رفتارشناسی سیاسی طلحه و زبیر بر پایهی مکاتبات در دورهی خلافت امام علی علیه السلام
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
طلحةبن عبيدالله و زبيربن عوامبن خويلد از اصحاب مشهور و از اولين اسلامآورندگان بودند. عمربن خطاب آن دو را جزو شش نفر اهل شورا و از نامزدهاي خلافت پس از خود قرار داد. آنها از بزرگترين منتقدان عثمان در ميان صحابه بودند. طلحه در هنگام محاصرة خانه عثمان، آشکارا عزل عثمان را خواستار بود. زبير نيز به همراه طلحه، عثمان را کافر و مستحق مرگ ميدانست(بلاذري، 1417ق، ج 5، ص 561). اين دو شخصيت پس از بيعت آشکار با امام علي، بيعت خود را با ادعاي دست داشتن حضرت علي در قتل عثمان و نيز تحميل بيعت اجباري بر آنها شکستند و به مخالفت و راهاندازي سپاه عليه آن حضرت برآمدند و در جنگ جمل کشته شدند(ابنحجرعسقلاني، 1415ق، ج 2، ص 461).
طبق گزارشهاي موجود در منابع تاريخي، نقش جدي طلحه و زبير در ارتباط با عثمان در دو مرحله، متفاوت از هم ظهور نمود. در مرحلة نخست، نوعي همگرايي و رضايت ميان ايشان موجود بود که در قالب بخششهاي مالي و ثروت هنگفتي که از ناحيه عثمان به آنها ميرسيد، ظهور يافت(بلاذري، 1417ق، ج 6، ص 108). همچنين نقل كردهاند كه طلحه از عثمان، مبلغ زيادي قرض گرفت، پس عثمان پيام فرستاد: «يا ابامحمد! آن اموال از آن تو و كمكي است براي جوانمردي و بزرگمنشيات»(ابنشبه، بيتا، ج 3، ص 1020؛ ياقوت حموي، 1990، ج 5، ص 286). گزارشهايي ديگر نيز مؤيد اين مطلب است که در ابتداي خلافت عثمان رابطة خوبي ميان ايشان موجود بود. بذل و بخشش عثمان به طلحه به حدّي بود كه وقتي طلحه مردم را عليه عثمان تحريك ميكرد، عثمان لب به گلايه و نفرين گشود و گفت: «نفرين بر ابن حضرميه (طلحه)! به او چقدر بخشش كردم و او قصد جان مرا كرده است. خداوندا او را از اين اموال بهرهمند مساز و كيفر ظلم او را به او برسان»(ابن ابيالحديد، 1375، ج 9، ص 35).
در مرحلة ديگر، اين رابطه تيره شد و علت آن روش عثمان در بها دادن بسيار به خويشاوندان اموي، بهويژه کساني بود که از سوي پيامبر خدا مطرود شده بودند. همچنين برخورد خشن عثمان با صحابه بزرگواري همچون عبداللهبن مسعود، عمار ياسر و ابوذر در اين امر مؤثر بود.
آنچه رفتار طلحه و زبير را زير سؤال ميبرد نوع رفتار دوگانة آنها در قبال عثمان و سپس بهانة آنها عليه امام علي و ادعاي خونخواهي عثمان بود، بهگونهاي ايشان خود متهم اصلي قتل عثمان شمرده شدند(ابنسعد، 1374، ج3، ص223؛ خليفه، 1415ق، ص135).
مکاتبات مربوط به طلحه و زبير
مکاتبات مربوط به طلحه و زبير 14 نامه است که از اين تعداد، 5 نامه توسط اين دو شخصيت به طور مشترک به افراد گوناگون ارسال گرديده است. نامههاي ديگر نيز در قالب جوابيه و يا نامههايي است که ديگران دربارة اين دو شخصيت، ارسال کردهاند.
نامههاي مشترک طلحه و زبير عبارتند از: 1. نامه به مردم شام؛ 2. نامه به بزرگان بصره، شامل کعببن صور، احنفبن قيس و منذربن ربيعه؛ 3. نامه به امام علي.
ساير نامههايي که به طلحه و زبير ارسال شده عبارتند از: 1. نامه امام علي؛ 2. نامه معاويه به زبير(دو نامه)؛ 3. نامه معاويه به طلحةبن عبيدالله (يک نامه)؛ 4. نامههاي معاويه به حزب اموي در خصوص هماهنگي با طلحه و زبير شامل نامه به عبداللهبن عامر، يعليبن اميه؛ 5. نامه معاويه به سعدبن ابي وقاص؛ 6. نامههاي عايشه که در آن از طلحه و زبير مطالبي بيان نموده است.7. نامه سعدبن ابي وقاص به معاويه.
تمام مکاتبات موجود بهسبب اشتهار به کتابت بهعنوان نامه تلقي شده و در منابع نيز از آنها به صورت نامه ذکر به ميان آمده است.
محتواي نامههاي طلحه و زبير
نقش طلحه و زبير در راهاندازي فتنة خونخواهي عثمان، ايجاب ميكند تا رفتار سياسي آنها بررسي شود. آنچه از نامههاي اين دو شخصيت گزارش شده مربوط به حضور آنها در مکه و بصره است. در مطالعة نامهها، توجه به نامههاي ديگران در خصوص طلحه و زبير در تعيين رفتار سياسي آنها بسيار مهم است.
1. نامة طلحه و زبير به كعببن صور
«اما بعد، بهراستي تو از سوي عمربن خطاب قاضي بودي و همچنين بزرگ بصره و سرور مردم يمن هستي. تو به واسطة آزارهايي كه عثمان ميديد، خشمناك بودي. پس در اين روز نيز به واسطه كشته شدن او خشمناك باش. والسلام» (دينوري، ،1380، ج 1، ص 47).
2. نامة كعببن صور در پاسخ به طلحه و زبير
«اما بعد، ما بر آزارهايي كه بر عثمان وارد آمد خشمناك شديم و ديگران با زبان خود چيزهايي گفتند. ديگري نيز با شمشير در اين كار وارد شد. اگر عثمان ظالم كشته شده است ربطي به شما دو نفر ندارد، و اگر مظلوم كشته شده است ديگري از شما سزاوارتر است. اگر كار عثمان براي كسي كه شاهد آن بوده است مشكل باشد براي كسي كه شاهد و ناظر نبوده است، مشكلتر است»(همان).
3. نامه طلحه و زبير به احنفبن قيس
«أما بعد، تو فرستادة عمربن خطاب و سنگ صبور مردم عراقي تو از كارهاي عثمان آگاه بودي ما نيز به سوي تو ميآييم و آنچه ديدني است براي تو بهتر از شنيدن آن است. والسلام»(همان).
4. نامة احنفبن قيس در پاسخ به طلحه و زبير
«اما بعد، هيچ كار شما نيست كه ما دربارة آن شكي نداشته باشيم. كارهاي شما دو نفر همواره همراه شك و دودلي است. اين كار ديگر از عهدة ما و شما خارج است. والسلام»(همان).
5. نامه طلحه و زبير به منذربن ربيعه
«اما بعد، بهدرستي كه پدر تو در جاهليت رئيس، و در اسلام سرور بود. تو همچون جانشين شايستهاي براي پدرت هستي. عثمان كشته شد و چه كسي بهتر از تو كه از وي حمايت كني و براي كشته شدن او خشمناك باشي. و السلام»(همان).
6. نامة منذربن ربيعه در پاسخ به طلحه و زبير
«اما بعد، عثمان وقتي كه در ميان شما بود خوار و زبون بود. شما در چه زماني اين آگاهي و دانش را به دست آوردهايد. و چنين رأيي پيدا نمودهايد؟»(همان).
7. نامة امام علي به طلحه و زبير
(اين نامه در سال 36ه . هنگامي که طلحه و زبير در بصره بودند، توسط عمرانبن حصين به آنها فرستاده شد).
اما بعد، شما را معلوم است كه من در خلافت رغبتي نداشتم و آن روز كه بر من خلافت عرضه ميكرديد، ابا مينمودم و قبول نميكردم. مردمان با من الحاح ميكردند و مبالغت مينمودند و تا آن وقت كه شما هر دو راضي نشديد و بيعت نكرديد به بيعت مردمان رضا ندادم. آن روز كه شما بيعت ميكرديد بر شما حرجي و اكراهي نبود و هيچكس به تكليف و اجبار، شما را بر بيعت وانميداشت و غرضي و مطلوبي نداشتيد كه بهسبب حصول آن بيعت ميكرديد. اكنون نميدانم كه چرا انديشه بدل كردهايد و روي به منازعت و مخالفت من آوردهايد و نقض عهد روا ميداريد؟! اگر ميدانيد كه اين سخن از سر صدق ميرود و از جانب من در رعايت حقوق شما اهمالي نرفته است، از اين انديشه كه كردهايد بازگرديد، و اگر در اين خلاف است كه ميگويم و به اكراه بيعت كرده ـ چون ظاهراً بيعت كرديد و مسلمانان را چشم بر آن افتاد اگرچه در باطن شما خلافي ظاهر بوده باشد ـ مرا بر خويشتن حقّ طاعت واجب كرده باشيد، و مرا در آنچه شما بعد از متابعت مخالفت كنيد هر كس بشنود، ملامت كند. در ابتداي كار، تو اي زبير، كه سرور سواران قريشي، و تو اي طلحه، كه شيخ مهاجراني، بيعت نکردن آسانتر بود كه امروز خلاف كردن و عهد شكستن. آنچه ميگوييد و ادعا ميكنيد كه عثمان را من كشتهام، از اين سخن كه ميگوييد تعجب ميكنم؛ زيرا خود بهتر ميدانيد ساحت من از آن مبراست. بدان رضا ميدهم كه طايفهاي از اهل مدينه كه امروز نه در موافقت منند و نه در مصاحبت شما، ميان ما در اين حادثه، حكم باشند تا قصد و سعي هر كس از ما در كشتن عثمان به وجه شهادت ـ چنانكه ايشان را معلوم و محقّق است و به چشم خود ديدهاند و مشاهده كردهاند ـ تقرير كنند تا لاجرم هريك معلوم شود و به قدر سعي هر كس كه در خون او شرکت كرده باشد، معلوم گردد. پس فرزندان عثمان را نخست به خلافت من اقرار بايد آورد و مطيع بايد گشت و آنگاه جماعتي را كه بر ايشان دعوي خون پدر دارند، پيش من حاضر گردانند و با ايشان دعوي كنند تا آنچه اقتضاي عدالت و حكم شريعت باشد در آن باب صادر گردد. شما را با طلب خون عثمان چه كار؟ شما بدو چه تعلّق داريد؟ شما دو مرديد از مهاجر و عثمان مردي است از بني عبد مناف او را اگر به حق يا به ناحق کشتند، ميان شما قرابتي و مواصلتي نيست. به چه دليل طلب خون او ميكنيد و در آن مبالغت داريد؟ بدون اكراه و اجبار، هر دو طوعاً و رغبتاً با من بيعت كرديد و سوگند عظيم خورديد و در نزد خدا عهد كرديد كه خلاف نكنيد. اكنون عهد بشكستيد و بر من بيرون آمديد و حرم رسول خدا را از خانهاي كه خداي تعالي او را به ماندن در آن امر فرموده است بيرون آورديد و چندين هزار مسلمان را در شبهه انداختيد و بر جنگ من تحريض مينماييد و بر محاربت با من ترغيب ميدهيد! نميدانم چه انديشهاي داريد. خداي تعالي آنچه متضمّن صلاح و صواب است، روزي كند و شما را به راه راست در آورد (ابن اعثم، 1372، ص 421).
8ـ نامه طلحه و زبير در پاسخ به نامه اميرالمؤمنين علي
اي ابو الحسن، تو بدان سبب آمدهاي و لشكر آوردهاي كه فردا از تو مدام گويند و تو را شهرتي باشد و به هيچ نوع بازنگردي تا مقصودي كه داري حاصل كني. ما هرگز تو را اطاعت و متابعت نخواهيم كرد. تو را هر چه مراد است انجام ده و هرچه ميخواهي بفرما كه كار از عتاب بگذشت. و السلام(همان).
9. نامة طلحه و زبير به اهل شام
آمده بوديم از جنگ جلوگيري كنيم و كتاب خدا عز و جل را بپا داريم و حدود خدا را دربارة شريف و وضيع و بسيار و كم روان كنيم، مگر آنكه خدا ما را از آن بازدارد. نيكان و نجيبان مردم بصره با ما بيعت كردند و اشرار و اوباش به مخالفت برخاستند و دست به اسلحه بردند و از جمله سخناني كه به ما گفتند اين بود كه مادر مؤمنان را به گروگان ميگيريم؛ به اين سبب كه آنها را سوي حق خوانده بود و ترغيب كرده بود. خداي عز و جل روش مسلمانان را مكرر به آنها وانمود و چون حجت و دستاويز نماند قاتلان امير مؤمنان دليري نمودند كه از پاي درآمدند و كس از آنها جان نبرد، مگر حرقوصبن زهير كه خدا سبحانه اگر خواهد او را نيز گرفتار كند و همگان چنان شدند كه خدا فرموده بود، شما را به خدا، شما نيز چنان كنيد كه ما كردهايم كه ما و شما در پيشگاه خدا معذور باشيم كه تكليف خويش را انجام دادهايم!(طبري، 1375، ج 5، ص 181).
شاخصههاي محوري تعيين رفتار سياسي طلحه و زبير در نامهها
با مطالعة تمام مکاتبات مربوط به طلحه و زبير، مهمترين شاخصههاي تعيين رفتار سياسي آنها عبارت است از:
1. اصرار بر طغيان و عدم اطاعت از امام علي
ما هرگز تو را اطاعت و متابعت نخواهيم كرد. تو هر چه ميخواهي بگو. كار از عتاب و سرزنش گذشته است(ابناعثم، 1372، ص 422).
2. رفتار تحريككننده در قبال متنفذان و بزرگان بصره شامل كعببن صور، منذربن ربيعه و اخنفبن قيس
به واسطة كشته شدن عثمان خشمناك باشيد. عثمان كشته شد، و چه كسي بهتر از شما كه از وي حمايت كنيد و براي كشته شدن او خشمناك باشيد(دينوري، 1380، ج 1، ص 318).
3. رفتار توجيهي و تحريکي خطاب به اهل شام
آمده بوديم از جنگ جلوگيري كنيم و كتاب خداي عز و جل را بپا داريم. نيكان و نجيبان بصره با ما بيعت كردند و اشرار و اوباش به مخالفت برخاستند. ما را به گروگان گرفتن مادر مؤمنان (عايشه) متهم ميکردند(طبري، 1375، ج 5، ص 181).
ـ شما را به خدا، چنان كنيد كه ما كردهايم(همان).
مغايرتها در رفتار سياسي طلحه و زبير با ادعاهاي آنها در نامهها.
1. ادعاي خونخواهي عثمان مبناي رفتار سياسي طلحه و زبير
مهمترين محور سياسي در رفتار طلحه و زبير ادعاي خونخواهي عثمان بود. نکتة مهم در مکاتبات طلحه و زبير مشترک بودن نامههاي آنهاست. در نامههاي اين دو شخصيت، خونخواهي عثمان و مظلوميت او مطرح شده است.
طبق گزارشهاي تاريخي، بر خلاف ادعاي طرحشده در نامههاي آنها، طلحه و زبير در بسيج شورشيان عليه عثمان، بهويژه در تحريک مصريان، نقش برجستهاي داشتند. محاصرة خانه عثمان توسط طلحه مديريت ميشد. او به هنگام محاصرة خانة عثمان، خطاب به عثمان ميگفت: «به خدا، دست از تو برنميداريم تا از بنياميه انتقام بگيريم»(ابنشبه، بيتا، ج 4، ص 1287).
بلاذري نيز به نقل از ابن سيرين مينويسد: «در ميان اصحاب، سختتر از طلحه بر عثمان كسي نبود(بلاذري، 1417ق، ج 5، ص 81). طبري نيز در تاريخ خود به نقش طلحه در قتل عثمان اشاره ميكند. وي آورده است که ابن عديس و يارانش عثمان را محاصره نموده بودند تا اينكه طلحه آمد و با ابن عديس آهسته گفتوگو نمود و به دنبال آن، ابن عديس دستور داد كه نگذاريد كسي بر اين مرد(عثمان) وارد و يا خارج گردد. عثمان پس از آگاهي از اين اقدام، گفت: اين دستور را طلحه داده است(طبري، 1375، ج 3، ص 411).
بلاذري و ابنقتيبه نيز نقل ميكنند: طلحه مانع آبرساني به عثمان بود(بلاذري، 1417ق، ج 6، ص 186). وي از جمله کساني بود که مردم را به قتل عثمان تحريک ميکرد(ابناعثم، 1372، ج2، ص423).
الغدير به نقل از حاكم نيشابوري از قول حسن بصري آورده است: «طلحه و زبير وقتي به بصره آمدند از آنها پرسيدند: چرا آمديد؟ گفتند: براي خونخواهي عثمان».
حسن بصري ميگويد: «سبحان اللّه! مردم اينقدر عقل نداشتند كه به آنها بگويند: بهخدا قسم، عثمان را كسي غير از شما نكشته است» (اميني، 1396ق، ج 17، ص 205).
امام علي دربارة کشته شدن عثمان به مردم كوفه نوشت: «من شما را از كار عثمان آگاه ميكنم؛ چنانكه شنيدن آن همچون ديدن بود. مردم بر عثمان خرده گرفتند. من يكي از مهاجران بودم. بيشتر خشنودي وي را ميخواستم و كمتر سرزنشش مينمودم، ولي طلحه و زبير آسانترين كارشان آن بود كه بر او بتازند و او را برنجانند و ناتوانش سازند. عايشه نيز سر بر آورد و خشمي را كه از او داشت آشكار كرد و مردمي فرصت يافتند و كار او را ساختند»(نهجالبلاغه، 1379، ن 1).
2. شواهدي مبني بر نقش طلحه و زبير در قتل عثمان از سوي مخالفان امام علي
اصرار جريان خونخواه عثمان مبني بر دست داشتن امام علي در قتل عثمان با شواهد موجود در تعارض جدي قرار دارد. بسياري از مخالفان امام علي به نقش مستقيم طلحه و زبير در تحريک مردم به کشتن عثمان اشاره نمودهاند. اين گزارشها بدين شرح است:
1. اذعان عايشه به دخالت طلحه و زبير در قتل عثمان: «اي ابومحمّد(طلحه) و اي ابوعبدالله (زبير) عثمان را کشتيد و با علي بيعت کرديد! طلحه به او گفت: مادرجان! داستان من چيزي نيست، جز همان که شاعر جاهلي گفته است: پشيمان شدم؛ همچون پشيماني آن مرد قبيلة «کُسَع»(ر.ک: دهخدا، 1377، ذيل کسع) هنگامي که چشمانش ديد دستانش چه کردهاند(مفيد، 1383، ص 229). زبير هم گفت: از آنچه دربارة عثمان انجام دادم، پشيمانم و از گناه خويش، به پيشگاه خداي خود پناه ميبرم و هرگز خونخواهي عثمان را رها نخواهم کرد» (همان).
2. بلاذري مينويسد: علي از كنار خانة يكي از افراد خانوادة ابوسفيان ميگذشت. صداي دايرهاي را شنيد كه دختران آن خانه ميزدند و مرثيهاي بدين مضمون ميخواندند: «مسئوليت ظلمي كه به عثمان شده به گردن زبير است و ظالمتر از او در نظر ما طلحه است. اين دو بودند كه آتش شورش را شعلهور ساختند و در رسوايي او كوشيدند. حضرت علي فرمودند: «خدا آن دخترها را بكشد. چه خوب ميفهمند! انتقامشان را بايد از كه بستانند»(بلاذري، 1417ق، ج 5، ص105).
3. عبداللهبن حکيم تميمي، که ابتدا با اقدامات طلحه و زبير مخالفت آشکار داشت، ولي بعدها بهسبب اصرار عايشه به آنها پيوست، خطاب به طلحه گفت: «اي طلحه! تو ديروز ما را به عزل عثمان و کشتن او فراخواندي و در اين کار موفق شدي و او را کشتي، اينک آمدهاي و براي خون عثمان دلسوزي ميکني؟! به جان خودم سوگند، هدف تو خونخواهي عثمان نيست، بلکه تو از اين کار، قصدي جز طلب دنيا نداري! پس آرام بگير و اگر قصدت از جنگ با علي واقعاً طلب خون عثمان است، پس چرا هنگامي که بيعت با علي بر تو عرضه شد، با ميل و رضا قبول و بيعت کردي، و اينک بيعت خود را ميشکني و آمدهاي که ما را در فتنة خود داخل کني!»(ابن ابيالحديد، 1375، ج 9، ص 318).
4. ابنحجر عسقلاني از مطرّفبن عبدالله (از کبار تابعان و روات حديث) نقل ميکند که او به زبير گفت: «چه چيزي موجب شد که شما خليفة مسلمانان(عثمان) را اينچنين ضايع کرديد و او را کشتيد و اينک به بصره آمدهايد و خونخواه او شدهايد؟! زبير گفت: ما اين آيه را در زمان پيامبر ميخوانديم که قرآن ميفرمايد: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» (انفال: 25)؛ بترسيد از فتنهاي که همهگير است و مخصوص ستمگران نيست. و باور نميکرديم که ما اهل اين آيه باشيم و متوجه شديم که مشمول اين آية شريفه هستيم(ابنحجرعسقلاني، 2001، ج 13، ص 2).
زبير تلاش داشت تا رفتار خود و طلحه را يک اقدام از پيش تعييينشدة الهي معرفي کند که به صورت اجتهادي و به خواست خدا به دست آنها انجام گرفته است و تنها در اجتهادشان به خطا رفتهاند. در نتيجه، ميتوانند با توبه جبران نمايند. زبير علت مخالفت خود و استحقاق کشته شدن عثمان را بدعت در دين ميدانست. او به عثمان ميگفت: اي عثمان، اين بدعتها و خيانتها کمترين بدعتهاي توست. اگر بخواهم نمونههاي زيادي از کارهاي خلاف تو را بيان ميکنم. پروندهات را بازخواني کن. ميترسم فردايي برسد که ديگر نتواني هيچ واكنشي از خودت نشان بدهي(ابناعثم، 1372، ج 2، ص393؛ ابن ابي الحديد، 1375، ج 9، ص 36). طلحه نيز به عثمان ميگفت: بدعتهايي را گذاشتي که سابقه نداشت(بلاذري، 1417ق، ج 5، ص 29).
5. مروانبن حکم، طلحه را کشت و گفت: «من طلحه را به خاطر اينکه در قتل عثمان شرکت داشت، کشتم» (ابنعبدالبر، 1412ق، ج 2 ص766؛ حاكم نيشابوري، 1390، ج 3، ص 418).
6. سعيدبن عاص درحاليكه مغيرةبن شعبه او را همراهي ميكرد، به سراغ عايشه رفت و گفت: كجا ميروي؟ عايشه گفت: به بصره، براي انتقام خون عثمان. سعيد گفت: اي ام المؤمنين! قاتلان عثمان در ركاب تو هستند. آنگاه به سراغ مروان رفت و همين گفتوگو را با او نيز داشت و گفت: قاتلان عثمان همين طلحه و زبير هستند كه با كشتن او، حكومت را براي خود ميخواستند، اما چون به هدف خود نرسيدهاند، ميخواهند خون را با خون و گناه را با توبه بشويند(دينوري، 1380، ج 1، ص 58؛ طبري، 1375، ج 3، ص 472).
7. مغيرةبن شعبه نيز ميگفت: اي مردم، اگر با ام المؤمنين براي گرفتن انتقام خون عثمان خروج كردهايد، قاتلان عثمان همين سران شمايند(مراد طلحه و زبير)(طبري، 1375، ج 3، ص 472).
3. تأثيرپذيري طلحه و زبير از سياستهاي تحريکي معاويه و طلقا
با مطالعة مکاتبات جريان اموي، بهويژه نامههاي معاويه به گروه اموي و نيز نامههاي او به طلحه و زبير، فراواني واژهها و پيامهاي سياسي در شکلدهي رفتار سياسي براندازانة طلحه و زبير عليه خلافت امام علي آشکار ميگردد. اين تأثيرپذيري، هم در مکاتبات آنها ظهور يافته است و هم در رفتار سياسي ايشان.
1. تشويق طلحه و زبير به خونخواهي عثمان: «خونخواهي عثمان را آشکار کنيد»(همان، ج 1، ص 77).
2. ناگزير خواندن طلحه و زبير به خونخواهي عثمان براي جبران اقداماتشان عليه عثمان: «نميتوانيد از آن كار تخلف كنيد!» (همان).
3. ناگزير دانستن طلحه براي خونخواهي عثمان بهسبب شدت رفتارش عليه عثمان: «خداوند از تو(طلحه) راضي نخواهد شد، مگر به قيام»(همان).
4. وعدههاي فريبنده به زبير و طلحه: «همانا من از مردم شام براي تو (زبير) بيعت گرفتم و آنان مرا اجابت نمودهاند. پس از زبير، حكومت براي طلحه است»(همان).
5. مکاتبه با سعيدبن عاص و اطمينان دادن به او براي حمايت قبايل اسد و تيم (طلحه و زبير): «من شما را با افراد قبيلههاي اسد و تيم [زبير و طلحه] پشتيباني دادهام»(ابن ابيالحديد، 1375، ج 5، ص 82).
6. مکاتبه با يعليبن اميه براي هماهنگي با طلحه براي آشکار ساختن خونخواهي عثمان: «براي طلحةبن عبيدالله نوشتهام كه در مكه با تو (يعليبن اميه) ديدار كند تا آنكه رأي شما دربارة آشكار ساختن خونخواهي عثمان مظلوم، يکي شود»(همان).
تحليل رفتار سياسي طلحه و زبير
جهتگيري و مغايرت چشمگير رفتار سياسي طلحه و زبير عليه امام علي نشئت گرفته از چند عامل است:
1. علاقه قلبي به کسب خلافت؛
2. آگاهي از رابطه خصمانة قريش با امام علي و تن ندادن بنياميه با خلافت احتمالي آن حضرت؛
3. با فرض خليفه شدن امام علي با طرح «بيعت مشروط» آن حضرت را همواره در فشار قرار داده و نفع سياسي خود را مطالبه نمايند.
4. اميدواري آنها به مخالفت رجال سياسي در برابر مديريت عدالتخواهانه امام علي.
اقبال فراوان مردم به خلافت امام علي بر خلاف خواست طلحه و همفکرانش، موجب گرديد تا در اين وضعيت، رفتاري موقرانه از خود به نمايش بگذارند. سابقه، فضل و سلامت امام علي نزد مخالفان عثمان و آحاد مردم موجب شد تا توجهي به ديگر اشخاص نکنند. گرچه امام علي پذيرش خلافت را رد نمود، اما با اصرار ياران صديق خود و نيز تلاش انصار، آن را پذيرفت(ابن ابيالحديد، 1375، ج 4، ص8). بنابراين، پذيرش خلافت از سوي امام علي امري بود که طي آن، طلحه و زبير ناچار شدند تابع عموم مردم باشند و نميتوانستند از آن سرباز زنند؛ زيرا خود از کساني بودند که مخالفت خود را با عثمان براي حق و اصلاح دين قلمداد نموده بودند و اگر ميخواستند با شخصيتي همچون علي مخالفت كنند زيرسؤال ميرفتند.
يکي ديگر از سياستهاي اين دو شخصيت، منت نهادن بر امام علي بهسبب بيعتي بود که اگر از آن اجتناب ميکردند، خود مورد انزجار مخالفان عثمان واقع ميشدند. بنابراين، به اکراه قلبي، اما از سر اختيار و بدون اجبار با امام علي بيعت كردند و به امام گفتند: مردم بيشتر به شما رغبت دارند. پس دست دراز کن تا با تو بيعت نماييم(مفيد، 1383، ص 73).
مغايرتهاي موجود در مواضع طلحه و زبير
طلحه و زبير در مکاتبات خود ادعا داشتند که حضرت علي در کشتن عثمان نقش داشته است و سپس مدعي شدند که قاتلان عثمان در سپاه امام علي جمع شدهاند. در مرحلة سوم، مدعي بودند که بيعتشان با امام اجباري و از روي ترس بوده است. با نگاهي به جملات و سخنان طلحه و زبير و شواهدي ديگر، معلوم خواهد شد که طرح چنين ادعاهايي در واقع، فرار از پذيرفتن حکومتي بود که در سلوک خود، بنا داشت تا برابري و عدالت را حاکم سازد. مستندات تاريخي نشانگر مغايرت بين ادعا و رفتار ايشان است:
1. راستيآزمايي ادعاي بيعت اجباري
ادعاي طلحه و زبير مبني بر بيعت اجباري با امام علي از بيم شمشير و عدم اختيارشان در رد آن(دينوري، 1380، ج1، ص74)، يکي از سياستهاي تبليغي به منظور توجيه رفتار سياسي آنها بود. در عين حال، اين دو شخصيت در جايي، خود به صراحت بر پيماني تأکيد نمودند که ادعاي اجباري بودن آن داشتند. اگر علي از کشندگان عثمان پشتيباني نکند، همچنان بر سر پيمان خود باقي ميمانند(ابنعبدالبر، 1412ق، ج2، ص227). اين جمله نشان ميدهد که بيعت آنها به ميل و اختيار خودشان بوده که قرار است همچنان بر آن استوار باقي بمانند.
ادعاي طلحه و زبير در جمع مردم بصره مبني بر ستاندن بيعت اجباري از آنها، مبتني بر يک پندار خودساختهاي بود که براي نسبت دادن قتل عثمان به دست ياران امام علي طراحي شده بود و با اين روش ميخواستند خود را از اتهام خون عثمان تبرئه نمايند. آنها همواره ميگفتند: بيعت ما با علي چنان بود که بر آن مجبور بوديم و بيم آن داشتيم که اگر از بيعت سرپيچي کنيم کساني را برگمارد تا بمانند عثمان ما را بکشند!» (مفيد، 1383، ص73).
از سوي ديگر، مدعي بودند امام علي خلافت را بدون مشورت با آنها برعهده گرفته و بر آن چيره شده است، درحاليکه آنها خود را از اين حيث با امام علي برابر ميدانستند(همان). اين ادعا نيز نشانگر تغيير ادبيات سياسي به منظور مشارکت در امر خلافت بود تا در اين مسير، امام را بين دو وضعيت قرار دهند: اول تعارض و رودررويي مستقيم، و دوم واداشتن امام علي به شراکت در خلافت شورايي.
طلحه خطاب به ابنعباس، خود به آن اقرار ميکند و ميگويد: علي به ما گفت: اگر دوست داريد با شما بيعت كنم. بر فرض كه ميگفتيم: آري، آيا تصور ميكني علي به آن كار مبادرت ميكرد؟ و حال آنكه مردم با او بيعت كرده بودند. آيا تصور ميكني حاضر بود خود را خلع و با ما بيعت كند؟ نه، به خدا سوگند كه چنين نميكرد، بلكه گروهي را كه براي ما حرمتي نميداشتند بر ضد ما ميشوراند. و چنين بود كه به اجبار با او بيعت كرديم. اكنون هم براي خونخواهي عثمان آمدهايم و تو به پسر عمويت بگو: اگر ميخواهد خون مسلمانان محفوظ بماند و كار امت اصلاح شود، قاتلان عثمان را، كه همراه اويند در اختيار ما بگذارد و خود را از خلافت خلع كند و خلافت را به شورايي ميان مسلمانان واگذارد و آنان هر كس را كه ميخواهند به خلافت برگزينند، و علي هم مردي چون ماست و اگر اين پيشنهاد را نپذيرد، لبههاي شمشير را به او ارزاني ميداريم و براي او نزد ما چيز ديگري نخواهد بود»(مفيد، 1383، ص185).
اين جملات دقيقاً همان سياستهاي القاشدة معاويه بود که با طرح خونخواهي عثمان عليه امام علي، تلاش داشت تا خلافت امام را با تشکيل مجدد شوراي عمر بياعتبار سازد.
با مطالعة ادعاهاي طلحه و زبير مبني بر بيعت اجباري، به چند نکتة مهم خواهيم رسيد:
در وهلة نخست، ادعا كردند که در بيعت مجبور بودهايم و علتش را وجود شمشير بر سر خود دانستند. اين ادعا تنها از سوي ايشان مطرح گرديد و افراد ديگري حتي بنياميه و بنيالعاص، که در شمار مخالفان ذاتي امام علي بودند، چنين موضعي در برابر امام نگرفتند. آنها در ابتدا با امام بيعت کردند، اما هيچگاه نگفتند که بيعت ما از روي اجبار بوده و نيز افرادي همچون سعدبن ابيوقاص و محمدبن مسلمه، هيچ کدام موضعي مانند اين دو شخصيت نداشتند و سخني از بيعت اجباري به ميان نياوردند. در واقع، تن دادن طلحه و زبير به خلافت امام علي به واسطة نگراني آنها از نگاه منتقدانه مردم بهسبب تلاش گستردة اين دو شخصيت در دشمني با عثمان و کشتن او بود. طلحه و زبير انتظار داشتند بهسبب فرماندهي شورش و در دست داشتن کليد خزانة بيتالمال و سوابق مخالفتشان با عثمان، مردم براي خلافت از آنها استقبال كنند، اما وجهة برتر امام علي و حمايت اکثريت مردم و مخالفان در انتخاب امام علي مانع آن شد.
از سوي ديگر اگر فرض بر اين باشد که ايشان ناچار به بيعت بودند آيا مقصود آنها از بيعت اجباري اين بود که امام علي آنها را وادار به بيعت کرد؟ و يا اينکه نارضايتي ايشان بهسبب وجود کساني بود که در شورش عليه عثمان شرکت داشتند و بهسبب اصرار آنها بر خلافت امام علي، آن دو نيز به بيعت با علي فراخوانده شدند؟ گرچه بر اساس گزارشها، آنها با خواست خود به بيعت با امام علي گردن نهادند، اما در هر دو صورت، رفتار طلحه و زبير متناسب با ادعايي که داشتند، نبود. تحقيقاً آنها در برابر جايگاه والاي امام علي خود را براي تصدي خلافت ناتوان ميدانستند. اين دو بهسبب دنياطلبي و بهکارگيري سياست دوگانه در برابر عثمان، نميتوانستند نظر مردم را به خود جلب نمايند. مردم به دو سبب با آنها همراهي نميکردند: يکي بهسبب نقش آنها در کشته شدن عثمان، و دوم اهتمام جدي انصار و مهاجر به خلافت امام علي به خاطر سوابق ارزندة آن حضرت و نيز قرابت با رسول خدا. طلحه و زبير خود به اين موضوع اذعان کردند. زيدبن اسلم روايت ميكند: طلحه و زبير به حضور علي كه به نخلستانهاي مدينه رفته بود، رسيدند و گفتند: «دست دراز كن تا با تو بيعت كنيم كه مردم به كس ديگري غير از تو خشنود نيستند».
حضرت علي فرمودند: «مرا به اين نيازي نيست و اگر براي شما دو تن، من وزير باشم بهتر از اين است كه امير شما باشم. يكي از شما كه از قريش است دست فراز آرد تا با او بيعت كنم. گفتند: مردم كسي جز تو را نميخواهند و غير از تو به كس ديگري رغبت ندارند و دست فراز آر تا با تو بيعت كنيم و در اين كار نخستين كس باشيم»(مفيد، 1383، ص 73).
بنابراين، علت رضايت طلحه و زبير در بيعت با امام علي استقبال نكردن مردم از آنها و روي آوردن به امام بود. بهکارگيري شعاري چون بيعت به زور قابل قبول نبود؛ زيرا کساني ديگر نيز بيعت نکردند و هيچگونه تهديدي و يا ترسي از ناحية ياران امام علي متوجه ايشان نشد. ابواسحاق ابراهيمبن محمد ثقفي کوفي، صاحب کتاب الغارات، معتقد است: بيعت با علي از روي رضايت بود و حضرت از هيچکس، از جمله طلحه و زبير، به زور بيعت نگرفتند. وي در زمينة به حکومت رسيدن حضرت علي و درخواست مردم بر اين امر مينويسد: علي فرمودند: «بر سر من ازدحام کرديد. گمان بردم يکديگر و يا مرا خواهيد کشت. گفتيد: با ما کن، ديگري را نيابيم و جز تو را نپسنديم با ما بيعت کن؛ متفرق نميشويم و اختلاف کلمه نخواهيم داشت. من نيز با شما بيعت کردم و مردم را به بيعت خود فراخواندم، و هر که به دلخواه با من بيعت کرد، پذيرفتم و هر کس سر باز زد او را وادار بدان نکردم و به حال خود گزاردم. طلحه و زبير بيعت کردند و اگر نکرده بودند من به زور آنها را وادار نميکردم(دينوري، 1380، ج، 1ص75؛ بلاذري، 1417ق، ج3، ص 7و11).
يعقوبي نيز مينويسد:
طلحه و زبير، مهاجران و انصار با او بيعت کردند. اولين کسي که با او بيعت کرد طلحه بود. سپس طلحه و زبير برخاستند و گفتند: ما با تو بيعت ميکنيم و تعهد ميکنيم که بيعت گرفتن از مهاجران بر عهدة ما باشد و ابوهيثمبن تيهان، عتبةبن عمر و ابوايوب هم گفتند: با تو بيعت ميکنيم و عهد ميکنيم که بيعت گرفتن از انصار بر عهدة ما باشد(يعقوبي، 1371، ص 178و179)
امام علي در نامة خود به ايشان، اينچنين استدلال نمودند:
شما را معلوم است كه من در خلافت رغبتي نداشتم، و آن روز كه بر من خلافت عرضه ميكرديد ابا مينمودم و قبول نميكردم. مردمان با من الحاح ميكردند و مبالغت مينمودند؛ تا آن وقت كه شما هر دو راضي نشديد و بيعت نكرديد به بيعت مردمان رضا ندادم. آن روز كه شما بيعت ميكرديد بر شما حرجي و اكراهي نبود و هيچكس به تكليف و اجبار شما را به بيعت وانميداشت و غرضي و مطلوبي نداشتيد كه بهسبب حصول آن بيعت کنيد. اكنون نميدانم كه چرا انديشه بدل كردهايد و روي به منازعت و مخالفت من آوردهايد و نقض عهد روا ميداريد؟! اگر ميدانيد كه اين سخن از سر صدق ميرود و از جانب من در رعايت حقوق شما اهمالي نرفته است، از اين انديشه كه كردهايد، بازگرديد، و اگر در اين خلاف است كه ميگويم و به اكراه بيعت كردهايد، چون ظاهراً بيعت كرديد و چشم مسلمانان بر آن افتاد، حقّ اطاعت من بر شما واجب كردهايد، و هر کس بشنود که مرا در آنچه شما بعد از متابعت مخالفت کردهايد، ملامت ميكند. در ابتداي كار، تو اي زبير، كه سرور سواران قريشي، و تو اي طلحه، كه شيخ مهاجراني، بيعت نکردن آسانتر بود كه امروز خلاف آن عمل ميکنيد و عهد ميشكنيد. بدون اكراه و اجبار، هر دو طوعاً و رغبتاً با من بيعت كرديد و سوگند عظيم خورديد و در نزد خدا عهد كرديد كه خلاف نكنيد. اكنون عهد بشكستيد و بر من بيرون آمديد(ابن اعثم، 1372، ص421).
از سوي ديگر، اين دو شخصيت علت رفتار خود را مشورت نكردن امام علي با ايشان در امر پذيرش خلافت دانسته، عقيده داشتند امام از آنها در امر خلافت بهعنوان مشاور و شريک در حکومت بهره ميگيرد.
امام علي در همان ابتداي بيعت با عموم مردم، اعلام کردند که در خصوص خلافت، همان روندي را در نظر دارند. که سه خليفة پيشين از آن بهرهمند بودند: يعني اطاعت مردم از خليفه و اينکه امام به مردم تعهد دادند تا در خلافت خود، به احکام خداوند در قرآن و سنت رسولش پايبند باشند. امام در جايي ديگر، خطاب به طلحه و زبير ميفرمايند: «من پي مردم نرفتم تا آنکه آنان روي به من نهادند و من با آنان بيعت نکردم، تا آنکه آنان دست به بيعت من گشادند، و شما دو تن از آنان بوديد که مرا خواستيد و با من بيعت کرديد، و مردم با من بيعت کردند، نه براي آنکه دست قدرت من گشاده بود و يا مالي آماده داشتم(نهجالبلاغه، 1379، نامه54، ص341).
بنابراين، توقع طلحه و زبير اين بود كه خلافت امام علي بهعنوان شريک در خلافت باشند و امام ضمن رد اين درخواست، حتي از اينکه آنان توقع مشورت را نيز داشته باشند برحذر ميدارند و به ايشان ميفرمايند: شما بيعت کرديد که بشنويد و اطاعت کنيد؛ همانگونه که از ابوبکر و عمر ميشنيديد و اطاعت ميکرديد. آنها گفتند: نه، ما بيعت نموديم تا در خلافت شما شريک باشيم. امام فرمودند: خير، شما شريک در گفتار و کمک در هنگام ناتواني من هستيد(ابن ابيالحديد، 1375، ج 1، ص 231).
علل نامشروع بودن رفتار طلحه و زبير در خروج عليه امام علي
1. آنها در بيعت با امام علي پيشقدم شدند و همانند بسياري از اصحاب، شرطي براي بيعت خود مطرح نكردند.
2. در قتل عثمان بايد به خليفة مسلمانان که بر پاية آراء مسلمانان، بهويژه اصحاب بدر و احد روي کار آمده است، سپرده شود، آنان بايد به اين پايبند ميبودند و اگر حتي از آن حضرت خلافي سر ميزد که مستحق انتقاد باشد، ميبايست طبق شور با مسلمانان عمل مينمودند.
3. آنها بدون هيچ بدعت و خطايي از سوي امام از وي روي برگرداندند و با تقاضاي انجام حج و سوگند در برابر امام اعلام كردند که ما از انجام اين سفر قصد بيعتشکني نداريم و دوباره براي اثبات حرف خود، بيعت ميكنيم.
4. در مکه، عايشه همسر پيامبر را تحريک به قيام كردند و حاضر شدند برخلاف دستور خداوند متعال، او را از خانهاي که خدا براي وي مقرر داشته بود، خارج کنند و اين کار موجب اعتراض بسياري از افراد گرديد. عملکرد ايشان موجب شد تا به آنها بگويند: زنان خود را در خانههايتان گذاشتهايد، اما همسر رسول خدا را با خود اين طرف و آن طرف ميبريد! به گونهاي در نامهاي که طلحه و زبير به مردم شام نداشتند، خود به آن اعتراف نمودند که مردم گمان ميکنند امالمؤمنين را گروگان گرفتهايم(طبري، 1375، ج 5، ص 181).
ابنابي الحديد به نقل از ابيمخنف مينويسد: چون زبير و طلحه همراه عايشه از مكه به قصد بصره بيرون آمدند، اميرالمؤمنين علي خطبهاي ايراد نمودند و ضمن آن گفتند:
همانا عايشه به بصره حركت كرد و طلحه و زبير هم همراه اويند. هريك از آن دو چنين ميپندارد كه حكومت فقط از اوست نه از دوستش. اما طلحه پسر عموي عايشه است و زبير شوهر خواهر اوست. به خدا سوگند بر فرض كه به خواستة خود برسند ـ كه هرگز نخواهند رسيد ـ پس از نزاع و ستيز بسيار سخت، كه با يكديگر خواهند كرد، يكي از ايشان گردن ديگري را خواهد زد. به خدا سوگند، اين زن، كه بر شتر سرخ موي سوار است، هيچ گردنهاي را نميپيمايد و گرهي نميگشايد، مگر در معصيت و خشم خداوند، تا آنكه خويشتن و همراهانش را به آبشخورهاي نابودي درآورد. آري، به خدا سوگند، يك سوم از لشكر آنان كشته خواهد شد و يك سوم ايشان خواهند گريخت و يك سوم ايشان توبه خواهند كرد و او همان زني است كه سگهاي منطقة حوأب بر او پارس ميكنند، و طلحه و زبير هر دو ميدانند كه خطاكارند و اشتباه ميكنند، و چه بسا عالمي را كه جهل او ميكشدش و دانش او همراه اوست و او را سودي نميبخشد. ما را خداي بسنده و بهترين كارگزار است، و همانا فتنهاي بر پا خاسته است كه گروه ستمگر در آنند. بازدارندگان از گناه كجايند؟ مؤمنان و گروندگان كجايند؟ اين چه گرفتاري است كه با قريش دارم همانا به خدا سوگند، در آن حال كه كافر بودند با آنان جنگ كردم و اينك هم در حالي كه به فتنه درافتادهاند، بايد با آنان جنگ كنم و ما نسبت به عايشه گناهي نكردهايم، جز اينكه او را در پناه و امان خويش قرار دادهايم. و به خدا سوگند، چنان باطل را خواهم دريد كه حق از تهيگاهش آشكار شود و به قريش بگو: نالهكنندهاش ناله برآرد (ابن ابيالحديد، 1375، ج 1، ص 233).
5. طلحه و زبير براياقدامات خود، هيچ فرماني از رسول خدا نداشتند. در بصره، کسي از طلحه و زبير پرسيد: شما را به خدا سوگند، آيا پيغمبر دربارة اين سفرتان به شما چيزي گفته است؟ گويند: طلحه برخاست و پاسخي نداد. آن فرد از زبير پرسيد و زبير جواب داد: نه، اما شنيدهايم پيش شما درهمهايي هست که آمدهايم شريکتان شويم! (طبري، 1375، ج 6، ص 2391).
طبق اين نظر، حقي براي قيام نه در موضوع خونخواهي عثمان و نه در موضوع بيعت اجباري براي طلحه و زبير وجود ندارد. پاک کردن خود از گناه قتل عثمان از طريق ريختن خون مسلمانان، و داعية رهبري داشتن براي چنين کاري با توجه به متهم بودن خودشان و نيز مردم را به خطا انداختن و تهمتزدن بر کسي که هيچگونه نقشي در تحريک براي قتل عثمان نداشت، همگي رفتار خلاف شرع و مستحق سرزنش و توبيخ شديد الهي است.
رفتار سياسي طلحه و زبير از يک مبنايي ديگر نيز برخوردار است و آن نااميدي ايشان از بهرهمندي مالي و برخورداري اقتصادي از حکومت امام علي بود. نپذيرفتن درخواستهاي غيرشرعي اين دو شخصيت و نيز برخي ديگر از طراحان جنگ جمل موجب ضديت سياسي آنها عليه امام علي گرديد. پس از كشته شدن عثمان، طلحه و زبير از اولين كساني بودند كه با حضرت علي بيعت كردند. آنان پس از بيعت، دو درخواست از آن حضرت داشتند: اول اينكه سهم آنها را از بيتالمال به همان اندازهاي قرار دهد كه عمر تعيين كرده بود(اميني، 1396ق، ج 8، ص 286). امام علي از ابتدا با اين تصميم مخالف بودند و فرمودند: پيغمبر اكرم بيتالمال را به طور يكسان تقسيم ميكردند. همچنين هنگامي كه مردم با ايشان بيعت كردند، گفتند: من بيعت شما را ميپذيرم، به اين شرط كه بر اساس سنت پيغمبر رفتار كنم. از سوي ديگر، طلحه و زبير سبقت در ايمان را معيار برتري خود ميدانستند. امام به آنها فرمودند: آيا شما زودتر ايمان آوردهايد يا من؟ آنها گفتند: البته شما! دوباره آن حضرت از آنها پرسيدند: آيا شما به پيغمبر نزديكتريد يا من؟ آنها گفتند: البته شما! حضرت فرمودند: سهم من از بيتالمال همان است كه به ديگر مسلمانان ميدهم. بنابراين، نميتوانم به شما بيش از آن بدهم. من بايد سنت پيغمبر را عمل كنم و نميتوانم طبقهبندي عمر را بپذيرم؛ زيرا خلاف شرع و بدعت است(دينوري، 1380، ج 1، ص 51).
درخواست ديگر آنان اين بود كه حكومت عراقين به آنها واگذار شود. اميرالمؤمنين در پاسخ اين درخواست نيز فرمودند: بايد دربارة اين پيشنهاد بينديشم و بررسي كنم كه مصلحت چگونه اقتضا ميكند. هر كه اصلح باشد، او را تعيين خواهم كرد(همان).
در تمام اين صحنههاي سياسي، بازيگري طلحه و زبير ميتوانست چارچوبي عادلانه و مؤقرانه داشته باشد. آنها براي اصلاح و يا هرگونه انگيزة الهي، که مدعي آن بودند، ميبايست روش پسنديدهاي را انتخاب ميکردند. متأسفانه ايشان با گروهي، که عامل اصلي هلاکت عثمان بودند ـ يعني مروان و ياران اموي اوـ و همواره عثمان را به خاطر حمايت از آنها سرزنش ميكردند و مستحق قتل ميدانستند، همراه شدند و سياستهاي ايشان را دنبال نمودند.
اين تعارض در رفتار از شاخصههاي تعيين رفتار سياسي طلحه و زبير بهشمار ميآيد. ادعاي طلحه در برابر اعتراض امام علي به هنگامي که وي را در دشمني با عثمان و محاصرة خانه عثمان سرزنش ميکرد، مبني بر اينکه تا عثمان به تلافي حمايت از بنياميه کيفر نبيند، دست از محاصره برنخواهد داشت، بههيچروي، با همراهي و رفاقت سياسي با بنياميه همخواني ندارد. اما امام علي از همان ابتدا، با اين روشها مخالف بودند و ميفرمودند: به خدا، چنين نميکنم بنياميه خودشان تاوان کارشان را بايد بدهند، نه عثمان(بيضون، 1379، ص 74).
ادعاي سعيدبن عاص مبني بر حکومتخواهي طلحه و زبير مؤيد آن است كه با كشتن عثمان، حكومت را براي خود ميخواستند، اما چون به هدف خود نرسيدهاند، ميخواهند خون را با خون و گناه را با توبه بشويند(طبري، 1375، ج 3، ص 472؛ ابنمسکويه، 1377، ج 1، ص 444).
نکتة اساسي در رفتار سياسي طلحه و زبير اينجاست که چرا اين دو شخصيت با آگاهي از جايگاه والاي امام علي و نيز آگاهي از دشمني و فساد جريان طلقا (بنياميه)، حاضر شدند تا با همراهي اين عناصر معلومالحال، عليه امام علي دست به جنگ و دشمني بزنند؟ تنها علت ميتوانست علاقه به قدرت دستيابي به خلافت باشد، و نارضايتي جريان اموي طلقا از روي کار آمدن امام علي ميتوانست اين امکان مادي و تسليحاتي را براي برکناري خليفة مشروع در همان ابتداي شکلگيري قدرت سياسياش فراهم آورد. اصرار فراوان امام علي در گفتوگو با طلحه و زبير و نيز گفتوگو و ارسال نامه به سران ناکثين و جواب ندادن خيرخواهانه و منطقي به نامههاي آن حضرت از جمه علل اين ديدگاه است.
سياست تخريب شخصيت و وجهة ايماني امام علي
يکي از معيارهاي شناخت رفتار سياسي طلحه و زبير تحريک مردم و اشخاص به قيام عليه امام علي با استفاده از شايعات و اخبار کذب بود. ايشان در نامههاي خود، ضمن تحريک افراد به جنگ بر ضد امام علي و معرفي آن حضرت بهعنوان قاتل عثمان، سعي داشتند براي تحريک بيشتر مردم براي جنگيدن، دست به شايعهپراکني و ترساندن مردم زدند. طلحه و زبير دربارة آمدن امام به بصره گفتند: «دشمن شما بر شما سايه افکنده و به خدا سوگند که اگر بر شما پيروز شود هيچ چشمي از شما باقي نميگذارد که بتواند مژه برهم زند»(مفيد، 1383، ص73).
دشمن خواندن امام علي نزد بصريها، سياست ستيزهگري و اغواي مردم بود. بخش مهمي از آنچه اين دو شخصيت نميتوانستند و يا نميخواستند خود بگويند، توسط عايشه ابلاغ ميشد. با نگاهي به نامههاي عايشه، ميزان تهمت و تخريب چهرة امام علي و نيک جلوهدادن طلحه و زبير و طرفدارانش و اينکه خواهان اصلاح و قصاص قاتلان عثماناند، فراوان است(دينوري، 1380، ج 1، ص50).
ادعاي جعلي لقب «اميرالمؤمنين»؛ معياري ديگر در شناخت انگيزة زبير
ادعاي جعلي لقب «اميرالمؤمنين» در نامة معاويه به زبير، زماني که هيچکس چنين جايگاهي را براي زبير قرار نداده، ميتوانست معياري براي ارزيابي ادعاي سياسي او باشد. عدم واکنش زبير بهعنوان يک شيخ مهاجر و يک رزمندة مجاهد در برابر تاکتيک سياسي معاويه ميتواند علتي واضح در کيفيت ادعاي او باشد. زبير نهتنها واکنشي نشان نميدهد، بلکه با مواضع معاويه همراه شده، با طلقا در يک جبهه قرار ميگيرد.
نگاهي به اقدامات زبير در بصره و تشويش فکري او، ميتواند دليلي بر علايق وي به قدرت باشد و معاويه از اين احساس با خبر بود. زبير در خصوص رفتارش با امام علي دچار تحير و سردرگمي گشته و راهي را که در آن قرار گرفته بود به ديدة ترديد انگاشت. وي در پاسخ به پسرش عبدالله گفت: «به خدا سوگند، هيچ کاري تا کنون پيش نيامده است، مگر آنکه ميدانستهام پاي خود را در آن چگونه بگزارم، جز اين کار که نميفهمم آيا بايد روي به آن آورم يا به آن پشت کنم»(مفيد، 1383، ص 73).
درگيريهاي ميان طلحه و زبير در بصره بر سر موضوعات گوناگون، از جمله امامت جماعت و يا مهر و موم کردن در خزانة بيتالمال و يا نزاع بر سر عنوان اميري سپاه، همه نشانگر رقابت جدي ايشان براي خلافت بود و معاويه روي همين موضوع تأکيد کرده بود(ابن ابيالحديد، 1375، ج 1، ص 77). معاويه و همراهان اموي او در تحريک طلحه و زبير، با روش تطميع و تهديد، براي راهاندازي جريان خونخواهي عثمان، و القاي شعارهايي مشابه، روشي طراحي نمودند تا ميان اعضاي شوراي خلافت عمر جنگ صورت گيرد و آنها يکديگر را از بين ببرند و ميدان براي او خالي بماند. زبير در برابر فرزندش عبدالله با ناراحتي گفت: «اين تو بودي که ميان ما (با امام علي) جدايي افکندي و ما را به اين فتنه گرفتار کردي و ما را مجبور به پيمودن اين مسير کردي. من در فکر آن نبودم متولي کاري شوم و حکومت کنم»(مفيد، 1383، ج 1، ص 73).
نحوة پاسخگويي اصحاب پيامبر به ترفندهاي معاويه و مقايسة رفتار طلحه و زبير با فردي همچون سعدبن ابيوقاص ميتواند در ارائة چهرة واقعي اين دو شخصيت مؤثر باشد. معاويه با ارسال نامه به سعدبن ابيوقاص سعي داشت با همان سياستي که طلحه و زبير را فريب داد، وي را براي خلافت تطميع نمايد. ازاينرو، از وي ميخواست تا عليه امام علي همان کاري بکند که طلحه و زبير انجام دادند. اما سعد در برابر اين سياست معاويه عاقلانه رفتار نمود و در پاسخ، وي را از دغلبازي بر حذر داشت و گفت: «هيچيك از اهل شورا همچون علي سزاوار بر خلافت نيست. آنچه در علي است در هيچيك از ما نيست. علي در نيكيهاي ما با ما شريك است، ولي ما با او در نيكيهايش شريك نيستيم. او از همة ما به كار خلافت سزاوارتر است. قضا و قدر خداوندي مدتي علي را از حق خود دور ساخته بود، ولي ما به نيكي ميدانستيم كه او سزاوارترين فرد نسبت به كار خلافت است. اما كار تو، اول و آخر آن را ناپسند ميدانيم. در خصوص طلحه و زبير، آن دو اگر در خانههاي خود ميماندند بر ايشان بهتر بود» (ابناعثم، 1372، ج 2، ص 483). اين در حالي است که طلحه و زبير با دريافت نامة معاويه در مدينه، به سرعت همراه وي شدند و به هيچوجه، مرزبندي عقيدتي و جاهت خود را رعايت نكردند. علاوه بر آن، سعد از مدافعان عثمان بود و يا دستكم موافق با شورش عليه عثمان نبود، درحاليکه طلحه و زبير از محرکان اصلي مردم در قتل عثمان بودند.
شاخصههاي مهم رفتار سياسي طلحه و زبير عبارتند از:
1. رفتار تهديدآميز در قبال خليفة مشروع مسلمانان؛
2. رفتار تحريککننده نسبت به شخصيتهاي تأثيرگذار براي قيام عليه خليفة مشروع مسلمانان؛
3. بهکارگيري شيوة خليفههراسي و راهاندازي شايعات مبني بر کشتن مردم بصره توسط امام علي؛
4. عدم بهکارگيري شيوة گفتوگو و هرگونه سياست خيرخواهانه براي جلوگيري از خونريزي، بر خلاف روش امام علي که همواره تلاش داشت تا با نصيحت و يا با ارسال نامه و پيک، آنها را از جنگ باز دارد.
5. خود خواندن خليفه و دل بستن به بيعت فرضي مردم شام به جاي بيعت انصار و مهاجر.
نتيجهگيري
مجموع مکاتبات مربوط به طلحه و زبير 14 نامه است که تنها 5 نامه توسط اين دو شخصيت به طور مشترک به افراد گوناگون ارسال گرديد و مابقي در قالب جوابيه و يا نامههايي است که ديگران دربارة اين دو شخصيت، سخن به ميان آوردهاند.
ادعاي خونخواهي عثمان مبناي رفتار سياسي طلحه و زبير مهمترين محور سياسي اقدامات آنها بود. با مطالعة نامههاي اين دو شخصيت، علت اصلي رفتار آنها خون عثمان معرفي شده است. طبق گزارشهاي تاريخي، طلحه و زبير در بسيج شورشيان عليه عثمان، بهويژه در تحريک مصريان، نقش برجستهاي داشتند. برخي منابع نيز از نقش زبير در رديف کساني که به تحريک مردم ناراضي ميپرداخت، ياد كردهاند. مدائني در مقتل عثمان مينويسد: «إنّ طلحة منع من دفنه (يعني عثمان) ثلاثة أيام.» طلحةبن عبيدالله کسي بود كه از دفن عثمان جلوگيري ميكرد. بلاذري به نقل از ابنسيرين مينويسد: «لم يكن من أصحاب النبي أشدّ علي عثمان من طلحة»؛ در ميان اصحاب، سختتر از طلحه بر عثمان كسي نبود. طلحه خود به اين رفتار عليه عثمان اعتراف داشت و ميگفت: «عيب گرفتن من بر عثمان و شوراندن مردم عليه او حقيقت دارد و اينک براي خلاص شدن از آن گناه، جز توبه و خونخواهي او راهي ندارم».
بهکارگيري سياست خصمانه طلحه و زبير عليه عثمان گرچه در نماي کلي خود از سوي مخالفان تأييد نيز گرديد، اما انگيزههاي اين مخالفت به سمتي کشيده شد که در واقع، تلاش براي کسب خلافت تلقي گرديد. اقبال فراوان مردم از خلافت امام علي بر خلاف ميل طلحه و زبير، موجب شد تا در اين وضعيت، رفتاري مؤقرانه از خود به نمايش گذارند. پذيرش خلافت علي امري بود که طي آن طلحه و زبير ناچار شدند تابع عموم مردم باشند و نميتوانستند از آن سر باز زنند؛ زيرا مخالفت خود با عثمان را براي حق و اصلاح دين قلمداد نموده بودند و اگر ميخواستند با شخصيتي همچون علي مخالفت ورزند زيرسؤال ميرفتند. بنابراين، يکي از سياستهاي اين دو شخصيت منّت نهادن بر امام به خاطر بيعتي بود که اگر نميکردند، خود مورد انزجار مخالفان واقع ميشدند. پس به اکراه، اما از سر اختيار با امام علي بيعت كردند و براي اين کار خود، تقاضاي مشارکت در امر خلافت نمودند.
طلحه و زبير در مکاتبات خود ادعا داشتند که علي در کشتن عثمان نقش داشته است و سپس مدعي شدند در سپاه امام علي قاتلان عثمان جمع شدهاند. در مرحلة سوم، مدعي بودند که بيعتشان با امام اجباري و از روي ترس بوده است. با نگاهي به جملات و سخنان طلحه و زبير و شواهدي ديگر، معلوم خواهد شد که چنين ادعايي در واقع، تلاشي براي فرار از پذيرفتن حکومت کسي بود که در سلوک خود، بنا داشت تا برابري و عدالت را حاکم سازد.
ادعاي اينکه بيعت خود را با امام از بيم شمشير قلمداد کرده، آن را بيرون از اختيار خود ميخواندند، با مجموعه گزارشهاي موثق تاريخي و شواهد گوناگون ناسازگار بود و در واقع، اکراه اين دو شخصيت از آنچه براي خلافت امام علي روي داد، موجب طرح اين ادعا گرديد. ادعايي که حتي کساني که هيچگونه بيعتي با امام علي انجام ندادند، آن را بر زبان جاري نکردند.
ادعاي ديگر آنها مبني بر اينکه اگر علي از کشندگان عثمان پشتيباني نکند همچنان بر سر پيمان باقي ميمانيم، نشاندهندة صحت بيعت به خواست خودشان بود، ولي پس از بيعت، سعي کردند آن را مشروط بر دست کشيدن امام از ياران خود قرار دهند. طلحه و زبير ادعا ميکردند، امام علي خلافت را بدون مشورت با ما برعهده گرفته و بر آن چيره شده است، و حال آنکه ما و او با هم برابر بوديم. ما را پيش او بردند و از همه مجبورتر بوديم. بهکارگيري سياست همطرازي به منظور کم جلوهدادن شأن و منزلت برجستة امام علي و جايگاه ويژة آن حضرت توسط اين دو شخصيت، علت اصلي طرح اين موضوع بود.
در هر دو شعار سياسي براندازانه، يعني اتهام قتل عثمان و اجباري بودن بيعت، نقش تأثيرگذار جريان اموي بر آنها برجسته بود.
- نهج البلاغه، 1379، ترجمه محمد دشتي، قم، مشهور.
- ابن ابيالحديد، عزالدين ابوحامد، 1375، شرح نهج البلاغه، تهران، نشر ني.
- ابن اثير، عزالدين، 1370، تاريخ الکامل، تهران، علمي و فرهنگي.
- ـــــ ، بيتا، اسد الغابة في معرفة الصحابه، بيروت، دار الاحياء التراث العربي.
- ابن اعثم كوفي، احمد، 1372، الفتوح، تحقيق غلامرضا طباطبائي مجد، تهران، بينا.
- ابنجوزي، عبدالرحمن، بيتا، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، تحقيق عبدالقادرعطا، بيروت، دارالکتب العلميه.
- ابنحجر عسقلاني، احمدبن علي، 2001م، فتح الباري بشرح صحيح النجاري، مصر، دار للطباعه.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، 1363، تاريخ العبر، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- ابنسعد، محمد، 1374، طبقات الکبري، تهران، فرهنگ و انديشه.
- ابنشَبَّه نُميري بصري، عمر، بيتا، تاريخ مدينه منوره، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، دارالفکر.
- ابن عبدالبر، عبدالله، 1412ق، استيعاب، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دارالجيل.
- ابن عبدالربه، احمدبن محمد، 1999م، عقد الفريد، بيروت، دار مكتبة الهلال.
- ابن مسکويه، احمدبن محمد، 1377، تجارب الامم، تحقيق ابوالقاسم امامي، تهران، سروش.
- اميني، عبدالحسين، 1396ق، الغدير، مکتبة الامام اميرالمؤمنين، چ چهارم، تهران، حيدري.
- بلاذري، احمدبن يحيي، 1417ق، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر.
- بيضون، ابراهيم، 1379، رفتارشناسي امام علي در آئينه تاريخ، ترجمه علياصغر محمدي سيجاني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- حاکم نيشابوري، 1390، المستدرك علي الصحيحين، تهران، علمي و فرهنگي.
- خطيب بغدادي، احمدبن علي، بيتا، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتاب العربي.
- خليفةبن خياط، ابوعمرو، 1415ق، تاريخ، تحقيق فواز، بيروت، دارالكتب العلمية.
- دهخدا، علياكبر، 1377، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- دينوري، ابن قتيبة، 1380، الامامه وال سياسه، تهران، ققنوس.
- دينوري، ابوحنيفه احمد، 1371، اخبار الطوال، تهران، نشر ني.
- ذهبي، شمسالدين، 1419ق، سير اعلام النبلاء، تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، موسسة الرساله.
- زكي صفوت، احمد، بيتا، جمهره رسائل العرب، بيروت، المكتبة العلمية.
- طبري، محمدبن جرير، 1375، تاريخ طبري، تهران، اساطير.
- عسقلاني، ابنحجر، 1415ق، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق عادل عبدالموجود، و محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية.
- مجلسي، محمدباقر، 1362ق، بحارالانوار، تحقيق و تعليق سيد جواد علوي، تهران، دارالکتب اسلامية.
- مسعودي، عليبن حسين، 1374، مروج الذهب و معادن الجوهر، تهران، علمي و فرهنگي.
- مفيد، محمدبن محمد نعمان، 1383، الجمل، تهران، نشر ني.
- منقري، نصربن مزاحم، 1404ق، وقعة الصفين، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، المؤسسة العربية الحديثة.
- ياقوت حموي، ابوعبدالله، 1990م، معجم البلدان، بيروت، دارالکتب العلمية.
- يعقوبي، احمدبن واضح، 1371، تاريخ يعقوبي، تهران، علمي و فرهنگي.