت به حكمران است، احترام به حكمران خود و بزرگ داشتن اوست. در تاريخ فخري گفته است كه تجليل و بزرگداشت پادشاه بايد به صورتي باشد كه «در نفس، ملكهاي راسخ شود و علاوه بر اين بايد اين روش را به فرزند آموخت و با اين روش، پرورش داد.» اردشير بابكان حفظ شدن مرزها از دستبرد دشمنان و ايمن ماندن دين كشور را از چيره شدن دينهاي ديگر، از جمله موارد بزرگداشت و احترام توسط مردمشان ميداند.
وظيفة ديگري كه ميتوان گفت به عهدة عوام ميباشد، اين است كه از او اطاعت كرده و فرمانبر او باشند. ابنطقطقي اطاعت از شاهان را اصلي ميداند كه امور مردم به آن صلاح و انتظام مييابد و شاه به اين وسيله ميتواند بر اساس عدل با عامة مردم رفتار كند. بنيانگذار سلسله ساساني نيز يكي از تكليفهايي را كه بايد مردم به آن گردن نهاده و پايبند آن باشند، فرمانبري از شاه دانسته است و اينكه مردم بايد نيك خواه او باشند.
در مقابل، پادشاه نيز وظايفي در خصوص مردم دارد كه بر هر حكمران شايسته است كه در انجام آنها كوتاهي نكند. از جمله وظايف شاه حمايت از كشور، نگهداري از مرزها، ايجاد امنيت در داخل كشور، مقابله با دشمنان و... است. علاوه بر اين، شاه بايد رفتاري توأم با مهرباني و به دور از بيدادگري با اتباع خود داشته باشد.
مهرباني كردن حكمران با عامة مردم باعث برتري و افزايش پذيرش او از سوي اتباعش ميشود. ابنطباطبا والاشدن فرمانروا را جز در نيكو رهبري نميبيند و بيان ميكند كه آن را تنها از دو راه ميتوان به دست آورد: يكي، دل سوزي و مهرباني، و ديگري همراه شدن با اجتماع و گشادهرويي با آنهاست.
اردشير بابكان در كتاب عهد اردشير، خوشحالي و بهروزي حقيقي شاهان را در «مهرورزي به رعيت» ميداند.
يكي از اصول حكومتداري، مشورتكردن شاه با افرادي است كه توانايي تفكر و انديشه دارند. بهطور كلي مشورتكردن با افراد صاحبنظر يكي از توصيههايي است كه ميتوان آن را در كتابهاي اندرزنامهاي و ملكداري مشاهده كرد. ابنطباطبا درباره اين نكته نيز تأكيد ميكند كه بر پادشاه لازم است فقط به خود متكي نباشد و درباره مسائل مختلف و پيشامدها با خردمندان و يا هر كسي كه هوش و عقل و رأي پسنديده و قدرت تشخيص درست از نادرست را دارد، مشورت كند. اردشير بابكان نيز در نامهاي كه خطاب به يكي از وزيران خود نوشته، در خصوص اهميت مشورت با افراد صاحبنظر آورده است كه اگر نخواهيد از كساني كه خويهاي نيك و رفتار پسنديده در ايشان كامل شده ياري بگيريد، سرانجام به نابودي ميرسيد.
توصيه ديگري كه در كتابهاي اندرزنامهاي به شاهان شده، غوطهور نشدن شاهان در لذتهاست. ابنطباطبا در كتاب تاريخ فخري يكي از مواردي را كه براي پادشاه ناپسند و زشت دانسته، «فرو رفتن در لذات و شنيدن غنا» است و حتي بيان ميكند كه سلطان فاضل و شايسته كسي است كه «به خوشگذراني نگرايد و در لذات فرو نرود.» اين توصيه به اين علت است كه اگر شاه به اين امور توجه كند باعث ميشود از امر مهم كشورداري باز ميماند و امور از هم گسسته ميشود. اردشير بابكان خوشگذراني و لذتجويي را از عوامل از بين بردن خود دانسته كه موجب بد نامي شاه ميشود.
نتيجهگيري
بهطور كلي ميتوان گفت كه ادبيات اندرزنامهاي كه بر اساس منابع در ايران باستان مرسوم بوده است، بهويژه در زمان انوشيروان كه معمولاً به عنوان شاهي كه ويژگيهاي نيك داشته، رواج پيدا كرده، مورد توجه مسلمانان واقع شده است. در جستاري ميان كتابهاي اخلاقي و تعليمي قرونهاي نخستين اسلامي ميتوان ردپاي اين نوع از ادبيات را پيدا كرد، مانند كتاب تاريخ فخري كه ميتوان گفت بنمايهاي از كتاب عهد اردشير دارد.
- ابن مسكويه، تجارب الامم و تعاقب الامم في اخبار ملوك العرب و العجم، ترجمه يحيي كلانتري، مشهد، دانشگاه فردوسي، 1373ش.
- ابن نديم، الفهرست، ترجمه رضا تجدد، چ دوم، بي جا، بانك بازرگاني ايران، 1346ش.
- اصفهاني، حمزه، تاريخ پيامبران و شاهان، ترجمه جعفرشعار، تهران، اميركبير، 1367ش.
- ثعالبي، ثمارالقلوب في المضافات و المنسوب، ترجمه رضا انزابي نژاد، مشهد، دانشگاه فردوسي، 1376ش.
- خلكان، ابيعباس شمسالدين احمدبن محمد، وفيات الاعيان و الانباء ابناء الزمان، تحقيق دكتر احسان عباس، بيروت، دارالصادر، 1347ق.
- دينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال، ترجمه صادق نشات، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1364ش.
- ابن طباءطباء، محمدبن علي، تاريخ فخري، ترجمه محمد وحيد گلپايگاني، چ سوم، تهران، علمي فرهنگي، 1367ش.
- عباس، احسان، عهد اردشير، ترجمه محمدعلي امامي شوشتري، تهران، انجمن آثارطوسي ملي، 1348ش.
- غزالي، محمدبن محمد، نصيحة الملوك، تصحيح جلال الدين همايي، تهران، انجمن آثار ملّي، 1351ش.
- فردوسي طوسي، ابوالقاسم، شاهنامه (بر پايه چاپ مسكو)، چ سوم، تهران، هرمس، 1386ش.
- قمي، حاج شيخ عباس، الكني و الالقاب (مشاهير دانشمندان اسلام)، ترجمه محمد باقر كمره اي، تهران، اسلاميه، 1351ش.
- كريستنسن، آرتور، كارنامه شاهان، ترجمه باقر امين خاني و بهمن سركاراتي(كميته استادان)، بي جا، دانشگاه تبريز، 1350ش.
- مجمل التواريخ و القصص، تصحيح ملك الشعراي بهار، تهران، كلاله خاور، 1318ش.
- محمدي ملايري، محمد، فرهنگ ايراني پيش از اسلام وآثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عربي، تهران، توس، 1374ش.
- مرسلپور، محسن، فرآيند بازسازي نهاد شاهي از قرن سوم تا قرن پنجم هجري قمري، پايان نامه دكتري، تاريخ ايران، دانشكده ادبيات، دانشگاه اصفهان، 1389ش.
- ـــــ و ديگران، «بازتاب كاركردهاي نهاد شاهي در نامه طاهر به عبدالله»، گنجينه اسناد، سال بيستم، دفتر چهارم، زمستان 1389، ص 16-29.
- مسعودي، ابوالحسن، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ ششم، تهران، علمي و فرهنگي، 1378ش.
- موسوي، سيدحسن، شناخت و نقد منابع تاريخ ايران باستان، چ دوم، شيراز، دانشگاه شيراز، 1383ش.
- نخجواني، هندوشاهبن سنجربن عبدالله، تجارب السلف (در تواريخ خلفا و وزراي ايشان)، تصحيح و اهتمام عباس اقبال، تهران، فردين، 1313ش.