، سال سیزدهم، شماره اول، پیاپی 40، بهار و تابستان 1395، صفحات 121-146

    بازتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در سفرنامه‌ی ابن‌جبیر

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مهدی یعقوبی / دانش‌پژوه دكتري تاريخ و انديشه معاصر مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / mahdiyaghoobi83@gmail.com
    محمدجواد یاوری سرتختی / دانش‌پژوه دكتري تاريخ شيعة اثناعشري مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / javadyavari@yahoo.com
    چکیده: 
    سفرنامه ها از جمله منابع مهم در بررسی وضعیت فرهنگی و اجتماعی دوره های تاریخی به شمار می روند. سفرنامه‌ی ابن جبیر در زمره‌ی این منابع مهم است. سفر ابن جبیر، عالم سنی مذهب اهل اندلس، در نیمه دوم قرن ششم هجری، به قصد انجام مناسک حج، از غربی ترین منطقه‌ی جهان اسلام در آن تاریخ، یعنی اندلس، به مرکز جهان اسلام، گام مهمی در جهت معرفی وضعیت فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در قرن ششم قمری به حساب می آید. وی در مسیر خود، ابتدا به سرزمین مصر رفت، سپس به حجاز رسید. او پس از اعمال حج، از سرزمین عراق و شام دیدن کرد. بازدید وی از جزیره‌ی سیسیل و شرح ماوقع آن از جمله‌ی قدیمی ترین گزارش ها از آن منقطه است که تحت حکومت مسیحیان اروپا اداره می شد. مسئله‌ی مهم این است که با توجه به سفرنامه‌ی ابن جبیر، آیا می توان وضیعت فرهنگی و اجتماعی مسلمانان آن دوره را به دست آورد؟ همچنین وضعیت شیعیان و شرایط زندگی آنان، اوضاع مسلمانانی که در آن مناطق مسیحی نشین سکونت داشتند و میزان تأثیر دیدگاه مذهبی ابن جبیر در نقل مطالب کتاب چگونه است؟ متن پیش رو با هدف پاسخ گویی به سؤالات مذکور سامان یافته است. وضعیت فرهنگی و اجتماعی مسلمانان به صورت عموم و شیعیان به طور خاص در سفرنامه‌ی ابن جبیر منعکس شده است. همچنین درباره‌ی شیعیان نیز گزارش های جالب توجه – هرچند گاهی همراه با تعصب - در کتاب آمده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Influence of Muslims’ Sociocultural History on Ibn Jubayr’s Travelogue
    Abstract: 
    Travelogues are considered among the important sources for studying the sociocultural conditions existing in the different historical periods. Ibn Jubayr’s travelogue is one of these important sources. In the second half of the sixth century AH, Ibn Jubayr, the Sunni scholar from Andalusia, traveled from the westernmost region of the Muslim world to the center of Islam to perform Hajj. This travel is considered as an important step in understanding the cultural and social situation of Muslims in the sixth century AH. On his way, he first went to Egypt and then to Hejaz. After Hajj, he visited Iraq and Syria. His visit to Sicily and describing the events that happened in it is among the oldest accounts of that region which was governed by European Christians. The present paper seeks to answer a number of important questions in this regard. Can we refer to Ibn Jubayr’s travelogue for understanding the social and cultural situation of the Muslims of that time? In what conditions were the Shi’ah and Muslims living in those Christian areas? To what extent were the accounts in Ibn Jubayr’s book influenced by his religious viewpoint? In Ibne Jubayr’s book which focuses on describing the events of Hajj, therefore, the social and cultural conditions of Muslims in general, and the Shi’ah in particular are reflected. The book also contains interesting, albeit sometimes prejudiced accounts, about the Shi’ah.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    همواره انسان‌ها مشتاق به دست آوردن اخبار پيشينيان و مطالعة تاريخ بوده‌اند. در اين زمينه، به ثبت و ضبط وقايع پيرامون خود پرداخته، از اين طريق، منابعي تاريخي براي نسل‌هاي بعد از خود به جا مي‌گذاردند. با اين حال، مسئلة مهم دربارة منابع تاريخ اسلام، اين است كه اولاً، بيشتر مورخان به نقل تاريخ حكومت‌ها و رفتارهاي سياسي حاكمان پرداخته، از وضع عموم مردمان خبري به دست نداده‌اند. ثانياً، بسياري از مورخان در بطن حوادث گزارش شده، حضور نداشته و مطالب را از واسطه‌ها نقل كرده‌اند. از سوي ديگر، اينكه مردمان هر دوره نقشي سازنده و مهم در تاريخ دارند، متأسفانه حضور كم‌رنگي از آنها در گزارش‌هاي تاريخي مشاهده مي‌شود، و حال آنكه نياز به دريافت و بررسي وضعيت فرهنگي و اجتماعي مسلمانان در طول تاريخ، از جمله دغدغه‌هاي هر محقق تاريخ است كه اين امر به گونه‌اي بسيار كم‌رنگ در منابع اصلي تاريخ اسلام منعكس شده است.
    سفرنامه‌ها اگرچه به عنوان منابع دست اول و علمي تاريخ مطرح نيستند، ليكن با توجه به حضور راوي وقايع در بطن حوادث و ارتباط بيشتر با مردم، بهترين منبع براي دريافت تاريخ اجتماعي به‌شمار مي‌روند. سفرنامة ابن‌جبير از جملة اين منابع مهم است. قدمت اين سفرنامه، خاستگاه مؤلف در اندلس، جايگاه عملي و دقت وي در نقل حوادث از جمله مزيت‌هايي است كه در اين كتاب وجود دارد.
    كمبود منابع تاريخ فرهنگي و اجتماعي مسلمانان و شيعيان و نيز فقدان متني كه با هدف استخراج گزارش‌هاي مرتبط با وضع فرهنگي و اجتماعي مسلمانان، به‌ويژه شيعيان قرن ششم هجري، به سفرنامة ابن‌جبير پرداخته باشد، انگيزة اصلي انجام اين پژوهش بوده است.
    با توجه به اينكه ابن‌جبير از جزيرة سيسيل و مناطق اطراف آن بازديد كرده و گزارش‌هاي نابي ارائه داده، سفرنامة او توجه غربيان را بسيار جلب كرده است. جالب اينكه اول بار نسخه‌اي از اين كتاب در «ليدن» هلند يافت شد، و اين در حالي بود كه تا پيش از آن، اطلاع از سفرنامه ابن‌جبير از طريق ديگر منابع بود. گزارش‌هاي ابن‌جبير از جزيرة سيسيل اول بار توسط دانشمندان غربي ترجمه شد و در قرن 19 ميلادي مطمح‌نظر قرار گرفت و به چاپ رسيد. با اين حال، اصل كتاب با تحقيق دانشمند غربي، ويليام رايت، توسط انتشارات «ليدن»، در سال 1852م منتشر شد (موسوي بجنوردي، 1369، ج 3، ص 206-207). پس از آن بود كه اين سفرنامه توسط «مكتبة العربيه» بغداد در سال 1937م چاپ شد. سفرنامه ابن‌جبير توسط پرويز اتابكي، بر اساس تصحيح ويليام رايت به فارسي ترجمه شده و در سال 1370 شمسي توسط «آستان قدس رضوي» منتشر گرديده و در متن حاضر از اين ترجمه استفاده شده است.
    دربارة ابن‌جبير و سفرنامة او، دو مقاله به چاپ رسيده است:
    مقاله‌اي با عنوان «ابن‌جبير» كه در دايرة‌المعارف بزرگ اسلامي، به قلم عنايت‌الله رضا نگاشته شده است (همان، ص 204-207). هدف اين مقاله معرفي شخصيت ابن‌جبير بوده، اما چون شهرت ابن‌جبير به سفرنامة اوست، بيشتر حجم مقاله به سفرنامة وي اختصاص يافته است. با توجه به اينكه تمركز اين مقاله بر معرفي كلي ابن‌جبير و سفرنامه او بوده، توجه خاصي به تاريخ اجتماعي مسلمانان نشده است. از‌اين‌رو، نياز به بررسي و تحقيق بيشتر درباره اين سفرنامه احساس مي‌شود.
    مقاله‌اي ديگر با عنوان «سفرنامة ابن‌جبير»، توسط علي‌اكبر عباسي نگارش يافته است (عباسي، 1382-1383). اين مقاله تنها مقاله‌اي است كه با هدف معرفي اين سفرنامه تدوين گرديده است. با اين حال، وي نيز به اختصار و گذرا، تنها به معرفي اين كتاب اقدام كرده است و هيچ‌گونه رويكردي به تاريخ اجتماعي مسلمانان ندارد. بنابراين، بررسي اين كتاب با رويكرد استخراج و تبيين تاريخ اجتماعي مسلمانان ضروري به نظر مي‌رسد.
    هدف اصلي مقالة حاضر آن است كه افزون بر بررسي وضعيت فرهنگي و تاريخ اجتماعي مسلمانان در قرن ششم هجري، تاريخ اجتماعي شيعيان نيز در آن ايام را بررسي كند و به اين موضوع بپردازد كه آيا مؤلف كتاب، كه سني‌مذهب بوده در نقل مطالب- به‌ويژه دربارة شيعيان – اصل بي‌طرفي را رعايت كرده است؟ با توجه به جايگاه علمي نويسنده و خاستگاه او در اندلس، فرضية اول اين است كه ابن‌جبير در انتقال مطالب دقيق بوده است، اما دربارة شيعيان رنگ و بوي تعصب و كم‌توجهي در گزارش‌هاي او ديده مي‌شود.
    معرفي ابن‌جبير
    ابوالحسين محمدبن احمد‌بن جبير (540-614ق) از بزرگان، اديبان، شاعران و سياح بزرگ قرن پنجم و ششم هجري قمري است (ذهبي، 1413ق، ص45-46). او در شهر «بَلَنسيه» يا همان «والِنسيا»ي  امروزي به سال 540ق متولد شد و در شهر «شاطِبَه» سكنا گزيد (همان). با اين حال، ابن‌خطيب موطن او را «غَرناطَه» مي‌داند (ابن‌خطيب، 1424ق، ج 2، ص 146). وي، كه در اواخر عمر خود، ساكن اسكندريه مصر شده بود (همان)، در نهايت، به سال 614ق در همان شهر درگذشت (ذهبي، 1413ق، ص46).
    نسب وي به قبيلة «بني‌كنانه» مي‌رسد. از‌اين‌رو، ابن‌خطيب نسب كامل وي را اين‌گونه بيان كرده است: «محمدبن احمد‌بن جبير‌بن سعيد‌بن جبير‌بن محمد‌بن سعيد‌بن جبير‌بن محمد‌بن مروان‌بن عبدالسلام‌بن مروان‌بن عبدالسلام‌بن جبير الكناني» (ابن‌خطيب، 1424ق، ج2، ص146). جد ابن‌جبير، كه عبدالسلام نام داشت، در محرم سال 123ق وارد سرزمين اندلس گرديد (همان).
    مهم‌ترين و معروف‌ترين ويژگي ابن‌جبير، سفرهاي او از اندلس به شرق كشورهاي اسلامي است. رهاورد اين سفرها، سفرنامة اوست كه تا امروز باقي مانده است. ابن‌جبير در طول عمر خود، سه بار روانة شرق شد. هدف اصلي وي از اين سفرها زيارت خانة خدا بود (ابن‌خطيب، 1424ق، ج2، ص146). سفر اول او از بامداد روز پنج‌شنبه، 8 شوال سال 578ق از غَرناطَه آغاز شد (ابن‌جبير، بي‌تا، ص 7) و پنج شنبه 22 محرم سال 581ق به پايان رسيد (همان، ص 284). او در طول اين سفر، كه بيش از دو سال و سه ماه (همان) به طول انجاميد، خاطرات خود، شرح آنچه را بر او گذشته بود، شهرها و مردماني را كه ديده بود به صورت سفرنامه تنظيم كرد و به يادگار گذاشت.
    «سفرنامة ابن‌جبير»
    نام اصلي كتاب رحلة ابن‌جبير است كه با عنوان سفرنامة ابن‌جبير ترجمه شده است. روش ابن‌جبير در تنظيم مطالب كتاب بدين‌گونه است كه حوادث هر ماه قمري را ذيل عنوان همان ماه نقل كرده و - به اصطلاح - ماه به ماه پيش رفته است. علت اين امر توجه مسلمانان به ماه‌هاي قمري جهت انجام اعمال عبادي، از جمله روزة ماه رمضان و اعمال عبادي حج است. گذشته از آن، مزيت عمدة اين روش مشخص شدن تاريخ دقيق گزارش‌هاي كتاب است. سفرنامة ابن‌جبير با توجه به طول سفرش، كه بيش از دو سال و سه ماه (27 ماه قمري) به طول انجاميد، 27 بخش دارد.
    مهم‌ترين بخش سفرنامة ابن‌جبير، كه بيشترين حجم كتاب را نيز به خود اختصاص داده، گزارش‌هاي او دربارة دو شهر مكه و مدينه و بيان وقايع حج است. همان‌گونه كه ذكر شد، هدف اصلي ابن‌جبير از اين سفر، بجاي آوردن حج بود. ابن‌جبير تقريباً پس از 5 ماه از آغاز سفر خود، در 11 ربيع الاول سال 580ق به مكة مكرمه وارد شد (همان، ص51). وي از آن تاريخ تا اواخر سال قمري مذكور، در مكه اقامت داشت و موفق به انجام اعمال حج گرديد. او پس از قريب 8 ماه (همان، ص144) اقامت در شهر مكه ـ كه بيشترين مدت اقامت او در طول اين سفر بود ـ روز 22 ذي حجه سال 580ق به مدينه منوره عزيمت كرد (همان، ص 143).
    اوضاع سياسي جهان اسلام در قرن ششم
    ابن‌جبير در عصري زندگي مي‌كرد كه اندلس تحت حكومت مسلمانان بود. در اواخر قرن اول هجري، در عصر وليد‌بن عبدالملك اموي، مسلمانان در طي عمليات نظامي، در فاصلة سال‌هاي 91-93ق موفق به فتح اندلس شدند (ر.ك: ابن اثير، 1385ق، ج4، ص556-557؛ لين پول، 1363، ص 14-15). تسلط مسلمانان بر اندلس با فراز و نشيب زيادي همراه بود. با اين حال، از اوايل قرن پنجم، پس از انقراض امويان اندلس، تا اواخر قرن نهم هجري، اندلس به صورت ملوك‌الطوايفي يا دولت‌هاي محلي اداره شد (همان، ص 15-26). يكي از دولت‌هاي محلي اندلس سلسلة موحدون (ر.ك: همان، ص38-42) بود كه بنا به نقل كراچوفسكي، ابن‌جبير و پدرش عنوان «كاتب» در اين دولت داشتند (موسوي بجنوردي، 1369، ج3، ص204). ابن‌جبير وقتي از اين دولت سخن به ميان مي‌آورد، با تعبير «ايدهم الله» در حق آنان دعا مي‌كند (ابن‌جبير، بي تا، ص279). گذشته از آن، دولت فاطميان، كه سال‌هاي طولاني بر شمال آفريقا حكم‌راني مي‌كرد، در نيمة اول قرن ششم توسط صلاح‌الدين ايوبي منقرض شد و سلسلة ايوبيان بر مناطق تحت تصرف فاطميان و سرزمين حجاز حكم‌راني مي‌كردند (دربارة روند به قدرت رسيدن صلاح‌الدين ر.ك: ابن‌اثير، 1385ق، ج11، ص343 به بعد؛ لين پول، 1363، ص64-69). ابن‌جبير در جاي جاي سفرنامه‌اش از وي نام برده، در مدح و عدالت وي سخنان زيادي به زبان مي‌آورد (ابن‌جبير، بي‌تا، ص 16، 21، 30، 35، 48، ...). با اين حال، مسئلة اصلي، كه جهان اسلام در آن روزگار با آن دست به گريبان بود، تقابل با مسيحيان و جنگ‌هاي صليبي بود. براي نمونه، ابن‌جبير دربارة شهر عَكا و صُور به اين نكته اشاره مي‌كند كه اين دو شهر در جنگ ميان مسلمانان و مسيحيان صليبي، از دست مسلمانان خارج شده است و مسلمانان در وضع بدي زندگي مي‌كنند (همان، ص 249-250).
    ويژگي‌هاي «سفرنامة ابن‌جبير»
    - توضيح دقيق دربارة خصوصيات، ويژگي‌ها و مساحت شهرهايي همچون مكه (همان، ص 53-80) و مدينه (همان، ص 150-155)، دمشق (همان، ص 210-221)، بغداد (همان، ص 171-174)، جزيرة سيسيل (همان، ص 265-275)؛
    - ذكر دقيق مساحت، شكل و شمايل، معماري و جزئيات مساجد و مكان‌هاي مذهبي؛ مانند: خانة كعبه (همان، ص 53-73)، مساجدي مانند مسجدالحرام (همان، ص 74-77)؛ مسجدالنبي (همان، ص150-154)، مسجد كوفه (همان، ص168-169)، مسجد جامع دمشق (همان، ص211-221)؛
    - ذكر مشاهد مشرفه و زيارتي انبيا و اهل‌بيت؛ مانند: مشاهد پيامبراني همچون محل ولادت حضرت ابراهيم (همان) و مقام رأس حضرت يحيي (همان، ص221)؛ مشاهد اهل‌بيت، حرم اميرالمؤمنين علي در نجف (همان، ص169)؛ قبرستان بقيع و تصريح به وجود بارگاه بر مزار امام حسن مجتبي (همان، ص155)؛ مزار امام موسي‌بن جعفر در بغداد (همان، ص181) و اشاره به وجود مقام رأس الحسين در دِمَشق (همان، ص218)؛
    - بازديد از مزار برخي از بزرگان صحابه؛ مانند: عقيل‌بن ابي‌طالب، عبدالله‌بن جعفر طيار در بقيع (همان، ص155)، مزار سلمان فارسي در مدائن (همان، ص179)؛
    - تطبيق تاريخ بيشتر گزارش‌هاي سفر با تاريخ ميلادي؛ مثلاً ابن‌جبير آغاز سفر خود را هشتم شوال سال 578 قمري و مطابق با سوم فوريه همان سال ذكر كرده است (همان، ص 7)؛
    - گزارش‌هاي ابن‌جبير از شهرهاي اروپايي و بيان وضع زندگي مسلماناني كه در مناطق تحت حكومت مسيحيان اروپايي زندگي مي‌كردند. مسلمانان ساكن جزيرة سيسيل (صِقِلِّیَّه) و شهرهاي تابع آن مانند پالرمو (همان، ص274)، مسينا (همان، ص267-268) و اَطرابُنِش (همان، ص 279-280)؛
    - توضيحات مفصل دربارة مناسك حج و دو شهر زيارتي مكه و مدينه، به گونه‌اي كه بيشتر حجم كتاب (همان، ص52-162) در اين‌باره است. از‌اين‌رو، مي‌توان سفرنامه ابن‌جبير را به نوعي، يك سفرنامة حج به حساب آورد؛
    - فاصلة طولاني شهرها و وجود موانع طبيعي - همچون دريا - در ميان راه‌ها، ناگزير به سفر دريايي مي‌انجاميد. ابن‌جبير در سفر خود – هم در راه عزيمت به سرزمين وحي (همان، ص12) و هم در راه بازگشت (همان، ص264-265) به اندلس ـ با كشتي راه خود را طي كرد. شرح دقيق و گاه همراه با توصيف شرايط سختي كه كشتي حامل ابن‌جبير تا نزديكي غرق شدن پيش رفت (همان) از ويژگي‌هاي جالب توجه اين سفرنامه است. 
    مسلمانان اروپا و وضع زندگي آنان در مناطق مسيحي‌نشين
    با توجه به حركت ابن‌جبير از اندلس به سمت سرزمين‌هاي اسلامي شرق عالم و بازگشت به سمت اندلس، وي از شهرهايي ديدن كرد كه تحت سلطة مسيحيان اروپا بود؛ اما در عين حال، مسلمانان در آنجا زندگي مي‌كردند. توصيف دقيق ابن‌جبير از وضعيت آنان، كه در بيشتر جاها به سختي زندگي مي‌كردند (همان، ص179 و 252 و 280) و يا در برخي شهرها شرايط خوبي داشتند (همان، ص271 و 273) از نكات مهم اين سفرنامه است. براي نمونه، ابن‌جبير از حضور مسلمانان در جزيرة سيسيل و شهرهاي زيرمجموعة آن گزارش‌هاي جالب توجهي ارائه داده است. هرچند در موارد محدودي مسلمانان اين منطقه از شرايط نسبتاً خوب زندگي بهره‌مند بودند (همان، ص268 و 273)، اما در بيشتر مناطق، از شرايط سخت زندگي رنج مي‌بردند. نمونه‌هايي كه ابن‌جبير از آنها نام مي‌برد عبارت است از:
    - شرايط سخت زندگي مسلمانان در شهرهاي عَكا و صُور كه به تصريح ابن‌جبير، در آن عصر تحت سيطرة كفار صليبي اداره مي‌شد (همان، ص249-253). سمعاني، نسب‌نگار معروف قرن ششم و هم‌دورة ابن‌جبير، از شهر عكا ديدن كرده، تأكيد مي‌كند كه اين شهر در آن دوره، در دست فرنگيان بود (سمعاني، 1382ق، ج9، ص343). بايد گفت: اين دو شهر در اصل، جزو اروپا نيست؛ بلكه از شهرهاي قديمي و ساحلي شام (و فلسطين امروزي) محسوب مي‌شود (مقدسي، 1411ق، ص162-163؛ حموي، 1995م، ج3، ص434؛ ج4، ص141؛ حافظ ابرو، 1375، ج1، ص330). فلسطين، كه در عصر خليفة دوم توسط مسلمانان فتح شد تا سال 518ق جزو قلمرو اسلام محسوب مي‌شد. اما در اين سال، به دست صليبيان افتاد (حموي، 1995، ج3، ص434). پس از آن، در سال 583ق توسط صلاح‌الدين ايوبي مجدداً فتح شد (ابن‌اثير، 1385ق، ج11، ص539) و بار ديگر در زمرة سرزمين‌هاي اسلامي درآمد. شهر عكا امروزه در سرزمين فلسطين اشغالي، و شهر صور در جنوب كشور لبنان قرار دارد.
    حاكم مسيحي شهر مسينا، از توابع جزيرة سيسيل، با مسلمانان خوش‌رفتاري داشت، تا جايي كه ابن‌جبير از گرايش او به اسلام سخن گفته است (همان، ص267-268). همكاري اين حاكم با مسلمانان و اعتماد وي به آنان به حدي بود كه ابن‌جبير از وجود گروهي به نام «فتيان» نام مي‌برد كه همه مسلمان بودند و به عنوان بازرس تحت مديريت اين حاكم و براي او كار مي‌كردند و در انجام امور ديني خود آزادي خوبي داشتند (همان، ص268). جالب اينكه ابن‌جبير از كنيزان و حرم‌سراي اين حاكم نام مي‌برد و مي‌گويد: همه مسلمان هستند (همان). با اين حال، ابن‌جبير از ملاقات با جوان‌مردي به نام عبدالمسيح در شهر مسينا سخن مي‌گويد كه اسلام خود را پنهان كرده بود. وي مي‌نويسد: وقتي عبدالمسيح فهميد از سفر حج بازمي‌گردد از ابن‌جبير تقاضاي دريافت تبركي از سرزمين وحي كرد. در اين بين، عبدالمسيح سخن از سختي‌هاي زندگي در سرزمين‌هاي غيراسلامي به ميان آورد و حتي گفت: مجبور است دين خود را پنهان كند! (همان) 
    از جملة ديگر شهرهاي جزيره سيسيل، كه ابن‌جبير از آن بازديد كرده، شهر پالرمو پايتخت سيسيل است. ابن‌جبير مي‌گويد: لباس زنان مسيحي در اين شهر، شبيه لباس زنان مسلمان است (همان، ص274). اين گزارش نشان از تأثير فرهنگ اسلام در اين شهر، حتي در نوع پوشش زنان دارد. از نكات جالب توجه اينكه ابن‌جبير در اواخر ماه رمضان سال 580ق در شهر پالرمو حاضر بوده است. وي از محدوديت‌هاي مسلمانان در خواندن نماز جماعت عيد فطر سخن مي‌گويد (همان، ص277). با اين حال، از آزادي مسلمان در نواختن ساز و نقاره و اظهار علني شادي در عيد فطر و عدم اعتراض حاكم مسيحي آن شهر به آنان اظهار تعجب مي‌كند (همان).
    ابن‌جبير از حضور در شهر اَطرابُنِش در سيسيل نام مي‌برد (همان، ص279). اين شهر در ساحل جزيرة سيسيل قرار داشت كه از آن به سمت آفريقا مي‌رفتند (حموي، 1995، ج2، ص218). مسلمانان در اين منطقه، با بدرفتاري حاكم آن مواجه بودند. اين مشكل تا بدانجا پيش رفته بود كه ابن‌جبير از فقيهي مسلمان نام مي‌برد كه به سبب فشارها و شكنجه‌هاي اين حاكم، مجبور به قبول دين مسحيت شده و حتي مسجد جلوي خانه‌اش را تبديل به كليسا كرده بود! (ابن‌جبير، بي‌تا، ص279) از نكات قابل تأمل دربارة بدرفتاري حاكم شهر اَطرابُنِش با مسلمان اينكه ابن‌جبير از دستگيري پيشواي مسلمانان توسط حاكم اين شهر و آزادي وي پس از پرداخت جريمه‌اي سنگين سخن مي‌گويد (همان). ابن‌جبير نام وي را ابوالقاسم‌بن حمود، معروف به «ابن الحجر» معرفي كرده، تصريح مي‌كند كه وي از نسل اهل‌بيت بوده كه سيادت را نسل به نسل به ارث برده است. همچنين وي عالمي پارسا، خيرخواه و مورد علاقة شديد مردم بود، به گونه‌اي كه وقتي اين عالم آزاد شد، همة شهر به جوش و خروش افتادند. ابن‌جبير اتهام اين عالم بزرگ را ارتباط و مكاتبه با حاكمان سلسلة موحدون ذكر مي‌كند (همان). وي با اين عالم ديدار كرده، در اين‌باره مي‌نويسد كه اين عالم از وضع سختي كه وي و خانواده‌اش داشتند برايش توضيحاتي داد كه ديدگان بايد بر آن خون بگريند! (همان، ص279-280).
    نكتة قابل توجه اينكه عالمي مسلمان و از نسل سادات در اين شهر حضور داشته، ولي ابن‌جبير از مذهب وي سخني به ميان نياورده است. اما احتمال دارد با توجه به علايق شيعي سادات و علويان در طول تاريخ، بتوان گفت: اين عالم مظلوم چه‌بسا داراي عقايد و يا گرايش‌هاي شيعي بوده و به سبب شرايط حساس آن دوره، در تقيه بوده است، هرچند ذكر مكاتبات و ارتباط او با سلسلة موحدون سني‌مذهب، اين احتمال را از ذهن دور مي‌سازد.
    ابن‌جبير و تاريخ رهنگي و اجتماعي مسلمانان
    1. اسكندريه: ابن‌جبير در آغاز سفر خود، پس از طي مسافت و گذر از برخي شهرهاي اروپايي، در 28 شوال سال 578ق در منطقة «سَبته»، با كشتي عازم اسكندريه مصر و پس از گذشت قريب يك ماه مسافرت راه دريايي در موازات اندلس (همان، ص8) در 29 ذيقعده همان سال به اسكندريه وارد شد (همان، ص12). معماري اين شهر، عظمت ساختمان‌ها و شكوه بازارهاي آن به حدي بود كه شگفتي و تحسين ابن‌جبير را در پي داشت (همان، ص13-15). ابن‌جبير از وجود بناهايي زيرزميني و گسترده در اين شهر سخن مي‌گويد كه حتي از ساختمان‌هاي روي زمين استوارتر است. وجود بزرگ‌ترين رود جهان، رود نيل، مزيت مهمي بود كه در ساختار آبرساني شهر از آن به خوبي استفاده كرده بودند، تا جايي كه حتي در زيرزمين، به خوبي آب‌‌رساني صورت مي‌گرفت (همان، ص14). وجود تعداد زياد ستون‌هاي بلند و لوح‌هاي مرمرين در اين شهر از نكات قابل توجه است (همان).
    ابن‌جبير از يك «مناره» عظيم بر ساحل اسكندريه سخن مي‌گويد كه از آن به عنوان «فانوس دريايي» استفاده شده است. در بزرگي اين مناره همين بس كه از فاصلة 70 ميلي، دريانوردان مي‌توانستند آن را ببينند (همان). جالب اينكه بر فراز اين مناره، مسجدي وجود داشت كه مسلمانان در آن نماز مي‌گزاردند (همان).
    2. كوفه: ابن‌جبير در راه بازگشت از سفر حج، از شهرهاي عراق عبور كرده و گزارش‌هاي مفيدي داده است كه گوياي وضع آن سرزمين در اواخر قرن ششم هجري است. او از شهر كوفه به عنوان شهري كهن نام مي‌برد كه در آن تاريخ، ويراني‌هايش بيش از آبادي‌هاي آن است. او علت اين امر را وجود قبيله‌اي به نام «خَفاجَه» در همسايگي شهر مي‌داند كه همواره به غارت شهر كوفه مي‌پرداختند (همان، ص167-168). او مي‌نويسد: بيشتر ساختمان‌هاي كوفه آجري است. وي از «مسجد كوفه» ياد كرده و آن را در شرق شهر ذكر مي‌كند و مي‌نويسد: بسيار بزرگ است و از خانه‌هاي شهر جداست (همان، ص168).
    3. بغداد: ابن‌جبير بغداد را شهري معرفي مي‌كند كه آباداني قديم خود را از دست داده و جز نام پرآوازه چيزي برايش باقي نمانده است (همان، ص173).
    4. سامراء: ابن‌جبير در راه بغداد به تكريت، از اقامت سراسرِ روز در سامراء سخن مي‌گويد. او از ويراني تقريباً كامل- بجز بخش كوچكي از- اين شهر سخن مي‌گويد (همان، ص185-186).
    5. دمشق: بنا بر گزارش ابن‌جبير، دمشق در آن دوره بسيار آباد و شكوهمند بوده است. وي اين شهر را بهشت شرق، نگين انگشتر شهرهاي اسلام و عروس شهرهايي كه ديده است، توصيف مي‌كند (همان، ص210).
    وضيعت فرهنگي و اجتماعي شيعيان
    با توجه به گزارش‌هاي ابن‌جبير و تعبير وي از شيعيان با عنوان «روافض» (همان، ص70) - كه اهل‌سنت، شيعيان را بدان مي‌نامند- و نيز آنچه در منابع ديگر در باب معرفي وي آمده (ابن‌خطيب، 1424ق، ج2، ص146؛ ذهبي، 1413ق، ص 45-47؛ همو، 1407ق، ج44، ص211-213)، مي‌توان به طور قطع، ابن‌جبير را سني‌مذهب دانست. با اين حال، گزارش‌هاي اندك وي از شيعيان نشان از كم‌توجهي و حتي در گاهي بي‌دقتي وي دربارة تشيع دارد (ابن‌جبير، بي‌تا، ص55). اين امر به گونه‌اي است كه گاه رنگ و بوي تعصب در آن به چشم مي‌خورد (همان، ص51-53).
    بررسي گزارش‌ها
    1. جده: ابن‌جبير در طول سفر خود به مكة مكرمه، در بازديد از شهر جده، گزارشي قابل توجه از وضع زندگي شيعيان آن عصر (قرن6) داده است. وي مي‌نويسد: بيشتر ساكنان جده و توابع آن در صحرا و كوهستان را سادات علوي، حسني، حسيني و جعفري تشكيل مي‌دهند و از لحاظ معيشت در سختي بسيار زياد زندگي مي‌كنند، به گونه‌اي كه دل سنگ به حال آنان از سر دل‌سوزي صد پاره مي‌شود (همان، ص48). وي ادامه مي‌دهد: آنان براي تأمين نياز خود، به هر كار و حرفه‌اي تن مي‌دهند؛ مانند كرايه دادن شتر، سقايي، فروش شير، خرما و يا هيزم. و چه‌بسا زنان بزرگوار و سيدة آنان اين خدمات را خود عهده‌دار مي‌شوند! (همان).
    2. مكه: ابن‌جبير هنگام حضور در مكه، به نقل سه گزارش پرداخته كه به نوعي دربارة شيعيان است. او دربارة حاكم مكه مي‌نويسد: امير مكه در آن موقع، مكثر‌بن عيسي از نسل [امام] حسن‌بن علي است، ولي خود از كساني است كه كار ناشايست مي‌كند و از جنس و تبار پيشينيان بزرگوار خود نيست! و امير جده از جانب او، علي‌بن موفق است (همان، ص51). 
    ابن‌جبير دربارة اينكه چگونه آغاز ماه رمضان در مكه اعلام شد، مي‌نويسد: «آغاز ماه رمضان در مكه توسط امير مكثر در حالي كه در رؤيت هلال اول ماه اختلاف بود، رسماً اعلام شد. مذهب شيعيان علوي و وابستگان ايشان- چنان‌كه مي‌گويند- اين است كه روزه گرفتن به روز شك (در رؤيت هلال) را واجب مي‌دانند!» (همان، ص108) 
    نقد: اين‌گونه استدلال كردن و نتيجه گرفتن دربارة يك مذهب از عالمي بادقت در نقل مطالب، بسيار بعيد است؛ زيرا به تصريح روايات اهل‌بيت، روزة يوم‌الشك نه‌تنها واجب نيست، بلكه حرام است. براي نمونه، امام سجاد در روايتي، روزة يوم‌الشك (به نيت روزة ماه رمضان) را جزو روزه‌هاي حرام ذكر كرده‌اند (ر.ك: كليني، 1407ق، ج4، ص85). بحث «روزة يوم‌الشك»  از اهميت خاصي در ميان مباحث فقها برخوردار است، به گونه‌اي كه معمولاً در كتب فقهي مهم شيعه، بخشي به عنوان «روزة يوم‌الشك» وجود دارد. اگرچه علماي شيعه دربارة روزة يوم‌الشك نظرات مختلفي دارند، اما هيچ‌يك از آنان به وجوب روزة گرفتن اين روز فتوا نداده است (ر.ك: صدوق، 1413ق، ج2، ص126-128؛ مفيد، 1413ق - الف، ص298-300؛ شريف مرتضي، 1405ق، ج2، ص43-44؛ طوسي، 1407ق، ج2، ص170-171).
    نمادهاي شيعه در قرن ششم هجري
    1. نماز جماعت شيعيان در مكه
    برخلاف آنچه امروزه در مسجدالحرام رواج دارد، در دوره‌هايي همچون زمان سفر ابن‌جبير (سدة 6ق)، پيروان مذاهب اهل‌سنت هريك نماز جماعت جداگانه‌اي داشتند. جالب اينجاست كه در آن عصر، جدا از مذاهب چهارگانة‌ اهل‌سنت، شيعيان زيدي‌مذهب نيز امام جماعت خاص خود را داشتند. توصيف ابن‌جبير از اين وضعيت اين‌گونه است:
    حرم [مسجدالحرام] چهار امام [جماعت] سني دارد و امام [جماعت] پنجم از فرقه‌اي است كه «زيديه» ناميده مي‌شود و اشراف اين شهر [مكه] از پيروان مذهب آنان هستند و آنان در اذان «حي علي خير العمل» را بعد از «حي علي الفلاح» اضافه مي‌كنند، و آنها رافضيانِ سب‌كننده هستند و حساب و جزاي آنان با خداست! آنها هنگام نماز، با ديگر نمازگزاران جمع نمي‌شوند، نماز ظهر را چهار ركعت مي‌خوانند و نماز مغرب را بعد از پايان نماز مغرب ديگر پيش‌نمازان مي‌خوانند (ابن‌جبير، بي‌تا، ص70).
    نكته: همزمان با تسلط فاطميان بر شمال آفريقا در سال 385ق، گروهي از سادات حسني بر حجاز تسلط يافتند (سباعي، 1420ق، ص191). به اين گروه، «شرفا» يا «اشراف» گفته مي‌شد. حاكم وقت مكه در زمان حضور ابن‌جبير، مكثر‌بن عيسي‌بن فليته آخرين حاكم سلسلة شرفاي مكه معروف به «بني فليته» يا «هواشم» بود (ر.ك: ابن اثير، 1385ق، ج11، ص432؛ زركلي، 1989م، ج7، ص284). حكومت شرفا بر مكه تا قرن چهاردهم ادامه داشت، تا اينكه به دست سعوديان به سال 1344ق، تسلط آنها بر مكه از بين رفت (همان، ص659) و بدين‌سان، حكومت شرفاي مكه، كه قريب هزار سال ادامه داشت، پايان يافت. نكتة مهمي كه از گزارش ابن‌جبير به دست مي‌آيد اين است كه بزرگان شهر مكه بر مذهب زيديه بودند و اين امر نفوذ شيعيان را در شهر مكه در آن عصر نشان مي‌دهد. اينكه در قرن ششم هجري بزرگان و خواص شهر مكه شيعة زيدي بوده‌اند نشان‌دهندة اهميت و نفوذ اين مذهب در مركز جهان اسلام در آن دوره است.
    نقد: نوع بيان ابن‌جبير از بي‌اطلاعي وي از فقه شيعه حكايت دارد. البته با توجه به اينكه بيشتر جمعيت مسلمانان جهان، به‌ويژه اندلس در آن عصر را اهل‌سنت تشكيل مي‌دادند و نيز با عنايت به اينكه ابن‌جبير تا پيش از اين سفر، با مناطق ديگر اسلام آشنا نبود، بدين‌روي، كم‌اطلاعي وي از فقه شيعه را مي‌توان به سبب شرايطي دانست كه در مملكت اسلامي عليه شيعه رواج داشت. همچنين از جمله نقاط اختلاف فقه شيعه با اهل‌سنت، وقت نماز مغرب است. اهل سنت ابتداي وقت نماز مغرب را غروب آفتاب مي‌دانند (ر.ك: طوسي، 1407ق، ج1، ص261-262)، ولي بيشتر فقهاي شيعه- بنا بر روايات- ابتداي نماز مغرب را مغرب يا به اصطلاح فقهي، «ذهاب حمرة مشرقيه» مي‌‌دانند (ر.ك: حلي، 1413ق، ج2، ص19-23؛ نجفي، بي‌تا، ج7، ص109-111). البته با توجه به حضور شرفاي مكه، كه زيدي‌مذهب بودند، به نظر مي‌رسد روش فقهي زيدي‌مذهبان چنين بوده است.
    2. مشاهد مشرفة اهل‌بيت و امام‌زادگان و پراكندگي آنها در بلاد اسلامي
    از جمله نكات مهم در بحث تاريخ فرهنگي و اجتماعي، نمادها و رفتارهاي مسلمانان، به‌ويژه شيعيان، در مكان‌هاي زيارتي و توجه آنان به زيارت است. اين ويژگي همواره در طول تاريخ از نمادهاي شيعيان به حساب مي‌آمده است. توجه به مزار اهل‌بيت و ساخت بارگاه بر سر آن مزارها، حضور و تبرك جستن در اين مكان‌هاي مقدس همواره مطمح‌نظر شيعيان بوده است. البته از گزارش‌هاي ابن‌جبير دربارة اين زيارتگاه‌ها و اينكه خودش به زيارت برخي از آنها رفته و تصريح به تبرك جستن از اين مكان‌هاي مقدس كرده است (ابن‌جبير، بي‌تا، ص228)، نشان از وجود فرهنگ زيارت، حتي در ميان اهل‌سنت، دارد. وي همچنين موفق به زيارت مزار برخي از پيامبران الهي و نيز اصحاب و بزرگان اسلام شده است. بيشتر اين مكان‌ها را خود وي شخصاً زيارت كرده است، هرچند در برخي جاها، مانند حرم امام علي در نجف- به وجود حرم امام تصريح كرده، ولي خودش به زيارت آن مشرف نشده است (همان، ص169). نكتة جالب توجه اين است كه در تمام مكان‌هاي زيارتي، ابن‌جبير به زيارت، بوسيدن و تبرك جستن خودش و مسلمانان از مكان‌هاي زيارتي تصريح كرده است (ر.ك: همان، ص 14، 58، 79، 82، 105، 108، 122، 127، 152، 155، 156، 217). اين امر شاهدي قوي بر رواج سنت زيارت، توسل و تبرك جستن در ميان مسلمانان در آن تاريخ است و نشان مي‌دهد اشكالي كه وهابيت به شيعيان دربارة شرك بودن زيارت و تبرك جستن و توسل وارد مي‌كنند، از اساس باطل و بي‌معناست.
    الف. مصر
    حرم رأس الحسين: مفصل‌ترين گزارش ابن‌جبير در زيارت مشاهد مشرفه، مربوط به بازديد وي از شهر مصر است. وي به صورتي دقيق و همراه با ذكر جزئيات، به توصيف و ذكر نام مكان‌هاي زيارتي مصر مي‌پردازد (همان، ص18-23). مهم‌ترين مشهد يا مكان زيارتي كه ابن‌جبير آن را زيارت كرده، زيارتگاه سر مبارك امام حسين است. «شكوه و عظمت اين حرم، كه زبان از وصف آن عاجز است(همان، ص18)، و وجود سر در صندوقي نقره‌اي، وجود ستون‌هاي بزرگ و شمعدان‌هايي نقره‌اي و طلايي و قنديل‌هاي نقره‌اي آويخته از شمعدان‌ها، همين‌طور وجود سنگ‌هاي مرمر خوش‌تراش و وجود سنگ بسيار سياه و صيقلي روي ديوار، روبه‌روي وارد شونده، كه همچون آينه تصوير افراد را منعكس مي‌كند»(همان)، شگفتي نويسنده را برانگيخته است. ابن‌جبير بدون اينكه ذكر كند زوار اين حرم شريف شيعه هستند يا سني، به جمعيتي انبوه اشاره مي‌كند كه بر گرد آن مرقد شريف حلقه زده، با گريه و زاري بدان تبرك جسته، آن را مي‌بوسند. وي همچنين مي‌نويسد: حال تضرع زوار چنان است كه دلِ سنگ را آب مي‌كند (همان، ص19). او تحت تأثير فضاي معنوي اين حرم مي‌نويسد: «فكر نمي‌كنم در سرتاسر گيتي، محلي شكوهمندتر و تحسين‌انگيزتراز اين حرم شريف وجود داشته باشد» (همان). اين سخن نشان مي‌دهد كه وي تا پيش از اين، چنين مكان‌هاي زيارتي را نديده است.
    قَرافَه: ابن‌جبير از قبرستاني معروف به «قَرافَه» ياد مي‌كند كه تمام مشاهد مشرفة مصر در آن قرار دارد. او مي‌گويد: مزار حضرت صالح نبي؛ مزار روبيل‌بن يعقوب‌بن اسحاق‌بن ابراهيم، مزار آسيه همسر فرعون و مزارهاي اهل‌بيت در اين قبرستان قرار دارد. همچنين وي از وجود چهارده مزار از مردان اهل‌بيت و پنج مزار متعلق به بانوان خاندان رسول خدا خبر مي‌دهد كه بر فراز هريك بنايي باشكوه قرار داشته است. جالب اينكه هريك از اين مزارها خادمي مختص خود داشته كه در همان‌جا ساكن بوده و شهريه‌اي مستمر برايشان مقرر بوده است (همان). فهرست نام اين مشاهد- بر اساس نقل ابن‌جبير- چنين است:
    اول. مردان اهل‌بيت كه داراي مشاهدي در مصر هستند:
    1. علي‌بن حسين‌بن علي؛ مؤلف اشاره‌اي به جزئيات بيشتر نمي‌كند و مشخص نيست كه اين مزار دقيقاً متعلق به چه كسي است؟ اگر منظور ابن‌جبير، امام چهارم شيعيان، حضرت امام علي‌بن الحسين زين‌العابدين است كه به طور قطع، ايشان در مدينه به سال 95ق شهيد شد (مفيد، 1413ق ب، ج2، ص137) و در بقيع دفن گرديد (بلاذري، 1417ق، ج3، ص146). بنابراين، مزار مذكور حتماً متعلق به امام‌زاده‌اي از نسل اهل‌بيت است.
    2. دو پسر از فرزندان امام جعفر صادق؛
    3. قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق‌بن محمد‌بن علي زين‌العابدين؛
    4. حسن‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛
    5. حسين‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛
    6. يحيي‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛ 
    7. عبدالله‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛
    8. علي‌بن عبدلله‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛
    9. عيسي‌بن عبدالله‌بن قاسم‌بن محمد‌بن جعفر الصادق؛
    10. يحيي‌بن حسين‌بن زيد‌بن حسن؛
    11. محمد‌بن عبدالله‌بن محمد الباقر؛
    12. جعفربن محمد از فرزندان امام سجاد كه نويسنده مي‌گويد: به ما گفتند: وي پرورش يافتة مالك بوده (ابن‌جبير، بي‌تا، ص ص 19-20).
    نام قاسم‌بن محمد‌بن جعفر در بين اين مكان‌هاي زيارتي بسيار پررنگ است. به قرينة «جعفر الصادق» اين شخص غير از قاسم‌بن محمد‌بن جعفر طيار است. غير از مزار او، ابن‌جبير از بارگاه شش تن از فرزندان و نوادگان وي نام برده است. او فرزند محمد ديباج، پسر امام صادق است. قاسم معروف به «شبيه» يا «قاسم الشبيه» بوده و فرزندان وي را با نام «بني‌شبيه» مي‌شناختند (ابن‌عنبه، 1417ق، ص226). ظاهراً اين لقب به خاطر شباهت وي به رسول خدا بوده است (ر.ك: فخررازي، 1419ق، ص90). ابن‌عنبه نام فرزندان قاسم‌بن محمد را ذكر كرده، تصريح مي‌كند كه برخي از آنان در مصر از خود نسلي بر جاي گذاشته‌اند (ابن‌عنبه، 1417ق، ص226-227).
    بانوان اهل‌بيت كه داراي مشاهدي در مصر هستند:
    1. سيده ام‌كلثوم بنت قاسم‌بن محمد‌بن جعفر؛
    2. سيده زينب دختر يحيي‌بن زيد‌بن علي‌بن الحسين؛
    3. سيده ام‌كلثوم بنت محمد‌بن جعفرالصادق؛
    4. سيده ام عبدالله‌بن قاسم‌بن محمد (ابن‌جبير، بي‌تا، ص20).
    ابن‌جبير متذكر اين مسئله مي‌شود كه تمام اين مشاهد مشرفه را خودش زيارت كرده و نام آنها را از روي مزارشان برگرفته و انتساب آنها به صاحبان مزار به تواتر ثابت شده است (همان). همچنين وي مي‌گويد: تعداد اين مزارها بيش از تعداد مذكور بوده است. او همچنين از وجود مزاري متعلق به «مريم دختر امام علي» نام مي‌برد كه خودش آن را نديده است (همان).
    نكتة قابل توجه اين است كه ابن‌جبير اشاره‌اي به وجود بارگاه حضرت زينب دختر امام علي در مصر نمي‌كند، و اين مي‌تواند شاهدي باشد بر عدم صحت انتساب زينبية مصر به حضرت زينب كبرا دختر امام علي كه امروزه در مصر مشهور است.
    ب. مكه
    با توجه به اينكه ابن‌جبير قريب 8 ماه در مكه اقامت داشت، اين فرصت را يافت كه از تمام مكان‌هاي مهم اين شهر بازديد كند. از مهم‌ترين آنها، زيارت زادگاه اهل‌بيت است. او از زيارت مسجدي كه زادگاه رسول خدا در شرق كعبه بود، خبر داده است. وي همچنين مي‌گويد: اين مكان در اصل، خانة عبدالله‌بن عبدالمطلب، پدر رسول خدا بوده كه در آن تاريخ، به دامنة كوه «ابوقبيس» چسبيده بوده است (همان، ص125-126). در كنار آن مسجد نيز مسجدي ديگر وجود داشته كه بر آن نگاشته بوده: زادگاه امام علي‌بن ابي‌طالب (همان، ص126). نيز ابن‌جبير از خانة حضرت خديجه و زادگاه حضرت فاطمه زهرا و حسنين سخن مي‌گويد كه خود آنها را ديده و بدان تبرك جسته است (همان).
    نقد: سخن ابن‌جبير دربارة زادگاه امام حسن و امام حسين در مكه قطعاً مردود و نادرست است؛ زيرا به گواهي منابع معتبر تاريخي، ولادت اين دو امام همام پس از هجرت پيامبر و پس از ازدواج امام علي با حضرت زهرا، در مدينه واقع شد (ر.ك: مفيد، 1413ق ب، ج2، ص5 و ص27؛ ابن‌سعد، 1418ق، ج10، ص226 و 369).
    ج. مدينه
    ابن‌جبير در زيارت خود از حرم رسول خدا و مسجدالنبي از مشاهد مشرفه و مكان‌هاي زيارتي و مهم آن نام مي‌برد. وي بعد از ارائه تصويري دقيق و كامل از حرم نبوي همراه با ذكر دقيق جزئيات، مي‌نويسد:
    درون روضه مقدس به جانب قبله، حوضچه‌اي از سنگ مرمر به شكل محراب قرار دارد كه گويند: خانه فاطمه بوده است، و نيز گويند: قبر آن بزرگ بانو است و خدا به اين امر داناتر است (همان، ص 151).
    در اين بين، ابن‌جبير به توصيف منبر رسول خدا مي‌پردازد و در ادامه، به نكته‌اي جالب اشاره مي‌كند: وي مي‌نويسد:
    استوانه‌اي از جنس نقره، درون تهي و كشيده شبيه انگشتانة خياطان، ولي بزرگ‌تر بر سر پاية راست منبر نبوي- جايي كه خطيب به عادت هنگام خطبه دست خود را بر آن مي‌نهد- قرار داشت كه مردم برآنند بازيچة حسنين بوده است (همان، ص152).
    توصيف ابن‌جبير از حضور مؤذن‌هايي جوان در مسجدالحرام و مسجدالنبي جالب توجه است، به‌ويژه اينكه يكي از مؤذن‌هاي حرم نبوي از نسل بلال حبشي، مؤذن پيامبر اكرم بوده است (همان، ص154). ابن‌جبير به زيارت قبرستان «بقيع» نيز رفته است. توصيف او از اين قبرستان معروف، نشان مي‌دهد كه در آن دوره، بر سر مزار تعدادي از بزرگان مدفون در آن، قبه و بارگاه وجود داشته است. وي از وجود بارگاه سپيدرنگ بر مزار ابراهيم‌بن رسول الله گزارش مي‌دهد. همچنين از روضة عباس عموي پيامبر و امام حسن‌بن علي كه از ديگر روضه‌ها بزرگ‌تر است، نام مي‌برد. ابن‌جبير در توصيف اين بارگاه، مي‌نويسد:
    بارگاهي است برآمده در هوا، نزديك درِ بقيع و در سمت راستِ بيروني آن. (محل) سر امام حسن در پايين پايين پاي عباس قرار گرفته و مزار آن دو در سطحي وسيع از زمين، برجسته است و به لوح‌هايي آراسته به بهترين صورت با قطعات برنجينِ مرصع و ستاره‌نشان و گل‌ميخ‌هايي بسيار زيبا و منظري جميل پوشانده است (همان، ص155).
    شگفت اينكه او دربارة مزار امام سجاد، امام باقر و امام صادق، سخني نمي‌گويد (همان). ابن‌جبير به وجود مزار برخي، از جمله صفيه بنت عبدالمطلب، مالك‌بن انس، (بزرگ مذهب مالكي)، عقيل‌بن ابي‌طالب، عبدالله‌بن جعفر، عثمان‌بن عفان و فاطمه بنت اسد نيز تصريح مي‌كند (همان).
    از گزارش‌هاي قابل توجه ابن‌جبير، توصيف مكاني است كه امروز به «بيت‌الاحزانِ» حضرت فاطمه زهرا معروف است. او از مكاني در قبرستان بقيع به نام «قُبّه عباسيه» نام مي‌برد و مي‌نويسد:
    خانه‌اي است منسوب به فاطمه، دختر پيامبر كه به «بيت الحزن» معروف است و گويند: همين خانه است كه آن بانو در سوگ رحلت پدر خود، رسول خدا، در آن ساكن شد و به اندوه نشست (همان).
    د. عراق
    1. كوفه: ابن‌جبير محراب مسجد كوفه را اين‌گونه توصيف مي‌كند:
    در سمت راست اتاق خطيب مسجد، محرابي است كه با ستون‌هاي ساج ساخته شده و از كف رواق بالاتر است؛ چنان‌كه گويي مسجدي است كوچك و همان محراب اميرالمؤمنين علي‌بن ابي‌طالب است كه در همين محل شقي ملعون، ابن ملجم، آن حضرت را با شمشير ضربت زد. در اين محراب،‌ مردم به دعا و زاري و نماز مي‌پردازند (همان، ص 168) او همچنين از خانة امام علي و اتاقي كه آن حضرت را در آن غسل دادند نام مي‌برد (همان).
    پس از آن مي‌نويسد: در سمت شرقي مسجد، خانه‌اي كوچك است كه در آن قبر مسلم‌بن عقيل قرار دارد (همان).
    نكته اينكه ابن‌جبير تصريح مي‌كند: برخي از اين مكان‌هاي مذكور را خود نديده و به نقل از كهن‌سالان شهر كوفه، به ثبت گزارش پرداخته است (همان، ص168-169). 
    2. نجف: ابن‌جبير به شهر نجف نرفته و تنها آنچه را شنيده نقل كرده است. نوع بيان وي نشان مي‌دهد كه به اين نقل به ديده ترديد مي‌نگرد! وي مي‌نويسد: در يك فرسنگي غرب شهر كوفه، مزاري منسوب به علي‌بن ابي‌طالب است كه گفته شده: قبر ايشان همان‌جاست و خدا به اين سخن دانا‌تر است. ابن‌جبير به وجود زيارتگاهي باشكوه در آنجا تصريح كرده، اظهار مي‌دارد كه اين خبر را براي او نقل كرده‌اند و به سبب كمبود وقت، موفق به زيارت آن نشده است (همان، ص169).
    3. بغداد: وي پس از ذكر نام محله‌هاي مهم بغداد، از زيارتگاهي باشكوه ياد كرده است كه در راه محلة «باب البصره» قرار دارد. او مي‌نويسد: درون اين زيارتگاه، قبري وسيع قرار دارد كه بر آن نوشته شده است اين قبر عَون و مُعين از فرزندان اميرالمؤمنين علي‌بن ابي‌طالب است و در سمت غرب آن، مزار [امام] موسي‌بن جعفر قرار دارد (همان، ص181). او همچنين از وجود زيارتگاه‌هاي متعدد و متعلق به اوليا و بزرگان سخن مي‌گويد كه نام آنها را به ياد نسپرده است (همان). اين امر گوياي آن است كه در اين قسمت بغداد، قبرستاني بزرگ وجود داشته است. اما اينكه چرا ابن‌جبير از مزار امام محمدبن علي الجواد نام نمي‌برد، مشخص نيست.  
    4. سامراء: ابن‌جبير به بازديد از اين شهر تصريح مي‌كند (همان، ص185-186). با اين حال، اشاره‌اي به مزار امامين عسكريين در اين شهر نمي‌كند. به نظر مي‌رسد ويراني شديد سامراء در آن دوره، اثري از زيارتگاه مذكور باقي نگذاشته بود.
    ه‍ . دِمَشق
    مهم‌ترين بخش گزارش ابن‌جبير دربارة شهر دمشق، توصيف او از مسجد «جامع دمشق» است. اين مسجد بزرگ در عصر خلافت وليد‌بن عبدالملك مروان با صرف هزينة گزاف ساخته شد (مسعودي، 1409ق، ج3، ص157). ابن‌جبير از توصيف زيبايي‌ها و بيان جزئيات دقيق و مفصل آن مسجد بزرگ فروگزار نكرده است (ابن‌جبير، بي‌تا، ص211-221). در اين بين، اشارة او به مشاهد مشرفة اين مسجد و نيز مزارهاي برخي از خاندان اهل‌بيت در دمشق، گوشه‌هايي از تاريخ اجتماعي شيعيان را بازگو مي‌كند. وي به مسجدي زيبا با طراحي بديع اشاره مي‌كند كه شيعيان آن را «زيارتگاه امام علي» مي‌دانند (همان، ص216). بنا به نقل ابن‌جبير، بين شيعيان معروف است كه آن حضرت را در خواب در همين محل ديده‌اند و ازاين‌رو، در همان جا مسجدي ساخته‌اند (همان). مهم‌ترين زيارتگاه مسجد «جامع دمشق»، مزار باشكوه سر مبارك امام حسين است كه به گفتة ابن‌جبير در نزديكي درب شرقي مسجد قرار گرفته است (همان، ص218). جالب اينكه او مي‌نويسد: اين سر مبارك مدتي بعد به قاهره منتقل شد (همان). گفتني است: بنا بر نظر بزرگان شيعه، اين نظر قابل قبول نيست؛ زيرا بزرگان شيعه مانند شيخ طوسي، سيد مرتضي، ابن شهرآشوب و علامه مجلسي معتقدند كه سر مطهر امام حسين به بدن مطهرشان در كربلا ملحق شد (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج4، ص77؛ مجلسي، 1363، ج45، ص145؛ نيز رك: شبر، 1409ق، ج3، ص103-106).
    زيارتگاه سر حضرت يحيي كه در شبستان، سمت قبلة اين مسجد قرار داشته است (ابن‌جبير، بي‌تا، ص221)، از ديگر مكان‌هاي مقدس واقع در مسجد «جامع دمشق» است. همچنين از جملة ديگر زيارتگاه‌هايي كه ابن‌جبير در دمشق از آن نام مي‌برد عبارت است از:
    1. زادگاه حضرت ابراهيم در دامنة كوه «قاسيون» (همان)؛
    2. مزار هفت‌هزار يا هفتصد پيامبر الهي كه بين «باب الفَراديس» - يكي از دروازه‌هاي قديم دمشق- و كوه قاسيون قرار دارد (همان، ص222)؛
    3. وجود غاري در كوه قاسيون به نام «غار خون» كه محل كشته شدن و ريخته شدن خون هابيل توسط قابيل است و ابن‌جبير تصريح مي‌كند كه در آن محل مسجدي ساخته‌اند و مي‌نويسد: در كتاب تاريخ ابن المعلي اسدي خوانده است كه پيامبران الهي ابراهيم، موسي، عيسي، لوط و ايوب در آنجا نماز خوانده‌اند (همان)؛
    4. وجود يك غار منسوب به حضرت آدم در بالاي كوه قاسيون كه مكان متبركي است (همان، ص223)؛
    5. وجود غاري ديگر در پايين كوه مذكور كه به «مغارة‌الجوع» (غار گرسنگي) معروف است و مردم مي‌گويند: در اين غار هفتاد پيامبر از گرسنگي جان داده‌اند و بر سر اين غار، مسجدي وجود داشته است (همان)؛
    نكتة مهم اينكه ابن‌جبير تصريح مي‌كند هريك از اين مشاهد متبركه اوقافي مختص به خود داشته و مخارج آن مكان‌ها را تأمين مي‌كرده است (همان).
    6. وجود مسجدي متبرك در شرق دمشق نزديك به زادگاه حضرت ابراهيم در روستايي موسوم به «بيت لاهيه» (بيت الاله) كه گفته شده آزر، ‌پدر (عموي) حضرت ابراهيم در آنجا بت مي‌تراشيده و حضرت ابراهيم آنها را شكسته است (همان، ص224-225)؛    
    آنچه دربارة اين زيارتگاه‌ها مهم است نوع مديريت مسلمانان بر اين اماكن مذهبي و متبرك است؛ چيزي كه ابن‌جبير در موارد متعدد، پس از ذكر نام مكان‌هاي زيارتي و مقدس بدان اشاره مي‌كند؛ مثلاً، دربارة مسجد مذكور، از وجود اوقاف گسترده‌اي‌ كه به صورت دقيق مديريت مي‌شده است نام مي‌برد. وي مي‌نويسد: امين اوقاف، پيش‌نماز و مؤذن، هريك، مقرري مشخص دريافت مي‌كردند. نيز براي غريبان و زائران اماكن مذكور، تسهيلاتي همچون غذا و جاي خواب در نظر گرفته شده بود (همان، ص20 و 225).
    7. قبرستان بزرگ دمشق (باب الصغير): ابن‌جبير مي‌نويسد: قبرستاني بزرگ در غرب دمشق وجود دارد كه مزار شهيدان و بسياري از بزرگان در آن قرار دارد (همان، ص226). وي نامي براي اين قبرستان ذكر نمي‌كند، اما با توجه به بزرگان مدفون در آن، كه ابن‌جبير نام آنها را برشمرده است، مي‌توان گفت: همان قبرستان «باب الصغير» است كه صاحب الزيارات از آن نام برده است (زوكاري، 1956م، ص23). گفتني است: امروزه نيز اين قبرستان در دمشق با همين نام معروف است. ظاهراً با توجه به نزديكي اين قبرستان به يكي از دروازه‌هاي قديم شهر دمشق، معروف به «باب الصغير» (ابن‌جبير، بي‌تا، ص228) به اين نام خوانده شده است. در فضيلت اين مكان، ابن‌جبير مي‌نويسد: جايگاه مباركي است كه دعا در آن مستجاب بوده و بسياري از اوليا اين امر را آزموده‌اند (همان، ص226). وي تصريح مي‌كند: مزار بسياري از بزرگان اهل‌بيت، صحابه و اوليا در اين قبرستان وجود دارد كه تعداد از شماره بيرون است (همان). او تنها به ذكر دو مزار از اهل‌بيت اكتفا كرده است:
    الف. حضرت ام كلثوم بنت علي‌بن ابي‌طالب؛ ابن‌جبير كه خود بدانجا رفته و يك شب در آنجا اقامت كرده و تبرك جسته است، مي‌نويسد: بر مزار ايشان، مسجدي بزرگ ساخته‌اند كه بيرون آن خانه‌ها و اوقافي دارد (همان، ص228).
    ب. حضرت سكينه بنت حسين‌بن علي؛ ابن‌جبير از وجود مسجدي بر سر اين مزار ياد مي‌كند، ولي انتساب اين قبر به آن بانو را با ترديد بيان كرده، مي‌نويسد: شايد متعلق به سكينه‌اي ديگر از خاندان اهل‌بيت باشد (همان).
    نام برخي ديگر از صاحبان مزارهاي اين قبرستان عبارت است از:
    - مزار بلال‌بن حمامه، مؤذن پيامبر (همان، ص226)؛
    - مزار ابودرداء صحابي پيامبر و همسر وي ام درداء (همان)؛
    - مزار فضالة‌بن عبيد و سهل‌بن الحنظليه از صحابة حاضر در بيعت شجره (همان).
    سخني دربارة شيعيان شام
    اين سياح سني‌مذهب در ميان ذكر مشاهد مشرفة شهر دمشق دربارة شيعه و توجه آنها به ساختن مزار براي اهل‌بيت مي‌نويسد:
    شيعيان در ساختن بناهاي استوار بر مزار اهل‌بيت[] جهدي بليغ كرده و اوقافي فراوان بدان‌ها اختصاص داده‌اند. يكي از اين زيارتگاه‌ها مشهدي است منسوب به علي‌بن ابي‌طالب[] كه بر آن مسجدي آراسته و خوش‌ساز برآورده‌اند. قرينة آن، بستاني است سراسر نارنجستان كه آبي صاف از آبشخوري برآن مي‌گذرد. بر تمام ديوارهاي آن مسجد، چادرهاي بزرگ و كوچك آويخته‌اند و در محراب آن سنگي هست بزرگ كه از ميان شكافته و دو نيمة آن را به هم پيوسته و چسبانده‌اند و شيعه برآنند كه علي[] به ضرب شمشير خود يا به اشاره و امري از امور الهي، كه به دست او روي داده، آن سنگ را شكافته است. (هرچند) در مورد علي[] هرگز (روايتي) نرسيده كه بدين شهر آمده باشد، ولي ايشان برآنند كه وي را به خواب در اينجا ديده‌اند. شايد اگر سفر او به دياري نبوده از جهت رؤيا اين امر نزد آنان به وقوع پيوسته باشد... شيعيان را در اين سرزمين اموري است شگفت و به شمار بيش از سنيانند، و در سراسر اين ديار، با مذاهب گوناگون خود انباشته‌اند. فرقه‌هاي آنان شامل «رافضيان» است كه سب‌كنندگان باشند و «اماميان» و «زيديان» كه به‌ويژه قايل به تفضيل زيد هستند و «اسماعيليان» و «نصيريان» كه كافرند؛ زيرا به گفتة خود، معتقد به الوهيت علي[] هستند و «غرابيان» كه گويند: 
    علي[] شبيه‌ترين كس به پيامبر بود و چونان زاغي كه به زاغي ماند، بدو مي‌مانست، و به روح‌الامين گفته‌اي از قول خداي تعالي را نسبت مي‌دهند، (ولي) مقام ذات باري بس والاتر از آن است (كه چنان فرموده باشد)، و ديگر فرقه‌هاي بسيار كه تعداد آنان به شمار نگنجد و خداوند ايشان را گم‌راه خواسته و ديگر آفريدگان را به وسيلة آنان گم‌راه كرده است. از خداوند مسئلت داريم كه ما را در ديانت خود مصون و پايدار و به دور از لغزش و انكار نگاه دارد و از گرايش‌هاي نارواي ملحدان بدو پناه مي‌بريم (همان، ص227).
    نقد
    اول. نوع نگاه آميخته با تعصب و كم‌اطلاعي ابن‌جبير به تشيع و باورهاي آنان در اين متن به وضوح مشاهده مي‌شود. اين ديدگاه، كه خالي از انصاف و دقت است، حتي انتقاد مترجم كتاب را به همراه داشته است. در ذيل اين متن، مترجم مي‌نويسد:
    سخنان مؤلف دربارة شيعه- چنان‌كه پيداست - خالي از تحقيق و بسيار سطحي و سرشار از خلط و سهل‌انگاري است. شگفتا از فاضلي دقيق چون ابن‌جبير كه در توضيح و توصيف طهارت‌خانة مسجدي، چنان موشكافي‌ها و ژرف‌نگري‌ها دارد، اما در بيان مسائل مربوط به معتقدات گروهي مسلمان دست‌خوش مسامحه و لغزش و خلط مي‌شود (ابن‌جبير، 1370، پاورقي مترجم، ص341-342) 
    دوم. «نصيريان» و يا «غرابيان»، كه ابن‌جبير آنان را از جملة شيعيان نام مي‌برد، از جمله فرقه‌هاي مطرود تشيع هستند. آنان، كه به «علويه» يا «انصاريه» نيز شهرت دارند، عقايدي همراه با غلو و التقاط دارند. امروزه نيز تعداد قابل‌توجهي از پيروان اين فرقه در شام (اردن و سوريه) حضور دارند (ر.ك: شهرستاني، 1364، ج1، ص220-222؛ مشكور، 1372، ص442-445). بنابراين، در واقع؛ نه‌تنها اين فرقه شيعة واقعي نيستند، بلكه از «غاليان» به‌شمار مي‌روند. گذشته از اين، ابن‌جبير به گونه‌اي سخن مي‌گويد كه گويي همة شيعيان عقايد «نصيريه» يا «غرابيه» را پيروي مي‌كنند! (ر.ك: سبحاني، بي‌تا، ج8، ص397-408).
    از مجموع گزارش‌هاي ابن‌جبير دربارة دمشق نكات قابل‌توجهي قابل استخراج است:
    نخست آنكه جمعيت شيعيان دمشق در قرن ششم هجري به تصريح مؤلف،‌ بيش از اهل‌سنت بوده است. همچنين شيعيان به نمادها، آداب و مناسك مذهبي اهتمام داشتند (ابن‌جبير، بي‌تا، ص227). ديگر آنكه بر فرض صحت ادعاي نويسنده، فرقه‌هاي مختلف اسلامي با عقايد متفاوت در منطقة شام در قرن ششم هجري زندگي مي‌كرده‌اند.
    مراسم‌ مذهبي
    1. بزرگداشت شب نيمة شعبان
    ابن‌جبير در دو جا از برگزاري جشن شب نيمة شعبان ياد مي‌كند: وي در شب نيمة شعبان سال 579ق در مكه از برگزاري مراسم بزرگداشت و عبادت مردمان و شب‌زنده‌داري آنان در اين شب سخن مي‌گويد (همان، ص106-107). همچنين او در سال 580ق در بازديد خود از دمشق، به برگزاري جشن عيد نيمه شعبان در صحن مسجد «جامع دمشق» اشاره مي‌كند (همان، ص219). وي به اينكه اين جشن توسط شيعيان برگزار مي‌شود يا اهل‌سنت، هيچ اشاره‌اي نمي‌كند، اما با بياني كنايه‌آميز مي‌گويد: ازدحام و جشن آنان- شيعيان- در نيمة شعبان، با شكوه‌تر از مراسم شب 27 ماه رمضان است (همان).
    نكته قابل توجه اينكه مؤلف از حضور شيعيان يا اينكه اين مراسم يك مراسم شيعي است، سخني نمي‌گويد، بلكه به صورت كلي دربارة حضور مسلمانان و عبادت‌هاي آنان سخن مي‌گويد. البته با توجه به قرينه مذكور در قبل، كه ابن‌جبير حضور شيعيان در دمشق را بيش از اهل‌سنت مي‌داند (همان، ص227) و از اينكه جشن نيمة شعبان در دمشق باشكوه‌تر از مراسم شب 27 ماه رمضان است - كه نزد اهل‌سنت اهميت زيادي دارد- مي‌توان اين مراسم را به نوعي شيعي دانست و آن را قرينه‌اي ديگر بر حضور پررنگ شيعيان در دمشقِ قرن ششم هجري به‌شمار آورد.
    2. زوار ايراني در سفر حج
    از جمله نكات جالب توجه سفرنامة ابن‌جبير، گزارش‌هاي وي از زوار ايراني بيت الله است. وي در سفر حج، وقتي موفق به انجام كامل مناسك حج شد، به قصد زيارت مدينة منوره راهي آن شهر گرديد. به سبب شرايط آن عصر و ناامني راه‌ها، مسافران سعي مي‌كردند با كاروان‌هاي مطمئن و امن مسافرت كنند. از‌اين‌رو، ابن‌جبير در راه مدينه، با كارواني از عجم‌ها همراه مي‌شود كه رهبري آن با يك اميرالحاج عراقي بوده است. در اين كاروان، ايرانيان نيز حضور داشتند. وي پس از مدينه تا عراق، همراه همين كاروان بوده است (همان، ص136 و 141-143).
    گزارش‌هاي ابن‌جبير از كاروان ايرانيان در اين‌باره است:
    1. ذكر تمول و ثروت و زيبايي چادرها و خيمه‌هاي اميرالحاج عراقي (همان، ص137-138)؛
    2. حضور سه بانوي ارجمند معروف به «خاتون» در كاروان خراسانيان، كه همسر حاكمان بخش‌هايي از ايران بودند و در راه مكه، خدماتي مثل آب‌رساني به زوار ارائه كرده بودند (همان، ص144-145). همچنين ابن‌جبير از راحتي آنان در هنگام سفر حج به خاطر داشتن كجاوه (شقاوه) بر روي شتران و... سخن مي‌گويد (همان، ص137-138)؛
    3. حضور ايرانيان در كاروان اميرالحاج عراقي و آوردن شمع افروختة بسيار توسط آنان در شب در عرفات در كوه رحمت و مسجد آن (همان، ص139) كه مؤلف بيشتر آنان را پيرو مذهب حنفي مي‌داند؛ زيرا هريك شمع به دست به دنبال امام جماعت حنفي راه افتاده بودند (همان)؛
    4. اظهار تعجب ابن‌جبير از ازدحام شديد ايرانيان از عراق رسيده و خراسانيان در هنگامي كه در كعبه باز مي‌شود، به حدي كه افرادي صدمه ديده و حتي برخي زير دست و پا جان دادند! با اين حال، اشتياق زياد آنان و ترس نداشتن از اين خطرها براي ابن‌جبير بسيار جالب توجه است (همان، ص141-142)؛
    5. خطبه‌خواني دو واعظ خراساني به زبان فارسي و عربي و پاسخ‌هاي دقيق آنان به پرسش‌هاي مردم و اظهار تعجب ابن‌جبير از توانايي علمي آنها و تصريح به اينكه روش واعظان شرقي همين‌گونه است (همان، ص142)؛
    6. ابن‌جبير پس از ذكر برگزاري مراسم شب نيمة شعبان در مكه، از مناجات يك مسلمان ايراني گزارش مي‌دهد و مي‌نويسد: اين زائر ايراني چنان غرق در مناجات و ناله به درگاه الهي شد كه از حال رفت و ما خيال كرديم وي مرده است. با اين حال، زني ايراني كه از آنجا مي‌گذشت آمد و آب زمزم به صورت وي پاشيد و او به هوش آمد و رفت (همان، ص107-108). جالب اينكه ابن‌جبير پس از اين نقل، در وصف ايرانيان مي‌گويد:
    مقامات اين ايرانيان، در رقت نفس و تأثيرپذيري و سرعت انفعال و كثرت مجاهدت‌ها و عبادت‌ها و طول رياضت‌ها و پايداري بر اعمال خير عبادي و ظهور بركت‌ها، مقاماتي شگفت‌انگيز و شريف است و فضل به دست خداست كه به هركس خواهد عطا فرمايد (همان، ص108).
    مدارس و مكان‌هاي علمي و توجه مسلمانان به علم و دانش‌اندوزي
    از مسائل جالب توجه اسلام، توجه به دانش و دانش‌اندوزي است. اين امر در روايات پيامبر و اهل‌بيت به ما رسيده است (ر.ك: كليني، 1407ق، ج1، كتاب «فضل العلم»، ص30-71)، ازاين‌رو، مسلمانان به فراگيري علم و دانش تشويق شده‌اند. نمود اين امر توجه به علم‌آموزي در كنار عبادت است كه اول بار در مساجد نمود يافت، به گونه‌اي كه يكي از مهم‌ترين كاركردهاي مساجد در كنار عبادت، مركز تجمع عالمان و دانش‌اندوزان مسلمان بوده است.
    ابن‌جبير در ديدار خود از اسكندريه، از وجود مدارس و خوابگاه‌ها براي طالبان علم و اهل عبادت سخن مي‌گويد، به صورتي كه از اطراف و اكناف، هر كس به اين شهر مي‌آيد و به دنبال هر علم و فني كه باشد، استادي مشخص براي آموزش وجود دارد (ابن‌جبير، بي‌تا، ص15). وجود مكتب‌خانه‌هايي مخصوص براي تدريس قرآن به فقرا و يتيمان در شهر قاهره، جالب توجه است (همان، ص25). اشاره به وجود استادان تعليم قرآن و شاگردان آنها و داشتن شهريه و برگزاري كلاس‌هاي خط‌آموزي در مسجد «جامع دمشق» (همان، ص219) از ديگر نكات قابل توجه در سفرنامة ابن‌جبير است.
    نتيجه‌گيري
    سفرنامة ابن‌جبير گزارشي دقيق از وضع فرهنگي و اجتماعي قرن ششم هجري است كه با توجه به دقت مؤلف، تصوير خوبي از جهان اسلام در آن دوره به خواننده مي‌دهد. نكات ذيل به عنوان نتيجة اين پژوهش قابل بررسي است:
    1. نوعِ گزارش‌هاي ابن‌جبير قابل توجه و اعتماد است.
    2. با توجه به مذهب ابن‌جبير، برخي از گزارش‌هاي او دربارة تشيع، همراه با كم‌توجهي و تعصب است.
    3. اين كتاب منبع مهمي براي استخراج تاريخ فرهنگي و اجتماعي مسلمانان در قرون اوليه اسلامي به‌شمار مي‌رود.
    4. بيشتر گزارش‌هاي اين كتاب دربارة عموم مسلمانان است. با اين حال، دربارة شيعيان گزارش‌هاي قابل توجه و مهمي در اين كتاب آمده است.
    5. مهم‌ترين بخش اين كتاب، كه با تشيع مرتبط است، گزارش‌هاي ابن‌جبير از مشاهد مشرفة اهل‌بيت در مصر، مكه، مدينه، عراق و دمشق است.
    6. با توجه به گزارش‌هاي ابن‌جبير، پراكندگي شيعيان در مناطق گوناگون جهان اسلام، در جده، مكه، كوفه و به‌ويژه دمشق، قابل توجه است.
    7. بيان وضع مسلمانان ساكن در مناطق مسيحي‌نشين، به‌ويژه در جزيرة سيسيل اروپايي در اين كتاب، بسيار قابل توجه و درخور تأمل است.
    8. سبك زندگي مسلمانان، نمادهاي اسلامي و شيعي، آداب و رسوم بخصوص در زيارت مكان‌هاي مقدس، بندگي و عبوديت، روابط اجتماعي مسلمانان با يكديگر و با مسيحيان، تأثير پوشش زنان مسلمان بر زنان اروپايي، معماري شهرها، و نهادهاي علمي و اجتماعي مسلمانان ـ مثل مساجد و مدارس ـ از جمله مؤلفه‌هاي مهم تاريخ فرهنگي و اجتماعي مسلمانان در قرن ششم هجري است كه با توجه به سفرنامة ابن‌جبير مي‌توان تصويري واضح از وضعيت مسلمانان در قرن مذكور به دست آورد.
     
     

    References: 
    • ابن‌اثير، على‌بن ابى الكرم، 1385ق، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
    • ابن‌جبير، محمدبن احمد، 1370، سفرنامه ابن‌جبير، تصحيح ويليام رايت، ترجمه پرويز اتابكي، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • ـــــ ، بي‌تا، رحلة ابن‌جبير، بيروت، مكتبة الهلال‏.
    • ابن‌خطيب، محمد‌بن عبدالله‏، 1424ق، الإحاطة في أخبار غرناطة، بيروت، دار الكتب‌‌العلميه.
    • ابن‌سعد، محمد، 1418ق، الطبقات الكبري، چ دوم، بيروت، دارالكتب العلميه.
    • ابن‌عنبه، سيداحمدبن علي، 1417ق، عمدة الطالب في انساب آل ابي‌طالب، قم، انصاريان.
    • بلاذري، احمدبن يحيي، 1417ق، انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر.
    • حافظ ابرو، عبدالله‌بن لطف‌الله، 1375، جغرافياي حافظ ابرو، تحقيق صادق سجادي، تهران، ميراث مكتوب.
    • حلى، حسن‌بن يوسف‌بن مطهر، 1413ق، مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
    • حموي، ياقوت‌بن عبدالله، 1995م، معجم البلدان، چ دوم، بيروت، دارصادر.
    • دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 1369، زيرنظر سيدكاظم موسوي بجنوردي، تهران، نشر مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي.
    • ذهبي، محمدبن احمد، 1407ق، تاريخ الاسلام، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربي.
    • ـــــ ، 1413ق، سير اعلام النبلاء، تحقيق بشار عواد معورف و محيي هلال السرحان، چ نهم، بيروت، مؤسسة الرسالة.
    • زركلي، خيرالدين، 1989م، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ط الثامنة، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • زوكارى، محمود‌بن محمد، 1956م، الزيارات( بدمشق)، تحقيق صلاح الدين منجد، دمشق، مطبوعات المجمع العلمي العربي‏.
    • سباعي، احمد، 1420ق، تاريخ مكه، چ هشتم، مكه، مكتبة احياء التراث الاسلامي.
    • سبحاني، جعفر، بي‌تا، بحوث في الملل و النحل‏، قم، مؤسسة الإمام الصادق.
    • سمعانى، عبد الكريم‌بن محمد، 1382ق، الأنساب، تحقيق عبد الرحمن‌بن يحيى المعلمى اليمانى، حيدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانية.
    • شبّر، جواد، 1409ق، ادب الطف أو شعراء الحسين‏، بيروت، دارالمرتضي.
    • شريف مرتضى، على‌بن حسين موسوى، 1405ق، رسائل الشريف المرتضى، تحقيق سيدمهدي رجايي، قم، دارالقرآن الكريم.
    • شهرستاني، محمدبن عبدالكريم، 1364، الملل و النحل، قم، شريف رضي.
    • صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لا يحضره الفقيه، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، 1407ق، الخلاف، تحقيق علي خراساني و ديگران، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
    • عباسي، علي‌اكبر، 1382-1383، «سفرنامه ابن‌جبير»، كتاب ماه تاريخ جغرافيا، ش 77 و 78، ص31-34.
    • فخررازي، محمدبن عمر، 1419ق، الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، چ دوم، قم، مكتبة آية الله المرعشى النجفى‏.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، اسلاميه.
    • لين پول، استانلي، 1363، طبقات سلاطين اسلامي، ترجمه عباس اقبال، چ دوم، تهران، دنياي كتاب.
    • مازندرانى، ابن‌ شهرآشوب، 1379ق، ‏المناقب، قم، علامه.
    • مجلسي،‌ محمدباقر، ‏بحارالانوار، چ دوم، تهران، اسلاميه.
    • مسعودي، على‌بن الحسين‌، 1409ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره.
    • مشكور، محمدجواد، 1372، فرهنگ فرق اسلامي، چ دوم، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • مفيد، محمد‌بن محمد‌بن نعمان، 1413ق – الف، المقنعة، قم، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد.
    • ـــــ ، 1413ق – ب، الارشاد، قم، كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد.
    • مقدسي، محمدبن احمد، 1411ق، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ط. الثالثة، القاهرة، مكتبة مدبولي.
    • نجفى، محمدحسن، بي‌تا، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، تحقيق عباس قوچاني، چ هفتم، بيروت، دار إحياء‌التراث العربي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبی، مهدی، یاوری سرتختی، محمدجواد.(1395) بازتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در سفرنامه‌ی ابن‌جبیر. ، 13(1)، 121-146

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مهدی یعقوبی؛ محمدجواد یاوری سرتختی."بازتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در سفرنامه‌ی ابن‌جبیر". ، 13، 1، 1395، 121-146

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبی، مهدی، یاوری سرتختی، محمدجواد.(1395) 'بازتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در سفرنامه‌ی ابن‌جبیر'، ، 13(1), pp. 121-146

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبی، مهدی، یاوری سرتختی، محمدجواد. بازتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مسلمانان در سفرنامه‌ی ابن‌جبیر. ، 13, 1395؛ 13(1): 121-146