زن در دورهی خوارزمشاهیان
Article data in English (انگلیسی)
مقّدمه
يكي از موضوعاتي كه در بررسي و تحليل هويّت تاريخي ملتها و اقوام و ارزيابي سطح فرهنگي و تمدني جوامع گوناگون و از جمله جوامع اسلامي همواره مطمحنظر پژوهشگران بوده، جايگاه زن و نحوة حضور و ايفاي نقش اين قشر در جامعه است. بهطور مسلّم، اسلام به زنان اهميت بسياري داده و به ايشان اعتبار و منزلت والايي بخشيده كه در عصر ظهور اسلام بينظير بوده است. با اين وصف، تأثير جوامع گوناگون اسلامي و دورههاي متفاوت هر جامعه در كم و كيف حضور بانوان در هر عرصه، و ارزيابي جايگاه زنان مسلمان در هر دوره و در هر جامعه نيازمند پژوهش ويژه است.
با توجه به نكتة مزبور، از يكسو، و آداب و سنن اجتماعي خاص تركان از سوي ديگر، جاي اين پرسش هست كه زنان مسلمان در دورة خوارزمشاهيان، از چه جايگاهي برخوردار بودند و چگونه در عرصههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايفاي نقش ميكردند؟ اين درحالي است كه تاكنون در اين خصوص، پژوهشي صورت نگرفته است.
در عصر حاضر، که تحریف حافظة فرهنگی و تاریخی ملتها کارسازترین حربة دشمن فرهنگستیز است، اگر بخواهیم گامی به جلو برداریم و موقعیت و منزلت زن مسلمان ایرانی را در کشور اسلامیمان ارتقا بخشیم، ناگزیر به شناخت پیشینه و جایگاه زن در ادوار گوناگون تاریخی هستیم تا با شناخت و حفظ ریشههای فرهنگی مثبت، بتوانیم هویّت فرهنگی او را جلا دهیم. بدین منظور، پژوهش حاضر تلاش دارد به «آسيبشناسي و بیان نقاط قوّت و ضعف حيات اجتماعي زنان در دورة خوارزمشاهيان» بپردازد.
برآمدن خوارزمشاهيان
در میان سلسلههایی که در دورة اسلامي بر ایران حکومت کردند، خوارزمشاهيان ـ صرفنظر از برخی اقدامات نابخردانة سلطان محمد خوارزمشاه و اطرافیانش، كه حملة اردوی مغول به ایران و امپراتوری اسلامی و ضعف حيات اجتماعی و افول علم و فرهنگ را فراهم نمود (اشرفی،1381، پشت جلد)- چه از نظر طول دوران حاكميت و چه از نظر وسعت قلمرو و چه از نظر رويكرد فرهنگي و تمدني و چه از نظر موقعيت جغرافيايي، منطقة خوارزم بهعنوان يكي از كانونهاي مهم فرهنگ ايراني و اسلامي و از پايانههاي مهم تجارت جهان در دنياي قديم، از اهميت ويژهاي برخوردار است (قزويني، 1373، ص445 و 597ـ598 و 603؛ حدود العالم، 1423، ص137ـ138؛ باسورث، 1371، ص168ـ170).
«خوارزمشاه» عنوانی عمومی برای امرا و سلاطین مستقل ولایت خوارزم بود که از قدیم، به آنان اطلاق میشد. خوارزمشاهیان فرزندان انوشتکین غرجه بودند. اولین ایشان، یعنی قطبالدین محمد در سال ۴۹۰ به دست امیر حبشیبن التونتاق، حکمران خراسان، به سمت خوارزمشاهی معین شد. پس سال ۴۹۰ ابتدای تأسیس سلسلة خوارزمشاهی و قطبالدین محمّد اولین خوارزمشاه از این خاندان است. (ابن خلدون،1363، ج4، ص48؛ پول، 1416ق، ص164).
نمودار 1: سلاطين خوارزمشاهي
قطبالدبن محمّد ،که امارت خوارزم را از جانب سلطان سلجوقی بر عهده داشت، در مدت سی سال، همچمنان تابع و مطیع سلجوقیان باقی ماند. او در جنگهايی که سنجر در ماوراءالنهر و غزنین و عراق میکرد، همواره با پسرش در رکاب سنجر بودند (ابنخلدون، 1363، ج 4، ص 164).
محمّد خوارزمشاه که مردی عادل و نیکوسیرت و ادبپرور بود، در سال ۵۲۲ وفات یافت و پسرش اتسز به مقام او منصوب شد (جوزجاني، 1363، ص299).
پس از قطبالدین شش نفر دیگر بر تخت سلطنت نشستند که آخرین آنها جلالالدین منکبرتی بود. زنان شاخصي همچون ترکان خاتون، مادر علاءالدین محمّد خوارزمشاه، در این دوره ظهور پیدا کردند که دخالتها و نفوذ سیاسیشان تأثیر زیادی بر سرنوشت کشور گذاشت (ابنخلدون، 1363، ج4، ص190؛ مورگان، 1373، ص68). براي نمونه، هنگامی که چنگيزخان، فرمانده مغولان، ميخواست با کشور همساية خود، رابطة بازرگاني داشته باشد و براي اين کار جمعي از بازرگانان را به ماوراء النهر فرستاد، در يکي از شهرهاي مرزي، حاکم شهر، غایرخان، که از خويشان مادر سلطان محمّد خوارزمشاه بود، همه را کُشت و مال و کالاي ايشان را غارت کرد. چنگيزخان، که از اين رفتار ناروا خشمگين شده بود، سفيراني نزد خوارزمشاه فرستاد تا سبب اين بدرفتاري را بپرسد و خواستار غایرخان شد، اما با حمایتهای ترکان خاتون و نفوذ او بر پسرش غایرخان به چنگیز تحویل داده نشد و سلطان محمّد از سر ناداني و خودخواهي، آن سفيران را هم کُشت و زمينة حملة مغول را فراهم آورد (ابنخلدون، 1363، ج 4، ص191). چنگيزخان كه به خشم آمده بود، با سپاه بيشمار مغول، به سرداري چهار پسرش، براي خونخواهي رو به ماوراءالنهر گذاشت (البته حملة مغولان به ایران دلایل دیگری هم داشت که برای جلوگیری از اطالة کلام به ذکر آنها نمیپردازیم).
بهطورکلی، این دوره با ناآرامیهایی به واسطه به قدرت رسیدن امرای گوناگون همراه بود؛ دورة پر اضطرابی که با برافتادن حکومت غوريان در خراسان و انقراض بقاياي سلجوقيان در عراق و فارس و کرمان و با تسلط پیاپی قبایل و غلامان و سرداران ترك در خراسان و ماوراءالنهر همراه بود و در مجموع، این دوره را باید دورة حکومتهای ترک در ایران دانست.
اوضاع اجتماعی، ادبی و هنری عصر خوارزمشاهيان
یاقوت حموي، جغرافیانویس پرسفر، خوارزمیان را از نظر ويژگيهاي ظاهری، مردانی تنومند، بلند قامت، داراي پیشانی و سرهای پهن، سرخ و سفیدرو، و داراي مو و ریش بلند توصیف نموده است. از نظر پوشش، آنها دارای کلاههای بلند لبهدار بودند. دلیر و شعردوست بودند و عمر خود را در عیش و خوشی به سر میبردند و دارای مذاهب شافعی و حنفی بودند (حموى، بيتا، ص 396).
تشکیلات دستگاه اداری مملکت خوارزمشاهیان در دو دسته «درگاه» و «دیوان» جای میگیرند. سلاطین در رأس هرم قدرت قرار داشتند و تمام نهادهای سیاسی و نظامی زیر نظر آنها فعالیت میکردند. مهمترین مشاغل کشوری پس از سلاطین خوارزمی، بر عهدة دیوان وزارت بود که به طبقة خاصی اختصاص نداشت، بلکه تمام افرادی که استعداد و لیاقت داشتند، میتوانستند آن را تصاحب نمایند (منشی کرمانی، 1364، ص 95).
عموم خوارزمیان در تولید صنایع دقیقه بسیار ورزیده و متبحّر بودند. با استفاده از عاج فیل و آبنوس، صنایعی عالی تولید میکردند که در سراسر ممالک اسلامی بینظیر بود. تولیدات صنعتگران خوارزمی در زمینة صنایعی از قبیل کندهکاری بر استخوان، منبتکاری و نقاشی برروی چوب، فلزکاری، قفلسازی و سفالگری از اهمیت و شهرت بسزایی برخوردار بود (حدود العالم، 1423، ص138).
زنان در آن زمان، در صنعت ابریشمدوزی، پارچهبافی، قلابدوزی، گلابتوندوزی و گلدوزی چنان استاد بودند که تجّار خوارزمی تولیدات صنعتی آنان را به قیمت گران صادر میکردند (قزويني، 1373، ص598).
در نمونهای از آثار هنری آن دوره، میتوان به سفالینههای منقوش به سبک باستانی اشاره کرد که با ساقههای موّاجی شبیه طرح سنتی اسلیمی، نقشمایة ساده شدة گیاهی مشتق از پیچ و تاب ساقة تاک كه با برگها و پیچکهای آن منقوش شده است، نام برد. از هنرهای دیگر، میتوان به بشقاب منقوش با میناهای رنگارنگ و با لکهاندازی لعاب سفید استخوانی در وصف صحنهای از لشكرکشیهای جلالالدین خوارزمشاه در سال 625ق نام برد که در حاشیة منقوش آن شکارچیان دیده میشود (باوفای دلیوند ،1383، ص 56).
نمونة دیگر قلمدان متعلّق به وزیر اعظم علاءالدین محمّد خوارزمشاه و ظرف بزرگ بشقاب خوارزمشاهی است که در موزة آستان قدس رضوی نگهداری میشود. این ظرف از تراشیدن و توخالی کردن سنگ به وجود آمده و دارای نقوش زیبا از انواع گل و برگ و اسلیمی و گره و ترنجهای گوناگون در سطح خارجی سنگ است. همچنین کتیبههایی به خط نسخ به سبک خاص در داخل نوارهای تزیینی به طرز زیبا نقرهکاری شده است. کلمات کتیبه مشتمل بر مطالب عبرتانگیز بوده و از سلطان وقت و وزیز او نیز یاد شده است (نسوی، بیتا، ص 21).
چهرة زنان در سفالینههای این دوره به شکل زنان چینی است و چون ترکان، زندگی عشایری و شبانی داشتند و بیشتر تصاویر با نقش زنان سوارکار مشاهده میگردد.
تصوير (1): نمونههایی از آثار تاریخی دوره خوارزمشاهیان (تاجبخش ،1381، ص121،132)
نقش زنان در دورة خوارزمشاهيان
در دورههای گوناگون تاریخ ایران پس از اسلام، هیچگاه زن رسماً در امور سیاسی مملکتی دخالت نداشته است، مگر در مواردی خاص و استثنائی که چند زن پادشاه یا حاکم و یا زنانی بر اساس لیاقت و شهامت خاص و دارا بودن هوش و استعداد فوقالعاده، در عرصة سیاست قدم نهادهاند. از این زنان تاكنون آثاری زیادی برجاي مانده است.
در دوران استیلای عنصر ترک بر ایران، که پیش از هجوم مغول قريب دو قرن و نیم به طول انجامید، زنان قدرت سیاسی يافتند و همین خود سبب فراهم آوردن زمینهای موافق و مساعد در ایران برای ايشان در حکومتهای بعدی شد.
در زمانی که مغول به ایران حمله کرد، قريب دو قرن و نیم میگذشت که قبایل ترک آسیای مرکزی بر ایران مسلط شده بودند و حکومتهای کموبیش بزرگ و مهمی تشکیل داده بودند. در این دورهها، ایرانیان تلاش و کوشش زیادی انجام داده بودند که تمدن و فرهنگ، سنن و آداب خود را همچنان دستنخورده و پابرجا نگه دارند و البته تا حدی هم موفق شده بودند. در این میان، زن در جامعه ایرانی بنا بر سنّت قبیلهای آسیای مرکزی، حقوقی بالاتر و مقامی والاتر از آنچه داشت، دریافت ميکرد.
الف. زنان نامی در عرصة سياست
1. ترکان خاتون مادر سلطان شاه (م 569 ق): تركان خاتون از زنان بانفوذ و همسر ایل ارسلان خوارزمشاه بود. وی در زمان حکومت ایل ارسلان در امور حکومت مداخله داشت. پس از وی، تأثیر زیادی در جنگ میان سلطانشاه، فرزندش، و تکش داشت. با فوت ایل ارسلان در سال 567 ق، پسر کوچکتر سلطان، که ولیعهد او نیز بود، بر تخت خوارزمشاهی نشست، درحالیکه مدبّر ملک، مادر او ملکه ترکان بود (جوینی، 1343 ق، ج 2، ص 17؛ همداني، 1388، ج 1، ص 342ـ343).
ترکان خاتون، تکش، پسر بزرگتر ایل ارسلان، را به اطاعت از سلطانشاه فراخواند، اما تکش نپذیرفت و به قراختائیان پناه برد. در 568، تکش با حمایت قراختائیان به جنگ ترکان خاتون و سلطانشاه رفت. ترکان خاتون و فرزندش، که تاب مقاومت نداشتند، از خوارزم گریختند و نزد ملک مؤیّد آی ابه، حاکم نیشابور، رفتند (جوینی، 1343ق، ج 1، ص 343). ترکان خاتون به ملک مؤیّد هدایا و اموالی داد و ادعا کرد که اهل خوارزم خواستار حکومت او و فرزندش هستند (میرخواند، 1339، ج 4، ص 366). ملک مؤیّد، به طمع دستیابی به خزاین خوارزم، با سپاهی به همراه ترکان خاتون و سلطانشاه به جنگ تکش رفت، اما شکستخورد و کشته شد. سلطانشاه و ترکان خاتون به دهستان عقبنشینی کردند. تکش در تعقیب آنان، دهستان را تسخیر و ترکان خاتون را اسیر کرد و او را کشت . سلطانشاه گریخت و به غوریان پناهنده شد (ابناثیر، 1351،ج 11، ص 377؛ جوینی، 1343ق، ج 2، ص 19؛ خواندمیر، 1339،ج 2، ص 633ـ634).
2. ترکان خاتون (مادر سلطان محمّد خوارزمشاه ـ م 630 ق): ترکان خاتون، دختر خان قدرتمند «قپچاق»، از قبیلة «بیاووت» (نسوی، بيتا، ص 62) و مادر سلطان محمد خوارزمشاه بود. پس از ازدواج او با سلطان تکش نفوذ ترکها در دربار تکش افزایش یافت (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 198).
وی ملقّب به «خداوند جهان» و«الغ ترکان»(جوزجاني، 1363، ص300ـ301)، از زنان متنفّذ خوارزمشاهی و همسر تکش خوارزمشاه بود. تکش برای تسلّط بر قلمرو شمالی امپراتوری خود و ایجاد رابطه با ترکمانان مستقر در «سیحون علیا» و «جند» با دختر خان قدرتمند قبچاق ازدواج کرد (نسوی، بی تا، ص58).
لازم به توضيح است كه علیرغم قدرت زیادی که تکش کسب کرده بود، پایة مشکلات بعدی خوارزمشاهیان در زمان وی گذاشته شد؛ چراكه دشمنی تکش با خلیفة عبّاسی ميان سلطان و روحانیان اهلسنت، فاصله انداخت و بیتوجهی به پایگاه اینان در بین مردم، موجب شد حکومت خوارزمشاهی به شاهزادگان قبچاق تکیة بیشتری بنماید (میرعابدینی،1380، ص 96). جوینی درباره آنان مینویسد:
از اتراک اند که ایشان را «قنقلی» خوانند و ترکان خاتون جانب آنان را رعایت میکرد و در عهد او مستولی بودند و ایشان را «أعجمبان» خواندندی. از دلهای ایشان رأفت و رحمت دور بودی و مهر ایشان به هر کجا افتادی آن ولایت خراب شدی (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 198).
ترکان خاتون زنی خوشگذران بود و در نهان، مجالس عیش و طرب داشت (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 198). وی بر تکش نیز تسلط زیادی داشت. ماجرای رنجش او از تکش، در رابطه با یکی از کنیزان و قصد به هلاکت رساندن شوهر (جوزجاني، 1363، ص 301) نشاندهندة میزان قدرت و غضب اوست.
ذکر عدالتپروری و پناهبخشی به مظلومان و همّت این زن در امور خیریه و اوقاف نيز در کتاب نسوی آمده است. ترکان خاتون در خوارزم، دیوان و دولت و اقطاعات جداگانهای داشت و هفت تن از مشاهیر آن زمان کتابت انشای وی را بر عهده داشتند. جوینی حکم او را حتی بر حکم سلطان و اعیان و ارکان او نافذ میداند. وقتی در مواردی خاص، نامهها و فرمانهای مختلفی میرسید، کارگزاران به تاریخ فرمان مینگریستند و فرمان جدیدتر را به کار میبستند. امضای وی «عصمة الدنیا و الدین الغ ترکان ملکة نساء العالمین» بود و علامت آن «اعتصمت بالله وحده» بود که با چنان خط زیبایی نگاشته میشد که جعل آن دشوار بود (نسوی، بيتا، ص 59).
در درگیری سلطان محمّد و شهابالدین غوری، هنگامی که شهر گرگانج توسط غوریان محاصره شده بود، تنها با خدعة جنگی که ترکان خاتون به کار بست، هجوم دشمن به شهر به تعویق افتاد و همین امر عامل پیروزی خوارزمشاهیان شد. ترکان خاتون در شهر اعلام کرد که مردم سلاح بردارند و خودهایی از کاغذ بسازند و صحنهای به وجود آورند که غوریان گمان برند برای ادارة شهر، لشکر زیادی در شهر وجود دارد (عوفی، 1335، ص 152).
بارتولد به نوشتههاي منابع بازمانده از دورة مستوفی به بعد با تردید مینگرد. این منابع سبب اعدام شیخ را رابطة عشقی وی با مادر سلطان میدانند. علت تردید او این است که ملکه در آن زمان نوه و حتی نتیجه داشته است. وی معتقد است: علت این اعدام، حمایت روحانیان از اختلاف سلطان با لشکریان است (بارتولد، 1366، ص782).
ترکان خاتون با جلالالدین مخالف بود و با سعی و تلاش بسیار، سرانجام سلطان محمد ارزلاق فرزند دیگرش را بهعنوان ولیعهد انتخاب کرد (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 131)
او، بيشتر خویشاوندان قوم ترک خود را در ادارة دولتی شوهرش تکش و پسرش سلطان محمّد شریک قدرت ساخت و از این طریق ميخواست در ادارة امور دست بلند داشته باشد. همین ترکان خاتون سبب شد که محمّد خوارزمشاه، شیخ مجدالدین بغدادی را زنده در دریای سیحون بیندازد. خواند میر در کتاب حبیب السیر در این باره مینویسد:
نقل است که شیخ مجدالدین در خوارزم به موعظة خلایق مشغول میفرمود. و مادر سلطان محمّد، که ضعیفة جمیله بود، به مجلس وعظ میرفت. گاهگاه به خانة وی نیز تشریف میفرمود. بنابراين، جمعی از اهل حسد، فرصت یافته در وقتی که خوارزمشاه در غلو مستی بود، گفتند که: ... مادر تو به مذهب ابوحنیفه کوفی در حبالة شیخ مجدالدین در آمده است! شعلة غضب سلطانی از استماع این سخن سر کشیده، فرمود که همان شب، شیخ مجدالدین را در جیحون انداختند... (آزاد، 1375، ص158).
نسوی، که بهسبب دشمنی ترکان خاتون با خداوندش، جلالالدین خوارزمشاه، وی را بد میداشته و در اثر خویش قدرتورزی و بدکرداری و کشتارهای او را برشمرده و نکوهیده و گاه او را «ملعونه» خوانده، از بخشندگی و خیرات او در ممالک سخن گفته است (نسوی، بيتا، ص 57).
آنچه از منابع برمیآید اين است که ترکان خاتون از آغاز پادشاهی سلطان محمّد خوارزمشاه در همۀ امور، شریک او بهشمار میرفته و به عللی دستی قویتر از وی داشته است؛ ازجمله اینكه عمدۀ سپاه و دلیرترین و جنگجوترین سپاهیان سلطان، که بخش بزرگی از جهان را برای او گشودند و زیر فرمان وی درآوردند، از تُرکان قپچاق و بیشتر از قبیلۀ «قنقلی» بودند (مورگان، 1373، ص68). خواندمير تنها سپـاهیان همراه کوکخـان را - که به حکومت بخـارا گمارده شد - 20 تا 30 هزار تن دانسته است (خواندمير، 1380، ج3، ص28). اگر این رقم درست باشد باید پذیرفت که قپچاقیان سپاه خوارزمشاه چند صد هزار تن بودهاند و این گروه عظیم، ترکان خاتون را به فرماندهی خویش میشناختهاند و اطاعت آنان از سلطان تنها بهتبع اطاعت از او بوده است. بیشتر فرماندهان این سپاه، خویشاوندان و کسان ترکان خاتون بودند و خوارزمشاه بدون نیروی این سپاه نهتنها بدان جایگاه دست نمییافت، بلکه با جدا شدن آنان از وی، آنچه را بهدست آورده بود، نمیتوانست نگه دارد و در اندک مدتی بازماندگان خاندانهای حاکم سرکوب شده، از هر سو سر برمیآوردند و سرزمینهای تحت سلطه را از دست او خارج میکردند. بنابراین، او وابسته بدان سپاه و سپاه وابسته به مادر و ازآنرو، مادر بر او مسلّط و حاکم بود. فرماندهان سپاه و بیشتر کارگزاران دیوانی و اداری سلطان را ترکان خاتون برمیگزید، حتى ولیعهد و جانشین او نیز منتخب ترکان خاتون بود (نسوی، بيتا، ص 58).
ترکان خاتون هنگام تعیین ولیعهد سلطان محمّد، بهسبب اختلاف با آی چیچاک (آی جیجک، مادر سلطان جلالالدین)، از اوزلاق / ازلغ، پسر دیگر سلطان محمّد، که تحت نظر خودش تربیت یافته بود، طرفداری کرد. با تلاش ترکان خاتون، سلطان نیز اوزلاق را به ولیعهدی خود برگزید (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 130ـ131). ترکان خاتون با نفوذ خود، نظامالملک صدرالدین مسعود هروی، وزیر سلطان، را برکنار کرد و یکی از غلامان خود، ناصرالدین (نظامالملک) محمّدبن صالح، را به وزارت سلطان محمّد گمارد. بیکفایتی و رشوهخواری محمّدبن صالح سبب شد که سلطان او را عزل کند، اما ترکان خاتون محمدبن صالح را وزیر اوزلاق شاه کرد. اوزلاق شاه در آن هنگام ولیعهد بود و به این سبب، اختلاف ترکان خاتون و سلطان محمّد بالا گرفت (نسوی، بيتا، ص 42و44؛ خواندمیر، 1380، ج 2، ص 652).
در روزگاری که سلطان محمّد تاخت و تاز میکرد و شهرها و ولایات و دژها را میگشود، صاحبان آنها را (اگر نمیکشت) و کسان نزدیکشان را بهعنوان گروگان به گرگانج میفرستاد، ترکان خاتون نیز آنان را به آمودریا میانداخت، میکشت (موسوی، 1387)
چنگیزخان، که پیش از حمله به ایران از اختلاف ترکان خاتون و سلطان محمّد آگاه شده بود، نمایندهای نزد ترکان خاتون فرستاد و به وی اطمینان داد که قصد تعرّض به سرزمینهای تحت ادارة او را ندارد و حتی حاضر است حکومت خوارزم و خراسان را به وی واگذار کند (نسوی، بيتا، ص 55ـ56)، اما ترکان خاتون با شنیدن خبر فرار سلطان محمّد، خزاین را برداشت و به همراه محمّدبن صالح و زنان و فرزندان سلطان محمّد از خوارزم گریخت. او هنگام ترک شهر، دستور داد تا دوازده تن از ملوک و شاهزادگان اسیر در خوارزم را به قتل برسانند (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 199؛ خواندمیر، 1339، ج 2، ص650). وی به قلعة «ایلال» در مازندران پناه برد. در این سفر، فرزند حاکم یارز راهنما و مددکار تركان خاتون بود. در نزدیکی محل، از ترس اینکه این راهنما وی را ترک کند، فرمود تا او را گردن زدند و خودش با حرم و خزاين شاه به قلعه «ایلال» مازندران رفت. مغولان ماهها قلعه را در محاصره گرفتند. با پیش آمدن مسئلة کمبود آب و نباریدن باران، ترکان خاتون بهناچار امان خواست و تسلیم شد (جوینی، 1343ق، ج 2، ص 199).
یکی از خادمانش به وی گفته بود: برخیز تا فرار کنیم و به آستان جلالالدین، که نواده و جگرگوشة توست برویم. او در جواب گفت: «دورم باد و خدایش مرگ دهاد. چگونه این خواری برخویش روا دارم که... در نعمت پسران جیجک و به سایة وی برآرم. من خود این گرفتاری و تحمّل این ذلّت را از آنچه گویی بهتر شمارم» (نسوی، بيتا، ص56).
مغولان قلعه را محاصره کردند و سرانجام، پس از چهارماه، ترکان خاتون و محمّدبن صالح از قلعه فرود آمدند و تسلیم شدند. ترکان خاتون و همراهانش را نزد چنگیز فرستادند و به فرمان او، همة فرزندان ذکور سلطان را کشتند و ترکان خاتون را به قراقروم فرستادند. او در دربار مغولان زیست و در 630 درگذشت (نسوی، بيتا، ص 55؛ میرخواند، 1339، ج 2، ص 652).
خان سلطان (دختر سلطان محمّد خوارزمشاه): خان سلطان از زنان نامدار این دوره است که با تمام علاقه به خاندانش، عاقبتى غمانگیز دارد. خان سلطان ابتدا به زوجیت سلطان عثمان درآمد، اما پس از مدتى عثمان نسبت به این زن بىمهر شد و سر ناسازگارى با او گذاشت و بر سر همین اختلاف، بین سلطان محمّد و سلطان عثمان جنگ درگرفت و در این معرکه عثمان به قتل رسید. او پس از چندى که مغول بر کشورش استیلا یافت به همسرى یکى از فرزندان چنگیز درآمد. این خاتون در وضع تازة خود، همواره میکوشید تا شاید بتواند خدمتى به حکومت نیمه برباد رفتة پدرش انجام دهد. ازاینرو، همواره برادر خود جلالالدین را از راه دور و توسط رسولان مخفى از احوال مغول آگاه میگردانید.
هنگامى که جلالالدین اخلاط را محاصره کرد، رسولي نزد او فرستاد با نشانهاى که عبارت بود از یکى از انگشترهاى پدرش که در آن نگینى فیروزه با نام «محمّد» نشانیده بود، و چنین پیغام داد که چنگیز از دلیرى و شوکت و قدرت و وسعت مملکت تو آگاهى یافته است و اینک با تو عزم مصالحه دارد، به شرط آنکه مُلک از حد جیحون تقسیم گردد و از این جانب از آن تو، و آن سوى رود از آن او باشد. اکنون اگر تو چنان تواني در خویش مييابي که با تاتار بجنگي و بر ايشان پیروز شوى هرچه خواهى کن، وگرنه مسالمت را به هنگام میل و رغبت دشمن مغتنم شمار. شهریار جواب درستي نداد و در آشتى نگشاد و از گفتار خواهر تغافل کرد، و همچنان به محاصرة اخلاط اقدام كرد (راوندی، 1340، ج4، ص49).
این خاتون پس از درگذشت شوهرش، در دستگاه مغول همچنان قرب و منزلتى را که نزد شوهر داشت، حفظ کرد (آزاد، 1375، ص176).
ب. ازدواجهای سياسی
افراد خاندان خوارزمشاهی نیز از حربة ازدواجهاي سیاسی برای دست یافتن به موقعیتهای سیاسی، مالی و اجتماعی استفاده میکردند. چنانكه گذشت، خوارزمشاهيان بهسبب آنکه از حمایت ایرانیان و روحانيان اهلسنت بهرة چندانی نداشتند، با خاندانهای گوناگون ارتباطهای سیاسی و خانوادگی برقرار میکردند: ازدواج تکش با ترکان خاتون دختر جنکشی، از خانهای قدرتمند قپچاق از مهمترین اين ازدواجها بود. تکش از این وصلت بهمنظور تسلط بر قلمرو شمالی امپراتوری خود و ایجاد رابطه با ترکمانان مستقر در سیحون علیا و جند سود جست. نفوذ روزافزون این زن منجر به غلبة افراد خاندان وی (قپچاقها) یر تمام ولایات و پستهای حساس کشوری و لشکری در زمان تکش و پسرش سلطان محمّد شد.
سلطان محمّد خوارزمشاه برای حفظ اتحادش با عثمان خان، حاکم سمرقند، پس از پیروزی بر وی، دختر خود را به ازدواج وی در آورد. عثمان خان پس از مدتی از اتحاد با خوارزمشاهیان پشیمان شد و به «قراختائیان» گرايید. وی از خوارزمیان ساکن در سمرقند عده زیادی را کشت و حتی سعی کرد دختر سلطان محمّد را نیز به قتل برساند. سلطان محمّد به شهر حمله کرد و با کشتار بیامان مردم شهر، آن را دوباره تصرف کرد و دخترش را نجات داد. تصمیم دربارة سرنوشت داماد متمرّد، به خان سلطان، دختر سلطان محمّد، داده شد و او به زنده ماندن شوهر رضایت نداد (ابن اثیر، 1351، ص 205ـ209).
ازدواجهای متعدد سلطان جلال الدین در هنگام عقبنشینی از مقابل افواج مغول را به سختی میتوان فقط برای مصالح سیاسی دانست. در برخی از این ازدواجها، پس از رسیدن وی به نواحی گوناگون، حکّام محلی برای اظهار اطاعت از جلالالدین و ابقا در مناطق تحت حکومتشان دختران خود را به نکاح وی درمیآوردند. برای مثال در کرمان، براق حاجب دختر خود را به عقد او درآورد و در شیراز، اتابک سعد زنگی در استقبال از وی، هدایا و پیشکشهای زیادی فرستاد و به وصلت او با دخترش ملکه خاتون اظهار تمایل کرد (همداني، 1388،ص 248).
در این دوره، زنانی که صاحب قلعهها یا حاکم سرزمینهایی بودند، از ازدواج با سلاطین و امرا، حتی امرای مغول، برای استمرار امتیازات و حاکمیتشان بهره میگرفتند. هنگام فتح آذربایجان توسط جلالالدین، ماجرایی بین وی و ملکه خاتون، دختر طغرل سوم سلجوقی، که همسر اتابک ازبک، آخرین اتابک آذربایجان بود، پیش آمد. این زن رسماً در سراسر شهرهای آذربایجان حکومت میکرد و شوهرش در ادارة امور نقش چندانی نداشت. اتابک در جریان حملة جلالالدین، به گنجه فرار کرد و ملکه، که از شوهرش رضایت چندانی نداشت و تاب مقاومت در برابر سلطان را نیز در خود نمیدید، پس از تسلیم تبریز، به سلطان اظهار داشت که حاضر به ازدواج با سلطان است و مدعی شد که اتابک قبلاً او را طلاق داده است. قاضی قزوینی به شرط اینکه منصب قضا را به او واگذارد، حاضر شد خطبة این عقد را بخواند. اتابک ازبک با شنیدن خبر این ازدواج، از غصه جان داد (نسوی، بيتا، ص 107).
اتابک در هنگام حملة سلطان غیاثالدین، برادر جلالالدین، به آذربایجان، برای مصون ماندن از خشم وی، با او از در آشتی درآمده بود و خواهرش ملکة جلالیه که صاحب نخجوان بود، به همسری وی درآورده و از این طریق، از جنگ جلوگیری کرده بود (همان). وصلت براق حاجب با مادر غیاثالدین، همسر سابق سلطان محمّد خوارزمشاه، هم از ازدواجهایی است که کاملاً بر پایة اهداف سیاسی و با اکراه کامل عروس صورت گرفت. مادر غیاثالدین در قلمرو حکومت پسرش قدرت بسیار داشت و با لقب «خداوند جهان» بر امور حکومت نظارت داشت.
پس از آنکه غیاثالدین به کرمان نزد نایب پیشینش براق رفت، براق پا را از حد خود فراتر گذاشت و خواستار ازدواج با مادر غیاثالدین شد. غیاثالدین، که توان مقابله با وی را نداشت، تصمیمگیری در این باره را به مادرش واگذاشت. مادر نیز از روی ناچاری و در نهایت نارضایتی به این وصلت تن داد. این همان ازدواجی بود که داماد با پوشیدن زره در زیر قبا به دیدار عروس رفت! براق پس از مدتی به بهانة شرکت غیاثالدین در توطئهای، ابتدا وی و سپس مادرش را به قتل رساند (نسوی، بيتا، ص 108).
ج. شرکت زنان در جنگها
خوارزمشاهیان با سنن قبیلهای خود در ایران، با اینکه پایتخت ثابتی داشتند، ولی شیوة زندگی عشایری هنوز در بین آنان از جذابیت بسیاری برخوردار بود و دربار آنها سیّار بود. بدینروي، تمامی حرم و یا قسمتی از آن همواره در جنگها همراه سلطان بود.
در جنگی با قراختائیان، از چهار هزار زن در میان کشتهشدگان اردوی وی سخن گفته شده است (میر عابدینی، 1380، ص 101). وجود این تعداد زن در میان کشتهشدگان، نشانگر حضور تعداد زیادی از آنان در لشکر است. نویسندة راحت الصدور در وصف مصاف میاجق سردار خوارزمشاهی با مردم عراق، از زره پوشیدن زنان خوارزمی و جنگیدن آنان با عراقیان با اغراق مینویسد: «هر زنی پنجاه مرد عراقی را میراند.» همسر میاجق نیز در کنار وی میجنگید (راوندی، 1364، ص396).
سلطان جلالالدین خوارزمشاه در فرار از مقابل مغولان، همسر یا همسرانش را به همراه داشته است. نسوی در شرح آخرین حملة مغول به جلالالدین، از همراهی دختر اتابک سعد با سلطان مینویسد و ذکر میکند که سلطان در هنگام فرار، به میرشکارش سفارش کرد که همسرش را به جای امنی برساند (نسوی، بيتا، ص 61).
نقش زنان در مسائل اجتماعی - اقتصادی
الف. زنان اديب و عالم
از شاعرههای این سالها، از زنی به نام فردوس سمرقندی یاد شده است. جوینی او را مطربة بدیههسرایی میداند که در بزمهای سلطان محمّد خوارزمشاه حضور مییافت. وی پس از پیروزی محمّد خوارزمشاه بر سلطان غور و کسب غنایم بسیار، چنین نوشت:
شاها، ز تو غوری به لباسات بجست مانندة جوجه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد فیلان به تو شاه داد و از مات بجست (رجبی، 1374، ص 183).
ام علّی، دختر ابیالفرج صوری، نیز از شعرای فاضل بود که قصیدهها و قطعههای شیوایی میسرود. (ابنخلکان، 1364، ص 297)
سمینه سراوندی، که اهل همدان بود، به آموزش زنان و وعظ برای آنان میپرداخت. در اواخر عمر و پس از سفر حج، کنج عزلت و گوشهنشینی اختیار کرد (میرعابدینی، 1380، ص 102). برخی از این زنان به درجهای از تقوا میرسیدند که عموم مردم به آنان احترام ميگذاردند. برای مثال، اهالی گیلان از زنی پارسا به نام «ام محمّد گیلانی» درخواست دعای باران نمودند (رجبی، 1374، ص 20).
بی بی منجمه در اواخر قرن ششم در نیشابور متولّد شد. او دختر کمالالدین سمنانی، رئیس مذهب شافعی در نیشابور، بود. از ابتدای جوانی در علم نجوم مهارت زیادی داشت و به همین سبب، سلطان جلالالدین خوارزمشاهی او را به دربار خود فراخواند. درستی احکام وی سبب شد که منجّم مورد اعتماد وی شود. سلاطین آن زمان به دلیل تصوری که از تأثیر ستارگان بر احوال خود در جنگهایشان داشتند، برای نجوم اهمیت خاصی قايل بودند. بی بی، سلطان جلالالدین را در غالب جنگها همراهی میکرد. در محاصرة شهر اخلاط در سال 626ق، فرستاده علاءالدین کیقباد از مهارت بی بی در نجوم آگاه شد و آن را به اطلاع علاءالدین رساند. به دنبال ناکامیهای سلطان جلالالدین، بی بی و خانوادهاش به دمشق رفتند و به دربار سلطان ایّوبیالملک الاشرف راه یافتند. علاءالدین بی بی و خانوادهاش را به قونیه خواند و به دنبال پیشبینیهای درست بیبی، ارادت سلطان علاءالدین به او بیشتر شد و مقام بالای ریاست دارالنشای دربار را همراه با لقب امیری به همسر او مجدالدین محمّد ترجمان داد و بی بی در سال 679ق درگذشت (ابن بیبی،1350، ص 196).
ب. جايگاه زن در آثار ادبی (دورة ترکان)
دیوان اشعار شعرا و روایات آینهای است که در آن میتوان آداب و سنن اجتماعی آن دوره را مشاهده کرد. نگاه کردن در این آینه در سالهای به حکومت رسیدن ترکان در ایران تا هجوم ویرانگر مغولان و جستوجو برای یافتن نشانه و اثری از زنان، در این فاصله چندان خوشایند نیست.
در بسیاری از این نوشتهها، زنان بهعنوان معشوقة شعرا و امرا ظاهر میشدند و ذکر خصوصیات ظاهری آنان، که عمده کنیزان ترک بودند، عمدهترین هدف شاعر بود. منتها چون رابطة کنیزان با شاعران رابطة مالک و مملوک بود، اشعار و آثار آنان از زیبایی کمتری در مقایسه با اشعار روزگاران بعد برخوردار است (میرعابدینی، 1380، ص 98).
گاه نیز حضور زنان سیاستمدار و حکمران این دوره در برخی از آثار ادبی مشاهده میگردد. نظامی در شرح احوال پادشاه «بردع»، که زنی بود به نام «نوشابه» او را قوی و روشندل و نغزگوی، فرشتهمنش، بلکه فرزانهخوی میخوانده، و مینویسد: هزار دوشیزه در دربار او خدمت میکردند و با وجود داشتن غلامان بسیار، کسی از مردان به دربار او راه نداشت (نظامی گنجوی، بیتا، ص 832).
همواره ادیبان جامعة مردسالار در آثار خویش، نسبت به خطر دانایی زنان هشدار دادهاند. عنصرالمعالی به فرزندش توصیه میکرد:
فرزند دختر را به معلمه ده تا نماز و روزه و آنچه شرط شریعت است از فرایض بیاموزد، لیکن دبیری میاموزش و چون بزرگ شد هرچه زودتر جهد کن که به شوهرش دهی که دختر نابوده به چون بود با شوی به یا به گور (ستاری، 1373، ص 67).
امام محمّد غزالی، که برای صدای دوک نخریسی زنان ارزشی همچون صدای کمان غازیان و قلم عالمان قايل است و زنان را به خانهنشینی و نخریسی توصیه میکند و مینویسد: «معلمی دختری را دبیری میآموخت. حکیمی از آنجا میگذشت، گفت: این معلم، بدی را بدی میآموزد» (غزالی، 1351، ص269). بر اين نكته تأکید كرده است که زنان بهتر است در پرده باشند و از رأی و نظر آنان استفاده نشود و بارها در آثار او اين سخن تکرار میشود. نظامی پس از وصف «نوشابه» مینویسد:
ولی زن نباید که بـاشد دلیر
زن آن به در پرده پنهان بود
مه محکم بود کینة ماده شیر
که آهنگ بی پرده افغان بود
(نظامی گنجوی، بیتا، ص 832)
ج. حضور زنان در اجتماعات و پوشش آنان
عاداتی همچون زدن نقاب و روبند بر چهره و زندگی کردن در پشت پردة اندرونی و حرمسرا از سننی بوده که پس از اسلام آوردن ترکان بین زنان آنان رواج یافته است. ابنفضلان در سفر به سرزمین غزها، آنان را بیاعتنا به پوشاندن بدن و صورت دیده است. البته این امر دلیل بر بی عفتی آنان نبوده است (ابنفضلان، 1345، ص 69).
امر رایج در سرزمین ایران، پوشیدگی روی و موی زنان بوده است. حتی بهجای کلمة «دختر» از «پوشیده» استفاده شده و زنان «اهل ستر» خوانده شدهاند، ولی پوشیدگی روی و موی مانع از حضور زنان در اجتماع نبوده است (بیهقی، بيتا، ص 219).
ابن بطوطه همسر خان دشت قبچاق را به همراه چهار کنیز زیبا با لباسهای فاخر در ارابهای پوشیده از پارچة کبود رنگ وصف کرده است. هنگام پیادهشدن او، سی کنیز همراه وی بودهاند و حلقههای دامن لباس او را به دست داشتهاند. خان در پیش پای خاتون برخاسته، او را در کنار خود مینشانده است. زنان طبقة متوسط نیز همراه با سه یا چهار کنیز، که دامن لباسشان را به دست گرفتهاند، درحالیکه تاجهایی مرصّع به جواهر و مزیّن به پر طاووس بر سر داشتهاند جابهجا میشدهاند (ابن بطوطه، 1348، ص 269).
اعتقادات خرافی و اقدام به سحر و جادو، بخصوص در بین زنان، در مناطق گوناگون ازجمله در ترکستان و ماوراءالنهر رایج بوده است. برخی از زنان مدعی داشتن رابطه با ارواح بودهاند و با ادعای «پری داری» و«پری خوانی» معالجة بیماران را توسط احضار ارواح و رقص و اعمال عجیب و غریب میسر میدانستند (بارتولد، 1366، ص385).
د. پوشاک زنان
محمّد چیتساز در کتاب پوشاک ایرانیان از ابتدا تا حملة مغول، پوشاک زنان را شامل سرپوش، پیراهن، شلوار و کفش میداند. سرپوشهای این دوره شامل تاج، کلاه، دستار، سربند و مقنعه یا چادر بوده است. تاج و کلاه بیشتر جنبة تشریفاتی داشته و مخصوص ملکه و یا زنان امرا و بزرگان بوده و با سنگهای قیمتی تزیین میشده است. زنان طبقات مرفّه دستاری نسبتاً بزرگ بر سر میبستند که از دو طرف بهصورت عمامه پیچیده میشد. ادامة این دستارها گاه تا کمر هم میرسید. سربندهای زنان نواری بود که به دور پیشانی میبستند و روی آن با سنگها و جواهرات تزیین میشد و یا جقهای در پیشانی آن نصب میشد. مقنعه و چادر که تمام سر را میپوشاند، گاه پیشانی و چانه و دهان را نیز نهان میکرد. رنگ سرپوشها غالباً سفید، سبز و گاهی قرمز بود (غیبی، 1387، ص 56).
پیراهنها معمولاً جلوبسته و یقهگرد و نسبتاً بلند تا نیمة ساق پا بود. این پیراهنها دارای آستینهای بلند و نسبتاً چسبان بود. نوعی قبای جلو باز هم بود که با قراردادن یک لبه بر روی لبة دیگر، یقه آن به شکل هفت درمیآمد و گاهی بهصورت جلو باز هم استفاده میشد. در خانه، بهعنوان روپوش و گاهی شال مانندی هم روی کمر آن بسته میشد. در محل بازوان پیراهن، نقش بازوبند وجود داشت و دور تا دور لبة حاشیة پیراهن نیز نواردوزی میشد (غیبی، 1387، ص 57).
رقّاصان و نوازندگان از لباسهای خاص با جواهرات و سنگهای قیمتی نصبشده روی سربند استفاده میکردند. آنها بر پاهای خود خلخال و بر دستهایشان دستبند میبستند. در برخی موارد، کلاهی مثلثیشکل و کوتاه را بر موهای خود میگذاشتند. پیراهن آنان جلو باز با آستینهای بلند و چسبان بود و در محل کمر، با بستن شالی محکم میشد. آستینها دارای نقش بازوبند بود و در محل مچ دستها، دارای حاشیهدوزی بود. کفشهایشان نوکتیز و روباز و به رنگهای تند (قرمز) بود.
شلوارها یا چسبان بود و یا گشاد و پرچین که در محل مچ پا تنگ میشد و زیر پیراهن به پا میشد. کفش ساق بلند را زیر قباها میپوشیدند. از کفشهای نوکتیز و رویاز نیز استفاده میشد (همان).
تصوير (2):سربندهاي زنان ايراني (چیت ساز، 1379،ص 152) تصوير (3): لباس زنان ايراني
ه . آداب و سنن اجتماعی
عامل مشترک بسیاری از ازدواجهای این دوره همقبیله نبودن عروس و داماد بود. روشهای خواستگاری یا همسرگزینی متفاوتی در بین قبایل ترک صحرانشین رواج داشت. یکی از این روشها دزدیدن دختر بود. داماد پس از انتخاب عروس، چند لباس و گاه چند چهارپا به سرپرست دختر میداد و به خانه او میرفت و دست دختر را ميگرفت و با خود میبرد (ابن فضلان، 1345، ص70).
سلاطین ترک حاکم بر ایران با فرستادن نمایندگان بلندمرتبهای همچون وزرا یا قضات عالیرتبه یا علما به نزد خانوادة دختر، او را خواستگاری میکردند. گاه این رفت و آمدها سالها طول میکشید. تعدّد زوجات، بخصوص در بین طبقات بالا و امرا رایج بود. ازدواج زنان پس از فوت همسر با پسر یا برادر مرد متوفی نیز مرسوم بود. تعدّد زوجات در طبقات اشراف و ثروتمند رواج داشت. در ازدواجها سعی ميشد همترازی طبقاتی و اجتماعی رعايت شود. با توجه به ایدة «دختر با شوی یا به گور»، دختران را در سنین بسیار کم شوهر میدادند. گاه عروسها آنقدر کودک بودند که چند سال طول میکشید تا بتوانند به خانه شوهر بروند، مثل دختر بکت غدی که همسر پسر سلطان مسعود غزنوی شد و سه سال داشت (ابناثیر، 1351، ص45).
از دیگر سنتها گرایش در بین ترکان این بود که پس از عروسی، داماد مدت زیادی را نزد خانوادة عروس به سر میبرد. هدایای اهدایی از سوی خانوادة داماد شامل جامة مرصّع طلایی و جواهرات و انواع پارچهها بود. شیربها و مهریه هم با نامهای کابین، کاوین و صداق مرسوم بود. مقدار جهیزیة همراه دختر به خانة شوهر بستگی به ثروت و موقعیت خانواده دختر داشت. طلاق امری رایج بود. مؤلف قابوسنامه به پسرش پند میدهد: «هر بنده و زن که طلاق و فروختن خواهد بفروش و طلاق ده.» مرد مجاز بود که کنیز بخرد و بر همسرش برگزیند و او تحمل کند (همان، ص302).
و. نقش زنان در امور اقتصادی
در آن زمان، زنان علاوه بر خانهداری و نگهداری از فرزندان، عهدهدار مراقبت از چهارپایان، تهیة لبنیات، چیدن پشم حیوانات، نخ ریسیدن و دوختن لباس بودند. هرکدام از زنان فرمانروا در چادری جداگانه، با کودکانش زندگی میکرد. نخستین زوجة فرمانروای قبیله سرپرستی تمام افراد خانواده را به عهده داشت و بخصوص در غیبت شوهر، حتی اختیار اموال او را هم داشت (لینتون، 1337، ص216).
ز. ديگر مشاغل زنان
دایگی شاهزادگان و فرزندان بزرگان از مشاغلی بود که زنان به آن اشتغال داشتند. این دایگان معمولاً از احترام و قدردانی خاصی برخوردار بودند. بعضی از زنان در دربار سلاطین ترکنژاد به مطربی، نوازندگی و رقّاصی اشتغال داشتند. نخریسی و پارچهبافی از متداولترین حرفهها بود. امام محمّد غزالی ارزش صدای دوک نخریسی زنان را در عرش، همپایة ارزش صدای کمان غازیان و قلم عالمان میداند. «کرباسهای دسترشت پارسازنان» از جمله هدایایی بود که خدمت شاهان برده میشد. زردوزی از مشاغل دیگری بوده که جمعی از زنان به آن اشتغال داشتند. جمعی از زنان به علت آشنایی با علوم زمان ـ بیشتر علوم دینی وحدیث - به روایت حدیث، موعظه برای زنان و آموزش زنان و کودکان میپرداختند (بیهقی، بیتا، ص 155).
زنان رامشگر و آوازهخوان در هر شهر، در کوی و محلة خاصی میزیستند. وزیر سلطان محمّد خوارزمشاه به علت گرفتاریاش در تهیة وسایل مطربان دربار، به امر سلطان، از تهیة اسباب مقابله با مغولان خود را معاف دانست (میرخواند، 1339، ص408).
مؤلّف راحة الصدور از جور و ظلمی که در زمان او در عراق وجود داشت، یاد میکند و مینویسد: میکدهها و خرابات ایجاد شده بود و امرای لشکر از طریق محلات زنان فاسد، درآمد قابلملاحظهای داشتند (میرعابدینی، 1380، ص134).
نتيجهگيری
در عصر خوارزمشاهی، زنان درباری از نفوذ عمدهای برخوردار بودند. ازدواجها در دربار عمدتاً داراي رنگ سیاسی بود و موجبات نزدیکی حکّام و سلاطین را به یکدیگر فراهم میساخت. به ديگر سخن، ازدواجهای سیاسی مانع بروز توطئهها و حوادث سهمگین و تغییر و تبدیل در سلطنت، موجب استمرار امتیازات و حاکمیتشان و ایجاد شرایط و امکان شفاعت دربارة گناهکاران میشد. زنان در این دوره، در امور سیاسی و کشورداری حضوري فعّال داشتند؛ در میدانهای جنگ حضور مييافتند؛ در تولید به قدر مردان کار میکردند؛ و در غیاب مردان رئیس خانواده بودند. دربارة حقوق مادی و تملّک ثروت و املاک هم میتوانستند با مردان برابری کنند.
زنان دربار بعضاً صاحب قلعهها، و حاکم سرزمینهایی بودند و اقتدار داشتند. چون ترکها به دختران خود اهمیت میدادند، دختر و پسر ارزش تقریباً یکسانی داشتند. از سوي ديگر، زنان از آسيبهاي اخلاقي در امان نبودند؛ همچنانكه حضور بيمهار زنان، بخصوص در عرصة سياسي گاه آسيبهاي جبرانناپذيري به جامعه وارد ميساخت.
البته باید یادآور شد که زندگى زنانی پرقدرت همچون ترکان خاتون به هیچوجه نمونهاى از زندگى زنان دورة خوارزمشاهیان نیست و زنان طبقات پایین فاقد هرگونه قدرتى بودند و جز خانهدارى و بچهدارى، به امور دیگرى نمىپرداختند. در خاندان خوارزمشاهیان، زنان فداکارى نیز بودند که در تمامى عمر، خواهان خدمت به مملکتشان بودند.
- ابن اثیر، عز الدین علی(1351)، تاریخ(كامل) بزرگ اسلام و ایران، ترجمه علی هاشمی حائری، تهران، کتب ایران.
- ابن بطوطه، محمدبن عبدالله(1348)،سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، تهران، ترجمه و نشر کتاب.
- ابن بی بی، حسينبن محمد(1350)، اخبار سلاجقة روم، تهران، نشر تهران.
- ابن خلدون، عبدالرحمن(1363)، تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- ابن خلکان، احمدبن محمد(1364)، وفیات الاعیان، چاپ دوم، قم، امیر.
- ابن فضلان، احمد(1345)، سفر نامه، ترجمة ابوالفضل طباطبایی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
- آزاد، حسن (1375)،پشت پرده های حرمسرا، تهران، دیبا.
- اشرفی، مجید(1381)، سرگذشت خوارزمشاهیان، تهران، (بينا).
- اقبال آشتیانی، عباس(1380)، تاریخ ایران بعد از اسلام، چ نهم، تهران، نامک.
- غزالی، محمدبن محمد(1351)، نصیحة الملوک، تصحیح جلال الدین همایی، تهران، انجمن آثار ملی.
- بارتولد، واسيلي(1366)، ترکستان نامه، چ دوم، ترجمة کریم کشاورز، تهران، آگاه.
- باوفای دلیوند، ابراهیم(1383)، فرهنگ و تمدن خوارزم در روزگار خوارزمشاهیان، پايان نامة دکتری، دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات.
- بوسورث، ادموند(1371)، سلسلههاي اسلامي، ترجمة فريدون بدرهاي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- بیانی،شیرین(1388)، زن در ایران عصر مغول، تهران، دانشگاه تهران.
- بیهقی، علیبن زید(بیتا)، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار و مقدمه علامه قزوینی، تهران، اسلامیه.
- پول، استانلين(1406ق)، طبقات سلاطين اسلام، بيروت، الدارالعالية.
- تاجبخش، احمد(1381)، تاریخ تمدن و فرهنگ ایران، شیراز، نوید.
- جوزجاني، منهاج سراج(1363)، طبقات ناصري، تحقيق عبدالحي حبيبي، تهران، دنياي كتاب.
- جوینی، علاء الدین عطا ملک(1343ق)، تاریخ جهانگشا، تحقيق محمد قزوینی، لیدن، مطبعة بریل.
- چیتساز، محمدرضا(1379)، تاریخ پوشاک ایرانیان از ابتدای اسلام تا حملة مغول، تهران، سمت.
- حدود العالم من المشرق الي المغرب(1423ق)، تحقيق يوسف الهادي، قاهره، دارالثقافة.
- حموى، ياقوت(بیتا)، معجم البلدان، (بيجا)، (بينا).
- خواندمير، غياث الدين(1380)، تاريخ حبيب السير، چ چهارم، تهران، خيام.
- راوندی، محمدبن علی(1364)، راحة الصدور و آیة السرور، تصحیح محمد اقبال و مجتبی مینوی، تهران، علمي.
- راوندی، مرتضی(1340)، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر.
- رجبی، محمدحسن(1374)، مشاهیر زنان ایرانی وپارسی گوی از آغاز تا مشروطه، تهران، سروش.
- همداني، رشید الدین فضل الله(1388)، جامع التواریخ، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب.
- زرینکوب، عبدالحسین(1378)، روزگاران، چ نهم، تهران، سخن.
- ستاری، جلال(1373)، سیمای زن در فرهنگ ایران، تهران، نشر مركز.
- صادق فرید، محمد(1383)، در آمدی بر خانواده و نظام خویشاوندی، تهران، پشوتن.
- صفا، ذبیح الله(1378)، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس.
- علی نژاد، مسلم(1387)، بازيابي شده در12/9/1387، از: www.iranology.ir
- عوفی، محمد(1335)، جوامع الحکایات، تهران، خاور5.
- غیبی، مهرآسا(1387)، هشت هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، تهران، هیرمند.
- قزويني، زكريابن محمد(1373) آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه جهانگيرميرزا، تحقيق ميرهاشم محدث ارموي، تهران، اميركبير.
- لینتون، رال(1337)، سیر تمدن بشری، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، دانش.
- منشی کرمانی، ناصر الدین(1364)، نسائم الاسحار، تحقيق جلالالدین محدث ارموی، تهران، اطلاعات.
- مورگان، ديويد،(1373) ايران در قرون وسطي، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو.
- موسوی، مصطفی، «ترکان خاتون»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، شماره مقاله 5884. www.cgie.org.ir
- میر خواند، میر محمدبن سید برهان الدین خواندشاه(1339) تاریخ روضه الصفا،تهران مرکزی.
- میر عابدینی کچو مثقالی، ایران(1380) بررسی نقش زنان در عهد حاکمیت ترکان در ایران، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی علوم و تحقیقات.
- نسوی، نور الدین محمد زیدری(بی تا)، سیره جلال الدین، ترجمه محمد علی ناصح، (بی جا)، نشر علمی.
- نظامی گنجوی(بیتا)، دیوان کامل، بی جا، زرین شرفنامه.