بررسی معاهدات نبوی با تکیه بر دو اصل «دوسویه بودن تعاملات» و «عدم تحمیل دین»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
عرب وابستگي مفرطي به قبيلۀ خود داشت و امتيازات و حقوق خود را وامدار آن ميدانست. اين حيات قبيلهاي موجِد سنتهاي مختلفي بود که از قواعد آن جامعه محسوب ميشد. سنت «حِلف» يکي از اين قواعد بود. کثرت متحالفان نشان از قوت قبايل داشت و به موجب اين قراردادهاي سياسي و اجتماعي، قبايل حامي منافع مشترک يکديگر ميشدند.
پيامبر بعد از هجرت به مدينه، از اين ابزار مقبول اجتماعي، در راستاي استواري دولت مرکزي و گسترش اسلام بهره بردند. ايشان با حضور در ميان برخي قبايل يا ديدار با رؤساي آنان، معاهداتي تنظيم کردند که بعضي از آنها حتي تا سالها پس از ايشان نيز برجاي بود. قطعاً در پسِ هر پيمان، مقدمات بسياري فراهم و ديپلماسي قدرتمندي به کار گرفته ميشد که عموماً ثبت نشده و در گذر زمان فراموش گرديده است. براي مثال، واقدي مينويسد: پيامبر با همۀ قبايل منطقۀ ساحلي راههاي اطراف مدينه همپيمان شدند، بدون آنکه به جزئيات و چگونگي آن اشاره کنند. همچنين مقدماتي که منجر به پيمانها شده عموماً در تاريخ مفقود است، و حال آنکه اينها بخش عمدهاي از تلاشهاي نبي مكرم و فعاليت ايشان در ايام مدينه بوده است. اين تعامل نيکو يکي از عوامل گسترش اسلام و اثرپذيري دعوت ايشان است که بجز موارد مشهوري همچون صلح حديبيه به بقيه کمتر توجه شده و جا دارد محل توجه بيشتري قرار بگيرد.
آنچه از مکتوبات پيامبر بر جاي مانده در دو کتاب يعني مکاتيب الرسول اثر علي احمدي ميانجي در سه جلد و مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي و الخلافة الراشدة اثر محمد حميدالله جمعآوري شده است. اين محققان نامهها و معاهدات را مستند به منابع متقدم مانند الطبقات الکبري از ابنسعد و ألاموال ابوعُبيد قاسم بن سَلّام و مانند آنها جمعآوري کردهاند. دو ترجمه همراه با حاشيه از کتاب الوثائق موجود است به نام نامهها و پيمانهاى سياسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام، از سيدمحمد حسيني و نيز نامههاي حضرت ختمي مرتبت و خلفاي راشدين، از محمود مهدوي دامغاني که در اين پژوهش، در ترجمه و بررسي نامهها، از هر دو کتاب استفاده شده است.
اگرچه اين دو کتاب مکتوبات پيامبر را جمعآوري كرده، اما روي اين مکتوبات بر اساس ويژگيهاي مشترک آنها کمتر تحقيق شده است. حامد منتظري مقدم در کتاب بررسي تاريخي صلحهاي پيامبر با تمرکز بر سيرۀ صلحجويانۀ ايشان، برخي از آنها را تحقيق كرده که درخور تقدير است. اما زاويۀ نگاه اين مقاله اين موضوع نيست و به بيان ترتيبي اين پيمانها نيز نپرداخته است.
علاوه بر اين، مقالات و منابع گوناگوني به نامهها و معاهدات در تعاملات سياسي ايشان پرداخته که از اين حيث، با عنوان اين مقاله مرتبط هستند. از جمله، ميتوان به کتاب سياست نبوي؛ مباني، اصول، راهبردها اثر علياکبر عليخاني و همکاران(1386) اشاره کرد. اين کتاب، که مجموعه مقالات است، در شش بخش تنظيم شده و در هر بخش، مقالات مرتبط با آن گرد آمده است. از مقالات مرتبط اين کتاب، ميتوان به اين نمونهها اشاره کرد:
- بحراني، مرتضي، «بنيان سياسي رسائل پيامبر»؛
- عودي، ستار، «بررسي اجمالي نامههاي پيامبر اکرم»؛
- حقپناه، جعفر، «گروهها و گسستهاي اجتماعي در دولت نبوي»؛
- عليخاني، علياکبر، «تعامل دولت نبوي با يهود»؛
- کريمينيا، محمدمهدي، «سيرۀ مسالمتآميز پيامبر با غيرمسلمانان»؛
- درخشه، جلال، «شرايط شکلگيري و چارچوب سياست خارجي دولت پيامبر»؛
- اخوان کاظمي، بهرام، «اصول سياست خارجي پيامبر»؛
مقالات ديگري نيز به موضوع نامههاي نبوي پرداختهاند؛ از جمله:
- ابراهيم عزالدين، «پژوهشي در نامههاي پيامبر» (1393)؛
- محمدجواد واعظي، «مصالح مردم و رعايت آنها در صلحها و صلحنامههاي پيامبر اکرم» (1383)؛
- مهدي فاني، «نامههاي پيامبر و گسترش اسلام» (1391)؛
- سعيدرضا عاملي و سيدهمريم موسويان، «تحليل گفتمان نامههاي پيامبر به سران سه کشور ايران، روم و حبشه» (1394).
پژوهشهاي يادشده به شيوههاي گوناگون، به نامهها و ديپلماسي پيامبر اشاره كردهاند؛ از جمله، بررسي صحت نامهها؛ نامهها بهعنوان شاهد مثال براي سيرۀ پيامبر، تعاملات نبوي با يهود مدينه با تکيه بر معاهدات؛ منشور مدينه؛ صلح حديبيه؛ نامهها به سران کشورهاي روم، ايران، حبشه و مصر؛ بيان سيرۀ پيامبر در برخورد با مخالفان با استناد به برخي معاهدات پيامبر و مانند آن.
در اين مقاله از زاويه ديگري نامههاي نبوي مورد بررسي قرار گرفته است ما به دنبال عناصري مشترک در اين معاهدات بودهايم که ميتواند بيانگر برخي اصولِ ديپلماسي پيامبر باشد. با بررسي اين قراردادها و شرايط تحقق آنها شاخصهاي گوناگوني را ميتوان رصد و تحليل کرد. اين مقاله در فرصت اندک خود، دو ويژگي را مبناي تحقيق قرار داده است:
1. برقراري تعامل و تفاهم دوسويه؛
2. عدم تحميل دين در برقراري پيماننامه.
بخش اول اين مقاله ناظر به مکتوبات پيامبر و اقسام آنهاست. بخش دوم با نگاهي گذرا به اهميت معاهدات در ثبات جامعۀ نبوي، به بيان تعدادي از آنها بر اساس مدعاي تحقيق پرداخته است. روشن است که به فراخور حجم مقاله، به اين تعداد بسنده شده، نه آنکه شاهد سخن فقط همين پيمانها باشند. در بيان اين معاهدات، به نکاتي در ديپلماسي و روابط سياسي ايشان نيز توجه شده است. در صورتي که زمان و مکان پيمانها در منابع تصريح شده باشند در ابتداي گزارش ذكر شده و در غير اين صورت، اين اطلاعات موجود نبوده است.
مکتوبات پيامبر
برخي از نامهها و معاهدات پيامبر در منابع متقدم ثبت شده است. متن اين مکتوبات به طور کلي، ساده، کوتاه و بيپيرايه است و از نظر محتوا، ميتوان آنها را به چند دسته تقسيم کرد:
1. اقطاع و بخششها: شامل بخششها و اعطاي اموال و هدايي به مسلمانان و غيرمسلمانان؛
2. معاهدات: اقسام متفاوتي دارد؛ از جمله: معاهداتي مبتني بر صلح و ترک مخاصمه؛ اماننامههاي مبتني بر امان و حمايت؛ و پناهنامهها که در آنها واژۀ «ذمه» به معناي «پناه دادن» به کار رفته است.
3. دعوت به اسلام: بسياري از نامههاي پيامبر دعوت به اسلام است؛ از جمله نامههايي که براي سران کشورها ارسال شد.
4. بيان احکام اسلامي: برخي نامهها حاوي بيان احکام و شئون اسلامي است؛ همچون ميزان زکات و جزيه و توصيه به برپاداشتن نماز.
5. نامهنگاريهاي سياسي: نامههايي که طبق شرايط سياسي بين پيامبر و دشمنان و مخالفان ايشان رد و بدل شده است.
6. پاسخ به سؤالات شخصي: در برخي مکتوبات، پيامبر همچون پدري مهربان به سؤالات شخصي و خانوادگي افراد (مانند ازدواج) پاسخ داده و يا توصيههايي کردهاند.
آنچه موضوع بحث ما در اين مقاله است دستۀ دوم، يعني معاهدات است. کتاب مکاتيب الرسول معاهدات و صلحهاي پيامبر را در فصل دوازدهم: «في کتبه في العهود والأمنات» جمعآوري کرده که برخي از آنها همراه با نقل نسخههاي مختلف است. با حذف اين تکرارها، تعداد آنها قريب 85 معاهده ميشود. بايد در نظر داشت برخي کتب متقدم چنان بر جنگهاي پيامبر تمرکز کردهاند که گويي پيامبر در ايام ده سالۀ مدينه، کاري جز جنگ نداشتند، و حال آنکه تعداد معاهدات نبوي بسي بيش از تعداد غزوات است. اين امر نيز مؤيد ضرورت تحقيق بيشتر در اين موضوع است.
اصول اساسي در معاهدات نبوي
يثرب سالها شاهد جنگهاي متوالي و فرسايشي بود. اختلاف قبيلهاي ميان دو تيرۀ «اوس» و «خزرج» وجود داشت و يهوديان نيز عامل اين بحرانها بودند. بعد از هجرت، پيامبر با چنين جامعۀ متکثري روبهرو شدند که علاوه بر ساکنان اصلي، پذيراي مهماناني نيز از مکه شده بود. مهاجران مکي از قبايلي ديگر به اين بافت قبيلهاي اضافه شدند، آنهم تحت شرايطي سخت که دست خالي به يثرب سفر کرده بودند. بنابراين، يثرب در موقعيتي خاصتر قرار گرفت که به راحتي ميتوانست درگير نزاعهاي داخلي افزونتري شود. بهويژه آنکه يهوديان از همان آغاز، روي خوشي به حضور نبي نشان ندادند. از سوي ديگر، قريش نيز همچنان در پي طرحريزي تاکتيکهاي جديد براي خصومت بود.
پيامبر در چنين شرايط دشواري، بر اساس ديپلماسي قدرتمندي حرکت کرد و معاهدات و مراودات خود را به گونهاي آغاز کرد که توانست اين جامعۀ متکثر و متشتت را به هم نزديک کند. اين اقدامات با توجه به فرهنگ دنياي آن روز، از سياستهاي منحصر به فرد ايشان محسوب ميشود. بدينروي، در طول زمان، قبايل مختلف و پراکنده به يکديگر نزديک شدند و اين حرکت تأثير بسزايي در فراگيري اسلام داشت.
از اولين اقدامات پيامبر بعد از استقرار در مدينه، تدوين منشور مدينه و عقد اخوت ميان مسلمانان (انصار و مهاجران) بود. اين دو سياست نظم و همدلي در شهر ايجاد كرد. علاوه بر اين، پيامبر سياستهاي خارجي خود را نيز بر اصولي مقتدر و متين بنا نهادند. ايشان در طول سالها، سفراي خود را به اقصا نقاط شبهجزيره اعزام و با ارسال نامه و يا ملاقات حضوري، با اقوام گوناگون معاهداتي تنظيم کردند. تأمل در محتواي اين قراردادها توجه ما را به دو ويژگي مشترکي که در آنها مشاهده ميشود، جلب ميکند:
1) برقراري تعامل و تفاهم دوسويه؛
2) عدم تحميل دين در برقراري پيماننامه.
در اين قراردادها، منافع يک طرفه لحاظ نشده و تفاهم مبتني بر سود دوجانبه است. از سوي ديگر، قبايل در پذيرفتن اسلام آزاد بودند. اما اگر مسلمان ميشدند از حمايت پيامبر برخوردار ميگرديدند و حکومت مرکزي خود را موظف ميدانست که از آنها در برابر تهاجمات و جنگهاي متداول جامعۀ عرب محافظت کند. در بسياري از اين معاهدات، ذکر شده است که اگر اسلام بياوريد و زکات خود را پرداخت کنيد، در امان خدا و رسولش خواهيد بود؛ به اين معنا که ما و شما همپيمان خواهيم بود و دولت مرکزي در صورت جنگ، از شما دفاع خواهد کرد و در تأمين امنيت شما، خود را موظف و مسئول ميداند.
براي اهل کتاب نيز به جاي زکات، «جزيه»، که نوعي ماليات است، تعيين ميشد. به شرط رعايت پيمان، قبايل در شمار پناهندگان دولت نبوي قرار ميگرفتند و اين فقط شامل مسلمانان نبود. «ذمه» به معناي پناه است و عبارت «في ذمة الله و ذمة رسول الله» بسامد فراواني در مکتوبات نبوي دارد. قبايل با پذيرش شروطي نه چندان دشوار، تحت پيمان و حمايت پيامبر قرار ميگرفتند. براي نمونه، در يکي از معاهدات، نيکخواهي با مسلمانان و به کار نگرفتن نيرنگ عليه آنان شرط همپيماني است. عموماً در اين توافقات، پيامبر شخصي از همان قبيله را به عنوان رئيس قبيله به رسميت ميشناخت، نه آنکه بخواهد افراد خود را مسئول و همهکارۀ قبايل کند. توضيح بيشتر و شواهد سخن بر اساس دو شاخص مطرحشده، ارائه ميشود:
1. برقراري تعامل و تفاهم دوسويه
دو سويه بودن تفاهم ويژگي بسياري از اين معاهدات است؛ به معناي آنکه رابطۀ بالا به پايين در آنها وجود ندارد و امتيازات عادلانه در آنها لحاظ شده و اينگونه نيست که بخواهد از قبايل باج گرفته شود؛ مثلاً، طرفين متعهد ميشوند در صورت بروز ظلم نسبت به هريک، مدافع يکديگر باشند، يا در جنگ و ناامني از يکديگر حمايت کنند. پيمان با قبايلي همچون جهينه، بنيضمره، و بنيمدلج و برخي ديگر از اين قبيل است كه در ذيل، به آنها اشاره ميشود:
الف. معاهدات با قبيلۀ جهينه
«جهينه» از فروع قبيلۀ قضاعه و قبل از ظهور اسلام در شمال حجاز ساکن بودند. آنها از بزرگترين قبايل قحطاني و از قديميترين آنها بهشمار ميآمدند. جهينه و شاخههاي آن در تمام اراضي ساحل درياي سرخ پراکنده بودند و در عين حال، قبايل ديگري نيز با آنان در اين زيستگاهها به سر ميبردند. آنها از همپيمانان خزرج بودند. از پيامبر معاهدات و مکتوباتي براي شاخههايي از جهينه ثبت شده که بيانگر حسن روابط آنها با مدينه است. براي مثال، ابنسعد مينويسد: پيامبر براى بنىزرعه و بنىربعه، که از جهينه بودند، اين فرمان را صادر کردند: جان و مال آنان در امان است. هر کس به ايشان ظلم کند يا جنگ نمايد بر عهدۀ مسلمانان است که آن دو قبيله را يارى کنند، مگر در مواردي که به دشمنيهاي درونقبيلهاي يا بنيان ديني مربوط باشد. اين عهد براي صحراگردان آنها، که نيکوکار و پرهيزگارند، نيز مانند يکجانشينان آنهاست، و سرمنشأ ياري و نصرت از آن خداست.
اين پيمان بيانگر حمايت و پشتيباني مسلمانان از اين قبايل است. حتي پيامبر به دنبال تحميل سياسي ديدگاه خود در مسائل درونقبيلهاي آنها نبودند. بههمينروي، مکتوب شده است که در اختلافات درونقبيلهاي آنها دخالتي نخواهد داشت و حل اين مسائل با خود آنهاست.
سندي نيز براى طايفۀ «بنىشنخ» از جهينه ثبت شده که در آن مفادي مطمحنظر قرار گرفته که با امنيت قبايل و آباداني مناطق مرتبط است. اين ويژگي بسياري از معاهدات نبوي است. مکاتبات ديگري نيز ميان پيامبر و اين قبيله صورت گرفته که در آن، ميزان زکات تعيين شده است. در يکي از آنها آمده است: کساني که به آبشخور شما درآيند نرمي نخواهند ديد.
زمان اين پيمانها به وضوح روشن نيست، ولي حميدالله، که خود مجموعهاي از چنين اسناد و مکتوباتي را جمعآوري کرده، بر آن است که پيامبر با يک شعبه از قبيلۀ جُهني در سال اول هجري پيمان بستند و با ساير متحدان در سال دوم. به عبارت ديگر، چنين تعاملاتي از همان سالهاي اول آغاز شده بود.
ب. پيمان با قبايل بنيضَمره و بنيمَدلَج
«بنيضمره» از قبايل کناني بودند. در توصيف بنيضمره آمده است: آنها داراي جلال و ثروت بودند. در وَدّان، پيامبر با مَخشي پسر عمرو ضمرى، رئيس و بزرگ بنىضمره، پيمان صلحي منعقد كردند. محورهاي اصلي اين توافقنامه متکي بر«تأمين امنيت متقابل» و «حمايت دوجانبه در شرايط جنگي» بود. متن صلحنامه به شرح ذيل است:
به نام خداوند بخشايندۀ بخشايشگر. اين نوشتهاى است از سوى محمّد، فرستادۀ خدا، براى بنيضمره: داراييها و جانهاى آنها در امان خواهد بود، و بىگمان، در برابر هر دشمنى که آهنگ آنان کند، از يارى پيامبر خدا برخوردار خواهند بود، مگر آنکه با دين خدا به پيکار برخيزند. اين پيمان دايمي است. ايشان نيز هرگاه پيامبر خدا، آنان را به يارى خويش فراخواند، بايد اجابت کنند و در برابر خدا و پيامبر وى متعهدند که اين پيمان را به کار گيرند. به نيکان و پرهيزگاران ايشان نصرت داده خواهد شد.
بنيمدلج نيز از فرزندان کنانه بودند. اين قبيله سمت درياي سرخ و در اطراف مدينه سکونت داشتند. «ذوالعشيره» از نواحي ينبع از زمينهاي اين قبيله است. متن معاهده با بنيمدلج به دست نيامده، اما با توجه به آنکه در برپايي اين پيمان مخشيبن عمرو، رئيس قبيلۀ بنيضمره، نقش داشته است، احتمال دارد اين توافق نيز مشابه پيماننامه فوق بوده باشد.
ج. پيمان با قبيلۀ أسلم از خُزاعه
«بنياسلم» از اعراب قحطاني و از زيرشاخههاي خزاعه است. اسلميها در مسير مکه به مدينه و در همسايگي قبيلۀ بنيغفار استقرار داشتند. ظاهراً از طريق کشاورزي و دامداري روزگار ميگذراندند.
گزارشهاي گوناگون دربارة اسلميها مؤيد آن است که برخي از ايشان در همان نخستين سالهاي مهاجرت پيامبر به مدينه، اسلام آورده و پيامبر را در غزوات ياري دادهاند. ابنسعد به نقل از واقدي مينويسد: پيامبر در مسير هجرت، از سراي اسلم عبور و بُرَيدَةبن حُصَيب را به اسلام دعوت کردند. او و همراهانش، که قريب هشتاد خانوار بودند، مسلمان شدند و نماز عشا را پشت سر ايشان به جاي آوردند.
معاهدهاي ميان مسلمانان و طايفۀ اسلم بدين صورت مکتوب شده که بيانگر حمايت دوجانبۀ آنها از يکديگر در برابر ستم است:
براى آن دسته از مردم اسلم که ايمان آورده، نماز را بپا دارند و زکات دهند و نسبت به دين خدا پاکدل باشند، بىگمان، حق ايشان است که در برابر کسى که بر آنان ستم کند، از يارى مسلمانان بهرهمند گردند. ايشان نيز وظيفه دارند که هرگاه پيامبر آنان را به يارى خويش فراخواند، وى را يارى دهند. نسبت به اين پيماننامه، بياباننشينان قبيلۀ اسلم، با شهرنشينانشان برابرند.
چند نامۀ ديگر نيز از پيامبر براي افرادي از اين قبيله موجود است.
د. پيمان با قبيلۀ بنيغفار
«بنيغفار» شاخهاي از قبيلۀ کناني از عرب عدناني مستقر در حجاز بودند. محل سکونت آنها عمدتاً در جنوب مدينه، يعني نيمۀ شمالي راه مکه به مدينه قرار داشت. آنها از طريق دامداري و چوپاني امرار معاش ميکردند.
نامهاي براى بنىغفار ثبت شده مبني بر اينكه ايشان از مسلمانانند و در سود و زيان با آنان برابرند، و اگر مورد ستم واقع شدند بايد يارى داده شوند. پيامبر آنان را در پناه خدا و حمايت مسلمانان قرار دادند و جان و مال ايشان را محفوظ شمردند و چون از مسلمانان يارى بخواهند بايد يارى کنند.
دربارة اسلام آوردن گروهي از بنيغفار، آمده که آنها دچار خشکسالي شده بودند. به مدينه آمدند تا خوراکي تهيه کنند و برگردند و قصدي براي اسلام آوردن نداشتند. آنها در ملاقات با پيامبر، خود را غفاري و بر آيين صابئي معرفي کردند. پيامبر بعد از شنيدن درخواست آنها، مکث و تأملي کردند، سپس به ياران خود گفتند: هر کدام دست يکي از مسافران را گرفته و با خود به خانه ببرد. پيامبر نيز يکي از اين افراد را به خانه بردند و از او با عطوفت، مهماننوازي کردند. سيرۀ نيکوي پيامبر و مسلمانان موجب شد فرداي آن روز همۀ افراد اين هيأت مسلمان شوند.
ه . معاهدات با مرداني از قبيلۀ سُلَيم
زمان: سال هشتم يا نهم هجري؛
مکان: مدينه.
«سُلَيم» نام يکي از قبايل عرب است. اين قبيله نزديک مدينه در عاليه نجد و نزديک خيبر سکونت داشت. منازل آنان در مسير عبور کاروانهاي تجاري عرب بود و ازاينرو، مردماني ثروتمند بودند و با يهوديان و بزرگان مکه ارتباط نزديکي داشتند.
قيسبن نُشبه از افراد پارساي اين قبيله بود که با کتب آسماني آشنايي داشت. او بعد از جنگ خندق، به نمايندگي از قبيلۀ خود، به حضور پيامبر رسيد. دربارۀ آسمانهاي هفتگانه سؤال کرد. پيامبر پاسخ دادند و از فرشتگان و عباداتشان سخن گفتند. قيس پرسشهاي ديگري هم پرسيد، و پس از آنکه جواب کافي شنيد، گفت: جز به نيکي امر نميکني و جز از بدي نهي نمينمايي، و سپس اسلام آورد. سپس به قبيلۀ خود برگشت و گفت: اي بنيسليم، من سخنان روميان و پارسيان و اشعار عرب و پيشگويي کاهنان و گفتار شاهان حمير را شنيدهام، اما سخنان محمد به هيچکدام آنها شبيه نيست... من با دلي سختتر از سنگ نزد او رفتم، اما سخنان وي دل مرا نرم کرد.
در سال هشتم هجري، نهصد يا هزار مرد از اين قبيله خدمت پيامبر آمدند و مسلمان شدند. آنها در شمار همپيمانان مسلمانان قرار گرفتند و در فتح مکه همراه رسول خدا بودند.
چندين مکتوب از پيامبر موجود است که به موجب آن، مالکيت افرادي از اين قبيله بر مکانهايي به رسميت شناخته شده يا زمين و چاه به آنها هبه شده است؛ از جمله، در مکتوبي براى حرامبن عوف از بنىسُليم، پيامبر ضمن اقطاع (هبه و بخشش) زميني فرمودهاند: هيچکس نبايد به آنها ستم کند؛ آنان نيز نبايد به کسى ستم کنند.
اين نيز از جمله سياستهاي رسول خدا در جهت آباد کردن اراضي و برقراري آرامش در منطقه بود.
لازم به ذکر است که برخي از افراد اين قبيله دشمنيهاي سختي با پيامبر داشتند؛ از جمله، همکاري در کشتار مسلمانان در بئر معونه و نيز حضور سپاهي هفتصد نفره از آنان در جنگ خندق. آنها در توطئهها و شکلگيري سريههاي ديگري نيز بر ضد مدينه حضور داشتند. به گواهي تاريخ، وقتي افرادي با چنين سوابقي نزد پيامبر ميآمدند، از ايشان سخني دربارۀ گذشتة خود نميشنيدند. پيامبر نهتنها به سرزنش و توبيخ آنها نميپرداختند، بلکه با گرمي ميهمانان خود را - با هر سابقهاي كه بودند- پذيرايي ميكردند.
جمعبندي مطلب: قراردادهاي پيامبر با قبايل مبتني بر تعامل دو سويه و رعايت اصل «عدل» و «انصاف» بود.
2. عدم تحميل دين در برقراري پيماننامه
اين قراردادها مبتني بر پذيرش اسلام نبود. طرف مقابل برخي از اين معاهدات اهل کتاب بودند؛ گاهي هم مشرکان يا حتي افرادي که با اسلام دشمني داشتند. ولي در پذيرش اسلام بر آنها تحميلي نميشد. به نمونههايي از اين قراردادها، که با غيرمسلمانان منعقد شده است، اشاره ميکنيم.
الف. اماننامه براي سراقةبن مالک
زمان: در آستانۀ هجرت؛
مکان: در مسير هجرت، نواحي قبيلۀ بنيمدلج.
پيامبر گرامي در ليلةالمبيت، مخفيانه مکه را به سمت يثرب ترک کردند. تلاشهاي مشرکان براي يافتن ايشان به جايي نرسيد، ولي باز هم دست نکشيدند و براي يافتنش صد شتر جايزه تعيين کردند. وقتي گذار پيامبر به زمينهاي قبيلۀ مدلج افتاد، سراقةبن مالک از حضور آنان باخبر شد و در پي دست يافتن به جايزه، ايشان را تعقيب كرد. در راه، چندبار با تيرهايش قرعه انداخت و تيري بيرون آمد که او آن را خوش نداشت. باز به تعقيب خود ادامه داد، ولي از اسبش دوبار به زمين افتاد. در نتيجه، احساس کرد بايد از اين کار صرفنظر کند. در همين حين، به پيامبر نزديک شد و خطاب کرد: من سراقهام، نه به شما خيانت ميکنم و نه کاري ميکنم که ناخوشايند شما باشد. در ادامه، از پيامبر خواست مکتوبي برايش بنويسند که مانند اماننامهاي در دست وي بماند. پيامبر قبول کردند و به او نوشتهاي دادند که متن آن گزارش نشده است. سالها بعد، در فتح مکه او، که همچنان مشرک مانده بود، با در دست داشتن همان نامه به سوي پيامبر آمد. پيامبر فرمودند: امروز روز وفا و نيکي است و سراقه را نزد خود فراخواندند.
ب. صلح با قبيلۀ بنياشجع
زمان: سال پنجم يا ششم هجري؛
مکان: اطراف مدينه.
«اشجع» از تيرههاى قبيلۀ غَطفان است. آنان در اطراف مدينه سکونت داشتند. از همپيمانان خزرج بودند و در نبرد «بعاث» آنها را يارى مىکردند.
از ارتباط بنياشجع با پيامبر تا سال پنجم هجري اخبار خاصي گزارش نشده است، اما در اين سال، سپاهي متشکل از چهارصد تن از افراد اين قبيله به سرکردگي مسعودبن رخيله مشرکان را در نبرد احزاب همراهي کردند و عازم حمله به مدينه شدند.
بعد از جنگ احزاب، گروهي متشکل از صد تن آنان به سرکردگي همان فرمانده، به جانب مدينه آمدند و در درۀ «سلع» مستقر شدند. پيامبر علت آمدنشان را بدان جا جويا شدند. گفتند: ديگر تمايلي به جنگ نداريم و درخواست معاهده داريم. پيامبر نيز با آنها پيمان بستند. متني از اين معاهده گزارش نشده است. اين پيمان در حالي منعقد شد که قبيلۀ اشجع مسلمان نبودند و مدت زيادي نيز از جنگ احزاب و دشمني آنها نگذشته بود. همچنين عليرغم شرکت آنان در جنگ خندق، پيامبر چندين بار شتر خرما برايشان هديه فرستادند و فرمودند: نيکو چيزى است هديه فرستادن پيش از گفتن حاجت خود. بعضي منابع نيز اين اتفاق را بعد از جنگ بنيقريظه ميدانند و هيأت ارسالي اشجع را هفتصد تن ذکر کردهاند.
پيماني ديگر نيز با نعيمبن مسعودبن رخيله أشجعى در مکتوبات آمده که بر بنياد نيکخواهي استوار شده است: تا زمانى که کوه احد بر جاى خويش است و تا آنگاه که دريايى صوفهاى را تر سازد، پيمان وى با رسول خدا بر بنياد نيکخواهى استوار خواهد بود.
ج. پيمان با مسيحيان أيلَه
زمان: سال نهم هجري؛
مکان: منطقۀ تبوک.
در سال نهم هجري، مسلمانان به فرمان پيامبر، با سپاهي مجهز راهي منطقة تبوک در شمال شبهجزيره شدند. به نقل واقدي، سبب اين خروج رويارويي با تهاجم امپراتور روم شرقي(هراکليوس) بود. مسلمانان مدت بيست روز در آنجا بودند و در اين مدت، زمينۀ صلح ميان پيامبر و چند قوم از يهوديان و مسيحيان بر اساس جزيه فراهم شد که به برخي از آنها اشاره ميشود:
«ايله» از شهرها و بنادر باستانى فلسطين بود و در دورههاى گوناگون تاريخى، از مراکز مهم تلاقى راههاى تجارى مصر، شام، عراق و عربستان محسوب ميشد. نخستين ارتباط اهل ايله با مسلمانان در سال نهم هجري اتفاق افتاد. هنگامي که پيامبر در تبوک بودند، يوحنا پسر رؤبه حاکم ايله، از امراى ساکن در منطقه، درحاليکه صليبى طلايى بر سينه داشت، خدمت پيامبر رسيد. واقدي از قول راوي خبر مينويسد: روزى که يحنّةبن رؤبه را به حضور پيامبر بار دادند، او را ديدم که صليبى از طلا بر خود داشت. پيشانى او گره خورده بود و افسرده و ناراحت به نظر مىآمد. همين که پيامبر را ديد، سر فرود آورد و با سر خود تعظيم کرد. پيامبر به او اشاره کردند: سرت را بلند کن! و با او مصالحه کردند، سپس دستور دادند بردى يمنى به او هديه دهند.
در معاهدۀ پيامبر، ضمن تعيين جزيه، اهالي ايله در پناه پيامبر قرار گرفتند و زمينها و راههاي آبي و خشکي آنان نيز به خودشان واگذار شد. همانگونه که از متن صلحنامه مشخص است، پيامبر هيچ شرط ديني براي آنان قايل نشدند و به آنان گفتند: مال و ثروت نميتواند پشتوانهاي براي قتل و خشونت در بينشان باشد. متن عهدنامه چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم. اين اماننامهاى است از سوى خدا و محمد پيامبر فرستادۀ او، براى يوحنّابن رؤبه و مردم ايله: کشتيها و کاروانهايشان در خشکى و دريا، و کسانى از مردم شام و يمن و دريا که با ايشاناند، در پناه خدا و محمّد پيامبر هستند. هر کس از ايشان کسى را بکشد، دارايى وى نمىتواند او را از کيفر بازدارد؛ و هر کس از مردم که او را به کيفر رساند، رواست. بىشک، سزاوار نيست که آنان را از رفتن به آبشخور و يا راهى که براى انجام دادن کارهاى خويش از آن سود مىجويند- چه در خشکى و چه در دريا- باز دارند.
نکتۀ قابل توجه اينکه اين يک عهدنامۀ خصوصي نيست؛ زيرا از مردماني در شام و يمن و کساني که با آنها هستند نيز نام برده شده است. به نظر ميرسد ويژگي مشترک آنها همعقيده بودن و به عبارت ديگر، مسيحي بودن آنهاست. بدينروي، ديگر طوايف مسيحي نيز ميتوانستند با پايبندي به اين شروط، مشمول اين معاهده شده، به آن بپيوندند؛ معاهدهاي که متضمن آزادي عقيده و امان است.
د. پيمان با يهوديان أذرُح و جَرباء
زمان: سال نهم هجري؛
مکان: منطقۀ تبوک.
تقريباً همزمان با صلح پيامبر با اهالي ايله، و درحاليکه پيامبر هنوز از منطقۀ تبوک خارج نشده بودند، نمايندگاني از جرباء و اذرح نزد ايشان آمدند. «جرباء» و «اذرح» امروزه دو روستا در شرق اردن هستند و در فاصلۀ 22 کيلومترى شمال غربى شهر «معان» واقع شدهاند. پيامبر در اين معاهده، با آنها بر اساس جزيه مصالحه کردند و از آنها خواست به مسلماناني که هنگام ناامني و هراس از دشمن به آنها پناه ميبرند، نيکي کنند. در مقابل، براى افراد آن مناطق آزادى عقيده و زندگى مسالمتآميز با همسايگان مسلمانشان را تضمين کردند و آنها را در امان خدا و رسولش قرار دادند. در اين صلحنامه نيز هيچ محدوديت اجتماعي، حقوقي و ديني براي اقليتها در نظر گرفته نشده است و هيچ درخواستي براي پذيرش دين اسلام وجود ندارد. اين نحوه رفتار پيامبر با اقليتها دربردارندة مفاهيم عميق حقوقي و انساني است؛ چيزي که قرنها بعد در دنيا به تدريج شکل گرفت و حتي اکنون نيز به طور کامل رعايت نميشود.
ه . پيمان با اکيدر و مردم دومةالجندل
زمان: سال نهم هجري؛
مکان: منطقۀ تبوک.
اکيدربن عبدالملککندي (از قبيلۀ کنانه) حکمرانى دومةالجندل را بر عهده داشت. او مسيحي و تحت امر هراکليوس امپراتور روم بود. اين منطقه در نزديکي تبوک و در مرز شام قرار داشت و بدينروي، داراي اهميت بود. علت نامگذاري «دومۀالجندل» («جندل» به معناي سنگ) اين بود که در آنجا بناهاي سنگي از قديمالايام وجود داشت.
دربارة علت حرکت پيامبر به سمت دومةالجندل در سال نهم هجري، دو رويکرد ميان مورخان وجود دارد:
اول. رويکرد کساني که براي اين حرکت پيامبر هيچ دليل خاصي مطرح نکردهاند و ماجرا را از آنجا نقل ميکنند که پيامبر با فراهم آوردن سپاهي به سمت دومةالجندل حرکت کردند. گاهي سيرهها بدون بيان زمينههايي که باعث حرکت نظامي پيامبر ميشد، سريهها را ذکر کردهاند و خواننده گمان ميبرد پيامبر مانند امپراتوران عثماني به قصد سلطه، سراغ اين قوم و آن قبيله رفتهاند.
دوم. رويکرد مورخاني که براي اين حرکت پيامبر علل گوناگوني ذکر کردهاند؛ از جمله اينکه به سوابق اکيدر در تعرض به بازرگانان مدينه اشاره کردهاند يا گفتهاند: پس از انعقاد پيمان صلح بين پيامبر و قبايل همسايۀ حجاز، تنها منطقۀ دومةالجندل براي انعقاد پيمان باقي مانده بود. البته واقدي صلح با اکيدر را متقدم بر ساير صلحهاي منطقه ميداند و ابنهشام آن را بعد از مصالحه با اهل ايله آورده است.
منطقۀ دومةالجندل داراي اهميت خاصي بود؛ زيرا مستقيمترين راه از مدينه به دمشق از آنجا مىگذشت. اگر روم تصميم ميگرفت با حجاز بجنگد، از طريق دومةالجندل به راحتي ميتوانست نفوذ کند؛ زيرا ازيكسو، اکيدر تحت حاکميت پادشاه روم بود، و از سوي ديگر، در زمان جنگ تبوک، هراکليوس در حمص يا دمشق اردو زده بود.
با در نظر گرفتن حساسيت اين منطقه و نيز تحرکات قبلي اکيدر و مردم آن ناحيه، به نظر ميرسد رخ دادن حوادثي در آن نواحي که ميتوانست سبب سلب امنيت مسلمانان شود علت حرکت به سمت دومةالجندل بوده است.
جعفر مرتضي عاملي بر اساس منابع روايي، شرحي کاملتر و به جهاتي متفاوتتر از اين ماجرا بيان ميکند و مينويسد: اصليترين عاملي که موجب شد پيامبر به سمت اکيدر حرکت کند، اوضاع دومةالجندل و اخباري بود که از آن نواحي به پيامبر ميرسيد. اکيدر سرزمين وسيعي را در اختيار داشت و دايم پيامبر را تهديد ميکرد که قصد حمله به مدينه و نابودي مسلمانان را دارد. تهديدهاي مکرر او فضاي رعب و وحشت در مدينه و بين مردم ايجاد كرده بود. منافقان نيز از اين فرصت استفاده ميکردند و بر ترس و نگرانيهاي موجود دامن ميزدند. آنها با ابوعامر راهب (شخصي که پيامبر او را فاسق ناميدند) بيعت کردند و تحت فرمان او درآمدند تا ابوعامر نامهاي به اکيدر بفرستد و به او وعدۀ همکاري در نابودي پيامبر و مسلمانان بدهد. پيامبر به مدد الهي از اين ماجرا و بيعت پنهاني مطلع شدند و تصميم گرفتند که به جانب آن منطقه حرکت کنند. اما زماني که رسول خدا قصد و نيت خود را از اين اعزام اعلام کردند، منافقان نهتنها به بهانههاي واهي از همراهي با پيامبر سرباز زدند، بلکه با ايجاد نااميدي و يأس در بين سپاه پيامبر، تصميم گرفتند مانع حرکت مسلمانان به اين منطقه شوند، که موفق نشدند.
بههرحال، هنگامي که پيامبر به نزديکي دومةالجندل رسيد خالدبن وليد را به سوي قلعة اکيدر فرستادند و از او خواستند تا اکيدر را به نزد ايشان بياورند. پيامبر به او گفته بودند: اکيدر را در حالي خواهي يافت که براي شکار گاو وحشي از قلعة خود خارج شده است. هنگامي که مسلمانان به پاي قلعه رسيدند، او را مشاهده کردند که براي شکار گاو وحشي از قلعه بيرون آمده بود. آنها راه او را بستند و دستگيرش کردند و خدمت پيامبر آوردند. ابناسحاق ميگويد: پيامبر او را نکشتند و با او صلح کردند، به شرط آنکه جزيه بپردازد. آنگاه راه او را باز گذاشتند و به مدينه بازگشتند. پيامبر تحميلي بر قبايل منطقه براي تغيير فرمانرواي آنها و يا تحميل اسلام نکردند. ابنسعد از هديهاي نيز ياد ميکند که پيامبر به اکيدر دادند.
از انس روايت شده است که پيامبر نامهاى به اکيدر نوشتند و آنان را به اسلام فراخواندند که متن نامه به دست نيامده است. اما نامۀ ديگري وجود دارد که در آن اراضي آنها و نيز ميزان زکات ايشان مشخص شده و در پايان آن آمده است: در عوض، مسلمانان پيمان شما را همراه با راستى، به کار خواهند بست. خداوند و مسلمانان حاضر، گواه گشتند.
با توجه به متن پيماننامۀ فوق و تصريح ابنهشام بر مصالحه بر مبناي جزيه، به نظر ميرسد مواردي همچون پرداخت زکات ناظر بر مسلمانان دومةالجندل است. البته اين احتمال هم وجود دارد که ابتدا بر اساس جزيه توافق کرده و مدتي بعد به اسلام گرويده باشند.
و. پيمان صلح با مسيحيان نجران
زمان: سال دهم هجري؛
مکان: مدينه.
به اراضى واقع در سمت جنوب، «يمن» اطلاق مىشد و به سرزمينهاى واقع در شمال، «شام» مىگفتند. «نجران»، که از شهرهاي قديمى و معروف در تاريخ عرب است، از جمله شهرهاي يمن بهشمار ميرفت. در سال دهم هجري، هيأتي شصت نفره از نجرانيان به مدينه و نزد پيامبر آمدند و بعد از جريان مباهله و تسليم شدن مسيحيان، صلحنامهاي ميان آنان و پيامبر منعقد شد. در اين صلحنامه، ابتدا ميزان جزيه و ماليات تعيين شده و در ادامه، مناصب ديني بزرگان مسيحي، و حقوق و اقتدارشان محترم شمرده است. شرط دوام اين پيمان، نيکانديشي، وفاي به عهد و اجتناب از ستمگري است. در ادامه، پيامبر دارايي، اموال و معابد مسيحيان را تحت حمايت قرار دادند و چنين مکتوب کردند: داراييهاى مردم نجران و مردم پيرامون آن، جانهايشان، آيين و پرستشگاههايشان، کسان حاضر و غايب و بستگان نزديک ايشان، و آنچه- از اندک و بسيار- در دست دارند، در پناه خدا و در حمايت فرستادۀ خدا، محمّد پيامبر، است.
هيچ اسقفى از مقام اسقفى خويش، و هيچ راهب و کاهنى از مقام رهبانيت و کهانت خويش بر کنار نخواهد گشت. هيچگونه پَستى و خون زمان جاهليت، دامن ايشان را نخواهد گرفت. براى پيکار با دشمنان اسلام گسيل نخواهند گشت. يک دهم دارايى از ايشان نخواهند ستاند. پاى هيچ لشکرى به زمين آنان نخواهد رسيد. هر کس از ايشان حقي بخواهد، دادگرى و انصاف در ميانشان حاکم خواهد بود، بهگونهاىکه نه ستم کنند و نه ستم ببينند.
از اين پس، هر کس رباخوارى کند، از پيمان و پناه من به دور است. هيچکس از مردم نجران نبايد به جرم ستمکارىِ کسى ديگر، کيفر ببيند.
محتواي اين معاهده با تأکيد بر حفظ مقام اسقفان و رعايت اصل داد و انصاف نسبت به آنان، به خوبي بيانگر وسعت نظر پيامبر نسبت به آنهاست. قابل ذکر است که آيات بسياري در سورۀ آلعمران مربوط به روابط، گفتوگو و مناظرات پيامبر با اهل کتاب است. صاحب مجمع البيان نوشته است: «هشتاد و چند آيه از اول اين سوره دربارۀ وفد نجران نازل شده است». اهميت تبادل انديشه و گفتوگو در جاي جاي سيرۀ پيامبر مشاهده ميشود. همچنين وسعت نظر پيامبر و اهتمام به آزادي ديني در پذيرايي از اين هيأت به خوبي مشهود است؛ آنجا که مسيحيان در مسجد پيامبر، ناقوسشان را به صدا درآوردند و رو به قبلۀ خود نماز ميگزارند.
غلامحسين زرگرينژاد مينويسد: در پرتو اين آيات (آياتي از سورۀ آلعمران) و آيات متعدد ديگر قرآن، ميتوان دريافت که سيرهنويسان بخش وسيعي از رويدادهاي دورۀ مدني، يعني گفتوگوها، مباحثات و مناظرات پيامبر با اهل کتاب، بهويژه يهوديان، را گزارش نکرده و با حذف آنها و حوادث مهم ديگر، سيرۀ ايشان را به داستان جنگهاي پياپي تبديل کردهاند و نگذاشتهاند تا آيندگان دريابند که غزوات و سرايا فقط بخشي از حيات اسلامي و تکاپوي پيامبر در دورۀ مدني بوده است، نه همۀ آن. نتيجه آنكه پيامبر با مشركان و اهل كتاب همپيمان ميشدند، بدون آنكه در متن معاهدات شرطي در خصوص پذيرش اسلام قرار داده شود.
نتيجهگيري
در سيرۀ پيامبر، زيستني صميمي و مسالمتآميز اصل بود؛ اصلي که با فطرت همۀ انسانها سازگار است. قبايل همچون سلولهاي بنيادين پيکرۀ جامعۀ عرب بودند. تأثير بر اين واحدهاي سياسي مستقل در فراگيري اسلام و استواري دولتشهر پيامبر نقش مهمي داشت. بخشي از اين معاهدات در دسترس ماست، اگرچه زمينههاي بسياري که منجر به اين توافقات ميشد و نيز جزئيات آنها فراموش شده است.
نامهها و مکاتبات پيامبر ساده و بيپيرايه بوده و براي همپيماني شروط دشواري لحاظ نشده است. استفاده از قراردادهاي دوسويه، روشي نيکو در مراودات پيامبر با قبايل را به تصوير ميکشد. تأمل در محتواي اين سندها بيانگر شاخصههاي عدالتبنيانِ اصول پيامبر در روابط با ديگران است؛ اصولي که موجب شد قبايل باور کنند با افرادي سودجو و سلطهطلب مواجه نيستند، بلکه مخاطب آنها پيامبري است الهي که به دنبال فتح خاک و گسترش قلمرو خود نيست؛ پيامبري که از مردم ميخواست شمشيرهاي برندۀ خشم را غلاف کنند و به جدالهاي بيانتهايي که جز کينه حاصلي ندارد، پايان دهند.
مخاطبان پيامبر تنها مسلمانان نبودند و ايشان با مشرکان و اهل کتاب نيز همپيمان ميشدند. آنها به شرط رعايت پيمان، در ذمه و پناه دولت نبوي قرار ميگرفتند. تحميلي نيز در پذيرش اسلام در مکاتبات ديده نميشود. در اين معاهدات، پيامبر معمولاً كسي را که مقبول و منتخب خود افراد قبيله بود، به رسميت ميشناختند.
تعداد زياد مکاتبات نبوي و محتواي آنها ميتواند بيانگر زواياي دقيق و ظريفي باشد که پيامبر در سياست و دعوت خود در نظر داشتند و چهبسا بسياري از آنها همچنان بر ما نهان است. ازاينرو، بجاست که اين موضوع محل تحقيق و بررسي بيشتري قرار بگيرد.
- ابناثير، علىبنمحمد، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385ق.
- ابنحجر عسقلانى، احمدبنعلى، الاصابة فى تمييز الصحابة، به کوشش عادل احمد عبد الموجود و علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
- ابنخلدون، عبدالرحمانبنمحمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الاکبر (تاريخ ابنخلدون)، به کوشش خليل شحاده، چ دوم، بيروت، دارالفکر، 1408ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الکبري، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، چ دوم، بيروت، دارالکتب العلميه، 14118ق.
- ابنشبه نميرى، عمربنشبه، تاريخ المدينة المنورة، قم، دارالفکر، 1410ق.
- ابنعساکر، علىبن حسن، تاريخ مدينة دمشق، به کوشش علي شيري، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
- ابنهشام، عبدالملک، السيرة النبوية، به کوشش ابراهيم ابياري، مصطفي سقا و عبد الحفيظ شلبي، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
- احمدي ميانجي، علي، مکاتيب الرسول، به کوشش نعمان نصري، قم، دارالحديث، 1419ق.
- حربي، ابراهيمبن اسحاق، اکرام الضيف، به کوشش عبدالغفار سليمان بنداري، بيروت، دارالکتب العلميه، 1406ق.
- حسني، هاشم معروف، سيرة المصطفي نظرة جديدة، بيروت، دارالتعارف، 1416ق.
- حميدالله، محمد، رسول اکرم(ص) در ميدان جنگ، در: مجيد خدوري، جنگ و صلح در قانون اسلام، ترجمۀ سيدغلامرضا سعيدي، به کوشش سيدهادي خسروشاهي، تهران، اطلاعات، 1389.
- ـــــ ، وثائق، نامههاي حضرت ختمي مرتبت و خلفاي راشدين، ترجمۀ محمود مهدوي دامغاني، تهران، بنياد، 1365.
- ـــــ ، محمد، مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي و الخلافة الراشدة، چ ششم، بيروت، دارالنفائس، 1407ق.
- ـــــ ، نامهها و پيمانهاى سياسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمۀ سيدمحمد حسيني، چ دوم، تهران، سروش، 1377.
- زرگرينژاد، غلامحسين، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، چ پنجم، تهران، سمت، 1387.
- سعيدي، عباس، «ايله»، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، دائرهالمعارف بزرگ اسلامي.
- سيدي، سيدمحمد، «تبوک»، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، دائرهالمعارف بزرگ اسلامي.
- شُرّاب، محمدبن محمدحسن، المعالم الاثيرة فى السنة و السيرة، بيروت، دارالقلم، 1411ق.
- صالحي دمشقي، محمدبنيوسف، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، به کوشش عليمحمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالکتب العلميه، 1414ق.
- طبرسى، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، به کوشش سيدهاشم رسولي محلاتي و سيدفضلالله يزدي طباطبايي، چ سوم، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- طوسى، محمدبن حسن، التبيان في تفسير القرآن، به کوشش احمد حبيب قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
- عاملي، سعيدرضا، و سيدهمريم موسويان، «تحليل گفتمان نامههاي پيامبر به سران سه کشور ايران، روم و حبشه»، پژوهشنامۀ تبليغ و ارتباطات ديني، 1394، ش4، ص5-32.
- عاملي، سيد جعفر مرتضي، سيرۀ صحيح پيامبر اعظم ، ترجمۀ محمد سپهري، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1391.
- عزالدين، ابراهيم، «پژوهشي در نامههاي پيامبر»، ترجمۀ حسين علينقيان، آينۀ پژوهش، 1393، ش 147، ص27-36.
- عليخاني، علياكبر و همكاران، سياست نبوي؛ مباني، اصول، راهبردها، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1386.
- فاني، مهدي، «نامههاي پيامبر و گسترش اسلام»، پژوهشنامۀ تاريخ، 1391، ش 26، ص 89-108.
- قاضي ابرقوه، اسحاقبن محمد، خلاصۀ سيرت رسول الله، تلخيص محمدبنعبداللهبنعمر، چ دوم، تهران، علمى و فرهنگى، 1382.
- قمى، علىبن ابراهيم، تفسير القمي، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1363.
- کحاله، عمررضا، معجم قبائل العرب القديمة و الحديثة، چ هفتم، بيروت، مؤسسة الرساله، 1414ق.
- مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دايرةالمعارف قرآن کريم، چ سوم، قم، بوستان کتاب، 1382.
- مسعودي، علىبنحسين، التنبيه و الاشراف، قاهره، دارالصاوي، بيتا.
- مقريزي، احمدبنعلي، امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، به کوشش محمد عبدالحميد نميسي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1420ق.
- منتظري مقدم، حامد، بررسي تاريخي صلحهاي پيامبر، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1390.
- واعظي، محمدجواد، «مصالح مردم و رعايت آنها در صلحها و صلحنامههاي پيامبر اکرم»، معرفت، 1383، ش77، ص58-60.
- واقدي، محمدبنعمر، المغازي، به کوشش مارزدن جونز، چ سوم، بيروت، اعلمي، 1409ق.
- ياقوت حموى، معجم البلدان، چ دوم، بيروت، دار صادر، 1995م.
- يعقوبي، احمدبن ابىيعقوب، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بيتا.