شخصیت غالیانة ابوالخطاب و واکاوی مواضع ائمة اطهار علیه السلام در برابر او و پیروانش
Article data in English (انگلیسی)
سال دهم، شماره دوم، پیاپی 35، پاییز و زمستان 1392
یدالله حاجی زاده / دکتری تاریخ و تمدن اسلامی hajizadeh30@yahoo.com
دریافت: 1/12/1392 ـ پذیرش: 15/4/1393
چکیده
واکاوی عقاید غلات در عصر ائمه اطهار علیه السلام و نوع مقابله امامان علیه السلام با آنها از اهمیت خاصی برخوردار است. آشنایی با نوع برخورد ائمه علیه السلام با غالیان، الگوی مناسبی برای مقابله با آنها ارائه می کند. ابوالخطاب به عنوان یکی از مهم ترین غلات دوران ائمه علیه السلام، علاوه بر بیان عقاید افراطی، تأثیر بسیاری بر جریان غلو در زمان خود و غالیان پس از خود داشت. سؤالی که مطرح است اینکه ابوالخطاب چه عقاید غالیانه ای را مطرح کرد؟ و چه تأثیری در جریان غلو پس از خود داشت؟ و امامان علیه السلام با این شخصیت غالی و پیروانش چگونه برخورد کرده اند؟ امام صادق ابوالخطاب، عقائدی همچون نبوت و سپس الوهیت ائمه علیه السلام و در نهایت، الوهیت خودش را مطرح کرد و قائل به اباحی گری شد. همچنین، حرکت منحرفانه وی، در پیدایش اسماعیلیه بی تأثیر نبود. اما در خصوص واکنش ائمه علیه السلام نسبت به او، باید گفت: با جدیّت به مقابله با ابوالخطاب پرداخت و او را رسوا ساخت و از وی برائت جست و لعن و تکفیر کرد و از همنشینی با وی نهی نمود و سایر امامان علیه السلام نیز به منظور جلوگیری از تأثیرات مخرّب وی، به نوعی همچون امام صادق با این جریان برخورد کردند.
کلید واژه ها: امامان علیه السلام، امام صادق ،علیه السلام ابوالخطاب، خطابیه، غلو، باور.
مقدمه
یکی از جریان های خطرناک و آسیب رسان در دوران ائمة اطهار علیه السلام، جریان فکری غلو بود که از همان آغاز عصر ائمه علیه السلام تا پایان حضور ایشان با شدت و ضعف تداوم یافت. اوج جریان فکری غلو در زمان امام صادق علیه السلام بود. سردمداران غلو در این دوره، عمدتاً افرادی فریب کار و شیّاد بودند که الوهیت امام صادق علیه السلام و نبوت خویش را تبلیغ می کردند و بعضاً حتی مدعی الوهیت خویش نیز شدند. محمد بن مقلاص، معروف به ابوالخطاب در رأس غلات این دوره بود که ابتدا خود را در زمرة اصحاب امام صادق علیه السلام جای داده بود. وی تقریباً همة عقاید غالیانه را بیان و تبلیغ کرد. فرقة خطابیه، سرشناس ترین فرقة خطابی، پیرو وی محسوب می شوند. هدف از پژوهش حاضر بررسی انحرافات ابوالخطاب و واکاوی جریان فکری غالیانه ای است که متأثر از این شخصیت غالی، تا مدت ها تداوم داشت. علاوه بر این، نوع برخورد امام صادق علیه السلام و دیگر امامانی که با ابوالخطاب و جریان فکری او مقابله کرده اند، به تصویر کشیده می شود. پژوهش حاضر در این سطح، فاقد پیشینه است. معمولاً نویسندگانی که در موضوع غلو قلم زده اند به صورت گذرا و خلاصه، به ابوالخطاب و فرقه های متأثر از وی اشاره کرده اند. بنابراین، پژوهشی جامع که شخصیت او را بررسی کرده و برخورد تمامی امامان علیه السلام را با او و جریان فکری اش به تصویر کشیده باشد، انجام نگرفته است. تنها مقاله ای که در این زمینه نوشته شده، مقاله ای است با عنوان شخصیت شناسی ابوالخطاب، نوشته علیرضا کاوند (1382) به چاپ رسیده و در آن هر چند شخصیت ابوالخطاب و عقاید غالیانة او تا حدی به تصویر کشیده شده، اما به نوع برخورد امامان علیه السلام با وی اشاره نشده است.
نام و کنیة ابوالخطاب
نام ابوالخطاب، محمد بن مقلاص بن ابی زینب اسدی کوفی (از موالی بنی اسد) است. علّامه حلّی در خلاصة الاقوال، نام او را مقلاص ذکر کرده است (حلی، 1417ق، ص 429). همان گونه که آیت الله خویی و آیت الله سبحانی تذکر داده اند، نام او مقلاص نیست، بلکه نام پدرش مقلاص و نام خودش محمد است (خوئی،1413ق، ج 15، ص 272؛ سبحانی، 1414ق، ص 441).
بسیاری از منابع نام پدر وی را مقلاص با صاد ثبت کرده اند، ولی در رجال طوسی با سین آمده است (طوسی، 1415ق، ص 296). ابن داود هم در رجالش به همین مطلب اشاره دارد (حلی، 1392ق، ص 276). در برخی از منابع، القابی همچون اَجدَع، بزّاز (پارچه فروش) زرّاد(سازندة زره) و برّاد(فروشندة بُرد) را پس از نام وی ذکر کرده اند. این القاب عمدتاً نشان از شغل و جایگاه اجتماعی او دارد. علاوه بر کنیة ابوالخطاب، از دیگر کنیه های او به ابواسماعیل (طوسی، 1348، ص290) و ابوالظبیان (مجلسی، 1363، ج75، ص290؛ خوئی، 1413ق، ج15، ص256) نیز می توان اشاره کرد.
شخصیت ابوالخطاب پیش از انحراف
ابوالخطاب در ابتدا از اصحاب امام صادق علیه السلام بود (برقی، 1342، ج1، ص10؛ طوسی، 1415ق، ص296) و از جایگاه و اعتبار بالایی برخوردار بود (مجلسی، 1363 ج66، ص220)، تا جایی که حتی در مواقعی ائمة اطهار علیه السلام از وی تمجید کرده اند. از گفتار ابن غضائری، که می گوید: ... حدثنا ابوالخطاب فی ایام استقامته، پیداست که ابوالخطاب مدتی بر مسیر هدایت بوده است (ابن غضائری، 1422ق، ص88). در احادیث ائمة معصوم علیه السلام نیز به ایمانِ عاریه ای او اشاره شده، که نشان دهندة منحرف نبودن وی در مراحل ابتدایی است (کلینی، 1362، ج2، ص418؛ طوسی، 1348، ص296؛ طبری، 1413ق، ص330). در منابع اشاره شده، او پیش از بیان عقاید غالیانه اش، سؤالات برخی از شیعیان را (از کوفه) برای امام صادق علیه السلام می برد و جواب های حضرت را برای ایشان (به کوفه) می آورد. علی بن عقبه می گوید: کان ابوالخطاب قبل أن یفسد، هو یحمل المسائل لاصحابنا و یجیی بجواباتها (کلینی، 1362، ج5، ص150؛ طوسی، 1365، ج1، ص4).
از ابن ابی عمیر نیز روایت شده است: شیعیان وقتی آن اتفاقات برای ابوالخطاب افتاد، نزد امام صادق علیه السلام آمدند و از آن حضرت خواستند شخصی را به آنان معرفی کند که در امر دین و احکام شرعی بتوانند از او کمک بگیرند (خوئی، 1413ق، ج 19، ص 318). از این روایت پیداست که ابوالخطاب پیش از انحرافش، از سوی امام صادق علیه السلام به عنوان معتمد شیعیان که سؤالات خویش را از وی بپرسند، معرفی شده بود. بر اساس روایتی دیگر، حمران بن اعین در سؤالی که از امام صادق علیه السلام پرسیده، او را مورد اعتماد معرفی کرده است (صفار، 1404ق، ص 258و452). قاضی نعمان مغربی نیز وی را (قبل از انحرافش) از داعیان امام صادق علیه السلام معرفی کرده است (قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص49).
بر اساس نقل علّامه مجلسی، شیعیان روایات زیادی از ابوالخطاب نقل کرده اند (مجلسی، 1363، ج 53، ص 39). سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه آیا روایات ابوالخطاب، پیش از انحرافش و به تعبیری، در زمان استقامتش، مقبول است یا خیر؟ ابن غضائری این روایات را نمی پذیرد (ابن غضائری، 1422ق، ص88). علامه حلّی نیز در خلاصة الاقول، ضمن اشاره به غلو ابوالخطاب و ملعون شدن وی، رأی ابن غضائری را نقل کرده و مطلبی بر آن اضافه نکرده است (حلی، 1417ق، ص392). اما شیخ طوسی روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش را پذیرفته است (طوسی، 1417ق، ج1، ص151). علّامه مجلسی نیز ضمن پذیرش این مطلب، می نویسد: روایاتی هم که در حال انحراف از وی نقل شده، درصورتی که دیگران آن روایت را نقل کرده باشند، پذیرفته شده است (مجلسی،1363، ج53، ص39). آیت الله خوئی نیز با استناد به کلام شیخ طوسی در عدة الاصول می نویسد: ... بنابراین، محمد بن ابی زینب پیش از انحرافش قابل اعتماد است (خوئی، 1413ق، ج15، ص271). ایشان به روایاتی در این خصوص استناد کرده است.
در اینکه روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش پذیرفتنی باشد، بحثی نیست، اما به نظر می رسد تعیین اینکه کدام یک از روایات وی قبل از انحرافش صادر شده، مشکل است. برخی گفته اند: مرز میان دورة استقامت و انحراف او دقیقاً معلوم نیست (کاوند، 1382، ص109). بدون شک، او در دورة امام باقر علیه السلام و اوایل دورة امام صادق علیه السلام منحرف نبوده است. بنابراین، اگر روایتی را در دورة امام باقر علیه السلام و یا اوایل دوره امام صادق علیه السلام نقل کرده است و یا تصریح شود که فلان روایت در دورة استقامت او نقل شده، پذیرفتنی است.
آغاز انحراف ابوالخطاب
بر اساس نقل منابع، ابوالخطاب خود را به امام صادق علیه السلام و یاران آن حضرت پیوند داده بود (شهرستانی، 1364، ج1، ص210). وی پیش از آشکار سازی عقاید غالیانه اش، با حضور در محضر امام صادق علیه السلام تلاش می کرد این گونه وانمود کند که امام صادق علیه السلام برخی از اسرار را از یارانش مخفی می کند، اما ابوالخطاب را از این امور آگاه می سازد. ابن اثیر پس از اشاره به ابوالخطاب و سخنان غالیانة او و دیگر فریب کاران، می نویسد: آنها خود را شیعة آل محمد دانستند تا به واسطة تشیع، بتوانند کار خود را انجام دهند و عوام را به خود جلب و اهالى بلاد را تسخیر کنند. آنها به زهد و تقوا و عبادت هم تظاهر کردند تا مردم را فریب دهند، و حال آنکه خود مخالف آن بودند (ابن اثیر، 1385ق، ج 8، ص28).
معاویه بن حکیم از جدش روایت می کند: در مجلس امام صادق علیه السلام بودم، ابوالخطاب هم حضور داشت. قتی همه رفتند... ابوالخطاب از من نیز می خواست که بیرون بروم، ولی امام هر بار می فرمودند: او با من کار دارد. یک بار هم به امام نزدیک شد و به محاسن حضرت دست زد. سپس ابوالخطاب بیرون رفت. امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ابوالخطاب می خواهد بگوید که امام، من را آگاه می کند، اما از تو پنهان می سازد؛ او میخواهد بگوید: به من نزدیک تر است. به یارانم این گونه بگو... (طوسی، 1348، ص295) این روایت گویای این مطلب است که ابوالخطاب با نزدیک ساختن خویش به امام صادق علیه السلام، سعی داشت یاران آن حضرت را فریب دهد و خود را صاحب سرّ آن حضرت معرفی کند.
بدون شک، انحرافِ ابوالخطاب از زمان امام صادق علیه السلام آغاز شده است. بنابراین، روایتی که صفار و کلینی دربارة انحراف ابوالخطاب در زمان امام باقر علیه السلام دارند، نادرست است. در این روایت، امام باقر علیه السلام علت هلاکت ابوالخطاب را ناآگاهی از تأویل محدّث و نبی دانسته اند (صفار، 1404ق، ص320؛ کلینی، 1362، ج1، ص270).
عقاید غالیانة ابوالخطاب
ابوالخطاب، سرشناس ترین و مهم ترین غالی دورة ائمة اطهار علیه السلام و مشخصاً دورة امام صادق علیه السلام بود. او وارث تمامی حرکات غلو پیشین و به تعبیری، نظم دهندة حرکاتِ غالیانِ پیشین(شیبی، 1982م، ص146) بود. در ادامه، به عقاید غالیانة او اشاره می شود:
1. اعتقاد به نبوت و سپس الوهیت ائمة اطهار علیه السلام
ابوالخطاب در مراحل اولیة غلوش ـ قریب سال 135 هجری- مدعی شد که امام صادق علیه السلام علم به او غیب بخشیده و حضرت از امور غیبی مطلع است (طوسی، 1348، ص291). او دعوت خویش را در کوفه نشر داد و مدعی شد امام صادق علیه السلام او را قیّم و وصی پس از خویش قرار داده و اسم اعظم را به او تعلیم داده است (اشعری قمی، 1360، ص51؛ نوبختی، 1404ق، ص42). او ائمة معصوم علیه السلام را فرزندان و دوستان خدا ابناء الله و احباؤه می دانست (شهرستانی، 1364، ج1، ص210؛ اسفراینی، بی تا، ص320) و معتقد بود: الوهیت، نوری در نبوت و نوری در امامت است، و این عالم از این آثار و نورها خالی نیست (شهرستانی، 1364، ج1، ص210). او مدعی نبوت و سپس الوهیت ائمه اطهار علیه السلام شد (شهرستانی، 1364، ج 1، ص210؛ سبحانی، بی تا، ج7، ص16).
حمران بن أعین می گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا شما پیامبرید؟ حضرت فرمودند: نه. به حضرت گفتم: شخصی قابل اعتماد به من گفت: شما پیامبرید! حضرت فرمودند: آیا ابوالخطاب این سخن را گفته است؟ (صفار، 1404ق، ص 258 و 452)
احتمالاً ابوالخطاب پس از این، پا را فراتر نهاد و مدعی نبوت خویش و الوهیت امام صادق علیه السلام شد (قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص49). در واقع، یکی از بارزترین عقاید غالیانة ابوالخطاب، ادعای الوهیت امام جعفر صادق علیه السلام است (اسفراینی، بی تا، ص106؛ قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص49). گفته شده است او خیمه ای در کُناسه کوفه- که در جهت دروازة غربی کوفه قرار داشت ـ (براقى، 1407ق، ص148) نصب کرده بود و در آن خیمه، پیروانش را به عبادت امام جعفر صادق علیه السلام فرا می خواند (شهرستانی، 1364، ص27). او (احتمالاً در ایام حج)، خطاب به امام صادق علیه السلام لبیک می گفت (طوسی، 1348، ص229؛ قاضی عبدالجبار، بی تا، ج2، ص552).
ابوالخطاب برای اثبات الوهیت امام صادق علیه السلام مدعی بود: جعفرصادق علیه السلام این شخصی نیست که شما او را می بینید، نزول وی به این عالم، سبب شده است چنین صورتی پیدا کند و مردم او را در این صورت خاص بینند (شهرستانی، 1364، ج1، ص211؛ سبحانی، بی تا، ج8، ص42). در روایتی آمده است: امام صادق علیه السلام در حالی که بسیار ناراحت بودند، به مفضل بن عمر فرمود: این دروغگو (ابوالخطاب) گمان می کند من خدا هستم (قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص50). از خود ابوالخطاب نقل شده است: امام صادق علیه السلام را در حِجر (اسماعیل) نشسته دیدم و از ایشان تقاضا کردم خودش را در عظمت و ملکوت به من نشان دهد... دیدم آسمان و زمین و خلایق در قبضة اوست. سپس فرمود: من رکن حجرالاسود هستم، او درحالی که خانة خدا را بر انگشتانش در آسمان بلند کرده بود، به من نشان داد... (اشعری قمی، 1360، ص55).
با توجه به مطالبی که در پی می آید، به نظر می رسد ابوالخطاب تلاش داشت تا خود را به عنوان برگزیده و واسطة میان آن حضرت و مردم معرفی کند. سعد بن عبدالله اشعری قمی ضمن اشاره به افرادی همچون مغیرة بن سعید و بیان بن سمعان، که خود را پیامبر، و آل محمد علیه السلام را خدا می دانستند، به اعتقاد ایشان در خصوص بابیت خویش اشاره کرده، سپس می نویسد: آنها ادعا داشتند که جعفر بن محمد را به عنوان رب و خالق در ملکوت و عظمتش دیده اند... (همان). مخمسه نیز (به عنوان گروهی از یاران ابوالخطاب) معتقد به نبوت و بابیتِ غالیانی همچون ابوالخطاب، بیان بن سمعان، صائد نهدی، و مغیرة بن سعید بودند (همان، ص 57).
در عبارتی که از ابن اثیر نقل شده است، ابوالخطاب ادعا می کند هر کسی ائمة اطهار علیه السلام و ابواب را بشناسد، واجبات و محرمات از وی برداشته می شود (ابن اثیر، 1385ق، ج8، ص28). این مطلب نیز حاکی از آن است که ابوالخطاب ضمن اعتقاد به الوهیت یا نبوت امام صادق علیه السلام خود را به عنوان باب و واسطة ایشان می دانست.
2. ادعای الوهیت خویش
وقتی ابوالخطاب از سوی امام صادق علیه السلام طرد و لعن شد، عقاید غالیانة دیگری، به ویژه دربارة خودش، مطرح کرد. او ابتدا مدعی امامت (شهرستانی،1363، ج1، ص210) و سپس مدعی نبوت و رسالت شد و حتی خود را در زمرة ملائکه و فرستاده ای به سوی زمینیان و حجت بر آنها معرفی کرد (اشعری قمی، 1360، ص51؛ نوبختی، 1404ق، ص42). برخی از منابع اشاره دارند که وی پس از طرد شدن از سوی امام صادق علیه السلام مدعی الوهیت گردید (اسفراینی، بی تا، ص 106؛ سمعانی، 1382ق، ج 5، ص161). بر اساس نقلی، او خود را جعفر بن محمد دانست که به هر شکلی بخواهد در می آید (اشعری قمی، 1360، ص51). گروهی از خطابیه اشاره دارند مردی در مدینه از امام جعفر صادق علیه السلام سؤالی پرسیده و حضرت به وی جواب داده بود. وقتی به کوفه آمد، همان سؤال را از ابوالخطاب پرسید، ابوالخطاب گفت: آیا همین سؤال را در مدینه از من نپرسیدی؟ (همان، ص 51) این حکایت نشان می دهد که پیروان ابوالخطاب معتقد بودند: او به هر شکلی که بخواهد می تواند درآید.
3. اباحی گری
ابوالخطاب مدعی بود امام صادق علیه السلام به او فرموده است: وقتی به حق رسیدی، هر کاری می خواهی انجام بده (صدوق، 1379، ص 388). او می گفت: هر کس امام را بشناسد هرچه بر وی حرام بوده است، حلال می شود. (قاضی نعمان 1383ق، ج1، ص 50). او مدعی بود هریک از عبادات دارای باطنی است و خداوند بر اولیای خویش، خواص و کسانی که ائمة اطهار علیه السلام و ابواب را بشناسند، نماز و زکات و سایر امور را واجب نکرده است، و هیچ چیز را بر آنان حرام نکرده و حتی نکاح مادران و خواهران را بر ایشان مباح کرده است (ابن اثیر،1385ق، ج8، ص28). این ادعاها در صورت صحت، نشان دهندة اباحی گری اوست که به صورت گسترده، در میان پیروانش تداوم یافته بود. در نقلی آمده است: هر گاه انجام واجبی بر یارانش سخت می آمد، نزد او می آمدند و از او می خواستند آن واجب را از آنان بردارد. او نیز آنان را به ترک آن واجب فرا می خواند (قاضی نعمان 1383ق، ج1، ص50). وی معتقد بود: منکراتی همچون فحشا و شراب، و واجباتی همچون نماز و روزه، نام مردانی هستند (طوسی، 1348، ص291). در همین زمان، از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا شما فرموده اید: شراب و قمار و بت ها، مردانی هستند؟! (همان، ص 291).
ابن قتیبه اشاره دارد ابوالخطاب یارانش را به شهادت دروغ در برابر مخالفان امر می کرد و خون و زنان مخالفان را بر یارانش حلال می دانست (دینوری، بی تا، ص623؛ قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص50).
قتل ابوالخطاب
سرانجام، ابوالخطاب در دورة منصور خلیفة عباسی(132ـ158) و در سال 138 هجری (طوسی، 1348، ص296) احتمالاً برای ترویج عقاید خویش و یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی اش، تصمیم به قیام گرفت. او با 70 نفر از یارانش، در مسجد کوفه قیام خویش را علنی کرد و به دستور منصور، توسط عیسی بن موسی، عامل ابوجعفر منصور عباسی، دستگیر شد و در کناسه کوفه به دار آویخته شد (نوبختی، 1404ق، ص70). گفته شده است: عیسی بن موسی گروهی از یارانش را برای دستگیر کردن وی به مسجد (کوفه) فرستاد. جنگ شدیدی بین پیروان ابوالخطاب و نیروهای عیسی بن موسی رخ داد. یاران ابوالخطاب در این درگیری، به جای سلاح، از نی بهره می بردند. ابوالخطاب به آنان گفته بود: نی های شما، کار نیزه ها و سایر سلاح ها را خواهد کرد و سلاح های ایشان در شما اثرگذار نخواهد بود! وقتی 30 نفر از آنان کشته شدند و خلاف ادعای ابوالخطاب ثابت شد، یاران باقی ماندة ابوالخطاب به وی اعتراض کردند و او در جواب گفت: اگر دربارة شما بداء شده است، گناه من چیست؟ (اشعری قمی، 1360، ص81ـ82؛ نوبختی، 1404ق، ص70) این بیان نشانة عقیدة فریب کارانة ابوالخطاب به بداء است.
ابوالخطاب و اسماعیلیه
هر چند برخی از نویسندگان، اسماعیلیه را همان خطابیه دانسته اند (نوبختی، 1404ق، ص 69؛ اشعری قمی، 1360، ص 81)، اما برخی از محققان احتمال پیوستگی شدید ابوالخطاب و اسماعیل بن جعفر صادق علیه السلام و تأثیر گذاری ابوالخطاب بر اسماعیل را انکار کرده اند (موسوی بجنوردی، 1372، ج5، ص435). برخی دیگر از منابع به ارتباط فرقة اسماعیلیه با عبدالله بن میمون، معروف به قداح سخن گفته اند. به گفتة ابن ندیم، وی که مؤسس فرقة اسماعیلیه خوانده شده، به همراه پدرش از پیروان ابوالخطاب بودند (ابن ندیم، 1350، ص264). هرچند بر اساس نقل کشّی، امام باقر علیه السلام از وی تجلیل کرده است (طوسی، 1348، ص246)، اما برخی از پژوهشگران به نقش فعال وی در نشر افکار خطابیه اشاره دارند و او را حلقة وصل بین خطابیه و اسماعیلیه شمرده (سبحانی، بی تا، ج 8، ص54) و اصولاً ریشه های اسماعیلیه را مربوط به خطابیه دانسته و از نقش میمون بن دیصان و پسرش عبدالله بن میمون و شاگردش مشهور به دندان سخن گفته اند. (همان، ج8، ص55)
پیروان ابوالخطاب در زمان امام صادق علیه السلام
فرقة خطابیه یا خطابیه مطلقه (همان، ج7، ص16) به عنوان یکی از مهم ترین و سرشناس ترین فرقه های غالی، پیروان ابوالخطاب بوده اند. منابع فرقه شناختی عقاید غالیانة زیادی را به پیروان ابوالخطاب نسبت داده اند.
از عقاید غالیانة آنها می توان به نمونه های ذیل اشاره کرد: نبوت ائمة معصوم علیه السلام، نبوت ابوالخطاب (جرجانی، 1412ق، ص 44)، حلول روح خداوند در اشخاص، الوهیت ائمة اطهار علیه السلام و به ویژه الوهیت امام جعفر صادق علیه السلام (نوبختی، 1404ق، ص42)، الوهیت ابوالخطاب (سمعانی،1382ق، ج4، ص219)، برتری ابوالخطاب بر امام صادق علیه السلام، اباحی گری (نوبختی، 1404ق، ص42)، تأویل آیات قرآن در جهت اباحی گری (اشعری قمی، 1360، ص 54-55)، و انکار قیامت (مقدسی، بی تا، ج5، ص131؛ جرجانی، 1412ق، ص44).
شخصیت ذی نفوذ و تأثیرگذار ابوالخطاب علاوه بر ایجاد پیروانی که آنها را به نام خطابیه می شناسیم، سبب ایجاد فرقه های متعدد دیگری همچون معمریه (اشعری قمی، 1360، ص53) عمیریه (اشعری، 1400ق، ص12)، مفضلیه (جندی، 1397ق، ص373) و اصحاب سری (نوبختی، 1404ق، ص 43؛ اشعری،1400ق، ص52) نیز شده است که از فرقه های خطابیه محسوب می شوند. بدون شک، ابوالخطاب همة فرقه های غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسیاری از غلات پس از وی عقایدشان را از او اقتباس کرده اند.
تداوم جریان فکری ابوالخطاب در دوران سایر امامان علیه السلام
هر چند بیشتر پیروان ابوالخطاب از غالیان زمان امام صادق علیه السلام بودند، اما جریان غالیانه ای که او پی ریزی کرد در این زمان به پایان نرسید. این جریان افراطی در سایر ادوار امامت، حتی تا عصر غیبت صغرا نیز تداوم یافت. در ادامه، تأثیراتِ مخرب ابوالخطاب را در سایر ادوار امامت پی می گیریم:
1. دورة امام موسی کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام
هر چند در دورة امام موسی بن جعفر علیه السلام شواهد زیادی دال بر وجود غالیانی که طرفدار ابوالخطاب باشند، وجود ندارد، اما احتمالاً در این زمان، وی طرف دارانی، به ویژه در کوفه، داشته است. امام موسی بن جعفر علیه السلام در روایتی ابوالخطاب را به همراه برخی دیگر از سران غلات، از کسانی معرفی کردند که بر امامان معصوم علیه السلام دروغ می بستند (طوسی، 1348، ص 483). احتمالاً سخن حضرت در جهت رسواسازی ابوالخطاب و نادرست شمردن راه کسانی بوده است که در این زمان از طرف داران وی محسوب می شدند.
در دورة امام رضا علیه السلام، یکی از غالیان خطابی، محمد بن موسی بن حسین بن فرات جعفی (همان، ص554) از غلاتِ ساکن کوفه بود (نجاشی، 1416ق، ص363؛ نویری، 1423ق، ج4، ص154). امام رضا علیه السلام در روایتی، به دروغگو بودن و خطابی بودن وی اشاره کرده اند (طوسی، 1348، ص555). ابن فرات مدعی بابیت و نبوت خویش بود (همان) و به عنوان شارب خمر معرفی شده است (همان، ص554ـ555) که نشان از اباحی گری او و احتمالاً تأثیرپذیری او از ابوالخطاب دارد.
از دیگر نشانه های تأثیرات جریان ابوالخطاب در این زمان، می توان به جعل و رواج احادیث غالیانه اشاره کرد. در برخی روایات، امام رضا علیه السلام به تأثیرگذاری ابوالخطاب بر اهل کوفه اشاره کرده اند (همان، ص224؛ طوسی، 1390، ج1، ص 268).
2. دورة امام جواد علیه السلام
بر اساس حدیثی از امام جواد علیه السلام، برخی از غالیان این دوره خطّابی و از داعیان ابوالخطاب بودند. امام جواد علیه السلام در روایتی، هاشم بن ابی هاشم، ابوالغمر و جعفربن واقد را از کسانی که مردم را به سوی ابوالخطاب و آنچه ابوالخطاب به آن دعوت می کرد، خوانده اند (طوسی، 1348، ص529). آیت الله خوئی، هاشم بن ابی هاشم را از اصحاب و داعیان ابوالخطاب شمرده است (خوئی، 1413ق، ج20، ص263). در روایتی، به غلوِ جعفر بن واقد در زمان امام صادق علیه السلام اشاره شده است. در این روایت، امام صادق علیه السلام غالیانی همچون جعفر بن واقد و یاران ابوالخطاب را بدتر از یهود و نصارا و زرتشتیان و مشرکان برشمرده اند (طوسی، 1348، ص300ـ301).
حسن بن علی بن ابی عثمان، مشهور به السجاده، نیز از دیگر غالیان دورة امام جواد علیه السلام بود که عقاید غالیانه ای در خصوص ابوالخطاب داشت. کشّی به نقل از نصر بن صباح می نویسد: حسن بن علی بن عثمان (السجاده) روزی از من دربارة محمد بن ابی زینب (ابوالخطاب) و محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب صل الله علیه و آله سؤال کرد که کدام یک برترند؟ من از وی خواستم خودش جواب دهد. او گفت: محمد بن ابی زینب اسدی برتر است! چرا که قرآن کریم در آیاتی همچون وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا (اسراء: 74) و لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ (زمر: 65) محمد بن عبدالله را عتاب کرده، اما ابوالخطاب اینچنین سرزنش نشده است! (طوسی، 1348، ص571) این روایت علاوه بر آنکه کوته فکری و جهالت این غالی را نشان می دهد، بیانگر هم رأیی و حرکت وی در خط ابوالخطاب است.
از دیگر غالیان این دوره، که در خط فکری ابوالخطاب بودند، می توان به ابوجعفر محمد بن عبدالله بن مهران (معروف به ابوجعفر کرخی) اشاه کرد. وی از اصحاب امام جواد (طوسی، 1415ق، ص378) و امام هادی علیه السلام بود (طوسی، 1348ش، ص391). بسیاری از منابع وی را غالی دانسته اند (همان، ص443 و 571؛ ابن غضائری، 1422ق، ص95). وجود کتابی همچون مقتل ابی الخطاب و مناقب ابی الخطاب، در آثار وی (نجاشی، 1416ق، ص350) دلالت بر دل بستگی وی به این شخصیت غالی و احتمالاً خطابی بودن وی دارد.
3. دوره امام هادی علیه السلام تا پایان غیبت صغرا
یکی از غالیان زمان امام هادی علیه السلام که تا عصر غیبت صغرا زنده و به نشر عقاید غالیانه اش مشغول بود، محمد بن نصیر نمیری است (طوسی، 1348، ص 398؛ طبرسی، 1386ق، ج2، ص 474؛ ابن ابی الحدید، 1378ق، ج8، ص122).
در اینکه محمد بن نصیر نمیری از پیروان ابوالخطاب بوده تردید است، اما نصیریه به عنوان پیروان وی، ابوالخطاب را در سلسله مراتب مقدسان خود، به عنوان باب می شناختند و همواره شخصیت او را با سلمان فارسی مقایسه می کردند. در احادیثی که میمون بن قاسم طبرانی (م426 ق)، رهبر برجسته و نویسندة پرکار مذهب نصیریه (باراشر، 1388، ج8، ص155)، نقل می کند، ابوالخطاب را در الوهیت امام صادق علیه السلام شریک می داند (همان، ص167). این احادیث علاوه بر آنکه با عقیدة خطابیه دال بر الوهیت امام صادق علیه السلام منطبق است، شباهتی را میان آموزه های نصیریه و خطابیه بیان می کند که ابوالخطاب را باب امام موسی کاظم علیه السلام می دانستند (همان، ص168). به نقل از المعارف طبرانی (ص 78)، در مقالة شعائر و عقاید مذهب نصیریه آمده است: ابوالخطاب و دیگر شخصیت های مهم غلات... نمایندة افراد شایسته و دودمان نصیریه بودند. این افراد بعدها جزئی از مکتب نصیریه شدند و از آنها به عنوان ابواب دوازده امام شیعیان یاد می کنند (همان).
در دورة امام حسن عسکری علیه السلام، نیز ابوالخطاب طرف دارانی داشت. شاید به همین سبب است که یکی از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام به نام ابواسحاق ابراهیم بن ابی حفص کاتب کتابی در رد غلات و ابوالخطاب نوشته است (نجاشی، 1416ق، ص19).
شواهدی وجود دارد که نشان می دهد در عصر غیبت صغرا نیز جریان فکری ابوالخطاب تداوم داشته است؛ چراکه برخی از شیعیان در این خصوص، از حضرت حجت سؤالاتی پرسیده اند (طوسی، 1348، ص291؛ صدوق، 1405ق، ج2، ص485).
نوع برخورد امامان علیه السلام با ابوالخطاب و جریان متأثر از او
با توجه به ظهور ابوالخطاب در دوره امام صادق علیه السلام، طبیعی است که بیشترین موارد برخورد با وی از سوی امام صادق علیه السلام صورت گرفته باشد. پس از امام صادق علیه السلام سایر امامان علیه السلام نیز به منظور جلوگیری از تأثیرات مخرب جریان فکری او، هر کدام به نوعی با آن برخورد داشته اند.
1. برخورد امام صادق علیه السلام با ابوالخطاب
هر چند دورة امام صادق علیه السلام، دورة ظهور بیشترین و خطرناک ترین غالیان بود و امام صادق علیه السلام با سردمداران آنها به شدت برخورد کردند، اما بدون شک، بیشترین و سخت گیرانه ترین برخوردها در این دوره، با ابوالخطاب صورت گرفته است. این امر خود نشانه ای بر میزان انحرافِ این غالی خطرناک و تلاش امام صادق علیه السلام در بی ثمر کردن تبلیغات غالیانة اوست. بر اساس برخی از روایات، امام صادق علیه السلام همانند دیگر پیشوایان دینی، یکی از وظایف غیرقابل اغماض خویش را برخورد با غالیان می دانستند. در روایتی، مصادف ـ یکی از یاران امام صادق علیه السلام - می گوید: وقتی خبر تلبیه عده ای از کوفیان را به امام صادق علیه السلام دادم، حضرت سجده کردند... و فرمودند: ای مصادف، اگر عیسی علیه السلام در خصوص آنچه نصارا دربارة او می گفتند، سکوت می کرد، سزاوار بود خداوند شنوایی و بینایی اش را از او بگیرد، و اگر من دربارة ابوالخطاب سکوت کنم سزاوار است خداوند همین بلا را بر سرم آورد (طوسی، 1348، ص 298ـ299).
الف. برائت از ابوالخطاب و یارانش: امام صادق علیه السلام از سخنان غالیانة ابوالخطاب دربارة خویش، برائت جستند (همان، ص 226). در نقلی آمده است: وقتی امام صادق علیه السلام شنیدند ابوالخطاب و یارانش مدعی الوهیت ایشان شده اند و به نام آن حضرت لبیک گفته اند، حضرت از سخنان آنان برائت جستند (بی نام، 1405ق، ص46). در نمونة دیگر، امام صادق علیه السلام از ابوالخطاب و پیروانش به سبب اباحی گری آنها برائت جستند و فرمودند: من فرزند رسول خدا صل الله علیه و آله هستم... اگر خدا را اطاعت کنم به من رحم خواهد کرد، و اگر خدا را نافرمانی کنم مرا به شدت عذاب خواهد نمود (طوسی، 1348، ص226). در این حدیث، امام صادق علیه السلام لزوم اطاعت همة افراد را از خداوند متذکر شدند و خود را با وجود اینکه فرزند رسول خدایند، مصون از عذاب الهی ندانستند.
ب. نهی از همنشینی با ابوالخطاب: امام صادق علیه السلام در روایات متعددی از هم نشینی و ارتباط با ابوالخطاب نهی کردند. نهی از همنشینی با غالیان، به سبب تأثیرات منفی بود که در اثر همنشینی با غالیان پدید می آمد. در روایتی امام صادق علیه السلام از عاقبتِ برخی از یاران ابوالخطاب اظهار تأسف کردند. سپس یکی از یاران ابوالخطاب به نام ابن الاشیم را نام بردند و فرمودند: او و برخی از یارانش و حفص بن میمون نزد من می آمدند و از من سؤالاتی می پرسیدند. من آنان را به سوی حق راهنمایی می کردم، اما آنان از نزد من خارج می شدند و نزد ابوالخطاب می رفتند و ابوالخطاب برخلاف سخنان من، مطالبی به آنان می گفت و آنها سخن او را می پذیرفتند و حرف مرا رها می کردند (همان، ص344). این روایت گویای این مطلب است که همنشینی با غالیان، گاهی سبب می شود افراد تحتِ تأثیر غالیان، برخلاف دستورات ائمة معصوم علیه السلام عمل کنند.
در یک نمونه، امام صادق علیه السلام با اشاره به ابوالخطاب و سایر غالیان، از مفضل بن عمر خواستند با آنها نشست و برخاست نداشته باشد، از خوردن و آشامیدن با آنها اجتناب نماید و با ایشان مصافحه نکند (همان، ص297).
شخصی می گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم. آن حضرت مردی را از همنشینی با سفله نهی کردند. امام به او فرمود: از سفله دوری کن. من که با بی قراری در پی شناسایی او بودم، وقتی دربارة او پرسش کردم، فهمیدم که او غالی است (همان، ص307). هرچند در این روایت، نام آن فرد مشخص نشده است، اما احتمال دارد مقصود حضرت از سفله ابوالخطاب باشد؛ چرا که در روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام، ابوالخطاب را سفله خواندند و از ارتباط با وی نهی کردند. (همان، ص 295)
در روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام ضمن اشاره به تجسم شیطانی به نام مُذهِب بر ابوالخطاب، از شیعیان خواستند که از وی دوری گزینند (همان، ص293).
در روایتی دیگر، آن حضرت از ابوالخطاب و یارانش یاد کردند و از همنشینی با کسانی که با ایشان هم رأی هستند، نهی نمودند (طبرسی، 1386ق، ج2، ص470).
وقتی امام صادق علیه السلام ادعای ابوالخطاب را مبنی بر الوهیت خویش (الوهیت امام) شنیدند، سوگند یاد کردند که هرگز با وی همنشین نخواهند شد (طوسی، 1348، ص300).
در حدیث دیگری، آن حضرت ضمن اشاره به ابوالخطاب و یارانش اعلام کردند که آنها کشته خواهند شد و از اصحاب خویش خواستند که از ایشان دوری کنند (همان، ص292).
هشدارهای مکرر امام صادق علیه السلام و نهی از همنشینی با غالی خطرناکی همچون ابوالخطاب، نشان دهندة تلاش های امام صادق علیه السلام در بی اثر کردن تبلیغات غالیانة وی و در حقیقت، به منظور محکوم کردن وی بوده است.
ج. دروغگو خواندن و رسواسازی ابوالخطاب: به نظر می رسد جایگاه نسبتاً موجه ابوالخطاب در میان یاران امام صادق علیه السلام (قبل از انحرافش) و در مرحلة بعد، عقاید غالیانة او و تلاش وی در نفوذ دادن عقایدش در میان شیعیان، سبب صدور روایات متعدد امام صادق علیه السلام در رسوا سازی وی و خنثا کردن اقدامات این غالی سرشناس شده است. دقت در احادیث متعدد امام صادق علیه السلام نشانگر این است که آن حضرت خواستار آگاهی تمامی شیعیان از فریب کاری های ابوالخطاب بوده اند.
امام صادق علیه السلام ادعاهای دروغ وی و از جمله این ادعایش را که حضرت دستش را بر سینة او گذاشتند و فرمودند: نگه دار و فراموش نکن، رد کردند (همان، ص291ـ292). در این روایت، امام صادق علیه السلام ادعای غالیانة او مبنی بر داشتن علم غیب را انکار کردند.
امام صادق علیه السلام در روایتی، ضمن لعن ابوالخطاب، او را کافر، فاسق و مشرکی معرفی کردند که در عذاب، با فرعون همنشین است (همان، ص296).
همنشینی و حشر ابوالخطاب با فرعون، که در این روایت به آن اشاره شده، شاید به این سبب است که فرعون نیز دم از الوهیت خویش می زد و خود را برترین خدا معرفی می کرد؛ همان گونه که ابوالخطاب پس از طرد شدن از سوی امام صادق علیه السلام الوهیت خویش را مطرح ساخت.
امام صادق علیه السلام در جای دیگری ابوالخطاب را کافر و دروغگو خواندند (قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص 50). وقتی به آن حضرت خبر دادند که ابوالخطاب به نقل از شما می گوید: اذا عرفت الحق فاعمل ما شئت، حضرت ضمن لعن وی، او را دروغگو خواندند (صدوق، 1379ق، ص388).
در جای دیگر نیز فریب کاری ابوالخطاب را به یکی از یاران خویش گوشزد کردند و از وی خواستند تا شیعیان را در این خصوص آگاه سازد (طوسی، 1348، ص295). دستور حضرت به آگاه سازی شیعیان در واقع، به منظور رسواسازی ابوالخطاب بوده است.
جعل روایات غالیانه توسط ابوالخطاب، که به منظور فریب دادن شیعیان صورت می گرفت سبب شد امام صادق علیه السلام گاهی به دروغ بودن روایات ابوالخطاب اشاره کنند. وقتی یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام روایات نقل شده از ابوالخطاب را برای ایشان بیان کرد، حضرت همة آن روایات و سخنان را تکذیب کردند (همان، ص294).
در حدیثی دیگر، خطاب به عنبسة بن مصعب، سخن ابوالخطاب را مبنی بر اینکه حضرت علم غیب می داند، با سوگند رد کردند و فرمودند: به خدایی که جز او خدایی نیست، (علم غیب) نمی دانم (همان، ص292). بدون شک، امام علیه السلام در این حدیث، علم غیب به همه چیز (علم غیب مطلق) را انکار کرده اند، وگرنه علم غیب نسبت به برخی از امور و خبرهای غیبی که از رسول خدا صل الله علیه و آله و توسط اجداد آن حضرت به ایشان رسیده، قابل انکار نیست. آن حضرت سپس در ضمن همین حدیث، به دو نمونه از حوادث روزمرة زندگی اشاره دارند و ضمن بیان این دو نمونه، بر عدم آگاهی خویش از این امور تأکید کردند (همان، ص 292). امام صادق علیه السلام در همین حدیث، ادعاهای افراطی ابوالخطاب را مبنی بر اینکه علم سرشاری به وی اعطا شده و او محرم اسرار اهل بیت علیه السلام است با جدیت رد کردند. (همان) و بدین سان، وی را دروغگو خواندند. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیة هَلْ أُنَبِئُکُمْ على من تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ تَنَزَّلُ عَلَى کُلّ أَفَّاک أَثِیم (شعراء: 221ـ222)، به معرفی هفت نفر از غالیان و از جمله ابوالخطاب اشاره کردند (صدوق، 1403ق، ص402). به نظر می رسد روایتی که کشّی نقل کرده، مؤید همین مطلب است. در این روایت، امام صادق علیه السلام می فرمایند: به خدا قسم، شیطان بر ابوالخطاب وارد شد و به او وعدة پیروزی داد (طوسی، 1348، ص303).
در حدیثی دیگر، امام صادق علیه السلام به وجود غالیانی دروغگو در همة دوره های زندگی امامان و تأثیرات منفی آنان اشاره کردند و ابوالخطاب را از دروغ گویان زمان خویش معرفی کردند (همان، ص 305). روایات متعددی وجود دارد که نشان می دهد ابوالخطاب معتقد بوده نماز مغرب را تا زمانی که ستارگان در آسمان ظاهر نشده اند، نمی توان خواند. او این سخن را به دروغ به امام صادق علیه السلام نسبت می داد و امام صادق علیه السلام او را در این عقیده تکذیب کردند (همان، ص228؛ صدوق، بی تا، ج1، ص220؛ طوسی، 1365، ج2، ص33).
وجود روایات متعددی که در آنها امام صادق علیه السلام ابوالخطاب را دروغگو خواندند و تکذیب کردند، بدون شک به منظور رسوا سازی این غالی سرشناس بوده است.
د. لعن ابوالخطاب: لعن از سوی خداوند به معنای دوری از رحمت و سعادت الهی است، و درخواست لعن از طرف لاعنین(غیر خدا) درخواست دوری لعن شوندگان از رحمت و سعادت است (طباطبائی، 1417ق، ج1، ص390). بدون شک، لعن غلات یکی از روش های سخت گیرانه دربارة آنها بوده است. توجه به روایاتی که امام صادق علیه السلام دربارة ابوالخطاب بیان کرده اند، نشان می دهد این غالی سرشناس بارها از سوی امام صادق علیه السلام لعن شده است.
در یک نمونه، امام صادق علیه السلام، ابوالخطاب را لعن کردند و فرمودند: او مرا ایستاده و نشسته و بر بسترم ترساند (طوسی، 1348، ص290). شکی نیست ترسی که امام علیه السلام از آن سخن می گویند، ترس از خداست؛ چرا که ابوالخطاب مدعی الوهیت امام صادق علیه السلام شده بود. شاید امام علیه السلام از این ترس داشتند که باید به سرعت چنین ادعایی را انکار کنند، وگرنه مشمول خشم و غضب الهی واقع می شوند. در جای دیگر، وقتی به آن حضرت خبر دادند که ابوالخطاب از زبان شما گفته است: وقتی حق را شناختی هر کاری می توانی انجام دهی! حضرت ضمن انکار این سخن، ابوالخطاب را لعن کردند و فرمودند: به خدا قسم، من به او این گونه نگفته ام... (صدوق، 1379ق، ص 388؛ قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص50).
قاضی نعمان مغربی اشاره دارد که امام صادق علیه السلام در جمع شیعیانشان به لعن و برائت از ابوالخطاب پرداختند و در این باره، نامه ای نوشتند و به مناطق گوناگون ارسال کردند (قاضی نعمان، 1383ق، ج 1، ص 50). این روش امام صادق علیه السلام در برخورد با ابوالخطاب نشان می دهد که آن حضرت خواستار آگاهی شیعیان از لعن ابوالخطاب بوده اند.
در نمونه ای دیگر، امام صادق علیه السلام ضمن تأکید بر صفات بشری خویش، از سخنان ابوالخطاب برائت جستند و او را لعن کردند (طوسی، 1348، ص226).
وقتی میسر از همراهی ابوالخطاب و یارانش(قبل از انحراف) با شیعیان سخن گفت، حضرت درحالی که تکیه داده بودند، دستانشان را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: لعنت خدا و ملائکه و همة مردم بر ابوالخطاب! (همان، ص296) امام صادق علیه السلام پس از دعا برای لعن ابوالخطاب از خداوند درخواست کردند که خداوند گرمی آهن را به او بچشاند (همان، ص290). در واقع، جایگاه موجّه ابوالخطاب نزد شیعیان سبب شد امام صادق علیه السلام با تأکیدات فراوان، وی را لعن کنند تا کسی در این زمینه شک نداشته باشد.
کثرت لعن ابوالخطاب و یاران وی از زبان امام صادق علیه السلام و انتشار آن سبب شد پیروان وی به توجیه این لعن ها بپردازند و درصدد رفع این نقص برآیند. آنها لعن امام صادق علیه السلام را تنها ظاهری می دانستند و معتقد بودند: ابوعبدالله (امام صادق علیه السلام) در باطن، مخالفان ما را اراده کرده است و اینکه او (امام) ابوالخطاب را لعن کرد، مقصودش ابوالخطاب قتادة بن دعامه بصری است؛ فقیه اهل بصره که نزد امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام می آمد (مجلسى، 1363، ج19، ص300). وقتی این خبر به امام صادق علیه السلام رسید، حضرت سوگند یاد کردند که مقصود من محمد بن مقلاص بن ابی زینب اجدع برّاد بنده بنی اسد (ابوالخطاب) است. خداوند او و یارانش و شک کنندگان در این امر و کسانی را که می گویند من مقصود دیگری داشته ام... لعنت کند (اشعری قمی، 1360، ص55).
دقت در لعن و نفرین های صادرشده از سوی امام صادق علیه السلام می رساند که آن حضرت تلاش داشتند با تأکید بر لعن ابوالخطاب و مشخص کردن دقیق مقصود خویش، جلوی هر گونة تأویلی را در این زمینه بگیرند.
امام صادق علیه السلام حتی پس از قتل ابوالخطاب، احتمالاً به منظور روشنگری و آگاهی بخشی و یا ترساندن یارانشان از افتادن در ورطة هلاکت، به لعن ابوالخطاب و یارانش ادامه دادند و خواستار دوری آنها از رحمت الهی شدند (طوسی، 1348، ص293). در نقل کشّی آمده است: امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند ابوالخطاب و کسانی را که با وی به قتل رسیدند و هر کس از آنها باقی مانده و هر کس در قلبش نسبت به آنها ترحمی داشته باشد لعنت کند (همان، ص295).
ه . تکفیر ابوالخطاب: در بسیاری از روایات، شرک به خدا و کفر از جملة بزرگ ترین گناهان و بلکه در رأس گناهان کبیره (اکبر الکبائر) معرفی شده است (کلینی، 1363، ج 2، ص 285). بنابراین، نسبت شرک و کفر به غالیان، در واقع نشان دهندة انحراف جدّی آنها به شمار می آید. امام صادق علیه السلام در روایتی ضمن لعن ابوالخطاب، او را کافر، فاسق و مشرکی معرفی کردند که در عذاب با فرعون همنشین است (طوسی، 1348، ص296).
و در جای دیگر، او را کافر و دروغگو خواندند (قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص50). در این زمینه، تأکید حضرت بر دروغگو بودن و کافر بودن ابوالخطاب، که هم در صدر و هم در ذیل کلام حضرت تکرار شده، نشان دهندة شدت انحراف ابوالخطاب و شدت ضدیت امام صادق علیه السلام با وی است.
وقتی به امام صادق علیه السلام خبردادند که ابوالخطاب از قول شما نقل کرده که مقصود از وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ در آیة وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُون(زمر:45) این است که اگر حضرت علی علیه السلام به تنهایی یاد شود دل های کسانی که ایمان ندارند پریشان می شود...، حضرت سه مرتبه فرمودند: کسی که چنین عقیده ای را اظهار کند، مشرک است (صفار، 1404ق، ص36). امام علیه السلام در این حدیث- با جدیت و تأکید- به شرک کسانی اشاره دارند که با برداشت نادرست از آیة قرآن، تصور می کردند مقصود از الله در این آیه، حضرت علی علیه السلام است.
و. مخالفت با اباحی گری ابوالخطاب و یارانش: امام صادق علیه السلام با برهانی عقلی، به منظور رد عقیدة ابوالخطاب و سایر غالیانی که اهل اباحی گری بودند، و به تأویل برخی از واجبات و محرمات می پرداختند، خطاب به آنها فرمودند: شما معتقدید: شراب و قمار و بت ها و تیرهای قمار، مردانی هستند، اما خداوند هرگز مخلوقاتش (انسان ها) را با چیزهایی که نمی دانند، خطاب نمی کند (طوسی، 1348، ص291). حضرت در این کلام، در حقیقت، این گونه استدلال می کنند که خداوند در قرآن به این امور (شراب و قمار و بت ها و تیرهای قمار) اشاره کرده، و آنها را پلیدی شمرده و از مردم خواسته است از آنها خودداری کنند. اگر بر اساس گفتة شما، اموری همچون شراب و قمار نام مردانی باشند، پس خداوند انسان ها را با چیزهایی خطاب کرده و از آنها خودداری از اموری را خواسته است که آنها با آن امور آشنایی ندارند و آن را نمی دانند.
استناد ابوالخطاب و پیروانش به حدیث اذا عرفت فاعمل ما شئت سبب شد امام صادق علیه السلام در روایتی به تبیین دقیق سخن خود بپردازند. حضرت فرمودند: انما قلت: اذا عرفت فاعمل ما شئت من قلیل الخیر او کثیره فانه یقبل منک (کلینی، 1362، ج2، ص464). در این حدیث، امام علیه السلام به تصحیح یک اندیشة باطل، که مبنای اباحی گری غلات بود، پرداختند و معرفت را شرط لازم ـ نه شرط کافی ـ برای قبولی اعمال دانستند.
2. برخورد امام موسی بن جعفر علیه السلام با ابوالخطاب
امام موسی کاظم علیه السلام در دو نمونه به روشنگری در خصوص ابوالخطاب پرداختند:
اول مربوط به زمان حیات پدرشان امام صادق علیه السلام است که امام موسی بن جعفر علیه السلام هنوز به امامت نرسیده بودند. در آن زمان، حضرت با اشارة پدرشان امام صادق علیه السلام و در پاسخ به خواستة یکی از یارانشان به نام عیسی شلقان، که در خصوص ابوالخطاب سؤال کرده بود، به روشنگری در خصوص این شخصیت غالی پرداختند و فرمودند: ابوالخطاب از کسانی است که ایمان عاریه ای داشته و خداوند این ایمان را از وی سلب کرده است (همان، ص418؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج4، ص293). احتمالاً در مراحل اولیة انحراف ابوالخطاب و اعلام برائت از وی توسط امام صادق علیه السلام بعضاً این سؤال برای برخی از یاران آن حضرت پیش می آمد که چگونه امام صادق علیه السلام یک بار به دوستی او سفارش می کنند و بار دیگر از وی برائت می جویند؟ و امام موسی بن جعفر علیه السلام که در این زمان، در سنین خردسالی بودند، به منظور رفع این تردید، به ایمان عاریه ای ابوالخطاب اشاره کردند.
دوم روایتی است که در زمان امامت امام کاظم علیه السلام از ایشان نقل شده است. در این روایت، حضرت علاوه بر اشاره به دروغ گویی بنان، مغیرة بن سعید و محمد بن بشیر، به دروغ گویی ابوالخطاب نیز اشاره کردند و بیان داشتند: هیچ کس جرئت ندارد عمداً بر ما دروغ ببندد، مگر اینکه خداوند حرارت آهن را به او خواهد چشاند. بنان (بیان بن سمعان) بر علی بن حسین علیه السلام، مغیرة بن سعید بر امام باقر علیه السلام، و ابوالخطاب بر پدرم دروغ می بستند و خداوند داغی آهن را بر ایشان چشاند... (طوسی، 1348، ص483). توجه به مفاد این روایات، مؤید آن است که امام موسی بن جعفر علیه السلام علاوه بر رسواسازی سایر غالیان، بر رسواسازی ابوالخطاب به عنوان سرشناس ترین غالی دوران ائمه علیه السلام، تأکید دارند.
3. برخورد امام رضا علیه السلام با ابوالخطاب و خطابیه
امام رضا علیه السلام در حدیثی ابوالخطاب را شخصیتی آزاررسان به امام صادق علیه السلام معرفی کردند (همان، ص554). در روایتی دیگر، امام رضا علیه السلام ضمن اشاره به غلو محمد بن فرات و دروغ بستن های وی بر امام علیه السلام، به غالیان پیشین و از جمله به ابوالخطاب اشاره می کند (همان، ص303). اشاره به نام ابوالخطاب در این روایات، در حقیقت، اشاره به نادرستی باورهای غالیانة اوست و به نوعی، رسواسازی وی و پیروانش محسوب می شود.
امام رضا علیه السلام به منظور مقابله با احادیث جعلی ابوالخطاب و دیگر غالیان، در جواب درخواست یونس بن عبدالرحمان، که به عراق سفر کرده و کتاب های اصحاب ائمه علیه السلام را گرفته و از روی آنها نسخه برداری کرده بود و از حضرت می خواست که آن احادیث را بررسی کند، تعداد زیادی از آن احادیث را جعلی خواندند و نسبت آنها به امام صادق علیه السلام را انکار کردند و با قاطعیت بر نقش ابوالخطاب در این زمینه، تأکید کردند. سپس حضرت به دروغ بستن ابوالخطاب بر امام صادق علیه السلام تصریح کردند و ابوالخطاب و کسانی را که با حیله گری و مخفی کاری، احادیث دروغ را در کتب اصحاب امام صادق علیه السلام جای می دهند لعن کردند (همان، ص224).
امام رضا علیه السلام در روایتی دیگر، به یکی از دروغ هایی که ابوالخطاب بر امام صادق علیه السلام بسته بود، اشاره کردند. حضرت می فرمایند: ابوالخطاب اهل کوفه را فاسد کرد؛ آنها نماز مغرب را به تأخیر می اندازند (طوسی، 1365، ج 2، ص 33).
این شیوة برخورد نشانگر تلاش امام رضا علیه السلام در بی ثمر کردن اقدامات ابوالخطاب به ویژه در جعل حدیث، بوده است. در حدیثی امام رضا علیه السلام همراهی ابوالخطاب و یونس بن ظبیان را در عذاب متذکر شدند (طوسی، 1348، ص364). اشارة امام رضا علیه السلام به همراهی یونس بن ظبیان و ابوالخطاب و یاران این دو در بدترین عذاب ها، در واقع، مبارزه با غالیانی است که در خط ابوالخطاب قرار دارند.
4. برخورد امام جواد علیه السلام با خطابیه
در یک نمونه امام جواد علیه السلام ضمن لعن ابوالخطاب، به غالیانی همچون ابوالغمرو، جعفر بن واقد و هاشم بن ابی هاشم اشاره و آنان را مبلغان اندیشه های ابوالخطاب معرفی کردند. آن حضرت علاوه بر لعن ابوالخطاب، آن دو و هر کس را که دعوت آنان را قبول کند، لعن کردند و در ادامه، علی بن مهزیار را بر لعن آن دو ترغیب کردند و آنها را معلون- از طرف خداوند- خواندند. سپس به روایتی از رسول خدا صل الله علیه و آله اشاره کردند که حضرت فرمودند: هر کس از لعن کسی که خداوند او را لعن کرده است خوداری کند، لعنت خداوند بر او باد (همان، ص529). معرفی این افراد به عنوان کسانی که در خط فکری ابوالخطاب هستند، می توانست رسوایی بزرگی برای آنان باشد؛ چرا که ـ همانگونه که ذکر شد ـ ابوالخطاب از زمان امام صادق علیه السلام به بعد توسط هریک از امامان علیه السلام لعن شده، فریب کار و دروغ گو معرفی گردیده و از شیعیان درخواست شده است از همنشینی با وی خوداری کنند. امام جواد علیه السلام با اشاره به هم فکری آنان با ابوالخطاب تلاش داشتند از تأثیرات مخرب اندیشه های غالیانه بکاهند.
5. برخورد امام زمان با ابوالخطاب و خطابیه
حضرت حجت در توقیعی، ضمن لعن ابوالخطاب و اصحابش، از همنشینی با هم فکران ایشان نهی کردند (صدوق، 1405ق، ج2، ص485).
در توقیع دیگری که از امام زمان و به دست محمد بن عثمان عَمْری منتشر شده، آن حضرت ضمن لعن ابوالخطاب و اصحابش، خودشان و پدرانشان را به عنوان برائت کنندگان از آنها معرفی کردند. حضرت می فرمایند: اما ابوالخطاب محمّد بن ابى زینب اجدع، پس او و اصحاب او همه ملعون هستند، و تو با آنها که عقیدة اینان را دارند، نشست و برخاست مکن؛ زیرا من از آنها بیزارم و پدران من هم از آنها بیزار بودهاند (همان، ج2، ص482- 485؛ طوسی، 1348، ص290 -293). حضرت حجت در این توقیع، ضمن لعن ابوالخطاب و پیروانش، به منظور جلوگیری از گسترش اندیشه های غالیانة آنان، یاران خویش را از همراهی با آنها نهی کردند و با اعلان بیزاری خویش از ابوالخطاب و خطابیه، شدت تنفر خویش را از آنان اعلام نمودند.
نتیجه گیری
بررسی منابع گوناگون نشان می دهد محمد بن مقلاص اسدی، مشهور به ابوالخطاب از سرشناس ترین و تأثیرگذارترین غالیان دوران امامان علیه السلام بوده است. وی هرچند در ابتدای امر، از اصحاب امام صادق علیه السلام و محل وثوق آن حضرت محسوب می شد، اما سرانجام به دام غلو افتاد و عقاید افراطی و غالیانه ای از جمله نبوت و الوهیت ائمة اطهار علیه السلام، امامت و الوهیت خویش و اباحی گری را بیان و تبلیغ کرد. وی از غالیان شیاد و فریب کاری بود که با شیوه های گوناگون درصدد فریب یاران امام صادق علیه السلام بوده و با توجه به جایگاه خویش نزد آن حضرت، موفق شد برخی از شیعیان را با عقاید غالیانة خویش همراه سازد. جریان غالیانه ای که او پی ریزی کرد تا مدت ها تداوم یافت و برخی از اصحاب ائمه علیه السلام را گرفتار خویش ساخت. امام صادق علیه السلام از همان ابتدای انحراف وی، به مقابله با این شخصیت غالی و باورهای غالیانة او پرداختند و تلاش کردند با استفاده از شیوه های گوناگون، از جمله برائت از او، نهی شیعیان از همنشینی با او، رسواسازی او، مخالفت با اباحی گری او، و تکفیر او، شیعیان خویش را از افتادن در دام عقاید غالیانة وی نگه دارند و جلوی تأثیرات مخرب اندیشه های غالیانة او را سد کنند. بیشترین برخورد با این شخصیت غالی توسط امام صادق علیه السلام صورت گرفت. تداوم جریان فکری ابوالخطاب در سایر ادوار امامت، سبب شد سایر ائمه علیه السلام نیز به نوعی، به مقابله با این شخصیت غالی و جریان فکری متأثر از وی بپردازند و با معرفی این جریان انحرافی به شیعیان خویش، جلوی تأثیرات مخرب آن را بگیرند. برخورد امامان علیه السلام با ابوالخطاب و جریان فکری متأثر از وی سبب شده است امروزه کسی در انحراف ابوالخطاب و نادرستی باورهای غالیانة او شکی نداشته باشد.
منابع
ابن ابی الحدید(1378ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، [بی جا]، دار الکتب العربیة.
ابن اثیر، عزالدین(1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
ابن شهرآشوب(1376ق)، المناقب، نجف، المکتبة الحیدریه.
ابن غضائری، احمد(1422ق)، رجال ابن الغضائری، قم، دارالحدیث.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق(1350)، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، تهران، امیرکبیر.
اسفراینی، ابوالمظفر طاهر بن محمد،[بی تا]، التبصیر فی الدین، قاهرة، المکتب الازهر للتراث.
اشعری، ابوالحسن(1400ق)، مقالات الاسلامیین، چ سوم، آلمان، فراینس شتاینر.
اشعری قمی، سعد بن عبدالله،(1360)، المقالات و الفرق، چ دوم، بی جا، علمی و فرهنگی.
اندلسی، ابن حزم[بی تا]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، دار الکتب العلمیة.
باراشر- آریه کوفسکی، شعائر و عقاید مذهب نصیریه در کتاب المعارف(1388ش)، ترجمه سید احمد حسینی، مجموعه مقالات همایش بین المللی تشیع و خاورشناسان، به کوشش محمد رضا بارانی، موسسة انتشارات خاکریز.
براقى، حسین(1407ق)، تاریخ الکوفه، چ اول، بیروت، دار الاضواء.
برقی، احمد بن محمد(1342)، رجال البرقی، تهران، دانشگاه تهران.
جرجانی، میر سید شریف(1412ق)، التعریفات، چ چهارم، تهران، ناصرخسرو.
جندی، عبدالحلیم(1397ق)، الامام جعفر الصادق، قاهرة، المجلس الاعلی للشئون الاسلامیه.
حلی، ابن داوود(1392ق)، رجال ابن داوود، قم، منشورات رضی.
حلی، حسن بن یوسف(1417ق)، خلاصه الاقوال، چ اول، بی جا، موسسه نشر الفقاهه.
خوئی، سید ابوالقاسم(1413ق)، معجم رجال الحدیث، چ پنجم، [بی جا]، [بی نا].
دینوری، ابن قتیبه[بی تا]، المعارف، قاهرة، دار المعارف.
سبحانی، جعفر[بی تا]، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
سبحانی، جعفر(1414ق)، کلیات فی علم الرجال، چ سوم، قم، جامعه مدرسین.
سمعانی، عبدالکریم(1382ق)، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم(1364)، الملل و النحل، چ سوم، قم، شریف رضی.
شیبی، کامل مصطفی(1982م)، الصله بین التصوف و التشیع، چ سوم، بیروت، دارالاندلس.
صدوق، محمد بن علی(1403ق)، الخصال، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ (1405ق)، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ (1379ش)، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ [بی تا]، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین.
صفار، محمد بن حسن(1404ق)، بصائر الدرجات، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی.
طباطبایی، محمد حسین،(1417ق)، تفسیر المیزان، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
طبرسی، احمد بن علی(1386ق)، احتجاج، نجف، دار النعمان.
طبرسی، فضل بن حسن(1417ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت.
طبری، محمد بن جریر بن رستم(1413ق)، دلائل الامامة، قم، بعثت.
طوسی، محمد بن حسن(1348)، اختیار معرفة الرجال(رجال کشی)، مشهد، دانشگاه مشهد.
ـــــ(1390)، استبصار، چ سوم، تهران، اسلامیه.
ـــــ(1365)، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
ـــــ(1415ق)، رجال طوسی، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ(1417ق)، العدة فی اصول الفقه، قم، ستاره.
الاصول الستة عشر(1405ق)، چ دوم، قم، دارالشبستری للمطبوعات.
قاضی عبدالجبار [بی تا]، تثبیت دلائل النبوة، قاهرة، دار المصطفی.
قاضی نعمان(1383ق)، دعائم الاسلام، قاهرة، دارالمعارف.
کاوند، علیرضا، شخصیت شناسی ابوالخطاب،(1382ش)، حدیث اندیشه، ش 5 و 6، ص 93- 112.
کلینی، محمد بن یعقوب(1362)، الکافی، تهران، اسلامیه.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (1379)، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه.
مجلسی، محمد باقر،(1363)، بحارالأنوار، تهران، اسلامیه.
مقدسی، مطهر بن طاهر [بی تا]، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة.
موسوی بجنوردی، کاظم(1372)، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
نجاشی، احمد بن علی(1416ق)، رجال النجاشی، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
نوبختی، حسن بن موسی (1404ق)، فرق الشیعة، چ دوم، بیروت، دارالاضواء.
نویری، احمد بن عبدالوهاب (1423ق)، نهایة الأرب، قاهرة، دار الکتب و الوثائق القومیة.