بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع)

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
قرآن كريم در آيه 41 سوره انفال، پرداخت خمس توسط مسلمانان را مطرح كرده و ميفرمايد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (انفال: 41)؛ بدانيد هر گونه غنيمتى بهدست آوريد، خمس آن براى خدا و براى رسول خدا و براى ذىالقربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است. براساس اين آية شريفه، برخي مفسران و مورخان اهلسنت، مصداق وجوب خمس را فقط غنيمت جنگي ميدانند. از ديگر سو، چند روايات بر حلال بودن خمس براي برخي از شيعيان وجود دارد كه برخي همانند مدرسي طباطبايي تصور كردهاند كه امامان نخستين تا امام جواد خمس را از شيعيان اخذ نكردهاند (مدرسي طباطبايي، 1386، ص 4). بنابراين، براي پاسخ به اين شبههها لازم است به چند سؤال اساسي در اين زمينه پاسخ داد:
آيا اصل خمس در عصر ائمه اطهار وجود داشته است؟
شيعيان و ائمه براي دريافت و پرداخت خمس چگونه برخورد ميكردند؟
مواردي كه خمس به آن تعلق گرفته كدام است؟ بنابراين در پژوهش حاضر تلاش شده تا با روش توصيفي- تحليلي براساس منابع كتابخانهاي به وضيعت تاريخ خمس نزد شيعيان پاسخ داده شود. ازاينرو، لازم است ابتدا پيشينه تاريخي بحث دربارة خمس مطرح گردد تا روشن شود كه آيا شيعيان و ائمه اطهار به آن عنايت داشتهاند يا خير؟
پيشينه تاريخي بحث دربارة خمس
در عصر حضور ائمه و آغاز غيبت صغرا كتابهاي فقهي بسياري از سوي شيعيان نگارش يافته كه يا بهطور مستقيم عنوان خمس داشته و يا در آن بحث خمس مطرح شده است. حسنبن سعيدبن حمادبن مهران (نجاشي، 1416ق، ص 58)، عليبن مهزيار اهوازي (همان، ص 253)، عليبن حسن فضّال (طوسي، 1417ق، ص 157)، محمدبن عيسيبن عبيد (همان)، محمدبن اورَمه (اوربمه) قمي (نجاشي، 1416ق، ص 330)، حسينبن سعيدبن حماد (ابنشهرآشوب، بيتا، ص 76)، محمدبن حسنبن فروخ صفار (نجاشي، 1416ق، ص 354)، احمدبن محمدبن دول قمي (همان، ص 40)، حميدبن زيادبن حماد (همان، ص 132)، محمدبن احمدبن جنيد اسكافي (همان، ص 3058)، محمدبن عليبن حسينبن موسىبن بابويه قمي (همان، ص 389) ازجمله كساني هستند كه كتابهاي مستقلي در زمينه خمس نگاشتهاند.
در عصر غيبت كبری نيز عالمان شيعه، بابي از كتابهاي فقهي را به غنايم يا خمس اختصاص دادهاند، چنانكه عليبن بابويه قمي در كتاب فقه منسوب به امام رضا بحث خمس را مطرح كرده است (صدوق، 1406ق، ص 294). شيخ صدوق در المقنع (صدوق، 1415ق، ص 171) و الهداية (صدوق، 1418ق، ص 276) باب مستقلي به نام خمس دارد. شيخ مفيد نيز بهطور مستقل باب خمس و غنايم را در كتاب المقنعه مطرح كرده است (شيخ مفيد، 1410ق، ص 276). همچنين سيد مرتضي در كتاب الانتصار بابي با عنوان «ما يجب فيه الخمس وكيفية قسمته» (علمالهدي، 1415ق، ص 225) و نيز در كتاب رسائل بابي در احكام خمس دارد (علمالهدي، 1405ق، ص 226).
در دوران معاصر نيز آثار زيادي در زمينه بررسي مسئله فقهي خمس از سوي علما و محققان شيعه نگاشته شده، اما بيشتر مباحث آنها به بررسي روايي- فقهي در زمينه مصاديق و مستحقان خمس و چگونگي محاسبه خمس اختصاص دارد. آنان تنها در مقدمه كتاب خويش بحث مختصري درباره دريافت خمس غنايم از سوي رسول خدا و اهتمام ائمه، به بيان وجوب و متعلَق خمس مطرح كردهاند. تنها كتابي كه بهطور مفصل، تاريخ خمس را در دوران نبوي و نيز برخي گزارشهاي پرداخت خمس از سوي شيعيان به ائمه را مطرح كرده، كتاب الخمس اثر آيتالله حسين نوري همداني است. كتاب ديگري كه بهطور مختصر دربارة تاريخ خمس در عصر رسول خدا پرداخته، كتاب خمس اثر سيدحسن امامي است. البته بيشتر تلاش نويسنده در خصوص اثبات وجوب خمس در منافع و نيز پاسخ به شبهات اهلسنت است.
پس از روشن شدن اهميت و اهتمام شيعيان به نگارش كتاب درباره خمس، براي پاسخ به پرسشهاي اساسي درباره تاريخ خمس، لازم است تا بررسي اجمالي درباره وضعيت خمس در عصر نبوي و عصر هريك از ائمه صورت گيرد.
الف. عصر رسول خدا
1. خمس غنايم در نبردها
طبق گزارش كلبي برخي از مسلمانان از همان آغاز هجرت كه در درگيري با مشركان غنيمتي را بهدست ميآوردند، طبق رسمهاي پيش از اسلام غنايم را نزد رسول خدا آورده و ميگفتند: «اي رسول خدا آنچه مخصوص شماست و يك چهارم را بگير و باقى را به ما واگذار نما، پس همانطور كه ما در جاهليت رفتار ميكرديم يك چهارم از غنايم و صفاياى آن، و حُكم، فرمان شماست» (طبرسي، 1372، ج 9، ص 392). بعد از اسلام نيز در عصر نبوي بر مسلمانان لازم بود كه خمس غنايم بهدستآمده از سرزمينهاي مفتوحه و نيز غنايم بهدستآمده از مشركان (متقي هندي، 1409ق، ج 4، ص 378) و خمس درآمد را پرداخت كنند. طبق برخي گزارشها نخستين غنيمت جنگي كه سهم حاكم و رسول خدا از آن برداشت شد، غنايمي بود كه در جريان جيش عبداللهبن جحش در منطقه نَخله بهدست آمد. در اين درگيري، كشمش، پوست و ديگر كالاهاي تجاري به غنيمت مسلمانان درآمد و آن را به مدينه آوردند. عبدالله به ياران خويش گفت: يك پنجم غنيمت شما از آن رسول خدا است. البته اين پيش از تشريع خمس بود. به هر حال، وي خمس غنايم را براى پيامبر گرامي جدا كرد و باقيمانده را ميان ياران خود تقسيم كرد (يعقوبي، بيتا، ج 2، ص 412 و 481). به نظر ميرسد مراد از تقسيم سهم حاكم همان مرباع باشد كه در عصر جاهلي مرسوم بود، زيرا واقدي در گزارش ديگري مىنويسد: از ابىبردةبن نيار نقل شده است كه پيامبر غنايم اهل نخله را نگهدارى كرد و به جنگ بدر رفت، آنگاه پس از، بازگشت از بدر، غنايم نَخله را با غنايم اهل بدر تقسيم و به هر كس حقش را عطا كرد (واقدي، 1409ق، ج 1، ص 18). سيوطي نيز درباره اسباب نزول آيه خمس مينويسد كه مشاجره مسلمانان درباره غنايم بدر زمينه نزول آيه اين آيه بود (سيوطي، بيتا، ج 3، ص 160).
گفتني است كه رسول خدا در جنگهاي ديگر نيز بعد از گرفتن غنايم، خمس اموال را جدا و بين مسلمانان حاضر در جنگ تقسيم ميكرد.
2. بخشنامه براي گرفتن خمس
رسول گرامي كه حاكم الهي در جامعه اسلامي بود، به مسئلة خمس توجه ويژه داشت. براساس همين اهتمام حضرت بود كه فرماندهان جنگ پيش از تقسيم غنايم، خمس اموال را جدا ميكردند. رسول خدا پس از گسترش اسلام نيز به اجراي قوانين الهي اهميت داد و با ارسال سفيران يا نگارش نامه به آموزش احكام و اجراي آن و نيز گرفتن خمس اهتمام بيشتري ورزيد (نيشابوري، بيتا، ج 1، ص 35). آن حضرت در نامههاي خطاب به نهشلبن مالك وائلي باهلي، همراه با تأكيد بر دوري از مشركان (ابنسعد، 1410ق، ج 1، ص 284)، بنيمعاويةبن جَرول الطائيين (ابنعساكر، 1415ق، ج 4، ص 331)، بنيجوين طائيين (ابنسعد، 1410ق، ج 1، ص 206)، عمروبن معبد جُهَني، بنيحرقه از جُهينه، بنيجرمز (همان، ص 208)، بنيزيربن أقيش (متقي هندي، 1409ق، ج 8، ص 666)، بنيجرش (ابنكثير، 1407ق، ج 5، ص 350)، صيفيبن عامر از طايفه ثعلبه (ابنحجر عسقلاني، 1415ق، ج 3، ص 367)، وفد بني البُكاء فجيعبن عبدالله بكايي (ابنسعد، 1410ق، ج 1، ص 232)، وفد فَزاره، وفد ثَعلبه، وفد سعدبن بكر، ضُمامبن ثعلبه و وفد الداريين از لَخم (مقريزي، 14240ق، ج 2، ص 89)، رؤساى قبيلة «ذى رعين»، «معافر» و «همدان» (حميري كلاعي، 1420ق، ج 2، ص 25) و مردم مسلمانان يمن (يعقوبي، بيتا، ج 2، ص 80) مينويسد: «خمس غنايم را بپردازيد». همچنين خطاب به عمروبن مرّه جُهني مينويسد: «به پرداخت خمس اقرار كنيد» (ابنكثير، 1407ق، ج 2، ص 320). همينطور رسول خدا در نامهاي خطاب به قبيلة زُهيربن اُقَيش تأكيد كردند: «بايد شهادت دهند كه خدايي جز خداوند يكتا نيست... و بپذيرند در غنايم آنها خمس و سهم و صفاياي نبي هست» (ابنحنبل، بيتا، ج 5، ص 363).
در برخي از نامههاي رسول خدا خطاب به مسلمانان، هيچگونه اشارهاي به جنگ و غنيمت جنگي نشده است، چنانكه براي طايفة حَدَس از قبيله لَخم نوشتند: «هر كس كه نماز را بر پا دارد و زكات را بپردازد و بهره خدا و رسولش را رعايت كند» (ابنسعد، 1410ق، ج 1، ص 205). در گزارش ديگري آمده است كه رسول خدا نامهاي خطاب به أبونُخيلة لهبي نوشته و در آن وجوب خمس رِكاز (گنج) را يادآوري كردند (ابنحجر عسقلاني، 1415ق، ج 7، ص 340). نيز در نامهاي كه مخاطب آن مشخص نيست، نوشتند: «فروش سهم از مغنم پيش از پرداخت خمس جايز نيست» (ابناثير، 1409ق، ج 2، ص 451).
از ظاهر اين دسته نامهها، بهدست ميآيد كه مراد آن حضرت اهتمام مردم به پرداخت سهم خمس از باب عمل به تكليف شرعي و پاك كردن مال آنان بوده است، زيرا اگر مراد خمس غنايم بود بايد در اين نامهها نيز به خمس غنايم اشاره ميشد.
3. پرداخت خمس ديگر اموال
گاهى رسول خدا به مردم توصيه مىكردند كه علاوه بر خمس غنايم، خمس ديگر اموال را نيز بپردازند، چنانكه ايشان به ابوذر و سلمان و مقداد مىفرمود: «و بيرون كردن خمس از هرچه كه مردم آن را مالك مىشوند، نيز واجب است تا آنكه آن را بهدست سرپرست مؤمنان و زمامدارشان برسانند» (سيدبن طاووس، 1420ق، ص 130). همچنين اگر كسي گنجي بهدست ميآورد، نزد رسول خدا ميآمد تا خمس آن را خارج كند. اين سيره در عصر خلفا نيز ادامه يافت، چنانكه عِمر، معدن را بهمنزلة رِكاز (گنج) در خمس قرار داد (متقي هندي، 1409ق، ج 6، ص 541). ملاك وي يافتن گنج در مخروبه يا منطقه غيرمسكوني بود (عيني، بيتا، ج 9، ص 102).
ب. عصر ائمه اطهار
بعد از رحلت رسول خدا وضعيت مالي مردم چندان مساعد نبود تا بتوانند به پرداخت خمسِ ارباح مكاسب اهتمام ورزند. از سوي ديگر، خلفا نيز در گرفتن اين نوع از خمس كوتاهي ميكردند (ابويوسف، 1420ق، ص 352)، اين در حالي بود كه خاندان بنيهاشم نيز در وضعيت مالي خوبي بهسر نميبردند. مؤيد اين سخن، سخنان عمر است كه ميگفت: «اگر خمس عراق دريافت شود، مشكل ازدواج و خدمتگزاري به هاشميان از ميان ميرود» (همان).
با رويكارآمدن خلفا و كشورگشايي آنان، غنايم جنگي بيشتري بهدست آمد. براساس آيه 41 سوره انفال، سهم خمس بايد به صاحبان آنان پرداخت ميشد. اما با توجه به جايگاه خمس در مشروعيتبخشي به ولايت ائمه اطهار، نگاه خلفا به خمس تفاوت پيدا كرد. طبق گزارش منابع تاريخي و روايي اولين كسي كه پرداخت خمس به ذويالقربي را منع كرد، ابوبكر بود (مجلسي، 1403ق، ج 30، ص 222)؛ ابن ابيالحديد در اينباره مينويسد: «ابوبكر هنگام توزيع سهام خمس، حضرت زهرا و بنيهاشم را از دريافت سهم ذويالقربي بازداشت» (ابن ابي الحديد، 1418ق، ج 16، ص 230). بعد از او نيز عمر آن را تشديد كرد (ابنحنبل، بيتا، ج 1، ص 320). زماني از امام باقر درباره خمس سؤال شد: فرمودند: «خمس براي ماست اما از آن منع شديم» (ابنشهر آشوب، بيتا، ج 2، ص 210). همچنين امام كاظم در مناظره با هارون ميفرمايند: «ما از دريافت سهم غنايم و خمس منع شديم» (مجلسي، 1403ق، ج 48، ص 1447).
1. عصر خلافت امام علي
خمس در دوران حكومت اميرالمؤمنين نيز دريافت ميشد و كساني كه آن را سبك ميشمردند، توبيخ ميشدند (صدوق، بيتا، ج 2، ص 377). ابويوسف در كتاب الخراج در اين باره مينويسد: «علي خمس را همانند خلفا تقسيم كرد» (ابويوسف، 1420ق، ص 23). براساس اين گزارش ميتوان گفت كه اميرالمؤمنين خمس اموال مسلمانان يا غنايم را دريافت ميكرد. البته چگونگي تقسيم آن همانند دورة خلفا بود. مؤيد اين نظر، سؤال راوي از امام باقر درباره رأي امام علي در باب خمس است، كه فرمودند: «نظر ايشان در خمس نظر اهلبيت بود، اما ايشان به علت اعتراض مردم، بيم داشت با نظر خلفا مخالفت كند» (بلاذري، 1417ق، ج 1، ص 517). دليل اين رفتار، فضاي فكري ـ سياسي جامعه بود كه امام بنابر مصلحت در چگونگي تقسيم آن، تغييري ايجاد نكرد.
اميرالمؤمنين خمس گنج و معدن را نيز از مسلمانان دريافت ميكردند، چنانكه ابوعبيده در كتاب الاموال مينويسد: «علي معدن را رِكاز (گنج) ناميد و حكم گنج را بر آن اجرا كرد و از آن خمس گرفت» (ابنسلام، 1408ق، ص 426). همچنين امام علي از كسي كه معدني را در برابر صد گوسفند فروخته بود، خمس معدن را گرفت (همان). همينطور آن حضرت در عراق مردي را كه 1500 درهم گنج پيدا كرده بود، امر كرد اگر آن را در روستاي غير آباد (مخروبه) پيدا كرده، خمس آن را بپردازد (بيهقي، بيتا، ج 4، ص 156). در گزارش بيهقي هم آمده است: مردي در حوالي محلههاي قديمي كوفه يك ظرف حاوي چهارصد درهم را پيدا كرد. امام علي به آن شخص فرمود: آن را به پنج سهم تقسيم كن، سپس امام سهم خود را برداشت و چهار سهم آن را برگرداند. بعد فرمود: در همسايگي شما فقرا هستند؟ گفت: آري. امام فرمود: اين سهم را هم بگير و ميان آنان تقسيم كن» (همان، ص 157).
يكي ديگر از شواهد پرداخت خمس، روايت امام صادق است كه ميفرمايند: «مردي نزد امام علي آمد و گفت: من ثروت جمع ميكنم، اما كوتاهي ميكنم كه از راه حلال است يا از راه حرام. اكنون ميخواهم توبه كنم، اما حلال و حرام آن را نميدانم، زيرا به هم آميخته است. امام فرمود: خمس مال را پرداخت كن، چراكه خداوند به يك پنجم اموال رضايت داده و مابقي اموال براي شما حلال است» (كليني، 1362، ج 5، ص 125). براساس گزارش شيخ صدوق، امام به وي فرمود: «خمس مال را بده و وي خمس را پرداخت كرد» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 43). امام علي با توجه به مشكلات مالي شيعيان، گاهي با تأكيد بر پرداخت خمس و بيان آثار منفي عدم پرداخت آن، كساني را كه در پرداخت خمس كوتاهي ميكردند مؤاخذه ميفرمود، گرچه سهم خمس آنان را ميبخشيدند تا زندگي آنان پاك بماند، چنانكه در روايتي امام باقر، از امام علي نقل كرده، آن حضرت ميفرمايد: «مردم به خاطر خوردنيها و همسران خود نابود ميشوند، زيرا آنان سهم ما را نپرداختهاند، آري ما شيعيان خود و پدران آنان را از اين جهت حلال كرديم» (صدوق، بيتا، ج 2، ص 377).
2. عصر امام حسن، امام حسين و امام سجاد
در دوران امام حسن، بنياميه روي كار آمده و تلاش كردند تا حقوق شيعيان، سادات علوي و امامان شيعه را نفي كرده و سهم ائمه اطهار را پرداخت نكنند، زيرا موجب مشروعيتبخشي به آنان ميشد. در اين دوره پرداخت خمس به شيعيان توسط بنياميه ناديده گرفته شد (ابنسعد، 1410ق، ج 5، ص 305). از ديگر سو، با توجه به وضعيت مالي و فشار سياسي خلفا بر شيعيان، امكان پرداخت خمس از سوي شيعيان نيز به كمترين حد ممكن رسيد و اگر كسي هم به پرداخت آن اهتمام داشته در تاريخ ثبت نشده است.
3. عصر امام باقر
با انتقال قدرت سياسي از بنيمروان به بنيعباس و تلاش روزافزون ائمه در عرصه سياسي ـ اجتماعي و عقيدتي و گسترش تشيع، اين دوره متفاوت با عصر امامان قبلي بود. ابنسعد در طبقات مينويسد: «امام باقر فرمود: از زمان معاويه تا به امروز خمسي در ميان ما تقسيم نشد» (همان). همچنين در گزارش كشفالغمة آمده است: «عمربن عبدالعزيز هفتاد خروار زر سرخ و سفيد از مال خمس به ايشان داد و نيز آنچه حق بنىفاطمه و بنىهاشم بود كه در زمان ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، يزيد و عبدالملك جمع كرده و به ايشان نداده بودند، به ايشان بازگرداند، و بنىهاشم در آن سالها غنى شده و وضع مالي آنان بهبود يافت» (اربلي، 1381ق، ج 1، ص 96).
امام باقر درباه فراموشي اين حكم توسط خلفا، خطاب به نجيه فرمودند: «براي ما در كتاب خدا خمس، انفال و اموال برگزيده قرار داده شده است، اما در حق ما ظلم شده و آن را پرداخت نميكنند» (طوسي،1407ق، ج 4، ص 145). نيز ايشان شيعيان را به پرداخت خمس و اهميت آن توجه داده و در اينباره فرمودند: «ما نزديكان رسول خدا هستيم و خمس، سهم ماست. هر كس مالي كه خمس به آن تعلق ميگيرد در دست دارد، مالك آن خمس نيست، بلكه از آنِ خاندان رسول خدا است و وظيفه دارد آن را به امام خويش برساند» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 41). امام در سخنان ديگري درباره نهي از خريد مال با پول خمس نداده (طوسي، 1407ق، ج4، ص136)، فرمودند: «غنيمتى كه مسلمانان در جنگ با كفار براى مسلمان شدن آنان بهدست مىآورند، خمسش از آنِ ماست و براى هيچ كس روا نيست كه از مال خمس چيزى بخرد، مگر آنكه حق ما را به ما برساند» (كليني، 1362، ج 1، ص 545).
امام باقر در تبيين مسائل مالي شيعيان، بر اهميت پرداخت خمس بهعنوان يك عمل فقهي براي تزكية مال و نفسِ شيعيان تأكيد و آنان را به پرداخت آن ترغيب ميكردند، ازاينرو، شيعيان تلاش ميكردند تا با پرسش و پيگيري از مباحث خمس به تكاليف شرعي خويش عمل كنند. براي مثال، محمدبن مسلم از ايشان درباره نمكزار پرسيدند، حضرت فرمودند: «نمكزار چيست؟ گفتم: زميني شورهزار نمكي است كه در آن آب ميبندند تا نمك شود. امام فرمود: در اين معدن، خمس است. پس گفتم: در گوگرد و نفت كه از زمين بيرون ميآيد؟ فرمودند: در اين و مانند اينها خمس وجود دارد» (همان، ج 4، ص 122). نيز حَكمبن علباي اسدي ميگويد: «نزد امام باقر رفتم و به ايشان گفتم: من كارگزار بحرين شدم و دارايي بسياري كسب كردم و كشتزار فراوان، كالاها، غلامان، كنيزان و زناني كه برايم فرزند بياورند، خريداري كردم و هزينه آنان را ميدهم و اين هم خمس اين داراييها، اين كنيزان، زنان و مادر فرزندانم شدهاند كه نزد شما آوردهام. امام فرمود: بله همه اينها براي ماست و هرچه آوردهاي از تو ميپذيرم و زنان و مادر فرزندانتان و برخي هزينهها را بر تو حلال كردم. من و پدرم بهشت را براي تو تضمين كردهايم» (همان، ص 136).
ابن ابىنصر ميگويد: به امام باقر نوشتم: خمس را پيش از مخارج بدهم يا بعد از مخارج؟ امام در پاسخ نوشتند: بعد از مخارج (همان، ج 1، ص 545). نيز شخصي از امام باقر درباره معادن طلا، نقره، آهن، قلع (سرب) و مس سؤال پرسيد، فرمود: «خمس به اينها تعلق ميگيرد» (همان، ص 544). در روايت ديگري آمده است كه از ايشان درباره معادن پرسيدند، فرمود: در هرچه گنج باشد خمس آن بايد پرداخته شود (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122).
4. عصر امام صادق
امام صادق همانند پدر خويش، شيعيان را به پرداخت خمس سفارش كرده و در اينباره فرمودند: «همانطور كه رسول خدا خمس ميگرفت، امام هم خمس ميگيرد» (همان، ص 128). «بزرگترين گناه، انكار حق ما اهلبيت است» (مفيد، 1410ق، ص 291). در گزارش ديگري آمده است كه شيعيان خَراج مالشان (سهم امام) را به امام صادق ميرساندند، ازاينرو، منصور عباسي امام را متهم كرد كه از پيروان خود خَراج ميگيرد (مجلسي، 1403ق، ج 47، ص 187).
امام صادق در باب اهميت پرداخت خمس فرمودند: «هر كس غنيمت و كسبي دارد بايد خمس آن را بپردازد، حتي خياطي كه لباسي را به پنج دانق (دانگ)(دهخدا، 1377، ج 7، ص 10402) بدوزد بايد يك دانق (دانگ) خمس بپردازد» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122). نيز در اهميت پرداخت آن براي تطهير روح شيعيان فرمودند: «من حتي يك درهم را از همه شما ميگيرم، درحاليكه از نظر مالي، ثروتمندترين مردم مدينه هستم. تنها مقصودم از اين كار، پاكيزه كردن شماست» (كليني، 1362، ج 1، ص 538).
امام صادق باتوجه به شرايط سياسي - اجتماعي و اقتصادي بهوجودآمده براي شيعيان در برخي موارد متعلَق خمس را براي آنان معرفي ميكردند، چنانكه فرمودند: «گرفتن اموال ناصبيها و پرداخت خمس آن جايز است» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122)، زيرا آنان دشمنان رسول خدا محسوب ميشوند. همچنين فرمودند: «آنچه سلطان ظالم به شيعيان پرداخت ميكند بايد خمس آن پرداخت شود» (صدوق، 1415ق، ص 539). همينطور ميفرمودند كه خمس عنبر و غواصي براي مرواريد نيز بايد پرداخته شود (كليني، 1362، ج 1، ص 548). به معادن و گنج نيز خمس تعلق ميگيرد (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 122). ايشان در پاسخ به سؤال شخصي درباره آيه خمس فرمودند: «خمس به فايده هر روز تعلق ميگيرد» (كليني، 1362، ج 1، ص 544). همچنين ايشان در نامهاي خطاب به شيعيان، پرداخت خمس طلا و نقره را كه يك سال از آن گذشته باشد واجب دانستهاند (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 142).
شيعيان نيز با توجه به اهميت پرداخت سهم امام، امور مالي خود را يا مستقيم و يا غيرمستقيم از طريق وكلايي چون معليبن خنيس (كليني، 1362، ج 6، ص 445) به امام ميرساندند. در گزارشي عمربن يزيد ميگويد: «ابيسيار مسمعبن عبدالملك را در مدينه ديدار كردم، در آن سال وجهى براى امام صادق آورده بود و آن حضرت به او پس داده بود. به او گفتم: چرا امام صادق وجهى را كه برايش آورده بودى به تو پس داد؟ در جواب گفت: من وقتى آن وجه را خدمت امام دادم به ايشان گزارش دادم كه من متصدى غوص (مرواريدگيرى) از درياى بحرين شدم و چهارصدهزار درهم بهدست آوردم و خمس آن را كه هشتاد هزار درهم است براى شما آوردم و نخواستم آن را كه مال شماست نگهدارم؛ اين حقى است كه خداوند براى شما در اموال ما قرار داده است. امام فرمود: اى ابا سيار! ما آن را براي تو حلال كرديم، همين مال خود را با خود برگير، هر آنچه از زمين در دست شيعيان ماست بر آنان حلال است تا قائم ما قيام كند» (همان، ج 1، ص 408). در گزارش ديگري خطاب به مردي از اصحاب كه درباره غنايم سؤال كرد، فرمود: «خمس ما را پرداخت كند تا مال او پاك شود» (عياشي، 1380ق، ج 2، ص 64). همچنين طبق نقل ابن شهرآشوب، امام صادق از سوى برخى از زيديه به علت پرداخت وجوهات شيعيان به امام خويش، مورد هجمه قرار گرفتند (ابن شهرآشوب، بيتا، ج 4، ص 225).
برخلاف رواياتي كه بر پرداخت خمس از سوي شيعيان تأكيد دارد، چند روايت وجود دارد كه در آنها وجوب خمس از برخي شيعيان برداشته شده است. به عبارت ديگر، امام خمس را از آنان اخذ نميكرد. در يكي از اين روايتها آمده است كه مردي طناب و گهوارهفروش نزد امام صادق آمد و گفت: فدايت شوم، من كالاهايي دارم و تجارت ميكنم، سود ميبرم و ميدانم براي شما حق مشخصي وجود دارد كه ما در مورد آن كوتاهي ميكنيم. امام در پاسخ فرمود: اگر امروزه (با شرايط فعلي) ما شما را به اداي اين حقوق و پرداخت خمس اين اموال مكلف كنيم، در حق شما انصاف به خرج ندادهايم (مفيد، 1410ق، ص 283). نيز هنگام حضور ابيسيار مسمعبن عبدالملك براي پرداخت خمس، امام آن را بر وي حلال كرد (كليني، 1362، ج 1، ص 408).
روايت آخر كه از عمربن يزيد درباره ابيسيار نقل شده چون مرسل است نميتوان به آن استناد كرد، اما با فرض قبول روايت، اين دو روايت، زندگي سخت و شرايط اقتصادي شيعيان، باعث شده است تا امام پرداخت خمس را از ايشان بردارد، چنانكه امام صادق فرمودند: «اگر امروزه (با شرايط فعلي) ما شما را به اداي اين حقوق و پرداخت خمس اين اموال مكلف كنيم، در حق شما انصاف به خرج ندادهايم» (مفيد، 1410ق، ص 283). مؤيد اين سخن، روايتي است كه در آن شخصي از امام صادق درباره حلال بودن طعام خمس نداده خويش پرسيد، فرمودند: اگر محتاج به آن است براي وي حلال است (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 143). همچنين در گزارش ديگري آمده است: «دو نفر براي حليت پرداخت سهم خدمت امام صادق رسيدند. امام فرمود: ما را نرسد كه حلال كنيم يا حرام كنيم» (كليني، 1362، ج 1، ص 545). بنابراين، امام وجوب خمس را برنداشتهاند، بلكه با توجه به موقعيت افراد به حليت خمس براي وي امر الهي كردهاند.
گاهي شيعيان اموال ديگران را خريداري كرده و براي اطمينان از اينكه خمس بر آن واجب است يا نه، از امام سؤال ميپرسيدند و امام حليت اين اموال را بيان ميكردند، چنانكه در گزارشي آمده است: «حارثبن مُغيره از امام صادق پرسيد: ما كالاهايي از قبيل غلات و كالاهاي تجاري شبيه به اين داريم و ميدانيم كه شما در آن سهمي داريد. امام فرمود: ما آن را بر شيعيان خود حلال نكرديم، مگر براي پاك بودن زاد و ولد آنان و هر كه ولايت پدرانم را پذيرفته باشد. پس آنچه از حق ما در دست ايشان است بر آنان حلال است» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 143).
امام صادق گاهي به علت كوتاهي برخي در پرداخت خمس، به شدت از آنان انتقاد ميكرد، اما براي پاك كردن زاد و ولد آنان، خمس را بر آنان ميبخشيدند، چنانكه در روايتي امام خطاب به ضُرَيس كناسي فرمود: «آيا ميدانيد زنا از كجا بر مردم داخل شد؟ گفتم: نميدانم. امام فرمود: از جانب خمس ما اهلبيت (كه نميپردازند)، مگر براي شيعيان پاك نهاد ما؛ پس براي زاد و ولدشان حلال شده است» (همان، ص 136).
بنابراين، با توجه به فحواي اين روايت و روايات ديگري كه درباره حليت مقطعي خمس براي برخي شيعيان وجود دارد (همان، ص 143)، به نظر ميرسد شرايط سياسي ـ اجتماعي حاكم عليه شيعيان (ر.ك: كليني، 1362، ج 1، ص 375) و عدم آگاهي كافي يا سهلانگاري آنان در خصوص پرداخت خمس اموال، زمينه بروز مشكل شرعي در زمينه نكاح و معاملات را بهوجود آورده بود؛ ازاينرو، امام آن را برايشان حلال كردند.
5. عصر امام كاظم
امام كاظم نيز همانند ديگر اجدادش بر مسئله وجوب و پرداخت خمس از سوي شيعيان تأكيد داشته و در اينباره ميفرمايند: «آنچه براي خداوند است از آنِ رسولش ميباشد و آنچه براي رسولش است از آنِ ماست. سوگند به خدا! خداوند به آساني به مؤمنان پنج درهم روزي ميدهد تا يك درهم براي پروردگارشان باشد. اين دستور ما دشوار و رنجآور است و كسي آن را انجام نميدهد و بر آن شكيبايي نميورزد، مگر كسي كه دلش براي ايمان آزموده شده باشد» (صفار، 1404ق، ج 1، ص 29). نيز ايشان خطاب به شيعيان درباره پرداخت خمس از درآمد كسب فرمودند: «در هر چيزي كه مردم از آن سود ميبرند، چه كم باشد و چه زياد، خمس وجود دارد» (كليني، 1362، ج 1، ص 545). همچنين فرمودند: «رسول خدا به ابوذر و سلمان و مقداد فرمودند: شهادت بدهيد به لااله الا الله و... و خارج كردن خمس از چيزهايي كه هر كس بهدست ميآورد كه بعد از امام علي بايد به ائمه بعد از فرزندان او پرداخت شود» (سيدبن طاووس، 1420ق، ص 129).
گاهي شيعيان بهمنظور اهتمام به پرداخت خمس، درباره حدود و مصاديق متعلَّق خمس از امام كاظم سؤال ميپرسيدند و ايشان پاسخ لازم را ميدادند، چنانكه ايشان در پاسخ شخصي كه درباره خمس لؤلؤ، ياقوت و زبرجد و معادن طلا و نقره كه از دريا خارج ميشود، فرمودند: اگر مقدار آن به يك دينار برسد در آن خمس وجود دارد (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 40). نيز در حديثي خطاب به شيعيان خود فرمودند: «خمس در پنج چيز واجب است: غنيمت، غوص، گنجهايي كه بجويند، معادن، نمكزارها و از همه اين انواع، خمس دريافت ميشود» (كليني، 1362، ج 1، ص 540).
عصر امام كاظم همزمان بود با روي كار آمدن برخي ديگر از خاندان بنيعباس كه تلاش ميكردند جايگاه علمي و معنوي امامان شيعه را تخريب كنند. هارون در پي حذف بنيهاشم و شخص امام كاظم بود و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نميكرد. تا آنجاكه دستور داد تمام علويان ساكن در بغداد را به مدينه هجرت دهند (طبري، 1387ق، ج 8، ص 535). در راستاي تلاش دستگاه عباسي، امام نيز با توجه به جايگاهي كه داشت براي حفظ جان شيعيان در عين توجه دادن آنان به انجام فرايض ديني، بيشتر از طريق وكلا به امر دريافت خمس و مسائل مالي اهتمام ميورزيد. شيعيان نيز با آگاهي از وجوب خمس و ديگر احكام شرعي به پرداخت آن مبادرت ميكردند، چنانكه گروهي از اشاعثه (از نسل اشعثبن قيس) زكات اموالشان (خمس) را به دو تن از وكلاي امام كاظم در كوفه تحويل دادند (كشي، 1409ق، ص 459). نيز داودبن زُربي اموال خود را تقديم امام كاظم نمود (كليني، 1362، ج 1، ص 310). سازمان، اموال مختلف را جمع و در جهت مصالح عمومي شيعيان صرف ميكردند (جباري، 1382، ج 1، ص 286).
گاهي اوقات با توجه به فشار سياسي خلافت عباسي، شيعيان از ارسال مال در قالب خمس پرهيز ميكردند و آن را در قالب هدايا ميفرستادند. طبق گزارش الاختصاص، امام كاظم خطاب به هارون ميگويد: «پيشينيان شما خمسي را كه در كتاب خدا به آن اشاره شده است، از ما بازداشتند و كار بر ما سخت شده، صدقه هم بهسبب جايگزيني خمس بر ما حرام شده است، پس ما ناچاريم هديه را بپذيريم» (مفيد، 1413ق الف، ص 55). ميتوان گفت: احتمالاً مراد امام از اين جمله، خمسي كه خلفا نميدادند، خمس غنايم يا عنوان ديگري است كه بايد سهم ائمه از آن پرداخت شود كه خلفا آن را پرداخت نميكردند.
اهميت پرداخت وجوهات شرعي، عاملي بود تا برخي از شيعيان كه شرايط برايشان فراهم ميشد به پرداخت خمس خود اقدام كنند، چنانكه شيخ مفيد در الارشاد مينويسد: «علىبن يقطين مقدار زيادى لباس را نزد امام موسىبن جعفر فرستاد و در ميان آنها پيراهني را كه هارون به وي داده بود و مقدارى از مال خود را كه هر ساله بر حسب معمول از خمس مال براى آن جناب ميفرستاد، بر آنها افزود. چون آن مال و لباسها بهدست امام رسيد همه را پذيرفت، اما آن پيراهن مخصوص را به علىبن يقطين بازگرداند. ... آورنده اموال به سعايت از علىبن يقطين پرداخت و گفت: اين مرد معتقد به امامت موسىبن جعفر است و هر ساله خمس مال خود را نزد او ميفرستد» (مفيد، 1413ق ب، ج 2، ص 226). نيز در گزارش ديگري شيخ صدوق مينويسد: «يحيي برمكي با سعايت از جعفربن محمّدبن اشعث (شيعي) به هارون عباسي گفت: هر مالى كه از جايى به جعفر برسد خمس آن را براى موسىبن جعفر مىفرستد و شك ندارم كه در مورد اين بيست هزار دينار كه شما دستور داديد به او بدهند نيز همين كار را كرده است» (صدوق، 1378ق، ج 1، ص 71).
در برخي گزارشهاي تاريخي اگرچه بهصراحت اسمي از خمس برده نشده، اما بهطور مطلق از وجوه شرعي يا خراج شيعه صحبت به ميان آمده است و براساس پايبندي شيعيان به مكتب اهلبيت ضرورت دارد شيعيان درآمد كسب خود را به امام پرداخت كنند (نوري همداني، 1377، ص 603). چنانكه در گزارشي آمده است: «محمدبن اسماعيل (برادرزاده امام كاظم) خطاب به هارون عباسي ميگفت: امام كاظم در مدينه خراج (خمس) ميگيرد و تو در عراق ماليات ميگيري. هارون گفت: به خدا سوگند كه راست ميگويي!» (كشي، 1409ق، ص 265). نيز در گزارش ديگري آمده است كه امام كاظم به وكيل خويش خالدبن نجيع فرمود: «رابطهات را با كساني كه با آنان مرتبط هستي قطع كن و آنچه از وجوه شرعي نزد توست را برايم ارسال كرده و ديگر از كسي چيزي قبول نكن تا نامه من به دست تو برسد»(صفار، 1404ق، ص 285). همچنين در گزارشي از ابنشهرآشوب در مناقب آمده است كه شيعيان نيشابور سيهزار دينار و پنجاههزار درهم و مقداري لباس براي امام كاظم ارسال كردند (ابن شهرآشوب، بيتا، ج 4، ص 291).
6. عصر امام رضا
امام رضا نيز همانند دوران اجدادش با فضاي اختناق سياسي عباسي روبهرو بود. بنابراين، طبيعي به نظر ميرسد كه دستگاه خلافت از پرداخت سهم امام از غنايم و ديگر درآمدهاي دولتي امتناع کند، چنانكه شيخ صدوق در گزارشي مينويسد: «يك بار به مأمون خبر دادند كه مردى از صوفيها دزدى كرده است، وي دستور داد او را آوردند چون او را ديد مردى ژندهپوش و در پيشانياش آثار سجده هويداست، گفت: بسيار عجيب است! اين آثار نيكو و اين فعل زشت، آيا نسبتِ سرقت به تو ميدهند؟ مرد گفت: از روى ناچارى دست بدين كار زدهام، عمداً نبوده است؛ در شرايطى كه تو من را از خمس و غنيمتي كه حقّ من است ممنوع كردهاي» (صدوق، 1378ق، ج 2، ص 237).
امام رضا همانند پدر خويش بر مسئله وجوب و پرداخت خمس از سوي شيعيان اهتمام داشتند، چنانكه در تفسير آيه 41 انفال فرمودند: «خمسي كه براي خدا و رسول خدا وجود دارد براي ما نيز وجود دارد» (عياشي، 1380ق، ج 2، ص 62). ايشان خطاب به شيعيان، مراد از كلمه غنيمت را مطلق منافع بيان كرده و در اينباره فرمودند: «هرچه مردم به دست آورند، غنيمت بهشمار ميآيد؛ خواه گنج يا معادن باشد و خواه از غواصي در دريا بهدست آيد، يا اموالي كه در جنگ به دست آمده و براي آنها لشكركشي نشده باشد، و همان چيزي كه ادعا كردهاند كه خمسي ندارد؛ يعني سود بازرگاني و محصولات كشتزارها و باغها و ديگر درآمدهاي بازرگاني و صنعتي و ارث و چيزهاي ديگر، همة اينها غنيمت و سود و روزي خداوند است» (صدوق، 1406ق، ص 294). نيز در پاسخ شخصي كه درباره كيفيت خمس پرسيدند كه سهم خدا، مال چه كسي است؟ فرمود: «از آنِ رسول خدا، و سهم رسول خدا از آنِ امام است. دوباره پرسيد: بفرماييد اگر دستهاى زياد بودند و دستهاى كم، چه بايد كرد؟ (يعنى چون نصف خمس بايد ميان سه دسته يتيمان، مسكينان و درراهماندگان سادات تقسيم شود، اگر يك دسته از آنها زيادتر بودند، مىشود به آنها زيادتر داد يا نه؟) فرمود: اختيارش با امام است، به من بگو پيامبر در اين باره چگونه رفتار ميكرد؟ مگر نه اين بود كه هر طور صلاح ميديد رفتار ميكرد؟ همچنين امام اينگونه است» (كليني، 1362، ج 1، ص 544).
امام رضا هنگام حضور برخي شيعيانِ خراسان نزد ايشان براي طلب حليت خمس، خطاب به آنان فرمود: «چه درخواست مكرآميزي! به زبان با ما اظهار دوستى مىكنيد و حقي كه خدا براي ما مقرر كرده (يعني خمس) را از ما دريغ مىداريد؟ هرگز، هرگز، هرگز، هيچ كدام از شما را در حليت خمس مجاز نميكنيم» (همان، ص 548). همچنين در جواب يكي از بازرگانان فارس كه از امام خواسته بودند تا از آنان خمس دريافت نكند، فرمودند: «هيچ مالى حلال نيست مگر از راهى كه خدا حلال كرده است و بهراستى، خمس كمك بر دين ما، خاندان ما، دوستان ما، وسيله بذل و بخشش ما و حفظ آبروى ما از دست كسى است كه از او بيم داريم. آن را از ما دريغ نداريد و خود را از دعاى ما محروم نسازيد تا آنجا كه مىتوانيد، زيرا پرداخت خمس، كليد روزى شماست و مايه پاك شدن گناهان شما و ذخيرهاى است كه براى روز بىنوايى خود پسانداز ميكنيد» (همان).
با توجه به تأكيد امام رضا بر پرداخت وجوه شرعي، بهويژه خمس، شيعيان نيز آن را به امام ميرساندند، چنانكه محمدبن اسماعيلبن بزيع دينارهايي را بهعنوان زكات و صله نزد امام رضا ارسال كرد و امام نيز دريافت آنها را اعلام كرد. در خبر ديگري آمده است كه وي زكات فطره عيالش را نزد امام فرستاد و امام نيز رسيد آنها را نوشت (همان، ج 4، ص 174). شيعيان در مواقعي كه احكام خمس را نميدانستند با پرسش از امام، اهتمام به تطهير اموال خود ميكردند، چنانكه علىبن حسين عبدربه گويد: «امام رضا صله و هديهاى براى پدرم فرستاد. پدرم به امام نوشت: آنچه برايم فرستادهاى خمس دارد؟ امام به او نوشت: آنچه صاحب خمس براى تو مىفرستد خمس ندارد» (همان، ص 547). همچنين در گزارشي آمده است: «كسي از شيعيان از امام رضا درباره حكم آنچه از دريا خارج ميشود، مانند لؤلؤ، ياقوت و زبرجد پرسيد، امام فرمودند: اگر مقدار آن به يك دينار برسد در آن خمس قرار دارد (صدوق، 1415ق، ص 172).
7. عصر امام جواد
امام جواد با توجه به شرايط سياسي موجود، براي جمعآوري خمس و ديگر اموال شيعيان، سازمان وكالت را تقويت كرد، چنانكه ايشان نمايندگاني، همانند ميمون و مسافر را براي دريافت وجوهات به قم اعزام كردند (كشي، 1409ق، ص 598). ايشان در نامه مفصلي در باب دريافت و چگونگي محاسبه خمس به وكيل خويش عليبن مهزيار اهوازي نوشت: «آنچه امسال (سال220ق) واجب كردم تنها بهمنظور برخي مسائل است كه خوش ندارم همه آنها افشا شود. اكنون كه دانستم شيعيان ما يا برخي از آنان در آنچه بر آنان واجب شده، كوتاهي ميورزند؛ چون دوست داشتم آنان از گناه پاك شوند، لازم است در موارد خاصي كه در نامه ذكر شده است، خمس مالشان را به وكلاي امام بپردازند، و قصدم از اين كار تطهير و تزكيه شيعيانم است. خمسي كه امسال بر آنان واجب كردم تنها در طلا و نقرهاي است كه يك سال بر آنها گذشته است. اين را در كالاها، ظرفها، چهارپايان، بردگان و سودي كه در تجارت و مزرعه برده ميشود را واجب نكردم، مگر در مزرعهاي كه موضوع آن را بهزودي برايت خواهم گفت. اين تخفيفي است از سوي من براي شيعيانم و منتي است كه بر آنان گذاردم، بهسبب پولهايي كه سلطان از چنگ آنان درآورده است» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 141).
امام جواد در ادامة نامه مينويسد: «اما در مورد غنيمتها و فايدهها، اينها در هر سال بر آنان واجب است. اما غنيمتها و فايدهها عبارتاند از: غنيمتي كه انسان آن را به چنگ ميآورد، سودي كه از زراعت بعد از وضع مخارج ميبرد و جايزهاي كه از كسي به كس ديگري ميرسد (كليني، 1362، ج 1، ص 544). ... پس هر كس چيزي از اينها را در دست دارد، بايد به نماينده ما برساند حتي اگر راه او دور باشد» (همان).
شيعيان در عصر امام جواد نيز به پرداخت خمس اهتمام ميورزيده و وظيفه داشتند خمس را به صاحب آن تحويل دهند (همان) و بدون اذن امام به آن دست نزنند. نيز گاهي شيعيان با ارسال نامه يا پرسش از امام درباره كيفيت و مقدار آن پاسخ خود را دريافت ميكردند، چنانكه در گزراشي آمده است: «عليبن مهزيار اهوازي ميگويد: به امام نوشتم: سرورم به مردي پولي داده ميشود تا با آن حج بجا آورد، آيا به اين پول تا هنگام رفتن به حج، خمس تعلق ميگيرد؟ يا آنچه كه پس از حج در دست او زياد مانده است؟ امام پاسخ داد: بر او خمس نيست» (كليني، 1362، ج 1، ص 547). نيز در گزارش ديگري آمده است: «محمدبن حسن اشعري ميگويد: برخي از دوستان ما به امام جواد نامهاي نوشتند كه درباره خمس به ما خبر بده؛ آيا بر هر چيزي كه انسان استفاده ميبرد، چه كم باشد يا زياد؟ از هرچه كه باشد؟ بر سازندگان؟ كيفيت آن چگونه است؟ امام فرمودند: خمس پس از محاسبه هزينههاست» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 123).
با توجه به تأكيد زياد امام جواد بر پرداخت خمس و اهتمام شيعيان به پرداخت آن، روشن ميشود كه حليت خمس، مقطعي و درباره برخي از افراد بهسبب مسائل اقتصادي يا سياسي بوده كه امام آن را بر ايشان حلال كرده است، چنانكه امام به عليبن مهزيار اهوازي درباره مردي كه سؤال از خوردن و آشاميدن كرده بود، فرمودند: بر كساني كه نياز شديد به آنها دارند سهم خودم را حلال كردم (همان، ص 143).
امام جواد به تبيين جايگاه خمس و نقش تربيتي آن توجه زيادي فرمود، چنانكه شخصي از ايشان درخواست حليت خمس خويش را كرد، امام اگرچه بنا بر مصالحي خمس را بر وي حلال كرد، اما بعد از خروج آن شخص، به شكوه از رفتار وي پرداخت. همچنين صالح بن محمد بن سهل متولي اوقاف قم نيز به حضور امام رسيد و از ايشان دربارة ده هزار درهم يا دينار از اموال متعلق به وجوهات شرعي كه به مصرف شخصي رسانده بود، طلب حليت كرد! امام بنا بر مصالحي، در ظاهر به وي فرمود: حلال است، ولي پس از خروج وي، به ابراهيم هاشم قمي كه در مجلس حاضر بود، فرمود: «برخي از اين شيعيان، به اموال و حقوق آلمحمد، ايتام، مساكين، فقرا و ابن سبيل تعدّي كرده و سپس طلب حليت ميكنند. آيا گمان ميكني به ايشان بگويم: حلال نيست؟! به خدا سوگند در قيامت از آنان، در اينباره سؤال سختي خواهد شد!» (كليني، 1362، ج 1، ص 548).
8. عصر امام هادي
دوران عسكريين باتوجه به انتقال و كنترل آنان در عراق، سازمان وكالت وظيفه سنگينتري در خصوص ارتباط با شيعيان در مناطق دور و نزديك به عهده داشت. در بيشتر موارد، امور مالي از طريق آنان پيگيري ميشد و در هر منطقه وكلا براساس شرح وظايف، شيعيان را مديريت ميكردند. شيعيان نيز به پرداخت وجوه شرعي خويش اهتمام ميورزيدند و در مواردي كه نياز به پرسش بود از امام استفسار ميكردند، چنانكه ابراهيمبن محمد همدانى ميگويد: «به ابوالحسن (امام هادي) نوشتم: علىبن مهزيار نامه پدر شما را براى من خواند كه آنچه واجب است بر باغداران بعد از وضع مخارج، يك دوازدهم است و كسى كه عايدى مزرعه و باغش مخارجش را كفاف ندهد، نَه يك دوازدهم و چيز ديگري بر او واجب نيست. مردمى كه نزد ما هستند در اينباره اختلاف دارند و ميگويند: بر مزارع بعد از وضع مخارج، خمس واجب است؛ يعنى مخارج زراعت و خراج، نه مخارج خود زارع و خانوادهاش. امام در جواب نوشت: خمس پس از كسر هزينههاي وي و خانوادهاش و ماليات سلطان واجب است» (همان، ص 547).
درباره اهميت شيعيان به پرداخت خمس در عصر امام هادي، آمده است: «محمدبن على نقل ميكند: از امام ابوالحسن (امام هادي) درباره مرواريد و ياقوت و زبرجدى كه از دريا استخراج مىشود و نيز معادن طلا و نقره پرسيدم، وجه شرعي (خمس) آن چقدر است؟ فرمود: «هرگاه بهاى آن يك دينار باشد خمس دارد» (همان). نيز در گزارش ديگري آمده است: «محمدبن شجاع نيشابوري از امام هادي پرسيد: مردي از مزرعهاش يكصد كرّ گندم خالص بهدست ميآورد، و يك دهم آن، يعني ده كرّ را از او براي ماليات گرفتهاند و براي آبادي مزرعهاش سي كرّ هزينه كرده است. آنچه در دستش مانده است، شصت كرّ است؛ آيا بر او چيزي واجب است؟ امام در پاسخ وي نوشت: پس از كم كردن همه هزينهها، خمس ما به مازاد آن تعلق ميگيرد» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 16).
امام هادي همانند ديگر ائمه بر پيگيري امور مالي شيعيان تأكيد داشتند، چنانكه در معرفي ابوعليبن راشد به پيروان خود در بغداد، مدائن و سواد (عراق) و ديگر مناطق اطراف آن فرمودند: «من ابوعليبن راشد را بهجاي حسين عبدربه و هر كس ديگري كه پيش از او نماينده من بود، گماردم. او نزد من همان جايگاه او را دارد؛ همه اختياراتي را كه نمايندههاي پيشين بر شما داشتند، او نيز دارد تا سهم من (خمس) را از شما دريافت كند» (كشي، 1409ق، ص 514). نيز در نامهاي ديگر خطاب به عليبن بلال نوشت: «بر تو واجب است كه از او فرمان ببري و هرچه سهم (امام) نزد توست به او تحويل بده و شيعيان ما را به سوي او بفرست» (همان، ص 513). در گزارشي ديگر ابوعليبن راشد درباره توجه شيعيان به پرداخت ارباح مكاسب چنين نقل ميكند: «به امام هادي عرض كردم: شما فرموديد دستورتان را اجرا كنم. من هم آن را به اطلاع دوستانتان رساندم، برخي از آنان به من گفتند: سهم امام چيست؟ من نميدانستم چه پاسخي بدهم؟ امام فرمود: همان خمس است كه بر آنان واجب است. من پرسيدم: در چه چيزي؟ فرمودند: در اجناس و توليداتشان (درآمد). من پرسيدم: تاجر به آن وابسته است و هم سرمايه توليدكننده در دستش است؟ امام فرمود: بعد از كسر هزينهها اگر توانستند بپردازند» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 123).
يكى از نويسندگان زيدىمذهب كه معاصر امام هادى بوده، در رسالهاى تحت عنوان الردّ على الروافض منسوب به قاسمبن ابراهيم رَسّي، از آن حضرت بهسبب دستور پرداخت خمس درآمدِ شيعيان در شرايط آن روز و اينكه ايشان در سراسر شهرها وكلايى براى اين امر نصب كردهاند، شديداً انتقاد مىكند! (جباري، 1382، ج 1، ص 295).
فشار سياسي خلافت عباسي براي كنترل امام و شيعيان تا آنجا پيش رفت كه سعي كردند سازمان وكالت را از بين ببرند، چنانكه عليبن جعفر هماني (موسوي خوئي، 1413ق، ج 12، ص 320) و محمدبن فرج (كليني، 1362، ج 1، ص 500) دستگير شدند. البته امام هادي در برابر اين اقدامات، مراقبت از اموال را به ياران خود گوشزد ميكرد. محمدبن داود قمي و محمد طُلحي اينچنين نقل كردهاند: خمس، هدايا و نذورات و جواهراتى را كه در قم و اطراف جمع شده بود، براى امام مىبرديم. در بين راه، شخصي از طرف ايشان آمد و گفت برگرديد، حالا موقعى نيست كه شما بتوانيد خدمت ايشان برسيد. ما به قم برگشتيم و اموال را نگه داشتيم. پس از چند روز خبر آمد كه چند شتر فرستادم. آنچه نزد شماست بفرستيد و شترها را رها كنيد، ما تمام آن اموال را بار شتران كرده آنها را رها نموده و به خدا سپرديم. سال بعد كه خدمت امام رسيديم، فرمود: اينك ملاحظه كنيد آن اموالى كه براى من فرستاديد. ديديم آنچه فرستاده بوديم بدون تغيير موجود بود (مجلسي، 1403ق، ج 50، ص 185).
9. عصر امام حسن عسكري
در عصر امام حسن عسكري با توجه به فشار دستگاه خلافت عباسي، نهاد وكالت با قدرت بيشتري به پيگيري امور شرعي مردم ميپرداخت و خود امام نيز تأكيد داشت تا شيعيان به پرداخت وجوه شرعي اهتمام ورزند، چنانكه ايشان در نامهاي خطاب به برخي وكلا و شيعيان مينويسد: «اي اسحاق! تو پيك من نزد ابراهيمبن عبده هستي. درود خدا بر ابراهيمبن عبده و تو و همه شيعيان ما و كساني كه اين نامه را ميخوانند، آنان بايد سهم ما (خمس) را به ابراهيم بدهند تا او هم به رازي برساند. اي اسحاق! هنگامي كه به بغداد رفتي نامه را براي (جناب) دهقاني بخوان، او كسي است كه پول را از دوستان ما دريافت ميكند» (كشي، 1409ق، ص 578). نيز ايشان در نامهاي ديگر خطاب به عبداللهبن حمدويه در بيهق نوشتند: «من ابراهيمبن عبده را به سوي شما فرستادم تا مردم آن سرزمين سهم ما را به او بپردازند. شتاب كنيد و سهم ما (خمس) را به او بپردازيد كه در رها كردن و تأخير آن بهانهاي نيست» (همان، ص 580). همچنين در گزارش ديگري امام حسن عسكري پس از اظهار نارضايتي از سستي شيعيان ناحيه نيشابور در اداي واجبات الهي (خمس و زكات)، لزوم اداي اين حق را به اين صورت معلل فرموند: «لزوم اداي حقوق اهلبيت (خمس) براي آن است كه همسران، اموال، خوردنيها و نوشيدنيهاي شما برايتان حلال و منشأ بركت و فزوني سرمايه، شناخت اهل طاعت در نهان از غير ايشان شود، و هر كس بخل ورزد به زيان خود عمل كرده است» (همان، ص 577).
شيعيان با تحمل سختي، گاهي بهطور مستقيم خود را به امام ميرساندند تا اموال خود را به ايشان تقديم كنند (اربلي، 1381ق، ج 2، ص 427). چنانكه سعدبن عبدالله قمي نقل ميكند: «هنگامي كه به ديدار امام حسن عسكري در سامرا رفتيم، بر دوش احمدبن اسحاق كيسهاي بود كه روي آن با عباي طبري پوشيده بود و در آن 160 كيسه دينار و درهم بود» (صدوق، 1405ق، ج 2، ص 457). همچنين در روايتي آمده است كه جعفربن شريف گرگاني در سامرا به خدمت امام رسيد و به ايشان گفت: «شيعيان شما در گرگان به شما سلام ميرسانند؛ آنان همراه من پولهايي را فرستادهاند. امام فرمود: آنها را به مبارك، خادم تحويل بده» (اربلي، 1381ق، ج 2، ص 427). گاهي امام شيعيان را به وكلاي خود ارجاع ميداد. چنانكه شيعيان يمن كه براي تحويل اموال و وجوه شرعي خود به سامرا آمده بودند، امام آنان را به عثمانبن سعيد ارجاع دادند (طوسي، 1411ق، ص 256). گاهي نيز شيعيان از طريق نامه، حكم خمس خود را از امام سؤال كرده و پاسخ آن را دريافت و به اقدام به پرداخت آن ميكردند. در اينباره ريانبن صلت ميگويد: «به ابامحمد نوشتم: سرورم آيا از درآمد آردِ گندم زميني كه به من واگذار شده و از درآمدِ فروش ماهي آنجا و درآمد فروش نيهاي بردي و قصب نيزارهاي اين زمين، چيزي بر من واجب است؟ امام در پاسخ به وي فرمود: بر تو خمس واجب است. انشاءالله» (طوسي، 1407ق، ج 4، ص 139).
10. عصر غيبت صغرا
در عصر امام زمان نيز با توجه به غيبت آن حضرت و خفقان سياسي از سوي خلافت عباسي، شيعيان وجوهات شرعي خود را به وكلا يا خود آن حضرت پرداخت ميكردند. آنان اموالي، از قبيل طلا و نقره، اشياي قيمتي همانند شمشير و پول نقد (كليني، 1362، ج 1، ص 518ـ523) براي امام زمان ارسال ميكردند. نيز در گزارشي آمده است كه شيعيان قم وجوه شرعي خود به مبلغ هزار دينار (صدوق، 1405ق، ج 2، ص 476)، مردي از اهل مصر (كليني، 1362، ج 1، ص 523) و مردي از اهل سواد (همان، ص 519) مالي را خدمت امام زمان آوردند. تنها اشكال اين اخبار اين است كه واژة خمس در آنها بهصراحت بهكار نرفته است. البته در برخي از اين گزارشها به مال يا سهم امام اشاره شده و گوياي آن است كه خمس از اموال امام است. بهعبارت ديگر، ترديدى نيست كه شيعيان ترجيح مىدادند ـ و بلكه برخود واجب دانستند ـ زكات و خمس اموال و درآمد موقوفات و همينطور صدقات عادى و هدايا و نذورات خود را به ساحت مقدس امامانشان تقديم كنند (جباري، 1382، ج 1، ص 286).
ازجمله شواهد توجه مردم به پرداخت خمس و سهم امام، گزارش ارسال اموال شيعيان قم براي حضرت حجت در سامراست، چنانكه حسنبن نضر و ابوصِدام پول و كالاهاي خود را در سبدهاى سربسته حمالها جا داده و به سامرا برده و تحويل دادند (كليني، 1362، ج 1، ص 517). نيز ابراهيمبن مهزيار بعد از شهادت امام عسكري براي تسويه وجوهات شرعي شيعيان اهواز راهي بغداد شد تا آن را به نايب آن حضرت تحويل دهد (همان، ص 518). همچنين زني به نام زينب كه همسر محمدبن عبدل آبي از اهالي آبه بود، سيصد دينار با خودش داشت كه نزد جعفربن احمدبن متيل آمد و گفت: دوست دارم اين مال را با دست خودم به حسينبن روح تقديم كنم (راوندي، 1409ق، ج 3، ص 1123). نيز مردي از اهل آبه اموالي را براي تحويل دادن به حضرت حجت با خود بردند و قبض آن را دريافت كردند (مفيد، 1413ق ب، ج 2، ص 365). در گزارش ديگري محمدبن علىبن شاذان نيشابورى ميگويد: پانصد درهمى كه بيست درهم آن كم بود (از سهم امام) نزد من جمع شد، براي من ناگوار بود كه پانصد درهمى كه بيست درهم آن كم است بفرستم، ازاينرو، بيست درهم از مال خودم روى آن گذاشتم و نزد اسدى فرستادم و ننوشتم چقدر از خودم گذاشتهام، نامه آمد كه: پانصد درهم رسيد بيست درهم از آنِ تو است (كليني، 1362، ج 1، ص 524).
در گزارش ديگري درباره اهتمام مردم براي ارسال اموال نزد حضرت حجت آمده است: «احمدبن محمد دينوري شانزده هزار دينار وجوه شرعي شيعيان دينور و قرميسين را جمع كرد تا به عراق برده و تحويل دهد» (طبري، 1413ق، ص 520). همچنين گفته شده كه زني از مردم دينور، اموال امام را به احمدبن ابيروح داد تا به آن حضرت برساند (راوندي، 1409ق، ج 2، ص 700). طبق روايت ديگري مردم استرآباد نيز اموال خود را براي امام ارسال كردهاند (همان، ص 697). نيز در گزارش ديگري كه صراحت در پرداخت خمس از سوي مردم عراق دارد، آمده است: «مردى از اهل سواد (عراق) مالى به ناحيه مقدسه داد و بر او برگشت و به او گفته شد: حق عموزادگان خود را كه چهارصد درهم است، از آن خارج كن، مزرعه از عموزادگان آن مرد در دست او بوده و در آن شركتى داشته و حق آنها را نگه داشته و ما حساب كرديم و معلوم شد آنچه از اين مال از آن عموزادههايش بود، همان چهارصد درهم است و آن را جدا كرد و باقى را فرستاد و قبول شد» (كليني، 1362، ج 1، ص 519). علاوه بر گزارشهاي فوق، شيعيان از مناطق مختلفي، چون مرو (صدوق، 1405ق، ج 2، ص 488)، بلخ (همان) و بغداد (همان، ص 519) و ديگر مناطق، اموال خود را براي حضرت حجت ارسال ميكردند.
در برخي گزارشها بهصورت صريح بر اهتمام شيعيان در خصوص پرداخت خمس به فرستادگان آن حضرت اشاره شده است، چنانكه ابناثير در الكامل نقل ميكند: در سال 281ق در بحرين مردي به نام يحييبن مهدي، مهمان يكي از شيعيان به نام علىبن معلىبن حمدان غلام زياديان شد. يحيى كه مهمان او بود ادعا كرد كه فرستاده امام مهدى است و او به شيعيان خود وعده قيام و ظهور داده و به زودي ظهور خواهد كرد. علىبن معلى به شيعيان قَطيف پيغام داد كه آماده شوند. آنها را جمع كرد و نامه يحييبن مهدي را كه ادعاى رسالت قائم منتظر را كرده بود، براى آنها خواند، شيعيان همه اجابت كردند و وعده دادند كه هر وقت ظهور واقع شود قيام و يارى و جهاد كنند. يحييبن مهدي كه ادعاى نمايندگى و نيابت حضرت قائم را مىكرد، مدتى غيبت كرد و سپس دوباره بازگشت و از طرف امام غايب به شيعيان تكليف كرد كه هر يكى بايد شش دينار و دو ثلث دينار به يحيى بپردازند. پس از آن باز مدتى يحييبن مهدي غايب شد و باز مراجعت كرد. اين بار نامه ديگرى همراه خود آورده كه مضمون آن اعطاي خمس به يحييبن مهدي رسول و نائب امام منتظر بود. شيعيان منتظر امام قائم هم خمس را به او پرداختند و او از آنجا نزد قبايل قيس رفت و چند نامه از طرف امام غايب به آنها داد (ابناثير، 1385ق، ج 7، ص 493).
شهرت جمعآوري سهم امام (خمس) در اين دوره آنقدر زياد بود كه حسينبن حسن علوى ميگويد: مردى از نديمان به نام روزحسنى و مرد ديگرى كه همراه او بود به وي گفت: اينك او (يعنى امام الزمان) اموال مردم را (بهعنوان سهم امام) جمع ميكند و وكلايى دارد. براي وي وكلاي آن حضرت را كه در اطراف پراكنده بودند، نام بردند. اين خبر به گوش عبيداللهبن سليمان وزير رسيد، و وزير تلاش كرد تا وكلا را دستگير كند (كليني، 1362، ج 1، ص 525).
امام زمان درباره كساني كه بدون اذن امام در مال وي تصرف ميكنند، ميفرمايند: چنين كسي ملعون است و ما در روز قيامت سر راهش را ميگيريم... . هر كس بدون دستور ما در مال ما تصرف كند، مرتكب گناه شده است و هر كس ذرهاي از مال ما را بخورد، پس گويا آتش در شكم اوست» (صدوق، 1405ق، ج 2، ص 521). نيز ايشان در توقيعي صادرشده براي سفير دوم، ابوالحسن اسدي درباره اهميت پرداخت خمس فرمودند: «لعنت خداوند، ملائكه و همه مردم بر كسى باد كه درهمى از مال ما را بر خود حلال شمارد و مصرف كند» (همان، ج 2، ص 522). همچنين ايشان گاهي با ارسال نامه و پيام به شيعيان يادآوري ميكردند تا اموال امام را پرداخت كنند، چنانكه كليني گزارش ميدهد: «مجروح (از اهالي شيراز) مالى از ناحيه مقدسه نزد مرداسبن على به امانت گذاشت، و نزد مرداس، مالى هم از تميمبن حنظله (متعلق به ناحيه مقدسه) بود. به مرداس نامه رسيد: مال تميم را با آنچه شيرازى به تو سپرده بفرست» (كليني، 1362، ج 1، ص 523).
طبق نقلي از قطب راوندي، هنگامي كه حسين حَمداني ميخواست بر مردم قم حكومت كند، به سوي آنجا حركت كرد. در بين راه امام زمان را بر استر سفيدي ديد و به او سفارش كرد كه مانع از پرداخت خمس يارانش نشود و اگر در اينجا منفعت و درآمدي داشتي خمس آن را به صاحب حق برسان. او هنگام بازگشت به بغداد خمس اموال را به محمدبن عثمان عمري طبق فهرست تحويل ميدهد (راوندي، 1409ق، ج 2، ص 473).
در كنار اينهمه اخبار و روايات كه بر پرداخت وجوه شرعي، ازجمله خمس و اهميت پرداخت آن از سوي شيعيان دلالت ميكند، در توقيع آن حضرت خطاب به احمدبن اسحاق آمده است: «خمس براي شيعيان ما مباح شده و بر آنان تا زمان ظهور امر ما حلال است، براي آنكه ولادتشان پاك و غيرخبيث باشد» (صدوق، 1405ق، ج 2، ص 485).
در پاسخ به اين روايت براساس بررسيهاي تاريخي و اعتقادي ميتوان گفت: اگرچه ظاهر اين روايت، حليت وجوب خمس در عصر غيبت براي شيعيان است، اما اين مسئله، هم با اصل تشريع خمس و هم با رواياتي كه در وجوب خمس بر شيعيان، ظهور دارد و هم با گزارشهاي تاريخي مبني بر پرداخت خمس از سوي شيعيان به وكلاي آن حضرت، و توبيخ كساني كه از پرداخت آن سر باز ميزنند، منافات دارد. در اين روايات، ائمه بر اداي اين فريضه تأكيد كردهاند. ازاينرو، آيتالله خوئي با توجه به برخي از روايات، بين روايات حليت خمس و ادله ايجاب و تشريع خمس جمع كردهاند(بروجردي، بيتا، ج 25، ص 341). در اين دسته از روايات تصريح شده كه حليت خمس براي شيعياني است كه اموالي از طريق غيرمعتقدان به وجوب خمس يا غيرملتزمين به اداي آن به دستشان رسيده است. در مورد چنين اموالي، ائمه فرمودهاند كه لازم نيست آنان خود به پرداخت خمس اقدام كنند و آن مال برايشان حلال شده است (جباري، 1382، ج 1، ص 291).
برخي از فقها معتقدند كه اين توقيع در پاسخ به سؤالهاي شخص سؤالكننده بوده و مورد سؤال براي ما بهصورت تفصيلي مشخص نيست، ازاينرو، شايد سؤال در مورد خاصي بوده و بنابراين به تناسب سؤال نيز جواب داده است. بنابراين با وجود اين احتمال، مجالي براي تمسك به اطلاق اين توقيع وجود ندارد (قزويني، 1329ق، ص 152).
نتيجهگيري
بعد از ظهور اسلام، خمس بهعنوان يك تكليف شرعي بر مسلمانان واجب شد. رسول خدا در عصر خويش مسلمانان را به پرداخت آن سفارش كرده و خود نيز خمس دريافت كرد. پس از شهادت امام علي تا زمان امام سجاد، اخباري كه بر پرداخت وجوه توسط شيعيان دلالت داشته باشد، وجود ندارد. اگرچه اين سخن بر عدم پرداخت دلالت نميكند، اما ميتوان گفت كه بهسبب ضعف بنيه مالي شيعيان، شرايط سياسي (تعقيب و منع شيعيان از پرداخت سهم ائمه) عاملي براي ثبت نشدن اخبار است. در عصر صادقين به بعد، ائمه اطهار علاوه بر تبيين مصاديق و چگونگي محاسبه خمس، پرداخت آن به امام به صورت مستقيم يا با كمك وكلا، شكلى كاملاً منظم به خود گرفت و به صورتى درآمد كه تا آن زمان سابقه نداشت. شيعيان در اين دوره، از باب ولايت ائمه، خمس را به آنان تحويل ميدادند تا از طريق آنان به مصارف خاص خود برسد.
در بررسي تاريخي از وضعيت خمس نزد شيعيان اماميه رواياتي دال بر بخشودگى خمس در ارباح مكاسب براي برخي از شيعيان وجود دارد و مراد از اين روايات، اين نيست كه شيعيان بهطور مطلق از پرداخت آن معاف شده بودند، بلكه مراد معافيت در مورد اموالى است كه از دست غيرمعتقدان به پرداخت خمس يا غيرملتزمان به آن، به دست شيعيان مىرسيد و يا چون وضع معيشتي آنان نامناسب بود ائمه خمس را از آنان نميگرفتند، ازاينرو، براي پاك بودن نسل آنان اجازه داده شده است كه آن را پرداخت نكنند. در مواردى نيز به علت نبود تشكيلات وكالت يا ضعف آن، امكان پرداخت و ايصال خمس به امام فراهم نبوده است. همچنين در مواردى نيز سستىهايى از ناحيه برخى شيعيان بروز مىكرده است.
از مجموع بررسي تاريخي روايتهاي خمس ميتوان گفت كه خمس منافعِ و غير آن در طول عصر ائمه بهعنوان يك تكليف شرعي مورد توجه بوده و شيعيان به پرداخت آن اهتمام ميورزيدند. اگر روايت حليت خمس در مقابل از روايات بيشمار وجوب خمس جايگاه داشت بايد توسط عالمان شيعه و راويان احاديث فقهي دستكم در آغاز غيبت كبرا به آن مورد توجه ميشد. بنابراين در عصر حضور، شيعيان علاوه بر پرداخت خمس غنايم، معادن، گنج و غواصي، به پرداخت خمس درآمد نيز اهتمام ميورزيدند و آن را بهعنوان سهم امام خدمت ائمه ارسال ميكردند.
- ابن ابيالحديد، عبدالحميد،(1418ق) شرح نهج البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العلمية.
- ابن اثير، عزالدين علىبن محمد، (1364) النهاية في غريب الحديث، تحقيق محمود محمد الطناحي، ط الرابعه، قم، اسماعيليان.
- ـــــ ، (1409ق) أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالفكر.
- ـــــ ، (1385ق) الكامل في التاريخ، بيروت، دارصادر.
- صدوق، محمدبن علی،(1406ق) الفقه المنسوب للإمام الرضا، مشهد، مؤسسه آلالبيت.
- ـــــ ، (1415ق) المقنع، قم، مؤسسه امام مهدى.
- ـــــ ، (1418ق) الهداية، قم، مؤسسه امام هادى.
- ـــــ ، (1413ق) معانيالاخبار، تحقيق علىاكبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
- ـــــ ، (بيتا) علل الشرايع، قم، داوري.
- ـــــ ، (1378ق) عيونالاخبارالرضا، تهران، جهان.
- ـــــ ، (1405ق)كمال الدين و تمام النعمة، قم، النشر الاسلامى.
- ـــــ ، (1413ق) منلايحضره الفقيه، تحقيق علىاكبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
- ابن حجرعسقلاني، احمدبنعلى،(1415ق) الاصابة في تمييز صحابة، تحقيق عادل احمد، بيروت، دارالفکر.
- ابن حنبل، احمد،(بيتا) مسند، بيروت، دارصادر.
- ابن سعد الهاشمي البصري، محمد،(1410ق) الطبقات الكبري، تحقيق محمدعبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية.
- ابن سلام، ابوعبيده قاسم،(1408ق) الاموال، تحقيق محمدخليل هراس، بيروت، دارالفكر.
- ابن شهرآشوب، محمدبنعلى،(بيتا) معالم العلماء، قم، موسسه آلالبيت.
- ـــــ ، (1379ق) مناقب آل أبيطالب، قم، مؤسسة العلامة للنشر.
- ابن عساكر، علىبن حسن،(1415ق) تاريخ مدينة الدمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر.
- ابن كثير، اسماعيلبن عمر،(1407ق) البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر.
- ابويوسف، يعقوببن إبراهيم،(1420ق) الخراج، مصر، المكتبة الازهرية للتراث.
- اربلي، ابوالحسن علىبن عيسي،(1381ق) كشفالغمة في معرفة الأئمة، تحقیق رسولي محلاتي و بنى هاشمى، تبريز، بينا.
- بروجردي، مرتضي،(بيتا) المستند في شرح العروه الوثقي (الخمس)، تقريرات درس ابوالقاسم خويي، قم، موسسة احياء آثار الامام الخويي.
- بلاذري، احمدبنيحيي،(1417ق) أنساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر.
- بيهقي، أحمدبنالحسين،(بيتا) السننالكبري، بيروت، دار الفكر.
- جباري، محمدرضا،(1382) سازمان وكالت، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشى امام خمينى.
- حميرى كلاعي، ابوالربيع،(1420ق) الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسولالله و الثلاثة الخلفاء، بيروت، دار الكتب العلمية.
- دهخدا، علياكبر،(1377) لغتنامه، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- سيدبنطاووس، عليبن موسي،(1420ق) طرف من الأنباء و المناقب، مشهد، تاسوعا.
- سيوطي، جلالالدين،(بيتا) الدرالمنثور في التفسير بالمأثور، بيروت، الدارالمعرفة للطابعة والنشر.
- علمالهدي، شريف مرتضي،(1415ق) الانتصار، قم، مؤسسة النشر الإسلامي.
- ـــــ ، (1405ق)، رسائل، قم، دارالقرآن.
- صفار، محمدبنحسن،(1404ق) بصائرالدرجات في فضائل آل محمّد، چ دوم، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي.
- طبرسي، فضلبن حسن،(1372) مجمعالبيان في التفسير القرآن، تحقيق محمدجواد بلاغي، چسوم، تهران، ناصرخسرو.
- طبري، محمدبن جرير،(1387ق) تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم، ط الثانية، بيروت، دارالتراث.
- طبري امامي، محمدبنجرير،(1413ق) دلائل الامامة (منسوب به طبري)، قم، بعثت.
- طوسي، أبيجعفر محمدبنالحسن،(1411ق) الغيبة، تحقيق عبادالله طهراني و علياحمد ناصح، قم، المعارف اسلاميه.
- ـــــ ، (1417ق) الفهرست، تحقيق جواد القيومي، مؤسسة نشر الفقاهة.
- ـــــ ، (1407ق) تهذيب الاحكام، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
- عياشى، محمدبنمسعود،(1380ق) تفسير العيّاشي، تهران، المطبعة العلمية.
- عيني، محمودبنأحمد،(بيتا) عمدةالقاري، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- قزويني، سيدعباس،(1329ق) زبدة المقال في خمس الرسول و الآل، تقريرات بحث آيهالله سيدحسين بروجردي، قم، پيام آزادگان.
- راوندى، قطب الدين،(1409ق) الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى.
- كشي، محمدبنعمر،(1409ق) رجال، تحقيق محمدبنحسن طوسي، مشهد، دانشگاه مشهد.
- كليني، محمدبنيعقوب،(1362) الكافي، چ دوم، تهران، اسلاميه.
- متقيهندي، علاء الدين،(1409ق) كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، تحقيق شيخ بكري حياني، بيروت، موسسة الرسالة.
- مدرسي طباطبايي، سيدحسين، (1386) مكتب در فرآيند تكامل، ترجمه هاشم ايزدپناه، تهران، كوير.
- مجلسي، محمدباقر،(1403ق) بحار الأنوار، چ دوم، بيروت، دارإحياء التراث العربي.
- مفيد، محمدبنمحمدبننعمان،(1413ق) الاختصاص (منسوب به شيخ مفيد)، تحقيق علياكبر غفاري، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.
- ـــــ ، (1413ق) الارشادفيمعرفة حججالله علي العباد، قم، كنگره شيخ مفيد.
- ـــــ ، (1410ق) المقنعة، چ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامي.
- مقريزى، أحمدبنعلى،(1420ق) إمتاع الأسماع، بيروت، دار الكتب العلمية.
- موسوي خويي، سيدابوالقاسم،(1413ق) معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، چ پنجم، قم، بينا.
- نجاشي، احمدبنعلي،(1416ق) رجال، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
- نوريهمداني، حسين،(1377) الخمس في ضوء مدرسه اهلالبيت، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- نيشابوري، مسلم،(بيتا) الصحيح، بيروت، دارالفكر.
- واقدي، محمدبنعمر،(1409ق) المغازي، چ سوم، بيروت، اعلمي.
- يعقوبي، ابن واضح،(بيتا) تاريخ يعقوبي، بيروت، دار صادر.