، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 40، بهار و تابستان 1395، صفحات 27-44

    تأملی در پیش‌گامی ابراهیم‌بن هاشم در نشر حدیث کوفیان در قم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ قاسم خانجانی / استاديار گروه تاريخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / ghkhanjani1342@gmail.com
    محمدرضا هدایت پناه / دانشيار گروه تاريخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
    چکیده: 
    کوفه در قرن دوم و سوم، یکی از مهم ترین مراکز علمی شیعه بود که توانست در حوزه های گوناگون علوم، به ویژه علوم حدیث، مرجعیت یابد. روایت، نقل و کتابت حدیث و نیز آموزش و تعلیم و تعلم احادیث اهل بیت علیهم السلام در کوفه سبب شد میراث باارزشی از احادیث ثبت و ضبط شود و از کوفه به مراکز و نقاط دیگر شیعی انتشار یابد. اهمیت انتقال احادیث کوفیان به نقاط دیگر و تأثیر آن بر گسترش و پیشرفت تشیع سبب شده است در منابع حدیثی و تراجم نگاری، از برخی محدثان به عنوان نخستین کسانی یاد شود که حدیث کوفیان را منتقل کرده اند. برای نمونه، اصحاب امامیه «ابراهیم بن هاشم» را نخستین کسی دانسته اند که احادیث کوفیان را در قم منتشر کرد. اما با بررسی دقیق منابع، به نظر می رسد نمی توان وی را نخستین انتشاردهندة احادیث کوفیان در قم دانست و پیش از او افراد دیگری این احادیث را به قم منتقل و آن را انتشار داده بودند. این نوشته با بررسی شواهد تاریخی و حدیثی، تأملی بر این نقل مشهور اصحاب امامیه دربارة ابراهیم بن هاشم دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Reflection on the Pioneer Work of Ibrahim ibn Hashim in the Dissemination of Kufis’ Traditions in Qom
    Abstract: 
    In the second and third centuries, Kufa was one of the most important Shia scientific centers that attracted those who were interested in the various fields of knowledge, especially the science of hadith. Many prophetic hadiths were narrated, quoted and written in kufa, and the hadiths of the household of the Prophet were taught and learned in it and from Kufa, which had a great wealth of traditions, traditions were spread to other Shiite centers. Because of the importance of the transmission of Kufi’s traditions to other places and its impact on the spread of Shiism, some traditionalists whom hadith sources regard as the first to transmit hadiths, have narrated Kufi traditions. For example, Imamiyah Shiite regard “Ibrahim ibn Hashim” as the first to spread Kufi traditions in Qom but, a careful study of the sources reveals that he cannot be regarded as the first to spread the kufi hadiths in Qom and that some other people had spread Kufi traditions in Qom before Ibrahim .Investigating the historical and traditional evidence, this paper reflects on this famous Shiite view about Ibrahim ibn Hashim.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    كوفه، كه با انتقال مركز خلافت به اين شهر به وسيلة اميرمؤمنان علي اهميت بسياري يافته بود، همزمان با مركزيت خلافت، به سبب تربيت و پرورش شاگردان مكتب اميرمؤمنان، به مركزي علمي نيز تبديل شد، به گونه‌اي كه حتي پس از شهادت آن حضرت، با سكونت برخي از صحابه، ياران و شاگردان اميرمؤمنان علي در كوفه، اين شهر به مهم‌ترين مركز تشيع تبديل شد. نقل و كتابت حديث در كوفه و رشد حديث و تربيت محدثان به سرعت اين ديار را به مركزي مهم براي نشر احاديث اهل‌بيت و تربيت شاگردان و محدثان بزرگ مبدل ساخت. هرچند پس از كوفه، قم، اهواز و ري نيز به مراكز مهم حوزة علمي و حديثي شيعي تبديل شدند و حتي توانستند در دوره‌هاي بعد، داراي مكتب حديثي مجزايي باشند، اما مركزيت حديثي كوفه و تأثير آن بر حوزه‌هاي ديگر، همچنان از اهميت بسياري برخوردار بود، به گونه‌اي كه انتقال احاديث كوفيان به مراكز ديگر از جمله قم، مطمح‌نظر قرار گرفت.
    حوادث سياسي، كه سبب مهاجرت برخي از محدثان كوفي به مناطق ديگر شد، و مهاجرت برخي قبايل، كه تشيع بر آنان غالب بود، از جمله عواملي است كه سبب گسترش مكتب حديثي كوفه شد. از‌اين‌رو، نمي‌توان تأثير اين مهاجرت‌ها را بر رشد و شكوفايي مراكزي كه از حضور اين محدثان و علماي كوفي بهره‌مند شدند، ناديده گرفت. گزارش‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد كه اقبال محدثان و علماي كوفه به شرق و ايران، از ديگر مناطق چشمگيرتر بوده است و از نظر جغرافيايي و زمينه‌هاي گرايش به تشيع، منطقة جنوب ايران، يعني خوزستان و اهواز و نيز مركز ايران، يعني قم و ري بيشترين تأثير را از مكتب حديثي كوفه گرفته‌اند. يكي از اين محدثان كوفي، كه به قم مهاجرت كرد و به نقل از نجاشي، اصحاب اماميه بر آن هستند كه وي نخستين كسي بود كه حديث كوفيان را در قم انتشار داد، ابراهيم‌بن هاشم كوفي قمي است (نجاشي، 1416ق، ص 16؛ طوسي، 1417ق، ص 36). اين نوشته به بررسي اين موضوع پرداخته و درصدد است تا ابعاد اين نقل مشهور را روشن كند.
    زندگي‌نامة ابراهيم‌بن هاشم
    الف. شرح حال
    ابراهيم‌بن هاشم كوفي قمي (ابواسحاق) كوفي بود و به قم مهاجرت كرد (نجاشي، 1416ق، ص 16) و نقش عظيمي در انتقال ميراث حديثي كوفه به قم داشت. وي از مشايخ اجازه، راوي حديث و بزرگان شيعه بود كه روايات بسياري را نقل كرده (خوئي، 1413ق، ج 1، ص 292) و راويان ثقه و بزرگان شيعه از وي روايت نموده و به روايات او اعتنا كرده‌اند (همان، ص 291). هرچند در نقل روايت وي از امام رضا ترديد وجود دارد (ر.ك: همان، ص 290)، اما او را از اصحاب امام رضا (طوسي، 1381ق، ص 381) و امام جواد مي‌دانند. در وثاقت ابراهيم‌بن هاشم ترديدي نيست و نام او در سند ۶۴۱۴ روايت آمده است (خوئي، 1413ق، ج 1، ص 292) كه نشان از كثرت روايات او دارد. براي نمونه، گفته‌اند: ابراهيم 2921 روايت از ابن ابي‌عمير؛ 150 روايت از ابن ابي‌نجران؛ 600 روايت از ابن‌محبوب؛ 120 روايت از احمد‌بن ابي‌نصر؛ 250 روايت از اسماعيل‌بن مرار؛ 700 روايت از حماد‌بن عيسي؛ 750 روايت از نوفلي؛ 50 روايت از صفوان؛ 150 روايت از عبدالله‌بن مغيره؛ 45 روايت از عثمان‌بن عيسي؛ 50 روايت از قاسم‌بن محمد؛ و 60 روايت از عمرو‌بن عثمان نقل كرده است (همان، ص 292-294). جايگاه برجستة وي چنان است كه بزرگان و دانشمندان علم رجال و حديث با تعابير گوناگوني او را تأييد و از او تمجيد كرده‌اند (همان، ص 291). وي كتاب‌هايي نيز داشته كه كتاب النوادر و كتاب القضاء لاميرالمؤمنين  از آن جمله‌اند (نجاشي، 1416ق، ص 16؛ طوسي، 1417ق، ص 36).
    ب. تاريخ ولادت 
    با آنكه در تعليم حديث و معارف، زندگي‌نامه و سال ولادت و وفات افراد چندان اهميت ندارد و آنچه بيشتر مطمح‌نظر است اصل روايات و معارفي است كه به وسيلة راويان منتقل مي‌شود، اما در اين نوشته براي تعيين نقش افراد در انتقال حديث كوفيان به قم، مشخص كردن زمان ولادت و وفات ابراهيم‌بن هاشم اهميت بسياري دارد. متأسفانه با همة شهرتي كه ابراهيم‌بن هاشم و پسرش علي‌بن ابراهيم دارند، اما زمان دقيق ولادت و وفات ابراهيم مشخص نيست و تنها با برخي از شواهد و قراين مي‌توان تا حدي اين زمان را مشخص كرد. 
    نام وي ابراهيم‌بن هاشم (نجاشي، 1416ق، ص 16)، نام جدش خليل (ابن‌حجر، 1390ق، ص 119)، كنيه‌اش ابواسحاق و شهرت او «قمي» است؛ اما گفته‌اند: وي در اصل، اهل كوفه بود كه به قم منتقل شد (نجاشي، 1416ق، ص 16) و به ظاهر، به همين سبب به «قمي» شهرت يافته است. با استفاده از برخي شواهد و قراين، مي‌توان ولادت او را قريب سال 180 دانست. شيخ طوسي در جايي به نقل از اصحاب اماميه مي‌نويسد: وي امام ‌رضا را ديده است (طوسي، 1417ق، ص 36) و در جايي ديگر، او را از اصحاب امام ‌رضا شمرده است (طوسي، 1381ق، ص 381).
    در اين‌باره به چند نكته بايد توجه داشت: 
    اول. بايد ميان اين دو مطلب كه ابراهيم امام‌ رضا را ديده و يا از اصحاب آن حضرت باشد، تفاوت گذاشت؛ زيرا ممكن است آن حضرت را در زمان خردسالي ديده باشد، بدون آنكه در شمار اصحاب آن حضرت قرار گيرد. اما اگر در شمار اصحاب امام ‌رضا باشد، با توجه به آنكه آن حضرت به سال 203 به شهادت رسيده‌اند (مفيد، 1413ق ـ الف، ج 2، ص 247)، وي دست‌كم بايد پيش از سال 190 به دنيا آمده باشد تا بتواند در شمار اصحاب آن حضرت درآيد. اما اگر تنها آن حضرت را ديده باشد، مي‌تواند در خردسالي اين اتفاق افتاده و ولادت او حتي نزديك به سال 200 رخ داده باشد. و چون طوسي وي را از اصحاب امام‌ رضا شمرده است (طوسي، 1381ق، ص 381)، مي‌توان گفت كه وي پيش از سال 190 به دنيا آمده است.
    دوم. ولادت ابراهيم در حدود سال 190 تا 200 با برخي گزارش‌هاي ديگر سازگاري ندارد؛ زيرا در سلسلة كساني كه ابراهيم از آنان حديث نقل كرده، حماد‌بن عثمان قرار دارد كه به سال 190 (نجاشي، 1416ق، ص 143) درگذشته است (براي اطلاع از روايات او از حماد، ر.ك: كليني، 1365، ج 4، ص 286 و 336؛ طوسي، بي‌تا، ج 2، ص 244). با توجه به اين مطلب، اگر فرض كنيم كه ابراهيم در خردسالي از حماد روايت شنيده باشد، با توجه به آنكه پايين‌ترين سن تحمل حديث را معمولاً ده سالگي گفته‌اند (هرچند براي كمتر از آن نيز افرادي را نام برده‌اند)، بايد ابراهيم پيش از سال 190 يعني دست‌كم قريب 180 به دنيا آمده باشد تا بتواند از حماد حديث نقل كند، مگر آنكه چنين نباشد و با توجه به آنكه ابراهيم در بيشتر موارد به واسطة ابن‌ابي‌عمير از حماد روايت نقل كرده است، در اين‌باره نيز چنانچه حماد داراي دفتر و كتابچه بوده باشد، احتمال دارد وي از طريق ابن‌ابي‌عمير به كتاب و دفتر حديثي حماد دست يافته باشد، يا ممكن است اشتباهي صورت گرفته و ابن‌ابي‌عمير از سلسلة اين اسناد افتاده باشد (براي اطلاع بيشتر، ر.ك: كليني، 1365، ج 4، ص 336، پاورقي).
    سوم. برخي ابراهيم را شاگرد يونس‌بن عبدالرحمان دانسته‌اند (طوسي، 1381ق، ص 369)، اما عده‌اي در درستي آن ترديد جدي دارند. نخستين ترديد از ناحية نجاشي مطرح شده كه پس از نقل اين خبر از كشي، با عبارت «فيه نظر»، در درستي اين خبر ترديد كرده است (نجاشي، 1416ق، ص 16). برخي براي توضيح اين ترديد، گفته‌اند: اگر وي شاگرد يونس بوده باشد، لازمه‌اش آن است كه بدون واسطه از يونس روايت نقل كرده باشد، در حالي كه او از يونس هيچ روايتي بدون واسطه ندارد و روايات باواسطه او از يونس نيز بسيار اندك است.
    اما به اين اشكال پاسخ داده‌اند كه اولاً، لازمة شاگردي نقل روايت نيست. ثانياً، يونس عالمي بزرگ و صاحب فتوا و داراي كتاب بوده و تنها صاحب حديث نبوده است كه لازمة شاگردي او نقل حديث باشد. برخي نيز گفته‌اند كه يونس در زمان حيات امام ‌رضا درگذشته و ابراهيم پس از او در زمان امام‌ رضا نيز زنده بوده است. پس چگونه مي‌شود كه ابراهيم شاگرد يونس بوده باشد، اما با آنكه پس از او امام‌ رضا را درك كرده، از اصحاب امام رضا نباشد؟ در اين‌باره، پرسش‌ها و پاسخ‌هاي مفصلي صورت گرفته است كه براي رعايت اختصار، از تفصيل آن صرف‌نظر شد (براي اطلاع بيشتر، ر.ك: موحد ابطحي، 1417ق، ص 253-259).
    چهارم. اگر در نقل روايت ابراهيم از حماد‌بن عثمان ترديد باشد، اما در سلسله كساني كه ابراهيم از آنان حديث نقل كرده است، افرادي وجود دارند كه در نقل روايت ابراهيم از آنان ترديد نيست. كساني مانند حماد‌بن عيسي (درگذشته به سال 209 يا 208) (ر.ك: نجاشي، 1416ق، ص 143)، و صفوان‌بن يحيي (درگذشته به سال 210) (ر.ك: نجاشي، 1416ق، ص 198) كه اگر ابراهيم حتي در جواني از آنان روايت نقل كرده باشد، باز هم بايد ولادت ابراهيم قريب سال 190 رخ داده باشد.
    پنجم. بنابر نقلي ابراهيم پس از شهادت امام‌ رضا به حج مشرف شد و در آن سفر خدمت امام‌ جواد رسيد (مفيد، 1413ق – ب، ص 102). بر اساس اين گزارش، اين سفر ابراهيم به حج در نه سالگي امام‌ جواد يعني به سال 204 صورت گرفته است كه اگر ابراهيم در اين سفر جوان و حتي نوجوان هم بوده باشد، باز بايد دست‌كم پيش از سال 190 به دنيا آمده باشد.
    بنابراين، با اين شواهد و قراين به نظر مي‌رسد بايد سال ولادت ابراهيم را قريب سال 180 و حداكثر تا سال 190 در نظر گرفت.
    ج. تاريخ وفات
    زمان وفات ابراهيم نيز روشن نيست و براي تعيين آن بايد از شواهد كمك گرفت. چنان‌كه گفته شد، ابراهيم از اصحاب امام رضا بوده (طوسي، 1381ق، ص 369) و با آنكه او را در شمار اصحاب امام ‌جواد و امامان بعدي نياورده‌اند، او در سفر حجي كه بدان اشاره شد، خدمت امام‌ جواد رسيده است. اما از ارتباط او با امام‌ هادي اطلاعي در دست نيست و تنها بر اساس يك نقل، او از امام حسن عسكري نيز روايت نقل كرده است (قمي، 1411ق، ج 2، ص 51). اگر نقل روايت ابراهيم از امام ‌حسن ‌عسكري درست باشد بدان معناست كه ابراهيم پس از شهادت امام‌ هادي يعني پس از سال 254 خدمت امام‌ حسن عسكري رسيده و مفهوم آن اين است كه ابراهيم تا قريب سال 254 تا 260، يعني زمان شهادت امام‌ حسن عسكري در قيد حيات بوده است.
    بررسي خبر نشر حديث كوفيان به وسيلة ابراهيم
    پيش از آنكه به ابعاد گوناگون خبر مربوط به نشر حديث كوفيان به وسيلة ابراهيم بپردازيم، موضوع مهمي كه بايد نقد و بررسي شود منشأ نقل خبر يادشده دربارة ابراهيم و مفهوم اين خبر است. به ظاهر، نخستين منبعي كه به اين خبر اشاره كرده، رجال نجاشي و پس از آن الفهرست شيخ طوسي است. پس از اين دو، تمام منابعي كه به اين خبر اشاره كرده‌اند آن را از اين دو منبع نقل كرده‌اند، هرچند ممكن است به نام نجاشي و شيخ طوسي اشاره نكرده باشند (ر.ك: حلي، 1417ق، ص 49؛ ابن‌داود، 1392ق، ص 34). البته برخي از منابع در عبارت نجاشي و شيخ طوسي تغييراتي داده‌اند. عبارت وي چنين است: «و اصحابنا يقولون: اول من نشر حديث الكوفيين بقم هو»؛ و اصحاب ما (محدثان و راويان) مي‌گويند: نخستين كسي كه حديث كوفيان را در قم منتشر كرد او (يعني ابراهيم) است (نجاشي، 1416ق، ص 16).
    در اين عبارت چند نكته وجود دارد:
    يكم. هنگامي كه نجاشي و شيخ طوسي گفته‌اند «اصحاب ما»، حاكي از آن است كه احتمال دارد كه اين خبر از نظر آن دو قطعي و از روي جزم نباشد؛ زيرا اگر قطعي بود از قول اصحاب نقل نمي‌كردند، هرچند به اعتقاد برخي، استناد به نظر اصحاب، دليل بر اتفاق‌نظر آنان و مسلم بودن اين مطلب است و از گواهي يك نفر اعتبار بيشتري دارد (نوري، 1416ق، ج 4، ص 36). از‌اين‌رو، برخي گفته‌اند: اين عبارت دربارة ابراهيم او را از هرگونه توثيقي بي‌نياز مي‌كند (ميرداماد، 1422ق، ص 82)، و روش نجاشي نيز اين است كه معمولاً هرچه را از قول اصحاب نقل مي‌كند به معناي پذيرش آن است (براي نمونه، ر.ك: نجاشي، 1416ق، ص 28 دربارة ضعف اسماعيل‌بن سهل، 53 دربارة ضعف حسين‌بن احمد، ص 149 تأمل دربارة خالد‌بن ماد قلانسي و ص 197 تعداد كتاب‌هاي صفوان‌بن يحيي). 
    دوم. اين خبر پيش از نجاشي از كسي ديگر نقل نشده است؛ يعني هرچند نام ابراهيم در سلسله سند بسياري از روايات وجود دارد و او اين روايات را از مشايخ كوفي نقل كرده، اما پيش از نجاشي كسي ادعا نكرده كه ابراهيم نخستين نشردهندة حديث كوفيان بوده است.
    سوم. پس از نجاشي و شيخ طوسي، برخي از منابع در اين عبارت تغيير ايجاد كرده و آن را به گونه‌اي نقل كرده‌اند كه علاوه بر تغيير ماهيت خبر، حتي نشان‌دهندة نظر قطعي آن دو بوده و براي ديگران نيز به عنوان خبري قطعي تلقي شده است. براي نمونه، برخي بدون انتساب اين قول به اصحاب، گفته‌اند: «اول من نشر الحديث بقم» (شهيد ثاني، بي‌تا، ص 256)؛ يعني اختصاص حديث كوفيان حذف شده و مطلق نشر حديث مطرح شده است. يا گفته‌اند: «وكان اول من نشر حديث الكوفيين بقم» (بصري، 1422ق، ص 80) يا «اول من نشر حديث الكوفيين بقم» (ابن‌حجر، 1390ق، ص 118)، كه البته دربارة ابن‌‌حجر طبيعي است كه چون از عالمان اهل‌سنت بوده از تعبير «اصحابنا» استفاده نكند. برخي نيز گفته‌اند: «اول من نشر اخبار الكوفيين بقم» (كجوري، 1424ق، ص 186) كه اين تعبير علاوه بر آنكه ممكن است حمل بر اخبار و وقايع اهل كوفه شود، اين احتمال را هم دارد كه محدودة بيشتري از حديث را دربرگيرد و شامل غيرحديث هم بشود. هرچند به قرينة نقل‌هاي مشابه، روشن است كه منظور احاديث كوفيان است.
    البته ابن شهرآشوب عبارت را به شكل «اول من نشر حديث القميين بقم» آورده است (ابن شهر‌آشوب، بي‌تا، ص 40)، كه به نظر مي‌رسد اشتباه كرده و منظورش «حديث كوفيين» باشد يا شايد اشتباه از ناسخ بوده است.
    اثبات اين خبر در حق ابراهيم آنجا اهميت مي‌يابد كه سبب اثبات وثاقت ابراهيم شده و احاديث او را در مرتبه حديث صحيح قرار مي‌دهد، با اين استدلال كه اگر احاديث او از اين اعتبار برخوردار نبود، اهل قم، كه در پذيرش احاديث سخت‌گير بودند از او نمي‌پذيرفتند. بنابراين، پذيرش احاديث او از جانب اهل قم، وي را در بالاترين مرتبة وثاقت قرار مي‌دهد (بحراني، بي‌تا، ج 3، ص 354). 
    ورود ابراهيم‌بن هاشم به قم
    موضوع ديگري كه مي‌تواند نقش ابراهيم را در نقل احاديث كوفيان در قم روشن كند، زمان ورود ابراهيم به قم است. براي مقدمه، بايد گفت: ميان قم و كوفه، ارتباط علمي عميقي برقرار بود و اين ارتباط ربطي به حضور ابراهيم در قم ندارد و – دست‌كم- نبايد ابراهيم را منشأ ارتباط علمي قم و كوفه دانست. اين ارتباط به گونه‌اي عميق بود كه ابوالقاسم، سعد‌بن عبدالله‌بن ابي‌خلف اشعري قمي، شيخ و فقيه قمي‌ها كتابي مستقل با نام فضل قم و الكوفه نگاشت (نجاشي، 1416ق، ص 177). اقدام به نگارش كتابي در فضل اين دو مركز علمي شيعي، گوياي آن است كه بجز ارتباط علمي و مذهبي و سابقه و پيوند اين دو شهر، انگيزة ديگري براي انتخاب اين دو مركز علمي و معرفي آن دو در كار نبوده است. اين ارتباط مرهون آمد و شد و سكونت تعداد قابل‌توجهي از كوفيان، پيش از ابراهيم، همزمان با او و در دوره‌هاي بعد به قم بوده است؛ همچنان‌كه اساساً برخي از مشايخ بزرگ قمي، خود كوفي بوده‌اند؛ مانند:
    - خاندان اشعري قمي كه پس از آمدن نياي خود، سعد‌بن مالك‌بن احوص، به قم مهاجرت كردند و احمد‌بن محمد‌بن عيسي يكي از آنان است كه از زمان درگذشت او اطلاعي در دست نيست؛ اما گفته‌اند: زمان درگذشت برقي، يعني به سال 274 يا 280 زنده بوده است (ابن غضائري، 1422ق).  احمد‌بن محمد را شيخ، بزرگ و فقيه قمي‌ها دانسته‌اند (نجاشي، 1416ق، ص 82).
    - احمدبن محمد‌بن خالد برقي، صاحب كتاب المحاسن (درگذشته به سال 274 يا 280) (همان، ص 76)؛
    - عبدالرحمان‌بن حماد صيرفي كوفي (طوسي، 1417ق، ص 177).  كه صاحب كتاب بوده است (نجاشي، 1416ق، ص 238؛ طوسي، 1417ق، ص 177)؛
    - حسين‌بن سعيد اهوازي كه همراه برادرش حسن ابتدا به اهواز و سپس به قم منتقل شدند. وي سي كتاب داشت و در قم درگذشت (طوسي، 1417ق، ص 112)؛
    - محمد‌بن بشير كه در اصل، كوفي بود و در قم درگذشت. وي صاحب كتاب نوادر بود (نجاشي، 1416ق، ص 336).
    از سوي ديگر، عده‌اي از قمي‌ها نيز با كوفه در رفت و آمد بودند و برخي ساكن كوفه شدند؛ مانند:
    - عبدالله‌بن جعفر حميري قمي كه صاحب كتاب‌هاي بسياري بود (نجاشي، 1416ق، ص 219)؛
    - در دوره‌هاي بعد، جعفر‌بن حسين‌بن علي‌بن شهريار؛
    - ابومحمد مؤمن قمي كه صاحب كتاب‌هايي از جمله فضل كوفه بود و به سال 340 درگذشت (نجاشي، 1416ق، ص 124). 
    با اين حال، زمان ورود ابراهيم به قم روشن نيست. بنابراين، اگر بخواهيم موضوع را بر اساس همان گزارش مربوط به نشر احاديث كوفيان در قم به وسيلة ابراهيم تحليل كنيم، با توجه به آنكه تأكيد كرده‌اند نشر احاديث كوفيان در قم پس از انتقال وي از كوفه به قم صورت گرفته (نجفي، 1367، ج 4، ص 8)، ابراهيم بايد زماني به قم منتقل شده باشد كه از نظر علمي در سطحي بوده كه بتواند احاديث كوفيان را نقل كند و از آن مهم‌تر، اهل قم نيز احاديث او را بپذيرند؛ به‌ويژه آنكه اگر در نظر داشته باشيم اهل قم در پذيرش راويان چنان وسواس و سرسختي نشان مي‌دادند كه روايت كسي همچون احمد‌بن محمد‌بن خالد برقي را نپذيرفتند و حتي او را از قم اخراج كردند (ابن‌غضائري، 1422ق، ص 39)، چنان‌كه سهل‌بن زياد رازي (نجاشي، 1416ق، ص 185؛ ابن‌غضائري، 1422ق، ص 67) و محمد‌بن علي‌بن ابراهيم ابوسمينه را نيز به سبب ضعف رواياتشان فاسد دانسته، اخراج كردند (نجاشي، 1416ق، ص 332)، چگونه شنيدن احاديث ابراهيم را برمي‌تافتند و او را مي‌پذيرفتند؟ پس لازمة اين پذيرش، مقبول بودن سطح علمي ابراهيم، و لازمة اين مقبوليت، قرار داشتن ابراهيم در سن و سال و شرايط علمي مطلوب است. حال بايد ديد ابراهيم در چه زماني وارد قم شده است؟ 
    اگر ابراهيم از امام حسن ‌عسكري بي‌واسطه روايت نقل كرده باشد –چنان‌كه بدان اشاره شد- اين بدان معناست كه ابراهيم بايد پس از سال 254 به قم آمده باشد؛ زيرا پيش از اين تاريخ، امام‌ حسن عسكري امامت نداشتند تا بخواهند محل مراجعه باشند و ايشان هيچ‌گاه به قم مسافرت نكردند تا ابراهيم بتواند پس از سال 254 از آن حضرت روايت شنيده باشد، مگر آنكه ابراهيم پس از آمدن به قم، دوباره به سامرا بازگشته و از امام حسن عسكري روايت شنيده باشد كه اين مطلب در منابع نيامده است. امام‌ حسن عسكري به سفر حج و مشابه آن نيز نرفته‌اند تا امكان ملاقات ابراهيم با آن حضرت وجود داشته باشد. بنابراين، دو گزينه بيشتر مطرح نيست: يا بايد بگوييم ابراهيم پس از سال 254 در قم حضور يافته است، يا بايد نقل روايت ابراهيم از امام‌ حسن عسكري را مردود بدانيم تا ابراهيم توانسته باشد پيش از سال 254 در قم حضور يابد.
    بر‌اين‌اساس، اگر گزينة دوم يعني حضور ابراهيم پيش از سال 254 و عدم نقل روايت از امام‌ حسن عسكري را بپذيريم، اين زمان بايد با زمان حضور ديگران در قم مقايسه شود تا روشن گردد آيا پيش از ابراهيم كسي از راويان يا اصحاب امامان در قم حضور يافته است، يا بايد ابراهيم را نخستين راوي دانست كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرده است؟
    رواج حديث كوفيان در قم پيش از ابراهيم
    با بررسي منابع، بايد اذعان كرد هرچند برخي منابع تصريح كرده‌اند كه ابراهيم‌بن هاشم نخستين كسي است كه احاديث كوفيان را در قم انتشار داد (نجاشي، 1416ق، ص 16)، اما به نظر مي‌رسد افراد ديگري پيش از ابراهيم‌بن هاشم در قم حضور يافته و احاديث كوفيان را در قم نقل كرده‌اند. يكي از اين افراد حسين‌بن سعيد اهوازي است.
    حسين‌بن سعيد، كه از امام‌ رضا، امام‌ جواد و امام‌ هادي روايت نقل كرده است، در اصل كوفي بود كه همراه با برادرش، حسن، به اهواز منتقل شد و پس از آن به قم رفت و بر حسن‌بن ابان وارد گرديد و در قم درگذشت (طوسي، 1417ق، ص 112). حسين‌بن سعيد سي كتاب داشت كه پيش از درگذشت خود، آنها را به حسين‌بن حسن‌بن ابان، كه ميهمان پدرش بود، سپرد و اين كتاب‌ها و روايات حسين‌بن سعيد از طريق حسين‌بن حسن و برخي ديگر نقل شده است (همان، ص 113). هرچند در منابع موجود، به تدريس اين كتاب‌ها به وسيلة حسين‌بن سعيد در قم تصريح نشده، اما شهرت اين كتاب‌ها و روايت آنها به وسيلة عده‌اي از راويان قمي، نشان‌دهندة آن است كه حسين‌بن سعيد پس از انتقال به قم، آنها را تدريس مي‌كرده و پيش از درگذشت خود، آنها را به پسر ميزبان خود، حسين‌بن حسن‌بن ابان، كه شاگرد او نيز بوده، سپرده (همان، ص 112) يا آموخته است (نجاشي، 1416ق، ص 60).
    يكي ديگر از افرادي كه پيش از ابراهيم حديث كوفيان را در قم نقل كرده، احمد‌بن محمد‌بن عيسي اشعري است. وي، كه به عنوان چهرة شناخته‌شده و بزرگ اهل قم در زمان خود معروف گرديده (نجاشي، 1416ق، ص 82)، علاوه بر نقل روايت كوفيان، از جايگاه علمي و اجتماعي برجسته‌اي در قم برخوردار بود و گفته‌اند: با حاكم وقت ملاقات داشت (طوسي، 1417ق، ص 68) و شايد همين جايگاه سبب شده بود كه از قدرتي برخوردار باشد كه بتواند راوياني را كه دچار ضعف روايت يا غلو هستند از قم اخراج كند. اخراج احمد‌بن محمد‌بن خالد برقي (ابن‌غضائري، 1422ق، ص 39)، سهل‌بن زياد رازي (نجاشي، 1416ق، ص 185؛ ابن‌غضائري، 1422ق، ص 67) و محمد‌بن علي‌بن ابراهيم ابوسمينه (نجاشي، 1416ق، ص 332)، از اين جمله است. احمد‌بن محمد‌بن عيسي اشعري صاحب كتاب‌هايي از جمله نوادر بوده است (طوسي، 1417ق، ص 69)، هرچند در انتساب اين كتاب ترديدهايي وجود دارد و برخي آن را يا بيشتر آن را از حسين‌بن سعيد اهوازي مي‌دانند (شبيري، بي‌تا، ص 23). به هر حال، احمد در سلسلة سند بيش از 2290 روايت قرار دارد (خوئي، 1413ق، ج 3، ص 90) و براين‌اساس، وي پيش از ابراهيم حجم قابل‌توجهي از احاديث كوفيان را در قم منتشر كرده است.
    علاوه بر آن، وي ظاهراً سفرهايي به كوفه داشته كه – دست‌كم- در يك نمونه با حسن‌بن علي وشاء ديدار نموده و از او طلب حديث كرده است. در اين ديدار، اشتياق احمد براي دريافت حديث، وشاء را شگفت‌زده كرد و او احمد‌بن محمد را ستود. بنابراين، وي با سفر به كوفه و شاگردي مشايخ كوفي، توانسته است حجم قابل‌توجهي از احاديث كوفيان را به قم منتقل كند. از‌اين‌رو، در سلسله رجال و سند بيشتر روايات او، از مشايخ كوفه حضور دارند كه نشان مي‌دهد وي بيشتر روايات خود را از محدثان كوفه نقل كرده است و بر همين اساس، در انتقال ميراث حديثي كوفه به قم نقش مهمي دارد. گفته‌اند: ابراهيم در زماني وارد قم شد كه احمد‌بن محمد‌بن عيسي در قم حضور داشت و از جايگاه برتري برخوردار بود (عاملي، 1417ق، ص 67)، ازاين‌رو، نمي‌توان ابراهيم را مقدم بر او دانست.
    شخصيت ديگري كه به نظر مي‌رسد در نقل احاديث كوفيان مقدم بر ابراهيم باشد، محمد‌بن خالد برقي است. برخي منابع در شمار مشايخ حسين‌بن سعيد، از محمد‌بن خالد ياد كرده‌اند (خوئي، 1413ق، ج 6، ص 270) كه البته نسب محمد‌بن خالد را نياورده‌اند. اما با توجه به آنكه از محمد‌بن خالد اشعري نيز در فهرست مشايخ حسين‌بن سعيد ياد شده است (همان)، به احتمال قوي، اين محمد‌بن خالد، بايد محمد‌بن خالد برقي باشد، و با توجه به آنكه محمد‌بن خالد را از اصحاب امام‌كاظم، امام‌ رضا و امام جواد شمرده‌اند، اما نام او را در شمار اصحاب امام هادي نياورده‌اند و شهادت امام جواد به سال 220 بوده است. بدين‌روي، بايد درگذشت محمد‌بن خالد را حداكثر در نزديكي سال 220 دانست. از سوي ديگر، در منابع موجود، به خارج شدن محمد‌بن خالد از قم اشاره نشده است. پس ملاقات ميان حسين‌بن سعيد و محمد‌بن خالد بايد در قم صورت گرفته باشد و روايت شنيدن حسين‌بن سعيد از محمد‌بن خالد به پيش از سال 220 مي‌رسد، و اين زماني است كه هنوز ابراهيم يا به قم نرفته بوده يا اگر رفته بوده، به‌ويژه به سبب حضور حسين‌بن سعيد با كتاب‌هاي مشهورش در قم، ابراهيم از لحاظ علمي در حدي نبوده است كه بتواند نشردهندة احاديث كوفيان باشد؛ به‌ويژه آنكه گفته‌اند: منظور از نشر حديث تنها پذيرش نقل حديث نيست، بلكه عمل كردن به احاديث و اعتماد بر آنهاست (نوري، 1416ق، ج 4، ص 35).
    آثار علمي ابراهيم‌بن هاشم
    موضوع ديگري كه پيش‌گامي ابراهيم در نشر احاديث كوفه در قم را با ترديد مواجه مي‌كند، كتاب‌ها و آثار علمي ابراهيم، به‌ويژه در مقايسه با حسين‌بن سعيد اهوازي است. براي ابراهيم، دو كتاب به نام كتاب النوادر و كتاب قضايا اميرالمؤمنين نام برده‌اند (نجاشي، 1416ق، ص 16؛ طوسي، 1417ق، ص 36)، كه هيچ‌يك از آنها باقي نمانده ‌است و تنها شيخ مفيد و برخي بزرگان ديگر از طريق علي‌بن ابراهيم قمي از وجود اين دو كتاب خبر داده‌اند (طوسي، 1417ق، ص 36). اين در ‌حالي است ‌كه براي حسين‌بن سعيد، سي كتاب نام برد‌ه‌اند (نجاشي، 1416ق، ص 16؛ طوسي، 1417ق، ص 112) كه در موضوعات گوناگون فقهي و غير آن نگاشته شده و از اعتبار بسياري برخوردار بوده‌اند. در اعتبار و اهميت كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد همين بس كه با صراحت، آنها را قابل اعتماد دانسته و با عبارت «كتب حسنه معمول عليها» (نجاشي،  1416ق، ص 58) و «كتب مشهوره، عليها المعول و اليها المرجع» (صدوق، بي‌تا، ص 3)، آنها را تأييد كرده‌اند.
    علاوه بر اين، مثال زدن به كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد و مقايسة تأليفات ديگران با تأليفات حسين‌بن سعيد كه در چند زمينه مطرح شده است (ر.ك: طوسي، 1417ق، ص 146، 152، 219، 220، 223، 243 و 266)، نشان‌دهندة آن است كه تأليفات حسين‌بن سعيد، هم از لحاظ تعداد قابل توجه بوده و گاهي به سي كتاب داشتن وي و مقايسة تعداد كتاب‌هاي ديگران با او اشاره كرده‌اند، و هم از نظر محتوا به كتاب‌هاي او مثال زده‌اند. براي نمونه، تعداد كتاب‌هاي محمد‌بن سنان (طوسي، 1417ق، ص 219) و كتاب‌هاي يونس‌بن عبدالرحمان (ر.ك: همان، ص 266) را به عدد كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد دانسته‌اند؛ همچنان‌كه گفته‌اند: علي‌بن محمد‌بن جعفر، كتاب الكامل را دارد كه مطابق معناي كتاب‌هاي حسين سعيد است (نجاشي، 1416ق، ص 262) و شيخ آقابزرگ توضيح داده كه به معناي كتاب‌هاي اوست؛ يعني در ابواب فقهي و ترتيب، بر اساس سي كتاب، مشابه كتب حسين‌بن سعيد است (آقابزرگ تهراني، 1403ق، ج 16، ص 299).
    همچنين گفته‌اند: علي‌بن مهزيار، 33 كتاب داشت، مانند كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد، به علاوة سه كتاب با عنوان‌هاي كتاب حروف القرآن، كتاب الانبياء و كتاب البشارات. يا گفته‌اند: علي‌بن مهزيار كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد را انتخاب كرد و در سه جا، مطالبي را اضافه كرد به اندازه‌اي كه چند برابر مطالب حسين‌بن سعيد شد (طوسي، 1417ق، ص 152).
    در اين بحث، اين نكته بسيار مهم است كه علي‌بن مهزيار از اصحاب امام رضا (طوسي، 1381ق، ص 381)، امام جواد (همان، ص 403) و امام‌ هادي (همان، ص 417) بوده و علاوه بر وكالت امام‌ جواد و امام ‌هادي، از جايگاه والايي نيز نزد آنان برخوردار بوده است (نجاشي، 1416ق، ص 253)، تا جايي كه امام جواد در نامه‌اي به او فرمودند: تو نمي‌داني خداوند چه جايگاهي براي تو نزد من قرار داده است! و آن‌گاه براي او دعا كردند (طوسي، بي‌تا، ج 2، ص 827). وي با چنين جايگاهي، بر كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد اعتماد كرده، كتاب‌هاي او را مبناي تأليف كتاب‌هاي خود قرار داده و البته بر تعداد و محتواي آنها ‌افزوده است.
    البته ممكن است منظور از سي‌كتاب، سي‌كتاب مستقل به معناي امروزي نباشد، بلكه منظور از «كتاب»، ابواب گوناگوني باشد؛ چنان‌كه امروزه نيز در منابع فقهي از ابواب گوناگون، به عنوان كتاب ياد مي‌شود؛ مانند «كتاب الطهاره»، «كتاب الصلاه»، «كتاب الحج»، و ابواب ديگر كه اين به معناي يك كتاب مستقل براي هريك از اين عناوين نيست. براين‌اساس، در حقيقت حسين‌بن سعيد مجموعه‌اي شامل چندين باب فقهي و برخي از ابواب غيرفقهي را گردآورده و در يك مجموعه تأليف كرده بود، و نبايد پنداشت كه وي سي كتاب مستقل تأليف كرده بود. با اين حال، اين به معناي كم ارزش دانستن تأليفات و نقش حسين‌بن سعيد نيست، بلكه اين مقايسه‌ها - كه بدان اشاره شد- نشان مي‌دهد كه اصحاب و مشايخ اماميه كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد را مبنا قرار داده و كتاب‌هايي مانند او نوشته‌اند. پس حسين‌بن سعيد در اين زمينه، از جايگاه برجسته‌اي برخوردار بوده و ما در ميان آثار راويان، چنين جايگاهي را كمتر شاهد هستيم. 
    علاوه بر اين، هنگامي كه نجاشي مي‌گويد: بسياري از اصحاب ما (يعني: راويان و محدثان) از طرق متعدد و از طرق بسياري، از كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد به ما خبر داده‌اند (نجاشي، 1416ق، ص 58)، نشان مي‌دهد كه اين كتاب‌ها ميان راويان و محدثان رواج داشته و از آنها روايت نقل مي‌شده است، نه اينكه تنها صِرف اشاره به نام كتاب باشد، بدون آنكه از محتوا و روايات آن استفاده شود. اين مطلب دقيقاً همان معنا و تفسير «المعول عليها و اليها المرجع» است كه بدان اشاره شد (ر.ك: صدوق، بي‌تا، ص 3). اين در حالي است كه چنين جايگاهي، چه از نظر كميت، چه به لحاظ كيفيت و چه از نظر شيوع و استفاده از كتاب‌ها، براي كتاب‌هاي ابراهيم‌بن هاشم وجود ندارد.
    البته همة كتاب‌هاي حسين‌بن سعيد باقي نمانده‌، اما تعدادي از آنها در دوره‌هاي بعد، به دست برخي از علما رسيده و از آن استفاده كرده‌اند و برخي نيز تا به امروز باقي مانده و چاپ شده است (مانند كتاب المؤمن كه در سال 1404ق به همت مدرسه الامام المهدي در قم در 75 صفحه، و كتاب الزهد در سال 1399ق در 107 صفحه با تحقيق ميرزا غلامرضا عرفانيان در چاپخانة علمية قم به چاپ رسيده است).
    نكته‌اي كه نبايد از نظر دور داشت اين است كه با تحقيقات جديد به اثبات رسيده كه روش متقدمان بيشتر چنين بوده كه كمتر به نام كتاب‌ها تصريح داشته‌اند و به جاي آن، از نويسندگان نام مي‌برده‌اند و مطالب را به صورت «معنعن» ارائه مي‌كرده‌اند. همين امر، موضوع را با روايات شفاهي خلط كرده و تفكيك اين دو را با مشكل مواجه ساخته است. اما برخي محققان با دقت در مصادر برخي از منابع كهن، اين مشكل را حل كرده و راه‌هايي براي تعيين منبع مكتوب در اسناد ارائه كرده‌اند. برخي از اين راه‌ها عبارت است از: وجود نام مؤلفان در سلسله سند حديث و هماهنگي موضوع روايت با كتاب يا كتاب‌هاي آن مؤلف؛ وقوع تحويل يا اضمار در سند به شكلي خاص (به معناي آوردن دو يا چند سند متعدد و پيوند آنها با عبارتي مانند «و قد حدثني...» يا عبارت «حيلوله» كه در منابع حديثي به شكل «ح» مي‌آيد و در پايان، با عبارت «قالوا جميعا» به ارائه خبر مي‌پردازد)؛ تكرار بخش‌هاي آغازين سند در گروهي از روايات پي در پي و يا تعليق سند؛ و تعبيرها و اصطلاحاتي كه براي تفاوت نقل شفاهي و كتبي و يا انواع تحمل حديث استفاده مي‌شده است، مانند «اخبرني» و «حدثني» كه غالباً اولي براي ارائه سند مكتوب و دومي براي نقل شفاهي بوده است (براي اطلاع بيشتر، ر.ك: هدايت‌پناه، 1394، ص 174–178).
    بر‌اين‌اساس، آنچه از ابراهيم‌بن هاشم نقل شده است، در حقيقت بخشي از آن مي‌تواند برگرفته از كتاب‌هاي وي باشد و نبايد تصور شود روايات ابراهيم همگي شفاهي بوده و مستند به كتاب نيست. به عبارت ديگر، راويان بزرگي همچون ابراهيم‌بن هاشم بخشي از آنچه نقل كرده‌اند با استفاده از منابعي بوده است كه از مشايخ خود در اختيار داشته‌اند، هرچند هنگام نقل روايت نامي از آن منابع نبرده‌اند و فرايند اين اقدام، انتقال ميراث حديثي مكتوب و در خصوص موضوع اين نوشتار، انتقال ميراث حديثي كوفه به وسيلة ابراهيم‌بن هاشم بوده است. بنابراين، بعيد نيست كه با اين استدلال، بتوان نقش مهمي براي ابراهيم‌بن هاشم در نشر كتب و منابع حديثي كوفيان در قم قايل شد؛ اما اينكه وي نخستين نشردهندة احاديث كوفيان در قم باشد همچنان در هاله‌اي از ابهام است؛ زيرا اگر عبارت نجاشي را با توجه به مطالب مزبور بخواهيم به انتشار منابع مكتوب كوفيان تفسير كنيم همين تفسير دربارة روايات حسين‌بن سعيد نيز وجود دارد كه در اين صورت، نتيجه اين خواهد شد كه با اين استدلال نيز حسين‌بن سعيد و برادرش حسن در انتقال ميراث مكتوب حديثي كوفه بر ابراهيم‌بن هاشم تقدم دارند؛ به سبب آنكه برخي از كساني كه حسين‌بن سعيد از آنان روايت كرده صاحب كتاب بوده‌اند و علي‌القاعده حسين‌بن سعيد از كتاب آنان استفاده كرده است؛ چنان‌كه حماد‌بن عيسي، كه از مشايخ حسين‌بن سعيد بوده و حسين 259 روايت از او نقل كرده است (خوئي، 1413ق، ج 6، ص 269)، كتاب‌ الزكاة و كتاب الصلاة داشته (نجاشي، 1416ق، ص 142)، يا نضربن سويد صيرفي كوفي نيز كه از مشايخ حسين‌بن سعيد بوده، كتاب‌هايي داشته كه كتاب النوادر از آن جمله است (خوئي، 1413ق، ج 20، ص 166).
    ارتباط ابراهيم‌بن هاشم و حسين‌بن سعيد اهوازي
    در اين بحث، به نظر مي‌رسد شناخت طبقة ابراهيم‌بن هاشم و ارتباط او با راويان، به‌ويژه ارتباط او با حسين‌بن سعيد بتواند افق بحث را روشن‌تر كند، هرچند به لحاظ طبقة راويان حديث، نمي‌توان ميان ابراهيم‌بن هاشم و حسين‌بن سعيد تمايزي قايل شد و بايد آن دو را در يك طبقه به حساب آورد، به‌ويژه آنكه آن دو، هم در برخي از مشايخي كه از آنان روايت شنيده‌اند مشتركند، و هم گاهي راوياني كه از اين دو روايت شنيده‌اند مشتركند (خوئي، 1413ق، ج 1، ص 292). اما با توجه به آنكه ابراهيم از حسين‌بن سعيد روايت دارد (بحرالعلوم، 1363، ج 1، ص 439؛ خوئي، 1413ق، ج 1، ص 292)، از اين نظر، مي‌توان او را در رتبه‌اي پس از حسين‌بن سعيد قرار دارد و اين بدان معناست كه حسين‌بن سعيد از مشايخ ابراهيم بوده و به نوعي سمت استادي نسبت به ابراهيم داشته است. بنابراين، اگر چنين باشد بايد اين ارتباط بين آن دو در قم به وقوع پيوسته باشد؛ زيرا در منابع موجود، به حضور ابراهيم در اهواز يا حضور همزمان او با حسين‌بن سعيد در كوفه اشاره‌اي نشده است. پس بجز قم، جايي براي ملاقات اين دو، آن هم به شكل نقل روايت قابل تصور نيست، مگر آنكه اين ارتباط در سفر حج و مانند آن رخ داده باشد كه براي آن نيز شاهد و قرينه‌اي نداريم. براين‌اساس، حسين‌بن سعيد بايد پيش از ابراهيم در قم حضور يافته باشد و چون صاحب كتاب‌هايي بوده و اين كتاب‌ها شامل احاديث مشايخ كوفي او نيز بوده‌اند، پس نقل احاديث كوفيان پيش از ابراهيم‌بن هاشم به وسيله حسين‌بن سعيد در قم صورت گرفته است. راويان و مشايخ قمي، كه روايات حسين‌بن سعيد را نقل كرده‌اند نيز دليلي بر اين مدعاست.
    اگر گفته شود «ممكن است حسين‌بن سعيد پس از آنكه ابراهيم در قم حضور يافته و به نشر احاديث كوفيان پرداخته است، در قم حضور يافته و براي او حديث نقل كرده» در آن صورت، استادي حسين‌بن سعيد براي ابراهيم معنا نخواهد داشت؛ زيرا در اين صورت، ابراهيم خودش از بزرگان قم به‌شمار مي‌رفته و رواياتش را منتشر كرده است. پس زماني براي رابطة علمي بين آن دو باقي نمي‌ماند و اساساً روايت نقل كردن ابراهيم از حسين‌بن سعيد بي‌معناست و او نمي‌تواند از مشايخ ابراهيم باشد.
    نتيجه‌گيري
    نجاشي به نقل از اصحاب اماميه، ابراهيم را نخستين كسي مي‌داند كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرد. پس از نجاشي نيز تقريباً همگان به وي اعتماد كرده و در نوشته‌هاي خود، همين خبر نجاشي را نقل كرده‌اند، به گونه‌اي كه به نظر مي‌رسد امروزه اين نقل از شهرت غيرقابل ترديدي برخوردار است. اين در حالي است كه با بررسي و دقت در گزارش‌ها و نقل‌هاي تاريخي و نيز بررسي زمان حضور ابراهيم در قم و مقايسة آن با حضور يا ارتباط برخي ديگر از راويان با قم، به نظر مي‌رسد اين نقل مشهور چندان قابل دفاع نيست؛ زيرا – چنان‌كه در اين نوشته آمده است- مي‌توان افراد ديگري همچون احمد‌بن محمد‌بن عيسي اشعري، محمد‌بن خالد برقي، حسين‌بن سعيد اهوازي و برخي ديگر را مقدم بر ابراهيم دانست و حتي مي‌توان براي برخي از آنان سهم بيشتري در انتقال ميراث حديثي كوفه به قم در نظر گرفت. حال چگونه اين نقل دربارة ابراهيم شهرت يافته و مقبول همگان قرار گرفته، پرسشي است كه به آساني نمي‌توان براي آن پاسخي درخور و قابل قبول ارائه كرد؛ زيرا پيش‌گام بودن ابراهيم در نشر احاديث كوفيان به آساني قابل اثبات نيست؛ مگر آنكه در اين بحث، بين نقل روايت با نشر روايت تفاوت‌هايي قايل شويم و برخي راويان پيش‌گفته را پيش‌گام در نقل و انتقال احاديث به وسيلة كتاب‌ها و رواياتشان بدانيم و ابراهيم را پيش‌گام در نشر احاديث بدانيم كه آن نيز علاوه بر نبودن تفاوت قابل توجه ميان «نقل» با «نشر» حديث، با توجه به پيش‌گام بودن راوياني كه بدان اشاره شد، چندان قابل قبول نيست. براين‌اساس، با توجه به روشن نبودن دليل خبر مربوط به پيش‌گامي ابراهيم در نشر كوفيان در قم، بايد به اتقان نقل اين خبر دربارة ابراهيم با ديدة ترديد نگريست. 
     

     

     

    References: 
    • ابن شهرآشوب، محمد‌بن علي، بي‌تا، معالم العلما، قم، بي‌جا.
    • ابن‌حجر، احمد‌بن علي، 1390ق، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
    • ابن‌داود حلي، تقي‌الدين حسن‌بن علي، 1392ق، رجال، تحقيق و تقديم سيدمحمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف، مطبعةالحيدريه.
    • ابن‌غضائري، احمد‌بن حسين، 1422ق، رجال، تحقيق سيدمحمدرضا جلالي، قم، دارالحديث.
    • آقابزرگ تهراني، محمدمحسن، 1403ق، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء.
    • بحرالعلوم، محمدمهدي، 1363، الفوائد الرجاليه، تحقيق محمدصادق بحرالعلوم و حسين بحرالعلوم، تهران، مكتبة‌الصادق.
    • بحراني، يوسف، بي‌تا، الحدائق الناظرة في احكام العترة الطاهره، قم، جامعه مدرسين.
    • بصري، احمد‌بن عبدالرضا، 1422ق، فائق المقال في الحديث والرجال، تحقيق غلامحسين قيصريه‌ها، قم، دارالحديث.
    • حلي، حسن‌بن يوسف، 1417ق، خلاصة الاقوال في معرفةالرجال، تحقيق جواد قيومي، قم، مؤسسة النشر الفقاهه.
    • خوئي، سيدابوالقاسم، 1413ق، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، بي‌جا، بي‌نا.
    • شبيري، محمدجواد، بي‌تا، «نوادر احمد‌بن محمد‌بن عيسي يا كتاب حسين‌بن سعيد»، آينه پژوهش، سال هشتم، ش 46، ص 23-26.
    • صدوق، محمد‌بن علي، بي‌تا ، من لايحضره الفقيه، تحقيق علي اكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين.
    • طوسي، محمد‌بن حسن، 1381ق ، رجال، نجف، مكتبة الحيدريه.
    • ـــــ ، 1417ق، الفهرست، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، بي‌تا، اختيار معرفة الرجال، تصحيح و تعليق ميرداماد استرابادي، تحقيق سيدمهدي رجايي، قم، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث.
    • عاملي، امين ترمس، 1417ق، ثلاثيات الكليني، مقدمه احمد مددي، قم، دارالحديث.
    • قمي، علي‌بن ابراهيم، 1411ق، تفسير القمي، تصحيح سيدطبيب موسوى جزائرى، بيروت، دارالسرور.
    • كجوري شيرازي، مهدي، 1424ق، الفوائد الرجاليه، قم، دارالحديث.
    • كليني، محمد‌بن يعقوب، 1365، الكافي، تصحيح علي‌اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • مفيد، محمد‌بن محمدبن نعمان، 1413ق ـ الف، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.
    • ـــــ ، 1413ق - ب، الاختصاص، قم، المؤتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد.
    • مكي عاملي، زين‌الدين علي (شهيد ثاني)، بي‌تا، رسائل الشهيد الثاني، قم، مكتبه بصيرتي.
    • موحد ابطحي، محمدعلي، 1417ق، تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي، قم، ابن المؤلف السيد محمد.
    • ميرداماد، محمدباقر، 1422ق، الرواشح السماويه، تحقيق غلامحسين قيصريه ها و نعمت الله جليلي، قم، دارالحديث.
    • نجاشي، احمد‌بن على، 1416ق، رجال، تحقيق سيدموسى شبيرى زنجانى، قم، جامعه مدرسين.
    • نجفي،‌ محمدحسن، 1367، جواهرالكلام في شرح شرائع‌الاسلام، تحقيق عباس قوچاني، تهران، دارالكتب‌الاسلاميه.
    • نوري، ميرزاحسين، 1416ق، خاتمه المستدرك، قم، مؤسسه آل البيت.
    • هدايت‌پناه، محمدرضا، 1394، منابع تاريخي شيعه تا قرن پنجم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم، هدایت پناه، محمدرضا.(1395) تأملی در پیش‌گامی ابراهیم‌بن هاشم در نشر حدیث کوفیان در قم. ، 13(1)، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قاسم خانجانی؛ محمدرضا هدایت پناه."تأملی در پیش‌گامی ابراهیم‌بن هاشم در نشر حدیث کوفیان در قم". ، 13، 1، 1395، 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم، هدایت پناه، محمدرضا.(1395) 'تأملی در پیش‌گامی ابراهیم‌بن هاشم در نشر حدیث کوفیان در قم'، ، 13(1), pp. 27-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خانجانی، قاسم، هدایت پناه، محمدرضا. تأملی در پیش‌گامی ابراهیم‌بن هاشم در نشر حدیث کوفیان در قم. ، 13, 1395؛ 13(1): 27-44