، سال نهم، شماره دوم، پیاپی 33، پاییز و زمستان 1391، صفحات 21-40

    ریشه‌های قیام حارث‌بن سُرَیْج و نتایج آن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محسن بهشتی سرشت / استادیار تاريخ دانشگاه بین المللی امام خمینی
    محمد محمدپور / کارشناس ارشد تاریخ اسلام / rahmand10@ymail.com
    چکیده: 
    امویان در طول حکومت خود در خراسان با خصلت نژاد پرستانۀ خود تبعیض هایی برضد موالی و گروه عرب همفکر با آنها روا داشته و بار سنگین انواع مختلف مالیات ها را بر دوش آنها می گذاشتند. نتیجۀچنین سیاستی، از یک سو آشفته و وخیم تر کردن اوضاع اقتصادی آنها و از سوی دیگر مشارکت آنها در واکنش های تند منطقه ای بر ضدّ امویان بود. یکی از این واکنش ها قیام حارث بن سریج بود. این قیام نه تنها از مهم ترین قیام هایی بود که توانسته بود پایه های رژیم اموی را در خراسان سست کند بلکه مقدمه ای شد برای قیام ابومسلم خراسانی؛ وی توانست با تجربیات به دست آمده از این قیام، پایه های سست شدۀ رژیم اموی را فرو بریزد. این مقاله درصدد است تا علل، فرایند و نتایج قیام حارث بن سریج را در خراسان بررسی کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Reasons behind Harith b. Surayj's Uprising and Its Outcome
    Abstract: 
    During their rule in Khorasan and due to their racist nature the Umayyads practiced discrimination against Mawālī (freed slaves) and the Arab people who shared them in thought and imposed high taxes of different kinds on them. Such a policy made Mawālī face serious and complicated economic conditions and stimulated them to contribute in the harsh regional struggle against Umayyad dynasty. One of the reactions was Harith b. Surayj's uprising. It was not only one of the most important uprisings that shook the Umayyad regime in Khorasan but also prepared the ground for Abu Muslim's uprising who managed to ruin the unstable bases of the Umayyad regime by making use of the experiences he gained from Surayj's uprising. The present paper tries to investigate the causes, development and outcome of Harith b. Surayj's uprising in Khorasan.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    با شكل‌گيري حاكميت امويان در خراسان، ناهنجاري‌هايي در منطقة خراسان رواج يافت. بيشتر حكمرانان اموي خراسان با خوي و خصلت منفعت‌طلبانه و نژادپرستانه خود، غيرعرب‌ها و تازه‌مسلمانان را پست ‌شمرده و با وضع انواع گوناگون ماليات‌ها بر دوش آنها از لحاظ اقتصادي به آنها ستم روا مي‌داشتند، ازاين‌رو وضعيت اقتصادي آنها روز‌به‌روز وخيم‌تر مي‌شد. رواج سياست تبعيض طبقاتي از طرف حكمرانان اموي نسبت به تازه‌مسلمانان، موجب ظهور اصلاح‌گراني در منطقة خراسان شد. آنها با گرايش متعادل از طريق رايزني با برخي از حكمرانان و خلفاي اموي براي حل مشكلات اقتصادي تازه‌مسلمانان تلاش مي‌كردند، ولي تلاش‌هاي آن اصلاح‌گران بجز در دورة كوتاه‌مدت خلافت عمر‌بن عبدالعزيز به ثمر ننشست؛ زيرا كليت حاكميت اموي بجز افراد معدودي، مانند عمر‌بن عبدالعزيز، غرق در فساد بودند، و از مواضع خود در خصوص تازه‌مسلمان‌ها كوتاه نمي‌آمدند. در نتيجه چنين سياست غلط و تبعيض‌آميزي بود كه قيام بزرگي توسط شخصي به نام حارث‌بن سريج بر ضد حاكميت اموي شكل گرفت. مقالة حاضر، ضمن بررسي ماهيت اين قيام به روش توصيفي ـ تحليلي در پي پاسخ به سؤال‌هاي مهمي، چون علل و عوامل سياسي، اجتماعي و اقتصادي شكل‌گيري آن قيام، قلمرو و گسترش آن و نيز بيان نتايج و دستاوردهاي آن قيام مي‌باشد.
    شخصيت حارث‌بن سريج
    با توجه به اينكه گزارش‌هاي شفافي از زندگاني اولية حارث‌بن سريج در منابع وجود ندارد، ولي برخي نسب‌شناسان نسب وي را به مجاشع‌بن دارم، از تيره‌هاي قبيله تميم مي‌رسانند كه در نجد ساكن بودند (هشام كلبي، 1407ق، ص 194-195). ظاهراً آنها بعد از مهاجرت به ايران در يكي از روستاهاي اصفهان به نام سُريج كه سمعاني از آن نام برده (سمعاني، 1382ق، ص 7)، اقامت گزيدند. احتمال مي‌رود سريج بيشتر براي لقب پدر حارث به‌كار برده مي‌شده، چون نام پدر وي عمير نيز ذكر شده است (طبري، 1387ق، ج 7، ص 58). بر اساس گزارش‌ برخي از محققان پدر حارث جزء افراد متمول بصره بوده و منزل بزرگي داشته و ساليانه هفتصد درهم از حكومت مقرري دريافت مي‌كرده است (chleifer, p. 224). به نظر مي‌رسد وي و افراد قبيله‌اش در جريان مهاجرت‌هاي اعراب به ايران وارد منطقه اصفهان شدند. گزارش‌هاي برخي از منابع نيز به حضور تعدادي از قبايل عرب در روستاهاي اصفهان اشاره دارد. چنان‌كه يعقوبي گزارش مي‌دهد اعراب موجود در اصفهان كه در ميان آنها قبيلة تميم از شهر بصره نيز به چشم مي‌خورد بيشتر در روستاهاي آنجا ساكن بودند و در خود شهر اعراب محدودي به چشم مي‌خورده است (يعقوبي، 1422ق، ص 86ـ87). گزارش مهم ديگري كه حضور افراد قبيلة تميم را در برخي از روستاهاي اصفهان تأييد مي‌كند گزارش حسن‌بن محمد‌بن حسن قمي نويسندة تاريخ قم مبني بر شركت تعدادي از افراد قبيله تميم ساكن در روستاهاي اصفهان در شورش ابن‌اشعث عليه حجاج‌بن يوسف ثقفي است (قمي، 1313، ص 264). ابن‌اثير نيز گزارش مي‌دهد كه افراد قبيلة تميم بعد از شكست شورش ابن اشعث در سال 85ق همراه قتيبة‌بن مسلم باهلي، حاكم خراسان براي پيگيري فتوحات به سرزمين ماوراءالنهر مهاجرت كردند (ابن‌اثير، 1385ق، ج4، ص 495). هرچند در منابع گزارش شفافي از حارث تا قبل از سال 110ق وجود ندارد، اما گسترش فتوحات در ماوراءالنهر بعد از شروع حكمراني قتيبه‌بن مسلم در خراسان (قلقشندي، 1402ق، ج 1، ص 135)، و نيزگزارش طبري مبني بر حضور شجاعانة وي و سواران قبيله‌اش از تميم در جنگ‌هاي فتوحات در سال 110ق در بيكند و بخارا، (طبري، 1387ق، ج7، ص 59)، اين فرض را در ذهن تقويت مي‌سازد كه شايد وي نيز جزء آن دسته از مردان قبيله تميم باشد كه بعد از شكست شورش ابن‌اشعث همراه قتيبه براي پيگيري فتوحات به ماوراءالنهر آمده باشد. حارث در فتوحات رشادت‌هاي زيادي به خرج داد؛ زيرا وقتي دشمن آب را به سوي لشكريان اسلام بست وي خطاب به آنها گفت: «مرگ با شمشير در قياس با مرگ با تشنگي، اجر عظيمي نزد خداوند دارد» (ابن مسكويه، 1379ق، ج3، ص 44). و با اين جمله، آنها دشمن را عقب زده و به آب دست يافتند.
    اخبار مربوط به حارث پس از 110ق گسسته است، سپس در سال 116ق با شورش عليه حاكميت امويان بار ديگر در خراسان آشكار مي‌شود. او با مشاهدة ظلم و ستم امويان عليه طبقات پايين، اعم از عرب و عجم، لباس سياه پوشيد و پرچم‌هايش را سياه و عليه ظلم حاكم در جامعة خراسان قيام كرد و بر بيشتر شهرهاي خراسان از جوزجان تا مرو مسلط شد (طبري، 1387ق، ج7، ص 95). احتمال مي‌رود سابقه شركت وي و افراد قبيله‌اش تميم در قيام‌هاي ضد حكومت، مانند قيام عبدالرحمن‌بن اشعث عليه حجاج‌بن يوسف در شكل‌گيري اين قيام بي‌تأثير نبوده است.
    علل قيام حارث‌بن سريج
    الف ـ ماهيت غيرديني حاكميت امويان
    زمينه‌هاي شكل‌گيري اين قيام مهم را ابتدا بايد در ماهيت غيرديني حاكميت امويان جست‌و‌جو كرد؛ زيرا زمينة شكل‌گيري حاكميت آنها نه با تكيه بر عنصر دين، بلكه به‌وسيلة زور و شمشير و حيله‌هاي سياسي بود، در حالي كه پيش از آنها براي تصاحب قدرت رسماً از زور استفاده نشده بود. معاويه خود تصريح مي‌كرد كه خلافت را نه با محبت و دوستي مردم و نه رضايت آنها از حكومت او، بلكه با شمشير به‌دست آورده است (ابن‌عبدربه، 1411ق، ج4، ص 81). در عملكرد حاكميت امويان مواردي، مانند سهل‌انگاري ديني، فساد اخلاقي حاكمان، عرب‌سالاري و احياي ارزش‌هاي جاهلي (ابن‌اعثم، 1411ق، ج5، ص 12ـ14) موج مي‌زد. شخص يزيد‌بن معاويه نمونة بارزي بود كه چنين ويژگي‌هايي داشت؛ وي به سگ‌بازي و شراب‌خواري معروف بود (يعقوبي، 1993م، ج2، ص 231-232). بنابراين، رفتارهاي غيراسلامي حاكمان اموي واكنش‌هاي زيادي از طرف مسلمانان از بدو تأسيس حاكميتشان عليه آنها به وجود آورد كه از نمونه‌هاي بارز آن مي‌توان به قيام حجربن عدي در دوران معاويه (طبري، 1387ق، ج4، ص 208) و قيام امام حسين در دورة يزيدبن‌معاويه (دينوري، 1363، ص 245) اشاره كرد كه توانست امويان را رسوا كند. در حقيقت، دعوت حارث در ادامة قيام‌هاي شكل‌گرفته‌ عليه امويان و بر خلاف ايدئولوژي‌هاي حاكميت اموي، بر پايه عمل به كتاب خدا و سنت رسول‌‌ خدا و بيعت با كسي بود كه از رضايت مردم بهره‌مند بود (ابن‌كثير، 1407، ج 10، ص 26). در آن زمان براي بسياري از قيام‌هايي كه عليه امويان صورت مي‌گرفت عمل به كتاب خدا و سنت رسول خدا از مطالبات اصلي مردم به‌حساب مي‌آمد؛ زيرا امويان به بي‌ديني در ميان مسلمانان شهره بودند. حارث نيز از اين مسئله استفاده كرد و از مهم‌ترين علل قيام وي به‌حساب مي‌آمد؛ چنان‌كه بسياري از مردم كه مورد ظلم و ستم امويان قرار گرفته بودند، از وي حمايت كردند (طبري، 1387ق، ص 429ـ430).
    حارث با تأكيد خود بر اجراي دستورات الهي و كتاب خدا، در حقيقت درصدد آن بود كه پاسخ مناسبي به خواست‌هاي مردم مسلمان بدهد و درواقع، اظهار انگيزه ديني از طرف او براي نفي دين‌داري خلفاي اموي بود.
    ب ـ اختلافات طبقاتي در جامعه خراسان
    زمينه‌هاي شكل‌گيري اين قيام مهم را ابتدا بايد در اختلافات قبايل عرب ساكن در خراسان جست‌وجو كرد. خراسان يكي از مراكز مهمي بود كه قبايل بي‌شماري از اعراب را درون خود جاي داده بود. خود اين اعراب در خراسان از لحاظ اقتصادي به دو گروه حاكم و محكوم، متمايز شده بودند. در اينجا ابتدا گروه حاكم بررسي شده و سپس به گروه محكوم پرداخته خواهد شد.
    1. گروه حاكم: اينها سران و اشراف قبايل مهم بودند كه شامل قبايلي، مانند مضر (شمالي)،
    ازد (يمني يا جنوبي)، تيم، بكر، ربيعه و قيس بودند. اينها از قبايل مهمي بودند كه در فتح خراسان نقش مهمي را ايفا كرده و املاك و زمين‌هاي مهمي در خراسان داشتند. گروه حاكم همانند
    سيرت قبيلگي خود در شبه جزيرة عربستان، اختلافات خود را به خراسان نيز آورده بودند، به‌گونه‌اي كه حتي اگر با فارس و ترك هم نمي‌جنگيدند بين خودشان درگيري به‌وجود مي‌آمد (Wellhausen, 1963, p. 886-887).
    دشمني اين گروه از اعراب با هم بيشتر به سبب به‌دست آوردن ثروت و قدرت و غنايم بيشتر در خراسان بود. نفوذ و اقتدار اين قبايل از اعراب به‌گونه‌اي بود كه حكمراني خراسان نيز در دستان اين قبايل دست به‌دست ‌شده و هر كسي كه حاكم خراسان مي‌شد سعي مي‌كرد حمايت هريك از اين قبايل را به‌دست آورد، چنان‌كه وكيع‌بن ‌اسود و مهلب‌بن ابي‌صفره كه از حاكمان خراسان بودند، از قبيلة يمني‌ها حمايت مي‌كردند. اين مسئله باعث شد تا مردم خراسان از آنها رويگردان شوند (يعقوبي، 1993ق، ج2، ص 295). تعصب قبيلگي در خراسان چنان شدت داشت كه نصر‌بن سيار كه يكي از حكام به‌اصطلاح اصلاح‌گر اموي در خراسان قلمداد مي‌شد، نتوانست آن را از خود دور كند، به‌طوري كه طبري مي‌گويد در طول مدت چهار سال از حكومت وي بجز مضريان كسي از قبيلة ربيعه يا يمنيان هيچ پستي در كار حكومت نداشت (طبري، 1387ق، ج7، ص 157). ناگفته نماند كه سياست‌هاي اين گروه از اعراب در خراسان توسط يكي از طبقات مهم جامعه ايران كه ميراث دوران باستان بود، حمايت مي‌شد. اين طبقة مهم دهقانان بودند كه به‌علت عدم انگيزة مقاومت و نيز حفظ جايگاه اجتماعي و امتيازهاي شخصي و نيازشان به اعراب به سرعت راه مسالمت با مسلمانان را در پيش گرفته و برخي از آنها نيز داوطلبانه براي تسليم مناطق خود پا پيش گذاشتند. چنان‌كه بلاذري گزارش مي‌دهد مرزبان طوس در سال29ق به والي بصره و كوفه نامه نوشت و آن دو را به خراسان فراخواند (بلاذري، 1988م، ص 326).
    البته اعراب نيز در به‌دست آوردن ماليات‌هاي گران و چپاول زمين‌ها و غارت روستاهاي خراسان به اين گروه نياز داشتند. اين گروه از اعراب پس از استقرار در خراسان دريافتند كه زندگي و عيش و نوش بهتر در تصاحب اراضي است، ازاين‌رو، هر كدام از اشراف و سران قبايل كه به قدرت مي‌رسيدند، سعي مي‌كردند با دهقانان ايراني ارتباط برقرار كرده و از نفوذ آنان براي تصاحب زمين‌هاي كشاورزي در خراسان كه رونق فراواني داشت، بهره مي‌بردند. بنابراين، اشراف عرب همراه دهقانان ايراني گروه جديدي از اشرافيت زمين‌دار را تشكيل مي‌دادند. اين گروه ‌در‌پي توسعه‌طلبي بيشتري بودند تا از غنايم سرزمين‌هاي مختلف بهره‌مند شده و زمين‌هاي زيادي را تصاحب كنند. آنها خود به كشاورزي نمي‌پرداختند و به‌طور معمول اسرايي را كه در جنگ‌هاي فتوحات مي‌گرفتند به‌عنوان برده در زمين‌هاي كشاورزي خود به‌كار مي‌گماشتند (فشاهي، 1358، ص 56). همچنين آنها از ماليات معاف بودند (الخطيب، 1378، ص 75). تقريباً هر كدام از حكمراناني كه در خراسان بودند بجز افراد معدودي، از نگرش‌ها و رفتارهايي كه از اين گروه ياد شد، حمايت مي‌كردند.
    2. قبايل ضعيف: در كنار اين قبايل و اشراف عرب، گروه ديگري از اعراب در خراسان ساكن بودند كه از قبايل ضعيف و يا عضو پست قبايل اعراب شمرده مي‌شدند. آنها به‌سبب پايگاه اجتماعي پايين ارتباط كمتري با بدنه حكومت امويان در خراسان داشتند. آنها با موالي درآميخته و در زمين‌هايي كه در آغاز فتوحات خراسان تصاحب كرده بودند يا از طرف حكومت به آنها بخشيده شده بودند، كشاورزي مي‌كردند و بار سنگين ماليات نيز بر دوش اين گروه قرار داشت. البته مي‌توان گفت كه آنها برخلاف گروه اشراف عرب، جزء آن دسته از اعرابي بودند كه به اصول اساسي اسلام عمل كرده و طرفدار اجراي عدالت بودند.
    همان‌طور كه دهقانان ايراني در كنار طبقة نزديك به اشراف عرب قرار داشتند، در كنار اين گروه از اعراب نيز موالي ايراني بودند كه در حقيقت، جزء همفكران آنها شمرده مي‌شدند. موالي به نومسلمانان غيرعربي اطلاق مي‌شد كه به‌وسيلة مسلمان شدن از قيد بندگي رها مي‌شدند. آنها در حقيقت، جزء شهروندان درجة دوم بودند. در زمان بني‌اميه اعراب خود را بالاتر از آنها تصور مي‌كردند و به غير اعراب مي‌گفتند ما نه‌تنها شما را از قيد بندگي و اسارت آزاد كرديم، بلكه از پليدي و شرك نيز نجات داده و مسلمان نموديم و همين كافي است كه از شما برتر باشيم. ازدواج اعراب با آنها به‌طور مستقيم صورت نمي‌گرفت و اگر كسي مي‌خواست با موالي ازدواج كند بايد از قبيله‌اي كه موالي به آنها وابسته بود، اجازه مي‌گرفت و اگر اين كار را نمي‌كرد ازدواج وي با آن موالي به خودي خود منسوخ بود (ابن‌عبد ربه، 1411ق، ج 3، ص 414). گرفتن جزيه از آنها و فرستادن آنها در فتوحات بدون هيچ مواجبي بر وضعيت بد اقتصادي آنها مي‌افزود، به‌طوري كه آنها از نظر اقتصادي در وضعيت بسيار وخيمي قرار داشتند، زيرا هم مجبور به پرداخت ماليات خراج بوده و هم ناچار مي‌بايست جزيه پرداخت مي‌كردند. بنابراين، موالي با مشاهده جنگ و جدال و اختلافات بين قبايل مختلف عرب در خراسان كه فقط درپي به‌دست آوردن ثروت و غنيمت بودند نه آباداني، با برخي از قبايل عرب كه با بدنه خلافت و حكومت اشرافيت قبيله‌اي ارتباط كمتري داشتند، در جهت مخالفت با خلافت و حكومت امويان در خراسان متحد شدند (اشپولر، 1373، ص 39و413).
    ج . دريافت ماليات‌هاي غير شرعي
    خلفاي اموي و حاكمان ايشان براي افزايش درآمد خود به انواع بهانه‌ها، ماليات مي‌گرفتند. ازآنجاكه اين ماليات‌ها هيچ تناسب و تطابقي با قوانين و احكام اسلامي نداشت، از آنها به ماليات‌هاي غيرشرعي و غيرقانوني تعبير مي‌شود. نامة عمربن عبدالعزيز به عاملش عبدالحميد‌بن عبدالرحمن در كوفه، بيان‌كنندة تعداد دريافت انواع ماليات‌هاي غيرشرعي و غيرقانوني است. ماليات‌هايي كه عمر‌بن عبدالعزيز در نامه‌اش دريافت آنها را ممنوع كرد، عبارت بودند از: مزد ضرابين سكه، هداياي اعياد نوروز و مهرگان، بهاي كاغذ، مزد عروسي، كرايه خانه و جزيه از نومسلمانان (طبري، 1387ق، ج 6، ص 569). علاوه بر اين، بايد خرج قلم و دوات، بيگاري، دريافت مكس (ماليات بازرگاني)، مردم، هزينه اقامت سپاهيان را اضافه كرد. دريافت اين ماليات‌ها مردم را به مراتب بيش از ماليات‌هاي قديمي، مانند جزيه و خراج در مشقت قرار مي‌داد. معاويه را بايد بنيانگذار ماليات‌هاي غيرشرعي و غيرقانوني دانست، زيرا وي نخستين شخصي بود كه ايرانيان را به تقليد از شاهان ساساني به پرداخت هداياي اعياد نوروز و مهرگان مجبور كرد تا جايي كه يكي از حكام او به نام عبدالرحمن‌بن ابي‌بكر هزار هزار هديه‌ نوروز و مهرگان براي او فرستاد (يعقوبي، 1993ق، ج 2، ص 218). دريافت جزيه از نومسلمانان از مهم‌ترين ماليات‌هاي غيرشرعي بود كه در دورة امويان بسيار رواج داشت و حكام اموي آن ماليات را به هر روشي كه ممكن بود از نومسلمانان دريافت مي‌كردند، چنان‌كه حجاج‌بن يوسف با دريافت جزيه از نومسلمانان بر مقدار آنها نيز افزود (ابن‌خلدون، 1408ق، ج3، ص 62).
    با توجه به كاربرد بيشتر اقتصاد كشاورزي در مقايسه با ساير زيربناهاي اقتصادي جامعه خراسان در آن عصر، بيشتر ماليات‌هاي جزيه از نومسلمانان روستايي دريافت مي‌شد، از اين‌رو، آنها براي فرار از حقارت و پرداخت جزيه از روستاها به شهرها روي آوردند. وقتي اين خبر به گوش حجاج رسيد به عاملانش دستور داد تا نومسلمانان مهاجر را به روستاهايشان برگردانند، ازاين‌رو، روستاييان وقتي كه ابن‌اشعث قيام كرد او را همراهي كردند (همان).
    حكومت مركزي امويان در خراسان سعي داشت سهم بيشتري از عوايد آن سرزمين را كه به ثروتمندي شهره بود به‌دست بياورد (نادري، 1384، ص 38). طبري در اين باره گزارش مي‌دهد كه عبدالرحمن‌بن زياد عامل معاويه در خراسان هنگام برگشت از خراسان گفت: «به اندازه‌اي مال آورده‌ام كه تا صد سال و هر روز هزار درهم خرج كنم، مرا بس است.» (طبري، 1387ق، ج5، ص 316) و نيز گزارش ديگري از طبري دربارة وضعيت ماليات‌هاي خراسان وجود دارد كه نشان‌دهندة دريافت غيرقانوني آنهاست. وي مي‌گويد كه در زمان نصر‌بن سيار سي هزار نومسلمان جزيه مي‌پرداختند، درحالي‌كه هشتاد هزار ذمي اصلاً جزيه نمي‌پرداختند، زيرا دهقانان مسئول جمع‌آوري ماليات‌ها بودند و بهرام سيس از دهقاناني بود كه براي دريافت ماليات‌ها ظلم بسياري بر مسلمانان روا مي‌داشت (همان، ج7، ص 21).
    يكي ديگر از كارهاي غيرقانوني امويان تأمين هزينه سپاه بود كه قتيبة‌بن مسلم از اين شيوه
    در خراسان و ماوراءالنهر بسيار بهره مي‌برد. وي از مردم مناطق مفتوحه مي‌خواست كه علاوه
    بر ماليات‌هاي مقرر، هزينة سپاه را هم تأمين كنند. اين مسئله فشار زيادي بر مردم مي‌گذاشت
    (ابن اثير، 1385ق، ج4، ص 542-545).
    برخي از محققان معتقدند كه خلفاي اموي براي توجيه عمال خود در افزايش ماليات‌هاي اهل ذمه و موالي و كسب درآمد بيشتر، مسئلة «مفتوح‌العنوه» بودن بعضي از نقاط را مطرح مي‌كردند. مفتوح‌العنوه يعني زمين‌هايي كه با زور شمشير از دست كفار خارج شود به‌عنوان غنيمت جنگي به مسلمانان تعلق مي‌گيرد، چنان‌كه زمان پيامبر وقتي ايشان كفار را شكست مي‌دادند اموالشان را به‌عنوان غنيمت جنگي ميان سپاهيان تقسيم مي‌كردند يا زمين‌هاي متصرفي را به اهالي واگذار كرده و از آنها خراج مي‌گرفتند، مانند زمين‌هاي منطقة خيبر (خسروي، 1380، ص 87). آنان براي اثبات عمل خود به روايات و مستندات هرچند ضعيف و غيرقابل اطمينان تمسك كرده و در صورت اختلاف روايات درباره يك مكان، رواياتي را ترجيح مي‌دادند كه بر مفتوح‌العنوه بودن آن دلالت داشت (اجتهادي، 1363، ص 194).
    دـ وضعيت وخيم كشاورزان در منطقه خراسان
    ازآنجاكه بيشتر درآمد مردم خراسان از زمين‌داري و كشاورزي بود (دنت، 1358ق، ص 167). و از سوي ديگر، بيشتر كشاورزان در روستاها ساكن بودند، ازاين‌رو سنگيني بيشتر ماليات‌هاي غيرشرعي كه در خزانة حكام اموي انباشته مي‌شد، بر دوش آنها بود. در نتيجه، زمين‌هاي كشاورزي آنها به علت پرداخت ماليات‌هاي حكومتي از بين مي‌رفت، همچنان‌كه شغل آنها تغيير يافته و ناگزير در شهرها و روستاها به پيشه‌وري مي‌پرداختند. ظلم و ستمي كه به اين طبقه وارد مي‌شد اعتراض آنها را در پي داشت، ازاين‌رو اصلاح‌گران و انقلابيوني براي اصلاح جامعه از اعتراض و واكنش آنها بهره مي‌بردند. به هر حال آنها در اواخر حكومت ساسانيان در وضعيت نابهنجاري به سر ‌برده و منتظر ظهور منجي ديگري بودند كه آنها را نجات داده و قدري از مشكلات آنها بكاهد. با ورود اسلام به منطقه خراسان آنها آن منجي را در انديشه اسلامي يافتند و علت پذيرش اسلام از سوي آنها به سبب اصول عادلانه اجتماعي و اقتصادي اسلام بود كه با اجراي آن مي‌توانستند از ستم كهن طبقاتي گذشته رهايي يابند. بنابراين، اسلام را با آغوش باز پذيرا شدند، چنان‌كه در فتوحات خراسان، مقاومت شديد اهالي بومي را در برابر اعراب گزارش نشده و بيشتر شهرها با صلح تصرف شدند (ابن‌اعثم، 1411ق، ص 337ـ339).
    اما كساني كه اصول اسلامي را در خراسان تبليغ مي‌كردند در عمل به آن پايبند نبودند، چنان‌كه امويان با تفكر نژادپرستانه و خلق وخوي جاهلي، موالي را تحقير مي‌كردند. آنها در ظاهر مزد گرفته و در غنايم شريك بودند، ولي در حقيقت نه از مزد خبري بود و نه از غنايم (مفتخري، 1381، ص 49). از طرف ديگر، دهقانان ايراني كه خود صاحبان اراضي بودند با گرفتن ماليات‌هاي سنگين از توده كشاورزان و صاحبان حرفه‌ها، بر آنها ستم روا مي‌داشتند، زيرا آنها با اعراب قرارداد بسته بودند كه در سال مقدار معيني به آنها خراج بپردازند، ازاين‌رو مي‌خواستند تا آنچه را به عرب‌ها مي‌دهند دو برابر از توده‌ها بگيرند و پس از اينكه سهم عرب‌ها را از درآمد‌هاي هنگفت كه عبارت از باج و خراج و جزيه و ماليات‌هاي ديگر بود، مي‌دادند بقيه را به نفع خود ضبط مي‌كردند (دنت، 1340، ص 183-187). اگرچه برخي از خلفاي اموي مانند عمر‌بن عبدالعزيز سعي كرد با انتخاب فرد صالحي مانند نعيم‌بن عبدالرحمن براي حكمراني خراسان از ستم‌هاي مالياتي كه بر اين طبقه و طبقات ديگر وارد مي‌شد بكاهد (ابن‌جوزي، 1412ق، ج7، ص 56)، اما ازآنجا كه تمام اين نظام فاسد بود نمي‌توانست معدود اصلاح‌گراني، مثل عمر‌بن عبدالعزيز را تحمل كند، به همين علت بعد از مرگش كسي اصلاحات او را پي نگرفت.
    بنابراين، تودة كشاورزان و صاحبان حرفه‌هاي ديگر كه در خراسان ساكن بودند، با ديدن اين روش غير اسلامي امويان و برخورد ظالمانة آنها با موالي در خراسان، اطراف كساني كه اسلام واقعي را تبليغ و عليه امويان در خراسان قيام مي‌كردند، جمع مي‌شدند. همچنين در اين راه، آن گروه از اعراب كه به كشاورزي روي آورده و جزء طبقات پايين بودند و مانند موالي از آنها ماليات‌هاي سنگين دريافت مي‌شد، نومسلمانان را همراهي مي‌كردند. البته مي‌توان ادعا كرد كه چون برخي از آنها بر اساس اصول اسلامي زندگي مي‌كردند و به منظور رعايت اصول اصيل اسلامي راه خود را از قبايل مقتدر اعراب جدا كرده بودند. علاوه بر اين، آنها چون از اهداف واقعي اسلام كه يكي ايجاد جامعة برابر از لحاظ اقتصادي بود، اطلاع داشتند، نمي‌توانستند نظام حكومت امويان را كه بر پايه‌هاي تضاد طبقاتي شكل گرفته بود، تحمل كنند، ازاين‌رو در قيام‌هايي كه عليه آنها صورت مي‌گرفت شركت مي‌كردند (ابن‌خياط، 1415ق، ص 253).
    ه‍ ـ نااميدي از اصلاحات
    در نتيجة بي‌عدالتي‌هاي حكام عرب و دهقانان ايراني بر ضد تازه‌مسلمانان از طريق دريافت ماليات‌هاي سنگين، برخي از اصلاح‌گراني كه درصدد كاهش درد و رنج طبقات پايين بودند، از طريق گفت‌و‌گو با برخي از حكام اموي تلاش كردند از فشارهاي اقتصادي بر ضد اين طبقات بكاهند. اولين تكاپوهاي اين اصلاح‌گران در دوران حكومت عمربن عبدالعزيز، يكي از حكام عادل و اصلاح‌گر اموي مشاهده مي‌شود. يكي از اين افراد به نام ابوصيداء كه از موالي بود، به دربار عمر‌بن عبدالعزيز رفت و وضعيت نامساعد نومسلمانان خراسان را باز‌گو كرد (طبري، 1387ق، ج3، ص 592).
    هرچند عمربن عبدالعزيز خدماتي به نفع طبقات پايين در خراسان انجام داد، ولي بعد از مرگ وي اقدامات وي پيگيري نشد، همچنان‌كه تكاپوي اصلاح‌گران متوقف شد. البته با شروع حكمراني اشرس‌بن عبدالله در خراسان تلاش‌هاي اصلاح‌گران درباره شروع شد كه در رأس اصلاح‌گران ابوصيداء و ثابت‌بن قطنه قرار داشتند (گرديزي، 1363، ص 257).
    وقتي كه‌ اشرس‌بن عبدالله در سال 109ق به حكمراني خراسان رسيد اعلام كرد كه مي‌خواهد سياست مالي عمربن‌ عبدالعزيز را پياده كند (همان) و اندكي بعد در مقدار ماليات‌ها و شيوة گردآوري آنها تجديدنظر كرد. او در آغاز كارش از ابوصيداء و ثابت‌بن قطنه كمك خواست. ابوصيدا مردم سمرقند و اطراف آن را به اسلام دعوت كرد و اعلام نمود كه اگر اسلام بياورند از جزيه معاف مي‌شوند. مردم براي فرار از جزيه، به اسلام روي آوردند. البته استقبال مردم سمرقند از اين پيشنهاد باعث شد كه غوزك كه يكي از دهقانان سمرقند بود، به اشرس نامه بنويسد كه خراج كاهش يافته است و درپي اين نامه، حركت نيروهاي ضد اصلاح شروع شد و اشرس در مرحلة اول به ابن ابي‌عمرطه، عامل خراج نوشت:
    خراج نيروي مالي مسلمانان است، به من خبر رسيده است كه مردم سغد و سايرين از روي رضا به اسلام نگرويده‌اند، بلكه براي فرار از جزيه به اسلام گرويده‌اند. نگاه كن ببين هركسي كه ختنه كرده و واجبات ديني را انجام مي‌دهد و سوره‌اي از قرآن را مي‌تواند بخواند خراج و جزيه را از وي بردار (ابن اثير، 1385، ج5، ص 148).
    در مرحلة بعد اشرس‌بن ابي‌العمرطه را از مسئوليت خراج برداشت و هاني‌بن هاني را به جاي وي مسئول امر خراج كرد. ابوصيدا هاني را از گرفتن جزيه از مسلمانان منع كرد، همچنان‌كه خود ابن هاني نيز به اشرس نوشت كه اينان اسلام آورده و مسجدها برپا كرده‌اند. دهقانان بخارا در ادامة زياده خواهي‌هاي خود نزد اشرس آمده و گفتند از چه كسي خراج بگيريم، در حالي‌كه همة مردم مسلمان شده‌اند. بنابراين، اشرس در آخرين مرحله به هاني نوشت كه خراج را مثل سابق ازكساني كه قبلاً مي‌گرفته‌ايد، بگيريد. آنان هم جزيه را مثل سابق بر مسلمانان برقرار كردند. مسلمانان سمرقند كه جمعيت آنها بالغ بر هفت هزار نفر بود، در اعتراض به اين سياست از شهر رفتند و در هفت فرسنگي سمرقند ساكن شدند و ابوصيدا و گروهي ديگر از اصلاح‌طلبان به آنها پيوستند و مجشربن مزاحم كه از طرف اشرس مسئول جنگ با آنها شده بود به سراغ آنها آمد و ابوصيدا را با گروه ديگري دستگيركرد (طبري، 1387ق، ج 7، ص 56).
    بدين‌سان بار ديگر توطئه‌هاي اشراف عرب و دهقانان ايراني عليه مبارزان و اصلاح‌طلبان به پيروزي رسيد و ديگر راهي براي جلوگيري از شكل‌گيري انقلاب مسلحانه بر ضد رژيم اموي كه رهبري آن در دست يكي از معترضان تندرو به نام حارث‌بن سريج بود، باقي نماند.
    فرايند قيام حارث‌بن سريج
    در چنين شرايطي كه يك بحران اقتصادي كه بر اثر عملكرد بد حاكمان اموي در خراسان پديد آمده بود، انديشه مرجئه(ر.ك: شهرستانی، 1390ق، ص 139؛ ابن‌خياط، 1415ق، ص287ـ288) كه خواهان استفادة مسلمانان از همه حقوق مسلماني از جمله معافيت ماليات جزيه بود، رشد مي‌كرد، چراكه آنها ايمان با شهادتين را براي مسلمان شدن يك فرد كافي دانسته و بر اين باور بودند كه ايمان ربطي به عمل ندارد، ازاين‌رو دريافت جزيه را از تازه‌مسلمانان جايز نمي‌دانستند، چنان‌كه از جمله دلايل اصلي حضور آنها در شورش ابن‌اشعث عليه حجاج‌بن يوسف، دريافت ناعادلانه ماليات جزيه از تازه‌مسلمانان توسط حجاج‌بن يوسف گزارش شده است (ابن‌سعد، 1410ق، ج6، ص 261).
    سردمداران اين انديشه در خراسان مثل ابوصيداء ابتدا درپي اصلاحاتي مانند كاهش بار مالياتي تازه‌مسلمانان بوده و براي رسيدن به اين خواسته سعي مي‌كردند از طريق همراهي و رايزني با برخي از حكام، اين عمل را به سرانجام برسانند، ولي ازآنجاكه حاكميت امويان در خراسان از دريافت ماليات‌هاي سنگين از مردم خراسان كوتاه نيامد آنها نتوانستند راه به جايي ببرند و اصلاحات از درون شكست خورد، در نتيجه، برخي از سردمداران تندرو مرجئه، مانند حارث‌بن سريج انقلاب مسلحانه را پيش گرفت و درصدد تغيير بنيادي حاكميت برآمد.
    مهم‌ترين دليلي كه باعث شده قيام حارث را به فرقه مرجئه نسبت دهند ارتباط وي با جهم‌بن صفوان مرجئي است، به‌طوري‌كه جهم‌بن صفوان از قيام وي حمايت مي‌كرد و حارث نيز در اختلافاتي كه در فرايند قيام بين او و نصر اتفاق مي‌افتاد، جهم را به‌عنوان حكم انتخاب مي‌كرد. مي‌توان گفت كه جهم‌بن صفوان به نوعي رهبر معنوي قيام را به عهده داشت. وي براي انتشار اهداف انقلاب به مردم، فعال بود. يكي از اصول كلي انقلاب، مساوات بين همة ملت‌هايي كه به اسلام گرويده بودند. ديگري برداشتن جزيه از تازه‌مسلمانان بود و همچنين سهيم بودن ايرانيان مسلمان در اموال و عطاياي بيت المال را هم دربرمي‌گرفت (ابن‌كثير، 1407ق، ج10، ص 27). دليل ديگري كه نشانة گروش حارث به مرجئه است، شعر نصر‌بن سيار در خطاب به وي است. او در شعري خطاب به حارث و لشكريانش آنها را مرجئي‌مذهب و مذهب مرجئه را هم شريك مشركان دانسته كه درصدد ضربه زدن به اسلام اصيل است:
    إرجاؤكم لزَّكم و الشرك في قرن فأنتم اهل اشراك و مرجونا
    لا يبعد الله في الأجداث غيركم إذ كان دينكم بالشرك مقرون (طبري، 1387ق، ج7، ص 100).
    انقلاب حارث‌بن سريج در طول حكومت عاصم‌بن عبدالله در سال 116ق در خراسان شروع شد؛ درست زماني كه مردم خراسان از يك بحران اقتصادي كه ناشي از ظلم و ستم‌هاي حكام آنجا بود، رنج مي‌بردند. البته يك سال قبل از اين مقطع زماني يعني در سال 115ق بر اثر شدت جنگ‌هاي جنيد‌بن عبدالرحمان حاكم خراسان با تركان، كشاورزان هجرت كردند و بازرگاني دچار ركود شد و گرسنگي و قحطي سراسر خراسان را دربرگرفت تا آنجاكه قيمت يك نان خشك يك درهم شد (ابن‌اثير، 1385ق، ج5،‌ ص 181). حارث‌بن سريج كه رهبري قيام عليه ظلم اقتصادي امويان را به عهده گرفته بود، اعلام كرد كه بايد حكومتي ايجاد شود كه ظلم را از بين ببرد و بر قرآن و سنت مبتني بوده و بيشتر مردم خراسان از آن رضايت داشته باشند (ابن‌كثير، 1407ق، ج10، ص 26). پس از اين شعار‌ها بود كه نبردهاي وي با حكام ظالم اموي در خراسان شروع شد وي پس از نبردهاي متعدد با سه تن از حكام اموي، يعني اسد‌بن عبدالله، عاصم‌بن عبدالله و نصر‌بن سيار در سال 128ق با تحريك نصر‌بن سيار و به‌دست جديع‌بن علي كرماني به قتل رسيد (ابن‌اثير، 1385، ج5، ص 342).
    انقلاب حارث را هركس با هر عقيده‌اي تأييد مي‌كرد، زيرا اصولي كه حارث در ميان مردم اعلام كرده بود مورد قبول همه مردم بود. گرديزي نيز اهداف وي را از انقلاب چنين توصيف مي‌كند: «چنان نمود كه اهل ذمت را بذمت وفا كند و از مسلمانان خراج نستاند و بر كس بيداد نكند» (گرديزي، 1363، ص 258). بنابراين، وي ازآنجاكه اهداف خود را از انقلاب، شكل‌گيري يك جامعة عدالتخواهانه‌اي توصيف مي‌كرد، بيشتر پيروانش از پيشه‌وران ورشكسته، كشاورزان فقير و ضعفا كه لباس سياه به تن كرده و از دست اشراف عرب و دهقانان ايراني ظلم و ستم ديده بودند، تشكيل مي‌شد. وقتي نصر‌بن سيار حارث را متهم به گمراهي و بدعت در اسلام كرد هيچ تعللي در ارادة پيروان وي پديد نيامد، زيرا انقلابيون خواستار عدالت اقتصادي و پياده كردن احكام اسلامي در اين زمينه بودند (طبري، 1387ق، ج7، ص 174).
    ازآنجاكه بحران اقتصادي در بيشتر شهرهاي خراسان شكل گرفته بود، بعد از شروع انقلاب در اندخوي يكي از نواحي جوزجانان، به سرعت گسترش يافت و بلخ و فارياب را درنورديد و به جوزجانان و طالقان و مرو رود رسيد و به سوي مرو، پايتخت اصلي خراسان پيش رفت (همان، ص 95). وي بجز نيشابور و مرو كه در غرب خراسان قرار داشت، بر تمام شهرهاي خراسان تسلط پيدا كرد (ابن‌اثير، 1385ق، ج5، ص 183). انقلاب وي چنان توانمند بود كه توانست در مدت دوازده سال به انتشار اهداف انقلاب در خراسان بپردازد. همچنين پيروان وي براي پيگيري اهداف انقلاب به قيام بزرگ ابومسلم خراساني پيوستند كه تكليف حكومت امويان را در خراسان يكسره كرد. از طرف ديگر، هدف مهم انقلاب حارث‌بن سريج رسيدن به جامعه‌اي برابر بود كه از انديشه‌هاي اصيل اسلامي نشئت مي‌گرفت. وي براي غارت و چپاول و رسيدن به قدرت نمي‌جنگيد و درصدد انتخاب فردي از طرف بيشتر مردم براي خلافت بود كه با اصلاحات نصر‌بن سيار كه اصلاحاتي ظاهري در جهت عبور رژيم اموي از بحران‌هاي اقتصادي بود، هيچ‌گونه تطابقي نداشت.
    نتايج قيام
    الف ـ اصلاحات نصر‌بن سيار در خراسان
    يكي از آثار مهم قيام حارث‌بن سريج در خراسان انجام اصلاحات مالياتي توسط نصر‌بن سيار در آن منطقه بود. وقتي هشام‌بن عبدالملك خليفة اموي در سال 120ق او را حاكم خراسان كرد، وي سعي نمود يكي از بحران‌هاي اصلي خراسان را كه مربوط به مسئلة ماليات بود حل كند، زيرا تضادهاي مربوط به اين مسئله كار را به انقلاب مسلحانه‌اي كشانده بود كه رهبري آن را يكي از فرماندهان عرب به نام حارث‌بن سريج بر عهده داشت. نصر سعي كرد بر خلاف حكمرانان قبلي خراسان به جاي مبارزة مسلحانه با حارث از طريق اصلاحاتي كه در زمينه ماليات‌ها انجام مي‌دهد با وي مبارزه كند و با انجام اين اصلاحات وي قصد داشت شماري از پيروان حارث را كه بر اثر ماليات‌هاي سنگين با وي همراه شده بودند، به سمت خود بكشد. بنابراين، با در نظر گرفتن مصالح امور و براي جلب قلوب موالي و توده مردم، سخنراني مشهوري را در جمع مردم مرو براي حذف ماليات‌هاي كمرشكن و اصلاحات مالياتي خود ايراد كرد (Gibb, 1923, p.130). اصلاحات اقتصادي نصر‌بن سيار موارد عبارت بود از:
    1. ازآنجاكه قبل از وي از سي‌هزار مسلمان به ناحق جزيه گرفته مي‌شد و هشتاد‌ هزار اهل ذمه توسط دهقانان از پرداخت آن معاف شده بودند، وي جزيه (ماليات سرانه) را از نومسلمانان برداشت و مقرر داشت كه فقط از غيرمسلمانان گرفته شود (ابن‌خلدون، 1408ق، ج3، ص 121).
    2. نصر در مورد ماليات خراج‌ها نيز دستور داد كه خراج را طبق مقدار معين ثابتي بگيرند كه بر شهرها و روستاها مقرر شده بود؛ يعني از هر چيز به اندازة معين آن و از زمين نيز به اندازة معين آن خراج ستانند. بر اين اساس بود كه اندازه جديدي براي گرفتن خراج مقرر شد تا آنجاكه از همه مالكان زمين به مقدار آنچه مالك بودند، خراج گرفته مي‌شد، خواه مسلمان خواه از رعاياي غيرمسلمان كه مطيع دولت عربي بودند.
    3. در خصوص گردآوري جزيه به اين صورت مقرر شد كه تا احبار يهود از يهوديان، راهبان نصارا از مسيحيان و موبدان مجوس از زرتشتيان جزيه را گرفته و تحويل دهند. بدين‌وسيله اهل ذمه از زورگويي در خصوص گردآوري جزيه رها شدند (ابويوسف قاضي، 1952م، ص 125ـ126).
    خراسان در عهد نصر به درجه‌اي از رونق و شكوفايي رسيد كه هرگز به خود نديده بود (طبري، 1387ق، ج7، ص 158). البته عدم آرامش در خراسان و پريشاني اوضاع سياسي آن ديار و از يك‌سو، پيدايش نيروي جديد سياسي در خراسان (عباسيان) از سوي ديگر، اوضاع سياسي آن سامان را بسيار پيچيده كرد و تسلط بر اوضاع و حل مشكلات آن بسيار دشوار شد و در نتيجه، فرصت لازم براي اجراي كامل سياست اصلاحي نصر‌بن سيار به‌دست نيامد.
    ب ـ قيام يحيي‌بن زيد
    يحيي‌بن زيد بعد از شهادت پدرش زيدبن علي در سال 122ق مخفيانه از كوفه به خراسان آمد (مقدسي، 1899م، ج 6، ص 52) تا راه پدرش را ادامه دهد. وي قيامي را در خراسان عليه حاكميت امويان ترتيب داد تا اينكه به شهادت رسيد. قيام وي در زمان وليد‌بن يزيد‌بن عبدالملك شكل گرفت، ازاين‌رو وليد به حاكم كوفه دستور داد تا جسد پدر يحيي يعني زيد‌بن علي را از بالاي دار پايين آورده و سوخته و بعد خاكسترش را در فرات بريزند (مسعودي، 1409ق، ج3، ص 206).
    در فرايند قيام يحيي‌بن زيد در خراسان سؤال‌هاي چندي مطرح است: نخست، اينكه وي چرا نقطه دوردستي مانند خراسان را براي قيام خود برگزيده بود؟ دوم اينكه چرا قيام وي بر خلاف قيام حارث‌بن سريج در مدت كوتاهي، حدود يك سال سركوب شد؟
    در پاسخ به سؤال اول بايد گفت كه از قديم‌الايام گرايش‌هاي شيعي در بين مردم خراسان وجود داشته چنان‌كه جعدة‌بن هيبره مخزومي، حاكم خراسان از طرف امام علي رفتار شايسته‌اي با مردم خراسان داشت و خراسانيان از وي راضي بودند (حبيبي، 1346، ج1، ص 98). گرايش مردم خراسان به تشيع باعث شد كه حاكميت اموي در سال 47ق ارتداد مردم را بهانه ساخته و با فرماندهي حكم‌بن عمرو به ناحية غور كه از مراكز اصلي تشيع بود، حمله‌ور شود (ابن‌اثير، 1385ق، ج 2، ص 478). مرو نيز از نخستين مكان‌ها در شرق حكومت اسلامي بود كه تشيع در آن ريشه دوانده بود و ماهويه، مرزبان مرو در محضر امام علي ايمان آورده بود (طبري، 1387ق، ج4، ص 557). دليل ديگري كه گواه گرايش‌هاي شيعي مردم خراسان است، حضور تعداد زيادي از آنها در قيام زيد‌بن علي در سال 122ق در كوفه است (اصفهاني، 1408ق، ص 91).
    بنابراين، يكي از دلايل ورود يحيي به خراسان ـ چنان‌كه طبري نيز به آن اشاره كرده است- وجود شيعيان متعدد در آن خطه بوده است (طبري، 1387، ج7، ص 189). يعقوبي نيز در تاريخ خود ذكر مي‌كند كه برخي از شيعيان خراسان به نزد وي رفته و از او درخواست كردند كه براي شكل‌دهي قيام به خراسان بيايد (يعقوبي، 1993ق، ج 2، ص 326). البته با توجه به شواهد ديگري كه در اين زمينه وجود دارد، مي‌توان گفت كه علت‌هاي ديگري غير از وجود شيعيان در آن منطقه، يحيي را به سوي خراسان سوق داده است، زيرا يك فرد انقلابي تنها به اميد وجود عده‌اي از شيعيان در خراسان نمي‌تواند براي شكل‌گيري قيامي كه درصدد سقوط حاكميت اموي بوده است، وارد خراسان شود، چنان‌كه وي در مبارزة نهايي خود عليه امويان تنها هفتاد سوار از شيعيان را همراه خود داشت (ابوالفرج اصفهاني، 1408ق، ص 149).
    بنابراين، به نظر مي‌رسد كه دليل محكم‌تري براي ورود وي به خراسان وجود داشت و آن بروز ظرفيت‌هاي اعتراضي تودة مردم خراسان، اعم از عرب و عجم در خراسان بود كه در فرايند قيام حارث‌بن سريج در خراسان شكل گرفته و حارث توانسته بود با شجاعت و قيام خود، توده مردم خراسان را عليه رژيم اموي جسور و آنها را بر ضد رژيم اموي بسيج كند. پس يحيي با ورود خود به خراسان در حقيقت درصدد بود از ظرفيت‌هاي اعتراضي مردم خراسان در پيروزي قيام خود بهره ببرد.
    در جواب سؤال دوم بايد گفت كه اصول انقلاب يحيي‌بن زيد همانند اصول پدرش زيد‌بن علي بود و با اصول تبليغي حارث‌بن سريج در مواردي مانند بيعت بر اساس قرآن و سنت رسول خدا و دفاع از مستضعفان و بر‌گرداندن عطايا به صاحبان اصلي و توزيع اموال بيت‌المال براساس عدالت در ميان مستحقان خلاصه مي‌شد (ابن‌خلدون، 1408ق، ج3، ص122). اما با وجود اين، تفاوت‌هايي بين انقلاب حارث‌بن سريج و يحيي‌بن زيد وجود داشت. يكي از اين تفاوت‌ها اين بود كه حارث كوشيد تا انقلابيون با هر مسلك سياسي و عقيدتي گرد پرچمش جمع شوند. اصل مشترك بين پيروان حارث‌بن سريج سقوط رژيم اموي و برپايي عدالت و گذاردن خلافت به شورا بود، ولي در مقابل، يحيي‌بن زيد هرچند كوشيد انقلابيون را با هر مسلكي بپذيرد و حتي سعي كرد فرقة خوارج را كه براي ياري وي آمده بودند، در ميان هواداران خود راه دهد، ولي وجود برخي از افراد متعصب در كنار وي او را از اين كار بازداشت، چنان‌كه عمرو‌بن يزيد كه يكي از ياران او بود به وي گفت: «چگونه مي‌خواهي در نبرد با امويان با گروهي متحد شوي و بر دشمنت پيروز گردي كه از علي و خاندان او بيزاري مي‌جويند»، ازاين‌رو يحيي به آنها اعتماد نكرد و طردشان نمود (اصفهاني، 1408، ص 146).
    مورد ديگري كه باعث تفاوت انقلاب يحيي‌بن زيد و حارث‌بن سريج شده بود اختلاف ريشه‌اي آنها در خصوص مسئلة خلافت بود، زيرا يحيي و پيروان شيعي‌اش خلافت را از آن علويان مي‌دانستند درصورتي‌كه حارث امر تعيين خليفه را از طريق شورا مشروع مي‌دانست. به سبب اين مسئله بوده است كه گزارش‌هايي از ملاقات حارث با يحيي ذكر نشده است.
    يكي ديگر از موارد تفاوت انقلاب آنها مدت زمان قيام‌هاي هريك از آنها بوده است؛ زيرا قيام حارث‌بن سريج نه سال قبل از ورود يحيي به خراسان در آن منطقه ريشه دوانده بود و بيشتر نيروهاي ناراضي از رژيم را به سوي خود جذب كرده بود و به مدت شانزده سال ادامه داشت، درصورتي‌كه قيام يحيي‌بن زيد از شروع آن از سال 125ق در بيهق تا پايان آن، كه در اواخر همان سال در منطقه ارغوي از توابع جوزجانان بود، به مدت يك سال طول كشيد (طبري، 1387ق، ج7، ص 230). بنابراين وجود چارچوب‌هاي خاص در قيام يحيي‌بن زيد باعث شد تا قيام وي در مدت زمان كوتاهي خاموش شود و نيز به علت وجود چنين چارچوب‌هايي در قيام وي بود كه وقتي قيامش را از طرف منطقه بيهق آغاز كرد و به طرف شهرهاي مختلفي، چون نيشابور، بلخ، هرات، جوزجانان، طالقان و... حركت كرد تنها توانست هفتاد سوار را در مبارزة نهايي خود با اسلم‌بن احوز سردار اموي در منطقه ارغوي جوزجانان با خود همراه كند (همان،‌ ص 231). درصورتي‌كه حارث‌بن سريج در فرايند گذر از شهرهاي خراسان توانسته بود شصت هزار نيرو جمع‌آوري كند. در نهايت يحيي‌بن زيد بعد از سه روز جنگ با اسلم‌بن احوز سردار اموي از طرف نصر‌بن سيار حاكم اموي خراسان با اصابت تيري به پيشاني‌اش در سال 125ق كشته شد و قيام وي پايان يافت (حنبلي دمشقي، 1406ق، ج2، ص 109). با اين حال، يحيي به‌عنوان نوادة رسول خدا شناخته مي‌شد و اين امر مي‌توانست محبوبيت زيادي براي او داشته باشد، به‌طوري كه بنا به گفتة مسعودي در مروج الذهب مردم خراسان بعد از شهادت يحيي‌بن زيد چنان سوگمند وي شدند كه در آن سال هر فرزند پسري كه در خراسان متولد مي‌شد نامش را يحيي يا زيد مي‌گذاردند (مسعودي، 1409ق، ج3، ص 213). بنابراين، مي‌توان گفت كه قيام يحيي نيز از جمله قيام‌هاي تأثيرگذار آن دوره در منطقه خراسان بوده است.
    ج ـ قيام ابومسلم خراساني
    مي‌توان گفت كه انقلاب حارث‌بن سريج نقش مهمي در پيروزي انقلاب عباسيان بر ضد خلافت اموي داشت. اولين داعي عباسي در خراسان، ابومحمد زياد از موالي همدان بود كه از طرف امام محمد‌بن علي در سال 109ق در دورة حكمراني اسد‌بن عبدالله به خراسان آمده بود او در مرو به بازرگاني مي‌پرداخت و ضمن آن هم به تبليغ عباسيان نيز مشغول بود، اما اسد به‌وسيلة جاسوسان خود از هدف اصلي او آگاهي يافت و در نهايت، وي را همراه ده تن از يارانش به قتل رساند (ابن‌خلدون، 1408ق، ج 3، ص 163). دو تن ديگر از داعيان عباسي به نام‌هاي ابوعكرمه و حيان عطار از كوفه به خراسان آمده بودند كه در آن هنگام حاكم خراسان سعيد‌بن عبدالعزيز‌بن حكم‌بن عاص بود. آنها شغل بازرگاني داشته و در نواحي مختلف خراسان در رفت و آمد بوده و با مطرح كردن ستمگري و روش ناپسند بني‌اميه، مردم را به بيعت با محمد‌بن علي فرا مي‌خواندند. به گزارش منابع تاريخي با گروش تعداد زيادي از مردم به آنها حضورشان در خراسان آشكار شد و سعيد آنها را احضار كرد و پرسيد شما كيستيد؟ گفتند: بازرگانيم. گفت: اين سخنان كه از قول شماها مي‌گويند چيست؟ به ما خبر داده‌اند كه شما آمده‌ايد و مردم را به بني‌عباس دعوت مي‌كنيد. گفتند: ما به خود و بازرگاني خود مشغول هستيم و به اين كارها توجهي نداريم. و اين به مدت دو سال گذشت تا اينكه آنها به پيش محمد‌بن علي به شام برگشتند و به او گفتند كه در خراسان درختي كاشته‌اند كه اميدوارند به زودي ميوه بدهد (دينوري، 1363، ص 376).
    هرچند حارث در نهايت از امويان شكست خورد، ولي وي از ظرفيت توانمند كشاورزان و روستاييان ناراضي از سياست‌هاي غلط اقتصادي امويان به مدت دوازده سال براي رويارويي با حكام اموي استفاده كرد و تجربيات او به نوعي به ابومسلم خراساني انتقال يافت و كار نيمه‌تمام حارث را به سرانجام رساند. ابومسلم تقريباً در همان سالي كه حارث كشته شد؛ يعني در سال 128ق وارد مرو گرديد (طبري، 1387ق، ج7، ص 344) و همان شعارهاي عدالتخواهانه‌اي را كه حارث قبلاً سر داده بود، نويد داد. بنابراين، اين تبليغات در جذب روستاييان مرو تأثير بسزايي داشت. طبق گزارش طبري حاميان و پيروان ابومسلم از شصت روستا گرد آمده بودند. وي از سال 128ق تا 129ق به روستاهاي مختلفي در اطراف مرو سفر مي‌كرد و با تبليغات گسترده‌اي كه در ميان آنها انجام مي‌داد از آنها براي مقابله با امويان سربازگيري مي‌كرد، چنان‌كه وي در سال 129ق براي سرباز‌گيري به دهكدة آلين در اطراف مرو رفته بود (همان، ص 357). بيشتر ساكنان روستاهاي مرو از مردم موالي بوده و به شغل كشاورزي اشتغال داشتند. ابومسلم براي دعوت روستاييان مرو با انگيزه‌هاي قبلي به سراغشان مي‌رفت؛ زيرا مي‌دانست كه آنها به علت ستم‌هاي اقتصادي كه امويان در حق آنها روا داشته‌اند، در مقايسه با ديگر افراد براي پذيرفتن دعوت، مشتاق‌تر هستند. به نظر مي‌رسد كه وي از خود، چهرة يك منجي را پيش آنها تجلي مي‌كرده است كه مي‌خواهد آنها را از فلاكت و بدبختي نجات دهد. به همين علت بوده است كه وقتي وي توسط منصور عباسي به قتل رسيد بيشتر كساني كه به خون‌خواهي وي برخاسته بودند اول سراغ روستاييان خراسان مي‌رفتند. بنابراين، به علت اين تبليغات در ميان روستاييان بوده كه دينوري گزارش مي‌دهد بعد از ورود ابومسلم به خراسان حدود صد هزار نفر از ياران حارث از شهرهاي هرات، پوشنگ، مروالرود، طالقان، مرو، نسا، ابيورد، طوس، نيشابور، سرخس، بلخ، چغانيان، طخارستان، ختلان، كش و نسف به سپاه وي پيوستند (دينوري، 1363، ص 361). البته علاوه بر حمايت موالي از قيام ابومسلم در شهر مرو برخي از اعراب نيز كه از دست حاكمان اموي و دهقانان ايراني ظلم و ستم ديده بودند، ابومسلم را ياري كردند (ابن‌خلدون، 1408ق، ج3، ص 121). هرچند نصر‌بن سيار كوششي براي رفع مشكلات آنها انجام داد، ولي براي موافق كردن آنها با خلافت بني‌اميه خيلي دير شده بود (م. شعبان، 1386، ص 171). بنابراين، مي‌توان كه ابومسلم در قيام خود عليه امويان از ظرفيت موالي و اعراب ناراضي از ستم‌هاي اقتصادي امويان كه قبل از وي زمينه‌هاي آن به وجود آمده بود، نهايت استفاده را براي شكست امويان برد و همچنين آغاز قيام را نيز از دهكده سفيدنج مرو كه موالي در آنجا زياد بودند، شروع كرد (طبري، 1387ق، ج7، ص 385). وي با كمك آنها در سال 130ق سپاه انقلابي را بعد از تصرف شهرهاي مختلف خراسان به داخل مرو هدايت كرد و جنگ را به پايان رساند (همان، ص 377). بندگان نيز كه از ستم اشراف اموي خسته شده بوده و هيچ پايگاه اجتماعي نداشته و از شرايط اقتصادي ناراضي بوده و بدون هيچ مزد و اجري براي امويان بردگي مي‌كردند، در جريان قيام ابومسلم گروه بسياري از آنها به جنبش وي پيوستند (التون، 1367، ص 53).
    البته ناگفته نماند كه طبق گزارش طبري قبايل مختلف عرب، اعم از مضر، ربيعه و قحطان با گروهي از دهقانان در مقابل همپيماني موالي و برخي از اعراب با ابومسلم به علت به خطر افتادن موقعيتشان كه يكي از آن موقعيت‌ها وضعيت مطلوب اقتصادي، آنها بود، با هم در حضور نصر‌بن سيار پيمان بستند كه اختلافات را به‌طور موقت كنار نهاده و از موجوديتشان در مقابل ابومسلم دفاع كنند كه البته ابومسلم از اتحاد آنها جلوگيري كرد (طبري، 1387ق، ج7، ص 387).
    نتيجه‌گيري
    به‌طور كلي مي‌توان گفت كه قيام مسلحانه حارث‌بن سريج در دوره امويان در خراسان پاسخي بود در برابر تبعيض طبقاتي كه در جامعه خراسان توسط اشراف عرب با همكاري دهقانان ايراني عليه تازه‌مسلمانان و طبقات پايين اعراب روا داشته مي‌شد، زيرا موالي و اعرابي كه با آنها همفكر بودند، در نتيجة ظلم و ستم‌هاي اقتصادي كه در حق آنها روا داشته مي‌شد درپي يك منجي بودند تا آنها را از ظلم و ستم حكمرانان اموي نجات دهد، ازاين‌رو هر كسي با هر انگيزه‌اي به مبارزه با امويان مي‌پرداخت دور او جمع مي‌شدند. در اين مقطع (116ق) حارث‌بن سريج شخصيتي بود كه از وضعيت وخيم اقتصادي توده مردم خراسان بهره برده و توانسته بود رهبري اعتراضي مردم را بر ضد امويان به عهده گيرد. وي هدف قيامش را برقراري عدالت و از بين بردن ظلم و ستم اقتصادي معرفي ‌كرد، در نتيجه، با اين شعارها توانست قيامش را به مدت دوازده سال در منطقة خراسان گسترش دهد. هرچند وي با تحريكات نصر‌بن سيار كشته شد، ولي توانست پايه‌هاي رژيم اموي را سست كند و در نهايت، قيام وي مقدمه‌اي شد براي شكل‌گيري قيام‌هاي بعدي، مانند قيام يحيي‌بن زيد و ابومسلم خراساني كه شخص اخير توانست از نتايج، تجربيات و ظرفيت قيام حارث‌بن سريج براي سركوبي رژيم امويان استفادة كامل را ببرد.
     
     

    References: 
    • ابن اثير، علي‌بن ابي الكرم (1385ق)، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
    • ابن اعثم كوفي (1411ق)، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء.
    • ابن خلدون، عبد الرحمن‌بن محمد (1408ق)، العبر، ط الثانية، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر.
    • ابن خياط، أبو عمروخليفه (1415ق)، تاريخ خليفة‌بن خياط، تحقيق فؤاز، بيروت، دار الكتب العلمية. 1415/1995.
    • ابن عبدربه، ابي احمد‌بن محمد‌بن عبدالله الاندلسي (1411ق)، العقد الفريد، تحقيق ابراهيم الابياري و عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي.
    • ابن كثير، أبو الفداء اسماعيل‌بن عمر (1407ق)، البداية و النهاية،، بيروت، دار الفكر.
    • ابن‌سعد، محمد (1410ق)، الطبقات الكبري، تحقيق محمدعبدالقادرعطا، بيروت، دارالكتب العلمية.
    • ابويوسف قاضي، يعقوب‌بن ابراهيم (1952م)، الخراج، القاهرة، المكتبة السلفية.
    • اجتهادي، ابوالقاسم (1363ش)، بررسي وضع مالي وماليه مسلمين از آغار تا پايان دوره امويان، تهران، سروش.
    • اشپولر، برتولد (1373ش)، تاريخ ايران درقرون نخستين اسلامي، ترجمه مريم ميراحمدي، تهران، انتشارات علمي وفرهنگي.
    • اصفهاني، ابوالفرج (1408ق)، مقاتل الطالبين، تحقيق السيد احمد صقر، بيروت، موسسة الاعمي للمطبوعات.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي (1417ق)، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر.
    • ـــــ (1988م)، فتوح البلدان، بيروت، دار و مكتبة الهلال.
    • حنبلي الدمشقي، ابن العماد عبد الحي‌بن احمد (1406ق)، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، تحقيق الأرناؤوط، دمشق - بيروت، دار ابن كثير.
    • الخطيب، عبدالله مهدي (1378ش) ايران در روزگار اموي، ترجمه محمدرضا افتخار زاده، تهران، رسالت قلم.
    • دانيل، دنت (1340ش)، جزيه دراسلام، ترجمه محمد علي موحد، تهران، سروش.
    • ـــــ (1358ق)، ماليات سرانه وتأثيرآن درگرايش به اسلام، ترجمه محمدعلي موحد، خوارزمي.
    • دنيل، التون (1367ش)، تاريخ سياسي واجتماعي خراسان درزمان حكومت عباسيان، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، علمي و فرهنگي.
    • دينوري، ابو حنيفه (1363ش)، الأخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر، قم، منشورات الرضي.
    • سمعاني، أبوسعيدعبدالكريم‌بن محمدبن منصورالتميمي (1382ق)، الأنساب، تحقيق عبدالرحمن‌بن يحي، حيدرآباد، مجلس دائرةالمعارف العثمانية.
    • شهرستاني، محمد‌بن عبدالكريم (1390ق)، الملل و النحل، قاهره، مكتبة الانجل و المصرية.
    • طبري، أبو جعفر محمد‌بن جرير الطبري (1387ق)، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ط الثانية، بيروت، دار التراث.
    • فشاهي، محمدرضا (1358ش)، گزارشي ازتحولات فكري واجتماعي درجامعه فئودالي ايران، بي‌جا، انتشارات گوتنبرگ.
    • قلقشندي (1402ق)، مأثرالامانة في معالم الخلافة، تحقيق عبدالستار احمد فراج، بيروت، عالم الكتاب.
    • قمي، حسن‌بن محمدبن حسن (1313ش)، تاريخ قم، ترجمه حسن‌بن علي‌بن حسن‌بن عبدالملك قمي، تصحيح سيدجلال الدين طهراني، تهران.
    • گرديزي، ابوسعيد عبدالحي‌بن ضحاك ابن محمود (1363ش)، زين الاخبار، تحقيق عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب.
    • م.ا. شعبان (1386ش)، فراهم آمدن زمينه‌هاي سياسي واجتماعي نهضت عباسيان درخراسان، ترجمه پروين تركمني آذر، تهران، پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي.
    • مسعودي، أبو الحسن علي‌بن الحسين (1409ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة.
    • مسكويه الرازي، ابوعلي (1379ق)، تجارب الأمم، تحقيق ابو القاسم امامي، ط الثانية، تهران، سروش.
    • مفتخري، حسين (1381ش)، تاريخ ايران ازورود اسلام تا برآمدن طاهريان، تهران، سمت.
    • مقدسي، مطهر‌بن طاهر (1899م)، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبة الثقافة الدينية.
    • نادري، نادر (1384ش)، برآمدن عباسيان، ترجمه عبدالحسين آذرنگ و نگار نادري، تهران، سخن.
    • يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب (1993م)، تاريخ اليعقوبي، بيروت، دار صادر.
    • J. Wellhausen, The Arab kingdom and its fall, G.weir, Calcutta, 1963.
    • J.Schleifer, Harith b.Suraydj, Encyclopaedia of Islam, VOL III.
    • H.A.R. Gibb, TheArab conquests in central Asia, London, 1923.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی سرشت، محسن، محمدپور، محمد.(1391) ریشه‌های قیام حارث‌بن سُرَیْج و نتایج آن. ، 9(2)، 21-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محسن بهشتی سرشت؛ محمد محمدپور."ریشه‌های قیام حارث‌بن سُرَیْج و نتایج آن". ، 9، 2، 1391، 21-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی سرشت، محسن، محمدپور، محمد.(1391) 'ریشه‌های قیام حارث‌بن سُرَیْج و نتایج آن'، ، 9(2), pp. 21-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی سرشت، محسن، محمدپور، محمد. ریشه‌های قیام حارث‌بن سُرَیْج و نتایج آن. ، 9, 1391؛ 9(2): 21-40