، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 35، پاییز و زمستان 1392، صفحات 73-100

    تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیدعلی حسین پور / دانش پژوه دكتري تاريخ تشيع اثني عشري، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / sahosseinpur@yahoo.com
    محمدرضا جباری / دانشيار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / jabbari38@yahoo.com
    چکیده: 
    با رحلت غم بار رسول خداˆ حوادث تلخ دیگری رخ داد که نوک اصلی پیکان این حوادث متوجه اهل بیت رسول خداˆ بود. تجمع تعدادی از مهاجران و انصار در سقیفه، سرآغاز شکل گیری جریان انحراف مسیر خلافت بود؛ جریان اما به اینجا ختم نشد و پیامدهای آن، حتی در شکل هجوم به خانه برترین بانوی هستی و مصدومیت و سپس شهادتش بروز یافت. در فاصله اندک میان اجتماع سقیفه و شهادت حضرت فاطمهƒ حوادثی رخ داده که مستقیم یا غیرمستقیم با شهادت آن حضرت مرتبط است. تاکنون پژوهش های متعددی در خصوص رخداد سقیفه و پیامدهای آن به نگارش درآمده، اما در این خصوص، که تاریخ و ترتیب حوادثی که منتهی به شهادت صدیقه طاهرهƒ شد، چگونه بود، اثری درخور توجه به چشم نمی خورد. با توجه به اینکه گزارش های تاریخی نیز معمولا به تاریخ دقیق حوادث یادشده نپرداخته، در این نوشتار تلاش شده است با بررسی مجموعه شواهد و قراین تاریخی ـ روایی موجود، به تصویری دقیق و نزدیک به واقع در این باره دست یابیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    History and the Sequence of Events which Ended in Presence Zahra'(A) Martyrdom
    Abstract: 
    With the piteous demise of Prophet (pbuh), some other tragic events happened to His Holy Household. The gathering of some of Meccan emigrants and the helpers of Prophet in Saqifa was the origin of deviance in the Caliphate path. But it was not ended there, and its consequences manifested themselves as raiding the house of the most supreme lady in the world, injuring and finally martyring her. In the short interval between Saqifa' aggregation and Fatima's (pbuh) martyrdom, some events took place which were directly or in directly related to her martyrdom. Up to now several researches have been carried out about Saqifa' event and its consequences. But there has been no significant research about the history and march of events which led to her holiness Fatima's (pbuh) (Sedighe Tahere) martyrdom. Considering the fact that the historical reports have not dealt with the exact date of the mentioned events either, this paper seeks to depict a clear and realistic picture in this regard, by investigating the available historical and narrational evidence.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    امروزه تصور رايج در محافل شيعه آن است که حوادث منتهي به شهادت حضرت فاطمه همچون هجوم به خانة آن حضرت و آتش زدن درِ خانة ايشان و مصدوميتش تنها سه روز پس از رحلت پيامبر رخ داده و بر اين اساس، مدت مصدوميت تا شهادت حضرت صديقه طاهره را قريب 72 يا 92 روز مي‌دانند.
    چنين ترتيبي داراي اشکالات متعدد است. براي نمونه، مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: با وجود آن‌همه مهاجر و انصار حاضر در مدينه، چرا هيچ‌يک اقدامي عملي براي بازگرداندن خلافت به اميرمومنان نكردند؟ چرا همگان تنها نظاره‌گر حمله به خانة صديقه طاهره بودند؟ آيا سکوت تمامي آنان به هنگام غصب فدک، معقول است؟ اميرالمؤمنين همسرش را با وجود سقط جنين و ضعف جسمي ناشي از مصدوميت، براي ياري‌طلبي، شب‌هاي متوالي به در خانه ساکنان مدينه برد؟ با توجه به فاصلة دو ماه و نيم يا سه ماه و نيم بين مضروب شدن حضرت صديقه طاهره تا شهادت ايشان، آيا امکان ندارد مسئلة ديگري موجب شهادت ايشان شده باشد؟ 
    شواهد جمع‌آوري‌شده در اين پژوهش، حکايت از تأخير حوادثي دارد که امروزه به باور عمومي در جامعة ما، تنها چند روز پس از رحلت رسول اكرم اتفاق افتاده است. نتيجة اين پژوهش با صرف‌نظر از ابعاد علمي و تاريخي، تثبيتِ هرچه بيشترِ استناد شهادت حضرت زهرا به مصدوميتِ ناشي از هجومِ غاصبانِ خلافت به خانه آن حضرت است.
    اکنون پرسش اين است که تاريخ و ترتيب حوادثِ پس از رحلت رسول خدا، که منجر به شهادت فاطمه شد، چگونه بوده است؟ در ادامه، با بررسی روايات و نيز شواهد تاريخی، تلاش شده است تصويری دقيق و قريب به واقع از سير و ترتيب اين حوادث ارائه شود.
    روز دوشنبه
    الف. رحلت رسول خدا
    رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر) (ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص273؛ يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص113؛ نيز ر.ك. ابن‌هشام، 1355ق، ج4، ص304؛ بلاذري، 1417ق، ج2، ص232) درحالي‌که سر آن حضرت بر دامان اميرمؤمنان علي‌بن ابي‌طالب بود (ابن‌سعد،‌ 1376ق، ص 226-264؛ مفيد، 1413ق، ج1، ص186؛ ابن‌شهرآشوب، 1376ق، ج1،‌ ص203)، چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به‌عنوان روز رحلت رسول خدا، در تاريخ رحلت آن حضرت اختلاف‌نظر وجود دارد. علماي بزرگ شيعه، همچون شيخ مفيد و شيخ طوسي آن را 28 صفر مي‌دانند (مفيد، 1413ق، ص189؛ طوسي، 1411ق، ص790). اما واقدي، ابن‌سعد، بلاذري، مرحوم کليني، شيخ طوسي- در قول ديگرش- و خليفة‌بن خياط تاريخ رحلت ايشان را دوازدهم ربيع‌الاول ذکر کرده‌اند (واقدي، 1409ق، ج3، ص1120؛ ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص272-273؛ بلاذري، 1417ق، ج2، ص244؛‌ كليني، 1363، ج1،‌ ص439؛ طوسي، 1414ق، ص266؛ ابن‌خياط، 1415ق، ص46). بر اساس روايت کتاب تاريخ اهل البيت به نقل از امام رضا (تاريخ اهل‌بيت،1410ق، ص68) و نقل اربلي از امام باقر (اربلي، بي‌تا، ج1، ص13) و نقل طبري از ابو ‌مخنف (طبري، 1387ق، ج2، ص442) و نقل يعقوبي (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص113)، تاريخ وفات رسول خدا دوم ربيع‌الاول بوده و برخي از محققان معاصر همين قول را ترجيح داده‌اند (يوسفي غروي، 1417ق، ج3، ص702).
    ب. غسل رسول خدا و نماز بر ايشان توسط اميرالمؤمنين
    برخي از محققان پس از ارائة احاديث متعدد در باب چگونگي و همچنين حاضران در مراسم تغسيل پيامبر، اين‌گونه نتيجه‌گيري مي‌کنند که پس از رحلت رسول خدا حضرت علي به‌تنهايي مشغول غسل ايشان شد و هيچ‌کس با ايشان (بجز در آوردن آب) در اين کار مشارکت نداشت (ابن‌شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص205؛ نيز ر.ك. مرتضي‌عاملي، 1426ق، ج33، ص17-25). پس از غسل، بدن رسول خدا  را کفن کردند و اميرمؤمنان علي‌‌بن‌ابي‌طالب تنها بر بدن ايشان نماز خواندند، درحالي‌که ساير مردم مشغول به امر خلافت بودند (مفيد، 1413ق، ج1، ص191). با توجه به دستور رسول خدا به اميرمؤمنان مبني بر رها نساختن بدن ايشان از زمان رحلت تا زمان دفن، مي‌توان نتيجه گرفت که زمان غسل با فاصلة اندکي پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.
    ج. اقامة نماز ظهر
    معلوم نيست اين نماز به امامت چه کسي برگزار شده، ولي ـ چنان‌که در ادامه خواهد آمد ـ قطعاً ابوبکر حضور نداشته است؛ زيرا وي آن هنگام در مدينه نبود. مولاي متقيان علي هم‌ مشغول به امور رسول خدا بودند، و شايد همين مسئلة امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخي به دنبال تعيين خليفه بيفتند.
    د. ورود ابوبکر به مدينه
    ابوبکر همسري از زنان انصار به نام حبيبة بنت خارجة‌بن زيد (ر.ك. ابن‌عبدالبر، 1415ق، ج4، ص396؛ ابن‌اثير، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلاني، بي‌تا، ج 8، ص 80) اختيار کرده بود و اتفاقاً در آن ايام، به منزل وي رفته بود (بلاذري، 1417ق، ج2،‌ص232؛ ابن‌اثير، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلاني، بي‌تا، ج8، ص80) که در منطقه‌اي خارج از محدودة مرکزي مدينه به نام «سُنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا در مدينه شايع گشت و به گوش ابوبکر رسيد، سوار بر اسبي شد و به سرعت خود را به مسجدالنبي رساند و براي اطمينان از صحت اين واقعه، مستقيم به منزل عايشه رفت (ر.ك. ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص265).
    ه‍ . تشکيل اجتماع سقيفة بني‌ساعده
    عصر روز دوشنبه و پس از اقامة نماز ظهر، انصار در «سقيفة بني‌ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا، امر را بر عهدة سعد‌بن عباده مي‌گذاريم. سعد، رئيس قبيلة خزرج، که در آن هنگام مريض بود، خطبه‌اي خواند و پسران يا پسرعموهايش آن را با صداي بلند براي ديگران تکرار مي‌کردند. وي در آن خطبه، به پيشگامي انصار در پذيرش اسلام و حمايت از پيامبر اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم براي خود نگاه داريد. انصار او را تأييد کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذيرفتند و در جواب ما گفتند ما از بستگان رسول خدا هستيم، چه کنيم؟ برخي پاسخ دادند: مي‌گوييم: اميري از شما و اميري از ما امور را اداره کنند و به کمتر از اين هرگز راضي نخواهيم شد (همان، ص 218).
    عُوَيم‌بن ساعده، که از قبيلة اوس بود، به اين امر (خلافت سعد‌بن عباده که خزرجي بود)‌ اعتراض کرد. در نتيجه، او را از سقيفه بيرون انداختند (ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج6، ص19).
    او در راه به مَعْن‌بن عدي بلوي» برخورد و ماجرا را براي وي بازگو نمود. معن‌بن عدي از هم‌پيمانان قبيلة اوس بود و عُوَيم‌بن ساعده نيز توسط پيامبر، برادر ديني عمر‌بن خطاب گرديده بود (بلاذري، 1417ق، ج1، ص319؛ عسقلاني، بي‌تا، ج4، ص620). ابن ابي‌الحديد به نکته‌اي جالب توجه اشاره مي‌کند: اين دو از دوستان ابوبکر بودند و وي را دوست ‌داشتند اما بغض و عداوت سعد‌بن عباده را در دل داشتند (ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج6، ص19). به همين سبب عُوَيْم با خلافت سعد‌بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن‌بن عَدي تمام آنچه را از عُوَيم‌بن ساعده شنيده بود براي عمر تعريف کرد (يوسفي غروي، 1417ق، ج4،‌ ص20). عمر با نگراني نزد ابوبکر رفت وي را خبردار کرد. آنها در راه به ابوعبيده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقيفه به راه افتادند (طبري، 1387ق، ج3، ص219).
    در سقيفه، ابوبکر سخنراني کرده و در آخر گفت: «من به خلافت عمر يا ابوعبيده راضي‌ام». برخي از انصار گفتند: اميري از ما و اميري از شما. هرگاه يکي مُرد آن ديگري امير شود و به همين صورت، يک امير از ما و پس از مرگش اميري از شما. ابوبکر اين سخن را نپذيرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما. حُباب‌بن منذر، که اين سخن را شنيد، برخاست و گفت: اي انصار، خلافت را از دست ندهيد و به ديگران راضي نشويد؛ چون پايه‌هاي اين حکومت را شما استوار ساختيد، و اگر مي‌گوييد مهاجران با ما مخالفت مي‌کنند حداکثر راضي شويد به اينکه اميري از ما و اميري از آنها باشد. عمر در جواب وي گفت: دو شمشير در يک غلاف جاي نمي‌گيرد. نزاع بالا گرفت و بشير‌بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت مي‌ورزيد، از روي حسادت و اينکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طي سخناني انصار را به بيعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نيز از مردم خواست با عمر يا ابوعبيده بيعت کنند، اما آن دو نپذيرفته، ابوبکر را اولي به اين امر دانسته، خواستار بيعت با وي شدند. در اين هنگام، بشير‌بن سعد بر آنان پيشي گرفت و با ابوبکر بيعت کرد. به دنبال اين امر، اوسيان حاضر در جلسه نيز از ترس اينکه مبادا خلافت به خزرجيان برسد با ابوبکر بيعت کردند (ر.ك. همان، ص 219ـ222).
    و. بيعت گرفتن از سايران
    پس از آنکه گروهي از حاضران در سقيفه با ابوبکر بيعت کردند، عده‌اي براي تثبيت آن به راه افتادند. ابن ابي‌الحديد به نقل از بَراء‌بن عازِب مي‌نويسد: عده‌اي از بني‌هاشم مشغول غسل رسول خدا بودند و من از شدت غصه و ناراحتيِ مصيبت واردشده و از ترس اينکه مبادا خلافت را از دست بني‌هاشم خارج سازند، بين اين گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در اين اثناء خبر رسيد که عده‌اي در سقيفه اجتماع کرده‌اند. ناگهان عمر و ابوبکر غيبشان زد. سپس خبر رسيد که با ابوبکر بيعت کرده‌اند. طولي نکشيد که عمر، ابوعبيده جراح و عده‌اي از اهل سقيفه را به همراه ابوبكر ديدم که به راه افتاده‌اند و هر که را مي‌بينند دستش را گرفته، به‌عنوان بيعت به دست ابوبکر مي‌دهند، خواه راضي به چنين عملي باشد يا از آن اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بني‌هاشم رساندم. آنان در را (براي غسل دادن رسول خدا) به روي خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبيدم و با فريادي بلند آنان را از بيعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم (ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج1، ص219). 
    عمر،‌ ابوعبيده، ابوبکر و همرانشان وارد مسجد‌النبي شدند، درحالي‌که عمر مرتب اطراف ابوبکر مي‌دويد و فرياد مي‌زد: مردم با ابوبکر بيعت کرده‌اند! (همان، ج2، ص56) سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا نشسته خطبه‌اي خواند (همان). ابوذر، که از مسئلة بيعت آگاهي يافته بود، به مسجد رفت و طيّ سخناني مردم را به اطاعت از حضرت علي فراخواند (فرات كوفي، 1410ق، ص81).
    در اين هنگام، قبيلة‌ «بني‌اسلم»، از اعراب خارج مدينه (طبري، 1387ق، ج3، ص222)، که براي تأمين آذوقه وارد مدينه شده بودند، با بيعت‌گيران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بيعت گرفتن ياري‌شان کنند در عوض، آذوقة آنان را تأمين خواهد نمود. آنان نيز پذيرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنها به حدي زياد بود که کوچه‌هاي اطراف مسجد‌النبي از آنان پر گرديد (همان). آنان هر که را مي‌ديدند، گرفته، به زور و کشان‌کشان براي بيعت نزد ابوبکر مي‌آوردند (مفيد، 1413ق، ص59). اين روندِ بيعت‌گيري تا شب ادامه يافت و با فرارسيدن شب، آنها به منازل خود بازگشتند (ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج6، ص19).
    شب سه‌شنبه؛ تجمع برخي از طرف‌داران اهل‌بيت
    همان شب تعدادي از اصحاب پيامبر براي تغيير دادن وضع به‌وجودآمده گرد هم آمدند. آنها عبارت بودند از: بَراء‌بن عازب، مقداد،‌ سلمان، ابوذر، عمار، حُذَيفه، ابوالهِيثم‌بن تيهان و عُبادة‌بن ثابت. بنا به نقل ابن ابي‌الحديد، در آن شب، حذيفه از وجود ديدگاهي مبني بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در ميان مهاجران خبر داد و ابي‌بن کعب را نيز شاهد مدعايش معرفي کرد و هنگامي که آن گروه به در خانة ابي‌بن کعب رفتند، وي در را نگشود، اما سخن حذيفه را تأييد کرد (همان، ج2، ص51؛ ج1، ص220).
    روز سه‌شنبه
    الف. صبح سه‌شنبه؛ تثبيت بيعت سقيفه
    صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا عمر و ابوعبيده جراح به ابوبکر برخورد کردند، درحالي‌که لباس‌هايي را دور گردن خود انداخته و براي فروش آنها، راهي بازار بود! آنها وي را از انجام اين کار منصرف کردند و به وي گفتند: تو خليفة مسلمانان هستي. از‌اين‌رو، براي وي از بيت‌المال مقرري تعيين نمودند (ابن‌سعد، 1376ق، ج 3، ص 184ـ185) تا وي به جاي پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده مي‌گيرم. ابوعبيده نيز مسئلة غنايم را عهده‌دار گرديد (همان). آنان پس از تقسيم اين مقام‌ها در بين خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ايراد سخنراني پرداخت و در پايان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به‌عنوان خليفة مسلمانان بيعت کنند (ابن‌عبدالرزاق، بي‌تا، ج5، ص438). پس از اتمام بيعت، ابوبکر نيز سخناني ايراد کرد. ظاهراً اين دو سخنراني و بيعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجاميد؛ زيرا ابوبکر در پايان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «خداوند شما را مورد رحمت خويش قرار دهد. برخيزيد و نماز خود را بخوانيد» (ابن‌هشام، 1355ق، ج4،‌ ص311؛ طبري، 1387ق، ج2، ص450). نکتة ظريف اين سخن آن‌ است که ابوبکر نه‌تنها خود را امام جماعت آنان معرفي نکرد، بلکه در هيچ منبعي نيز به اقامة نماز جماعت در اين ايام به امامت وي اشاره نكرده است، در‌حالي‌که يکي از مهم‌ترين علل انتخاب ابوبکر به‌خلافت، در ميان منابع اهل‌تسنن، ادعاي امامت جماعت وي در روزهاي پاياني عمر پيامبر است (مرتضي‌عاملي، 1426ق، ج32، ص301).
    ب. عصر سه‌شنبه؛ نماز مسلمانان بر پيکر پيامبر
    در‌حالي‌که سيره و سنت پيامبر خدا اهتمام بر تشييع سريع جنازة مسلمانان (نووي، بي‌تا، ج5، ص271؛ ابن‌قدامه، بي‌تا، ج2، ص271؛ ابن‌حزم، بي‌تا، ج5، ص154)، اصرار بر حضور و اقامة نماز جماعت بر اموات و تشويق مسلمانان به حضور گسترده در اين‌گونه مراسم (بكري، 1418ق، ج2، ص150) بود و حتي گاه به هنگام رفتن به جنگ، در‌حالي‌که سلاح برداشته و زره پوشيده بودند، رفتن را به تأخير مي‌انداختند و بر جنازه‌ حاضر مي‌شدند و بر آن نماز مي‌گذاردند و سپس حرکت مي‌كرند (واقدي، 1409ق، ج1، ص214)، منابع حکايت از آن دارند که عصر روز سه‌شنبه برخي از حاضران سقيفه پس از اقامة نماز روزانه، براي تجهيز پيامبر به منزل ايشان روي آوردند (ابن‌هشام، 1355ق، ج4، ص312). اما به نقل شيخ مفيد و ابن شهرآشوب، بسياري از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفين رسول خداحضور نداشتند و دليل آن سرگرمي آنها به انتخاب خليفه بود (مفيد، 1413ق، ج1، ص189؛ ابن‌شهر‌آشوب، 1410ق، ج1، ص297).
    ابن ابي‌شيبه (م 235ق) نيز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفين پيامبر تصريح دارد. او به‌صورت ضمني، به حضور نداشتن انصار نيز اشاره مي‌نمايد.
    همچنين مي‌توان نکات ذيل را که بسياري از مورخان اشاره کرده‌اند به‌عنوان مؤيد اين نقل آورد:
    1. نماز بر بدن پيامبر به صورت انفرادي و بدون امام جماعت خوانده شد. در برخي منابع نيز آمده است: مردم نه به صورت يکجا، بلکه گروه گروه و دسته دسته براي اقامه نماز مي‌آمدند (ابن‌هشام، 1355ق، ج4، ص314؛ بلاذري، 1417ق، ج2، ص251-252). اين جمله خود حاکي از پراکندگي مردم و اجتماع نداشتن آنان پس از رحلت رسول خدا است. اما نکتة قابل‌توجهي که در کلام ابن‌هشام، يعقوبي، بلاذري، ابن‌کثير و ديگران آمده کلمة «ارسالا» است. اين کلمه از ريشة «رَسْل يا رِسْل»، به‌معناي «آرام، ملايم، با تأني و سست» است (ابن‌منظور، 1416ق، ج5، ص212؛ آذرنوش، 1379، ص234). بنابراين، معناي کلام ابن‌هشام اين مي‌شود: «مردم با تأني، فاصله و آرام آرام براي خواندن نماز، بر بدن پيامبر حاضر مي‌شدند». با توجه به اين مفهوم (فاصلة هر فرد با فرد ديگر يا هر گروه با گروه ديگر) مي‌توان خوانده نشدن نماز جماعت بر بدن پيامبر و اوج سرگرمي آنان به امر خلافت را درک کرد.
    2. حاضران در منزل رسول خدا برخي را به دنبال حفاران قبر در مدينه (ابوعبيده جراح و ابوطلحه) فرستادند تا آنها را يافته، براي حفر قبر رسول خدا حاضر سازند (ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص295ـ298؛ بلاذري، 1417ق، ج2، ص250-251). سؤال اينجاست که مگر آنان نمي‌دانستند پيامبر خدا  از دنيا رفته است و نياز به قبر دارد و از غير آنان اين کار ساخته نيست. اين نکته مي‌تواند مؤيد سرگرمي بسياري از صحابه به امر خلافت و نبود حضورشان در مراسم تدفين پيامبر باشد.
    3. شدت اشتغال آنان به امر خلافت و امور وابسته به آن، و شرکت نداشتن در مراسم تدفين پيامبر را به صورت ضمني ولي روشن از اين عبارت که در موارد متعدد و توسط اشخاص گوناگون بيان شده است، مي‌توان به راحتي فهميد: «ما متوجه دفن رسول خدا نشديم، مگر زماني که ...».
    4. در نهايت، اين کلام صريح و بي‌پرده، که ابن‌سعد به نقل از ابن‌شهاب آورده است: «رسول خدا به هنگام ظهر روز دوشنبه از دنيا رفت. مردم به‌سبب درگيري انصار! از دفن پيامبر غافل گشتند و بدن پيامبر همان‌گونه رها شد، تا آنکه در ثُلث اول شب و تنها توسط نزديکانش به خاک سپرده شد» (ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص304). کلام مزبور کاملاً به حضور نداشتن اکثريت صحابه در مراسم تغسيل، تکفين، و تدفين پيامبر خدا اشاره دارد.
    شب چهارشنبه؛ تدفين رسول خدا
    بيشتر مورخان و سيره‌نويسان متقدم بر اين عقيده‌اند که پيامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد (ابن‌سعد، 1376ق، ص290؛ ابن‌هشام، 1355ق، ج4، ص314؛ بلاذري، 1417ق، ج2، ص251؛ يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص114؛ طبري،‌ 1387ق، ج3، ص213). برخي نيز زمان دقيق‌تري براي آن تعيين کرده و تصريح نموده‌اند که اين مسئله در نيمه‌هاي شب رخ داده است (ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص304؛ ابن‌هشام، 1355ق؛ طبري، 1387ق). گزارشي نيز از عايشه در اختيار است که زمان تدفين پيامبر را سحر دانسته است (ابن‌سعد، 1376ق، ج2، ص305). 
    برخي منابع نيز کلماتي دارند که مي‌توان از آنها اين‌گونه نتيجه گرفت که پيامبر در چهارشنبه شب و به‌عبارت ديگر، شب پنج شنبه دفن شده‌اند. براي مثال، ذهبي در دو اثر مشهور خويش، سير اعلام النبلاء و تاريخ الاسلام، مي‌نويسد: پيامبر از دنيا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زيرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند!
    طبري نيز ضمن گزارش‌هاي گوناگون، گاه اشاره و گاه تصريح به سه روز بر روي زمين ماندن بدن پيامبر دارد که نتيجة آن دفن پيامبر در شب پنج‌شنبه مي‌شود.
    يعقوبي نيز از ديگر نويسندگاني است که از مطالب او مي‌توان دفن پيامبر در شب پنج‌شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پيامبر شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وي دربارة مدت زمان ماندن بدن پيامبر بر روي زمين براي اقامه نماز «اياما» (يعقوبي،‌ بي‌تا، ج2، ص114) ثبت شده و روشن است که عرب يک روز را «يوم» و دو روز را «يومان» و سه روز و بيش از آن را «ايام» مي‌گويد. چه‌بسا واژة «اربعاء» تحريف شده باشد، اما از کلمة «ايام» غفلت شده که مؤيدي بر آن است که بدن پيامبر شب پنج‌شنبه دفن شده است.
    شب پنج‌شنبه تا شب شنبه؛ رفتن اهل‌بيت به در خانة مهاجران و انصار
    از نقل سليم‌بن قيس از سلمان چنين برمي‌آيد که پس از جريان سقيفه، اميرالمؤمنين درحاليکه همسرش حضرت فاطمه را بر مرکبی سوار کرده و دست حسنين را گرفته بود، به در خانة تمام کساني که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب ياري کرد و از ميان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فرداي آن شب، همگي سر تراشيده در وعده‌گاه حاضر شوند؛ اما از ميان اين جمع، تنها چهار نفر، يعني سلمان، ابوذر، مقداد و زبير بر سر قرار حضور يافتند! اين اقدام، دو شب ديگر نيز تکرار شد، ولي بر آن چهار نفر، کسي افزوده نشد! از‌اين‌رو، اميرالمؤمنين مشغول جمع‌آوري قرآن شد (سليم‌بن‌قيس، 1405ق، ج2، ص580-581). در گزارشي ديگر، به نقل از اميرمؤمنان آمده است: «احدي از اهل بدر و پيش‌تازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقي نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا ياري كند» (همان، ص918؛ نيز ر.ك: طبرسي، 1386ق، ج1، ص281؛ ابن‌جبر، 1418ق ص579).
    روزهاي شنبه تا سه‌شنبه؛ جمع‌آوري قرآن توسط اميرمؤمنان و عرضة آن به صحابه
    يکي از اقدامات مهم اميرالمؤمنين پس از رحلت رسول خدا، جمع‌آوري قرآن بود. شايان ذکر است که براساس شواهد موجود، قرآن در زمان رسول خدا به صورت کتاب جمع‌آوري شده بود، اما آنچه اميرمؤمنان علي از سوي رسول خدا بدان ماموريت يافت، جمع‌آوري و مرتب کردن قرآني بود که از سوي رسول خدا املا و توسط اميرالمؤمنين کتابت شده و مشتمل بر نکات‌تفسيرگونه و تأويل آيات و برخي توضيحات مربوط به ويژگي‌هايي همچون ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه و مطالب خارج از متن قرآن بود. با توجه به اينکه اميرالمؤمنين تنها بايد مکتوبات پيشين را تنظيم مي‌کرد و اجزاي اين قرآن در زمان رسول خدا کتابت شده بود، طبعاً فراهم کردن آن به زمان زيادي نياز نداشته است. مدتِ جمع‌آوري اين قرآن را برخی سه روز عنوان کرده‌اند. اما دربارة تاريخ جمع‌آوري اين مصحف، مي‌توان از روايت سليم از سلمان چنين نتيجه گرفت که از اولين اقدامات امير‌المؤمنين پس از مراجعات شبانه به در خانة صحابه و يأس از همراهي آنان، اقدام به جمع‌آوري قرآن بود و ـ چنانکه گذشت ـ مراجعات شبانه تا سة شب ادامه داشت، و اگر جمع قرآن نيز سه روز طول کشيده باشد طبعاً عرضة قرآن بر اصحاب بايد هفت روز پس از رحلت رسول خدا رخ داده باشد. به بيان دقيق‌تر، اميرالمؤمنين پس از شب چهارشنبه، که از تجهيز و تدفين جنازة رسول خدا فارغ گشتند، از شب پنج‌شنبه اين امکان برايشان فراهم شد که به مقابلة عملي با توطئة سقيفه برخيزند؛ ازاين‌رو، شب‌هاي پنج‌شنبه، جمعه و شنبه را به همراه حضرت فاطمه و حسنين به در خانة مهاجران و انصار رفتند و پس از يأس از ياري آنان، از روز شنبه تا دوشنبه به کار جمع قرآن مشغول شدند. البته از نقل سليم از سلمان دربارة سخنان اميرالمؤمنين در جمع مردم پس از عرضة قرآن، برمي‌آيد که آن حضرت بلافاصله پس از دفن پيامبر يعني از همان روز چهارشنبه، به جمع قرآن مشغول شدند. بنابراين، سخن يادشده از ابن‌نديم مبني بر جمع قرآن طي سه روز را بر فرض قبول، مي‌توان بر اين حمل کرد که آن حضرت طي سه شبانه‌روز اول، علاوه بر جمع قرآن، به در خانه بدريون نيز مي‌رفتند، اما طي سه روز بعد، فقط به جمع قرآن مشغول بودند.
    با توجه به آنچه گذشت، اميرالمؤمنين قرآن را روز سه‌شنبه بر اصحاب و غاصبان خلافت عرضه کردند؛ يعني همان تاريخي که در روايت کليني به نقل از امام باقر بدان تصيح شده است. در اين روايت آمده است: اميرالمؤمنين هفت روز پس از وفات رسول خدا و پس از فراغت از جمع قرآن، همراه با ايراد خطبه‌اي، آن را بر مسلمانانِ مدينه عرضه کردند و بنا به نقل سلمان، اين کار در مسجد نبوي انجام گرفت و با کارشکني و نپذيرفتن ابوبکر و عمر مواجه گرديد، از‌اين‌رو، امام آن قرآن را به منزل بازگرداندند (سليم‌بن‌قيس، 1405ق، ج2، ص581).
    حرکت لشکر اسامه و وقايع پس از آن
    الف. تاريخ حرکت
    اطلاعِ مهاجرانِ به قدرت رسيده از دفن پيامبر، آنان را به تکاپو واداشت تا با اقدامي زيرکانه، لشکر اسامه را به حرکت در‌آوردند (ابن‌عساكر، 1415ق، ج10، ص139). ابوبکر نيز تا توانست مردان شهر مدينه و قبايل اطراف آن را همراه لشکر اسامه فرستاد و تنها عدة قليلي را آن هم به اندازه محافظت از قبايل باقي گذاشت (طبري، 1387ق، ج3، ص225). شواهد ذيل گوياي تمهيدات دستگاه خلافت در روزهاي چهارشنبه يا پنج‌شنبه براي حرکت اين لشکر است:
    1. طبري، ابن‌جوزي، ابن‌کثير و نويري مي‌نويسند: «روز ‏پس از فرداي درگذشتِ رسول خدا، جارچيان ابوبکر فرياد مي‌زدند: هيچ‌يک از لشکريان اسامه در مدينه باقي نمانند و همة آنان بايد به لشکرگاه در منطقه جرف بروند...» (طبري، 1378ق، ج3، ص224؛ ابن‌كثير، 1407ق، ج6، ص303؛ ابن‌جوزي، 1412ق، ج4، ص73؛ نويري، 1423ق،‌ ج19، ص46).
    2. گزارشي نيز در دست است مبني بر اينكه لشکر اسامه هنگام رحلت رسول خدا، حرکت خويش را آغاز کرده و در جرف (بيرون مدينه) اردو زده بود و با رسيدن خبر رحلت پيامبر، اسامه ضمن نامه‌اي درخواست تعيين تکليف نمود که ابوبکر به او دستور ادامة مسير داد (ابن‌عساکر، 1415ق، ج8، ص65؛ نويري، 1423ق، ج19، ص47). 
    3. برخي منابع اولين فرمان ابوبکر پس از غصب خلافت را حرکت لشکر اسامه دانسته‌اند (نويري، 1423ق، ج 19، ص46) که حکايت از آن دارد که اين کار در همان روزهاي آغازين خلافتش رخ داده است، پس نه پس از گذشت چند روز.
    4. گزارش‌ واقدي و مقريزي دربارة زمان حرکت لشکر اسامه نيز به گونه‌اي است که حکايت از بدون فاصله بودن «بيعت مردم با ابوبکر» و «حرکت لشکر اسامه» دارد (واقدي، 1409ق، ج3، ص1120؛ مقريزي، 1420ق، ج2،‌ ص126).
    5. ابن عساکر نيز به حرکت لشکر اسامه پس از دفن پيامبر خدا تصريح دارد (ابن‌عساكر، 1415ق، ج10، ص139).
    البته گزارش‌هايي از حرکت لشکر اسامه در آخر ربيع‌الاول (طبري، 1387ق،‌ ج3، ص240؛ ابن‌كثير،‌ 1407ق، ج6، ص305) و يا هلال ربيع‌الثاني (واقدي، 1409ق، ج3،‌ ص1125) حکايت دارد، اما اين گزارش، با تعجيلي که براي اعزام اين سپاه وجود داشت، سازگار نيست، ضمن آنکه در مقابل، خبرهايي دال بر حرکت لشکر قبل از اين ايام وجود دارد. براي نمونه، نويري مي‌نويسد: خبر کشته شدن اسود عنسي در اواخر ماه ربيع‌الاول و پس از حرکت لشکر اسامه به مدينه رسيد (نويري، 1423ق، ج19، ص59).
    ب. افراد باقي‌مانده با ابوبکر در مدينه
    برخي گزارش‌ها حاکي از آن است که ابوبکر نيروهاي موردنياز خود را از لشکر اسامه خارج و در مدينه نگاه داشت. بارزترين اين افراد عمر‌بن خطاب بود (واقدي،‌ 1409ق، ج3، ص1121؛ بلاذري، 1417ق، ج1، ص384 و 474؛ يعقوبي،‌ بي‌تا،‌ ج2، ص127؛ ابن‌کثير،‌ 1407ق، ج6، ص304). از سوي ديگر، ابوبکر تا مي‌توانست مرداني را که توانايي شرکت در درگيري‌هاي احتمالي شهر مدينه را داشتند به همراه لشکر گسيل داشت. بر اساس گزارش‌هاي موجود، غالب بزرگان، جنگ‌جويان و ناموران مسلمان در اين لشکر حضور داشتند (بلاذري، 1417ق، ص474؛ ابن‌عساكر،‌ 1415ق، ج8، ص62ـ63). بدين‌سان، او مي‌توانست با کنار هم قرار دادنِ طرف‌داران خويش در مدت نبودن غالب مردم شهر مدينه و اطراف آن، به راحتي پايه‌‌هاي قدرت خويش را مستحکم سازد.
    ج. جذب نيرو از داخل منازل
    دربارة زمان دقيق انجام اين کار، نمي‌توان اظهارنظر قطعي نمود، اما مسلم آن است که اين اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبري، با حرکت لشکر اسامه و خالي شدن شهر مدينه و اطراف آن از مردان (طبري، 1387ق، ج3، ص225)، اقدام بعدي ابوبکر تقسيم اموالي بين زنان شهر مدينه بود. جوهري (بنا به نقل ابن ابي‌الحديد) نقل کرده است: پس از بيعت مردم با ابوبکر، او اموالي را بين زنان مهاجران و انصار تقسيم نمود. از جمله سهمي را توسط زيد‌بن ثابت نزد يکي از زنان بني‌عدي‌بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذيرفت و آن را بازگرداند و گفت: آيا به من رشوه مي‌دهيد که دين مرا از من بگيريد؟! به خدا سوگند، هيچ از آن سهم بر نخواهم داشت.
    هر‌چند بهانة تقسيم اين اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت‌کننده در جنگ بوده، اما بي‌شک هدف نهايي جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زيرا پخش چنين اموالي در ميان خانواده‌ها، آن هم در نبود مردان و تنگ‌دستي زنان در تأمين مخارج، مي‌توانست تأثير بسيار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنين اقدامي و هم بر زنان داشته باشد. گفتني است که امکان دارد اين اقدام پس از غصب «فدک» و با بهره‌گيری از آن رخ داده باشد. بنابراين، پس از روز دهم از رحلت پيامبر (روز غصب فدک) رخ داده است.
    د. تصرف منابع مالي اهل‌بيت
    منابع تاريخي تصريح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگيري از اقدامات اميرمؤمنان در براندازي حکومتشان، به تصرف آنچه اميرمؤمنان در اختيار داشت، اقدام نمودند؛ زيرا به عقيدة آنان، انساني که منابع مالي در اختيار ندارد همتش کاهش يافته، احساس حقارت مي‌کند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و رياست فاصله مي‌گيرد (ر.ك. ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج16، ص 263). با اين عقيده، تصرف اموال اهل‌بيت پيامبر خدا آغاز شد. حقوق، اموال و دارايي‌هايي که غصب شد، عبارت‌ است از:
    1. خمس و فيء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل‌بيت بود.
    2. آنچه از محصولات و يا سرزمين خيبر توسط پيامبر خدا براي اهل‌بيت قرار داده شده بود (هيثمي، 1408ق، ج9،‌ص39؛ طبراني، 1415ق، ج5، ص288).
    3. زمين‌هاي فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه واگذار شده بود.
    4. صدقات موجود در روستاهاي اطراف مدينه و به‌طور خاص، مزرعه «بانقيا» (در يکي از روستاهاي اطراف مدينه) که از آنِ امير‌المؤمنين بود يا سرپرستي آنها به ايشان واگذار شده بود.
    ابوبکر به‌منظور تصرف صدقاتِ يادشده، شخصي به نام اشجع‌بن مزاحم ثقفي را همراه سي تن از بهترين جنگ‌جويان قبيلة ثقيف مأمور به اين کار کرد (ديلمي، 1380ق، ج2، ص384). انتخاب اين شخص را مي‌توان هدفمند دانست؛ چرا‌که برادر وي در جنگ هوازن به دست اميرمؤمنان کشته شده بود (مجلسي، 1403ق، ج29، ص46؛ نمازي، 1412ق، ج1، ص385‌)، ازاين‌رو، وي انگيزة کافي براي اطاعت از ابوبکر در انجام اين کار را داشت.
    ه‍ . غصب فدک
    پس از رحلت رسول خدا و در زمان ِحضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدينه، ابوبکر افرادي را براي تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران ِحضرت صديقه طاهره، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد (كليني، ‌1363، ج 1، ص 543؛ شيخ‌مفيد، 1410ق،‌ ص 289).
    در ميان تاريخ‌نگاران، تنها ابن ابي‌الحديد به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در اين‌باره مي‌نويسد: ماجراي فدک و حضور حضرت فاطمه نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا، اتفاق افتاد. چنان‌که گذشت، علت تصرف فدک و منع بني‌هاشم از خمس آن بود که مبادا علي‌بن ابي‌طالب با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالي يافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخيزد.
    با تصرف منابع مالي اميرمؤمنان و به‌ويژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا به بعد، اقدامات اميرمؤمنان و حضرت فاطمه زهرا براي باز پس‌گيري آن آغاز شد. حضور اميرمؤمنان به‌عنوان شاهد، و آمدن حضرت صديقه طاهره به مسجدالنبي و ايراد خطبه در همين ايام، اتفاق افتاده است. 
    سبب نزول آية «وَ آتِ ذَا الْقُرْبي حَقَّهُ» (اسراء: 26) و ارتباط آن با اهداي ‌فدک به حضرت فاطمه زهرا، در تفاسير متعدد خاصه (قمي، 1367،‌ ج2،‌ ص18؛ فرات‌كوفي، 1410ق، ص323؛ عياشي، بي‌تا، ج2، ص287؛ ابن‌شهرآشوب، 1410ق، ج2، ص60؛ طبرسي، 1372، ج6، ص634؛ شيباني، 1413ق، ج3، ص212؛ سيد‌بن طاووس، 1363، ص102) و عامه (حسکاني، 1411ق، ج1، ص438؛ سيوطي،‌ 1404ق، ج4، ص177)، حکايت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضيه اطلاع داشتند، اما به‌رغم اين شيوع و به‌سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صديقه طاهره به ناچار، اميرمؤمنان و امّ ايمن را به‌عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. اين مسئله به‌گونه‌اي مي‌تواند گوياي حضور نداشتن غالب ياران اميرمؤمنان و چه‌بسا بيشتر مهاجران و انصارِ ميانه‌رو به هنگام غصب فدک، در مدينه باشد. افزون بر اين، مي‌توان شواهد ديگري را مؤيد اين ادعا دانست:
    1. ايراد خطبة فدکيه توسط حضرت صديقه طاهره در مسجدالنبي و به ياري برنخاستن هيچ‌کس، شاهدي است دال بر حضور نداشتن طرف‌داران اميرالمؤمنين.
    2. اينکه ابوبکر در مسجدالنبي و در جمع حاضران، تنها يادگار پيامبر خدا را روباهي مي‌خواند که شاهدش دمش است! (جوهري، بي‌تا،‌ ص104؛ ابن‌ابي‌الحديد، 1337، ج16، ‌ص215؛ طبري امامي، 1413ق، ص123) و تنها ام سلمه به اين سخن اعتراض مي‌کند. وي نيز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجره‌اش صداي ابوبکر را شنيد و به گفتة او اعتراض کرد و به خاطر اين اعتراض نيز به مدت يک سال حقوق او از بيت‌المال قطع ‌شد (طبري امامي، 1413ق، ص124).
    3. سخنان حضرت فاطمه خطاب به اميرالمؤمنين پس از بازگشت از مسجد و توصيف حالت اميرمؤمنان، نشان از اوج تنهايي حضرت در آن ايام دارد؛ آنجا که دربارة ايشان مي‌‌فرمايد: «يابن ابي‌طالب، اشتملت مشيمة الجنين و قعدت حجرة الظنين نقضت قادمة‌ الاجدل فخانک ريش الأعزل ...» (طوسي، 1414ق، ص683)؛ اي پسر ابوطالب، تا کي دست‌ها را به زانو بسته‌اي و چون متّهمان در گوشة خانه نشست‌هاي؟ مگر تو نه همان سالار سر پنجه‌اي؟ چرا امروز در چنگ اينان رنجه‌اي؟ (شهيدي، 1367، ص141). 
    بازگشت لشکر اسامه و بالاگرفتن اعتراضات به خلافت ابوبکر
    الف. طول زمان رفت و بازگشت لشکر اسامه
    بلاذري و يعقوبي ـ بنابر قولي ـ طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را 60 روز دانسته‌اند (بلاذري، 1417ق، ج1، ص 474؛ يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص127). طبري در اين‌باره مي‌نويسد: آنان 40 روز در آنجا (مناطق جنگي ذوالمره، و قبايل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامي آنچه را رسول خدا به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدينه بازگشتند و اين مدت (40 روز) بجز ايام رفت و برگشت آنان است (طبري، 1387ق، ‌ج3، ص227). ابن‌کثير نيز زمان رفت و آمد آنان را بين 40 تا 70 روز مي‌داند (ابن‌کثير، 1407ق، ج6، ص304). اين سخن با کلام طبري، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگي، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را 40 روز مي‌داند، بسيار نزديک است. اما واقدي مجموع مدت رفت و برگشت اين سپاه را 35 روز دانسته است؛ 20 روز براي رفتن و عمليات و 15 روز نيز براي بازگشت. طبرسي نيز مجموع اين سفر را قريب 40 روز دانسته که به نقل واقدي نزديک است. واقدي تاريخ اعزام، يعني خروج سپاه اسامه از مدينه را اول ربيع‌الثاني، يعني قريب يک ماه پس از رحلت پيامبر دانسته است و اين با تعجيلي که ابوبکر براي اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نيست. علاوه بر آن، اقامت طولاني‌مدت در آن مناطق نيز با روح مأموريت اسامه که رسول خدا برايش مقرر کرده بود، سازگار نيست. بنابراين، آنچه به واقع نزديک‌تر مي‌نمايد اين است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز ِپس از رحلت رسول خدا سامان يافته و بر اساس مأموريتِ محول‌شده، پس از قريب چهل روز غيبت از مدينه، به اين شهر بازگشته است. در نتيجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا که صرف آماده‌سازي و اعزام اين سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از 50 روز پس از رحلت رسول خدا بوده است.
    از وقايع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول اين مدت اطلاع بيشتري در دست نيست. تنها مي‌توان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقويت پايه‌هاي قدرت خويش و اميرمؤمنان نيز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع‌آوري قرآن بود. به‌گونه‌اي‌که در ادامه خواهد آمد، نتيجة تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملي بيشتري در تاريخ از آنان به يادگار ‌مانده است.
    ب. اعتراض تعدادي از طرف‌دارانِ اميرالمؤمنين به غصب خلافت
    بر اساس برخي گزارش‌ها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادي از طرف‌دارانِ اميرالمؤمنين زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و يکي از آنان خودِ اسامه بود. گفتني است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدين‌روي، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدينه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وي را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدي بُرَيدة‌بن حُصَيب اسلمي، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخي گزارش‌ها، بريده زماني به مدينه بازگشت که مردم با ابوبکر بيعت کرده بودند (عاملي، بي‌تا، ج 2، ص53) اين نشان از عدم بيعت بريده با ابوبکر دارد. او به بيعت نكردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن ديگران با خود، در دفاع از وصايت اميرمؤمنان، رو در روي ابوبکر ايستاد (ر.ك. همان) و پس از آن نيز فرياد مي‌زد: «تا وقتي علي بيعت نکند من بيعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونه‌اي بود که برخي از افراد قوم او (بني‌اسلم)، که خود يکي از ارکان حوادث پس از سقيفه در گرفتن بيعت براي ابوبکر بودند، نيز تحت تأثير بريده، فرياد برآوردند: «تا وقتي بريده بيعت نکند ما نيز بيعت نخواهيم کرد».
    بجز اسامه و بريده، نام يازده تن ديگر نيز به‌عنوان معترضان عَلَني بر ابوبکر، در روايت طبرسي از ابان‌بن تغلب از امام صادق به چشم مي‌خورد که عبارتند از: خالد‌بن سعيد بن‌عاص از بني‌اميه، سلمان فارسي، ابوذر غِفاري، مقداد‌بن اسود، عمار‌بن ياسر، ابوالهثيم‌بن تيِّهان، سهل و عثمان فرزندان حنيف، خزيمة‌بن ثابت ذوالشهادتين، ابي‌بن كعب، ابوايوب انصاري. حضرت نيز از آنان خواست پس از هر اقدامي، ابتدا به ميان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا دربارة ابوبکر شنيده‌اند براي مردم بازگو نمايند تا با اين کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پايان يابد و دوريشان از پيامبر زماني که در قيامت بر او وارد مي‌شوند، بيشتر باشد (طبرسي، 1386ق، ج1، ص98).
    از ادامة اين روايت، چنين بر‌مي‌آيد که اين اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در اين روايت آمده: «روايت شده که اينان هنگام وفات رسول خدا غايب بودند و زماني رسيدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اينکه حضور نداشتن اين افراد شاخص از اصحاب رسول خدا در مدينه، آن هم در روزهاي حساس رحلت رسول خدا هيچ محملي جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاين‌رو، به نظر مي‌رسد غيبت آنان به‌سبب همراهي با اين سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روايات تاريخي، گزارشي دال بر وجود مأموريت ديگري براي اين افراد به چشم نمي‌خورد.
    اين گروه در مسجد پيامبر هريک سخنان تندي در ردّ خلافتِ ابوبکر و تأييد جايگاه اميرمؤمنان بيان کردند. آنان پس از آماده‌سازي افکار عمومي، در روز جمعه‌اي که شايد قريب 50 روز پس از رحلت رسول خدا بوده است، اطراف منبر رسول خدا را گرفتند. وقتي ابوبکر بالاي منبر رفت، مهاجران از اين گروه رو به گروه انصاري معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنيد. انصار نيز رو به آنان کرده، گفتند: خير، شما نخست سخن بگوييد؛ زيرا خداوند در قرآن ذيل آية «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَي النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه: 117) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولين كسي که لب به سخن گشود خالد‌بن سعيد‌بن عاص بود و پس از او ديگر مهاجران و در نهايت، انصار سخناني گفتند (ر.ك. صدوق، 1403ق، ص465؛ طبرسي، 1386ق، ج1، ص 98 تا 105؛ سيد‌بن طاووس، 1413ق، ص341؛ عاملي، بي‌تا، ص442 به بعد).
    زبان ابوبکر درحاليکه بالاي منبر نشسته بود، بند آمد، به‌گونه‌اي‌كه نتوانست هيچ جوابي بدهد. وقتي سخنان آنان پايان يافت، گفت: اميرتان شدم، درحاليکه بهترين‌تان نيستم؛ رهايم کنيد! رهايم کنيد! عمر‌بن خطاب به او گفت: از منبر پايين بياي اي فروماية نادان! اگر نمي‌تواني پاسخ قريشيان را بدهي، چرا خودت را در اين جايگاه قرار داده‌اي؟ به خدا سوگند، مي‌خواهم که تو را از اين مقام برکنار و آن را به سالم مولي ابي‌حذيفه واگذار نمايم! ابوبکر از منبر پايين آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند (طبرسي، 1386ق، ج1، ص 104) و تا سه روز به مسجدالنبي نيامد. روز سوم (صدوق، 1403ق، ص465) گروهي از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عده‌اي با شمشيرهاي کشيده، درحاليکه عمر‌بن خطاب پيشاپيش آنان بود، وارد مسجدالنبي شدند. عمر، خطاب به طرف‌دارانِ اميرالمؤمنين گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنيد سر از بدن شما جدا خواهيم کرد. خالد‌بن سعيد‌بن عاص و سلمان فارسي سخناني در تأييد اميرمؤمنان و در ردّ تهديد عمر بيان کردند که موجب حملة عمر به سلمان فارسي شد که با مداخلة اميرمؤمنان بي‌نتيجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرف‌دارانِ خويش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نيز در مدينه به راه افتاد و با فرياد، از عموم مردم ‌خواست مجدداً با ابوبکر بيعت نمايند و به صورت گروهي بر سر افرادي مي‌ريختند که تمايلي به بيعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار براي بيعت به مسجد مي‌آوردند (طبرسي، الاحتجاج، 1386ق، ج1، ص 98ـ105؛ صدوق، 1403ق، ص 465). اين اقدام موجب خانه‌نشيني مخالفان شد، به‌گونه‌اي که پس از آن، ديگر هيچ صداي اعتراضي بر نخاست (صدوق، 1403ق، ص 465).
    بي‌شک، حوادث مزبور و به‌ويژه مخالفت بني‌اسلم، وحشت بسياري در دل حاکمان ايجاد کرد، به‌گونه‌اي که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خويش را در گرفتن بيعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصي پيامبر خدا به‌عنوان مهم‌ترين معارض خويش ديدند.
    ج. بيعت‌خواهي مجدد ابوبکر از اميرالمؤمنين و ياري خواهي مجدد حضرت علي از صحابه
    سليم‌بن قيس به نقل از سلمان، اولين بيعت‌خواهي ابوبکر را پس از رفتن اميرمؤمنان و حضرت صديقه طاهره به در خانة مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامة اين نقل، چنين بر‌مي‌آيد که پس از عرضة قرآن توسط اميرالمؤمنين و به تحريک عمر، ابوبکر کسي را براي بيعت‌خواهي به درِ خانة امام فرستاد. فرستادة ابوبکر طي دو نوبت به درِ خانة امام آمد و پيغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفي و قاطع امام مواجه شد. ازاين‌رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفتة سلمان، هنگامي که شب فرارسيد، اميرالمؤمنين حضرت فاطمه را بر مرکبي سوار کردند و دست حسنين را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا مراجعه کردند و ياري خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند (سليم‌بن قيس، 1405ق، ج2، ص581).
    نکتة قابل تأمل در اين‌بخش از گزارش سلمان اين است که به گفتة وي، در اين نوبت از ياري‌خواهي، حضرت علي و حضرت فاطمه به در خانة تمام صحابه رفتند، درحالي‌كه در نوبت ِاول، تنها به در خانة بدريّون مراجعه کرده بودند. در اينجا، با دو پرسش جدّي مواجهيم: اول آنکه چرا در نوبت اول از ياري‌خواهي، آن دو بزرگوار تنها به در خانة بدريّون مراجعه کردند، اما در اين نوبت، به در خانة همه صحابه رفتند؟ دوم اينكه آيا اصلاً اين امکان وجود دارد که امام علي و همسرِ حامله‌شان و دو فرزند خردسالشان، طي سه شب، در نوبت اول به در خانة تمام بدريون، و طي يک شب در نوبتِ دوم، به در خانة تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟
    در پاسخ به نخستين پرسش، مي‌توان گفت: چه‌بسا در نوبت اول، تعداد زيادي از صحابه به علت حضور در اردوگاه‌سپاه اسامه، در خارج مدينه به سر مي‌بردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. ازاين‌رو، تنها به حاضرانِ از بدريّون در مدينه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ ياري‌خواهي از همة اصحابِ حاضر در مدينه فراهم بوده است.
    در پاسخ به پرسش دوم مي‌توان گفت: مراد از مراجعه به در خانة همة بدريّون يا همة صحابه مراجعه به افراد شاخص و داراي نفوذ، همچون سران و رؤساي قبايل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعاليم اسلام و تلاش‌هاي رسول خدا براي مقابله با گرايش‌هاي قبيله‌اي، باز هم روحيات قبيله‌گرايانة جاهلي در ميان مهاجران و انصار به‌وفور يافت مي‌شد. بنابراين، با اقبال ِشيخ قبيله، افرادِ تابع او نيز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددي دال بر وجود چنين روحيه‌اي در ميان صحابه مي‌توان ارائه کرد.
    در ادامة نقل سليم از سلمان مي‌خوانيم: اميرالمؤمنين پس از ياري‌خواهي و دريافت نكردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و اين بار نيز مجدداً با تحريکِ عمر، قنفذ را براي بيعت‌خواهي به در خانه حضرت فاطمه فرستادند. وي و گروه همراهش طي دو نوبت براي بيعت‌خواهي به در ِخانة حضرت فاطمه آمدند، اما پاسخ مثبت دريافت نکردند، و براي سومين نوبت، خودِ عُمَر با هيزم آمد که به فاجعة بزرگ تاريخ منجر شد که در بخش بعد به آن مي‌پردازيم.
    اما تاريخ اين دو حادثه (بيعت‌خواهي و ياري‌خواهي مجدد) چه زماني بوده است؟ در گزارش سلمان و هيچ گزارش ديگري به تاريخ دقيق اين وقايع اشاره نشده است. اما با محاسبة زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر مي‌رسد اين اقدام قريب 50 روز پس از رحلت رسول خدا رخ داده باشد. دقت در متن گزارش‌ مزبور به خوبي بيان‌کنندة آن است که اين مراجعه به در خانة اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زيرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامي اصحاب رسول خدا رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانة مهاجر و انصار پيش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد اين سؤال پيش مي‌آيد كه پس چه کساني لشکر اسامه را تشکيل داده بودند؟! همين مطلب در دو گزارش ديگر نيز مطرح است؛ زيرا يا بايد بگوييم هيچ‌يک از بدريون و اولين ايمان‌آورندگان به پيامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که اين مسئله بسيار بعيد به نظر مي‌رسد و با اسناد تاريخي نيز سازگار نيست، يا دست‌كم برخي از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در اين صورت، حضور حضرت در خانة تمامي آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه بايد به تأخير افتاده باشد.
    هجوم به خانة‌ فاطمه زهرا
    الف. تاريخ هجوم
    بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومي است، شواهد موجود از آن حکايت دارد که حمله به خانة حضرت صديقه طاهره قريب 50 روز پس از رحلت رسول خدا رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتي که تاکنون گفته شد، مي‌توان به قرايني که در پي مي‌آيد نيز به‌عنوان مؤيد اين مدعا اشاره نمود:
    1. بنا بر روايت هشام‌بن سالم از امام صادق، پس از رحلت رسول خدا، حضرت فاطمه هر هفته، روزهاي دوشنبه و پنج‌شنبه به زيارت قبور شهدا [در احد] مي‌رفتند (كليني، 1363، ج 3، ص 228؛ ج 4، ص 561). در روايت محمود‌بن لَبيد نيز به استمرار بر اين کار توسط آن حضرت اشاره شده است (خزاز، 1401ق، ص 198). با توجه به روايت سليم‌بن قيس از سلمان فارسي، حضرت فاطمه پس از هجوم دشمنان به خانه‌شان، دچار چنان مصدوميتي شدند که منجر به بستري شدن ايشان گرديد و همين وضعيت تا زمان شهادتشان ادامه يافت (سليم‌بن قيس، 1405ق، ج 2، ص 588). روشن است که با توجه به فاصلة منطقة احد تا مدينه، در صورت مصدوميت ايشان در همان روزهاي نخست، طي اين فاصله آن هم به طور مکرر، امکان‌پذير نخواهد بود. نتيجه آنکه هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا و مصدوميت ايشان بايد مدتي پس از رحلت رسول خدا رخ داده باشد تا او امکان زيارت قبور شهدا و سوگواري در کنار آن را يافته باشند.
    2. چنان‌که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پيامبر رخ داد. توجه به عبارت‌هاي موجود در منابع کهن در توصيف چگونگي راه رفتن حضرت صديقه طاهره هنگام رفتن به مسجدالنبي براي ايراد خطبة فدکيه، احتمال وقوع حمله در روزهاي نخست را منتفي مي‌سازد. در توصيف چگونگي حرکت آن حضرت آمده است: «مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَة رَسُولِ اللَّهِ» (سيدمرتضي،1410ق، ج4 ص 71 ؛ طبرسي، 1386ق، ج‏1، ص98)؛ راه رفتن ايشان هيچ تفاوتي با راه رفتن رسول خدا نداشت. روشن است که اگر هجوم به بيت آن حضرت پيش از آمدنشان به مسجد در روز دهم براي ايراد خطبه رخ داده بود، بايد به جاي چنين توصيفي، که حکايت از نوعي حرکت طبيعي دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره مي‌شد؛ مثلاً گفته مي‌شد: درحاليکه بعضي از زنان زير بازوهاي ايشان را گرفته بودند و براي حرکت ياري مي‌دادند به مسجد آمدند.
    3. در خطبة فدکيه با وجود اعتراض حضرت فاطمه به ديگر رفتارهاي غاصبان خلافت، هيچ اشاره‌اي به هجوم دشمنان به بيت ايشان نشده است و اين حکايت از آن دارد که تا زمان القاي خطبه، يعني روز دهم پس از رحلت رسول خدا، هجومي صورت نگرفته بوده است.
    4. همان‌گونه که گذشت، اميرمؤمنان پس از بازگشت لشکر اسامه، چندين شب حضرت صديقه را سوار بر مرکبي مي‌نمودند و براي اتمام حجت به درِ خانة مهاجران و انصار مي‌بردند. اين واقعه، خود گوياي سلامت آن بانو تا آن ايام است؛ چرا‌که در صورت سقط جنين و مجروح بودن بدن، همراهي با اميرمومنان براي ايشان امکان نداشت.
    5. پيش‌تر اشاره شد که بريدة‌بن حصيب اسلمي پس از بازگشت سپاه اسامه، به ميان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتي حضرت علي بيعت نکند من بيعت نخواهم کرد. قوم او نيز گفتند: تا وقتي بريده بيعت نکند، ما بيعت نخواهيم کرد (سيد مرتضي، 1410ق، ج3 ص243). اين گزارش حکايت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بيعت از اميرالمؤمنين نشده بودند، نتيجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانة فاطمه زهرا رخ نداده است، و اصلاً مي‌توان گفت: همين اعلام مخالفت بريده و قومش يکي از عوامل تصميم غاصبان خلافت به هجوم و يکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علي بوده است.
    6. در روايت صاحب مصباح‌الانوار از امام باقر آمده است: بيماري حضرت فاطمه 50 شب پس از وفات رسول خدا آغاز شده است (مجلسي، 1403ق، ج43 ص201 به نقل از: مصباح‌الانوار). در ديگر روايت اين کتاب، به نقل از امام باقر آمده است: حضرت فاطمه 60 روز پس از وفات رسول خدا بيمار شدند و سپس بيماري ايشان شدت گرفت. برخي از محققان براي جمع ميان اين دو روايت، آغاز بيماري حضرت فاطمه را 50 روز پس از رحلت رسول خدا و شدت‌گيري بيماري ايشان را 10 روز پس از آغاز ِآن دانسته‌اند (يوسفي غروي، 1417ق، ج4، ص141). با توجه به اينکه به لحاظ تاريخي، براي بيماري حضرت فاطمه هيچ سببي بجز مصدوميت ناشي از هجوم به خانة ايشان گزارش نشده است، مي‌توان نتيجه گرفت: هجوم به خانة حضرت فاطمه 50 روز پس از رحلت رسول خدا رخ داده است.
    ب. مدت بيماري و تاريخ شهادت
    براساس آنچه گذشت، مي‌توان چنين استظهار کرد که آغاز بيماري ِناشي از مصدوميتِ حضرت فاطمه قريب 50 روز پس از رحلت رسول خدا بوده، اما پرسش اينجاست که اين بيماري چند روز طول کشيد تا به شهادت آن حضرت منتهي شد؟ در اينجا، ناچاريم دربارة روايات مربوط به تاريخ شهادت حضرت فاطمه داوري کنيم.
    در تعداد زيادي از روايات، مدت حياتِ حضرت فاطمه پس از رسول خدا 75 روز ذکر شده است (صفار قمي،1404ق، ص174؛ کليني، 1363، ج1، ص241 و 458؛ ج3، ص228؛ ج4، ص561؛ مفيد، 1414ق، ص185؛ طبري، 1413ق، ص134؛ ابن‌عبدالوهاب، 1369ق، ص47؛ طبرسي، 1406ق، ص22؛ قطب راوندي، 1409ق، ج2، ص526؛ ابن‌شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص116؛ اربلي، بي‌تا، ج3، ص268؛ ج 2، ص77؛ طبري، 1386ق، ص52؛ حلي، 1424ق، ص58؛ خصيبي، 1411ق، ص176؛ ابن‌بطريق، 1407ق، ص390؛ شهيد اول، 1419ق، ج2،‌ ص62؛ طبراني، 1415ق، ج6، ص328 ؛ همو، 1404ق، ج3، ص58؛ ابن‌عساکر، 1415ق، ج42، ص131؛ هيثمي، 1408ق، ج9، ص166)، بنابراين، با توجه به تاريخ رحلت رسول خدا (28 صفر يا 2 ربيع‌الاول)، شهادتِ حضرت فاطمه در حدود نيمة ماه جمادي‌الاولي رخ داده است.
    ديدگاه ديگر برگرفته از روايت طبري امامي به نقل از امام صادق است که شهادت حضرت فاطمه را در سوم جمادي‌الثانيه دانسته است (طبري شيعي، 1413ق، ص134). بجز اين دو قول، اقوال غيرمشهوري نيز به چشم مي‌خورد که قابل اعتنا نيست (ر.ك. رشاد، 1393، ج1، ص347)، اما در تأييد ديدگاه دوم مي‌توان به اين نكات اشاره كرد:
    1. آن‌گونه که برخي از عالمان شيعه از ديرباز احتمال داده‌اند، ممکن است کلمة «خمسة و سبعين»، تصحيف شدة کلمه «خمسة و تسعين» بوده باشد (همان،‌ ص348). مؤيد اين احتمال وجودِ موارد مشابه براي چنين تصحيفي، با توجه به کم‌دقتي‌ها در کتابت و نقطه‌گذاري است.
    2. بر اساس قول 75 روز، تاريخ شهادت حضرت فاطمه نيمة جمادي‌الاولي مي‌شود، درحاليکه براي اين تاريخ، هيچ روايتي از معصوم نرسيده و گويا صرفاً بر اساس محاسبة 75 روز پس از 28 صفر، تاريخ شهادت استخراج شده است. اين در حالي است که بر ديدگاه مقابل (سوم جمادي‌الثانيه) در روايتِ طبري امامي از امام صادق تصريح شده است.
    3. بنا به استظهار برخي از محققان معاصر، روايت دالّ بر روشن بودن مشعل به هنگام تجهيز و دفن بدن حضرت فاطمه با روايت 75 روز سازگار نيست؛ چراکه در صورت قبول قولِ 75 روز، شهادت حضرت در شب‌هاي منتهي به نيمة ماه جمادي‌الاولي رخ داده که به‌سبب مهتابي بودن آسمان و با توجه به مخفيانه بودن غسل و دفن حضرت فاطمه نيازي به روشن کردن مشعل نبوده است.
    نتيجه آنکه بر اساسِ ترجيح قول دوم (سوم جمادي‌الثانيه)، اگر تاريخ رحلت رسول خدا ـ آن‌گونه که مشهور است - 28 صفر باشد و در صورت کامل بودن هر چهار ماه (صفر، ربيع‌الاول، ربيع‌الثاني، جمادي‌الاولي)، مدت حيات حضرت فاطمه پس از پدر، 95 روز بوده است. اما اين ادعا با مشکلاتي مواجه است:
    الف. استبعادِ تمام بودنِ چهار ماهِ متواليِ قمري؛
    ب. وجود روايات معتبر و قابل اعتنا دالّ بر رحلت رسول خدا در دوم ربيع‌الاول که بر اساس اين قول، فاصلة ميان رحلت نبوي و شهادت ِفاطمي قريب سه ماه خواهد بود. بر اساس روايت کتاب تاريخ اهل‌البيت، به نقل از امام رضا (کبار المحدثين، 1410ق، ص68) و نقل اربلّي از امام باقر (اربلي، بي‌تا، ج1، ص13) و نقل طبري از ابي‌مخنف (طبري، 1387ق، ج2، ص442) و نقل يعقوبي (يعقوبي، بي‌تا، ج2، ص113)، تاريخ وفات رسول خدا  دوم ربيع‌الاول بوده است.
    ج. روايت طبري و ابوالفرج اصفهاني به نقل از امام باقر حاکي از مدت سه ماه به‌عنوان دورة حيات حضرت فاطمه پس از پدر است (طبري، 1387ق، ج2، ص474؛‌ ابوالفرج اصفهاني، 1385ق، ص31).
    د. ابن شهرآشوب طول مدت بيماري حضرت فاطمه را 40 روز دانسته (ابن‌شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص137) و اين تأييدي است براي ديدگاه دوم؛ چراکه با توجه به شواهدِ پيش‌گفته، آغاز بيماري حضرت فاطمه 50 روز پس از رحلت نبوي بوده است و جمع اين مدت 90 روز خواهد بود. 
    جمع‌بندي
    در اين مقاله، تلاش شد با بررسی و چينش شواهد تاريخي و روايي، به پاسخ درستي براي اين پرسش‌ها دست يابيم که هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا، مدت بيماري و در نهايت، شهادت آن حضرت در چه تاريخي رخ داده و ترتيب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قرايني چند حکايت از آن دارد که هجوم به خانة فاطمه زهرا بر خلاف تصور رايج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا رخ نداده است. براي نمونه، گزارش‌هاي مربوط به حالات حضرت فاطمه پس از رحلت رسول خدا، همچون زيارت مکرّرِ قبورِ شهداي احد، چگونگيِ آمدن به مسجد براي ايراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانة مهاجران و انصار، همه حکايت از سلامت آن حضرت در دهه‌هاي پس از رحلت پدر دارد. همچنين گزارش مربوط به بازگشت بريدة‌بن حصيب اسلمي (پس از همراهي با سپاه اسامه) و اعلامِ اينکه «تا وقتي علي بيعت نکند من بيعت نخواهم کرد» نيز حکايت از آن دارد که بيعت‌گيري از امام علي تا بازگشت سپاه اسامه به تأخير افتاده است. اما بر فرضِ تأخير هجوم، اين واقعة شوم در چه تاريخي رخ داده است؟ در اين مقاله، با ارائة مستنداتي، به اين نتيجه رسيديم که هجوم به خانه فاطمه زهرا قريب 50 روز پس از رحلت رسول خدا رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه به مدت 40 روز در بستر بيماري بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسيدند.

     

    References: 
    • ابن ابي الحديد، عبدالحميد‌بن هبة الله(1337)،‌ شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، کتابخانه آيةالله مرعشي نجفي.
    • ابن ابي‌شيبه، عبدالله‌بن محمد(1409ق)، المصنف، تحقيق سعيد اللحام، بيروت،‌ دارالفکر.
    • ابن اثير، عز الدين(1409ق)، اسدالغابة في معرفة الصحابة، بيروت، دارالفکر.
    • ابن جبر، زين الدين علي‌بن يوسف (1418ق)، نهج الايمان، تحقيق سيد احمد حسيني، مشهد،‌ مجتمع امام هادي.
    • ابن جوزى، أبو الفرج عبد الرحمن‌بن على‌بن محمد (1412ق)، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • ابن حاتم شامي، جمال‌الدين يوسف (1420ق)، الدر النظيم، قم، جامعه مدرسين.
    • ابن حجر عسقلاني، بي‌تا، فتح الباري، بيروت، دار المعرفة.
    • ابن حزم اندلسي، علي‌بن احمد، بي‌تا، المحلي، تحقيق احمد محمد شاکر، بيروت، دار الفکر.
    • ابن سعد، محمد (1376ق)، الطبقات الکبري، بيروت، دار صادر و دار بيروت.
    • ابن سيد‌الناس، محمد‌بن محمد (1414ق)، عيون الاثر، بيروت، دار القلم.
    • ابن شهر آشوب، محمد‌بن علي (1376ق)، مناقب آل ابي‌طالب، تحقيق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مطبعة الحيدريه.
    • ـــــ ، (1410ق)، متشابه القرآن و مختلفة، قم، بيدار.
    • ابن عساکر(1415ق)، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت،‌ دارالفکر.
    • ابن نديم بغدادي، بي‌تا، فهرست، تحقيق رضا تجدد، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن هشام، عبدالملك(1355ق)، السيرة‌ النبوية، تحقيق: مصطفي سقا و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • ابن‌بطريق، يحيي‌بن حسن اسدي حلي (1407ق)، العمدة، قم، موسسة النشر الاسلامي.
    • ابن‌خياط، خليفة(1415ق)، تاريخ خليفة، بيروت، دارالكتب‌العلمية.
    • ابن‌عبدالوهاب، حسين(1369ق)، عيون‌المعجزات، نجف، مطبعة الحيدرية.
    • ابن‌قتيبة دينوري، عبدالله‌بن مسلم (1410ق)، الإمامة و السياسة،، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالأضواء.
    • ابن‌قدامة،‌ عبدالله‌بن احمد[بي‏تا]، المغني، بيروت،‌ دارالکتاب العربي.
    • ابن‌کثير، اسماعيل‌بن عمر‌(1407ق)، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر.
    • ابن‌منظور(1416ق)، لسان العرب، تحقيق: محمد بن‌عبدالوهاب و محمدصادق العبيدي، بيروت، دار احياء التراث العربي و موسسة التاريخ العربي.
    • ابوالفرج اصفهاني، علي‌بن الحسين(1385ق)، مقاتل الطالبيين، تحقيق کاظم مظفر، نجف، المكتبة الحيدرية.
    • احمدبن حنبل [بي‌تا]، مسند احمد، بيروت، دارصادر.
    • اربلي، علي‌بن عيسي[بي‌تا]، کشف الغمة في معرفة‌ الائمة، بيروت، دارالاضواء.
    • آذرنوش، آذرتاش(1379)، فرهنگ معاصر عربي- فارسي، تهران، نشر ني.
    • بکري دمياطي، ابوبکر(1418ق)،‌ اعانةالطالبين، بيروت، دارالفکر.
    • بلاذري، احمدبن يحيي‌(1417ق)، انساب‌الاشراف، تحقيق: سهيل زکار و رياض زرکلي، بيروت، دارالفکر.
    • تميمي مغربي، نعمان‌بن محمد(1409ق)، شرح‌الاخبار، قم، جامعه مدرسين.
    • جاحظ، عمرو‌بن بحر[بي‌‌تا]، العثمانية، تحقيق: عبدالسلام محمد هارون، مصر، مکتبة‌الحافظ.
    • جوهري، احمدبن عبدالعزيز[بي‌‌تا]، السقيفة و فدک، تهران، مکتبة النينوي الحديثة.
    • حاکم حسکاني، عبيدالله‌بن احمد(1411ق)، شواهدالتنزيل لقواعد التفضيل، تحقيق محمد باقر محمودي، تهران، وزارة الثقافة والإرشادالإسلامي.
    • حلي، حسن‌بن سليمان(1424ق)، المحتضر، تحقيق سيدعلي اشرف، نجف، المکتبة‌ الحيدرية.
    • حموى، ياقوت‌بن عبد الله(1995م)، معجم‌البلدان، چ‌ دوم، بيروت، دارصادر.
    • خزاز قمي، علي‌بن محمد (1401ق)، کفاية الاثر، تحقيق عبداللطيف حسيني کوه کمري، قم،‌ انتشارات بيدار.
    • خصيبي، حسين‌بن حمدان(1411ق)، الهدايةالکبري، چ چهارم، بيروت،‌ مؤسسة البلاغ.
    • خطيب تبريزي[بي‌‌تا]، الاکمال في اسماء الرجال، تعليق: أبوأسدالله‌بن الحافظ محمد عبدالله الأنصاري، [بي‌جا]، مؤسسة اهل البيت.
    • دانشامة فاطمي(1393)، زير نظر علي‌اکبر رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • ديلمي، حسن‌بن محمد(1380ق)، ارشاد‌القلوب، تهران، کتابفروشي مصطفوي.
    • ذهبي، شمس الدين محمد‌بن احمد (1407ق)،‌ تاريخ‌الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالکتاب العربي.
    • ذهبي، محمد‌بن احمد(1413ق)، سير اعلام النبلاء، چ نهم، تحقيق شعيب الارنؤوط، بيروت، موسسة الرساله.
    • رواية كبار المحدثين والمؤرخين(1410ق)، تاريخ اهل البيت‌، تحقيق سيد‌محمدرضا حسيني، قم، موسسة آل‌البيت.
    • سبط‌ابن جوزي، عبدالرحمن(1415ق)، تذکرة الخواص، قم، شريف رضي.
    • سليم‌بن قيس هلالي(1405ق)، کتاب سليم‌بن قيس، قم، هادي،.
    • سمهودي، علي‌بن احمد(2006م)، وفاء‌الوفا باخبار دارالمصطفي، بيروت، دارالکتب العلميه.
    • سهيلي، عبدالرحمن(1412ق)، الروض الأنف في شرح السيرة النبوية، بيروت،‌ دار احياء‌التراث العربي.
    • سيد‌بن طاووس(1363)، سعدالسعود للنفوس منضود، قم، شريف رضي.
    • سيدبن طاووس، علي‌بن موسي (1413ق)، اليقين، تحقيق: انصاري، [بي‌جا]، دارالکتاب (جزايري).
    • سيوطي، جلال‌الدين (1404ق)،‌ الدرالمنثور فى تفسيرالمأثور، قم، کتابخانه آية الله مرعشي نجفي.
    • شريف مرتضي، علي‌بن حسين(1410ق)، چ دوم، الشافي في الامامة، قم، اسماعليان.
    • شهيد اول، محمد‌بن جمال الدين مكي العاملي(1419ق)، ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، تحقيق موسسة آل‌البيت، قم، مؤسسة آل‌البيت.
    • شهيدي، سيد‌جعفر(1367)، زندگاني فاطمه زهرا، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامي.
    • شيباني، محمد‌بن حسن(1413ق)، نهج‌البيان عن كشف معانى القرآن، تحقيق حسين درگاهي، تهران، بنياد دايرة المعارف اسلامي.
    • شيخ صدوق، محمد‌بن علي (1403ق)، الخصال، تحقيق علي‌اکبر غفاري، قم، جماعة المدرسين.
    • ـــــ ، (1385ق)، علل‌الشرائع، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المكتبة الحيدرية.
    • شيخ طوسي، محمدبن حسن (1411ق)، مصباح المتهجد، بيروت، موسسة فقه الشيعة.
    • ـــــ ، (1414ق)، امالي، تحقيق موسسة البعثة، قم، دارالثقافة.
    • شيخ مفيد، محمدبن محمدبن نعمان (1413ق)، الارشاد، قم، کنگره شيخ مفيد.
    • ـــــ ، (1410ق)، المقنعة، چ دوم، قم، موسسة نشرالاسلامي.
    • صالحى الشامى، محمدبن يوسف (1414ق)، سبل‌الهدى و الرشاد، تحقيق عادل‌احمد عبد‌الموجود و على‌محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية.
    • صفار قمي،‌ محمدبن حسن(1404ق)، بصائرالدرجات،‌ تحقيق ميرزا حسن کوچه باغي، تهران، اعلمي.
    • صنعاني، عبدالرزاق[بي‌تا]، المصنف، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، [بي‌جا]، المجلس العلمي.
    • طبراني، سليمان‌بن احمد(1404ق)، المعجم‌الکبير، چ دوم، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي، بيروت، داراحياء التراث العربي.
    • ـــــ ، (1415ق)، المعجم الاوسط، قاهرة، دارالحرمين للطباعة و النشر و التوزيع.
    • طبرسي، احمدبن علي(1386ق)، الاحتجاج، تحقيق سيدمحمدباقر خِرسان، نجف، دارالنعمان.
    • طبرسي، فضل‌بن حسن (1417ق)، اعلام‌الوري باعلام‌الهدي، قم، آل‌البيت.
    • ـــــ ، (1372)، مجمع‌البيان في تفسيرالقرآن، تهران، ناصرخسرو.
    • ـــــ ، (1406ق)، تاج المواليد، قم، مکتبة آيةالله المرعشي‌النجفي.
    • طبري شيعي، محمدبن جرير(1413ق)، دلائل‌الامامة، قم، بعثت.
    • طبري، محمدبن جرير(1387ق)، تاريخ الامم و الملوک، چ دوم، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث.
    • طبري،احمد‌بن عبدالله(1356ق)، ذخائر العقبي، القاهرة، مكتبة القدسي.
    • عاملي، علي‌بن يونس[بي‌تا]، الصراط المستقيم، تحقيق محمد باقر بهبودي، [بي‌جا]، المكتبة المرتضوية لإحياءالآثار الجعفرية.
    • عاملي، يوسف‌بن حاتم‌بن فوز[بي‌تا]، الدرالنظيم، قم، جامعه مدرسين.
    • عسقلاني، ابن‌حجر(1415ق)، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • عسکري، ابوهلال حسن‌بن عبدالله (1408ق)، الاوائل، طنطا (مصر)، دارالبشير.
    • عياشي، محمد‌بن مسعود[بي‌تا]، کتاب التفسير(تفسيرالعياشي)، تحقيق هاشم رسولي محلاتي، تهران، الاسلامية.
    • فرات کوفي، ابوالقاسم فرات‌بن ابراهيم‌بن فرات(1410ق)، تفسير فرات کوفي، تحقيق: محمد کاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي.
    • فيض کاشاني، محسن(1416ق)، چ دوم، التفسيرالصافي، تحقيق حسين اعلمي، قم، الهادي.
    • قرطبي، ابن‌عبدالبر(1415ق)، الإستيعاب في معرفة الأصحاب، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • قطب راوندي، قطب الدين(1409ق)، الخرائج و الجرائح، تحقيق موسسة الامام المهدي، قم، موسسة الامام المهدي.
    • قمي، علي‌بن ابراهيم(1367)، تفسير قمي، چ چهارم، تحقيق سيدطيب موسوي جزايري، قم، دارالکتاب.
    • کليني، محمد‌بن يعقوب (1363)، الاصول من الکافي، چ پنجم، تحقيق علي‌اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلامية.
    • مجلسي، محمدباقر(1403ق)، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، موسسة الوفاء.
    • مرتضي‌عاملي، جعفر(1426ق)، الصحيح من سيرة النبي‌الاعظم، قم، دارالحديث.
    • مسعودي، [بي‌تا]، التنبيه و الإشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوى، قاهرة، دارالصاوي(افست قم، مؤسسة نشرالمنابع الثقافة الاسلامية).
    • مسعودي، على‌بن الحسين(1409ق)، مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، چ دوم، تحقيق اسعد داغر، قم، دارالهجرة.
    • مغربي تميمي، قاضي‌نعمان(1414ق)، شرح‌الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، چ دوم، تحقيق سيدمحمدحسيني جلالي، قم، جامعه مدرسين.
    • مفيد، (1414ق)، الاختصاص، چ دوم، تصحيح علي اکبر غفاري و سيد محمود زرندي، بيروت، دارالمفيد.
    • مقريزي، احمدبن علي(1420ق)، امتاع‌الاسماع، تحقيق:‌ محمد عبدالحميد نميسي، بيروت، دارالکتب العلمية.
    • نمازي شاهرودي، شيخ‌علي(1412ق)، مستدرکات علم رجال الحديث، تهران، نمازي.
    • نوري طبرسي، ميرزاحسين(1408ق)، مستدرک الوسائل، چ دوم، تحقيق موسسه آل‌البيت، قم، آل البيت.
    • نووي، محيي‌الدين [بي‌تا]، المجموع، بيروت، دارالفکر.
    • نويري، احمد‌بن عبدالوهاب(1423ق)، نهاية‌الارب في فنون الادب، قاهرة، دارالكتب و الوثائق القومية.
    • واقدي، محمد‌بن عمر(1409ق)، كتاب المغازى، چ سوم، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى.
    • هيثمي، علي‌بن ابي‌بکر (1408ق)، مجمع الزوائد، بيروت،‌ دارالکتب العلمية.
    • يعقوبي، احمد‌بن ابي يعقوب[بي‌تا]، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر.
    • يوسفي غروي، محمدهادي(1417ق)، موسوعة التاريخ‌الاسلامي، قم، مجمع‌الفکر الاسلامي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین پور، سیدعلی، جباری، محمدرضا.(1392) تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها. ، 10(2)، 73-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدعلی حسین پور؛ محمدرضا جباری."تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها". ، 10، 2، 1392، 73-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین پور، سیدعلی، جباری، محمدرضا.(1392) 'تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها'، ، 10(2), pp. 73-100

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین پور، سیدعلی، جباری، محمدرضا. تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها. ، 10, 1392؛ 10(2): 73-100