، سال دوازدهم، شماره دوم، پیاپی 39، پاییز و زمستان 1394، صفحات 31-62

    بررسی اخبار محسَّن بن علی علیها السلام در منابع فریقین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدجواد یاوری سرتختی / دانشجوی دکتری تاریخ تشیع مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / javadyavari@yahoo.com
    محمدرضا جباری / دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی / jabbari38@yahoo.com
    چکیده: 
    منابع تاریخی و حدیثی فریقین ذیل بررسی فرزندان امیرالمؤمنین علی علیه السلام  و حضرت زهرا علیها السلام، «محسَّن» را یکی از فرزندان آنان شمرده­اند. اما منابع عامه درباره‌ی تولد، وفات و یا شهادت محسَّن اختلاف نظر دارند. بسیاری از آنها ضمن برشماری ایشان در عِداد اولاد حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام، صرفاً به مرگ او در کودکی اشاره کرده اند. برخی از آنها نیز یا اساساً اخبار شهادت محسَّن را نقل نکرده و یا تحریف و حذف کرده اند. از سوی دیگر، اکثر قریب به اتفاق منابع شیعه علاوه بر ذکر نام محسَّن، به سقط شدنش در اثر هجوم به بیت حضرت فاطمه علیها السلام تصریح دارند و معدودی نیز وفاتش در کودکی را بدون ذکر سبب نقل کرده اند که با قول به سقط و شهادت منافات ندارد. ازآن روکه برخی از پژوهندگان معاصر ضمن گزارش اخبار متون شیعه، در اعتبار و دلالت آنها تشکیک روا داشته اند، در این مقاله، گزارش های موجود در منابع فریقین بررسی و اعتبارسنجی شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Review of Traditions about Mohsen Ibn Ali (P.B.U.H) in Shia and Sunni Sources
    Abstract: 
    Traditions in Shia and Sunni narrative and historical sources about children of Imam Ali and Lady Zahra have regarded Mohassan as one of their children. However, there are controversies on his birth and death or martyrdom in common sources. Many of these sources regard him as Imam Ali and Lady Zahra's child and merely mention his death during childhood. Others have either basically mentioned the traditions on his martyrdom or have distorted and omitted these traditions. On the other hand, a majority of Shia sources have not only mentioned the name of Mohassan, but also have asserted his being aborted due to the attack to Lady Zahra's house. Few others have mentioned his death during childhood without referring to its cause, which is not contrary to his abortion and martyrdom. Since some contemporary researchers have doubts about the validity and implication of Shia traditions when reporting these traditions, the present paper reviews and validates relevant traditions in Shia and Sunni sources.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    در پژوهش‌هايي كه تا كنون دربارة ابعاد مربوط به محسَّن به¬عنوان آخرين، كوچك‌ترين و مظلوم‌ترين فرزند حضرت فاطمه و علي صورت گرفته، به برخي مسائل توجه شده است، همچون: وجود تاريخي او، وفات در كودكي و در عصر نبوي، و يا شهادت در جريان هجوم به خانه حضرت فاطمه، و سرانجام چگونگي شهادت وی. يكي از پژوهشگران معاصر در ساليان اخير، با بررسي منابع فريقين، نتيجه‌اي غيرمنطبق با باور رايج شيعي گرفته و پيام اصلي پژوهش وي، تشكيك در اعتبار روايات مربوط به وجود و شهادت محسَّن‌بن علي بود (ر.ك. الله اكبری، 1388). هرچند اين مقاله پس از انتشار، واكنش‌هايي به دنبال داشت و برخي بر آن نقد نوشتند، اما با توجه به مبنايي بودن بعضي از ادعاها و روش مقاله، همچنان جاي بررسي نقادانه و نقد مباني آن وجود دارد.
    در مقالة يادشده، نويسنده ابتدا گزارش‌هاي موجود در منابع غيرشيعي را نقل كرده و با ذكر شواهد و قراين ذي‌ربط، به اين نتيجة كلي رسيده كه قدر متيقن از اين گزارش‌ها آن است كه محسّن‌بن علي در كودكي از دنيا رفته است، بدون آنكه بتوان از اين اخبار، زمان قطعي وفات او (در عصر نبوي يا پس از آن) را به دست آورد، گرچه بايد اذعان كرد كه اين اخبار در وفات محسن‌بن علي پس از رحلت رسول خدا ظهور دارند. نويسنده در ادامه، با نقل قرايني مشتمل بر ديدگاه نظّام، ابن ابي‌دارم و نقل ابن ابي‌الحديد از ابوجعفر نقيب، شواهد دالّ بر سقط و شهيد شدن محسن در منابع عامه را نقل كرده است.
    در بخش دوم مقاله، نويسنده به نقل – و يا بهتر بگوييم: به مَصاف- نقليات شيعي دربارة محسّن‌بن علي رفته كه مهم‌ترين بخش اين مقاله است و به نظر مي‌رسد به لحاظ روش و مبنا و نيز نتيجه و دستاورد، به طور جدّي نيازمند نقد و تأمل است. حاصل مدعيات نويسنده در اين بخش به قرار ذيل است:
    علماي شيعه بر سقط و مرده به دنيا آمدن محسن‌بن علي پس از رحلت رسول خدا و بر اثر هجوم به بيت حضرت فاطمه اتفاق‌نظر دارند و برخي بر اين نكته ادعاي تواتر كرده‌اند.
    كهن‌ترين سند براي اين مدعا، كتاب سُلَيم‌بن قيس است و همه يا بيشتر منابع شيعي اين خبر را از اين كتاب نقل كرده‌اند و تا ده قرن پس از سليم (يعني تا قرن 11 هجري)، تنها شيخ طبرسي اين خبر را از سُليم نقل كرده است. نويسنده سپس اعتبار كتابِ موجودِ منسوب به سُليم را زيرسؤال برده است.
    نويسنده در ادامه، گزارش‌هايي را كه در منابع ديگرِ شيعي همچون دلائل الامامة، كامل الزيارات، الاختصاص (منسوب به شيخ مفيد) و بحارالانوار آمده، نقل كرده و هريك را با نقد سندي و محتوايي تضعيف نموده و كلامش را با اين جمله به پايان برده است: «آنچه از اين اخبار فهميده مي‌شود نه تواتر لفظي است و نه تواتر معنوي، و نه يقيني حاصل مي‌شود و نه اطميناني. و الله اعلم بالصواب»!  
    با عنايت به آنچه گذشت، اين نوشتار داراي چند محور است: ابتدا همچون نويسندة مقالة يادشده، گزارش‌هاي منابع عامّه در خصوص محسَّن‌بن علي گونه‌شناسي شده و سپس گزارش منابع شيعي ارائه گرديده است و در ادامه، نقدهاي نويسندة مقاله مذكور نسبت به منابع شيعيِ گزارشگرِ شهادت محسن‌بن علي، بر اساسِ نقد روشي و محتوايي، بررسي شده و در نهايت، جمع‌بندي مباحث ارائه گرديده است.
    اخبار حضرت محسّن‌بن علی در منابع غيرشيعي
    اخبار مربوط به محسن‌بن علي در منابع غيرشيعي را به سه دسته مي‌توان تقسيم كرد. بسياري از آنها به‌طوركلي و مجمل گفته‌اند كه وي در كودكي از دنيا رفت، اما به تاريخ و سبب وفات وي اشاره‌اي ندارند. برخي ديگر تاريخ ولادت را عصر نبوي عنوان كرده‌اند. و سرانجام، دستة سوم، بر سقط شدنش هنگام هجوم به خانه حضرت فاطمه دلالت دارند.
    1. وفات در كودكی
    بسياري از منابع عامه ضمن برشماري محسَّن به عنوان يكي از فرزندان حضرت علي و فاطمه، به‌طوركلي و مبهم گفته‌اند كه وي در كودكي از دنيا رفت  و به عباراتي اينچنين بسنده كرده‌اند: «ان محسَّنا مات صغیرا» يا «فذهب المحسَّن صغیرا».
    بررسی و نقد
    اولاً، اصطلاح «مات صغیرا» عام است و شامل مرگ غيرطبيعي نيز مي‌شود.
    ثانیاً، در بعضي از منابع عامّه، به چگونگي مرگ محسَّن اشاره شده است.
    براي  نمونه،  شهرستانی ذیل معرفی عقايد نظّام معتزلی، اعتقاد او مبني بر هجوم عمر به خانه حضرت فاطمه و سقط جنينش را نقل كرده است (شهرستانی، 1396ق، ج1، ص 57-58).
    ثالثاً، برخي از مؤلفان عامه همچون ابن¬قتیبه دينوري به جاي «مات» از «هلك» استفاده كرده است كه ظهور در مرگ غيرطبيعي دارد. 
    رابعاً، هیچ منبعی بر شهادت محسَّن پس از تولد وی تصريح نكرده است. بنابراین، می¬توان گفت: هلاكت (مرگ غيرطبيعي) وی در هنگام حمل بوده است.
    خامساً، بنا به نقل شهرستانی، در روز هجوم به بيت حضرت فاطمه، در آن خانه بجز حضرت علي، فاطمه، حسن و حسين كسي نبود (شهرستانی، 1396ق، ج1، ص57). حال اگر - چنان‌كه خواهد آمدـ ثابت شد محسَّن در زمان رسول خدا متولد نشده و هنگام هجوم به بيت حضرت فاطمه نيز وجود نداشته و هيچ گزارشي نيز دالّ بر ولادت طبيعي او پس از رسول خدا در ميان نيست، طبعاً راهي جز قول به سقط او باقي نمي‌ماند. قابل ذكر است كه در منابع شیعه نیز هیچ گزارشی از حضور كودكی به ¬نام محسَّن در جریان هجوم وجود ندارد و مؤيد اين ادعا آنكه علی‌بن یونس عاملی شِعری را از بَرقی نقل كرده كه ضمن آن به وجود فرزندان حضرت علی هنگام هجوم به خانه اشاره شده، اما نامی از حضور محسّن نیست(عاملی، 1384ق، ج3، ص13).
    2. ولادت در عصر نبوي
    بخش ديگري از اخبار موجود در منابع عامّه از آن حكايت دارند كه محسَّن در زمان رسول خدا متولد و حتي توسط آن حضرت نام‌گذاري شده است. در اين اخبار، به نقل از اميرالمؤمنين چنين آمده است: «چون حسن متولد شد، نام او را حَرب گذاشتم. پيامبر آمدند و فرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. بر او چه نامى نهاده‏ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه، او حسن است. و هنگامى كه حسين متولد شد نام او را حرب گذاشتم. پيامبر آمدند و فرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. او را چه نام نهاده‏ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه او حسين است. و هنگامى كه سومى متولد شد، او را حرب ناميدم. پيامبر آمدند و فرمودند: پسرم را به من نشان دهيد. او را چه نام نهاده‏ايد؟ گفتيم: حرب. فرمودند: نه، او محسَّن است. پيامبر سپس فرمودند: من آنان را به نام‌هاى پسران هارون كه شبَّر، شُبَير و مشبَّر است نام نهاده‏ام».  حتي در گزارشي از ابن سعد، علاوه بر ذكر ماجراي نام‌گذاری، به عقیقه براي محسّن هم اشاره شده است(ابن‌سعد، 1410ق، ج10، ص238). اما جالب آنكه در گزارش دیگری از ابن‌سعد با سندی متفاوت، خبر از نام‌گذاری حسن و حسین به حمزه و جعفر به چشم مي‌خورد، اما سخنی از تولد محسَّن به میان نیامده است (همان، ص244).
    بررسی و نقد
    اولاً، در اخبار نام¬گذاری فرزندان توسط امام علی ضعف سند وجود دارد. سند يكي از اين روايات مرسل است؛ زيرا در آن، نام ابواسحاق مشاهده مي‌شود كه امیرالمؤمنین علی را درك نكرده است (خرسان، 1427ق، ص39). یكی دیگر از این اخبار داراي سندي اينچنين است: «أخبرنا مالك‌بن اسماعيل، قال: أخبرنا عمرو‌بن حريث، قال: حدثنا برذعة‌بن عبدالرحمان؛ يعني ابن‌مطعم البناني عن أبي‌الخليل عن سلمان عن النبي» (ابن‌سعد، 1410ق، ج10، ص238). اما عمرو‌بن حریث كوفی كسي است كه به گفتة ابن¬حجر، روایتی در انكار شیعه نقل كرده  و شخص مجهولی است (ابن‌حجر، 1404ق، ج8، ص18؛ همو، 1408ق، ج4، ص359). برذعة‌بن عبدالرحمان نيز به گفتة هیثمی، فردي است ضعیف (هیثمی، 1408ق، ج8، ص52). در خبر ديگري از اين دسته اخبار، شخصی به نام اسرائیل ديده مي‌شود كه ناقل روایاتی مخالف اخبار مشهور شیعه است؛ مثلاً، وی نقل كرده كه پیامبر به ابوبكر امر كردند تا نماز را به جای وی اقامه كند! در سند روایتی ديگر، هانی¬بن هانی ديده مي‌شود كه به گفتة ذهبی، شخص مجهولي است (ذهبی، 1977، ج2، ص707).
    ثانياً، براساس منابع روایی شیعه، هر فرزندی از حضرت فاطمه و امیرمؤمنان علی به دنیا می‌آمد، او را نزد رسول¬خدا مي¬بردند تا نام‌گذاری كند و در این امر، بر رسول¬خدا پیشی نمی¬گرفتند؛ چنان‌كه امام سجاد می‌فرمایند: «هنگامى كه فاطمه فرزندش حسن را وضع حمل كرد، به على گفت: اسمی براى اين مولود بگذاريد. ایشان فرمودند: من در نام‌گذاري بر اين مولود از رسول خدا پيشى نمى‏گيرم» (صدوق، 1385ق، ج1، ص138). در خبر دیگری آمده است كه حضرت فاطمه در روز هفتم ولادت، حسن مجتبي را در پارچه¬ای از حرير بهشتى، كه جبرئيل براى پيامبر از بهشت آورده بود، پيچيده، نزد آن حضرت بردند، و آن جناب او را حسن ناميدند، و گوسفندى براى او قربانى كردند» (كلینی، 1362، ج1، ص464؛ مفید، 1413ق، ج2، ص5).
    همچنین دربارة تولد امام حسین آمده است: «مادرش فاطمه او را نزد رسول¬خدا برد و آن حضرت از ديدار او خرسند شده، او را حسين ناميدند، و گوسفندى براى او قربانى كردند» (مفيد،1413ق، ج2، ص27). همانند این روایات، دربارة نام‌گذاری حسنین توسط پیامبر و سبقت نگرفتن حضرت علی در نام¬گذاری، در منابع اهل‌سنت نیز وجود دارد. برخي با اشاره به تولد حسنین، نام‌گذاری آنان را از سوی پیامبر دانسته‌اند.  برخی دیگر هم با اشاره به نام‌گذاری حسنین و عقیقه برای آنان از سوی پیامبر در روز هفتم، هيچ اشاره¬ای به تولد محسن و عقیقه كردن برای او ندارند ؛ زيرا هنوز محسّن به دنیا نیامده بود تا عقیقه و قربانی برای او توسط پیامبر انجام گیرد.
    ثالثا، براساس روایات پیش‌گفته از متون عامّه، پیامبر ضمن مخالفت با نام¬گذاری فرزند اول امیرمؤمنان علی به «حرب»، خواستار تغییر مي‌شود؛ زیرا اسلام نام¬گذاری فرزندان به اسامی عصر جاهلی را امری ناپسند می¬داند (شریف قرشی، 1394ق، ج1، ص32) و ازاين‌رو، در برخي روايات آمده كه پیامبر بسياري از نام‌هاي جاهلی از جمله «حَرب» را تغییر دادند (ابوداود، 1410ق، ج 2، ص 467). حال با توجه به شخصیت والاي ديني و مقام عصمت اميرمؤمنان علی، بر فرض آنكه بار اول چنين چيزي رخ داده باشد، آيا مي‌توان پذيرفت كه پس از نهی رسول خدا، حضرت علي در تولد فرزندان بعدی خویش نيز آنان را همچنان «حرب» بنامد؟!
    رابعاً، بجز اخبار نام¬گذاری فرزندان به «حرب» توسط حضرت علی، اخبار متناقضی مشاهده مي‌شود كه به نام‌هایی غیر از «حرب» برای فرزندان امام اشاره دارد.  در يكي از اين اخبار چنين آمده است: «چون حسن متولد شد علي نام او را «حمزه» گذاشت، و چون حسین متولد شد، نام او را «جعفر» نهاد.
    در گزارش دیگری آمده است كه حضرت علی فرزند اول و دومش، هر دو را «جعفر» نام نهاد. در این گزارش‌ها، تنها به نام¬گذاری حسنین اشاره شده و هیچ اشاره‌اي به تولد و نام¬گذاری محسّن وجود ندارد.
    خامساً، در بسياري از منابع تاریخی، هيچ اشاره‌اي به تولد محسن در زمان پیامبر، وفات او و قربانی كردن برای او نشده و تنها به وفات و یا شهادت او در كوچكی (دورة جنيني) اشاره شده است؛ مثلا ابن صوفی(م466) می¬نویسد: «برخی محسّن را فرزند علی نمی¬شمارند؛ زیرا وی مرده به دنیا آمد و خبر محسّن و شهادت وی نزد راويان شیعه روشن است» (ابن‌صوفی، 1409ق، ص159). برخی نیز واژة «هَلَك» را، كه حكايت از مرگ غيرطبيعي و شهادت دارد، نقل كرده¬اند.
    سادساً، در تعارض با اخبار حاكي از تولد حضرت محسّن، گزارش‌هايي وجود دارد كه در آنها، از ولادت محسن خبری نیست و صرفاً به حمل، نام¬گذاری توسط رسول¬خدا و سقط وی اشاره دارند. در این روایات، عقیقه برای حسنین آمده، ولی به عقیقه برای محسَّن هيچ اشاره‌اي نشده است. اين اخبار را محدثان و مورخان بزرگ عامّه نقل كرده‌اند. 
    بنابراین، می¬توان گفت: روايات دالّ بر تولد حضرت محسَّن در زمان رسول خدا تلاشي مذبوحانه بود براي پوشش نهادن بر جنايت قتل محسن و مرگ او در دورة جنيني. در تأیید این سخن، مي‌توان به كلام ابن شهرآشوب (م558) در المناقب استشهاد كرد: «عده¬ای با طراحی اتهاماتی به شیعه، می¬گویند: محسّن در زمان پیامبر متولد شده و در همان زمان سقط شده است» (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج1، ص5).
    3- وجود و وفات حضرت محسَّن هنگام حمل و حمله
    در برخي از منابع عامه، به حقيقت رخ‌داده درباره حضرت محسَّن تصريح و خبر سقط شدن او در فاجعة هجمه به خانه حضرت فاطمه گزارش شده است. 
    اينان چنين نقل كرده¬اند كه حضرت محسّن‌بن علی بر اثر ضربة واردشده بر شكم حضرت فاطمه در زمان هجوم به خانه آن حضرت سقط شده و به شهادت رسیده است. البته برخي از اين منابع سبب سقط را ضربة عمر بر شكم حضرت فاطمه ذكر كرده‌اند و برخي ديگر ذكري از سبب به ميان نياورده‌اند. براي مثال، صفّوری شافعی(م894) چنين گفته است: «ابن عبدالبر در كتاب الاستیعاب نقل می¬كند كه فاطمه سِقط كرد جنینی را كه علی او را محسن نام نهاده بود». 
    يا ابن‌حزم پس از ذكر نام «محسَّن» به عنوان يكي از فرزندان حضرت علي گفته است: «او بلافاصله پس از ولادتش مرد» (ابن‌حزم، 1418ق، ص38).
    الف. چگونگی وفات يا شهادت: بسياری از مورخان عامّه در بیان نحوه وفات محسَّن، از واژة «هَلك» استفاده كرده‌اند. سؤال اساسی این است كه اگر محسَّن در دورة جنيني بوده يا متولد شده بوده چگونه به هلاكت رسیده است؟ چرا منابع تاریخی عامّه دربارة چگونگي مرگ وی پس از تولد هیچ¬گونه خبری نقل نكرده¬اند؟ باید دانست كه واژة «هلاكت» در اصل، به معناى ضايع شدن و تباه گشتن است و تنها یكی از معانی آن مرگ طبیعی است و غالباً دربارة مرگ بد به¬كار مي‌رود (قرشی، 1371، ج7، ص161)؛ مثلاً، ابن¬اثیر برای شهادت امام حسین از واژة «هَلَك» استفاده كرده است (ابن اثیر، 1385ق، ج2، ص99). و ابن¬جوزی، یكی از مصادیق «هَلَك» را «قُتِلَ»، یعنی «كشته شد»، بیان داشته است (ابن‌جوزی، 1412ق، ج14، ص254). افزون بر اين، گاهي از واژة «وفات» استفاده شده يكي از معاني آن مرگ غيرطبيعي است. شاهد اين مدعا آنكه در بسيارى جاها همچون شهادت امیرمؤمنان علی، امام حسين، جعفر طيار و همچنين دربارة خليفه دوم و سوم، كه به مرگ غيرطبيعي از دنيا رفتند، كلمة «وفات» به كار رفته است. حال بايد ديد واژة «هلك» در گزارش‌هاي منابع عامّه بر مرگ طبيعي محسن دلالت دارد يا بر مرگ غيرطبيعي؟ و در صورت دوم، اين واقعه چگونه رخ داده است؟ درادامه، برخي از گزارش‌هاي متون تاريخي و روايي عامّه را در اين‌باره مرور مي‌كنيم:
    ـ شهرستانی (م558ق) در بيان عقايد نظام معتزلي گفته است: بنابر عقیدة نَظّام معتزلی(م230ق)، عمر با ضربه زدن به سینة حضرت فاطمه در روز بیعت‌گیری و هجوم به منزل او، جنین وی را سِقط كرد. در روز بیعت‌گیری، در خانه بجز حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين كسي نبود.»(شهرستانی، 1396ق، ج1، ص 57-58) یعنی در آن زمان محسن‌بن علی متولد نشده و در حال حمل بود.
    ـ ابن‌ابی الحدید(م656ق) از ابن اسحاق نقل كرده است كه هبّاربن اسود، زینب دختر رسول خدا را در مسیر هجرت به مدینه ترساند و سبب شد جنین او سِقط شود و به این سبب رسول خدا خون او را هدر اعلام كرد. ابن‌ابی الحدید می¬گوید: این خبر را بر ابوجعفر نقیب خواندم، گفت: اگر رسول خدا خون هبّاربن اسود را به سبب آنكه سبب سِقط جنین زینب دختر آن حضرت شد، هدر اعلام كرد، ظاهراً اگر زنده بود خون كسانی را كه موجب سِقط جنین فاطمه شدند هدر اعلام می¬كرد. گفتم: این خبر را از شما نقل كنم، گفت: نه اثبات آن و نه ردّ آن را از من نقل نكن. من به سبب تعارض اخبار در این مسئله نظر روشنی ندارم» (ابن‌ابی الحدید، 1378ق، ج14، ص193).
    ـ گنجی شافعی(م685ق) مي‌گويد: گفته می¬شود: فاطمه پس از رحلت پیامبر جنینی را سقط كرد كه رسول خدا او را «محسَّن» نام¬گذاری كرده بود و این خبر را من نزد ابن‌قتیبه یافتم» (كنجی شافعی، 1356ق، ص267). اما نكتة قابل توجه آنكه اكنون عین این متن در كتاب ابن قتیبه موجود نیست.
    ـ جوینی(م722ق) مي‌گويد: «پیامبر در روایتی فرمودند: چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم به ياد مى‏آورم آنچه را كه پس از من بر سر او خواهد آمد. وى حقش غصب، از ارثش منع، پهلويش شكسته و جنينش سِقط می‌گردد» (جوینی، 1400ق، ج2، ص 34ـ35).
    ـ ذهبی (م748ق) ضمن بررسی احوال ابوبكر احمدبن محمّد یحیی‌بن ابی‌دارم، محدث كوفی(352ق)، گفته كه او به سبب استماع مثالب عمر در اواخر عمر، متهم به رافضي بودن شده است و از محمّدبن¬حَماد حافظ نقل كرده كه «من نزد او بودم كه شخصی برای وی می¬گفت: عُمَر با ضربة لگد بر فاطمه موجب سقط محسَّن شد» (ذهبی، 1413ق، ج15، ص578). ابن¬حجر عسقلانی نيز در بررسی احوال ابن‌ابی دارم همان سخن ذهبي را نقل كرده است (ابن‌حجر، 1390ق، ج1، ص268).
    ـ صَفَدي شافعی(م764ق) در معرفي ديدگاه نظام معتزلي چنين نقل كرده است: «همانا عمر در روز بيعت‌گیری و هجوم به منزل، به سینة فاطمه ضربه¬اي زد كه منجر به سِقط محسن از شكمش شد» (صفدی، 1420ق، ج6، ص15).
    در جمع¬بندی اخبار منابع عامّه، مي‌توان به اين نتيجه دست يافت كه اخبار تولد محسن در زمان رسول خدا بنا بر دلايل چندگانه‌اي كه گذشت، قابل پذیرش نیست و تعابير عامي همچون «وفات» و «هلاكت» با گزارش‌هاي دالّ بر «شهادت» منافاتي ندارند؛ ازاين‌رو، از گزارش‌هاي غيرشيعي نيز مي‌توان شهادت محسَّن را ثابت كرد. و گويا همين حقيقت موجب آن گشته است كه برخی از اخبار این واقعه مبهم نقل شود و یا تحریف گردد. ازاين‌رو، بعضی از اقدامات تحریفی مورخان عامه در اين‌باره را از نظر مي‌گذرانيم.
    ب. تحریف روایات شهادت: در تاريخ اسلام، با حقيقت تلخي به نام «تحريف» و «حذف» اخبار مواجهيم. بر اثر زمينه‌هاي سياسي و اجتماعي موجود، سیاست خلفا و مورخان عامه بر این قرار گرفت كه تاریخ تشیع و حقانیت آن دچار حذف و تحريف برخي حقايق و يا آمیختگی با گزارش¬های متناقض گردد. از جمله شواهد اين مدعا، سخن خالدبن عبدالله به ابن‌شهاب زُهری است، آن‌گاه كه از وي درخواستِ تدوینِ سیره كرد و ابن‌شهاب در پاسخ به وی گفت: «احیاناً در لابه‌لای سیره از علی سخن به میان می¬آید. آیا با اين وجود، می¬توانم به این كار بپردازم؟ و خالدبن عبدالله گفت: اگر ذكر نام او با آمیزه¬ای از تنقیص و خرده¬گیری و بدگویی باشد، مانعی ندارد!» (اصفهانی، بی¬تا، ج22، ص282) از ديگر شواهد اين مدعا، سخن ابن‌هشام ـ سيره‌نويس معروف ـ در مقدمة سيره‌اش است كه مي‌نويسد: «برخى از آنچه را كه ابن اسحاق در اين كتاب يادآور شده رها مى‏كنم. و نيز چيزهايى را كه يادآورى آنها زشت است، و برخى را كه بيانش براى اين مردم ناخوشايند است» (ر.ك: ابن هشام، بی‌‌تا، مقدمه). در چنين فضايي، اگر گزارش‌های شهادت حضرت فاطمه و محسَّن او نيز گرفتار آفت تحریف و حذف شود، جاي شگفتي نيست. پيش‌تر سخن ابوجعفر نقيب به ابن‌ابي الحديد دربارة وجود تعارض ميان اخبار شهادت حضرت محسّن را نقل كرديم. علامه سيدجعفر مرتضی عاملی پس از نقل اين سخن، پرسش قابل تأملي را با اين بيان مطرح كرده است: «این اخبار شهادت محسَّن، كه ابوجعفر نقيب از آنها سخن می¬گوید، اكنون كجاست؟!» (عاملی، 1415ق، ج5، ص240)
    از جمله شواهد تحریفِ روایاتِ شهادتِ حضرت محسن، گزارش ابن شهرآشوب(م558ق) و گنجی شافعی(م685) است. آنان عبارت ابن قتیبه در المعارف را در قرن ششم چنین دیده و نقل می‌كنند: «محسَّن با زخم قنفذ حیاتش را از دست داد» (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص133؛ كنجی شافعی، 1356ق، ص 267). اما در چاپ جدید كتاب المعارف، جملة «محسَّن‌بن علي در كودكي از دنيا رفت» جایگزین متن محذوف شده است (ابن قتیبه، 1992، ص211). نمونة ديگر سخن صفوری شافعی(م894ق) در كتاب المحاسن المجتمعه فی الخلفاء الاربعه است كه  به نقل از كتاب الاستيعاب ابن عبدالبر چنين آورده: «فاطمه جنینی را سِقط كرد كه علی او را محسَّن نام نهاده بود»(لباف، 1388، ص37). اما در چاپ¬های جدید كتاب الاستیعاب، این خبر وجود ندارد!
    اخبار حضرت محسَّن‌بن علی در منابع شيعي 
    چنان‌كه نويسندة مقاله مورد بحث نيز به درستي ادعا كرده، عالمان شيعي در اينكه حضرت محسَّن‌بن علي پس از رسول خدا و بر اثر هجوم به خانه حضرت فاطمه سقط شده است، اتفاق‌نظر دارند. در ادامه، فهرستي از اين منابع و گزارش آنها تا عصر علامه مجلسي ارائه مي‌شود، سپس به بررسي گزارش‌ها و اعتبارسنجي منابع و اسناد خواهيم پرداخت:
    ـ سُلیم‌بن قیس هلالی(م76ق): كتاب وي را اولين منبعِ گزارشگر اين حادثه مي‌توان قلمداد كرد. وي ضمن نقل روايتِ مفصلي دربارة هجوم به خانة حضرت فاطمه، به نقل از سلمان، شهادت حضرت محسَّن را بر اثر فشارِ در توسط قنفذ دانسته است كه منجر به شكستن پهلو و سقط جنين حضرت فاطمه شد (سليم، 1422ق، ص153).
    ـ حسين‌بن حمدان خصيبي(م334ق): وي طي روايتي بدون سند، ضمن بيان اوصاف و شرح حال حضرت فاطمه، به وصيت آن حضرت اشاره كرده كه ضمن آن به سقط شدن حضرت محسَّن بر اثر هجوم به خانه تصريح شده است (خصیبی، 1411ق، ص179). وي در جاي ديگر كتابش، حديثي مسنَد و مفصل از مفضّل از امام صادق نقل كرده كه در بخشي از آن، حمله به خانة حضرت فاطمه و مضروب شدنش توسط قنفذ و سقط جنينش تصريح شده است (همان، ص402). لازم به ذكر است كه اين حديث را در قرن نهم، حسن‌بن سليمان حلّي در كتاب مختصرالبصائر(حلی، 1421ق، ص187) و پس از او، علامه مجلسي با تعبير «روي في بعض مؤلفات اصحابنا عن الحسين‌بن حمدان...» (مجلسی، مكرر، ج53، ص1) نقل كرده‌اند.
    ـ علي‌بن حسين مسعودی(م346ق): وي نيز طي روايتي مرسل و ضمن بيان حوادث پس از رحلت رسول خدا، به سقط شدن حضرت محسَّن بر اثر هجوم به خانه و فشار در تصريح كرده است (مسعودی، 1417ق، ص146).
    ـ قاضي نعمان تميمي مغربي(م363ق): وي ضمن اشعاري، به مضروب شدن حضرت فاطمه و سقط شدن حضرت محسَّن تصريح كرده است: «حتي اتوا باب البتول فاطمة ـ وهي لهم قالية مصارمة ـ فوقفت عن دونه تعذلهم ـ فکسر الباب لهم اولهم ـ فاقتحموا حجابها فعولت- فضربوها بينهم فاسقطت» (نعمان مغربی، 1970، ص89).
    ـ جعفربن محمّدبن قولویه قمی(م368ق): وي حديث مسندي از امام صادق نقل كرده است كه بر اساس آن، در شب معراج، از ظلم‌هايي كه پس از رسول خدا بر اهل‌بيتش مي‌رود به آن حضرت خبر داده شد و دربارة حضرت فاطمه چنين آمده است: «و اما دخترت، پس به او ظلم شده، محروم خواهد شد و حقي را كه براي او قرار مي‌دهي غصب خواهند كرد و درحالي‌كه باردار است، مضروب واقع شده، به حريم و منزلش بدون اذن وى داخل مي‌شوند و خواري و ذلت را لمس خواهد كرد، در‌حالي‌كه ياوري نمي‌يابد و به دنبال كتكى كه مى‏خورد، فرزندش سِقْط شده، خودش وفات مي‌كند» (ابن قولویه، 1417ق، ص548). در ادامة حديث، به عقوبت قاتلان حضرت فاطمه و محسنِ او در قيامت اشاره شده و چنين آمده است: «اولين كسي كه دربارة او حكم می¬شود محسن‌بن على است كه دربارة قاتلش، سپس دربارة قنفذ حكم خواهد شد» (همان، ص551).
    ـ شیخ صدوق(م381ق): وي در كتاب الامالي، روايتي مسند از ابن عباس نقل كرده كه بر اساس آن، روزي رسول خدا با مشاهدة حسنين آنان را بر زانوي خويش نشاند و از ظلم‌هايي كه در حقشان مي‌شود خبر داد و در ادامه، به ظلم‌هايي كه در حق حضرت فاطمه روا داشته خواهد شد و شكسته شدن پهلو و سقط جنينش اشاره فرمودند (صدوق، 1417ق، ص176). وي همچنين در كتاب معاني‌الاخبار، در تبيين معناي حديث نبوي خطاب به اميرمؤمنان علی كه فرمودند: «يا علي، إن لك كنزا في الجنة وأنت ذو قرنيها»، از برخي مشايخش نقل كرده كه مراد از اين گنج، همان فرزند حضرت فاطمه است كه بر اثر فشار در سقط شد» (صدوق، 1379، ص 205-206).
    - محمدبن¬جریر طبری شیعی(قرن4ق): وي در حديث مسنَدي به نقل از امام صادق، چراييِ شهادت حضرت زهرا را گزارش كرده است. در اين حديث آمده است كه شهادت حضرت فاطمه بر اثر ضربة غلافِ شمشيرِ قنفذ بود كه به امر عُمَر به حضرت فاطمه زد و بر اثر آن حضرت محسّّن سِقْط و حضرت فاطمه به بيماري شديدي مبتلا شد (طبری، 1413ق، ص134).
    - شیخ مفید(م413ق): وي در كتاب الارشاد پس از ذكر اولاد اميرالمؤمنين چنين گفته است: «در میان شيعه، كساني هستند كه مي‌گويند: فاطمة زهرا پس از رحلت رسول خدا، فرزند پسرى را سِقط كرد كه رسول خدا او را هنگام حاملگى، «محسَّن» ناميده بود. پس بنا بر قول اين طايفه، اولاد اميرمؤمنان 28 نفرند. والله اعلم» (مفید، 1413ق، ج1، ص355). وي همچنين در كتاب الاختصاص، كه منسوب به اوست، طي حديثي مرسل و مفصل از امام صادق، به نقل وقايع پس از رحلت رسول خدا، از جمله هجوم به خانة حضرت فاطمه و سقط جنينش پرداخته است (مفید، 1414ق، ص185) 
    نكتة قابل تأمل آنكه در اين حديث، سقط محسَّن بر اثر ضربه به شكم حضرت فاطمه پس از بازگشت از نزد ابوبكر و گرفتن سند فدك ذكر شده است كه در بررسي محتوايي روايات به آن خواهيم پرداخت. همچنين قاضي عبدالجبار(م415ق) با نقل گزارشی، به رفتار شیعیان، و شیخ مفید نيز به عزاداری حضرت محسَّن اشاره كرده، می‌نویسد: «برخی از علماي شیعه، از جمله شیخ مفید، علاوه بر ترویج تشیع، بر مصیبت فاطمه و فرزندش محسَّن، كه عُمَر او را به قتل رسانده است، گریه می¬كنند» (اسدآبادی، بی‌تا، ج2، ص594). اين سخن حكايت از آن دارد كه رخداد سِقط و شهادت حضرت محسَّن در عصر شيخ مفيد تا آنجا مشهور بوده كه قاضي عبدالجبار عزاداري براي او را به عنوان رسمي رايج ميان شيعه ذكر كرده است. 
    - شیخ طوسی(م460ق): وي در سخني اينچنين، مسئله سقط و شهادت حضرت محسَّن را از امور مشهور و متفقٌ‌عليه شيعيان تا آن عصر دانسته است: «مشهور بین شیعه، كه مخالفی ندارد، آن است كه همانا عُمَر به شكم حضرت زهرا ضربه زد و جنین او سِقط شد. این فرزند سِقط‌شده محسَّن نام دارد و روایت آن نزد همه مشهور است» (طوسی، 1394ق، ج3، ص156).
    - فضل¬بن حسن طبرسی(م548ق): وي در كتاب اعلام الوري، عين عبارت شيخ مفيد در الارشاد را نقل كرده (طبرسی، 1417ق، ج1، ص396) و در كتاب ديگرش چنين گفته است: «فاطمه بعد از پیامبر فرزند پسری را سِقط كرد كه پیامبر او را در‌حالی‌كه جنین بود، محسَّن نامید» (طبرسي، 1406ق، ص23) و ترديدي نيست كه با توجه به اجماع ميان شيعه، مراد وي از اين سقط، همان حادثة معروف است.
    - احمدبن علی‌بن ابي‌طالب طبرسی(قرن ششم ق): وي ضمن نقل روايتي مفصل با سند مرسَل از شعبي، ابومخنف و يزيد‌بن حبيب مصري، پاسخ‌هاي امام حسن به سخنان اهانت‌آميزِ معاويه و جمعي از مزدوران او را نقل كرده است. در اين سخنانِ كوبنده، امام خطاب به مغيرة‌بن شعبه چنين فرمودند: «و اما تو‌اي مغيرة‌بن شعبه، كسي هستي كه فاطمه را آنچنان زدي كه خون‌آلود شد و آنچه را در شكم داشت سقط كرد...» (طبرسی، 1386ق، ج1، ص413). وی همچنين در جاي ديگري از كتابش، روايتِ سليم‌بن قيس از سلمان را نقل كرده است (همان، ج1، ص109).
    - ابن شهرآشوب(م558ق): وي از كتاب المعارف ابن‌قتيبه چنين نقل كرده است: «در المعارف قتيبي آمده كه محسن به سبب زخم حاصل از ضربة قنفذ عدوي سقط شد» (ابن شهرآشوب، 1376ق، ج3، ص133). لازم به ذكر است كه متأسفانه در نسخه‌هاي موجود از كتاب المعارف ابن‌قتيبه، اين عبارت را به اين جمله تحريف كرده‌اند كه «اما محسّن‌بن علي، در كودكي هلاك شد» (ابن‌قتیبه، 1992، ص211).
    - عبدالجلیل قزوینی رازی(م۵۶۰ق): وي ضمن نقل جمله‌اي از مخالفانِ شيعه در قرن ششم در خصوص سقط شدنِ محسَّن با ضربه عُمَر، آن را مورد تأييد كتب شيعه و اهل‌سنت دانسته است. سخن وي چنين است: «می¬گویند: عمر به شكم فاطمه زد و كودكی را در شكم او كشت كه رسول خدا او را محسَّن نام نهاده بود. جواب آن است كه این خبری است درست و در كتب شیعه و سنی (شهادت محسَّن‌بن علی) مذكور است» (رازی، 1358، ص 298).
    - ابن بطریق (م600ق): سخن وي در اين‌باره چنين است: «در روایتی آمده است كه فاطمه بعد از وفات پیامبر فرزند پسری را سقط كرد كه در زمان حمل توسط رسول خدا نام‌گذاری شده بود» (ابن بطریق، 1407ق، ص30).
    - سیدبن طاووس(م664ق): وي ضمن اعمال روز ولادت حضرت فاطمه، زيارتي را از شخصي به نام محمدبن علي طرازي نقل كرده است كه ضمن آن زيارت، به اين جملات برمي‌خوريم: «خدايا، درود فرست بر فاطمه دختر رسول خدا، كه... پهلويش شكسته، همسرش مظلوم و فرزندش مقتول شد» (ابن‌طاووس،1414ق، ج3، ص166). روشن است كه مراد از «فرزند مقتول» در اين جملات، همان حضرت محسَّن است و نه حسنين؛ زيرا در آن صورت، بايد به صورت تثنيه گفته مي‌شد: المقتول وَلَدَيْها. علاوه بر آن، ذكر جملة «المقتول ولدها» پس از جملة «المكسور ضلعها» قرينه‌اي است بر آنكه مراد از فرزندِ مقتول در اينجا، همان است كه در اثر هجوم به خانه و شكستن پهلو كشته شده است.
    - علي‌بن عيسي اربلي(م693ق): وي در كتابش همان عبارت شيخ مفيد در الارشاد را نقل كرده است (اربلی، 1405ق، ج2، ص67).
    - عمادالدين حسن‌بن علي طبري (زنده در 701ق): وي پس از ذكر جريان حمله به خانة حضرت فاطمه جمله‌اي اينچنين دارد: «و گويند كه فاطمه محسَّن از شكم بينداخت، به سبب آنكه عُمَر بر شكم او زده بود» (طبری، 1383، ص311).
    - علامه حلّی(726ق): وي ضمن استدلال بر عدم صلاحيتِ ابوبكر براي خلافت، به واقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه و سقط محسَّن، با اين تعابير اشاره كرده است: «و فاطمه مضروب واقع شد و بدين جهت، جنینی را كه اسمش محسَّن بود، سِقط كرد» (حلی، 1407ق، ص511).
    ـ حسن‌بن ابي الحسن ديلمي(قرن هشتم ق): وي در كتابش، همان روايت پيش‌گفته از الامالي شيخ صدوق را نقل كرده است (ديلمي، 1415ق، ج 2، ص 295).
    - حسن‌بن سليمان‌بن محمد حلّى(زنده در 820ق): وي حديث مفصل خصيبي از مفضل‌بن عمرجعفي از امام صادق را نقل كرده كه در آن به جرايم غاصبان خلافت ـ از جمله هجوم به خانة حضرت فاطمه و سقط شدن محسَّن ـ اشاره شده است: «... و آتش زدن درِ خانة علي و فاطمه و حسن و حسين، براي آنكه آنان را با آن آتش بسوزانند، و شلاق زدن به دست فاطمه و ضربه زدن به شكم او و سقط شدن محسَّن...» (حلی، 1421ق، ص187).
    - فاضل مقداد سُيوري(م826ق): وي نيز با بيان ماجراي هجوم و سقط، اين خبر را نقلي مشترك ميان شيعه و بزرگاني از اهل‌سنت همچون بلاذري و ابن عبدالبر و غير آنان دانسته است (فاضل مقداد، 1422ق، ص 359).
    - عماد‌الدين ادريس‌بن حسن قُرشی(م872ق): وي سقط حضرت محسَّن را مورد اجماع و اتفاق شيعيان دانسته است: «به اجماع و اتفاق شیعه، فاطمه ـ آن زمان كه عمربن خطّاب وی را ترساند و در را به روی شكمش هُل داد ـ محسَّن را سِقط كرد» (قرشی، 1406ق، ج4، ص6).
    ـ علی‌بن یونس عاملی(م877ق): وي ضمن برشمردن رفتارهاي دومين خليفه در قبال اهل‌بيت به مسئله هجوم و سقط محسَّن اينچنين اشاره كرده است: «از جمله رفتارهاي عمر، آن چيزي است كه بلاذری نقل كرده و بين شيعه نيز مشهور است، مبني بر اينكه فاطمه بین در و دیوار گرفتار بود تا اینكه محسَّن را سِقط كرد» (عاملی، 1384ق، ج3، ص12).
    ـ مُغامس‌بن داغر حلي (اواخر قرن نهم ق): وي از جمله شعراي شيعه است كه جريان هجوم به خانة حضرت فاطمه و سقط محسَّن را در اشعارش آورده است: «و فاطمة مطهر كه ميراثش را بدترين مردمان از او دور كرد و خونش جاري شد پس از آنكه جنينش را با ضربه‌اي كه بر او وارد شد، سقط كرد، و بدين جهت از دنيا رفت، درحالي‌كه حقش غصب شده بود» (طریحی، بی-تا، ص293).
    ـ ابن ابي‌جمهور احسائي(زنده در 904ق): وي ضمن مناظره‌اش با فاضل هروي، كه در سال 878ق رخ داد، به جريان هجوم و سقط اشاره و او را مجاب كرد. سخن او در اين‌باره چنين است: «و [عمر] تصميم به سوزاندن خانة فاطمه گرفت، آن‌گاه كه علي و بعضي از بني‌هاشم از بيعت كردن پرهيز كردند و فاطمه را به وسيلة در مورد فشار قرار داد، تا آنكه جنينش را سقط كرد» (احسائی، 1397ق، ص47ـ48).
    - شيخ ابراهيم كفعمي(م 905ق): ضمن دعايي كه وي در كتابش از اميرمؤمنان علی نقل كرده چنين آمده است: «خدايا، آنان (دشمنان اهل‌بيت) را لعن كن به عدد هر منكري كه به جا آوردند و شكمي كه دريدند و جنيني كه سقط كردند و پهلويي كه شكستند» (كفعمی، 1403ق، ص553). روشن است كه مراد از جنين سقط‌شده، كه همراه پهلوی شكسته ذكر شده، كسي جز محسَّن نيست؛ زيرا اين امر دربارة ديگر اولاد اهل‌بيت نقل نشده است.
    - محقق كركي(م940ق): وي نيز ضمن برشمردن رفتارهاي صورت‌گرفته در حق اهل‌بيت پس از رحلت رسول خدا، به سقط حضرت محسَّن در اثر هجوم به خانة حضرت فاطمه تصريح كرده است (كركی، بی¬تا، ص130).
    - مقدس اردبيلي(م993ق): وي نيز سبب سقط محسَّن را ضربة عمر و غلام او دانسته است (مقدس اردبیلی، 1383، ص265).
    - قاضي نورالله شوشتري(م1019): وي در پاسخ به سخن ابن‌حجر، كه مسئله هجوم به خانة حضرت فاطمه و سقط حضرت محسَّن را از افتراهاي شيعه به خلفا دانسته (تستری، 1376ق، ص 217-218)، ضمن تأكيد بر وقوع اين رخداد، به ديدگاه نظّام معتزلي در اين خصوص اشاره كرده كه توسط شهرستاني نقل شده است (همان، ص220).
    - علامه محمدتقي مجلسي(م1070ق): وي پس از نقل روايت صحيح علي‌بن جعفر از برادرش امام كاظم در خصوص شهيد بودن حضرت فاطمه، علت شهادت را به نقل از كتاب سليم‌بن قيس، مضروب شدن توسط عمر و قنفذ دانسته، و سقط شدن حضرت محسَّن را نيز بر اثر اين ضربه، از الارشاد شيخ مفيد نقل كرده است (مجلسی، بی¬تا، ج5، ص342).
    - فيض كاشاني(م1091ق): وي ضربة واردشده بر حضرت فاطمه پس از هجوم به خانه‌اش را قوي‌ترين سبب براي اسقاط جنينش دانسته است (فیض كاشانی، 1375، ص182).
    -شيخ حر عاملي(1104ق): وي در ارجوزه‌اي كه دربارة تاريخ پيامبر و اهل‌بيت ايشان سروده، به سقط حضرت محسَّن تصريح كرده است: «اولاد فاطمه پنج تن هستند: حسين، حسن، زينب، ام‌كلثوم و محسني كه در روز عمر - چنان‌كه مشهور است- در اثر گشودن در توسط عمر سقط شد. و در اين هنگام ، فاطمه جنينش را سقط كرد و همواره ناله‌اش براي او بلند بود»(حرعاملی، بی¬تا، ج2، ص 13-14).
    - علامه محمدباقر مجلسی(م1111ق): وي نيز با نقل روايت پيش‌گفته از كتاب دلائل الامامة (مجلسی، مكرر، ج43، ص170) و نقل روايت مفصل خصيبي از مفضل‌بن عمر از امام صادق (همان، ج53، ص14) و همچنين نقل سخن پيش‌گفته از ابن‌قتيبه توسط ابن شهرآشوب، بر سقط شدن حضرت محسَّن در اثر هجوم به خانه، صحه گذاشته است (همان، ج43، ص233).
    آنچه گذشت تصريحات بزرگان شيعه دربارة سقط شدن و شهادت محسَّن‌بن علي بود. اما در بخش ديگري از منابع تاريخي و روايي شيعه به تعابيري برمي‌خوريم كه تنها به سقط يا مرگ حضرت محسَّن در كودكي اشاره كرده‌اند كه به هيچ وجه نافي مرگ غيرطبيعي و شهادت نيست. براي نمونه، در تاريخ اهل‌البيت منسوب به ابن‌ابي الثلج بغدادي(م322ق)، به سقط شدن حضرت محسَّن بدون ذكر سبب آن اشاره شده است.(ابن‌ابی ثلج، 1406ق، ص93). یعقوبی(م292) نيز دربارة حضرت محسَّن چنين گفته است: «على چندین فرزند داشت؛ از جمله محسَّن كه در كودكى مرد» (یعقوبی، بی¬تا، ج2، ص213). روشن است كه مردن در كودكي شامل هر دو نوع مرگ طبيعي و غيرطبيعي مي‌شود و گوينده ـ به علتي ـ در مقام تعيين آن نبوده است. نمونة ديگر سخن حسام¬الدین محلّی (م652ق) زیدی مذهب است: «محسَّن درحالی‌كه در حَمل بود از دنیا رفت» (محلی، 1423ق، ج1، ص89). اين سخن نيز اطلاق دارد و شامل سقط و شهادت هر دو می¬شود.
    با وجود آنكه نقليات يادشده از منابع شيعه و اهل‌سنت به روشني بر صدق ادعاي سقط و شهادت حضرت محسَّن‌بن علي دلالت دارند، اما براي زدودن شبهاتِ برآمده از مقاله يادشده و ديگر آثار، به بررسي اعتبار سندي و دلالي منابع يادشده مي‌پردازيم.
    اعتبارسنجي منابع شيعيِ دالّ بر شهادت حضرت محسَّن‌بن علي
    نمونه‌هاي يادشده از منابع شيعي تا عصر علامه مجلسي را مي‌توان به چهار گروه دسته‌بندي كرد:
    1. روايات داراي سند؛ همچون روايات سُلَيم، ابن قولويه، شيخ صدوق، طبري شيعي، حسن‌بن سليمان حلّي و علامه مجلسي؛
    2. روايات مرسل و بدون سند؛  همچون روايات خصيبي، مسعودي شيعي، شيخ مفيد در الاختصاص، طبرسي در الاحتجاج، ابن‌طريق، ابن‌طاووس، عمادالدين طبري و كفعمي؛
    3. نقل ديدگاه‌ها، همچون شيخ مفيد در الارشاد، شيخ طوسي، ابن شهرآشوب، عبدالجليل رازي، علامه حلّي، ديلمي، فاضل مقداد، عمادالدين قرشي، علي‌بن يونس عاملي، ابن ابي‌جمهور، محقق كركي، مقدس اردبيلي، مجلسي اول و دوم و فيض كاشاني؛
    4. اشعار، همچون قاضي نعمان، مغامس حلّي و شيخ حر عاملي.
    در ادامه، به بررسي روايات داراي سند، و شبهات پيرامون آنها خواهيم پرداخت، اما پيش از آن شايسته است اشاره كنيم كه هرچند سه دستة اخير ـ همچون دستة اول ـ داراي سند نيست، اما فقدان سند همه جا نمي‌تواند نشانة ضعف روايت باشد؛ زيرا گاهي وجود شهرت فراوان در ارتباط با مضمون يك خبر، نويسنده را از ذكر سند بي‌نياز مي‌كند. در موضوع شهادت حضرت محسَّن‌بن علي نيز چنين است. چنان‌كه از توجه به اقوال، ديدگاه‌ها و اشعار در اعصار گوناگون برمي‌آيد، مسئلة شهادت حضرت محسَّن در ادوار پياپي، آنچنان رايج و مشهور ميان شيعه بود كه عالمان هر عصر بدون احساس نياز به ذكر مستندات و بدون كوچك‌ترين اظهار ترديدي در درستي ماجرا، آن را مسلم دانسته، صرفاً مضمون خبر را نقل مي‌كردند وـ چنان‌كه ديديم ـ بسياري از بزرگان شيعه به شهرت و مسلم بودن شهادت حضرت محسَّن نزد شيعيان تصريح داشتند. بدين‌روي، آيا با وجود اين تعداد قرينة دالّ بر وقوع تاريخي ماجرا، آيا باز مي‌توان با تمسك به برخي شبهاتِ ناشي از مباني مسئله دارِ علمي و تاريخي، مدعي شد كه اسناد موجود موجب يقين و اطمينان نمي‌شود؟!
    در اينجا، مناسب است اشاره‌اي نيز به سخن شيخ مفيد در الارشاد داشته باشيم كه موهِمِ خلاف اين ادعاست. گذشت كه شيخ مفيد، شهادت حضرت محسَّن را به گروهي از شيعيان نسبت داده است، در‌حالي‌كه اين سخن نمي‌تواند از فقدان شهرتِ شهادت حضرت محسَّن نزد شيعيانِ عصرِ مفيد حكايت داشته باشد؛ زيرا مراد شيخ مفيد از «شيعه» در عبارت يادشده، نه فقط شيعة اماميه، بلكه مطلق فرق شيعه – اعم از اماميه، زيديه و اسماعيليه- بوده، و روشن است كه نمي‌توان رواج قول به شهادت حضرت محسَّن در ميان ديگر فرق شيعي را همچون اماميه دانست. از سوي ديگر، شيخ مفيد در فضاي سخت و دشوار بغداد و با حضور حنابلة متعصبِ ضد شيعه، نمي‌توانست به‌روشني و با صراحت، شهادت حضرت محسَّن را به اماميه نسبت دهد (عاملی، 1417ق، ج1، ص166). اما گويا براي شاگردش – شيخ طوسي اين امكان فراهم آمد كه شهادت حضرت محسَّن را از امور مسلم ميان شيعه بداند، به‌گونه‌اي‌كه هيچ خلافي در آن نيست. شاهد اين مدعا نيز سخن قاضي عبدالجبار است. وي عزاداري و گريه بر شهادت حضرت محسَّن‌بن علي توسط شيخ مفيد و شيعيان را گزارش مي‌كند كه حكايت از اشتهار اين رسم ميان شيعيانِ آن عصر و نيز پذيرش اين امر توسط شيخ مفيد دارد. در ادامه- چنان‌كه وعده داديم- به اعتبارسنجي روايات داراي سند درباره شهادت حضرت محسَّن مي‌پردازيم:
    1. نقل سُلَيم‌بن قيس
    در مقاله يادشده، پس از نقل بخشي از خبر منقول در كتاب سليم، ادعا شده كه همه يا بيشتر منابع بعدي اين خبر را از سليم‌بن قيس نقل كرده‌اند و در ادامه، در خصوص اعتبار اين كتاب به برخي از آثار ارجاع داده شده است. هرچند نويسندة مقاله در اينجا موضع خود را نسبت به كتابِ موجود منسوب به  سليم‌بن قيس روشن نكرده و خواننده را به برخي از پژوهش‌ها دربارة اعتبار اين كتاب ارجاع داده، اما با عنايت به آخرين جمله ايشان در اين مقاله، مي‌توان جايگاه كتاب سليم نزد ايشان را حدس زد.
    در اين‌باره، توجه به برخي نكات ضروري است:
    اولاً، ظاهر كلام نويسندة مقاله آن است كه خبر سقط و شهادت حضرت محسَّن را، كه سليم نقل كرده، همه يا بيشتر منابع بعدي از او نقل كرده‌اند، و چه‌بسا با اين سخن درصدد تضعيف خبر و متفرد بودن سليم در نقل آن بوده است. اما بايد توجه داشت كه خبر يادشده را سليم‌بن قيس از سلمان نقل كرده و در كتابش آورده است، آن هم در فضاي خفقان‌آميز قرن اول كه منع رسمي نقل و كتابت حديث حاكم، و اين‌گونه اخبار از ممنوعيت و محدوديت بيشتري برخوردار بود. ازاين‌رو، طبيعي است كه امثال سلمان اين‌گونه اخبار را، كه جزو اسرار آل محمد بوده، به هر كسي بازنگويند. افزون بر اينها، نبايد از نابودي بسياري از آثار و مواريث حديثي شيعه در اثر همين فضاي سخت و خفقان‌آميز دورة اموي و عباسي غافل بود. با توجه به اين نكات، آيا باز هم نويسندة مقاله مي‌تواند بر تضعيف اين خبر به خاطر تفرّد سليم در نقل آن اصرار ورزد؟! ضمن آنكه مضمون اين خبر در تعدادي از ديگر اخبار آمده است كه به آنها اشاره شد.
    ثانياً، هرچند دربارة كتاب سليم ديدگاه‌ها متفاوت است و اين مسئله بيشتر به مبناي رجالي و حديثي يك محقق مربوط مي‌شود، اما اگر ديدگاه ناظر به اعتبار اين كتاب را پذيرفتيم در اين صورت، خبر سلمان از بهترين، كامل‌ترين و معتبرترين اخبار سقط فاطمه و شهادت حضرت محسَّن خواهد بود. مؤلف اين كتاب، سُليم قيس هلالي، از اصحاب اميرمؤمنان بود كه امامان بعدي تا امام سجاد را نيز درك كرد و نزد ائمة اطهار محل وثوق بوده و موفق شد از علوم سرشار آنان بهره‏مند شود. برخی از عالمان شیعه، از جمله عمربن اذینه، حمادبن عیسى و محمّدبن ابى‌عمیر، كه تمام علماى رجال، آنان را جلیل‌القدر مى‌دانند، از وی روایت نقل كرده‌اند. همچنين محمدبن حسن صفار قمی (صفار، 1404ق، ص218، 103، 47)، شيخ صدوق (صدوق، 1404ق، ص110)، كلینی، (كلینی، 1362، ج1، 46، 44؛ ج2، ص323)، خزاز (خزاز، 1401ق، ص 46-47)، نعمانى (نعمانی، 1422ق، ص74، 78، 80، 84، 85، 96، 103)، شيخ طوسي (طوسی، 1407ق، ج4، ص26؛ ج6، ص328) و غير آنان برخی از اخبار این كتاب را روایت كرده‌اند و حتّى نعمانى در زمان خود، ادعاى اجماع بر صحت این كتاب كرده است (نعمانی، 1422ق، ص103).
    ثالثاً، مخالفانِ اعتبارِ اين كتاب به برخي نقاط ضعف تمسك جسته‌اند؛ مثلاً، تضعيف رجالي واسطة نقل كتاب از سليم، يعني ابان‌بن ابي‌عياش، و يا وجودِ برخي روايات نادرست و مخالف با عقايد شيعه و قطعيات تاريخي. در مقابل، موافقانِ اعتبارِ كتاب نيز به اين اشكالات پاسخ داده‌اند؛ ازجمله آنكه دربارة ابان‌بن ابي‌عياش اتفاق‌نظر بر تضعيف او وجود ندارد و كساني از رجاليان او را توثيق كرده‌اند. همچنين وجود معدود روايات ناصحيح، اصل يك كتاب را از اعتبار ساقط نمي‌كند كه اگر چنين بود، كمتر كتابي حايز مقام اعتبار مي‌شد. ضمن آنكه چند روايت مورد بحث در كتاب سليم قابل توجيه است (عاملی، 1417ق، ج1، ص142).
    رابعاً، انتظار ما در مباحث تاريخي از اخبارِ موجود در منابع، در حد انتظار يك فقيه و يك متكلم از يك حديث نيست؛ زيرا فقيه بناست حكم شرعي را استنباط كند و متكلم بناست تكليف اعتقادات را روشن كند. ازاين‌رو، بايد با دقت‌هاي موشكافانه، روايات را بررسي كنند. در اين صورت، اگر اعتبار روايت در حدي نبود كه براي فقيه و متكلم يقين‌آور باشد ناچار است از آن اعراض كند. اما در مباحث تاريخي چنين نيست. در تاريخ، با توجه به فقر منابع، تعارض ميان گزارش‌ها، و نابودي بسياري از اخباري كه مي‌توانستند شواهد تأييد يا ردّ اخبار ديگر باشند، ناچاريم از كوچك‌ترين اموري كه مي‌تواند راهي براي ما به سوي ترسيم دقيق‌تر تاريخ بگشايند نيز صرف‌نظر نكنيم. با اين وصف، آيا مي‌توانيم به راحتي از كنار كتاب سليم بگذريم و بهانه‌مان نيز برخي نقاط ضعف آن باشد. اين در حالي است كه برخي از اين دست پژوهشگران، امثال تاريخ طبري را بر روي سر نهاده و نوعي قداست تاريخي برايش قايل مي‌شوند! از اين‌گونه محققان بايد پرسيد: آيا به تمام اخبار منقول در تاريخ طبري (با وجود روايات امثال سيف‌بن عمر و دیگران در اين كتاب) اعتماد داريد؟ روشن است كه پاسخشان منفي است. حال آيا بايد تاريخ طبري را به سويي بيفكنيم و از آن اعراض كنيم؟ باز پاسخ منفي است. و در نهايت، خواهند گفت: راه معقول آن است كه هريك از اخبار طبري جداگانه با معيارهاي علمي بررسي شود. حال آيا انصاف حكم نمي‌كند كه نظير همين سخن را دربارة امثال كتاب سليم‌بن قيس بگوييم؟ هنر يك محقق آن است كه از حداقل منابع و امكانات موجود بهره لازم را ببرد، نه آنكه تيشه‌اي در دست بگيرد و با متهم كردن منابع موجود به ضعف و عدم اعتبار، ريشة آن منابع را زده، از ارجاع و استناد به آن منع كند.
    خامساً، با عنايت به آنچه گذشت، آيا با وجود انبوه شواهد و قراين تاريخي و روايي دربارة حوادث پس از رحلت رسول خدا و دربارة حضرت محسَّن‌بن علي، اگر محققي به مصاف تك‌تك منابع تاريخيِ ناقل اين ماجرا برود و هريك را به اتهامي، از درجة اعتبار ساقط و از عرصة تحقيق به در كند و سپس پيروزمندانه در مسند قضاوت نشيند و بگويد: «از اين اخبار نه تواتر لفظي و نه معنوي و نه يقين و نه اطميناني حاصل مي‌شود»، اين سخن را بايد نشانه دقت و عمق و انصاف در پژوهش دانست و يا بي‌توجهي و عدم واقع‌نگري به حقايق و شرايط تاريخي؟! 
    به نظر مي‌رسد آنچه اين دسته از پژوهشگران را در دام مواجهه حذفي با برخي منابع تاريخي انداخته دست‌كم دو نكته است:
    يكم. توقعشان از منابع و اخبار تاريخي گويا در حدي است كه همواره براي ايشان (و نه ديگران!) مفيد تواتر و علم و يقين باشد.
    دوم. به اصل «تراكم ظنون» بي‌توجه يا غير معتقدند. مراد از اين اصل آن است كه ممكن است در يك موضوع تاريخي، هريك از منابع يا اخبارِ ذي‌ربط، به‌تنهايي مفيد يقين نباشند، اما وقتي مجموعه‌اي از اين قراين و شواهد كنار هم چيده شوند براي كسي كه داراي سلامت عقلي و وجداني است مفيد علم و يقين شوند. كار پژوهشگر تاريخي در اينجا، درست شبيه كارآگاهي است كه با تجميع قراين و نشانه‌ها، سرانجام به حقيقت دست مي‌يابد و مجرم را شناسايي مي‌كند. شيوة متقدمان در بررسي اخبار، مبتني بر همين روش ـ يعني توجه به قراين و شواهد ـ بوده است.
    2. نقل حسين‌بن حمدان خصيبي
    از آن‌روكه خبر خصيبي از مفضل‌بن عمر از امام صادق را صاحب كتاب مختصر البصائر و سپس علامه مجلسي نقل كرده‌اند، در آن بخش به بررسي خبر مزبور خواهيم پرداخت.
    3. نقل ابن‌قولويه
    جعفربن محمدبن بابویه قمی در كامل الزیارات با سندی متفاوت از كتاب سليم و كتاب الاختصاص، خبر حضرت محسَّن را نقل كرده است (ابن‌قولویه، 1417ق، ص334). در اين خصوص نيز به دو بُعدِ منبع و سند و همچنين محتوا بايد توجه داشت: به لحاظ منبع، چاره‌اي جز اذعان به اعتبار آن نيست. كتاب كامل الزيارات از خوش‌نام‌ترين و معتبرترين آثار حديثي شيعه است و اين حقيقت براي كسي كه از كمترين آگاهي نسبت به مواريث حديثي شيعه و جايگاه آنها برخوردار است، پوشيده نيست. عالمان شيعه همواره براي اين كتاب حساب ويژه‌اي باز كرده و روايات آن را به ديدة اعتبار و قبول نگريسته‌اند. گو اينكه دربارة حكم به وثاقت تمام افراد موجود در اسناد اين كتاب و يا صرفاً وثاقت كساني كه ابن قولويه از آنان مستقيماً اخذ حديث كرده، اختلاف وجود دارد. با عنايت به آنچه گذشت، بايد گفت: مقتضاي انصاف علمي آن است كه در مواجهه با روايات اين كتاب، به اين قراين و شواهد و مرجِّحات توجه شود. اين در حالي است كه نحوة مواجهه نويسندة مقاله محل بحث با اين كتاب، هيچ تفاوتي با نحوة مواجهة او با ـ مثلاً ـ تاريخ طبري و امثال آن ندارد و ـ چنان‌كه روش نويسندة مزبور بوده ـ تنها به دنبال يافتن نقاط ضعف اين‌گونه منابع بوده، بي‌آنكه به قراين مرجِّح و مقوّيِ روايت توجه كند و سپس بر مسند داوري نشيند! 
    دربارة نقد سند روايتِ كامل الزيارات اين نكته را هم بايد گفت كه اين سند با توجه به وجود فرد ضعيفي همچون عبداللَّه¬بن عبدالرحمان الأَصم و افراد مهمل و مجهولي همچون علي‌بن محمدبن سالم و عبدالله‌بن حمّاد بصري، سندي ضعيف به‌شمار مي‌رود؛ اما با توجه به اعتبار كتاب و مؤلف و نيز وجود افراد موثقي همچون محمدبن عبدالله‌بن جعفر حميري و پدرش در رأس سند، و استبعادِ اين نكته كه ابن قولويه و حميري‌ها حديثي را بدون قراين مرجِّحه و مقوّيه از افراد ضعيفي نقل كرده باشند، نمي‌توان به طور مطلق به ضعف و بي‌اعتباري اين حديث حكم كرد، مگر آنكه همچون نويسندة مقاله يادشده تيغ بُرّاني در دست بگيريم و به كوچك‌ترين بهانه‌اي، منابع، شواهد و قراين تاريخ تشيع را تار و مار كنيم!
    اما به لحاظ محتوايي، اين حديث مشتمل بر اِخبار پيشين از جناياتي است كه پس از رحلت رسول خدا، امّتِ آن حضرت نسبت به اهل‌بيتش مرتكب شدند، و اين امر (اَخبار غيبي از آينده) در ارتباط با رسول خدا و انبياي الهي فراوان رخ داده است. بنابراين، مضمون خبر مشتمل بر امر مستبعَد و غريبي نيست، كه طبعاً اين نكته بايد مدنظر نويسندة يادشده قرار مي‌گرفت.
    اما اين ادعاي نويسندة مقاله كه علماي شيعه تا قرن دهم هجري اين خبر را نقل نكرده‌اند، بسيار عجيب است. مگر بناست تمام اخباري را كه پيشينيان نقل كرده‌اند پسينيان در آثارشان ثبت كنند كه عدم انجامِ اين كار نشانة ضعف يك خبر تلقي شود؟! بر فرض كه اين ادعا صحيح باشد، اما اخبار به لحاظ مضمون و محتوا با يكديگر متفاوتند. آيا نويسندة محترم توقع دارد كه خبري مشتمل بر چگونگي عذاب قاتلان حضرت فاطمه و فرزندش، به صورت آشكار و آزاد در منابع روايي شيعه نقل شود؟ بعيد است اطلاعات تاريخي نويسندة مقاله و شناخت ايشان از شرايط سختي كه بر شيعه گذشته، اجازه چنين برداشتي به ايشان بدهد. افزون بر اين، آيا با وجود صدمات و هجمات و كتاب‌سوزي‌ها و خفقان‌ها، امكان از بين رفتن آثاري كه پس از ابن قولويه اين خبر را نقل كرده باشند، منتفي است؟!
    4. نقل طبري امامي
    خبر ديگري كه مورد تعرض و اشارة نويسندة مقاله محل بحث قرار گرفته، حديث نقل شده در كتاب دلائل الامامة است. نويسنده مقاله پس از نقل خبر و كساني كه آن را بعدها گزارش كرده‌اند، با اين جمله تكليف اين خبر را نيز يكسره كرده و می‌نویسد: «دربارة كتاب دلائل الامامة نيز سخن بسيار است كه اين مختصر جاي آن نيست» (الله‌اكبری، 1388، ص74). سپس در پاورقي، خوانندگان را به پژوهشي دربارة اين كتاب و برخي ديگر از آثار مناقب‌نگاري شيعيان ارجاع داده است. 
    دربارة اين خبر نيز از دو بُعد منبع سند و محتوا بايد سخن گفت. اين كتاب منسوب به محمدبن جرير‌بن رستم طبري آملي است. در رسالة مطمح‌نظرِ نويسندة مقاله، احتمالات ديگري دربارة مؤلف دلائل الامامة مطرح شده  و چنين نتيجه گرفته شده كه مؤلف اين اثر- بر خلاف تصور رايج- كسي غير از صاحب كتاب المسترشد في الامامة است كه به نظر مي‌رسد دلايل ارائه‌شده در اين زمينه قابل قبول است. پژوهشگر يادشده سپس به بررسي محتوايي كتاب دلايل الامامة پرداخته و با وجود ارائة شواهدي دالّ بر وجود روايات ضعيف در اين كتاب، احتمال جعّال بودن مؤلف را منتفي دانسته است. در مجموع، بايد گفت: هرچند براساس نتيجة پژوهش يادشده، مؤلف كتاب دلائل الامامه چندان شناخته شده نيست، اما نمي‌توان اين كتاب را از منابع غيرمعتبر شيعه به‌شمار آورد. شاهد اين سخن آنكه اين كتاب همواره به عنوان يكي از اولين آثار دلائل‌نگار شيعي محل مراجعه و استناد انديشمندان فريقين بوده است.
    اما سند خبر موجود در دلائل الامامة را مي‌توان «حسنه» دانست و بدين‌روي، اين حديث از جمله احاديث معتبر به لحاظ سند به‌شمار مي‌آيد. سند حديث بدين قرار است: «حدثني أبوالحسين محمدبن هارون‌بن موسى التلعكبري، قال: حدثني أبي، قال: حدثني ابوعلي محمدبن همام‌بن سهيل، قال: روى احمدبن محمدبن البرقي، عن احمدبن محمد الأشعري القمي، عن عبدالرحمان‌بن ابي‌نجران، عن عبدالله‌بن سنان، عن ابن مسكان، عن ابي‌بصير، عن ابي‌عبدالله جعفر‌بن محمد». تمام افراد موجود در اين سند (بجز ابوالحسين محمد‌بن هارون) توسط رجاليان توثيق شده‌اند و ابوالحسين محمدبن هارون نيز توسط نجاشي (نجاشی، 1416ق، ص439) مدح شده‌ است و به اين سبب كه سند مشتمل بر امامي ممدوح است، «حسن» به‌شمار مي‌آيد كه برخي آن را جزو احاديث معتبر شمرده‌اند.
    اما به لحاظ محتوا، در اين حديث، ابوبصير از امام صادق پس از بيان تاريخ ولادت حضرت فاطمه چنين نقل كرده است: «فاطمه در سوم ماه جمادي‌الثاني سال يازدهم هجري از دنيا رحلت كرد و سبب وفات او ضربه‌اي بود كه قنفذ غلام عمر، به امر عمر و با غلاف شمشير به فاطمه زد و بدين سبب، محسَّن را سقط كرد و به شدت بيمار شد.» در ادامة حديث، به جريان عيادت ابوبكر و عمر از حضرت فاطمه اشاره شده است (طبری، 1413ق، ص134). در اين حديث، هرچند با تعبير «وفات»، اما در واقع، با هدف تبيين چگونگي شهادت حضرت فاطمه به بيان سبب شهادت آن حضرت پرداخته و سقط حضرت محسَّن را نيز از پيامدهاي هجوم به خانة حضرت فاطمه و مضروب شدن او دانسته است. همچنين در اين حديث، نكته‌اي كه بر خلاف مسلَّمات و مشهورات تاريخي باشد به چشم نمي‌خورد و ازاين‌رو، مي‌توان اين حديث را يكي از بهترين اسناد تاريخي شهادت حضرت فاطمه، سقط محسَّن و تاريخ اين ماجرا دانست. نويسندة مقاله ـ چنان‌كه پيش‌تر نيز گفتيم ـ گويا نسبت به متن اين حديث به اشكالي برنخورده و ازاين‌رو، صرفاً اشكال را متوجه منبع حديث، يعني كتاب دلائل الامامة كرده است كه دربارة آن سخن گفته شد.
    5- نقل شيخ صدوق
    چنان‌كه گذشت، شيخ صدوق در امالي، خبر مسندي را از ابن عباس نقل كرده است كه در بخشي از آن، رسول خدا به شرح آنچه پس از او بر فاطمه‌اش رفت، پرداخته و به جريان سقط حضرت محسَّن نيز اشاره كرده است. البته نويسندة مقاله محل بحث هيچ اشاره‌اي به اين خبر نكرده است. اين خبر به لحاظ سندي (به سبب وجود برخي راويان همچون حسن‌بن علي‌بن ابي حمزه و پدرش و نيز برخي ديگر) دچار ضعف است، اما به لحاظ محتوا، متضمن نكتة غريبي نيست و مضمون آن در ديگر احاديث اهل‌بيت به چشم مي‌خورد. بدين‌روي، مي‌توان اين خبر را نيز مؤيدي براي ديگر اخبار حضرت محسَّن قلمداد كرد. خبر ديگر شيخ صدوق(صدوق، 1379، ص205) نيز مي‌تواند به عنوان مؤيدي براي موضوع لحاظ شود. در اينجا، يادآوري مجدد اين نكته بجاست كه عالمان متقدم شيعه همچون شيخ صدوق، بيش از آنكه براي تشخيص قوت يا ضعف سند به سراغ سند حديث بروند، از قرايني كه براي تشخيص درستي محتوا در دست داشتند، بهره مي‌بردند، ازاين‌رو، امروزه نيز نبايد از اين نكته غافل بود و صرفاً بر اساس سند حديث دربارة آن به قضاوت نشست.
    6. نقل شيخ مفيد
    منبع ديگري كه خبر سقط و شهادت حضرت محسَّن در آن نقل شده، كتاب الاختصاص منسوب به شيخ مفيد است. نويسندة مقاله، با ذكر اشكالاتي تلاش كرده است اين خبر را نيز از درجة اعتبار ساقط كند. خلاصة اشكالات ايشان بدين قرار است: مشكوك بودن انتساب كتاب الاختصاص به شيخ مفيد و تفاوت يا تعارض خبر اين كتاب با خبر كتاب سليم. در پاسخ، به چند نكته توجه مي‌دهيم: 
    اولاً، دربارة انتساب يا عدم انتساب كتاب الاختصاص به شيخ مفيد در ميان محققان اتفاق‌نظر وجود ندارد. كساني آن را اثر شيخ مفيد دانسته‌اند و برخي آن را اثر احمدبن حسين‌بن عمران كه شيخ مفيد اقدام به گزينش از كتاب او نموده است. بعضي نيز آن را مجهول‌المؤلف دانسته‌اند. با وجود آنكه شواهد خوبي بر نقش شيخ مفيد در اين كتاب به عنوان مؤلف يا ملخِّص وجود دارد، اما بر فرض كه مؤلف كتاب مجهول باشد نيز نمي‌توان به‌طور‌كلي، از آن صرف‌نظر كرد (چنان‌كه دأب نويسندة مقاله يادشده و همفكران ايشان چنين است). پيش‌تر گفتيم در وضعيتي كه بر شيعه و آثار و مواريث علمي آنها گذشته و جفاي حاكمان و غاصبان موجبِ نابودي بسياري از آثار علمي شيعه شده است، اگر يك محقق شيعي هم با اين‌گونه بهانه‌ها، يك اثر روايي را بكلي از اعتبار ساقط كند جفايي بر جفاهاي دشمنان نسبت به مواريث علمي شيعه افزوده است. ازاين‌رو، وظيفة ما در قبال اين‌گونه آثار، بررسي محتوايي روايات، با تكيه بر اصول و مباني مقبول نزد پيروان مكتب اهل‌بيت است.
    ثانياً، در ارتباط با تفاوت يا تعارض مضمون خبر كتاب الاختصاص با خبر كتاب سليم، با وجود اذعان به حقيقت، اما اين نمي‌تواند سبب بي‌اعتباري كامل خبر شود؛ زيرا فراوان اتفاق افتاده است كه يك خبر مشتمل بر آميخته‌اي از مطالب صحيح و ناصحيح بوده و علماي فن حديث بخش صحيح را اخذ و بخش ناصحيح خبر را ردّ كرده‌اند. در خبر كتاب الاختصاص، به غصب «فدك» و تلاش حضرت فاطمه براي استرداد آن اشاره شده است. اين نكته در حديث امام كاظم، كه در كتاب الكافي توسط شيخ كليني نقل شده، نيز آمده است (كلینی، 1362، ج1، ص543). اما آنچه در خبر الاختصاص آمده و قطعاً نادرست است، مضروب شدن حضرت فاطمه در حال بازگشت از نزد ابوبكر است كه با گزارش‌ها و شواهد دالّ بر مضروب شدن حضرت در خانه متعارض است؛ چنان‌كه ادعاي خبر الاختصاص مبني بر بيماري 75 روزة حضرت فاطمه نيز با شواهد دالّ بر تأخير هجوم به خانة حضرت فاطمه تا بيش از 50 روز پس از رحلت رسول خدا سازگار نيست (در اين‌باره، ر.ك: حسين‌پور و جباري، 1392).
    حال در چنين شرايطي، تكليف يك پژوهشگر چيست؟ نفي و طرد كلي يك خبر به خاطر وجود بخش‌هاي ناصحيح در آن؟ و يا پذيرش بخش صحيح و نفي بخش ناصحيح؟ آيا اين احتمال منتفي است كه راوي در اثر خلط يا فراموشي يا بي‌دقتي، مضروب شدن در خانه را به بخش اولِ خبر، يعني تلاش براي استرداد «فدك» ملحق ساخته است؟ و يا به تصور آنكه هجوم در روزهاي آغازينِ پس از رحلت رسول خدا صورت گرفته، دورة بيماري را 75 روز دانسته است؟ بنابراين، با صرف‌نظر از اين جزئيات، مي‌توان اصل گزارش سقط و شهادت حضرت محسَّن را از اين خبر استخراج كرد. 
    7. نقل حسن‌بن سليمان حلّي و علامه مجلسي
    چنان‌كه گذشت، خبر مسندِ خصيبي از مفضل‌بن عمر از امام صادق پس از چند قرن توسط حسن‌بن سليمان حلي و سپس توسط علامه مجلسي نقل شده است. درباره ضعف سند اين خبر، با توجه به منبع آن (الهداية الكبري) و نُصيري بودن مؤلف و نيز افرادي در سلسله سند همچون خود محمدبن نصير، هيچ ترديدي وجود ندارد. اما پرسش ما از نويسندة مقاله آن است كه وجود ضعف در سند يك خبر يا منبعِ آن، خبر را مبتلا به ضعف مي‌كند يا متهم به كذب؟ روشن است كه ميان دو تعبيرِ «كذبِ خبر» و «ضعفِ خبر» تفاوت آشكاري وجود دارد؛ مثلاً، در همين خبر، وقتي سخن از نيابتِ فاسق و فاسدي همچون محمدبن نصير براي امام عصر به ميان آمده (مجلسی، مكرر، ج53، ص6)، ترديدي در كذب آن نيست. اما آيا مي‌توان با همين قاطعيت و صراحت نسبت به ديگر بخش‌هاي اين خبر نيز حكم كرد؟! و در چنين مواردي است كه محققِ عرصة حديث و تاريخ بايد آستين اجتهاد را بالا بزند و با تبحّر لازم، به تميز و تشخيص صحيح از سقيم همت ورزد. اينكه به محض مشاهدة ضعف در سند يا منبع، قلم بطلان بر كل حديث بكشد، كاري است آسان كه از عهدة هر مبتدي نيز برمي‌آيد. بنابراين، آن‌سان كه محقق اين جلد بحارالانوار نيز يادآور شده، جاعل اين خبر، كه احتمالاً عمر‌بن الفرات يا خود محمدبن نصير است، تعدادي از اخبار صحيح و سقيم را در هم آميخته و به صورت خبر واحدي گرد آورده است. البته اين احتمال منتفي نيست كه خبر صادقي از مفضل‌بن عمر از امام صادق وجود داشته و بعدها توسط نصيريه گرفتار پيرايه‌هايي شده است. به هر حال، بايد اجزا اين خبر را يك به يك بررسي كرد و آنچه را با ديگر شواهد و قراين قابل تأييد است، پذيرفت. بخش مربوط به هجوم به بيت حضرت فاطمه از بخش‌هايي است كه شواهد بر صحت آن در كتب فريقين بسيار است.
    جمع‌بندي‌ و نتيجه‌گيري
    در بررسي اخبار مربوط به حضرت محسَّن‌بن علي در منابع فريقين، به اين نتايج دست يافتيم:
    1. از منابع عامه به دست آمد كه در اصل وجود تاريخي محسَّن ترديدي نيست؛ اما اين منابع در‌باره تاريخ ولادت و نيز چگونگي مرگ یا شهادت او همداستان نيستند. برخي از اين منابع مدعي آن هستند كه حضرت محسَّن در عصر نبوي متولد و سپس توسط آن حضرت نام‌گذاري شده است كه به نقد آن پرداختيم. برخي ديگر از منابع عامه به‌طوركلي و مبهم و بدون اشاره به سبب، از مرگ حضرت محسَّن در كودكي سخن گفته‌اند كه منافاتي با قول به سقط و شهادت ندارد؛ اما گويا براي فرار از تصريح به واقعيت، از اين شيوه بهره برده‌اند. اما دستة سوم از منابع عامه با صراحت، از سقط و شهادت حضرت محسَّن سخن گفته‌اند.
    2. در ميان منابع شيعه، اتفاق‌نظر بر سقط و شهادت حضرت محسَّن در اعصار و قرون مختلف به چشم مي‌خورد. برخي از اين منابع خبر شهادت حضرت محسَّن را به طور مسنَد و برخي نيز به طور مرسَل نقل كرده‌اند. در برخي منابع نيز اين خبر در قالب اشعار نقل شده است. برخلاف ديدگاه برخي از مقاله‌نويسان معاصر، با ابتنا بر روش نقد سند و محتوا و تجميع شواهد و قراين، اين اخبار و شواهد تاريخي براي هيچ منصفي جاي ابهام و ترديد در رخداد اين ماجرا باقي نمي‌گذارند و شواهد موجود در اين‌باره يقين‌آور است.

     
     

    References: 
    • ابن ابی¬الحدید، 1378ق، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الكتب العلمیه.
    • ابن ابي‌ثلج كاتب بغدادی، محمدبن احمد، 1406ق، تاریخ ائمّه، قم، مكتبةآية الله مرعشی نجفی.
    • ابن اسحاق، محمد، 1410ق، السير و المغازی، قم، مطالعات تاریخ.
    • ابن بطریق اسدی حلی، یحیی¬بن حسن، 1407ق، العمده، قم، جامعه مدرسین.
    • ابن جوزی، عبدالرحمن¬بن على، 1412ق، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • ابن شهرآشوب، محمدبن‌علی، 1376ق، مناقب آل ابي طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف الاشرف، نجف، المكتبه الحیدریه.
    • ابن صوفی، علی‌بن محمد، 1409ق، المجدی فی انساب طالبیین، تحقیق احمد مهدوی دامغانی، قم، كتابخانه آيت‌الله مرعشی نجفی.
    • ابن عبدالبر، يوسف‌بن عبدالله، 1412ق، الاستيعاب، تحقيق علي‌محمد بجاوي، بيروت، دارالجيل.
    • ابن عساكر، علی‌بن حسن، 1400ق، ترجمه الامام الحسن، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی.
    • ـــــ ، 1415ق، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفكر.
    • ابن قتیبه دینوری، عبدالله‌بن مسلم، 1992م، المعارف، تحقيق ثروت عكاشه، قاهره، الهيئة المصرية العامة للكتاب.
    • ابن ماكولا، بي‌تا، اكمال الكمال، قاهره، دارالكتاب الاسلامي.
    • ابن‌اثیر، على¬بن محمد، 1385ق، الكامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.
    • ـــــ ، 1409ق، أُسدالغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالفكر.
    • ابن‌حبان بستي، محمد، 1414ق، صحيح ابن حبان، تحقيق شعيب ارنؤوط، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، 1390ق، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
    • ـــــ ، 1415ق، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد، بیروت، دارالفكر.
    • ـــــ ، 1408ق، مقدمة فتح الباري بشرح صحيح البخاري، بيروت، دار احياء التراث‌العربي.
    • ـــــ ، 1404ق، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفكر.
    • ابن‌حزم، علی¬بن احمد، 1418ق، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالكتب العلمیه.
    • ابن‌حنبل، احمد، بي‌تا، مسند، بیروت، دارصادر.
    • ـــــ ، بي‌تا، مسند، بيروت، دارصادر.
    • ابن‌سعد، محمد، 1410ق، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه.
    • ابن‌طاووس، علی‌بن موسی، 1414ق، اقبال الأعمال، تحقیق جواد قیومی، قم، مكتب اعلام الاسلامی.
    • ابن‌عطیه، عبدالحق‌بن غالب‏، 1377، مقاتل، مؤتمر علماء بغداد، طهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1421ق، أبهى المداد في شرح مؤتمر علماء بغداد، بیروت، مؤسسة الأعلمي‏.
    • ابن‌قتيبه دينوري، عبدالله‌بن مسلم، 1424ق، عيون الاخبار، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • ابن‌قولویه قمی، جعفربن محمد، 1417ق، كامل الزیارات، تحقيق شيخ جواد قيومي ، قم، موسسة النشر الاسلامي.
    • ابن‌كثير دمشقى، اسماعيل‌بن عمر، 1407ق، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر.
    • ابن‌هشام، محمدبن عبدالملك، بي‌تا، السيرة النبوية، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبدالحفيظ شلبى، بيروت، دارالمعرفه.
    • ابوالفرج اصفهانی، علی‌بن حسین، بي‌تا، الاغانی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
    • ابی‌داود، سلیمان‌بن اشعث، 1410ق، السنن، تحقیق سیدمحمد اللحام، قم، دارالفكر.
    • احسائي، ابن ابي‌جمهور، 1397ق، مناظرة بين الغروي و الهروي، بيروت‌، دارالفكر.
    • إربلي، علی‌بن عیسی، 1405ق، كشف‏الغُمّة فی معرفه الائمه، بیروت، دارالاضواء.
    • اسدآبادی، قاضی عبدالجبار، بي‌تا، تثبيت دلائل النبوة، قاهره، دارالمصطفى‏.
    • بخاری، محمدبن اسماعیل، 1406ق، الادب المفرد، بیروت، مؤسسه الكتب الثقافه.
    • بلاذری، احمدبن يحيى، 1417ق، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر.
    • بیهقی، علی‌بن حسين، 1410ق، لباب الانساب و الالقاب، قم، مكتبة آیة الله مرعشی نجفی.
    • بيهقي، احمدبن حسین، بي‌تا، السنن الكبري، بیروت، دارالفكر.
    • تستری، نورالله، 1376ق، الصّوارم ‏المهرقة فی جواب الصّواعق المحرقة، تهران، سهامی طبع كتاب.
    • جوینی، ابراهیم‌بن محمد، 1400ق، فرائد السمطين، بیروت، مؤسسه محمودی.
    • حاكم نيسابوري، ابی‌عبدالله، 1406ق، المستدرك علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه.
    • حرعاملي، محمدبن حسن، بي‌تا، أرجوزة في تواريخ النبي والأئمة، نسخه خطي موجود در المركز الاسلامي للدراسات.
    • حسين‌پور، سيدعلي و محمدرضا جباري، 1392، «تاريخ و ترتيب حوادث منتهي به شهادت حضرت زهرا»، تاريخ اسلام در آينه پژوهش، ش 35، ص 73-100.
    • حلی، حسن‌بن سليمان، 1421ق، مختصر البصائر، قم، جامعه مدرسین.
    • حلی، حسن‌بن یوسف، 1407ق، كشف المراد في شرح تجريدالاعتقاد، قم، جامعه مدرسین.
    • خرسان، سیدمهدی، 1427ق، المحسن السبط مولود ام مقتول؟، قم، دلیل ما.
    • خزاز رازی، علی‌بن محمد، 1401ق، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر، قم، بیدار.
    • خصيبي، حسين‌بن حمدان، 1411ق، الهداية الكبري، بيروت، مؤسسة البلاغ.
    • دولابی، محمدبن احمد، 1407ق، الذرية الطاهرة النبویة، كویت، الدارالسلفیه.
    • دیاربكری، حسین، بي‌تا، تاريخ الخميس في أحوال أنفس النفيس، بیروت، دارصادر.
    • ديلمي، حسن‌بن محمد، 1415ق، ارشاد القلوب، قم، رضي.
    • ذهبی، شمس‌الدين محمد، 1382ق، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، بیروت، دارالمعرفه.
    • ـــــ ، 1413ق، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، بيروت، دارالكتاب العربى.
    • ـــــ ، 1413ق، سير اعلام النبلاء، بیروت، الرساله.
    • ذهبی، محمدبن احمد، 1977م، المغنی فی الضعفا، بیروت، دارالكتب العلمیه.
    • رواية كبار المحدثين و المورخين، 1410ق، تاريخ اهل البيت، تحقيق سيدمحمدرضا حسيني جلالي، قم، موسسة آل‌البيت لاحياء التراث.
    • زركلی، خیرالدین، 1980م، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین.
    • سبط‌بن جوزى، یوسف،‏ 1417ق، تذكرة الخواص، قم، منشورات سیدرضی.
    • سليم، سليم‌بن قيس هلالي كوفي، 1422ق، كتاب سليم، تحقيق محمدباقر انصاري زنجاني، قم، دليل ما.
    • سیدمرتضی، علی‌بن حسین، 1410ق، الشافی فی الامامه، چ دوم، قم، مؤسسه اعلمی.
    • شریف قرشی، باقر، 1394ق، حياة الامام حسین، نجف الاشرف، مطبعة الآداب.
    • شهرستانی، محمد، 1396ق، الملل و النحل، تحقیق محمد سیدكیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
    • صالحی شامی، محمدبن یوسف، 1414ق، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دارالكتب العلمیه.
    • صدوق، محمدبن علي، 1379، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، 1385ق، علل الشرایع، نجف، حيدريه.
    • ـــــ ، 1403ق، الخصال، تحقيق علي‌اكبر غفاري، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
    • ـــــ ، 1404ق، الامامه و التبصرة من الحيرة، قم، مدرسة الإمام المهدي.
    • ـــــ ، 1404ق، عيون اخبار الرضا(ع)، بيروت، اعلمي.
    • ـــــ ، 1414ق، الاعتقادات في دين الامامية، تحقيق عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد.
    • ـــــ ، 1417ق، الامالی، قم، مؤسسة البعثة.
    • صفار، محمدبن حسن‏، 1404ق، بصائر الدرجات، قم، مكتبة آية الله مرعشي نجفي.
    • صفدی، صلاح‌الدین، 1420ق، الوافی بالوفیات، بیروت، داراحیاء التراث‌العربي.
    • طبرانی، سلیمان‌بن احمد، بي‌تا، المعجم الكبير، بیروت، داراحیاء التراث‌العربي.
    • طبرسی، احمدبن علی، 1386ق، الاحتجاج علی اهل اللجاج، نجف، دارالنعمان.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن، 1406ق، تاج الموالید، قم، مكتبة آیه الله مرعشی نجفی.
    • ـــــ ، 1417ق، إعلام‏الوَرى باعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت.
    • طبری، احمدبن عبدالله، 1356ق، ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، مكتبة القدسی.
    • طبری، محمدبن جریر، 1387ق، تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، دار التراث‌العربي.
    • ـــــ ، 1413ق، دلائل الامامه، قم، مؤسسة البعثه.
    • طبرى، عماد الدين محمد ابي‌القاسم، 1383ق، بشارة المصطفى، نجف، حیدریه.
    • ـــــ ، 1383، كامل بهايي، تحقيق اكبر صفدري، تهران، مرتضوي.
    • طريحي، فخرالدين، بي‌تا، المنتخب، بيروت، اعلمي.
    • طوسی، محمدبن حسن، 1394ق، تلخیص الشافی، قم، منشورات العزیزی.
    • ـــــ ، 1407ق، تهذیب الاحكام، چ چهارم، تهران، دارالكتب الإسلاميه.
    • طیالسی، سلیمان‌بن داود، بي‌تا، مسند، بیروت، دارالمعرفه.
    • عامرى، عمادالدين يحيى، بي‌تا، بهجة المحافل و بغية الأماثل في تلخيص المعجزات و السير، بیروت، دارصادر.
    • عاملی، جعفرمرتضی، 1415ق، الصحیح من سیره النبی الاعظم، بیروت، دارالهادي.
    • ـــــ ، 1417ق، مأساه الزهراء، بیروت، دارالسيره.
    • عاملی، علی‌بن یونس، 1384ق، الصّراط المستقيم، بیروت، المكتبة المرتضویه.
    • عقيلي حلبي، عمر‌بن احمد، 1408ق، بغية الطلب في تاريخ حلب، تحقيق سهيل زكار، بيروت، موسسة البلاغ.
    • فاضل مقداد سُيوري، 1422ق، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • فيض كاشاني، محمدبن شاه مرتضي، 1375، نوادر الأخبارفي ما يتعلق باصول الدين، تهران، پژوهشگاه علوم انساني ومطالعات فرهنگي.
    • قاضي نعمان، ابوحنيفه، 1970م، الارجوزة المختارة، بيروت، المكتب التجاري للطباعه.
    • قرشی، سیدعلی‌اكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه.
    • قرشی، عمادالدین، 1406ق، عیون الأخبار و فنون الاثار، بیروت، دارالاندلس.
    • قزوینی رازی، عبدالجلیل، 1358، النقض، تهران، انجمن آثار ملی.
    • قندوزی، سلیمان‌بن ابراهیم، 1416ق، ینابیع المودّه لذوی القربی، تحقیق سیدجمال علی‌اشرف حسینی، قم، دارالاسوه.
    • كفعمي، تقي‌الدين، 1403ق، المصباح، بيروت، اعلمي.
    • كلینی، محمدبن یعقوب، 1362، الكافی، تهران، اسلامیه.
    • كنجی شافعی، محمدبن یوسف، 1356ق، كفايه الطالب فی مناقب امیرالمؤمنین، نجف، مطبعه الغری.
    • لباف، علی، 1388، هجوم اوّل، تهران، منیر.
    • الله اكبری، محمد، 1388، «محسن‌بن علی»، طلوع، ش 29، ص 59-90.
    • متقي هندي، علاء‌الدين، 1409ق، كنزالعمال، بيروت، موسسة الرسالة.
    • مجلسی، محمدباقر، چاپ مكرر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه.
    • مجلسي، محمدتقي، بي‌تا، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، تحقيق حسين موسوي و علي‌پناه اشتهاردي، بي‌جا، بنياد فرهنگي كوشانپور.
    • محقق كركي، علي‌بن عبدالعال، بي‌تا، نفحات اللاهوت، مكتبة نينوى الحديثة.
    • محلی، حمیدبن احمد، 1423ق، الحدائق الوردية في مناقب الأئمة الزيدية، صنعا، مكتبة بدر.
    • مزي، جمال‌الدين يوسف، 1406ق، تهذيب الكمال، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • مسعودی، على‌بن حسين، 1417ق، اثبات الوصية، قم، انصاریان.
    • مفید، محمدبن نعمان، 1413ق، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفید.
    • ـــــ ، 1414ق، الاختصاص، بیروت، دارالمفید.
    • مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، 1383، حدیقة الشیعه، چ سوم، قم، انصاریان.
    • مقدسی، مطهربن طاهر، بي‌تا، البدء و التاريخ، مكتبة الثقافة الدينية.
    • مقریزی، تقی‌الدین، 1420ق، إمتاع الأسماع‏، بیروت، دارالكتب العلمیه.
    • نجاشی، ابوالعباس احمد‌بن علی، 1416ق، فهرست اسماء مصنفي الشيعة المشتهر بالرجال، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین.
    • نعماني، محمد‌بن ابي‌زينب، 1422ق، الغيبة، تحقيق فارس حسون، قم، انوارالهدي.
    • نویری، احمد، 1423ق، نهاية الأرب في فنون الأدب‏، قاهره، دار الكتب و الوثائق القوميه.
    • هلالى عامرى، سليم‌بن قيس، 1380، كتاب سليم‌بن قيس، قم، دليل ما.
    • هیثمی، نورالدین علی، 1408ق، مجمع الزوائد، بیروت دارالكتب العلمیه.
    • ـــــ ، 1411ق، موارد الظمآن، تحقيق حسين سليم، بي‌جا، دارالثقافة العربية.
    • یعقوبی، احمدبن ابی‌یعقوب، بي‌تا، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یاوری سرتختی، محمدجواد، جباری، محمدرضا.(1394) بررسی اخبار محسَّن بن علی علیها السلام در منابع فریقین. ، 12(2)، 31-62

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدجواد یاوری سرتختی؛ محمدرضا جباری."بررسی اخبار محسَّن بن علی علیها السلام در منابع فریقین". ، 12، 2، 1394، 31-62

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یاوری سرتختی، محمدجواد، جباری، محمدرضا.(1394) 'بررسی اخبار محسَّن بن علی علیها السلام در منابع فریقین'، ، 12(2), pp. 31-62

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یاوری سرتختی، محمدجواد، جباری، محمدرضا. بررسی اخبار محسَّن بن علی علیها السلام در منابع فریقین. ، 12, 1394؛ 12(2): 31-62