کاربست همگرایی شیعیان امامی با سلجوقیان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
سلجوقيان از قبايل ترك بياباننشيني بودند كه با پذيرش مذهب حنفي (روحي، 1393، ص51)، حمايتهايي اساسي از مذهب حنفي و حنفيان به عمل آوردند و تا آنجا كه مقدور بود از وجود ائمه، قضات و خطيبان حنفيمذهب در مناطق زير سلطة خود استفاده كردند (بازورث، 1381، ص122). اين گروه در سال 432ق پس از شكست دادن سلطان مسعود غزنوي (م432ق) در جنگ دندانقان (بيهقي، 1319، ص101؛ قزويني، 1358، ص 105) [برخي مانند راوندي معتقدند كه جنگ دندانقان در سال 431ق به وقوع پيوسته است (راوندي، 1364، ص100-101)]. توانستند دومين حكومت تركنژاد را در ايران تشكيل و در اوج قدرت خود، محدودة حكومتيشان را از ماوراءالنهر تا شامات و تمام ايران گسترش دهند.
ضعف قدرت مادي، سياسي و نظامي دستگاه خلافت و در نتيجه، قدرتنمايي سلجوقيان (حسن، 1955، ج3، ص1)، گسترش قلمرو حاكميت سلجوقيان، حضور صاحبمنصبان متعصب مذهبي در ساختار حاكميت (از جملة اين شخصيتها، عميدالملك كندري (م456ق) و خواجه نظامالملك طوسي (م485ق) در منصب وزارت ميباشند. براي آگاهي از اقدامات آنها در اين زمينه، ر.ك: ابنجوزي، 1412ق، ج 16، ص102؛ ابناثير، 1402ق، ج10، ص33؛ راوندي، 1364، ص117-118؛ مستوفي، 1362 الف، ص355؛ سبكي، 1324ق، ج3، ص390-394؛ مادلونگ، 1381، ص 63) و حمايت از يك مذهب خاص و به انزوا راندن ديگر مذاهب از ويژگيهاي مهم عصر سلجوقيان بود كه زمينة نزاع و درگيري ميان مذاهب اسلامي آن دوره، حتي ميان مذاهب خود اهلسنت را فراهم آورد. تنازعات ميان مذاهب اسلامي در اين دوره، به حدي شدت داشت كه برخي از پژوهشگران از آن دوره به «عصر مذهبي و جدلي» ياد كردهاند (همائي، 1318، ص20).
با توجه به جايگاه دين و مذهب و اهميت غيرقابل انكار آن، ضرورت آگاهي از تاريخ تشيع و مناطق جغرافيايي شيعيان در عصر سلجوقي، واكنش بزرگان شيعه در قبال حاكميت اهلسنت در مقام حفظ و گسترش تشيع، پندآموزي از همگرايي و واگرايي ميان مذاهب، همگي عواملي هستند كه پژوهش دقيق در اين زمينه را ميطلبد، تا از اين طريق آگاهيهاي متقن و تعيينكنندهاي نسبت به كم و كيف روابط شيعيان امامي و حاكميت سلجوقي، فراروي محققان و پژوهشگران قرار گيرد.
بنابراين، سؤال اين پژوهش آن است كه در دورة سلاطين متأخر سلجوقي، روابط ميان شيعيان امامي و سلاجقه چگونه بوده است؟
فرضية اين پژوهش آن است كه با كنار رفتن شخصيتهاي متعصب مذهبي از مناصب حكومتي، اختلافات داخلي سلجوقيان، حضور و بهكارگيري تساهل و تسامح مذهبي با حفظ اصول مذهب از سوي دانشمندان و عالمان شيعة امامي در جهت جلب نظر و كاربست همگرايي با حاكمان سلجوقي به منظور حفظ و گسترش تشيع و پاسخ مثبت سلاطين سلجوقي به اين همگرايي، به مرور زمان، از شدت منازعات آغازين حاكميت سلجوقيان كاست و با نزديك شدن به اواخر دورة سلجوقي، اين همگراييها بيشتر شد. البته اين تمايل و همگرايي به معناي يكي شدن و رفع تمام منازعات نيست؛ زيرا چنين چيزي از نظر عقلي امكان ندارد، بلكه مراد از «همگرايي» همان تعريف اهل لغت است؛ يعني پيوستگي و نزديكي اعضا يا اجزاي يك مجموعه به يكديگر، در مقابل واگرايي است (انوري، 1381، ج8، ص 8411).
بايد يادآور شد كه در اين موضوع، تحقيق مستقلي انجام نشده است؛ اما برخي مانند حلمي احمد كمالالدين در كتاب دولت سلجوقيان (در بخش «جامعه و مذهب در عصر سلجوقي»)، به اجمال، به جايگاه مذهب در اين عصر اشاره كرده است. يعقوبي محمد طاهر در كتاب حيات علمي و فرهنگي شيعيان اماميه از قرن پنجم تا نيمة قرن هفتم، در فصل ششم به راهبردهاي فكري - فرهنگي شيعيان اماميه از قبيل مدرسهسازي و تبيين اعتدال و جايگاه عقل نزد دانشمندان شيعي در اين دوره پرداخته است. خانم پروين تركمنيآذر در مقالة «سلجوقيان: اختلافات مذهبي و پيامدهاي آن»، تنها اختلافات و تنازعات مذهبي عصر سلجوقي را بررسي كرده است. عليرضا روحي نيز در مقالة «مذهب در خراسان عصر سلجوقي» تنها به معرفي مذاهب فعال در خراسان عصر سلجوقي اشاره كرده است. امتياز اين پژوهش آن است كه موضوع كاربست همگرايي شيعيان امامي با حاكميت سلجوقيان و نوع تعاملات و اهداف و انگيزههاي آنان را بررسي كرده است.
موقعيت جغرافيايي شيعيان امامي
با توجه به ضرورت آگاهي از مناطق شيعهنشين و تأثير بافت جمعيتي در تغييرات فرهنگي، اجتماعي و سياسي و بروز تنازع و تعامل ميان مذاهب، لازم است به اختصار، مناطق شيعهنشين آن عصر معرفي شوند:
قم از جمله مناطق شيعهنشين دورة سلجوقيان است كه همة مردم آن شيعة امامي بودند (حموي، بيتا، ج4، ص 397) كه در مذهب خود، نهايت تعصب را داشتند (مستوفي، 1362الف، ص67). قزويني تأكيد دارد: «قميها همه شيعة امامياند و آنان را رافضي ميخوانند» (قزويني، 1358، ص252).
ري ديگر شهر مهم شيعيان امامي در اين دوره است و ياقوت حموي دربارة جمعيت زياد آنان ميگويد: «نيمي از جمعيت ري را شيعيان شكل ميدهند» (حموي، بيتا، ج3، ص117). بيشتر محلات ري، از قبيل محلة كلاهدوزان، سراي ايالت (قزويني، 1358، ص34)، محلة دروازه آهنين، كوي اصفهانيان، محلة جاروب بندان (همان، ص35) و مصلحگاه (همان، ص91) به شيعيان امامي اختصاص داشت. علاوه بر اين، دو محلة «طاق باجگر» و «صحراي درغايش» محل حضور منقبتخوانان براي خواندن مناقب اميرالمؤمنين علي (همان، ص67) و محلة «زعفرانجاي»، محل عزاداري شيعيان بود (كريمان، 1354، ج1 ص 98). حمدالله مستوفي نيز با توجه حضور پررنگ شيعيان امامي در ري ميگويد: «مذهب تشيع امامي از قرن پنجم هجري، در ري يك مذهب قدرتمند بود» (مستوفي، 1362الف، ص45). صاحب فضائح الروافض نيز ميگويد: «در ري، غالب رافضياند، اگرچه به عدد بسيارند» (قزويني، 1358، ص 453). بدون شك، نفوذ و گسترش تشيع امامي در ري، به سبب حضور حضرت عبدالعظيم حسني و نزديكي ري به قم و مازندران است.
بيهق (ناحيهاي وسيع، داراي شهرهاي زياد كه از يك طرف به نواحي نيشابور متصل شده است و عامة مردم، بيهق را «سبزوار» مينامند) (حموي، بيتا، ج1، ص537؛ مستوفي، 1362الف، ص 101)، ساري و اُرَم در مازندران (قزويني، 1358، ص219)، قاشان [كاشان] (حموي، بيتا، ج4، 296)، اردستان (مستوفي،1362الف، ص 68) و آبه در اطراف قم (قزويني، 1358، ص199) از ديگر مناطق اماميمذهب دورة سلجوقيان بودند.
طبرش [تفرش] و فراهان نيز از ديگر شهرهاي اماميمذهب بودند كه شمسالدين لاغري از شاعران اهلسنت در تحريك سلطان سلجوقي بر كشتن شيعيان چنين سروده است:
خسروا، هست جاي باطنيان قم و كاشان و آبه و طبرش
آبروي چهار يار بدار، اي شه و اندرين چار جاي، زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلحگاه تا چهارت ثواب گردد شش
(راوندي، 1364، ص395)
در شهرهاي بزرگي مانند اصفهان (مستوفي، 1362الف، ص49) و قزوين (همان، ص57؛ قزويني، 1358، ص111) كه بيشتر ساكنان آن شافعيمذهب بودند، شيعيان اماميمذهب نيز در برخي از محلات آن مانند «الزهراء» (رافعي، 1408ق، ج 1، ص 48)، «اَبهَررود» و «دَشتَبي» (مستوفي، 1362ب، ص778) سكونت داشتند.
عبدالجليل قزويني در شمار مناطق شيعي از مشاهد ائمهاطهار ياد كرده است (قزويني، 1358، ص459). بنابراين، بايد مشهدالرضا، سامراء، نجف، كاظمين و كربلا را در شمار مناطق شيعهنشين بهشمار آورد. ابنبطوطه (م779ق) ميگويد: مردم كربلا از دو طايفهاند: از فرزندان زحيك و فائز، كه هر دو طايفه پيرو مذهب اماميهاند و به خاطر نقابت كربلا و ادارة حرم حسينبن علي ميانشان هميشه اختلاف است (ابنبطوطه، 1337، ص215؛ طعمه، 1378، ص219).
در بغداد، كه بيشتر ساكنان آن اهلسنت هستند، شيعيان امامي نيز حضور فعال داشتند. چنانكه محلة «كرخ» در بغداد جاي شيعيان اماميه بود و حموي ميگويد: «اهل الكرخ كلُّهم شيعة امامية لايوجد فيهم سني التبه» (حموي، بيتا، ج4، ص448). البته علت تراكم شيعيان در اين محله، به خاطر وجود بارگاه امام موسيالكاظم (شهادت 183ق) و امام محمدبن علي الجواد (شهادت 220ق) و نزديكي كرخ به مزار ساير بزرگان شيعه است.
شهر حُدَيثه (همان، ج3، ص46-47)، حِلّه (ابنبطوطه، 1337، ص213) و مدائن در شش فرسخي بغداد (حموي، بيتا، ج5، ص75)، اطراف رود «صُراه» و «بُراثا» نيز از ديگر نقاط سكونت شيعيان امامي بود (بغدادي، 1992، ج1، ص 174).
در واقع، گسترش تشيع در ناحية عراق، متأثر از مشاهد امامان شيعه و به قدرت رسيدن سلسلههاي شيعه مذهبي همچون بنيمزيد (حك 545-350ق)، بنيعقيل (حك 489-380ق) و بنيمرداس (حك 472-414 ق) در اين نواحي بود (بازورث، 1381، ص86-97).
اگرچه جمعيت غالب ديگر مناطق تحت حاكميت سلجوقيان از اهلسنت و يا شيعيان اسماعيلي و زيدي بود، اما اين به معناي آن نيست كه شيعيان امامي به هيچ وجه در آن مناطق حضور نداشتند؛ زيرا حتي در شهرهايي مانند بخارا، كه بيشتر ساكنان آن حنفيمذهب بودند، نيز حضور شيعيان امامي گزارش شده است (امين عاملي، 1403ق، ج1، ص 34). همچنين مناطقي كه در شمار مناطق شيعهنشين ذكر شد، بر اساس مذهبِ بيشتر ساكنان آن مناطق است؛ زيرا در ري، كه شيعيان امامي حضور فعال داشتند، اسماعيليان، زيديان، حنفيان و شافعيان نيز سكونت داشتند كه گاهي هم با يكديگر درگير ميشدند (حموي، بيتا، ج3، ص117). بنابراين، مبنا در معرفي مناطق و شهرهاي شيعهنشين جمعيت غالب است.
همگراييهاي شيعيان امامي و سلجوقيان
سلاطين سلجوقي در كنار شخصيتهايي مانند حسنبن عليبن اسحاق، مشهور به «خواجه نظامالملك طوسي» (م485ق)، عميدالملك كندري (م456ق) و ابنمسلمه (ابوالقاسم عليبن الحسن، معروف به «ابنمسلمه، رئيسالروئسا» و وزير القائم بامرالله خليفة عباسي «خلافت 422–467» (ظهيري نيشابوري، 1332، ص 16)، كه از متعصبان اهلسنت بودند، شيعيان را در تنگنا قرار ميدادند. با اين حال، در برخي مقاطعِ عصر سلجوقيان، شاهد تعامل و همگرايي ميان شيعيان امامي و حاكميت سلجوقي هستيم كه در اين بخش، مصاديق آن ذكر ميشود.
1. پيوندهاي زناشويي
از مصاديق همگرايي شيعيان امامي با حاكمان سلجوقي، پيوندهاي زناشويي است؛ از جمله: ازدواج خاتون سعيدهسلقم، دختر سلطان ملكشاه (م485ق) با اصفهبد [سپهبد] علي شيعي (علاءالدوله عليبن شهرياربن قارن، پسر كوچك حسامالدوله ديلمي كه بيست سال حكومت كرد) از حاكمان باوندي (باونديان خانداني ايرانيالاصل بودند كه در نواحي طبرستان به حكومت رسيدند. آنها به سه دستة «اسپهبديان»، (حك45-419ق)، «پادشاهان جبال» (حك 466-606ق) و «كندخواريه» (حك 635-750ق) تقسيم شدند (لين پل، 1363، ج1، ص153-154؛ قزويني، 1358، ص108)؛ ازدواج طغرلبيگ (م455ق) با دختر ابوكاليجار بويهي (حك 415-440ق)؛ ازدواج منصوربن ابوكاليجار ديلمي (حك 440-448ق) با ارسلان خاتون دختر داود (م451ق) برادر طغرل بيگ (ابناثير، 1402ق، ج9، ص 536)؛ ازدواج خواهر سلطان محمدبن ملكشاه (حك 498-511ق) با نجمالدوله پسر بزرگ حسام الدوله حاكم باونديان (م 508)؛ ازدواج دختر سلطان محمود سلجوقي (م525ق) با شاه رستمعلي شهريار حاكم باوندي (م 558ق) (گيلاني، 1352، ص152)؛ درخواست سلطان محمود سلجوقي (م525ق) براي ازدواج با دختر رئيس صدقةبن دبيس حاكم بنيمزيد (م532ق) (قزويني، 1358، ص108). اينها از جمله ازدواجهايي بودند كه با اهداف سياسي و آسودگيخاطر از شورش حكومتهاي محلي، از سوي حاكمان سلجوقي انجام ميگرفت. ابوالرجاء قمي دربارة اينگونه ازدواجها ميگويد:
وصلت سلاطين سلجوقي با اعقاب علاءالدوله محمد بن دشمن زيار بود. ابوجعفر محمدبن دشمن زياربن كاكويه ديلمي، بنيانگذار دولت كاكوييان كه دانشنامة علائي منسوب به اوست (ابن اثير، 1402ق، ج9، ص 207). خواهر فرامرز را با سلطان طغرل نكاح كردند. خواستند كه پيش از قيامت جمع شمس و القمر بود. امير حاجب آغاجي [پيشخدمت خاص پادشاه (انوري، 1355، ص 15-16)] جد فخرالدين طغايرك (فخرالدين طغايرك حاجب بزرگِ سلطان مسعودبن محمدبن ملكشاه بود كه در سال 541ق به قتل رسيد (رك: ابوالرجاء قمي، 1363، ص 101، 137، 149، 164، 166، 172؛ راوندي، 1364، ص 225، 232-233، 235-239؛ ابن اسفنديار، 1320، ص 107-108) او را از اصفهان به ري آورد (قمي، 1363، ص61) همچنين شرفالدين سيد محمد فرزند عزالدين ابوالقاسم علي (م556ق) نقيب شيعيان ري، كه مادرش دختر سلطان آلبارسلان سلجوقي(م465ق) است؛ از ديگر ازدواجهاي سلجوقيان و شيعيان امامي بود (سمعاني، 1419ق، ج2، ص 611-614؛ قوامي رازي، 1334، ص 209).
بنابراين، سلاطين سلجوقي براي آسودگيخاطر از سوي رقباي سياسي و صاحب قدرت شيعه، به اينگونه ازدواجها اقدام ميكردند. با اين حال، اگرچه چنين ازدواجهايي به ظاهر به نفع سلجوقيان بود؛ اما مزيتي كه براي شيعيان امامي داشت، اين بود كه زمينة ورودشان را به ساختار حاكميت سلجوقي فراهم ميساخت.
2. دفع دشمن مشترك
يكي ديگر از مصاديق همگرايي شيعيان امامي با سلجوقيان دفع دشمن مشترك است. از جمله دشمنان مشترك آنان، اسماعيليان بودند. (نامهايي كه اسماعيليان بدانها خوانده شدهاند، دو گونهاند: نامهايي كه خود اسماعيليان بر خود نهادهاند؛ مثل «اسماعيليه» و نامهايي كه دشمنان آنها به ايشان نسبت دادهاند؛ مثل «قرمطيه»، «ملاحده»، «زنادقه»، «اِباحي»، «بابكيه»، «صباحيه»، «مزدكيه» و مانند آن (شهرستاني، 1402ق، ج1، ص335؛ هاجسن، 1387، ص 16) اين القاب را مخالفان حسن صباح به اسماعيليان دادهاند (انوري، 1381، ج7، ص 7310). شيعيان امامي و اسماعيلي گرچه در برخي عقايد مشترك بوده و شيعه معرفي شدهاند، اما از لحاظ فكري، اعتقادي و سياسي، بهويژه نحوة برخورد با حاكميت اهلسنت و سلطان جائر، با يكديگر اختلاف داشتند؛ زيرا شيعيان امامي از طريق تقيه، تعامل و تسامح، خود را با حاكمان سلجوقي تطبيق ميدادند؛ اما اسماعيليان با توجه به اعتقادات خاص خود دربارة امام، امر به معروف و نهي از منكر (ر.ك: ابن ابىالحديد، 1137، ج 19، ص312 ؛ رباني گلپايگاني، 1391، ص231) و نامشروع دانستن حاكميت سلجوقيان به طور مستقيم، با حاكمان سلجوقي مقابله ميكردند و سلاطين و كاگزاران سلجوقي را ترور (مستوفي، 1362ب، ص 441 و 455) و گاهي نيز با لشكركشي به جنگ با سلجوقيان روي ميآوردند (اقبال، 1338، ص309). سلطان محمد سلجوقي (حك 498-511ق)، حاكم وقت، با مشاهدة قدرت روزافزون اسماعيليان و احساس خطر از ناحية آنان، خواجه امام ابواسماعيل حسينبن محمد حمداني، عالم اماميمذهب، را از قزوين به اصفهان دعوت كرد تا با اسماعيليان مناظره كند. پس از مناظره، كه خواجه امام ابواسماعيل اسماعيليان را مخذول كرد و عطاش اقرع (م500ق) (طبيب و داعي مشهور اسماعيليان كه ايرانيالاصل و اهل اصفهان بود) (ذهبي، 1405ق، ج19، ص267) كشته شد، سلطان محمد سلجوقي (م511ق) لقب «ناصرالدين» به او داد و او را با احترام به قزوين فرستاد و مدرسة وي را كه در فتنة قزوين ويران شده بود، بازسازي كرد (قزويني، 1358، ص36).
همچنين مواضع تند و متعصبانة معينالدين ابونصر كاشي (م521ق) وزير شيعي سلطان محمود سلجوقي (حك 513-525ق) عليه اسماعيليان و نيز تحريك سلطان محمود سلجوقي توسط او در جهت قلع و قمع اسماعيليان موجب شد تا او نيز به دست اسماعيليان به قتل برسد (خواندمير، 1355، ص198).
3. تكريم عالمان شيعه
از ديگر مصاديق همگرايي سلاطين سلجوقي و شيعيان امامي، اظهار ارادت سلاطين سلجوقي به عالمان شيعي است. علامه عبدالجليل قزويني (م ح560ق) در اينباره مينويسد: «خواجه احمد مذكر يا شمسالاسلام حسكا بابويه (حسنبن حسينبن بابويه، معروف به «حسكا»، شاگرد شيخ طوسي (افندي اصفهاني، 1401ق، ج4، ص 140)، داراي فرزندي به نام شيخ موفقالدين عبيداللّه بود. شيخ موفقالدين عبيداللّه والد شيخ منتجبالدين، مؤلف كتاب الفهرست است (منتجبالدين، 1366، ص 77)، وي نزد سلاطين چنان حرمتي داشت كه از آنان هداياي بسياري را دريافت نمود» (قزويني، 1358، ص144). عدهاي نيز چنان نزد سلاطين قرب و منزلت يافته بودند كه با اظهار شعائر شيعه، همچنان موقعيت خود را حفظ كرده بودند. اظهار ارادتها و تكريم علماي شيعه از سوي حاكميت سلجوقي، به حدي ميرسد كه قزويني چنين مينويسد:
در عهد مرتضاي قم (وي از نقيبان سادات، راويان حديث و داماد خواجه نظامالملك طوسي بود (بيهقي، 1319، ص 74)، علماي فريقين هر جمعه به سلام وي ميرفتند و از وي عطا ميستاندند و سلطان سلجوقي در وقت انزوايش، به سراي او رفت و نظامالملك هر سال به خانة وي ميرفت و در عهد سيد شمسالدين رئيس شيعه، در همة محافل و مجامع، سالهاي دراز كسي بالاتر از او نمينشست (قزويني، 1358، ص399).
همچنين خواجه نظامالملك طوسي (م485ق)، وزير سلطان ملكشاه (م485ق) با تعصبي كه عليه شيعيان داشت، هر دو هفته يك بار از ري به «دوريست» (از روستاهاي اطراف ري) (حموي، بيتا، ج2، ص 484) ميرفت و از خواجه جعفر دوريستي (م474ق) (از فقهاي بزرگ اماميه كه از نسل حذيفةبن يمان است وي در سال 380ق در خانوادهاي فقيه و عالم متولد شد. پدر او از شاگردان شيخ صدوق و خودش شاگرد بزرگاني همانند شيخ مفيد و سيدمرتضي بود. از جمله تأليفات او الكفايه في العبادات و الاعتقادات است) (سبحاني، 1418ق، ج5، ص 78-80). عالم بزرگ شيعي، كه در علوم گوناگون و نقل روايات مشهور بوده حديث ميشنيد و با نهايت فضل و بزرگي، به ري بازميگشت (قزويني، 1358، ص 145)
اگرچه به سبب وجود فضل، علم و بزرگي عالمان شيعي، اين ارادتها از روي اخلاص و علاقة قلبي است، اما با توجه به شواهد موجود، به نظر ميرسد كه برخي از اينگونه ارادتها همراه با اهداف ديگر بوده است؛ زيرا گاهي ارادت سلاطين سلجوقي به شيعيان، براي استفاده از قدرت و جايگاه آنان براي حفظ و افزايش منافعشان بود؛ چنانكه دربارة امام ابواسماعيل حسينبن محمد حمداني عالم بزرگ اماميمذهب بيان شد.
4. اظهار محبت به امامان شيعه
از نشانههاي همگرايي سلاطين سلجوقي با شيعيان امامي، اظهار ارادت و رفتن به زيارت بارگاه امامان شيعه از سوي سلاطين سلجوقي است. آلبارسلان سلجوقي (ح455-465ق) پس از فتح خوارزم، در توس به زيارت بارگاه امام رضا هشتمين امام شيعيان رفت (خواندمير، 1353، ج2، ص 489). همچنين ملكشاه نيز در لشكركشي كه عليه برادرش (تكش) داشت، هنگام عبور از توس، قبر امام رضا را زيارت كرد (ابناثير، 1402ق، ج10، ص211). در سال 479ق هم ملكشاه سلجوقي و وزيرش نظامالملك طوسي علاوه بر زيارت امام رضا، به زيارت حرم موسيبن جعفر امام هفتم شيعيان، و همچنين پس از ديدن قبر «معروف كرخي»، كه نزد شيعيان محترم بود، به زيارت بارگاه امام علي در نجف و امام حسين در كربلا رفت و فرمان بازسازي منارة زيارتگاه امام حسين را نيز صادر كرد (همان، ص156).
شايد بتوان گفت كه اينگونه رفتارهاي حاكمان سلجوقي در جهت نفي تعصب مذهبي و همراه نمودن شيعيان با خود در جهت حفظ قدرت سلجوقيان بوده است؛ زيرا ملكشاه و خواجه نظامالملك طوسي پس از زيارت امامان شيعه، به زيارت قبور بزرگان ديگر مذاهب همچون احمدبن حنبل (م241ق) و ابوحنيفه (م150ق) در بغداد نيز رفتند (همان). در همين زمينه، در سال 479ق نيز سرهنگ ساوتكين عمادالدوله (سرهنگ آلبارسلان و ملكشاه سلجوقي) (ر.ك: حسيني، 1382، ص 30، 31، 44، 56، 57، 58، 61، 63؛ قزويني، 1358، ج1، ص 90-95) وقتي به واسط رسيد (شهري كه حجاجبن يوسف ثقفي آن را بنا كرد) (اصطخري، 1347، ص 83) و در كنار رودخانة دجله، كه بين كوفه و بصره قرار دارد و فاصلة آن با هريك از كوفه و بصره پنجاه فرسنگ است (حموي، بي تا، ج 5، ص 347)، مشهد شريف (سعيدبن جبير از اصحاب امام سجاد و ارادتمندان اميرالمؤمنين علي كه به دست حجاج ثقفي به شهادت رسيده و در واسط دفن شده است) (بحشل، 1406ق، ص 90، 91 و 265) را زيارت كرد و به بزرگان سادات مال فراواني بخشيد (بنداري اصفهاني، 1356، ص 78).
قزويني دربارة زيارت امامزادگان شيعه توسط اميران و كارگزاران سلجوقي مينويسد: مردم قم، پادشاهان و عالمان حنفي و شافعي به زيارت حضرت فاطمه بنت موسيبن جعفر ميرفتند تا با زيارت آن بانو، به خداوند تقرب جويند... و مردم قزوين، اعم از شيعه و سني به زيارت ابوعبدالله الحسينبن الرضا ميروند (قزويني، 1358، ص588-589).
5. بسترسازي براي فعاليتهاي علمي و تبليغي
از مصاديق همگرايي ميان شيعيان و حاكمان سلجوقي، دعوت از عالمان شيعي براي مجلس وعظ در دربار سلطان و مناظره با عالمان ديگر مذاهب است. در روزگار سلطان مسعود سلجوقي (م547ق) به دستور اميرعباس غازي (والي ري)، عالم علوي (از علماي شيعيان امامي)، كه از بلخ به ري آمده بود و در منزل سيدفخرالدين سخنراني ميكرد، با امام اهلسنت ابوالفضائل مشاط (سعدبن محمدبن محمود مشاط رازي) (م546ق) در حضور ديگر عالمان، دربارة مبحث «وجوب معرفت» مناظره كرد. بهگونهايكه حاضران در مجلس به اين باور رسيدند كه معرفت باريتعالي به عقل و نظر است، نه تعليم و خبر (همان، ص451).
يكي ديگر از مناظرههاي معروف اين دوره، كه به دعوت سلطان ملكشاه سلجوقي (م485ق) و با حضور خواجه نظامالملك طوسي (م485ق) و عالمان اهلسنت در نظامية بغداد بر پا شد، مناظره ميان عالم شيعي حسينبن علي علوي و ده تن از عالمان اهلسنت، كه بزرگ آنان ملقب به «عباسي» بود، انجام شد. متن اين مناظره را مقاتلبن عطيه داماد خواجه نظامالملك به رشتة تحرير درآورده و آن را مؤتمر علماي بغداد نام گذاشته است. در اين مناظره بود كه ملكشاه سلجوقي (م485ق) و خواجه نظامالملك طوسي (م485ق) به تشيع گرويدند (ابنعطيه، 1380، ص159-160). برگزاري چنين مناظراتي از سوي سلطان سلجوقي حكايت از ايجاد تعامل و همگرايي ميان عالمان مذاهب اسلامي دارد.
طبق گزارشهاي تاريخي، علاوه بر سلاطين، وزرايي مانند تاجالدينبن دارست فارسي، وزير سلطان مسعود سلجوقي(حك529-547ق)، مجالسي را براي گفتوگو و مناظره ميان بزرگان و پيشوايان مذاهب اسلامي ترتيب ميداد و سلطان نيز هيچ دخالتي در اين امور نميكرد (بنداري اصفهاني، 1356، ص256).
6. اعطاي مناصب
از مصاديق همگرايي سلجوقيان و شيعيان امامي، بكارگيري شيعيان امامي در مناصب حكومتي است. با سپري شدن دورة طغرل اول (حك 429-455ق) و آلبارسلان (حك 455-565ق)، كه نسبت به مذهب حنفي متعصّب (راوندي، 1364، ص18) و در حد امكان از وجود قضات، خطيبان و امامان حنفي مذهب استفاده ميكردند (بازورث، 1381، ص122) و با آشكار شدن اختلافات داخلي سلجوقيان بر سر سلطنت و همچنين به سلطنت رسيدن سلاطين معتدل و نياز آنها به افراد با كفايت، زمينة حضور پيروان ديگر مذاهب از جمله شيعيان امامي در دستگاه سلجوقيان فراهم شد.
شيعيان از فرصتهاي بهدستآمده استفاده ميكردند و علاوه بر كاهش نزاع با اهلسنت، زمينة رشد و گسترش تشيع را نيز فراهم ميآوردند. كارگزاران شيعي بر خلاف كارگزاران حاكمان سلجوقي، تعصب مذهبي از خود نشان نميدادند. از جملة اين شيعيان، مجدالملك ابوالفضل براوستاني (م492ق) يكي از بزرگترين وزراي دستگاه سلجوقيان است كه ابتدا به مستوفيگري (دفتردار خزانه، حسابدار) و سپس وزارت سلطان بركيارق (م498ق) سلجوقي رسيد (راوندي، 1364، ص 109؛ قزويني، 1358، ص81-82). عبدالجليل قزويني از فخرالدين شمسالاسلام الحسن رئيس شيعه نقل ميكند كه مجدالملك با اينكه شيعه بود، با اهلسنت به خوبي رفتار ميكرد و عدالت را نسبت به همه اجرا مينمود و شيعه را بر مكاتب اهلسنت مقدم نميداشت (قزويني، 1358، ص83). گواه اين مطلب شيوة تعامل او با اهلسنت است. از جمله اقدامات او در اين زمينه، دستور ساخت گنبد بر مزار حسنبن علي و عباسبن عبدالمطلب (جد خلفاي عباسي) است. علاوه بر اين، دستور ساخت چهار طاق بر مزار عثمانبن عفان در بقيع را نيز صادر كرد. به گفتة قزويني، غير از او هيچ سني اين خدمت را به اهلسنت نكرده است (همان).
شرفالدين ابوطاهر مهيسه قمي (م516ق)، (وجيهالملك قمي، ابوطاهر سعدبن عليبن عيسي قمي) يكي ديگر از وزراي خوشنام شيعي است كه در دربار سلجوقيان از احترام ويژهاي برخوردار بود (همان، ص 220). اعتماد سلجوقيان به او تا حدي بود كه وي را در حرم خود راه ميدادند و در اصطلاح، جزو اصحاب سِرّ آنها بود. وي پس از فوت شهابالاسلام عبدالرزاقبن عبدالله طوسي (وزارت511-515ق) در محرم سال 515ق به مدت يك سال وزارت سلطان سنجر (حك511-552ق) را برعهده گرفت (بنداري اصفهاني، 1356، ص245).
يكي ديگر از وزراي اماميمذهب سلجوقيان سعدالملك آبي است. او اهل آبه بود؛ شهري كه همة ساكنان آن شيعة امامي بودند (قزويني، 1358، ص199). او ابتدا در گنجه (قصبهاي از بلاد ارّان (حموي، بيتا، ج4، ص482، منطقهاي نزديك آذربايجان كه رود ارس بين آن دو فاصله انداخته است) (همان، ج1 ص136) مستوفي محمدبن ملكشاه (حك 498-511ق) بود و هنگام نزاع محمد و بركيارق (م498ق) با سلطان محمد سلجوقي همراه شد. او پس از صلح دو برادر، در تبريز به وزارت سلطان محمدبن ملكشاه منصوب شد (همان، ص 220).
شرفالدين انوشيروانبن خالد فيض كاشاني (م533ق) يكي ديگر از افرادي است كه با داشتن عقايد شيعي (ابنجوزي،1412ق، ج17، ص334)، در سال 521ق به وزارت سلطان محمودبن ملكشاه (حك 513-525ق)، و در سال 529ق به وزرات سلطان مسعود سلجوقي (حك 529-547ق) رسيد (بنداري اصفهاني، 1356، ص136-137). علاوه بر اين، انوشيروان وزارت خليفة عباسي مسترشد (خ512-529ق) را نيز بر عهده گرفت (ابنطباطبا، 1360، ص413).
ويژگي خاص وزيران شيعي تعامل آنان با پيروان و بزرگان مذاهب ديگر است. دربارة انوشيروان، اين وزير شيعي، آمده است كه او روابط خوبي با عالمان ديگر مذاهب، از جمله ابن زاغوني حنبلي (م527ق) داشت (ابنجوزي، 1412ق، ج12، ص205).
فخرالدين ابوطاهر اسماعيل ملقب به «فخرالدين كاشي»، كه در سال 548ق به وزارت سلطان سليمانبن محمدبن ملكشاه رسيد (بنداري اصفهاني، 1356، ص212) معينالدين ابونصر احمد، ملقب به «مختصالملك كاشي» وزير سلطان سنجر (همان، ص132-133)، فخرالدين پسر صفيالدين وراميني آخرين وزير طغرل (قزويني، 1358، ص222)، و زينالملك بوسعد متصدي منصب استيفا (بنداري اصفهاني، 1356، ص876-87) از جمله شيعيان امامي بودند كه در دورة سلجوقي به درون ساختار حاكميت سلجوقي راه يافتند.
همين همگراييهاي ميان شيعيان امامي با حاكميت سلجوقي و راه يافتن شيعيان امامي در ساختار حكومت، موجب شد تا صاحب مثالب اعتراض كرده، بگويد:
شيعيان در هيچ زماني، اينگونه قدرت نداشتند، و اكنون چنان دلير شدهاند كه در هر سرايي از تركان، ده پانزده رافضي ميباشند، و حتي دبير ديوانها نيز ايشان هستند و اكنون بعينه همچنان است كه در عهد مقتدر خليفة عباسي (خ294-320) بودند (قزويني، 1358، ص78-79).
عوامل همگرايي سلجوقيان و شيعيان امامي
اكنون با توجه به نوع تعاملات و همگراييهاي شيعيان امامي با حاكميت سلجوقي، به انگيزه و اهداف هريك از شيعيان امامي و سلاطين سلجوقي اشاره ميشود:
الف. تحكيم قدرت
ايجاد اختلافات داخلي بر سر جانشيني سلطنت سلجوقي، سلاطين سلجوقي را بر آن داشت تا براي حفظ و تحكيم قدرت خود، از ديگر گروههاي مذهبي كمك بگيرند. در اين ميان، شيعيان امامي، از گروههاي مذهبي مطرح و تأثيرگذار بر جامعه بودند كه سلاطين سلجوقي آنان در ساختار حاكميت به كار گماردند. سلاطين سلجوقي با اين هدف كه با جذب و همراه كردن نخبگان و بزرگان امامي مذهب، نهتنها ميتواند از درگيريهاي اجتماعي و مذهبي كه ممكن است ميان شيعيان و اهلسنت رخ دهد و موجب تزلزل حكومت گردد، جلوگيري كند، بلكه ميتوانند نوعي آسودگيخاطر نيز از سوي شيعيان امامي كسب كنند، به همگرايي و تعامل با شيعيان امامي روي آوردند. بدينروي، با بررسي سالهاي پاياني حكومت سلجوقيان، كاهش درگيري ميان شيعيان و اهلسنت، نسبت به سالهاي آغازين حاكميت سلجوقيان كاملاً محسوس است.
ب. ضعف حاكميت سلجوقيان
عامل ديگر همگرايي شيعيان امامي و سلجوقيان ضعف دستگاه سلطنت سلجوقي بود، متأثر از عواملي همچون نزاع و كشمكش بر سر جانشيني سلطان (ر.ك: ابناثير، 1402ق، حوادث سالهاي 493، 494، 495، 497، 527ق) جنگ و درگيري با دشمنان خطرناكي همچون اسماعيليان (ابناثير، 1402ق، ج10، ص378-379؛ مستوفي، 1362ب، ص 441؛ اقبال، 1338، ص309) و درگيري مذاهب اهلسنت با يكديگر (كاتب اصفهاني، 1375، ص 110-113؛ بنداري اصفهاني، 1356، ص263؛ ابنجوزي، 1412ق، ج17، ص194 و210؛ ابناثير، 1402ق، ج11، ص319و 525) كه موجب از بين رفتن سرمايههاي انساني و اقتصادي ميگرديد. در چنين وضعيتي معمولاً سلطان درصدد جبران ضعفها و كاستيها و همچنين نيازمند افراد متخصص و كاردان است و مذهب كارگزاران براي او اهميت چنداني ندارد. ازاينرو، زمينة حضور شيعيان به عنوان «وزير» و «دبير» در دستگاه سلجوقيان فراهم گرديد.
ج. ضعف قواي شيعيان براي مقابله
يكي ديگر از عوامل مهم همگرايي شيعيان امامي و سلجوقيان تعداد اندك شيعيان امامي نسبت به اهلسنت و نداشتن قدرت و انسجام كافي براي مقابله با سلجوقيان است. شيعيان امامي با سياست تسامح و تساهل و با حفظ تقيه (كليني، 1362، ج2، ص217-221). توانستند مذهب تشيع و جان شيعيان را حفظ كنند؛ زيرا هرگونه مقابلة مستقيم با سلجوقيان برابر با از بين رفتن شيعيان و مذهب تشيع امامي بود. به همين سبب، وقتي طغرل با سپاهش وارد بغداد شد، درگيري سختي ميان آنها و مردم شكل گرفت، به گونهاي كه هر كس سلاجقه را ميديد آنها را ميكشت، اما اهالي كرخ، كه همه شيعه بودند (حموي، بيتا، ج4، ص448)، با آنها رفتار مناسبي داشتند. اين رفتار موجب رضايت و سپاسگزاري طغرل از شيعيان گرديد (ابناثير، 1402ق، ج9، ص611).
د. فقدان وزرا و شخصيتهاي متعصب
عامل مهم ديگر تعامل و همگرايي ميان شيعيان و سلجوقيان، فقدان شخصيتهاي متعصب همچون طغرلبك، آلبارسلان، ملكشاه، عميدالملك و نظامالملك طوسي بود؛ زيرا آلبارسلان تحت تأثير سياستهاي وزيرش عميدالملك كندري حنفي، فرمان لعن شيعيان را در خراسان صادر (ابناثير، 1402ق، ج10، ص 33) و دبيران و كارگزاران شيعي را از دستگاه سلطنت اخراج و از نفوذ شيعيان در دستگاه حكومت جلوگيري كرد. در واقع، چنين رفتاري از سوي آنها به سبب اعتقاد آنان نسبت به شيعيان امامي بود كه شيعيان امامي را بدتر از باطنيان ميدانستند (نظامالملك طوسي، 1369، ص200-201). همچنين صاحب فضائح الروافض دربارة سختگيري بر شيعيان در دوره ملكشاه مينويسد:
در روزگار سلطان ملكشاه در ري، چه مقدار شيعيان مورد خفت قرار گرفتند؛ همه را بر منبرها بردند، سرها برهنه كردند و مىگفتند: شما دشمنان دينايد و سابقان اسلام را لعنت مىكنيد و شعارتان شعار ملحدان است، ايمان بياوريد؛ تا اينكه ايمان مىآوردند و از مقالت رفض بيزار مىشدند (قزويني، 1358، ص41).
همچنين در دورة ملكشاه برخورد با مناقبخوانان، كه به ذكر فضائل اميرالمؤمنين عليبن ابياطالب، اهلبيت و به تبليغ مذهب شيعه ميپرداختند، شدت يافت، به گونهاي كه زبان تعدادي از آنان را بريدند (همان، ص108). شواهد تاريخي نشان ميدهد كه با مرگ شخصيتهاي متعصب اهلسنت و آمدن سلاطين معتدل، فشار كمتري متوجه شيعيان امامي شد و در نتيجه، زمينة تعامل و همگرايي ميان آنان فراهم گرديد.
ه. درگيري مذاهب اهلسنت با يكديگر
از عوامل ديگر همگرايي شيعيان امامي و حاكميت سلجوقي، منازعات دروني مذاهب اهلسنت است. اين منازعات به حدي بود كه مَقدِسي، خرابي شهرهاي ري (مقدسي، 1906، ج3، ص117) و اصفهان (همان، ص209) را به سبب نزاع حنفيان و شافعيان ميداند. راوندي صاحب كتاب راحه الصدور، كه متعصب در مذهب حنفي است، براي رهايي اين دو مذهب، از اين منازعات و جلوگيري از نفوذ قدرت شيعيان به غياثالدين كيخسرو (از سلاطين سلجوقي) (ح588-592 و 601- 607) كه راوندي كتاب خود راحة الصدور و آية السرور را به او تقديم كرد (مقدمه راحه الصدور، ص3) متوسل شد و از او خواست تا از اين درگيريها جلوگيري كند (راوندي، 1364، ص84).
به هر حال، شيعيان با استفاده از اين فرصت، به تعامل با سلجوقيان روي آوردند و علاوه بر استحكام مباني اعتقادي خود، موقعيت سياسي و اجتماعي خود را نيز تقويت كردند.
و. حضور عالمان آگاه و بيدار
عالمان آگاه و بيدار اين دوره با حفظ اصول مذهب و بهكارگيري شيوة تسامح و تساهل توانستند نزد حاكمان تقرب جويند و زمينة تعامل و همگرايي شيعيان امامي و سلجوقيان را فراهم آورند.
شيخ ابوعلي فضلبن حسن طبرسي (م548ق)، صاحب تفسير مجمع البيان و كتاب اعلام الوري، از عالمان شيعة عصر سلجوقي است كه در كتاب تفسير خود، راه تعامل با اهلسنت را در پيش گرفته است. ذكر نظرات بزرگان ساير مذاهب، نقل روايت از راويان و بزرگان اهلسنت همچون انسبن مالك، ابوحنيفه و شافعي و تقدم ديدگاه آنان بر ديدگاه خود و عالمان شيعي، از جمله اقدامات او در زمينة كاستن فشارهايي است كه از سوي اهلسنت متوجه شيعيان بود (طبرسي، 1360، ج22، ص52؛ ج20، ص23). او همچنين در كتاب اعلام الوري، كه دربارة ائمه اطهار است، از نقل مطالب تنشزا دربارة حضرت زهرا و امام حسن مجتبي خودداري كرده است. براي نمونه، وي دربارة حضرت زهرا كمترين اشارهاي به برخورد آن حضرت با حاكميت و روابط ميان ايشان با خليفة اول و دوم نكرده است (طبرسي، 1417ق، ج1، ص300-301). او همچنين در داستان دفن امام مجتبي با اينكه به حضور عايشه و اعتراض وي اشاره كرده است، اما مينويسد: از اصل قرار نبود تا امام را در كنار جدش پيغمبر دفن كنند، بلكه ايشان را براي تجديد عهد به آن سمت آوردند و قرار بود تا در بقيع كنار جدهاش فاطمه بنت اسد دفن شود (همان، ج1، ص414-415).
ابوالفتوح رازي (م556ق)، صاحب تفسير روضالجنان و روحالجنان، از ديگر عالمان شيعه است كه از شيوة تسامح و تساهل در تفسير خود استفاده كرده است. او روايات متعددي در تكريم و عدم نكوهش صحابهاي كه پيشوايان اهلسنتاند، آورده است (رازي، 1368، ج1، ص49-50). او همچنين روايتي مبني بر صادق بودن خليفة سوم و اينكه از زمان اسلام آوردن دروغ نگفته است، را نقل ميكند (همان، ج2، ص 52). علاوه بر اين، از القابي همچون «صديق» براي ابوبكر (همان، ج3، ص245؛ ج20، ص 420و304) و عبارت «رضي الله عنهم» براي برخي صحابه، كه هيچ جايگاهي نزد شيعه ندارند، استفاده ميكند (همان، ج1، ص48-50).
عبدالجليل قزويني (م حدود560ق) نيز در كتاب نقض تلاش دارد تا اين تسامح و تساهل را بيان نمايد. براي نمونه، او حادثة حملة خليفه دوم به خانه حضرت زهرا و شهادت فرزندشان محسن را چنين توجيه نميكند:
... يمكن كه خود نداند كه فاطمه در پس در ايستاده است. اگر چنين باشد، آن را قتل خطا گويند، و اگر هم عمداً باشد، كه او معصوم نيست. حاكم، خداست در آن، نه ما. و در اين فصل، بيش از اين نتوان گفت. واللّه اعلم باعمال عباده و بضمائرهم و بسرائرهم (قزويني، 1358، ص298-299). همچنين در پاسخ اين سؤال كه شيعيان ميگويند: عمر و عثمان، حضرت فاطمه (س) را از گريه بر رسول منع كردند، مينويسد: «آنان طاقت نداشتند كه جگرگوشة رسول خدا زاري كرده و بر خود خواري كند» (همان).
قزويني همچنين در معرفي عايشه، كه از ديدگاه اهلسنت به «امالمؤمنين» شهرت دارد، كتابي را با عنوان تنزيه عايشه تأليف كرده (قزويني، 1358، ص115) كه متأسفانه اثري از اين كتاب باقي نمانده است.
علامه قزويني با سياست تعريف و تمجيد از سلجوقيان، نهتنها توانست از فشار و خشونت عليه شيعيان امامي بكاهد، بلكه توجه و عنايت سلاطين سلجوقي را نيز به شيعيان امامي جلب نمود. علامه قزويني در جهت همين سياست، سلطان سنجر سلجوقي را «ذوالقرنين ثاني» مينامد (همان، ص43) و براي ديگر سلاطين سلجوقي چنين كرد: «باري تعالي همة سلاطين سلجوقي را غريق رحمت گرداند و رايت اقبال به ظفر و نصرت اخلاف از اسلاف مؤيد و منصور بود در عدل و انصاف» (همان، ص12). يا در جاي ديگر، اينگونه از سلاطين سلجوقي ياد ميكند:
و حقيقت آن است كه در بلاد عالم و بسيط زمين و فسحت دنيا، هر خيري كه در مسلماني ظاهر ميشود از مدارس و مساجد و خانقاهها و منابر و سنتهاي نيكو و دفع بدعتها، همه به بركات قوت و تيغ آل سلجوق - رحم الله الماضين منهم و اَنسا في عمر الباقين - (همان، ص38).
بدون شك، هدف عالمان شيعي اين دوره از بكارگيري اينگونه تسامحات، علاوه بر فراهم آوردن زمينة رشد تشيع و كاهش فشار بر شيعيان از سوي اهلسنت، ايجاد جبهة مشترك با ديگر مذاهب اسلامي و پذيرش نوعي تكثرگرايي مذهبي بر اساس اصول مشترك بود كه در اين راه، موفقيت لازم را كسب كردند.
نتيجهگيري
با سقوط حكومت آلبويه و به قدرت رسيدن سلجوقيان و بهكارگيري شخصيتهاي متعصب مذهبي در ساختار حاكميت، تعامل و همگرايي خاصي ميان شيعيان امامي و سلجوقيان وجود نداشت. اما با گذر زمان و فقدان شخصيتهاي متعصب مذهبي در مناصب حكومتي، اختلافات دروني سلجوقيان بر سر سلطنت، حضور عالمان شيعي عقلگرا همانند عبدالجليل قزويني، طبرسي و ديگران، كه تسامح و تساهل را مبناي كار خود قرار داده بودند، و همچنين نياز سلجوقيان به نيروي كارآمد براي حفظ و گسترش قدرت و حاكميت خود، موجب شد تا هريك از طرفين به تعامل و همگرايي روي آورند. بزرگان شيعة امامي، كه حفظ جان شيعيان و مكتب تشيع و انتقال آن را به دورههاي بعد مبناي كار خود قرار داده بودند، توانستند به اين هدف دست يابند.
- ابن ابيالحديد، عزالدين ابوحامد، 1337، شرح نهجالبلاغه، قم، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- ابناثير، عزالدين علي، 1402 ق،الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر،.
- ابناسفنديار، محمدبن حسن، 1320، تاريخ طبرستان، تهران، كتابخانه خاور.
- ابنبطوطه، محمدبن عبدالله، 1337، سفرنامه، ترجمه محمدعلي موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،
- ابنجوزي، ابوالفرج عبدالرحمنبن علي، 1412ق، المنتظم في تاريخ الملوك و الامم، اهتمام محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا ، مصحح نعيم زرزور، بيروت، دارالكتب العلميه.
- ابنطباطبا معروف به ابن طقطقي، محمدبن علي، 1360، تاريخ فخري در آداب ملكداري و دولتهاي اسلامي، ترجمه محمدوحيد گلپايگاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
- ابنعطيه، مقاتل، 1380، مؤتمر علماء بغداد، ترجمه علي لواساني، تهران، شبر.
- ابوالرجاء قمي، نجم الدين، 1363، تاريخ الوزراء، به كوشش محمدتقي دانشپژوه، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- اصطخري، ابو اسحاق ابراهيم، 1347، مسالك و ممالك، اهتمام ايرج افشار، تهران، علمي و فرهنگي.
- افندي اصفهاني، 1404ق، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق احمد حسيني، به اهتمام سيدمحمود مرعشي، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.
- اقبال، عباس، 1338، وزارت در عهد سلاطين بزرگ سلجوقي، تهران، دانشگاه تهران.
- امين عاملي، محسن ، 1403ق، اعيانالشيعه، به اهتمام حسن امين، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.
- انوري، حسن، 1355، اصطلاحات ديواني، تهران، طهوري.
- ـــــ ، 1381، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
- بازورث، كليفورد ادموند و ديگران، 1381، سلجوقيان، ترجمه يعقوب آژند، تهران، مولي.
- بحشل، اسلمبن سهل، 1406ق، تاريخ واسط، تحقيق كوركيس عوّاد، بيروت، عالمالكتب.
- بغدادي، صفيالدين عبدالمؤمنبن عبدالحق، 1992م، مراصدالاطلاع علي اسماء الامكنه والبقاع، علي محمد البجاوي، بيجا، دارالجليل.
- بنداري اصفهاني، فتحبن علي، 1356، تاريخ سلسله سلجوقي، ترجمه محمدحسين جليلي، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
- بيهقي، ابوالفضل، 1319، تاريخ مسعودي، تصحيح سعيد نفيسي، تهران، طبع كتاب.
- حسن، ابراهيم حسن، 1955م، تاريخ الاسلام السياسي و الديني و الثقافي و الاجتماعي، قاهره، بينا.
- حسيني، عليبن ناصر، 1382، زبدة التواريخ، اخبار الامرآ و الملوك السلجوقيه، ترجمه و تعليق جليل نظري، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي واحد فيروزآباد.
- حموي، ياقوت، بيتا، معجم البلدان، بيروت، دارصادر.
- خواندمير، غياث الدينبن همامالدين، 1355، دستور الوزراء، تصحيح سعيد نفيسي، تهران، اقبال.
- ذهبي، محمدبن احمد، 1405ق، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، بينا.
- رازي، ابوالفتوح حسين بن علي، 1368، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي.
- رافعي، عبدالكريمبن محمد، 1408ق، التدوين في اخبار قزوين، تحقيق عزيزالله عطاردي، بيروت، دارالكتب العلميه.
- راوندي، محمدبن علي، 1364، راحة الصدور و آية السرور در تاريخ آل سلجوق، تصحيح محمد اقبال و مجتبي مينوي، تهران، اميركبير.
- رباني گلپايگاني، علي، 1391، درآمدي بر علم كلام، قم، انديشه مولانا.
- روحي، عليرضا، 1393، «مذهب در خراسان عصر سلجوقي»، پژوهشنامه تاريخهاي محلي ايران، ش 2، 50-67.
- سبحاني، جعفر، 1418ق، موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه امام صادق.
- سبكي، عبدالوهاببن علي، 1324ق، طبقات الشافعيه، بيروت، دارالمعرفه.
- سمعاني، ابوسعد عبدالكريمبن محمد، 1419ق، الانساب، تصحيح عبدالله عمرالبارودي، بيروت، دارالفكر.
- شهرستاني، محمدبنعبدالكريم، 1402ق، الملل و النحل، تحقيق محمد سيدكيلاني، بيروت، دارالمعرفه.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1360، مجمع البيان في تفسير القران، تهران، فراهاني.
- ـــــ ، 1417ق، اعلام الوري باعلام الهدي، قم، مؤسسه آل البيت لاحياءالتراث.
- طعمه، سلمان هادي، 1378، كربلا و حرمهاي مطهر، ترجمه حسين صابري، تهران، مشعر.
- ظهيري نيشابوري، ظهيرالدين، 1332، سلجوقنامه، تهران، بينا.
- قزويني رازي، عبدالجليل، 1358، نقض معروف به بعض مثالب النواصب في نقض بعض فضاِيح الروافض، به اهتمام ميرجلالالدين حسيني ارموي، تهران، انجمن آثار ملي.
- قوامي رازي، بدرالدين، 1334، ديوان، تصحيح سيدجلالالدين محدث ارموي، بيجا، بينا
- كاتب اصبهاني، عمادالدين محمدبن محمد، 1375، خريدة القصر و جريدة العصر، شرح محمد بهجه الاثري و جميل سعيد، بيجا، المجمع العلمي العراقي.
- كريمان، حسين، 1354، ري باستان، بيجا، دانشگاه ملي ايران.
- كليني، محمدبن يعقوب، 1362، الأصول من الكافي، تهران، اسلاميه.
- گيلاني، ملاشيخ علي، 1352، تاريخ مازندران، تحقيق و تصحيح منوچهر ستوده، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
- لين پل، 1363، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگرا، ترجمه صادق سجادي، تهران، تاريخ ايران.
- مادلونگ، ويلفرد، 1381، فرقههاي اسلامي، ترجمه ابوالقاسم سري، چ دوم، تهران، اساطير.
- مستوفي، حمدالله، 1362الف، تاريخ گزيده، به اهتمام عبدالحسين نوايي، تهران، اميركبير.
- ـــــ ، 1362ب، نزهة القلوب، تصحيح گاي ليستراج، تهران، دنياي كتاب.
- مقدسي ، محمدبن احمد، 1906م، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، بريل، ليدن.
- منتجبالدين بن بابويه رازي، 1366، فهرست منتجبالدين، تحقيق سيدجلالالدين محدث ارموي، قم، مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي.
- نظامالملك طوسي، ابوعلي حسنبن علي، 1369، سياستنامه، تصحيح عباس اقبال، تهران، اساطير.
- هاجسن، مارشال گ. س، 1387، فرقه اسماعيليه، ترجمه فريدون بدرهاي، چ چهارم، تهران، علمي فرهنگي.
- همائي، جلالالدين، 1318، فضائح الباطنيه و فضائل المستظهريه نامه، تهران، چاپخانه مجلس.