تأثیر کشتار صفین بر گسترش قاعدین (از اعتراض به اربد فزاری تا انتخاب ابوموسی اشعری)
Article data in English (انگلیسی)
.
مقدمه
قاعدين، يعني كساني كه جهاد با اهل قبله را محكوم ميكردند و كنارهگيري از نبرد با معتقدين زباني به دين اسلام را بر شركت كردن در جهاد ترجيح ميدادند. اين گروه در دوران امام علي پشتوانهاي حديثي داشته و كنارهگيري از نزاعهاي داخلي جهان اسلام را به همه توصيه كرده و شركتكنندگان در نبردها را بر باطل و ستمگر ميدانستند. آنها روايات بسياري را در اينباره از رسول خدا نقل ميكردند (ر.ک: دينوري، 1388، ص 143، 151 و 188؛ مفيد، 1413ق، 51، 54، 94؛ منقري، 1404ق، ص 467؛ كوفي، 1411ق، ج 3، ص 116). بيشتر سرشناسان قاعدين، مثل سعدبن ابيوقاص، عبداللهبن عمر، محمدبن مسلمه و اسامةبن زيد اهل مدينه بودند. يكي از نامداران قاعدين كه از همان ابتدا كم و بيش در كوفه طرفداراني داشت، ابوموسي اشعري(مسعودي، 1409ق، ج 2، ص 391) بود. وي كه عبداللهبن قيس نام داشت؛ سرشناسترين فرد قاعدين اهل كوفه بود و سردار نظامي دوران خليفة دوم و حاكم سالهاي پاياني دورة عثمان بر كوفه بود. وي در طول دوران خلافت امام علي عليه آن حضرت تبليغ ميكرد و ايشان را در نبرد با اهل قبله بر باطل ميدانست و در همين راستا سعي داشت در مذاكرة حكميت، خلافت عبداللهبن عمر را كه انديشهاي مثل خودش داشت، به عمروبن عاص بقبولاند (منقري، 1404ق، ص542)، حتي بعد از اينكه عمرو در ماجراي حكميت، ابوموسي را فريب داد اشعري بر حقانيت عقيدة خويش تأكيد مينمود و در نامهاي به امام علي نوشت كه من هيچگاه پشتيبان ستمكاران نخواهم بود (ابن ابيالحديد، 1337ق، ج2، ص 260)، هرچند در عمل برخلاف سخنان خويش و توصيههايي كه به نقل از حضرت رسول بيان مينمود در مذاكرات وارد شد. امام علي نيز در خطبهاي براي مردم كوفه و با استدلالي دقيق، بياعتباري احاديث منقول از وي را درباره عملكرد قاعدين آشكار ساخت (نهجالبلاغه، 1372، خ 238). اسامةبن زيد در مدينه به حضرت امير پيشنهاد كرد با عهدشكنان پيكار نكند و در مدينه بماند. وي سادهلوحانه فكر ميكرد اعراب را جنبوجوشي است و آنها دوباره به سمت وي بازخواهند گشت. اميرالمؤمنين دراينباره فرمود: «به خدا چون كفتار نباشم كه با آهنگ به خوابش كنند و فريبش دهند و شكارش كنند، من تا زندهام به ياري جويندة حق رويگردان از آن را ميزنم و با فرمانبر يكدل نافرمان بددل را ...» (همان، خ 6).
انديشة كنارهگيري از نزاعهاي داخلي جهان اسلام در عهد امام علي رشد زيادي داشت و گروه قاعدين كساني بودند كه به قول امام علي حق و باطل را با يك ديد نگاه ميكردند و فرقي بين آن نميگذاشتند. امام دربارة عملكرد اين گروه ميفرمود؛ «خذلوا الحق و لم ينصرو الباطل» (همان، ح 18)؛ حق را خوار ساختند و در عين حال، باطل را ياري نكردند. با مطالعه حوادث و وقايع ذيحجه سال 35 تا رمضان سال 40 قمری درمييابيم كه انديشه قاعدين، روند رو به رشدي را داشته است. بهراستي چرا تفكر قاعدين در بين سپاهيان و هواداران امام علي رشد زيادي داشت؟ رشد حزب قاعدين در آن دوران ميتواند معلول عوامل متعددي باشد و در اين تحقيق سعي شده است كه يكي از آن علل و عوامل واكاوي شود و آن، تأثير كشتار صفين بر گسترش قاعدين است. آيا واقعه صفين تأثيري بر رشد قاعدين داشت يا نه و اگر داشت اين تأثير در چه حدي بود؟ كساني كه به واسطه اطاعت از اشراف از فرمان امام علي سرپيچي ميكردند، حس قبيلهاي داشتند و نه ديني و به كمك حديث بر ضد امام علي تبليغ نمينمودند. اما قاعدين در سرتاسر دوران خلافت امام علي با تأكيد بر بيان سخنان رسول خدا و ايجاد حس ديني، مردم را از ياري امام علي بازميداشتند. البته هر دو گروه، عملاً باعث استحكام قدرت معاويه و حكومت امويان شدند و در مواردي اشراف از گسترش انديشة قاعدين كمال استفاده را نموده و جَوّ عمومي كوفه را بهدست ميگرفتند.
در اين پژوهش با روش توصيفي ـ تحليلي و با استناد به شواهدي از منابع، ميزان تأثيرگذاري كشتار پيكار صفين بر رشد قاعدين بررسي و تبيين شده است.
درباره عملكرد قاعدين در سالهاي 35ـ40 ق در كتابهاي مربوط به حوادث دوران خلافت امام علي مطالبي آمده است. همچنين در بيشتر پژوهشهايي كه دربارة دوران خلافت حضرت امير نگاشته شده، در خصوص سخنان قاعدين و عملكرد كلي آنها سخن گفته شده است. همينطور مقالههايي نيز راجع به عملكرد قاعدين نوشته شده، ازجمله «سيره امام علي در مواجهه با قاعدين» (قبادپور، 1388)، «قاعدين» (خادملو، 1386) و «بررسي زمينه شكلگيري قاعدين در زمان امام علي (خراساني، 1379). هركدام از اين مقالهها اطلاعات قابلتوجهي درباره موضوع ديگر مقاله ارائه كرده، اما هيچكدام به تحليلهاي اين نوشتار دربارة تأثير كشتار صفين بر رشد قاعدين نپرداختهاند.
محكوميت انديشة قاعدين در زمان حركت سپاه امام علي به سمت صفين
اوج هماهنگي كوفيان با اميرمؤمنان بعد از جمل و قبل از صفين بود. برخي از شاعران مردم را به مقابله با ياغيگري معاويه تحريك و تحريض ميكردند. يكي از آنان در اينباره چنين سروده است: «از جنگ با پيمانشكنان فارغ شديم، درحاليكه در شام مار كر سرسختي است كه از دهان خود زهر ميدمد و پيش از آنكه بگزد، آهنگ او كن و با تير از پاي درآورش» (منقري، 1404ق، ص8).
افرادي هم تأمل و درنگ امام علي را در جمعآوري سپاه براي ريشهكن نمودن شورش و نافرماني معاويه درست نميدانستند و به اقدام فوري بر ضد فتنهانگيزان اصرار داشتند. اما امام اعتقاد داشت كه بايد تمام تلاشش را براي رفع شورش و نافرماني معاويه از راههاي مسالمتآميز انجام دهد و در جواب اصرار افرادي كه تأخير در جنگ با شاميان را درست نميدانستند و در زماني كه سفير امام مشغول مذاكره بود از ايشان ميخواستند براي نبرد شتاب كند، امام در پاسخ ميفرمود: «همانا آماده شدن من براي جنگ با اهل شام در زماني كه جرير نزد آنهاست بستن در آشتي با شام است و بازداشتن شاميان از خير، اگر راه آن جويند...» (نهج البلاغه، 1372، خ 43). امام علي در جاي ديگري در پاسخ به معترضاني كه به درنگ ايشان در جنگ با شاميان معترض بودند، فرمود: «... به خدا كه يك روز جنگ را واپس نيفكندهام، جز كه اميد داشتم گروهي به سوي من آيند و به راه حق گرايند...» (همان، خ 55).
هنگام حركت، امام و سرداران سپاه، ضرورت جهاد با معاويه را يادآوري كردند. امام علي فرمود: بشتابيد به سوي نبرد با دشمنان قرآن و سنت، بازماندگان احزاب، قاتلان مهاجران و انصار (ابن ابيالحديد، 1337ق، ج3، ص174). قيسبن سعد نبرد با فاسقان را از جنگ با تركان و روميان مهمتر ارزيابي نمود (منقري، 1404ق، ص 93). هاشمبن عتبه نيز تأكيد كرد كه آنها بر سر دنيا با ما ميجنگند و گفت ما را بر سر آن قوم سنگدل بتاز (همان، ص92). عمار ياسر يك روز تأخير در جنگ با شاميان را روا نميدانست. (همان، ص 92ـ93). سَهلبن حُنَيف هم تأكيد داشت كه بايد اجر و پاداش نبرد با چنين افرادي را اميرالمؤمنين به همه گوشزد كند (همان، ص 93-94). شرايط و جو عمومي بهگونهاي بود كه طرفداران پيكار، تصميمگيرنده بودند و معدود مخالفان جرأت عرضاندام نداشتند. وقتي اربد فزاري با گستاخي به امام علي گفت: آيا ميخواهي ما را بر سر برادران شاميمان بتازاني تا آنان را بهخاطر تو بكشيم همانگونه كه برادران بصري را به خاطر تو كشتيم، مردم سر در پي وي نهادند و در بازار مالفروشان كشتندش (بلاذري، 1417ق، ج2، ص293). ابوموسي اشعري كه چنين انديشهاي داشت از كوفه گريخته بود (طبري، 1387ق، ج5، ص51) و با تفكر هواخواهي كوفيان از امام علي و هماهنگي بيشترشان براي جهاد با معاويه، اين شهر ديگر جايگاه وي نبود. به علت شعار خونخواهي عثمان از سوي مردم بصره و شام، برخي كوفيان زبان به لعن عثمان گشودند. جو ضدعثماني كوفه باعث شد تا معدود هواخواهان عثمان و كساني كه تحمل شماتت عثمان را نداشتند به منطقه جزيره بروند (ابنحجر عسقلاني، 1415ق، ج1، ص631). معاويه اصرار داشت بسياري از شخصيتهاي معروف قاعدين را به سمت خويش كشانده، از وجود آنان و اعتبارشان به نفع خود و عليه امام علي استفاده كند (منقري، 1404ق، ص 71-77) البته آنان دستكم در زمان درگيريهاي معاويه و امام علي به هيچكدام از آن دو نپيوستند.
سخنان بزرگان كوفيان گواه اين است كه عمدة كوفيان، نبرد با شاميان را لازم و واجب ميدانستند. طبيعتاً قبل از تأثيرپذيري كوفيان از كشتار صفين، آنها هرگز راضي نميشدند موضوع مظلوم كشته شدن يا نشدن عثمان به داوري و حَكميت گذاشته شود. اهل شام به توصية معاويه و با نظر عمروعاص قرآنها را بر نيزه گذاشته و بانگ برآوردند كه اي اهل عراق! قران بين ما و شما حَكَم باشد (همان، ص498-499). آنان اصرار داشتند كه اختلافشان با عراقيان از طريق گفتوگو و بر اساس حكم قرآن و مسالمتآميز حل شود. معاويه در اين زمان، مدعي خلافت نبود و نميتوانست باشد و همه وي را امير ميخواندند و موضوع اختلافي وي با امام يا بهتر بگوييم بهانه وي براي رسيدن به قدرت، مظلوم كشته شدن عثمان و پناه دادن قاتلان وي توسط امام علي بود. امام به صورتي منطقي در نامهاش به معاويه به اين ادعاي پسر ابيسفيان پاسخ داد (نهج البلاغه، 1372، ن64). طبيعتاً بحث و نزاع طرفداران معاويه با عراقيان اين بود كه عثمان مظلوم كشته شده، درحاليكه عراقيان ميگفتند عثمان در دين خدا تغيير و تبديل ايجاد كرده و مستحق كشته شدن بوده است (مفيد، 1413ق، ص 255) و اين موضوع را بايد دو داور بر اساس قرآن بررسي ميكردند، ولي عمرو عاص زيركانه بحث را به خلافت كشاند و موضوع خلع امام علي را مطرح كرد.
حس نفرت از شاميان در مسير صفين
در آغاز راه حجرِبن عَدي و عَمروبن حُمَقِ خُزاعي شاميان را لعن كردند (منقري، 1404ق، ص103) و با اعتراض امام روبهرو شدند: «دوست ندارم شما از دشنامدهندگان باشيد...» (نهج البلاغه، 1372، خ 206) شدت هيجان مردم در برخورد با شاميان در اقدام حجر و عمرو بيتأثير نبود. شدت حس عمومي مردم بهحدي بود كه اشعثبن قيس كندي كه امام علي را قبول نداشت و توسط اميرالمؤمنين از حكومت بر آذربايجان بركنار شده بود و قبل از صفين به فكر پيوستن به معاويه بود (دينوري، 1410ق، ج1، ص112) نميتوانست از حركت سپاه جلوگيري كند يا به آن نپيوندد، همچنانكه از اشراف كوفه بود، نميتوانست به معاويه بپيوندد، ازاينرو ناچار با اميرالمؤمنين همراه شد. تقريباً تمام كوفه براي جنگ با معاويه بسيج شدند و از نظر تعداد با سپاهي كه بعدها براي همين منظور آماده شد و عملاً به نبرد خوارج رفت، تفاوت بسيار داشت و هم با سپاهي كه در آخرين روزهاي عمر امام آماده مقابله با شاميان گشت و در زمان خلافت امام حسن به نبرد معاويه رفت، تفاوت محسوسي داشت، درحاليكه شام هيچگاه انسجامش را از دست نداد. آنچه باعث تحليل رفتن كوفيان شد، بيش از همه كشتارهاي صفين بود. تعداد كشتههاي صفين خيلي بيش از نبردهاي يك يا چند روزه جمل، جلولاء، قادسيه، نهاوند و... بود. در آن نبردها زمينه ضعف يك سمت فراهم بود و سرنوشت جنگ زود مشخص ميشد و تلفات فراوان و مقاومت گسترده نبود. اما شاميان برخلاف لشكر جمل، هيجاني و يكباره گردهم نيامده بودند و مقاومتي شديد را از خود نشان دادند بهگونهاي كه 110 روز خونريزي سيلآسا در صفين رخ داد.
علل مقاومت شاميان
الف) بينش سياسي و قدرت تدبير معاويه
بسياري از نيروهاي سپاه امام علي فكر ميكردند همانگونه كه لشكر جمل خيلي زود در هم شكست، سپاه معاويه نيز مقاومتي طولاني نخواهد كرد (منقري، 1404ق، ص430). اما اين تصور آنها اشتباه بود، زيرا حكومت شام سالها در دست معاويه بود و او با درايت شیطاني كه از ابوسفيان به ارث برده بود و بخصوص با آزادي عملي كه در عهد عثمان داشت، سپاهي منسجم و كارآمد تربيت كرده بود و با انگيزههاي ديني و دنيوي و بسياري را با شيوههاي مختلف با خود همراه كرده بود. زماني كه در اواخر عهد عثمان مردم بسياري از ولايات عليه خليفه شوريدند، مردم شام كاملاً تابع معاويه بودند و حتي پسر هند ميتوانست شورشيان ساير بلاد را در شام نگه دارد. مالك اشتر، صَعصعةبن صوحان، كميلبن زياد و برخي از معترضان كوفي عصر عثمان نيز به شام تبعيد شدند (طبري، 1387ق، ج4، ص323). نيروي آماده و كارآمد معاويه ميتوانست عثمان را هم از محاصره طولاني شورشيان نجات دهد، ولي معاويه عمداً اين كار را نكرد تا از پيامدهاي قتل عثمان بهرهمند شود (نهجالبلاغه، 1372، نامه28). يكي از مهمترين دلايلي كه امام علي باعث شد درخواست مردم را براي خلافت پس از قتل عثمان نپذيرد و فرمود «همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده...» (همان، خ92) قدرت معاويه در شام بود. در زمان به خلافت رسيدن امام علي كارآمدترين سپاه در اختيار پسر ابوسفيان بود. نتيجه اين امر، مقاومت شاميان و طولاني شدن پيكار و در نتيجه گستردگي كشتار بود.
ب) سرداران كارآزموده و مشاوران عاليرتبه
با اينكه سالها پس از دوران حكومت معاويه نيز شاميان اقتدار خويش را بر كل جهان اسلام و بر كساني چون ابنزبير، ابناشعث و حارثبن سريج و امثال آنان تحميل نمودند، باز اوج قدرت آنان در عهد معاويه بود. در دوران معاويه تمام سرداران سرشناس شام يكجا جمع و متحد بودند هنوز عبدالرحمنبن خالد مسموم نشده بود و بين ضحاكبن قيس و يمانيها اختلافي نبود. همچنين سرداران يماني و عدناني معاويه در حمايت از وي منسجم و متحد بودند. عبيداللهبن عمر و حبيببن مسلمه از وي طرفداري ميكردند و ذي الكلاع حميري و حوشب ذي ظليم و شرحبيلبن سعد هم با طرفدارانشان به معاويه پيوسته بودند.
معاويه براي ايستادگي در برابر امام علي نخبگان و گربزان عرب را گرد آورده بود و با آنان در اينباره مشورت كرده و از ديدگاه آنها بهره ميبرد. ازجملة اين افراد، عمروبن عاص بود كه حكومت مصر به وي وعده داده شد. مغيرةبن شعبه هم بعد از حكمين به پسر هند پيوست. معاويه بارها براي عبداللهبن عمر (دينوري،1410ق، ج1، ص119 )، سعدبن ابيوقاص (همان، ج1، ص120)، قيسبن سعد (ثقفي كوفي، 1355ق، ج1، ص213 )، عبداللهبن عباس (دينوري،1410ق، ج1، ص133)، اشعثبن قيسكندي (منقري، 1404ق، ص 408) و ابوايوب انصاري (همان، ص 366) نامه نگاشت و درصدد جذب آنان برآمد، ولي تنها توانست يكي از آنان را با خود همراه سازد.
ج) يكدستي حاكمان ناحيه شام از زمان فتح آن تا صفين
برخلاف كوفه و عراق كه مردمش اميراني با انديشههايي متفاوت از هم را تجربه كرده بودند، مردم شام از همان ابتداي ورود اسلام بدان سرزمين، تحت سيطره خاندان ابوسفيان قرار داشتند. معاويه و برادرش يزيد در عهد عمر شامات را اداره ميكردند و بعد از مرگ يزيدبن ابيسفيان، خليفه دوم، حكومت وي را نيز به برادرش معاويه واگذار كرد (ابنخياط، 1415ق، ص89). عمر، معاويه را بازخواست يا از حكومت شام بركنار نكرد، همچنانكه معاويه نيز مراقب بود تا زمينة خشم خليفه و عزل خويش را فراهم نسازد و در مواردي پاسخهاي زيركانه به اعتراضات عمر ميداد. در عهد خلافت عثمان بر قدرت معاويه افزوده شد و آزادي عمل و اقتدار زيادي بهدست آورد اعتراض امام علي به عملكرد عثمان در قبال معاويه (ابنمسكويه، 1379ق، ج1، ص434) و رها نمودن او و نظارت نكردن بر وي به جايي نرسيد. امام همواره ميفرمود معاويه از غلام عمر يرفأ بيشتر از خليفه دوم وحشت داشت (بلاذري، 1417ق، ج5، ص550)، درحاليكه در حكومت عثمان هركاري را انجام ميداد و نگران عزل خويش نبود. پدر معاويه و مروانبن حكم مشاوران مهم عثمان بودند و او از بابت آنها احساس امنيت ميكرد.
د) هماهنگي معاويه با اشراف شام
معاويه با آگاهي از نفوذ اشراف در بين عوام به خواستههاي آنان توجه ويژهاي داشت و همواره درصدد جلبنظر آنان بود. بنا به توصيه پسر عاص با برنامه سعي كرد خونخواهي عثمان را با منافع اشراف شام تلفيق كند، بهگونهاي كه خود آنان اصرار داشته باشند معاويه در مقابل امام علي ايستادگي كند (منقري، 1404ق، ص44-52). اشراف با معاويه همراه و همگام بودند و بزرگان شام، معاويه را بهترين نامزد براي غلبة شام بر عراق ميدانستند، همچنانكه معاويه نيز منافع اشراف را تأمين ميكرد. معاويه حتي به فكر هماهنگ نمودن اشراف عراق با برنامههاي خود بود. برخي از آنان مثل مصقلةبن هبيره به معاويه پيوستند (كوفي، 1411ق، ج4، ص244) و كساني از آنان بعد از صفين طرفداران خويش را از همراهي امام علي بازداشتند. شاميان حقوق ويژه و بالاتري در مقايسه با عراقيان داشتند و اين برتري شاميان بر ديگران را ديگر خلفاي اموي هم رعايت كردند. معاويه به يزيد هم توصيه كرد كه شاميان را براي مدتي طولاني از شام بيرون نبرد تا به خوي و خصلتهاي ديگران عادت نكنند (دينوري، 1368ق، ص226)
و) رقابت شام با عراق و ريشههاي تاريخي آن
در عهد ساساني در منطقه جنوب عراق و شام دولتهاي حيره و غسان با هم درگير بودند و اين درگيريها در رقابتهاي مردم اين مناطق بعد از اسلام هم مؤثر بود. شعري كه شاعر معاويه سرود و همراه نامة وي براي امام علي فرستاده شد به اين رقابت تصريح دارد: «شاميان را ميبينم كه حكومت عراقيان را دوست ندارند، و مردم عراق هم شاميان را ناخوش ميدارند...» (همان، ص160).
همين عناد و رقابت اهل عراق و شام با هم باعث شد تا اشعث كندي كه به فكر پيوستن به معاويه بود، از سوي طرفدارانش مورد خطاب قرار گيرد كه «مرگ براي تو از اين كار بهتر است؛ آيا شهر خويش و افراد قومت را رها ميكني و دنبالهرو گناهكاران شامي ميشوي» (دينوري،1410ق، ج1، ص112). اطرافيان اشعث براي اينكه مانع پيوستنش به معاويه شوند و وي را به ماندن در عراق تحريض كنند، اشعاري زيادي سرودند (منقري، 1404ق، ص21-25).
شواهد كشتارهاي گسترده دو سپاه در صفين
بنا به عللي كه به آنها اشاره شد، جنگهايي سخت بين عراقيان و شاميان رخ داد و نتيجه طبيعي آن، كشتارهاي گسترده بود. طرفين بارها براي تسلط بر آب فرات با هم درگير شدند (همان، ص161ـ183). همچنين پيكارهايي بزرگ بين عك و همدان (ابن ابيالحديد، 1337ق، ج 8، ص13)، بين ربيعه و شاميان (منقري، 1404ق، ص330)، بين گروه سبزينهپوش معاويه و نيروهاي همداني امام علي (همان، ص 454)، بين سران قريشي معاويه با خواص حضرت امير (كوفي، 1411ق، ج3، ص43ـ45) و شجاعتهاي انصار در حمايت از امام علي در برابر سواركاران معاويه (منقري، 1404ق، ص443-450) بخشي از نبردهاي بزرگ بود.
در ليلةالهرير نبرد شبانهروزي شد و بنا به نقل راوي «جنگجويان با تيغهاي آخته و گرزهاي آهنين به جان هم افتادند و گوشها جز صداي غريو سپاهيان و صداي برخورد آهن با كاسه سرها و برهم كوفتن دندانها نميشنيد... چهار نوبت نماز گذشت و كسي جز با تكبير گفتن خدا را نماز نگذارد» (همان، ص 479) و جنگجويان چون درندگان با تمام توان با يكديگر پيكار مينمودند. از عبد خيرخولاني نيز روايت شده است كه در صفين ما نيزههاي خود را به سوي شاميان ميداشتيم و آنان نيز نيزههاي خويش را سوي ما ميداشتند بهگونهاي كه اگر در زير آن راه ميرفتي بر تو سايه ميافتاد (ابن ابيالحديد، 1337ق، ج5، ص255). تعداد كشتگان صفين را هفتاد هزار تن نوشتهاند؛ 25 هزار از سپاه علي و 45 هزار از سپاه معاويه (همان، ص 558) هرچند ممكن است اينگونه روايات تا حدي اغراقآميز باشد، با اين حال، پرتوي از واقعيت كه همان شدت و حدت جنگ و تلفات فراوان ميباشد، در آن نهفته است.
نگراني برخي سرداران و بزرگان سپاه امام علي از كشتارها
برخي از صاحب نفوذان با اظهار ناراحتي از كشتار، زمينة پذيرش تدريجي افكار قاعدين را فراهم مينمودند، اگرچه تأثير خونريزيهاي شديد بر تأثيرپذيري عوام هم بسيار زياد بود. احنفبن قيس از بزرگان تميم بود و در جنگ جمل به نفع هيچكدام از طرفين دعوا وارد عمل نشد، اما در صفين حضور يافت. وي درباره كشتههاي دو سپاه تأكيد داشت كه عرب نابود شد (همان، ص 387 ). اشعثبن قيس در جريان ليلةالهرير تأكيد ميكرد كه در عمرش نديده در هيچ جنگي اين همه افراد نيست و نابود شوند و بايد نبرد متوقف شود (ابن ابيالحديد، 1337ق، ج2، ص214). همو تأكيد ميكرد كه اگر جنگ ادامه يابد نابودي عرب و درمانده شدن نواميس در پيش است «... انه لبوارالعرب و ضيعة الحرمات...» (دينوري، 1368ق، ص188). وي ادامه داد مردم نيز بقا را دوست داشته و از جنگ كراهت دارند (منقري، 1404ق، ص482).
كساني نيز بدون سخن از لزوم توقف پيكار، از واقعيت كشتار زياد سخن گفتند. عديبن حاتم در اواخر صفين خطاب به امام علي درباره شدت كشتار گفت: من از روي اجساد زيادي عبور كردم تا به شما رسيدم، امروز نامآوري براي ما و ايشان باقي نگذاشت (دينوري، 1368ق، ص186). همچنين در زمان قرآن بر سرنيزه كردن شاميان افزود كه بهرغم اينكه دو گروه آسيب بسيار ديدهاند، باقيمانده نيروي ما قويتراست (منقري، 1404ق، ص482). همو در اواخر صفين و زماني كه بسياري از سرداران و بزرگان دو سپاه كشته شده بودند، اشاره مينمود كه كشتهشدن عثمان تبعات زيادي داشت. وي در جريان محاصرة خانه عثمان گفته بود كه در اين ماجرا بزغالة يكساله مادهاي هم تيزي نيفكند و در اواخر صفين و با شدت گرفتن پيكارها گفت: به خدا سوگند كه هم ماده بزغاله در آن ماجرا تيزي افكند و هم بز نر بزرگ جلودار (كنايه از گوسفند قدرتمند است) (همان، ص360). همچنين برخي درباره نابودي دلاوران و شجاعان شعر سرودند. ازجمله اين افراد، مالك اشتر بود كه درباره جنگافروزي معاويه و كشته شدن دليران، اينچنين سرود: «آتش جنگي به انگيزههاي پست و تباه برافروخت كه در آن قهرمانان زرهپوش و قدرتمند نابود شدند» (همان، ص404).
از اشعار امام علي نيز ميتوان شدت كشتار را دريافت. آن حضرت بعد از اتمام نبرد بهصورت ضمني به تلاش صورتگرفته توسط مجاهدان سپاهش و بينتيجه بودن آن تلاشها بر اثر عهدنامه حكميت اشاره كرده است: «چه بسيار مرد كهنسال به خون خفته را در دمشق و خاك آن سرزمين وانهاديم، و چه بسا زن كهنسال كه سوگوار شدي» (همان، ص492).
تمايل به انديشة قاعدين در ماجراي قرآن بر سر نيزهكردن
درحاليكه عمده سپاهيان هنگام حركت براي صفين تأخير را روا نميديدند و در ابتداي صفين هم بر مبارزه با ياغي دوران و شورشي سركش، معاویه اصرار داشتند، پس از خدعه عمرو و بر سر نيزه رفتن قرآنها و تحت تأثير كشتارها و همچنين شعارهاي شاميان، بيشتر عراقيان خواهان پذيرش درخواست معاويه از سوي امام شدند. سخنگوي آنان اشعثبن قيس گفت: «مردم زندگي را دوست داشته و از جنگ كراهت دارند» (همان، ص 482). امام نيز در خطبه خويش به اين تمايل عمومي سپاه و اشتباه آنان در آن لحظه حساس اشاره كرد. درحاليكه اوج خستگي از پيكار و كشتار لحظهاي و تحت تأثير ليلةالهرير بود، تأثير آن در آن لحظه حساس، قاطع و سرنوشتساز بود و پشيماني برخي از آنان ديگر سودي نداشت و حتي اوضاع را پس از انعقاد عهدنامه پيچيدهتر نيز كرد. شرايط سپاه امام علي (بيميلي به جنگ و تأثيرپذيري از كشتار) باعث شد تا اشعث و هواخواهانش و نيز قاريان بر اوضاع چيره شوند، البته برخي ديگر از بزرگان هم اصرار به صلح داشته و در اينباره، خطبه خواندند. يكي از اين افراد خالدبن مُعَمر است. او از قاعدين نبود ولي سخنانش مورد توجه قاعدين و باب ميل آنان بود. اين در حالي است كه معاويه او را به وعده حكومت خراسان فريب داده بود، خالد در خطبهاش تأكيد داشت: «ادامه زندگي جز با پذيرفتن پيشنهادي كه آنان به تو كردهاند ميسر نيست» (همان، ص485). شقيقبن ثور بكري نيز سخناني مشابه را بر زبان راند: «اينك اين جنگ، ما را به كام كشيده و ما زندگي را جز در پناه صلح نميبينيم» (همان). بيترديد، اگر جو عمومي سپاه متمايل به صلح نبود اين افراد نميتوانستند ديدگاه خود را بر امام تحميل كنند. نصربن مزاحم كه قدیمیترين و مفصلترين گزارش صفين از وي باقي مانده، مينويسد: مردم يكصدا بانك صلح برآوردند. ابتدا گروههاي كمي سخن از صلح ميزدند، اما تغيير عقيده داده و با اكثريت همصدا شدند (همان، ص484). البته اين مردم غير از نيروهاي داوطلب پيكار همراه اشتر بودند كه نبرد را همراه او ادامه ميدادند. شواهد هم حاكي از آن است كه بعد از برگشت مالك نيز عمده نيروهاي عراق خواستار متاركه جنگ بودند و خطاب به اشتر كه با آنها بحث ميكرد ميگفتند: در راه خدا جنگ با معاويه را وامينهيم. «و ندع قتالهم في الله» (همان، ص491) و افزودند كه اميرمؤمنان حكميت را پذيرفته و امام چارهاي جز پذيرش آن نداشت.
نمود فراگيري انديشه قاعدين در تعيين حَكم
اوج تحول و دگرگوني در سپاه امام علي انتخاب فردي بود كه مخالف جنگ با معاويه بود. وقتي سخن از انتخاب حكم عراقيان براي مذاكره با نماينده شاميان بود، سپاه امام يا اصرار بر انتخاب فردي مخالف جنگ داشتند و يا در اين زمينه بيتفاوت بودند و مخالفان انتخاب يكي از قاعدين اندك بودند و نميتوانستند اعتراضي داشته باشند. وقتي نوبت به تعيين حَكَم رسيد، امام علي عبداللهبن عباس را انتخاب كرد، ولي قاريان و دنبالهروهاي اشراف قبايل گفتند كه او قريشي است و در سمت معاويه فردي قريشي حكم خواهد شد (عمروعاص) و در اين سوي بايد كه عربي يماني حَكم و داور عراقيان باشد (يعقوبي، بي تا، ج2، ص189). اشعث كه دوست نداشت امام پيروز ميدان نبرد باشد از ابتدا هم با بيميلي به امام علي پيوسته بود و دوستانش وي را از پيوستن به معاويه بازداشته بودند (دينوري، 1410ق، ج1، ص112). اشعث از اشراف عراق بود و نميتوانست با عراقيان همراه نشود، ولي عدل امام علي براي وي كه درعهد عثمان حقوق كلان ميگرفت، آزاردهنده بود. وي به محض اينكه شرايط عمومي سپاه به وي اجازه داد كارشكني بر ضد حضرت اميرؤ را شروع كرد و تا پايان خلافت آن حضرت ادامه داد و هر زماني به شيوههاي متفاوتي انديشههاي خويش را اجرا كرد. يكي از اين شيوهها مطرح نمودن نژاد حَكم منتخب امام علي بود. امام بلافاصله از حكم نمودن اشتر يماني سخن گفت، ولي بسياري معترض بودند و گفتند كه نظر مالك مثل نظر علي است و بايد شخصي بيطرف داور شود و به تذكر امام علي كه داور معاويه بيطرف نيست، وقعي ننهاده و اصرار كردند كه بايد شخصي حكم شود كه نظرش دربارة معاويه و امام علي يكسان باشد (دينوري، 1368ق، ص192). آنان در خصوص انتخاب ابوموسي اينگونه توجيه ميكردند كه او ما را از آنچه بر سرمان آمد برحذر ميداشت (منقري، 1404ق، ص499). اين درواقع، تغيير در انديشه بسياري از كوفيان بود؛ كساني كه جنگ با معاويه را اشتباه دانسته و بعد از نهروان هم به بهانههاي مختلف اجازه ندادند سپاه امام رهسپار شام شود (دينوري، 1368ق، ص 211). اين درواقع، رشد قاعدين تحت تأثير واقعة صفين بود.
يكي از مهمترين نتايج كشتار صفين، رشد قاعدين بود و در كنار آن، كارشكني اشراف هم مشكلآفرين شد و بسياري از بزرگان قبايل رعاياي خويش را از همراهي با امام علي بازميداشتند. افرادي هم با درگيري داخلي عراقيان، بهويژه كوفه در نهروان از غلبه عراق بر شام نااميد شده بودند، نه اينكه دل در گرو انديشه قاعدين داشته باشند.
با وجود اوجگيري نافرمانيها به عللي كه گذشت، در اواخر خلافت امام و با ايراد خطبه معروف جهاد، حدود چهل هزار نفر آماده نبرد با معاويه شدند و حضرت امير فرماندهاني، مثل قيسبن سعد، ابوايوب و امام حسين را براي آنان مشخص كرد (نهج البلاغه، 1372، خ 182). ولي اين آمادگي هيجاني و احساسي و لحظهاي بود. بعد از شهادت امام نيز مردم زيادي با خليفه جديد همراه شدند، ولي اين همراهي انسجام و استحكام نداشت، گروهي از سر دلسوزي بهواسطة نافرمانيهاي مكرر از امام علي در اواخر خلافت ايشان، كساني از خوارج براي نبرد با معاويه (نه اينكه امام را قبول داشته باشند) و افرادي هم با انگيزه دفاع از عراق در برابر شام با امام حسن همراه شدند. تازه اين افراد بخشي از مردم كوفه بودند و امام با اصرار از كوفيان ميخواست تا همهجانبه از وي در برابر معاويه حمايت كنند و عديبن حاتم هم در اين راستا در مسجد كوفه خطبه خواند. عدم انسجام سپاه باعث پيوستن نيمي از آنان همراه عبيداللهبن عباس به معاويه شد و عمده كساني كه همراه قيسبن سعد بودند، اصرار داشتند پيشنهاد صلح را كه امام حسن پذيرفته بود وي نيز بپذيرد (طبري، 1387ق، ج5، ص 160). دلايل مختلفي باعث سستعنصري مردم كوفه شده بود و يكي از آن دلايل رشد قاعدين بود بيشترين رشد تفكر قاعدين مربوط به صفين بود كه در اين مقاله چگونگي آن تجزيه و تحليل شد.
نتيجهگيري
براساس شواهد ارائهشده در اين مقاله اين نتيجه به دست ميآيد كه قاعدين ابتدا دستكم در بين كوفيان طرفداران زيادي نداشتند و تدريجاً هواخواهان زيادي يافتند. مهمترين حادثهاي كه زمينه براي رشد اين گروه را فراهم كرد پيكار بزرگ صفين بود. معاويه بنا به علل متعدد، ازجمله درايت شیطانی خودش و نبوغ نخبگاني كه از ديدگاهايشان بهرهمند ميشد و هم به اين علت كه مدتي طولاني و پيوسته در عهد عمر و عثمان حاكم شام بود، قدرتمند شده بود و امام علي براي شكست دادن سپاه قدرتمند شام مجبور به نبردي شد كه كشتههاي فراوان داشت و فراواني كشتههاي صفين موجب پذيرش شعارهاي قاعدين شد و باعث دگرگوني بسياري از كوفيان گرديد. همان سپاهي كه مخالفِ نبرد با معاويه، اربد فزاري را كشتند يا به كشته شدن وي بيتفاوت بودند، ابوموسي اشعري مخالفِ ديگر نبرد را در پايان صفين حَكم نمودند و يا به داور بودن وي حساسيتي نشان ندادند.
- ابنابيالحديد، عبدالحمید(1337ق) شرح نهج البلاغه، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، كتابخانه آيةالله مرعشي.
- ابنخياط، خلیفة،(1415ق)، تاریخ خلیفه، بیروت، دارالکتب العلمیة.
- ابنمسكويه الرازي،(1379) تجارب الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، تهران، سروش.
- بلاذري، احمدبن يحیي،(1417ق) الانساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض ذركلي، بيروت ،دارالفكر.
- ثقفي كوفي، ابراهیم بن محمد،(1355ق)، الغارات، تهران، انجمن آثار ملي.
- خادم لو، مهدي، «قاعدين»، (زمستان 1386)، نامة تاريخ پژوهان، ش 12، ص18-53.
- خراساني، ابراهيم، «بررسي زمينه شكلگيري قاعدين در زمان امام علي ع»، (تابستان 1379)، برگ فرهنگ، ش 5، ص57-63.
- دينوري، ابنقتيبه،(1410ق) الامامة و السياسة، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء.
- دينوري، احمدبن داوود،(1368) اخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، بيجا.
- شريف رضي،(1372) نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفرشهيدي، چ چهارم، تهران، آموزش انقلاب اسلامي.
- شيخ مفيد،(1413ق) الجمل و النصرة لسيد العترة في الحرب البصرة، قم، كنگره شيخ مفيد.
- طبري، محمدبن جرير، (1387ق) تاريخ طبري، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ط الثانية، بيروت، دارالتراث العربي.
- عسقلاني، ابنحجر،(1415ق) الاصابة في تمييز الصحابة، تحقيق احمد عادل موجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه.
- فتح قباد پور، علي «سيره امام علي(ع) در مواجهه با قاعدين»، (تابستان1388)، مطالعات تقريبي مذاهب اسلامي، ش 16، ص5-14.
- كوفي، ابناعثم،(1411ق) الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء.
- مسعودي، عليبن حسين،(1409ق) مروجالذهبومعادنالجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجرة.
- منقري، نصربن مزاحم،(1404ق) وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، القاهرة، المنشورات مكتبة المرعشي النجفي.
- يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب،(بيتا ) تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر.