، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 41، پاییز و زمستان 1395، صفحات 43-60

    واکاوی نقش رویکرد شکاکانه‌ی پاتریشیا کرون در شکل‌گیری دیدگاه‌های وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیداحمدرضا خضری / استاد تاريخ و تمدن ملل اسلامي دانشگاه تهران
    ✍️ مائده بایرام / کارشناس ارشد تاريخ اسلام دانشگاه مذاهب اسلامي / maede.bayram@gmail.com
    چکیده: 
    پاتریشیا کرون، پژوهشگر دانمارکی قرن بیست و یکم، از سران جریان شکاکیت در سیره پژوهی غرب از برجسته ترین آثار شکاکانه اش کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام» است. این پژوهش بر آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی بر مبنای این کتاب، نقش رویکرد شکاکانه‌ی کرون در شکل گیری دیدگاه های وی و نقاط قوت و ضعف آن را بررسی نماید. دستاورد تحقیق نشان می دهد دیدگاه های کرون صرفاً به سبب نگاه شکاکانه اش به منابع اسلامی بوده است. وی منابع اسلامی مرتبط با تاریخ صدر اسلام را فاقد اعتبار تاریخی دانسته و شناخت تاریخی از این دوره را تنها از طریق شواهد مادی و متون تاریخی غیر اسلامی امکان پذیر دانسته است. روش شناسی کرون از خاستگاه فلسفۀ تاریخ وی متأثر بوده و پست مدرنیسم بر وی تأثیر فراوان داشته است. در نقد دیدگاه کرون، ضمن رد دلایل وی مبنی بر عدم وثاقت منابع اسلامی، مشکلات اتکای صرف بر شواهد مادی و متون غیر اسلامی بیان شده و روشن گردیده که آنها تنها مکمل منابع اسلامی اند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Examining the Role of the Skeptical Approach of Patricia Crone in Formulating Her Views in the Book Meccans Trade and the Rise of Islam
    Abstract: 
    Patricia Crone, Danish scholar of the 21st century, is one of the leaders of the skepticism movement in Western studies of the Prophet’s life. One of her most prominent works is " Meccan Trade and the Rise of Islam." Using the descriptive-analytic method, this study seeks to investigate the role of Crone's skeptical approach in shaping her views and the strengths and weaknesses of this book. The research findings show that the views of Crone are formed solely based on her skeptical attitude towards Islamic sources. She considers Islamic sources on the early history of Islam as lacking in historical validity and regards that historical knowledge of this period is possible only through material evidence and non-Islamic historical texts. The methodology of Crone has been influenced by the origin of her philosophy of history, and postmodernism has had a great impact on her. Presenting a critique of Crone’s ideas and rejecting her reasons for the incredibility of Islamic resources, the paper explains the problem of relying solely on material evidence and non-Islamic texts and makes clear that they are only complementary to Islamic sources.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    پاتريشيا کرون در سال 1945 در دانمارک متولد شد. تحصيلات دانشگاهي خود را در رشتة تاريخ در دانشگاه «کپنهاگ» آغاز کرد و سپس براي تکميل آن، راهي دانشگاه لندن شد. او ابتدا در «کينگز کالج» و سپس در «مدرسة مطالعات شرقي و آفريقايي» به تحصيلات خود ادامه داد. در سال 1974 از رساله دکتري خود دفاع کرد که به تحقيق در باب «موالي» اختصاص داشت. پس‌ از آن، در کنار تحقيق و پژوهش، به تدريس و راهنمايي دانشجويان در دانشگاه‌هاي «لندن»، «آکسفورد» و «کمبريج» پرداخت. او در سال 1997 به بعد به ‌عنوان استاد مطالعات اسلامي در «مؤسسة تحقيقات عالي پرينستون» در کشور آمريکا به پژوهش و تحقيق اشتغال ورزيد. حوزة اصلي مطالعات وي شامل خاور نزديک از عصر باستان تا حملة مغول بود. کرون در 11 جولاي 2015‌م در اثر بيماري سرطان درگذشت. 
    کرون از سران جريان شکاکيت در سيره‌پژوهي غرب است. روبينسون دربارۀ رويکرد کرون مي‌نويسد: در حال حاضر، جهان ارتباطات و فناوري ديجيتال يک حوزۀ عمومي تقريباً نامحدود را براي بحث علمي و فرهنگي ايجاد کرده است. سؤالاتي پيش مي‌آيد؛ مثلاً، اگر سنت‌هاي مذهبي و فرهنگي و حقوقي غربي‌ها در برابر اثرات مهاجرت مسلمانان قادر به مقاومت نباشند، چه بر سر غرب خواهد آمد؟ روش کرون پاسخي براي اين سؤال و ديگر سؤال‌هاي اينچنيني است. بنابراين، مهم و مهم‌تر بودن تاريخ اسلام کمتر شگفت‌آور خواهد بود. 
    رويکرد شکاکيت افراطي بکلي ارزش ميراث تاريخي و حديث اسلامي در مطالعات صدر اسلام را نفي کرده و موجب دغدغة اسلام‌پژوهان دربارۀ وثاقت منابع صدر اسلام گرديده است. در مقابل، مستشرقان و محققان مسلمان در مقالات و کتاب‌هاي خود، نقدهايي بر اين رويکرد وارد کرده‌اند که متأسفانه نمود اين‌گونه پژوهش‌ها در کشور ما ناچيز است. ازآنجا‌كه يکي از برجسته‌ترين آثار شکاکانه کرون کتاب تجارت مکه و ظهور اسلام  است، اين پژوهش كوشيده تا رويکرد کرون در اين کتاب را نقد و بررسي كند. سؤال اصلي پژوهش حاضر نقش رويکرد شکاکانة پاتريشيا کرون در شکل‌گيري ديدگاه‌هاي وي در اين کتاب و نقاط قوت و ضعف آن است.
    بايد اشاره کرد كه ازجمله تحقيقاتي که به‌صورت مستقل دربارۀ کتاب تجارت مکه انجام ‌شده، مقالات تجارت مکه و ظهور اسلام پاتريشيا کرون، اثر پِتري، کندي، و شيک است.  در اين مقاله‌ها به توصيف کتاب و بررسي نظرات کرون به‌صورت کلي بسنده شده است. مقالة «تجارت مکه و ظهور اسلام: تصور غلط و جدل‌هاي معيوب» ، از سرجنت، نقدي بر کتاب تجارت مکه کرون است. درواقع، اين مقالة شانزده ‌صفحه‌اي پاسخ سرجنت بر نقدهاي کرون است. کرون در خلال بحث خود از تجارت مکه، نظرات سرجنت در کتاب سعيديان حضرموت و مقاله‌هاي هود و ديگر پيامبران پيش از اسلام حضرموت و حرم و محيط اطرافش در شبه‌جزيرة عربستان را نقد کرده است.   بنابراين، با وجود ارزشمندي اين نقد، مباحث کرون به‌طور جامع بررسي نگرديده و به مسائل حاشيه‌اي بيشتر پرداخته شده است. با وجود اين، بحث مختصر وي دربارۀ روش‌شناسي کرون ارزشمند است. همچنين کرون در مقالة «روش‌ها و مناقشات سرجنت و تجارت مکه»،  به ‌نقد سرجنت پاسخ داده و بار ديگر بر ديدگاه‌هاي خود تأکيد کرده است.
    کتاب تجارت مکه و ظهور اسلام پاتريشيا کرون را آمال محمد روبي با عنوان تجارة مکة و ظهور الإسلام در سال 2005م به عربي ترجمه كرد. در پاورقي‌ها، مترجم نقدهايي بر کرون ذكر کرده است. بعدها وي نقدها را به زبان عربي با عنوان الرد علي کتاب باتريشيا کرون: تجارة مکة و ظهور اسلام و انگليسي با عنوان
     A Response to Patricia Crone's Book:Meccan Trade and the Rise of Islam تهيه ‌کرده بود که البته در هيچ انتشاراتي به چاپ نرسيد و در اينترنت قابل ‌دسترسي است. روبي سعي کرده مطالبي را که مخالف نظرات مسلمانان است نقد کند. وي نقدي دربارة رويکرد کرون نداشت. از سوي ديگر، ديدگاه‌هاي کاملي از کرون بيان نکرده و تنها قسمت‌هاي از کار کرون را به نقد كشيده است. به ‌عبارت ‌ديگر، بيان منسجمي از ديدگاه‌هاي وي و نقد درخوري توسط وي صورت نگرفته و مسائل فرعي پررنگ شده و به مسائل اصلي کمتر توجه ‌شده است. مقالة «تجارت مکه و تفسير قرآن (بقره: 198)»، از اوري روبين، به ‌نقد ديدگاه کرون درباره عدم ارتباط حج و تجارت پيش از اسلام پرداخته كه مقاله ارزشمندي است. با اين‌حال، وي رويکرد کرون و نقد آن را نياورده است. 
    ديدگاه‌هاي کرون دربارة تجارت مکه
    کرون نخست به مسئلة موقعيت جغرافياي مکه پرداخته و اظهار داشته است: مکان جغرافيايي مکه در صدر اسلام، با شهري که امروزه به‌عنوان «مکه» مي‌شناسيم، متفاوت است.  وي بيان مي‌دارد: تاريخ صدر اسلام در مکاني در شمال غربي شبه‌جزيره عربستان رخ داده و ظاهراً در مجاورت بقاياي قوم لوط در بلقاي شام قرار داشته است.  ديدگاه‌هاي وي دربارة تجارت خارجي مکيان شامل بررسي نوع کالاهاي تجاري و ارتباطات تجاري با کشورهاي خارجي است. کرون صادرات ادوية عربي و هندي مکيان و کالاهاي خارجي همچون صادرات عاج، طلا، برده و حرير مکيان را رد کرده و تمام کالاهايي را که در منابع مرتبط با تجارت مکه‌اند، کالاهاي عربي دانسته است. وي اذعان مي‌دارد که تجارت نقره، طلا و عطريات مکيان در منابع اسلامي به صراحت ذکر شده و تجارت اين کالاها موجب شکوفايي تجارت مکه شده بود؛ زيرا گران بود و در حجم گسترده صادر مي‌شد. اما اين نکتة منابع صحيح نيست و مکيان به‌هيچ‌وجه نمي‌توانند بگويند صادرات طلا و نقره داشتند. به ‌طور خلاصه، وي کالاهاي تجاري مکيان را عطريات يمني، چرم، لباس و همچنين احتمالاً شتر و الاغ و ميزاني کرة تصفيه‌‌شده و پنير فصلي دانسته است. وي نتيجه مي‌گيرد: اگر تصوير عمومي شکل‌گرفته توسط روايات را بپذيريم، شکي نيست که ما بايد به تجديد‌نظر دربارة آنچه منابع مي‌گويند، عادت کنيم. 
    کرون در ادامه، به بحث دربارة ارتباطات تجاري قريش با کشورهاي خارجي مي‌پردازد. وي اقرار مي‌كند که منابع اسلامي عموماً از فعاليت آنان در چهار منطقة سوريه، يمن، حبشه و عراق خبر مي‌دهند که تمام اين چهار منطقه از سوي يک شبکه تجاري به هم متصل مي‌شدند. وي در ادامه، بيان مي‌دارد که اين گزارشي مؤثر و شگفت‌آور است که تمام محققان جديد به پذيرش آن، خواه به شکل کامل يا بخشي از آن علاقه داشته‌اند. اما بسياري از مطالب تجارت مي‌تواند افسانه باشد. وي بيان داشته است که اگر روايات متواتر اسلامي را صحيح بدانيم و بپذيريم که مکيان در شرف ظهور اسلام تجارت خارجي داشته‌اند، آنچه من انجام خواهم داد، که يکي از دغدغه‌هاي من است، ميزان قابل دفاع بودن گزارش‌هاي استاندارد از تجارت مکه است در شرايطي که هيچ شاهدي براي اين روايات وجود ندارد. 
    وي مي‌گويد: براي حل اين مسئله، به سراغ منابع غيراسلامي مي‌رويم، اما آنها در اين‌باره مطلب خاصي ندارند و نمي‌توانند کمک کنند. تنها پسيده سيبيوس و يعقوب الإديسه بيان کرده‌اند که محمد[] يک تاجر بود. اما اين موضوع را که قريش تاجر بودند و يا محمد[] يکي از آنان بوده، بيان نکرده‌اند.
    کرون پس از بررسي روايات اسلامي و ميزان قابل دفاع بودن آنها، بدين نتيجه رسيده که تجارت مکه تجارتي محلي بوده است. وي در بحث از تجارت داخلي نيز دو سؤال مطرح نموده است: آيا مکه تجارت داخلي شکوفا داشته است؟ و آيا قريش بر مبادلة کالا در بازارهاي حج سيطره داشته است؟ پس از بحث مفصل، در نهايت، در پاسخ به دو سؤال بيان داشته است که حج در خارج از مکه بوده و بازارهاي عکاظ، ذي مجاز و مجنه بازارهاي مکه نبودند، بلکه بازارهاي قريش و اعراب بودند و قريش سيطره‌اي بر آن نداشتند و در نتيجه، مکيان نقش بزرگي در تجارت داخلي شبه‌جزيره عربستان نيز نداشتند.  کرون پس از رد تجارت پررونق قريش و محدود دانستن آن، ديدگاه مونتگمري وات مبني بر نقش تجارت در ظهور اسلام را رد کرده است. 
    روش‌شناسي تاريخي کرون
    کرون معتقد است: اگر منابع خارج از روايات اسلامي را کنار بگذاريم، قسمت عمدة دانش ما دربارة ظهور اسلام از قرآن و حديث گرفته شده است.  وي دربارة روايات تفسيري مي‌گويد: «قرآن معلومات تاريخي فراواني به ما ارائه نمي‌دهد. آنچه را هم ارائه داده، پيچيده و تلميحي است و بدون کمک تفسير، نمي‌توان به حوادث تاريخي، که آيات بدان اشاره دارند، پي برد. مفسران نيز هريک شرحي از آيات ارائه داده‌اند. معمولاً توجه نمي‌شود که بيشتر اطلاعات تاريخي از ظهور اسلام و به‌ويژه تجارت مکه از تفاسير قرآن گرفته ‌شده است. چنين اطلاعات پذيرفته‌شده‌اي به لحاظ ارزش تاريخي مشکوک نيستند، بلکه اصلاً ارزش تاريخي ندارند». 
    وي پس از اشاره به روايات تفسيري متفاوت دربارة سورة «قريش» نتيجه مي‌گيرد كه تفاسير متفاوت‌اند و براي ما ممکن نيست بگوييم که قرآن بر کدام تفسير تأکيد دارد. بنابراين، بايد تمام اين تفاسير را کنار بگذاريم. در ادامه، نتيجه مي‌گيرد: اشارة تلميحي در شيوة قرآن، محصور به سورة قريش نيست و بسياري از اخبار تاريخي منتسب، چيزي جز تفصيلات وهمي دربارة تفسير برخي از آيات دشوار قرآن نيست. 
    کرون در ادامه، بيان مي‌دارد: علي‌رغم اينکه اکثر روايات به روايت مفسران برمي‌گردد، ولي ما مجموعة خوبي نيز از داستان‌هاي تاريخي داريم که بخش بزرگ آن عاري از تفسير، عقيده و وحي است؛ اما آنها نيز به لحاظ تاريخي کم‌ارزش‌اند. اين روايات نيز مانند روايات مفسران، ساختۀ راويان داستان‌هايند. به خاطر ويژگي نقل شفاهي، معلومات صحيح تاريخي روايات اندک است و راويان داستان‌ها نقش بزرگي در روايت حديث داشته‌اند. نقش آنان در سه جنبة اساسي آشکار است:
    نخست. راويان معلومات متعارضي ارائه داده‌اند.
    دوم. راويان به بيان گزارش‌هاي مستقل از يکديگر تمايل داشتند و اين موجب پديد آمدن رواياتي شد که با وجود تفاوت‌ها، موضوع مشترکي دارند. به عبارت ديگر، با وجود آنکه يک راوي براي مستقل کردن رواياتش از ساير راويان تغييراتي در آن ايجاد کرده است، اما تمام اين روايات قالبي مشترک دارند. براي مثال، روايت‌هاي مختلف دربارة يک حادثه واحد.
    سوم. زيادت در معلومات است. اين از حجم کارهاي ابن اسحاق و واقدي واضح است. 
    کرون در پايان نتيجه مي‌گيرد که دانشجويان بايد از گرايش‌هاي مورخان سابق و منابعشان آگاه باشند و در حد امکان، پژوهش‌هاي خود را بر مبناي داده‌هاي بدون تعصب انجام دهند. مشکل در اصل روايات است، نه در برخي تحريف‌ها که بعدها در آنها وارد شده است. تحريف‌ها توسط متعصبان دين اسلام، کساني که بر منطقة خاص، قبيله يا مکتب خاص تعصب داشته‌اند، نبوده است، بلکه تمام روايات داراي گرايش‌اند و هدف کلي روايات بسط تاريخ نجات عربي  است. بنابراين، صرفاً برخي جملات توسط متعصبان تحريف نشده‌اند که ما بتوانيم آنها را حذف کنيم، بلکه تمام آنها داراي گرايش‌اند. 
    کرون در سازمان‌دهي درست تاريخ، نخست بر استفاده از شواهد مادي و سپس استفاده از متون غيراسلامي تأکيد دارد. وي در وهلۀ اول، دستيابي به اطلاعات تاريخي را با کمک شواهد مادي، يعني کتيبه‌شناسي ، سکه‌شناسي ، به‌ويژه باستان‌شناسي  امکان‌پذير مي‌داند.  سپس معتقد است: بدون کمک اشعار، اطلاعات کمکي از تواريخ غير اسلامي و به‌ويژه تواريخ ساساني، اميد کمي براي بازسازي شکل اصلي تاريخ صدر اسلام وجود خواهد داشت. 
    نکتة قابل تذکر دربارة اصطلاح «تاريخ نجات» در نظر کرون اين است که پژوهش در تاريخ و سيرۀ پيامبر اکرم در غرب، مسبوق به پيشينه‌اي بلند از تحقيقات تاريخي دربارۀ زندگي دو پيامبر بزرگ حضرت موسي و حضرت عيسي است. از نظر محققان يهوديت و مسيحيت، تاريخ اين اديان و به‌ويژه کتاب آسماني آنها، بيان‌کنندۀ تاريخي صرف- آن‌گونه که مورخان سکولار درصدد ثبتش هستند- نيست، بلکه اين متون بيشتر درصدد بيان نقش نجات‌بخش خداوند در حوادث تاريخ است. براي مثال، در تاريخ يهود و سرگذشت بني‌اسرائيل در تمام مراحل آن، عرصۀ حضور خداوند در تاريخ و نجات اين قوم در سخت‌ترين شرايط است. «تاريخ نجات» روايتي تاريخي از حوادث ثبت‌‌شده براي بررسي مورخان نيست. تاريخ نجات اتفاق نيفتاده است.  بدين‌روي، اين اصطلاح از اين مطالعات به مطالعات سيرة پيامبر اکرم در غرب وارد شد. بنابراين، بايد توجه شود که در نظر و بيان کرون، واژة «نجات» در اصطلاح «تاريخ نجات»، ضرورتاً بار معنايي مسيحي و يهودي ندارد، بلکه اين واژه را در سطحي ديگر مي‌توان صرفاً اصطلاحي فني دربارۀ آثاري دانست که به ارائۀ سند براي آنچه مي‌توان صرفاً تاريخ مقدس، يعني ارتباط انسان با خدا خواند، ملتزم‌اند.
    نقد روش‌شناسي تاريخي کرون
    در نقد روش‌شناسي کرون شش نقد قابل ‌ذکر است:
    1. رد استدلال سکوت
    به نظر کرون، براي بازسازي تاريخ صدر اسلام، بايد از شواهد مادي و متون غيراسلامي استفاده كرد و ديدگاهي که صرفاً مبتني بر مکتوبات مسلمانان بوده و شواهدي خارجي مؤيد آن نباشد، دليلي عليه تاريخي بودن آن گزارش خواهد بود.  به ‌عبارت ‌ديگر، با فقدان شواهد خارجي براي يک پديدة تاريخي گزارش ‌شده در منابع اسلامي، گزارش اين منابع را رد کرده و اين منابع را بي‌اعتبار دانسته و بيان كرده که اصلاً چنين واقعه‌اي روي نداده است و به تعبير ساده‌تر، نيافتيم، پس نبوده است. اين استدلال کرون به «استدلال سکوت»  بازمي‌گردد که سرجنت بدان اشاره كرده است.  «استدلال سکوت» در منطق قياسي، ذيل «مغالطات» طبقه‌بندي مي‌شود.  بنابراين، فقدان شواهد خارجي، منابع اسلامي را بي‌اعتبار نساخته و پيامد مهمي به دنبال ندارد؛ زيرا اصلاً نيازي به تأييد نيست. اين مهم‌ترين نقد وارد بر کرون است.
    2. عدم امکان توطئه در سنت اسلامي
    کرون توجه ندارد که امکان وجود توطئه‌اي بدين بزرگي در صدر اسلام وجود ندارد. دو دليل براي اين مطلب قابل ‌ذکر است:
    نخست. کرون از شناسايي گروه يا گروه‌هاي سياسي- کلامي خاص و مشخص، که روند جعل و تحريف را به آنها نسبت مي‌دهد، ناتوان است. بنابراين، چگونه مي‌توان بر تحريف اصرار ورزيد؟ او از تشخيص هويت فکري يا تمايلات سياسي جاعلان ناتوان است. 
    دوم. با توجه به تأکيد بر گروهي بي‌نام ‌و نشان، که به تحريف همه‌جانبة سنت اسلامي پرداخته‌اند، سؤالي که پيش مي‌آيد اين است که کدام منبع و قدرت غيرقابل مشاهده‌اي در حيطة گستردة تمدن اسلامي در قرون سوم و چهارم هجري- از هند تا اندلس- توانايي اعمال اين تغييرات گسترده را داشته است؟  بنابراين، بايد نگاهي توطئه‌آميز نسبت به سنت اسلامي داشته باشيم، مبني بر اينکه همۀ عالمان مسلمان در اين توطئه دست داشته‌اند تا سير واقعي حوادث را پنهان دارند. ممکن است در دوره‌هايي ديدگاهي به علل ديني، سياسي يا اجتماعي رواج يافته و در نتيجه، عموم مردم آن را پذيرفته باشند؛ اما نکته اينجاست که اگر يک تفسير يا رأي خاص غلبه يابد، قطعاً مخالفاني هم دارد و ممکن نيست سنت به‌گونه‌اي سامان يابد که همۀ ديدگاه‌هاي مخالف در آن سرکوب شوند. 
    3. تمييز شواهد تاريخي از داده‌هاي تاريخي
    کرون روايات تفسيري را به خاطر تفاوت در نقل، ساختة مفسران، و روايات داستان‌هاي تاريخي را به سبب تعارض در نقل و روايت‌هاي مختلف دربارة يک موضوع واحد را زيادت در روايتِ ساختة راويان داستان‌ها مي‌داند. اين در صورتي است ‌که تاريخ‌نگاران نمي‌توانند روش مشاهدة مستقيم را دربارة رخدادهاي بسيار قديمي به کار ببرند، يا رخدادها را به نحو دلخواه تکرار کنند. بنابراين، بايد به داده‌ها و گزارش‌هاي شاهدان پيشين اکتفا کنند و با نقد علمي، داده‌هاي درست را از نادرست تشخيص دهند. در تحقيق تاريخي، داده‌هاي صحيح و قابل استناد را «شواهد تاريخي» مي‌نامند؛ يعني مجموعه‌اي از اطلاعات و حقايق مستند که به‌عنوان اطلاعات صحيح و پايه‌هاي آزمون و تفسير و تعبير فرضيه به کار مي‌روند. شواهد تاريخي را بر اساس نقد بيروني و دروني، مي‌توان از داده‌هاي تاريخي تمييز داد. در نقد بيروني يا ظاهري، مورخ مي‌کوشد صحت سند تاريخي را اثبات و نوع خط، کاغذ، مؤلف، زمان تدوين و مکان آن را تعيين کند. پس از نقد بيروني، مرحلة نقد دروني قرار دارد. نقد دروني خود را درگير مضامين و مطالب مي‌کند و اعتبار مضامين را بررسي مي‌نمايد. با روش نقد بيروني و دروني، مي‌توان از ميان داده‌هاي تاريخي، از جمله روايات متفاوت، روايات متعارض، روايات مختلف دربارة يک موضوع، و زيادت در روايات، به «شواهد تاريخي» رسيد. 
    اوري روبين ادعاي کرون مبني بر تفاوت روايات تفسيري و در نتيجه، فقدان ارزش تاريخي آنها را به ‌صورت موردي با بررسي روايات تفسيري آية 198 سوره بقره رد کرده است. کرون در بحث از حج و بازارهاي مکه، به تفاسير متضاد دربارة آيه 198 بقره اشاره كرده و اوري روبين در مقاله‌اش، با بررسي روايات تفسيري اين آيه نشان داده که گرچه ديدگاه‌هاي تفسيري‌شان متفاوت است، اما اطلاعات تاريخي نهفته در آنها يکسان است.  کرون شمارة آيه «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ» را به ‌اشتباه، 194 سورة بقره ذکر نموده، در صورتي‌که آيه 198 سورة بقره صحيح است. وي دراين‌باره مي‌نويسد: ارتباط حج و بازارهاي مکه قبل از اسلام به ابن کلبي و بخش خاصي از آن نيز به تفسير، و درواقع، اولين مفسران سورة بقره، آيه 194 برمي‌گردد؛ اما مفسران بعدي دو تفسير متفاوت ارائه دادند: برخي ذکر کردند که اعراب قبل اسلام در زمان حج در حال احرام به تجارت نمي‌پرداختند. بنابراين، تجارتي در مکه و عرفه وجود نداشته است، تا اينکه اين آيه نازل ‌شد و تجارت در مکه در زمان حج آغاز گرديد. برخي ديگر به تجارت مشرکان در زمان حج، ‌در مکه، منا و عرفه اشاره نموده و بيان داشته‌اند: اين مسلمانان بودند که احساس کردند جمع بين حج و تجارت کار اشتباهي است. مسلمانان برخلاف مشرکان، مکان‌هاي حج، مکه، منا و عرفه را مناسب تجارت ندانستند و تجارت را به بازارهاي «عکاظ»، «ذي‌المجاز»، و «ذي‌المجنه» محدود کردند. تا اينکه آية «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُم» نازل شد و مسلمانان در مکه به هنگام حج نيز به تجارت پرداختند.» 
    اوري روبين در نقد کرون بيان داشته که روايات دربارة سورة بقره، آيه 198- اسباب نزول- بيانگر ارتباط حج و تجارت پيش از اسلام است. اين روايات به دو دستة اصلي تقسيم مي‌شوند:
    نوع (الف) بيانگر اين مطلب است که اعراب پيش از اسلام حج و تجارت مشترک نداشتند.
    نوع (ب) بيانگر اين مطلب است که پيش از اسلام، حج و تجارت مشترک بود.
    در نظر اول، اين دو نوع متناقض‌اند، اما بررسي بيشتر نشان مي‌دهد که هر دو دريافتي برابر دارند.  تفاوت اصلي در ديدگاه‌هاي تفسيري منعکس‌شده در نوع (الف) و (ب)، در نگرش نسبت به سنت جاهلي است؛ زيرا مسلمانان در نوع اول (الف)، نمونة جاهلي را مطلوب ندانستند. در نوع دوم (ب)، آن را الگويي شايستة پيروي انگاشتند. اين در حالي است ‌که در نوع اول، که راويانش بيشتر عراقي‌اند، بر اختلاف اسلام با جاهليت تأکيد شده است. بنابراين، آنان در اثر اين نگرش، روايات جاهلي دربارۀ ارتباط حج جاهلي و تجارت را رد کرده و حج و تجارت را پيش از اسلام مجزا دانسته‌اند و با ظهور اسلام، اجازة تجارت در حج داده شد. در نوع دوم (ب)، که راويانش بيشتر حجازي‌اند، ريشه‌هاي عربي اسلام پررنگ شده است. بنابراين، آنان در اثر اين نگرش، روايات جاهلي دربارۀ ارتباط حج جاهلي و تجارت را پذيرفته و حج و تجارت را پيش از اسلام مشترک دانسته‌اند. در جدول ذيل، ويژگي‌هاي آنها بيان‌ شده است:
    وضع تجارت و حج پيش از اسلام    نوع اول    نوع دوم
        مجزا (حج خفت‌آور)    مشترک (حج تحسين‌شده)
    سنت جاهلي    تصديق نشده    تصديق شده
    اسناد    اکثراً عراقي    اکثراً حجازي
    از بررسي روايات، روشن مي‌شود که اعراب پيش از اسلام در منا، عرفه، و بازارهاي «ذي المجاز» و مقام‌هاي حج، خريد و فروش مي‌کردند؛ اما با آمدن اسلام، مسلمانان از تجارت در حال احرام ترسان شدند و جمع بين حج و تجارت را نادرست دانستند، تا اينکه آية 198 سورة بقره نازل شد و مسلمانان در هنگام حج نيز به تجارت پرداختند.  بدين‌سان، ادعاي کرون مبني بر عدم ارزش تاريخي روايات رد مي‌شود.
    4. محدود شدن به ديدگاه‌هاي شخصي
    کسي که تنها منابع اسلامي باقي‌مانده را به سبب غيرتاريخي بودن رد کند خود را به خيالات شخصي وهمي‌اش دربارۀ پيامبر محدود خواهد کرد. اينها حقايق تاريخي نيست و صرفاً خيالاتي از نويسنده است که بي‌پروا سعي كرده آنها را براي ما به ‌جاي شواهد جا زند. به‌طور خلاصه، کرون قسمت عمده‌اي از منابعي را که مطابق تصورات شخصي‌اش از تاريخ صدر اسلام نبوده، رد کرده و به جاي آن، حقايق جديدي ساخته است. به ‌عبارت ‌ديگر، او براي ما نسخه پيچيده و با هنر ويرانگري‌اش، چيز بي‌ارزشي خلق کرده است. اين روش درست تاريخي نيست.  براي مثال، وي اظهار مي‌دارد مکان جغرافيايي مکه در صدر اسلام، از شهري که امروزه به‌عنوان «مکه» مي‌شناسيم، متفاوت بوده  و ظاهراً در مجاورت بقاياي قوم لوط در بلقاي شام قرار داشته است.  چطور او بدون مراجعه به منابع عربي، اين مطالب فريبنده را دربارۀ پيامبر و عصرش اظهار مي‌دارد؟ مطمئناً اين نظرها بر پاية چند منبع به زبان سرياني و آرامي نيست، درحالي‌که آنها به‌ندرت دربارة پيامبر مطلبي ذکر کرده‌اند و به ما ايدة واضحي از او نمي‌دهند.
    کرون از «برهان خلف» استفاده کرده است. بنابراين، موضع اين محقق نتايج نهايي پژوهش‌هاي او را تعيين کرده است و اغلب در استدلال‌هايش موجب «دور» مي‌شود.  منابع اسلامي مفيدند و ما نبايد هرگز به روش‌هاي متفاوتي که ما را به سمت نهيليسم تاريخي سوق مي‌دهند اعتقاد داشته باشيم؛ زيرا اين روش‌ها ذاتاً بي‌حاصل‌اند.  از سوي ديگر، کار کرون پر از تعميم‌ها، فرضيات سهل‌الحصول و اصطلاحات خسته‌کننده است. 
    5. مشکلات استفاده از شواهد مادي
    کرون توجه ندارد که در استفاده از شواهد مادي، مشکلاتي وجود دارد:
    نخست. آنچه کشف‌ شده يا بر جاي‌ مانده همواره-کم يا زياد- اتفاقي است و تنها قسمتي از کل است.
    دوم. هيچ ارتباط علّي و معلولي از قبل آماده‌اي- در پيوند اين شواهد مادي- وجود ندارد؛ معنايي که در پشت هر قطعه از اين معما وجود دارد و ارتباط بين قطعات گوناگون آن بايد کشف و يافت شود. 
    يافته‌هاي اخير کتيبه‌شناسي، پاپيروس‌پژوهي و سکه‌شناسي نه‌تنها نتايج کرون را تأييد نمي‌کنند، بلکه آنها را مردود مي‌سازند. براي مثال، مي‌توان به نظرهاي شوئلر و هويلند در اين زمينه اشاره نمود. شوئلر در مقدمة کتابش با کاربرد يافته‌هاي اخير کتيبه‌شناسي، پاپيروس‌پژوهي و سکه‌شناسي به ادعاهاي شکاکان پاسخ مي‌دهد.  نقد مهم ديگري در اين زمينه توسط هويلند از شاگردان کرون و از سرآمدان نظريۀ کاربرد «منابع غيراسلامي در مطالعات صدر اسلام» بر او وارد شده است. هويلند نشان داده که کاربرد منابع غيراسلامي نه‌تنها با منابع اسلامي در تناقض نيست، بلکه با آنها تناسب دارد و به ‌نوعي مکمل آنها محسوب مي‌شود. 
    6. مشکلات استفاده از متون غيراسلامي
    در نقد کرون بايد گفت: دانش ناظران بيروني نمي‌تواند از تازه‌واردان به دين بيشتر باشد. فان اس دربارة اين مسئله مي‌گويد: «نمي‌توان پافشاري کرد که ناظر بيروني داراي تصور روشن‌تري از آنچه واقعاً اتّفاق افتاده، باشد، بلکه او مي‌کوشد تا پديده‌ها را با معيارهاي خودش توصيف کند».  ساده‌تر است که باور کنيم مسلمانان شاهداني بهتر از نويسندگان مسيحي يا يهودي باشند؛ زيرا اطلاعات آنها کمتر است. 
    بنا به نظر مونتگمري وات، منابع قرون ميانه نسبت به اسلام تصويري تحريف‌‌شده ارائه کرده‌اند. بنابراين، چطور منابع سرياني و مانند آن با وجود دشمني‌شان با اسلام، قابل ‌اعتمادتر از تاريخ‌هاي عربي به ‌حساب آيند؟  بيشتر منابع غيراسلامي که اطلاعات فراواني دربارۀ خاستگاه اسلام دربردارند، نه با وقايع معاصر هستند و نه در آنچه مي‌گويند منسجم هستند. ‌علاوه بر اين، آنها بيشتر تحت حمايت نيروهاي سياسي و مذهبي تأليف شده‌اند و معلوم نيست اين موضوع تا چه حد بر نحوۀ ترسيم وقايع اسلامي توسط آنان اثرگذار بوده است.  براي مثال، در کتاب پروکوبيوس، مورخ بيزانسي معاند عرب، هيچ اشاره‌اي به وجود تجارت قريش و از آن بالاتر، وجود مکه ديده نمي‌شود. اين نشان‌دهندة ناآگاهي اين مورخ از مسائل شبه‌‌جزيرة عربستان در قرن ششم ميلادي است. 
    فلسفة انديشة کرون
    ازآنجاكه روش‌شناسي کرون از خاستگاه فلسفة تاريخ وي متأثر است، در ادامه پس از مروري بر پست‌مدرنيسم، فلسفة تاريخ کرون بررسي خواهد ‌شد:
    1. مروري بر پست‌مدرنيسم
    اصطلاح «پست‌مدرنيسم» براي توصيف بعضي از نگرش‌ها در زمينة فلسفه، سياست، ادبيات، تاريخ و به‌ويژه هنر معماري به کار مي‌رود که وجه مشترك همۀ آنها واكنش نسبت به بحران‌هاي مدرنيته و نقد نظريه‌هاي كلان و کلي‌نگري آن است. اين اصطلاح ظاهراً اولين بار در سال 1917 توسط فيلسوف آلماني رودلف پانويتس براي توصيف «هيچ‌گرايي» فرهنگ غربي قرن بيستم، که مضموني وام‌گرفته از نيچه بود، به کار رفت. کاربرد اين اصطلاح در فلسفه،‌ به دهة 80 برمي‌گردد که اولاً، براي اشاره به فلسفة فرانسوي پساساختارگرايي بود، و ثانياً، براي دلالت بر واکنشي عمومي عليه عقل‌گرايي نوين، ناکجاآبادگرايي و آنچه «بنيان‌گرايي» ناميده مي‌شد. 
    هرچند به ‌سختي مي‌توان تمام ديدگاه‌هاي پسامدرني را در يک چارچوب قرار داد، اما روي‌هم‌رفته، همه به نتيجة واحدي رسيده‌اند: هيچ اصولي نه براي خود آنها و نه براي هيچ‌کس ديگر وجود ندارد.  تاريخ نيز با چالش پست‌مدرنيسم مواجه است. پست‌مدرنيسم در مجموع، بر اين باور است که هيچ عين تاريخي وجود ندارد، و هر چه گفته مي‌شود فقط از ذهن و مغز افرادي که دربارة آن موضوع مي‌انديشند، سخن مي‌گويد يا مي‌نويسد، تراوش مي‌کند. حتي برخي از انديشمندان پست‌مدرن مانند، ميشل فوکو، برچيده شدن بساط ذهن شناسا يا «سوژه» را هم مدعي شده‌اند. 
    فوکو، به‌عنوان يک فيلسوف پساساختگرا- پسامدرن با استفاده از روش تبيين علل و عوامل رخدادها در چارچوب شيوة اطلاعات، به‌جاي شيوة توليد و بهره‌گيري از روش‌شناسي، تبارشناسي قدرت/ ديرين‌شناسي دانش و به‌ويژه با استفاده از نظرية «عدم استمرار در تاريخ» و اعتقاد به غيرقابل تکرار بودن حوادث و وقايع تاريخي و در نظر گرفتن نقشي ويژه براي کارکردهاي سوژه، جنسيت، قدرت و دانش، شيوة بديع و بي‌بديلي در تاريخ‌نگاري ارائه داده است. از نظر فوکو، «تاريخ همزمان» شکلي از دانش و شکلي از قدرت است. 
    شاخة ديگري از پست‌مدرن‌ها توجه خود را به ارتباط بين تاريخ و مسائل زبان و فرهنگ معطوف کردند. برخي اين تحول را «چرخش زباني تاريخ»  مي‌نامند. نقطة عطف اين تحول انتشار کتاب هايدن وايت با عنوان فراتاريخ در 1973 است. بنا به نظر طرف‌داران چرخش زباني، تاريخ گذشته در خطابه‌ها و متن‌هاي توليدشده در حال، نشان داده ‌شده است. بنابراين، ادعاهاي رايج دربارة اعتبار و بي‌اعتباري گزارش‌ها و اسناد بيجاست. چرخش زباني به اين ادعا انجاميد که تاريخ چيزي بيش از زبان نيست.
    2. کرون و پست‌مدرنيسم
    پست‌مدرنيسم در کرون تأثير فراواني داشته است. ازآنجاكه کرون انديشة خود را از ونزبرو وام گرفته است و خود بدان اذعان دارد، در اين پژوهش، براي روشن شدن فلسفة انديشة کرون از سخنراني ونزبرو، در طي آن به فلسفة انديشة خود اشاره دارد، استفاده شده است. کرون معتقد است:
    الف) يک منبع مکتوب ـ هر منبعي که باشد ـ نمي‌تواند به ما بگويد که «واقعاً چه روي ‌داده است»، بلکه تنها آن چيزي را بيان مي‌کند که مؤلف تصور مي‌کند روي ‌داده يا مي‌خواسته است بپذيرد که روي‌ داده يا مي‌خواسته است ديگران تصور کنند که روي ‌داده است. بنابراين، پيش از آنکه تاريخي باشد و در خارج از مطالعات عربي مربوط به همين مسئله، پيدايش تأليفاتي دربارة تاريخ‌گرايي  يک گزارش مکتوب را لحاظ کنيم، بايد مشکلات مربوط به گسترۀ دانش مؤلف و انگيزة او را در نظر بگيريم. اين موضوع، اصلي‌ترين مشکل در استفاده از متن مکتوب تاريخي است. 
    ب) صرفاً يک شاهد «مي‌داند» چه مي‌نويسد و حتي اين آگاهي نيز در معرض تفسيرهاي آگاهانه و ناآگاهانه‌اي است که مي‌کوشد آن را با اطلاعات پيشين خود سازگار کند. احتمالاً يک وقايع‌نگار همان دوره هم بتواند ارزش يک شاهد عيني تقريبي را داشته باشد. هر شخص ديگري، چه نويسنده باشد يا خواننده، ناچار است بپذيرد كه گزارش‌هاي معاصر واقعيت دارد و در همان جهت هم گزارش‌هاي بعدي مبتني بر آنها نيز واقعيت دارد. براي اين پذيرش، مي‌توان دو مبنا در نظر گرفت. روش بهتر اين است که صحت اين گزارش‌ها را با شواهد خارجي بيازماييم؛ مانند گزارش‌هاي هم‌عصران ديگر-که اگر باهم در نظر گرفته شوند، موجب برطرف کردن پيش‌داوري فردي و نواقصي مي‌شود که در کار هر نويسنده به‌طور خاص وجود دارد- و حتي از اين بهتر، آنها را با آثار غيرمکتوب بر‌جاي‌‌مانده از دورة محل بحث بسنجيم. اما در صورت نبود چنين شواهدي، راه ديگر اين است که ببينيم ديگران چه چيزي را واقعيت مي‌انگارند. با خواندن آثار همکاران، دير يا زود چيزي شبيه اجماع حاصل مي‌شود. اما چنين رويکردي دردسرآفرين خواهد بود؛ زيرا ممکن است بر اين اساس، برج‌هايي سر به فلک کشيده، بر مباني‌اي ساخته شوند که در اصل تثبيت نشده‌اند. 
    ج) عمل نوشتنِ «آنچه واقعاً روي‌ داده است» به تحريف واقعيت مي‌انجامد. بدين‌سان که هرگونه کاهش «آنچه واقعاً روي ‌داده است» به مجموعه‌اي از کلمات و سپس تحميل نظم خاص بر آن - که ممکن است خود حادثۀ توصيف ‌شده فاقد آن باشد- منجر به تحريف مي‌شود. 
    در نقد کرون، بايد گفت: آر. ج. اونز در انتقاد به پست‌مدرن‌ها در کتاب دفاع از تاريخ (1997)، با طرح اين موضوع مي‌گفت:‌ اگر همة تاريخ را مورخان ساخته‌اند و اگر هيچ متني بر ديگري مزيتي ندارد، پس همان را مي‌توان براي کار همه پست‌مدرن‌ها بيان کرد. آنچه بيشتر مي‌توان گفت اين است که چون فلسفۀ تاريخ پست‌مدرنيسم نوشته ‌شده است، پس آن‌ هم مي‌تواند «نقل» باشد و با توجه به يکنواختي نوشته‌هاي مورخان پست‌مدرن، آنها هم متهم به سرهم‌بندي کردن دنياي مورخان و ساختن يک الگو از آنها در شکل‌هايي شدند، درحالي‌که آن‌گونه نيستند. شايد کوبنده‌ترين انتقاد، اظهارنظرهاي رافائل ساموئل باشد که مي‌گفت: تلاش‌هاي ژاک دريدا تمام انديشه‌هاي «پست‌ارسطويي‌ها» را تا زمان انديشه‌هاي خودش زيرسؤال مي‌برد. 
    در اين رويکرد، به‌جاي تحقيق دربارة فهم نص و متن، از نظريات و تخيلات بحث مي‌شود. اين نظريات برتر از متن قرار مي‌گيرد و متن زير فشار اين نظريات منکوب مي‌شود. ديگر از متن چيزي باقي نمي‌ماند. اين نگاهي جذاب و برانگيزنده، اما به‌واقع فتنه‌انگيز است؛ محقق را به اين تخيل مي‌اندازد که گويا داراي شناخت و آگاهي است. 
    آنچه کرون مطرح کرده يکي از شبهه‌هايي است که دربارة عينيت تاريخ مطرح‌ شده است؛ اينکه در هر شناختي، مادة آن يک‌بار از ذهن انسان مي‌گذرد، ولي گزاره‌هاي تاريخي بيش از آن از صافي «ذهن» انسان مي‌گذرد؛ يعني يک‌بار از ذهن شاهد و بار ديگر از ذهن مورخ. همين امر موجب ذهن‌گرايي اجتناب‌ناپذير تاريخ خواهد شد.  اما دانش تاريخي مشخصاً متمايز از قصه يا تبليغات است و براي پيدا کردن درک و بينش تاريخي، چارچوب مفهومي و روش‌شناسي خاصي لازم است؛ نسبي‌گرايي بي‌حد و حصر مردود است، هرچند اتکاي ساده‌انگارانه به واقعيات نيز وجهي ندارد. اين مورخان مي‌انديشند بايد گزارش‌هاي تاريخي را تحليل کرد و براي مشخص کردن و طبقه‌بندي گزارش‌هاي جانب‌دارانه و مقايسۀ آنها معيارهايي مشخص نمود. در مجموع، مي‌توان تصور کرد که مورخان دروازه‌بانان يا راهنمايان سفر به ‌سوي گذشته‌اند. برخي نيز بر اين عقيده‌اند که به ‌هر حال، هيچ وقايع‌نگاري نمي‌تواند همۀ رويدادها را ثبت کند، بلکه به ‌گزينش رويدادهاي مهم مي‌پردازد. گزينش مورخ تا حدي تابع تمايلات فردي اوست؛ اما بر روي ‌هم از سنت‌ها و منافع اجتماعي سرچشمه مي‌شود. در اشتباه خواهيم بود اگر توقع داشته باشيم که تاريخ کاملاً از تعصب مبرّا باشد. نويسنده چاره‌اي جز اين ندارد که تحت تأثير منافع و پيش‌داوري‌هاي جامعه، طبقه يا کليسايي باشد که بدان متعلق است، باشد. 
    فقدان يا محدوديت عينيت در تاريخ، بسته به اينکه از منظر مورخاني که در عهد حدوث وقايع مي‌زيسته‌اند و ـ  مثلاً ـ در نتيجة ملاحظه‌کاري، مصلحت‌جويي يا منفعت‌طلبي وقايع را جانب‌دارانه گزارش کرده‌اند يا از منظر مورخان زمان حال که به يک دورۀ تاريخي مي‌پردازند و در نتيجة منافع و مصالح و گرايش‌ها، به درک غيرواقعي از حوادث گذشته نايل مي‌شوند، مي‌تواند متفاوت جلوه کند. در نمونة اول، درصورتي‌که داده‌هاي همۀ منابع دست‌ اول در خصوص يک واقعه يکسان باشد، اگر مورخان عهد حدوثِ وقايع را به جانب‌داري متهم کنيم دچار شک فلسفي شده‌ايم و اين بازدارنده است؛ زيرا براي شناخت تاريخي راهي جز اتکا به گزارش‌ها و آثار موجود نداريم. در نمونة دوم، شک کردن به معناي دستوري و روش‌شناسي آن کاملاً جايز است، اما با در نظر داشتن اين موضوع که مطالعۀ جزء به جزء وقايع راه را براي پيش‌داوري و شناخت همراه با گرايش واقعيت‌ها مي‌بندد، درصورتي‌که بناي کار مورخان و مطالعۀ موضوع به‌صورت روش‌شناسانه باشد، مورخان مختلف مي‌توانند در خصوص واقعيت داشتن سلسله وقايع مربوط به هريک از اجزاي موضوع به اجماع برسند. 
    نتيجه‌گيري
    نتايج کرون در مبحث «تجارت مکه» به خاطر روش‌شناسي خاص وي در پژوهش‌هاي صدر اسلام است. کرون روايات اسلامي را برساختة مسلمانان دوره‌هاي متأخر و هدف کلي آنها را بسط تاريخ نجات عربي بيان کرده است. وي در وهلۀ اول، دستيابي به اطلاعات تاريخي را با کمک شواهد مادي، يعني کتيبه‌شناسي، سکه‌شناسي و به‌ويژه باستان‌شناسي، و در وهلۀ بعد، متون غيراسلامي امکان‌پذير مي‌داند.
    در نقد نظر وي، بايد گفت:
    1. اين استدلال کرون که فقدان شواهد خارجي براي يک گزارش در منابع اسلامي، گزارش اين منابع را بي‌اعتبار مي‌کند، به «استدلال سکوت» بازمي‌گردد. «استدلال سکوت» در منطق قياسي، ذيل «مغالطات» طبقه‌بندي مي‌شود. بايد گفت: فقدان شواهد خارجي، منابع اسلامي را بي‌اعتبار نساخته است و پيامد مهمي به دنبال ندارد؛ زيرا منابع اسلامي نيازي به تأييد آنها ندارد.
    2. هدف کلي روايات، بسط تاريخ نجات عربي نيست؛ زيرا امکان توطئه‌اي بدين بزرگي در سنت اسلامي وجود ندارد. توطئة همۀ عالمان مسلمان از هند تا اندلس براي پنهان کردن سير واقعي حوادث امکان‌پذير نيست. نکته اينجاست که اگر يک تفسير يا رأي خاص غلبه يابد، قطعاً مخالفاني هم دارد و ممکن نيست سنت به‌گونه‌اي سامان يابد که همۀ ديدگاه‌هاي مخالف سرکوب شوند.
    3. کرون روايات تفسيري را به خاطر تفاوت در روايات، ساختة مفسران دانسته و داستان‌هاي تاريخي را به سبب تعارض در روايات، روايت‌هاي مختلف دربارة يک موضوع واحد و زيادت در روايت ساختة راويان داستان‌ها مي‌داند. درصورتي‌‌که با روش نقد دروني و بيروني مي‌توان از ميان داده‌هاي تاريخي، از جمله روايات مختلف، روايات متعارض، روايات مختلف دربارة يک موضوع واحد و زيادت در روايات به «شواهد تاريخي» رسيد. اوري روبين اين ادعاي کرون مبني بر عدم ارزش تاريخي روايات تفسيري را به صورت موردي با بررسي روايات تفسيري آية 198 سورة بقره رد کرده و نشان داده که گرچه ديدگاه‌هاي تفسيري‌شان متفاوت است، اما اطلاعات تاريخي نهفته در آنها يکسان است.
    4. کسي که تنها منابع اسلامي باقي‌مانده را رد کند خود را به تصورات شخصي وهمي محدود خواهد کرد. به‌طور خلاصه، کرون قسمت عمده‌اي از منابعي را که مطابق تصوراتش از تاريخ صدر اسلام نبوده، رد کرده و به‌جاي آن، حقايق جديدي ساخته است. بنابراين موضع اين محقق نتايج نهايي پژوهش‌هاي او را تعيين مي‌كند و غالباً در استدلال‌هايش موجب «دور» مي‌شود.
    5. کرون توجه ندارد که در استفاده از شواهد مادي، مشکلاتي وجود دارد: نخست. آنچه کشف ‌شده تنها قسمتي از کل است. دوم. هيچ ارتباط علّي و معلولي از قبل آماده‌اي- در پيوند اين شواهد مادي- وجود ندارد. سوم. يافته‌هاي اخير کتيبه‌شناسي، پاپيروس‌پژوهي و سکه‌شناسي نه‌‌تنها نتايج کرون را تأييد نمي‌کنند، بلکه آنها را مردود مي‌سازد.
    6. متون قرون‌ ميانه نسبت به اسلام تصويري تحريف‌‌شده ارائه کرده‌اند. بنابراين، چطور منابع سرياني و مانند آن با وجود دشمني‌شان با اسلام، قابل ‌اعتمادتر از منابع اسلامي به ‌حساب آيند؟ از سوي ديگر، بيشتر تواريخ غيراسلامي، که اطلاعات فراواني دربارۀ خاستگاه اسلام دربردارند، نه معاصر با وقايع هستند و نه در آنچه مي‌گويند، انسجام دارند. در نهايت، بايد گفت: شواهد مادي و متون غيراسلامي مکمل منابع اسلامي‌اند. روش‌شناسي کرون از خاستگاه فلسفۀ تاريخ وي متأثر است و اين پست‌مدرنيسم است که در کرون تأثير فراواني داشته است. آنچه کرون مطرح کرده است يکي از شبهه‌هايي است که در خصوص عينيت تاريخ مطرح‌ شده است. درصورتي‌که داده‌هاي همۀ منابع دست ‌اول در خصوص يک واقعه يکسان باشد، اگر مورخان عهد حدوث وقايع را به جانب‌داري متهم کنيم، دچار شک فلسفي شده‌ايم و اين بازدارنده است. شک کردن به معناي دستوري و روش‌شناسي آن کاملاً جايز است. درصورتي‌که بناي کار مورخان مطالعۀ موضوع به‌صورت روش‌شناسانه باشد، مورخان مختلف مي‌توانند در خصوص واقعيت داشتن سلسله وقايع مربوط به هريک از اجزاي موضوع به اجماع برسند.
     
     

    References: 
    • استنفورد، مايکل، درآمدي بر فلسفة تاريخ، ترجمة احمد گل‌محمدي، تهران، نشر ني، 1382.
    • امين، حسين، «مطالعات في کتب، کتاب الهاجريه»، المورخ العربي، 1980م، ش 15، ص 222-226.
    • آقايي، سيدعلي، «مروري بر رهيافت‌هاي محققان غربي»، آينه پژوهش، 1391، ش 137 و 138، ص 19-29.
    • آئينه‌وند، صادق، علم تاريخ در گسترة تمدن اسلامي، چ دوم، تهران، پژوهشکده علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1387.
    • بلک جرمي و رايلد دونالد م.ک، مطالعه تاريخ، ترجمة محمدتقي ايمان‌پور، مشهد، دانشگاه فردوسي، 1390.
    • پستر، مارک، «نوع جديدي از تاريخ، ميشل فوکو، نظرية عدم استمرار»، در: حسينعلي نوذري، فلسفة تاريخ، تهران، طرح نو، 1379.
    • جنکينز، کيت، بازانديشي تاريخ، ترجمه ساغر صادقيان، تهران، نشر مرکز، 1384.
    • رضوي، سيدابوالفضل، فلسفة انتقادي تاريخ، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1391.
    • ريپين، اندرو، «تحليل ادبي قرآن، تفسير و سيره در روش‌شناسي جان وَنزبر»، ترجمة مرتضي کريمي‌نيا، پژوهش‌هاي قرآني، 1379، ش 23 و 24، ص 217-190.
    • سحاب، فکتور، إيلاف قريش، رحلة الشتاء والصيف، بيروت، کومبيونشر و المرکز الثقافي العربي، 1992م.
    • سليماني، جواد، فلسفه تاريخ، قم، پژوهشگاه بين‌المللي المصطفي، 1392.
    • «قرآن‌پژوهي در غرب در گفت‌وگو با خانم آنگليکا نُويوِرت»، هفت آسمان، 1386، ش 34، ص 17-34.
    • کورن جي و واي. دي. نوو، «رويکردهاي روش شناختي در غرب به مطالعات اسلامي»، ترجمة سيدرحيم راستي‌تبار، پژوهش و حوزه، 1386، ش 30 و 31، ص 25-53.
    • کهون، لارنس، از مدرنيسم تا پست مدرنيسم، چ پنجم، تهران، نشر ني، 1385.
    • گوردن، چايلد، تاريخ؛ نظريه‌هايي در تاريخ‌گرايي، ترجمة محمدتقي فرامرزي، تهران، مازيار، 1354.
    • ملائي تواني، عليرضا، درآمدي بر روش پژوهش در تاريخ، چ چهارم، تهران، نشر ني، 1390.
    • Berg, Herbert, the development of exegesis in early islam: the authenticity of muslim literature from the formative period, Curzon Studies in the Quràn. Richmond, Surrey: Curzon, 2000.
    • Crone, P., "Methodes et Debat Serjeant and Meccan Trade", Arabica, 1992, T. 39, Fasc. 2, 216-240.
    • Crone, P., Meccan Trade and the Rise of Islam, Princeton, Princeton University Press, 1987.
    • Donner, Fred, "[review of] slaves on horses. The evolution of the islamic polity by patricia crone'', journal of the american oriental society, V. 102, N. 2, p. 367-371, 1982.
    • Donner, Fred, Narratives of islamic Origins, V. 14, Princeton, Darwin Press, 1998.
    • Ferrara, Christine, "Patricia Crone 1945–2015", www. Ias.edu/news/patricia-crone-obituary, 2015.
    • Hoyland, Robert, Seeing islam as others saw it: a survey and evaluation of christian, jewish, and zoroastrian writings on early islam, Princeton, Darwin Press, 1997.
    • Hoyland, Robert, ''the earliest christian writings on muhammad: an appraisal'', in The Biography of Muhammad: The Issue of the Sources, ed. by H. Motzki, Leiden, E.J. Brill, 2000.
    • Hugh, kennedy, ''meccan trade and the rise of islam by patricia crone'', middle east studies association bulletin, V. 22, N. 1, p. 54-55, 1998.
    • Morony, michael g., ''Hagarism: The Making Of The Islamic World By Patricia Crone; Michael Cook'', Journal Of Near Eastern Studies, V. 41, N. 2, p. 157-159, 1982.
    • Motzki, H, ''Dating Muslim traditions: A survey'', Arabica, V. 52, N. 2, p. 204–253, 2005.
    • Petry Carl F., "Meccan Trade and the Rise of Islam by Patricia Crone", The American Historical Review, V. 94, N. 1, p. 188-189, 1989.
    • Robinson Chase F., "Crone and the end of Orientalism", in Islamic Cultures, Islamic Contexts; Essays in honor of Professor Particia Crone, ed. by Behnam Sadeghi, Asad Ahmad, Adam Silverstein, Robert Hoyland, Brill, 2015.
    • Rubin Uri, "Meccan Trade and Qur'ānic Exegesis (Qur'ān 2: 198)", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, V. 53, N. 3, p. 421-428, 1990.
    • Schick Robert, ''Meccan Trade and the Rise of Islam. by Patricia Crone'', Speculum, V. 66, N. 1, p. 137-139, 1991.
    • Serjeant, R. B., ''Haram and Hawtah, the sacred Enclave in Arabia'', melanges Taba Husan, ed. by A.R. Badawi, Cairo, 1962.
    • Serjeant, R. B., ''Hud and Other Pre-Islamic Prophets of Hadramawt'', Le Museon, V. 67, p.121-179, 1954.
    • Serjeant, R. B., ''Meccan Trade and the Rise of Islam: Misconceptions and Flawed Polemics'', Journal of the American Oriental Society,V. 110, N. 3, p. 472-486, 1990.
    • Serjeant, R. B., The Saiyids of Hatramawt, London, 1957.
    • Shoeler, Gregor, the biography of muhammad: nature and authenticity, trans. by uwe vagelpohi, ed. by james e.montgomery, London, routledge, 2011.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خضری، سیداحمدرضا، بایرام، مائده.(1395) واکاوی نقش رویکرد شکاکانه‌ی پاتریشیا کرون در شکل‌گیری دیدگاه‌های وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام». ، 13(2)، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیداحمدرضا خضری؛ مائده بایرام."واکاوی نقش رویکرد شکاکانه‌ی پاتریشیا کرون در شکل‌گیری دیدگاه‌های وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام»". ، 13، 2، 1395، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خضری، سیداحمدرضا، بایرام، مائده.(1395) 'واکاوی نقش رویکرد شکاکانه‌ی پاتریشیا کرون در شکل‌گیری دیدگاه‌های وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام»'، ، 13(2), pp. 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خضری، سیداحمدرضا، بایرام، مائده. واکاوی نقش رویکرد شکاکانه‌ی پاتریشیا کرون در شکل‌گیری دیدگاه‌های وی در کتاب «تجارت مکه و ظهور اسلام». ، 13, 1395؛ 13(2): 43-60