بررسی ادعای تشیع ابنقتیبه دینوری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
كتاب ميزان الكتب توسط يكي از دانشمندان اهل سنت به زبان «اردو» در كشور پاكستان منتشر شده است، صاحب اين كتاب، نويسندگان بسياري از كتابهاي شناخته شده اهل سنت را شيعه دانسته، زيرا در آثار آنها بسياري ازحقايق تاريخي و معارف شيعه كه برخلاف عقيده اوست، آمده، از اينرو براي سرپوش گذاشتن بر مطالب ياد شده، چارهاي جز اين نداشته است كه ريشه را بزند و همه نويسندگان را شيعه معرفي كند و بر اين اساس ادعا كرده كه اين مطالب، ساخته و پرداختة عالمان شيعه است! اين كتاب در سال 1993م توسط ناشر مكتبة نوريه حسنيه بلال گنج لاهور چاپ شده و نويسنده آن، شيخ الحديث محمد علي بريلوي است كه مديريت مدرسة رسولية شيرازيه واقع در لاهور پاكستان را هم به عهده دارد. اين كتاب 752 صفحه دارد و مشتمل بر دو باب است: باب اول، در باره منابعي است كه بيشتر نويسندگان آنها از دانشمندان اهل سنتاند، و او سعي كرده كه آنها را شيعه قلمداد كند تا مطالب موجود در كتابهاي آنها را ديدگاه شيعيان جلوه دهد و در نتيجه، شيعيان نتوانند از اين كتابها به عنوان منابع اهل سنت، اقامه دليل كنند. در اين مقاله، سعي شده كه از مجموع 38 نويسندهاي كه در ميزان الكتب نسبت تشيع به آنها داده شده، نويسنده كتاب ألامامة و السياسة بر اساس دلايل مورد قبول دانشمندان فريقين، مورد نقد و بررسي قرار گيرد.
يكم: زندگاني و آثار ابنقتيبه دينوري
ابومحمد عبداللهبن مسلمبن قتيبه دينوري مروزي از اديبان و مورخان بزرگ قرن سوم هجري است. گاهي به او كوفي نيز گفته ميشود كه بيانگر محل تولد وي است. مروزي هم اصالت قومي پدرش را نشان ميدهد. وي كه هم دينشناس و هم اديب بود، در كوفه به سال 213ق/828م متولد شد. از دوران كودكي و جوانياش اطلاعات قابل توجهي در دست نيست. وي درسال 276ق در همانجا در گذشت.
ابنقتيبه كتابهاي بسياري نگاشته كه تعدادي از آنها تاكنون چاپ شده است ابننديم، فهرستنويس مشهور، 34 كتاب به او نسبت داده و اسماعيل پاشا نيز حدود 38 اثر از او نام ميبرد كه غالباً تكرار نوشتههاي ابننديم است. نوشتههاي ابنقتيبه در موضوعات مختلفي، چون قرآن، ادب، تاريخ و مذهب است كه به تناسب بحث به چند اثر او اشاره ميشود.
1. از مشهورترين كتابهاي ابنقتيبه، عيون الاخبار است. وي اين كتاب را در ده فصل جداگانه تقسيم كرده و هر فصل متأخر را به فصل قبل منضم دانسته است.
2. كتاب ديگر او المعارف است كه در واقع، دايرة المعارف تاريخي در عصر شمرده ميشود. وي در اين اثر، از سرگذشت رجال قرن اول تا نيمه اول قرن سوم هجري كه هر كدام بهگونهاي در حيات سياسي و علمي آن ايام مؤثر بودهاند، سخن گفته است. همچنين در اين كتاب از پيامبر و اصحابش و از خلفا، اشراف، فرماندهان بزرگ، رهبران قيامها، تابعان، محدثان، فقها، راويان اشعار، اخباريان و ... ياد كرده است.
3. در ميان آثار منسوب به ابنقتيبه از كتاب ألامامة و السياسة يا تاريخ الخلفاء نيز ياد شده است. اين كتاب ارزش فراواني دارد، لكن در خصوص انتساب آن به ابنقتيبه، اختلاف نظر است. در اين نوشتار، ثابت شده كه نويسنده آن ابنقتيبه دينوري است.
سوم: دلايل نويسنده ميزان الكتب بر تشيع ابنقتيبه
بهطور كلي دلايلي كه نويسنده براي تشيع ابنقتيبه ارائه كرده به دو دسته تقسيم ميشود: دسته اول، كلمات و اقوال علماي فريقين است كه دربارة ابنقتيبه دينوري گفتهاند. دسته دوم، عبارتهايي است كه از كتاب ابنقتيبه گرفته شده و نويسنده به گمان خويش آنها را دليل بر تشيع ابنقتيبه دانسته است.
دليل اول
اولين دليلي كه نويسنده بر تشيع ابنقتيبه ارائه كرده، بخشي از عبارتهايي است كه از كتاب ألامامة و السياسة آورده است:
مروان با همسر يزيد ازدواج كرده بود و روزي بين پسر يزيد، يعني خالد و مروان دعوايي
پيشآمد. خالد ماجرا را به مادرش گزارش كرد و از مروان شكايت كرد. مادرش گفت: من
حالش را بجا ميآورم. شب وقتي مروان به خانه آمد و خوابش برد، به دستور اُمّ خالد كنيزان
وي مروان را خفه كردند تا اينكه او كشته شد، سپس كنيزان يقههاي خود را پاره كرده، فرياد ميزدند يا اميرالمؤمنين.
نقد دليل اول
اگرچه نويسنده اين عبارت را به عنوان شاهد ادعاي خود، مبني بر تشيع ابنقتيبه آورده است، اما دقيقاً اين مطلب بر خلاف ادعاي نويسنده، يكي از دلايلي است كه سنيبودن ابنقتيبه را ثابت ميكند، زيرا:
1. در عبارت، يا اميرالمؤمنين آمده و اين كلمه براي مروان به كار گرفته شده و اين دليل محكمي است بر سني بودن ابنقتيبه، چرا كه شيعيان غير از امام علي شخص ديگري را به نام اميرالمؤمنين نميشناسند و اين لقب، مخصوص امام علي است.
2. چنين تعابيري را غالباً نويسندهگان اهل سنت در كتابهاي خود بيان ميكنند، مانند نويسندة ميزان الكتب كه حتي معاويه را نيز اميرالمؤمنين مينامد! علاوه بر اين، ابنقتيبه چندين روايت دربارة خلفاي سهگانه در كتاب ألامامة و السياسة آورده و آنها را مقدم بر اهلبيت دانسته است. همچنين دهها روايت در كتاب المعارف براي بيان فضيلت خلفاي سه گانه نوشته است، چنان كه در كتاب المعارف (ص58) گفته است كه شخص اول اسلام بعد از پيامبر ابوبكر است و او از اصحاب نخست به شمار ميآمد. همين طور هنگام بيان احوال اصحاب، ابوبكر را نخستين شخص اسلام، عمر را دومين شخص و عثمان را شخص سوم اسلام معرّفي ميكند. وي حديثي از ابونضره در باره ابوبكر نقل ميكند كه خليفة اول در زمان خلافتش روزي گفت: «كيست سزاورتر از من براي خلافت! آيا من همان نخستين شخصي نبودم كه بر پيامبر اكرم اسلام آوردم؟ و آيا من نبودم كه هنگام هجرت، يار و همسفر آن حضرت بودم؟» ابنقتيبه ضمن نقل اين روايت ميگويد: «و الصحيح اَنَّ ابابكر اول مَن أسلم!؛ درست همان است كه ابوبكر نخستين شخصي بود كه بر پيامبر اسلام آورد.» اين روايت و امثال آن كه در كتابهاي ابنقتيبه، فراوان به چشم ميخورد؛ دليل بر آن است كه ابنقتيبه از پيروان مكتب خلفا بوده، نه از پيروان مكتب اهل بيت.
دليل دوم
دومين دليل نويسنده، روايتي است از كتاب المعارف: «خطاببن نفيل مردي از قريش بود و مادرش از قبيله فهم و زن نفيل بود. پس از نفيل، عمرو با او ازدواج كرد و از او زيد متولد شد، پس مادر زيد مادر خطاب هم خواهد بود.»
نويسنده، پس از نقل اين روايت از كتاب ابنقتيبه ميگويد: كسي كه چنين روايتي را در كتاب خود بيان كرده چطور ممكن است از دانشمندان اهل سنت باشد.
نقد دليل دوم
1. از عبارت ابنقتيبه ميتوان مذهب او را فهميد، چرا كه اين قسمت تصريح كرده است كه زيد يكي از افراد دهگانه بشارت داده شده به بهشت است. «و زيد هو أبو سعيدبن زيدبن عمروبن نفيل احد العشرة المبشرة الذين بشرهم رسول الله بالجنة».
مسلماً اهل سنت چنين افسانهاي را قبول داشته و عقيده دارند كه اين ده نفر، بهشتي هستند، اگرچه گناه كبيره هم كرده باشند!
2. اين روايت را برخي ديگر از دانشمندان اهل سنت نيز در كتابهايشان ذكركردهاند. براي مثال:
1. ابنكثير در: البداية و النهايه، ج2، ص 238.
2. ابو ربيع سليمانبن موسي اندلسي در: الاكتفاء بما تضمنه مغازي رسول الله، ج1، ص148.
3. ابو عمر يوسفبن عبدالله نمري در: الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج1، ص 164.
4. ابوالفداء اسماعيل بنكثير در: السيرة النبويه، ج2، ص 496.
5. ابوقانع در: معجم الصحابه، ج2، ص157.
6. اسماعيل بخاري در التاريخ الكبير، ج3، ص379.
7. افحام الاعداء والخصوم، ج3، ص45.
8. تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، ج5، ص202.
9. تقريب التهذيب، ج1، ص223.
10. تهذيب سيرة ابن هشام، ج1، ص63.
11. ذهبي در: تاريخ، ج1، ص375.
12. صلاح الدين خليلبن ايبك صفدي، در: الوافي بالوفيات، ج5، ص6.
13. المستدرك بتعليق الذهبي، ج3،ص252.
14. المعجم الكبير، ج5، ص80.
اگر گزارش يكي از مثالب برخي از صحابه، تعيين كننده مذهب تشيع نويسنده باشد، بايد از نظر نويسندة ميزان الكتب، نويسندگان يادشده هم از دانشمندان شيعه به شمار روند، با آنكه چنين ادعايي قطعاً اشتباه است.
دليل سوم
سومين دليلي كه نويسنده براي اثبات تشيع ابنقتيبه آورده، عبارتي است از كتاب لسان الميزان:
وَ رَأيتُ في مرآة الزمان أنّ دارالقطني قال: انّ ابنقتيبة يَميلُ إلي التَّشيُّع مُنحرفٌ عنِ العِترةِ ...، من در كتاب مرآة الزمان ديدم كه دارقطني در باره ابنقتيبه گفته است كه او تمايل به تشيع داشت و از عترت و خاندان پيامبراسلام منحرف بوده است! و كلامش گواه براين مدعاست.
نقد دليل سوم
1. نويسنده در نقل عبارت، امانت را رعايت نكرده و دچار تحريف و اشتباه شده است، زيرا عبارت ـ چنانكه ملاحظه شد ـ در لسان الميزان چنين آمده است: «كانَ ابنقتيبة يَميلُ إلي التَّشبيه مُنحرفٌ عَن العِترةِ» در لسان الميزان لفظ «تشيع» اصلاً وجود ندارد، لكن نويسندة ميزان الكتب به جاي لفظ «تشبيه» لفظ «تشيع» نوشته است تا مدعاي خود را اثبات كرده و اين گونه تلاش كرده تا مردم را از حقايق دور نگهدارد.
2. برپايه گزارش نويسنده ميزان الكتب در عبارت تناقض وجود دارد، چون شيعه كسي است كه پيرو عترت باشد نه منحرف از عترت! بنابراين، عبارت «يَميلُ إِلي التَّشيُّع» بر فرض اگر درست باشد، اين عبارت با عبارت بعدي، «منحرفاً عن العترة» تناقض دارد. پس كتاب ميزان الكتب از اعتبار ساقط است، چون روايتها و عبارتها را به گونهاي كه خودش خواسته، تحريف و تلاش كرده است، هرطور كه شده مطالب را به نفع خود بنويسد، اگرچه دچار انحراف و اشتباه و حتي تناقضگويي شود.
3. از عبارتي كه دربارة ابنقتيبه گزارش شده، روشن ميشود كه وي شيعه نبوده و مكتب اهلبيت را قبول نداشته، بلكه او وابسته به مكتب خلفا بوده كه براي اثبات ديدگاه خود، مطالبي را هم بيان كرده است.
دليل چهارم
چهارمين دليلي كه نويسنده براي اثبات تشيع ابنقتيبه آورده، عبارتي است از كتاب ألامامة و السياسة:
ابوبكر، عمر را بدنبال كساني كه از بيعت با او سر برتافته و در خانه علي گرد آمده بودند، فرستاد. او به درِ خانه علي آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج، امتناع ورزيدند. در اين موقع، عمر هيزم طلبيد! و گفت: قسم به خدايي كه جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش ميزنم. مردي به عمر گفت: اي ابا حفص! در اين خانه، فاطمه دختر پيامبر است. وي گفت: حتي اگر او آنجا باشد!
نويسنده پس از نقل اين عبارت از ابنقتيبه مينويسد: كسي كه چنين روايتي را در كتاب خود نقل كند چطور ممكن است سني باشد؟!
دليل پنجم
اين دليل نيز عبارتي است از ابنقتيبه كه در ألامامة و السياسة چنين نوشته است:
عمر همراه گروهي به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند، هنگامي كه فاطمه صداي آنان را شنيد، با صداي بلند فرمود: اي پدر بزرگوارم! و اي رسول خدا پس از تو چه مصيبتهايي به ما از فرزند خطّاب و فرزند ابيقحافه رسيد! عدهاي از افرادي كه همراه عمر بودند، هنگامي كه صداي زهرا و گريه او را شنيدند، برگشتند، ولي گروهي با عمر باقي ماندند... .
نقد دليل چهارم و پنجم
نويسندة ميزان الكتب به سبب گزارش اين روايتها و چند روايت ديگر، ابنقتيبه را از صف اهل سنت بيرون كرده و شيعه معرفي ميكند. اينجا اين پرسش به ذهن ميرسد كه آيا هر محدث يا مورخي كه چنين احاديث و رواياتي را در باره صحابه پيامبر در كتابهاي خود آورده باشد شيعه است؟! پس دربارة بخاري، مسلم، ابوداود، نسائي و صدها نويسنده ديگر چگونه قضاوت ميكند، زيرا در اين كتابها نيز روايات فراواني از اين دست وجود دارد، حتي رواياتي دربارة پيامبر نقل كردهاند كه در شأن آن حضرت نيست، بلكه به ايشان دروغ بسته، به گونهاي كه برخي از آنها نشان دهندة اين است كه بعضي از اصحاب منافق، و بعضي ديگر متعصب بودهاند. به هر حال، اين روايت را به غير از ابنقتيبه، ديگر دانشمندان اهل سنت نيز نقل كردهاند. كه برخي از آنان عبارتاند از:
1. ابن ابيالحديد: در شرح نهج البلاغه.
2. ابنشحنه در: روضة المناظر.
3. ابن عبدربه در: العقد الفريد.
4. ابن عطيه در: الامامة و الخلافة.
5. ابو بكر ابن أبي شيبه در: كتاب المصنف.
6. ابوعبيد قاسمبن سلام در: كتاب ألاموال.
7. ابوالفداء در: المختصر في اخبارالبشر.
8. ابوالقاسم سليمانبن احمد طبراني در: المعجم الكبير.
9. احمدبن حجر عسقلاني، در: لسان الميزان.
10. بلاذري، در: انساب الاشراف.
11. محمدبن جرير طبري، در: تاريخ الطبري.
12. مسعودي در: مروج الذهب.
13. نظام معتزلي در: الوافي بالوفيات.
اينك اين پرسش مطرح ميشود كه آيا اين دانشمندان و غير آنها كه اين واقعة جانگداز را در كتابهاي خود گزارش كردهاند، همه شيعه بودهاند؟! اگر همه اينها شيعهاند چه كسي را بايد عالم سني دانست؟ به هر حال، با توجه به شناختي كه از گرايش فكري ابنقتيبه به دست آورديم، نميتوان باور كرد كه او به قصد طرفداري از اهل بيت به ثبت سندي حاكي از تهديد عمر به آتش زدن خانة حضرت زهرا مبادرت ورزيده است. بنابراين، بايد خود را از اين انديشة خام رها كرده و براي نقل اين سند توسط وي انگيزه ديگري را جستوجو كرد.
چهارم: بررسي تشكيك در انتساب الامامة و السياسة به ابنقتيبه دينوري
در ميان آثار منسوب به ابنقتيبه، از كتاب الامامة و السياسة ( تاريخ الخلفاء) ياد شده است. اين كتاب اگرچه ارزش فراواني دارد، اما علما اختلاف نظر دارند كه آيا از نوشتههاي ابنقتيبه هست يا خير؟ اين اثر را ميتوان با در نظر گرفتن دو جنبة كلي بررسي كرد: ابتدا مسئلة انتساب آن به ابنقتيبه و سپس محتواي اخبار و روايات تاريخي و منابع آن؛ گرچه معلوم نبودن نام نويسنده از ارزش و اعتبار مطالب كتاب در مجموعه آثار تاريخي مربوط به قرنهاي نخست اسلامي نميكاهد، اما بهطور كلي اخبار و روايات مربوط به دوره خلافت خليفه اول و دوم در اين اثر، بسيار مختصر و تنها با اشارههاي گذرا و با چند روايت مخدوش آمده است. همچنين از دورة خلافت اميرالمومنين علي روايات متعدد و مفصلي براي زمينهسازي بيان نظريههاي خود، آورده است. به هرحال، اين بخش از كتاب ابنقتيبه براي علاقمندان به مكتب خلفا قطعاً بسيار سنگين و ناگوار است، از اينرو برخي در صدد برآمدهاند كه دربارة نسبت اين كتاب به ابنقتيبه ترديد كرده و اين پرسش را مطرح كنند كه آيا كتاب الامامة و السياسة تأليف ابنقتيبه دينوري است؟
بيترديد، ابنقتيبه از دانشمندان بزرگ اهل سنت در عرصههاي ادبي، تاريخي، فقهي، حديثي و قرآني به شمار ميآيد، از اين رو امروز وهابيت كه نميتوانند در وثاقت و شخصيت خود او ترديد كنند، تلاش كرده كه حتي الامكان، انتساب كتاب الامامة و السياسة را به ايشان مخدوش و آن را از درجه اعتبار ساقط كرده و براي اثبات اين شبهه كه از سوي بيگانگان مطرح شده است، به خود آنها، يعني مستشرقان متوسل شدهاند. نخستين شخصي كه اين شبهه را ايجاد كرده، دوزيِِ مستشرق است. وي معتقد است كه الامامة و السياسة نه قديمي است و نه صحيح، زيرا اشتباهات تاريخي و روايات خيالي و غير معقول دارد، از اينرو انتساب چنين تصنيف ضعيفي به ابنقتيبه ممكن نيست. البته پژوهشگران اسلامي به خوبي ميدانند كه مستشرقان درصدد شبهه پراكني و ايجاد اختلاف در صفوف مسلمانان بوده و هستند. علاوه بر اين، اين يكي از شبهههايي است كه وهابيها آن را مطرح كرده و ميخواهند از واقعيتهاي مطرح شده در اين كتاب فرار كنند.
دلايل عدم انتساب الامامة و السياسة به ابنقتيبه
به طور كلي ميتوان پنج دليل در خصوص عدم انتساب كتاب الامامة و السياسة به ابنقتيبه
ارائه كرد:
1. روايت ابن ابيليلي (م148ق) از زني كه شاهد فتح اندلس و سالها قبل از تولد ابنقتيبه بوده، در اين كتاب نقل شده است ؛ در حاليكه اين مطلب با سال حيات ابنقتيبه سازگاري ندارد.
2. در متن كتاب آمده است كه نويسنده آن، در شهر دمشق بوده است، در حاليكه ابنقتيبه به جز شهر دينور، از شهر بغداد خارج نشده است.
3. نويسنده در اين كتاب از حملة موسيبن نصير به مراكش ياد ميكند، در حاليكه اين شهر در سال 454 ق بنا شده است و اين، با سال حيات ابنقتيبه سازگاري ندارد.
4. برخي ميگويند كه اين اثر ابنقتيبه نيست، زيرا اين كتاب مقدمه دارد، در حاليكه معمولاً ابنقتيبه در آغاز كتابهايش مقدمهاي نياورده است.
5. عمده دليل محققان آن است كه هيچ كس نام كتاب الامامة و السياسة را در فهرست آثار وي، ذكر نكرده است.
پاسخ و نقد دلايل
دلايل فوق را ميتوان بدينگونه پاسخ داد:
اول: روش ابنقتيبه چنين بوده است كه مطالب را بيواسطه از ابن ابيليلي نقل ميكرده، چنانكه در المعارف هم از همين شيوه استفاده كرده است. علاوه بر اين، نام برخي از افراد از سند حذف شده است، چنان كه در برخي نسخههاي كتاب، عبارت «ذكروا» به چشم ميخورد.
دوم: اين دليل نيز محكم نيست، زيرا آگاهي دقيقي از زندگي ابنقتيبه نداريم و مجموع آنچه تذكره نويسان در شرح حال او آوردهاند، بيشتر از چند سطر نيست و آن هم درباره كيفيت درگذشت اوست. علاوه بر اين، با مطالعة دقيق كتاب ميتوان دريافت كه در آن هيچ اشاره صريحي مبني بر اقامت نويسنده آن در شهر دمشق به چشم نميخورد.
سوم: درچاپ سال1331ق، نامي از مراكش نيامده است و تنها نام مغرب به چشم ميخورد. به احتمال زياد گاينگوس، خاورشناس اسپانيايي در تشخيص قلمرو حكومت موسيبن نصير دچار اشتباه شده و نام مراكش را به متن افزوده است.
چهارم: صرف نداشتن مقدمه، دليل بر نبودن كتاب از ابنقتيبه نميشود، زيرا ممكن است كه نويسنده در برخي كتابهايش مقدمه بياورد و در بعضي ديگر مقدمه نياورد.
پنجم: احتمال دارد كه در آن زمان به سبب مشكلاتي كه مردم با آنها روبهرو بودند، اين كتاب در دسترس مورخان نبوده و بعدها به دست آورده باشند، زيرا ابن ابيالحديد، استاد فن تاريخ مينويسد: اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و تحريفگران بخشي از مطالب آن را هنگام چاپ، حذف كردهاند. مطالب حذف شده در شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد وجود دارد.
ششم: شايد كساني كه از ابنقتيبه ياد كردهاند، نام همه آثار او را ذكر نكرده باشند، بلكه كتابهايي را كه شهرت بيشري داشته گزارش كردهاند، از اينرو برخي مورخان اين كتاب را از آثار او دانسته و مطالب مهمي را از آن نقل ميكنند.
هفتم: تعصب مذهبي كه در آن عصر، فضاي اسلام و كشورهاي اسلامي را فراگرفته بود، باعث شده كه از اين اثر نامي برده نشود، زيرا ابنقتيبه در اين كتاب براي زمينهسازي بيان افكار خود هم كه شده حقايق مهم تاريخي را بازگو كرده است.
هشتم: ممكن است كه حاكمان عصر نگذاشته باشند كه اين كتاب در آن زمان به دست مردم برسد، چون وي در اين كتاب، حوادث بعد از رحلت پيامبر، بهويژه فضايل امير المؤمنين را نيز به طور شفاف بيان كرده است.
نهم: اين كتاب با نام نويسنده آن «ابنقتيبه» در مصر و سايركشورها چاپ شده و حتي چندين نسخه خطي از اين كتاب در سراسر دنيا، از جمله در كتابخانههاي مصر، پاريس، لندن، تركيه و هند موجود است.
دهم: با وجود پژوهشگران بزرگ اسلامي، استناد به كلمات مستشرقاني همچون دوزي و ... دور از شأن محقق اسلامي است و اصولاً در صحت انتساب و عدم آن، نيازي به بيگانگان نيست. چرا بايد سراغ مستشرقاني رفت كه در بسياري از موارد، وجود پيامبراسلام را نيز انكاركردهاند!
يازدهم: بسياري از عالمان اهل سنت، حتي برخي از علما و بزرگان معاصر ابنقتيبه، به تأليف اين كتاب و صحت انتساب آن به «وي» تصريح داشته و در نقل روايات تاريخي به آن استناد كردهاند. برخي از اين دانشمندان عبارتاند از:
1. ابن حجر هيثمي در: تطهير الجنان و اللسان.
2. ابن عربي مالكي در: العواصم من القواصم؛ وي ضمن نقل مطالبي از اين كتاب به صحت انتساب آن به ابنقتيبه تصريح كرده است.
3. ابن خلدون در: تاريخ ابن خلدون.
4. تقيالدين فاسي مكي در: العقد الثمين.
5. جرجي زيدان در: تاريخ آداب اللغة العربية.
6. احمد زكي صفوت، نويسنده شهير معاصر و استاد زبان عربي در دانشگاه مصر در: جمهرة خطب العرب. وي در موارد متعددي مطالبي را از كتاب الامامة و السياسة نقل كرده و آن را به ابنقتيبه نسبت ميدهد.
7. عمر رضا كحاله در: معجم المؤلفين.
8. فريد وجدي در: دايرة المعارف القرن العشرين. و در جاي ديگر.
9. قلقشندي در: صبح الاعشي. وي عهدنامة عمربن عبد العزيز را به سليمانبن عبدالملك از كتاب الامامة و السياسة ـ البته با عنوان تاريخ خلفا ـ آورده است.
10. قاضي ابوعبدالله تنوزي، معروف به «ابن شباط» در: الصلة السمطيه.
11. نجم الدين عمربن محمد مكي، مشهور به «ابن فهد» در: اتحاف الوري بأخبار امالقري.
12. يوسف إليان سركيس در: معجم المطبوعات العربية، 1327ق.
13. مصطفيبن قحطان ميگويد: كساني كه ميگويند كه كتاب امامت و سياست از ابنقتيبه نيست، اين نسبت افترايي است به خطيب، سخنگوي و امام اهل سنت.
14. و من تصانيفه الامامة و السياسة؛ يعني ابنقتيبه از پيشوايان ادب... و دانشمندي است بزرگ كه در انواع مختلف علوم مشاركت دارد، و از تصنيفات او الامامة و السياسة است.
15. ابنعربي در كتاب العواصم من القواصم اظهار ميدارد:
از جمله سختترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعتگذار حيلهگر است. امّا انديشمند ناآگاه، همچون ابنقتيبه است كه در الامامة و السياسة رسم پردهپوشي را در باره صحابه مراعات نكرده، اگر چه همه آنچه نقل كرده، صحيح است. در واقع، اهلسنت معتقدند كه واجب است مورخان و محدثان در برابر اخبار مربوط به رفتارهاي سوء صحابه، سكوت، كتمان و پردهپوشي كنند.
بههر حال، اگر به جز اين سخن ابنعربي، هيچ دليل ديگري بر انتساب اين كتاب به ابنقتيبه وجود نداشت، براي اهل حق كفايت ميكرد، زيرا اين اعتراف، افزون بر آنكه انتساب كتاب را ثابت ميكند، انگيزه اهلسنت را از اين همه تلاش براي انكار انتساب آن نيز به خوبي روشن ميسازد.
ابن حجر هيثمي نيز در اين باره مينويسد: پيشوايان ما و ديگر فرقهها تصريح دارند كه بر همگان واجب است از نقل مشاجرهها و درگيريهاي صحابه اجتناب كنند. وي سپس در مورد ابنقتيبه و كتابش اظهارمي دارد: شايسته اين بود كه ابنقتيبه از ذكر جزئيات حوادث اجتناب كرده و اگر ناچار بود آنها را نقل كند، ميبايست جريان اين حوادث را بر اساس قواعد اهل سنت تعديل و تبيين ميكرد. ابنحجر حتي سكوت و اجتناب را هم كافي نميداند، بلكه به تعديل حوادث تاريخي سفارش كرده و به صراحت، تحريف را واجب ميداند.
حاصل آنكه، عدهاي از بزرگان اهل سنت به رغم قبول صحت انتساب اين كتاب به ابنقتيبه و تأييد حقايق تلخ و ناگواري كه از تاريخ صدر اسلام در آن نقل شده، بر او ايراد گرفتهاند كه چرا وي به وظيفه پردهپوشي و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نكرده است! آنها اظهار داشتهاند كه او نيز همچون ديگران ميبايست از نقل اين حقايق خودداري ميكرد.
بنابراين، تصريح اين عدة قابل توجه از علما و بزرگان اهل سنت بر انتساب اين كتاب به ابنقتيبه، هر گونه شك و ترديد در مورد نويسندة اين كتاب را بر طرف ميكند.
شبهه ديگر در مورد انتساب كتاب الامامة و السياسة، انتساب آن به ابن حزم اندلسي
(م 456 ق) است.
جبرائيل جبور پس از رد ادله انتساب كتاب الامامة و السياسة به ابنقتيبه، با استناد به كتاب الذخيرة في محاسن اهل الجزيرة نوشتة ابنبسام، ميگويد كه نويسندة كتاب الامامة و السياسة ابنحزم است. البته اين شبهه فقط از جانب جبرائيل جبور مطرح شده و هدف وي از طرح اين شبهه، انحراف اذهان است و دليلي براي ادعاي خودش ارائه نكرده، از اين رو ادعاي او ارزش و اعتباري ندارد. به علاوه، اين ادعاي او مخالف با اعتراف دانشمندان اهل سنت و نيز ديدگاه ابنعربي است كه با ابنحزم معاصر بوده و آثار وي را به خوبي ميشناخته، اما به صراحت كتاب الامامة و السياسة را به ابنقتيبه نسبت دادهاند. بنابراين، هيچ شبههاي در مورد انتساب كتاب ياد شده به ابنقتيبه باقي نميماند.
مذهب ابنقتيبه از ديدگاه دانشمندان فريقين
الف: ديدگاه دانشمندان اهل سنت
از جمله راههاي شناخت عقايد مذهبي هر شخصي، سخنان دانشمندان فريقين در مورد اوست. در اينجا ديدگاه برخي از علماي فريقين را دربارة ابنقتيبه يادآور ميشويم:
1. ابنقتيبه مروزي از ادباء و مورخان عامه در سده سوم هجري بوده است.
2. وي شاگرد اسحاقبن راهويه، و سخت تحت تأثيرعقايد وي بوده است. او دشمن معتزله، جبريمسلك، هوادار برتري عرب بر عجم و از پيروان احمدبن حنبل به شمار ميرود. او در پي شيخي از اهل حديث ميگشت تا نزدش علم دين آموزد و او را مقتداي خود سازد. در آن روزگار، ابنراهويه را كه از مرو برخاسته بود و شهرت فراگيري داشت، استاد و مقتداي خود قرار داد.
3. ابنقتيبه همچون احمدبن حنبل به معاني حديث تمايل داشت و پيرو سلف بود.
4. ابنحجر عسقلاني دربارة وي مينويسد: به نظر من منظور سلفي، يكي از دانشمندان عامه است كه در زمان ابنحجر بوده است. همچنين ميگويد: اختلاف حاكم نيشابوري با ابنقتيبه در خصوص مذهب بوده است، زيرا او از اهلبيت انحراف داشته، ولي حاكم نيشابوري چنين انحرافي نداشته است.
5. ابننديم، در: الفهرست، ابنقتيبه را عامه دانسته است.
6. مصطفيبن قحطان، در مجلة الحكمة، ابنقتيبه را عامه دانسته است.
7. ابنقتيبه، بيش از همه، شيفتة ديدگاههاي احمدبن حنبل و ابناسحاق راهويه بوده و مانند ايشان به عدم خلق قرآن و نيز به نوعي جبرگرايي معتقد بوده است. وي در تأويل مختلف الحديث، مبارزة تند و آشكاري برضد معتقدان به رأي، بهخصوص ابوحنيفه شروع كرده و در آن، نشانههاي فراواني وجود دارد. وي استحسان و قياس را نيز به شدت رد كرده و معتقد است كه آنها سرانجام انسان را به بدعت ميكشانند.
8. ابنمفلح در: الفروع، وي را از راويان اهل سنت ميشمارد.
9. ابنتيميه؛ نيز ابنقتيبه را از همكيشان خود ميداند و ضمن استدلال به مذهب حق در قضا
و قدر، تأكيد ميكند كه اين را دانشمند بزرگ ما ابنقتيبه گفته است. . همچنين ابنتيميه
از ابنقتيبه دفاع كرده و لب به اعتراف گشوده و گفته است كه ابنقتيبه در زمان خود، امام، پيشوا و سخنگوي اهل سنت بوده است، چنانكه جاحظ پيشوا و سخنگوي معتزله در زمان خود بوده است.
10. محيالدين صابر نيز او را از عامه دانسته است.
12. اكرم ضياء عمري در: عصر الخلافة الراشدة تأكيد كرده كه ابنقتيبه از پيشوايان ادب است و الامامة و السياسة را از آثار او شمرده است.
13. مصطفيبن قحطان در: الأوهام الواقعة في أسماء العلماء و الاعلام، ابنقتيبه را از دانشمندان عامه دانسته است.
14.همچنين ابنتيميه گفته است كه ما اهل سنت دربارۀ آنچه ابنقتيبه گفته است،
اختلافي نداريم.
15. ابنحجر عسقلاني در لسان الميزان گفته است كه: ابنقتيبه كتابهاي زيادي نوشته و
راستگو است.
16. حافظ سلفي، ابنقتيبه را از ثقات اهل سنت دانسته است.
17. محمد زغلول سلام، وي را سني دانسته است.
18. ابن ابيالحديد او را از مورخان اهلسنت ميشمارد و پيوسته از او مطالبي را نقل ميكند.
19. ابنحزم ميگويد ابنقتيبه در دين و علم، ثقه بوده است.
20. ابن حَجَر هِيْثَمي، صاحب صواعق المحرقه به ابنقتيبه دينوري اعتراض دارد كه چرا با اين جلالت علمي و عظمت فرهنگي- اسلامي، اخباري را در كتابهاي خود آورده است كه موجب تنقيص مقام صحابه ميشود.
21. گفتني است عدهاي از سلفيها و دانشمندان وهابي مسلك ضمن گزارش مطالب فراواني از الامامة و السياسة و ديگر آثار ابن قتيبه، از او تعريف و تمجيد كردهاند. از اين تعريفها ميتوان فهميد كه ابنقتيبه چه مسلكي داشته است.
ب: ديدگاه دانشمندان شيعي
دانشمندان شيعه نيز بر سنيبودن ابنقتيبه تصريح كردهاند كه برخي از آنها كه عبارت اند از:
1. شيخ طوسي در: اختيارمعرفة الرجال؛ 2. آقابزرگ تهراني در الذريعه إلي تصانيف الشيعه؛
3. علامه مجلسي در: بحارالانوار؛ 4. كَشّي در: رجال الكَشّي؛ 5. شيخ مفيد، كتاب الحكاية و المحكي را بر نقض ابنقتيبه نوشته است؛ 6 ابنشهرآشوب نيز بر اين مطلب تصريح دارد؛
7. شوشتري در: احقاق الحق؛ 8. شيخ عباس قمي در: الكني و القاب؛ 9. خالد برقي در: الاشكال والقرائن من المحاسن؛ 10. محمدبن جرير رستم طبري در: المسترشد في إمامة عليبن ابي طالب؛ 11. علامه عبدالحسين اميني در: الغدير؛ 12. علامه عبدالحسين اميني در: من حياة الخليفه ابيبكر؛ 13. علامه حلي در: منهاج الكرامة في معرفة الإمامة؛ 14. علامه حلي در: نهج الحق و كشف الباطل؛ 15. سيدحامد حسين در: عبقات الانوار؛ وي نسبت كتاب الإمامة و السياسة را به ابنقتيبه با تحقيق عميق اثبات كرده و عبارتهاي گروهي از دانشمندان معروف اهل سنت را كه آنها در كتابهايشان نوشتهاند «اين كتاب، نوشته ابنقتيبه است»، نقل كرده است. 16. عمربن فهد المكي در كتاب اتحاف الوري باخبار ام القري ابنقتيبه را سني معرفي كرده است. 17. عزالدين عبدالعزيزبن عمربن فهد المكي، در كتاب في غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام مطالبي از الامامة و السياسة نقل كرده است؛ 18. محمد محبوب العالم در: تفسير شاهي.
21. عبدالحسين شرف الدين، گفته است كه ابنقتيبه يكي از غاليان در بيان فضايل خلفاي سهگانه است.
22. جعفر سبحاني نيز گفته است كه هر كسي كه كتاب «امامت و سياست» را بخواند ميبيند كه اين كتاب نيز مانند ديگركتابهاي تاريخي است كه مورخان قديم، مثل بلاذري و طبري نوشتهاند. 23. ابنابيالحديد، در شرح نهج البلاغه از اين كتاب مطالب زيادي را نقل كرده است.
24. ابنقتيبه در كتاب المعارف نوشته است كه سبئيه از رافضه است، و او رافضه را به عبداللهبن سبأ نسبت داده و او را نخستين فردي از رافضه دانسته كه كفر ورزيده!؟
25. ناصر مكارم شيرازي، در پيام اميرالمؤمنين، او را سني مذهب دانسته است.
26. محمدحسين حسينيطهراني، در كتاب امام شناسي، او را سني مذهب دانسته است.
به هر حال، از عبارتهاي بسياري از دانشمندان اسلامي روشن ميشود كه ابنقتيبه، سني مذهب و پيرو مكتب خلفا بوده و كتاب الامامة و السياسة نيز نوشتة او است.
ديدگاه مذهبي ابنقتيبه
به نظر ميرسد كه ابنقتيبه استعداد ادبي خويش را به طور آشكار در خدمت اصلاح مذهب سني قرار داده است. اين موضوع به اين معناست كه تعدادي از آثارش را به قصد شرح مذهب خود تأليف كرده است. او درخط و مشي سني و پيرو احمدبن حنبل و اسحاقبن راهويه بودند. همچنين اعتقاد او به عدل الهي به طور نسبتاً آشكار، حنبلي است، با وجود اين، ديدگاهش در خصوص «قَدَر» تا حدودي مخالف نظر ابنحنبل است. او محدوديتهايي براي عضويت در جامعه سني بيان نميكند، گرچه نظرش درخصوص صحابه به عنوان معيار سنت، در زمانهاي بعد باقي ماند. او براي خانواده و ذريه رسول اعظم تا زماني كه از لحاظ سياسي بيطرف باشند، احترام و ادب را محفوظ ميداند. از طرف ديگر، وي حنفيان و شافعيان را تحقير ميكند، قرآن و سنت نزد او به مثابه دو اصل اساسي باقي ماند و سومين آن، اجماع بوده است؛ عقيدهاي كه به مالك نزديكتر است وي از راههاي مختلف به رأي حنفي و قياس شافعي حملة شديد كرد. بنابراين، تركيب همه كارهاي مذهبي، سياسي و ادبي ابنقتيبه، او را نماينده، بلكه سخنگوي انحصاري اهل سنت و جماعت نشان ميدهد. وي همچون احمدبن حنبل، متمايل به معاني حديث و پيرو سلف بود. او در واقع، توانست در قرن سوم هجري اصولي را به عنوان عقايد اهل سنت پيريزي كرده و به ترويج آنها بپردازد. لازم به يادآوري است كه فقها و مفتيان اهل سنت، از آغاز عصر عباسي بر دو گروه تقسيم شده بودند:
گروه اول، اهل حديث: مالكبن انس، محمدبن ادريس شافعي و احمدبن حنبل از همين گروه بودند. خود ابنقتيبه نيز از اهل حديث بود گرچه در برخي موارد بر آنها نيز انتقاد ميكرد.
گروه دوم، اهل قياس: سركرده اين گروه، نعمانبن ثابت، ابوحنيفه بود كه ابنقتيبه او را تحقير ميكرد.
نتيجه گيري
بنابر آنچه گذشت بايد گفت كه در هركجا نامي از كتابها و يا خود ابنقتيبه دينوري برده شده، ميتوان اشاره يا قرينهاي بر سني بودن او پيدا كرد؛ زيرا كتابهاي او و عبارتهاي وي نشان ميدهد كه او از پيروان مكتب خلفا بوده، نه از پيروان مكتب اهلبيت . پس وي در ديدگاه علماي فريقين شيعه نبوده و در كلمات بيشتر علماي معروف فريقين، نشانهاي از شيعه بودن او وجود ندارد، بلكه دانشمندان شيعه او را يكي از دانشمندان سني مذهب معرفي كردهاند. همچنين دانشمندان اهل سنت از او با لقب سخنگوي اهل سنت، امام و نويسنده نامدار نثر عربي ياد كردهاند، بنابراين، از اقوال علماي فريقين ميتوان نتيجه گرفت كه بر خلاف ادعاي نويسندة ميزان الكتب، ابنقتيبه دينوري يكي از دانشمندان برجسته اهل سنت بوده و به جز اندكي، هيچ كس در تسنن او شك ندارد و همچنين با دقت در آثار او معلوم ميشود كه او در معتقدات خود مانند دانشمندان ديگر اهل سنت عقيدهاي موافق با عقيده عامه داشته است. قبول خلافت خلفاي سهگانه و تصريحات علماي شيعه و سني بر تسنن و عاميت وي، از جمله دلائلي است كه ما را به سني بودن ابنقتيبه دينوري راهنمايي ميكند. از اينرو ادعاي نويسندة ميزان الكتب مبني بر تشيع ابنقتيبه دينوري پذيرفتني نيست، زيرا:
1. روح ناصبيگري و انحراف ابنقتيبه از اهل بيت مورد تأييد بزرگان اهلسنت و شخصيتهاي برجستهاي همچون ذهبي و ابنحجر عسقلاني است.
2. حنبليان او را ستودهاند.
3. چنانكه پيش از اين گفته شد، او شاگرد اسحاق بن راهويه بوده و سخت تحت تأثيرعقايد او بود كه ابنراهويه به اتفاق همه پژوهشگران، عامه بوده است.
4. حاكم نيشابوري وي را ناصبي ميداند.
5. ابنتيميه او را سخنگوي اهل سنت ميشمارد.
6. ابنقتيبه در آغاز كتابش براساس عقيده خود، مبني بر برتري ابوبكر و عمر، از زبان حضرت علي به خوانندگان اثرش القا مينمايد و با درج اين احاديث در ابتداي كتابش تعصب مذهبي خود را آشكارا به نمايش ميگذارد.
7. وي در ادامة نوشتهاش باب ديگري را به عنوان برگزيده شدن ابوبكر به خلافت توسط پيامبر ميگشايد.
8. ابنقتيبه در تأويل مختلف الحديث مينويسد: اجماع اصحاب حديث بر اين است كه خدا در روز قيامت ديده ميشود. همچنين بر مقدم بودن ابوبكر و عمر بر ديگران تصريح كرده و اينها را از اصولي دانسته كه اهل سنت در آن اختلافي ندارند. وي همينطور در اين كتاب مينويسد: جريري گفت كه از ابو نضره شنيدم كه ابوبكر در زمان خلافتش اين چنين ميگفت: كيست از من سزاورتر براي خلافت! آيا من اولين شخصي نبودم كه بر پيامبر اسلام آوردم!؟
ابنقتيبه ضمن تأييد گفته ابوبكر مينويسد: درست است كه ابوبكر نخستين شخصي است كه زودتر از ديگران به پيامبر اسلام آورد!.
9. وي در كتابش مينويسد: وقتي پيامبر در بستر بيماري چشمانش را باز نمود و فرمود: دوستم را بخوانيد، منظورش ابوبكر بود! نه حضرت علي.
10. ابوبكر بنا به دستور رسول خدا تا روزي كه ايشان رحلت كرد با مردم نماز ميخواند! در حاليكه اين روايت هم از نظر سند و هم از لحاظ متن درست نيست و اشكالات فراواني بر آن وارد است. حتي بر فرض ثبوت نيز دليلي بر حقانيت و حق تقدم بر خليفه منصوص، ابوالفضائل عليبن ابي طالب نخواهد بود.
- برقي، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، تحقيق سيد جلال الدين حسيني، تهران، دارالكتب الاسلامية،1370 ق.
- آذرنوش، آذرتاش، ابنقتيبه، در دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، اميركبير،1370ش.
- تهراني، شيخآقا بزرگ، الذريعةالي تصانيف الشيعة، چ سوم، قم، اسماعيليان، 1408 ق.
- معتزلي، ابنابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مصر، داراحياءالكتب العربية، بيتا.
- ابن العربي، محمدبن عبدالله، العواصم من القواصم فيتحقيق مواقف الصحابة بعد وفات النبي، تحقيق محب الدين الخطيب و محمود مهديال استانبولي، لبنان، دارالجيل، بيتا.
- ابن تيميه، الإيمان الاوسط، مدينة المنورة، بينا، بيتا.
- ـــــ ، درءالتعارض العقل والنقل، الرياض، دارالكنوزالادبية، 1391ق.
- ـــــ ، تفسير سورة الاخلاص، قاهره، المنيرية، 1352ق.
- ابنحجر هيثمي، أبوالعباس، تطهيرالجنان و اللسان، مكتبة القاهره، مصر،1385ق.
- ابنخلدون، ابوعبدالله محمدبن نعمان، العبر و ديوان المبتدءوالخبر(تاريخ ابن خلدون)، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1419ق.
- ابنشباط، قاضي ابوعبدالله تنوزي، الصلة السمطية، به نقل از نرم افزار «مكتبه الشاملة الكبري».
- ابنشحنه، روضة المناظر، درحاشيه كامل ابن اثير، بيجا، الافندي،1301ق.
- ابنشهر آشوب، محمدعلي، معالم العلماء، موسسة نشرالفقاهة، قم، 1425ق.
- الحنبلي، ابنعباد، شذرات الذهب في اخبارمن الذهب، بيروت، المكتب التجاري، بي تا.
- اندلسي، ابنعبد ربه، العقد الفريد، بيروت، دارالفكر، بيتا.
- ابنعطية، كتاب الامامة و الخلافة، بيروت، مؤسسۀ البلاغ، بيتا.
- ابننديم، محمدبن اسحاق، الفهرست، تهران، مكتبة الجعفري التبريزي،1350ش.
- ـــــ ، الفهرست، ترجمه وتحقيق محمد رضا تجدد، تهران، اميركبير، 1366ش.
- ابن أبي شيبه، ابو بكر، المصنف، الرياض، مكتبة الرشد، 1409ق.
- ابن سلام، ابوعبيد قاسم، ألاموال، بيروت، كليات ازهرية، بيتا.
- ابوالفداء، المختصرفي اخبارالبشر، مصر، مطبعة حسينية، بيتا.
- ابنقتيبه، ابومحمد عبداللهبن مسلم، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، چ دوم، مصر، دارالمعارف، 1388ق.
- ـــــ ، مختلف الحديث، بيروت، دارالجيل، 1393ق.
- ـــــ ، عيون الاخبار، تحقيق زكي عدوي، قاهره، دارالكتب، 1349ق.
- ابنخلكان، ابي العباس شمسالدين احمدبن محمد، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دارصادر، 1968م.
- إليان سركيس، يوسف، معجم المطبوعات العربية، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، 1411ق.
- اميني عبدالحسين الغدير، تهران، مركز الغدير للدراسات الاسلامية، 1416ق.
- ـــــ ، چ چهارم، بيروت، دارالكتاب العربي، 1397ق.
- برقي، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، تحقيق سيد جلالالدين حسيني، تهران، دارالكتب الاسلامية،1370ه ق.
- بغدادي، اسماعيل، هدايت العارفين واسماء المؤلفين، چ دوم، بيروت، 1407ق.
- بلاذري، احمدبن يحي، انساب الاشراف، تحقيق باقرمحمودي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، بيتا.
- فاسي، محمدبن احمد تقيالدين، العقد الثمين، وازرة الثقافة والاعلام، قاهره، 1398ق.
- جبوري، عبدالله، دراسة في كتب ابنقتيبه، آداب المستنصريه، ش2، مطبعة المعارف، بغداد، 1978م.
- جعفري محمدتقي، شرح نهج البلاغه، چ دوازدهم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1386ش.
- جعفريان، رسول، منابع تاريخ اسلام، قم، انصاريان، 1418ق.
- گروهي از محققان، الجواب الصحيح، الرياض، دارالعاصمة، 1414ق.
- حسيني طهراني، محمدحسين، امام شناسي، تهران، نشر حكمت، 1402ق.
- حسيني مير، محمدباقر، الراوشح السماوية، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، 1403ق.
- حسيني ميلاني، سيدعلي، نفحات الازهارفي خلاصة عبقات الانوار، قم، نشر ياران، 1420ق.
- خطيب بغدادي، ابي بكراحمدبن علي، تاريخ بغداد، قاهره، مكتبة الخانجي، 1349ق.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، مركز نشر دائرةالمعارف، تهران، 1370ش.
- ذهبي، ابي عبدالله محمد، ميزان الإعتدال في نقد الرجال، بيروت، بي نا، 1382ق.
- رحماني همداني، احمد، الامام علي، ترجمه حسين استاد ولي، چ دوم، قم، منير، بي تا.
- ري شهري، محمد، موسوعة الامام علي عليهالسلام في الكتاب والسنة والتاريخ، چ دوم، قم، دارالحديث، 1425 ق.
- سبحاني، جعفر، الحجة الغراء علي شهادت الزهرا سلامالله عليها، قم، امام صادق عليهالسلام، قم، 1422ق.
- سلام، محمد زغلول، نوابغ الفكر العربي، قاهره، دار المعارف، بي تا.
- شرفالدين موسوي، عبدالحسين، النص والاجتهاد، قم، سيد الشهداء، 1404ق.
- ـــــ ، المقالات في فضائل الخلفاء الثلاثة، قم، مركزالابحاث العقائدية، بي تا.
- عسقلاني، احمدبن حجر، لسان الميزان، چ سوم، مؤسسة الاعلمي، 1406ق.
- مكارم شيرازي، ناصر، پيام امير المؤمنين، مدرسة الامام اميرالمؤمنين، 1420ق.
- صابر، محييالدين، قصة الحضارة، بيروت، دارالجيل، 1417ق.
- صفوت، احمدزكي، جمهرة خطب العرب، بيروت، المكتبة العلمية، بيتا.
- ضياءالعمري، اكرم، عصر الخلافة الراشدة، المدينة المنورة، مكتبة العبيكان، 1414ق.
- طبري، ابوجعفر محمدبن جرير، تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1378ق.
- طبري، محمدبن جرير رستم، المسترشد في إمامة عليبن ابي طالب، قم، مؤسسة الثقافية الاسلامية، 1415ق.
- طوسي، ابو جعفر محمدبن حسن، اختيارمعرفة الرجال، بيروت، دارالكتب العربية، بي تا.
- ـــــ ، فهرست كتب الشيعة و احوالهم، تحقيق شيخ جواد قيومي، قم، نشر الفقاهة،1417ق.
- عاملي، جعفر مرتضي، اهل بيت در آيه تطهير، ترجمه سپهري، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1414ق.
- ابن كثير الدمشقي، عماد الدين، تاريخ ابن كثير، بيروت، موسسة المعارف، 1417ق.
- كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- الاندونيسي، ابن رويش، الشواهد التنزيل لمن خص بالتفضيل، قم، مجمع العالمي لأهلالبيت، 1416ق.
- قمي، شيخ عباس، الكني والقاب، مطبعة الحيدرية، نجف الاشرف، 1376ق.
- كشي، حمدويةبن نصير، رجال الكشي، مشهد، آستانة الرضوية المقدسة، 1413ق.
- صاحب، محمد علي، ميزان الكتب، مكتبة نورية، لاهور، جامعه رسولية اشرفية، بيتا.
- مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- ابوريه، محمود، أضواء علي السنة المحمديه، قم، دارالكتاب اسلامي، 1428ق.
- مسعودي، مروج الذهب، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات،1431ق.
- مصطفيبن قحطان، ألأوهام الواقعة في أسماء العلماءوالاعلام، الحكمة المملكة السعودية، رياض، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامية، بيتا.
- صفدي، صلاحالدين خليل، الوافي بالوفيات، بيروت، دار احياءالتراث العربي،1420ق.
- شهرستاني، محمدبن عبدالكريم، الملل والنحل، بيروت، دارالمعرفة، بيتا.
- ملاحق تراجم الفقهاءالموسوعة الفقهيه، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامية، رياض، بيتا.
- تستري، قاضي نورالله، احقاق الحق و اذهاق الباطل، قم، آيت الله مرعشي،1403 ق .
- وجدي، محمد فريد، دائرة المعارف القرن العشرين، دارالمعرفة، چ سوم، بيروت، 1971م.
- سركيس، يوسف إليان، معجم المطبوعات العربية، تصحيح محمود الرافعي، مصر، النيل،1322ق.