تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 35، پاییز و زمستان 1392، صفحات 73-

    تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیدعلی حسین پور / *استادیار - گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / sahosseinpur@yahoo.com
    چکیده: 
    با رحلت غم بار رسول خداˆ حوادث تلخ دیگری رخ داد که نوک اصلی پیکان این حوادث متوجه اهل بیت رسول خداˆ بود. تجمع تعدادی از مهاجران و انصار در سقیفه، سرآغاز شکل گیری جریان انحراف مسیر خلافت بود؛ جریان اما به اینجا ختم نشد و پیامدهای آن، حتی در شکل هجوم به خانه برترین بانوی هستی و مصدومیت و سپس شهادتش بروز یافت. در فاصله اندک میان اجتماع سقیفه و شهادت حضرت فاطمهƒ حوادثی رخ داده که مستقیم یا غیرمستقیم با شهادت آن حضرت مرتبط است. تاکنون پژوهش های متعددی در خصوص رخداد سقیفه و پیامدهای آن به نگارش درآمده، اما در این خصوص، که تاریخ و ترتیب حوادثی که منتهی به شهادت صدیقه طاهرهƒ شد، چگونه بود، اثری درخور توجه به چشم نمی خورد. با توجه به اینکه گزارش های تاریخی نیز معمولا به تاریخ دقیق حوادث یادشده نپرداخته، در این نوشتار تلاش شده است با بررسی مجموعه شواهد و قراین تاریخی ـ روایی موجود، به تصویری دقیق و نزدیک به واقع در این باره دست یابیم.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال دهم، شماره دوم، پیاپی 35، پاییز و زمستان 1392

    سیدعلی حسین پور /دانش پژوه دکتری تاریخ تشیع اثنی عشری، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره   sahosseinpur@yahoo.com

    محمدرضا جباری / دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی                jabbari38@yahoo.com

    دریافت: 1/2/1393 ـ پذیرش: 19/6/1393

    چکیده

    با رحلت غم بار رسول خداˆ حوادث تلخ دیگری رخ داد که نوک اصلی پیکان این حوادث متوجه اهل بیت رسول خداˆ بود. تجمع تعدادی از مهاجران و انصار در سقیفه، سرآغاز شکل گیری جریان انحراف مسیر خلافت بود؛ جریان اما به اینجا ختم نشد و پیامدهای آن، حتی در شکل هجوم به خانه برترین بانوی هستی و مصدومیت و سپس شهادتش بروز یافت. در فاصله اندک میان اجتماع سقیفه و شهادت حضرت فاطمهƒ حوادثی رخ داده که مستقیم یا غیرمستقیم با شهادت آن حضرت مرتبط است. تاکنون پژوهش های متعددی در خصوص رخداد سقیفه و پیامدهای آن به نگارش درآمده، اما در این خصوص، که تاریخ و ترتیب حوادثی که منتهی به شهادت صدیقه طاهرهƒ شد، چگونه بود، اثری درخور توجه به چشم نمی خورد. با توجه به اینکه گزارش های تاریخی نیز معمولا به تاریخ دقیق حوادث یادشده نپرداخته، در این نوشتار تلاش شده است با بررسی مجموعه شواهد و قراین تاریخی ـ روایی موجود، به تصویری دقیق و نزدیک به واقع در این باره دست یابیم.

    کلیدواژه ها: رسول خدا صله الله علیه و آله، علی  علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها، خلفا، غصب، فدک، اسامه.

     

    مقدمه

    امروزه تصور رایج در محافل شیعه آن است که حوادث منتهی به شهادت حضرت فاطمه علیها السلام همچون هجوم به خانة آن حضرت و آتش زدن درِ خانة ایشان و مصدومیتش تنها سه روز پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله رخ داده و بر این اساس، مدت مصدومیت تا شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را قریب 72 یا 92 روز می دانند.

    چنین ترتیبی دارای اشکالات متعدد است. برای نمونه، می توان به این موارد اشاره کرد: با وجود آن همه مهاجر و انصار حاضر در مدینه، چرا هیچ یک اقدامی عملی برای بازگرداندن خلافت به امیرمومنان علیه السلام نکردند؟ چرا همگان تنها نظاره گر حمله به خانة صدیقه طاهره علیها السلام بودند؟ آیا سکوت تمامی آنان به هنگام غصب فدک، معقول است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام همسرش را با وجود سقط جنین و ضعف جسمی ناشی از مصدومیت، برای یاری طلبی، شب های متوالی به در خانه ساکنان مدینه برد؟ با توجه به فاصلة دو ماه و نیم یا سه ماه و نیم بین مضروب شدن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام تا شهادت ایشان، آیا امکان ندارد مسئلة دیگری موجب شهادت ایشان شده باشد؟

    شواهد جمع آوری شده در این پژوهش، حکایت از تأخیر حوادثی دارد که امروزه به باور عمومی در جامعة ما، تنها چند روز پس از رحلت رسول اکرم صل الله علیه و آله اتفاق افتاده است. نتیجة این پژوهش با صرف نظر از ابعاد علمی و تاریخی، تثبیتِ هرچه بیشترِ استناد شهادت حضرت زهرا علیها السلام به مصدومیتِ ناشی از هجومِ غاصبانِ خلافت به خانه آن حضرت است.

    اکنون پرسش این است که تاریخ و ترتیب حوادثِ پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، که منجر به شهادت فاطمه علیها السلام شد، چگونه بوده است؟ در ادامه، با بررسی روایات و نیز شواهد تاریخی، تلاش شده است تصویری دقیق و قریب به واقع از سیر و ترتیب این حوادث ارائه شود.

    روز دوشنبه

    الف. رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله

    رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر) (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص273؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص113؛ نیز ر.ک. ابن هشام، 1355ق، ج4، ص304؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص232) درحالی که سر آن حضرت بر دامان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود (ابن سعد، 1376ق، ص 226-264؛ مفید، 1413ق، ج1، ص186؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص203)، چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به عنوان روز رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، در تاریخ رحلت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. علمای بزرگ شیعه، همچون شیخ مفید و شیخ طوسی آن را 28 صفر می دانند (مفید، 1413ق، ص189؛ طوسی، 1411ق، ص790). اما واقدی، ابن سعد، بلاذری، مرحوم کلینی، شیخ طوسی- در قول دیگرش- و خلیفة بن خیاط تاریخ رحلت ایشان را دوازدهم ربیع الاول ذکر کرده اند (واقدی، 1409ق، ج3، ص1120؛ ابن سعد، 1376ق، ج2، ص272-273؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص244؛ کلینی، 1363، ج1، ص439؛ طوسی، 1414ق، ص266؛ ابن خیاط، 1415ق، ص46). بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت علیه السلام به نقل از امام رضا علیه السلام (تاریخ اهل بیت،1410ق، ص68) و نقل اربلی از امام باقر علیه السلام (اربلی، بی تا، ج1، ص13) و نقل طبری از ابو مخنف (طبری، 1387ق، ج2، ص442) و نقل یعقوبی (یعقوبی، بی تا، ج2، ص113)، تاریخ وفات رسول خدا صل الله علیه و آله دوم ربیع الاول بوده و برخی از محققان معاصر همین قول را ترجیح داده اند (یوسفی غروی، 1417ق، ج3، ص702).

    ب. غسل رسول خدا صل الله علیه و آله و نماز بر ایشان توسط امیرالمؤمنین علیه السلام

    برخی از محققان پس از ارائة احادیث متعدد در باب چگونگی و همچنین حاضران در مراسم تغسیل پیامبر، این گونه نتیجه گیری می کنند که پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام به تنهایی مشغول غسل ایشان شد و هیچ کس با ایشان (بجز در آوردن آب) در این کار مشارکت نداشت (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص205؛ نیز ر.ک. مرتضی عاملی، 1426ق، ج33، ص17-25). پس از غسل، بدن رسول خدا صل الله علیه و آله را کفن کردند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام تنها بر بدن ایشان نماز خواندند، درحالی که سایر مردم مشغول به امر خلافت بودند (مفید، 1413ق، ج1، ص191). با توجه به دستور رسول خدا صل الله علیه و آله به امیرمؤمنان علیه السلام مبنی بر رها نساختن بدن ایشان از زمان رحلت تا زمان دفن، می توان نتیجه گرفت که زمان غسل با فاصلة اندکی پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.

    ج. اقامة نماز ظهر

    معلوم نیست این نماز به امامت چه کسی برگزار شده، ولی ـ چنان که در ادامه خواهد آمد ـ قطعاً ابوبکر حضور نداشته است؛ زیرا وی آن هنگام در مدینه نبود. مولای متقیان علی علیه السلام هم مشغول به امور رسول خدا صل الله علیه و آله بودند، و شاید همین مسئلة امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخی به دنبال تعیین خلیفه بیفتند.

    د. ورود ابوبکر به مدینه

    ابوبکر همسری از زنان انصار به نام حبیبة بنت خارجة بن زید (ر.ک. ابن عبدالبر، 1415ق، ج4، ص396؛ ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلانی، بی تا، ج 8، ص 80) اختیار کرده بود و اتفاقاً در آن ایام، به منزل وی رفته بود (بلاذری، 1417ق، ج2، ص232؛ ابن اثیر، 1409ق، ج6، ص60؛ عسقلانی، بی تا، ج8، ص80) که در منطقه ای خارج از محدودة مرکزی مدینه به نام سُنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا صل الله علیه و آله در مدینه شایع گشت و به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به مسجدالنبی رساند و برای اطمینان از صحت این واقعه، مستقیم به منزل عایشه رفت (ر.ک. ابن سعد، 1376ق، ج2، ص265).

    ه . تشکیل اجتماع سقیفة بنی ساعده

    عصر روز دوشنبه و پس از اقامة نماز ظهر، انصار در سقیفة بنی ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا صل الله علیه و آله، امر را بر عهدة سعد بن عباده می گذاریم. سعد، رئیس قبیلة خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبه ای خواند و پسران یا پسرعموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار می کردند. وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش اسلام و حمایت از پیامبر صل الله علیه و آله اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تأیید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟ برخی پاسخ دادند: می گوییم: امیری از شما و امیری از ما امور را اداره کنند و به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد (همان، ص 218).

    عُوَیم بن ساعده، که از قبیلة اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19).

    او در راه به مَعْن بن عدی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از هم پیمانان قبیلة اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی عمر بن خطاب گردیده بود (بلاذری، 1417ق، ج1، ص319؛ عسقلانی، بی تا، ج4، ص620). ابن ابی الحدید به نکته ای جالب توجه اشاره می کند: این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19). به همین سبب عُوَیْم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن بن عَدی تمام آنچه را از عُوَیم بن ساعده شنیده بود برای عمر تعریف کرد (یوسفی غروی، 1417ق، ج4، ص20). عمر با نگرانی نزد ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنها در راه به ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند (طبری، 1387ق، ج3، ص219).

    در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضی ام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما. حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایه های این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر می گویید مهاجران با ما مخالفت می کنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنها باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمی گیرد. نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت می ورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام، بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند (ر.ک. همان، ص 219ـ222).

    و. بیعت گرفتن از سایران

    پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عده ای برای تثبیت آن به راه افتادند. ابن ابی الحدید به نقل از بَراء بن عازِب می نویسد: عده ای از بنی هاشم مشغول غسل رسول خدا صل الله علیه و آله بودند و من از شدت غصه و ناراحتیِ مصیبت واردشده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده ای در سقیفه اجتماع کرده اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده اند. طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عده ای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتاده اند و هر که را می بینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر می دهند، خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بنی هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا صل الله علیه و آله) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم (ابن ابی الحدید، 1337، ج1، ص219).

    عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان وارد مسجد النبی شدند، درحالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می دوید و فریاد می زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده اند! (همان، ج2، ص56) سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته خطبه ای خواند (همان). ابوذر، که از مسئلة بیعت آگاهی یافته بود، به مسجد رفت و طیّ سخنانی مردم را به اطاعت از حضرت علی علیه السلام فراخواند (فرات کوفی، 1410ق، ص81).

    در این هنگام، قبیلة بنی اسلم»، از اعراب خارج مدینه (طبری، 1387ق، ج3، ص222)، که برای تأمین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت گیران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری شان کنند در عوض، آذوقة آنان را تأمین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنها به حدی زیاد بود که کوچه های اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید (همان). آنان هر که را می دیدند، گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر می آوردند (مفید، 1413ق، ص59). این روندِ بیعت گیری تا شب ادامه یافت و با فرارسیدن شب، آنها به منازل خود بازگشتند (ابن ابی الحدید، 1337، ج6، ص19).

    شب سه شنبه؛ تجمع برخی از طرف داران اهل بیت علیه السلام

    همان شب تعدادی از اصحاب پیامبر برای تغییر دادن وضع به وجودآمده گرد هم آمدند. آنها عبارت بودند از: بَراء بن عازب، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، حُذَیفه، ابوالهِیثم بن تیهان و عُبادة بن ثابت. بنا به نقل ابن ابی الحدید، در آن شب، حذیفه از وجود دیدگاهی مبنی بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در میان مهاجران خبر داد و ابی بن کعب را نیز شاهد مدعایش معرفی کرد و هنگامی که آن گروه به در خانة ابی بن کعب رفتند، وی در را نگشود، اما سخن حذیفه را تأیید کرد (همان، ج2، ص51؛ ج1، ص220).

    روز سه شنبه

    الف. صبح سه شنبه؛ تثبیت بیعت سقیفه

    صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا صل الله علیه و آله عمر و ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند، درحالی که لباس هایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنها، راهی بازار بود! آنها وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفة مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از بیت المال مقرری تعیین نمودند (ابن سعد، 1376ق، ج 3، ص 184ـ185) تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده می گیرم. ابوعبیده نیز مسئلة غنایم را عهده دار گردید (همان). آنان پس از تقسیم این مقام ها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفة مسلمانان بیعت کنند (ابن عبدالرزاق، بی تا، ج5، ص438). پس از اتمام بیعت، ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید» (ابن هشام، 1355ق، ج4، ص311؛ طبری، 1387ق، ج2، ص450). نکتة ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامة نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهم ترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت، در میان منابع اهل تسنن، ادعای امامت جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر صل الله علیه و آله است (مرتضی عاملی، 1426ق، ج32، ص301).

    ب. عصر سه شنبه؛ نماز مسلمانان بر پیکر پیامبر صل الله علیه و آله

    در حالی که سیره و سنت پیامبر خدا صل الله علیه و آله اهتمام بر تشییع سریع جنازة مسلمانان (نووی، بی تا، ج5، ص271؛ ابن قدامه، بی تا، ج2، ص271؛ ابن حزم، بی تا، ج5، ص154)، اصرار بر حضور و اقامة نماز جماعت بر اموات و تشویق مسلمانان به حضور گسترده در این گونه مراسم (بکری، 1418ق، ج2، ص150) بود و حتی گاه به هنگام رفتن به جنگ، در حالی که سلاح برداشته و زره پوشیده بودند، رفتن را به تأخیر می انداختند و بر جنازه حاضر می شدند و بر آن نماز می گذاردند و سپس حرکت می کرند (واقدی، 1409ق، ج1، ص214)، منابع حکایت از آن دارند که عصر روز سه شنبه برخی از حاضران سقیفه پس از اقامة نماز روزانه، برای تجهیز پیامبر صل الله علیه و آله به منزل ایشان روی آوردند (ابن هشام، 1355ق، ج4، ص312). اما به نقل شیخ مفید و ابن شهرآشوب، بسیاری از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفین رسول خدا صل الله علیه و آلهحضور نداشتند و دلیل آن سرگرمی آنها به انتخاب خلیفه بود (مفید، 1413ق، ج1، ص189؛ ابن شهر آشوب، 1410ق، ج1، ص297).

    ابن ابی شیبه (م 235ق) نیز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفین پیامبر تصریح دارد. او به صورت ضمنی، به حضور نداشتن انصار نیز اشاره می نماید.

    همچنین می توان نکات ذیل را که بسیاری از مورخان اشاره کرده اند به عنوان مؤید این نقل آورد:

    1. نماز بر بدن پیامبر صل الله علیه و آله به صورت انفرادی و بدون امام جماعت خوانده شد. در برخی منابع نیز آمده است: مردم نه به صورت یکجا، بلکه گروه گروه و دسته دسته برای اقامه نماز می آمدند (ابن هشام، 1355ق، ج4، ص314؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص251-252). این جمله خود حاکی از پراکندگی مردم و اجتماع نداشتن آنان پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله است. اما نکتة قابل توجهی که در کلام ابن هشام، یعقوبی، بلاذری، ابن کثیر و دیگران آمده کلمة ارسالا» است. این کلمه از ریشة رَسْل یا رِسْل»، به معنای آرام، ملایم، با تأنی و سست» است (ابن منظور، 1416ق، ج5، ص212؛ آذرنوش، 1379، ص234). بنابراین، معنای کلام ابن هشام این می شود: مردم با تأنی، فاصله و آرام آرام برای خواندن نماز، بر بدن پیامبر حاضر می شدند». با توجه به این مفهوم (فاصلة هر فرد با فرد دیگر یا هر گروه با گروه دیگر) می توان خوانده نشدن نماز جماعت بر بدن پیامبر و اوج سرگرمی آنان به امر خلافت را درک کرد.

    2. حاضران در منزل رسول خدا صل الله علیه و آله برخی را به دنبال حفاران قبر در مدینه (ابوعبیده جراح و ابوطلحه) فرستادند تا آنها را یافته، برای حفر قبر رسول خدا صل الله علیه و آله حاضر سازند (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص295ـ298؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص250-251). سؤال اینجاست که مگر آنان نمی دانستند پیامبر خدا صل الله علیه و آله از دنیا رفته است و نیاز به قبر دارد و از غیر آنان این کار ساخته نیست. این نکته می تواند مؤید سرگرمی بسیاری از صحابه به امر خلافت و نبود حضورشان در مراسم تدفین پیامبر صل الله علیه و آله باشد.

    3. شدت اشتغال آنان به امر خلافت و امور وابسته به آن، و شرکت نداشتن در مراسم تدفین پیامبر صل الله علیه و آله را به صورت ضمنی ولی روشن از این عبارت که در موارد متعدد و توسط اشخاص گوناگون بیان شده است، می توان به راحتی فهمید: ما متوجه دفن رسول خدا نشدیم، مگر زمانی که ...».

    4. در نهایت، این کلام صریح و بی پرده، که ابن سعد به نقل از ابن شهاب آورده است: رسول خدا صل الله علیه و آله به هنگام ظهر روز دوشنبه از دنیا رفت. مردم به سبب درگیری انصار! از دفن پیامبر غافل گشتند و بدن پیامبر همان گونه رها شد، تا آنکه در ثُلث اول شب و تنها توسط نزدیکانش به خاک سپرده شد» (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص304). کلام مزبور کاملاً به حضور نداشتن اکثریت صحابه در مراسم تغسیل، تکفین، و تدفین پیامبر خدا صل الله علیه و آله اشاره دارد.

    شب چهارشنبه؛ تدفین رسول خدا صل الله علیه و آله

    بیشتر مورخان و سیره نویسان متقدم بر این عقیده اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد (ابن سعد، 1376ق، ص290؛ ابن هشام، 1355ق، ج4، ص314؛ بلاذری، 1417ق، ج2، ص251؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص114؛ طبری، 1387ق، ج3، ص213). برخی نیز زمان دقیق تری برای آن تعیین کرده و تصریح نموده اند که این مسئله در نیمه های شب رخ داده است (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص304؛ ابن هشام، 1355ق؛ طبری، 1387ق). گزارشی نیز از عایشه در اختیار است که زمان تدفین پیامبر را سحر دانسته است (ابن سعد، 1376ق، ج2، ص305).

    برخی منابع نیز کلماتی دارند که می توان از آنها این گونه نتیجه گرفت که پیامبر صل الله علیه و آله در چهارشنبه شب و به عبارت دیگر، شب پنج شنبه دفن شده اند. برای مثال، ذهبی در دو اثر مشهور خویش، سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام، می نویسد: پیامبر از دنیا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زیرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند!

    طبری نیز ضمن گزارش های گوناگون، گاه اشاره و گاه تصریح به سه روز بر روی زمین ماندن بدن پیامبر دارد که نتیجة آن دفن پیامبر در شب پنج شنبه می شود.

    یعقوبی نیز از دیگر نویسندگانی است که از مطالب او می توان دفن پیامبر صل الله علیه و آله در شب پنج شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پیامبر صل الله علیه و آله شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وی دربارة مدت زمان ماندن بدن پیامبر صل الله علیه و آله بر روی زمین برای اقامه نماز ایاما» (یعقوبی، بی تا، ج2، ص114) ثبت شده و روشن است که عرب یک روز را یوم» و دو روز را یومان» و سه روز و بیش از آن را ایام» می گوید. چه بسا واژة اربعاء» تحریف شده باشد، اما از کلمة ایام» غفلت شده که مؤیدی بر آن است که بدن پیامبر صل الله علیه و آله شب پنج شنبه دفن شده است.

    شب پنج شنبه تا شب شنبه؛ رفتن اهل بیت علیه السلام به در خانة مهاجران و انصار

    از نقل سلیم بن قیس از سلمان چنین برمی آید که پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین علیه السلام درحالیکه همسرش حضرت فاطمه علیها السلام را بر مرکبی سوار کرده و دست حسنین علیهما السلام را گرفته بود، به در خانة تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب یاری کرد و از میان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فردای آن شب، همگی سر تراشیده در وعده گاه حاضر شوند؛ اما از میان این جمع، تنها چهار نفر، یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بر سر قرار حضور یافتند! این اقدام، دو شب دیگر نیز تکرار شد، ولی بر آن چهار نفر، کسی افزوده نشد! از این رو، امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول جمع آوری قرآن شد (سلیم بن قیس، 1405ق، ج2، ص580-581). در گزارشی دیگر، به نقل از امیرمؤمنان علیه السلام آمده است: احدی از اهل بدر و پیش تازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقی نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا یاری کند» (همان، ص918؛ نیز ر.ک: طبرسی، 1386ق، ج1، ص281؛ ابن جبر، 1418ق ص579).

    روزهای شنبه تا سه شنبه؛ جمع آوری قرآن توسط امیرمؤمنان علیه السلام و عرضة آن به صحابه

    یکی از اقدامات مهم امیرالمؤمنین علیه السلام پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، جمع آوری قرآن بود. شایان ذکر است که براساس شواهد موجود، قرآن در زمان رسول خدا صل الله علیه و آله به صورت کتاب جمع آوری شده بود، اما آنچه امیرمؤمنان علی علیه السلام از سوی رسول خدا صل الله علیه و آله بدان ماموریت یافت، جمع آوری و مرتب کردن قرآنی بود که از سوی رسول خدا صل الله علیه و آله املا و توسط امیرالمؤمنین علیه السلام کتابت شده و مشتمل بر نکات تفسیرگونه و تأویل آیات و برخی توضیحات مربوط به ویژگی هایی همچون ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه و مطالب خارج از متن قرآن بود. با توجه به اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام تنها باید مکتوبات پیشین را تنظیم می کرد و اجزای این قرآن در زمان رسول خدا صل الله علیه و آله کتابت شده بود، طبعاً فراهم کردن آن به زمان زیادی نیاز نداشته است. مدتِ جمع آوری این قرآن را برخی سه روز عنوان کرده اند. اما دربارة تاریخ جمع آوری این مصحف، می توان از روایت سلیم از سلمان چنین نتیجه گرفت که از اولین اقدامات امیر المؤمنین علیه السلام پس از مراجعات شبانه به در خانة صحابه و یأس از همراهی آنان، اقدام به جمع آوری قرآن بود و ـ چنانکه گذشت ـ مراجعات شبانه تا سة شب ادامه داشت، و اگر جمع قرآن نیز سه روز طول کشیده باشد طبعاً عرضة قرآن بر اصحاب باید هفت روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده باشد. به بیان دقیق تر، امیرالمؤمنین علیه السلام پس از شب چهارشنبه، که از تجهیز و تدفین جنازة رسول خدا صل الله علیه و آله فارغ گشتند، از شب پنج شنبه این امکان برایشان فراهم شد که به مقابلة عملی با توطئة سقیفه برخیزند؛ ازاین رو، شب های پنج شنبه، جمعه و شنبه را به همراه حضرت فاطمه علیها السلام و حسنین علیهما السلام به در خانة مهاجران و انصار رفتند و پس از یأس از یاری آنان، از روز شنبه تا دوشنبه به کار جمع قرآن مشغول شدند. البته از نقل سلیم از سلمان دربارة سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام در جمع مردم پس از عرضة قرآن، برمی آید که آن حضرت بلافاصله پس از دفن پیامبر صل الله علیه و آله یعنی از همان روز چهارشنبه، به جمع قرآن مشغول شدند. بنابراین، سخن یادشده از ابن ندیم مبنی بر جمع قرآن طی سه روز را بر فرض قبول، می توان بر این حمل کرد که آن حضرت طی سه شبانه روز اول، علاوه بر جمع قرآن، به در خانه بدریون نیز می رفتند، اما طی سه روز بعد، فقط به جمع قرآن مشغول بودند.

    با توجه به آنچه گذشت، امیرالمؤمنین علیه السلام قرآن را روز سه شنبه بر اصحاب و غاصبان خلافت عرضه کردند؛ یعنی همان تاریخی که در روایت کلینی به نقل از امام باقر علیه السلام بدان تصیح شده است. در این روایت آمده است: امیرالمؤمنین علیه السلام هفت روز پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله و پس از فراغت از جمع قرآن، همراه با ایراد خطبه ای، آن را بر مسلمانانِ مدینه عرضه کردند و بنا به نقل سلمان، این کار در مسجد نبوی انجام گرفت و با کارشکنی و نپذیرفتن ابوبکر و عمر مواجه گردید، از این رو، امام علیه السلام آن قرآن را به منزل بازگرداندند (سلیم بن قیس، 1405ق، ج2، ص581).

    حرکت لشکر اسامه و وقایع پس از آن

    الف. تاریخ حرکت

    اطلاعِ مهاجرانِ به قدرت رسیده از دفن پیامبر صل الله علیه و آله، آنان را به تکاپو واداشت تا با اقدامی زیرکانه، لشکر اسامه را به حرکت در آوردند (ابن عساکر، 1415ق، ج10، ص139). ابوبکر نیز تا توانست مردان شهر مدینه و قبایل اطراف آن را همراه لشکر اسامه فرستاد و تنها عدة قلیلی را آن هم به اندازه محافظت از قبایل باقی گذاشت (طبری، 1387ق، ج3، ص225). شواهد ذیل گویای تمهیدات دستگاه خلافت در روزهای چهارشنبه یا پنج شنبه برای حرکت این لشکر است:

    1. طبری، ابن جوزی، ابن کثیر و نویری می نویسند: روز ‏پس از فردای درگذشتِ رسول خدا صل الله علیه و آله، جارچیان ابوبکر فریاد می زدند: هیچ یک از لشکریان اسامه در مدینه باقی نمانند و همة آنان باید به لشکرگاه در منطقه جرف بروند...» (طبری، 1378ق، ج3، ص224؛ ابن کثیر، 1407ق، ج6، ص303؛ ابن جوزی، 1412ق، ج4، ص73؛ نویری، 1423ق، ج19، ص46).

    2. گزارشی نیز در دست است مبنی بر اینکه لشکر اسامه هنگام رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، حرکت خویش را آغاز کرده و در جرف (بیرون مدینه) اردو زده بود و با رسیدن خبر رحلت پیامبر صل الله علیه و آله، اسامه ضمن نامه ای درخواست تعیین تکلیف نمود که ابوبکر به او دستور ادامة مسیر داد (ابن عساکر، 1415ق، ج8، ص65؛ نویری، 1423ق، ج19، ص47).

    3. برخی منابع اولین فرمان ابوبکر پس از غصب خلافت را حرکت لشکر اسامه دانسته اند (نویری، 1423ق، ج 19، ص46) که حکایت از آن دارد که این کار در همان روزهای آغازین خلافتش رخ داده است، پس نه پس از گذشت چند روز.

    4. گزارش واقدی و مقریزی دربارة زمان حرکت لشکر اسامه نیز به گونه ای است که حکایت از بدون فاصله بودن بیعت مردم با ابوبکر» و حرکت لشکر اسامه» دارد (واقدی، 1409ق، ج3، ص1120؛ مقریزی، 1420ق، ج2، ص126).

    5. ابن عساکر نیز به حرکت لشکر اسامه پس از دفن پیامبر خدا صل الله علیه و آله تصریح دارد (ابن عساکر، 1415ق، ج10، ص139).

    البته گزارش هایی از حرکت لشکر اسامه در آخر ربیع الاول (طبری، 1387ق، ج3، ص240؛ ابن کثیر، 1407ق، ج6، ص305) و یا هلال ربیع الثانی (واقدی، 1409ق، ج3، ص1125) حکایت دارد، اما این گزارش، با تعجیلی که برای اعزام این سپاه وجود داشت، سازگار نیست، ضمن آنکه در مقابل، خبرهایی دال بر حرکت لشکر قبل از این ایام وجود دارد. برای نمونه، نویری می نویسد: خبر کشته شدن اسود عنسی در اواخر ماه ربیع الاول و پس از حرکت لشکر اسامه به مدینه رسید (نویری، 1423ق، ج19، ص59).

    ب. افراد باقی مانده با ابوبکر در مدینه

    برخی گزارش ها حاکی از آن است که ابوبکر نیروهای موردنیاز خود را از لشکر اسامه خارج و در مدینه نگاه داشت. بارزترین این افراد عمر بن خطاب بود (واقدی، 1409ق، ج3، ص1121؛ بلاذری، 1417ق، ج1، ص384 و 474؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص127؛ ابن کثیر، 1407ق، ج6، ص304). از سوی دیگر، ابوبکر تا می توانست مردانی را که توانایی شرکت در درگیری های احتمالی شهر مدینه را داشتند به همراه لشکر گسیل داشت. بر اساس گزارش های موجود، غالب بزرگان، جنگ جویان و ناموران مسلمان در این لشکر حضور داشتند (بلاذری، 1417ق، ص474؛ ابن عساکر، 1415ق، ج8، ص62ـ63). بدین سان، او می توانست با کنار هم قرار دادنِ طرف داران خویش در مدت نبودن غالب مردم شهر مدینه و اطراف آن، به راحتی پایه های قدرت خویش را مستحکم سازد.

    ج. جذب نیرو از داخل منازل

    دربارة زمان دقیق انجام این کار، نمی توان اظهارنظر قطعی نمود، اما مسلم آن است که این اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبری، با حرکت لشکر اسامه و خالی شدن شهر مدینه و اطراف آن از مردان (طبری، 1387ق، ج3، ص225)، اقدام بعدی ابوبکر تقسیم اموالی بین زنان شهر مدینه بود. جوهری (بنا به نقل ابن ابی الحدید) نقل کرده است: پس از بیعت مردم با ابوبکر، او اموالی را بین زنان مهاجران و انصار تقسیم نمود. از جمله سهمی را توسط زید بن ثابت نزد یکی از زنان بنی عدی بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذیرفت و آن را بازگرداند و گفت: آیا به من رشوه می دهید که دین مرا از من بگیرید؟! به خدا سوگند، هیچ از آن سهم بر نخواهم داشت.

    هر چند بهانة تقسیم این اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت کننده در جنگ بوده، اما بی شک هدف نهایی جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زیرا پخش چنین اموالی در میان خانواده ها، آن هم در نبود مردان و تنگ دستی زنان در تأمین مخارج، می توانست تأثیر بسیار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنین اقدامی و هم بر زنان داشته باشد. گفتنی است که امکان دارد این اقدام پس از غصب فدک» و با بهره گیری از آن رخ داده باشد. بنابراین، پس از روز دهم از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله (روز غصب فدک) رخ داده است.

    د. تصرف منابع مالی اهل بیت علیه السلام

    منابع تاریخی تصریح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگیری از اقدامات امیرمؤمنان علیه السلام در براندازی حکومتشان، به تصرف آنچه امیرمؤمنان علیه السلام در اختیار داشت، اقدام نمودند؛ زیرا به عقیدة آنان، انسانی که منابع مالی در اختیار ندارد همتش کاهش یافته، احساس حقارت می کند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و ریاست فاصله می گیرد (ر.ک. ابن ابی الحدید، 1337، ج16، ص 263). با این عقیده، تصرف اموال اهل بیت پیامبر خدا صل الله علیه و آله آغاز شد. حقوق، اموال و دارایی هایی که غصب شد، عبارت است از:

    1. خمس و فیء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل بیت علیه السلام بود.

    2. آنچه از محصولات و یا سرزمین خیبر توسط پیامبر خدا صل الله علیه و آله برای اهل بیت علیه السلام قرار داده شده بود (هیثمی، 1408ق، ج9، ص39؛ طبرانی، 1415ق، ج5، ص288).

    3. زمین های فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه علیها السلام واگذار شده بود.

    4. صدقات موجود در روستاهای اطراف مدینه و به طور خاص، مزرعه بانقیا» (در یکی از روستاهای اطراف مدینه) که از آنِ امیر المؤمنین علیه السلام بود یا سرپرستی آنها به ایشان واگذار شده بود.

    ابوبکر به منظور تصرف صدقاتِ یادشده، شخصی به نام اشجع بن مزاحم ثقفی را همراه سی تن از بهترین جنگ جویان قبیلة ثقیف مأمور به این کار کرد (دیلمی، 1380ق، ج2، ص384). انتخاب این شخص را می توان هدفمند دانست؛ چرا که برادر وی در جنگ هوازن به دست امیرمؤمنان علیه السلام کشته شده بود (مجلسی، 1403ق، ج29، ص46؛ نمازی، 1412ق، ج1، ص385 )، ازاین رو، وی انگیزة کافی برای اطاعت از ابوبکر در انجام این کار را داشت.

    ه . غصب فدک

    پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و در زمان ِحضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدینه، ابوبکر افرادی را برای تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران ِحضرت صدیقه طاهره علیها السلام، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد (کلینی، 1363، ج 1، ص 543؛ شیخ مفید، 1410ق، ص 289).

    در میان تاریخ نگاران، تنها ابن ابی الحدید به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در این باره می نویسد: ماجرای فدک و حضور حضرت فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، اتفاق افتاد. چنان که گذشت، علت تصرف فدک و منع بنی هاشم از خمس آن بود که مبادا علی بن ابی طالب علیه السلام با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخیزد.

    با تصرف منابع مالی امیرمؤمنان علیه السلام و به ویژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله به بعد، اقدامات امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام برای باز پس گیری آن آغاز شد. حضور امیرمؤمنان علیه السلام به عنوان شاهد، و آمدن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به مسجدالنبی و ایراد خطبه در همین ایام، اتفاق افتاده است.

    سبب نزول آیة وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» (اسراء: 26) و ارتباط آن با اهدای فدک به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، در تفاسیر متعدد خاصه (قمی، 1367، ج2، ص18؛ فرات کوفی، 1410ق، ص323؛ عیاشی، بی تا، ج2، ص287؛ ابن شهرآشوب، 1410ق، ج2، ص60؛ طبرسی، 1372، ج6، ص634؛ شیبانی، 1413ق، ج3، ص212؛ سید بن طاووس، 1363، ص102) و عامه (حسکانی، 1411ق، ج1، ص438؛ سیوطی، 1404ق، ج4، ص177)، حکایت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضیه اطلاع داشتند، اما به رغم این شیوع و به سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به ناچار، امیرمؤمنان علیه السلام و امّ ایمن را به عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. این مسئله به گونه ای می تواند گویای حضور نداشتن غالب یاران امیرمؤمنان علیه السلام و چه بسا بیشتر مهاجران و انصارِ میانه رو به هنگام غصب فدک، در مدینه باشد. افزون بر این، می توان شواهد دیگری را مؤید این ادعا دانست:

    1. ایراد خطبة فدکیه توسط حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در مسجدالنبی و به یاری برنخاستن هیچ کس، شاهدی است دال بر حضور نداشتن طرف داران امیرالمؤمنین علیه السلام.

    2. اینکه ابوبکر در مسجدالنبی و در جمع حاضران، تنها یادگار پیامبر خدا صل الله علیه و آله را روباهی می خواند که شاهدش دمش است! (جوهری، بی تا، ص104؛ ابن ابی الحدید، 1337، ج16، ص215؛ طبری امامی، 1413ق، ص123) و تنها ام سلمه به این سخن اعتراض می کند. وی نیز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجره اش صدای ابوبکر را شنید و به گفتة او اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض نیز به مدت یک سال حقوق او از بیت المال قطع شد (طبری امامی، 1413ق، ص124).

    3. سخنان حضرت فاطمه علیها السلام خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام پس از بازگشت از مسجد و توصیف حالت امیرمؤمنان علیه السلام، نشان از اوج تنهایی حضرت در آن ایام دارد؛ آنجا که دربارة ایشان می فرماید: یابن ابی طالب، اشتملت مشیمة الجنین و قعدت حجرة الظنین نقضت قادمة الاجدل فخانک ریش الأعزل ...» (طوسی، 1414ق، ص683)؛ ای پسر ابوطالب، تا کی دست ها را به زانو بسته ای و چون متّهمان در گوشة خانه نشست های؟ مگر تو نه همان سالار سر پنجه ای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟ (شهیدی، 1367، ص141).

    بازگشت لشکر اسامه و بالاگرفتن اعتراضات به خلافت ابوبکر

    الف. طول زمان رفت و بازگشت لشکر اسامه

    بلاذری و یعقوبی ـ بنابر قولی ـ طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را 60 روز دانسته اند (بلاذری، 1417ق، ج1، ص 474؛ یعقوبی، بی تا، ج2، ص127). طبری در این باره می نویسد: آنان 40 روز در آنجا (مناطق جنگی ذوالمره، و قبایل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامی آنچه را رسول خدا صل الله علیه و آله به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدینه بازگشتند و این مدت (40 روز) بجز ایام رفت و برگشت آنان است (طبری، 1387ق، ج3، ص227). ابن کثیر نیز زمان رفت و آمد آنان را بین 40 تا 70 روز می داند (ابن کثیر، 1407ق، ج6، ص304). این سخن با کلام طبری، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگی، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را 40 روز می داند، بسیار نزدیک است. اما واقدی مجموع مدت رفت و برگشت این سپاه را 35 روز دانسته است؛ 20 روز برای رفتن و عملیات و 15 روز نیز برای بازگشت. طبرسی نیز مجموع این سفر را قریب 40 روز دانسته که به نقل واقدی نزدیک است. واقدی تاریخ اعزام، یعنی خروج سپاه اسامه از مدینه را اول ربیع الثانی، یعنی قریب یک ماه پس از رحلت پیامبر صل الله علیه و آله دانسته است و این با تعجیلی که ابوبکر برای اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نیست. علاوه بر آن، اقامت طولانی مدت در آن مناطق نیز با روح مأموریت اسامه که رسول خدا صل الله علیه و آله برایش مقرر کرده بود، سازگار نیست. بنابراین، آنچه به واقع نزدیک تر می نماید این است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز ِپس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله سامان یافته و بر اساس مأموریتِ محول شده، پس از قریب چهل روز غیبت از مدینه، به این شهر بازگشته است. در نتیجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله که صرف آماده سازی و اعزام این سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله بوده است.

    از وقایع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول این مدت اطلاع بیشتری در دست نیست. تنها می توان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقویت پایه های قدرت خویش و امیرمؤمنان علیه السلام نیز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع آوری قرآن بود. به گونه ای که در ادامه خواهد آمد، نتیجة تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملی بیشتری در تاریخ از آنان به یادگار مانده است.

    ب. اعتراض تعدادی از طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام به غصب خلافت

    بر اساس برخی گزارش ها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادی از طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و یکی از آنان خودِ اسامه بود. گفتنی است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدین روی، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدینه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وی را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدی بُرَیدة بن حُصَیب اسلمی، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخی گزارش ها، بریده زمانی به مدینه بازگشت که مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند (عاملی، بی تا، ج 2، ص53) این نشان از عدم بیعت بریده با ابوبکر دارد. او به بیعت نکردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن دیگران با خود، در دفاع از وصایت امیرمؤمنان علیه السلام، رو در روی ابوبکر ایستاد (ر.ک. همان) و پس از آن نیز فریاد می زد: تا وقتی علی بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونه ای بود که برخی از افراد قوم او (بنی اسلم)، که خود یکی از ارکان حوادث پس از سقیفه در گرفتن بیعت برای ابوبکر بودند، نیز تحت تأثیر بریده، فریاد برآوردند: تا وقتی بریده بیعت نکند ما نیز بیعت نخواهیم کرد».

    بجز اسامه و بریده، نام یازده تن دیگر نیز به عنوان معترضان عَلَنی بر ابوبکر، در روایت طبرسی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام به چشم می خورد که عبارتند از: خالد بن سعید بن عاص از بنی امیه، سلمان فارسی، ابوذر غِفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوالهثیم بن تیِّهان، سهل و عثمان فرزندان حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، ابوایوب انصاری. حضرت نیز از آنان خواست پس از هر اقدامی، ابتدا به میان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا صل الله علیه و آله دربارة ابوبکر شنیده اند برای مردم بازگو نمایند تا با این کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پایان یابد و دوریشان از پیامبر صل الله علیه و آله زمانی که در قیامت بر او وارد می شوند، بیشتر باشد (طبرسی، 1386ق، ج1، ص98).

    از ادامة این روایت، چنین بر می آید که این اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در این روایت آمده: روایت شده که اینان هنگام وفات رسول خدا صل الله علیه و آله غایب بودند و زمانی رسیدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اینکه حضور نداشتن این افراد شاخص از اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله در مدینه، آن هم در روزهای حساس رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله هیچ محملی جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاین رو، به نظر می رسد غیبت آنان به سبب همراهی با این سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روایات تاریخی، گزارشی دال بر وجود مأموریت دیگری برای این افراد به چشم نمی خورد.

    این گروه در مسجد پیامبر صل الله علیه و آله هریک سخنان تندی در ردّ خلافتِ ابوبکر و تأیید جایگاه امیرمؤمنان علیه السلام بیان کردند. آنان پس از آماده سازی افکار عمومی، در روز جمعه ای که شاید قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله بوده است، اطراف منبر رسول خدا صل الله علیه و آله را گرفتند. وقتی ابوبکر بالای منبر رفت، مهاجران از این گروه رو به گروه انصاری معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنید. انصار نیز رو به آنان کرده، گفتند: خیر، شما نخست سخن بگویید؛ زیرا خداوند در قرآن ذیل آیة لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ» (توبه: 117) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولین کسی که لب به سخن گشود خالد بن سعید بن عاص بود و پس از او دیگر مهاجران و در نهایت، انصار سخنانی گفتند (ر.ک. صدوق، 1403ق، ص465؛ طبرسی، 1386ق، ج1، ص 98 تا 105؛ سید بن طاووس، 1413ق، ص341؛ عاملی، بی تا، ص442 به بعد).

    زبان ابوبکر درحالیکه بالای منبر نشسته بود، بند آمد، به گونه ای که نتوانست هیچ جوابی بدهد. وقتی سخنان آنان پایان یافت، گفت: امیرتان شدم، درحالیکه بهترین تان نیستم؛ رهایم کنید! رهایم کنید! عمر بن خطاب به او گفت: از منبر پایین بیای ای فرومایة نادان! اگر نمی توانی پاسخ قریشیان را بدهی، چرا خودت را در این جایگاه قرار داده ای؟ به خدا سوگند، می خواهم که تو را از این مقام برکنار و آن را به سالم مولی ابی حذیفه واگذار نمایم! ابوبکر از منبر پایین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند (طبرسی، 1386ق، ج1، ص 104) و تا سه روز به مسجدالنبی نیامد. روز سوم (صدوق، 1403ق، ص465) گروهی از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عده ای با شمشیرهای کشیده، درحالیکه عمر بن خطاب پیشاپیش آنان بود، وارد مسجدالنبی شدند. عمر، خطاب به طرف دارانِ امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنید سر از بدن شما جدا خواهیم کرد. خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی سخنانی در تأیید امیرمؤمنان علیه السلام و در ردّ تهدید عمر بیان کردند که موجب حملة عمر به سلمان فارسی شد که با مداخلة امیرمؤمنان علیه السلام بی نتیجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرف دارانِ خویش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نیز در مدینه به راه افتاد و با فریاد، از عموم مردم خواست مجدداً با ابوبکر بیعت نمایند و به صورت گروهی بر سر افرادی می ریختند که تمایلی به بیعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار برای بیعت به مسجد می آوردند (طبرسی، الاحتجاج، 1386ق، ج1، ص 98ـ105؛ صدوق، 1403ق، ص 465). این اقدام موجب خانه نشینی مخالفان شد، به گونه ای که پس از آن، دیگر هیچ صدای اعتراضی بر نخاست (صدوق، 1403ق، ص 465).

    بی شک، حوادث مزبور و به ویژه مخالفت بنی اسلم، وحشت بسیاری در دل حاکمان ایجاد کرد، به گونه ای که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خویش را در گرفتن بیعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصی پیامبر خدا صل الله علیه و آله به عنوان مهم ترین معارض خویش دیدند.

    ج. بیعت خواهی مجدد ابوبکر از امیرالمؤمنین علیه السلام و یاری خواهی مجدد حضرت علی علیه السلام از صحابه

    سلیم بن قیس به نقل از سلمان، اولین بیعت خواهی ابوبکر را پس از رفتن امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به در خانة مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامة این نقل، چنین بر می آید که پس از عرضة قرآن توسط امیرالمؤمنین علیه السلام و به تحریک عمر، ابوبکر کسی را برای بیعت خواهی به درِ خانة امام علیه السلام فرستاد. فرستادة ابوبکر طی دو نوبت به درِ خانة امام علیه السلام آمد و پیغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفی و قاطع امام علیه السلام مواجه شد. ازاین رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفتة سلمان، هنگامی که شب فرارسید، امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت فاطمه علیها السلام را بر مرکبی سوار کردند و دست حسنین علیهما السلام را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله مراجعه کردند و یاری خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند (سلیم بن قیس، 1405ق، ج2، ص581).

    نکتة قابل تأمل در این بخش از گزارش سلمان این است که به گفتة وی، در این نوبت از یاری خواهی، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام به در خانة تمام صحابه رفتند، درحالی که در نوبت ِاول، تنها به در خانة بدریّون مراجعه کرده بودند. در اینجا، با دو پرسش جدّی مواجهیم: اول آنکه چرا در نوبت اول از یاری خواهی، آن دو بزرگوار تنها به در خانة بدریّون مراجعه کردند، اما در این نوبت، به در خانة همه صحابه رفتند؟ دوم اینکه آیا اصلاً این امکان وجود دارد که امام علی علیه السلام و همسرِ حامله شان و دو فرزند خردسالشان، طی سه شب، در نوبت اول به در خانة تمام بدریون، و طی یک شب در نوبتِ دوم، به در خانة تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟

    در پاسخ به نخستین پرسش، می توان گفت: چه بسا در نوبت اول، تعداد زیادی از صحابه به علت حضور در اردوگاه سپاه اسامه، در خارج مدینه به سر می بردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. ازاین رو، تنها به حاضرانِ از بدریّون در مدینه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ یاری خواهی از همة اصحابِ حاضر در مدینه فراهم بوده است.

    در پاسخ به پرسش دوم می توان گفت: مراد از مراجعه به در خانة همة بدریّون یا همة صحابه مراجعه به افراد شاخص و دارای نفوذ، همچون سران و رؤسای قبایل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعالیم اسلام و تلاش های رسول خدا صل الله علیه و آله برای مقابله با گرایش های قبیله ای، باز هم روحیات قبیله گرایانة جاهلی در میان مهاجران و انصار به وفور یافت می شد. بنابراین، با اقبال ِشیخ قبیله، افرادِ تابع او نیز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددی دال بر وجود چنین روحیه ای در میان صحابه می توان ارائه کرد.

    در ادامة نقل سلیم از سلمان می خوانیم: امیرالمؤمنین علیه السلام پس از یاری خواهی و دریافت نکردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و این بار نیز مجدداً با تحریکِ عمر، قنفذ را برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه علیها السلام فرستادند. وی و گروه همراهش طی دو نوبت برای بیعت خواهی به در ِخانة حضرت فاطمه علیها السلام آمدند، اما پاسخ مثبت دریافت نکردند، و برای سومین نوبت، خودِ عُمَر با هیزم آمد که به فاجعة بزرگ تاریخ منجر شد که در بخش بعد به آن می پردازیم.

    اما تاریخ این دو حادثه (بیعت خواهی و یاری خواهی مجدد) چه زمانی بوده است؟ در گزارش سلمان و هیچ گزارش دیگری به تاریخ دقیق این وقایع اشاره نشده است. اما با محاسبة زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر می رسد این اقدام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده باشد. دقت در متن گزارش مزبور به خوبی بیان کنندة آن است که این مراجعه به در خانة اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زیرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامی اصحاب رسول خدا صل الله علیه و آله رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانة مهاجر و انصار پیش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد این سؤال پیش می آید که پس چه کسانی لشکر اسامه را تشکیل داده بودند؟! همین مطلب در دو گزارش دیگر نیز مطرح است؛ زیرا یا باید بگوییم هیچ یک از بدریون و اولین ایمان آورندگان به پیامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که این مسئله بسیار بعید به نظر می رسد و با اسناد تاریخی نیز سازگار نیست، یا دست کم برخی از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در این صورت، حضور حضرت در خانة تمامی آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه باید به تأخیر افتاده باشد.

    هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام

    الف. تاریخ هجوم

    بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانة حضرت صدیقه طاهره علیها السلام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، می توان به قراینی که در پی می آید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود:

    1. بنا بر روایت هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام، پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، حضرت فاطمه علیها السلام هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا [در احد] می رفتند (کلینی، 1363، ج 3، ص 228؛ ج 4، ص 561). در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است (خزاز، 1401ق، ص 198). با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه علیها السلام پس از هجوم دشمنان به خانه شان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت (سلیم بن قیس، 1405ق، ج 2، ص 588). روشن است که با توجه به فاصلة منطقة احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند.

    2. چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر صل الله علیه و آله رخ داد. توجه به عبارت های موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد خطبة فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی می سازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مِشْیَة رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله» (سیدمرتضی،1410ق، ج4 ص 71 ؛ طبرسی، 1386ق، ج‏1، ص98)؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا صل الله علیه و آله نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره می شد؛ مثلاً گفته می شد: درحالیکه بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری می دادند به مسجد آمدند.

    3. در خطبة فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه علیها السلام به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشاره ای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، هجومی صورت نگرفته بوده است.

    4. همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان علیه السلام پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه علیها السلام را سوار بر مرکبی می نمودند و برای اتمام حجت به درِ خانة مهاجران و انصار می بردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان علیه السلامبرای ایشان امکان نداشت.

    5. پیش تر اشاره شد که بریدة بن حصیب اسلمی پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی علیه السلام بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد (سید مرتضی، 1410ق، ج3 ص243). این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین علیه السلام نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام رخ نداده است، و اصلاً می توان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی علیه السلام بوده است.

    6. در روایت صاحب مصباح الانوار از امام باقر علیه السلام آمده است: بیماری حضرت فاطمه علیها السلام 50 شب پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله آغاز شده است (مجلسی، 1403ق، ج43 ص201 به نقل از: مصباح الانوار). در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: حضرت فاطمه علیها السلام 60 روز پس از وفات رسول خدا صل الله علیه و آله بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه علیها السلام را 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله و شدت گیری بیماری ایشان را 10 روز پس از آغاز ِآن دانسته اند (یوسفی غروی، 1417ق، ج4، ص141). با توجه به اینکه به لحاظ تاریخی، برای بیماری حضرت فاطمه علیها السلام هیچ سببی بجز مصدومیت ناشی از هجوم به خانة ایشان گزارش نشده است، می توان نتیجه گرفت: هجوم به خانة حضرت فاطمه علیها السلام 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده است.

    ب. مدت بیماری و تاریخ شهادت

    براساس آنچه گذشت، می توان چنین استظهار کرد که آغاز بیماری ِناشی از مصدومیتِ حضرت فاطمه علیها السلام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله بوده، اما پرسش اینجاست که این بیماری چند روز طول کشید تا به شهادت آن حضرت منتهی شد؟ در اینجا، ناچاریم دربارة روایات مربوط به تاریخ شهادت حضرت فاطمه علیها السلام داوری کنیم.

    در تعداد زیادی از روایات، مدت حیاتِ حضرت فاطمه علیها السلام پس از رسول خدا صل الله علیه و آله 75 روز ذکر شده است (صفار قمی،1404ق، ص174؛ کلینی، 1363، ج1، ص241 و 458؛ ج3، ص228؛ ج4، ص561؛ مفید، 1414ق، ص185؛ طبری، 1413ق، ص134؛ ابن عبدالوهاب، 1369ق، ص47؛ طبرسی، 1406ق، ص22؛ قطب راوندی، 1409ق، ج2، ص526؛ ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص116؛ اربلی، بی تا، ج3، ص268؛ ج 2، ص77؛ طبری، 1386ق، ص52؛ حلی، 1424ق، ص58؛ خصیبی، 1411ق، ص176؛ ابن بطریق، 1407ق، ص390؛ شهید اول، 1419ق، ج2، ص62؛ طبرانی، 1415ق، ج6، ص328 ؛ همو، 1404ق، ج3، ص58؛ ابن عساکر، 1415ق، ج42، ص131؛ هیثمی، 1408ق، ج9، ص166)، بنابراین، با توجه به تاریخ رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله (28 صفر یا 2 ربیع الاول)، شهادتِ حضرت فاطمه علیها السلام در حدود نیمة ماه جمادی الاولی رخ داده است.

    دیدگاه دیگر برگرفته از روایت طبری امامی به نقل از امام صادق علیه السلام است که شهادت حضرت فاطمه علیها السلام را در سوم جمادی الثانیه دانسته است (طبری شیعی، 1413ق، ص134). بجز این دو قول، اقوال غیرمشهوری نیز به چشم می خورد که قابل اعتنا نیست (ر.ک. رشاد، 1393، ج1، ص347)، اما در تأیید دیدگاه دوم می توان به این نکات اشاره کرد:

    1. آن گونه که برخی از عالمان شیعه از دیرباز احتمال داده اند، ممکن است کلمة خمسة و سبعین»، تصحیف شدة کلمه خمسة و تسعین» بوده باشد (همان، ص348). مؤید این احتمال وجودِ موارد مشابه برای چنین تصحیفی، با توجه به کم دقتی ها در کتابت و نقطه گذاری است.

    2. بر اساس قول 75 روز، تاریخ شهادت حضرت فاطمه علیها السلام نیمة جمادی الاولی می شود، درحالیکه برای این تاریخ، هیچ روایتی از معصوم نرسیده و گویا صرفاً بر اساس محاسبة 75 روز پس از 28 صفر، تاریخ شهادت استخراج شده است. این در حالی است که بر دیدگاه مقابل (سوم جمادی الثانیه) در روایتِ طبری امامی از امام صادق علیه السلام تصریح شده است.

    3. بنا به استظهار برخی از محققان معاصر، روایت دالّ بر روشن بودن مشعل به هنگام تجهیز و دفن بدن حضرت فاطمه علیها السلام با روایت 75 روز سازگار نیست؛ چراکه در صورت قبول قولِ 75 روز، شهادت حضرت در شب های منتهی به نیمة ماه جمادی الاولی رخ داده که به سبب مهتابی بودن آسمان و با توجه به مخفیانه بودن غسل و دفن حضرت فاطمه علیها السلام نیازی به روشن کردن مشعل نبوده است.

    نتیجه آنکه بر اساسِ ترجیح قول دوم (سوم جمادی الثانیه)، اگر تاریخ رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله ـ آن گونه که مشهور است - 28 صفر باشد و در صورت کامل بودن هر چهار ماه (صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی)، مدت حیات حضرت فاطمه علیها السلام پس از پدر، 95 روز بوده است. اما این ادعا با مشکلاتی مواجه است:

    الف. استبعادِ تمام بودنِ چهار ماهِ متوالیِ قمری؛

    ب. وجود روایات معتبر و قابل اعتنا دالّ بر رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله در دوم ربیع الاول که بر اساس این قول، فاصلة میان رحلت نبوی صل الله علیه و آله و شهادت ِفاطمی علیها السلام قریب سه ماه خواهد بود. بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت علیه السلام، به نقل از امام رضا علیه السلام (کبار المحدثین، 1410ق، ص68) و نقل اربلّی از امام باقر علیه السلام (اربلی، بی تا، ج1، ص13) و نقل طبری از ابی مخنف (طبری، 1387ق، ج2، ص442) و نقل یعقوبی (یعقوبی، بی تا، ج2، ص113)، تاریخ وفات رسول خدا صل الله علیه و آله دوم ربیع الاول بوده است.

    ج. روایت طبری و ابوالفرج اصفهانی به نقل از امام باقر علیه السلام حاکی از مدت سه ماه به عنوان دورة حیات حضرت فاطمه علیها السلام پس از پدر است (طبری، 1387ق، ج2، ص474؛ ابوالفرج اصفهانی، 1385ق، ص31).

    د. ابن شهرآشوب طول مدت بیماری حضرت فاطمه علیها السلام را 40 روز دانسته (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص137) و این تأییدی است برای دیدگاه دوم؛ چراکه با توجه به شواهدِ پیش گفته، آغاز بیماری حضرت فاطمه علیها السلام 50 روز پس از رحلت نبوی صل الله علیه و آله بوده است و جمع این مدت 90 روز خواهد بود.

    جمع بندی

    در این مقاله، تلاش شد با بررسی و چینش شواهد تاریخی و روایی، به پاسخ درستی برای این پرسش ها دست یابیم که هجوم به خانة حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، مدت بیماری و در نهایت، شهادت آن حضرت در چه تاریخی رخ داده و ترتیب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قراینی چند حکایت از آن دارد که هجوم به خانة فاطمه زهرا علیها السلام بر خلاف تصور رایج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ نداده است. برای نمونه، گزارش های مربوط به حالات حضرت فاطمه علیها السلام پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله، همچون زیارت مکرّرِ قبورِ شهدای احد، چگونگیِ آمدن به مسجد برای ایراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانة مهاجران و انصار، همه حکایت از سلامت آن حضرت در دهه های پس از رحلت پدر دارد. همچنین گزارش مربوط به بازگشت بریدة بن حصیب اسلمی (پس از همراهی با سپاه اسامه) و اعلامِ اینکه تا وقتی علی علیه السلام بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد» نیز حکایت از آن دارد که بیعت گیری از امام علی علیه السلام تا بازگشت سپاه اسامه به تأخیر افتاده است. اما بر فرضِ تأخیر هجوم، این واقعة شوم در چه تاریخی رخ داده است؟ در این مقاله، با ارائة مستنداتی، به این نتیجه رسیدیم که هجوم به خانه فاطمه زهرا علیها السلام قریب 50 روز پس از رحلت رسول خدا صل الله علیه و آله رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه علیها السلام به مدت 40 روز در بستر بیماری بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسیدند.


     

    منابع

    ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله(1337)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی.

    ابن ابی شیبه، عبدالله بن محمد(1409ق)، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر.

    ابن اثیر، عز الدین(1409ق)، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دارالفکر.

    ابن جبر، زین الدین علی بن یوسف (1418ق)، نهج الایمان، تحقیق سید احمد حسینی، مشهد، مجتمع امام هادی.

    ابن جوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد (1412ق)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة.

    ابن حاتم شامی، جمال الدین یوسف (1420ق)، الدر النظیم، قم، جامعه مدرسین.

    ابن حجر عسقلانی، بی تا، فتح الباری، بیروت، دار المعرفة.

    ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، بی تا، المحلی، تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت، دار الفکر.

    ابن سعد، محمد (1376ق)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر و دار بیروت.

    ابن سید الناس، محمد بن محمد (1414ق)، عیون الاثر، بیروت، دار القلم.

    ابن شهر آشوب، محمد بن علی (1376ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف، مطبعة الحیدریه.

    ـــــ ، (1410ق)، متشابه القرآن و مختلفة، قم، بیدار.

    ابن عساکر(1415ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر.

    ابن ندیم بغدادی، بی تا، فهرست، تحقیق رضا تجدد، بی جا، بی نا.

    ابن هشام، عبدالملک(1355ق)، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

    ابن بطریق، یحیی بن حسن اسدی حلی (1407ق)، العمدة، قم، موسسة النشر الاسلامی.

    ابن خیاط، خلیفة(1415ق)، تاریخ خلیفة، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    ابن عبدالوهاب، حسین(1369ق)، عیون المعجزات، نجف، مطبعة الحیدریة.

    ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم (1410ق)، الإمامة و السیاسة،، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء.

    ابن قدامة، عبدالله بن احمد[بی‏تا]، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربی.

    ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (1407ق)، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.

    ابن منظور(1416ق)، لسان العرب، تحقیق: محمد بن عبدالوهاب و محمدصادق العبیدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی و موسسة التاریخ العربی.

    ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین(1385ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق کاظم مظفر، نجف، المکتبة الحیدریة.

    احمدبن حنبل [بی تا]، مسند احمد، بیروت، دارصادر.

    اربلی، علی بن عیسی[بی تا]، کشف الغمة فی معرفة الائمة، بیروت، دارالاضواء.

    آذرنوش، آذرتاش(1379)، فرهنگ معاصر عربی- فارسی، تهران، نشر نی.

    بکری دمیاطی، ابوبکر(1418ق)، اعانةالطالبین، بیروت، دارالفکر.

    بلاذری، احمدبن یحیی (1417ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر.

    تمیمی مغربی، نعمان بن محمد(1409ق)، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین.

    جاحظ، عمرو بن بحر[بی تا]، العثمانیة، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مصر، مکتبة الحافظ.

    جوهری، احمدبن عبدالعزیز[بی تا]، السقیفة و فدک، تهران، مکتبة النینوی الحدیثة.

    حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد(1411ق)، شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمد باقر محمودی، تهران، وزارة الثقافة والإرشادالإسلامی.

    حلی، حسن بن سلیمان(1424ق)، المحتضر، تحقیق سیدعلی اشرف، نجف، المکتبة الحیدریة.

    حموى، یاقوت بن عبد الله(1995م)، معجم البلدان، چ دوم، بیروت، دارصادر.

    خزاز قمی، علی بن محمد (1401ق)، کفایة الاثر، تحقیق عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار.

    خصیبی، حسین بن حمدان(1411ق)، الهدایةالکبری، چ چهارم، بیروت، مؤسسة البلاغ.

    خطیب تبریزی[بی تا]، الاکمال فی اسماء الرجال، تعلیق: أبوأسدالله بن الحافظ محمد عبدالله الأنصاری، [بی جا]، مؤسسة اهل البیت.

    دانشامة فاطمی(1393)، زیر نظر علی اکبر رشاد، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.

    دیلمی، حسن بن محمد(1380ق)، ارشاد القلوب، تهران، کتابفروشی مصطفوی.

    ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1407ق)، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.

    ذهبی، محمد بن احمد(1413ق)، سیر اعلام النبلاء، چ نهم، تحقیق شعیب الارنؤوط، بیروت، موسسة الرساله.

    روایة کبار المحدثین والمؤرخین(1410ق)، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، تحقیق سید محمدرضا حسینی، قم، موسسة آل البیت علیه السلام.

    سبط ابن جوزی، عبدالرحمن(1415ق)، تذکرة الخواص، قم، شریف رضی.

    سلیم بن قیس هلالی(1405ق)، کتاب سلیم بن قیس، قم، هادی،.

    سمهودی، علی بن احمد(2006م)، وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه.

    سهیلی، عبدالرحمن(1412ق)، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

    سید بن طاووس(1363)، سعدالسعود للنفوس منضود، قم، شریف رضی.

    سیدبن طاووس، علی بن موسی (1413ق)، الیقین، تحقیق: انصاری، [بی جا]، دارالکتاب (جزایری).

    سیوطی، جلال الدین (1404ق)، الدرالمنثور فى تفسیرالمأثور، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی.

    شریف مرتضی، علی بن حسین(1410ق)، چ دوم، الشافی فی الامامة، قم، اسماعلیان.

    شهید اول، محمد بن جمال الدین مکی العاملی(1419ق)، ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة، تحقیق موسسة آل البیت علیه السلام، قم، مؤسسة آل البیت علیه السلام.

    شهیدی، سید جعفر(1367)، زندگانی فاطمه زهرا علیهما السلام، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامی.

    شیبانی، محمد بن حسن(1413ق)، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تحقیق حسین درگاهی، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی.

    شیخ صدوق، محمد بن علی (1403ق)، الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جماعة المدرسین.

    ـــــ ، (1385ق)، علل الشرائع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، المکتبة الحیدریة.

    شیخ طوسی، محمدبن حسن (1411ق)، مصباح المتهجد، بیروت، موسسة فقه الشیعة.

    ـــــ ، (1414ق)، امالی، تحقیق موسسة البعثة، قم، دارالثقافة.

    شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان (1413ق)، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.

    ـــــ ، (1410ق)، المقنعة، چ دوم، قم، موسسة نشرالاسلامی.

    صالحى الشامى، محمدبن یوسف (1414ق)، سبل الهدى و الرشاد، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    صفار قمی، محمدبن حسن(1404ق)، بصائرالدرجات، تحقیق میرزا حسن کوچه باغی، تهران، اعلمی.

    صنعانی، عبدالرزاق[بی تا]، المصنف، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، [بی جا]، المجلس العلمی.

    طبرانی، سلیمان بن احمد(1404ق)، المعجم الکبیر، چ دوم، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

    ـــــ ، (1415ق)، المعجم الاوسط، قاهرة، دارالحرمین للطباعة و النشر و التوزیع.

    طبرسی، احمدبن علی(1386ق)، الاحتجاج، تحقیق سیدمحمدباقر خِرسان، نجف، دارالنعمان.

    طبرسی، فضل بن حسن (1417ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت علیه السلام.

    ـــــ ، (1372)، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، ناصرخسرو.

    ـــــ ، (1406ق)، تاج الموالید، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی.

    طبری شیعی، محمدبن جریر(1413ق)، دلائل الامامة، قم، بعثت.

    طبری، محمدبن جریر(1387ق)، تاریخ الامم و الملوک، چ دوم، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث.

    طبری،احمد بن عبدالله(1356ق)، ذخائر العقبی، القاهرة، مکتبة القدسی.

    عاملی، علی بن یونس[بی تا]، الصراط المستقیم، تحقیق محمد باقر بهبودی، [بی جا]، المکتبة المرتضویة لإحیاءالآثار الجعفریة.

    عاملی، یوسف بن حاتم بن فوز[بی تا]، الدرالنظیم، قم، جامعه مدرسین.

    عسقلانی، ابن حجر(1415ق)، الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    عسکری، ابوهلال حسن بن عبدالله (1408ق)، الاوائل، طنطا (مصر)، دارالبشیر.

    عیاشی، محمد بن مسعود[بی تا]، کتاب التفسیر(تفسیرالعیاشی)، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، تهران، الاسلامیة.

    فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم بن فرات(1410ق)، تفسیر فرات کوفی، تحقیق: محمد کاظم، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی.

    فیض کاشانی، محسن(1416ق)، چ دوم، التفسیرالصافی، تحقیق حسین اعلمی، قم، الهادی.

    قرطبی، ابن عبدالبر(1415ق)، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    قطب راوندی، قطب الدین(1409ق)، الخرائج و الجرائح، تحقیق موسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، موسسة الامام المهدی علیه السلام.

    قمی، علی بن ابراهیم(1367)، تفسیر قمی، چ چهارم، تحقیق سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب.

    کلینی، محمد بن یعقوب (1363)، الاصول من الکافی، چ پنجم، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة.

    مجلسی، محمدباقر(1403ق)، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، موسسة الوفاء.

    مرتضی عاملی، جعفر(1426ق)، الصحیح من سیرة النبی الاعظم صل الله علیه و آله، قم، دارالحدیث.

    مسعودی، [بی تا]، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوى، قاهرة، دارالصاوی(افست قم، مؤسسة نشرالمنابع الثقافة الاسلامیة).

    مسعودی، على بن الحسین(1409ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، چ دوم، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجرة.

    مغربی تمیمی، قاضی نعمان(1414ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیه السلام، چ دوم، تحقیق سیدمحمدحسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین.

    مفید، (1414ق)، الاختصاص، چ دوم، تصحیح علی اکبر غفاری و سید محمود زرندی، بیروت، دارالمفید.

    مقریزی، احمدبن علی(1420ق)، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    نمازی شاهرودی، شیخ علی(1412ق)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، نمازی.

    نوری طبرسی، میرزاحسین(1408ق)، مستدرک الوسائل، چ دوم، تحقیق موسسه آل البیت علیه السلام، قم، آل البیت علیه السلام.

    نووی، محیی الدین [بی تا]، المجموع، بیروت، دارالفکر.

    نویری، احمد بن عبدالوهاب(1423ق)، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهرة، دارالکتب و الوثائق القومیة.

    واقدی، محمد بن عمر(1409ق)، کتاب المغازى، چ سوم، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمى.

    هیثمی، علی بن ابی بکر (1408ق)، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیة.

    یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب[بی تا]، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر.

    یوسفی غروی، محمدهادی(1417ق)، موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جباری، محمدرضا، حسین پور، سیدعلی.(1392) تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها. دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 10(2)، 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدرضا جباری؛ سیدعلی حسین پور."تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها". دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 10، 2، 1392، 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جباری، محمدرضا، حسین پور، سیدعلی.(1392) 'تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها'، دو فصلنامه تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 10(2), pp. 73-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جباری، محمدرضا، حسین پور، سیدعلی. تاریخ و ترتیب حوادثِ منتهی به شهادت حضرت زهراسلام الله علیها. تاریخ اسلام درآینه پژوهش، 10, 1392؛ 10(2): 73-