تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال نهم، شماره اول، پیاپی 32، بهار و تابستان 1391، صفحات 123-

    بررسی ادعای تشیع ابن‌قتیبه دینوری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    عزت الله مولایی نیا / *استادیار - دانشگاه قم
    چکیده: 
    یکی از برجسته ترین و مشهورترین دانشمندان قرن سوم هجری ابن قتیبه دینوری است که نویسنده ده‏ها کتاب در موضوعات گوناگون علوم اسلامی، از جمله ادبیات، حدیث و تاریخ نگاری است. تعدد و تنوع این آثار، نشانه وسعت اطلاعات و دانش اوست و به سبب شخصیت علمی و قدمت آثارش از مهم‏ترین منابع تاریخ اسلام به شمار می‏رود. یکی از مؤلفان اهل سنت در پاکستان کتابی با عنوان میزان الکتب نوشته و در این کتاب سعی کرده است که ابن قتیبه و بسیاری از دانشمندان اهل سنت را شیعه معرفی کند. در این مقاله، این ادعا در مورد ابن قتیبه بررسی شده و به صورت مستند، شواهد و ادله نویسنده کتاب نقد شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نهم، شماره اول، بهار و تابستان 1391، 123 _ 143
    Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.9, No.1, Spring & Summer 2012

    عزت الله مولائی نیا* / نیاز علی اسدی**

    چکیده

    یکی از برجسته ترین و مشهورترین دانشمندان قرن سوم هجری ابن قتیبه دینوری است که نویسنده ده‏ها کتاب در موضوعات گوناگون علوم اسلامی، از جمله ادبیات، حدیث و تاریخ نگاری است. تعدد و تنوع این آثار، نشانه وسعت اطلاعات و دانش اوست و به سبب شخصیت علمی و قدمت آثارش از مهم‏ترین منابع تاریخ اسلام به شمار می‏رود.
    یکی از مؤلفان اهل سنت در پاکستان کتابی با عنوان میزان الکتب نوشته و در این کتاب سعی کرده است که ابن قتیبه و بسیاری از دانشمندان اهل سنت را شیعه معرفی کند. در این مقاله، این ادعا در مورد ابن قتیبه بررسی شده و به صورت مستند، شواهد و ادله نویسنده کتاب نقد شده است.

    کلیدواژه ها: ابن قتیبه، مذهب ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، میزان الکتب.


    * استادیار دانشگاه قم.
    ** سطح چهار فقه و معارف از جامعة المصطفی(ص) العالمیه.                                                      Nashrieh@qabas.net
    دریافت: 20/ 11/ 1390 – پذیرش: 17/ 5/ 1391.


     

    مقدمه

    کتاب میزان الکتب توسط یکی از دانشمندان اهل سنت به زبان «اردو» در کشور پاکستان منتشر شده است،1 صاحب این کتاب، نویسندگان بسیاری از کتاب های شناخته شده اهل سنت را شیعه دانسته، زیرا در آثار آنها بسیاری ازحقایق تاریخی و معارف شیعه که برخلاف عقیده اوست، آمده، از این رو برای سرپوش گذاشتن بر مطالب یاد شده، چاره ای جز این نداشته است که ریشه را بزند و همه نویسندگان را شیعه معرفی کند و بر این اساس ادعا کرده که این مطالب، ساخته و پرداختة عالمان شیعه است! این کتاب در سال 1993م توسط ناشر مکتبة نوریه حسنیه بلال گنج لاهور چاپ شده و نویسنده آن، شیخ الحدیث محمد علی بریلوی است که مدیریت مدرسة رسولیة شیرازیه واقع در لاهور پاکستان را هم به عهده دارد. این کتاب 752 صفحه دارد و مشتمل بر دو باب است: باب اول، در باره منابعی است که بیشتر نویسندگان آنها از دانشمندان اهل سنت اند، و او سعی کرده که آنها را شیعه قلمداد کند تا مطالب موجود در کتاب های آنها را دیدگاه شیعیان جلوه دهد و در نتیجه، شیعیان نتوانند از این کتاب ها به عنوان منابع اهل سنت، اقامه دلیل کنند. در این مقاله، سعی شده که از مجموع 38 نویسنده ای که در میزان الکتب نسبت تشیع به آنها داده شده، نویسنده کتاب ألامامة و السیاسة بر اساس دلایل مورد قبول دانشمندان فریقین، مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

    یکم: زندگانی و آثار ابن قتیبه دینوری

    ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری مروزی از ادیبان و مورخان بزرگ قرن سوم هجری است. گاهی به او کوفی نیز گفته می شود که بیانگر محل تولد وی است. مروزی هم اصالت قومی پدرش را نشان می دهد. وی که هم دین شناس و هم ادیب بود، در کوفه به سال 213ق/828م متولد شد.2 از دوران کودکی و جوانی اش اطلاعات قابل توجهی در دست نیست. وی درسال 276ق در همان جا در گذشت.3

    ابن قتیبه کتاب های بسیاری نگاشته که تعدادی از آنها تاکنون چاپ شده است ابن ندیم، فهرست نویس مشهور، 34 کتاب به او نسبت داده4 و اسماعیل پاشا نیز حدود 38 اثر از او نام می برد که غالباً تکرار نوشته های ابن ندیم است.5 نوشته های ابن قتیبه در موضوعات مختلفی، چون قرآن، ادب، تاریخ و مذهب است که به تناسب بحث به چند اثر او اشاره می شود.

    1. از مشهورترین کتاب های ابن قتیبه، عیون الاخبار است. وی این کتاب را در ده فصل جداگانه تقسیم کرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است.6

    2. کتاب دیگر او المعارف است که در واقع، دایرة المعارف تاریخی در عصر شمرده می شود. وی در این اثر، از سرگذشت رجال قرن اول تا نیمه اول قرن سوم هجری که هر کدام به گونه ای در حیات سیاسی و علمی آن ایام مؤثر بوده اند، سخن گفته است. همچنین در این کتاب از پیامبر(ص) و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قیام ها، تابعان، محدثان، فقها، راویان اشعار، اخباریان و ... یاد کرده است.7

    3. در میان آثار منسوب به ابن قتیبه از کتاب ألامامة و السیاسة یا تاریخ الخلفاء نیز یاد شده است. این کتاب ارزش فراوانی دارد، لکن در خصوص انتساب آن به ابن قتیبه، اختلاف نظر است. در این نوشتار، ثابت شده که نویسنده آن ابن قتیبه دینوری است.

    سوم: دلایل نویسنده میزان الکتب بر تشیع ابن قتیبه

    به طور کلی دلایلی که نویسنده برای تشیع ابن قتیبه ارائه کرده به دو دسته تقسیم می شود: دسته اول، کلمات و اقوال علمای فریقین است که دربارة ابن قتیبه دینوری گفته اند. دسته دوم، عبارت هایی است که از کتاب ابن قتیبه گرفته شده و نویسنده به گمان خویش آنها را دلیل بر تشیع ابن قتیبه دانسته است.

    دلیل اول

    اولین دلیلی که نویسنده بر تشیع ابن قتیبه ارائه کرده، بخشی از عبارت هایی است که از کتاب ألامامة و السیاسة آورده است:

    مروان با همسر یزید ازدواج کرده بود و روزی بین پسر یزید، یعنی خالد و مروان دعوایی پیش آمد. خالد ماجرا را به مادرش گزارش کرد و از مروان شکایت کرد. مادرش گفت: من حالش را بجا می آورم. شب وقتی مروان به خانه آمد و خوابش برد، به دستور اُمّ خالد کنیزان وی مروان را خفه کردند تا اینکه او کشته شد، سپس کنیزان یقه های خود را پاره کرده، فریاد می زدند یا امیرالمؤمنین.8

    نقد دلیل اول

    اگرچه نویسنده این عبارت را به عنوان شاهد ادعای خود، مبنی بر تشیع ابن قتیبه آورده است، اما دقیقاً این مطلب بر خلاف ادعای نویسنده، یکی از دلایلی است که سنی بودن ابن قتیبه را ثابت می کند، زیرا:

    1. در عبارت، یا امیرالمؤمنین آمده و این کلمه برای مروان به کار گرفته شده و این دلیل محکمی است بر سنی بودن ابن قتیبه، چرا که شیعیان غیر از امام علی(ع) شخص دیگری را به نام امیرالمؤمنین نمی شناسند و این لقب، مخصوص امام علی(ع) است.

    2. چنین تعابیری را غالباً نویسنده گان اهل سنت در کتاب های خود بیان می کنند، مانند نویسندة میزان الکتب که حتی معاویه را نیز امیرالمؤمنین می نامد! علاوه بر این، ابن قتیبه چندین روایت دربارة خلفای سه گانه در کتاب ألامامة و السیاسة آورده و آنها را مقدم بر اهل بیت(ع) دانسته است. همچنین ده ها روایت در کتاب المعارف برای بیان فضیلت خلفای سه گانه نوشته است، چنان که در کتاب المعارف (ص58) گفته است که شخص اول اسلام بعد از پیامبر(ص) ابوبکر است و او از اصحاب نخست به شمار می آمد. همین طور هنگام بیان احوال اصحاب، ابوبکر را نخستین شخص اسلام، عمر را دومین شخص و عثمان را شخص سوم اسلام معرّفی می کند. وی حدیثی از ابونضره در باره ابوبکر نقل می کند که خلیفة اول در زمان خلافتش روزی گفت: «کیست سزاورتر از من برای خلافت! آیا من همان نخستین شخصی نبودم که بر پیامبر اکرم(ص) اسلام آوردم؟ و آیا من نبودم که هنگام هجرت، یار و همسفر آن حضرت بودم؟» ابن قتیبه ضمن نقل این روایت می گوید: «و الصحیح اَنَّ ابابکر اول مَن أسلم!؛ درست همان است که ابوبکر نخستین شخصی بود که بر پیامبر(ص) اسلام آورد.»9 این روایت و امثال آن که در کتاب های ابن قتیبه، فراوان به چشم می خورد؛ دلیل بر آن است که ابن قتیبه از پیروان مکتب خلفا بوده، نه از پیروان مکتب اهل بیت(ع).

    دلیل دوم

    دومین دلیل نویسنده، روایتی است از کتاب المعارف: «خطاب بن نفیل مردی از قریش بود و مادرش از قبیله فهم و زن نفیل بود. پس از نفیل، عمرو با او ازدواج کرد و از او زید متولد شد، پس مادر زید مادر خطاب هم خواهد بود.»

    نویسنده، پس از نقل این روایت از کتاب ابن قتیبه می گوید: کسی که چنین روایتی را در کتاب خود بیان کرده چطور ممکن است از دانشمندان اهل سنت باشد.

    نقد دلیل دوم

    1. از عبارت ابن قتیبه می توان مذهب او را فهمید، چرا که این قسمت تصریح کرده است که زید یکی از افراد ده گانه بشارت داده شده به بهشت است. «و زید هو أبو سعید بن زید بن عمرو بن نفیل احد العشرة المبشرة الذین بشرهم رسول الله(ص) بالجنة».

    مسلماً اهل سنت چنین افسانه ای را قبول داشته و عقیده دارند که این ده نفر، بهشتی هستند، اگرچه گناه کبیره هم کرده باشند!

    2. این روایت را برخی دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز در کتاب هایشان ذکرکرده اند. برای مثال:

    1. ابن کثیر در: البدایة و النهایه، ج2، ص 238.

    2. ابو ربیع سلیمان بن موسی اندلسی در: الاکتفاء بما تضمنه مغازی رسول الله، ج1، ص148.

    3. ابو عمر یوسف بن عبدالله نمری در: الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج1، ص 164.

    4. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر در: السیرة النبویه، ج2، ص 496.

    5. ابوقانع در: معجم الصحابه، ج2، ص157.

    6. اسماعیل بخاری در التاریخ الکبیر، ج3، ص379.

    7. افحام الاعداء والخصوم، ج3، ص45.

    8. تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، ج5، ص202.

    9. تقریب التهذیب، ج1، ص223.

    10. تهذیب سیرة ابن هشام، ج1، ص63.

    11. ذهبی در: تاریخ، ج1، ص375.

    12. صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدی، در: الوافی بالوفیات، ج5، ص6.

    13. المستدرک بتعلیق الذهبی، ج3،ص252.

    14. المعجم الکبیر، ج5، ص80.

    اگر گزارش یکی از مثالب برخی از صحابه، تعیین کننده مذهب تشیع نویسنده باشد، باید از نظر نویسندة میزان الکتب، نویسندگان یادشده هم از دانشمندان شیعه به شمار روند، با آنکه چنین ادعایی قطعاً اشتباه است.

    دلیل سوم

    سومین دلیلی که نویسنده برای اثبات تشیع ابن قتیبه آورده، عبارتی است از کتاب لسان المیزان:

    وَ رَأیتُ فی مرآة الزمان أنّ دارالقطنی قال: انّ ابن قتیبة یَمیلُ إلی التَّشیُّع مُنحرفٌ عنِ العِترةِ ...، من در کتاب مرآة الزمان دیدم که دارقطنی در باره ابن قتیبه گفته است که او تمایل به تشیع داشت و از عترت و خاندان پیامبراسلام منحرف بوده است! و کلامش گواه براین مدعاست.10

    نقد دلیل سوم

    1. نویسنده در نقل عبارت، امانت را رعایت نکرده و دچار تحریف و اشتباه شده است، زیرا عبارت ـ چنان که ملاحظه شد ـ در لسان المیزان چنین آمده است: «کانَ ابن قتیبة یَمیلُ إلی التَّشبیه مُنحرفٌ عَن العِترةِ» در لسان المیزان لفظ «تشیع» اصلاً وجود ندارد، لکن نویسندة میزان الکتب به جای لفظ «تشبیه» لفظ «تشیع» نوشته است تا مدعای خود را اثبات کرده و این گونه تلاش کرده تا مردم را از حقایق دور نگهدارد.

    2. برپایه گزارش نویسنده میزان الکتب در عبارت تناقض وجود دارد، چون شیعه کسی است که پیرو عترت باشد نه منحرف از عترت! بنابراین، عبارت «یَمیلُ إِلی التَّشیُّع» بر فرض اگر درست باشد، این عبارت با عبارت بعدی، «منحرفاً عن العترة» تناقض دارد. پس کتاب میزان الکتب از اعتبار ساقط است، چون روایت ها و عبارت ها را به گونه ای که خودش خواسته، تحریف و تلاش کرده است، هرطور که شده مطالب را به نفع خود بنویسد، اگرچه دچار انحراف و اشتباه و حتی تناقض گویی شود.

    3. از عبارتی که دربارة ابن قتیبه گزارش شده، روشن می شود که وی شیعه نبوده و مکتب اهل بیت(ع) را قبول نداشته، بلکه او وابسته به مکتب خلفا بوده که برای اثبات دیدگاه خود، مطالبی را هم بیان کرده است.

    دلیل چهارم

    چهارمین دلیلی که نویسنده برای اثبات تشیع ابن قتیبه آورده، عبارتی است از کتاب ألامامة و السیاسة:

    ابوبکر، عمر را بدنبال کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، فرستاد. او به درِ خانه علی(ع) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج، امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید! و گفت: قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش می زنم. مردی به عمر گفت: ای ابا حفص! در این خانه، فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) است. وی گفت: حتی اگر او آنجا باشد!11

    نویسنده پس از نقل این عبارت از ابن قتیبه می نویسد: کسی که چنین روایتی را در کتاب خود نقل کند چطور ممکن است سنی باشد؟!

    دلیل پنجم

    این دلیل نیز عبارتی است از ابن قتیبه که در ألامامة و السیاسة چنین نوشته است:

    عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه(س) آمدند، درِ خانه را زدند، هنگامی که فاطمه(س) صدای آنان را شنید، با صدای بلند فرمود: ای پدر بزرگوارم! و ای رسول خدا(ص) پس از تو چه مصیبت هایی به ما از فرزند خطّاب و فرزند ابی قحافه رسید! عده ای از افرادی که همراه عمر بودند، هنگامی که صدای زهرا(س) و گریه او را شنیدند، برگشتند، ولی گروهی با عمر باقی ماندند... .12

    نقد دلیل چهارم و پنجم

    نویسندة میزان الکتب به سبب گزارش این روایت ها و چند روایت دیگر، ابن قتیبه را از صف اهل سنت بیرون کرده و شیعه معرفی می کند. اینجا این پرسش به ذهن می رسد که آیا هر محدث یا مورخی که چنین احادیث و روایاتی را در باره صحابه پیامبر(ص) در کتاب های خود آورده باشد شیعه است؟! پس دربارة بخاری، مسلم، ابوداود، نسائی و صدها نویسنده دیگر چگونه قضاوت می کند، زیرا در این کتاب ها نیز روایات فراوانی از این دست وجود دارد، حتی روایاتی دربارة پیامبر(ص) نقل کرده اند که در شأن آن حضرت(ص) نیست، بلکه به ایشان دروغ بسته، به گونه ای که برخی از آنها نشان دهندة این است که بعضی از اصحاب منافق، و بعضی دیگر متعصب بوده اند. به هر حال، این روایت را به غیر از ابن قتیبه، دیگر دانشمندان اهل سنت نیز نقل کرده اند. که برخی از آنان عبارت اند از:

    1. ابن ابی الحدید: در شرح نهج البلاغه.13

    2. ابن شحنه در: روضة المناظر.14

    3. ابن عبدربه در: العقد الفرید.15

    4. ابن عطیه در: الامامة و الخلافة.16

    5. ابو بکر ابن أبی شیبه در: کتاب المصنف.17

    6. ابوعبید قاسم بن سلام در: کتاب ألاموال.18

    7. ابوالفداء در: المختصر فی اخبارالبشر.19

    8. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی در: المعجم الکبیر.20

    9. احمد بن حجر عسقلانی، در: لسان المیزان.21

    10. بلاذری، در: انساب الاشراف.22

    11. محمد بن جریر طبری، در: تاریخ الطبری.23

    12. مسعودی در: مروج الذهب.24

    13. نظام معتزلی در: الوافی بالوفیات.25

    اینک این پرسش مطرح می شود که آیا این دانشمندان و غیر آنها که این واقعة جانگداز را در کتاب های خود گزارش کرده اند، همه شیعه بوده اند؟! اگر همه این ها شیعه اند چه کسی را باید عالم سنی دانست؟ به هر حال، با توجه به شناختی که از گرایش فکری ابن قتیبه به دست آوردیم، نمی توان باور کرد که او به قصد طرف داری از اهل بیت(ع) به ثبت سندی حاکی از تهدید عمر به آتش زدن خانة حضرت زهرا (س) مبادرت ورزیده است. بنابراین، باید خود را از این اندیشة خام رها کرده و برای نقل این سند توسط وی انگیزه دیگری را جست وجو کرد.

    چهارم: بررسی تشکیک در انتساب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه دینوری

    در میان آثار منسوب به ابن قتیبه، از کتاب الامامة و السیاسة ( تاریخ الخلفاء) یاد شده است. این کتاب اگرچه ارزش فراوانی دارد، اما علما اختلاف نظر دارند که آیا از نوشته های ابن قتیبه هست یا خیر؟ این اثر را می توان با در نظر گرفتن دو جنبة کلی بررسی کرد: ابتدا مسئلة انتساب آن به ابن قتیبه و سپس محتوای اخبار و روایات تاریخی و منابع آن؛ گرچه معلوم نبودن نام نویسنده از ارزش و اعتبار مطالب کتاب در مجموعه آثار تاریخی مربوط به قرن های نخست اسلامی نمی کاهد، اما به طور کلی اخبار و روایات مربوط به دوره خلافت خلیفه اول و دوم در این اثر، بسیار مختصر و تنها با اشاره های گذرا و با چند روایت مخدوش آمده است. همچنین از دورة خلافت امیرالمومنین علی7 روایات متعدد و مفصلی برای زمینه سازی بیان نظریه های خود، آورده است.26 به هرحال، این بخش از کتاب ابن قتیبه برای علاقمندان به مکتب خلفا قطعاً بسیار سنگین و ناگوار است، از این رو برخی در صدد برآمده اند که دربارة نسبت این کتاب به ابن قتیبه تردید کرده و این پرسش را مطرح کنند که آیا کتاب الامامة و السیاسة تألیف ابن قتیبه دینوری است؟

    بی تردید، ابن قتیبه از دانشمندان بزرگ اهل سنت در عرصه های ادبی، تاریخی، فقهی، حدیثی و قرآنی به شمار می آید، از این رو امروز وهابیت که نمی توانند در وثاقت و شخصیت خود او تردید کنند، تلاش کرده که حتی الامکان، انتساب کتاب الامامة و السیاسة را به ایشان مخدوش و آن را از درجه اعتبار ساقط کرده و برای اثبات این شبهه که از سوی بیگانگان مطرح شده است، به خود آنها، یعنی مستشرقان متوسل شده اند. نخستین شخصی که این شبهه را ایجاد کرده، دوزیِِ مستشرق است. وی معتقد است که الامامة و السیاسة نه قدیمی است و نه صحیح، زیرا اشتباهات تاریخی و روایات خیالی و غیر معقول دارد، از این رو انتساب چنین تصنیف ضعیفی به ابن قتیبه ممکن نیست.27 البته پژوهشگران اسلامی به خوبی می دانند که مستشرقان درصدد شبهه پراکنی و ایجاد اختلاف در صفوف مسلمانان بوده و هستند. علاوه بر این، این یکی از شبهه هایی است که وهابی ها آن را مطرح کرده و می خواهند از واقعیت های مطرح شده در این کتاب فرار کنند.

    دلایل عدم انتساب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه

    به طور کلی می توان پنج دلیل در خصوص عدم انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه ارائه کرد:

    1. روایت ابن ابی لیلی (م148ق) از زنی که شاهد فتح اندلس و سال ها قبل از تولد ابن قتیبه بوده، در این کتاب نقل شده است28؛ در حالیکه این مطلب با سال حیات ابن قتیبه سازگاری ندارد.

    2. در متن کتاب آمده است که نویسنده آن، در شهر دمشق بوده است، در حالی که ابن قتیبه به جز شهر دینور، از شهر بغداد خارج نشده است.

    3. نویسنده در این کتاب از حملة موسی بن نصیر به مراکش یاد می کند، در حالی که این شهر در سال 454 ق بنا شده است و این، با سال حیات ابن قتیبه سازگاری ندارد.

    4. برخی می گویند که این اثر ابن قتیبه نیست، زیرا این کتاب مقدمه دارد، در حالی که معمولاً ابن قتیبه در آغاز کتاب هایش مقدمه ای نیاورده است.29

    5. عمده دلیل محققان آن است که هیچ کس نام کتاب الامامة و السیاسة را در فهرست آثار وی، ذکر نکرده است.30

    پاسخ و نقد دلایل

    دلایل فوق را می توان بدین گونه پاسخ داد:

    اول: روش ابن قتیبه چنین بوده است که مطالب را بی واسطه از ابن ابی لیلی نقل می کرده، چنان که در المعارف هم از همین شیوه استفاده کرده است. علاوه بر این، نام برخی از افراد از سند حذف شده است، چنان که در برخی نسخه های کتاب، عبارت «ذکروا» به چشم می خورد.

    دوم: این دلیل نیز محکم نیست، زیرا آگاهی دقیقی از زندگی ابن قتیبه نداریم و مجموع آنچه تذکره نویسان در شرح حال او آورده اند، بیشتر از چند سطر نیست و آن هم درباره کیفیت درگذشت اوست. علاوه بر این، با مطالعة دقیق کتاب می توان دریافت که در آن هیچ اشاره صریحی مبنی بر اقامت نویسنده آن در شهر دمشق به چشم نمی خورد.

    سوم: درچاپ سال1331ق، نامی از مراکش نیامده است و تنها نام مغرب به چشم می خورد. به احتمال زیاد گاینگوس، خاورشناس اسپانیایی در تشخیص قلمرو حکومت موسی بن نصیر دچار اشتباه شده و نام مراکش را به متن افزوده است.

    چهارم: صرف نداشتن مقدمه، دلیل بر نبودن کتاب از ابن قتیبه نمی شود، زیرا ممکن است که نویسنده در برخی کتاب هایش مقدمه بیاورد و در بعضی دیگر مقدمه نیاورد.

    پنجم: احتمال دارد که در آن زمان به سبب مشکلاتی که مردم با آنها روبه رو بودند، این کتاب در دسترس مورخان نبوده و بعدها به دست آورده باشند، زیرا ابن ابی‏الحدید، استاد فن تاریخ می نویسد: این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریف گران بخشی از مطالب آن را هنگام چاپ، حذف کرده‏اند. مطالب حذف شده در شرح نهج البلاغه ابن ابی‏الحدید وجود دارد.

    ششم: شاید کسانی که از ابن قتیبه یاد کرده اند، نام همه آثار او را ذکر نکرده باشند، بلکه کتاب هایی را که شهرت بیشری داشته گزارش کرده اند، از این رو برخی مورخان این کتاب را از آثار او دانسته و مطالب مهمی را از آن نقل می کنند.

    هفتم: تعصب مذهبی که در آن عصر، فضای اسلام و کشورهای اسلامی را فراگرفته بود، باعث شده که از این اثر نامی برده نشود، زیرا ابن قتیبه در این کتاب برای زمینه سازی بیان افکار خود هم که شده حقایق مهم تاریخی را بازگو کرده است.

    هشتم: ممکن است که حاکمان عصر نگذاشته باشند که این کتاب در آن زمان به دست مردم برسد، چون وی در این کتاب، حوادث بعد از رحلت پیامبر(ص)، به ویژه فضایل امیر المؤمنین(ع) را نیز به طور شفاف بیان کرده است.

    نهم: این کتاب با نام نویسنده آن «ابن قتیبه» در مصر و سایرکشورها چاپ شده و حتی چندین نسخه خطی از این کتاب در سراسر دنیا، از جمله در کتابخانه های مصر، پاریس، لندن، ترکیه و هند موجود است.

    دهم: با وجود پژوهشگران بزرگ اسلامی، استناد به کلمات مستشرقانی همچون دوزی و ... دور از شأن محقق اسلامی است و اصولاً در صحت انتساب و عدم آن، نیازی به بیگانگان نیست. چرا باید سراغ مستشرقانی رفت که در بسیاری از موارد، وجود پیامبراسلام(ص) را نیز انکارکرده اند!

    یازدهم: بسیاری از عالمان اهل سنت، حتی برخی از علما و بزرگان معاصر ابن قتیبه، به تألیف این کتاب و صحت انتساب آن به «وی» تصریح داشته و در نقل روایات تاریخی به آن استناد کرده اند. برخی از این دانشمندان عبارت اند از:

    1. ابن حجر هیثمی در: تطهیر الجنان و اللسان.31

    2. ابن عربی مالکی در: العواصم من القواصم؛ وی ضمن نقل مطالبی از این کتاب به صحت انتساب آن به ابن قتیبه تصریح کرده است.32

    3. ابن خلدون در: تاریخ ابن خلدون.33

    4. تقی الدین فاسی مکی در: العقد الثمین.34

    5. جرجی زیدان در: تاریخ آداب اللغة العربیة.

    6. احمد زکی صفوت، نویسنده شهیر معاصر و استاد زبان عربی در دانشگاه مصر در: جمهرة خطب العرب. وی در موارد متعددی مطالبی را از کتاب الامامة و السیاسة نقل کرده و آن را به ابن قتیبه نسبت می دهد.35

    7. عمر رضا کحاله در: معجم المؤلفین.36

    8. فرید وجدی در: دایرة المعارف القرن العشرین.37 و در جای دیگر.38

    9. قلقشندی در: صبح الاعشی. وی عهد نامة عمر بن عبد العزیز را به سلیمان بن عبدالملک از کتاب الامامة و السیاسة ـ البته با عنوان تاریخ خلفا ـ آورده است.39

    10. قاضی ابوعبدالله تنوزی، معروف به «ابن شباط» در: الصلة السمطیه.40

    11. نجم الدین عمر بن محمد مکی، مشهور به «ابن فهد» در: اتحاف الوری بأخبار ام القری.41

    12. یوسف إلیان سرکیس در: معجم المطبوعات العربیة، 1327ق.42

    13. مصطفی بن قحطان می گوید: کسانی که می گویند که کتاب امامت و سیاست از ابن قتیبه نیست، این نسبت افترایی است به خطیب، سخنگوی و امام اهل سنت.43

    14. و من تصانیفه الامامة و السیاسة؛ یعنی ابن قتیبه از پیشوایان ادب... و دانشمندی است بزرگ که در انواع مختلف علوم مشارکت دارد، و از تصنیفات او الامامة و السیاسة است.44

    15. ابن عربی در کتاب العواصم من القواصم اظهار می دارد:

    از جمله سخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعت گذار حیله گر است. امّا اندیشمند ناآگاه، همچون ابن قتیبه است که در الامامة و السیاسة رسم پرده پوشی را در باره صحابه مراعات نکرده، اگر چه همه آنچه نقل کرده، صحیح است. در واقع، اهل سنت معتقدند که واجب است مورخان و محدثان در برابر اخبار مربوط به رفتارهای سوء صحابه، سکوت، کتمان و پرده پوشی کنند.45

    به هر حال، اگر به جز این سخن ابن عربی، هیچ دلیل دیگری بر انتساب این کتاب به ابن قتیبه وجود نداشت، برای اهل حق کفایت می کرد، زیرا این اعتراف، افزون بر آنکه انتساب کتاب را ثابت می کند، انگیزه اهل سنت را از این همه تلاش برای انکار انتساب آن نیز به خوبی روشن می سازد.

    ابن حجر هیثمی نیز در این باره می نویسد: پیشوایان ما و دیگر فرقه ها تصریح دارند که بر همگان واجب است از نقل مشاجره ها و درگیری های صحابه اجتناب کنند. وی سپس در مورد ابن قتیبه و کتابش اظهارمی دارد:46 شایسته این بود که ابن قتیبه از ذکر جزئیات حوادث اجتناب کرده و اگر ناچار بود آنها را نقل کند، می بایست جریان این حوادث را بر اساس قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین می کرد. ابن حجر حتی سکوت و اجتناب را هم کافی نمی داند، بلکه به تعدیل حوادث تاریخی سفارش کرده و به صراحت، تحریف را واجب می داند.

    حاصل آنکه، عده ای از بزرگان اهل سنت به رغم قبول صحت انتساب این کتاب به ابن قتیبه و تأیید حقایق تلخ و ناگواری که از تاریخ صدر اسلام در آن نقل شده، بر او ایراد گرفته اند که چرا وی به وظیفه پرده پوشی و سانسور حقایق و تحریف تاریخ عمل نکرده است! آنها اظهار داشته اند که او نیز همچون دیگران می بایست از نقل این حقایق خودداری می کرد.

    بنابراین، تصریح این عدة قابل توجه از علما و بزرگان اهل سنت بر انتساب این کتاب به ابن قتیبه، هر گونه شک و تردید در مورد نویسندة این کتاب را بر طرف می کند.

    شبهه دیگر در مورد انتساب کتاب الامامة و السیاسة، انتساب آن به ابن حزم اندلسی(م 456 ق) است.

    جبرائیل جبور پس از رد ادله انتساب کتاب الامامة و السیاسة به ابن قتیبه، با استناد به کتاب الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة نوشتة ابن بسام، می گوید که نویسندة کتاب الامامة و السیاسة ابن حزم است. البته این شبهه فقط از جانب جبرائیل جبور مطرح شده و هدف وی از طرح این شبهه، انحراف اذهان است و دلیلی برای ادعای خودش ارائه نکرده، از این رو ادعای او ارزش و اعتباری ندارد. به علاوه، این ادعای او مخالف با اعتراف دانشمندان اهل سنت و نیز دیدگاه ابن عربی است که با ابن حزم معاصر بوده و آثار وی را به خوبی می شناخته، اما به صراحت کتاب الامامة و السیاسة را به ابن قتیبه نسبت داده اند.

    مذهب ابن قتیبه از دیدگاه دانشمندان فریقین

    الف: دیدگاه دانشمندان اهل سنت

    از جمله راه های شناخت عقاید مذهبی هر شخصی، سخنان دانشمندان فریقین در مورد اوست. در اینجا دیدگاه برخی از علمای فریقین را دربارة ابن قتیبه یادآور می شویم:

    1. ابن قتیبه مروزی از ادباء و مورخان عامه در سده سوم هجری بوده است.47

    2. وی شاگرد اسحاق بن راهویه، و سخت تحت تأثیرعقاید وی بوده است.48 او دشمن معتزله، جبری مسلک، هوادار برتری عرب بر عجم و از پیروان احمد بن حنبل به شمار می رود. او در پی شیخی از اهل حدیث می گشت تا نزدش علم دین آموزد و او را مقتدای خود سازد. در آن روزگار، ابن راهویه را که از مرو برخاسته بود و شهرت فراگیری داشت، استاد و مقتدای خود قرار داد. 49

    3. ابن قتیبه همچون احمد بن حنبل به معانی حدیث تمایل داشت و پیرو سلف بود.50

    4. ابن حجر عسقلانی دربارة وی می نویسد: به نظر من منظور سلفی، یکی از دانشمندان عامه است که در زمان ابن حجر بوده است. همچنین می گوید: اختلاف حاکم نیشابوری با ابن قتیبه در خصوص مذهب بوده است، زیرا او از اهل بیت(ع) انحراف داشته، ولی حاکم نیشابوری چنین انحرافی نداشته است.51

    5. ابن ندیم، در: الفهرست، ابن قتیبه را عامه دانسته است.52

    6. مصطفی بن قحطان، در مجلة الحکمة، ابن قتیبه را عامه دانسته است.53

    7. ابن قتیبه، بیش از همه، شیفتة دیدگاه های احمد بن حنبل و ابن اسحاق راهویه بوده و مانند ایشان به عدم خلق قرآن و نیز به نوعی جبرگرایی معتقد بوده است. وی در تأویل مختلف الحدیث، مبارزة تند و آشکاری برضد معتقدان به رأی، به خصوص ابوحنیفه شروع کرده و در آن، نشانه های فراوانی وجود دارد. وی استحسان و قیاس را نیز به شدت رد کرده و معتقد است که آنها سرانجام انسان را به بدعت می کشانند.54

    8. ابن مفلح در: الفروع، وی را از راویان اهل سنت می شمارد.55

    9. ابن تیمیه؛ نیز ابن قتیبه را از هم کیشان خود می داند و ضمن استدلال به مذهب حق در قضا و قدر، تأکید می کند که این را دانشمند بزرگ ما ابن قتیبه گفته است.56.57 همچنین ابن تیمیه از ابن قتیبه دفاع کرده و لب به اعتراف گشوده و گفته است که ابن قتیبه در زمان خود، امام، پیشوا و سخنگوی اهل سنت بوده است، چنان که جاحظ پیشوا و سخنگوی معتزله در زمان خود بوده است.58

    10. محی الدین صابر نیز او را از عامه دانسته است.59

    12. اکرم ضیاء عمری در: عصر الخلافة الراشدة60 تأکید کرده که ابن قتیبه از پیشوایان ادب است و الامامة و السیاسة را از آثار او شمرده است.61

    13. مصطفی بن قحطان در: الأوهام الواقعة فی أسماء العلماء و الاعلام، ابن قتیبه را از دانشمندان عامه دانسته است.62

    14.همچنین ابن تیمیه گفته است که ما اهل سنت دربارۀ آنچه ابن قتیبه گفته است، اختلافی نداریم.63

    15. ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان گفته است که: ابن قتیبه کتاب های زیادی نوشته و راستگو است.64

    16. حافظ سلفی، ابن قتیبه را از ثقات اهل سنت دانسته است.65

    17. محمد زغلول سلام، وی را سنی دانسته است.66

    18. ابن ابی الحدید او را از مورخان اهل سنت می شمارد و پیوسته از او مطالبی را نقل می کند.

    19. ابن حزم می گوید ابن قتیبه در دین و علم، ثقه بوده است. 67

    20. ابن حَجَر هِیْثَمی، صاحب صواعق المحرقه به ابن قتیبه دینوری اعتراض دارد که چرا با این جلالت علمی و عظمت فرهنگی- اسلامی، اخباری را در کتاب های خود آورده است که موجب تنقیص مقام صحابه می شود.68

    21. گفتنی است عده ای از سلفی ها و دانشمندان وهابی مسلک ضمن گزارش مطالب فراوانی از الامامة و السیاسة و دیگر آثار ابن قتیبه، از او تعریف و تمجید کرده اند. از این تعریف ها می توان فهمید که ابن قتیبه چه مسلکی داشته است.69

    ب: دیدگاه دانشمندان شیعی

    دانشمندان شیعه نیز بر سنی بودن ابن قتیبه تصریح کرده اند که برخی از آنها که عبارت اند از:

    1. شیخ طوسی در: اختیارمعرفة الرجال؛70 2. آقابزرگ تهرانی در الذریعه إلی تصانیف الشیعه؛71 3. علامه مجلسی در: بحارالانوار؛72 4. کَشّی در: رجال الکَشّی؛73 5. شیخ مفید، کتاب الحکایة و المحکی را بر نقض ابن قتیبه نوشته است؛74 6 ابن شهرآشوب نیز بر این مطلب تصریح دارد؛75 7. شوشتری در: احقاق الحق؛76 8. شیخ عباس قمی در: الکنی و القاب؛77 9. خالد برقی در: الاشکال والقرائن من المحاسن؛78 10. محمد بن جریر رستم طبری در: المسترشد فی إمامة علی بن ابی طالب؛79 11. علامه عبد الحسین امینی در: الغدیر؛80 12. علامه عبدالحسین امینی در: من حیاة الخلیفه ابی بکر؛81 13. علامه حلی در: منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة؛82 14. علامه حلی در: نهج الحق و کشف الباطل؛ 15. سیدحامد حسین در: عبقات الانوار؛ وی نسبت کتاب الإمامة و السیاسة را به ابن قتیبه با تحقیق عمیق اثبات کرده و عبارت های گروهی از دانشمندان معروف اهل سنت را که آنها در کتابهایشان نوشته اند «این کتاب، نوشته ابن قتیبه است»، نقل کرده است. 16. عمربن فهد المکی در کتاب اتحاف الوری باخبار ام القری ابن قتیبه را سنی معرفی کرده است. 17. عزالدین عبدالعزیز بن عمر بن فهد المکی، در کتاب فی غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام مطالبی از الامامة و السیاسة نقل کرده است؛ 18. محمد محبوب العالم در: تفسیر شاهی.

    21. عبدالحسین شرف الدین، گفته است که ابن قتیبه یکی از غالیان در بیان فضایل خلفای سه گانه است.83

    22. جعفر سبحانی نیز گفته است که هر کسی که کتاب «امامت و سیاست» را بخواند می بیند که این کتاب نیز مانند دیگرکتاب های تاریخی است که مورخان قدیم، مثل بلاذری و طبری نوشته اند. 23. ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه از این کتاب مطالب زیادی را نقل کرده است.84

    24. ابن قتیبه در کتاب المعارف نوشته است که سبئیه از رافضه است، و او رافضه را به عبدالله بن سبأ نسبت داده و او را نخستین فردی از رافضه دانسته که کفر ورزیده!؟85

    25. ناصر مکارم شیرازی، در پیام امیرالمؤمنین(ع)، او را سنی مذهب دانسته است.86

    26. محمدحسین حسینی طهرانی، در کتاب امام شناسی، او را سنی مذهب دانسته است.87

    به هر حال، از عبارت های بسیاری از دانشمندان اسلامی روشن می شود که ابن قتیبه، سنی مذهب و پیرو مکتب خلفا بوده و کتاب الامامة و السیاسة نیز نوشتة او است

    دیدگاه مذهبی ابن قتیبه

    به نظر می رسد که ابن قتیبه استعداد ادبی خویش را به طور آشکار در خدمت اصلاح مذهب سنی قرار داده است. این موضوع به این معناست که تعدادی از آثارش را به قصد شرح مذهب خود تألیف کرده است. او درخط و مشی سنی و پیرو احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه بودند. همچنین اعتقاد او به عدل الهی به طور نسبتاً آشکار، حنبلی است، با وجود این، دیدگاهش در خصوص «قَدَر» تا حدودی مخالف نظر ابن حنبل است. او محدودیت هایی برای عضویت در جامعه سنی بیان نمی کند، گرچه نظرش درخصوص صحابه به عنوان معیار سنت، در زمان های بعد باقی ماند. او برای خانواده و ذریه رسول اعظم(ص) تا زمانی که از لحاظ سیاسی بی طرف باشند، احترام و ادب را محفوظ می داند. از طرف دیگر، وی حنفیان و شافعیان را تحقیر می کند، قرآن و سنت نزد او به مثابه دو اصل اساسی باقی ماند و سومین آن، اجماع بوده است؛ عقیده ای که به مالک نزدیک تر است وی از راه های مختلف به رأی حنفی و قیاس شافعی حملة شدید کرد. بنابراین، ترکیب همه کارهای مذهبی، سیاسی و ادبی ابن قتیبه، او را نماینده، بلکه سخنگوی انحصاری اهل سنت و جماعت نشان می دهد. وی همچون احمد بن حنبل، متمایل به معانی حدیث و پیرو سلف بود. او در واقع، توانست در قرن سوم هجری اصولی را به عنوان عقاید اهل سنت پی ریزی کرده و به ترویج آنها بپردازد. لازم به یادآوری است که فقها و مفتیان اهل سنت، از آغاز عصر عباسی بر دو گروه تقسیم شده بودند:

    گروه اول، اهل حدیث: مالک بن انس، محمد بن ادریس شافعی و احمد بن حنبل از همین گروه بودند. خود ابن قتیبه نیز از اهل حدیث بود گرچه در برخی موارد بر آنها نیز انتقاد می کرد.

    گروه دوم، اهل قیاس: سرکرده این گروه، نعمان بن ثابت، ابوحنیفه بود که ابن قتیبه او را تحقیر می کرد.

    نتیجه گیری

    بنابر آنچه گذشت باید گفت که در هرکجا نامی از کتاب ها و یا خود ابن قتیبه دینوری برده شده، می توان اشاره یا قرینه ای بر سنی بودن او پیدا کرد؛ زیرا کتاب های او و عبارت های وی نشان می دهد که او از پیروان مکتب خلفا بوده، نه از پیروان مکتب اهل بیت(ع) . پس وی در دیدگاه علمای فریقین شیعه نبوده و در کلمات بیشتر علمای معروف فریقین، نشانه ای از شیعه بودن او وجود ندارد، بلکه دانشمندان شیعه او را یکی از دانشمندان سنی مذهب معرفی کرده اند. همچنین دانشمندان اهل سنت از او با لقب سخنگوی اهل سنت، امام و نویسنده نامدار نثر عربی یاد کرده اند، بنابراین، از اقوال علمای فریقین می توان نتیجه گرفت که بر خلاف ادعای نویسندة میزان الکتب، ابن قتیبه دینوری یکی از دانشمندان برجسته اهل سنت بوده و به جز اندکی، هیچ کس در تسنن او شک ندارد و همچنین با دقت در آثار او معلوم می شود که او در معتقدات خود مانند دانشمندان دیگر اهل سنت عقیده ای موافق با عقیده عامه داشته است. قبول خلافت خلفای سه گانه و تصریحات علمای شیعه و سنی بر تسنن و عامیت وی، از جمله دلائلی است که ما را به سنی بودن ابن قتیبه دینوری راهنمایی می کند. از این رو ادعای نویسندة میزان الکتب مبنی بر تشیع ابن قتیبه دینوری پذیرفتنی نیست، زیرا:

    1. روح ناصبی گری و انحراف ابن قتیبه از اهل بیت(ع) مورد تأیید بزرگان اهل سنت و شخصیت های برجسته ای همچون ذهبی و ابن حجر عسقلانی است.

    2. حنبلیان او را ستوده اند.

    3. چنان که پیش از این گفته شد، او شاگرد اسحاق بن راهویه بوده و سخت تحت تأثیرعقاید او بود که ابن راهویه به اتفاق همه پژوهشگران، عامه بوده است.

    4. حاکم نیشابوری وی را ناصبی می داند.

    5. ابن تیمیه او را سخنگوی اهل سنت می شمارد.

    6. ابن قتیبه در آغاز کتابش براساس عقیده خود، مبنی بر برتری ابوبکر و عمر، از زبان حضرت علی(ع) به خوانندگان اثرش القا می نماید و با درج این احادیث در ابتدای کتابش تعصب مذهبی خود را آشکارا به نمایش می گذارد.

    7. وی در ادامة نوشته اش باب دیگری را به عنوان برگزیده شدن ابوبکر به خلافت توسط پیامبر(ص) می گشاید.

    8. ابن قتیبه در تأویل مختلف الحدیث می نویسد: اجماع اصحاب حدیث بر این است که خدا در روز قیامت دیده می شود. همچنین بر مقدم بودن ابوبکر و عمر بر دیگران تصریح کرده و اینها را از اصولی دانسته که اهل سنت در آن اختلافی ندارند. وی همین طور در این کتاب می نویسد: جریری گفت که از ابو نضره شنیدم که ابوبکر در زمان خلافتش این چنین می گفت: کیست از من سزاورتر برای خلافت! آیا من اولین شخصی نبودم که بر پیامبر(ص) اسلام آوردم!؟

    ابن قتیبه ضمن تأیید گفته ابوبکر می نویسد: درست است که ابوبکر نخستین شخصی است که زودتر از دیگران به پیامبر(ص) اسلام آورد!.

    9. وی در کتابش می نویسد: وقتی پیامبر(ص) در بستر بیماری چشمانش را باز نمود و فرمود: دوستم را بخوانید، منظورش ابوبکر بود! نه حضرت علی(ع).

    10. ابوبکر بنا به دستور رسول خدا(ص) تا روزی که ایشان رحلت کرد با مردم نماز می خواند! در حالی که این روایت هم از نظر سند و هم از لحاظ متن درست نیست و اشکالات فراوانی بر آن وارد است. حتی بر فرض ثبوت نیز دلیلی بر حقانیت و حق تقدم بر خلیفه منصوص، ابوالفضائل علی بن ابی طالب(ع) نخواهد بود.


    پی نوشت ها:

    1. محمدعلی صاحب، میزان الکتب، ص747.

    2. آذرتاش آذرنوش، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص43.

    3. احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص170.

    4. ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، ص131؛ خطیب بغدادی، همان؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان و انباء الزمان، ج3، ص43.

    5. اسماعیل البغدادی، هدایة العارفین واسماء المؤلفین، ج1، ص441.

    6. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ج1، ص4.

    7. ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ج1، ص2.

    8. ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، ج2، ص261.

    9. ابن قتیبه، المعارف، ج1، ص168.

    10. ابن حجر، لسان المیزان، ج3، ص357.

    11. ابن قتیبه، ألإمامة و السیاسۀ، ص30.

    12. همان.

    13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.

    14. ابن شحنه، روضة المناظر، درحاشیه کامل ابن اثیر، ج11، ص 1301.

    15. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج4، ص247.

    16. ابن عطیه، الامامة و الخلافة، ص160-161.

    17. ابو بکربن أبی شیبه، المصنف، ج6، ص348.

    18. ابو عبید قاسم بن سلام، ألاموال، پاورقی، ص144.

    19. ابوالفداء، المختصرفی اخبارالبشر، ج1، ص156.

    20. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج1، ص62.

    21. احمدبن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص268.

    22. احمدبن یحی بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص587.

    23. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج3، ص207.

    24. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص301.

    25. ابراهیم نظام معتزلی، الوافی بالوفیات، ص17؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج1،ص57.

    26. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص155.

    27. عبدالله جبوری، دراسة فی کتب ابن قتیبه، آداب المستنصریة، ش2، ص245.

    28. ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، مقدمه، ص2.

    29. همان.

    30. عبدالله جبوری، همان، ص245؛ ابن قتیبه، عیون الاخبار، با مقدمه محمداسکندری، ج1، ص25،

    31. ابن حجر هیثمی، تطهیر الجنان و اللسان، ص72.

    32. ابن العربی، العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفات النبی(ص)، ج1، ص261.

    33. ابن خلدون، کتاب العبر و دیوان المبتدء و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج2، ص166.

    34. تقیِ الدین فاسی، العقد الثمین، ج6، ص72.

    35. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص 156.

    36. عمررضا کحاله، معجم المؤلفین، ج2، ص297.

    37. وجدی، فرید، دایرة المعارف القرن العشرین، ج2، ص754.

    38. صفوت، احمدزکی، جمهرة خطب العرب، ج1، ص422.

    39. همان.

    40. قاضی ابو عبدالله تنوزی، (ابن شباط) ، الصلة السمطیة، ص72.

    41. نجم الدین، عمربن محمد مکی(ابن فهد)، اتحاف الوری باخبار ام القری، ج1، ص120.

    42. یوسف إلیان، سرکیس، معجم المطبوعات العربیة، ج1،ص211.

    43. مصطفی بن قحطان، ألأوهام الواقعة فی أسماء العلماء و الاعلام، ج2، ص8.

    44. وزارت الاوقاف والشئون الاسلامیة السعودیة، ملاحق تراجم الفقهاءالموسوعة الفقهیه، ج3، ص8 .

    45. ابن العربی، همان، ج1،ص261.

    46. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، ص93 .

    47. خطیب بغدادی، همان، ج1،ص170؛ ابن خلکان، همان، ج3،ص43.

    48. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج3.

    49. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج4، مقاله 1633.

    50. ابن عبدالبر، الإنتقاء، ص108.

    51. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج3، ص 270.

    52. ابن ندیم، همان، ص123.

    53. مصطفی بن قحطان، همان، ج1، ص2.

    54. همان.

    55. علی بن سلیمان بن احمد الحنبلی، الفروع لابن مفلح، کتاب چهارم، ص79.

    56. ابن تیمیه، الإیمان الاوسط، ص8 .

    57. ابن تیمیه، تفسیر سورة الاخلاص، ص133.

    58. محمود ابوریة، أضواء علی السنة المحمدیة(ص)، ص52.

    59. محیی الدین صابر، قصة الحضارة، ج4، ص4117.

    60. اکرم ضیاءالعمری، عصر الخلافة الراشدة، ص19.

    61. وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة السعودیة، همان، ج3، ص8.

    62. مصطفی بن قحطان، همان، ج2، ص8 .

    63. ابن تیمیه، درء التعارض العقل والنقل، ج1، ص149.

    64. ابن حجر عسقلانى، لسان المیزان، ج3، ص358.

    65. ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ص58.

    66. محمد زغلول سلام، نوابغ الفکر العربی، ص67.

    67. همان.

    68. محمدحسین حسینی طهرانی، امام شناسی، ج7، ص68.

    69. سیدعلی حسینی میلانی، نفحات الازهارفی خلاصة عبقات الانوار، ج1، ص102.

    70. شیخ طوسی، اختیارمعرفة الرجال، ج1، ص19.

    71. شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج1، ص351 .

    72. محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج1، ص25.

    73. حمدویة بن نصیر کشی، رجال الکشی، ص120.

    74. شیخ طوسی، الفهرست، ج1، ص121.

    75. ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص85.

    76. قاضی نورالله تستری، احقاق الحق، ص95.

    77. شیخ عباس قمی، الکنی والقاب، ج3، ص49.

    78. محمدبن خالد برقی، الاشکال والقرائن من المحاسن، ص101.

    79. محمدبن جریررستم طبری، المسترشد فی إمامة علی بن ابی طالب(ع)، ص102.

    80. عبدالحسین الامینی، الغدیر فی الکتاب والسنة والادب و التاریخ، ج1، ص223.

    81. عبدالحسین الامینی، من حیاة الخلیفة ابی بکر، ص13.

    82. حسن بن یوسف بن مطهر حلی، منهاج الکرامة فی معرفة الإمامة، ص102.

    83. عبدالحسین شرف الدین الموسوی، المقالات فی فضائل الخلفاء الثلاثة، ص32.

    84. جعفر سبحانی، الحجة الغراء علی شهادة الزهرا(س)، ص15.

    85. محمد ری شهری، موسوعة الامام علی(ع) فی الکتاب والسنة والتاریخ، ج3، ص245.

    86. ناصر مکارم شیرازی، پیام امیر المؤمنین(ع)، ج2، ص55.

    87. همان، ج16، ص224.


    منابع

    برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة،1370 ق.

    آذرنوش، آذرتاش، ابن قتیبه، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، امیرکبیر،1370ش.

    تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعةالی تصانیف الشیعة، چ سوم، قم، اسماعیلیان، 1408 ق.

    معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مصر، داراحیاءالکتب العربیة، بی تا.

    ابن العربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم فیتحقیق مواقف الصحابة بعد وفات النبی(ص)، تحقیق محب الدین الخطیب و محمود مهدیال استانبولی، لبنان، دارالجیل، بی تا.

    ابن تیمیه، الإیمان الاوسط، مدینة المنورة، بی نا، بی تا.

    ـــــ ، درءالتعارض العقل والنقل، الریاض، دارالکنوزالادبیة، 1391ق.

    ـــــ ، تفسیر سورة الاخلاص، قاهره، المنیریة، 1352ق.

    ابن حجر هیثمی، أبوالعباس، تطهیرالجنان و اللسان، مکتبة القاهره، مصر،1385ق.

    ابن خلدون، ابوعبدالله محمد بن نعمان، العبر و دیوان المبتدءوالخبر(تاریخ ابن خلدون)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1419ق.

    ابن شباط، قاضی ابوعبدالله تنوزی، الصلة السمطیة، به نقل از نرم افزار «مکتبه الشاملة الکبری».

    ابن شحنه، روضة المناظر، درحاشیه کامل ابن اثیر، بی جا، الافندی،1301ق.

    ابن شهر آشوب، محمدعلی، معالم العلماء، موسسة نشرالفقاهة، قم، 1425ق.

    الحنبلی، ابن عباد، شذرات الذهب فی اخبارمن الذهب، بیروت، المکتب التجاری، بی تا.

    اندلسی، ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالفکر، بی تا.

    ابن عطیة، کتاب الامامة و الخلافة، بیروت، مؤسسۀ البلاغ، بی تا.

    ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، تهران، مکتبة الجعفری التبریزی،1350ش.

    ـــــ ، الفهرست، ترجمه وتحقیق محمد رضا تجدد، تهران، امیرکبیر، 1366ش.

    ابن أبی شیبه، ابو بکر، المصنف، الریاض، مکتبة الرشد، 1409ق.

    ابن سلام، ابوعبید قاسم، ألاموال، بیروت، کلیات ازهریة، بی تا.

    ابوالفداء، المختصرفی اخبارالبشر، مصر، مطبعة حسینیة، بی تا.

    ابن قتیبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، چ دوم، مصر، دارالمعارف، 1388ق.

    ـــــ ، مختلف الحدیث، بیروت، دارالجیل، 1393ق.

    ـــــ ، عیون الاخبار، تحقیق زکی عدوی، قاهره، دارالکتب، 1349ق.

    ابن خلکان، ابی العباس شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1968م.

    إلیان سرکیس، یوسف، معجم المطبوعات العربیة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1411ق.

    امینی عبدالحسین الغدیر، تهران، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1416ق.

    ـــــ ، چ چهارم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق.

    برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة،1370ه ق.

    بغدادی، اسماعیل، هدایت العارفین واسماء المؤلفین، چ دوم، بیروت، 1407ق.

    بلاذری، احمد بن یحی، انساب الاشراف، تحقیق باقرمحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بی تا.

    فاسی، محمد بن احمد تقی الدین، العقد الثمین، وازرة الثقافة والاعلام، قاهره، 1398ق.

    جبوری، عبدالله، دراسة فی کتب ابن قتیبه، آداب المستنصریه، ش2، مطبعة المعارف، بغداد، 1978م.

    جعفری محمدتقی، شرح نهج البلاغه، چ دوازدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1386ش.

    جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان، 1418ق.

    گروهی از محققان، الجواب الصحیح، الریاض، دارالعاصمة، 1414ق.

    حسینی طهرانی، محمدحسین، امام شناسی، تهران، نشر حکمت، 1402ق.

    حسینی میر، محمدباقر، الراوشح السماویة، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1403ق.

    حسینی میلانی، سیدعلی، نفحات الازهارفی خلاصة عبقات الانوار، قم، نشر یاران، 1420ق.

    خطیب بغدادی، ابی بکراحمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، مکتبة الخانجی، 1349ق.

    دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، مرکز نشر دائرةالمعارف، تهران، 1370ش.

    ذهبی، ابی عبدالله محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، بیروت، بی نا، 1382ق.

    رحمانی همدانی، احمد، الامام علی، ترجمه حسین استاد ولی، چ دوم، قم، منیر، بی تا.

    ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی علیه السلام فی الکتاب والسنة والتاریخ، چ دوم، قم، دارالحدیث، 1425 ق.

    سبحانی، جعفر، الحجة الغراء علی شهادت الزهرا سلام الله علیها، قم، امام صادق علیه السلام، قم، 1422ق.

    سلام، محمد زغلول، نوابغ الفکر العربی، قاهره، دار المعارف، بی تا.

    شرف الدین موسوی، عبدالحسین، النص والاجتهاد، قم، سید الشهداء، 1404ق.

    ـــــ ، المقالات فی فضائل الخلفاء الثلاثة، قم، مرکزالابحاث العقائدیة، بی تا.

    عسقلانی، احمد بن حجر، لسان المیزان، چ سوم، مؤسسة الاعلمی، 1406ق.

    مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیر المؤمنین(ع)، مدرسة الامام امیرالمؤمنین(ع)، 1420ق.

    صابر، محیی الدین، قصة الحضارة، بیروت، دارالجیل، 1417ق.

    صفوت، احمدزکی، جمهرة خطب العرب، بیروت، المکتبة العلمیة، بی تا.

    ضیاءالعمری، اکرم، عصر الخلافة الراشدة، المدینة المنورة، مکتبة العبیکان، 1414ق.

    طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1378ق.

    طبری، محمد بن جریر رستم، المسترشد فی إمامة علی بن ابی طالب(ع)، قم، مؤسسة الثقافیة الاسلامیة، 1415ق.

    طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، اختیارمعرفة الرجال، بیروت، دارالکتب العربیة، بی تا.

    ـــــ ، فهرست کتب الشیعة و احوالهم، تحقیق شیخ جواد قیومی، قم، نشر الفقاهة،1417ق.

    عاملی، جعفر مرتضی، اهل بیت(ع) در آیه تطهیر، ترجمه سپهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1414ق.

    ابن کثیر الدمشقی، عماد الدین، تاریخ ابن کثیر، بیروت، موسسة المعارف، 1417ق.

    کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

    الاندونیسی، ابن رویش، الشواهد التنزیل لمن خص بالتفضیل، قم، مجمع العالمی لأهل البیت(ع)، 1416ق.

    قمی، شیخ عباس، الکنی والقاب، مطبعة الحیدریة، نجف الاشرف، 1376ق.

    کشی، حمدویة بن نصیر، رجال الکشی، مشهد، آستانة الرضویة المقدسة(ع)، 1413ق.

    صاحب، محمد علی، میزان الکتب، مکتبة نوریة، لاهور، جامعه رسولیة اشرفیة، بی تا.

    مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.

    ابوریه، محمود، أضواء علی السنة المحمدیه(ص)، قم، دارالکتاب اسلامی، 1428ق.

    مسعودی، مروج الذهب، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات،1431ق.

    مصطفی بن قحطان، ألأوهام الواقعة فی أسماء العلماءوالاعلام، الحکمة المملکة السعودیة، ریاض، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، بی تا.

    صفدی، صلاح الدین خلیل، الوافی بالوفیات، بیروت، دار احیاءالتراث العربی،1420ق.

    شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، بی تا.

    ملاحق تراجم الفقهاءالموسوعة الفقهیه، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة، ریاض، بی تا.

    تستری، قاضی نورالله، احقاق الحق و اذهاق الباطل، قم، آیت الله مرعشی،1403 ق .

    وجدی، محمد فرید، دائرة المعارف القرن العشرین، دارالمعرفة، چ سوم، بیروت، 1971م.

    سرکیس، یوسف إلیان، معجم المطبوعات العربیة، تصحیح محمود الرافعی، مصر، النیل،1322ق.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مولایی نیا، عزت الله، اسدی، نیازعلی.(1391) بررسی ادعای تشیع ابن‌قتیبه دینوری. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 9(1)، 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عزت الله مولایی نیا؛ نیازعلی اسدی."بررسی ادعای تشیع ابن‌قتیبه دینوری". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 9، 1، 1391، 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مولایی نیا، عزت الله، اسدی، نیازعلی.(1391) 'بررسی ادعای تشیع ابن‌قتیبه دینوری'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 9(1), pp. 123-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مولایی نیا، عزت الله، اسدی، نیازعلی. بررسی ادعای تشیع ابن‌قتیبه دینوری. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 9, 1391؛ 9(1): 123-