، سال دهم، شماره اول، پیاپی 34، بهار و تابستان 1392، صفحات 27-48

    بررسی اوضاع داخلی اسپانیا درآستانه‌ی فتح اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سجاد دادفر / استاديار دانشگاه رازی كرمانشاه / sdadfar@razi.ac.ir
    چکیده: 
    فتح اسپانیا و پیروزی های بعدی مسلمانان در این منطقه از جهان، که در تاریخ فتوح از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اسپانیا اولین منطقه از اروپاست که مسلمانان موفق شدند در زمان کوتاهی آن را تسخیر نمایند. هدف این نوشتار، بررسی و تحلیل این پیروزی به لحاظ اوضاع  داخلی اسپانیا در آستانه ورود مسلمانان و تأثیر احتمالی این اوضاع در موفقیت نیروهای فاتح می باشد. از این رو ضمن بیان مختصری از تاریخچه فتوح در منطقه شمال آفریقا، اوضاع داخلی اسپانیا به عنوان یکی از فرضیه های احتمالی در فتح این سرزمین توسط مسلمانان مورد بررسی قرارگرفته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Review of the Domestic Conditions of Spain at the Onset of Islamic Conquest
    Abstract: 
    Muslims' conquest of Spain and their subsequent victories in this region are of special importance in the history of Muslims' conquests. Spain was the first country in Europe that Muslims could conquer within a short time. However, an area of research about this topic can be an analysis of this victory in the form of a review of the domestic conditions of Spain with arrival of Muslims in this country the potential effects of these conditions on the success of the conquering forces. Therefore, the present research seeks to offer a brief account about the history of Muslims conquests in North Africa and review Spain's domestic climate as a potential hypothesis for Muslims' conquest of this land.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

    مقدمه

    یکی از مهم ترین سرزمین هایی که مسلمانان در اواخر قرن اول هجری موفق به فتح آن شدند، سرزمین اسپانیا (اندلس) است. فتح اسپانیا در زمانی روی داد که مسلمانان موفق شده بودند سراسر منطقه شمال آفریقا را تصرف کنند. هنگامی که مسلمانان به فرماندهی طارق بن زیاد قدم به خاک این سرزمین نهادند بدون اینکه با مقاومت عمده ای روبه رو شوند، در مدت زمان کوتاهی توانستند سراسر این منطقه را تسخیر کنند. فتح سریع قسمت اعظم اسپانیا، پرتقال و بخش هایی از جنوب فرانسه در همان سال های اولیه ورود مسلمانان به اسپانیا اگرچه بیانگر واقعیت های آن روز دنیای اسلام و نمایانگر نفوذ و قدرت فوق العاده اسلام از دو بعد ایدئولوژی و قدرت نظامی آن است، اما به نظر می رسد تحلیل عدم مقاومت جدی ساکنان این مناطق در برابر ورود نیروهای فاتح، نیازمند طرح سؤال هایی در راستای تبیین چرایی این فتح عظیم می باشد. این پژوهش با طرح این سؤال که آیا اوضاع داخلی اسپانیا در آستانه ورد مسلمانان از عوامل مؤثر در فتح این سرزمین بوده یا خیر، در پی آن است که نقش احتمالی اوضاع داخلی اسپانیا  در هنگام فتح آن توسط مسلمانان را، تحلیل و بررسی کند. اسپانیا درهنگام فرمانروایی مسلمانان بر سواحل نزدیک و جزایر مجاور آن، سال ها بود که تحت تسلط حکومت گوت ها قرار داشت. این قوم که در ابتدای قرن پنجم میلادی با شکست دادن رومیان موفق شده بودند به سرزمین اسپانیا دست یابند. گوت ها هرچند در ابتدا مردمانی جنگجو و سلحشور بودند اما به نظر می رسد در آستانه حمله مسلمانان دچار ضعف و انحطاط شده و اسپانیا از اوضاع نابسامان داخلی رنج می برد. این نکته فرضیة اصلی مقالة پیش روی را تشکیل می دهد.

    جغرافیای طبیعی اسپانیا

    کشور اسپانیا واقع در جنوب غربی قاره اروپا بالغ بر 85 درصد شبه جزیره ایبریا(Iberian Peninsula) را به خود اختصاص داده است. اسپانیا به انضمام پرتغال، شبه جزیره مربع الشکلی است که فقط از طرف شمال شرقی به اروپا، یعنی به کشور فرانسه متصل می باشد. البته این سرزمین را یک رشته جبال عظیم و بلند موسوم به پیرنه(pyrnees) که به منزله دیوار عظیمی است، از اروپا جدا می سازد، و اطراف دیگر این سرزمین را آب احاطه کرده است. حد شمالی اسپانیا به خاک فرانسه یا سلسله جبال پیرنه و اقیانوس اطلس یا خلیج بیسکای (گاسکنی)( Bayof Biscay) می رسد، و از طرف مغرب به اقیانوس اطلس و پرتغال محدود است، و از طرف جنوب به اقیانوس اطلس، تنگه جبل الطارق و دریای مدیترانه امتداد یافته و از سوی مشرق مجدداً به دریای مدیترانه محدود می شود. از حیث مساحت، به غیر از پرتغال کنونی که کمتر از یک پنجم شبه جزیره ایبریا را به خود اختصاص داده است
    (The Encyclopaedia of Islam, 1690, p. 486)، سرزمین اسپانیا با احتساب جزایر واقع در سواحل شرقی دریای مدیترانه، موسوم به جزایر بالئار(Balearic Islands) و قناری(Canary Islands) در سواحل غربی آفریقا مجموعاً 504782 کیلومتر مربع را شامل می شود (اسلامی زاد، 1375، ص 2). در واقع، شبه جزیره ایبریا به شکل چهارضلعی نامنظمی است که بخش اعظم آن را فلات مزه تا(Meseta) تشکیل می دهد. ارتفاع متوسط این فلات حدود 610 متر است که از شمال به جنوب به تدریج از ارتفاع آن کم می شود. این فلات تقریباً به طور کامل توسط رشته کوه های کانتابریا(Cantabrian Mountains) در شمال، ایبریا در شرق، سیرانوادا(Sierra Nevada) در جنوب و نیز رشته کوه های کم ارتفاعی در منطقه مرزی میان اسپانیا و پرتغال محصور شده است. فلات مزه تا به وسیله رشته کوه های مرکزی یا آنچه کوردیلراکاربتو و تونیکا(Cordillera Carpetovtonica) نامیده می شود به دو قسمت تقسیم می شود. رشته کوه اخیر از شمال شرق فلات مزه تا شروع شده و پس از گذشتن از شمال مادرید به مرزهای میان اسپانیا و پرتغال می رسد (Aguadobleye, 1950, p. 43). بدین ترتیب، خاک اصلی اسپانیا به پنج منطقه جغرافیایی قابل تفکیک به وسیله رشته کوه ها و رودخانه ها تقسیم می ّود. این مناطق عبارت اند از:

    1. مناطق درة ابرو(Rio Ebro) در غرب و جنوب غربی؛

    2. منطقه دره رود، گودالکیویر(Guadalquivir) در جنوب؛

    3. منطقه ساحلی والنسیا(Valencia) در شرق؛

    4. منطقه کوهستانی کاتالونیا(Catalonia) در شمال شرقی؛

    5. منطقه کوهستانی شمال در مجاورت اقیانوس اطلس (Dozy, 1881, p.12).

    ارتفاع اسپانیا و پرتغال بعد از سوئیس مرتفع ترین قطعه اروپا به شمار می رود. جزایر آتشفشانی قناری مرتفع ترین نقاط قلمرو اسپانیا را تشکیل می دهند و بلندترین قله اسپانیا به نام تیده با 3718 متر ارتفاع در جزیره ای به نام تنه ریف از مجموعه جزایر مزبور واقع شده است (Ibid).

    جغرافیای انسانی اسپانیا

    سرزمین اسپانیا از زمان های خیلی قدیم مسکونی بوده است. باستان شناسان در پاره ای از قسمت های شبه جزیرة ایبری بقایای ساکنان ماقبل تاریخ را یافته اند. از میان این بقایای تاریخی حجاری های آلتامیرا، متعلق به دورة پالئولیتیک، از همه معروف تر بوده و شهرت خاصی دارد (اسلامی زاد، 1375، ص 2). لکن مطلبی که همواره درباره آن بحث و گفت و گو می شود، نژاد حقیقی ساکنان شبه جزیرة ایبری است. یکی از فرضیه هایی که بیشتر بر روی آن تأکید شده این است که ایبرها نخستین قومی بودند که به سرزمین اسپانیا حمله کردند. ایبرها در آفریقای شمالی ساکن بوده و از جنوب به خاک اسپانیا هجوم آوردند. ایبرها نه تنها در شبه جزیرة ایبری، بلکه به جنوب فرانسه نیز نفوذ کرده و تا شمال ایتالیا پیش رفتند (کالمت، 1368، ص 15-16). تارتس ها(tartes)، سلت ها(selt)، کارتاژها(Carthaginian)و فنیقی ها (phoenician)ازجمله اقوام دیگری هستند که در اسپانیا سکونت داشته و برخی از آنان نظیر کارتاژها دارای مستعمراتی داشته اند (لوبون، بی تا، ص 324).

    در دویست سال قبل از میلاد مسیح، جنگ دوم پونیک واقع شد که در نتیجه آن، رومیان با شکست دادن کارتاژها بر سرزمین اسپانیا مسلط شدند. رومیان تا قرن پنجم میلادی بر اندلس حکومت کردند (آیتی، 1340، ص 9-10). اما از قرن چهارم میلادی به بعد ظهور ژرمن ها در عرصه سیاسی دنیای آن روز و پیروزی آنان بر نیروهای امپراتوری روم باعث شد که نه تنها تاریخ اسپانیا، بلکه مسیر تاریخ اروپا به طور کلی تغییر یابد (آل علی، 1370، ص 9-10). اسپانیا اگرچه در منتهی الیه متصرفات روم قرار داشت، اما از تهاجم ژرمن ها در امان نماند. ابتدا دستجات واندال(Vandal)، سوئبی(suebi) و آلانی(Alani) در سال 409 م از جبال پیرنه گذشته و از دامنه های جنوبی آن سرازیر شده و به قتل و غارت پرداختند (Dozy, 1932, p. 27). واندال ها به دو دسته تقسیم شدند، یک دسته به طرف شمال و دسته دیگر به طرف جنوب حرکت کردند. سوئبی ها در ایالت گالیسی (Ghalysia)مسکن گزیدند و بالاخره آلانی ها به طرف پرتغال و دسته دیگر به مرکز فلات هجوم بردند (کالمت، 1368، ص 27). چهارمین طایفه ژرمن ها که از همه قبایل دیگر مقتدرتر بوده و درواقع بازوی پرتوان آنها به حساب می آمدند و پس از دستجات اولیه وارد اسپانیا شدند، ویزیگوت ها بودند. این اقوام، تحت فرمان سلطان خود، آلاریک پس از تاخت و تاز در روم شمالی و ایجاد خرابی و حریق فراوان در شهر روم به طرف گل(یا گالیا در جنوب فرانسه) برگشته و درحالی که کنستانس، سردار رومی ، آنها را تعقیب می کرد، از جنوب گل عبور نموده و با عبور از کوه های پیرنه وارد بندر بارسلون شدند (همان، ص، 27-28).

    ورود قوم ویزیگت به اسپانیا درسال 415 م و استقرار آنان در این کشور، آثار ملامت بار و حزن انگیزی برای اهالی این شبه جزیره باقی گذارد. یکبار مهاجمان واندال، سوئبی و آلانی هنگام ورود به نقاط مختلف به خرابکاری پرداختند و بار دیگر، ویزیگوت ها به منظور از بین بردن این رقبا و مخالفان باقیمانده، آبادی ها و آثار تمدن موجود را منهدم ساختند. مورخان اروپایی و محققان جامعه شناس برای پیشروی سریع گوت ها در شبه جزیره ایبریا و سقوط امپراتوری روم در این منطقه، علل و عوامل بسیاری ذکر کرده اند که مهم ترین آنها ضعف دولت مرکزی روم، بی عدالتی اجتماعی و اختلاف طبقاتی است. از نظر ضعف دولت مرکزی کار به آنجا رسید که آخرین امپراتوری، آن قدر توانایی و قدرت نداشت که بتواند اسپانیا را از حالت بدبختی و بیچارگی نجات بخشد. دوزی در این مورد می نویسد که در این تاریخ، امپراتوری به ظاهر عظیم روم در تمام سرزمین های تحت حکومت و تصرف خود قادر نبود که حتی نام خود را بر آنها حفظ کند (Dozy, 1932, p. 45).

    وحدت شبه جزیرة ایبری در زمان حاکمیت گوت ها که نخستین بار در تاریخ اسپانیا بود اتفاق می افتاد، اسپانیا را به صورت یک واحد سیاسی و نژادی درآورد که اهمیت خاصی داشت، زیرا شناخت یونان باستان از این سرزمین به غرب و قسمت هایی از جنوب آن محدود می شد. رومی ها نیز این سرزمین را به ایالت های مختلف، اما بی ارتباط با هم تقسیم می کردند. پایتخت شبه جزیرة ایبری در دورة رومی ها، تاراگونا (تاراکو) واقع در جنوب بارکینو (بارسیونا، برشلونه یا بارسلون) بوده است. این در حالی است که گوت ها تمامی این شبه جزیره را یک کشور قلمداد کرده و تولدو یا طلیطله(Toledo) را که شهری مرکزی و در وسط شبه جزیره واقع بود، به پایتختی برگزیدند. بدین ترتیب، گوت ها آخرین قومی بودند که پیش از حمله مسلمانان به اسپانیا در این سرزمین قدرت و حاکمیت را در دست داشتند (masdeu, 1940, p. 33).

    فتح اسلامی شمال آفریقا

    پیش از فتح اسپانیا، شمال آفریقا ازجمله مناطقی بود که توسط مسلمانان فتح شد. فتح این منطقه اگرچه به سختی و با صرف وقت و نیروی انسانی فراوانی به دست آمد، اما در نهایت، زمینه را برای ورود مسلمانان به سرزمین اسپانیا فراهم کرد. پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله، ابوبکر در سال سیزدهم هجری پس از بازگشت از سفر حج، سپاهی را به منظور اعزام به شام تجهیز کرد (ابن اثیر، 1987م، ص 252). این سپاه که طبری تعداد آن را 46 هزار نفر ذکر کرده است (طبری، 1375، ص 1535)، موفق شد سپاهیان روم به فرماندهی هرقل، امپراتور این سرزمین را در نبرد یَرموک شکست دهد. پس از این پیروزی عملاً دروازه های شام به روی مسلمانان گشوده شد، چنان که در زمان خلافت عمر سراسر این منطقه توسط مسلمانان تسخیرگردید (بلاذری، 1367، ص 195).

    پس از فتح شامات، مسلمانان ناگریز از فتح منطقه حساس و مهم مصر بودند. وضعیت داخلی مصر در آستانه حمله مسلمانان نابسامان بود و مردم از حکومت رومیان رضایت نداشتند (ابن عبدالحکم، 1914م، ص 49). در چنین شرایطی بود که عمروعاص تصمیم گرفت به مصر حمله کند. در مورد کیفیت فتح مصر اختلاف نظر وجود دارد که برخی فتح آن را به صلح و برخی به جنگ می دانند (یعقوبی، 1374، ص 33). بدین ترتیب، مسلمانان با فتح مصر موفق شدند تا حدود حبشه در طرف جنوب و لیبی در طرف مغرب را به تصرف خود درآورند (بلاذری، 1367، ص 317-318). فتح این مناطق، آخرین پیروزی عمروعاص و پایان دوره فتوح در مغرب، در زمان عمر است. عثمان پس از اینکه به خلافت رسید عمروعاص را عزل و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به ولایت مصر گماشت (یعقوبی، 1374، ص 58).

    در دوران خلافت عثمان، جز چند حمله عبدالله بن سعدبن ابی سرح به افریقیه و چند عملیات کوچک نظامی در جنوب مصر، تحرکات جدی در مغرب صورت نگرفت. پس از اینکه دولت امویان به رهبری معاویه شکل گرفت یکبار دیگر توجه به مغرب از سر گرفته شد و والی پیشین، یعنی عمروعاص که در عصر عثمان عزل شده بود، دوباره به عنوان حاکم مصر انتخاب گردید. البته طمع عمروعاص به مال و حکومت از یک سو، و هوشیاری معاویه از سوی دیگر و نیز نگرانی دمشق از شورش و تمرد بربرها در هر فرصت ممکن، باعث شد تا امویان، افریقیه را استانی مستقل از مصر، و تابع مستقیم دمشق در نظر بگیرند (مونس، 1980، ص 35). معاویه در پی این تصمیم، عقبة بن نافع را به عنوان والی مغرب برگزید. اولین و مهم ترین کاری که عقبه انجام داد بنای شهری جدید به عنوان مرکز فرماندهی برای ساکنان عرب مسلمان بود تا با آسودگی خاطر و با فرماندهی از این شهر، گشایش و تسخیر شهرهای مغرب یکی پس از دیگری فراهم آید (ابن عذاری، بی تا، ص 5). بدین ترتیب، شهر قیروان در جنوب قرطاجنه یا کارتاژ به مدت چهارسال بنا شد (ابن عبدالحکم، 1914، ج 1، ص 214).

    اما در همین زمان که مسلمانان مقیم مغرب با تأسیس شهر قیروان می رفتند تا با انسجامی که گرفته بودند، سراسر شمال آفریقا را مسخر شوند، معاویه، عقبة بن نافع را عزل و به جای او ابوالمهاجر دینار را منصوب کرد. این شخص، پنج سال در مغرب اقامت داشت و در این مدت برخلاف عقبه که فردی جنگجو بود، تلاش کرد تا با گفت وگو و گشودن باب مصالحه به اهداف خود دست یابد (بیضون، 1406ق، ص 41).

    با مرگ معاویه و در زمان حکومت یزید یکبار دیگر ابوالمهاجر عزل و عقبة بن نافع مجدداً به استانداری افریقیه منصوب شد. عقبه پس از بازگشت به مغرب، زهیر بن قیس را در قیروان گذاشت و خود به طرف مناطق مرکزی مغرب، یعنی مغرب الاوسط حرکت کرد و مناطقی از آن بخش را فتح کرد. البته در همین زمان یکی از قبایل بربر به نام اوربه از این فرصت استفاده کرده و با رهبری کسیلة بن لمزم بُرنُسی در محرم سال 64.ق به قیروان حمله کرده و پس از نبردی سنگین این شهر را که در واقع دارالحکومه مسلمانان در مغرب بود را تصرف کردند (ابن عذاری، بی تا، ص 30). عقبه با شنیدن این خبر به سوی قیروان بازگشت، اما در جنگی که حادث شد به قتل رسید (بلاذری، 1367، ص 328). از این زمان به مدت ده سال اوضاع این منطقه آشفته و نامستقر بود تا اینکه عبدالملک بن مروان، حسان بن نعمان را مأمور افریقیه نمود. این شخص در مدت کوتاهی تمام موانع را از پیش برداشته و با شکست طرف داران کسیله که بعد از قتل رهبر خود، بر گرد زنی بربر به نام کاهنه جمع شده بودند، شهر قیروان را دوباره تصرف کرد و اعراب بار دیگر از دیوارهای بَرقه گرفته تا سواحل آتلانتیک در تمام این حدود تفوق و استیلا یافتند (علی، 1366، ص 44).

    پس از چندی دشمنان حسان نزد خلیفه اموی و برادر وی، عبدالعزیز بن مروان که والی مصر بود، از او بدگویی کرده و گفتند که حسان قصد استقلال و خروج علیه خلیفه دارد، درنتیجه عبدالعزیز او را فراخواند و از ولایت مغرب عزل کرد و به جای وی موسی بن نصیر را گماشت (ابن عذاری، بی تا، ص 35). این فرمانده همان کسی است که نقشه فتوحات شبه جزیره ایبریا یا اندلس را عملی کرد. موسی بن نصیر بعد از مرگ عبدالملک و در زمان خلافت ولید در سمت خود ابقا شد. موسی بعد از آنکه موفق شد با شکست قوای متحد بربر امنیت را به منطقه بازگرداند، به منظور دفاع از ثغور، کارخانه بزرگی نزدیک خرابه های قرطاجنه(کارتاژ) برای ساخت کشتی تأسیس کرد (بلاذری، 1367، ص 331) و این گونه مسلمانان قدرت خود را در سراسر افریقیه، از دریا و خشکی، بسط دادند، تنها شهر سَبته در انتهای دریای مدیترانه و در شرق طَنجه در تصرف مسیحیان باقی مانده بود. سبته در این زمان در تصرف اسپانیا بود و یکی از امرای گوت یا فرنگان که کنت یولیان نامیده می شد، بر آن فرمان می راند. سبته به سبب وضع خاص طبیعی و هوشیاری فرمانروایش توانست هجوم مسلمانان را با آنکه از جنوب و مغرب آن در محاصره داشتند، باز پس زند (عنان، 1366، ص 23). در این زمان موسی پیوسته در این اندیشه بود تا با عبور از دریای پیش روی و فتح شهر سبته، دامنه متصرفات خود را در آن سوی دریای پهناور ادامه دهد. تحقق این امید و آرزو مدت زمان زیادی طول نکشید و چندی بعد مسلمانان موفق شدند با دستیابی بر شهر سبته وارد خاک اسپانیا شده و در اندک زمانی کوتاه این سرزمین را تصرف کنند.

    شرایط سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی اسپانیا در آستانه حمله مسلمانان

    .ویزیگوت ها و ساختار سیاسی اسپانیا

    اسپانیا در آن هنگام که فرمانروایی مسلمانان بر سواحل نزدیک و جزایر مجاور آن گسترش یافته بود، در زیر فرمان گوت ها بود و پیش از آن همانند افریقیه، سه قرن فرمانبردار رومیان بود. چون سلطنت روم برافتاد و قبایل ژرمن در اوایل قرن پنجم میلادی بر آن استیلا یافتند، متصرفات غربی روم را میان خود تقسیم کرده و بر ایتالیا و فرانسه و اسپانیا تسلط یافتند و اسپانیا در این تقسیم نصیب گوت ها شد. نظام پادشاهی در میان گوت ها انتخابی بود. به این معنا که بعد از مرگ پادشاه، عده ای از بزرگان و امرای کشور گردهم می آمدند و از میان خود یک نفر را برای سلطنت انتخاب می کردند. چنین نظامی طبعاً به بروز رقابت میان امرا و بزرگان گوتی می انجامید (مونس، 1373، ص 21). پس از مرگ هر پادشاهی مجلس نجیب زادگان می بایست از میان خود یکی را به پادشاهی انتخاب کند. کوشش بعضی از پادشاهان برای اینکه فرزندان خود را در کارها شرکت داده و آنان را برای قبول مسئولیت و پادشاهی آماده نمایند و احیاناً رقبای مخالف را نیز به گونه ای از میان بردارند، وسیله دیگری برای نارضایتی نجیب زادگان و اختلاف آنها با پادشاه بود (آل علی، 1370، ص 21). برای مثال، در زمان ویتیزا(Witiza) ـ یکی از پادشاهان گوت که مورخان عرب و ازجمله ابن قوطیه از وی تحت عنوان غیطشه نام می برند- (ابن قوطیه، بی تا، ص 30). در سال 678م وی کوشش کرد تا فرزند خود اخیلا(Akhila) را برای جانشینی خود آماده کند. بنابراین، او را به عنوان دوک استان، تارکوننسیس(Tarraconensis) به شمال شرقی کشور روانه کرد، ولی بعد از مرگ ویتیزا بسیاری از بزرگان گوت حاضر نشدند که از کودکی چون اخیلا اطاعت کنند (وات، 1359، ص 10). بنابراین، تعدادی از سران گوت که در تِولدو اقامت داشتند، بنای نافرمانی گذاشته و بزرگان گوتی مقیم در اطراف و اکناف نیز در مناطق خود اعلام استقلال کردند.

    آتش جنگ میان رقبای سیاسی شعله ور شد و اقامت ملکه و فرزندش را در تولدو با مشکل روبه رو کرد و مجبور شدند از شهر فرار کنند. این هرج و مرج و ناآرامی حدود یک سال و نیم به درازا کشید. در این مدت رخزیندو که ویتیزا قبل از مرگ خود، او را به سرپرستی اخیلا انتخاب نموده بود، توانست یاران زیادی برای خود فراهم آورد. همچنین با اظهار دوستی و محبت به تودۀ روم ـ ایبر کشور اعم از روستاییان و شهرنشینان ـ آنان را در کنار خود قرار داد. دشمنان رخزیندو دریافتند که وی به زودی خواهد توانست به آشوب و هرج و مرج پایان دهد و اوضاع را به سود خاندان سلطنتی استقرار بخشد. ازاین رو، گروهی از آنان گردهم آمده و خود را «شورای شیوخ و بزرگان خواندند و این حق را برای خود قائل شدند که به صلاح دید خود وضعیت حکومت گوت ها را سامان بخشند. بنابراین، آنان از میان خود فردی موسوم به رودریگو یا رودریک را برگزیده و او را به عنوان پادشاه، جانشین ویتیزا معرفی کردند و خود را برای یاری دادن او و از میان برداشتن رقبایش و پیکار مسلحانه با آنها آماده ساختند (ابن قوطیه، بی تا، ص 30). به اتفاق تمامی متون تاریخی، گروهی که با رودریک بیعت کردند، همگی از سران و اعیان گوتی بودند که هدفشان از این گردهمایی نیز نجات حکومت گوت ها و تحکیم پایه های سست و لرزان آن بود (مونس، 1373، ص 35-36). اما با تجزیه و تحلیل مطلب فوق و طرح فرضیه ای خاص، اگر موضوع کمک گرفتن رخزیندو از ایبر، روم ها را به منظور تثبیت کار اخلیا که در بالا بدان اشاره شد، در کنار این مطلب قرار دهیم، به راحتی می توان نتیجه گرفت که موضوع صرفاً یک اختلاف میان زعمای گوت بر سر کسب مقام سلطنت نبوده، بلکه در آن رنگی از انقلاب مردم علیه گوت ها و تمایل به رهایی از چنگال بزرگان و اشراف آنان وجود داشته است. شاید این نتیجه گیری به ما اجازه دهد تا بر واقعیتی تأکید ورزیم و آن اینکه حکومت گوت ها در نظر مردمِ شبه جزیرة ایبری حکومتی ملی و خودی نبوده است، بلکه بیشتر آنان این حکومت را حکومتی بیگانه می دانستند که مردم در سایه آن آزارها و ستم ها دیده و بارها کوشیدند تا خود را از شر آن رهایی بخشند (وات، 1359، ص8-9). گوستاولوبون در مورد نظام پادشاهی اسپانیا قبل از ورود مسلمانان به این سرزمین می نویسد:

    یکی از بدبختی هایی که دامنگیر گوت ها شده بود، این بود که پادشاه، انتخابی بود و ازاین رو مقام سلطنت هواخواهان بسیاری پیدا کرده و علی الدوام میان هریک از هواخواهان سلطنت و طرف دارانشان با دیگری جنگ و نزاع بر پا بود و این جنگ ها یکسره، پایه های دولت گوت ها را متزلزل ساخته بود و از این رو اشراف و امرای لشکر نیز مورد اعتماد نبودند (لوبون، ص 325-326).

    کالمت در این باره می گوید:

    احراز مقام سلطنت به وسیله اخذ آراء انجام می گرفت و تنها طبقة مخصوصی از اعیان و اشراف و نجبا حق رأی داشتند و پادشاه باید دارای خصایل برجستة نژادی و خون پاک ژرمن می بود. به هرحال، تاج سلطنت از محیط محدودی خارج نمی شد و به همین دلیل، افرادی که انتخاب می شدند، سعی می کردند به آن جنبۀ خانوادگی بدهند (کالمت، بی تا، ص 62).

    این فکر، آتش جاه طلبی افراد سایر خاندان های ممتاز و مشمول این قاعده را روشن می ساخت و بدین ترتیب، مانع موروثی ماندن مقام سلطنت به صورت رسمی و قانونی می شد. بر اثر رقابتی که به وجود می آمد، شورش و جنایت و کشتار رواج می یافت، به طوری که بیشتر پادشاهان ویزیگوت به مرگ غیرطبیعی درگذشته و به دست رقبا و مدعیان تاج و تخت کشته می شدند (ابن عبدالحکم، 1914، ص 120). پادشاهان گوت پس از آنکه کاتولیک را به عنوان مذهب رسمی پذیرفتند، سعی داشتند تا در سازمان های روحانی برای خود تکیه گاهی پیدا کنند. درنتیجه، هریک از آنان چه وارث و چه غاصب، کوشش می کردند که با تشکیل مجامع عمومی روحانیون، بلافاصله به سلطنت خویش جنبه رسمی و قانونی بخشیده، از حمایت و جلب رضایت کلیسا بهره مند شوند. قطعنامه مجمع عمومی روحانیون از مقام سلطنت در مورد بروز جنایت و سوءقصد حمایت می کرد و برای هر فردی که به جان شاه سوءقصد می کرد، مجازات اعدام را اعمال می نمود. با این حال، اگر کسی پیدا می شد که از مجازات نمی ترسید و از خود گذشتگی نشان می داد، می توانست برای تصاحب تخت و تاج اقدام کند و اگر موفق می شد، همان قطعنامه که باید او را محکوم کند به نفع شخص او بار دیگر صادر می شد و مصونیت وی را در برابر خطرات تأمین می نمود (Dozy, 1972, p. 249). دربار پادشاهان گوت از یک عده افسران عالی رتبه و شورایی مخصوص تشکیل می شد. در این شورا، همان افسران و عده ای از مالکان عمده و صاحب نفوذ شرکت داشتند که در این میان، سران روحانی نیز دیده می شدند. پایتخت ویزیگوت ها ابتدا شهر تولوز، سپس بارسلون و بالأخره هنگام حمله مسلمانان به این سرزمین، تولدو بود (کالمت، بی تا، ص 56).

    شرایط نظامی و ساختار دفاعی اسپانیا

    علاوه بر بی ثباتی جایگاه سلطنت نزد گوت ها و رقابت خاندان های اشراف برای دستیابی به حکومت و تخت شاهی، یکی دیگر از مواردی که بر ضعف حکومت گوت ها می افزود، ساختار ارتش این کشور بود. همچنان که سپاه رومیان هنگام ظهور اسلام وحدت و روح قومی و نیروی معنوی خود را بدان سبب که از رعایای بیگانه و مزدوران تشکیل شده بود، از دست داده بود، لشکر اسپانیا نیز چنین بود. از دیر زمانی نیروهای اصلی آن را کشاورزان نیمه برده و یهودیان تشکیل می دادند که هیچ کدام از اینها بنا به عللی از حاکمیت گوت ها رضایت نداشتند. مری وات در این باره می گوید:

    یکی از علل عمده ضعف پادشاهان گوت، معلول وضع نابسامان سپاه بود. از حیث نظری، کلیه مردانی که می توانستند سلاح برگیرند، موظف بودند درصورتی که پادشاه آنان را احضار کند، به خدمت درآیند. این وظیفه از نوع تعهد یا وابستگی برده وار به خان که تحت نظام ملوک الطوایفی در قرون بعد در اروپا ظاهر شد، واسال(Vassal) نبود، بلکه هر فرد در رابطه مستقیم با پادشاه محسوب می شد و به وی وفادار بود. در اواخر قرن هفتم ظاهراً پادشاهان گوت در جمع آوری سپاه کافی به مشکلات عظیمی برخوردند. به نظر می رسد که ویژگی های نامطلوب سلطنت ناشی از مفهوم قبیله یا واحد سیاسی در نزد ژرمن ها بوده است که ویزیگوت های اسپانیا می کوشیدند تا در اوضاع و احوالی که مناسب آن نبود، آن را به کار ببندند (وات، 1359، ص 8-9).

    زمانی که گوت ها وارد اسپانیا شدند و طعم نعمت صلح را پس از آن همه جولانگری و جنگ و ستیز چشیدند و مراکز قدرت را اشغال کردند، برای دفاع از ملک و دولت خود به این ارتش متکی شدند؛ ارتشی که در صفوف آن جماعاتی از مردم سرکوب شده و خشمگین و انتقام جو نسبت به سروران و بزرگان خود، موج می زد. «در این تردیدی نبود که شمار نیمه بردگان در ارتش بسی بیش از آزاد مردان بود. معنی این امر جز این نبود که سپاهیانی که باید از دولت دفاع کنند، ترجیح می دادند که برای رهایی از ستم فرمانروایان خود، دست به دامن دشمن زنند (Dozy, 1972, p. 289). گوت ها مدت ها بود که خصال سپاهی گری را از دست فروهشته و به زندگی سراسر نوشخواری و لذت جویی گرویده بودند ودر آن رفاه و بی خیالی عیش و نوش، عزمشان سست و دلاوری هایشان به بطالت بدل شده بود و دیگر از آن جنگاورانی که رم را به زانو درآورده و سرزمین های میان دانوب و دریای محیط را زیرپی سپرده بودند، خبری نبود.

    آری زمانی که اعراب مسلمان به سرزمین اسپانیا حمله بردند، گوت ها در پسِ صخره های جبال پیرنه غرق در خواب خوشی بودند؛ نه پیرانشان برج و باروها را عمارت می کردند و نه جوانانشان درس شمشیر زنی و نیزه گذاری می آموختند (عنان، 1934، ص 28). بدین ترتیب، ضعف دستگاه هیئت حاکمه اسپانیا که این ضعف و ناتوانی به صورت مستقیم بر سایر بخش های جامعة آن روز اسپانیا اثرگذار بود، خود از عواملی گردید که پیروزی مسلمانان را تسریع نمود. برای مثال، آنچه مری وات به عنوان مشکل پادشاهان گوت در جمع آوری سپاه در اواخر قرن هفتم نام می برد، حاکی از اختلافات شدیدی است که بین نجیب زادگان و اشراف با شخص شاه وجود داشت که به رغم خواست شاه حاضر به همکاری با او نبوده و از اعزام نیرو برای یاری او خودداری می کردند، چنان که به گواه بسیاری از منابع، هنگام حمله مسلمانان به اسپانیا، این مسئله به خوبی خود را نشان داد و بخش عمده ای از سپاه اسپانیا که تحت سیطرة و حاکمیت نجیب زادگان مخالف رودریگ ـ پادشاه وقت اسپانیا ـ بودند، به مسلمانان پیوستند یا صحنه نبرد را به نفع مسلمانان ترک گفتند (ابن قوطیه، بی تا، ص 31).

    اوضاع دینی و شرایط اقلیت های مذهبی

    از لحاظ مذهبی دوره تسلط ویزیگوت ها بر اسپانیا را می توان به دو دوره تقسیم کرد. تا زمانی که گوت ها به آیین مسیحیت و خداپرستی روی نیاورده و در اعتقادات بت پرستانه خود بودند، مردم سزمین های اروپای غربی، اعم از مسیحی یا بت پرست، آزادی دینی بیشتری داشتند و فشاری از حکمرانان گوت بر مردم برای انتخاب دین و آیین نبود. اما از نیمه های قرن پنجم گوت ها با تحول فکری که در اندیشه مذهبی آنها به وجود آمد، تحت تأثیر مبشر قدرتمندی به نام اولفیلا (310ـ380 م) پذیرای آیین مسیحیت شدند. مسیحیتی را که اولفیلا ترویج می کرد، مکتب آریانیسم بود که آریوس(Arius) رهبر کلیسای اسکندریه بنیان گذار آن به شمار می رود و براساس اعتقاد به خلقت و بندگی حضرت مسیح است؛ یعنی اینکه آنان بر این اعتقادند که با وجود اینکه حضرت مسیح به وصف خدایی موصوف شده است، ولی او مخلوقی بیش نیست که به دستور پروردگار و پدر همگان به وجود آمده و درنتیجه، مرتبه و شأن او پایین تر از مرتبه و ذات پروردگار است (آل علی، 1370، ص 11). این در حالی بود که اهالی بومی و لاتین نژاد اسپانیا بر آیین کاتولیک بودند و به همین علت رهبران کلیسا در تضاد و تقابل با ویزیگوت ها قرار گرفتند (کالمت، بی تا، ص 57). مسلک آریانی تشکیلات مرتب و مقتدری داشت و همانند سایر مذاهب دیگرِ مسیحیت، صاحب معبد و کلیسا بودند. کشیش های اعظم آریانی آزادانه از طرف شاه تعیین و منصوب می شدند. بنابراین، مقام سلطنت، نظارت و تسلط کاملی بر تمام دستگاه های مذهبی آرین داشت و به همین علت سلاطین ویزیگوت علاقه داشتند که برای پیشرفت مقاصد سیاسی خود از آریانیسم پشتیبانی کنند، زیرا آنان در تشکیلات کاتولیک نمی توانستند نفوذی داشته باشند (همان، ص 57-58). هرچند که در این دوره از طرف ویزیگوت های آریانی مذهب فشارهایی بر کلیسا و اربابان آن وارد می آمد، اما دوزی می نویسد که اسقفان و کشیشان کاتولیک مذهب، آنان را بر ژنرال های رومی که قبل از آنها در اسپانیا حاکمیت داشتند، ترجیح می دادند. وی در این باره می نویسد:

    بربرهای ویزیگوت گرچه فاقد فضل و تقوا بودند، اما حداقل به آنچه کشیشان تعلیم می دادند، باور داشتند. طبع آنان مذهبی بود و هنگام خطر فقط از خداوند طلب کمک می کردند و قبل از مبارزه، شاهان آنها در لباس هایی از جنس کرباس به مناجات می ایستادند که این عمل برای یک ژنرال رومی تمسخرآمیز می نمود و اگر موفق از میدان بیرون می آمدند، دست خالق ابدی را در آن دخیل می دانستند. علاوه بر این، آنان روحانیان را به دیده احترام می نگریستند و فقط روحانیون آریانی خودشان را درخور احترام نمی دانستند، بلکه کشیش های کاتولیک را هم که مورد تحقیر رومیان قرار داشتند محترم می شمردند (Dozy, 1972, p. 223).

    با این همه، پادشاهان گوت پس از چندی دریافتند که تحکیم و قوام پایه های سلطنت آنها در پذیرش مذهب اکثریت است. به همین علت در سال 587 م و در زمان پادشاهی ریکارد دگرگونی و تغییری اساسی در گرایش مذهبی گوت ها پدید آمد و آن، تحول مذهب آریانیسم به کاتولیسیسم بود که خود تغییرات و تحولات سیاسی- اجتماعی بسیاری را در پی داشت (Ibid, p. 224). اسقفان و کشیشان احترام و نفوذ خود را از این تاریخ به دست آورده و بسیاری از کارهای اداری و اجرایی را به دست گرفتند و کلیساها به صورت نیروی تازه ای در صحنه ظاهر گردیده و در آغاز، روزنه امیدی برای بردگان و طبقات تهیدست و محروم شدند؛ امیدی که عمر آن چندان به درازا نکشید. سادگی و اعتقادات راستین گوت ها آنان را به احترام و تجلیل اسقفان و رهبران کلیسا وامی داشت. پادشاه گوت ایمان و تدین را در اطاعت کشیشان می دید و معتقد بود که رهبران کلیسا می توانند حمایت و لطف حضرت مسیح را برای آنان تضمین کنند (آل علی، 1370، ص 16).

    با چنین سرسپردگانی هیچ وقت کلیسا خود را در اسپانیا اینچنین قدرتمند نیافته بود. توسعه نفوذ کلیسا بر طبقات مختلف به تدریج تناقص گفتار، رفتار و نیز اشتباهات آنان را آشکار کرد. از این زمان، کلیسا مالکیت خود را بر املاک و کاخ های متعدد و زمین های کشاورزی گسترش داد. با گسترش مالکیت کلیسا، رفتار کشیشان با بردگان برزگر و خدمت گزاران این املاک و مزارع، از رفتار مرد روحانی و خیرخواه و نصیحت گو به رفتار مالک و صاحب کاری ذی نفع و قدرتمند تغییر یافت و حالا که از صومعه ها به قصرها و خانه های بزرگ با صدها غلام و خدمتگزار تغییر مکان داده بودند، دیگر سخن از آزاد کردن بردگان و تساوی افراد در برابر پروردگار و حضرت مسیح در میان نبود (همان). دوزی در این باره می نویسد:

    روحانیون کاتولیک در هنگامی که بدعت آریانی شکوفا شد، ترحم پدرانه در حق فقرا ابراز می داشتند. آنان حتی برای فقرا بیمارستان می ساختند. اطمینان بر این بود که روحانیون بردگی را ریشه کن می سازند، زیرا این نهاد مغایر روحیات انسانی است. این هدف شریف که با ندای بلند توسط کلیسا در موقع ضعف و زوال آن تبلیغ می شد، مطمئناً آن موقع که کاملاً اقتدار یافته بود، می توانست به مرحله اجرا درآید، اما این خطایی بیش نبود! آن هنگام که روحانیون به قدرت رسیدند، اصولی را که هنگام درماندگی، حقارت و دوران شکنجه و عذاب خود پیشنهاد و مطرح نموده بودند، رد کردند. از این به بعد اینان مالک املاک با رعیت فراوان و کاخ های باشکوه و سرشار از غلامان گردیدند. این اسقف ها به زودی دریافتند که هنوز موقع و زمان مناسب برای آزادی غلامان فرا نرسیده است (Dozy, 1972, p. 224).

    دوزی سپس از اس ایذیدور(Isidore) یکی از اسقف های معروف اسپانیا نام می برد و می گوید:

    اسقف مشهور سویل که مدت ها مدیدی حیات و روح شوراهای تولدو را تشکیل می داد و توسط پدران آن شوراها، عزت کلیسای کاتولیک لقب گرفته بود. در بررسی مسایل بردگی هیچ گاه از مکتب همنام خود سخن به میان نمی آورد و به جای ترویج افکار مسیحیت در برابری و محبت به مخلوقات، به ترویج فلسفه و گفتار ارسطو که گفته است طبیعت بشر را دو گروه آفریده است، یکی آنکه فرمان دهد و دیگری آنکه فرمان برد، می پردازد و با این کار به رفتار کلیسا صحه می گذارد (Ibid, p. 225).

    علاوه بر مسایلی که به آنها اشاره شد، یکی دیگر از نتایج مهم تغییر مسلک ویزیگوت ها این بود که از این به بعد مقام سلطنت عملاً شریک سازمان های روحانی کاتولیک شد. علاوه بر جلسات مخصوص روحانی، جلسات دیگری نیز تشکیل می یافت که در آن، سران کاتولیک و اشراف و نجبای دربار متفقاً شرکت می جستند و در جلسات آن، که نوعی مجلس شورا بود، دربارة امور کشوری بحث و تصمیم گرفته می شد. ریاست این شورا را طبعاً پادشاه به عهده داشت و بدین ترتیب، فرمانروایی او از صورت مطلق، خارج و نسبی می شد، چون قاعدتاً بدون تصویب و تأیید شورا هیچ گونه عملی انجام نمی گرفت. البته اگر پادشاه مقتدر بود و شخصیت بارزی داشت، اعضای شورا تحت نفوذ او قرار می گرفتند و درنتیجه، نظریه های خود را خواه یا ناخواه اعمال می کرد، ولی برعکس اگر بی اراده و سست عنصر بود، شورا بر او تسلط می یافت.

    به هر حال، بعد از پذیرش مذهب کاتولیک توسط پادشاهان ویزیگوت، شاهد افزایش قدرت کلیسا و اربابان آن و در مقابل، کاهش توان و اختیارات شاه هستیم. گفتار دوزی در این مورد شاهدی است بر این مدعا. وی می نویسد:

    اسقف ها تنها هم خود را به شکل دادن قالب فکری و قلبی شاهان ویزیگوت محدود نکردند، بلکه قانونگذاری و مدیریت را نیز به عهده گرفتند. آنان می گفتند که از طرف حضرت مسیح انتخاب شده اند و به عنوان پاسداران ملت انجام وظیفه می نمایند. آن هنگام که اسقف ها در تولدو تجمع کرده بودند، شاه با اشک و ناله از آنان التماس کرد که بین او و خدا میانجی گری کنند و قوانین عاقلانه و خردمندانه ای برای دولت وضع نمایند. در آن هنگام که اسقف ها در شاهان الهام می آفریدند که خداپرستی بایستی عمده ترین فضایل انسانی محسوب گردد، شاهان به نوبه خود به خوبی دریافتند که خداپرستی، یعنی اطاعت از اسقف ها و حتی فاسدترین انسان ها در امور عمومی خود به هدایت و ارشاد کلیسا محتاج اند. بنابراین، قدرت جدیدی در دولت ایجاد گردید (Ibid, p. 224).

    با توجه به آنچه گفته شد، می بینیم که تسلط بساط مذهبی بر دستگاه های کشوری از چند طریق تحقق می پذیرفت: 1. با تشکیل مجامع روحانی و شورا، 2. با دخالت های مستقیم اسقف ها در سازمان های اداری و 3. به صورت صرفاً مذهبی و به اسم مبارزه با پیروان مسالک مختلف.

    مجامع روحانی، یا اصلی بود که در مرکز تشکیل می شد و یا فرعی که در مقر اسقف ها برقرار می گردید. در جلسات این مجامع، علاوه بر بحث و اخذ تصمیم دربارۀ امور مذهبی، به کلیه امور و شکایاتی که به آن ارجاع می شد، اعم از اداری و قضایی رسیدگی و احقاق حق و دستورات و احکام غیرقابل تغییر صادر می شد و در حقیقت، از لحاظ حقوقی، این مجامع یک نوع دیوان عالی تمییز به شمار می رفت. کلیه مأموران کشوری هنگام انجام وظیفه به وسیله سران روحانی راهنمایی شده و از آنان به موقع، کسب دستور می کردند (کالمت، بی تا، ص 59).

    خلاصه اینکه سازمان های مذهبی بر تمام دستگاه های کشوری و خصوصی نظارت عالیه داشتند. اما وظایف اصلی سازمان های روحانی کاتولیک، همانا مبارزه با سایر مذاهب و مسلک ها، بخصوص آریانسیم بود و نیروی خود را بیشتر در این راه به کار می بردند. همچنین از دوره سلطنت ریکارد مبارزه با یهودیان شروع شد (همان). این مبارزه به مرور زمان افزایش یافت، به گونه ای که در آستانه حمله مسلمانان به اسپانیا یهودیان در سخت ترین شرایط قرار داشته و مسلمانان را فرشته نجات خود می دانستند (همان). تا موقعی که دربار، پیرو مسلک آرین بود، یهودیان در آرامش به سر می بردند، چون آرین ها با آنان سرِ دشمنی نداشتند. در چنین محیطی یهودیان توانستند به فعالیت پرداخته و چون مردمی فعال بودند و اغلب صاحب اموال و ثروت فراوان شدند (همان). البته همواره مورد بغض و کینة مسیحیان بودند و نه تنها کسی به آنان اعتنایی نداشت، بلکه با انواع جوروستم و سرکوبی مبتلا بودند. از آن هنگام که کلیسا صاحب قدرت شد، همه همت خود را به مسیحی کردن یهودیان گماشت و برای تحقق این امر از هر سختگیری و طرد و ایذا خودداری نمی کرد (عنان، 1934، ص 28-29). مری وات دو عامل را در اذیت و آزار یهودیان مؤثر می داند و می گوید:

    عدم درک نیاز به تجارت از طرف ویزیگوت ها یکی از عوامل رفتار سخت با یهودیان در اسپانیا بوده است، زیرا بسیاری از یهودیان تاجرپیشه بودند. عامل دیگر، ارتباط نزدیک اسقف ها با پادشاهان بود و بسیاری از کارهای حکومت در شوراهای کلیسا فیصله داده می شد و این مراجع کلیسایی طبیعتاً تحت تأثیر ملاحظات کلامی و دینی قرار داشتند و یهودیان را دشمن می دانستند (وات، 1359، ص 10).

    در عصر یکی از پادشاهان گوت موسوم به سیزبرت شاه که ابن اثیر از او به نام سیفوط نام می برد (ابن اثیر، بی تا، ص 164)، یهودیان میان دو چیز مخیر شدند: یا مسیحی شدن و یا تبعید و مصادرۀ اموال، پس بسیاری از روی اکراه یا به دروغ در سال 616م کیش مسیحیت اختیار کردند (عنان، 1934، ص 29). اما چون دگرگون کردن کیش از محنت و آزارشان نکاست، دست به توطئه زده و به فکر انقلاب و آشوب افتادند. به همین سبب بسیاری از یهودیان با طرف های یهودی خویش در شمال آفریقا رابطه برقرار کردند که آنان را یاری دهند (وات، 1359 ، ص 10). البته توطئه بیش از آنکه به ثمر رسد کشف گردید. اژیکا، شاه وقت گوت ها، فرمان داد که آنها را به شدت عقوبت کنند. کشیشان برای ابراز نظر درباره این تصمیم در طلیطله (تولدو) اجتماع کردند و فرمان شاه را تصویب نمودند و یهودیان را بدین اتهام که برای برانداختن حکومت توطئه کرده اند و از مسیحیت که پیش از این بدان گرویده بودند، مرتد شده اند، به زیر شکنجه کشیدند (عنان، 1934، ص 29). مقرر شد در سراسر ولایات اسپانیا املاکشان مصادره شود و در اختیار سلطان قرار گیرد. همچنین یهودیان از همه جا طرد شده و تا ابد بردۀ مسیحیان باشند و پادشاه حق دارد آنها را به هرکه خواهد به عنوان برده ببخشد و تا هنگامی که بر کیش خویش باقی هستند، از هیچ آزادی بهره مند نباشند. همچنین اگر نزد ایشان برده مسیحی هست، آزاد شود و برخی از اموالشان به بردگان آزادشده تعلق گیرد و نیز مقرر شد که فرزندانشان را از سن هفت سالگی از آنان جدا کرده و بر آیین مسیح پرورش دهند. مرد یهودی حق دارد کنیز مسیحی را به زنی گیرد و زن یهودی حق ندارد جز به مسیحی شوی کند (آیتی، 1340، ص 7-8). به هر حال، این گونه مبارزات مستبدانة مذهبی در نیمه دوم قرن هفتم ادامه یافت و موجب نارضایتی عدۀ بی شماری از اهالی کشور اسپانیا را فراهم ساخت. به قول کالمت چگونه ممکن است با این صدمات، حتی یهودیان هم دشمن سرسخت دربار ویزیگوت نشوند و به سهم خود در تهیه زمینه مساعد برای حمله اعرابی که منجر به انحلال فرمانروایی سلسله ویزیگوت می شد، با یکدیگر تشریک مساعی و جدیت ننمایند (کالمت، بی تا، ص 60). مری وات در این باره می گوید:

    ممکن است احساسات قوی یهودیان، مسلمین را به حمله و هجوم به اسپانیا تشویق کرده باشد و یهودیان آفریقای شمالی بدون شک حاضر بودند کلیه اطلاعاتی را که در دست داشتند، در اختیار مسلمین قرار دهند، به هرحال هنگامی که مسلمین سپاه ویزیگوت را شکست دادند، یهودیان مطمئناً همه کمک های لازم را به آنها کرده بودند (وات، 1359، ص 10).

    فیلیپ حتی پس از بیان گزارش های مربوط به اذیت و آزار یهودیان از همکاری نزدیک آنها با مسلمانان خبر می دهد و می نویسد: «از اینجا معلوم توان داشت که چرا مسلمانان در آن دولت که در اسپانیا به پیکار بودند، شهرهای مفتوح را به دست یهودیان می سپردند (حتی، 1366، ص 640).

    به هر حال، با توجه به همه این مطالب حتی اگر به اطمینان مری وات در مورد همکاری نزدیک یهودیان با مسلمانان فاتح سخن نگوییم، اما مسلماً شدت آزار و اذیت های پادشاهان گوت و کشیشان مذهبی در این مورد به حدی بوده است که حتی اگر آنها با مسلمانان همکاری جدی نداشته اند، دست کم در برابر ورود مسلمانان هم مقاومتی نکرده و ورود آنها را به اسپانیا فرصتی مغتنم برای آزادی خود می دانستند.

    اوضاع اجتماعی و شرایط طبقات جامعه

    علاوه بر مسائلی که به آنها اشاره شد، وضعیت نابسامان جامعه اسپانیا از حیث عدم رعایت عدالت و انصاف در بین طبقات مختلف این جامعه، ازجمله عواملی بود که پیروزی مسلمانان را تسریع کرد. نارضایتی قشرهای مختلف جامعه از حکومت گوت ها باعث شد تا این اقشار به امید دستیابی به خواسته های خود، حاکمیت کشور را در برابر حمله مسلمانان تنها گذارند. در یک بررسی اجمالی از اوضاع اسپانیا در زمان گوت ها و قبل از ورود مسلمانان به این سرزمین می توان گفت که در زمان حاکمیت گوت ها، تغییرات چندانی در اوضاع و احوال جامعه اسپانیای عصر رومی پدید نیامد. اشرافیت روم باستان همچنان ثروت و سیطرة خود را در اختیار داشت. آن دسته از شهرنشینان، بازرگانان و صاحبان مزارع کوچک که آزاد بودند، زیرنفوذ اقویا و در حالتی میان آزادی و بردگی روزگار می گذرانیدند (مونس، 1373، ص 41). دوزی از این طبقه با «برزگر یاد می کند و در توصیف آنان می گوید:

    برزگری حالتی بود بین غلامی و آزادی، اینان از یک طرف موظف بودند تا به عنوان کشاورز، زمین های بایر و متروک را آباد سازند، و از سوی دیگر، در صورت نیاز، به صورت سرباز در اختیار ارتش قرار گیرند. بنابراین، دارای سازمان و قوانین خاص خود بودند. برزگران که بر روی زمین مالک، کشت و زرع می کردند، موظف بودند سهم معینی از تولید محصول را به مالک دهند. اما در کل، وضع برزگران یهتر از غلامان بود؛ برخلاف غلامان آنان حق ازدواج قانونی داشتند و می توانستند مالک زمین بشوند و امکان کمی وجود داشت که اربابان، زمین برزگران را توقیف نمایند. ولی تحویل و واگذاری زمین به بیگانگان با موافقت ارباب مقدور بود و از نظر قانون آنان غلام و بردة صرف محسوب نمی شدند. برزگران مالیات های شخصی به دولت می پرداختند و مشمول خدمت اجباری هم می شدند. از طرف دیگر، برزگران همچون غلامان تابع قانون تنبیه بدنی بودند و نمی توانستند عفو و رهایی از مجازات را جست وجو کنند. آنها درواقع، غلامان و نوکران زمین بودند نه یک شخص مستقل؛ به زمین و اراضی که کشت می کردند وابسته بودند و در این راستا روابط موروثی و غیرقابل الغاء وجود داشت. مالک زمین بدون برزگران نمی توانست از زمین های خود بهره ببرد و بدون مزارع خود هم نمی توانست از برزگران سود جوید (Dozy, 1972, p. 216).

    بقیه مردم هم یا زمین برده (سر واژه) بودند و یا بردگانی که در راه تأمین منافع اقلیت ثروتمند حاکم جان می کندند (مونس، 1373، ص 41). دوزی در این باره می گوید:

    طبقه بدبخت دیگر، طبقه بردگان بود که مانند گاو و یا کالاهای خانگی خرید و فروش می شدند. این طبقه در مقایسه با اربابان خود، شمار زیادی را تشکیل می دادند و چه بسا مرد آزاده ای با وجود ضایعات و زیان های زیادی که در جنگ های داخلی متحمل شده بود، بیش از چهار هزار برده داشت. یک ارباب می توانست برده ای را به سیصد ضربه شلاق محکوم کند، به خاطر اینکه او را برای تهیه آب جوش منتظر گذاشته است (Ibid, p. 217).

    دوزی سپس به نتیجه این اعمال اشاره می کند و می گوید:

    برزگران و بردگان برای اینکه خود را از ظلم صاحبان خود و مالکین زمین و دولت خلاص کنند، یک تدبیر و راه چاره بیشتر نداشتند و آن هم گریز به جنگل ها و راهزنی کردن بود. ماندن و زندگی کردن در جنگل ها، زندگی انسان های اولیه را تداعی می کرد، اما با این وسیله ابنان انتقام خود را از ستمگران از طریق غارت عمارت های آنان می گرفتند. اگر ثروتمندی به چنگ آنها می افتاد می بایست غرامت گرانی بپردازد و شکنجه های دهشتناکی را بچشد و گاهی بسیاری از این گروه های چپاولگر به هم می پیوستند و با وحدت خود، تشکیل سپاه غارتگر می دادند. آن گاه دیگر خود را فقط به راهزنی محدود نمی کردند، بلکه حتی شهرها را نیز تهدید می کردند (Ibid, p. 218).

    هرچند در کنار این مسئله، شهرها در ایام ویزیگوت ها وضعی بسیار بدتر از ایام رومی ها داشتند و بسیاری از امتیازات شهری خود را از دست داده بودند که شاید علت آن را بتوان این گونه بیان کرد که به طور کلی ویزیگوت ها با زمینه فکری عقب افتاده شان مشکل بود که منافع تجارت و زندگی شهری را درک کنند (وات، 1359، ص 9-10).

    اما در کنار این طبقات که از آنها نام برده شد، ثروتمندان برای حفظ دارایی های خود، دست در دست گوت ها گذاشته بودند. گروه زیادی از آنان در مزارع به کشاورزی، اشتغال داشتند، اما اغلب ایشان در شهرها در اردوگاه هایی نظامی به سر می بردند و از طریق باج و خراج و مالیات های تحمیلی بر کشاورزان و شهرنشینان ضعیف امرار معاش می کردند. این تحمیل ها به قدری شدید بود که حال و روز این طبقه از مردم شدیداً به وخامت گرایید (عنان، 1934، ص 126). دوزی با تشریح وضعیت این طبقه (ثروتمندان) به خوبی نشان می دهد که اختلافات طبقاتی در جامعه آن روز اسپانیا تا چه اندازه زیاد بوده است، به گونه ای که این جامعه از درون، آماده طغیان و انفجار بود و تنها منتظر جرقه ای بود که حمله مسلمانان این جرقه را ایجاد کرد. وی در این مورد می نویسد:

    ثروتمندان و تمام کسانی که در دستگاه حکومت صاحب منصب رفیعی بودند و یا شاه صرفاً به آنان، عنوان و درجه اعطا کرده بود، از هرگونه مالیات که طبقه متوسط را در فشار گذاشته بود، معاف بودند. زندگی اینها مشحون از زنبارگی و ناز و نعمت لجام گسیخته بود. آنان در عمارت های باشکوهی در کنار رودخانه های آرام روزگار می گذراندند ؛ رودخانه هایی که تصویر تاکستان ها و درختان زیتون در آن جلوه می نمود. روزهای آنها صرف قمار، آوازخوانی، اسب سواری و جشن و سرور می شد. در آنجا در سالن های مملو از آویژه های گلدوزی شده و تزئینات پارسی و آشوری، غلامان هر روز بهترین نوع گوشت و غنی ترین شراب ها را بر روی میز غذا می چیدند و مهمان ها بر نیمکت هایی که بر روی آنها اشعاری بدیعه سرانه نوشته شده بود، می نشستند و کنسرت موسیقی دانان و نغمه خوانان، آنان را سرگرم می ساختند و یا دسته های رقاصان دختر به استقبال آنها می رفتند. آری چنین جلوه ای از ثروت و مال در بین ثروتمندان حاکم بود، اما این جلوه در مقابل، بر فقر و فلاکت طبقه بزرگ دیگری از جامعه می افزود (Dozy, 1972, p. 215-216).

    نکتة دیگری که در مورد گوت ها قابل گفتن است اینکه آنها به لحاظ ارزش های انسانی و تشکیلات، از دیگر طوایف وحشی مستقر در شبه جزیرة ایبری و حتی از خود واندال ها نیز منحط تر بودند، زیرا واندال ها بر سرزمین هایی که در آنها فرود می آمدند، به تقلید از امپراطوری بزرگ رومی ها که همه چیز را تحت پوشش خود قرار می داد، تکالیف مشقت باری تحمیل نمی کردند، بلکه نظام گذشته را با همه خوبی ها و بدی هایش از بین می بردند. اما گوت ها علاوه بر حفظ جنبه های منفی این نظام، بدی های خود را نیز بر آن افزودند و بدین ترتیب، ضرر و زیان آنها دامن همگان، از مزارع کوچک و بردگان بینوا تا ثروتمندان زمین دار را گرفت (Legendre, 1938, p. 167).

    واندال ها و سوئبی ها در امور مذهبی مردم دخالتی نکردند، اما گوت ها ـ چنان که گفته شد ـ در این زمینه نیز دخالت کرده، مخالفان دینی خود را تحت فشار و ستم قرار دادند. آن زمان که خود آرین کیش بودند با کاتولیک ها بدرفتاری و سخت گیری می کردند و سپس در دوران بعدی، بنای بدرفتاری با یهودیان را گذاشتند، به طوری که گرایش به رهایی از چنگال این حکومت در جان آنان جوانه زد و به سبب آزار و ستمی که بر آنها می رفت چند بار سر به شورش برداشتند، گرچه موفق نشدند و بسیاری از آنها ناچار دین مسیح را پذیرفتند (حسن، 1373، ص 390). بدین ترتیب، بلای گوت ها دامنگیر همه مردم شد.

    در یک جمع بندی کلی از آنچه که درباره اوضاع سیاسی، نظامی ، مذهبی و اجتماعی اسپانیا مقارن با حمله مسلمانان گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که ضعف و بی ثباتی دستگاه سلطنت، نزاع و رقابت میان اشراف و نجیب زادگان جنگ های داخلی، نبودن روح سربازی و سلحشوری در میان حاکمان گوت، خمودی، بی انگیزگی و عدم وابستگی افراد بومی و عادی به حکومت، اختلافات طبقاتی و فشارهای کمرشکن بر طبقات پایین جامعه و بالأخره تفتیش عقاید و بسیاری از مسائل دیگر، ازجمله حالاتی بودند که حاکمان گوت در زمان ورود اعراب مسلمان با آن روبه رو بودند. دوزی در توصیف اسپانیا مقارن با حمله مسلمانان می نویسد: «تمام بافت جامعه آن روز در وضع اسف باری بود. شرارت، حضوری مستمر داشت. از تمام آنچه که این سرزمین صاحب بود چیزی به نام اسپانیا بر جای نمانده بود (Dozy, 1972, p. 215).

    با این اوصاف که گفته شد، طبیعی بود که مسلمانان در حمله موفق خود به اسپانیا نه تنها با مقاومت آنچنانی روبه رو نشوند، بلکه به علت شرایط حاکم در آنجا بسیاری از بخش های جامعه، آنان را منجیان خود می دانستند که برای رهایی آنها آمده اند.

    نتیجه گیری

    براساس آنچه گفته شد، به نظر می رسد فتح سریع اسپانیا و عدم مقاومت و حتی همکاری مردم این سرزمین با مسلمانان در بسیاری از موارد نشان دهندة اوضاع نابسامان این کشور در آستانه ورود مسلمانان است. ویزیگوت ها پس از اینکه در ابتدای قرن پنجم میلادی با شکست دادن رومی ها بر سرزمین اسپانیا مسلط شدند، تغییر عمده ای در رفتارهای سیاسی- اجتماعی و مذهبی خود در مقایسه با رومی ها به وجود نیاوردند. این قوم از آنجا که مردمانی جنگجو و عاری از فرهنگ و تمدن بودند، پس از ورود به این کشور بسیاری از آبادی ها و آثار تمدن را در این کشور منهدم ساختند. از سوی دیگر، تغییر مذهب این قوم به آیین کاتولیک، باعث شد تا حاکمیت گوت ها تحت تأثیر کشیشان و اسقفان کلیسا به اذیت و آزار پیروان سایر ادیان پرداخته و محیطی مملو از وحشت و خشونت را در نتیجه این تفتیش عقاید به وجود آورند. در کنار این مسئله هرچه بر قدرت کلیسا و اربابان آن افزوده می شد، در مقابل توان و اختیارات شاه کاهش می یافت. به همین علت در آستانة حملة مسلمانان به اسپانیا پادشاهان این کشور شدیداً تحت تأثیر اربابان کلیسا قرار داشتند و در نتیجه این تأثیر فرمان هایی را صادر می کردند که خشم و نارضایتی مردم را به دنبال داشت.

    از طرف دیگر، سیستم طبقاتی موجود در اسپانیا در آغاز حملة مسلمانان ازجمله عوامل نارضایتی مردم این کشور بود. تقسیم مردم این کشور به طبقات اشراف و نجیب زادگان، اربابان کلیسا، مردمان عادی یا برزگران و طبقه غلامان یا بردگان باعث شده بود تا از عدالت و برابری در این سرزمین حتی نامی باقی نماند. اشاره دوزی به این مسئله که چه بسا اشراف زاده ای ممکن بود تا چهار هزار برده داشته باشد؛ آشکارا از گستردگی برده داری در اسپانیا حکایت می کند. وابستگی بسیاری از این بردگان به زمین ها و خرید و فروش آنها باعث گردیده بود که این افراد ضمن نارضایتی از حکومت وقت درپی فرصت و موقعیتی باشند تا خشم و نفرت خود را از این حاکمیت گوت ها آشکار ساخته و علیه آنها قیام کنند.

    ازجمله مسائل دیگری که در ضعف و ناتوانی حاکمان گوت مؤثر بود، ایجاد روحیه رفاه زدگی و فاصله گرفتن از خصلت های نظامی گری و خوی جنگجویی در میان آنها بود. ویزیگوت ها در آستانه حمله مسلمانان، دیگر آن جنگاورانی که روم را به زانو درآوردند، نبودند. ساختار ارتش ویزیگوت ها در این زمان متشکل از جماعاتی از مردم سرکوب شده، خشمگین و انتقام گیرنده از سروران و بزرگان خود بود که این صفوف را عمدتاً کشاورزان نیمه برده و یهودیان تشکیل می دادند؛ کسانی که به هیچ وجه از حاکمیت گوت ها رضایت نداشته و آرزوی نابودی آنها را در سر می پروراندند. از سوی دیگر، بی ثباتی جایگاه سلطنت در نتیجه انتخابی بودن نظام پادشاهی در میان گوت ها باعث می شد تا امرا و بزرگان گوتی پس از مرگ هر پادشاهی به اندیشه دستیابی به سلطنت افتاده و به رقابت و نزاع با یکدیگر بپردازند. درواقع، انتخابی بودن پادشاه باعث شده بود تا مقام سلطنت، هواخواهان بسیاری پیداه کرده و در نتیجه، همواره میان هواخواهان سلطنت و طرف داران آنها درگیری و نزاع وجود داشته باشد که این جنگ ها و منازعات داخلی در نهایت باعث تزلزل پایه های سلطنت و حکومت در میان گوت ها شد و آنها نتوانستند در مقابل حمله مسلمانان کاری از پیش ببرند. بدین ترتیب، می توان گفت که تزلزل موقعیت گوت ها در اسپانیا و نارضایتی مردم این کشور از وضعیت داخلی کشور و مخصوصاً حاکمان سرزمین خود، نشان دهنده اسقبال مردم ستمدیده اسپانیا از ورود مسلمانان به این کشور بوده است.

     

     

    References: 
    • ابن الاثير، عزالدين، (1987م) الكامل في التاريخ، بيروت، دارالكتب العلمية.
    • ـــــ ، (بي‌تا)، تاريخ كامل بزرگ اسلام و ايران، ترجمه عباس خليلي، تهران، انتشارات علمي.
    • ابن عبدالحكم، عبدالرحمن‌بن عبدالله، (1914م) فتوح مصر واخبارها، پاريس، مطبعة مجلس المعارف الفرنساوي.
    • ابن عذاري، مراكشي، (بي‌تا) البيان المغرب في اخبار الملوك الاندلس و المغرب، به كوشش لوي پروونسال، بيروت، دارالثقافة.
    • ابن قوطيه، ابوبكرمحمدبن عمر،( بي‌تا) تاريخ فتح اندلس، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد، آستان قدس رضوي ع.
    • اسلامي‌زاد، حميد، (1375) اسپانيا، تهران، وزارت امورخارجه.
    • آل علي، نورالدين، (1370) اسلام در غرب، تهران، دانشگاه تهران.
    • آيتي، محمدابراهيم، (1340) آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، تهران، دانشگاه تهران.
    • بلاذري، احمدبن يحيي‌بن جابر، (1367)، فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران، نشرنقره.
    • بيضون، ابراهيم، (1406ق)، الدولة العربية في اسبانية من الفتح حتي سقوط الخلافة، بيروت، دارالنهضة العربية.
    • حتي، فليپ (1366)، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، آگاه.
    • حسن ،ابراهيم حسن،(1373) تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان.
    • طبري، محمدبن جرير،(1375) تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.
    • علي، امير، (1366)، تاريخ عرب و اسلام، ترجمه فخرداعي گيلاني، تهران، گنجينه.
    • عنان، محمد عبدالله، (1934م) دولة الاسلام في الاندلس(العصرالاول)، قاهره، دارالحكمة.
    • ـــــ ، (1366)، تاريخ دولت اسلامي ‌در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه كيهان.
    • كالمت، (1368)، تاريخ اسپانيا، ترجمه اميرمعزي(حسام الدوله)، تهران، دنياي كتاب.
    • لوبون، گوستاو، (بي‌تا)، تمدن اسلام وعرب، ترجمه سيدهاشم حسيني، تهران، كتاب فروشي اسلامي.
    • مونس، حسين، (1373)، سپيده دم اندلس، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • وات، مونتگومري، (1359)، اسپانياي اسلامي، ترجمه محمدعلي طالقاني، تهران، بنگاه ترجمه ونشركتاب.
    • يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، (1374)، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمدابراهيم آيتي، چ هفتم، تهران، انتشارات علمي‌وفرهنگي.
    • Bleye, Aguado,(1950) Manual de Historia de espana, vol.2, Madrid.
    • Dozy, Reinhart, (1932), Historiredes musalmans despagne, leyden (Holland),e,l.Brills.a .
    • ــــــــــــــــ,(1881) Historia de los Arabes en Espana, Madrid.
    • ــــــــــــــــ,(1972), spanishislam, London, frank.
    • Legendre ,Maurice, (1938), Nouuelle histoire d Espagne.
    • Masdeu,J.F, (1940), Historia critica de Espana, Madrid.
    • The encyclopaedia of islam,(1690) New edition, London, luzac & co
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادفر، سجاد.(1392) بررسی اوضاع داخلی اسپانیا درآستانه‌ی فتح اسلامی. ، 10(1)، 27-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سجاد دادفر."بررسی اوضاع داخلی اسپانیا درآستانه‌ی فتح اسلامی". ، 10، 1، 1392، 27-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادفر، سجاد.(1392) 'بررسی اوضاع داخلی اسپانیا درآستانه‌ی فتح اسلامی'، ، 10(1), pp. 27-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دادفر، سجاد. بررسی اوضاع داخلی اسپانیا درآستانه‌ی فتح اسلامی. ، 10, 1392؛ 10(1): 27-48