بررسی علل گروش و نگرش خاندان بنیعامر قریش به اسلام
Article data in English (انگلیسی)
سال نهم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1391، 119 ـ 136
Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.9, No.2, Fall & Winter 2012-3
اصغر منتظرالقائم* / محمدعلی سمیعی**
چکیده
در این مقاله، وضعیت خاندان بنی عامر قریش پیش از اسلام تا رحلت رسول خدا(ص) و واکنش ایشان در برابر اسلام و مسلمانان و تعامل آنها با مسلمانان طی این دوره براساس روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع اصلی سیره و مغازی بررسی می شود.
در آغاز، به اصل و نسب، وضعیت اقتصادی، جمعیت، محل سکونت، علم و دانش و... این خاندان پیش از اسلام پرداخته شده، سپس وضعیت مسلمانان و زندگانی مشرکان بنی عامر و چگونگی رویا رویی متفاوت این دو گروه با اسلام، تبیین و تحلیل می شود و نشان داده خواهد شد که چگونه خاندان بنی عامر قریش در دو رویه مخالفت و همکاری با رسول خدا(ص) در صدر اسلام گام برداشتند.
کلیدواژه ها: اسلام، بنی عامر، قریش، مکه.
* دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان montazer5337@yahoo.com
** دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه اصفهان
دریافت: 25/ 7/ 1391 ـ پذیرش: 20/ 1/ 1392
مقدمه
در شبانگاه ظهور اسلام، حجاز در قلب عربستان، فارغ از تحولات و به دور از نزاع های دو قدرت ایران و روم، به رغم نداشتن دولتی فراگیر، بر اساس نظام های قبیله ای، عشیره ای و سنت ها و باور های زمان جاهلی حاکم، تحت سلطه و فرمان شیوخ و سر کردگان مستبد و خود خواه قبایل به حیات خویش ادامه می داد.
تنش و کشمکش میان قبایل، دسته بندی و ایجاد پیمان نامه های مختلف بر اساس عصبیت و حسابگری های شخصی و عشیره ای، خلق و خوی بدوی، قتل، غارت، چپاول، شرک و خرافه پرستی، زنده به گور کردن نوزادان دختر، جهالت و نادانی، بی دانشی و... را می توان از جمله ویژگی های این بادیه نشینان عصر جاهلی دانست.
بزرگان و اشراف قریش در مرکز حجاز، مکّه، سیادت داشتند و بیش از 360 بت در خانه کعبه، یگانه مظهر توحید و یکتاپرستی قرار داشت. این شهر که مرکز عصبیت های قبیله ای، طایفه ای دوران جاهلیت بود، در سال 610م نخستین پایگاه ظهور و انتشار اسلام، یگانه آیین الهی جهان شمولی گردید؛ دین متین و استواری که بزرگ ترین و درخشان ترین فرهنگ و تمدن را در طول تاریخ به بشر اهدا نموده است. آری، حضرت محمد(ص) در چنین محیطی در حرم امن الهی، از جانب خدای عزیز مأموریت هدایت بشریت را در کلیه اعصار و دگرگون ساختن نظام فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، قبیله ای و اقتصادی مرسوم را برعهده گرفت. البته نظام سیاسی، اجتماعی حاکم بر این سرزمین نقش مهمی در فراز و نشیب های تاریخ صدر اسلام ایفا کرد که بسط و شرح آنها از حوصله این نوشته بیرون است و ضروری می نماید که محققان و مورخان آن را بررسی کنند.
فرضیه مقاله این است که خاندان بنی عامر در میان خاندان های قریش و دیگر قبایل عرب، از اعتبار بالایی بهره مند بوده و دو رویکرد متفاوت و متضاد به اسلام داشتند؛ یکی مقابله ستیزه جویانه و عناد آمیز که از سوی اشراف و سرکردگان اندک، ولی متنفذ، متعصب و خودخواه عامری نشان داده می شد و تا واپسین لحظات ممکن با اسلام دشمنی می ورزیدند و پس از فتح مکه ناگزیر اسلام آورده، از آن تمکین نمودند. دیگری واکنش عموم و اکثریت مردم این قبیله که به محض طلوع خورشید اسلام، حقیقت آن را دریافته، بدان ایمان آورده و تا پایان عمر نیز عاشقانه در راه اعتلای آن کوشش کردند.
1. نسب
بنی عامر عشیره ای کوچک، ولی بسیار بااهمیت و متنفذ در میان قریش بودند. نسب این خاندان به لُؤَی بن غالب، جد هشتم رسول خدا(ص) می رسد. لُؤَی خود، پدر و رئیس چهار عشیره بنو اسامه، بنو خزیمه، بنو عامر و بنوکعب بود. عامر نیز به نوبة خود صاحب دو فرزند پسر به نام های حسل و معیص شد و به همین علت نیز بنی عامر به دو شاخه بنی حسل و بنی معیص تقسیم گردید (ابن حزم، 1960م، ص 167-171). برخی منابع عامر را صاحب پسر سومی به نام عُوَیص نیز دانسته اند که از وی فرزندی به جای نمانده است (یعقوبی، 1367، ج 1، ص 302). البته نام و نشانی از این فرزند سوم در هیچ کدام از کتاب های نسب شناسی یافت نشد.
2. آشنایی با علم و دانش
عموماً عرب جاهلی از وجود دانش هایی که در سایر سرزمین ها رایج و متداول بود، آگاهی چندانی نداشت، چه رسد به اینکه بتواند بعضی از آنها را کسب کرده و به کار بندد. تنها شعر بود که تحت عنوان شعر دوران جاهلی در میان این قوم رواج و شهرتی قابل توجه داشته و افراد زیادی به سبب مهارت خود در سرودن شعر آن بر دیگران فخر و مباهات می کردند (زیدان، 1369، ج3، ص 416).
البته در این سرزمین، فنونی همچون کهانت، پیشگویی و... نیز رواج داشته و بیشتر کاهنان و متولیان بتکده ها و برخی راهبان یهودی و مسیحی بدان ها مبادرت می ورزیدند. فنونی از قبیل جادوگری نیز در آن سرزمین طرف دارانی داشت. اما اشخاصی که قادر به خواندن و نوشتن باشند در میان عرب جاهلی اندک و انگشت شمار بود، به گونه ای که این افراد را همه به خوبی می شناختند. از میان بنی عامر تنها حاطب بن عمرو و حویطب بن عبد العُزی قادر به خواندن و نوشتن بوده (همان، ص 453) و درخاندان بنی عامر از شخص دیگری به صراحت نام برده نشده است. البته احتمال دارد که افراد دیگری مانند سهیل بن عمرو که به خطیب قریش ملقب بود و در صلح حدیبیه به نمایندگی قریش نزد رسول خدا(ص) آمد و برادرش سلیط بن عمرو که نامة پیغمبر اکرم(ص) را نزد هوذة بن علی، حاکم یمامه برد نیز سواد خواندن و نوشتن داشتند (بلاذری، بی تا، ج1، ص 531).
3. محل سکونت
بنی عامر نیز همانند سایر شاخه های قریش در میان مردم مکه سکونت داشتند. ایشان در مشرق محله بنی هاشم، بالای مکه در دو بخش می زیستند: گروه نخست، در جوار کوه ابو قبیس، نزدیک شعب ابی طالب ساکن بودند و شاید به همین علت باشد که بعضی منابع این شعب را با عنوان شعب بنی عامر نیز ذکر کرده اند (یعقوبی، 1367، ج1، ص 307). خانه های این گروه در کنار سوق اللیل، از خانة حارث بن عبد المطلب آغاز می شد و تا خانه ابن صیفی امتداد می یافت. منازل گروه دوم در کنار مَسعی، از خانه عباس بن عبد المطلب شروع می شد و به طرف بالای وادی تا منزل مسکونی ابن اُحیحه ادامه پیدا می کرد. بدین سان خانه های بنی عامر در شرق مسعی و در حوالی مروه و نزدیک بنی هاشم قرار داشت (ازرقی، 1368، ص 497 و514).
4. جمعیت
یکی از مهم ترین و مؤثر ترین عوامل به منظور بررسی و نقد چگونگی تشکیل، رشد، تعالی و دوام و قدرتمندی هر نظام اجتماعی، به ویژه در جوامع بدوی، شناخت و اطلاعات اولیه در خصوص تعداد و چگونگی ترکیب و پراکندگی جمعیت انسانی آن نظام است.
جمعیت بنی عامر در زمان رسول خدا(ص) در هیچ کدام از منابع تاریخی ذکر نشده است. بنابراین، برای به دست آوردن تعداد تقریبی افرادی که در این عشیره زندگی می کرده اند، ناگزیر باید ابتدا نام و مشخصات مردان عامری را که در هجرت به حبشه و غزوه ها, سریه ها و دیگر رویداد های مهم مانند حدیبیه، در مدینه شرکت داشته و در منابع از ایشان یاد شده، جمع آوری کرده، سپس برای هرکدام با در نظر گرفتن شواهد و مقتضیات آن روزگار، خانواده ای شش نفره در نظر گرفت تا بتوان از حاصل جمع خانواده های مفروض، جمعیت تقریبی این عشیره را در صدر اسلام تخمین زد.
یازده نفر عامری همراه دیگر مسلمانان به حبشه هجرت کردند (ابن هشام، 1383، ج2، ص 362). در غزوه بدر نیز یازده نفر از افراد این عشیره در جبهه اسلام جانفشانی نمودند که شش تن از آنها در هجرت به حبشه نیز شرکت داشتند (همان). در همین جنگ چندین نفر از مشرکان بنی عامر در مقابل لشکر اسلام صف آرایی نموده و با مسلمانان جنگیدند که از شاخص ترین ایشان می توان به سُهیل بن عَمرو، مَکرَز بن حَفص، حُوَیطَب بن عَبدالعُزی و عَمرو بن عَبدِوُدّ اشاره کرد که سه نفر نخست، در حُدَیبیه نیز نقش داشتند. عبد الله بن سَعد بن ابی سَرح نیز از دیگر مشرکان معروف عامری بود که در جای خود به بیان خلاصه ای از شرح حال ایشان خواهیم پرداخت.
با دقت در کتاب های نسب، فهرست و شجره نامه نیز می توان به طور پراکنده و غیرمتمرکز نام دست کم دوازده نفر عامری را استخراج کرد. البته عامریان سرشناس دیگری همچون ُبسر بن ارطاة که بعد ها جزء عثمانی هایی سرسخت درآمده و در فتنه ها و غائله های معاویه علیه حکومت امام علی(ع) مشارکت کرده و به جنایت ها و فجایع شرم آور و تکان دهنده ای همچون کشتار سی هزار نفر از شیعیان دست زد، وجود داشته اند (مسعودی، 1374، ج2، ص 26).
بدین ترتیب، می توان با اطمینان خاطر، تعداد مردان بنی عامر را هنگام ظهور اسلام بیش از سی نفر اعلام نمود و با توجه به وضعیت و شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عرب جاهلی در آن روزگار، برای هریک از آنها خانواده ای شش نفره در نظر گرفت و در نتیجه، جمعیت خاندان بنی عامر را هنگام ظهور اسلام دست کم 180 نفر تخمین زد.
دلایلی در منابع مبنی بر کوچک و کم جمعیت بودن قبیله بنی عامر بیان شده که دو مورد از آنها عبارت است از:
1. پس از آنکه رسول اکرم(ص) و مسلمانان با اعجاز و امداد های الهی، از حصر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مشرکان قریش در شعب ابی طالب رهایی یافتند، رسول خدا دو حامی مهم خود، حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه را از دست داد. با رحلت این دو حامی راستین اسلام، فشار بر مسلمانان آن چنان سخت و مضاعف شد که ادامه زندگی برای ایشان در مکه غیرقابل تحمل می نمود. رسول خدا(ص) پس از بررسی های مقدماتی، برای یافتن گشایش و ایجاد موقعیتی نوین به طائف سفر نمودند، ولی اشراف ثقیف و مردم طائف از هرگونه همکاری و مساعدت با آن حضرت خودداری کرده و آن حضرت را تنها گذاشته و آزار دادند. ازاین رو پیامبراکرم(ص) که در این سفر متحمل رنج های فراوان شدند (ابن هشام، 1383، ج2، ص 419). رسول الله(ص) ناچار عزم بازگشت به مکه نمودند. در این زمان، سخت گیری و فشار قریش فوق العاده زیاد شده بود، ازاین رو ـ بنا بر نقل غیرمعتبر طبری ـ آن حضرت از سهیل بن عمرو، متنفذ ترین مرد بنی عامر، اجازه جوار خواستند تا تحت حمایت او به مکه وارد شوند. سهیل عذر آورد که جمعیت بنی عامر بسیار اندک است و نمی توانم از شما حمایت کنم (طبری، 1364، ج3، ص 886ـ890). پیغمبر اکرم(ص) از این عمل سهیل که به دور از شأن یک بزرگ زاده عرب و آداب و رسوم قبیله ای بود، ناراحت نشده و کینه ای از او به دل نگرفتند و پس از فتح مکه و جنگ حنین او را نیز همچون دیگر اشراف با بخشش های غیرمنتظره خویش نواخته و متحیر و شرمنده کردند (یعقوبی، 1367، ج1، ص 420 و 427).
2. گویا بر اثر وقوع حادثه ای طبیعی که چند و چون آن برای محققان معلوم نیست، چند سال پیش از بعثت پیامبراکرم(ص) حدود پنجاه نفر از مردان بنی عامر جان خود را از دست داده بودند و حُوَیطَب بن عبد العزی که در آن هنگام تقریباً کمتر از چهل سال سن داشت، وارث زمین های جان باختگان آن حادثه نامعلوم شد (دینوری، 1960م، ص 311).
5. وضعیت اقتصادی
درآمد و معیشت بیشتر مردم بنی عامر نیز مانند اهالی مکه از راه تجارت و دامداری بود. برخی از بزرگان و اشراف سرشناس این خاندان، مانند سهیل بن عمرو از طریق فعالیت های تجاری و بازرگانی روزگار خود را سپری کرده و در کاروان های معروف بازرگانی قریش حضوری فعال داشتند (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 36). حویطب بن عبد العزی نیز از دیگر ثروتمندان مشهور بنی عامر و قریش بود که به کار تجارت اشتغال داشت. وی ثروت فراوانی در سریة قرده به دست آورده بود (همان، ص 42).
6. نفوذ اسلام در میان بنی عامر
در سال های آغازین بعثت رسول الله(ص) و پس از اعلام دعوت عمومی و بر اثر انتشار تدریجی اسلام و آگاهی عموم مردم از ارزش و اهمیت مفاهیم توحیدی و دستورالعمل های نجات بخش آن، همچون عدالت، گروه قابل توجهی از بنی عامر نیز همانند سایر ساکنان مکه به این آیین گرویدند. عامریان مسلمان، چه در مکه و چه پس از هجرت به مدینه، در سختی ها و مشقت ها، همراه با رسول خدا(ص) و دوشادوش سایر مسلمانان، تمامی فشا رها و تحقیرها، جنگ ها و تحریم ها و... را تحمل نموده، خالصانه یار و یاور اسلام و مسلمانان بوده و برخی از آنان تا آخرین قطرة خون در راه اعتلای اسلام جانفشانی کردند. در اینجا فهرست وار به بیان نام تعدادی از مسلمانان بنی عامر که در منابع از آنها یاد شده است، می پردازیم:
ابو حاطَب بن عمرو، سَلیط بن عمرو و سَکران بن عمرو، عبد الله و ابو جندل بن سهیل بن عمرو، عبد الله بن اُّم مَکتوم، عبد الله بن مَخرمه، مالِک بن زَمعه، ابوسَبرة بن ابی رُهم، سعد بن خوله، عُمَیر بن عوف موالی و معبد بن وهب (ابن هشام، 1383، ج2، ص 341 و 362).
شایان توجه است که چون اغلب این افراد از عامریان مستضعف و کم بضاعت بوده و در نخستین سال های ظهور اسلام مسلمان شده و در پی شهرت و کسب نام و نشان نیز نبودند، از ایشان اطلاعات زیاد و قابل توجهی در منابع و اسناد تاریخی وجود ندارد. در میان مسلمانان بنی عامر، تنها نام چند نفر آنان مثل عبدالله بن اُمّ مَکتوم آمده است. از منابع چنین استنباط می شود که وی همانند بِلال، مؤذن و شخص مورداعتماد رسول خدا(ص) بوده، به طوری که در اغلب موارد، هر زمان که آن حضرت به سبب مسئلة مهمی همچون غزوات ناچار مدینه را ترک می کردند، عبدالله را جانشین خود برای نماز خواندن در آن شهر منصوب می کردند. روایت شده است که ابن ام مکتوم، دست کم دوازده مورد در منصب نیابت بر نماز رسول خدا(ص) در مدینه منوره انجام وظیفه کرد (ابن سعد، بی تا، ج4، ص 205).
همچنین گفته شده است که سلیط بن عمرو برادر سهیل، سفیر و حامل نامة رسول خدا(ص) برای هوذة بن علی حنفی، امیر یمامه بود (همان، ج1، ص 260). از دیگر مسلمان مشهور بنی عامر، ابوجندل بن سهیل بن عمرو می باشد. وی پیش از صلح حدیبیه در مکه مسلمان شد و پدرش او را زندانی کرد. وی هنگام انعقاد صلح نامه از زندان فرار کرد و خود را به مسلمانان رساند، ولی دوباره پدرش او را دستگیر کرد و به مکه برد و در خانة خود زندانی نمود. وی بار دیگر، از مکه فرار کرد و به ابوبصیر از مسلمانان فراری از مکه در منطقة عیصدر کنار دریای سرخ پیوست و همراه سیصد نفر مسلمان فراری از مکه به کاروان های تجارتی قریش حمله کرده و امنیت آنان را برهم می زدند. پس از مدتی قریش از آنان به ستوه آمد و از رسول خدا(ص) تقاضا کردند تا اجازه دهد فراری ها از مکه به مدینه منوره بیایند. آن حضرت نیز تقاضای قریش را پذیرفت و ابوجندل با عده ای از مسلمانان فراری به عیص به مدینه آمدند. ابوجندل در فتح مکه و غزوه های پس از آن شرکت داشت (موسی بن عقبه، 1424ق، ص 327). وی پس از رحلت رسول خدا(ص) در فتوحات شام شرکت کرد و سرانجام در طاعون عَمَواس از دنیا رفت (ابن سعد، بی تا، ج7، ص 45). بدین سان، عده ای از مردم بنی عامر مسلمان شده و خدمات شایان توجهی برای پیشرفت اسلام انجام دادند.
7. بنی عامر در جبهه کفر و الحاد
اشراف و سرکردگان مشرک عامری به منظور حفظ و حراست از منافع و قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود، در پوشش شعار های عوام فریبانه «پاسداری از سنت های گذشته» و «وفاداری به اعتقادات نیاکان» تا حد امکان به مخالفت و مبارزه خویش با اسلام ادامه دادند (طبری، 1364، ج3، ص 1074). گروهی از بنی عامر که عموماً از اشراف و سرکردگان مشرک، کافر و ملحد قریش بودند، به سبب شهرت و ابهتی که در میان اعراب جاهلی داشتند، شرح حال دقیق تری از آنها در منابع وجود دارد. در اینجا به بررسی خلاصه سرگذشت چند تن از ایشان می پردازیم تا زمینه برای نتیجه گیری و اثبات فرضیه ای که در مقدمه مطرح شد، مهیا شود:
شخصیت های برجستة بنی عامر
حُوَیطَب بن عَبد العُزّی
همان طور که ذکر شد، حویطب یکی از اشراف ثروتمند و تاجرپیشه بنی عامر قریش بود که چند سال پیش از بعثت وارث زمین های متعلق به آن دسته از مردان بنی عامر که بر اثر حادثه نامعلومی کشته شده بودند، شده بود (دینوری، 1960م، ص 311)، ازاین رو دربارة ثروت و دارایی های او داستان ها و حکایت هایی در منابع آمده است. برای مثال، وی در کاروان تجارتی قریش که در سریه قرده به فرماندهی زید بن حارثه به آن حمله شد، ثروت فراوانی اعم از طلا و نقره به همراه خود داشت (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 42).
همچنین او از هیچ گونه کوشش و تلاشی برای ضدیت و دشمنی با اسلام و مسلمانان خودداری نمی کرد، از جمله اینکه در غزوة بدر، مشرکان و کفار مکه را برای تهیه اسلحه و وسایل نبرد یاری نمود و مبلغی نیز برای سایر مخارج جنگ در اختیار ایشان قرار داد (بلاذری، بی تا، ج1، ص 292).
حویطب در اثنای وقایع مربوط به صلح حدیبیه نیز با دادن طعام و رساندن تدارکات به مکیان مشرک، ایشان را علیه اسلام و مسلمانان تحریک می کرد (واقدی، 1361، ج2، ص 166 و441). همچنین وی از گواهان مشرک بر صلح حدیبیه بود. بعد ها هم او بود که به رغم نظر سهیل و دیگر اشراف واقع بین قریش، با همکاری برخی اشراف کوته بین و همراهی صفوان بن امیه و مکرز بن حفص، با به کار گیری بردگان و غلامان و ایادی خود، درحالیکه چهره خود را پوشانده بودند، به یاری بنی بکر شتافته، حدود بیست نفر از افراد بنی خُزاعه را که با رسول خدا(ص) هم پیمان بودند، ناجوانمردانه از دم تیغ گذرانده، پیمان نامه صلح حدیبیه را نقض کرده و قلوب مسلمانان را جریحه دار ساختند (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 166).
حویطب بار ها گفته بود که بعد از صلح حدیبیه ایمان پیدا کرده ام که محمد(ص) بر همه پیروز خواهد شد (عسقلانی، بی تا، ج1، ص 364). با این وصف، همچنان به دشمنی و ستیزه گری خود با اسلام ادامه داد (واقدی، 1361، ج2، ص 598).
حویطب که در فتح مکه، شصت ساله شده و تمامی امید و آمال خویش را نقش بر آب یافته بود، ترس سراسر وجودش را فرا گرفت، ازاین رو نخست، در نخلستان های عوف مخفی شد، آن گاه پس از چندی جناب ابوذر را یافته، وی را برای امان گرفتن واسطه قرار داد (ابن اثیر، 1377، ج2، ص 67). حویطب پس از امان یافتن، نزد رسول خدا(ص) شرفیاب شد، ناچار اسلام را اختیار کرد. آن حضرت نیز به رغم جنایت های مختلفی که مرتکب شده بود، وی را بخشید، به او ترحم کرد و عطایای قابل توجهی نیز به عنوان مؤلفة قلوبهم به وی اهداء نمود (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 188)
سهیل بن عمرو
او که شش تن از برادران و فرزندانش به اتفاق خانواده های خویش در سال های نخستین ظهور اسلام به افتخار تشرف به این آیین جهان شمول نائل شده و در زمرة مهاجران به حبشه بودند (دینوری، 1960م، ص 248)، از جمله بزرگان بنی عامر و اشراف و سرکردگان ذی نفوذ قریش قلمداد می شد. وی از معدود افراد باسواد، زیرک و باذکاوت سرزمین حجاز بود که به سبب توانایی و تسلط در فن سخنوری و خطابه، به خطیب قریش نیز ملقب شده بود (بلاذری، بی تا، ج1، ص 303). سهیل مردی تاجر پیشه و صاحب اموال و مکنت فراوان بود (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 36). او به علت عداوت و دشمنی سرسختانه ای که نسبت به اسلام و مسلمانان در دل داشت، اموال و امکانات فراوانی از خود را در راه ضدیت و دشمنی با این آیین و تحریک مردم علیه آن صرف نمود (بلاذری، بی تا، ج1، ص 292). همان طور که پیش از این گفته شد، بنا بر نقلی، در سال دهم پس از بعثت، هنگامی که رسول خدا(ص) از طائف قصد مراجعت به مکه را داشتند، از سهیل خواستند اجازه دهد تحت حمایت او به مکه بازگردند، ولی او بهانه آورده، از همکاری با آن حضرت امتناع ورزید (طبری، 1364، ج3، ص 886-890). وی از نخستین اشراف مکه بود که با مسلمانان جنگید. در منابع تصریح شده که مشرکان را علیه اسلام تحریک نموده و از نظر مالی نیز به ایشان کمک می کرد (بلاذری، بی تا، ج1، ص 292). در جنگ بدر با مسلمانان جنگید و توسط مالک بن دخشم به اسارت مسلمانان درآمد (ابن هشام، 1383، ج2، ص 307). اسارت او که از جمله متنفذان متمکن قریش بود، برای اسلام و مسلمانان پیروزی و موفقیت بسیار باارزشی به حساب آمد و بالعکس، ضربة روحی و روانی بزرگی به قریش وارد نمود. برای آزادی سهیل چهل هزار درهم فدیه تعیین نمودند و چون او مبلغ مزبور را آماده نداشت، مکرز بن حفص به جای او در حبس و اسارت مسلمانان باقی ماند تا اینکه سهیل مبلغ فدیه را از مکه فراهم نموده و به مدینه فرستاد (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 18).
یکی از اقدامات مهم او که شدت دشمنی و عناد وی را با اسلام بیشتر نمایان می سازد، نقشی است که در صلح حدیبیه ایفا کرد: این نقش خطیر، موقعیت و جایگاه منحصربه فرد سهیل و نفوذ غیرقابل انکار وی را در میان سران قریش، و اطمینان و اعتماد متقابل میان ایشان را نشان می دهد. سهیل که به نمایندگی از قریش به سوی مسلمانان رهسپار شد، چون از دور نمایان گردید، رسول خدا(ص) فرمودند: «صلح می خواهند که این مرد را فرستاده اند» (طبری، 1364، ج3، ص 1122). هنگامی که متن قرارداد تنظیم می شد، وی با نوشته شدن جملات بسم الله الرحمن الرحیم و محمد رسول الله(ص) مخالفت ورزیده، گفت: «اگر ما این جملات را قبول داشتیم که دیگر مشکلی در کار نبود.» از این رو رسول خدا(ص) با نوشتن عبارت بسمک اللهم در بالای عهدنامه موافقت کردند. بر اثر اصرار سهیل در سطر نخست، نوشته شد: «این پیمان صلحی است که محمد بن عبد الله و سهیل بن عمرو بر آن موافقت کرده اند» (همان، ص 1116-1128)
ستیزه جویی و دشمنی وی با اسلام تا هنگامه فتح مکه ادامه یافت و قریش را به مقابله و جنگ با مسلمانان فاتح فراخواند و خود با همراهی برخی از مشرکان، تنها گروه اندکی بودند که در مقابل سپاه کفرستیز و مظفر اسلام، زبونانه مقاومت نمودند (طبری، 1364، ج3، ص 1186).
در پی استیلای مسلمانان بر مکه، ترس و وحشتی بی سابقه سراسر وجود سهیل را فرا گرفت. وی به سرعت در خانة خویش پنهان شد و پسرش عبد الله را که از یاران رسول خدا(ص) بود، به شفاعت نزد آن حضرت فرستاد. شاعری این حالت او را به پیرزنی زبون، حیران و ماتم زده تشبیه نموده که در پستوی خانه پنهانش کرده اند (ازرقی، 1368، ج2، ص 455). وی پس از آنکه از امان یافتن خود اطمینان حاصل کرد، در عین ناباوری فوراً نزد رسول خدا(ص) شتافت، ولی از اسلام آوردن امتناع ورزید. در غزوة حنین در حالت شرک، مسلمانان را همراهی کرد. رسول خدا(ص) دربارة سهیل فرمودند: شخصی مانند او آن گونه نیست که اسلام را نشناسد؛ او به خوبی می داند کیشی که مدعی پیروی از آن است برایش هیچ منفعتی ندارد (واقدی، 1361، ج2، ص 647).
شاید بتوان از رفتار او این گونه استنباط کرد که تنها مسئله ای که او را از مسلمان شدن بازمی داشت، همان دنیاطلبی، نخوت، تعصب و خودبزرگ بینی دوران جاهلیت بود که از دیرباز در دل و جان این گونه افراد ریشه دوانده بود. سهیل تا پیش از جنگ حنین، همچنان امیدوار بود که مسلمانان در این جنگ شکست بخورند تا وی بتواند مجدداً جایگاه و موقعیت اشرافی پیشین خویش را باز یابد، ولی با پیروزی مسلمانان دریافت که دیگر هیچ نیرویی نیست که توان مقابله و معارضه با اسلام را داشته باشد. بنا براین، در جعرانه به حضور رسول خدا(ص) رسیده و مسلمان شد (ابن سعد، بی تا، ج5، ص 453؛ ج7، ص 404). آن حضرت نیز از مسلمانان خواستند که با سهیل مدارا نموده، از رفتار ها و نگاه های تحقیرآمیز به وی اجتناب کنند، سپس او را مورد لطف و احسان قرار داده، تعداد یکصد شتر به عنوان مؤلفة قلوبهم به وی بخشیدند (واقدی، 1361، ج3، ص 720). وی پس از فتح مکه به عَتاب بن اسید، استاندار مکه و عامل رسول خدا(ص) در جمع آوری صدقات کمک می کرد.
پس از رحلت رسول خدا(ص) اوضاع مدینه به سبب مسئلة جانشینی آن حضرت متشنج و بحرانی شد و انصار ابتدا سَعد بن عباده را نامزد خلافت کرده، سپس بر اثر بروز اختلاف در میانشان و فشار و تحریکات هواداران ابوبکر، دست از حمایت امام علی(ع) برداشته و با ابوبکر بیعت کردند، اما طولی نکشید که پشیمان شده، از کار ها کناره گرفتند (طبری، 1364، ج4، ص 1330). سهیل که از زمان اسارت خود به دست آنان در جنگ بدر، کینه ایشان را در دل می پرورانید، بعضی از اشراف سابق قریش مانند عکرمة بن ابی جهل، حارث بن هشام و خالدبن ولید را که تعدادی از یاران و اقوامشان به دست انصار کشته شده و یا به وسیلة آنان آسیب دیده بودند، را با خود همراه ساخته، به انصار تکلیف کرد که باید دست از همراهی با امام علی(ع) برداشته و با ابوبکر تجدید بیعت و همکاری کنند. سپس قریش را علیه آنها تحریک کرد و چنین گفت:
ای گروه قریش، آنان را به تجدید بیعت فرا خوانید، چنانچه پذیرفتند نظر ما تأمین شده است، و اگر نپذیرفتند با ایشان بجنگید که به خدا سوگند امیدوارم خداوند شما را بر آنان چیره و پیروز گرداند (زبیر بن بکار، 1972، ص 583).
بخش پایانی سخنان او دشمنی و عداوت شدید وی را با انصار نشان می دهد. بنابراین، سهیل در مجبور نمودن انصار به وفادار ماندن به عهد و بیعت خویش در خصوص ابوبکر نقش تعیین کننده ای داشت. وی از این زمان به بعد نیز در نبرد های رِدّه و تحریک اهالی و اشراف مکه به نفع خلیفة اول؛ همچون بازی گری چیره دست و ماهر نقش آفرینی می کرد (ذهبی، 1405ق، ج1، ص 142).
سرانجام سهیل در سال سیزدهم هجری به فرمان ابوبکر روی به جانب شام نمود و در بسیاری از فتوحاتی که توسط مسلمانان در آن سامان صورت پذیرفت، مشارکت داشت. وی هرگز به مکه باز نگشت و بالاخره در سال هجدهم بر اثر ابتلا به طاعون در عَمَواس شام درگذشت (ابن سعد، بی تا، ج5، ص 453؛ ج7، ص 404). عَمَواس ناحیه ای است از فلسطین واقع در شش میلی بیت المقدس. در سال 18ق که به سبب بروز قحطی، خشکسالی، گرانی و احتکار بی سابقه ای که در بلاد شام رخ داد، به سال رماده نیز شهرت یافت. طاعون عمواس از این منطقه آغاز شد که طی آن بسیاری از سرکردگان سپاه اسلام به همراه 25000 نفر از مردم تلف شدند (یعقوبی، 1367، ج2، ص 36).
عبدالله بن سعد بن ابی سرح
وی پیش از فتح مکه به مدینة منوره هجرت کرد و اسلام آورد. منابع او را کاتب وحی دانسته اند (یعقوبی، 1367، ج1، ص 419). البته موصوف بودن به این صفت به تنهایی نمی تواند هیچ گونه فضیلت، امتیاز و برتریی برای کسی به ارمغان آورد. افراد فراوانی را در صدر اسلام می یابیم که این سمت را داشته اند، ولی عملکرد های بعدی برخی از ایشان موجب تنفر جامعه اسلامی و قاطبه مسلمانان از آنان شد.
عبدالله مدت کوتاهی در مدینه بود، سپس مرتد شد و به مکه فرار کرد و همراه مشرکان به زندگانی خود ادامه داد. ابن ابی سرح بدین ترتیب جایگاه اجتماعی خویش را در اسلام از دست داد و مجدداً در خدمت دشمنان قسم خورده اسلام درآمد. وی در مکه با سخنان زهرآلود خویش، سعی کرد به اسلام ضربه وارد کند (همان). اظهارات خصمانه وی در مورد تحریف قرآن، حتی تا زمان حاضر نیز بهانه را در دست برخی از مستشرقان بی انصاف و غرض ورز یا نا آگاه قرار داده است.
پس از آن که رسول خدا(ص) در فتح مکه خون وی را هدر دانسته و حکم قتلش را صادر کردند (همان) وی به عثمان که برادر رضاعی اش بود، پناهنده شد. عثمان نیز نزد رسول اکرم(ص) وساطت کرد و آن حضرت او را بخشیدند (واقدی، 1361، ج2، ص 85).
عبدالله در روزگار خلافت عثمان به مقام عالی رتبه استانداری مصر رسید و زمامدار تام الاختیار آن سرزمین شد (طبری، 1364، ج5، ص 2095 و 2098)، گرچه رفتار ظالمانة او باعث شورش مصری ها شد که نهایتاً به قتل عثمان انجامید. عبدالله سرانجام در سال 36ق در عسقلان از دنیا رفت (عسقلانی، بی تا، ج2، ص 317).
عمرو بن عَبدوُّدّ
وی یکی از شجاع ترین جنگجویان سرزمین حجاز بود که تا پایان عمر، به ستیزه جویی و مبارزه سرسختانه خویش با اسلام ادامه داد. تا پیش از جنگ بدر، هیچ نام و نشانی از او در اسناد و منابع تاریخی یافت نشد. وی در این غزوه با مسلمانان جنگید (طبری، 1364، ج3، ص 958) و دو نفر از مهاجران مسلمان به نام های عمیر بن ابی وقاص و سعد بن خیثمه را به شهادت رساند. وی به سبب زخم و جراحتی که در بدن داشت نتوانست در غروه احد شرکت کند ازاین رو بسیار خشمگین و ناراحت بود (واقدی، 1361، ج1، ص 142).
مهم ترین واقعه ای که نام عمرو را در تاریخ ثبت کرده، نبرد وی با حضرت علی(ع) در پیکار خندق است. در جنگ احزاب که تمامی کفر در برابر تمامی اسلام عرض اندام می نمود، رسول خدا(ص) پس از مشورت با مسلمانان، بر اساس پیشنهاد سلمان فارسی، با احداث خندقی گرداگرد مدینه، آن شهر را در برابر هجمة سپاه عظیم قریش مستحکم نمودند. قریش با مشاهده خندق و آرایش سپاه اسلام، دچار بهت و حیرت شده و طی پانزده روزی که شهر را در محاصره داشتند، تمهیدات بسیاری برای عبور از خندق به کار بستند، ولی همة کوشش آنان عقیم و بی سرانجام ماند. احزاب که از بلا تکلیفی کاسة صبرشان لبریز شده بود، ازاین رو به دستور ابوسفیان چند تن از شجاعان و دلاوران قریش به سرکردگی عَمرو مأمور شدند که به هر شکل ممکن از خندق عبور نموده، مسلمانان را به وحشت انداخته، زهرچشمی از ایشان بگیرند. عمرو که توان و قدرت جنگ آوری او را با چندین نفر برابر شمرده اند، با هر مشقتی که بود به اتفاق همرزمانش از خندق عبور کرده، با صدای رعدآسای خویش شروع به رجز خوانی و هماوردطلبی نمود. او با فریاد بلندی می گفت: «از بس که بر سر جمعیت شما فریاد زدم و از میان شما مبارز و هماورد طلبیدم، صدایم گرفت» (همان).
عبور عمرو و همراهانش از خندق و نهیب ها و رجز خوانی و مبارز طلبی او، و نیز سابقه ای که مسلمانان از بی باکی و جنگاوری او در خاطرشان موج می زد، آنچنان ترس و وحشتی در دل و جان لشکریان اسلام به وجود آورد که قدرت هرگونه تصمیم گیری، مقاومت و مقابله را از ایشان سلب کرد، به طوری که به رغم دستور رسول خدا(ص) برای مبارزه با عمرو و خطر بزرگی که اسلام را تهدید می نمود، هیچ گونه عکس العملی از مسلمانان مشاهده نشد. تنها علی(ع) بود که با کسب اجازه از رسول خدا(ص)، همچون شیری غرنده، بی محابا به منظور حفظ و حراست از کیان اسلام، به مقابله وی شتافت و مردانه او را از پای درآورد (یعقوبی، 1367، ج1، ص 409). مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر بزرگ و پرآوازة قرن هفتم؛ بزرگواری و جوانمردی امام علی(ع) در جریان مصاف با عمرو و انگیزه ایشان در چگونگی به قتل رساندن وی را به گونه ای زیبا و دل پذیر در مثنوی به تصویر کشیده است (مولوی، 1376، ص 164).
پس از به هلاکت رسیدن عمرو، اقتدار، صلابت، شکوه و هماورد طلبی به طور کلی از اردوی احزاب مشرک رخت بربست و با تمهیداتی که رسول خدا(ص) طرح ریزی نمود، مجبور شدند شبانه، شتابان به مکه بازگردند (یعقوبی، 1367، ج1، ص 409ـ411).
شاید اگر بنا بر مشیت الهی، این تهور و جانفشانی های حضرت علی(ع) در پاسخ گویی به نخستین تلاش دشمن و دیگر وقایع مشابه اتفاق نمی افتاد، تاریخ اسلام به گونه ای دیگر رقم می خورد. رسول خدا(ص) در تمجید و تعریف از این اقدام بی باکانه آن حضرت فرمودند: «ضَربَةُ عَلی(ع) یَوم الخَنٌدَق اَفضَل مِن عبادَةِ الثَقَلَین اِلی یوم القیامة» (واقدی، 1361، ج2، ص 480).
مِکرَز بن حَفص بن اَخیّف
مکرز نیز یکی از اشراف و بزرگان قریش بود که پیوسته با اسلام و مسلمانان دشمنی و عناد می ورزید (همان، ص 134). در صلح حدیبیه هنگامی که به نمایندگی قریش نزد رسول خدا(ص) آمد، حضرت به محض مشاهده وی به مسلمانان فرمودند: «او مردی بدکار است»، ازاین رو، مسلمانان از گفت وگو با وی امتناع ورزیدند (طبری، 1364، ج3، ص 1117). مکرز قبل از انعقاد قرارداد، به سرپرستی پنجاه نفر پیاده مأمور شد تا به مسلمانان شبیخون زده، افرادی را به اسارت گیرد، ولی در این عملیات با ناکامی تمام شکست خورده، خود و گروهی از سربازانش توسط محمد بن مسلمه به اسارت سپاه اسلام درآمدند که رسول خدا(ص) ایشان را بخشیده و آزاد کردند (همان، ص 1118ـ1120). در جریان تدوین قرارداد نیز از جمله نمایندگان قریش بود.
آخرین نشانه ای که در منابع تاریخی از او یافت شده است، همراهی اش با برخی سران مشرک و پیمان شکن قریش در توطئه و جنگ ناجوانمردانه بنی بکر علیه بنی خزاعه پیش از فتح مکه بوده است (ابن سعد، بی تا، ج2، ص 166).
در هیچ کجا نام او در ردیف مسلمانان و اصحاب رسول خدا(ص) نیامده است، احتمال دارد که پیش از فتح مکه در شرک و بت پرستی دوران جاهلیت از دنیا رفته باشد. تنها ابن حبان او را در ردیف مسلمانان می داند (عسقلانی، بی تا، ج3، ص 453).
بدین سان اشراف بنی عامر تا حد ممکن به عداوت و خصومت خویش با رسول خدا(ص)، اسلام و مسلمانان ادامه داده، از هیچ گونه کوششی برای ضربه زدن به این آیین فرو گذار نکرد، گروهی از ایشان در فتح مکه، بالاجبار و به ظاهر اسلام پذیرفتند و تعدادی نیز در شرک و بت پرستی درگذشتند.
ایمان به خدا و باور داشتن ادیان آسمانی در انسان ها مربوط به دل و جان آنهاست و هرگز نمی توان از روی ظواهر و بر اساس حدس و گمان، ایمان آورنده واقعی را از متظاهر به اسلام تفکیک کرد. رسول خدا(ص) اسلام آوردن ظاهری افراد را می پذیرفتند و هرگز درصدد کشف مکنونات قلبی تازه مسلمانان برنمی آمدند. البته حساب افرادی از بنی عامر مانند عبد الله بن سعد بن ابی سرح که ظاهراً به اسلام گرویدند، ولی به محض به دست آمدن فرصت و فراهم شدن موقعیت، چهرة واقعی و طینت ناپاک خویش را آشکار نمودند از دیگران جداست. از جانب دیگر، عامریانی همچون سه برادر و فرزندان سهیل بن عمرو نیز وجود داشتند که به رغم اشرافیت پدر، به محض رویارویی با اسلام و درک مضامین توحیدی آن به سبب فترت پاک خود هدایت شده و از ضلالت و گمراهی نجات یافتند.
بدین سان بنی عامر در بسیاری از وقایع و حوادث مکه و عصر رسول خدا(ص) نقش مؤثر و تعیین کننده ای ایفا نمودند. برای نمونه، سهیل بن عمرو، حویطب بن عبد العزی و مکرز بن حفص از مهم ترین و عمده ترین افراد برجسته این خاندان بودند که در حدیبیه تحت عنوان نمایندگی قریش به حضور رسول خدا(ص) رسیدند. تعدادی از این شخصیت ها از لحاظ اقتصادی نیز قریش و سایر مشرکان مکه را یاری می کردند. ازآنجایی که ثروت یکی از ابزار ها و عوامل توسعه قدرت شمرده می شود و تأثیر به سزایی در روابط سیاسی نیز دارد، این خاندان با داشتن افراد صاحب نفوذ، ثروتمند و زیرک، از بسیاری جهات تأثیر قابل توجهی در روند حوادث داشتند. اشراف بنی عامر از اموال خود در تقویت سپاه کفر بهره جستند.
اگرچه منابع اطلاعات بیشتری را در اختیار ما قرار نمی دهند، ولی همین اشارات نیز محقق را به این نتیجه رهنمون می شود که بنی عامر بسیاری از مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی قریش را برطرف می کردند. به رغم جمعیت اندک، خاندان مزبور موقعیت و جایگاه ویژه ای در میان قریش و دگرگونی های مکه داشته و تأثیر مستقیمی در بسیاری از رویداد ها می گذاشتند.
8. تعامل بنی عامر با اسلام
در پی دعوت عمومی رسول خدا(ص) بسیاری از افراد بنی عامر طی مدتی کوتاه بدین دعوت لبیک گفته و از آن به بعد در تمامی صحنه ها در رنج و آسایش، جنگ و صلح در کنار آن حضرت بوده و صمیمانه و با تمام وجود اسلام را یاری کردند. این مسئله از جهات مختلف قابل تأمل و بررسی است، زیرا در جوامع بدوی دوره جاهلیت، اصالت با قبیله و عشیره و شیخ بود نه با افراد، و عصبیت قبیله ای و عشیره، عنصر تعیین کننده ای بود. گرایش بیشتر اعضای یک عشیره به عقیده ای، بدون توجه به نظام شیخوخیت و سنت های قبیله ای مرسوم، ممکن نبود. موفقیت های بسیار بزرگ و حیرت انگیز اسلام و پذیرفتن شیوخ قبایل یکی از شگفتی های مدیریت تبلیغی رسول خدا(ص) و در حد اعجاز بود که منحصراً می توان نمونه هایی از آن را فقط در عصر آن حضرت مشاهده کرد.
آری، بسیاری از ساختار های سیاسی ـ اجتماعی در همان سال های اولیه هجرت دگرگون شد و عصبیت و نظام بدوی قبیله ای جاهلیت، موقعیت و جایگاه خود را در میان عامه مردم تا حدودی از دست داد، به گونه ای که گروه قابل توجهی از اعضای قبایل، دیگر خویش را ملزم و مجبور به اطاعت از شیوخ و رهبران قبیله ای خود نمی دانستند. به همین علت شاید بتوان گفت که رسول خدا(ص) در همان ادوار آغازین بعثت توانست با اعلام رسمی اسلام و ترویج قوانین و احکام جاودانة الهی، ساختار نظام فاسد دوره جاهلیت و عصبیت حاکم و مجموعه عادات و خرافات منحط و عقب افتاده جاهلی را به سوی اضمحلال و فروپاشی سوق دهد. این توفیق ها حاصل نشد مگر با عنایات خداوندی و راهبرد های فرهنگی و اخلاق رسول خدا(ص) و همدلی و اطاعت محض از رسول خدا(ص) و صبر و پایداری مسلمانان.
البته اسلام در میان اشراف بنی عامر همانند دیگر بزرگان و اعیان، رسوخ و نفوذ قابل توجهی پیدا نکرد. شاید بتوان علل و عوامل آن را در نتیجه گذشته گرایی و سنت گرایی و افتخار به اجداد و پیروی از دین نیاکان و فراوانی مال و اولاد (زخرف: 22) دانست. از سوی دیگر، برخی اشراف زادگان عامری همچون برادران و فرزندان سهیل بن عمرو، این سرسخت ترین و هوشمند ترین دشمن اسلام، با داشتن خردی آگاه و وجدانی پاک، دعوت اسلام را اجابت کرده، تا پای جان در راه تعالی آن مجاهدت نمودند. این تحول اساسی در روح و جان انسان ها را می توان اعجاز شگفت آور اسلام دانست.
بنابراین، می توان گفت: در جامعه ای که ثروت و قدرت و عصبیت قبیله ای موجب شرف و بزرگی، و قدرت اقتصادی مستلزم اقتدار اجتماعی بود، گرایش به اسلام برابر خواهد بود با از دست دادن تمام موقعیت ها و نابودی تمامی مظاهر جاهلی و استثمارگری ها. این اشراف و سرکردگان هرگز نمی توانستند از موقعیت ها و امتیازات ظالمانه ای که نسلاً بعد نسل در اختیار داشتند، صرف نظر و چشم پوشی کنند. به همین علت اشرافیت بنی عامر همانند دیگر اشراف و سرکردگان خودخواه قریش، تا هنگام فتح مکه که دیگر راه برون رفتی برایشان باقی نماند، از پذیرفتن ظاهری اسلام نیز امتناع ورزیدند.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که بنی عامر نیز مانند دیگر خاندان های قریش و سایر قبایل عرب جاهلی، بر اساس ترکیب جمعیتی خود، در رویارویی و مقابله با اسلام و رسول خدا(ص) دو روش مختلف و متضاد اختیار کردند: روش نخست، مختص اشراف، بزرگان و سرکردگان ثروتمند و مقتدر و متنفذ بنی عامر بود. این گروه از طرفی به سبب اینکه خود را مالک و صاحب اختیار مطلق توده های مردم می پنداشتند، از ناآگاهی و سلطه پذیری ایشان در جهت تثبیت و توسعه موقعیت خویش و تداوم بهره کشی سوء و ثروتمندی خود استفاده می کردند، و از سوی دیگر، به سبب شناختشان از اسلام و رسول خدا(ص) چون یقین داشتند که در صورت گسترش اسلام بر آن سرزمین و در نتیجه، جاری شدن احکام حیات بخش عادلانه و نوع دوستانه آن، تمامی امتیازات و بهره کشی های ظالمانه و موقعیت خود را از دست خواهند داد، تا آخرین لحظه ممکن، یعنی فتح مکه و در مواردی حتی بعد از آن، از پذیرش اسلام امتناع ورزیده و به هر شکل که برایشان ممکن بود، در جهت تضعیف و مبارزه با آن از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند.
رویکرد دوم به بدنه و اکثریت مردم عادی بنی عامر همچون، سلیط بن عمرو، سکران بن عمرو و عبدالله بن عمرو مربوط بود. حضرت محمد(ص) با راهبرد های فرهنگی شایسته ای، همچون اخلاق و گفت وگوی حسنه و دعوت به حکمت و اندرز نیکو (نحل: 125) موفق شدند در همان سال های اولیة بعثت خویش، دل های شمار قابل توجهی از مردم مستضعف بنی عامر را به اسلام جلب و به تدریج آنها را علاقه مند و مشرف به دین اسلام نمایند و انقلاب فرهنگی عظیمی را بر محور یگانه پرستی پدید آورده و گسترش داده و پویایی و تحرک نوینی به جامعه عرب دهند که تا زمان حاضر نیز طراوت و تازگی خود را حفظ کرده است.
این اصلاحات فرهنگی و اجتماعی سبب اتحاد و اخوت میان تمامی مسلمانان شد و کلیه ویژگی های عصبیت قبیله ای در آن رنگ باخت؛ تمامی مسلمانان، از هر رنگ و قوم و نژادی که بودند توفیق آن را پیدا کردند که در جوار یکدیگر در سایه اتحاد، همزیستی و عدالت و مساوات زندگی کرده و طعم شیرین آزادی و آزادگی را با تمام وجود احساس کنند.
نتیجه گیری
بدین سان خاندان بنی عامر بن لُؤی به رغم کوچکی و جمعیت اندک، ساکن منطقه شرقی مسعی، خاندانی مهم و تأثیرگذار در میان قریش و سایر قبایل عرب منطقه بودند. این موقعیت، ناشی از وجود اشراف متنفذ، صاحب قدرت و ثروت در این خاندان بود که بر اثر آداب و رسوم اجتماعی و عصبیت عربی، آنان هنگام ظهور و انتشار اسلام جزء قدرتمندان قریش بودند.
این خاندان دو رویکرد متفاوت و متضاد در برابر اسلام داشتند: رویکرد نخست، راهبردی منفی، مبتنی بر مخالفت، دشمنی و مبارزه با ترویج و انتشار اسلام و شکنجه و آزار مسلمانان بود. این رویه به اشراف متنفذ، قدرتمند و متعصب و خودکامه بنی عامر اختصاص داشت. این گروه که نگران مقامات اجتماعی خود بودند، می دانستند که در صورت غلبه و قدرتمندی اسلام دیگر جایی برای اقتدار، خود کامگی و سروری ایشان بر عموم مردم باقی نخواهد ماند. بنابراین، با روش های تهاجمی از هیچ کوششی در راه مبارزه با اسلام خودداری نکردند. البته هرچه اسلام نیرومند تر می شد آنان مجبور به عقب نشینی بیشتر و اتخاذ روش های تدافعی و انفعالی می شدند. سرانجام پس از فتح مکه تسلیم و به ظاهر مسلمان شدند و ناگزیر با رسول خدا(ص) همراهی کردند.
دومین رویکرد به عموم و قاطبه عامریان پاک نهاد اختصاص داشت. این گروه با پذیرش اسلام و اطاعت محض و بی چون و چرا از اسلام و فرمان های رسول خدا(ص) به محض آشنایی با اسلام و انطباق مفاهیم و مضامین عالیه اش با فترت خویش، به رغم مشکلات فراوان، بدان معتقد شده و تا پای جان از آن تبعیت نموده و در راه اعتلای آن از هیچ کوششی دریغ نکردند. البته از میان اشراف بنی عامر، همچون برادران و پسران سهیل بن عمرو، نیز در سال های نخستین به اسلام گرویدند. افرادی همچون ابوجندل پسر سهیل بن عمرو که می توان این تحول را به فترت پاک ایشان مربوط دانست که برخلاف موقعیت اشراف و مخالفت های پدر خود به اسلام گرویده و خدمات شایان توجهی به آن کردند.
منابع
ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، (1367ش) جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
ابن اثیر، عز الدین، (1377ق) أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
ابن بکار، زبیر، (1972ق) الاخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی العانی، بغداد، مطبعة العانی.
ابن سعد، محمد، (بی تا) الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
ابن عقبه اسدی، موسی، (1424ق) المغازی النبویة، تحقیق حسین مرادی نسب، قم، ذوی القربی.
ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، (1960م) المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، بیروت، بی نا.
ابن هشام، عبد الملک، (1347ش) السیرة النبویة(زندگانی پیغمبر اسلام)، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامی.
ازرقی، ابو الولید محمد بن عبد الله، (1368ش) اخبار مکه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر بنیاد.
آل یس، شیخ راضی، (1371ش) صلح امام حسن، ترجمه آیة الله سیدعلی خامنه ای، چ دوازدهم، تهران، آسیا.
اندلسی، ابن حزم، (1960م) جمهرة انساب العرب، بیروت، دار الکتب العلمیة.
آیتی، محمد ابراهیم، (1369ش) تاریخ پیغمبر اسلام، به کوشش ابو القاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران.
بلاذری، احمد بن یحیی، (بی تا) الانساب الاشراف، تحقیق محمد حمید الله، بیروت، دار المعارف.
ذهبی، محمد بن احمد، (1405ق) تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، تحقیق محمد محمود حمدان، بیروت، دارالکتاب المصری.
زیدان، جرجی، (1369ش) تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، امیر کبیر.
طبری، محمد بن جریر،(1364ش) تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، چ دوم، اساطیر.
عسقلانی، ابن حجر، (بی تا) الاصابة فی تمییز الاصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
مادلونگ، ویلفرد، (1385ش) جانشینی حضرت محمد(ص)، ترجمه احمد نمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین، (1374ش) مُروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
مولوی، جلال الدین محمد بلخی، (1376ش) مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون، تهران ، ققنوس.
واقدی، محمد بن عمر، (1361ش) المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز انتشارات دانشگاهی.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، (1367ش) تاریخ یعقوبی، ترجمه ابراهیم آیتی، تهران، علمی فرهنگی.